مجتمع آموزش عالی تاریخ سیره و تمدن اسلامی
جستجو
Close this search box.
سخن تاریخ و سخن تاریخ و گونه شناسي برخورد امام رضا(ع) با جريان‌هاي انحرافي جامعه اسلامي

چكيده

در عصر ائمه عليهم السلام علل و عوامل گوناگوني سبب شد كه جريان‌هاي انحرافي در جامعه اسلامي گسترش يابد. در قرن سوّم هجري مصادف با دوره امامت امام رضا عليه السلام، جريان‌هاي انحرافي به دلايل سياسي، فرهنگي، علمي، اجتماعي، اقتصادي، به اوج خود رسيد. فرقه‌هاي واقفيه، غلات، مفوضه، مجبره، معتزله، زيديه، متصوفه و خوارج را مي‌توان از جنبش‌ها و جريان‌هاي انحرافي جامعه اسلامي برشمرد.

با بررسي و مطالعه کليه اسناد و مدارک موجود در اين زمينه، به ويژه کتاب‌هاي رجالي و روايات امام رضا عليه السلام و سيره عملي ايشان در جامعه، مي‌توان برخورد امام با جريان‌ها و جنبش‌هاي انحرافي جامعه را به گونه‌هاي ذيل خلاصه نمود:

گفت‌وگو و مناظره با سران جنبش‌ها و جريان‌هاي انحرافي، پرورش نخبگان علمي، فرهنگي، سياسي، اقتصادي، ارتباط امام با خواص جامعه و دفع شبهات آنان، ترويج تشيع اعتقادي، اعلام فهرست مراجع ديني مورد تأييد، انتشار فهرستي از پايه گذاران جريان‌هاي انحرافي و بيان عمق انحراف آن‌ها در قالب احاديثي کوتاه، مبارزه با انتشار ترديد‌ها و تشکيک‌هاي دشمن، استفاده از اصل تحريم، ترويج عقايد و باورهاي کلامي صحيح و رد عقايد و باورهاي نادرست جريان‌هاي انحرافي، تفسير صحيح آيات قرآن کريم، ترويج فرهنگ مهدويت، استفاده از اصل کرامت.

موارد پيش‌گفته، گونه‌هاي برخورد امام رضا عليه السلام با جنبش‌ها و جريان‌هاي انحرافي جامعه اسلامي است. در اين نوشتار، به بيان جزئيات آن همراه با نمونه‌هاي عيني و عملي در جامعه رضوي پرداخته مي‌شود.

كليدواژه‌ها: امام رضا عليه السلام، جريانات انحرافي، گونه‌هاي برخورد، جامعه اسلامي.

مقدمه

قرن سوّم هجري مصادف با دوران امامت امام رضا عليه السلام، به دليل علاقه حاکم وقت، مأمون به مباحث کلامي فلسفي، علماي بسياري به بحث‌هاي کلامي و فلسفي پرداختند. از طرفي، پس از شهادت امام کاظم عليه السلام، از فشارها کاسته شد و آزادي بيان در جامعه سبب شد انديشه‌ها و افکار مختلف در جامعه ظهور نمايد. انديشه‌هاي انحرافي در اين برهه از تاريخ به اوج خود رسيده بود. امام رضا عليه السلام به عنوان امام جامعه شيعي براي هدايت امت خود بايد با اين افکار و جنبش‌هاي انحرافي مبارزه نمايد وگرنه طولي نمي‌کشد که انديشه‌هاي انحرافي، جايگزين اسلام اصيل محمدي مي‌شود. از اين رو، امام عليه السلام ضمن بيان و تشريح جنبش‌ها و جريان‌هاي انحرافي موجود براي مردم، با اين جريان‌ها به مبارزه مي‌پرداختند.

در اين نوشتار، آن چه براي نگارنده مهم محسوب مي‌گردد، گونه شناسي برخورد امام رضا عليه السلام با جريان‌هاي انحرافي است. بنابراين، پس از بيان مختصري از جريان‌هاي انحرافي دوره امام رضا عليه السلام، برخورد امام رضا عليه السلام با جريان‌هاي انحرافي گونه شناسي مي‌شود.

 جامعه پژوهش شامل کليه اسناد، مدارک، و منابع مرتبط با موضوع مورد بررسي مي‌باشد. از آن جا که در پژوهش حاضر، کليه منابع و مراجع موجود فيش برداري و در جهت هدف پژوهش مورد استفاده قرار گرفته، نمونه گيري انجام نشده و کليه منابع و مراجع مرتبط و مذكور در دسترس، بررسي و تحليل شده است.

جريان‌هاي انحرافي عصر امام رضا عليه السلام

قرن چهارم هجري، مصادف با عصر امام رضا عليه السلام، بهترين دوران گسترش فرهنگ و تمدن اسلامي است، به گونه اي که به «عصر طلايي» معروف شده است (قرشي، بي‌تا: ج2، ص181). اهميت اين برهه در تاريخ اسلام با به اوج رسيدن فعاليت فرقه‌هاي انحرافي در جامعه تشيع، ويژه است؛ زيرا در هر لحظه در گوشه اي از جامعه جرياني انحرافي ظهور کرده و فعاليت و مبارزه با اسلام اصيل را شروع مي‌نمود. عقايد انحرافي به گونه اي بود که حتي خواص جامعه را تحت تأثير قرار مي‌داد. در شرايطي که خواص جامعه از لغزش در امان نيستند، وظيفه امام بسيار حساس مي‌شود. برخورد امام عليه السلام، بايد به صورتي باشد که هم آتش جريان‌هاي انحرافي را در جامعه خاموش نمايد و هم شبهه‌هايي را که از طريق اين جريان‌هاي انحرافي در جامعه انتشار مي‌يابد؛ پاسخ گويد.

به نظر مي‌رسد علت ظهور و بروز جريان‌هاي انحرافي، چند مسأله است:

1. تلاش دولت عباسيان براي بي‌اعتبار نمودن علويان: عباسيان براي اين که علويان و در رأس آن، امام جامعه شيعي را زير سؤال ببرند، شبهه‌هايي را در دين مطرح و زمينه ايجاد انحرافات در جامعه را ايجاد مي‌نمودند.

2. نهضت ترجمه: اين نهضت در حقيقت از عهد منصور دوانيقي، خليفه عباسي آغاز شد و خلفاي ديگر، کار او را دنبال کردند. مامون با تأسي از خلفاي گذشته در سال 217 قمري مدرسه ترجمه به نام «بيت الحکمه» را تأسيس نمود. وي براي اداره اين مدرسه، يوحنا بن ماسويه را به رياست مترجمان گماشت. اين مرکز، فعاليت خود را با ترجمه کتاب‌هاي مربوط به علوم عملي، نظير طب و حساب و کيميا آغاز كرد؛ اما پس از مدتي با ترجمه کتاب‌هاي مربوط به علوم نظري، مانند کتاب‌هاي ديني و مابعدالطبيعه، نخستين جرقه‌هاي انحراف ديني شکل گرفت.

3. برداشت‌هاي مختلف از معارف ديني: عده اي با برداشت‌هاي نادرست از برخي آيات قرآن کريم و تفسير غلط اين آيات، سبب پيدايش جريان‌ها و انديشه‌هاي انحرافي در جامعه مي‌شدند؛ چنان‌كه علي بن جهم، بر اثر فهم نادرست از برخي آيات، قائل به عدم عصمت انبيا بود.

4. دنياگرايي و تمايلات مادي برخي از اصحاب ائمه عليهم السلام: گاهي تمايلات مادي و دنياگرايانه اصحاب سبب پيدايش انحراف در جامعه اسلامي مي‌شد؛ چنان‌که عثمان بن عيسي رواسي يکي از بنيان‌گذاران فرقه واقفيه به سبب مال زياد حقيقت را کتمان کرد و واقفي شد. کشي در گزارشي چنين بيان مي‌کند: «علي بن محمد، قال حدثني محمد بن أحمد بن يحيي، عن أحمد بن الحسين، عن محمد بن جمهور، عن أحمد بن محمد، قال، أحد القوم عثمان بن عيسي، و كان يكون بمصر، و كان عنده مال كثير و ست جوار، فبعث إليه أبو الحسن عليه السلام فيهن و في المال، و كتب إليه أن أبي قد مات و قد اقتسمنا ميراثه، و قد صحت الأخبار بموته، و احتج عليه. قال، فكتب إليه أن لم يكن أبوك مات فليس من ذلك شي‏ء و إن كان قد مات علي ما تحكي فلم يأمرني بدفع شي‏ء إليك، و قد أعتقت الجواري» (کشي، 1348: ص598-599). مطابق گزارش کشي، عثمان بن عيسي رواسي، وکيل امام کاظم عليه السلام در مصر بود و اموال بسياري (وجوهات شيعيان براي امام) را در اختيار داشت و همين موضوع سبب شد كه وي بر امام هفتم توقف نمايد.

آن چه مهم است اين‌که در اين عصر، به دلايل مختلف جريان‌هاي انحرافي بسياري در جامعه فعاليت مي‌کردند؛ جريان‌هايي که گاهي خواص جامعه را تحت تأثير قرار مي‌داد! به عنوان نمونه، تأثير جريان انحرافي واقفيه به حدي بود که احمد بن محمد بزنطي از ياران خاص امام عليه السلام براي مدتي واقفي شد. در نتيجه با پي بردن به عمق تأثيرگذاري جريان‌هاي انحرافي، شرايط حساس امام عليه السلام بهتر درک مي‌شود.

قبل از اين که گونه‌هاي برخورد امام را با جريان‌هاي انحرافي مورد بررسي قرار دهيم، برخي از مهم‌ترين جريان‌هاي انحرافي اين عصر را معرفي مي‌کنيم:

اصلي ترين جرياني که شکل گيري و آغاز ظهور آن در زمان امامت امام رضا عليه السلام است؛ جريان انحرافي واقفيه است. شهرستاني در کتاب ملل و نحل، نحله‏هاي باقريه و جعفريه را واقفيه مي‏خواند. وي واقفيه را کساني مي‏داند که به امامت اين دو امام توقف کردند (شهرستاني، 1410: ص 125).

در تعريف ديگر، واقفيه نام عموم فرقه‏هاي شيعه‏ است که در مقابل گروه قطعيه شهادت امام کاظم عليه السلام را منكر شدند (مشکور: 1375: ص454).

به عبارتي ديگر: از مطالب ذکر شده در تعريف فرقه واقفيه، مي‌توان گفت: واقفيه خود به دو گروه تقسيم مي‌شوند:

1. گروهي معتقد بودند كه امام موسي بن جعفر عليه السلام زنده و از نظرها غايب است. اين گروه با برداشت غير صحيح از رواياتي که به آن حضرت نسبت قائميت مي‌داد، به مهدويت آن جناب و توقف در حضرتش معتقد گرديدند. آن‌ها به دليل اعتقاد به حضرت مهدي عجل الله تعالي فرجه الشريف و نشناختن مصداق واقعي آن، به کجروي و انحراف دچار گرديدند (طوسي، 1411: ص141).

2. گروهي ديگر اعتقاد داشتند كه حضرت آخرين امام بود و رحلت فرمود. به اين گروه، قطعيه مي‌گويند.

بسياري از واقفيان، مانند بزنطي با ديدن معجزات امام رضا عليه السلام دست از انحراف برداشتند و بقيه که بر عناد خود اصرار ورزيدند و به مصداق «يريدون ليطفئوا نور الله بافواههم والله متم نوره»؛ پس از مدتي کوتاه اثري از آنان باقي نماند و تلاش‌هايشان بر روند حرکت امامت تأثيري نداشت. اين نيز به سبب موضع گيري فکري و سياسي ائمه عليهم السلام در برابر آنان بود.

علي بن حمزه بطائني، زياد بن مروان قندي، عثمان بن عيسي رواسي از سردمداران و بنيان گذاران اين جريان انحرافي در جامعه شيعي عصر امام رضا عليه السلام هستند (ابن داوود، 1383: ج2، ص476 و خويي، 1390: ج11، ص118).

از ديگر جريان‌هاي انحرافي اين عصر، جريان انحرافي زيديه است. اين فرقه پس از شهادت امام حسين، زيد شهيد، فرزند امام زين العابدين عليه السلام را امام مى‏دانند و امام زين العابدين را تنها پيشواى علم و معرفت مى‏شمارند؛ نه امام به معنى رهبر سياسى و زمامدار اسلامى؛ بلکه از نظر آنان يكى از شرايط امام قيام مسلحانه عليه ستمگران است. اكثر نويسندگان زيدى، امام زين العابدين عليه السلام را در شمار امامان خود ندانسته؛ بلكه به جاى او حسن مثنى، فرزند امام حسن مجتبى را امام خود مى‏دانند (رباني گلپايگاني، 1377: ص99). با بررسي آثار زيد و نيز علم آموزي وي از پدر و برادر، به نظر مي‌رسد که او در مسائل مربوط به مبدأ و معاد با اماميه توافق دارد. بنابراين، دليلى در دست نيست كه زيد در مسايل صفات خداوند، قضا و قدر، حكم مرتكبان كباير، بدا، رجعت، مهدويت و نظاير آن، مخالف عقيده ائمه اهل بيت عليهم السلام بوده، و آنچه زيديه به آن عقيده دارند، برگرفته از زيد باشد؛ زيرا در روايات فراواني ائمه عليهم السلام قيام وي را مورد تاييد قرار داده‌اند (علامه مجلسي، 1404: ج46، ص192). به نظر مي‌رسد که عقيده خاص وي، يعني قيام و خروج عليه ظالمان در هر شرايطي (خزاز قمي، 1401: ص302)؛ منجر شد، به رغم آن که وي مدعي منصب امامت نبود، پيروانش او را امام دانسته؛ پس از شهادت وي مذهب زيديه را تشکيل دهند و به قيام‌هايي دست زنند.

اعتقاد به حسن و قبح عقلي، همانند معتزله، تأويل صفات ذات خدا، عدم اعتقاد به عصمت و بدا و رجعت، اعتقاد به بر حق بودن خلافت خلفاي سه گانه، اعتقاد به امامت مفضول بر فاضل از جمله مباني اعتقادي زيديه مي‌باشد.

 از ديگر جريان‌هاي انحرافي جامعه شيعي عصر امام رضا عليه السلام، جريان غلو است. کلمه غلو، در لغت به معناي افراط، ارتفاع و تجاوز از حد و حدود هر چيز است (ابن فارس، 2001: ج4، ص387). انديشه غلو در مسيحيت ريشه دارد که معتقدند مسيح ابن الله است. در اين باره، علامه مجلسي از قول شيخ مفيد با استناد به آيه¬171 سوره نساء: «يَا أَهْلَ الْكِتَابِ لاَ تَغْلُواْ فِي دِينِكُمْ وَلاَ تَقُولُواْ عَلَي اللّهِ إِلاَّ الْحَقِّ إِنَّمَا الْمَسِيحُ عِيسَي ابْنُ مَرْيَمَ رَسُولُ اللّهِ وَكَلِمَتُهُ أَلْقَاهَا إِلَي مَرْيَمَ وَرُوحٌ مِّنْهُ فَآمِنُواْ بِاللّهِ وَرُسُلِهِ وَلاَ تَقُولُواْ ثَلاَثَةٌ انتَهُواْ خَيْرًا لَّكُمْ إِنَّمَا اللّهُ إِلَـهٌ وَاحِدٌ سُبْحَانَهُ أَن يَكُونَ لَهُ وَلَدٌ لَّهُ مَا فِي السَّمَاوَات وَمَا فِي الأَرْضِ وَكَفَي بِاللّهِ وَكِيلاً»؛ بيان مي‌کند که در اين آيه، هر گونه تجاوز از حد در مورد مسيح نهي شده است (علامه مجلسي، 1404: ج‏25، ص344).

 کشي در رجال خود و عبدالکريم شهرستاني در الملل و النحل، مؤسس جريان غلو را عبد الله بن سبأ دانسته‌اند (شهرستاني، 1410: ص232). اين جريان از زمان امام علي عليه السلام با محوريت ربوبيت آن حضرت پا به عرصه وجود گذاشت؛ به طوري که در زمان صادقين به اوج خود رسيد و تا زمان امام رضا عليه السلام دوام يافت.

اين عده که غلات ناميده مي‌شوند، درباره ائمه خود گزافه گويي کرده و ايشان را به خدايي رسانده و يا قائل به حلول جوهر نوراني الاهي در ائمه و پيروان خود شدند (مشکور، 1375: ص 151). جريان غلو ضربه‌هاي محکمي بر جريان اصيل تشيع وارد ساخت و توانست چهره اي وارونه و کريه از شيعه در جامعه اسلامي آن روز به نمايش بگذارد. با بررسي انديشه غلات، مي‌توان آن‌ها را به دو گروه تقسيم کرد: عده اي از غلات معتقدند که ائمه در عرض خدا و در درجه او هستند و عده اي ديگر، با نسبت دادن علم و قدرت نامحدود و معجزات و نظاير آن، ائمه را موجوداتي فوق بشري و غير طبيعي معرفي مي‌کنند (مدرسي، 1374: صص23-36).

از ديگر جريان‌هاي انحرافي، فرقه کلامي «معتزله» بود که در اوايل قرن دوم هجري، در عصر اموي ظهور يافت. رئيس اين مکتب، واصل بن عطا بود که در بصره سکونت داشت. از آن جا که مأمون از مروجان اين مشرب فکري بود، اين جريان انحرافي از فعال ترين فرقه‌هاي کلامي در زمان امام رضا عليه السلام بود. اصول و مباني اعتقادات معتزله عبارتند از: توحيد صفاتي، عدل، معاد، منزلة بين المنزلتين، و اصل امر به معروف و نهي از منکر. معتزله به اعتبار برخي از اصول عقايدشان، به نام‌هاي مختلفي، مانند اهل توحيد، اصحاب عدل، قدريه و مفوضه و عدليه نيز خوانده مي‌شوند (بغدادي، 1367: ص68 و شهرستاني، 1410: ص56).

 جريان انحرافي «خوارج» از ديگر جريان‌هاي انحرافي بود.

خوارج، يعني شورشيان. اين واژه از ” خروج ” به معناي سرکشي و طغيان گرفته شده است. هسته اوليه شکل گيري آن، در جنگ صفين و در شهر کوفه بوده است. علي عليه السلام در نهج البلاغه، در وصف اين گروه مي‌فرمايد:

كلمة حق يراد بها باطل نعم انه لا حكم الا لله و لكن هؤلاء يقولون لا امرة الا لله و انه لابد للناس من امير بر او فاجر (نهج البلاغه: خطبه40).

از ديگر جريان‌هاي انحرافي اين برهه از تاريخ جريان‌هاي «حلوليه»، «مجبره» و…هستند که براي جلوگيري از اطاله کلام به شرح آن‌ها پرداخته نمي‌شود؛ زيرا آن چه در اين نوشتار حائز اهميت است، گونه شناسي برخورد امام با جريان‌هاي انحرافي است که به طور مفصل به آن پرداخته مي‌شود.

گونه شناسي برخورد امام رضا عليه السلام با جريان‌هاي انحرافي جامعه

جنبش‌ها و جريان‌هاي انحرافي قرن سوم هجري به اوج خود رسيده بود و هر يک از اين جريان‌ها سعي داشتند عقايد و باورهاي خود را در جامعه انتشار داده و بر تعداد پيروان خود بيفزايند. در اين ميان، امام رضا عليه السلام به عنوان امام جامعه شيعي بايد اسلام اصيل را در جامعه پياده نموده و مردم را به آن هدايت كنند. انحرافات بسيار گسترده و عميق بود؛ به طوري كه امام گاهي خواص خود را نيز در اين انحرافات از دست مي‌داد. مطالعه تاريخ اين دوره از امامت، و سيره عملي امام و رجوع به منابع رجالي و روايي نشان مي‌دهد که امام دوازده گونه برخورد با جريان‌هاي انحرافي داشتند که در ذيل به توضيح و بيان آن‌ها خواهيم پرداخت:

1. مناظره و گفت‌وگو با سران جريان‌هاي انحرافي

گفت‌وگو و مناظره با سران جريان‌هاي انحرافي از مهم‌ترين اقدامات حضرت در خنثي کردن جريان‌هاي انحرافي بود؛ زيرا گفت‌وگو و مناظره حقيقت را بر همگان آشکار خواهد نمود. امام در دوره اي بودند که فضاي حاکم بر جامعه مملو از آرا و نظرات مختلف جريان‌هاي انحرافي بود. دو گروه معتزله و اهل حديث در برپايي اين جنجال‌هاي فکري داراي بيش‌ترين سهم بودند. جريان انحرافي معتزله که بزرگ‌ترين فرقه کلامي در عصر امام بود، بيش‌ترين مناظرات را با امام داشتند. افراد زيادي از اين فرقه که از آن جمله مي‌توان به سليمان مروزي و يحيي بن ضحاک سمرقندي اشاره کرد، با امام مناظره داشتند (مرتضوي، 1375: ص253).

 امام رضا عليه السلام با خوارج زمان خود گفت و گو مي‌کردند. در روايتي آمده است: «پس از پذيرش ولايتعهدي مأمون از سوي امام رضا عليه السلام، فردي خارجي به منظور عتاب امام نزد ايشان آمد؛ در حالي كه با خود زهري داشت تا ايشان را مسموم کند. وي با عصبانيت به امام گفت: شما که فرزند پيامبريد، چگونه به خود اجازه مي‌دهيد با اين کافران همکاري کنيد؟! حضرت در پاسخ به آيات قرآن استناد کرده و قضيه حضرت يوسف عليه السلام را که ولايت عزيز مصر را بر عهده گرفت، شاهد آوردند. امام به او فرمود: آيا داستان حضرت يوسف عليه السلام را در قرآن نخوانده اي، آن‌جا که حضرت يوسف عليه السلام به عزيز مصر مي‌فرمايد: «قالَ اجْعَلْنِي عَلى‏ خَزائِنِ الْأَرْضِ إِنِّي حَفِيظٌ عَلِيمٌ‏»؟ آيا عزيز مصر کافر نبود؟ آيا حضرت يوسف پيامبر خدا نبود؟ امام رضا عليه السلام قسم ياد مي‌کنند که من با اکراه همکاري با مأمون را پذيرفتم. در اين قضيه، مرد خارجي ايمان مي‌آورد و از سلک خوارج بيرون مي‌آيد (علامه مجلسي، 1404: ج12، ص267، و عياشي، بي‌تا: ج2، ص180).

2. نخبه پروري در حوزه‌هاي علمي فرهنگي سياسي اقتصادي

يکي از مهم‌ترين اقدامات امام عليه السلام براي مبارزه با جريان‌ها و جنبش‌هاي انحرافي، پرورش نخبه در حوزه‌هاي مختلف بود که در ذيل به بيان آن مي‌پردازيم.

الف. نخبگان علمي: چنان که بيان شد در اين دوره از تاريخ اسلام، علوم مختلف به اوج خود رسيد و نهضت ترجمه سبب شد، علوم مختلفي، چون کلام و فلسفه و طب وارد حوزه اسلام شود. امام عليه السلام به تربيت نخبگان علمي پرداختند که اينان در حوزه علوم ديني، اسلامي و طب و نجوم سرآمد همگان بودند. از نخبگان علمي که به دست امام پرورش يافته است، مي‌توان به يونس بن عبدالرحمن اشاره کرد.

در احاديث و گزارش‌هاي رجاليون، يونس بن عبدالرحمن داراي چهار ويژگي اساسي است:

1. دين شناسي آگاه از نگاه امام رضا عليه السلام که جانشين شدن امام رضا عليه السلام را در پاسخ به سوالات مردم صلاحيت دارد: «و كان وكيل الرضا عليه السلام و خاصته فقال إني سألته فقلت إني لا أقدر علي لقائك في كل وقت، فممن آخذ معالم ديني فقال خذ عن يونس بن عبد الرحمن و هذه منزلة عظيمة» (کشي، 1348: ص556). دقت شود سطح علم و دين شناسي يونس تا به چه اندازه است که وکيل امام علم خود را از او مي‌گيرد.

 2. از برترين اصحاب اجماع است: کشي در گزارشي مي‌گويد:

أجمع أصحابنا علي تصحيح ما يصح عن هؤلاء و تصديقهم، و أقروا لهم بالفقه و العلم و هم ستة نفر آخر دون الستة نفر الذين ذكرناهم في أصحاب أبي عبد الله عليه السلام منهم يونس بن عبد الرحمن، و صفوان بن يحيى بياع السابري، و محمد بن أبي عمير، و عبد الله بن المغيرة، و الحسن بن محبوب، و أحمد بن محمد بن أبي نصر، و قال بعضهم مكان الحسن بن محبوب الحسن بن علي بن فضال و فضالة بن أيوب، و قال بعضهم مكان ابن فضال عثمان بن عيسي، و أفقه هؤلاء يونس بن عبد الرحمن و صفوان بن يحيي (کشي، 1348: ص556).

3. ايستادگي در برابر مذهب واقفيه: جريان واقفي آن قدر شديد و بحران عجيب بود که حتي بزنطي مدتي واقفي شد و بعد از اين مذهب برگشت. تنها دو نفر در برابر واقفيه ايستادند كه اين دو نفر يونس بن عبد الرحمن و صفوان بودند: «کان‏ ممن بذل له علي الوقف مال جزيل و امتنع (فامتنع) من أخذه و ثبت علي الحق».

4. گره گشايي پيوسته از احاديث: ابن فضال به يونس مي‌گويد: تو پيوسته احاديثي را مي‌آوري که به وسيله آن، گره گشايي مي‌شود. اين موضوع در کتاب اصول کافي آمده است:

عَلِيُّ بْنُ إِبْرَاهِيمَ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عِيسَي بْنِ عُبَيْدٍ قَالَ كُنْتُ أَنَا وَ ابْنُ فَضَّالٍ جُلُوساً إِذْ أَقْبَلَ يُونُسُ فَقَالَ دَخَلْتُ عَلَي أَبِي الْحَسَنِ الرِّضَا7 فَقُلْتُ لَهُ جُعِلْتُ فِدَاكَ قَدْ أَكْثَرَ النَّاسُ فِي الْعَمُودِ قَالَ فَقَالَ لِي يَا يُونُسُ مَا تَرَاهُ أَ تَرَاهُ عَمُوداً مِنْ حَدِيدٍ يُرْفَعُ لِصَاحِبِكَ قَالَ قُلْتُ مَا أَدْرِي قَالَ لَكِنَّهُ مَلَكٌ مُوَكَّلٌ بِكُلِّ بَلْدَةٍ يَرْفَعُ اللَّهُ بِهِ أَعْمَالَ تِلْكَ الْبَلْدَةِ قَالَ فَقَامَ ابْنُ فَضَّالٍ فَقَبَّلَ رَأْسَهُ وَ قَالَ رَحِمَكَ اللَّهُ يَا أَبَا مُحَمَّدٍ لَا تَزَالُ تَجِي‏ءُ بِالْحَدِيثِ الْحَقِّ الَّذِي يُفَرِّجُ اللَّهُ بِهِ عَنَّا (کليني، 1365: ج1، ص388).

امام عليه السلام در وصف شخصيت يونس بن عبدالرحمن مي‌فرمايند: «يونس بن عبد الرحمن كذلك هو سلمان في زمانه؛ يونس بن عبدالرحمان در اين عصر مانند سلمان در زمان رسول خداست» (کشي، 1348: ج1، ص203).

گفتار فضل بن شاذان در اين روايت: «جعفر بن معروف قال حدثني سهل بن بحر قال سمعت الفضل بن شاذان يقول ما نشأ في الإسلام رجل من سائر الناس كان أفقه من سلمان الفارسي و لا نشأ رجل بعده أفقه من يونس بن عبد الرحمن رحمه الله» (کشي، 1348: ص204)؛ نشان مي‌دهد كه امام، به اين علت يونس بن عبد الرحمن را سلمان زمانه ناميده‌اند که سلمان از فقيه ترين افراد زمان رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم بوده است.

بنابراين، يونس بن عبدالرحمن از نخبگان علوم ديني در زمان امام رضا  عليه السلام است که در کلاس درس امام، حاضر و علوم ديني را از امام فرا مي‌گيرد.

حسين بن سعيد اهوازي يکي ديگر از نخبگان علمي پرورش يافته مکتب رضوي است. بيش از 5026 روايت از وي در زمينه دانش‌ها و معارف گوناگون رسيده است (سبحاني، 1419: ج3، ص 221). وي از معدود افرادي است که در جو خفقان حکومت عباسيان، در پي نشر معارف اهل بيت بود. آثار وي حاکي از مبارزه علمي او با منحرفان است. به عنوان نمونه براي هدايت غلات کتاب رد بر غلات را مي‌نويسد.

 ابن نديم، زماني كه به نام حسين بن سعيد مي‌رسد، از او به نيكي هرچه تمام‌تر ياد كرده و شخصيت بارز علمي وي را به خوبي معرفي مي‌كند. او درباره چهره علمي حسين بن سعيد چنين گفته است: «قدرت و گستردگي مقام علمي حسين اهوازي و برادرش، در زمينه‌هاي علم فقه، آثار و تاريخ پيشينيان، مناقب و ساير علوم شيعي، نسبت به ديگر دانشمندان زمان خود بيش‌تر بوده است» (ابن نديم، 1366: ص277).

عمر رضا كحّاله نيز در كتاب خود از او نام برده و در بيان شخصيت علمي وي چنين نوشته است. «فقيه مشارك في بعض العلوم؛ او فقيهي است كه در برخي از علوم ديگر نيز مشاركت داشته است» (کحاله، بي‌تا: ج4، ص10).

ب. نخبگان فرهنگي: چنان که بيان شد، در اين برهه از تاريخ، فرقه‌هاي کلامي مختلفي ظهور کردند و نخبگان فرهنگي جامعه به مبارزه با اين جريان‌هاي انحرافي پرداختند. از نخبگان فرهنگي مي‌توان به فضل بن شاذان اشاره داشت: فضل بن شاذان به عرصه مبارزه‌اي فکري قدم نهاد و در همين زمينه با فرقه‌هاي انحرافي بي‌شماري دست و پنجه نرم کرد. فرقه‌هايي نظير ثنويه، حشويه، کراميه، اهل تعطيل، قرامطه و غير اين‌ها، فرقه‌هايي بودند که بيش‌ترين ظهور و بروز را داشتند؛ به طور مثال: در مورد «حشويه » مي‌توان گفت: آنان از عقايد «برهمائيان » متاثر بودند که اصل نبوت را انکار کرده و وجود عقل را براي هدايت، کافي مي‌دانستند. حشويه در مورد امامت و عدم لزوم آن، اين چنين عقيده دارند که «پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم براي خود جانشيني قرار نداده و امور مسلمين را به خود ايشان واگذار کرده است.» يا اين‌که در مسئله ارتکاب معصيت، تحت تاثير تعليمات يهود و نصارا قرار گرفته و ارتکاب کبائر را بر انبيا جايز دانستند. ارزش کار فضل بن شاذان هنگامي مشخص مي‌شود که مي‌بينيم عمده تاليفات او در رد اين فرق انحرافي است. تعداد تاليفات فضل در رد گروهک‌هاي انحرافي، بالغ بر 180 اثر است که برخي از آن‌ها عبارتند از: 1- الرد علي اهل التعطيل، 2- الرد علي الثنويه، 3- الرد علي الحشويه، 4- کتاب الوعيد، 5- الرد علي القرامطه، 6- کتاب الاستطاعه، 7- بيان اصل الضلاله، 8- الخصال في الامامه، 9- الاعراض و الجواهر، 10- مسائل البلدان، 11- الملاحم، 12- المعيار و الموازنه، 13- محبة السلام و 14- الايضاح (نجاشي، 1407: ص306).

 شيخ مفيد در کتاب کلامي «الفصول المختاره» مطالب زيادي را در موضوعات مختلف از ابن شاذان نقل کرده است که نشان از حدت ذهن و ممارست و احاطه علمي او بر مسائل دارد. چيزي که باعث شهرت فضل گرديد، تاليفات او در موضوعاتي است که جامعه اسلامي آن روز، با آن‌ها دست به گريبان بوده است.

زکريا بن آدم يکي ديگر از نخبگان فرهنگي در اين دوران است. روزگار امام هشتم عليه السلام كه شيادان و دنياپرستان در پي گمراه ساختن شيعيان بودند، درخشان ترين و حساس ترين روزهاي زندگي زكريا بن آدم بود. او در برابر اين توفان‌هاي بنيان كن دليرانه پايداري كرد. اسلام و تشيع را از انحراف بازداشت و حريم آن را از چپاول ياغيان و دزدان دين حفظ كرد و با سخنان و رهنمودهاي روشنگر خويش، تارهاي شيطاني واقفيه را از بين برد  (شيخ حر عاملى، بي‌تا: ج3، ص236).

بنابراين، امام عليه السلام نخبگاني را پرورش دادند که در حوزه گسترش فرهنگ و تمدن اسلامي تلاش مي‌کردند.

ج. نخبگان سياسي: عده اي از افراد، نخبگان سياسي به شمار مي‌روند که اينان به دو گروه تقسيم مي‌شوند: برخي از آنان نخبگان زيرکي هستند که با حفظ عقايد و باورهاي شيعي خود، در دربار حکومت وقت حاضر مي‌شوند و به نفع شيعيان، امور و اوضاع سياسي کشور را کنترل مي‌کنند؛ مانند محمد بن اسماعيل بن بزيع كه محدثي مورد اطمينان، شيعه‌اي راستين و از اصحاب مخصوص ائمه عليهم السلام بود. در تاريخ ذكر شده كه او جزء وزراي دربار عباسي بوده؛ اما اين سمت هيچ گاه سبب جدايي و كمرنگ شدن ارادت او نسبت به اهل بيت عليهم السلام نشده است؛ از همين رو، او را جزء اصحاب مخصوص امام رضا و امام جواد عليهم السلام ذكر كرده‌اند (نجاشي، 1407: ص330).

اطمينان و اعتماد فراواني كه امامان عليهم السلام و نزديكانشان به محمد بن اسماعيل داشته‌اند، تا جايي است كه علي بن نعمان وصيت كرد، بعد از وفاتش تصانيف و كتاب‌هاي ارزشمندش را به محمد بن اسماعيل بن بزيع بدهند.

همان گونه كه بيان شد، محمد بن اسماعيل جزء وزراي حكومت وقت بوده است، و امام رضا عليه السلام در همين زمينه به او مي‌فرمايند: همانا در درگاه حكومت‌هاي ظالم، كسي است كه خداوند به وسيله او دلايل و برهان‌ها را آشكار مي‌نمايد، و به او امكان مي‌دهد كه در بلاد مسلمين، ظالمين را از اولياي الاهي و مؤمنين دفع کند. خداوند به وسيله او، امور مسلمين را اصلاح مي‌نمايد؛ به خاطر اين كه آنان ملجأ مؤمنين از ظلم و ضرر هستند. بر آنان واجب است كه از حاجتمندان شيعه ما فريادرسي كنند. به وسيله آنان، دل مؤمن در تاريكي‌ها به خدا ايمان مي‌آورد و همانا كه آنان مؤمنان حقيقي هستند.

امام رضا عليه السلام پس از آن فرمودند: چه كسي مي‌تواند از آنان باشد؛ البته اگر بخواهد به همه آن چيزها برسد؟! در اين جا محمد بن اسماعيل بن بزيع گفت: چگونه؛ فداي تو شوم؟! حضرت فرمودند: كسي كه با شيعيان باشد و ما را به وسيله ادخال سرور در دل مؤمنان از شيعيان ما شادمان كند. پس، اي محمد! تو از آنان باش! (علامه حلي، 1411: ص139).

عده اي ديگر با طرح مسائل سياسي امامت و ولايت، به مبارزه سياسي با عباسيان مي‌پرداختند. مسائل مهم سياسي کشور، چون بيعت با جانشين امام و ديگر مسائل در حضور آنان انجام مي‌گرفت. عبد الرحمان بن حجاج از وکلاي برجستة امام صادق عليه السلام و دو امام بعد آن حضرت بوده است. وي در دفاع از عقايد شيعه و روشنگري جامعة شيعه نقش مهمي داشته است. او به دستور امام به مناظره با مخالفان درمدينه مي‌پرداخت. امام به وي مي‌فرمايد: «کلّم اهل المدينه، فانّي اُحب ان يري في رجال الشيعه مثلک» (علامه مجلسي، 1404: ج2، ص136).

همين جايگاه علمي او باعث شد که به عنوان وکيل ارشد امام در منطقة عراق نقش ايفا کند. پس از شهادت امام هشتم، منزل او مجمع سران شيعه دربارة تصميم‌گيري و پذيرش امامت امام جواد عليه السلام بود.

د. نخبگان اقتصادي: از مهم‌ترين نخبگان اقتصادي مي‌توان از وکلاي امام عليه السلام نام برد. دوران امام هشتم و پس از آن، به دليل برخورداري از حساسيت‌هاي زياد، تشكلي منظم تحت عنوان وكالت را ايجاب مي‌كرد. اين حساسيت‌ها عبارت بودند از:

سرعت فزاينده فعاليت‌هاي علمي؛ پيدايش گروه‌هاي فلسفي و كلامي؛ كنترل شديد و جو خفقان از سوي عباسيان؛ پيدايش بعضي از افكار انحرافي به نام شيعه، مانند تصوّف و غلو؛ لزوم تغذيه فكري و تأمين مسائل اقتصادي شيعيان.

وكلا، نمايندگان ائمه عليهم السلام بودند كه ضمن دريافت حقوق شرعي مربوط به مقام امامت، وظايف سنگين فرهنگي را بر عهده داشتند و خود از موقعيت سياسي خاص برخوردار بودند. يکي از برترين وکلاي امام عبدالعزيز بن مهتدي است. فضل بن شاذان وي را از خواص ياران امام رضا عليه السلام مي‌داند و مي‌گويد: «کان خير قمي رأيته و كان وكيل الرضا عليه السلام و خاصته» (نجاشي، 1407: ص425).

عبدالله جندب، از جانب امام موسي بن جعفر و امام رضا عليهم السلام نمايندگي داشت و به جمع آوري خمس اهتمام مي‌ورزيد.

صفوان بن يحيي، يونس بن عبدالرحمن، محمد بن سنان و…از ديگر نخبگان اقتصادي هستند که در حوزه اقتصاد جامعه شيعي نماينده امام عليه السلام بودند (فيض قمي، 1394: ص 105).

امام نهم در اواخر عمر شريفش، از چند نفر از وکلاي خود و پدرشان به نيکي ياد کرده و مراتب خدمت گذاري آنان به فرهنگ اهل البيت عليهم السلام را ستوده است.آن حضرت ضمن طلب پاداش الاهي براي صفوان بن يحيي، محمد بن سنان، زکريا بن آدم و سعد بن سعد و…فرمودند: «اينان حقّ وفاداري و اداي وظيفه را به جاي آورده‌اند» (کشي، 1348: ص503).

3. ارتباط امام با خواص جامعه و دفع شبهه‌ها

امام عليه السلام پيوسته با خواص جامعه در ارتباط بودند و با جلسات حضوري، يا با مکاتبات، خواص را هدايت و راهنمايي مي‌كردند؛ زيرا در جامعه شيعه آن عصر، خواص جامعه نيز در هدايت مردم نقش اساسي داشتند. از طرفي انديشه‌ها و جريان‌هاي انحرافي نيز به گونه اي بود که خواص جامعه را تحت تأثير قرار مي‌داد. بنابراين، امام مرتبا با تشكيل جلسات خصوصي يا مکاتبات، به ارشاد خواص مي‌پرداختند. يونس بن عبدالرحمن در طي نامه اي از امام سؤال مي‌کند: «آيا در حضرت آدم چيزي از جوهريت پروردگار بود؟ امام در جواب مي‌فرمايد: صاحب اين اعتقاد چيزي از سنت پيامبر اکرم ندارد و او زنديق است» (مجلسي، 1385: ج25، ص293). امام، به خوبي متوجه شدند که اين سؤال يونس متأثر از انديشه و جريان انحرافي فرقه اي خاص به نام حلوليه است که به حلول جوهر نوراني در ائمه و پيامبر قائل هستند که به در نظر گرفتن مقام ربوبي و الوهي براي ائمه منجر شد (مشکور، 1368: ص151).

هچنين احمد بن ابي نصر بزنطي، يکي از خواص جامعه در ملاقاتي با امام، از دو جريان انحرافي مجبره و مفوضه سؤال مي‌کند و مي‌گويد: «برخي از شيعيان به جبر و برخي به تفويض قائل شده‌اند.» حضرت فرمودند: «خداوند مي‌فرمايد: اي فرزند آدم! اين تو هستي که به مشيت و خواسته من مي‌تواني اراده کني و به نيرو و قدرت من واجبات را انجام دهي. هر چه نيکي به تو رسد، از جانب ماست، و هر چه سختي به تو رسد، از خودت است. من در مورد کارها يم مورد سؤال و بازخواست نيستم ولي از تو درباره کارهايت سؤال خواهد شد» (صدوق، 1372: ص293).

4. ترويج تشيع اعتقادي

امام در نظر داشت علاقه پر شور مردم را به موضع‌گيري در صراط تشيع اعتقادي تبديل نموده و به مردم و علماي ديگر مکاتب اسلامي بفهماند، علاقه و شعار کافي نبوده و تنها از طريق اهل بيت است که مي‌توان به اسلام ناب و اصيل دست يافت.

چنان که در روايات عيون اخبار الرضا مي‌نگريم، غالبا آن حضرت روايات خود را با حفظ سلسله سند از امامان قبل خود تا امام علي عليه السلام و پيامبر نقل و با اين روش تشيع اعتقادي را تائيد مي‌كرد و از تشيع سياسي، مانند زيديه، اسماعيليه، فطحيه، هيچ‌گاه حمايت نمي‌نمود (محمدي اشتهاردي، 1371: ص165).

5. اعلام فهرست مراجع ديني مورد تأييد

 از جمله اقدامات اساسي امام در مبارزه با جريان‌هاي انحرافي جامعه، انتشار فهرستي از افراد مورد تأييد بود تا شهروندان براي حل مشکلات و مسائل ديني خود به آنان رجوع كنند. اين افراد نخبگان و خواص جامعه شيعي بودند که از بارزترين ويژگي آنان فقه مداري‌شان بود. مطالعه کتاب‌هاي رجالي و روايي، اين نکته را به خوبي روشن مي‌نمايد. مرحوم نجاشي در گزارشي بيان مي‌دارد که امام به وکيل خود، عبدالعزيز بن مهتدي قمي فرمودند: آموزه‌هاي ديني خود را از يونس بن عبدالرحمن فرا بگير: «حدثني عبد العزيز بن المهتدي و كان خير قمي رأيته و كان وكيل الرضا عليه السلام و خاصته فقال: إني سألته فقلت: إني لا أقدر علي لقائك في كل وقت فممن آخذ معالم ديني؟ فقال: خذ عن يونس بن عبد الرحمن. و هذه منزلة عظيمة» (نجاشي، 1407: ص446). زکريا بن آدم نيز از فقهايي است که مورد تأييد امام عليه السلام است. علي بن مسيب که از ثقات است؛ مي‌گويد: از امام رضا عليه السلام خواستم فردي را به من معرفي نمايند تا معالم دينم را از او فرا بگيرم. امام زکريا بن آدم را معرفي فرمودند: «عنه عن سعد بن عبد الله عن محمد بن عيسى عن أحمد بن الوليد عن علي بن المسيب قال قلت للرضا عليه السلام شقتي بعيدة و لست أصل إليك في كل وقت فممن آخذ معالم ديني؟ فقال: من زكريا بن آدم القمي المأمون علي الدين و الدنيا قال علي بن المسيب: فلما انصرفت قدمت علي زكريا بن آدم فسألته عما احتجت إليه» (کشي، 1348: ص595).

بنابراين، امام با معرفي افرادي چون يونس بن عبدالرحمن، زکريا بن آدم، صفوان بن يحيي به جامعه، مانع انتشار و گسترش انديشه‌هاي انحرافي مي‌شوند.

مهم‌تر از آن، اين که امام به اين مراجع مورد اعتماد دستور مي‌دادند در ميان اقوام و وابستگان خويش بمانند و به هدايت آن‌ها بپردازند؛ هر چند بستگان آن‌ها از سفها باشند. اين مطلب را مرحوم کشي اين گونه نقل مي‌كند: «حدثني محمد بن قولويه قال حدثنا سعد بن عبد الله بن أبي خلف عن محمد بن حمزة عن زكريا بن آدم قال قلت للرضاإني أريد الخروج عن أهل بيتي فقد كثر السفهاء فيهم فقال لا تفعل فإن أهل بيتك يدفع عنهم بك كما يدفع عن أهل بغداد بأبي الحسن الكاظم عليه السلام» (کشي، 1348: ص594).

6. انتشار فهرستي از پايه گذاران جريان‌هاي انحرافي و بيان عمق انحراف آن‌ها در قالب احاديثي کوتاه

 امام از يک طرف، اسامي افراد مورد اعتماد را که مردم مي‌توانند براي فراگيري آموزه‌هاي ديني به آنان رجوع کنند؛ اعلام مي‌نمودند؛ و از ديگر سو، امام سردمداران و عاملان جريان‌هاي انحرافي را نيز معرفي مي‌نمودند و گاهي در قالب سخنان کوتاه به بيان انحراف انديشه‌ها و باورهايشان مي‌پرداختند.

امام در مورد علي بن أبي حمزه بطائني که از مؤسسان فرقه واقفيه است؛ فرمودند: «محمد بن مسعود، قال حدثني علي بن الحسن، قال حدثني أبو داود المسترق، عن علي بن أبي حمزة، قال، قال أبو الحسن موسي عليه السلام يا علي أنت و أصحابك شبه الحمير» (کشي، 1348: ص403). تشبيه اين فرقه به الاغ، از تشبيهات تندي است که امام براي فرقه واقفيه به کار مي‌برند.

«و روي أصحابنا أن أبا الحسن الرضا عليه السلام قال بعد موت ابن أبي حمزةإنه أقعد في قبره فسئل عن الأئمة عليهم السلام فأخبر بأسمائهم حتي انتهي إلي فسئل فوقف، فضرب علي رأسه ضربة امتلأ قبره نارا» (کشي، 1348: ص403).

اين سخنان امام عليه السلام به قدري تند است که عمق انحراف فکري- عقيدتي اين گروه را براي همه روشن مي‌کند.

در گفت‌وگويي ديگر، امام، شخصيت محمد بن فرات را براي يونس ترسيم نموده و از يونس مي‌خواهند جامعه شيعه را از شخصيت انحرافي او آگاه نموده و از مردم بخواهد، او را لعن کرده و از او بيزاري جويند:

حدثني الحسين بن الحسن القمي قال حدثني سعد بن عبد الله قال حدثني العبيدي عن يونس قال قال لي أبو الحسن الرضا عليه السلام يا يونس أ ما تري إلي محمد بن الفرات و ما يكذب علي؟ فقلت أبعده الله و أسحقه و أشقاه فقال: قد فعل الله ذلك به أذاقه الله حر الحديد كما أذاق من كان قبله ممن كذب علينا يا يونس إنما قلت ذلك لتحذر عنه أصحابي و تأمرهم بلعنه و البراءة منه فإن الله بري‏ء منه (کشي، 1404ق: ج2، ص829، ح1047).

7. مبارزه با انتشار تشکيک‌ها و ترديدهاي جريان‌هاي انحرافي

از تأمل در سخنان آن‏حضرت در مى‏يابيم ايشان در صدد برخورد با تشكيك‌ها و ترديدهايى بوده كه از سوى دشمنان، انتشار مى‏يافته است. از همين روست كه احاديث‏ بسيارى از امام رضا عليه السلام در خصوص علل وفلسفه شرايع، به ويژه جنبه عقلاني احکام آن، و حكمت‌هايى كه در پس احكام دينى نهفته، نقل شده است.

گاهي جريان‌هاي انحرافي، به ترور شخصيت برجستگان جامعه شيعي پرداخته و سبب مي‌شد برترين‌هاي جامعه شيعي و خواص امام مورد پذيرش واقع نشوند و افراد در مورد آن‌ها به شک و ترديد بيفتند.

 گفت‌‌وگو و مناظره اي ديگر که ميان برخي از شهروندان جامعه شيعي و امام صورت مي‌گيرد، نشان مي‌دهد که تشکيک‌ها و ترديدهاي دشمن سبب مي‌شود، گاهي برترين شخصيت جامعه شيعي از سوي دوستان خود نيز مورد پذيرش قرار نگيرد. اين مناظره و گفت‌وگو را مرحوم کشي اين گونه بيان مي‌کند:

حدثني آدم بن محمد قال: حدثني علي بن حسن الدقاق النيسابوري قال حدثني محمد بن موسي السمان قال حدثنا محمد بن عيسي بن عبيد عن أخيه جعفر بن عيسي قال كنا عند أبي الحسن الرضا عليه السلام و عنده يونس بن عبد الرحمن إذا استأذن عليه قوم من أهل البصرة فأومي أبو الحسن عليه السلام إلي يونس: ادخل البيت فإذا بيت مسبل عليه ستر و إياك أن تتحرك حتي تؤذن لك فدخل البصريون و أكثروا من الوقيعة و القول في يونس و أبو الحسن عليه السلام مطرق حتي لما أكثروا و قاموا ودعوا و خرجوا: فأذن ليونس بالخروج فخرج باكيا فقال: جعلني الله فداك إني أحامي عن هذه المقالة و هذه حالي عند أصحابي فقال له أبو الحسن عليه السلام: يا يونس و ما عليك مما يقولون إذا كان إمامك عنك راضيا يا يونس حدث الناس بما يعرفون و اتركهم مما لا يعرفون كأنك تريد أن تكذب علي الله في عرشه يا يونس و ما عليك أن لو كان في يدك اليمني درة ثم قال الناس بعرة أو قال الناس درة أو بعرة فقال الناس درة هل ينفعك ذلك شيئا؟ فقلت لا فقال: هكذا أنت يا يونس إذ كنت علي الصواب و كان إمامك عنك راضيا لم يضرك ما قال الناس (کشي، 1348: ص487).

عده اي از اهل بصره، نزد امام رضا عليه السلام آمده و اجازه ورود خواستند؛ يونس بن عبدالرحمن نيز در آن هنگام نزد امام بود. امام به يونس بن عبد الرحمن اشاره کردند که وارد اتاق شده و پشت پرده مخفي شود و حرکت نکند تا امام به او اجازه خروج دهند. اهل بصره وارد اتاق شده و با امام به گفت‌وگو نشستند و شروع به بدگويي از يونس کردند. زماني که آنان با امام خداحافظي کرده و رفتند؛ امام به يونس اجازه دادند که از پشت پرده بيرون آيد. يونس، نزد امام آمد، در حالي که گريه مي‌کرد و مي‌گفت: من اين گونه از شما حمايت مي‌کنم؛ اما يارانم از من اين گونه سخن مي‌گويند. امام در جواب يونس دو نکته را متذکر شدند:

1. تا زماني که امام تو از تو راضي است از سخنان آن‌ها ناراحت مباش و سخنان آن‌ها به تو زياني نمي‌رساند.

2. اي يونس! با مردم در مورد آموزه‌هاي آشنا سخن بگو و آن چه را نمي‌دانند، رها کن. اين سخن امام علت انکار ياران يونس را نشان مي‌دهد. در جامعه شيعي عصر امام، توان انديشه ورزي همه افراد يکسان و همه آموزه‌هاي ديني براي همگان قابل هضم نبوده؛ لذا امام از يونس مي‌خواهند هر آن چه را خود مي‌داند در اختيار ديگران قرار ندهد و تنها از آموزه‌هاي آشنا با آن‌ها سخن بگويد.

ضمناً اين گزارش نشان مي‌دهد که در اين دوره، بر اثر انتشار عقايد انحرافي، گاهي افراد، خواص جامعه را نيز رد نموده و در عقايد و باورهاي آن‌ها شک و ترديد مي‌کردند.

8. ترويج عقايد و باورهاي کلامي صحيح و رد عقايد و باورهاي نادرست جريان‌هاي انحرافي

جريان‌هاي انحرافي، در پي انتشار عقايد و باورهاي خود، به ويژه باورهاي کلامي بودند. امام عليه السلام نيز مرتبا در گفت‌وگو با اصحاب خود، اين باورها و عقايد نادرست را مورد نکوهش قرار داده و باورهاي صحيح را انتشار مي‌دادند.

به عنوان نمونه، امام عليه السلام در يک مجلس به رد عقايد برخي از جريان‌هاي انحرافي پرداخته و آن‌ها را مورد لعن قرار دادند:

حدّثنا محمّد بن موسى المتوكّل رضي اللّه عنه قال: حدثنا علي بن إبراهيم بن هاشم، عن أبيه، عن علي بن معبد، عن الحسين بن خالد الصير في قال: قال أبو الحسن الرضا عليه السلام: من قال بالتناسخ فهو كافر، ثمّ قال عليه السلام، لعن اللّه الغلاة الا كانوا يهوديا الا كانوا نصاري الا كانوا قدريّة الا كانوا مرجئة الا كانوا حروريّة ثمّ قال عليه السلام: لا تقاعدوهم، و لا تصادقوهم، و ابرؤا منهم بري‏ء اللّه منهم‏ (عطاردي، 1406: ج2، ص503).

در نامه اي که يونس بن عبدالرحمن به امام مي‌نويسد، به خوبي روشن است که امام با باورهاي کلامي فرقه‌‌هاي انحرافي مبارزه و عقايد و باورهاي کلامي صحيح را در اختيار اصحاب قرار مي‌دهند:

علي بن محمد قال حدثني محمد بن أحمد عن يعقوب بن يزيد عن الحسين بن بشار الواسطي عن يونس بن بهمن قال قال لي يونس: اكتب إلي أبي الحسن عليه السلام فاسأله عن آدم هل فيه من جوهرية الله شي‏ء؟ قال فكتب إليه فأجابه: هذه المسألة مسألة رجل علي غير السنة فقلت ليونس فقال لا يسمع ذا أصحابنا فيبرءون منك قال قلت ليونس: يبرءون مني أو منك (کشي، 1348: ص492).

9. تفسير صحيح آيات قرآن کريم

برداشت و تفسير نادرست از برخي آيات، سبب پيدايش جريان‌هاي انحرافي، به ويژه در حوزه کلام مي‌شد. امام عليه السلام با تفسير صحيح آيات با اين انديشه‌ها و باورهاي کلامي نادرست مبارزه مي‌کردند. علي بن جهم که به عدم عصمت انبيا اعتقاد داشت، از امام عليه السلام درباره عصمت حضرت آدم سؤال مي‌کند که معناي اين آيه چيست: «فَأَكَلَا مِنْهَا فَبَدَتْ لَهُمَا سَوْآتُهُمَا وَطَفِقَا يَخْصِفَانِ عَلَيْهِمَا مِن وَرَقِ الْجَنَّةِ وَعَصَي آدَمُ رَبَّهُ فَغَوَي» (طه: 121). امام عليه السلام در پاسخ مي‌فرمايند: «خداوند عزوجل آدم را حجت در زمينش و جانشين خود در بلادش قرار داده است و او را براي بهشت نيافريده بود؛ در حالي که معصيت آدم در بهشت بود، نه در زمين تا تقديرات امر الاهي کامل شود. هنگامي که به زمين فرستاده شد و حجت و خليفه الاهي شد، مقام عصمت پيدا کرد؛ آن گونه که خداوند متعال مي‌فرمايد: إِنَّ اللّهَ اصْطَفَي آدَمَ وَنُوحًا وَآلَ إِبْرَاهِيمَ وَآلَ عِمْرَانَ عَلَي الْعَالَمِينَ» (آل عمران: 30) (صدوق، 1372: ج1، ص191).

گاهي امام در بيان انديشه‌ها و افکار جريان‌هاي انحرافي از قاعده «جري» و «تطبيق» استفاده مي‌نمودند. امام در تفسير آيه «وَ قالَتِ الْيَهُودُ يَدُ اللَّهِ مَغْلُولَةٌ غُلَّتْ أَيْدِيهِمْ وَ لُعِنُوا بِما قالُوا بَلْ يَداهُ مَبْسُوطَتانِ يُنْفِقُ كَيْفَ يَشاءُ»؛ فرمودند:

أبو صالح خلف بن حامد الكشي، عن الحسن بن طلحة، عن بكر بن صالح، قال سمعت الرضا عليه السلام يقول ما يقول الناس في هذه الآية قلت جعلت فداك و أي آية قال قول الله عز و جل وَ قالَتِ الْيَهُودُ يَدُ اللَّهِ مَغْلُولَةٌ غُلَّتْ أَيْدِيهِمْ وَ لُعِنُوا بِما قالُوا بَلْ يَداهُ مَبْسُوطَتانِ يُنْفِقُ كَيْفَ يَشاءُ، قلت اختلفوا فيها، قال أبو الحسن عليه السلام و لكني أقول نزلت في الواقفة انهم قالوا لا إمام بعد موسي عليه السلام فرد الله عليهم بل يداه مبسوطتان، و اليد هو الإمام في باطن الكتاب، و إنما عنى بقولهم لا إمام بعد موسي عليه السلام (علامه مجلسي، 1404: ج48، ص264).

امام با استفاده از قاعده جري و تطبيق مي‌فرمايند: اين آيه شريفه در شأن واقفه نازل شده است.

10. استفاده از اصل تحريم

امام عليه السلام با تکيه بر آيات قرآن کريم، به طور کلي اصحاب را از مجالست و همنشيني با جريان‌هاي انحرافي منع مي‌نمودند. امام در يکي از سخنان خود، مجالست و همنشيني با فرقه واقفه را تحريم نمودند:

خلف، عن الحسن بن طلحة المروزي، عن محمد بن عاصم، قال سمعت الرضا عليه السلام يقول يا محمد بن عاصم، بلغني أنك تجالس الواقفة قلت نعم جعلت فداك أجالسهم و أنا مخالف لهم، قال لا تجالسهم فإن الله عز و جل يقول وَ قَدْ نَزَّلَ عَلَيْكُمْ فِي الْكِتابِ أَنْ إِذا سَمِعْتُمْ آياتِ اللَّهِ يُكْفَرُ بِها وَ يُسْتَهْزَأُ بِها فَلا تَقْعُدُوا مَعَهُمْ حَتَّي يَخُوضُوا فِي حَدِيثٍ غَيْرِهِ إِنَّكُمْ إِذاً مِثْلُهُمْ، يعني بالآيات الأوصياء الذين كفروا بها الواقفة (علامه مجلسي، 1404: ج48، ص264).

امام، نه تنها از همنشيني و مجالست با جريان‌هاي انحرافي نهي مي‌فرمودند؛ بلکه هرگونه ارتباط مالي را هم با ايشان ممنوع مي‌دانستند. امام پرداخت زکات به واقفيه را حرام اعلام کردند (طوسي، 1411: ص47).

امام، در يکي ديگر از سخنان، همنشيني و مجالست با جريان انحرافي مجبره را تحريم مي‌نمايند و مي‌فرمايند: «کسي که گمان کند خداوند بندگانش را بر گناهان اجبار مي‌نمايد و آن‌ها را به آن چه نمي‌توانند، مکلف مي‌کند؛ از قرباني او نخوريد و شهادتش را نپذيريد و پشت سرش نماز نخوانيد، و چيزي از زکات به او ندهيد!» (صدوق، 1372: ص113).

11. ترويج فرهنگ مهدويت در جامعه

چنان که در بيان علت انحراف فرقه واقفيه گفته شد، اعتقاد به حضرت مهدي عجل الله تعالي فرجه الشريف و نشناختن مصداق واقعي آن، سبب شد اين عده به کجروي و انحراف دچار گردند (طوسي، 1411: ص41).

امام عليه السلام با معرفي حضرت مهدي عجل الله تعالي فرجه الشريف، با جريان‌هاي انحرافي که با انديشه قائميت به وجود آمده بود، مبارزه مي‌کردند. امام، حضرت مهدي را اين گونه به مردم معرفي مي‌نمودند: «إِنَّ مِنْ بَعْدِ الْحَسَنِ ابْنَهُ الْقَائِمَ بِالْحَقِّ الْمُنْتَظَرَ فَقُلْتُ لَهُ يَا ابْنَ رَسُولِ اللَّهِ لِمَ سُمِّيَ الْقَائِمَ قَالَ لِأَنَّهُ يَقُومُ بَعْدَ مَوْتِ ذِكْرِهِ وَ ارْتِدَادِ أَكْثَرِ الْقَائِلِينَ بِإِمَامَتِه» (صدوق، 1395: ج2، ص378).

امام رضا عليه السلام به مناسبت‌هاي مختلف، روح انديشيدن به آينده و ايمان به آينده اي روشن را در وجود ياران خود زنده كردند و مي‌فرمودند: «الْحُجَّةُ الْقَائِمُ الْمُنْتَظَرُ فِي غَيْبَتِهِ الْمُطَاعُ فِي ظُهُورِهِ لَوْ لَمْ يَبْقَ مِنَ الدُّنْيَا إِلَّا يَوْمٌ وَاحِدٌ لَطَوَّلَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ ذَلِكَ الْيَوْمَ حَتَّي يَخْرُجَ فَيَمْلَأَ الْأَرْضَ عَدْلًا كَمَا مُلِئَتْ جَوْرا (صدوق، 1395: ج2، ص372)؛ حجت قائم كه در غيبتش انتظار او را كشند و در ظهورش مطاع باشد، اگر نماند از دنيا مگر يك روز، خدا همان روز را طولانى كند تا ظهور كند و آن را پر از عدالت كند.» اين سخن، به مردم اين نويد را مي‌دهد که بايد به آينده اي روشن اميد داشته باشند. انديشيدن و اميد به آينده اي روشن، انسان را در انجام دادن وظايفش محکم‌تر و مشتاق‌تر مي‌نمايد.

امام رضا عليه السلام به گونه اي از ظهور، سخن مي‌گفتند که اين روح آمادگي را درون انسان‌ها پرورش مي‌دادند. ايشان مي‌فرمايند: «أَفْضَلُ أَعْمَالِ أُمَّتِي انْتِظَارُ فَرَجِ اللَّه؛ بهترين عبادات امّت من انتظار فرج و گشايش در امور مسلمين از جانب خدا است» (صدوق، 1378: ج2، ص36).

12. استفاده از اصل کرامت

امام، در مقابله با جريان‌هاي انحرافي، گاهي از کرامت استفاده مي‌نمودند. ايشان در مبارزه با جريان انحرافي زيديه از اصل کرامت استفاده نمودند. محمد بن سليمان بن داوود حسني که عامل حرکت زيديه در مدينه بود، به عنوان فرماندار انقلابي مدينه از حضرت رضا عليه السلام دعوت مي‌کند که به اين قيام بپيوندد؛ ولي امام ابا مي‌کنند و اين گزارش فقط در همين حد است!

در جمله اي به نوعي با اخبار غيبي مي‌فرمايند:

«تا بيست روز ديگر به شما ملحق خواهم شد»؛ و اتفاقا قبل از رسيدن آن زمان قيام به شکست انجاميد!

يعني موضع ايشان در برابر اين نحوه قيام‌هاي زيديه همان موضع پدران گرامي‌شان بود؛ که با اطلاع غيبي يا تحليل آن‌ها مي‌دانستند که اين نوع حرکت نافرجام است.

در جايي ديگر، امام برخي از اموري را که در آينده براي ابن هذاب پيش خواهد آمد، اعلام نمودند که گزارش آن به اين صورت است:

نظر الرضا عليه السلامإلى ابن هذاب فقال إن أنا أخبرتك أنك ستبتلى في هذه الأيام بدم ذي رحم لك أ كنت مصدقا لي قال لا فإن الغيب لا يعلمه إلا الله تعالى قال عليه السلام أ و ليس الله يقول عالِمُ الْغَيْبِ فَلا يُظْهِرُ عَلى‏ غَيْبِهِ أَحَداً إِلَّا مَنِ ارْتَضى‏ مِنْ رَسُولٍ فرسول الله عند الله مرتضى و نحن ورثة ذلك الرسول الذي أطلعه الله على ما شاء من غيبه فعلمنا ما كان و ما يكون إلى يوم القيامة و إن الذي أخبرتك به يا ابن هذاب لكائن إلى خمسة أيام فإن لم يصح ما قلت لك في هذه المدة فإني كذاب مفتر و إن صح فتعلم أنك الراد على الله و على رسوله و لك دلالة أخرى أما إنك ستصاب ببصرك و تصير مكفوفا فلا تبصر سهلا و لا جبلا و هذا كائن بعد أيام و لك عندي دلالة أخرى إنك ستحلف يمينا كاذبة فتضرب بالبرص قال محمد بن الفضل فو الله لقد نزل ذلك كله بابن هذاب فقيل له أ صدق الرضا أم كذب قال لقد علمت في الوقت الذي أخبرني به أنه كائن و لكني كنت أتجلد (راوندي، 1409: ج1، ص343).

بنابراين، امام در برخي از موارد با بيان برخي از امور غيبي، مقام امامت خود را براي مردم روشن و جريان‌هاي انحرافي را نيز به اين مسأله آگاه مي‌نمودند.

نتيجه

مطالعه و بررسي عصر رضوي نشان مي‌دهد، جريان‌هايي، نظير واقفيه، معتزله، غلات، خوارج، زيديه، حلوليه و…در جامعه رضوي در حال فعاليتند. امام رضا عليه السلام به عنوان شخصيت برتر جامعه شيعي و امام عصر، مبارزه با اين جنبش‌ها و جريانات را از مهم‌ترين وظايف خود مي‌دانند. بررسي تحليلي سخنان و سيره امام دوازده گونه برخورد را روشن مي‌نمايد:

 گفت‌وگو و مناظره با سران جنبش‌ها و جريان‌هاي انحرافي، پرورش نخبگان علمي، فرهنگي، سياسي، اقتصادي، ارتباط امام با خواص جامعه و دفع شبهه‌هاي آنان، ترويج تشيع اعتقادي، اعلام فهرست مراجع ديني مورد تأييد، انتشار فهرستي از پايه گذاران جريان‌هاي انحرافي و بيان عمق انحراف آن‌ها در قالب احاديثي کوتاه، مبارزه با انتشار ترديد‌ها و تشکيک‌هاي دشمن، استفاده از اصل تحريم، ترويج عقايد و باورهاي کلامي صحيح و رد عقايد و باورهاي نادرست جريان‌هاي انحرافي، تفسير صحيح آيات قرآن کريم، ترويج فرهنگ مهدويت، استفاده از اصل کرامت.

موارد مذكور گونه‌هاي برخورد امام رضا عليه السلام با جريان‌هاي انحرافي است.

كتابنامه

1. قرآن کريم.

2. ابن داوود حلي، رجال ابن داوود، تهران: انتشارات دانشگاه تهران، 1383ش.

3. ابن فارس، أبو الحسين أحمد بن فارس، مُعْجَمُ مقاييس اللُّغَة، با کمک: د. مُحَمَّد عوض مرعب و فاطمه مُحَمَّد أصلان، ط1، بيروت: دار إحياء التراث العَرَبي، 2001م.

4. ابن نديم، الفهرست، ترجمه و تحقيق: محمدرضا تجدد، تهران: اميرکبير، 1366ش.

5. بغدادي، عبدالقاهر بن الطاهر، الفرق بين الفرق، مصر: الثقافة الاسلامية، 1367ش.

6. حرعاملي، محمد بن حسن، اثباة الهداة، قم: مطبعة العلمية، بي‌تا.

7. حلي، رجال العلامة الحلي، قم: دار الذخائر، 1411ق.

8. خزاز قمي، علي بن محمد، کفاية الاثر، قم: انتشارات بيدار، 1401ق.

9. خويي، سيد ابوالقاسم، معجم الرجال الحديث، نجف: مطبعة الاداب، 1390ش.

10. راوندي، قطب الدين، الخرائج والجرائح، قم: موسسه مهدي، 1409ق.

11. رباني گلپايگاني، علي، فرق و مذاهب کلامي، قم: دفتر تحقيقات و تدوين کتب درسي، 1377ش.

12. سبحاني، جعفر، موسوعة طبقات الفقهاء، قم: موسسه امام صادق عليه السلام، 1419ق.

13. سيد رضي، محمد بن ابي احمد، نهج البلاغه، تهران: دارالکتب الاسلاميه، 1326ش.

14. شهرستاني، محمد بن عبد الکريم، الملل و النحل، تحقيق: عبد الامير علي مهنا و علي حسن فاعور، بيروت: دار المعرفه، 1410ق.

15. صدوق، محمد بن علي بن الحسين، عيون اخبار الرضا، ترجمه علي اکبر غفاري و حميد رضا مستفيد، تهران: صدوق، 1372ش.

16. ـــــ، کمال الدين و تمام النعمه، تهران: اسلاميه، 1395ق.

17. ـــــ، معاني الاخبار، قم: جامعه مدرسين. 1403ق.

18. طوسي، محمد بن الحسن، الغيبة، قم: موسسه معارف الاسلامية، 1411ق.

19. عطاردي، عزيز الله، مسند الامام الرضا عليه السلام، مشهد: آستان قدس رضوي، 1406ق.

20. عياشي، محمد بن مسعود، تفسير العياشي، تصحيح سيد هاشم رسولي محلاتي، تهران: مکتبة العلمية الاسلامية، بي‌تا.

21. فيض قمي، عباس، خلاصة المقال، قم: علميه، 1394ق.

22. قرشي، باقر شريف، حياة الامام الرضا عليه السلام، بيروت: منشورات سعيد بن جبير، بي‌تا.

23. کحاله، عمر رضا، معجم المولفين تراجم مصنفي الکتب العربيه، بيروت: دارالاحياء التراث العربي، بي‌تا.

24. کشي، محمد بن عمر، رجال کشي، مشهد: انتشارات دانشگاه مشهد، 1348ش.

25. ــــــ، رجال کشي، قم: مؤسسه آل البيت عليهم السلام، 1404ق.

26. کليني، محمد بن يعقوب، کافي، تهران: دارالکتب الاسلامية، 1365ش.

27. محمدي اشتهاردي، محمد، ايرانيان مسلمان در صدر اسلام و سير تشيع در ايران، تهران: سازمان تبليغات اسلامي، 1371ش.

28. مجلسي، محمد باقر، بحار الأنوار، بيروت: موسسة الوفاء، 1404ق.

29. مدرسي، حسين، مکتب در فرآيند تکامل، ترجمه هاشم ايزد پناه، نيوجرسي: داروين، 1374ش.

30. مرتضوي، سيد محمد، نهضت کلامي در عصر امام رضا عليه السلام، مشهد: آستان قدس رضوي، 1375ش.

31. مشکور، محمد جواد، تاريخ شيعه و فرقه‌هاي اسلام تا قرن چهارم هجري، تهران: اشراقي، 1368ش.

32. ـــــــ، فرهنگ فرق اسلامي، مشهد: بنياد پژوهشهاي اسلامي، 1375ش.

33. نجاشي، احمد بن علي، رجال نجاشي، قم: انتشارات جامعه مدرسين، 1407ق.

________________________________________

* کارشناس ارشد علوم قرآن و حديث.                      s_lakzaei1986@yahoo.com

** دانشجوي دکتري علوم قرآن و حديث.                     z_ghasemi62@yahoo.com

منبع: فصلنامه علمي – ترويجي امامت و مهدويت،شماره38.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *