مجتمع آموزش عالی تاریخ سیره و تمدن اسلامی
جستجو
Close this search box.
دوست دارم شما از این کالا استفاده کنید

دوست دارم شما از این کالا استفاده کنید

«نعيمان انصاري» بسيار شوخ طبع بود. هرگاه قافله‌اي به مدينه مي‌آمد و كالائي را وارد شهر مي‌كرد نعيمان از آن كالا خريداري مي‌نمود و به خدمت رسول خدا ـ صلّي الله عليه و آله ـ مي‌آورد و مي‌گفت: اين را به شما هديه مي‌كنم. اما وقتي صاحب كالا مي‌آمد تا

شوخی

شوخی پیامبر (ص) و علی (ع)

روزي حضرت رسول ـ صلّي الله عليه و آله ـ با اميرالمؤمنين ـ عليه السّلام ـ نشسته بودند و با يكديگر خرما مي‌خوردند. هر خرما كه آن حضرت مي‌خورد به دور از چشم حضرت امير ـ عليه السّلام ـ دانه آن را نزد او مي‌گذارد. وقتي خرماها تمام شد

عزیزترین نوشیدنی

عزیزترین نوشیدنی ها

يكي از فضلاي عرب مهمان امام حسن مجتبي ـ عليه السّلام ـ شد و در منزل او غذا خورد و پس از خوردن طعام گفت: براي من يكي نوشيدني بياوريد. امام ـ عليه السّلام ـ فرمود: چه نوشيدني ميل داري؟ مرد فاضل گفت: آن نوشيدني كه چون ناياب شود عزيزترين

پيدا شدن گم شده

مردي مقداري از نقدينه خود را در محلي دفن كرده بود. پس از مدتي محل دفن را فراموش كرد، هر چه جستجو كرد پيدا نشد. نزد یکی از فقهاء رفت و جريان كار خود را براي او بيان كرد و از او راهنمائي خواست. فقیه گفت: از نظر فقهي براي

مهمان نوازی امام حسن(ع)

عربي بسيار زشت‌ رو، ميهمان امام حسن مجتبي(ع) گرديد. بر سر سفره غذا نشست و با حرص و اشتهاي فراوان مشغول غذا خوردن شد. از آنجا كه امام(ع)  بسيار كريم بود از غذا خوردن او خرسند بود و تبسم كرد و فرمود:

توقع بالا

مرد عربي به مسجد پيامبر ـ صلّي الله علي و آله ـ وارد شد و با عجله تمام دو ركعت نماز خواند. در هيچ ركني شرايط را رعايت نكرد. تلفظ صحيح كلمات را مراعات ننمود و به طمأنينه و آرامش در نماز توجه نكرد.امام زين العابدين ـ عليه السّلام ـ

داستان کلمه لنا

روزی حضرت علی علیه السلام در راهی می رفتند و دو نفر از صحابه که قد بلندی داشتند در چپ و راست ایشان در حال رفتن بودند. یکی از آن ها به شوخی به امام علیه السلام عرض کرد: یا اباالحسن! تو در بین ما دو نفر مانند حرف نون

پیرزن به بهشت نمی رود!

روزي پيرزني نزد پيامبر ـ صلّي الله عليه و آله ـ آمد. حضرت به او فرمود: پيرزن وارد بهشت نمي‌ شود.پيرزن شروع به گريه كردن كرد.حضرت فرمود: تو در آن روز پيرزن نخواهي بود. (در قيامت همه جوان مي‌ شوند).   محجة البيضاء، ج 5، ص 234.

دجال

  روزي پيامبر اكرم ـ صلّي الله عليه و آله ـ بسيار ناراحت بود به گونه‌اي كه رنگ چهره‌اش تغيير كرده بود. در اين هنگام عربي آمد و خواست به محضر پيامبر ـ صلّي الله عليه و آله ـ نائل شود و از او سؤال كند. اصحاب حضرت گفتند: امروز