مجتمع آموزش عالی تاریخ سیره و تمدن اسلامی
جستجو
Close this search box.

 

در این یادداشت یک بار دیگر، کتابی از مجموعه آثار چاپ شده در حوزه «علائم ظهور» را مرور می‌کنیم تا برخی از تطبیق‌هایی که صورت گرفته مورد توجه و نقد قرار گیرد.

روشن است که این بنده خدا، قصد نقد روایات و اخبار علائم ظهور را ندارد. این که کدامیک از روایات مزبور به لحاظ سند و متن درست است یا خیر در اینجا محل بحث نیست. آنچه مد نظر است، مسأله تطبیق‌هاست. طبعا به دوستانی که که ممکن است تصور کنند و یا تعمدا چنین وانمود می کنند که این سلسله نقدها مربوط به اصل بحث علائم ظهور است، عرض می کنم تصورشان خطاست. بحث بنده فقط مسأله «تطبیق» است و نقد این روایات مثل هر روایت دیگری باید در جای خود انجام شود. پس از آن است که درست و نادرست آن اخبار روشن خواهد شد.

اما آنچه در اینجا محل بحث در این یادداشت است، اثری است با عنوان «جراید سبعه» که به قول مؤلف آن از مستطرفات «مظهر الانوار» و به عنوان جلد چهارم «نور الانوار در علایم ظهور» است و توسط «الحاج الشیخ ابوالحسن النجفی المرندی» نوشته شده و به سال 1332 ق کتابت و منتشر شده است.

هفت فصل این کتاب که به عنوان جراید سبعه نامیده شده، جدای از بحث درباره «بیان توحید و معرفت امام»، «اخبار علایم ظهور» «بیان ممانعت امراء از حقوق فقرا»، «ثواب انتظار فرج»، «ذکر اخبار هتک حرم ملایک پاسبان ثامن الائمه» « بیان علایم ظهور حجت بالغه» هفتمین جریده آن «در بیان خاتمه و فتح بلاد آلمان به امر امام زمان»‌ است. (ص 3).

به رغم این تقسیم بندی، تقریبا تمامی کتاب بیان علائم ظهور است. روایات به عربی نقل، سپس به فارسی ترجمه شده و گاه توضیحی فارسی بر آن افزوده می‌شود. در مواردی هم در لابه لای ترجمه، تطبیق‌ها و توضیحاتی است که اگر با دقت مرور شود می‌تواند هدف نویسنده را از نگارش این اثر نشان دهد.

وی در صدد بیان این نکته است که ظهور نزدیک است و این کار را با ترجمه این احادیث و همین اشارات و گاه به تصریح بیان کرده است.

 

 

مرندی در جایی ضمن اشاره به روایت کَذِب الوقّاتون، از علائم خاصه و عامه سخن می‌گوید. علائم خاصه مخصوص خود آن حضرت است، اما علائم عامه برای مردم است که وی فهرستی بلند از آنها را ارائه می‌دهد (ص 13 ـ 19).

«… دوازدهم: غلبه کردن دیلمان است بر ری. چنان چه در مراصد الاطلاع وارد است که دیلمان جمع دیلم است. در لغت فرس قریة من قری الاصفهان ‌که طایفه بختیاری است». (ص 17)

جمله، می‌تواند اشاره به تسلط بختیاری ها بر تهران در ماجرای مشروطه به عنوان یکی از علائم ظهور از نظر این نویسنده باشد.

«…. چهاردهم فتح هفت بلاد آلمان است به شمشیر امام علیه السلام چنانچه در اوایل کتاب از عقد الدرر شافعی از امیر المؤمنین (ع) نقل شده است.»(ص 18)

در ضمن نویسنده که سخت مخالف با تحصیل در غرب است با اشاره به روایتی از امام صادق علیه السلام با این مضمون که پنج طایفه در آتش هستند، مصداق آن را چنین وصف می‌کند: «اشخاصی که احادیث و اخبار و علم و زبان طایفه یهود و نصارا که کتابشان به اجماع فریقین خاصه و عامه به حکم قرآن مجید منسوخ و محرف است تعلم کرده یاد می گیرند که عزیز و محترم شود علم ایشان و زیاد بشود حدیث و گفتارشان … چنان چه طایفه ای از اهل این زمان به ابناء و معاصرین خود فخر و تفاخر می‌نمایند که در بلاد کفر علوم کفار را تحصیل می‌نمایند…» (31). و باز مظهر این تسلط را چنین شرح می دهد: «… به واسطة زیادی و کثرت و رغبت آنها بر علم و آیین فلسفه و تعلم علم جغرافی و قوانین مخترعه خارجه و مسلک بابیه ملحده و طبیعیه مطروده و معاندین قوانین ملت جعفری». (ص 38).

در ادامه با نقل روایتی که یکی از علائم ظهور را شبیه شدن مردان به زنان و زنان به مردان می‌داند، و فسادی که ناشی از آن است، تتمه روایت را نقل می کند که در این وقت زلزله ای در شرق و زلزله ای در غرب روی می دهد. سپس می نویسد: مؤلف گوید: مفاد ذیل خبر شریف اشاره به زلزله شهر قوچان از توابع خراسان است که سی سال قبل به مقام ظهور رسید که شاید به توهین حرم محترم ملائک خدم حضرت ثامن الائمه (ع) اشاره شده باشد. (ص 44 ـ 45).

وی تأکید خاصی روی حمله وحشیانه روسها به حرم حضرت رضا علیه السلام و آسیب زدن به گنبد آن حضرت دارد و چنین در ذهنش بوده است که بسیاری از این نقلها و روایات مربوط به علائم ظهور می‌تواند اشاره به آن ماجرا باشد. به همین دلیل در هر فرصتی از این حادثه یاد کرده است (ص 49 ـ 50). ماجرایی که دو سال پیش از نگارش این کتاب اتفاق افتاده و وی در این دو صفحه شرحی از آن به دست داده است. جریده پنجم این کتاب اختصاص به این رویداد دارد (ص 58 به بعد): هیچ واقعه و حادثه در زمین مشرق که غم انگیز و حزن آورنده و آرام برنده باشد مسلمین را علی الخصوص شیعیان و محبین اهل بیت طاهرین حضرت سید المرسلین بالاتر از این قضیه هائله مشهد مقدس نشده و نخواهد بود که مسلمانان را چه اندازه محزون و شیعیان را به غربت آن امام مظلوم جگرها خونست و دیده ها جیحون (ص 59).

در اینجاست که نمونه‌ای از اخبار ملاحم و فتن را آورده و تطبیق براین رویداد کرده است. از آن جمله تعبیر «خسف»‌ در خراسان را که در عبارت «خسف و قذف بخراسان» اشاره به حمله روسها به حرم مطهر حضرت رضا علیه السلام دانسته است (ص 60).

نکته مهم دیگر برای وی رواج اخلاقیات جدید است که او را سخت نگران کرده و آن را مصداق روایات علائم ظهور می داند: «چنان که امروزه که مقارن تاریخ هزار و سیصد و سی و دو هجری می‌باشد… رجوع مرافعه‌جات و خصومات شرعیه بغیر اهل آن از کسانی که در ظاهر به لباس اهل علم و در باطن از حکام جورند و بردن اطفال به معلم خانه و رجوع امور مسلمین به کفار و مسلط شدن ایشان بر اهل ایمان و متابعت لشکر اسلام به فرنگیان و رواج سیرت و رفتار و شعار و لباس ایشان در میان مسلمانان و امثال اینها». (ص 94).

یکی از کسانی که تحت تأثیر این ابوالحسن مرندی بوده شیخ عباسعلی گورتانی است که یک بار دیگر در یکی از یادداشتها نظرات وی را درباره علائم ظهور آوردم. منبع من در آن یادداشت، متن بازنویسی شده کتاب او بود که به سال 78 چاپ شده است. اما اکنون که اصل آن کتاب را با نام «وقایع الظهور» (چاپ 1346 ق) به دست آوردم نکات تازه‌ای داشت که دریغم آمد نقل نکنم.

اولا اشاره به خسف خراسان دارد آن جا که می‌نویسد: بدان که از جمله علائمی که فاضل بروجردی در نور الانوار مرقوم فرموده و از حضرت صادق علیه السلام روایت نموده این است که چنان اختلافی در دین اسلام به هم رسد که کافر و مسلم مخلوط به هم شوند که تمیز بین آنها نتوان داد و عقاید اهل شرک در میان مردم شایع شود و غالب آنها منکر احکام الهی باشند و مرقوم است که بعضی از بلاد و اطراف خراسان به زمین فرو می‌رود که غالبا دیده و شنیده شده که وقوع نمود. (وقایع الظهور، ص 160 ـ 161 حاشیه).

 

 

ثانیا و مهمتر خبری از امام جواد (ع) نقل کرده است آن هم از کتاب «تحفة‌ التحف» از فاضل سلماسی «تا می‌رسد به سند معتبر از حضرت جواد، روایت می‌کند: کأنی بجرائد شتی بأسماء شتی لا أری لهم رشد و لا لدینهم صیانة کلما مالوا الی جانب انهدر منهم الاخر یعارضهم رجل طبرسی».

اما این جراید چیست؟ و این طبرسی که با اینها مقابله می کند کیست؟

نویسنده در ادامه می‌گوید: «خبر شریف حضرت جواد (ع) آن که فرمود: گویا می‌بینم جرائد عدیده مختلف العبایر که نامیده می شوند به اسامی مختلفه متشتته، و نمی‌بینم برای صاحبان آنها رشدی و تدین و نمی‌بینم برای دین آنها صیانت و ندارد برای آنها حافظه، به هر طرف که میل می‌نماید نابود و باطل می‌شود از آنها طرف دیگر. کنایه است از آن که مطلب اول که در ورق اول می‌نویسند در ورق دوم عکس او را رقم می‌زنند. در این هنگام معارضه می‌کند با آنها مردی طبرسی و تکذیب می‌نماید ایشان را. (وقایع الظهور، ص 141)

از این عبارت چه به دست می‌آید؟

اولا تکلیف حدیث باید روشن شود که از کجا نقل شده و آیا درست است یا خیر. به نظر می رسد کاملا جعلی است.

ثانیا این که جریده در اینجا به معنای مطبوعات گرفته شده است و این نکته مهمی است.

ثالثا مقصود از این طبرسی که مقابله با این جراید می کند، کیست؟ به نظر می‌رسد مقصود نویسنده، کسی جز شیخ شهید فضل الله نوری نباشد.

به نظر شما این تطبیق‌ها شگفت نیست؟

 

 

منبع: وب سایت خبرآنلاین.

 

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *