مجتمع آموزش عالی تاریخ سیره و تمدن اسلامی
جستجو
Close this search box.

چکيده

نقد حديث در آثار شيخ مفيد جايگاه درخوري دارد. وي در نقدهاي خود از روش‌هاي پيچيده‌اي بهره گرفته ‌است. روش‌هاي نقد حديث در آثار مفيد به چهار دسته تقسيم مي‌شود که به ترتيب اهميت عبارت‌اند از : 1. نقد متن‌محور، 2. نقد سند‌محور، 3. نقد مأخذ‌محور، 4. نشان دادن قرينه‌هاي عدم صدور يا قابل اخذ نبودن حديث. هر کدام از اين روش‌ها با به‌کارگيري معيارها و ابزارهاي متعددي صورت بسته است.

کليدواژه‌ها

 شيخ مفيد، نقدحديث، نقد متني، نقد سندي، نقد مأخذمحور.

 

درآمد

 شيخ مفيد (م413 ق) متکلم، فقيه، مورخ و حديث‌شناس برجسته اماميه و يکي از اثرگذارترين عالمان حوزه‌هاي گوناگون معارف شيعي است. وي در کنار پرداختن به کلام و فقه ـ که شأن اصلي او بود و در روزگار وي براي حفظ هويت و استقلال مذهبي و فرهنگي جامعه اماميه ضرورتي حياتي داشت ـ به حديث پژوهي نيز مبادرت کرده است. در عرصه حديث پژوهي، شيخ مفيد با پشتوانه فرهنگ برجاي مانده از پيشينيان و با بهره‌گيري از دانش‌ها و تخصص‌هاي خود، در پي مواجهه و آگاهي از آراي انديشمندان فرَق کلامي و فقهي و با ارزيابي جريان‌هاي حديثي موجود، به پذيرش مباني و به کارگيري روش‌هاي ويژه‌ و گاه پيچيده‌اي در عرصه حديث‌پژوهي روي آورده است. (1) امور ياد شده، بازشناسي ويژگي‌هاي حديث‌پژوهي وي را ضروري و در عين حال دشوار ساخته است. در اين نوشتار، از روش‌ها و معيارهاي نقد حديث در آثار شيخ مفيد سخن رفته است. پيش از پرداختن به اين بحث، سه بحث مقدماتي درباره جايگاه نقد حديث در منظومه فکري مفيد، ضروت نقد احاديث مدون از نظر مفيد و به کارگيري روش‌هاي متعدد در نقد حديث توسط وي آمده است.

 

جايگاه نقد حديث در منظومه فکري شيخ مفيد

 

حديث پژوهي متکلمي چون شيخ مفيد، بخشي از ضرورت کار کلامي وي و امري معطوف به کلام و متأثر از شيوه‌هاي آن بوده است. مفيد در مراحل مختلف کلام‌ورزي، نيازمند به احاديث معصومان به عنوان يکي از منابع معرفت ديني و به مثابه مدرکي براي استناد سخنان خود بوده است، بويژه آن که شماري از آموزه‌هاي کلامي اماميه، مانند بدا، رجعت، امامت امامان دوازده‌گانه، علم امام و معجزات ائمه به نحو خاصي مستند به احاديث و گزارش‌هاي تاريخي است. بر اين پايه، مفيد در مقام اثبات، تبيين و دفاع از آموزه‌هاي کلامي ناگزير به فرايند حديث‌پژوهي روي آورده و از شيوه هاي متداول آن بهره گرفته است. از همين جا ضرورت تنقيح مباني و روش‌هاي اعتبار‌سنجي، نقد و تفسير حديث با لحاظ مباني کلامي براي وي رخ نموده است. در حوزه حديث، دغدغه فکري وي، اعتبارسنجي و نقد روايات موجود از يک سو و تبيين و شرح آنها بر پايه مباني، مقتضيات و الزامات کلامي از ديگر سو بوده است. نکته جالب توجه در حديث‌پژوهي مفيد، کاربست هم زمان روش‌هاي عقلي و نقلي است. مفيد با توجه به مخاطبان متفاوت از گروه‌هاي فکري و فرقه‌هاي گوناگون (از اصحاب حديث عامه تا معتزله و از واقفه تا زيديه) کوشيده است در استنباط و اثبات هريک از آموزه‌هاي کلامي اماميه، ضمن پاسداشت حريم نصوص ديني و مواضع مذهبي اماميه، جانب نقد را فرونگذارد و با تنقيح مباني کلامي و نيز با نقد برداشت‌ها و رويکردهايي که از نظر وي ناصواب بوده است، در عرضه تبييني خردپسند از آموزه‌ها اهتمام ورزد. به دليل همين جايگاه درخور توجه، در کنار عقل، در منظومه فکري شيخ مفيد است که وي از يک سو عقل را نيازمند به شرع و انفکاک ناپذير از آن شمرده (2) و از سوي ديگر، عملاً در نظام‌سازي کلامي خود از احاديث بهره برده است. (3) جامعيت علمي مفيد و اشراف وي به حوزه‌هاي گوناگون معارف اسلامي اين امکان را به وي داده است که روش‌هاي متعدد و گاه پيچيده‌اي را در نقد احاديث به کار گيرد که مي‌توان آن را گونه‌اي از روش‌هاي ميان رشته‌اي قلمداد کرد. از نقش کلام‌ورزي (پرداختن آثاري در دفاع از مباني و آموزه‌هاي کلامي و فقهي شيعه، پاسخ‌گويي به شبهات مطرح شده در باره آنها، مناظرات فراوان با مخالفان فکري از گروه‌هاي مختلف و…) در اين زمينه نبايد غفلت کرد. اموري که مهارت عملي و ورزيدگي در سنجش و نقادي شکل و درون‌مايه سخنان و آرا و احاديث گوناگون را در اختيار شيخ مفيد قرار داده است. بدين‌سان، کمتر اثري از آثار شيخ مفيد مي‌توان يافت که در آن گونه‌اي نقد عام احاديث يا اخبار و گزارش‌هاي تاريخي يا سخنان صحابيان و تابعيان يا فتاواي فقيهان يا آراي متکلمان و يا داده‌هاي آثار متنوع پيشينيان وجود نداشته باشد. احاديث ارزيابي و نقد شده توسط وي نيز موضوعات مختلف کلام، فقه، تفسير، تاريخ اسلام و سيره معصومان را شامل است. به نظر مي‌رسد که اين گستردگي و تنوع برخاسته از چند عامل و زمينه است. جامعيت علمي، زعامت ديني ـ که مقتضي پاسخ‌گويي به پرسش‌هاي مختلف بوده است ـ قرار گرفتن در عصر تدوين احاديث و تنقيح مباني حديثي، ارتباط و تعامل با گروه‌هاي مختلف فکري، نفي عمل به خبر واحد اسباب زمينه‌ساز اين امر بوده‌اند. نگاهي به تنوع آثار و بويژه گوناگوني «جوابات المسائل‌ها (= پاسخ نوشتارها)ي مفيد مؤيد اين مطلب است». (4)

 

تأکيد بر ضرورت نقد احاديث موجود

 

يکي از ويژگي‌هاي مهم حديث‌پژوهي شيخ مفيد، تأکيد بر ضرورت نقد احاديث مدون در منابع حديثي است. از نظر او منابع حديثي آکنده از اخبار واحد است که محتمل صدق و کذب‌اند و بازشناسي سره از ناسره آنها نيازمند اجتهاد و تعقل و به کارگيري «نظر» (5) است. شيخ مفيد اين مبناي خود را به گونه‌هاي مختلف و در مواضع متعدد، بويژه در نقد عمومي محدثان و آثار ايشان، باز نموده است؛ از جمله در جايي تصريح کرده است: اصحاب حديث (محدثان)، غث وسمين را نقل مي‌کنند و در نقل بر (حديث) معلوم (و قطعي) بسنده نمي‌کنند و درباره آنچه نقل مي‌کنند، داراي تأمل و کاوش و انديشه و شناخت نيستند. در نتيجه، احاديث آنان مختلط است که جز با تأمل در اصول و تکيه بر نظر ـ که (انسان را) به علم به صحت منقول مي‌رساند ـ نمي‌توان به بازشناسي درست از نادرست آن احاديث پرداخت. (6)

از نظر مفيدع حديث‌پژوهي محدثان هم در حوزه اعتبارسنجي و ارزيابي احاديث و هم در فقه الحديث داراي اشکالات اساسي است؛ براي نمونه در اين باره نوشته است:

أصحابنا المتعلقين بالاخبار أصحاب سلامه ي و بعد ذهن و قله ي فطنه ي يمرون على وجوههم فيما سمعوه من الاحاديث و لا ينظرون في سندها، و لا يفرقون بين حقها و باطلها، و لا يفهمون ما يدخل عليهم في إثباتها، و لا يحصّلون معاني ما يطلقونه منها. (7)

 

بهره‌گيري از روش‌ها و معيارهاي متعدد در نقد حديث

 

بنا بر آنچه پيش تر ياد شد ، مفيد در فرايند نقد حديث از روش ها و معيارهاي متعددي بهره گرفته است.

چند نمونه زير روش كار وي را نشان مي دهد. او در نقد خبر درباره ي امامت جماعت نماز توسط ابوبكر به فرمان رسول اكرم صلي الله عليه و آله از ابزارهاي متعدد نقد بهره جسته است:

نقد نخست، آن كه اين خبر از اخبار آحاد است كه نه موجب علم است و نه موجب عمل و از خبري اين گونه حجت و دليلي در دين ثابت نمي گردد. (8)

دوم، آن كه اين حديث از نظر لفظ و معنا مختلف نقل شده است؛ به گونه اي كه با هم تناقض دارند و اين اختلاف در يك داستان، دليل بر بطلان آن است. (9)

سوم، آن كه عامه روايتي نقل كرده اند كه نزاعي(در پذيرش)آن نيست كه بر طبق آن، پيامبر فرمود: «يؤمكم اقرؤكم للقرآن، فان استووا في القرآن فافقهكم في الدين» (10)؛ در حالي كه ابوبكر داناترين فرد صحابه به قرائت قرآن نبود. از آن رو كه عامه از پيامبر روايت كرده اند كه فرمود: «اقضاكم علي و اعلمكم بالحلال و الحرام معاذ و افرضكم زيد و اقرؤكم ابي»(11)، بر اين پايه روا نيست كه پيامبر در باب نماز سنّتي بگزارد، آن گاه خود با آن مخالفت ورزد؛ چرا كه قرآن از زبان پيامبر مي گويد: «و ما اريد ان اخالفكم الي ما انهاكم عنه»(12). (13)

شيخ مفيد آن گاه به تبيين كلامي اين مطلب پرداخته است كه در فرض ثبوت حديث مورد بحث، دلالتي بر ادعاي عامه درباره خلافت ابوبكر ندارد. در اين تبيين علمي وي با استناد به داده هاي تاريخي و احاديث عامه و نيز سخني از خود ابوبكر به نقد استدلال عامه پرداخته است. (14)

نيز شيخ مفيد در بررسي ديدگاه شيخ صدوق مبني بر مخلوق بودن افعال بندگان، به خلق تقدير- كه صدوق آن را از حديثي برگفته است- (15) سه نقد مطرح كرده است:

اين مضمون در روايتي غير معمولٌُ به و غير مرضي الاسناد آمده است. (نقد سندي)

اخبار صحيح بر خلاف آن است. وي براي نمونه دو حديث در اين باره نقل كرده است. (16) (نقد با حديث)

كتاب خداي متعال مقدم بر احاديث است. و در تشخيص احاديث درست از نادرست داوري با آن است. هر چه قرآن حكم كند، همان حق است، نه جز آن. وي سپس به برخي آيات درباره نفي انتساب افعال انسان به خدا استناد كرده است. (17)(نقد با قرآن)

وي همچنين در نقد حديثي با مضمون صحّت وقوع سه طلاق در يك مجلس- كه فقيهي حنفي به آن استناد كرده-(18) مراحل زير را پيموده است:

ابتدا مي گويد حديث مورد نظر نزد ناقدان اخبار ثابت نيست و تنها ضعفا آن را نقل كرده اند و ثابت از حديث ابن عمر مضموني مخالف با راي عامه (در صحت سه طلاق در يك مجلس) دارد(19) و احاديث جز اين برساخته است و دست كم با هم تقابل دارند و هر دو حديث ساقط اند و ما بايد به موجب قرآن و مدلول سنت مراجعه كنيم. مفيد در مرحله بعد مي كوشد با تبييني از حديث وجه جمعي با راي خاصه در باب طلاق ارائه كند. آن گاه در استدلالي ديگر مي گويد خبر واحد است و صدق آن مقطوع نيست و در مقام تعارض با قرآن، قرآن مقدم است. آن گاه مي افزايد كه روايت نبوي صحيح السند از امام باقر عليه السلام از ابن عمر با روايت مورد ادعا تعارض دارد. (20) دست آخر آن كه الفاظ حديث ابن عمر(مور استناد عامه) مختلف و معاني آن متضاد است و اگر از جهت خبر واحد بودن و از جهت مخالفت مضمون بخشي از آن با قرآن و سنت ساقط نباشد، با اختلاف الفاظ و تناقض معاني آن ساقط است. (21)

 

دسته بندي روش ها و معيارهاي نقد حديث

 

با توجه به تنوع روش ها و تكثر معيارهاي نقد حديث در آثار مفيد، شايسته است آنها را دسته بندي كنيم و با ارائه نمونه هاي لازم چگونگي به كارگيري آنها را نشان دهيم. به طور كلي مي توان روش هاي نقد حديث در آثار مفيد را به چهار دسته تقسيم كرد: 1. نقد متن محور، 2. نقد سند محور، 3. نقد ماخذ محور، 4. نشان دادن قراين عدم صدور يا قابل اخذ نبودن حديث. (22)

 

1. نقد متن محور

 

مقصود از نقد متن محور، اعتبار سنجي و ارزيابي احاديث با عرض مضمون آنها بر منابع و معيارهاي قطعي معرفت ديني، يعني قرآن كريم و عقل و سنت يا دانسته هاي بيروني مانند داده هاي مسلم تاريخي و امور تجربي است. نقد متن محور نه تنها كاربرد وسيعي در آثار مفيد دارد، مي توان گفت زيربنا و خاستگاه نقدهاي ديگر نيز به شما مي رود. با اين توضيح كه پديده نقد، براي يك متكلم معمولاً اين گونه اتفاق مي افتند كه وي نخست با ملاحظه متن حديث و با سنجش و ارزيابي آن با ادله عقلي و قرآن كريم و احاديث متواتر(طبعاً با نگرش و برداشتي كه با توجه به مباني و پيش فرض هاي خود از آنها دارد) به بي اعتباري حديث مي رسد و به نقد آن تصميم مي گيرد. آن گاه، در فرايند عملي نقد، از معيارها و شيوه هاي متعدد بهره مي گيرد. از نقد متني آغاز مي كند و از نقد سندي و ماخذ محور و توجه به قراين عدم صدور روايت غفلت نمي كند. نقد روايات متضمن سهو نبي از سوي مفيد نمونه روشن اين امر است. مفيد مضمون اين احاديث را با مباني مورد پذيرش خود در دانش كلام مغاير يافته و از سوي ديگر رواج نظريه سو النبي را- كه برآمده از اين روايات است- براي جامعه شيعه زيان بار ديده و تصميم به نقد اين نظريه با نقد مستندات روايي آن گرفته است: و در عمل از معيارهاي متعدد بهره برده است. انگيزه وي در اين نقد، اشكال مضموني اين روايات از نظر وي بوده است. (23) نقد متني در آثار مفيد با به كارگيري معيارهاي متعدد صورت پذيرفته است.

 

1-1. نقد با قرآن كريم

 

به طور كلي استناد به قرآن كريم، در مجموعه فكري مفيد جايگاه ويژه اي دارد. وي در تبيين و تحليل آموزه هاي كلامي، فراوان به آيات قرآن استناد مي كند. اين شيوه در سراسر تصحيح الاعتقاد به چشم به چشم مي خورد. (24) بر همين پايه عرضه حديث بر قرآن براي اعتبارسنجي آن از شيوه‌هاي مهم نقد حديث درآثار مفيد است. او هم به ضرورت کار بست اين شيوه تصريح کرده‌ هم عملاً از آن در نقد و بازشناسي احاديث سره از ناسره بهره جسته‌ است. عرضه حديث به قرآن در نقد حديث به دو هدف انجام گرفته است. گاه عرضه خبر براي يافتن دليل و شاهدي از قرآن در تأييد خبر واحد است که نبود دليل و قرينه‌اي از متن قرآن، مانع اعتبار و پذيرش آن حديث خواهد بود. (25) در گونه ديگر عرضه حديث بر قرآن، با ملاحظه مخالفت قرآن با حديث، روايت به کناري نهاده مي‌شود. بنا بر اين، گاه نبود مؤيد قرآني، مانع اخذ خبر واحد است و گاه تعارض خبر واحد با متن قرآن کريم، موجب بي‌اعتباري آن؛ براي مثال شيخ مفيد در پاسخ به پرسشي درباره لوح و قلم، به نقد احاديث وارد در اين زمينه پرداخته، مي‌گويد: بر آنچه اصحاب حديث روايت کرده‌اند (26) ـ که خداي متعال قلمي و لوحي آفريده است که با قلم در لوح مي‌نگارد ـ دليلي در قرآن وجود ندارد. (27) وي در توضيح سخن خود، چند وجه تفسيري براي آيه «ن وَالْقَلَمِ وَمَا يَسْطُرُونَ» (28) بيان نموده و در دنباله سخن بارديگر تأکيد کرده است: و علي جميع الوجوه، فليس في القرآن شاهد ما ذکره أصحاب الحديث في اللوح و القلم. (29) در موردي ديگر وي در پاسخ به پرسشي در باره صحيح يا معتل بودن حديث «من مات و هو لايعرف امام زمانه مات ميته ي جاهليه ي » (30) مي‌نويسد:

اين خبري صحيح است که اجماع اهل آثار (محدثان) شاهد آن است. و معناي آن را صريح قرآن تقويت مي‌کند؛ از جمله اين دو آيه: «يَوْمَ نَدْعُوا كُلَّ أُنَاسٍ بِإِمَامِهِمْ فَمَنْ أُوتِيَ كِتَابَهُ بِيَمِينِهِ فَأُولئِكَ يَقْرَءُونَ كِتَابَهُمْ وَلاَ يُظْلَمُونَ فَتِيلاً» (31) و «فَكَيْفَ إِذَا جِئْنَا مِن كُلِّ أُمَّه ي ٍ بِشَهِيدٍ وَجِئْنَا بِكَ عَلَى هؤُلاَءِ شَهِيداً» (32) . (33)

شيخ مفيد درباره بي‌اعتباري حديث مخالف قرآن اين‌گونه تصريح کرده است:

متى وجدنا حديثاً يخالفه الكتاب و لا يصح وفاقه له على حال أطرحناه، لقضاء الكتاب بذلک و إجماع [الائمه ي عليهم السلام] عليه ؛ هرگاه حديثي را يافتيم که قرآن با آن مخالف است و سازگاري آن با قرآن به هيچ روي درست نمي‌آيد، آن حديث را به حکم قرآن و اجماع (امامان) به کناري مي‌نهيم. (34) از نظر مفيد، حاکم کردن قرآن بر حديث شايسته‌تر از حاکم نمودن حديث بر قرآن است. وي در نقد حديث «لا وصيه ي لوارث» (35) ، ضمن تصريح بر ثابت نبودن آن نزد ناقدان حديث و جعلي دانستن آن مي‌گويد: وكتاب الله أولى من الحديث، والحكم به على الأخبار أولى من الحكم بالأخبار عليه. (36) وي همچنين در نقد فتوايي فقهي ـ که تعيين ميزان مهر با تراضي طرفين را به نکاح متعه اختصاص داده بوده است ـ ، (37) با بيان فتواي خود مبني بر جواز تعيين مهري بيشتر از مهر السنه ي در نکاح دايم مي‌گويد: اين (حکم) موافق قرآن است و آنچه موافق قرآن است، اولي به پيروي است. به دليل سخن حضرت مصطفي عليه السلام: «مردم، دروغ‌زنان بر ما بسيار شده‌‌اند، پس هر حديثي ذکر شود که مخالف کتاب خدا است، آن را اخذ نکنيد که از ما نيست». (اين حديث از طريق امام صادق عليه السلام به ما رسيده است) و امام صادق عليه السلام فرمود: «ما آتاکم عنا من حديث لايصدقه کتاب الله فهو باطل». (38)

به نظر مي‌رسد ديدگاه مفيد در باره نقد حديث با قرآن را اين گونه مي‌توان جمع‌بندي کرد که از نظر وي مخالفت با قرآن مانع اخذ حديث است و پس از احراز مخالفت حديث با قرآن، نيازي به عرضه آن به ديگر معيارهاي نقد نيست؛ امّا موافقت يا به تعبيري وجود شاهد قرآني بر مضمون حديث، يکي از موجبات اخذ آن است.

 

2 ـ 1. نقد عقلي و کلامي

 

از مهم‌ترين معيارهاي نقد متني حديث در آثار شيخ مفيد، بهره گيري از استدلال عقلي و مباني و آموزه‌هاي کلامي است. مفيد در تعبيري صريح حکم به طرح حديث مخالف احکام عقلي داده است:

إن وجدنا حديثا يخالف أحكام العقول اطرحناه لقضيه ي العقل بفساده (39)

نمونه‌اي از نقد احاديث با مباني کلامي، نقد احاديث با مضمون سهو النبي است که مفيد در ضمن پرداختن به نقد سندي و رجالي، به نقد کلامي آنها پرداخته است. وي مي‌گويد:

اگر جايز باشد که پيامبر صلي الله عليه و آله ـ که امام و مقتداي در نماز است ـ در آن سهو کند و پيش از تمام شدن آن سلام دهد و (به عقب) برگردد و نمازگزاران شاهد اين امر باشند و به وقوع آن از حضرت احاطه علمي بيابند، رواست که در روزه نيز دچار سهو شود و در ميان ياران خود در ماه رمضان بخورد و بياشامد و اصحاب مشاهده کنند و اشتباه او را يادآوري نمايند يا در زکات به سهو افتد و آن را در وقت خود نپردازد يا از روي اشتباه به غير اهل آن پرداخت کند و در حج سهو کند و قبل از طواف سعي به جاي آورد و به چگونگي رمي جمره احاطه علمي نداشته باشد… و علت جواز همه اين امور آن باشد که اينها عبادات مشترک ميان او و امت اوست و اين امور براي آگاه ساختن مردمان از اين نکته است که آن حضرت مخلوق است، نه خداي قديم و معبود. و حجتي عليه غاليان باشد که آن حضرت را به خدايي گرفته‌اند و تا اين رخدادها سبب آموزش احکام سهو در امور شرعي يادشده باشد. جواز سهو در مسائل شرعي امري است که هيچ مسلمان و موحدي بر آن معتقد نمي‌گردد… . (40)

چنان که ملاحظه مي‌گردد، اين نقد بر پايه‌اي کلامي استوار است؛ بدين معنا که از نظر مفيد اعتقاد به سهو نبي در نماز زمينه‌ساز اعتقاد به سهو آن حضرت در مسائل شرعي ديگر مي‌شود و بدين سان، آموزه عصمت و علم کامل پيامبر اکرم زير سؤال مي‌رود. (41)

نمونه ديگر نقد احاديث مورد استناد شيخ صدوق در باب قضا و قدر است که مفيد به دليل آن که در اين باره ديدگاه کلامي متفاوتي داشته، همه آنها را، جز حديثي از زراره، شاذ شمرده است. (42)

نيز در آموزه کلامي استطاعت، از آنجا که مفيد استطاعت را عبارت از صحت و سلامت انسان و حصول آن را پيش از وقوع فعل از وي دانسته و نبود ابزار و زمينه گناه (مانند وجود شراب براي شراب خواري) را شرط تحقق استطاعت نشمرده است، حديث مورد استناد صدوق را ـ که براي حصول استطاعت چهار شرط لازم شمرده و افزون بر صحت و سلامت انسان، وجود زمينه انجام گناه را در استطاعت بر آن شرط دانسته است، (43) ( و متضمن تحقق همزمان استطاعت با وقوع فعل است) ـ به نقد کشيده و آن را حديثي شاذ دانسته است. (44)

 

3 ـ‌1. نقد با حديث

 

يکي از شيوه‌هاي نقد حديث، عرضه حديث ديگري در مقابل آن است که از نظر متن با آن در تعارض کلي است و پذيرش هر دو امکان‌پذير نيست و از نظر وضعيت اسنادي به دليل عواملي مانند شهرت، کثرت راوي و وضوح طريق بر حديث مورد نقد رجحان دارد و بدين سان, حديث مورد نقد در وضعيت شاذ و نادر (45) يا منکر (46) قرار مي‌گيرد. براي نمونه شيخ مفيد در نقد حديث «اخواننا بغوا علينا» (47) منسوب به امير مؤمنان عليه السلام در باره ناکثين و قاسطين _ که از نظر استنادکنندگان به آن متضمن اثبات ايمان براي آنان است – مي‌نويسد: اين خبر شاذ است. در نقل متواتر نيامده و راويان حديث بر صحت آن اجماع نکرده‌اند, و با روايتي از اميرالمؤمنين عليه السلام در تقابل است که از آن مشهورتر و داراي ناقلان بيشتر و در اسناد، داراي طريق واضح‌تر است. (48) وي سپس دو حديث درباره کفر و ارتداد اصحاب جمل نقل مي‌کند و به ورود احاديثي ديگر با همين مضمون از صحابياني چون عمار و حذيفه نيز تصريح مي‌کند. (49)

 

4 ـ ‌1. نقد با اجماع

 

يکي ديگر از معيارهاي نقد حديث، سنجش آن با اجماع امت يا اجماع اماميه براي نشان دادن مخالفت مضمون آن با اجماع است. با توجه به اعتبار اجماع از نظر شيخ مفيد (50) ، حديث مخالف اجماع از نظر وي فاقد اعتبار خواهد بود. براي نمونه شيخ مفيد حديث متضمن بيست و نه روز بودن (تمام نبودن) ماه شعبان و هميشه سي روز بودن (تمام بودن) ماه رمضان را مخالف قرآن و سنت و اجماع امت دانسته است. (51) در موردي ديگر, وي در نقد حديثي با مضمون خواب ماندن حضرت رسول تا طلوع خورشيد و فوت نماز صبح حضرت از اين معيار بهره برده است. (52) وي مي‌گويد: اين حديث مخالف فتواي اماميه است که اختلاف ندارند در اين که نماز واجب هر کس فوت شود، بايد در هر فرصتي از شبانه روز _ که متوجه شد و يادش آمد، قضا کند؛ مادام که وقت فريضه حاضر مضيق نباشد. بنا بر اين, هر گاه براي انسان حرام باشد که نماز واجبي را که وقت آن رسيده ادا کند، مگر آن که نماز واجبي را که فوت شده قضا کند، (53) به طريق اولي خواندن نوافل براي او پيش از قضاي واجب فوت شده، ممنوع خواهد بود. افزون بر آن که از حضرت رسول روايت داريم که فرمود: «لا صلاه ي لمن عليه صلاه ي ». (54) مقصود، آن است که کسي که فريضه بر گردن دارد، نافله ندارد (55) .

 

5 ـ‌ 1. نقد تاريخي

 

يکي از گونه‌هاي نقد متني احاديث در آثار شيخ مفيد نقد مضمون آن بر پايه رخدادها و واقعيات تاريخي مسلم، از نظر وي، است. هر حديثي که مضمون آن مخالف مسلمات تاريخي باشد، پذيرفته نيست. نمونه نقد تاريخي، نقد شيخ مفيد بر حديثي است که تابعان فرقه شمطيه (56) درباره امامت محمد پسر امام صادق عليه السلام به آن استناد کرده‌اند. (57) پس از نقد حديث از نظر «واحد بودن خبر» و «معروف نبودن حديث و محدث آن» مي‌گويد : شيخ مفيد افزون بر اينها محمد بن جعفر، پس از وفات پدرش قيام مسلحانه کرد و به امامت خود فراخواند و اميرالمؤمنين نام يافت، (58) در حالي که هيچ يک از طالبيان خروج کننده بدان نام ناميده نشده است. و شيعه اتفاق دارند که هر کس پس از اميرالمؤمنين (خود را) به اين نام بنامد، مرتکب کار منکر شده است. بر اين پايه، چنين شخصي چگونه شبيه رسول خدا صلي الله عليه و آله خواهد بود، جز آن که راوي حديث خطا کرده يا عمدا دروغ بسته باشد. (59)

 

6 ـ 1. استناد به امور حسي

 

از جمله معيارهاي شيخ مفيد در نقد احاديث مورد استناد اصحاب عدد در کنار استدلال‌هاي ديگر، استناد به امور حسي است. وي در نقد حديث: «شعبان لايتم و شهر رمضان لاينقص ابداً» (60) ، مي‌گويد: مضمون اين حديث نه با حساب ملي صحيح است نه ذمي و نه مسلم و نه منجم. در موردي ديگر، وي در نقد حديثي متضمن دستور حضرت صادق عليه السلام بر تکذيب خبر فوت خود ـ که ناووسيه (61) بدان تمسک کرده‌اند (62) ـ مي‌نويسد:

و امّا خبري که به آن استناد کرده‌اند، خبر واحد است که نه موجب علم است و نه موجب عمل. و اگر هزار نفر و هزار در هزار نفر آن را روايت کنند، جايز نيست که ظاهر آن دليلي براي مخالفت با ضروريات و ارتکاب نابخردي با دفع امور مشهود قرار گيرد. (63) مفاد استدلال مفيد آن است که واقعه فوت امام صادق عليه السلام از امور حسي ثابت است. از اين روي، استناد ناووسيه به حديث مغاير با آن، مخالفت با حس و عيان شمرده مي‌شود.

 

7 ـ‌ 1. نشان دادن خطا در نقل متن حديث

 

يکي از ابزارهاي نقد يک خبر، عرضه روايت و نقلي متفاوت و متعارض از آن خبر است که استناد به نقل نخست را با دشواري مواجه مي‌کند و در صورتي که نقل دوم مؤيدي داشته باشد، در نتيجه نقل نخست فاقد اعتبار خواهد بود. خطاي در نقل، گاه با حذف بخشي از متن حديث و گاه، با عدم نقل سبب ورود حديث و بافت کامل آن است. با عرضه صورت صحيح متن، حديث مورد نظر اعتبار خود را باز مي‌يابد. به نظر مي‌رسد که نقد مفيد بر حديث «الميت يعذب ببکاء الحي عليه» (64)با اين روش صورت گرفته است؛ گو اين که مانند بسياري از نقدهاي وي از پشتوانه‌اي عقلي و کلامي نيز برخوردار است. وي باب مستقلي از اوائل المقالات را به نقد اين حديث اختصاص داده و در نقد آن گفته است: اين امر(معذب بودن مرده به دليل گريه ديگران بر او) ظلم بوده و در عدل و حکمت خداي متعال جايز نيست. خبر به اين صورت بوده که پيامبر به يهودي‌اي که فوت کرده بود و اهل او بر وي مي‌گريستند، گذر کرد و فرمود: «آنان بر وي گريه مي‌کنند و او عذاب مي‌شود. پيامبر نفرمود که مرده به سبب گريه ايشان بر او عذاب مي‌شود». اين مذهب اهل عدل است و قدريه و جبريه مخالف آن هستند. (65)

 

8 ـ‌ 1. نشان دادن ناسازگاري دروني حديث

 

با توجه به اين که سخني متناقض از معصومان صادر نمي‌شود، اثبات ناسازگاري دروني يک حديث مي‌تواند نشانگر بي‌اعتباري آن باشد. از جمله روش‌هايي که شيخ مفيد در نقد خود بر حديث، سهو النبي به کار بسته، نشان دادن شاهدي از خود متن بر کذب آن است. بر طبق متن حديث، هنگامي که پيامبر در رکعت دوم نماز چهار رکعتي، سلام داد، ذواليدين به وي گفت : اي رسول خدا، آيا نماز را شکسته خواندي يا فراموش کردي؟ پيامبر فرمود: هيچ کدام نبود. (66) بر پايه متن حديث، پيامبر شکستن نماز و سهو خود در آن را نفي کرده است و چون بنا بر اتفاق، دروغ بر آن حضرت روا نيست، و خود از عدم سهو خود اخبار کرده و در خبر خود صادق است، کذب کسي که سهو را به حضرت نسبت داده، آشکار است. (67) مفاد استدلال مفيد آن است که صدر و ذيل حديث هماهنگ نيست. بخشي از حديث، بيانگر آن است که پيامبر نماز چهار رکعتي را دو رکعت گزارده و بخش ديگر نشانگر آن است که حضرت شکستن نماز و فراموش کردن را از خود نفي کرده است. بنا بر اين حديث متضمن کلامي متناقض است. مفيد در جايي از نقد مفصل خود بر حديث بر متناقض بودن آن نيز تصريح کرده است. (68)

 

2. نقد سند محور

 

مقصود از نقد سندمحور حديث، اعتبار‌سنجي آن از طريق بررسي و نشان دادن ضعف و عيب و خلل موجود در سند آن است. نقد سند محور را مي‌توان بر دو بخش تقسيم کرد:

1. نقد رجالي؛

2. نقد اسنادي (69) .

 

1 ـ 2. نقد رجالي

 

مقصود از نقد رجالي، بررسي و ارزيابي وضعيت راوي يا راويان حديث با معيارها و ضوابط دانش رجال است و در آن در باره شناخته يا ناشناخته بودن راوي و سپس در باره برخورداري يا بي‌بهره بودن وي از شرايط لازم براي پذيرش نقل و روايت، سخن گفته مي‌شود. فراواني نقدهاي رجالي در آثار شيخ مفيد نشانه آگاهي وي از شيوه هاي دانش رجال و عنايت به کاربست آنها در اعتبارسنجي و ارزيابي احاديث است. (70)

براي نمونه، شيخ مفيد در نقد حديث با مضمون وقوع سهو از پيامبر اکرم صلي الله عليه و آله در نماز و در نقد اين سخن صدوق ـ که راوي حديث يعني ذواليدين فرد شناخته شده‌اي به نام ابومحمد عمير بن عبد عمرو است که مخالف و موافق از وي روايت کرده‌اند (71) ـ مي‌گويد:

ذواليدين کيست؟ عمير کيست؟ ابن‌عبد عمرو کيست؟ همه اينها مجهول و غير معروف هستند. اين سخن صدوق ـ که راويان از او روايت کرده‌اند ـ ادعاي بدون برهان است. ما در اصول و منابع فقيهان و راويان، نه حديثي از اين مرد يافتيم و نه يادکردي. (72) اگر (در معروف بودن) مانند معاذ بن جبل و عبدالله ‌بن مسعود و ابوهريره و امثال ايشان بود، روايت متفرد وي به دليل سقوط عمل به اخبار آحاد قابل عمل نبود؛ چه رسد به اين که ذواليدين مجهول و غيرمعروف بوده و حديثْ متناقض است. (73)

از ديگر نمونه‌هاي نقد رجالي، نقد ابوهريره است. شيخ مفيد در نقد حديث «لا تنکح المرأه ي علي عمتها و خالتها» (74) مي‌گويد: اين جزء اخبار آحاد است و اصل در آن ابوهريره دوسي است که عمر بن خطاب او را متهم کرده و از اکثار حديث از پيامبر منع کرده و باز داشته است و اميرمؤمنين عليه السلام به دروغ‌گويي او تصريح نموده و عايشه نيز به آن تصريح کرده و گواهي داده است. (75) يکي ديگر از نمونه‌هاي نقد سندي و رجالي، نقد حديث «اقتدوا باللذين من بعدي ابو‌بکر و عمر» (76) است. شيخ مفيد در الافصاح به نقد سندي و متني اين حديث پرداخته است. از نظر وي حديث افزون بر آن که متناقض و ناسازوار (77) و موضوع است. سند آن نيز داراي خللي مشهور است. (78) مفيد در توضيح اين مطلب مي‌گويد: اين حديث به عبدالملک ‌بن عمير از ربعي ‌بن حراش و پس از وي، گاه به حذيفه ‌بن يمان و گاه به حفصه‌ بنت عمربن خطاب اسناد مي‌شود. عبدالملک ‌بن عمير جزء شاميان (ابناء الشام) و معارضان سرسخت اميرمؤمنان عليه السلام است که به نصب و دشمني با آن حضرت و عترت او نامبردارند. وي پيوسته با جعل احاديث دروغ درباره ابوبکر و عمر و طعن زدن بر اميرمؤمنان عليه السلام به بني‌اميه تقرب مي‌جست تا اين که منصب قضا به وي دادند و در آن کار رشوه مي‌گرفت و به جور و ستم حکم مي‌داد و آشکارا به فسق و فجور مي‌پرداخت. (79) عبدالملک‌ بن عمير حديث را به ربعي ‌‌‌بن حراش نسبت داده است. کسي که نزد اصحاب حديث (=‌محدثان) از رافضيان استهزاکننده ابوبکر و عمر شمرده مي‌شود. (80) و با اين وصف، بطلان نسبت حديث به وي آشکار است. از سوي ديگر، روايت مشهور از حذيفه‌ بن يمان در باره «اصحاب عقبه» (81) ، در تضاد با اين حديث منسوب به اوست. امّا روايت حديث از حفصه، خود دليل بر فساد (بطلان) و وجوب بي‌اعتباري آن در استدلال و احتجاج است؛ زيرا حفصه در آنچه از فضيلت پدر خود و يار وي روايت مي‌کند، متهم است؛ افزون بر آن که وي به دشمني با اميرمؤمنان عليه السلام معروف بوده و به بغض و سب آن حضرت تظاهر مي‌کرده است و در دوستي با عايشه در نبرد وي با آن حضرت کم نگذاشته است. (82) در موردي ديگر، مفيد در نقد حديث «شهر رمضان ثلاثون يوماً لا ينقص أبداً» ـ که محمد بن سنان، از حذيفه ي بن منصور از امام صادق عليه السلام نقل کرده است ـ نوشته است: اين حديث، شاذ و نادر و نامعتمد است. طريق آن محمد بن سنان است که اماميه در متهم بودن و ضعيف بودن وي اختلافي ندارند. و حديثي که اين گونه باشد، در دين به آن عمل نمي‌شود. (83) از نمونه‌هاي يادشده مي‌توان استفاده کرد که شيخ مفيد در نقدهاي رجالي خود، عوامل متعددي مانند مجهول بودن راوي و ثقه نبودن راوي (به دلايلي مانند کذب و دشمني با اهل بيت عليهم السلام) را موجب ضعف حديث دانسته و روايت راوي را در امور اختلافي که در آن ذي نفع است نپذيرفته است. (84) درباره ديدگاه رجالي مفيد يادآوري اين نکته نيز سودمند است که از نظر وي نمي‌توان از صادق بودن يا کاذب بودن فردي در امري صدق يا کذب او را در امور ديگر نتيجه گرفت. (85)

 

2 ـ 2. نقد اِسنادي

 

بخش مهمي از نقدهاي شيخ مفيد بر احاديث فقهي و کلامي و گزارش‌هاي تاريخي، نقد اسنادي آنها است. مقصود از نقد اسنادي، بررسي و آسيب‌شناسي اسانيد احاديث ونشان دادن عيب و خلل موجود در آنهاست؛ عيوبي که از نظرناقد حديث مانع پذيرش و اعتبار آن است. با توجه به اين که اسانيد احاديث با عيوب و آسيب‌هاي مختلف و متعددي رو به رو مي‌گردد، معمولاً براي نشان دادن هر عيب و خللي، يک نام و اصطلاح به کار مي‌رود. تنوع و تکثر اين اصطلاحات در آثار مفيد حاکي از عنايت شيخ مفيد به نقد اسنادي احاديث است. مهم‌ترين تعابير مصطلح الحديث ـ که در حوزه نقد سندي احاديث در آثار مفيد به کار رفته عبارت‌اند از:

مرسل (86)، منقطع (87) ، مطعون و مقدوح در سند و راوي (88) ، مجهول و مجهول الاسناد (89) ، مضطرب الاسناد (90) و مفرد (مطلق و نسبي) (91)

. براي نمونه، شيخ مفيد در نقد کلي احاديثي که اصحاب عدد درباره هماره سي روز بودن ماه رمضان به آنها استناد کرده‌اند، مي‌گويد:

رواياتي که اصحاب عدد به آنها استناد کرده‌اند، مبني بر اين که ماه رمضان کمتر از سي روز نمي‌گردد، احاديث شاذي هستند که ناقدان شيعي احاديث بر سند آنها خرده گرفته‌اند. و اين احاديث در کتاب‌هاي صيام در ابواب نوادر ثبت شده است و نوادر [ابوابي] است که بر آنها عمل نمي‌شود. (92)

در رساله جوابات اهل الموصل في العدد و الرؤيه ي ، مفيد مجموعاً به نقد سه حديث مبادرت کرده است. (93) حديث دوم اين است :

ومن ذلک، حديث رواه محمد بن يحيى العطار، عن سهل بن زياد الادمي، عن محمد بن اسماعيل، عن بعض أصحابه، عن أبي عبد الله عليه السلام قال : «ان الله عزوجل خلق الدنيا في سته ي أيام ثم اختز لها من أيام السنه ي ، فالسنه ي ، ثلاثمائه ي وأربعه ي وخمسون يوماً، شعبان لا يتم، و شهر رمضان لا ينقص أبداً، ولا تكون فريضه ي ناقصه ي ، إن الله تعالى يقول: «وَلِتُكْمِلُوا الْعِدَّه ي َ»» (94) . (95)

مفيد در نقد اين حديث مي‌گويد:

اين حديث شاذ و مجهول الاسناد است که اگر درباره فضيلت صدقه يا روزه يا کار نيکي رسيده بود، توقف در آن واجب بود؛ تا چه رسد که متضمن مطلبي مخالف قرآن و سنت و اجماع است. (96)

وي پس از بررسي سه حديث مورد نظر مي‌گويد: اين احاديث سه گانه با شذوذ و اضطراب سند و طعن عالمان در راويان آنها، مستند اصحاب عدد است که ما ضعف استناد به آنها را تبيين کرديم. (97)

 

3. نقد مأخذ محور

 

مقصود از نقد مأخذمحور، آن است که حديث با عنايت به منبع و مصدري که از آن گرفته شده، مورد نقد و ارزيابي قرار گيرد. در آثار شيخ مفيد اين قسم نقد بر چند گونه يا شيوه انجام يافته است: در گونه نخست: فقدان حديث در اصول معتبر دليل ضعف و بي اعتباري آن شمرده شده است. در گونه دوم، اصالت و اعتبار منبع حديث نقد شده و با اثبات بي‌اعتباري منبع، به بي اعتباري احاديث آن حکم شده است. در گونه سوم، با ملاحظه احاديث کتاب يک راوي، از حديث منقول از وي ـ که در کتاب و اصل وي نيامده ـ نفي اعتبار شده است. شيوه چهارم، نفي اعتبار حديث با نشان دادن گروه يا فرقه انحرافي است که آن حديث توسط ايشان روايت شده و برآمده از متون و منابع آنهاست. پيش فرض اين نقد، آن است که گروهي منحرف، موافق افکار و اهداف خود حديثي را برساخته و روايت کرده است. يا در حديثي صحيح دست برده و انديشه‌ها و باورهاي خود را در آن وارد کرده است. در اينجا نمونه‌هايي از گونه‌هاي مختلف نقد مأخذ‌محور ارائه مي‌شود. وي درباره حديث «اتقوا فراسه ي المؤمن فانّه ينظر بنورالله» مي‌گويد: اين حديثي است که براي آن سندي متّصل نمي‌شناسيم و آن را در اصول مورد اعتماد نيافته‌ايم. و حديثي که حکمش اين است، استناد به آن و استدلال به مضمون آن صحيح نيست. (98)

نيز شيخ مفيد در شرح فصلي از اعتقادات شيخ صدوق به نقد کتاب سليم ‌بن قيس هلالي پرداخته است. وي در اين باره نوشته است:

آنچه ابوجعفر(صدوق) رحمه الله از حديث سليم استناد کرده ـ که در آن به کتاب منسوب به وي به روايت ابان‌ بن ابي‌عياش رجوع کرده است ـ معناي صحيحي دارد؛ امّا اين کتاب موثوق به نيست. و به بيشتر (احاديث) آن نمي‌توان عمل کرد. در آن تخليط و تدليس روي داده است. از اين روي، شايسته است که (شخص) ديندار از عمل به همه آنچه در آن است، بپرهيزد و بر جملگي آن و تقليد از راويان آن تکيه و اعتماد نکند. و درباره احاديث آن به عالمان پناه ببرد تا وي را از صحيح و فاسد (سره و ناسره) آن آگاه کنند. (99)

نقد شيخ مفيد بر حديثي که از محمد بن يعقوب ‌بن شعيب، از پدرش، از امام صادق عليه السلام نقل شده، (100) نمونه‌اي از گونه سوم نقد مأخذ‌محور است که در کنار شيوه‌هاي ديگر نقد به کار رفته است. مفيد بر آن است که: حديث مورد استناد (اصحاب عدد)، حديثي شاذ است که نزد اصحاب آثار (= محدثان) ثابت نيست. و فقهاي شيعه در آن طعن زده‌اند؛ به اين صورت که گفته‌اند: محمد بن يعقوب‌ بن شعيب، از پدر خود حديث ديگري جز اين حديث، روايت نکرده است. و اگر او روايت از پدر خود مي‌داشت (راوي از پدر خود بود)، امثال اين حديث را روايت مي‌کرد و به حديث واحدي که کسي جز او آن را نقل نکرده، بسنده نمي‌کرد. (101) وي در توضيح سخن خود مي‌افزايد: يعقوب ‌بن شعيب رحمه الله اصلي دارد که تمام آنچه را که از امام صادق عليه السلام روايت کرده، در آن گرد آورده است که اين حديث در آن نيست. و اگر از جمله احاديثي بود که يعقوب‌ بن شعيب روايت کرده است، در اصل خود ـ که در آن روايات خود از امام صادق عليه السلام را گرد آورده است ـ ثبت مي‌کرد. خالي بودن اصل وي از آن، دليل بر موضوع بودن آن است. (102)

موارد زير نمونه‌هايي از شيوه چهارم نقد مأخذ محور است.

شيخ مفيد، در نقد روايتي از واقدي، با مضمون وادار کردن مردم بر بيعت با اميرمؤمنان عليه السلام تصريح کرده است ـ که واقدي اين خبر را از عثمانيه که دشمني آشکاري با آن حضرت دارند ـ روايت کرده است. (103) نيز وي احاديث مبني بر به سخن درآوردن فرزندان حضرت آدم عليه السلام در عالم ذر و سخن گفتن ايشان با خدا و اقرار بر پيمان الهي را از آن‌ رو نپذيرفته است که اين احاديث از نظر وي از روايات تناسخيه است که در آن تخليط کرده‌اند و حق و باطل را در هم آميخته‌اند. (104) در نمونه‌اي ديگر مفيد درباره حديثي با مضمون تمثل ابليس به شکلي قابل مشاهده براي حضرت آدم عليه السلام در بهشت (105) مي‌گويد: (اين) خبري شاذ است که اهل حشو بدان استناد مي‌کنند و حديثي که بر اين وصف باشد، نزد علما مطرود است. (106) در نقد اين حديث مفيد شذوذ و استناد حشويه را عامل بي اعتباري حديث شمرده است.

 

4. نشان دادن قراين عدم صدور حديث

 

يکي از شيوه‌هاي قابل توجه نقد حديث در آثار شيخ مفيد، گردآوري و نشان دادن قراين عدم صدور حديث است؛ قرايني که به خود حديث يا امر و فعلي که حديث ناظر به آن است، يا راوي يا منبع و يا حتي بازتاب‌هاي عرفي صدور آن برمي‌گردد. با توجه به تعدد و تنوع قراين قابل استناد در نقد حديث مي‌توان با عنايت به آثار شيخ مفيد دسته بندي زير را ارائه کرد. البته به دليل اين که در نشان دادن عدم صدور يک روايت معمولاً از قراين متعددي استفاده شده، دسته‌بندي دقيق امکان‌پذير نيست.

 

1 ـ 4. نقد حديث از راه نفي بازتابهاي عرفي وجود آن

 

براي نمونه، شيخ مفيد در نقد حديثي با اين مضمون که اميرالمؤمنين عليه السلام در موردي حکم کرد و جواني از قوم گفت: «أخطأت يا اميرالمؤمنين. فقال عليه السلام له: صدقت أنت و أخطأت»، (107) افزون بر نقد کلامي و محتوايي، اين‌گونه قراين عدم صدور را بازگو مي‌کند: اگر اين حديث اصلي ‌داشت، يا نزد يکي از محدثان معروف بود، آن مرد (گوينده کلام به حضرت) نيز شناخته مي‌شد و شخص و نسب و قبيله و مکانش مشهور ‌بود و نيز آن حکمي که اين قضيه درباره آن اتفاق افتاد نزد فقها مشهور و نزد محدثان مدوّن مي‌شد. شناخته نشدن آن مرد و مشخص نبودن حکم و نبود آن در منابع دليل بر بطلان آن است. (108) نمونه ديگري از اين شيوه، نقد مفيد بر حديث معروف به «عشره مبشره» است. (109) وي در نقد اين حديث، پرسش‌هاي متعددي مطرح کرده است. پرسش‌هاي ياد شده، بيانگر قراين عدم صحت حديث است. شيخ مفيد مي‌گويد: حديث ياد شده، متضمن آسودگي و در امان بودن خلفاي نخستين از عذاب الهي است. اگر حديث صحت داشت، آنان هنگام احتضار، به جزع و فزع نمي‌افتادند و به سان اميرمؤمنان عليه السلام در لحظه مرگ، شادماني مي‌کردند؛ در حالي که خبر ظاهر داريم که ابوبکر در دم مرگ افسوس مي‌خورد و واي بر من مي‌گفت. و عمر در احتضار آرزو کرد که کاش خاک ‌بود و مادرش او را نزاده بود. و کاش از اعمال خود، به صورت بينابين (تساوي حسنات و سيئات) رها گردد. و نيز جزع عثمان هنگام محاصره، دليل بر آن است که آنان خود را آن‌گونه که حديث مي‌گويد، به هيچ روي سزاوار بهشت و آسوده از عذاب الهي نمي‌دانسته‌اند؛ چرا عثمان در مقابل محاصره‌کنندگان خود ـ که خون وي را حلال شمرده بودند ـ به اين حديث استناد نکرد. مگر در شرع ريختن خون افراد بهشتي ممنوع نيست؟ چرا به هر شيوه‌اي که مي‌توانست در دفاع از خود توسل جست و به اين حديث استدلال نکرد؟… (110)

 

2 ـ 4. نشان دادن اختلاف در نقل حديث

 

مقصود از اختلاف در نقل حديث، آن است که متن حديث در نقل راويان به اشکال متفاوت نقل شده باشد؛ به گونه‌اي که مضمون همه آن روايات قابل جمع و در نتيجه قابل قبول نباشد. (اضطراب متن). شيخ مفيد در نقد احاديث متعدد، با نشان دادن اختلاف موجود در نقل آنها، اعتبار آنها را مردود دانسته‌ است. از جمله در نقد احاديث با مضمون وقوع سهو از پيامبر در نماز، وجوه متعدد اختلافات آنها را نشان داده است. اين موارد اختلافي عبارت‌اند از: تعيين نماز و وقت آن؛ بر پايه برخي نقل‌ها نماز مورد ادعا نماز ظهر و بر طبق برخي ديگر نماز عشا بوده است. مفيد تصريح کرده که اختلاف راويان در نماز در وقت آن، دليل بر وهن حديث و برهان بي‌اعتباري آن و وجوب رد و ترک عمل به آن است. (111)

بخش ديگري از اختلاف درباره حديث سهو النبي صلي الله عليه و آله، اختلاف راويان در چگونگي جبران نماز مورد ادعاست. اهل عراق و استنادکنندگان به حديث از شيعه مي‌گويند که پيامبر نماز را اعاده کرد؛ زيرا حضرت در نماز سخن گفت و از قبله به پشت سر خود برگشت. و سخن گفتن در نماز موجب اعاده است. اهل حجاز و تابعان ديدگاه ايشان مي‌گويند که حضرت اعاده نکرد؛ بنا را بر آنچه خوانده بود گذاشت و دو سجده سهو به جا آورد. از نظر مفيد، اين اختلاف در حديث بهترين دليل بر بطلان آن و روشن‌ترين دليل بر وضع و جعل آن است. (112)

نمونه جالب ديگر در اين باره، نقد مفيد بر خبر ازدواج ام‌کلثوم دختر اميرمؤمنان عليه السلام با عمر بن خطاب است. از نظر مفيد، اين حديث، داراي اختلاف در نقل است؛ گاه، روايت مي‌شود که متولي عقد حضرت امير عليه السلام بود؛ گاه، روايت مي‌شود که عباس متولي اين کار شد؛ گاه، روايت مي‌شود که عقد پس از تهديد عمر نسبت به بني‌هاشم واقع شد و گاه ديگر، روايت مي‌شود که از روي اختيار و آزادي بوده است. نيز برخي از راويان مي‌گويند عمر از وي صاحب پسري به نام زيد شد و برخي مي‌گويند که عمر پيش از آميزش با وي درگذشت. برخي مي‌گويند زيد بن عمر فرزند بر جاي گذاشت و برخي مي‌گويند وي کشته شد و فرزندي نداشت و برخي از راويان مي‌گويند زيد و مادرش کشته شدند. و برخي مي‌گويند مادر وي پس از وي زنده بود. از نظر برخي راويان مهر ام‌کلثوم چهل هزار درهم و از نظر برخي چهار هزار درهم و از نظر برخي ديگر پانصد درهم بوده است. مفيد پس از ذکر اين نقل‌هاي مختلف تصريح مي‌کند که پديد آمدن اين همه اختلاف، حديث را از اعتبار ساقط مي‌کند. (113) مفيد در ادامه بحث خود دو وجه در تحليل اين رخداد، در صورت ثبوت، و دليل وقوع آن با استفاده از آيات و روايات و مباني پذيرفته شده شيعه مطرح کرده است. (114)

 

3 ـ 4. دستاويز مخالف نشدن حديث

 

يکي از قراين عدم صدور حديث، استناد نکردن افراد يا گروه‌هاي ذي نفعِ مخالفِ گوينده آن به حديث، با وجود اراده کافي براي نقل و استناد است. اين يک شيوه عرفي و عقلايي است که افرادي که با هم منازعه دارند، به سخنان طرف مقابل عليه خود وي و به نفع خود استناد مي‌کنند. شيخ مفيد در نقد شعري با مضمون اظهار پشيماني اميرالمؤمنين عليه السلام از قضيه حکميت ـ که ابراهيم نظام به آن حضرت نسبت داده‌ـ (115) ابتدا به نقد تاريخي آن پرداخته و مي‌گويد: اين شعر بي‌شبهه قابل انتساب به آن حضرت نيست. زيرا بالضروره مي‌دانيم که آن حضرت اعتقاد خود بر مصيب بودنش در امر تحکيم را آشکار مي‌کرد و به گمراه شمردن کساني که حضرت را تخطئه مي‌کردند، تصريح مي‌نمود و بر اين پايه با خوارج نبرد کرد و گردن چهار هزار نفر را زد… (116) مقصود شيخ مفيد، آن است که در صورت صحت شعر ياد شده و پشيماني حضرت از قضيه حکميت، نبرد با خوارج ـ که به بهانه اقدام حضرت به پذيرش حکميت و عدم پشيماني از آن با آن حضرت جنگيدند ـ معنا ندارد. شيخ مفيد در دنباله نقد خود مي‌گويد اگر شعر ياد شده از حضرت امير مومنان صادر شده بود، بهترين دستاويز براي دشمنان و مخالفان حضرت اعم از خوارج و بني اميه و عثمانيه بود که در نقد آن حضرت مي‌توانستند بدان توسل جويند؛ کاري که صورت نگرفته و نشانه نادرستي انتساب شعر به حضرت است. (117)

 

سخن آخر

 

در پايان، يادآور مي‌شود نقدهاي شيخ مفيد بر احاديث، در مواردي نيازمند آسيب‌شناسي است. نگارنده در پژوهشي که در آغاز نوشتار از آن ياد شد، به اين بحث نيز پرداخته است که به دليل اختصار نوشتار حاضر از آوردن آن خودداري شد. باري روش‌هاي اعتبار‌سنجي و نقد حديث شيخ مفيد، نه تنها از نظر مطالعات تاريخ حديث و کلام شيعه اهميتي شايان دارد که با اندکي بازنگري و بازسازي از ارزش کاربردي امروزين نيز برخوردار است.

 

کتابنامه

ـ الاحتجاج، احمد بن علي طبرسي، تحقيق: سيد محمد باقر خراسان، نجف : دارالنعمان للطباعه ي والنشر، 1386ق.

ـ الاختصاص، محمد بن محمد بن نعمان مفيد (منسوب)، تحقيق: على اكبر غفارى، قم: جامعه مدرسين، 1414ق.

ـ الارشاد فى معرفه ي حجج الله على العباد، محمد بن محمد بن نعمان مفيد، قم: كنگره جهانى هزاره شيخ مفيد، 1413ق.

ـ الإصابه ي في معرفه ي الصحابه ي ، ابن حجر عسقلاني، تحقيق: عادل احمد عبد الموجود و علي محمد معوض، بيروت: دار الكتب العلميه ي ، 1415ق.

ـ الاعتقادات، شيخ صدوق، محمد بن على بن بابويه، تحقيق: عصام عبدالسيد، قم: کنگره جهاني شيخ مفيد. ـ الإفصاح في امامه ي اميرالمؤمنين عليه السلام، محمد بن محمد بن نعمان مفيد، تحقيق: مؤسسه بعثت (قسم الدراسات الاسلاميه) قم: مؤسسه بعثت، 1412ق.

ـ الامالى، ابو جعفر محمّد بن حسن طوسى، تحقيق: مؤسسه بعثت، قم: دارالثقافه ي ، 1414ق.

ـ الامالى، محمد بن محمد بن نعمان مفيد، تحقيق: حسين استاد ولى و على اكبر غفارى، قم: جامعه مدرسين. ـ اوائل المقالات في المذاهب و المختارات، محمد بن محمد بن نعمان مفيد، قم: كنگره جهانى هزاره شيخ مفيد، 1413ق.

ـ بحارالأنوار، محمّد باقر مجلسى، بيروت: مؤسسه ي الوفاء، 1403ق.

ـ بصائر الدرجات الكبرى فى فضائل آل محمّد، محمد بن حسن صفار، تصحيح و تعليق: محسن كوچه باغى تبريزى، قم: منشورات مكتبه ي آيه ي الله العظمى مرعشى نجفى، 1404ق.

ـ تاريخ بغداد، احمد بن على، خطيب بغدادي، تحقيق: مصطفي عبد القادر عطا ، دار الكتب العلميه ي ، 1417ق.

ـ تأويل مختلف الحديث، ابن قتيبه دينوري، بيروت: دار الكتب العلميه ي ، (بر پايه چاپ با تصحيح اسماعيل اسعردي)، بي‌تا.

ـ تحف العقول عن آل الرسول صلي الله عليه و آله، ابن شعبه حرّانى، تحقيق: على اكبر غفارى، قم: دفتر انتشارات اسلامى، 1363ش.

ـ التذكره ي باصول الفقه، محمد بن محمد بن نعمان مفيد، با مقدمه محمد رضا حسينى جلالى، قم: كنگره جهانى هزاره شيخ مفيد، 1413ق.

ـ تصحيح اعتقادات الاماميه، محمد بن محمد بن نعمان مفيد، قم: كنگره جهانى هزاره شيخ مفيد، 1413ق.

ـ تفسير العياشى، محمد بن مسعود عياشى سمرقندى، تحقيق: سيد هاشم رسولي محلاتي، تهران: المكتبه ي العلميه ي الاسلاميه ي .

ـ تقريب المعارف، ابو الصلاح حلبى، تحقيق و نشر: فارس حسون، تبريزيان، 1417ق.

ـ تلخيص مقباس الدرايه ي ، على اكبر غفاري، تهران: جامعه ي الإمام الصادق عليه السلام، 1369ش.

ـ التوحيد، شيخ صدوق، محمد بن على بن بابويه، تحقيق: سيد هاشم حسينى تهرانى، قم: جامعه مدرسين، 1387ق.

ـ تهذيب الأحكام، ابو جعفر محمّد بن حسن طوسي، تحقيق : سيد حسن خرسان، تهران: دارالکتب الاسلاميه ي ، 1364ش.

ـ جامع البيان عن تأويل اي القرآن، محمّد بن جرير طبري، تحقيق: جميل عطار صدقى، بيروت: دارالكفر، 1415ق.

ـ الجامع الصحيح، محمّد بن اسماعيل بخاري، بيروت: دارالفكر.

ـ الجامع الصحيح، محمّد بن عيسى ترمذى، تحقيق: عبدالوهاب عبد اللطيف، بيروت: دارالفكر، 1403ق.

ـ الجمل و النصره ي لسيد العتره ي فى حرب البصره ي ، محمد بن محمد بن نعمان مفيد، تحقيق: سيد علي مير شريفي، قم: انتشارات دفتر تبليغات اسلامي، 1374ش.

ـ جوابات اهل الموصل فى العدد و الرؤيه ي ، محمد بن محمد بن نعمان مفيد، قم: كنگره جهانى هزاره شيخ مفيد، 1413ق.

ـ جواهر الکلام، محمد حسن نجفي، تحقيق و تعليق: عباس قوچاني، تهران: دارالکتب الاسلاميه ي ، 1367ش.

ـ الخصال، شيخ صدوق، محمد بن على بن بابويه، تصحيح: على اكبر غفّارى، قم: جامعه مدرسين، 1387ق. ـ خلاصه ي الأقوال، حسن بن يوسف حلى، تحقيق: جواد قيومى، قم: مؤسسه نشر الفقاهه ي ، 1417ق. ـ ذکري الشيعه ي ، محمد بن مکي عاملي جزيني (شهيد اول )، قم: مؤسسه ي آل البيت عليهم السلام لاحياء التراث،: 1419ق.

ـ رجال الطوسى، ابو جعفر محمّد بن حسن طوسي، تحقيق: جواد قيومى اصفهانى، قم: مؤسسه انتشارات اسلامى 1415ق.

ـ رجال النجاشى، احمد بن على نجاشى، تحقيق: سيد موسى، شبيرى زنجانى، قم: مؤسسه ي النشر الاسلامى، 1416ق.

ـ رسائل المرتضي، سيد مرتضي، علي بن حسين موسوي، مقدمه و اشراف: سيد احمد حسيني، اعداد: سيد مهدي رجايي، قم: دار القرآن الکريم، 1405ق.

ـ رسائل في الغيبه ي ، محمد بن محمد بن نعمان مفيد، قم: كنگره جهانى هزاره شيخ مفيد، 1413ق.

ـ رساله ي المتعه ي ، محمد بن محمد بن نعمان مفيد، قم: كنگره جهانى هزاره شيخ مفيد، 1413ق.

ـ رساله ي في المهر، محمد بن محمد بن نعمان مفيد، قم: كنگره جهانى هزاره شيخ مفيد، 1413ق.

ـ رساله ي في سهو النبي، محمد تقي شوشتري، (ضميمه قاموس الرجال، ج 12).

ـ رساله ي في صلاه ي أبي بكر در الرسائل العشر في الأحاديث الموضوعه ي في كتب السنه ي ، سيد علي ميلاني، 1418ق.

ـ الرعايه في علم الدرايه ي ، زين الدين علي بن احمد عاملي جبعي، قم: کتابخانه آيه ي الله مرعشي. ـ سنن ابن ماجه ي ، ابن ماجه قزويني، تحقيق: محمّد فؤاد عبدالباقى، بيروت: دارالفكر.

ـ السنن الکبري، احمد بن حسين بن علي بيهقي، بيروت: دارالفکر.

ـ سنن النسائي، احمد بن شعيب نسائي، بيروت: دارالفکر، 1930م.

ـ الشافي في الامامه ي ، سيد مرتضى، علي بن حسين موسوي، تحقيق: سيد عبدالزهراء حسينى خطيب، تهران: مؤسسه صادق، 1410ق.

ـ صحيح ابن حبان بترتيب ابن بلبان، علاء‌الدين علي ابن بلبان، تحقيق: شعيب الارنؤوط، مؤسسه ي الرساله ي ، 1414ق.

ـ صحيح مسلم، مسلم بن حجاج نيشابوري، بيروت: دارالفكر.

ـ الطبقات الکبري، ابن سعد، بيروت: دار صادر.

ـ عدم سهو النبي صلي الله عليه و آله، محمد بن محمد بن نعمان مفيد، قم: كنگره جهانى هزاره شيخ مفيد، 1413ق.

ـ علل الشرايع، شيخ صدوق، محمد بن على بن بابويه، نجف: المكتبه ي الحيدريه ي ، 1386ق.

ـ عيون أخبار الرضا عليه السلام شيخ صدوق، محمد بن على بن بابويه، انتشارات جهان، 1378ق.

ـ الغدير في الکتاب و السنه ي ، سيد عبدالحسين اميني، بيروت: دار الکتاب العربي، 1397ق.

ـ فرق الشيعه ي ، حسن بن موسى نوبختى، تصحيح: سيد محمد صادق آل بحر العلوم، نجف: المكتبه ي المرتضويه ي ، 1355ق.

ـ الفصول المختاره ي ، سيد مرتضي، علي بن حسين موسوي، قم: كنگره جهانى هزاره شيخ مفيد، 1413ق.

ـ فضائل الصحابه ي ، احمد بن شعيب نسائي، بيروت: دارالکتب العلميه ي ، بي‌تا.

ـ الفوائد الرجاليه ي ، وحيد بهبهاني، بي‌تا، بي‌جا.

ـ قاموس الرجال، محمد تقي شوشتري، قم: دفتر نشر اسلامي، 1427ق.

ـ قرب الاسناد، عبدالله بن جعفر حميري، تحقيق و نشر: مؤسسه ي آل البيت لاحياء التراث عليهم السلام، قم: مؤسسه ي آل البيت لاحياء التراث عليهم السلام، 1413ق.

ـ الکافئه ي ، محمد بن محمد بن نعمان مفيد، قم: كنگره جهانى هزاره شيخ مفيد، 1413ق.

ـ الکافي، محمد بن يعقوب کليني، تصحيح: علي اکبر غفاري، تهران: دار الکتب الاسلاميه ي ، 1363ش.

ـ [كتاب ] من لا يحضره الفقيه، شيخ صدوق، محمد بن على بن بابويه صدوق، قم: جامعه مدرسين.

ـ المبسوط في فقه الإماميه، ابو جعفر محمّد بن حسن طوسى، المكتبه ي المرتضويه ي ، 1387ق.

ـ المحاسن، احمد بن خالد برقي، تهران: دار الکتب الاسلاميه ي ، 1330 ش.

ـ المسائل السرويه ي ، محمد بن محمد بن نعمان مفيد، قم: كنگره جهانى هزاره شيخ مفيد، 1413ق.

ـ المسائل الصاغانيه ي ، محمد بن محمد بن نعمان مفيد، تحقيق: کاظم مدير شانه چي، قم: كنگره جهانى هزاره شيخ مفيد، 1413ق.

ـ المسائل العكبريه ي ، محمد بن محمد بن نعمان مفيد، قم: كنگره جهانى هزاره شيخ مفيد، 1413ق.

ـ مسند ابن حنبل، احمد بن حنبل، بيروت: دارصادر.

ـ المصنف، ابن ابي شيبه ي ،تحقيق: سعيد محمد لحام، بيروت: دارالفکر، 1409ق.

ـ المصنف، عبدالرزاق صنعاني، تحقيق: حبيب الرحمن الأعظمي، بي‌جا.

ـ معانى الأخبار، شيخ صدوق، محمد بن على بن بابويه، قم: دفترانتشارات اسلامى.

ـ المعجم الاوسط، سليمان بن أحمد طبرانى، تحقيق : ابراهيم الحسيني، دارالحرمين.

ـ المعجم الكبير، سليمان بن أحمد طبرانى، تحقيق: حمدى عبدالمجيد السلفى، قاهره: مكتبه ي ابن تيميه ي . ـ معجم رجال الحديث، سيد ابوالقاسم خويي، 1413ق.

ـ مقاتل الطالبيين، ابوالفرج اصفهاني، مقدمه و اشراف: كاظم مظفر، نجف: منشورات المكتبه ي الحيدريه ي ، 1385ق.

ـ المقنعه ي ، محمد بن محمد بن نعمان مفيد، تحقيق : قم: جامعه مدرسين، 1410ق.

ـ الملل والنحل، ابو الفتح محمد بن عبد الكريم شهرستانى، تحقيق: امير على مهنّا و على حسن فاعور، بيروت: دار المعرفه ي ، 1415ق.

ـ مناقب آل أبي طالب، ابن شهر آشوب مازندرانى، نجف : المکتبه ي الحيدريه ي ، 1376ق.

ـ منهاج الكرامه ي في معرفه ي الإمامه ي ، حسن بن يوسف حلى، تحقيق: عبدالرحيم مبارک ، قم: مؤسسه پژوهش و مطالعات عاشورا.

– النكت في مقدمات الاصول، محمد بن محمد بن نعمان مفيد، قم: كنگره جهاني هزاره شيخ مفيد، 1413ق.

– نهايه الاحكام في معرفه الاحكام، حسن بن يوسف حلي، قم: مؤسسه اسماعيليان، 1410ق.

– وسائل الشيعه الي تحصيل مسائل الشريعه، محمد بن حسن حر عاملي، تحقيق و نشر: مؤسسه آل البيت عليه السلام، قم: مؤسسه آل البيت لاحياء التراث، 1414ق.

– وصول الاخيار، حسين بن عبد الصمد عاملي، قم: مجمع الذخائر الاسلاميه، 1401ق.

– «الرجال المستخرجه من آثار الشيخ المفيد»، المقالات و الرسالات، ماجد غرباوي، ش30، قم: كنگره هزاره شيخ مفيد، 1372ش.

 

پي نوشت:

 * دكتري علوم قرآن و حديث و عضو هيئت علمي جامعه المصطفي العالميه.

1. مجموع مؤلفه ها و مختصات حديث پژوهي مفيد به پاي گيري مكتب يا رهيافتي مستقل در حديث انجاميد كه توسط شاگرد برجسته وي، سيد مرتضي، بسط و تعميق يافت. مكتب حديثي مفيد و سيد مرتضي بر پايه شخصيت علمي اين دو و غلبه مباني معرفت شناختي و عناصر روش شناختي كلامي در آن، براي تمايز با رهيافت حديثي محدثان و رهيافت حديثي شيخ طوسي، مكتب حديثي متكلمان يا رهيافت متكلمانه به حديث ناميده مي شود، ويژگي پايه اي اين مكتب، نفي حجيت خبر واحد است. مكتب حديثي متكلمان تا پيدايش مكتب حله يكي از مكتب هاي رايج در حوزه هاي علمي شيعه بوده است. نگارنده در نوشتاري مستقل به بازشناسي وجوه اين مكتب پرداخته و مكتوب حاضر برگرفته از همان نوشتار است.

2. اوائل المقالات، ص44، گفتار 7.

3. چنان كه باب مستقلي از اوائل المقالات را به تبيين عقايد خود در پرتو احاديث اهل بيت قرار داده است. عنوان باب ياد شده اين است: «باب وصف ما اجتبيته انا من الاصول نظرا و وفاقا لما جاءت به الآثار عن ائمه الهدي من آل محمد صلي الله عليه و آله و ذكر من وافق ذلك مذهب من اصحاب المقالات» (همان، ص51).

4. گفتني است كه مفيد چند كتاب در زمينه نقد حديث و راويان اخبار نيز داشته است كه از ميان رفته اند: الكلام في الخبر المختلق بغير اثر، المزورين عن معاني الاخبار و مقابس الانوار في الرد علي اهل الاخبار(رجال النجاشي، ص400 و 401).

5. نظر عبارت از به كارگيري عقل براي رسيدن به امر غايب به اعتبار دلالت امر حاضر است. (النكت في مقدمات الاصول، ص21).

6. المسائل السرويه، ص73.

7. تصحيح اعتقادات الاماميه، ص88.

8. المسائل العكبريه، مصنفات، ج6، ص52.

9. همان. مفيد به بيان اختلافات مورد اشاره نپرداخته است. در اين باره ر.ك: رساله في صلاه ابي بكر.

10. صحيح ابن حبان، ج5، ص505؛ المعجم الكبير، ج17، ص224.

11. المصنف، صنعاني، ج11، ص225؛ سنن الترمذي، ج5، ص230؛ السنن الكبري، ج6، ص210.

12. سوره ي هود، آيه 88.

13. همان، ص53.

14. ر.ك: همان، ص53-55.

15. الاعتقادات، صدوق، ص29. حديث در التوحيد و ديگر آثار صدوق و تحف العقول، ص421 آمده است: حدثنا عبدالله بن محمد بن عبد الوهاب، قال: اخبرنا احمد بن الفضل بن المغيره قال: حدثنا منصور بن عبدالله بن ابراهيم الاصبهاني، قال: حدثنا عل ابن عبدالله، قال: حدثنا ابو شعيب المحاملي عن عبد الله بن مسكان، عن ابي بصير، عن ابي عبدالله صلي الله عليه و آله: «ان افعال العباد مخلوقه خلق تقدير لا خلق تكوين» (التوحيد، ص416، ح15؛ ر.ك: ص406).

خلق تقدير، علم ازلي خدا به اندازه هاي افعال معنا شده است. (ر.ك: همان جاها). ظاهرا صدوق اين تفسير از خلق تقدير را از حديث زير برگرفته است: «عن حمدان بن سليمان، قال: كتبت الي الرضا عليه السلام اساله عن افعال العباد امخلوقه هي ام غير مخلوقه؟ فكتب عليه السلام: افعال العباد مقدره في علم الله عزوجل قبل خلق العباد بالفي عام» (التوحيد، ص416).

شيخ مفيد در نقد ديدگاه صدوق، در ضمن نقدهاي ياد شده، مي گويد: «در زبان عرب شناخته نيست كه علم به يك شيء (به معناي) خلق آن باشد. اگر آن گونه بود كه مخالفان حق گفته اند، واجب مي آمد كه كسي كه به پيامبر صلي الله عليه و آله علم دارد، خالق او باشد و آن كس كه به آسمان و زمين علم دارد، آفريننده آن دو باشد…»(تصحيح الاعتقادات، ص42 و 43). در عبارت بالا مفيد منكر كاربرد خلق به معناي علم شده است. اين در حالي است كه مفيد خود در تفسير حديث «ان الله تبارك و تعالي خلق الارواح قبل الاجساد بالفي عام»(معاني الاخبار، ص108)، پس از واحد و غير منطقي شمردن صحت حديث- كه البته خود نيز آن را در الامالي (ص113، ح6) نقل كرده- آفرينش پيشين ارواح را به معناي «خلق تقدير» در علم خدا گرفته است. عبارت وي اين است:

«ان ثبت القول فالمعني فيه: ان الله تعالي قدر الارواح في علمه قبل اختراع الاجساد، و اختراع الاجساد، ثم اخترع لها الارواح، فالخلق للارواح قبل الاجساد، خلق تقدير في العلم كما قدمناه، و ليس بخلق لذواتها كما وصفناه»(المسائل السرويه، ص52 و 53) . در عبارت بالا مفيد پذيرفته است كه آفرينش ارواح به معناي خلق تقديردر علم خداست. گفتني است كه سيد مرتضي در پاسخ به پرسشي درباره اين حديث سخني دارد كه مي تواند مؤيدي بر ديدگاه شيخ صدوق باشد. وي مي گويد: «اگر مقصود از خلق، انشا و پديد آوردن افعال باشد، نمي توان افعال انسان ها را مخلوق خدا دانست، اما اگر مراد از خلق، تقدير(اندازه كردن)باشد، كه تابع فعليت نيست، مي توان گفت كه افعال بندگان مخلوق خداست. هم چنان كه لغت شناسان مقدر (اندازه كننده) اديم (چرم) را خالق آن مي نامند. اگر چه ادم فعل ديگري است». وي به ابياني نيز در اين باره استشهاد كرده است. (رسائل المرتضي، ج1، جوابات المسائل الطبره، ص135و136).

16. از جمله حديث زير: «و قد روي عن ابي الحسن علي بن محمد بن علي بن موسي الرضا- صلوات الله عليهم- : انه سئل عن افعال العبادف فقيل له: [هل هي] مخلوقه لله تعالي؟ فقال عليه السلام: لو كان خالقا لها لما تبرا منها. و قد قال سبحانه: (انَّ اللهَ بَرِيءٌ مِنَ الْمُشرِكينَ وَ رَسُولُه)(سوره توبه، آيه ي 3)، و لم يرد البراءه من خلق ذواتهم، و انما تبرا من شركهم و قبائحهم» (تصحيح الاعتقاد، ص42، منبع ديگري براي اين حديث نيافتم). شايان ذكر است كه مقصود از گزارش نقدهاي مفيد در اينجا و مواضع ديگر مقاله، لزوماً پذيرش آنها نيست، بلكه نشان دادن روش هاي نقد و چگونگي استدلال و استنتاج و شيوه هاي كاربرد معيارهاي نقد در حيدث پژوهي وي است.

17. تصحيح الاعتقاد، ص42-45.

18. حديث اين است: « عن صلي الله عليه و آله انه قال لعمر- و قد ساله عن طلاق ابنه لامراته، و هي حائض، و كان قدطلقه واحده – فقال له: مره فليراجعها حتي تحيض و تطهر، هم اذا شاء طلقها، و ان شاء امسكها، فقال له عمر: يا رسول الله! ارايت لو طلقها ثلاثاً لكانت تبين منه؟ فقال له النبي (عليه و آله السلام): كان يكون قد عصي ربه و بانت امراته» (المسائل الصاغانيه، ص87).

19. براي حديث مورد نظر ر. ك: صحيح مسلم، ح4، ص179؛ سنن ابن ماجه، ج1، ص651.

20. ر.ك: ج6، ص61 ح18.

21. المسائل الصاغانيه، ص90.

22. مي توان روش هاي ياد شده را به دو دسته نقد دروني شامل نقد متني و نقد سندي و نقد بيروني شامل نقد منبع حديث و نقد از طريق قراين عرفي بيروني حديث دانست.

23. به كارگيري روش هاي متعدد در نقد حديث از وجه ديگري براي مفيد ضرورت يافته است. با توجه به طيف وسيع مخاطبان وي از گروه هاي مختلف فكري، در بسياري موارد بهره گيري از شيوه هاي متنوع به دليل ضرورت همسخني با گروه هاي ياد شده است. براي مخاطبي از معتزله نقد متني جذاب تر است. براي محدث حرفه اي به كارگيري نقد سندي و بهره گيري از مباني و مفاهيم رجال و داريه سودمند تر و كاراتر است.

24. در بحث مرگ و فرجام انسان ها، مفيد به اين مبناي علمي خود اين گونه تصريح كرده است: «و لا حاجه بنا مع نص القرآن بالعواقب الي الاخبار، [و مع شاهد] العقول الي الاحاديث. و قد ذكر الله تعالي جزاء الصالحين فبينه، و ذكر عقاب الفاسقين ففضله، و في بيان الله سبحانه و تفصيله غني عما سواه»(تصحيح اعتقادات الاماميه، ص97).

25. طبعاً اين امر در صورت است كه شاهد ديگري از عقل يا سنت قطعي بر صدق خبر موجود نباشد.

26. در حديثي آمده است: عن ابراهيم الكرخي قال: سالت جعفر بن محمد عليهم السلام عن اللوح و القلم، فقال: «هما ملكان» (معاني الاخبار، ص31 و ر.ك: ص23 و بسنجيد با حديث ص47). صدوق مفاد همين حديث را به عنوان اعتقاد خود درباره لوح و قلم بيان كرده است (الاعتقادات، ص22). براي بيان علامه مجلسي در اين باره ر.ك: بحارالانوار، ج54، ص370.

27. المسائل العكبريه، مصنفات، ج6، ص101.

28. سوره ي قلم، آيه ي 1.

29. همان.

30. مسند ابن حنبل، ج4، ص96؛ المحاسن، ج1، ص92؛ الكافي، ج1، ص377 و ج2، ص20.

31. سوره ي اسراء، آيه ي 71.

32. سوره ي نساء، آيه ي 41.

33. رسائل في الغيبه، ج1، ص11. توجه داريم كه در سخن فوق، ضرورت كلامي نيز در استدلال مفيد به قرآن كريم براي نشان دادن صحت حديث مؤثر بوده است.

34. تصحيح اعتقادات الاماميه، ص149.

35. سنن الترمذي، ج3، ص293؛ سنن ابن ماجه، ج2، ص905، ح2713.

36. المقنعه، ص670، نيز ر.ك: رساله في المهر، ص28 كه در آن ضمن بحثي فقه الحديثي و تصريح بر ضرورت عرضه حديث بر قرآن، دو نمونه از احاديث عرضه را نيز ذكر كرده است.

37. فقيهي امامي هم روزگار با شيخ مفيد حديث«المهر ما تراضي عليه الناس»(الكافي، ج5، ص378) را به نكاح متعه مقيد كرده بوده است و مفيد در نقد ديدگاه وي رساله في المهر را پرداخته است.

38. رساله في المهر، ص28. حديث نخست را با آن لفظ در مصدر ديگري نيافتم. حديث دوم در المحاسن، ج1، ص221، ح129 آمده است.

39. تصحيح اعتقادات الاماميه، ص149.

40. ر.ك: عدم سهو النبي صلي الله عليه و آله، ص29 و 30.

41. با توجه به اعتقاد شيخ صدوق به عصمت كامل پيامبران به نظر مي رسد كه اختلاف مفيد با وي در اين است كه از نظر صدوق، اسهاي نبي (در مواردي خاص و به دليلي خاص بنا بر تبييني كه شيخ صدوق دارد) با عصمت پيامبر اكرم سازگار است، امّا از نظر شيخ مفيد ناسازگار. براي بيان صريح صدوق در عصمت پيامبران ر.ك: الاعتقادات في دين الاماميه، ص70 گفتار36 (باب الاعتقاد في العصمه).

42. ر.ك: تصحيح الاعتقاد، ص54.

43. حديث مورد استناد صدوق اين است: عن علي ابن اسباط قال: سال ابا الحسن الرضا عليه السلام عن الاستطاعه، فقالك «يستطيع العبد بعد اربع خصال: ان يكون مخلي السرب، صحيح الجسم، سليم الجوارح، له سبب وارد من الله»، قال: قلت: جعلت فداك فسر لي هذا! قال: «ان يكون العبد مخلي السرب، صحيح الجسم، سليم الجوارح يريد ان يزني فلا يجد امراه ثم يجدها، فاما ان يعصم نفسه فيمتنع كما امتنع يوسف عليه السلام، او يخلي بينه و بين ارادته فيزني فيمسي زانياً، و لم يطع الله باكراه و لم يعصه بغلبه» (الكافي، ج1، ص161، ح1، الاعتقادات، ص38؛ التوحيد، ص348، ح7).

44. همان، ص63.

45. حديث شاذ و نادر حديثي است كه راوي ثقه آن را نقل كرده و مخالف روايت اكثر راويان است (الرعايه في علم الذرايه، ص115؛ وصول الاخيار، ص108؛ ذكري الشيعه ج1، ص48).

46. منكر حديثي است كه مخالف حديث مشهور است و راوي آن ثقه نيست(وصول الاخيار، ص109).

47. المصنف (ابن ابي شيبه)جه، ص707؛ السنن الكبري، ج8، ص173.

48. الافصاح، ص125.

49. همان. گفتني است كه اين حديث در قرب الاسناد نيز نقل شده است. (قرب الاسنادف ص94، ح318) شيخ حر عاملي آن را بر تقيه در تفسير العياشي (و منابع پس از آن)حديثي آمده كه نشانگر رواج حديث مورد بحث در سده هاي نخستين و نقدي بر برداشت ناصواب از آن است: عن ابي عبدالله عليه السلام قال: ان علي بن الحسين صلوات الله عليه كان في مسجدالحرام جالسات، فقال له رجل من اهل الكوفه: قال علي عليه السلام: «ان اخواننا بغوا علينا؟» فقال له علي بن الحسينك يا ابا عبدالله! امّا تقرا كتاب الله (وَ اِلَي عَادٍ اخَاهُمْ هُوداً)(سوره هود، آيه 50؛ سوره ي اعراف، آيه ي 65)، فاهلك الله عاداً و انجي هوداً (وَ اِلَي ثَمُودَ اخَاهُمْ صَالِحاً)(سوره هود، آيه ي 61؛ سوره ي اعراف، آيه ي 73) فاهلك الله ثمود و انجي صالحا. (تفسير العياشي، ج2، ص151 و 152؛ الاحتجاج، ج2، ص40، مناقب آل ابي طالب، ج3، ص19).

50. اوائل المقالات، ص121 گفتار 129؛ التذكره باصول الفقه، ص44.

51. جوابات اهل الموصل في العدد و الرؤيه، ص22.

52. متن روايت به نقل صدوق اين است: سمعت ابا عبدالله عليه السلام يقول: «ان الله تبارك و تعالي انام رسوله صلي الله عليه و آله عن صلاه الفجر حتي طلعت الشمس، ثم قام فبدا فصلي الركعتين اللتين قبل الفجر، ثم صلي الفجر». (من لا يحضره الفقيه، ج1، ص358، ح1031).

53. در اين باره ر.ك: الكافي، ج3، ص293، 3؛ المقنعه، ص211؛ المبسوط، ج1، ص127؛نهايه الاحكام، ج1، ص325.

54. اين حديث را در منابع حديثي نيافتم. در منابع فقهي پس از مفيد نقل شده است.

55. عدم سهو النبي صلي الله عليه و آله، ص27.

56. فرقه اي منسوب به مردي به نام يحيي بن ابي الشمط كه قايل به امامت محمد پسر امام صادق عليه السلام بوده اند (الفصول المختاره، ص306).

57. حديث مورد نظر اين است: «ان ابا عبدالله عليه السلام علي ما زعموا كان في داره جالساً فدخل عليه محمد، و هو صبي صغير، فعدا اليه فكبا في قميصه و وقع لوجهه، فقام اليه ابو عبدالله عليه السلام فقبله و مسح التراب عن وجهه و ضمه الي صدره و قال: سمعت ابي يقول: اذا ولد لك ولد يشبهني فسمه باسمي، و هذا الولد شبيهي و شبيه رسول الله صلي الله عليه و آله و علي سنته و شبيه علي عليه السلام»(همان).

58. ر.ك: مقاتل الطابيين، ص358.

59. الفصول المختاره، ص311و312. براي نقد تاريخي ديگري از مفيد درباره گزارش ها و احاديث مربوط به نزول آيه ي (وَ لا ياتَلِ اوْلُوا الْفَضْلِ مِنكُمْ وَالسَّعَهِ ان يؤتوُا اوْلِي الْقُرْبي وَالْمَسَاكينَ وَ الْمُهَاجِرِينَ فِي سَبيلِ اللهِ)(سوره نور، آيه ي 22) در شان ابوبكر(منقول در صحيح البخاري، ج5، ص59؛ صحيح مسلم، ج8، ص113؛ جامع البيان، ج18، ص126)، ر.ك: الافصاح، ص176، 210، 217.

60. الكافي، ج4، ص78، ح2؛ تهذيل الاحكام، ج4، ص172، ح57.

61. فرقه اي منسوب به سركرده خود عبدالله يا عجلان بن ناووس كه پس از وفات امام صادق عليه السلام منكر فوت آن حضرت شده، به غيبت و مهدويت آن حضرت معتقد گرديدند. در روزگار شيخ مفيد از اين فرقه اثري بر جاي نمانده بوده است(فرق الشيعه، 67؛ الفصول المختاره، ص305؛ الملل و النحل، ج1، ص166).

62. حديث مورد نظر به روايت فردي به نام عنبسه بن مصعب، اين است: «ان جاءكم من يخبركم عني بانه عسلني و كفنني و دفنني فلا تصدقوه» (الفصول المختاره، ص305). نقدهاي ديگر مفيد بر حديث را همان جا ببينيد.

63. الفصول المختار، ص307.

64. مسند ابن حنبل، ج4، ص414؛ صحيح البخاري، ج2، ص81 و 82؛ تاويل مختلف الحديث، ص227.

64. اوائل المقالات، ص125 گفتار 136.

66. روايت مفيد از حديث با متن منقول در منابع عامه سازگار است: «عن ابي سفيان مولي ابن ابي احمد انه قال: سمعت ابا هريره يقول: صلي لنا رسول الله صلي الله عليه و آله صلاه العصر فسلم في ركعتين، فقام ذو اليدين فقال: اقصرت الصلاه يا رسول الله ام نسيت؟ فقال رسول الله صلي الله عليه و آله كل ذلك لم يكن»(صحيح مسلم،ج2، ص87؛ سنن النسائي، ج2، ص230. براي روايت شيعي از حديث، ر.ك: الكافي، ج3، ص355).

67. رساله عدم سهو النبي، ص23.

68. همان، ص31.

69. توجه داريم كه نقد رجالي معطوف به دانش رجال و نقد اسنادي معطوف به دانش مصطلح الحديث است. نيز بايد يادآور شد كه عملاً در بسيار ي موارد اين دو گونه نقد در كنار هم و گاه در ضمن گونه هاي ديگر نقد به كار رفته است.

70. گفتني است كه مفيد در الارشاد شماري از فرزندان و ياران امامان را با تعابير متعدد توثيق كرده است(درباره ديدگاه وحيد بهبهاني در باره ي دامنه ي اعتبار توثيقات مفيد در كتاب الارشاد، ر.ك: الفوائد الرجاليه، ص52). درباره ي فهرست رجالي كه در آثار شيخ مفيد به نحوي ياد شده اند و وي اظهار نظر رجالي، به نحو عام يا خاص، در توثيق يا جرح ايشان بيان كرده است ر.ك: «الرجال المستخرجه، من آثار الشيخ المفيد»، در المقالات و الرسالات، ش30.

71. كتاب من لا يحضره الفقيه، ج1، ص360.

72. اين سخن مفيد تامل برانگيز است؛ زيرا هم صدوق در دنباله ي سخن خود، تصريح كرده كه از وي در كتاب وصف قتال القاسطين بصفين اخباري نقل كرده، هم در منابع رجالي ذواليدين يا ذوالشمالين معرفي شده است. درباره ي وي ر.ك: الطبقات، ج3، ص167؛ الاصابه، ج4، ص598؛ معجم رجال الحديث، ج14، ص173؛ قاموس الرجال، ج12، ص114. براي ارزيابي نقدهاي مفيد بر احاديث متضمن سهو نبي، ر.ك: رساله في سهو النبي، ص20 (نشر شده به ضميمه قاموس الرجال، ج12).

73. رساله عدم سهوالنبي، ص31.

74. صحيح البخاري، ج6، ص128؛ سنن النسائي، ج6، ص98.

75. المسائل الصاغانيه، ص78. درباره ي دروغ زن بودن ابوهريره نيز ر.ك: الخصال، ص190.

76. مسند ابن حنبل، ج5، ص382؛ سنن الترمذي، ج5، ص337. وي طريق حديث را غريب و ضعيف دانسته است.

77. مفيد به شرح وجه تناقض حديث نپرداخته است، امّا چنان كه عالمان ديگر اماميه در نقد حديث گفته اندف دليل ناسازگاري دروني حديث، آن است كه در آن امر به اقتدا به موضوعي محال تعلق گرفته است؛ زيرا خليفه اول و دوم در بسياري از احكام و افعال با هم اختلاف داشتند (براي نمونه هايي از اين اختلافات ر.ك: عيون اخبار الرضا عليه السلام، ج1، ص201) و اقتدا و تبعيت از دو فردي كه در امور واحد با هم اختلاف دارند، امكان پذير نيست (الشافي، ج2، ص307؛ تقريب المعارف، ص399؛ منهاج الكرامه، ص118).

78. الافصاح، ص219.

79. همان، ص220. مفيد نمونه اي از قضاوت وي را آورده است كه در ان به نفع زني كه به وي دل سپرده بود،‌حكم كرد و داستان شهره گرديد و هذيل اشجعي در اين باره شعري سرود (ر.ك: همان)

80. ر.ك: تاريخ بغداد، ج8، ص432.

81. مقصود از روايت اصحاب عقبهف تلاش نافرجام شماري از اصحاب پيامبر براي ترور آن حضرت است. براي ياد كردي از «اصحاب عقبه» در منابع حديثي عامه ر.ك: صحيح مسلم ج8، ص123، المصنف (ابن ابي شيبه كوفي) ج8، ص588.

82. همان، ص221.

83. جوابات اهل الموصل في العدد و الرؤيه، ص20. شايان ذكر است كه در سخنان مفيد در تعيين وضعيت رجالي محمد بن سنان ناهماهنگي به چشم مي خورد. مفيد در دو اثر خود وي را تضعيف كرده است: يك بار در جوابات اهل الموصل في العدد و الرؤيه- كه گزارش شد- و بار ديگر در بررسي كتابي در باب اظله و اشباح- كه به محمد بن سنان منسوب بوده است- مي گويد:«ان ابن سنان قد طعن عليه، و هو متهم بالغلو، فان صدقوا في اضافه هذا الكتاب اليه فهو ضال بضلاله عن الحق، و ان كذبو فقد تحملو اوزار ذلك» (المسائل السرويه، ص38). با اين وجود، وي نه تنها روايات بسياري از وي در الامال خود نقل كرده (براي نمونه در ص39، 42، 84، 140، 195) كه در بخش ديگري از همان رسال جوابات اهل الموصل، حديثي از وي در كنار گروهي از اصحاب ائمه در باب اعتبار رويت در ثبوت ماه روايت كرده است (جوابات اهل الموصل في العدد و الرؤيه، ص30). مفيد پيش از نقل اين روايات، راويان آنها را فقيهان اصحاب ائمه شمرده و درباره آنان اين گونه ياد كرده استك «هم فقهاء اصحاب ابي جعفر محمد بن علي…و الاعلام الرؤسا الماخوذ عنهم الحلال و الحرام، و الفتيا و الاحكام، الذين لا يطعن عليهم، و لا طريق الي ذم واحد منهم، و هم اصحاب الاصول المدونه، و المصنفات المشهوره». (همان، ص25). در الارشاد نيز وي را از خواص و ثقات اصحاب امام كاظم عليه السلام شمرده است (الارشادج2، ص247 و 248). گفتني است كه نجاشي و طوسي وي را تضعيف كرده اند. (رجال النجاشي، ص328 ش888؛ رجال الوسي، ص364) علامه حلي ديدگاه هاي مختلف پيشينيان درباره ي وضعيت رجالي وي را اين گونه گزارش كرده است: «علماي ما در شان وي اختلاف دارند. شيخ مفيد وي را توثيق كرده، امّا شيخ طوسي و نجاشي و همين طور ابن غضايري وي را تضعيف كرده اند. كشي درباره وي قدحي بزرگ روايت كرده نيز وي را ستوده است. و وجه نزد من توقف درباره روايات وي است (خلاصه الاقوال، ص394). براي تحقيق وضعيت رجالي وي ر.ك: قاموس الرجال، ج9، ص319.

84. گفتني است كه در اين نوشتار، هدف نشان دادن چگونگي نقد حديث با به كارگيري داده هاي دانش رجال بوده است و تبيين مباني و روش مفيد در جرح و تعديل راويان نوشتاري ديگري مي طلبد.

85. الفصول المختاره، ص334. شايد وجه روايت مفيد از افرادي كه جرح شده اند با توجه به اين مبناي وي بوده است.

86. تصحيح اعتقادات الاماميه، ص46.

87. الفصول المختاره، ص338.

88. جوابات اهل الموصل في العدد و الرؤيه، ص19، 20 و24.

89. عدم سهو النبي صلي الله عليه و آله، ص31.

90. همان، ص25؛ الافصاح، ص49و50؛ الاعلام، ص22 و 23.

91. ر.ك: عدم سهو النبي صلي الله عليه و آله، ص31؛ الجمل، ص37.

92. جوابات اهل الموصل في العدد و الرؤيه، ص19. درباره مفهوم نوادر ر.كك قاموس الرجالف ج12، ص374 و بسنجيد تلخيص مقباس الدرايه، ص161.

93. نقد حديث نخست در بحث نقد رجالي گذشت و نقد حديث سوم در بحث نقد ماخذ محور خواهد آمد.

94. سوره ي بقره ، آيه ي 185.

95. الكافي، ج4،ص78، ح2؛ تهذيب الاحكام، ج4، ص172، ح57.

96. همان، ص22.

97. همان، ص23.

98. المسائل العكبريه، مصنفات، ج6، ص94؛ مفيد در ادامه تبييني از حديث، در فرض ثبوت آن، به دست داده است. اظهار نظر مفيد درباره ي اين حديث تامل برانگيز است. اين حديث در منابع زير با اسانيد آمده است: بصائر الدرجات، ص375؛ الكافي، ج1، ص218، ح3؛ علل الشرائع، ج1، ص173؛ معاني الاخبار، ص350؛ الاختصاص، ص142 (اين امر قرينه اي بر عدم انتساب كتاب الاختصاص به مفيد است) الامالي (طوسي)، ص294.

99. تصحيح اعتقادات الاماميّه، ص149 و 150.

100. حدث مورد نظر اين است: «عن محمد بن يعقوب بن شعيب، عن ابيه، عن ابي عبدالله عليه السلام قال: قلت له: ان الناس يروون ان رسول الله صلي الله عليه و آله صام شهر رمضان تسعه و عشرين يوماً اكثر مما صام ثلاثين يوما، فقال: كذبوا ما صام الا تاما، و لا تكون الفرائض ناقصه» (الفقيه، ج2، ص170؛ تهذيب الاحكام، ج4، ص171).

101. جوابات اهل الموصل في العدد و الرؤيه، ص24.

102. همان.

103. الجمل، ص65. وي خود واقدي را نيز عثماني دانسته است (همان، ص53).

104. المسائل السرويه، ص46 و 47.

105. ر.ك: جامع البيان، ج1، ص337 به بعد.

106. المسائل العكبريه، ص95.

107. ماخذي براي اين حديث نيافتم.

108. الفصول المختاره، ص339.

109. براي متن حديث ر.ك: فضائل الصحابه، ص33؛ المعجم الاوسطف ج2، ص351.

110. الافصاح، ص72 و 73. درباره ي ابراز پشيماني و تاسف خلفا ر.ك: الكافئه، ص46 به بعد؛ الغدير، ج7، ص170 و منابعي كه معرفي كرده است.

112. رساله عدم سهو النبي صلي الله عليه و آله، ص22.

113. همان، ص24.

114. المسائل السرويه، ص88-90.

115. ر.ك: همان، ص 90 به بعد. براي نمونه ديگر ر.ك: الافصاح، ص221.

116. شعر مورزد ادعاي نظام اين است: لقد عثرت عثره لا انجبر سوف اكيس بعدها/ واستمر واجمع الراي الشتيت المنتشر.

117. الفصول المختاره، ص217.

118. ر.ك: همان.

 

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *