مجتمع آموزش عالی تاریخ سیره و تمدن اسلامی
جستجو
Close this search box.

پژوهش حاضر به مطالعه، بررسي و جريان‌شناسي تاريخي يكي از مهم‌ترين و مشهورترين قرائت‌ها و برداشت‌ها از واقعه عاشورا، يعني قرائت حماسي ـ اسطوره‌اي از عصر صفويه تا مشروطه (با تأكيد بر مقاتل) مي‌پردازد. بر اين اساس، پس از بيان چيستي دو واژه حماسه و اسطوره و رابطه و نسبت ميان آن دو، به تبيين و پيشينه اين رويكرد و قرائت پرداخته شده است. در ادامه، جريان‌شناسي تاريخي اين رويكرد، يعني تبيين و تحليل شاخص‌ها و ويژگي‌ها و زمينه‎‌ها و عوامل پيدايش و ترويج قرائت ياد شده، مورد مطالعه و پژوهش قرار گرفته است.

كليد واژه‌ها: امام حسين عليه‌السلام، عاشورا، قرائت حماسي ـ اسطوره‌اي، صفويه و قاجار.

 

مقدمه

يكي از ابعاد انكار ناپذير قيام عاشورا، بُعد حماسي اين واقعه و سيره و رفتار شجاعانه و دليرانة امام حسين عليه‌السلام و يارانش در سيرِ قيام و به‌ويژه در روز عاشورا‌ست. اگرچه در اين باره اخبار و گزارش‌هاي معتبر كهنِ بسياري وجود دارد، اما بسياري از مورخان و مقتل‌نگارانِ دوران صفويه و قاجار، با ارائة گزارش‌هاي غيرمعتبر و نادرست بسيار و تشبيه و پيوند زدن اين واقعه به داستان‌هاي قهرمانان ملي و افسانه‌اي در آثار ادبي ـ تاريخي و مذهبي همانند: شاهنامه‌ها و مختار‌نامه‌ها و حمزه‌نامه‌‌‌‌ها، تفسير و برداشت حماسي ـ اسطوره‌ايِ خاصي از بُعد حماسي اين واقعه ارائه كرده‌اند كه پيش از پرداختن به تبيين اين قرائت و مسائل ديگر مربوط به آن، مناسب است تعريفي از دو واژة «حماسه» و«‌اسطوره» و رابطة ميان آن دو ارائه شود.

چيستي اسطوره و حماسه و نسبت ميان آن دو

«حماسه»، از مادة «حمس»، واژه‎اي است تازي و به معناي دلاوري، دليري، شجاعت و شدت و صلابت در امر دين و جنگ.338 «‎اسطوره» نيز واژه‎اي تازي و از مادة «‌سطر» به معناي نوشتن است،339 اما در فرهنگ‎هاي فارسي اين واژه به سه معناي سخن پريشان و بيهوده، سخن باطل و افسانه معنا شده است.340

اما تعريف اصطلاحي اسطوره، مبتني بر ديدگاه اسطوره‌شناس و اسطوره پژوه است، چرا كه مكاتب گوناگون بر اساس اصول و موازين مورد پذيرش خود، تعاريف گوناگون از اين واژه ارائه كرده‎اند. بنا‌بر‌اين، ارائة تعريفي دقيق و نسبتاً فراگير از آن، بحثي پيچيده و طولاني و خارج از موضوع اين نوشتار را مي‎طلبد. البته در اينجا براي ارائة تعريفي ساده و روشن از اسطوره، اجمالاً مي‎توان گفت كه از ‌اين واژه دو تعريف متضاد شده است:

1. تعريف اسطوره‌شناسان كه در اسطوره معنايي «‎رمزي» يافته و آن را الگويي نيكو كه منشأ فوق انساني دارد و هم چون سنتي مقدس كه از گذشتگان به بازماندگان مي‎رسد؛ از اين‎رو پيروي از آن لازم است.341 توضيح بيشتر در اين باره آنكه اسطوره بر اساس اين تعريف، با تاريخ، بيگانه و حتي ضد آن است، چون زمانِ اسطوره، زمان سرمدي يا زمان بي‎زمان است و اين ويژگيِ ذاتي اسطوره است كه به آن «بازگشت جاودانه» گويند. چون اسطوره، نمودار الگو و سرمشق يا عين ثابت است، از اين‎رو بايد بي‎وقفه تكرار شود.342

2. تعريفي متداول از عصر يونان باستان تا عصر حاضر كه اسطوره را امري «بي‎معنا» و داستاني موهوم تلقي كرده‎اند.343

اما اينكه حماسه و اسطوره چه ارتباطي و نسبتي با هم دارند، از ديدگاه برخي محققان و اسطوره‎شناسان، حماسه، زادة اسطوره است؛ حماسة راستين و بنيادين، تنها از دلِ اسطوره بيرون مي‎آيد. از اين رو حماسه تنها در فرهنگ و ادب مردماني پديد مي‎آيد كه تاريخي كهن و اسطوره‎اي ديرين دارند.344

نكتة ديگر، رابطه ميان افسانه و اسطوره است. اسطوره در فارسي گاهي با افسانه يكي دانسته شده است، در حاليكه اكنون اين دو واژه به يك معنا نيستند. افسانه، داستان‎ها و حكايت‎هاي مردمي است كه بر سر زبان‎ها روان است، اما هنوز به گونه‎اي پيكرة فرهنگي و سازمان و سامان انديشه‎اي كه اسطوره ناميده مي‎شود، نيافته است. به ديگر سخن، افسانه‎ها، داستان‎هايي پراكنده و بي‎سامان هستند كه مي‎توانند مايه‎ها و بنيادهايي ساختاري شمرده شوند كه سرانجام اسطوره از آن‌ پديد خواهد آمد. به تعبير سوم، افسانه‎ها، پاره‎هايي گسسته و مايه‎هاي خام از گونه‎اي جهان‌شناسي رازآميز و باستاني مي‎توانند بود كه آن را اسطوره مي‎ناميم، چنان‌كه از سوي ديگر، افسانه‎ها مي‎توانند پاره‎ها و بخش‎هايي از اسطوره‎اي كهن باشند كه كارايي و ارزش خود را چونان پيكره‎اي زنده و فرهنگي از دست داده است.345

تبيين قرائت

بر اساس روايت و برداشت حما‌سي از تاريخ عاشورا، هر چند امام حسين‌عليه‌السلام و يارانش در روز عاشورا از نظر كميت و عِدّه در برابر سپاه چند هزار نفري عمر سعد اندك بودند، اما چون ايمان و باور الهي بسيار
بالايي داشتند و از روحيه و انگيزة نبرد بسيار خوبي بهره‌مند بودند، با شجاعت و دليري خاصي به ميدان نبرد پا گذاشته و ‌جنگيدند تا جايي كه هر كدام از آنان برابر با چندين تن از سپاه يزيد، توانايي مبارزه و جنگاوري داشتند. به تعبير ديگر، نقش آفرينان تاريخ عاشورا و در رأس آنان امام حسين‌عليه‌السلام، انسان‌هاي فوق‌العاده و استثنايي بودند و حادثه‌اي را كه آفريدند، حادثه‌اي بي‌نظيرـ يا لااقل كم نظير ـ در تاريخ اسلام بوده است. آنان قدرت و توانمندي جسمي ويژه‌اي داشته و هر يك از آنان هنگام مبارزه و نبرد، از خود شجاعت‌ها و دليري‌هاي‌ فوق‌العاده نشان دادند.

اما در دوران صفويه تا مشروطه، به سبب زمينه‌ها و عواملي، اين بُعد از واقعة عاشورا، با رويكرد حماسي ـ اسطوره‌اي، روايت شده و شاخص‌ها و ويژگي‌هاي خاصي براي آن ياد شده است. براي نمونه،‌ وقتي بسياري از مورخان و مقتل‌نويسان اين دوره خواسته‌اند شجاعت، توان و قدرت جنگاوري امام‌عليه‌السلام و يارانش را تبيين و ترسيم كنند، با استناد به برخي از گزارش‌هاي غيرمعتبر، كشته‌هاي سپاه عمر سعد را به دست هريك از ياران حضرت، ده‌ها، صدها و حتي هزاران تن نوشته‌اند! يا شيوة مبارزه امام‌عليه‌السلام و يارانش و كشتن سپاه دشمن را افسانه‌اي گزارش كرده‌اند. از اين‌رو هر چند نقش‌آفريني آنان در مدت و زمان معيني بوده، اما به اقتضاي تعريف نخست اسطوره، به سبب فرازمان و فرامكان بودن اين حادثه، كار سترگ آنان در تاريخ ماندگار شده و محدود به عصر خويش نگرديده و با درنورديدن زمان، براي نسل‌هاي آينده در هر برهه و عصري، الگو شده است.

پيشينة اين قرائت

اگرچه ‌گزارش‌هاي معتبرِ بسياري دربارة شجاعت و دلاوري امام حسين‌عليه‌السلام و يارانش (از جمله: احتجاجات و سخنان حما‌سي و عزت‌مدار امام حسين‌عليه‌السلام و برخي از يارانش در سير نهضت و نيز رجزهاي حماسي و تشجيع كننده و مبارزه و نبرد جوانمردانه و شجاعانة آنان در روز عاشورا) زمينة مناسبي براي برداشت و قرائت حماسي شد‌ه است، اما نمي‌توان هيچ مأخذ و سند مشخصي دربارة آغازِ برداشت و رويكرد رسوم و جا افتاده از مفهوم شجاعت و حماسه كه در عصر صفوي و قاجار در ميان ايرانيان رواج داشته، ارائه كرد. به نظر مي‌رسد از زماني كه ادبيات شاهنامه‌اي و نقّالي كه مبتني بر روايت حماسي ـ اسطوره‌اي ازجنگاوري قهرمانان ملي و افراد اسطوره‌اي در تاريخ ايران بوده است، در فرهنگ اجتماعي ايرانيان رسوخ كرد و با زندگيِ فردي و اجتماعي آنان عجين شد، به تدريج اينگونه برداشت و قرائت حماسي از واقعة عاشورا پا به عرصة وجود گذاشته باشد. البته به نظر مي‌رسد انگيزة اصلي چنين رويكردي به اين واقعه، اِشباع و اِرضاي حس قهرمان‌پرستي ملي و قومي است، به ويژه آنكه اگر آن قهرمان، قهرماني ديني و پيشوايي مقدس باشد كه از يك سو، با آخرين پيامبر و فرستادة خدا، نسبت خويشاوندي داشته و از سوي ديگر، جايگاه خاصي در حد امام و مقتدا در باورهاي ديني مردم داشته است كه به سبب رويارويي و عدم تسليم در برابر خواسته‌هاي حيواني و دين ستيزانة گروهي ظالم، با گروهي از يارانش در كمال عزت و سرافرازي، مظلومانه شهيد شدند. چنين انسان‌هايي بر اساس نگرش هرانسان پاك سرشت و عدالت خواهي، شايستة بالاترين ستايش‌ها هستند و براي هميشه، الگو و قابل اقتدا. برخي مورخان و مقتل‌نويسان و حتي شاعران دوران مورد بحث، با چنين نگرشي به گزارش و روايت تاريخ عاشورا پرداخته‌ و چون درصدد تفسير و ترسيم سيماي حماسي از امام‌عليه‌السلام و يارانش بوده‌اند، دچار تحريفات و وارونه نويسي‌هاي بسيار در گزارش تاريخ اين واقعه شده‌اند كه در ادامه، با بيان شاخص‌ها و ويژگي‌هاي اين قرائت، به اين موضوع پرداخته مي‌شود.

شاخص‌ها و ويژگي‌ها

1. ترسيم و تصوير اغراق‌آميز از قدرت و شجاعت و شيوة نبرد امام حسين‌عليه‌السلام و يارانش

يكي از شاخص‌هاي مهم در قرائت حماسي ـ اسطوره‌اي از واقعة عاشورا، تفسير ناهمگون و برداشت نادرست از شجاعت و دلاوري امام‌عليه‌السلام و خاندان و يارانش است. اينگونه برداشت را مي‌توان در موارد ذيل يافت: ارائة گزارش‌هاي اغراق آميز و غيرواقعي از چگونگي به ميدان رفتن و مبارز طلبيدن و در نهايت، نبرد تك تك ياران امام‌عليه‌السلام،346 تعداد جراحت‌ها و زخم‌هاي بدن امام‌عليه‌السلام،347 آمار عجيب و غريب از تعداد سپاهيان عمر سعد و بسياري آنان در زمان محاصره و نبرد با امام‌عليه‌السلام و يارانش و آمار بالاي كشته‎ها و زخمي‎هاي دشمن به دست امام‌عليه‌السلام و يارانش تا جايي كه صدها، هزاران و حتي ده‎ها و صدها هزار نفر نوشته شده است!348 البته دربندي كه ضعيف‌ترين، دروغ‌ترين و پرخرافه‌ترين گزارش‌ها را از واقعة عاشورا در نگاشتة خود ارائه كرده، ناچار شده تا كشته شدن اين تعداد از سپاهيان عمر سعد را با توجيه عجيب و نادرستِ هفتاد349 يا هفتاد و دو350 ساعت بودن روز عاشورا! به ذهن خواننده و مخاطب القا كند.

به نظر مي‌رسد مورخان و مقتل‌نويسان اين دوران با برداشت نادرست و تفسير عوامانه از قدرت و شجاعت امام‌عليه‌السلام و يارانش، شجاعت و دلاوري آنان را به گونه‌اي تفسير كرده‌اند (مثلاً طول شمشير و نيزه‌‌شان چند متر و چند ذرع بود يا ابزار و ادوات جنگي آنان به گونة خاص مي‌بريد يا قطع مي‌كرد و يا آنان با شيوة خاص در ميدان جنگ، نهيب و فرياد زده و سپاهيان عمر سعد را مورد حمله قرار داده و آنان را مي‌كشتند) تا خوانندگان و شنوندگان را تشجيع كرده و توجه و در نهايت، شيفتگي و شيدايي آنان را به امام حسين‌عليه‌السلام و يارانش برانگيزانند. در حالي كه گزارش‌هاي معتبر كهن، شجاعت و قوت قلب امام حسين‌عليه‌السلام و يارانش را منطقي، منطبق بر واقع و قابل باور، ترسيم و تفسير كرده‌اند. براي نمونه، ابن ابي‌‌الحديد در توصيف شجاعت، تسليم ناپذيري و ستم ستيزي امام‌عليه‌السلام نوشته است:

روز طفّ گفتند: هيچ مغلوبي را شجاع‎تر از او نديدم كه از برادران، خاندان و يارانش تنها مانده باشد، او مانند شير خشمگين، سواره نظام را نابود مي‎كرد. گمان تو دربارة مردي كه از ستم‌پذيري و تسليم شدن خودداري كرد، چيست؟ مردي كه خود، پسران، برادران و عموزادگانش با آنكه به آنان امان داده شد و سوگندهاي استوار بر آنان خوردند كه در امان خواهند بود، چندان جنگيدند كه كشته شدند. او كسي است كه خودداري از تسليم و زبوني را براي عرب، معمول كرد، چندان كه پس از او پسران زبير، مهلّب و ديگران به او اقتدا كردند.351

همچنين او ذيل گزارش درباره كساني كه ستم نپذيرفته‌اند، ستم ناپذيري امام حسين‌عليه‌السلام را چنين توصيف كرده است:

سرور و آقاي اين افراد كه به مردم غيرت و مرگ را زير ساية شمشيرها آموخت و آن را بر پستي و زبوني برگزيد، ابوعبدالله حسين‌بن علي‌بن ابي‌طالب‌عليه‌السلام است كه بر او و يارانش امان عرضه شد، اما حضرت تن به خواري نداد.352

2. تفسير و ترسيم مبالغه‌آميز و نادرست نيرومندي و شجاعت برخي افراد خيالي سپاه دشمن

از ديگر شاخص‌هاي اين قرائت، تصوير مبالغه‌آميز و نادرست توانمندي و جنگاوري سپاه يزيد با هدف نيرومندتر و شجاع‎تر جلوه دادن امام حسين‌عليه‌السلام و يارانش است. توضيح آنكه اين ويژگي بر اين اساس استوار است كه براي درك بيشتر عظمت، اهميت و ارزشمندي كار و اقدام يك فرد يا گروهي، بايستي موانع، چالش‌ها و سختي‌هاي سهمگين انساني و غير انساني را كه با آن روبه‌رو بوده و تحمل كرده‌اند، مطالعه و بررسي كرده و شناخت. چنان‌كه يكي از دشواري‌هاي رسالت پيامبر اكرم‌صلي‌الله‌عليه‌وآله نيز رويارويي و نبرد با مشركاني بود كه از نظر قواي انساني و تجهيزات و امكانات جنگي، چندين برابر سپاهيان اسلام توانمندي داشتند، اما با اين همه، پيامبر‌صلي‌الله‌عليه‌وآله و مسلمانان در بيشتر جنگ‌ها، پيروز ميدان بودند كه اين، عظمت و سترگي كار آنان را در جبهة حق مي‌رساند. به هر حال، برخي مورخان و مقتل‌نويسان مقطع مورد بحث، براي پر رنگ جلوه دادن عظمت و بُعد حماسي و دليري كار امام حسين‌عليه‌السلام و يارانش در كربلا، به شيوة مبالغه‌آميز و نادرست از اين اصل بهره گرفته‌ وقدرت و توان جنگاوري برخي از افراد خيالي سپاه عمر سعد را برابر با صد و حتي هزارمرد جنگي معرفي كرده و سپس در ادامه، افزوده‌اند كه چنين افرادي با آن توانمندي جنگي، مغلوب امام‌عليه‌السلام يا يكي از يارانش شدند.353

3. توصيف اديبانه و مسجع وقايع كربلا و شهادت شهدا متأثر از متون حماسي

از ديگر ويژگي‌هاي اين قرائت، توصيف اديبانه و مسجّع همراه با ادبيات حماسي‎ و تشجيع كننده از حوادث قيام عاشورا و چگونگي به ميدان رفتن و مبارز طلبيدن و در نهايت نبرد امام حسين‌عليه‌السلام و يارانش در روز عاشوراست. اين توصيف با رويكردي اغراق‌آميز و در قالب ادبيات نقالي و به سبك شاهنامه‌ها، مختار نامه‎ها و ابومسلم نامه‎ها صورت گرفته است.354 به نظر مي‌رسد علت چنين روايت و توصيفي از وقايع عاشورا، مقبوليت و جذابيت آن نزد تودة مردم به سبب تهييج عواطف و احساسات آنان بوده است.

4. پادشاه و شاهزاده پنداري

با توجه به محبوبيت و مقبوليت و جايگاه ويژة القاب و عناوين مربوط به شاهان و سلاطين، همانند: شاه، سلطان، شاهزاده، شهسوار و … در زمان نگارش اين آثار، يكي ديگر از مشخصه‎هاي اين قرائت، به‌كارگيري و بهره‎گيري از اين واژگان و تعابير دربارة امام حسين‌عليه‌السلام و خاندانش است. اگرچه بايد اذعان كرد كه معادل عربي برخي از اين واژگان و تعابير همانند مَلِك (=پادشاه) در قرآن355 و متون روايي شيعه وارد شده است356 كه بر اين اساس مي‌توان گفت كه كاربرد اين واژه و تعابير هم‌معنا و نزديك به آن، هميشه بار منفي نداشته، اما با توجه به تبليغ و ترويج باور « برخورداري شاهان صفوي از مقام معنوي و الهي همانند امامان‌عليهم‌السلام» و جا افتادن آن در ميان عامة مردم آن روزگار، به كار بردن واژگاني، مانند «شاهزاده» دربارة حضرت علي‌اكبر357 وحضرت قاسم؛358 «همايون» دربارة امام حسين‌عليه‌السلام،359 حضرت عباس360 و حضرت علي‌اكبر؛361 «شهسوار»،362 «شاه بي‌سپاه»،363 «شاه مظلومان»،364 «شاهنشاه محترم»،365 «شاه محتشم»،366 «شاه كربلا»،367 پسر شاه عرب368 دربارة امام حسين‌عليه‌السلام و…369 حاكي از آن است كه اين تعابير و القاب در عصر صفويه و قاجار، از جايگاه و منزلت والايي برخوردار بوده تا جايي‌كه اين القاب، شايسته و زيبندة ائمه‌عليهم‌السلام و خاندان‌شان و به ويژه امام حسين‌عليه‌السلام و برخي از بني‌هاشم دانسته شده است. به نظر مي‌رسد كه استعمال و ترويج اين القاب و تعابير با برداشت حماسي ـ اسطوره‌اي كه لازمه‌اش بهره‌گيري از القاب و عناوين دهان پر كن و تشجيع كننده است، به گونه‌اي براي جبران و پوشش ادبيات ذليلانه و تعابير خوار كننده‌اي است كه در قرائت احساسي و تراژيك اين دوران، مرسوم بوده است.

5. به‌كارگيري نام‎ها و توصيف‎هاي خاص براي اسب‎ها، ابزار و ادوات و لباس‎هاي جنگي سپاهيان

از ديگر ويژگي‌هاي اين قرائت، به‌كار‌گيري نام‌ها و توصيف مدح‌گونه و حماسيـ اسطوره‌اي اسب‎ها، ابزار و ادوات و لباس‎هاي جنگي سپاهيان، توسط برخي از مورخان و مقتل‌نويسان اين دوران است.370

زمينه‎‌ها و عوامل قرائت حماسي- اسطوره‌اي

اگر چه بررسي و دست‌يابي به زمينه‌ها، و عوامل ظهور چنين قرائت و برداشتي
از تاريخ عاشورا، به سبب نبود و فقر شواهد و قراين تاريخي، كاري بس
دشوار است، اما با مطالعه، تأمل و بررسي شرايط و اوضاع حاكم بر اين قرائت و نيز ويژگي‌ها و شاخص‌هاي اين قرائت، مي‌توان به زمينه‌ها، علل و عواملِ ذيل اشاره كرد:

1. استعداد و ظرفيت واقعة عاشورا براي تحمل اين قرائت

به نظر مي‌رسد يكي از زمينه‌ها و عوامل مهم شكل‌گيري اين قرائت، استعداد و تحمل اين واقعه براي چنين برداشتي است. وجود چنين ظرفيت و استعدادي، موجب شده تا برخي چيزهايي در قالب برداشت حماسي ـ اسطوره‌اي، به آن نسبت داده و بر آن تحميل كنند. يكي از اين نسبت‌ها، تفسير ناهمگون و برداشت نادرست از اخبار تاريخي كهن و معتبر دربارة شجا‎عت و دليري امام حسين‌عليه‌السلام و يارانش است. اگرچه بر اساس گزارش‌هاي معتبر تاريخي، يكي از مسلّمات تاريخ عاشورا، شجاعت، جنگاوري، قوت قلب امام‌عليه‌السلام و در يك كلام، روحية بالاي حماسي و سلحشوري امام‌عليه‌السلام، بني‌هاشم371 و يارانش بوده است، اما بسياري از مورخان و مقتل‌نويسان عصر صفويه و قاجار براي تحريك و تشجيع احساساتِ خواننده و شنونده، با تفسير و برداشت نادرست از اين موضوع، به جعل اخبار و گزارش‌هاي نادرست يا نقل و اعتماد بر آنها، دربارة چگونگي به ميدان رفتن و جنگيدن امام حسين‌عليه‌السلام و يارانش، تعداد كشته‌ها به دست آنان و… پرداخته و به پندار خود، برداشت و تفسيري درست و واقع‌گرايانه از بُعد حماسي واقعة عاشورا ارائه كرده‌اند.

2. ارضاي حس كمال‌جويي و قهرمان پروري

از آنجا كه يكي از اموري كه در سرشت انسان نهفته است، حس كمال‌جويي و قهرمان طلبي است، برخي انسان‌ها از گذشته‌هاي دور، توجه و دلبستگي خاصي به انسان‎ها و به طور كلي موجوداتِ فوق العاده توانمند و بي‌عيب و نقص داشته‎اند، تا جايي كه با افسانه‌پردازي‎‎ها و اسطوره‌سازي‎ها دربارة آنها كه در بيشتر موارد وجود خيالي داشته‎اندـ خواسته‎اند حس غريزي و فطري خود را ارضا و اشباع كنند. واقعة عاشورا نيز به سبب ويژگي‎هاي منحصر به فردش (به‌ويژه بي‌بديل بودن شخصيت والا و برجستة رهبر آنكه بنابر باور شيعه، امام معصوم، نمونة انسان كامل است و از هرگونه عيب و كاستي و خطا و ناتواني، مبرّاست و همچنين صفات و خصايل والاي خاندان و يارانش)، از اين آفت، مصون نمانده و دربارة آن اينگونه قرائت و برداشت شده است.

به تعبير ديگر، اگرچه تاريخ انبيا و اولياي الهي، شهادت مظلومانة حضرت يحيي را در حافظة خود ثبت كرده و امام حسين‌عليه‌السلام در سيرِ قيام خود، در منازلِ متعدد، سرنوشت خود را به حضرت يحيي‌بن زكريا تشبيه كرده است372، اما در طول تاريخ اعتقاديِ بشر، هيچ رهبر الهي همانند امام حسين‌عليه‌السلام با اين خصا‌يص و ويژگي‌هاي الهي و رباني، اينچنين با اردوگاه كفر و باطل چالش و رويارويي نداشته و اينگونه با عزت و افتخار در راه صيانت از دين خدا، جان به جانان تسليم نكرده است. بر اين اساس و اينكه پيامبرصلي‌الله‌عليه‌وآله و امامان‌عليهم‌السلام، اسوة حسنه و الگوي كامل براي اقتدا و پيروي هستند، برخي مورّخان و مقتل‌نويسانِ عصر صفوي، در روايت و برداشتِ خود از قيام عاشورا، از امام حسين‌عليه‌السلام قهرماني بي‌بديل و برخوردار از سيمايي حماسي ـ اسطوره‌اي ساخته‌اند. بنابراين، تمايل ايرانيان ـ همانند ملل ديگر ـ به اسطوره‌سازي و افسانه‌سازي دربارة قهرمان‎هاي ملي و ديني، در راستاي ارضاي حس كمال‌جويي و قهرمان پروري، يكي از عوامل مهم برداشت و قرائت اسطوره‎اي ـ حماسي از واقعة عاشورا بوده است.

3. تأثير پذيري از ادبيات نقّالي و شاهنامه‌اي

از ديگر عواملي كه مي‌توان به عنوان يكي از زمينه‌ها و عوامل اينگونه قرائت به آن توجه كرد، رواج حرفه و هنر نقالي و پرده خواني در دوران صفويه و قاجار است، زيرا موضوع و محور اين حرفه و هنر، روايت تصوير گونه و نمايشي از حكايات و داستان‌هاي ملي و مذهبي، از قبيل قصه‌هاي شاهنامه و تاريخ زندگي انبيا و اولياي الهي و امامان‌عليهم‌السلام و از جمله، اخبار واقعة عاشورا، به‌ويژه وقايع مربوط به ميدان رفتن و جنگيدن امام حسين‌عليه‌السلام و يارانش در روز عاشورا بوده كه به شيوة ادبيات حماسي شاهنامه و متون مشابه آن، روايت مي‌شده و گفته شده شاه اسماعيل صفوي خود مشوّق و مروّج اين حرفه و هنر بوده تا با اين ابزار تبليغيِ كارآمد و تأثيرگذار، مذهب شيعه را در ذهن و روح مردم رسوخ دهد. او به اين انگيزه، هفده سلسله را مأمور كرد تا در جاهاي مختلف و با لباس‌ها و شيوه‌هاي گوناگون از قبيل: مداحي ائمه‌عليهم‌السلام و خواندن شعر و سخنراني به اين مهم بپردازند كه اين ا‌مر سبب شد اين هنر به تدريج در جامعة آن روزگار رواج يابد.373 البته نقالان حتي در نقل اشعار و داستان‌هاي شاهنامه، دخل و تصرف مي‌كردند و با آنكه ابتدا مدعي وفاداري به محتواي داستان بودند، اما اگر سؤال مي‌شد كه آيا آنان دقيقاً پاي‌بند هستند، مي‌گفتند كه به سبب كهنه بودن بخش‌هايي از داستان‌ها و پاسخ‌‌گويي به نياز شنوندگان و در نتيجه، استمرار جلب و جذب مخاطبان، بخش‌هايي از داستان را ‌عمداً و آگاهانه تغيير داده‌اند. آنان اين شيوه را در خواندن روضه نيز داشتند.374 بر اين اساس به نظر مي‌رسد ترويج و سيطرة ادبيات نقالي در اين دوران، به‌ويژه عصر صفويه كه درون مايه و شيوة اصلي اجراي آن، سبك حماسي ـ اسطوره‌اي بوده است و با توجه به آنكه عمدة مخاطب آن تودة مردم بوده‌اند، مقتل‌نگاراني همانند كاشفي را بر آن داشته تا به عنوان استاد ادب پارسي در عصر خويش، بخش‌هايي از روايت واقعة عاشورا را در روضة الشهداء متأثر از چنين شرايطي، با نگاه حماسي ـ اسطوره‌اي (در كنار قرائت‌هاي ديگر) نگاشته و به خواننده و شنونده، القا كند.

افزون بر اين، يكي ديگر از علل رواج قرائت حماسي به شيوة نقالي را حضور نظاميان صفوي (قزلباشان) به عنوان بخشي از مخاطبان و مستمعان هنر نقالي در مجالس و محافل نقالي مي‌توان دانست، زيرا نقل برخي وقايع روز عاشورا در قالب روايت حماسي ـ اسطوره‌اي، نقش مهمي در حفظ روحية آمادگي نظا‌مي و جنگاوري قزلباشان داشت كه وظيفة‌‌شان شركت در جنگ‌ها و حفظ روحية جنگي و سلحشوري خود بود، از اينرو بعيد به نظر نمي‌رسد كه شاهان صفوي با به خدمت گرفتن چنين حرفه‌ و هنري، روحية جنگاوري و سلحشوري سپاهيان خود را هر چه بيشتر حفظ مي‌كردند.

با توجه به استمرار اين حرفه و هنر در عهد قاجار و كپي‌برداري برخي از گزارش‌هاي واقعة عاشورا از كتاب روضة الشهداء كاشفي توسط برخي راويان تاريخ عاشورا و مقتل‌نويسان همانند شريف كاشاني و نراقي، اينگونه ادبيات به مقاتل و نگاشته‌هاي عصر قاجار نيز راه يافت و تاريخ عاشورا با رويكرد حماسي ـ اسطوره‌اي حاكم در اين اعصار نيز گزارش شد.

افزون بر اين، به نظر مي‌رسد در دهه‌هاي نخستين حكومت قاجار، يعني در مقطع جنگ‌هاي ايران و روس (12181228ق و12411243 ق)، به‌ويژه در دورة دوم جنگ (12411243ق) براي ترويج روحية حماسي و سلحشوري در مردم و در نتيجه، برانگيختن و بسيج آنان براي حضور در جبهة نبرد با دولت روس و تشويق و تحريص سربازان براي بهتر جنگيدن و دفاع از سرزمين‌ و بازپس‌گيري مناطق اشغالي، از اين قرائت بهره‌گيري لازم شده است، چنانكه جهانگيرميرزا در اين باره، گزارش كرده است:

در محرم 1242 قمري… در اردوگاه‌هاي جنگي، واقع در قفقاز، تكايا بسته شده و مراسم عزا برپا مي‌شد و لشكريان ايران تحت تأثير حماسة عاشورا، آمادة جان بازي مي‌شدند. چون ماه محرم داخل شد، براي تعزية سيدالشهداءعليه‌السلام تكايا بسته، علماي اعلام و مجتهديني چون جناب آخوند حاجي ملا محمد نراقي و جناب آخوند محمد دامغاني بعد از ذكر مصيبت حضرت سيدالشهداءعليه‌السلام، لشكريان منصور را به جهاد ترغيب فرموده، شوري در ميان لشكر مي‌انداختند و دسته‌دسته و فوج و فوج لشكريان اسلام، از مجلس وعظ برخاسته به خدمت نايب‌السلطنه عباس ميرزا آمده، اظهار شوق و تعهد يورش و بي‌باكي را از كشته شدن و كشتن مي‌كردند.375

 

4. همخواني و پشتيباني انديشة عرفاني وصوفيانه از اين قرائت

با توجه به رواج و شيوع انديشه و مكتب عرفان و تصوف از قرون پيش از عصر صفويه و استمرار آن در عصر صفويه و حتي سيطرة آن در دهه‌هاي آغازين اين حكومت و نيز استمرار آن در روزگار قاجار و پشتيباني ديرينة اين انديشه از افسانه‌ها و حماسه‌هاي ملي ايران، به نظر مي‌رسد وجود اين انديشه در دوران مورد بحث، در ترويج اين قرائت، بي‌تأثير نبوده است، زيرا از ديدگاه برخي نويسندگان معاصر چنين است: «‌‌‌‌‌‌بر خلاف علما، عرفا نه تنها افسانه‌ها و حماسه‌هاي ملي ايران قديم را طرد و نفي نمي‌كردند و آن تُرَّهات مجوس را ماية گمراهي و مكروه و حرام نمي‌دانستند، بلكه به آن توجه داشتند.»376 بنابراين با توجه به آنكه عمدة طرح و ترويج اين قرائت ـ با ويژگي‌ها و مشخصه‌هايي كه بيان شد ـ در عصر صفويه توسط كاشفي صورت گرفته و او كتاب روضة الشهداء را بر مباني صوفيانه و عرفاني بنياد نهاده است، بيشتر مي‌توان به تأييد و حمايت اين قرائت از سوي انديشة عرفاني و صوفيانه پي برد چنانكه نگاه عرفاني عمان ساماني در گزارش واقعة عاشورا او را واداشته تا در برخي از گزارش‌هايش همانند توصيف ذوالجناح (نام نهاد شده براسب امام حسين‌عليه‌السلام) و شمشير حضرت، از روايت حماسي بهره جويد.

نكتة‌ بسيار مهمي كه در پايان اين نوشتار نبايد از نظر دور داشت آنكه
ممكن است گفته شود زمينه‌ها و عوامل ياد شده در اعصار پيش از صفويه كم
و بيش نيز وجود داشته است، اما چرا چنين قرائت و برداشتي از اين واقعه،
در آن دوران نشده يا دست كم، كم‌رنگ مطرح شده است؟ در پاسخ بايد گفت عوامل و زمينه‌هايي كه به آن پرداخته شد، نيازمند اوضاع و شرايطي همانند تشكيل دولت شيعي صفوي بوده تا بروز و نمود پيدا كنند. به تعبير ديگر، با تأسيس دولت صفوي و حمايت و ترويج گستردة حكومت از مراسم سوگواري و عزاداري امام حسين‌عليه‌السلام و در يك كلام از فرهنگ عاشورا ـ به دلايلي كه در جاي ديگر بايد به آن پرداخته شود ـ آن زمينه‌ها، استعدادها و عواملي كه به تدريج در بستر زمان براي ظهور چنين قرائت و برداشتي فراهم شده بود، در اين دوره، زمينة بروز و فعليت پيدا كرده و در قالب قرائت حماسي ـ اسطوره‌اي، نمود يافت.

به تعبير سوم، اگرچه عاملي همانند حس قهرمان‌پرستي ملي در دوران پيش از صفويه نمي‌تواند قابل انكار باشد، اما در اين دوران با الگو قرار گفتن اميرالمؤمنين‌عليه‌السلام و امامان ديگر به عنوان رهبر و مقتداي حقيقي و القاي تفكر نمايندگي امام دوازدهم‌عجل‌الله‌تعالي‌فرجه‌الشريف و مستظهر بودن به پشتيباني خدا و معصومان‌عليهم‌السلام توسط دولت صفوي،377 قهرمانان ملي، در سيماي قهرمانان مذهبي ظهور كردند، به ويژه آنكه اميرالمؤمنين‌عليه‌السلام در توانمندي رزمي و جنگاوري در دوران پيامبرصلي‌الله‌عليه‌وآله و دوران خلافت‌‌ خويش، سرآمد قهرمانان ايراني و ملي و حتي جهان بوده است. همچنين اگرچه فرجام زندگي فرزند اميرالمؤمنين‌عليه‌السلام، يعني امام حسين‌عليه‌السلام با شهادت رقم خورد، اما او نيز همانند پدر بزرگوارش و نيز ديگر مردان بني‌هاشم، به‌ويژه حضرت عباس و حضرت علي اكبر، در جنگاوري و سلحشوري، سرآمد عصر خود بوده‌اند. بر اين اساس، دولت صفوي، مذهب تشيع امامي را عاملي براي هويت بخشيدن به ايرانيان قرار داد.

5. جبران و تضعيف گزارش‌هاي ذلت آميز در قرائت تراژيك و احساسي

به نظر مي‌رسد يكي ديگر از عواملي كه سبب پيدايش و ترويج قرائت حماسي ـ با برداشت و معناي رايج در اين دوران ـ شده است، جبران گزارش انفعالي و روايت ذلت آميز در قرائت احساسي و عاطفي است. به تعبير ديگر، مقتل‌نويسان و گزارشگران تاريخ عاشورا براي اينكه از يك سو چنين واقعه‌اي با آن همه وقايع دلخراش، براي شنوندگان و خوانندگان باور‌‌پذير باشد و از سوي ديگر، اين شبهه در ذهن آنان ايجاد نشود كه امام حسين‌عليه‌السلام و خاندانش با آن منزلت و جايگاه و آن شجاعت و سلحشوري، چگونه ممكن است پذيراي چنين رفتارهاي تحقيرآميز و توهين آميزي از سوي سپاه دشمن شوند؟ و چرا برخي از درخواست‌هاي ذلت بار از سوي آنان مطرح شده است؟ رويكرد حماسي را نيز در كنار و مكمل رويكرد احساسي وتراژيك، مطرح كرده‌اند تا ضمن آنكه اين قرائت، از جهاتي بر بُعد حزن برانگيز روايت تاريخ عاشورا نيز بيفزايد، از جهاتي ديگر، جنبه‌هاي انفعالي و منفي قرائت احسا‌سي را تحت‌الشعاع قرار داده و به گونه‌اي تضعيف و كم رنگ كند. بر اين اساس، برخي مقتل‌نويسان، آمار افسانه‌اي از كشته‌هاي سپاه عمر سعد توسط امام‌عليه‌السلام و مردان بني‌هاشم ارائه كرده‌اند و شيوة نبرد و كشتن افراد دشمن توسط امام‌عليه‌السلام و يارانش را افسانه‌گونه، گزارش و توصيف كرده يا القاب و عناوين مربوط به شاهان و حاكمان را به امام‌عليه‌السلام و خاندانش داده‌اند.

نتيجه

آنچه از اين پژوهش به دست آمد اين است كه اگر چه حماسه و شجاعت يكي ديگر از ابعاد مهم واقعة عاشورا‌ست، اما در دوران مورد بحث، برداشت و تفسير خاصي از اين موضوع شده و بر اساس اين برداشت، اخبار و گزارش‌هاي نادرست و غيرمعتبر دربارة اين واقعه، در مقاتل و منابع تاريخ عاشوراي اين دوران، راه يافته است كه قابل شناسايي و پالايش است.

همچنين به نظر مي‌رسد قرائت و رويكرد حماسي ـ اسطوره‌اي به واقعة عاشورا و رهبر آن، عمدتاً معلول شكوفايي حماسة مذهبي در عصر صفويه بود، زيرا شاهان صفوي براي تثبيت و ترويج مباني و باورهاي اعتقادي شيعه در جامعه، به اين نتيجه رسيدند كه مليت را در قالب مذهب بنگرند و تمام صفات فوق بشري را كه به قهرمانان حماسي ـ اسطوره‌اي و سپس تاريخي نسبت مي‌دادند، در قهرمان مذهبي كه همانند امام حسين‌عليه‌السلام انسان الهي بودند، مجسم سازند و حتي قهرمانان اسطوره‌اي و تاريخي را در قهرمان مذهبي، فاني نمايند.

منابع

ـ ابن ابي‌الحديد، عزالدين عبدالحميد بن هبةالله مدائني شرح نهج البلاغه، تحقيق ابوالفضل ابراهيم، بيروت، دار احياء الكتب العربية، 1387 ق.

ـ ابن‌اعثم كوفي، ابومحمد احمدبن علي، كتاب الفتوح، تحقيق علي شيري، بيروت، دارالاضواء، 1411 ق.

ـ ابن‌منظور، جمال‌الدين محمدبن مكرم، لسان العرب، قم، نشر أدب الحوزه، 1363.

ـ ابن‌شهر آشوب، ابوجعفر محمد بن علي، مناقب آل ابي‎طالب، تحقيق يوسف بقاعي، بي‌جا، ذوالقربي (افست دارالاضواء)، 1379 ش.

ـ ابومخنف (منسوب به او)، مقتل الحسين‌عليه‌السلام، تهران، اعلمي‌، بي‌تا.

ـ اسفرايني، ابوسحاق (منسوب به او)، نورالعين في مشهد الحسينعليه‌السلام، تونس، مطبعة المنار، بي‌تا.

ـ اشكوري، كاظم‌سادات، «نقالي و شاهنامه‌خواني»، ادبستان، ش 12، 1369 ش به نقل از مصاحبه جليل دوست‌خواه با مرشد عباس زريري زريري، مرشد عباس، نقالي، «هنر داستان‌سرايي ملي»، جُنگ اصفهان، 1345.

ـ الصحيفة الجامعة لادعية الامام السجادعليه‌السلام، تحقيق مؤسسة الامام المهدي‌عجل‌الله‌تعالي‌فرجه‌الشريف، قم، مؤسسة الامام المهدي‌ عجل‌الله‌تعالي‌فرجه‌الشريف، 1411ق.

ـ آلن پيج، ماري، «راويان داستان باستان (نقالي در ايران)»، ترجمة و تلخيص الف. افسري، نامة فرهنگ، ش 3، بهار 1371، ص 118 ـ 123.

ـ الياده، مير‌چا، چشم اندازهاي اسطوره، ترجمة جلال ستاري، تهران، توس، 1362.

ـ الياده، ميرچا، رساله در تاريخ اديان، ترجمة جلال ستاري، تهران، سروش، 1372.

ـ بابا فغاني شيرازي، ديوان اشعار بابا فغاني شيرازي، تصحيح احمد سهيلي باستاني راد، تهران، كتابخانة سنايي،‌1344.

ـ باستيد، روژه، دانش اساطير، ترجمة جلال ستاري، تهران، توس،1370.

ـ بحراني، سيدهاشم، مدينة معاجز الائمة الاثني‌عشرعليهم‌السلام و دلائل الحجج علي البشر، تحقيق مؤسسة المعارف الاسلامية قم، مؤسسة المعارف الاسلامية، 1414 ق.

ـ بحراني، عبدالله، عوالم العلوم و المعارف و الاحوال من الآيات و الاخبار و الاقوال (الامام الحسين‌عليه‌السلام)، تحقيق مدرسة الامام المهدي‌عج‌الله‌تعالي‌فرجه‌الشريف، قم، مطبعة امير، 1407 ق.

ـ بلاذري، احمدبن‌يحيي بن جا‌بر، كتاب جمل من انساب الاشراف، بيروت، دارالفكر، 1417 ق.

ـ تنكابني، سيدمحمدمهدي، رياض المصائب، تحقيق مؤسسة إحياء الكتب الاسلاميه، قم، افق فردا، 1423ق.

ـ جوهري، اسماعيل‌بن حماد، الصحاح تاج اللغة و صحاح العربية، تحقيق احمد عبدالغفور عطار، بيروت، دارالعلم للملايين، 1407 ق.

ـ چلكووسكي، پيتر جي (گرد آورنده)، تعزيه هنر بومي پيشرو ايران، ترجمة داوود حاتمي، تهران، علمي و فرهنگي، 1367.

ـ خوارزمي، موفق‌بن احمدبن محمد، مقتل الحسين‌عليه‌السلام، تحقيق محمد سماوي، قم، دار انوار الهدي، 1418 ق.

ـ خواند مير، غياث‌الدين‌بن همام‌الدين حسيني، تاريخ حبيب السير في اخبار افراد بشر، تهران، كتابخانة خيام، 1333.

ـ دهخدا، علي اكبر، لغت نامة دهخدا‌، تهران، دانشگاه تهران، 1372.

ـ زنگنه، علي‌بن عبدالباقي، مجالس الشهداء، نسخة عكسي، (بي‌جا، بي‌‌نا، بي‌تا).

ـ سادات اشكوري، كاظم، «نقالي و شاهنامه خواني»، ادبستان، ش 12، آذر 1369، ص 76 ـ 77.

ـ سپهر، ميرزا محمدتقي لسان‌الملك، ناسخ التواريخ، قم، كتاب‌فروشي محمدي، بي‌تا.

ـ ستاري، جلال، اسطوره در جهان امروز، تهران، وزارت امور خارجه، 1376.

ـ سيوري، راجر، ايران عصر صفوي، ترجمة كامبيز عزيزي، تهران، سحر، چ چهارم، 1374 ش.

ـ شريف كاشاني، ملاحبيب الله، تذكرة الشهداء، بي‌جا، بي‌نا، بي‌تا.

ـ شيخ صدوق، محمدبن حسن، ثواب الاعمال و عقاب الاعمال، تحقيق سيدمحمدمهدي خرسان، قم، منشورات الرضي، 1368.

ـ شيخ صدوق، من لايحضره الفقيه، تصحيح علي‌اكبر غفاري، قم، منشورات جامعة المدرسين، 1363.

ـ شيخ مفيد، محمدبن محمدبن نعمان، الارشاد في معرفة حجج الله علي العباد، تحقيق مؤسسة آل‌البيت‌عليهم‌السلام، قم، مؤسسة آل‌البيت‌عليهم‌السلام لاحياءالتراث، 1413ق.

ـ شيرواني دربندي حا‌ئري، اسرار الشهادة، تهران، اعلمي، بي‌تا.

ـ شيرواني دربندي حا‌ئري، مشهور به فاضل دربندي، ملاآقا‌بن عابدبن رمضان‌بن زاهد، اكسير العبادات في اسرار الشهادات، تحقيق محمدجمعه بادي و عباس ملاعطيه جمري، بحرين، شركة المصطفي للخدمات الثقافية، 1415 ق.

ـ طبري، ابوجعفر محمدبن جرير، تاريخ الامم و الملوك، بيروت، مؤسسة الاعلمي للمطبوعات، 1409 ق.

ـ طريحي، فخرالدين، المنتخب في جمع المراثي و الخطب، مشهور به الفخري،‌ تصحيح نضال علي، بيروت، مؤسسة الاعلمي للمطبوعات، 1424 ق.

ـ عمان ساماني، ميرزا نورالله، گنجينة الاسرار، به اهتمام محمد علي مجاهدي (پروانه)، قم، اسوه، بي‌تا.

ـ فضولي بغدادي، محمد، ديوان فارسي فضولي، به اهتمام حسيبه مازي اوغلي، تهران، دبيرخانة بزرگداشت حكيم محمد فضولي، 1374.

ـ قزويني، رضي بن نبي، تظلم الزهراءسلام‌الله‌عليها من إهراق دماء آل العباء، قم، منشورات الرضي، 1405 ق.

ـ كاشاني، عندليب، ديوان عندليب كاشاني، به اهتمام تيرداد انديشه، تهران، كاوه،1343.

ـ كاشفي سبزواري، كمال‌الدين حسين، روضة الشهداء، با مقدمه و تصحيح عبدالرحيم عقيقي بخشايشي، قم، نويد اسلام، 1381.

ـ كرمانشاهي متخلص به الهامي، ميرزا احمد، ديوان الهامي كرمانشاهي، شرح منظوم كربلا به سبك شاهنامه، مقدمه و تصحيح و تعليق اميد اسلام پناه، تهران، مركز نشر ميراث مكتوب، 1379.

ـ كَزّازي، ميرجلال‌الدين، رؤيا، حماسه، اسطوره، تهران، نشر مركز، 1372.

ـ گرمرودي تبريزي، محمد رفيع، اشك خونين در سوگ امام حسين‌عليه‌السلام، (ترجمه ذريقه النجاة)، تحقيق و بازنويسي محمدحسين رفيعيان، قم، حاذق، 1385ش.

ـ مجلسي، محمدباقر، بحار الانوار، بيروت، مؤسسة الوفاء، 1403 ق.

ـ مسكوب، شاهرخ، هويت ايراني و زبان فارسي، تهران، باغ آينه، 1373.

ـ مظاهري، محسن‌حسام، «گزارش اجمالي از عزاداري امام حسين‌عليه‌السلام در دوران قاجار»، فرهنگ انديشه، ش 17، بهار، 1385، ص 91 ـ 128.

ـ معين، محمد، فرهنگ معين، تهران، امير كبير، 1386.

ـ منقري، نصربن مزاحم، وقعة صفين، تحقيق عبدالسلام محمدهارون، قاهره، مؤسسة العربية الحديثة، 1382 ق.

ـ مولانا اهلي شيرازي، كليات اشعار مولانا اهلي شيرازي، به كوشش حامد رباني تهران، كتابخانة سنايي،‌1344.

ـ نراقي، محمدمهدي، محرق القلوب، بي‌جا، بي‌نا، بي‌تا.

ـ نواب تهراني، ملقب به بدايع نگار، محمدابراهيم، فيض الدموع، مقدمه، تصحيح و تحقيق اكبر ايراني قمي، قم، هجرت، 1374.


* استاديار مؤسسة آموزشي و پژوهشي امام خميني‌قدس‌سره. دريافت: 9/8/88 ـ پذيرش: 23/8/88

Ranjbar@Qabas.net

338. اسماعيل بن حماد جوهري، الصحاح، تاج اللغة و صحاح العربيه، تحقيق احمد عبدالغفور عطار، ج3، ص 919 ـ 920 / جمال‌الدين محمدبن مكرم ابن‌منظور، لسان العرب، ج 6، ص 57 ـ 58، مادة «حمس»؛ علي اكبر دهخدا، لغت‌نامه دهخدا، ج6، ص 8074 و محمد معين، فرهنگ معين، ج1، ص 1372.

339. اما برخي محققان، اين واژه را غيرتازي دانسته و احتمال داده‎اند كه واژه‎اي يوناني يا لاتيني بوده كه به زبان تازي برده شده است و دگرگون شدة واژة يوناني و لاتيني «هيستوريا» (Historia) مي‌باشد كه به معناي خبر و سخن راست يا در جست‌وجوي راستي است (ميرجلال‌الدين كَزّازي، رؤيا، حماسه، اسطوره، ص 2).

340. دهخدا، لغت‌نامه دهخدا، ج 2، ص 1941 و معين، فرهنگ معين، ج1، ص 267.

341. جلال ستاري، اسطوره در جهان امروز، ص 5.

342. همان، ص 6 ـ 7. براي آگاهي بيشتر در اين‌باره، ر.ك: مير‌چا الياده، چشم اندازهاي اسطوره، ترجمة جلال ستاري، / رساله در تاريخ اديان، ترجمة جلال ستاري، و روژه باستيد، دانش اساطير، ترجمة جلال ستاري.

343. جلال ستاري، اسطوره در جهان امروز، ص 5.

344. مير‌جلال‌الدين كزّازي، رﺅيا، حماسه، اسطوره، ص ‌183.

345 . همان، ص 2ـ 3.

346 . برخي از اين گزارش‌ها چنين است:

ـ توصيف نبرد مسلم‌بن عقيل با سپاهيان كوفه:

زدي هر كه را بر ميان تيغ كين
ز بس تن به خون اندر آغشته كرد
دو نيمش فكندي به روي زمين
زمين تا لب بام پُر كشته كرد

(ميرزا احمد كرمانشاهي متخلص به الهامي، ديوان الهي كرمانشاهي: شرح منظوم كربلا به سبك شاهنامه، مقدمه و تصحيح و تعليق اميد اسلام پناه، ص 151 ـ 152).

ـ «صفوان (يكي از سپاهيان عمر سعد) در غضب شد و نيزه‎اي حوالة سينة حرّ كرد، حرّ نيزه بر نيزة او افكنده، به مردانگي نيزة او را پاره پاره ساخت! و در همان گرمي، سنان نيزه بر سينه‎اش زد، چنان‌كه يك گَز از پشتش درآمد! پس وي را به همان نيزه از صدر زين درربود، بر سر دست آورد … آنگاه بر زمين زد، چنانچه استخوان‎هاي او ريزه ريزه شد!» (كمال‌الدين حسين، كاشفي، روضة الشهداء، ص 349 ـ 350).

ـ در توصيف نبرد حُر: «حُرّ به هر جانب كه درتاختي، از كشته پشته ساختي و به هر طرف كه روي نهادي، مَرد و مركب بر روي هم فتادي…».

به نيزه صخره را سوراخ مي‌كردبه پيكان موي را صد شاخ مي‎كرد

كمال‌الدين حسين كاشفي، همان، ص 350).

«پس حر تيغ آب‌دار را بركشيد و هر خاكساري را كه بر فرق مي‎زد، تا سينه مي‎شكافت و هر كه را بر ميان مي‎زد، دو نيم مي‎كرد» (همان، ص 351).

ـ گزارش جعلي و اغراق آميز از كيفيت نبرد زهير (همان ص 355 ـ 358). «زهير به يك طعن نيزه، او را به صحراي عدم فرستاد…».

ـ «زهيربن حسان ازدي به محاربة سامر ازدي شتافته، نيزه بر دهنش زد كه از پسِ سرش بيرون آمد!» (خواند مير، حبيب السير، ج2، ص 53).

ـ «از سپاه شام مبارزي قيس نام در برابر هلال بن نافع آمده، هنوز دويست قدم دور بود كه هلال تيري در بحر كمان پيوسته و به شست درست كشيده و حوالة سينة او كرد. قيس، سپر در سركشيد و خواست آن تير را رد كند، اما تير چنان به ضرب آمد كه سپر را بشكافت و به سينه رسيده، روان از پشتش گذاره كرد و تا سوفار در زمين غرق شد!» (كمال‌الدين حسين كاشفي، روضة الشهداء، ص 372).

ـ «آورده‎اند كههلال هشتاد تير داشت و به هريكي ازآن، يكي از دشمنان را هلاك كرد!» (همان ص 372).

ـ در توصيف كيفيتِ نبرد وهب‌بن عبدالله: «… و هر كه به مصاف وي وهب آمد، گاهي به نيزه از پشت مركب مي‎ربود و گاهي به تيغِ بي دريغ از هلاكت به روي او مي‎گشود تا بسياري مبارزان را بر خاك تيره انداخت و از كشته‎ها در ساحتِ ناديده، پشته‎ها ساخت» (همان، ص 364).

ـ حضور هاشم‌بن عتبه مرقال (پسر عموي عمر سعد) در روز عاشورا در كربلا در حالي كه يك نيزة هيجده زرعي در دست داشت‌ و گزارش نبرد افسانه‎اي وي با سمعان (شمعان) بن مقاتل و ديگران و زدن شمشير بر فرق سمعان كه تا به خانة زين دو نيم شد! (نراقي، محرق القلوب، ص 118 و كاشفي، همان، ص 375 ـ 379). در حاليكه بر اساس گزارش‎هاي معتبر تاريخي، هاشم از اصحاب خاص اميرالمؤمنين‌عليه‌السلام و پرچم‌دار سپاه حضرت در جنگ صفين بود (نصربن مزاحم منقري، وقعة صفين، تحقيق عبدالسلام محمدهارون، ص 193). وي در جنگ با سپاهيان معاويه، شهيد شد (همان، ص 353).

ـ «قاسم ضربتي بر ميانش (ارزق) زد كه چون خيارِ تر به دو نيم شد» (كمال‌الدين حسين كاشفي، روضةالشهداء، ص 408).

ـ زدن نيزه‎ بر سينة طارق‌بن شبيب (شخصيت خيالي در سپاه دشمن) توسط علي‌اكبر كه به اندازة دو وجب از آن، از پشت طارق در آمد! و سپس لگدكوب كردن جسدش طوري كه تمام اعضاي بدن او شكسته شد! (همان، ص 421 و ملا حبيب‌الله شريف كاشاني، تذكرة الشهداء، ص 205).

ـ گرفتن گردن طلحه پسر طارق توسط علي اكبر و پيچاندن آن به طوري كه خُرد و درهم شكست (كمال‌الدين حسين كاشفي، روضةالشهداء، ص 422 و ملا حبيب‌الله شريف كاشاني، همان، ص 205).

ـ تيغ زدن بر سرِ مصراع بن غالب (شخصيت خيالي ديگر در سپاه عمر سعد) توسط علي‌اكبر به طوري كه تا روي زين به دو نيم شد ( كمال‌الدين حسين كاشفي، همان، ص 422).

ـ «امام‌عليه‌السلام اين بگفت و از روي فرزانگي، نعره‎اي از جگر بركشيد كه زَهرة برخي از لشكريان آب گشت و تميم سراسيمه شده دستش از كار فرومانده، و امام‌عليه‌السلام تيغي بر گردنش تميم بن قحطبه زد كه سرش 50 قدم دور افتاد!» (همان، ص 432).

ـ «امام‌عليه‌السلام تيغي بر كمرش يزيد ابطحي زد كه چون خيارِ تر به دو نيم شد (همان، ص 432).

ـ «امام حسين‌عليه‌السلام… به چنان تيغي سرِ ياغيان چون برگ خزان بر زمين مي‎ريخت تا سه صف لشكر را بردريده، راه را بر خود گشاده، ساخت» (همان، ص433).

1900 زخم تير، نيزه و شمشير بر بدن امام‌عليه‌السلام (علي‌بن عبدالباقي زنگنه، مجالس الشهداء، ص132، و محمد ابراهيم نواب تهراني، فيض الدموع، ص 205).

348. برخي از اين گزارش‌ها در اين‌باره چنين است:

ـ «قاسم در درياي حرب، غوطه‎ خورده قريب سي پياده و پنجاه سوار بيفكند!» (كمال‌الدين حسين كاشفي، روضةالشهداء، ص 409). كشته شدن 820 نفر توسط قاسم (ملا حبيب‌الله، شريف كاشاني، تذكرة الشهداء، ص 252).

ـ 150 كشته توسط شخصي خيالي به نام پيروزان (كمال‌الدين حسين كاشفي، همان، ص 396).

ـ چهار هزار مرد، مأمور منع آب فرات كه دو هزار كس، سرِ راه بر وي (حضرت عباس) گرفتند (همان، ص 416 / ابومخنف، مقتل الحسين?، ص 54 / قزويني، تظلّم الزهراء من إهراق الدماء، ص 207 / سيدمحمدمهدي تنكابني، رياض‌ المصائب، ص 439 / محمدابراهيم نواب‌تهراني، فيض الدموع، ص 158 / ملا حبيب‌الله، شريف كاشاني، تذكرة‌الشهداء، ص 246 و 258). البته در تذكرة الشهداء ده هزار نفر نيز گزارش شده است. اين در حالي است كه بر اساس منابع معتبر كهن، تنها پانصد نفر، مأمور حراست از شريعة فرات و منع آب بودند (طبري، تاريخ الامم و الملوك، ج 4، ص 312 / شيخ مفيد، الارشاد، ج 2، ص 86 و ابن‌شهر اشوب، مناقب آل‌ابي‎طالب، ج4، ص 106).

ـ پانصد سوار و پياده پيش آمده، عباس را تيرباران كردند (كمال‌الدين حسين كاشفي، روضة الشهداء، ص 417).

ـ «به يك بار مقدار پانزده هزار ناكس تيرها بر كمان نهاده، از شست رها كردند و قضا را يكي بر آن حضرت امام‌عليه‌السلام و مركب وي نيامد!» (كمال‌االدين حسين كاشفي، همان، ص 430 ـ 431).

ـ آمار جعلي و اغراق آميز بيش از سه هزار كشتة سپاه عمر سعد به دست امام حسين‌عليه‌السلام و يارانش! (ابومخنف، مقتل الحسين‌عليه‌السلام، ص 59 ـ 88 ). كشته شدن 180 سوار از سپاه دشمن توسط حضرت عباس با دست چپ در حالي كه دست راستش قطع شده بود! (همان، ص 59 / ملا حبيب‌الله شريف كاشاني، تذكرة الشهداء، ص 249) يا كشتن حر بن يزيد (ابومخنف، همان ص 78) و احمدبن حسن (ابومخنف، همان، ص 81)، كشته شدن 180 نفر و 1500 در حملة نخست امام حسين?! (ابومخنف، همان، ص 86).

ـ امام حسين‌عليه‌السلام از لب آب تا به خيمه رسيد، چهارصد كس را افكند (كمال‌الدين حسين كاشفي، روضة الشهداء، ص433) و كشتن چهارصد نفر ديگر پس از شهادت حضرت قاسم (ملا حبيب‌الله شريف كاشاني، تذكرة الشهداء، ص 252).

ـ هفتاد هزار نفر بودن سپاه عمر سعد (فخر‌الدين طريحي، المنتخب في جمع المواثي و الخطب، ص 37 و 280) و كشته شدن ده هزار نفر از آنان به دست امام حسين‌عليه‌السلام! (همان، ص 463).

ـ كشتن دوازده يا پانزده هزار نفر از سپاه عمر سعد توسط امام‌عليه‌السلام تا جايي كه خون ركاب اسبش را فراگرفت! (ملا حبيب‌الله شريف كاشاني، تذكرة الشهداء، ص 215) و در گزارش ديگر، هلاكت بيست هزار و به روايت ديگر، بيست و چهار هزار نفر به دست امام‌عليه‌السلام در حالت جراحت (همان، ص 324) ونيز كشته شدن صد هزار نفر از سپاه عمر سعد با گفتن «موتوا اعداء الله» از سوي امام‌عليه‌السلام! (همان، ص 215).

ـ گزارش افسانه‎اي و خيالي از آمار لشكر عمر سعد مبني بر يك ميليون و شش‌صد هزار نفر(شيرواني دربندي، اكسير العبادات في اسرار الشهادات، ج3، مجلس سيزدهم، ص 43). و در جاي ديگر، چهارصد و شصت هزار نفر و كشته شدن سي‌صد و سي هزار از آنان به دست امام حسين‌عليه‌السلام و بيست و پنج هزار نفر به دست حضرت عباس (به جز مجروحان) و بيست و پنج هزار نفر به دست ديگر بني هاشم و جان سالم بدر بردن تنها هشتاد هزار نفر از آنا‌ن‌! (شيرواني دربندي، اسرار الشهادة، ص 345، (چاپ قديم). اين نقل در چاپ جديد اين اثر، حذف شده است (اكسير العبادات، ج 2، ص 545). دربندي در جاي ديگر، تعداد كشته‎هاي سپاه عمر سعد را به دست امام‌عليه‌السلام، چهار صد هزار نفر و تعداد آنان را پانصد هزار نفر دانسته است (ج 3، مجلس سيزدهم، ص 39). اما شريف كاشاني كشته شدن بيست و پنج هزار نفر به دست حضرت عباس را به نقل از ابن‌عصفور آورده است (تذكرة الشهداء، ص 243).

ـ كشته شدن هزار و ششصد نفر به دست امام حسين‌عليه‌السلام! (اسفرايني، نورالعين في مشهد الحسين‌عليه‌السلام، ص 49).

ـ كشته شدن صد و هشتاد نفر به دست جعفربن علي (ملا حبيب‌الله شريف كاشاني، تذكرة الشهداء، ص 242).

ـ كشته شدن هفت‌صد و پنجاه نفر به دست ابوالقاسم و هشت صد نفر به دست احمد دو فرزند امام حسن‌عليه‌السلام‎! (سيدمحمدمهدي تنكابني، رياض المصائب، ص454).

ـ ارائة آمار كشته‌‌هاي دشمن از سي‌هزار تا سيصدهزار نفر ! (ملا حبيب‌الله شريف كاشاني، تذكرة الشهداء، ص 354).

ابوالفضل اگر رأي پيكار داشت
نماندي در آن پهنه يك تن سوار
و گر دل به مرد افكني مي‌گماشت
كه با شاه جويد دگر كارزار

(ميرزا احمد كرمانشاهي، ديوان الهامي كرمانشاهي: شرح منظوم كربلا به سبك شاهنامه، ص 255 ـ 260).

349 . اكسير العبادات، ج 3، مجلس سيزدهم، ص43.

350 . همان، ج3، ص 40.

351 . ابن ابي‌‌الحديد، شرح نهج البلاغه، ج15، ص 274 ـ 275.

352 . همان،، ج 3، ص 249.

353 .برخي از اين گزارش‌ها چنين است:

ـ جريان يزيد ابطحي: «او به مبارزت در همة شام و عراق مشهور بود و به جرأت و شجاعت در ولايت مصر و روم معروف و مذكور. سپاه عمر سعد چون او را در مقابل امام حسين‌عليه‌السلام ديدند از شادي نعره بركشيدند و اطفال و عورات اهل بيت‌عليهم‌السلام از اين حال واقف شده، بترسيدند!» (كمال‌الدين حسين كاشفي، روضة الشهداء، ص 432)

ـ «نصربن كعب نخعي سوارِ تمام بود از رؤساي كوفه و از سرداران عرب و او را برابر صد سوار دانستندي…» (همان، ص 355).

ـ به روايتي مردي كه با هزار مرد او را برابر مي‎دانستند، بر قاسم حمله كرد، قاسم او را مهلت نداده به ضربتي از مركبش فرو انداخت، پس ديگر، كس جرأت مبارزتش نكرد (همان، ص 405 / فخر‌الدين طريحي، المنتخب في جمع المواثي و الخطب، ص 366 / ملا حبيب‌الله شريف كاشاني، تذكرة الشهداء، ص 177).

به عنوان نمونه، ميرزا احمد كرمانشاهي شرح واقعة كربلا را در قالب شعر، به سبك شاهنامه سروده است. براي مثال، گزارش ماجراي رويارويي مسلم‌بن عقيل با سپاهيان ابن‌زياد در كوفه:

برآهيخت برّنده تيغ از نيام
كه: مسلم منم مرگ هر بد گهر
چو تندر خروشيد و بر گفت و نام
عليّ ولي را برادر پسر

(ميرزا احمد كرمانشاهي، ديوان الهامي كرمانشاهي: شرح منظوم كربلا به سبك شاهنامه، ص145ـ 146) .

چند نمونه ديگر از اين دست گزارش‌ها عبارت است از:

ـ توصيف چگونگي نبرد بُرَيْر بن خُضَيْر: بعد جنگي درپيوست كه فلك دوّار، حيران و مريخ خنجرگذار، انگشت تحيّر به دندان بماند:

گر آن جنگ، رستم بديدي به خوابشدي از نهيب ويش زهره آب

(كمال‌الدين حسين كاشفي، روضة الشهداء، ص361).

ـ توصيف نبرد وهب‌بن عبدالله كلبي: «اما جوان چون شير ژيان يا ببر بيان، يا اژدهاي دمان، با تيغ آبدار و نيزة جان شكار، صاعقه كردار، به معركة كارزار درآمد و به سنانِ نيزه، مبارزي را كه در ميدان بود، از پشت مركب در ربود» (همان، ص 365).

ـ «وهب‌بن عبدالله چون پلنگ درنده و نهنگ دمنده، خويش را بر صفوف كوفيان افكند و از يمين و شما‎ل قتال مي‎داد» (لسان‌الملك سپهر، ناسخ التواريخ، ج 6، ص 253).

ـ حمادبن انس به ميدان در آمده، اسب مي‌تاخت و لواي نصرت برمي‌افراخت و به تيغ مبارزت، سر دشمنان از تن جدا مي‌ساخت و آن را به چوگان نصرت، چون گوي مي‌باخت و بناي صبر و قرار از دل اشرار برمي‌انداخت (كمال‌الدين حسين كاشفي، روضة الشهداء، ص 368).

ـ توصيف نبرد غلام تركي: «آن ترك عذاري … در ميان دو صف بايستاد و شمشيري چون شعلة برق درخشان و مانند شهاب ثاقب شيطان سوز ِآتش‌فشان، در روي آن سپاهِ رو سياه بجنبانيده، مبارز طلبيد» (همان، ص 385).

ـ توصيف چگونگي نبرد وشجاعت حضرت قاسم: «شمر روي به سپاه خود كرد كه اين سوار را مي‎شناسيد؟ قاسم‌بن حسن است كه در روز رزم اگر شمشيرِ الماس فعلِ زمرّد فام ببيند، آن را لب لعل خوبان طراز پنداشته به بوسه كاري آن، ميل كند و اگر تاب و پيچ كمند به نظر وي در آيد، آن را حلقة چين زلف ماه رُخان خطا انگاشته، به دست و بازو به آن رغبت نمايد».

سپاه ارچه باشد جهان در جهاننترسد ز حرب كهان و مهان

(همان، ص 404).

ـ سخن منسوب به امام حسين‌عليه‌السلام هنگام ديدن بدن مجروح حضرت قاسم: «يا بُنَيّ، قتلوك الكفارُ كانّهم ماعرفوك و لاعرفوا مَن جدُّك و ابوك (سيدهاشم بحراني، مدينة معاجزالائمة الاثني عشر و دلائل الحجج علي البشر، ج3، ص 371 / سيدمحمدمهدي تنكابني، رياض المصائب، ص447 و ملا حبيب‌الله شريف كاشاني، تذكرة الشهداء، ص 184).

ـ توصيف به ميدان رفتن و نبرد حضرت علي‌اكبر

چو آمد به جولانگه كارزارعلي اكبر، آن پُر دل نامدار

(عندليب كاشاني، ديوان عندليب كاشاني، به اهتمام تيرداد انديشه، ص 166 ـ 167).

ـ توصيف شهادت حضرت علي‌اكبر از زبان شهربانو: «دريغ از آن نهال چمن شادماني كه طراوت بهار جوانيِ او به صدمت باد خزانِ اجل، پژمرده شد و افسوس از آن جمال زيبا كه هنوز حلاوت حيات چاشني ذوق نيافته، چون غنچه از شوكت خار فنا و فوات، در پرده شد» (كمال‌الدين حسين كاشفي، روضة الشهداء، ص 423).

ـ توصيف به ميدان رفتن حضرت عباس: «عباس روي هوا را از تراكم غبار چون شب تار گردانيد و صحن زمين را طريد و جولان چون عرصة گلستان، منور و مزين ساخت» (همان، ص 416).

ـ توصيف نبرد امام حسين‌عليه‌السلام «آن سرور چون شير غُرّان با تيغ بُرّان در ميان ايشان افتاده، اركان زمين را به صداي رعدآساي «أنا ابن‌رسول الله» در تزلزل مي‌آورد و شعاع تيغ برق نماي صاعقه زدايش، چشم اهل خصم را خيره و رخسار اميدش را تيره مي‌كرد و غباري كه ميان زمين و آسمان برخاسته بود، به باران خون فرو مي‌نشاند و نزاع جان ناپاك مخالف را كه در بدن تيره واقع شده بود، به حكم شمشير قاطع، فيصل مي‌داد» (همان، ص 435).

ـ انتساب سخني به پيامبرصلي‌الله‌عليه‌وآله خطاب به امام حسين‌عليه‌السلام: «يا ولدي (بُنَيّ) قتلوك، أتراهم ما عرفوك و من شرب الماء منعوك …» (فخر‌الدين طريحي، المنتخب في جمع المواثي و الخطب، ج1، ص 91، و ج 2، ص 482 / مجلسي، بحارالانوار، ج 45، ص 196 / عبدالله بحراني، عوالم العلوم و المعارف و الاحوال من الآيات و الاخبار و الاقوال (الامام الحسين‌عليه‌السلام)، ج 17، ص 422 / اسفرايني، نور العين، ص 71 / قزويني، تظلم الزهراءسلام‌الله‌عليها، ص 227 / سيدمحمدمهدي تنكابني، رياض المصائب، ص483 / لسان الملك سپهر، ناسخ التواريخ، ص 299 و محمدرفيع گرمرودي تبريزي، اشك خونين در سوگ اما م حسين‌عليه‌السلام، ترجمه: ذريعة النجاة، ص326 و 328).

355. طه: 114؛ مؤمنون: 116؛ حشر: 23 و جمعه: 1.

356. چنان كه امام صادق‌عليه‌السلام دربارة اطفال مؤمنان كه از دنيا رفته‌اند، فرموده است: «هم ملوك في الجنة مع آبائهم» (شيخ صدوق، من لايحضره الفقيه، تصحيح علي‌اكبر غفاري، ج3، ص 490). نيز در دعاها آمده است: «اللهم انت المَلِك الحق المبين» يا «انت الملك القاهر» (الصحيفة الجامعة لادعية الامام السجادعليه‌السلام، ص 160، دعاي 83) و يا ذكر وارد شده در احاديث امامان اهل‌بيت‌عليهم‌السلام چنين است: «لا اله الا الله المَلِك الحقّ المبين» (شيخ صدوق، ثواب الاعمال و عقاب الاعمال، ص 7).

357. كاشفي، روضة الشهداء، ص 420 ـ 423 / خواند مير، تاريخ حبيب السير في اخبار افراد بشر، ج2، ص 51 و 55.

358.ملا حبيب‌الله شريف كاشاني، تذكرة الشهداء، ص 171 و 177.

359. خواند مير، تاريخ حبيب السير، ‌ص 51 ـ 52 و 55‌ /؛ محمدابراهيم نواب‌تهراني، فيض الدموع، ص 205.

360. محمدابراهيم نواب‌تهراني، همان، ص 160.

361 . ملا محمدمهدي نراقي، محرق القلوب، ص 143.

362 . خواند مير، حبيب السير، ‌ص 56.

363 . ملا حبيب‌الله شريف كاشاني، تذكرة الشهداء، ص220.

364 . همان، ص 237.

365. همان، ص 174.

366 . كمال‌الدين حسين كاشفي، روضة الشهداء، ص 442.

367 . همان، ص 441.

368 . محمدابراهيم نواب‌تهراني، فيض الدموع، 206.

369 . برخي از گزارش‌ها و تعابير ديگر در اين باره چنين است:

ـ گزارش عجيب و مجعول كيفيت خروج امام حسين‌عليه‌السلام به همراه خاندانش از مدينه با چهل محمل حرير و ديباج، همانند موكب ملوكانه و محمل‌هاي حاكمان و پادشاهان‌! (دربندي، اكسير العبادات في اسرار الشهادات، ج 2، مجلس دهم، ص 628 ـ 629).

– سخن رقيه در مجلس شهادت حضرت عباس با عموي خود:

سپهسالار بي‎لشكر عموي تاجدار منعلمدار سپاه شاه عالَم شهريار من

(پيتر جي. چلكووسكي، تعزيه هنر بومي پيشرو ايران، ترجمة داوود حاتمي، ص 91).

در تشت يافتي سر ِآن شاهِ تاج و تختاي چرخ، خاك بر سر تاجِ سمور تو

(بابا فغاني شيرازي، ديوان اشعار بابا فغاني شيرازي، تصحيح احمد سهيلي خوانساري، ص 58.

در ساعتي كه شاه شهيدان تشنه لبچون چشمة حيات به زير نقاب شد

كليات اشعار مولانا اهلي شيرازي، به كوشش حامد رباني، ص 468.

يا شهيد كربلا، از من عنايت كم مكنچون تو شاه كربلايي، من گداي كربلا

محمدبن سليمان فضولي بغدادي، ديوان فارسي فضولي، به اهتمام حسيبه مازي اوغلي، ص 205.

370. براي نمونه مي‌توان به نام‌ها و توصيفات ذيل، اشاره كرد:

ـ زره داودي، خَفْتان زر آكنده بر روي آن (اسب) فرو كشيده، نيزة خطّي و سپر مكي (كمال‌الدين حسين كاشفي، روضة الشهداء، ص 364).

ـ زره داودي، پيراهن سفيد مصقول، تيغ يماني، نيزة رومي، (همان، ص 413).

ـ قباي خز مصري، عمامة رسول خداصلي‌الله‌عليه‌وآله، سپر حمزة سيدالشهداء و ذوالفقار شاه ولايت (همان، ص 428 ـ 429).

ـ خِنْگ تازي نژاد، خود عادي چون افسر كيان، نيزه‌اي چون مار ارقم، كمان بلند، تير خَدَنگ، شمشير يماني به زهر آب داده، سپر مكي (همان، ص 375).

ـ تيغي چون ذوالفقار زبانه‎دار و نيزه‎اي چون مار ارقم (همان، ص 378).

ـ آب تيغ آتش بار (خواند مير، حبيب السير، ج2، ص 53).

ـ در توصيف اسب و تجهيزات جنگي هاشم‌بنعتبة بن ابي‌وقاص: «… بر مركبي كوه پيكر سوار، خُودي فولادي بر سر نهاده و سپري مدور در كتف درآورده و تيغ يماني جوهردار چون برق لامع، حمايل كرده و نيزة هجده زرعي در دست گرفته و ساير اسباب حرب را بر خود آراسته كالبرق اللامع و البدر الساطع» ( ملا محمد مهدي نراقي، محرق القلوب، ص 118).

ـ توصيف شمشير امام حسين‌عليه‌السلام:

كاي مُشَعْشع ذوالفقار دل شكافمدتي شد تا كه ماندي در غلاف

(ميرزا نور‌الله عمان ساماني، گنجينة الاسرار، به اهتمام محمد علي مجاهدي، ص 128).

ـ ادهم، نام اسب عون بن علي‌عليه‌السلام (كمال‌الدين حسين كاشفي، روضة الشهداء، ص 413).

ـ عقاب، نام اسب حضرت علي اكبر (همان، ص 419 ـ 420).

ـ نام و توصيف اسب امام حسين‌عليه‌السلام:

ذوالجناح، نام اسب امام حسين‌عليه‌السلام (همان، ص 429).

كاي سبك پَر ذوالجناح تيزتك
اي سماوي جلوة قدسي خرام
اي به صورت كره طي آب و گل
اي به رفتار از تفكر تيزتر
گَردِ نَعْلَت، سرمة چشم مَلَك
اي ز مبدأ تا معادت نيم نگاه
وي به معني پويه‌ات، در جان و دل
وز بُراقِ عقل، چابك خيزتر

(ميرزا نور‌الله عمان ساماني، گنجينة الاسرار، ص 127).

371. چنانكه بنابر گزارش بلاذري، مسلم قوي‎ترين و شجاع‎ترين فرد از فرزندان عقيل بود (كتاب جمل من انساب الاشراف، ج 2، ص 334). همچنين توصيف محمدبن اشعث از دلاوري و شجاعت حضرت مسلم شايان توجه است. زماني كه ابن‌زياد، وي را به سبب تلف كردن گروهي از نيروهايش براي دستگيري مسلم نكوهش مي‎كند و به او مي‎گويد: من تو را مأمور دستگيري يك نفر (نه يك گروه) كردم، در حالي كه نيروهاي زيادي را براي دستگيري او تلف كردي، محمد در پاسخ او در توصيف شجاعت و قدرتمندي مسلم مي‎گويد: آيا نمي‎داني كه مرا براي دستگيري شيري ژيان و دلاوري سلحشور كه شمشير برنده‎اي در كف دارد، فرستاده‎اي؟ (ابن اعثم، كتاب الفتوح، ج5، ص 53 / خوارزمي، مقتل الحسين‌عليه‌السلام، ج1، ص 301 / ابن‌شهرآشوب، مناقب آل‌ابي‌طالب، ج4، ص 101).

372. شيخ مفيد، الارشاد، ج 2، ص 132 / ابن‌شهرآشوب، مناقب آل‌ابي‌طالب، ج 4، ص 92 ـ 93.

373. كاظم سادات اشكوري، «نقالي و شاهنامه خواني»، ادبستان، سال اول، ش 12، 1369، ص 76 ـ 77، (به نقل از: مرشد عباس زريري، «نقالي، هنر داستان سرايي ملي»، مجلة جُنگ اصفهان، 1345).

374. ماري آلن پيج، «راويان داستان باستان (نقالي در ايران)»، ترجمة و تلخيص الف. افسري، نامة فرهنگ، سال دوم، ش 3، 1371، ص 122.

375. محسن حسام مظاهري، «گزارش اجمالي از عزاداري امام حسين‌عليه‌السلام در دوران قاجار»، فرهنگ انديشه، سال پنجم، شمارة 17، 1385، ص 94 ـ 95.

376. شاهرخ مسكوب، هويت ايراني و زبان فارسي، ص 210ـ 211. وي در ادامة سخن خود، براي اثبات ادعايش، به شواهدي از حكايات و داستان‌هاي حماسي اسطوره‌اي كه عرفاي پيشين در آثار عرفانيـ فلسفي خود آورده‌اند، اشاره كرده و مي‌گويد: «يكي از اركان فلسفة اشراق سهروردي، به اصطلاح خودش، حكمت خسرواني اكاسره بود؛ انديشة فرزانگي ايران پيش از اسلام. رساله‌هاي فارسي سهروردي پُر است از بازسازي و تعبير عرفاني ـ فلسفي اسطوره‌هاي ايراني، مثل اشاراتي كه در نامه‌هاي عين‌القضات به رخش و رستم و زال و شبديز و همّت كي‌خسرو و چيزهاي ديگر مي‌بينيم. توجه به اسطورة مرغ و سيمرغ و آزادي روح و قفس جسم را نه فقط در شيخ اشراق مي‌بينيم، بلكه از ابن‌سينا گرفته تا خواجه نصير (تا آنجا كه به فكر عرفاني اين دوره مربوط است) و ديگران به آن پرداخته‌اند، افسانه‌اي كه بي‌گمان در منطق الطير عطار به كمال مي‌رسد. مي‌دانيم كه جامي و عرفاي ديگر هم فقط به قصص قرآن اكتفا نكرده و از اسطوره‌هاي قديم خودمان نيز استفاده كرده‌اند.» (همان، ص 211).

377. راجر سيوري، ايران عصر صفوي، ترجمة كامبيز عزيزي، ص 27.

 

منبع: تاریخ در آیینه پژوهش  سال ششم، شماره سوم، پاييز 1388، 153 ـ 179

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *