مجتمع آموزش عالی تاریخ سیره و تمدن اسلامی
جستجو
Close this search box.

چکیده:

جامعه­ ی شیعیان در افغانستان به دلیل وضعیت قومی مذهبی خاص این کشوردارای ویژگیهای منحصر بهخود می باشد.بی تردید هیچ مطالعه­ ای در مورد افغانستان بدون پرداختن به شیعیان این کشور و شناخت آنان کامل نخواهد بود. فرایند پیدایش، گسترش وتثبیت شیعه در افغانستان فراز وفرودهای زیاد داشته که تاکنون بسیاری از آنها بر ارباب دانش نامعلوم مانده است.

حوادث چند دهه ­ی اخیر جایگاه و نقش آفرینی شیعیان در تحولات سیاسی اجتماعی، آنان را در کانون توجهات قرار داده و جسته و گریخته پژوهش هایی درمورد آنان صورت گرفته است. نوشته ی حاضر به معرفی و نقد یکی از این پژوهش ها که درمورد قزلباشان یکی از دو گروه اصلی شیعیان افغانستان می باشد، پرداخته است. کتاب حاضر از معدود پژوهش هایی است که به قزلباشان و پیشینه­ ی آنان در افغانستان  توجه کرده است.

 

“متکلم را تا کسی عیب نگیرد، سخنش اصلاح نپذیرد”(گلستان، باب هشتم)

مقدمه

برای نقد هرکتابی، مطالعه ای عمیق و با تامل لازم است تا حق آن چنانکه شاید و باید اداء گردد. در این نوشتار به کتاب هزاره و قزلباش در لابلای تاریخ افغانستان، پرداخته شده و تلاش شده است  در وقت کمی که نگارنده داشته، معرفی و ارزیابی از آن ارائه گردد. در ابتدا کتاب به اختصار معرفی شده و بعد به گونه ای اجمالی ارزیابی و نقد صوری و محتوایی  صورت گرفته است. اما این به معنای حرف آخر و تمام و بایست در مورد این کتاب نیست و اگرکاستی ای بیان شده، هیچگاه متوجه نویسنده ی کتاب  و زحمات و تلاش وی در به سامان رساندن کتاب نمی باشد. و به قول بزرگی نگاه نقادانه به یک اثر از باب تهذیب ذوق عامه و تربیت فکر نویسنده می باشد، و اصولا اثری نقد یا مورد توجه قرار می گیرد که حرفی برای  گفتن دارد، و الا در آشفته بازار کتاب عناوین بسیاری اند که شایسته ی توجه و نقد نیست.

 هرنقدی فی نفسه گزنده است، گرچه در نهایت مفید می باشد، همانند داروی تلخی می ماند که شفای بیمار در اوست. هم از این رو اگر گزندگی ای احساس شود، از نویسنده ی محترم و جامعه ی فرهنگی افغانستان پوزش می خواهم.

الف – معرفی کتاب

قزلباشان بیشتر از ترکمانانی بودند که در اوایل حکومت صفویه ازآناتولی و آسیای صغیر به ایران آمدند و در حمایت از تاسیس قدرت صفویه نقش اساسی ایفاء کردند. در اقدامات صفویان در خراسان شرقی و حملات نادر افشار به هند بخشی از آنان وارد خراسان شرقی، منطقه ای که بعدها افغانستان نامیده شد، گردیدند. اینان در تحکیم و تثبیت ساختار سیاسی که احمد شاه ابدالی به وجود آورد و هم چنین در رقابت های بین سدوزاییان و بارکزاییان و جریانات و تحولات سیاسی افغانستان نقش های مهمی را بازی کردند.

قزلباش و هزاره در لابلای تاریخ افغانستان، عنوان کتابی است تالیف آقای احمد علی محبی از پژوهشگران و محققان کشور که در560 صفحه ، یک پیشگفتار و مقدمه و بیست و یک فصل و سه فهرست و ضمیمه تدوین یافته است. درپیشگفتار و مقدمه ی کتاب  خواننده با چگونگی و نحوه ی تدوین و تالیف کتاب و هم چنین طرح اولیه و هدف نویسنده آشنا می گردد. این کتاب می تواند برای مطالعه ی جامعه ی شیعیان افغانستان، که قزلباشان بخشی از آن هستند، و هم چنین ریشه یابی اقوام ایرانی در افغانستان مفید باشد.

کتاب در بیست و یک فصل تدوین شده که در زیر به اجمال محتوای این فصل ها آمده است.

فصل اول : این فصل تحت عنوان دیباچه به اجمال به مرور پیشینه ی اسلامی خراسان پرداخته و با تاکید برتمدن ساز بودن مهاجرت ها یا نقش مهاجرت ها در تمدن سازی، به اجمال یادی از سلسله های اسلامی از قرن سوم تا دوره ی مغولان کرده است، و این که غالب این سلسله های به قدرت رسیده درفلات ایران برخاسته ازجایی و حاکم در جایی دیگر هستند. به نظر می رسد این یاد آوری به عنوان شاهدی برای تمدن سازی مهاجرت ها باشد.

فصل دوم : در این فصل به پیشینه ی اجداد قزلباش ها یا کلاه سرخ ها از هزار سال پیش در کسوت غزان ترکمان پرداخته شده است، و از امیران و حاکمان و برخی چهره های علمی و شخصیت های ادبی، و نیز به گونه ای مجمل، مشخصات دوره ی سلجوقی ذکر شده است.

از عنوان فصل چنین استنباط می گردد که نویسنده در این فصل به پیشینه ی قزلباشان خواهد پرداخت و با توجه به این که به سلجوقیان پرداخته، خواننده چنین می پندارد که ریشه ی قزلباش ها در سلاجقه به ویژه سلاجقه ی روم و آسیای صغیر می باشد. اگر هم قصد نویسنده چنین بوده یا در صدد اثبات این نکته بوده است، اما مطالب و نوشته های فصل چنین چیزی را نمی رساند. یا این که نویسنده شواهد ی اقناع کننده دال براین معنا را ارائه نکرده است و صرف ادعا یا برداشت ذهن خود را عنوان فصل انتخاب کرده است.

فصل سوم : در این فصل نویسنده مدعی است که شناخت قزلباش بدون شناخت تصوف امکان ندارد. از این رو نگاهی به تصوف، رابطه ی تصوف و تشیع و چگونگی پیوند خوردن قزلباشان با تصوف کرده است. مطالبی نظیر ماهیت و تجلیات تصوف، تحول و تطور فکری در تصوف، سازگاری تصوف با تشیع، پیوند قزلباش با رهبران تصوف ، علت بروز و پناه آوردن به تصوف و گرایش توده های بسیار از ترکمانان آناتولی به تشیع از دیگر مباحث مطروحه در این فصل می باشد.

نویسنده پس از پرداختن به پیشینه ی تصوف در اسلام، عامل سازگاری تصوف با تشیع را شکست اسماعیلیان نزاری و پررنگتر شدن نقش شیعه ی امامی در جامعه می داند و به قول محقق روسی پطروشفسکی استناد می کند که دراین زمان عقاید شاخه ها و فرق مختلف شیعه با تصوف تلفیق شده و ترک درویشان یا همان قزلباشان در این راه مقام نمایانی داشتند. از نگاه نویسنده، داعیه داران قزلباش از متن تصوف برخاسته بودند و مرید و دلداده و مرهون فتوت های شیوخ صوفی بودند. رهبری شیوخ صوفی را اکثریت صحرانشینان و شهرنشینان آسیای صغیر قبول داشتند و این به پیوند قزلباش و تصوف کمک کرده است.

فصل چهارم : آنچه در این فصل آمده شرح فراز و فرودهای هشت صد ساله ی خوارزمشاهیان در خراسان شرقی و غربی و دیگر ایالت های ایران بزرگ و پیشینه ی اجداد هزاره در غور و غرجستان است. بیشتر مطالب این قسمت از کتاب تاریخ ملی هزاره[1] استنساخ شده است. اینکه نکودریان بر تومان پراکنده در سیستان و گرمسیرهای قندهار در ساختار هزاره ها چه اندازه مدخلیت دارند، درخور توجه است.

الوس های چنگیزی، تقسیمات ملکی، فراگیر ی زبان مردمی، چگونگی انتشار فرهنگ اسلام و تشیع در بین مغولان، تاخت و تاز هولاگوخان، و شکل گیری ایلخانیان مباحثی است که این فصل به آن پرداخته است که  حکایتگرتغییر فکر و رویه مغولان نیز می باشد.

پیگیری بالندگی فرهنگ در دوره ی مغولان، برآمدن متفکرین و اثرهای زبده ی فرهنگی، رواج تاریخ نویسی، امنیت سرتاسری، نظم اجتماعی و بکاربستن قوانین، ایجاد و بزرگ شدن شهرها و بنیادهای علمی مثل رصدخانه، مسجد، خانقاه ها و توسعه ی تجارت و کشاورزی به نوعی نشانه های تمدنی دوره ی مغولان شمرده شده و نویسنده تفکر مذهبی شیعه را چون داروی انقلابی در این دوره التیام دهنده و راهگشای توده ها در برابر ظالمان و حاکمان مستبد توصیف کرده است.

فصل پنجم : دراین فصل که به اسماعیلیه پرداخته شده است، گزارش مختصری از پیشینه ی عقایدشان، برخورد با اسماعیلیه، خلافت فاطمی، یادی از برخی شخصیت های برجسته ی اسماعیلی چون ناصر خسرو و حسن صباح، انشعاب در اسماعیلیه و فرقه های آن و اسماعیلیه ی بدخشانات از مباحث مطروحه ی این فصل می باشد.

اگرچه ارائه این گزارش کوتاه از اسماعیلیه به جای خود سودمند است، اما آورده شدن آن در این کتاب و این که چه ارتباطی می تواند باقزلباشان یا هزاره ها داشته باشد، روشن نیست. و جز این که بی دلیل بر حجم کتاب بیفزاید، روشنی خاصی حول تاریخچه ی قزلباشان نمی اندازد. مگر این که بخواهیم بگوئیم نویسنده بر آن بوده تا ضمن پرداختن به پیشینه ی قزلباشان و هزاره ها مختصری از تاریخ عمومی  این منطقه را نیز بیان کند. این نیز زیاد به جا نمی نماید، چرا که هدف اصلی خواننده از کتاب با توجه به عنوان آن، به دست آوردن اطلاعات وآگاهی هایی پیرامون قزلباشان و هزاره هاست.  اطلاع از تاریخ عمومی، منابع و مأخذ بسیار متنوعی دارد که نیازی به حجیم کردن کتاب و خلط مبحث نبوده و تفصیل خسته کننده می نماید.

فصل ششم : درفصل ششم ملوک کرت مورد توجه قرارقرار گرفته است، که پس ازحملات مغولان به هرات، این شهر مرکز اقتدارشان قرار می گیرد. که ضمن تندی و تیزی هایی به حمیت و ادب پروری هم معروف اند. نویسنده در پرداختن به آل کرت به بیان مختصری از شرح حال حاکمان این سلسله بسنده کرده است. اما این که ربط این فصل و این سلسله با پیشینه ی قزلباشان چیست مفهوم نیست.

فصل هفتم : در این فصل ابتدا به تیمور و شخصیت او پرداخته شده است، آنگاه به دولت تیموری هرات و شخصیت های علمی و فرهنگی آن توجه کرده است. بعد از فصل دوم کتاب که به قزلباش به طور مستقیم پرداخته، در این فصل دو باره به قزلباش اشاره می گردد و چگونگی رابطه ی آنان با گورکانیان بیان می شود؛ زمانی که تیموریان برسلطان بایزید عثمانی غلبه می کنند و باجمع کثیری از اسراء به اردبیل می رسند و شیخ خواجه علی شیخ خانقاه از او آزادی اسراء را می طلبد. این کار موجب گردید که ترکان آزاد شده چندین نسل خود را مدیون شیخ صفوی دانسته، به عنوان مریدانی جان برکف، چندی بعد واحد اجتماعی نظامی قزلباش را تشکیل می د هند.

فصل هشتم : در این فصل نویسنده به این پرداخته که چگونه و تحت چه شرایطی مرشدان روحانی گوشه گیر و فقیر مشرب، به دنبال رسیدن به قدرت می افتند و سازمان سیاسی نظامی تشکیل می دهند که با روحیه پر از شور و جذبه آغاز بکار می کنند. اشاره به بدگویی در باره ی صوفیان و شیوخ و دو دولت همزمان با صفویه، گورکانیان هند و ازبکان، از دیگر مباحث این فصل است.

به نسبت فصول دیگر، و حتی فصل دوم که به طور مشخص به قزلباشان پرداخته، در این فصل بهتر می توان رگه و نشانه های تاریخی قزلباش ها و پیدایی شان را در صحنه ی سیاسی اجتماعی تاریخ خراسان بزرگ پی گیری و ردیابی کرد. قزلباشان را که منشاء ترکی دارند برخی کرد ، برخی آذربایجانی و غالبا غز می دانند که توانسته اند سه بار در گذشته دولت تشکیل دهند.  مانند سلجوقی ها، اتحادیه آق قوینلو و قره قوینلو و صفوی ها .

قبایل متعدد قزلباش، مریدان سخت پیران طریقت در قرن نهم به فرفه های روحانی و شوالیه ای بدل گشتند و در اوایل قرن ده زمینه های روی کار آمدن سلسله ی صفویه  را فراهم ساختند. نخستین نشانه های حضور و صحنه آفرینی قزلباشان در بخش هایی از خراسان بزرگ را – که بعدها افغانستان نامیده شد – در آغازین روزهای کار بابر مشاهده می کنیم. قزلباشانی که برای اولین بار به کمک بابرآمده بودند، از چند شهر خراسان و غیر آن انتخاب و بعد از انجام ماموریت، تعداد زیادشان در دیار کابل ماندگار شدند. اینان در ادوار بعدی با داشتن وظایف نظامی و کشوری پیوسته و گروه گروه می آمدند و در مراکز ماموریت خود مسکن و ماواء می گرفتند.

 فصل نهم : در این فصل از قندهار، پیشینه، نام ها و تاریخی که برآن رفته صحبت شده است. و  به دو قبیله­ی مهم غلجایی و درانی، وضعیت قندهار در دوره­ی بابر، صفویه و شیبانیان و چگونگی داستان هوتکیان و دربار صفوی پرداخته شده است. نکته ی مهم این که نویسنده، اقدامات میرویس  و محمود  هوتکی را شورشی داخلی و نه حمله ی بیگانگان هم چون مغولان به ایران می داند که ناکارآمدی  دربار صفوی باعث روی داد این شورش داخلی گشته است، و از این که به حمله ی اشرف هوتکی به عنوان حمله ی بیگانگان دیده می شود به دیده ی نقد می نگرد.  آن چه که به هدف کتاب در ارتباط با سیر تاریخی قزلباشان مربوط می گردد، ورود دسته های مختلف اقوام ایرانی همراه با سپاهیان نادر در حمله­ی به هند و ماندگاری بخش بزرگی از آنان در نقاط مختلف سرزمینی است که بعدها افغانستان نام گرفت.  نیروهایی که در شهرهایی چون کابل، قندهار، هرات و برخی نقاط مرکزی افغانستان برای پاسداری از دست آوردهای صفویه و نادر در قلعه های نظامی بازن و اولاد خویش ماندند و در درازمدت بامردمان بومی و محلی آمیزش کرده، جزئی از مردمان این سرزمین شدند و هویت قومی جدیدی به نام قزلباش را در افغانستان به وجود آوردند.

فصل دهم : فصل دهم داستان نادر افشار و چگونگی فراز و فرود اوست. این که نادر با فتح سیستان و مشهد، و فروکشیدن اشرف هوتکی از سریر قدرت، با ترک های عثمانی دست و پنجه نرم می کند. هم چنین داستان به سلطنت رسیدن نادر در دشت مغان، شکست شاه حسین هوتکی در قندهار و سربرآوردن نادر از هندوستان، حرص و ثروت اندوزی و عاقبت نافرجام نادر در خبوشان قوچان، از دیگر مباحث این فصل است.

آنچه دراین فصل مهم می نماید و به نوعی می تواند با عنوان کتاب و تاریخ افغانستان ارتباط داشته باشد سربازگیری نادر از پشتون ها، اجازه ی بازگشت به ابدالی ها به زادگاهشان و مورد توجه قرارگرفتن برخی بزرگان ابدالی هم چون احمد خان ابدالی و نزدیکی شان به نادر می باشد. نادر هم چنین برای ادامه ی تسلط و حاکمیت خویش برافغانستان، از گروه های نظامی مختلط از اقوام ایرانی که قزلباش نامیده می شدند، سود می برده است.

 فضل های یازده، دوازده و سیزده : این فصول به نوعی بیان تاریخ معاصر افغانستان است، که طی آن ضمن اشاره به رویدادها و حوادث افغانستان و سرگذشت حاکمان سدوزایی و بارکزایی، به نقش و موقعیت قزلباشان در این جریانات هم اشاره می شود. این بخش از کتاب با سرگذشت احمدخان ابدالی آغاز می گردد. صاحب منصبی درقشون نادر که موفق به ایجاد ساختار سیاسی و حکومتی در بخشی از خراسان که امروزه افغانستان نامیده می شود. در این فصول می توان رد پا و نقش آفرینی قزلباشان  را در تحولات سیاسی اجتماعی افغانستان پی گیری نمود.در این که کادر نظامی و دیوانی احمدشاه را تشکیل می دهند و این که تیمورشاه در سیاست ایجاد دولت مرکزی و دوری ازروش قبیله سالاری برعناصر غیر پشتون همانند قزلباشان تکیه می کند.و زمان شاه نیز که با کمک همین عناصر بر اریکه ی قدرت می نشیند. نقش قزلباشان در مقابله با افغانهای غلجایی که بر محمود درانی شوریده بودند، نیز صحنه ی دیگری از بازی سیاسی اجتماعی آنان می باشد.

فصل چهاردهم : در بیست و یک فصل کتاب، این فصل با عنوان جایگزینی و رویدادهای قزلباش، به گونه ای مستقیم به قزلباشان پرداخته است. در ابتدا بر این نکته تاکید شده که پیشینه ی  قزلباشان در افغانستان بسیار پیشتر از زمان افشاریه است و نویسنده برای گفته ی خود شواهدی ذکر کرده و نخستین نشانه های قزلباشان را با ورود بابر به کابل همزمان می داند، که پس از آن و به مرور ایام و در دوره های حاکمیت سلسله های صفوی و افشاری به صورت گروه های نظامی و یا کوچ های دسته جمعی در مکان های مختلفی هم چون بلخ، کابل، هرات، غزنه، قندهار و فراه جایگزین شده اند.

هم چنین نویسنده براین نکته تأکید کرده است که در دوره های زمانی مورد بحث به ویِژه از دوره ی احمدشاه ابدالی  تا زمان شیرعلی خان، قزلباشان به عنوان یک گروه اکثریت و کارآمد به لحاظ نظامی و دیوانی حضور فعال داشته اند و برای اثبات این نکته شواهدی را ذکر می کند.

معرفی محله های شیعی نشین کابل هم چون چنداول، مرادخانی، بالاحصار و این که برخی از این محلات  نظیر چنداول از چنان وسعت و جمعیتی برخورداربوده که از آن با عنوان نصف کابل یاد می  شده، از دیگر مطالب این فصل می باشد. در ادامه به مشترکات قزلباشان کابل با دیگر مردمان این شهراشاره شده و نویسنده تاکید دارد که قزلباش ها و کابلی ها جز در برخی مسائل اعتقادی در تمام خوی و بوی، عادات، اطوار و رسم و رواج ها با هم یکسان اند.  ذیل همین عنوان به مسایل فرهنگی قزلباش ها اشاره می شود و از مساجد، تکیه خانه ها، چگونگی برگزاری نمازهای یومیه، قرائت قرآن، مکتب خانه ها و چگونگی عزاداری های دهه ی محرم، سقاخانه ها و زیارتگاه های ایشان یاد می گردد.

فصلهای پانزدهم و شانزدهم : در این فصل ها چگونگی انتقال قدرت از سدوزاییان به بارکزاییان و جدا یی بخش هایی از قلمرو احمدشاهی، محاصره ی هرات  از طرف قاجار و روی گردانی دوست محمدخان از انگلیس و حمله ی انگلیس به افغانستان و سرکار آورده شدن شجاع به کمک انگلیسی ها توضیح داده شده است. هم چنین از معاهده ی سه جانبه ی لاهور و و اگذاری متصرفات افغانی، سرخوردگی و نفرت مردم و قیام همه جانبه ی مردم یاد شده است

این فصل و فصل های بعدی را به نوعی می توان بیان تاریخ معاصر افغانستان نامید. و البته هدف اصلی را  که کاویدن و جستجوی رد پاهای حضور قزلباشان در تاریخ افغانستان می باشد  به وضوح نمی توان در این فصول پیگیری کرد. اگر نویسنده ی محترم، ضمن بیان حوادث هر از گاهی از اقدام یکی از سران قزلباش و نیروهایش  علیه یا له یکی از طرف های درگیر یاد می کند نمی توان آن را پرداختن صریح و نقش موثر داشتن از دیگر قومیت های مثل هزاره ها، ازبک ها و یا تاجیک ها هم یافت.

فصل هفدهم: در این فصل از قیام مردم کابل در برابر سپاه انگلیس سخن گفته شده است، هم چنین دو کتاب در ارتباط با این موضوع به نقد کشیده شده است. یک کتاب ” شبیخون افغان” نوشته ی خانمی انگلیسی به نام لیدی سیل، که از شاهدان و گروگان های این قیام بوده است و دیگر کتاب ” افغاستان در قرن نزدهم ” از سید قاسم رشتیا، که از نگاه مولف  در جوی فاشیستی و متکی بر روایات کتا ب حیات امیر دوست محمد خان، نوشته ی جاسوسی انگلیسی بنام موهن لال می باشد. این توجه نکته ی قوت این فصل  بوده و در راستای هدف کتاب نیز می باشد. چرا که در بررسی سرگذشت و تاریخ قزلباشان، هم تأکید  بر نقش فعال و مثبت آنان در جریان قیام مردمی علیه انگلیسی های اشغالگر دارد  و هم اتهامات وارده بر قزلباش ها را از سوی دشمن و قلم های غرض آلود به خوبی پاسخ گفته و رد کرده است.

فصل های هفده، هیجده، نوزده و بیستم : این فصل ها نیز بیان تحولات تاریخ معاصر   افغانستان است، که طی آن تحولات سیاسی اففانستان در دوره های حکومت دوست محمد خان، امیر شیرعلی خان تا سرکار آمدن حکومت عبدالرحمن بررسی می گردد. نویسنده در ضمن بیان این حوادث گاه و بیگاه به نقش سران و قوم قزلباش در این تحولات هم اشاره دارد.

فصل بیست  و یکم :  در این فصل خلاصه ای از تاریخ سیستان از ابتداء گسترش اسلام و حاکمیت سلسله های مستقل یا نیمه مستقل خراسانی و شخصیت های برازنده ی آن و داستان از دست رفتن آن بازگوشده است. هم چنین ادعای گولد اسمیت انگلیسی مبنی برجزئی از ایران بودن سیستان، رد شده است. ایران به مفهوم عام شامل تما م سرزمین های خراسان شرقی و غربی و ایالت های دیگری است و سیستان جزیی از خراسان بزرگ بوده که افغانستان امروزی بخش اعظم آن را شکل می داده است.

ب نقد

پس از بررسی اجمالی محتوای فصل های کتاب اینک به اختصار ابتدا به نقد صوری و سپس به نقد محتوایی کتاب پرداخته می شود.

 

 

نقدصوری کتاب

1-    صفحه عنوان: کتاب دارای صفحه ی عنوان بوده و این عنوان با صفحات پیش از متن هم خوانی دارد، که این از نکات مثبت کتاب می باشد.

2-    کتاب هم چنین از صفحه ی حقوق برخوردار بوده و دارای مشخصات اعم از نام کامل نویسنده، ویرایشگر، نوبت چاپ و محل نشر به فارسی و لاتین می باشد.

3-    داشتن فهرست مندرجات در ابتدای کتاب از دیگر مزیت های کتاب بوده که همانند یک نقشه کار خواننده را در رسیدن به مطلب مورد نظر و دریافت اطلاعات اجمالی از محتوای کتاب آسان می نماید.

برخورداری از پیشگفتار و مقدمه مزیت دیگر کتاب است که هردو خواننده را کمک می کنند تا هم در جریان مسایل جنبی نظیر نحوه و چگونگی شرایط تدوین کتاب قرار گرفته، و هم با طرح اولیه و هدف و محتوای کتاب به اجمال آشنا گردد.

به لحاظ روش و  منطق تدوین به طور کلی می توان گفت که کتاب نسبتا خوش تدوین است. خواننده نیز باید حوصله به خرج دهد  تا به پیام نهایی نویسنده برسد و ارتباط بین فصل ها را برقرار کند. نثر کتاب در کل نثری سالم و روان است و از عهده ی روایت تاریخی بر می آمده است. نویسنده در سرتاسر کتاب تلاش کرده است تا  یکدستی نحوه ی نگارش را حفظ کند. البته گاه در میان جملات از واژگانی استفاده شده که نزدیک به محاوره­ی کابلی می نماید. مانند چاپیدن، قاپیدن و گّدُو وّد. که در اکثر موارد به دلیل رعایت تناسب و تعادل در جمله خوش نشسته است.

از دیگر مواردی که درنثر کتاب چشمگیر است، استفاده ی نویسنده از واژگان عربی و انگلیسی در متن است که در بعضی موارد با وجود معادل فارسی برای آن، مناسب نمی نماید. در مورد واژگان انگلیسی باید گفت، از آن جا که در دوره هایی از  تاریخ افغانستان حضور انگلیسی ها در سیاست و به تبع آن در فرهنگ کشور پر رنگ بوده، اصطلاحات و اوژگان بسیاری از انگلیسی وارد زبان فارسی افغانستان شده که تا کنون به خاطر نبود فرهنگستان زبان فارسی، پالایشی صورت نگرفته است. موازی این مساله در ایران، تاثیر زبان فرانسه در فارسی ایرانی است که البته فرهنگستان زبان ایران بخش اعظمی از این تاثیرات را زدوده است. واژگان و اصطلاحات عربی گرچه از دیر باز در زبان فارسی وجود داشته و به غنای آن نیز افزوده، اما باید توجه کرد که از عربی گرایی افراطی به دلیل تفاخر و تفاضل ادبی پرهیز کرد. این نکته را نباید فراموش کرد که نخستین وظیفه­ی زبان  تفهیم و تفاهم است . زبان میراث مشترکی است که همه­ی اهل زبان و  قلم در حفظ و انتقال آن مسئولیت مشترک دارند و تصرفات من درآوردی در زبان روا نبوده و نباید خوانندگان را درفهم مطالب کتابی دچار مشکل نماید که این خود نقض غرض ااست.

فارغ از این مسائل چنانکه پیشتر گفته شد، نثر کتاب در کل، نثری روان، سالم و سرزنده بوده و از لحنی مناسب و متعادل برای روایت تاریخی برخوردار می باشد. با این حال از ویرایش بی نیاز نیست.

از دیگر مزیت های کتاب برخورداری از فهرست ها و ضمایم اشخاص، اقوام، فرقه ها و محل ها در آخر کتاب می باشد . فهرست منابع مزیت دیگری است که در آخر ذکر شده است، اگرچه اصول و شیوه منبع نویسی  که ذکر پنج مورد مولف، نام کتاب، ناشر، مکان و سال نشر می باشد، رعایت نشده است. در کل از شیوه­ی ارجاع دهی و پانویس ها از اصول و روش جاری پیروی نکرده است. برای مثال معمولا اولین ارجاع کامل می آید و در موارد بعدی به اختصار بیان می گردد، که در این کتاب این نکته رعایت نشده است.

کم بودن اغلاط و اشکالات صحافی از دیگر مزیت های کتاب می باشد. کتاب در کل  از چاپ، کاغذ و جلد خوبی برخوردار است. برای چاپ های بعدی استفاده از خط مناسب از نظر نوع و اندازه، کتاب را مطلوبتر و خواندن آن را سهل تر می سازد. این نکته را نباید از نظر دور داشت که کتاب در آلمان به چاپ رسیده است و نویسنده از امکانات چاپ کتاب در کشوری فارس زبان مانند افغانستان یا ایران برخوردار نبوده است. از این رو وجود برخی اغلاط و مشکلات  نوع خط و اندازه­ی آن تا حدی قابل پذیرش می نماید.

 

 

نقد محتوایی

کتاب قزلباش و هزاره در  لابلای تاریخ افغانستان، چنان که از عنوان آن برمی آید یکی از مهمترین موضوعات قومی، اجتماعی و مذهبی را در گستره ی تاریخ به بحث گرفته است و مطالعه­ی آن نشان می دهد که کتاب دارای منطق، متن و روش، نسبتا سازمان یافته و ساده فهم است.دیدگاه های نویسنده هم نسبتا دقیق و با پیش فرض های وی هماهنگی دارد.

پرداختن به پیشینه ی قومی یک قوم و رد گیری و ردیابی نشانه ها و سیر تاریخی آن کاریست نکو و در خور تحسین. هم از این بابت که پرده های غبار و تاریکی را کنار زده و هویت و سرگذشت و گذشته ی قومی را تا حد زیادی روشن می کند، و هم از این بابت که به نوبه ی خود، در یک نگاه کلان تاریخی، درک و برداشت جدید و نزدیک به واقع تری را از تاریخ یک ملتِ متشکل از گروه های قومی متعدد و نحوه ی تعاملاتشان باهم ارائه می دهد.

اقدامی که نویسنده ی محترم از این باب کرده در خور تحسین و سپاس است. روش و نگاه نویسنده در تدوین این کتاب می تواند هم الگو برای کارهایی از این دست و هم فتح بابی در این حوزه باشد. پرداختن به گروه های قومی در گذشته ی تاریخ ما نمونه های بسیار دارد. مثالب و فضایل شهرها می توانند نمونه هایی از این دست باشند. اما قزلباش و هزاره در لابلای تاریخ، از نگاه و رویکرد فخر طلبانه ی قومی به دور بوده و روح  و فرهنگ تفاهم بین قومی و احترام مذهبی و محکومیت برتری جویی را در تمام سطور آن می توان به خوبی احساس کرد.

با آن که عنوان کتاب چنین برداشتی را در ذهن خواننده ایجاد می کند که کتاب به طور مشخص و یا با تمرکز بیشتری به هزاره ها و قزلباش ها بپردازد، اما پس از مطالعه ی کتاب در می یابد که کتاب در کل از دو بخش تشکیل یافته است. اگر به عنوان کتاب توجه نگردد می توان کتاب را نوعی تاریخ عمومی افغانستان دانست که به گونه­ی پرداختن به سلسله های اسلامی تار یخ دوره ی اسلامی کشور را تا دوره ی معاصر روایت کرده است. از سویی با توجه به عنوان کتاب و هدفی که نویسنده در دیباچه ی کتاب بیان کرده، با نوعی خاص از تاریخ هم روبرو می گردیم که در تاریخنگاری از آن با نام تاریخنگاری محلی یا دودمانی یاد می گردد. اما از لحاظ حجمی که از مجموع صفحات به این دو گروه قومی اختصاص یافته، کتاب بیشترتاریخ عمومی می نماید که در ضمن آن به این دو گروه قومی هم پرداخته شده است.

در روایت و تحلیل وقایع تاریخی، به ویژه تاریخ معاصر کشور روی مسائل حساس به درستی دست گذاشته و نکات مهمی را برجسته نموده، بر آن تاکید می کند. برای مثال به خوبی به دست پنهان و آشکار بیگانه و استعمار در ایجاد تنش های مذهبی، قومی و لسانی در کشور اشاره می کند و توجه به مذهب را از سوی قدرتمندان و قدرت طلبان داخلی در جنگ های قدرت، نوعی سوء استفاده از مذهب، یا استفاده ی ابزاری از آن در جهت نیل به مقاصد قدرت طلبانه قلمداد می کند.

در همین راستاست تحلیلی که از حمله ی افغان های هوتکی به مرکز دربار صفوی ارائه می دهد. به نظر نویسنده، حملات افغان های هوتکی را نباید هم چون حمله بیگانگان به ایران نگریست. بلکه این اقدام را باید نوعی شورشی داخلی به حساب آورد که اگر دربار صفوی به خوبی به شکایت هوتکی ها رسیدگی می کرد و آن را به درستی مدیریت می نمود و پاسخ و راه حل های مناسب به اعتراضات افغان های هوتکی می داد، بی تردید این حملات صورت نمی گرفت و حکومت سلطان حسین صفوی هم سرنگون نمی گردید.

البته گاه نکات مورد تاملی هم در کتاب وجود دارد. برای مثال در صفحه ی 262 در مورد تیمور آمده است که چون ولیعهد بود، از جانب مردم تأیید شد. این گزاره بی تردید درست نمی نماید چرا که در تاریخ کشور و در دوره های حاکمیت حاکمان مختلف تا زمان انتخابات ریاست جمهوری کرزی، هیچگاه حاکمی منتخب مردم نداشته ایم، و اصولا مردم چنین جایگاه و حقی نداشته اند. گرچه به نظر می رسد که این نقل قولیست و نه نظر نویسنده، اما به گونه ای تلویحی برمی آید که چنین قولی را پذیرفته اند.

به نظر می رسد نویسنده ی محترم در تأیید دیدگاه و در راستای هدف خود که بررسی پیشینه ی قزلباشان است تا حد زیادی توانسته شواهدی ارائه کند، هرچند که در مطالعه فصل های مختلف کتاب، گاه یافتن رابطه بین عنوان فصل و هدف کتاب کمی مشکل می نماید و یا حداقل این رابطه روشن و واضح نگردیده است.

عنوان کتاب با متن آن چندان هماهنگ نیست. خواننده با دیدن عنوان انتظار دارد که به هردو قومیت در متن کتاب یکسان پرداخته شود، یا حداقل کمی باهم از لحاظ حجم و تعداد صفحات تفاوت داشته باشند.اما با مطالعه ی کتاب با این پرسش روبرو می گردد که نیاوردن هزاره ها در عنوان کتاب چه مشکلی ایجاد می کرد؟ پرداختن به فرهنگ و تاریخ اقوام و ارائه آگاهی ها و اطلاعاتی در مورد پیشینه آنان امریست دشوار که نیازمند تتبع و حوصله ی کافی است. از این جهت که نوشتن در مورد هویت و فرهنگ یک قوم با دو گونه برخورد و واکنش روبرو خواهد بود، و یا به بیانی دیگر، با دو گونه نقد. اول نقد درونی،  که مردمان وابسته به آن قوم در مورد مطالب و محتوای چنین نوشته هایی ، مثبت یا منفی، از خود نشان خواهند داد. دوم نقدی بیرونی، که در واقع واکنش دگر گروه های قومی مرتبط با قوم مورد بحث است. زیرا در چنین تحقیقات و بررسی هایی خواه ناخواه ممکن است تعریضی به دیگر گروه های قومی صورت گیرد یا چنین تعریضی از سوی دیگر گروه های قومی به نوعی برداشت گردد. از این رو به نظر می رسد که پرداختن به دو کتله ی قومی در یک کتاب، حد اقل کاریست سخت و دشوار. و علاوه ی بر آن یک کتاب به تنهایی مجال پرداختن تام و تمام به چنین بحثی را نخواهد داشت. از سویی خواننده ی مشتاق نیز در پی گیری مباحث دچار سختی  خواهد شد. چرا که همزمان باید دو خط سیر قومی و گروهی را با توجه به پیچیدگی ها و حرف و حدیث های آن پیگیری و  به نتیجه ای برساند.

اگر نویسنده ی محترم جداگانه به هریک از این اقوام مورد بحث می پرداخت، هم  سختی کار خوانندگان کمتر می شد و هم مجال پرداختن و شرح و توضیح بیشتری برای نویسنده فراهم می گردید.

نکته ی دیگرنحوه و چگونگی پرداختن به قزلباش ها و هزاره هاست.از مجموع 503 صفحه حدود 200 صفحه به این دو اختصاص یافته است، که از این مقدار 89 صفحه­ی آن مربوط به هزاره ه و بقیه مربوط به قزلباش هاست. این می رساند که نویسنده بیشتر معطوف به پیشینه ی قزلباش ها بوده است. البته در مورد قزلباش ها به جنبه های متعدد نظیر جغرافیا، فرهنگ و آداب و رسوم توجه داشته است که به گونه ای به غنای مطالب در مورد این قوم افزوده است. استفاده و یادآوری گاه بگاه خاطرات شخصی نویسنده هم از نکات قابل توجه و به نحوی مزیت کتاب می باشد. و حرف آخر این که گرچه نویسنده تا جایی که برایش مقدور بوده تلاش کرده منابع متعددی را ببیند. با این وجود برای پیگیری بهتر و عمیق تر پیشینه ی قزلباشان می توانست  به برخی تحقیقات و نوشته های جدید در این مورد  کار خویش را پربارترنماید. برای نمونه می توان به برخی از این تحقیقات اشاره نمود.

تاریخ قزلباشان از روی نسخه منحصر به فرد کتابخانه ملک، به تصحیح میرهاشم محدث، نشر امیرکبیر، تهران، 1363.

قزلباشان در ایران، امیرحسین خنجی، نشر پارس بوک، تهران، (pdf)

عرفی شدن قدرت سیاسی مذهبی در ایران دوره صفوی، حذف قزلباشان از ساختار قدرت، کیومرث قرلو، تهران، (پایان نامه دکترا)، دانشکده ادبیات دانشگاه شهیدبهشتی، تهران، 1385.

نقش قبایل قزلباش در اوضاع سیاسی نظامی عصر شاه طهماسب اول، پروین نادر، دانشگاه بین المللی امام خمینی، 1384.(پایان نامه ارشد)

چنان که گفته شد برای نقد کتابی، مطالعه ای عمیق و با تامل لازم است تا حق آن چنانکه شاید و باید اداء گردد. در این نوشتار کوتاه تلاش شد تا در حد توان و وقتی که نگارنده داشت، معرفی از کتاب ارائه و به اجمال نقد صوری و محتوایی صورت گیرد. اما این به معنای حرف آخر وتمام و بایست در مورد این کتاب نیست و اگر تاملی در کتاب شده ، هیچگاه از اهمیت و قدر کتاب و نویسنده نمی کاهد.

 

منبع: آیینه ی پژوهش،شماره 143-144.

 

 

 

 

 

 


 تیمورخانف، تاریخ ملی هزاره، ترجمه، موسسه اسماعیلیان، بهار1372.-[1]

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *