مجتمع آموزش عالی تاریخ سیره و تمدن اسلامی
جستجو
Close this search box.
در خانه صاحبان خود بودند

در خانه صاحبان خود بودند

روزی هارون الرشید عباسی و وزیر او، جعفر برمکی در بیرون بغداد به راهی سواره می رفتند. در این بین قافله ای از دور نمایان شد. هارون سوال کرد: که این قافله چیست و از کجاست؟ بعد از تجسس گفتند: تحف و هدایایی است که

در ماه سه روز صرع می گیرم

روزی حجاج بن یوسف (40-95 ق) -والی حجاز و عراق در عهد بنی امیه- در صحرایی با گروهی از خاصان خود می گشت. از دور شبانی را دید که گوسفند می چرانید. به همراهان گفت: همین جا بمانید تا من با آن شبان صحبتی کنم. سوار بر اسب خود شد

اسمش را نیار، خودش را بیار

ملک علاء الدین از فرمانروای سلسله غوریان (544-556 ق) قصد بهرامشاه کرد و بهرامشاه با او در کنار آب باران مصاف داد. بهرامشاه با وجود این که دویست فیل جنگی داشت از علاء الدین شکست خورد و شب از شدت سرما به خانه دهقانی پناه برد. گفت: طعام چه داری؟

خوش آمدی

روزی شاعری بنام بنائی به درگاه امیر علیشیر شاعر، دانشمند و وزیر سلطان حسین بایقرای گورکانی(۸۷۵ – ۹۱۱ ق) آمد و نشست. امیر از درون خرگاه (چادر سلطنتی) صدا زد که : بیرون در کیست؟ گفت: بنائی. گفت: خوش آمدی که ما کسی می خواستیم تا زمانی با او مسخرگی

اقرار به کافری

مردی را نزد خلیفه آوردند که او کافر است. خلیفه او را نزد خود طلبید و گفت: به من رسیده که تو زندیقی. گفت: ابدا بلکه مرد مومن و نمازخوان و روزه دار و شبخیز و پرهیزگارم. خلیفه گفت: من تو را تازیانه می زنم تا تو به زندیقی اقرار

معمای پادشاه

پادشاهی از حاضران مجلس خود معمایی پرسید که : آن چیست که پارسال نرسید و امسال نمی رسد و سال آینده نیز نخواهد رسید؟ سپاهی ای حاضر بود. گفت: آن حقوق ماهانه من است. پادشاه خندید و دستور داد تا حقوق دو ساله او را از خزینه نقدا دادند و

همه در عدل برابر باشند

جمعی از دهقانان از عامل ظالم نزد مامون شکایت کردند و دادخواهی نمودند. گفت: در میان عاملان من به راستی و عدالت او کسی نیست. از فرق تا قدم، هر عضو او پر از عدالت و انصاف است. ظریفی از آن دهقانان گفت: ای خلیفه! چون حال چنین است هر

ندیم بادمجان

سلطان محمود غزنوی (حک: 389-421 ق) را در حالت گرسنگی بادمجان بورانی پیش آوردند. خوشش آمد. گفت: بادمجان طعامی است خوش. ندیمی در مدح بادمجان فصلی پرداخت. چون سیر شد گفت: بادمجان سخت مضر چیزی است. ندیم باز در مضرت بادمجان مبالغتی تمام کرد. سلطان گفت: ای مردک! نه این