مجتمع آموزش عالی تاریخ سیره و تمدن اسلامی
جستجو
Close this search box.

چکیده:
خاورمیانه ، خاستگاه فرهنگ و تمدن بشری است. بی تردید درچند دهه آینده ، یکی از مراکز پرتشنج جهانی باقی خواهد ماند. مردم خاورمیانه ، اعم از اعراب ، ترک ها یا ایرانیان ، همه وارث تمدن های درخشان و غرور آفرین گذشته هستند. تسلط برگهواره تمدن ها برای قدرت های منطقه ای و فرامنطقه ای حائز اهمیت است. اثرگذاری بر رویداد های این منطقه در قرن بیست و یکم ، نیازمند قدرت همکاری کشورهای اسلامی می باشد. ضرورت بازسازی تمدن اسلامی با هدف تاثیرگذاری برسرنوشت جهان اسلام ازاهمیت حیاتی برخورداراست. براستی با وجود توسعه قلمرو جغرافیایی جهان اسلام ، چگونه می توان فرهنگ و تمدن تک منطقه ای را خاستگاه تمدن زمینه ساز قرار داد؟

(سوال) این مقاله برآن است با سنجه های عقلانی در چارچوب نظری براصول مورد توافق تاکید نماید. به یقین بدون توجه به نقش همه مناطق فرهنگی جهان اسلام، تمدن زمینه ساز، بوجود نخواهد آمد. (فرضیه) راهکاری که در چارچوب اصول و آرمان های اسلامی ، حقوق اساسی کلیه مسلمانان را فراهم کند ، از اهداف این نوشته به شمار می آید. (هدف) با استفاده از داده های کتابخانه ای و میدانی و با بهره گیری از روش های تاریخی ، نسبت به تامین حقوق اساسی هر مسلمان اهتمام خواهیم داشت.(روش) پیشرفت های مادی و معنوی در عرصه های نظری و عملی ، برای تحقق اهداف و آرمان های اسلامی ، دستاورد این مقاله است. (یافته)
واژگان کلیدی:
فرهنگ ، جهان اسلام ، تمدن زمینه ساز، ملل مسلمان ، نهضت و مهدویت.

مقدمه:
امروزه «فرهنگ» و«تمدن» ، ازمهم‌ترین عناصری است كه به ملل جهان هویت می‌بخشد ، از این ‌رو همواره ملت‌ها درصدد بازسازی تعلقات تمدنی خود بوده اند. كشورهای اسلامی نیز مشمول این قاعده بوده و در این مسیر حرکت می کنند. زاد و مرگ تمدن‌ها از جریان‌های مستمر تاریخ است.
تمدن‌های پرشماری رشد یافته و سرانجام به انحطاط رسیده‌اند. تمدن اسلامی نیز این مسیر را طی كرده و پس از چند قرن ، در پی خیزشی دوباره برای تشکیل تمدن نوین اسلامی است.
 موضوع تمدن‌سازی دراسلام، از مسائل مناقشه ‌انگیز عرصة فکر و اندیشه درعصر حاضر است.
  تمدن پردازان اعم از مستشرقان و متفکران مسلمان ، دراین زمینه دوگروه هستند: الف: مخالفان مانند جامسکی وسارتر  ارنست رنان  که بد بین ترین فرد نسبت به تمدن اسلامی است وگفتگوی میان او و سید جمال در نشریه «دیبا» در دانشگاه سوربن فرانسه رخ داده است.
برخی از آنان تمدن اسلامی را به دلیل (دارای ایدئولوژی ) بودن خطرناک خطرناک توصیف کرده اند مانند هانتینگتون(اسلام یک رقیب خطرناک) وآلن سی دی نو(خطرسرخ رفت و خطر سبز آمد) ، شیرین هانتر(عدم امکان اتحاد اسلامی به دلیل منافع گروهی و قومی)، (برنالد لوئیس در در کتاب بحران اسلام- جنبش های اسلامی ناشی از اختلاف طولانی اسلام و غرب است و تکراری است- در این رقابت غرب مسلط خواهد شد) ، ماکس وبر- در آینده هیچ تمدنی جهان شمول نخواهد بود بلکه جهانی با تمدن ها خواهد بود و تمدن اسلامی به دلیل اختلافات شیعه و سنی و ناسیونالیسم نمی تواند کاری پیش ببرد و تمدن اسلامی به اسلام محلی تبدیل شده است و قدرت نخواهد داشت.
ب: عده ای از تمدن پردازان براین عقیده اند که اسلام ظرفیت تمدن سازی را هنوز دارد ودراین مسیر درحرکت است ، (گراهام فولر ، شیعیان عرب ، ص 20) ، اکبر احمد پاکستانی« تعادل و مدارا در اسلام امر حیاتی است» (آینده تمدن مسلمانان 1985) ، ضیاء الدین سردار«اگر اسلام را درست درک کنیم تمدن اسلامی قدرت خواهد گرفت» (آینده تمدن اسلامی 1989 )، حسن حنفی «علوم اسلامی باید بازسازی شود»
گروهی، داعیة نوسازی تمدن اسلامی و گسترش آن را در حال حاضر، گران ، خیالی و نامتناسب با بضاعت‌ها و وضعیت بحرانی جوامع اسلامی می‌دانند(مسیرتمدن، مسیرانحطاط، بیرامی). پس از رنسانس درغرب و شکل گیری جریان های ناسیونالیستی در جهان اسلام ، این دیدگاه طرفداران خود را پیدا کرده است. برخی نیز بازسازی تمدن اسلامی را مرتبط به شرایطی می‌دانند كه در جهان اسلام به مرور در حال تحقّق است ، (مکی، ص57). عده ای براین عقیده‌اند كه فرهنگ و تمدن ، امری تاریخی و مربوط به گذشته است و افول و انحطاط تمدن‌ها اجتناب ‌ناپذیر است ، (حسین مفتخری،  ص4 ، 1390). به اعتقاد آنان فرهنگ همچون ارگانیسمی زنده است كه تنها یك دور زندگی دارد؛ موجی است كه اوج می‌گیرد ، سپس برای همیشه فرو می‌افتد. بر همین اساس ، فرهنگ و تمدن اسلامی نیز پس از شكل‌گیری ، در قرن سوم تا ششم هجری به ترقی رسید وآن‌گاه به انحطاط گرایید ، بنابراین احیای مجدد تمدن اسلامی از دیدگاه این نظریه ، دیگر معنایی نخواهد داشت.
 نظریه دیگری وجود دارد که زاویه نگاه آن عکس دیدگاه یاد شده است. این دیدگاه بر این اعتقاد است که نظام ها پدید می‌آیند و از چرخه روزگار محو می شوند ، ولی فرهنگ‌ها ، چون ارگانیسم پدید می‌آیند اما ارگانیسم نابود نمی‌شود. طبق این دیدگاه هیچ فرهنگی در جامعه انسانی بعد از تحقق به تمامی نمی‌میرد. بنابراین ، ممكن است یک فرهنگ طی هزاران سال شكوفا شود و بعد به حالت كمون تنزل كند ، آن‌گاه بار دیگر رخ نماید و دوباره برای دوره‌ای معین غالب شود (ابن‌خلدون ، مقدمه ، ج1، ص334). فرهنگ اسلامی نیز همواره پویا ، متحرك و نه ایستا و مرده ، چنین خصوصیتی دارد. دردوران استعمارکهنه و پس از فروپاشی امپراطوری عثمانی و سپس درعصر استعمار نوین ، سخت تلاش می‌شود كه انرژی متراکم ملت‌های مسلمان ، از طریق پراكندگی درونی و انقسام ، کاهش یافته و تضعیف شود. آنان تلاش کرده اند ، هریك از ملت های مسلمان را به تمدن باستانی خویش دلخوش و پایبند نمایند (سرپیتر منسفیلد، ص 47، 1388). 
تکثر گرایی در جهان اسلام مانع جدی در مسیر اتحاد اسلامی است.
–    لوی ماسلیونی: توان بازسازی الگوهای فرهنگی و رجوع به ادیان ابراهیمی آینده مسلمانان را می سازد.

به یقین میدان دادن به هرگونه «افراط گرایی» ، «غلو» و «تکفیر» در میان جریان های اسلامی اعم از شیعه و سنی ، می تواند موانع جدی تری را پیش روی جهان اسلام ، ایجاد نماید. باید بدانیم ریشه بسیاری از بحران های کنونی ، ناشی از تندروی های ایدئولوژیک و غیر اصولی گروه های مسلمان بوده و دراین وضعیت چاره ای جز تقویت همزیستی اسلامی – انسانی باروش تعمیم گرایی و نه منظر گرایی وجود ندارد.
منظر گرائی؛
منظر گرائی روش مسلط معرفت شناختی در زندگی فکری معاصر است. منظر گرائی به این معنا که گزاره های علمی ، همواره درون چارچوبی صورت می گیرد که منابع مفهومی ای را فراهم می آورد که به واسطه آنها جهان توصیف و تبیین می شود. فاعلان شناسایی در منظر گرائی هرگز به واقعیت ها به آن صورت که هستند ، نمی نگرند ، بلکه نگرش آنها از منظر تمایلات شخصی ، فرض ها و دانش پیشین آنها انجام می شود.
پیش از منظر گرائی، اثبات گرایی دیدگاه مسلط بود. از آنجا که غایت علم توضیح رخداد های جهان است ، آنان معتقد بودند اگر دانشمندان بتوانند خود را از شر تعصباتشان خلاص کنند ، خواهند توانست مراتب واقعیت را مستقیم درک کنند. به یقین مشاهد تجربی ، آزمون فارغ از پیش فرض ها ، می توانند واقعیت را تصدیق و تبیین کنند. بنابراین برای تبیین و توصیف واقعیت ها به مفاهیم نیاز داریم، همان گونه که ریشه تبیین و توصیف ، نظریه ها است ، نظریه ها نیز درساختار مفهومی بزرگتر جای دارند، علم نیز برای پیوند میان نظریه های فردی و شبکه ساختار مفهومی فراگیر ، نقش اساسی دارد. به عنوان مثال نظریه سرمایه داری ، بخشی از مجموعه بزرگ تر نظریه های مارکسیستی شامل نظریه های ایدئولوژی ، جامعه و تاریخ است، پیوند این ها محصول ماهیت علم است.  به عبارت دیگر همواره نظریه های فردی بواسطه نظریه های عمومی تر در سطح بالاتر تبیین می شوند تا سرانجام استدلال نظریه های به مفاهیم بنیادی متوسل شوند و استحکام یابند. به همین دلیل اصول اساسی به مثابه ستاره راهنمای نظریه ها هستند، همان گونه که اعتقادات مفهومی عامل صورت بندی نظریه ها است. بنابراین علم از زاویه منظر گرائی تاکید می کند که بی واسطه نمی توان به واقعیت ها نگریست ، چون یک لوح سفید از یادگیری هر چیزی عاجز است. این همان چالشی است که اثبات گرایان بدان گرفتار شده اند. برای اینکه منظر گرائی نیز به چالش دچار نشود ، ناگزیر از برهان ترجمه هستیم ، به این معنا که برهان ترجمه نشان می دهد که دیگران که به نحو بارزی با مجموعه خاصی از مفاهیم کار می کنند، بایستی در بعضی از توانائی های پایه ای در اعتقادات و اصول تفکر با ما مشترک باشند. اگر این گونه نبودند ما نیز از درک آنان عاجز بودیم ، پس مشابهت ها مارا به تعریف مشترک وا می دارد، به عبارت دیگر تفاوت تنها در یک پس زمینه مشترک قابل تعریف و تبیین است. 
تعمیم گرایی قانون مدار؛
چند فرهنگ گرایی ریشه در تجربه تفاوت های آشکار و مهم دارد. تعمیم گرایی ملهم از موفقیت های قانون عقلای جهان است که الگویی برای تبیین پایه گذاری کرده است که نقش اصلی در آن به قوانین علمی سپرده شده است و قانون در آن مدار نگرش می باشد ، به همین علت تعمیم گرایی قانون مدار  نامیده شده است. تعمیم گرایی قانون مدار در پی آن است که حوادث هستی را به منزله مصادیقی از یک قانون عام تلقی کند؛ به همین دلیل دانشمندان می بایست از مرز امور خاص عبور کرده تا به مخرج مشترک امور خاص دست یابند. تاریخ گرایی  در جهت عکس تعمیم گرایی قانون مدار حرکت می کند و تمام توجه خود را معطوف به فرایند خاصی متمرکز می کند که از طریق آن حادثه خاصی تولید شده است. از این منظر مبنای تاریخ گرایی جامعه را به سمت اختلاف سوق می دهد، هرچند ممکن است در بخش جزئی و درون سیستمی ، میان اجزا ء ، وحدت نسبی برقرار کند، اما نسبت به سایر بخش های یک کل اختلاف و تشتت را فراهم خواهد آورد. در مقابل تعمیم گرایی قانون مدار، دو گانگی یا چند گانگی را به یگانگی واتحاد می رساند. از این دیدگاه علوم اجتماعی برای تثبیت علمی بودن خود ، محتاج کشف قوانین عام است. تعمیم گرایی قانون شناختی ، روان شناسان را به شناخت « قوانین رشد روانی» یا « قوانین تفکر کردن» ، اقتصاد دانان را به کشف «قوانین بازار یا سرمایه داری» و جامعه شناسان را به یافتن « قوانین کاهش همبستگی» فرا می خوانند.
مفاهیم اساسی
بیان و بازشناسی برخی مفاهیم اساسی ، درابتدای این مبحث ضروری است.
تمدن و گستره مفهومی
تمدن معانی مختلف و متفاوتی دارد که همگی به جامعه بشری مربوط می‌شوند. واژه تمدن اشاره به تکامل و شکل‌گیری روابط بشری در زبان ادبیات جهانی است. درزبان های خانواده لاتین دو واژه فرهنگ  وتمدن  معادل کلمه حضاره در زبان عربی است که هر یک دارای ریشه لغوی و تحول تاریخی است. معجم الوسیط، واژه «المدینه» را مترادف واژه «الحضاره» به کار برده است (المعجم الوسیط، 31-30). تمدن از ریشۀ مُدُن و خویشاوندِ مدینه است. بنابراین مدینه به معنای شهرو تمدن به معنای وابستگی به آن معنایی است که دراین باب آمده است. کلمه تمدن از کلمه لاتینی شهرنشین بودن یا شهروندان  وشکل وصفی آن  مشتق می‌شود. این واژه درسال ۱۷۲۲ با مفهومی نزدیک به واژه تمدن استفاده شده است که معنای آن مخالف با بربریت می باشد. انسان شناسان مفهوم تمدن را در جامعه‌های به هم پیوسته ، مردمانی با گروه‌های نمادین که غذا و خوراک خود را ازکشاورزی تهیه می‌کنند و در شهرها زندگی می‌کنند تجزیه و تحلیل کرده اند (مکی، ص20).
 درزبان های روسی ، فرانسوی و انگلیسی ودیگر زبان های لاتین ، مفهوم سیویلیزاسیون را برای تمدن گرفته اند.  سیویل یعنی شهری وکشوری و سیویلیزاسیون اسمِ مصدرآن است که از سیویلیزه  یعنی متمدن کردن می آید. شاید این واژه در زبان های لاتین و روسی به یک مفهوم گرفته شده است. به این دلیل که هر دو ملاک تمدن را به شهر نشینی لحاظ کرده اند. این بینشِ انسان دردو مرحله از زندگی صورت گرفته است ، یکی مرحلۀ غارنشین بودن و دیگری وقتی که پدیده ای به نام شهر درتاریخ ایجاد می شود ، که لغتِ تمدن در این فرایند به وجود آمده است. بنابراین کلمۀ سیویلیزاسیون  ویا سیولیزاتسیا  در زبان روسی به معنی تمدن است اما واقعیت نشان می دهد که مفهومِ شهردرتاریخ با مفهومِ تمدن درتاریخ گرچه متجانس نیستند ولی همزاد و هم اصل هستند و به هم نزدیک اند. لذا تمدن شهرنشینی نیست اما انسانِ متمدن واردِ مرحلۀ شهرنشینی شده است. در دانش معانیِ بیان، این را تسمیۀ شیء به لازمۀ آن می گویند ، مثلِ اینکه به نویسنده ، صاحب قلم گفته شود در صورتی که نویسنده و صاحب قلم دو مفهومِ جداگانه است.
مفهوم تمدن زمینه ساز
مفهوم تمدن درگذر زمان ، دچار تطور بوده و از تحولات اجتماعی ، تاثیر پذیرفته است. آنچه که نگارنده بر آن تاکید دارد این است که تمدن به معنای کلی عبارت است از «مجموعۀ ساخته ها و اندوخته های معنوی و مادی در جامعۀ انسانی است» که ازگذشته آغاز شده واکنون ادامه دارد. درتمدن اسلامی، قید «ایدئولوژی» ضروری است که به دلیل دینی بودن و رویکرد توحیدی درجوهره تمدن اسلامی ،  مورد تاکید قرار می گیرد. وقتی سخن از ساخته های انسانی است ، مقصود ازآن چیزی است که در طبیعت در حالتِ عادی وجود ندارد و انسان آن را ساخته است ، بنابراین ساختۀ انسانی در برابرِ ساختۀ طبیعت قرار می گیرد و در تمدن اسلامی نیز نقش مسلمانان در تکامل جامعه غیر قابل انکار بوده و هرآنچه درطی قرون گذشته ، جزء ساخته مسلمانان درحوزه های مختلف تمدنی را به همراه داشته باشد ، شاخص تمدنی به شمار می آید. مقصود ازاندوخته نیزعبارتنداز: انباری از تجربه ها ، داده ها ، دانش ها ، قراردادها و اختراع های گذشته که جامعه آن را از چند طریق ذیل به میراث می گیرد. الف: بوسیله مطالعه گذشتۀ تاریخیِ یعنی تراث تاریخی و دیگر با وام گیری و تقلید با شیوه تبادل تمدنی ازدیگرتمدن های جاری که همزمان در سایر نقاط جهان جریان دارد ، و طریقِ سوم بومی سازی یا ساخت تمدن نوین است. به عبارت دیگر می توان با این مثال موضوع را بیان داشت که ما صنایع کشاورزی را از گذشته می گیریم ، اما صنایع ماشینی وصنایع نانوتکنولوژی را از دیگرانی که آن را کشف و در حال کاربرد سازی آن هستند ، دریافت می داریم و ازطریقِ سوم یعنی بومی سازی به توسعه داخلی آن می اندیشیم. این فرایند صنعتی ، یک دست آورد تمدنی است که به صورت سلسله جهانی در جامعه بشری از سوی نخبگان مسلمان و غیر مسلمان در جوامع استمرار داشته و اندوخته های فراوانی را به همراه آورده است. می بایست یاد آور شد که انسان در تمدن دو گونه اندوخته دارد : معنوی و مادی ، یکی صندلی می سازد که مادی است و دیگری شعر می سُراید که معنوی است ، مجموعۀ دانش ها ، ساخته های معنوی انسان است.
 آن گونه که ذکر شد تمدن را می توان به شکل کلی عبارت از « نظم اجتماعی» دانست که در نتیجه وجود آن ، «خلاقیت فرهنگی ، همبستگی اسلامی ، زیست مسالمت آمیز ، رشد و تکامل معنوی ، اجرای عدالت اسلامی ، درحق همه ملت های مسلمان » امکان پذیر می شود. این همان مفهومی است که از آن به تمدن زمینه ساز تعبیر می شود» (العمیری ، چ4 ، 1384). تمدن زمینه ساز به جامعه عصر ظهور حضرت حجت (عج) اشاره دارد که در صورت ساخت مقدمات آن بوسیله اراده جمعی مسلمانان ، جامعه مورد پسند آن حضرت که در روایات مختلف توصیف شده است تحقق پذیر خواهد بود (کامل سلیمان ، 1427هـ ق ). بنابراین مفهوم تمدن زمینه ساز به سبک زندگی مجموعه ای از انسان های مسلمان که درچند دوره ی تاریخی و در چندین منطقه ی جغرافیایی زندگی می کنند و دارای اهداف و اصول مشترکی هستند ، اطلاق می شود.
‌ مفهوم شناسی فرهنگ
 می‌توان در زبان فارسی فرهنگ را میراث اجتماعی انسان دانست که او را از سایر حیوانات متمایز می‌سازد. این وجوه تمایز را که منحصر به انسان است ، مبتنی بر چهار ویژگی، تفکر (قدرت یادگیری) ، تکنولوژی، اجتماعی بودن (گروهی زندگی کردن) و تکلم برای بیان مقاصد می باشد. دراین بین عامل های اصلی تشکیل دهنده و پیدایش فرهنگ ها را می توان بررسی نمود. درتوصیف فرهنگ ، سوال فرهنگ چگونه آغاز شد؟ پرسش پرکشمکشی است که بسیاری را بر انگیخته و پاسخ های گوناگونی بوجود آورده است. فرهنگ فارسی معین واژه‌ی «فرهنگ» را مرکب از دو واژه«فر» و«هنگ» به معنای ادب، تربیت دانش ، علم ، معرفت و آداب و رسوم تعریف کرده ‌است. واژه فرهنگ به صورت «فره هنگ» آمده‌است که از دو جزء «فره» به معنای پیش و فرا ؛ و «هنگ» به معنای کشیدن و راندن ، ساخته شده ‌است. در نتیجه «فرهنگ» به معنای پیش‌کشیدن و فراکشیدن است. به همین سبب است که در زبان فارسی‌ فرهنگ را سبب پیشرفت می‌دانند. براي آن كه بدانيم فرهنگ چيست و چه سير تاريخي داشته است «مفهوم فرهنگ» از داريوش آشوري (حسین سرافراز،ص34 ). جامعه شناسان برای واژه ی «فرهنگ» بیش از پانصد معنا ذکر کرده اند که پرداختن به تک تک آنها و بررسی نقاط قوّت و ضعف هر یک دشوار خواهد بود.  
  برخی فرهنگ را به مجموعه پیچیده‌ای از دانش‌ها ، باورها ، هنرها ، قوانین ، اخلاق ، عادات و هرچه که فرد به عنوان عضوی ازجامعه خویش فرا می‌گیرد تعریف کرده اند (ادوارد تایلور1832-1917). به اعتقاد آنان هرمنطقه از هر کشوری می‌تواند فرهنگ متفاوت با دیگر مناطق آن کشور داشته باشد.  از ویژگی های فرهنگ این است که به وسیله آموزش ، به نسل بعدی منتقل می‌شود ؛ در حالی که ژنتیک به وسیله وراثت انتقال می یابد. ازدیگر ویژگی فرهنگ این است که راه مشترك زندگي ، انديشه و كنش انسان به شمار می آید.
 فرهنگ ارتباط گسترده با برخی مفاهیم مانند مذهب ، ارزش های انسانی، رشد علمی ، قوانین جاری ، زبان  دارد. فرهنگ دربرگیرنده ی اعتقادات ، ارزش ها ، اخلاق و رفتارهای متأثر از آنها است و همچنین آداب و رسوم و عرف یک جامعه معین درآن تعریف می شود. درپاره ای دیگر از تعاریف ، فرهنگ به عنوان «عاملی که به زندگی انسان معنا و جهت می دهد» شناخته می شود. به عبارت دیگر فرهنگ علی رغم محدودیت قلمرو مفهومی نسبت به تمدن ، عنصری است که به تمدن جهت و زاویه حرکت را نشان می دهد.
مفهوم شناسی هویت
واژه هويت مبنايي‌ترين واژه فرهنگي است ، به گونه‌اي كه رسيدن به هر جمع‌بندي در باره آن مي‌تواند مفهوم ديگر مؤلفه‌‌های مرتبط را تحت تأثير قرار دهد. هویت و اصطلاحات مترادف آن از پیچیده ترین مفاهیم در علوم مختلف محسوب می شود. مقایسه ی تطبیقی معنا و مفهوم هویت با سایر علوم از جمله روانشناسی ، جامعه شناسی و فلسفه ، نشانگر دیدگاه هر یک از نظریه پردازان این رشته ها نسبت به موضوع هویت است. تفاوت دیدگاه اندیشمندان علوم مختلف ، نشانگر نزدیکی و هم گرایی معنا و مفهوم هویت به رغم مبانی متفاوت و متباین آن هااست ، (مجله، کتاب ماه هنر ، ص 48،  1391 ، 173).  هویت در زمره مفاهیم پرمناقشه¬ است که هم سهل بوده و هم ممتنع است (بهزادفر، ص 15، 1390). این مفهوم ، در روند ناگزیر جهانی شدن و تعامل فرهنگ¬ها و تمدن¬ها ، تبدیل به یک دغدغه برای بسیاری از ملت¬ها و دست¬اندرکاران گردیده¬ است، (غراب، ناصرالدین، ص 22). درلغتنامه دهخدا برای بیان ریشه و اصل کلمۀ هویت، از لفظ «هو» استفاده شده¬ است (دهخدا ، ص 20866) ، که در فارسی به «این¬ همانی» ترجمه می¬ شود.  هویت دراصل واژه¬ای عربی بوده و از مصدر جعلی «هو»  ضمیر مفرد غایب ، گرفته شده¬ است، (نیکلسون ، ص 7، 1374). تنها موجودی که دغدغه هویت داشته و دارد انسان است ، تا بتواند به این سوال همیشگی: من کیستم؟ پاسخ دهد.
 با یک نگاه اجمالی در میان علومی که چالش هویتی را مطرح می¬ نمایند می¬توان به مفهوم مطلق هویت در فلسفه اشاره کرد ، علاوه بر آن به این مفهوم به شکلِ اصطلاحی و درکنار دیگر مفاهیم مانند: هویت اجتماعی، هویت فرهنگی، هویت فردی، هویت جنسی و هویت شهری ، در جامعه شناسی، روان شناسی و انسان شناسی پرداخته¬ اند (کرجی، ص 265، 1375). جامعه¬ شناسانِ نظریۀ کنشِ متقابلِ نمادین ، اعتقاد دارند که هویت قبل ازآنکه پدیده¬ ای فردی باشد امری اجتماعی بوده که هویتِ قومی، ملی و دینی براساس همین تعریف شکل می¬ گیرد (بهزادفر، ص 21، 1390). نکته حائز اهمیت اینکه هویت ، دریک فرآیند در حال تغییر و دگرگونی مستمر بوده و پدیده ای پویاست. براین اساس، نخستین گام در راه تشخیص هویت، امکان بازشناسی پدیده مطابق شباهت¬ های آن با پدیده¬ های هم¬سنخ و غیرهم¬ سنخ درذهن است.
 رابطه تمدن زمینه ساز و فرهنگ
ممکن است اینگونه تداعی شود که تمدن و فرهنگ مترادف یکدیگر بکار می روند ، در حالی که همواره ، فرهنگ ، بخشی از تمدن و یکی از عناصر تمدن به شمار می آید. برخی نیز ممکن است بر این تصور باشند که فرهنگ در نقطه ی مقابل تمدن قرار دارد ، این مفهوم نیز در این تعریف قابل قبول نخواهد بود. در این مضمون ، معنای تمدن زمینه ساز شامل کلیه دست آوردهای مسلمانان در دو بعد مادی ومعنوی که برای جامعه اسلامی مفید باشد و با شریعت اسلام تضادی نداشته باشد را دربر می گیرد. تمدن به حوزه ی خلاقیت انسانی ، مرتبط با فن آوری نوین (تکنولوژی) و علم مورد نیاز مسلمانان اشاره دارد. تکنولوژی و علم ، عمومی ترین معیارهای مورد استفاده در حوزه تمدن زمینه ساز بوده اند. معنای فرهنگ اسلامی نیز شامل همه عقاید و آفرینش های انسانی مربوط به دین ، هنر و کلیه ارزش های اسلامی می شود. و همراه با این معیارها ، از خصوصیت های دیگری نیز استفاده شده است که در مشاهده تجربی ، فرهنگ ها با آنها پیوستگی داشته اند: وجود شهرهای اسلامی وجود ناهمگونی جمعیتی مسلمانان که براثر تقسیم پیچیده ی کار با هم مرتبط شده اند و تمرکز قدرت اقتصادی و سیاسی از جمله آن ها است. بنابراین به یقین در تعاریف مفاهیم تمدن و فرهنگ این مسئله قابل اثبات است که مفهوم تمدن زمینه ساز وسیع تر از گستره فرهنگ اسلامی می باشد. فرهنگ گرچه نقش راهبری در تمدن را بر عهده دارد و سهم قابل توجهی از بینش و انگیزش ها را به خود اختصاص داده است اما فرهنگ از عناصر زیر ساختی تمدن زمینه ساز بوده و در مقایسه با آن ، در دایره کوچک تری نسبت به دایره تمدن استقرار یافته است. به عبارت دیگر مسلمانان می بایست فرهنگ اسلامی را توسعه دهند و از این طریق موجب تمدن زمینه ساز باشند.

 عوامل و عناصر تمدن زمینه ساز
تمدن بدون اختصاص به جغرافیای خاصی ، میراث بشری است ، به همین علت جز دردنیای انسان تمدنی وجود ندارد. زبان و دولب انسان به او امکان سخن گویی و ابداع داده است. در قرآن کریم نیز به بخش توان مندی های تمدنی انسان اشاره شده است.  عقل انسان نیز از عناصر مهم تمدنی است ، زیرا هیچ تمدنی نمی توان یافت که خرد انسانی در آن کاربرد نیافته باشد. بنابراین عقل ابزار و شاخص تمدن است. زمان و مکان که از عناصر اصلی تاریخ است ، نیز از ابزارهای تمدن سازهستند زیرا نوآوری های عقلانی در بستر زمان گسترش می یابد و نسبت تمدن به مکان وجغرافیایی طبیعی نیز بسیار مهم است ، چون تمدن های قدیم بشری درکنار رودخانه ، دریا ، یا سواحل حاصلخیز، به رشد و شکوفایی رسیده است ، که می توان به عنوان نمونه به تمدن مصر و رود نیل، تمدن چین و رود زرد ، تمدن آریایی و فلات ایران ، تمدن یونان و سواحل مدیترانه اشاره داشت. خاورمیانه که گهوراره تمدن بشری است ، با این ویژگی های طبیعی به صورت اورگانیک مرتبط بوده است. امروز از انرژی های فسیلی مانند نفت و گاز ، انرژی های خورشیدی ، انرژی های هسته ای و نوین ، انرژی های بادی ، انرژی های کشنده که ناشی از جذر ومد دریا می باشد در ساخت و شکل گیری تمدن ، نام برده می شود و ملت های که این چنین توانایی های طبیعی یا جغرافیایی در اختیار دارند ، از ملت های تمدن ساز محسوب می شوند. چنین ویژگی ها در طبیعت و جغرافیای کشورهای اسلامی وجود دارد و به یقین در قرون آتی نیز روند تمدن سازی با پیوستگی با عناصر یاد شده استمرار خواهد داشت.
 درساخت و شکل گیری تمدن چند عنصر تاثیر گذار اصلی نیز شامل موارد ذیل وجود دارد الف: عامل انسان (در ساخت تمدن همه چیز برای انسان در حال تحقق است وانسان نیز به خاطر فطرت ، عقل وغریزه عامل بسیار مهمی در فرایند ساخت تمدنی است). ب: عامل فرهنگ (در سه شاخه ی باورها ، ارزش ها و رفتارها). دانستن این نکته ضروری است که کلیه ایده ها ناشی از زاویه نگاه فرهنگی انسان نشات می گیرد. ج: عامل دین (تمام انبیا الهی و ادیان توحیدی، درتغییر تاریخ ، همانند سایر عناصر نقش داشته اند). د: عامل مادی و طبیعی (کلیه تمدن های بشری در ارتباط با نظام های اقتصادی و جغرافیایی طبیعی شکل گرفته اند). امروز عناصر طبیعی اعم از انرژی های فسیلی یا انرژی های نوین ، در ساخت تمدن ها ، دارای نقش برجسته و حیاتی می باشند. یاد آوری این نکته نیز مهم است که برخی عوامل  مانند علم (به منظور تولید شاخه های مختلف علم) ، فلسفه (تبیین چرایی ها وتقویت عقلانیت اجتماعی) ، ادبیات و هنر (ابزار انتقال دانش وعقیده به دیگران از طریق کلمات، زبان، شعر، فیلم و… ) و عامل نژاد مانند تبار عرب ، تبارترک و تبارایرانی در تمدن اسلامی (نژاد برتر حاکم بر نژاد پست تر است) به عنوان عوامل فرعی تمدن ساز ، ایفای نقش کرده اند. متاسفانه عامل نژاد یا تبار در سایر تمدن های بشری ، انگیزه تجاوز و استعمار دیگر کشورها شده است . بنابراین در بررسی عوامل و زمینه های شکل گیری تمدن ها ، چند عامل اصلی و چند عامل فرعی  دارای نقش برجسته اند که هر یک در جای خود تمدن ساز بوده و فقدان آنها نیز ، تمدن برانداز یا تمدن سوز به شمار می آید که اگر علل انحطاط تمدن ها را بررسی کنیم ، به یقین بخشی از آن را همین عوامل شکل خواهند داد (ویل دورانت ، ص 4، 1385).
نقش مظاهر در تمدن زمینه ساز
 ابنیه و آثار فراوان اسلامی درجهان اسلام یادگارهای تاریخی هستند که بر تمدن خاص ملل مسلمان گواهی‏ می‏دهند. این آثار مبین یک حادثه‏ی معنی‏دار بوده و یا حکایت از ارزش های فرهنگ اسلامی است ، اعم از این‏که در شهر قرار گرفته باشد و یا در خارج آن ، مهم آن است که موضوع آن مورد توجه خاص واقع شده است. بسیاری از بناهای اسلامی به نماد شهر تبدیل شده و هویت ساز گشته اند. هویت سازی فرایند بسیار پیچیده ایست و احتمال این که یک بنا به هویت یک شهر تبدیل شود بسیار زمان براست.
 بنابراین نمادها و مظاهر تمدنی یکی از عناصر ساخت هویتی تمدن زمینه سازاست به همین دلیل مظاهر تمدن اسلامی نشانه و معرف هویت فرهنگی ملتهای مسلمان  ميباشد و حفظ آن ضروری است. همانگونه که هر قوم و ملتي داراي مظاهر تمدن مختص به خود بوده و نمونه های مانند معماري ، هنر، آداب و رسوم از مظاهر تمدنها به شمار می آیند. اگر مفهوم مظاهر تمدن ، به مفهوم نوآوريها ، اختراعات و ابتكارات و صنعتهاي پيشرفته نیز اطلاق شود قابل تطبیق در این بحث خواهد بود. اگر فرهنگ را به معنی ادب ، دانش ، معرفت ، تعلیم و تربیت ، هنر ، آداب و رسوم یک قوم بدانیم  و تمدن را به معنی مدنیت و شهر نشینی ، در آن صورت مطالعات هویت یک منطقه ، منفک از مطالعات فرهنگ و تمدن آن نخواهد بود. در میان برنامه‏های عبادی اسلام نیز نماز و حج صورت نمادین آشکاری دارند. رکوع نماد تعظیم ، سجده نشانی از نهایت کرنش و خاکساری ، قنوت نماد تذلل و در خواست عاجزانه ، قربانی جلوه دست‏ برداشتن از همه دلبستگی‏ها ، رمی‏جمرات طرد همه وسوسه‏ها  و لباس احرام ، طواف کعبه ، قبله ، وضو، سعی صفا و مروه هر کدام یک نشانه و یک شعار است  که به کار رفته است.
پیوند نماد و هویت در تمدن زمینه ساز   
 ایجاد و ابداع نمادهای نوین یا تکمیل نمادهای موجود ، درفرهنگ و تمدن اسلامی یک ضرورت است. «محافظت از نماد» نیز، هم به معنی باقی نگاه داشتن مظاهر نماد و حضور مستمر آن در صحنه اجتماعی است و هم به معنی جلوگیری از تحریف هویت و حفظ رابطه نماد با هویت است. به گونه ای این بحث در قرآن کریم نیز مورد اشاره قرارگرفته است: «ذَلِكَ وَمَن يُعَظِّمْ شَعَئِرَ اللَّهِ فَإِنَّهَا مِن تَقْوَى الْقُلُوبِ»‏ (حج/32) «بزرگ داشت‏ شعائر الهی صفت دل های باتقوا است». قرآن كریم در آیات دیگر، با صراحت دو مورد از مراسم و برنامه‏هاى حج را جزء شعائر الهى شمرده است: یكى «صفا و مروه» و دیگر «شتران قربانى» ، اما شعائر الهى در چند عنصر خلاصه نمى‏شود و تمام عبادت‏هاى دسته جمعى ، مانند نماز جمعه وجماعت و مراسم حج ، که سازنده هویت اسلامی، از شعائر خداوند است. عنصر تقوا که از حالت‏هاى روحى است ، از آثار و نشانه‏ها به وجود آن می توان پى‏برد ، زیرا در كارهاى ظاهرى ، بین گناه و ثواب فرق چندانى نیست مثلاً: نماز خالصانه با نماز ریاكارانه در ظاهر یكى است وآنچه یكى را ارزشمند ودیگرى را ضدارزش مى‏كند ، همان روح و باطن كار است كه مربوط به قلب‏هاست. قرآن فرموده است: « أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُواْ لاَ تُحِلُّواْ شَعَآئِرَ اللّهِ وَلاَ الشَّهْرَ الْحَرَامَ»  (مائده/2). «ای اهل ایمان ، حرمت ‏شعائر الهی را نگاه دارید ». خداوند در ابتداى این آیه ، احترام به همه شعائر را واجب و هتك حرمت آنها را حرام نموده است ، ولى در میان شعائر، چند مورد را به خصوص ذكر كرده است از جمله: چهار ماه رجب ، ذیقعده، ذیحجّه و محرّم كه جنگ درآنها حرام است و ماه ذیحجّه كه حج در آن انجام مى‏شود ، هَدْى كه قربانى بى‏نشان است. همه موارد یاد شده سازنده هویت اسلامی ما است.     
امام سجاد (ع) از نماد اشک برای بقای حرکت نهضت کربلا بهره گرفته است. توصیه به از بین بردن هیاکل عبادت مثل بت و صلیب ، اقدام حضرت موسی (ع) در به آتش کشیدن گوساله سامری و به دریا ریختن خاکستر آن  و تخریب مسجد ضرار توسط پیامبر اکرم (ص)، نمونه‏هایی از پیوند نماد و هویت است. امام علی فرمود: «من تشبه بقوم فهو منهم » (نهج البلاغه، حکمت ٢٠٧) «هرکس به گروهی شبیه گردد ، از آنها است ». بهره گرفتن از یک نماد «پذیرش‏» آن و «ابراز مهر» به اوست. بار دیگر قرآن کریم دراین زمینه فرمود: « لاَ تَتَّخِذُواْ الْيَهُودَ وَالنَّصَارَى أَوْلِيَاء وَمَن يَتَوَلَّهُم مِّنكُمْ فَإِنَّهُ مِنْهُمْ» (مائده/51) «هر كس از شما كه آنان را ولىّ خود قرار دهد پس قطعاً از آنان است ». به دلیل پیوند میان نماد و هویت ، تبرّى از نماد دشمن ، از شرایط ایمان شمرده شده است. به این ترتیب برما است که رابطه میان نمادهای دین و معانی آن را اگر گسسته شده برقرار کنیم و اگر متزلزل گشته ، محکم گردانیم . درعصر کنونی احیای نمادها درمیان این همه هیاهوی خاموش ، دعوت انبیا را تداعی می کند و پژواک پیام صالحان می باشد. مسلمانان در مسیر هویت خواهی اسلامی خویش به خوبی دانسته اند که اگر از سر ضعف یا جهل مظاهر فرهنگ و اصالت‏خود را پنهان کنند ، نسل آینده که در معرض هزاران پیام پنهان و آشکار قرار دارد ، از دینداری خجالت‏ خواهد کشید و از عمل به وظایف شرعی ، در برابر دیگران احساس حقارت خواهند کرد و آنگاه نماز خواندن ، صدقه دادن ، امر به معروف ، نهی از منکر ، اذان ، سلام ، حجاب و حج ، پدیده‏ای خواهند بود که به تدریج دستخوش فراموشی خواهد شد.
عناصر تشكيل‌دهندة هويت
 از مسائل مربوط به چيستي هويت ، عناصر تشكيل دهندة هويت است. معمولاً عناصري مانند جغرافيا ، تاريخ ، زبان ، قوميت و تبار، دين ، باورها ، عقايد ، اخلاق و هنجارها ، ميراث فرهنگي ، آداب و رسوم به عنوان مؤلفه‌هاي اصلي و ثابت تشكيل دهنده هويت تاثیر گذار در تمدن زمینه ساز مورد اشاره قرار گرفته‌اند. مؤلفه‌هايي ديگر مانند: تجددخواهي ، ميل به پیشرفت ،‌ عدالت‌خواهي و ظلم‌ستيزي ، خودآگاهي ، بينش معنوي و اشراقي، اخلاق‌گرايي ، تقدير‌گرايي ، خردورزي ، دانش‌اندوزي ، محافظه‌كاري هم مورد توجه قرار مي‌گيرد . در باره‌ عناصر تشكيل دهنده هويت ثبات يا عدم ثبات آن نیز مورد بحث است،  يعني آيا هويت همواره از چند عنصر مشخص تشكيل شده است و يا مي‌توان عناصري غيرمشخص را براي آن در نظر گرفت. فزون بر خردمندی و هنر انسانی، وجود اماکن‏ اسلامی ، تاریخی ، نظام زیست مشترک در هماهنگی با طبیعت‏ (بافت‏های روستایی و شهری) فضای این همانی و تعلق هویتی را نیرومندتر می‏سازد. و بدین سبب یادمان‏های گذشتگان که نشان ابتکار و خلاقیت مسلمانان درآن‏ها نقش بسته ، در زمره‏ی میراث جهان اسلام به شمار رفته و از ابزار وآلات‏ هویت‏ساز و هویت‏پذیری افراد مسلمان یا جماعت‏های پراکنده‏ی‏ اسلامی حکایت می‏کند. هویت اسلامی تابعی از مکان (فضا) و زمان است. جامعه شناسان و به ویژه انسان شناسان همواره براین نکته تاکید می¬ کنند که مکان و سرزمین برای مردم بسیار با اهمیت است. چرا که این دو عنصر توانایی هویت ¬سازی بسیار بالایی دارند. بی¬ گمان هویت داشتن در درجه نخست به معنای خاص و متمایز بودن ، ثابت و پایدار ماندن و به جمع تعلق داشتن بوده که مکان و فضا این نیاز هویتی انسان را برآورده می¬ کنند. زمان نیز به این دلیل اهمیت می¬ یابد که فرد می¬ بایست برای کسب هویت از تداوم خود اطمینان حاصل نماید. این تداوم چیزی نیست جز احساس ثبات شخصیت در طول زمان . به دیگر سخن هویت بر تداوم استوار بوده و تداوم هم در چهارچوب زمان معنا می¬یابد (آرنولد توین بی ، ص29). ملت های مسلمان دارای دو گونه هویت می باشند که شامل هویت های ملی و هویت اسلامی می شود و جمع بین دو هویت یاد شده ، نیازمند هنر مدیریت و ظرفیت تمدنی رهبران مسلمان است که ممکن است هرکسی از عهده آن بر نیاید و به یقین نیازمند یک شخصیت ذوابعاد و دارای وسعت فکری و سعه صدر است که تنها منافع یک جریان را ملاک قرار ندهد ، بلکه به مصالح کلان و جامع بیاندیشد. این نکته همان چیزی است که در مقوله «تمدن زمینه ساز» در جامعه عصر ظهور، مورد اشاره قرارگرفته است.
رویکرد چهارگانه هويت و تمدن زمینه ساز
درهرنگاهي به هويت و با هر نظریه و زاويه ديدي ، پرسش از چيستي هويت (‌ هويتِ هويت ) نخستين پرسشي است كه در برابر ما رخ مي‌نمايد ( شيخاوندي ، ص 7-9 ، 1379). پاسخ اين پرسش ها برخاسته از پاسخي است كه به چيستي هويت داده مي‌شود. جناب دکتر الویری رویکرد چهارگانه ای را به شرح زیر در زمینه هویت آورده است ،( محسن الويري ، پيرامون چيستي هويت).  این موضوع را سایر محققان نیز در تعريف هويت مورد اشاره قرارداده اند( كرمي، جهانگير، ص 1 ـ 11).
 الف: رويكرد ماهيت‌گرا كه مي‌كوشد به مؤلفه‌هاي ثابت و تغييرناپذير و غيرقابل كاهش دست يابد و به اين ترتيب هويت را بر اساس اجزاي تشكيل دهنده آن تعريف كند. آن دسته از تعاريف كه بلافاصله به سراغ مؤلفه‌هايي مانند سرزمين ، نژاد ، تاريخ ، فرهنگ و مانند آن به عنوان عوامل تشكيل دهنده‌ هويت مي‌روند در اين دسته قرار مي‌گيرند.
 ب: رويكرد گفتمان‌گرا كه بر چگونگي توليد و سازمان يافتن تمايزها و كنش هاي گفتماني متمركز است و نقش عوامل طبيعي و اجتماعي از قبل موجود را يا نفي مي‌كند و يا آن را كم‌اهميت جلوه مي‌دهد. شايد بتوان تعاريفي كه هويت ـ مثلا هويت ملي ـ را به معناي احساس تعلق و وفاداري به عناصر و نمادهاي مشترك در اجتماع ملي ( جامعه كل ) و در ميان مرزهاي تعريف شده سياسي مي‌داند به عنوان نمونه‌اي براي اين رويكرد نام برد ،( زاهد، هويت ملي ، ص 131).
 ج: رويكرد تكوين‌گرا كه بيش از هر چيز فرايند شكل‌گيري هويت در ظرف زماني و مكاني را مورد توجه قرار مي‌دهد. مانند اين كه هويت را فرايند پاسخگويي آگاهانه هر فرد به دسته‌اي از پرسش ها در باره خود بدانيم ، (زاهد ، همان ، ص131).
 د: رويكرد كاركردگرا كه توجه خود را به نقش و كاركردهاي هويت معطوف مي‌كند و مي‌كوشد هويت را بر اساس نقش‌آفريني و كاركرد آن بشناساند. نمونه‌هاي اين رويكرد فراوان است. تعاريفي از هويت كه به نقش آن در انسجام اجتماعي و وفاق ملي و همبستگي و مانند آن اشاره مي‌كند ، مي‌تواند در اين مجموعه مورد توجه قرار گيرد (زاهد ، همان ، ص129).
 بر اساس رویکرد هویت گرا و رویکرد كاركردگرا که موجب تشکیل مولفه های ثابت هویت  و نقش آفرینی هویت می شوند ، هویت اسلامی را به عنوان عنصر تاثیرگذار در تمدن زمینه ساز ، می توان از آن در این مسیر بهره گرفت ( گيدنز، آنتوني، تجدد و تشخص، 1378).  زیرا هويت جمعي علاوه بر هویت فردی نوعي حس پايداري نسبت به جامعه خود و مجموعه‌ انسان هايي است كه فرد در پيوند با آنها با معيارهاي جامعه‌شناختي همگون است ( احمدي، حميد ، هويت ملي،‌ ص 7 – 9 ، 1384). به طور کلی ، هویت نوعی آگاهی و درک از «خود» است که از رهگذر تاسیس «دیگری» حاصل می¬شود(احمدي، حميد ، همان،‌ ص 23). از این رو می¬توان نتیجه گرفت که هویت حاصل نوعی تعامل و کنش متقابل «من» با «غیر من» یا «دیگری» است. پس این مفهوم ، بیش از آنکه خود را در یگانگی و شباهت بیابد ، در تکثر و تفاوت مطرح می¬ کند. در نتیجه هویت اسلامی ملت های مسلمان ، نیز با نوعی تعامل متقابل میان دولت ها ، نخبگان و ملت های مسلمان شکل می گیرد که در جای خود بستر تمدن زمینه ساز می باشد.
آسیب شناسی تمدن زمینه ساز
تمدن علاوه بر عوامل پیشین ، دارای چهار رکن و عنصر زیرساختی شامل تدبیر امور اقتصادی ، سازمان سیاسی (دولت)، رعایت سنن ونظام واره اخلاقی و توسعه دانش و بسط هنر، می باشد.  آرنولد توین بی ، مورخ و تحلیلگر تمدن معتقد است ، از عناصر مهم تشکیل تمدن بشری ، دردرجه نخست ، علم و بعد قدرت اجرایی برای کاربرد یافته های علمی از نیازهای اساسی است. این نکته مهم همان چیزی است که در تحلیل افول تمدن اسلامی ، باید بر آن تاکید کرد زیرا مسلمانان ، بعد از ذخایر حیاتی و بسیار مهم دوران نهضت ترجمه ، از سیستم اجرایی ، کاربرد یافته ها ، غفلت ورزیدند و بدان به صورت مقطعی نگریستند؛ در حالی که عکس این مسئله در تمدن غرب رخ داده است. توسعه تلاش جمعی و تقویت و فعال سازی خلاقیت بشری ، از عوامل تداوم حیات انسان است که تمدن پژوهان بدان پرداخته اند ( آرنولد توین بی ، ص47). تمدن زمینه ساز تا زمانی برقرار خواهد بود که دچار استبداد فردی وگروهی ، تحجر دراندیشه و جمود دررفتار، عقل گریزی و سایر عوامل انحطاط داخلی نشده باشد اما وجود این عوامل می تواند زمینه ساز دخالت عوامل خارجی شده و به حیات آن پایان دهد. بنابراین مولفه یاد شده در تمدن زمینه ساز می بایست مورد توجه جدی رهبران و نخبگان جهان اسلام باشد.
 نگارنده بر این اعتقاد است که تمدن زمینه ساز بعد از شکل گیری وتاسیس ، می بایست به سرعت در مسیر خلاقیت ونوآوری اسلامی به همراه آزادی های متناسب شریعت و عقلانیت اسلامی حرکت کند ، تا از این طریق بتواند زمینه جذب سایرملت ها را نیز فراهم آورده  و لایه های درونی و بیرونی خود را تقویت نماید. در غیر این صورت باید خود را در ابعاد وسیع برای هضم شدن در سایر تمدن ها ، مهیا کند. در این مقوله تاکید بر مفاهیمی همچون «زیست مسالمت آمیز»، «زند گی بر مبنای اصول انسانی» ، «انسان وجهانی شدن» و«انسان همکیش – انسان همنوع» ، درمسیر ساخت تمدن زمینه ساز که گاهی ازآن به تمدن نوین اسلامی تعبیر می شود ،  دارای اهمیت ویژه خواهد بود.
دیدگاه متفکران تمدن پرداز و ظرفیت تمدن اسلامی
 توسعه تمدن اسلامی درمناطق مختلف جهان ازحوادث تاریخی شگفت انگیز است که بسیاری از اندیشمندان را به خود مشغول داشته است. می توان وقوع آن را در تاریخ جهان از پدیده های پیچیده و فکری بی نظیر دانست که در مسیر خود ، همواره جامعه بشری را با تغییر ساختی مواجه کرده است. شکل گیری تمدن اسلامی درکنار سایر تمدن های بشری به دلیل داشتن جوهره دینی ، رویکرد جدیدی به حرکت جامعه انسانی بخشید که درجای خود از مزایای منحصر بفرد برخوردار است. اکنون که پانزده قرن از زمان تاسیس تمدن اسلامی می گذرد و قلمرو جغرافیایی آن در این مدت به سرعت توسعه یافته و به نقاط وسیع و متعدد جهان رسیده است. محققان و نظریه پردازان حوزه تمدن اسلامی ، روند شکل گیری و ساختار تمدن اسلامی را ، به دقت مورد بحث و تبادل نظر قرار داده اند. دراین ارتباط صاحب نظران از میان اندیشمندان مسلمان یا مستشرقان مفاهیم فراوانی را تولید کرده اند. در حوزه مبانی و تاریخچه تمدن اسلامی در مقطع زمانی پنج قرن هجری در عصر عباسیان ، مکی ، مباحث گسترده ای را ارائه کرده است ،  (مکی ، ص57). همچنین مباحثی را مولف کتاب «موانع مهندسی» دراثر خود آورده است که برخی موارد آن ، قابل نقد می باشد ، (عبد العلی رضایی ، ص 25). همچنین اکبر احمد پاکستانی با تاکید براهمیت تعادل و مدارا درتمدن اسلامی (آینده تمدن مسلمانان ،1985) ، حسن حنفی با تاکید بر ضرورت  بازسازی علوم اسلامی در تمدن اسلامی  و ضیاء الدین سردار(تمدن اسلامی ، 1989) نیز در این زمینه نظریه پردازی کرده اند.
در میان شرق شناسان ، آدام متز ، (شرق شناس آلمانی) ، تمدن اسلامی در قرن چهارم هجری را به خوبی توصیف کرده است ، (آدام متز ، 1388). توجه آدام متز در موارد بسیاری معطوف به ظواهر اموراست. در عین حال ، جامعیت آن نسبت به شئون مختلف دورانی است که امروزه عصر طلایی یا دوره رنسانس مسلمین خوانده می شود که اوج اقتدار سیاسی، اقتصادی، علمی ، فنی وهنری مسلمانان محسوب می-شود. دراین کتاب تکامل و تحول حکومت ها ، سازمان ها، نهادها، آیین ها، سبک ها و اندیشه¬ها ، زیر لوای اسلام تصویر شده و مجموعه¬ای عظیمی از مدارک و شواهد برای خواننده تبیین گردیده است. محمد مونس ، نیز به عنپ وان یک محقق و تمدن پرداز عرب زبان دراثر خود با عنوان «گستره تمدن اسلامی» با استفاده از هزار و 700 منبع که همگی از منابع اصلی است ، براهمیت ظرفیت تمدن اسلامی تاکید دارد. در حالی که بسیاری از مستشرقان معتقدند ، تمدن اسلامی دارای دوره‌ای طلایی بوده اما امروز رو به افول گذاشته و در موزه‌ها قرار دارد. مونس محمد ، بر این تفکر است که تمدن اسلامی دارای فراز و فرود بوده اما هنوز به پایان نرسیده است. نویسنده عوامل انحطاط فرهنگ و تمدن اسلامی را جنگ‌های صلیبی ، حمله مغول و تهاجم عقیدتی کمونیست ها عنوان می‌کند و درباره نسبت مفهوم فرهنگ و تمدن معتقد است ، تمدن عام‌تر از فرهنگ می باشد.
  ژوزف بورلو ، نویسنده کتاب «تمدن اسلامی» نیز پس از توصیف سه دوره خلافت عباسی، نظام ها ، نهادها و قانون ها و سایر مظاهر تمدن اسلامی و مبانی اجرای آنها را مورد واکاوی قرار داده و چگونگی شکل گیری ، امپراطوری عثمانی و شکوفایی تمدن در این دوره و چرایی افول آن را مورد بحث قرار داده است ، (ژوزف ، بورلو ، 1386). این شرق شناس در ارتباط با مسائل بزرگ جهان اسلام در عصر حاضر و نوزایی دوران معاصر، ناکامی ها در برابر امپریالیسم اروپایی ، حمله ناپلئون بناپارت به مصر و بازسازی مصر توسط محمد علی، رهایی مسیحیان بالکان ، بیداری اعراب و تولد ملی گرایی اسلامی و شخصیت هایی چون جمال الدین اسدآبادی و شیخ محمد عبده و رشید رضا، جنبش اصلاح طلبی در هند ، قیام اعراب و اشغال کشورهایی مثل فلسطین و جنگ های اعراب با اسرائیل و عراق با ایران ، مطالب فراوانی را در حوزه ظرفیت تمدن اسلامی به بحث گذارده است.
بنابراین برایند کلی مباحث تمدن پردازان این است که دوره عباسیان ، مظاهر تمدنی گسترده تری وجود داشته است. این موضوع در ساخت و جذابیت تمدن ها ، نقش فوق العاده ای دارد و امروز نیز هرگاه هریک از تمدن ها ، به نیازهای متکثر جهان اسلام ، پاسخ دهند ، از مقبولیت بیشتری برخوردار خواهند بود. به همین دلیل می توان به برخي از عناصرتمدن سازي دراسلام شامل خردگرايي ، دانش گرايي ، عدالت محوری ، جهان گرايي و اخلاق ستایی، نیز در ساخت تمدن زمینه ساز اشاره داشت. هریک از عناصر یاد شده به عنوان عامل سازنده در شکل گیری تمدن زمینه ساز، دارای نقش می باشند. مطالعات دانشمندان در زمینه مضامین تمدن و فرهنگ ، به کنکاش جهانی مبدل شده است که به عنوان نمونه می توان به فعالیت سازمان بین المللی یونسکو ، اشاره کرد که حقوق فرهنگی انسان ها را در چهارچوب حقوق انسانی تاکید کرده واثری با عنوان «حقوق فرهنگی ، حقوق انسانی است» را به زبان انگلیسی منتشر کرده است. در این اثر به موضوعاتی چون تمدن ، فرهنگ ، تاریخ ، قانون و… اشاره شده است.  بنابراین عناصر تشکیل دهنده تمدن زمینه ساز به عنوان زیر ساخت تمدن در کلیه سطوح شکل گیری و تکوین تمدن حضور داشته و ایفای نقش می کند.
تکثر گرایی دینی و تمدن زمینه ساز
مسلمانان و اسلام به تجربه حضور دیگر ادیان در جوامع خود ، پایبند بوده و آن را پذیرفته ؛ آن گونه که در قرن های گذشته ادامه داشته است ، اکنون نیز ادامه دارد. امروز در مصر ، ایران ، ترکیه و سایر کشورهای عربی و اسلامی ، یهودیان ، مسیحیان ، زرتشت ها ، درکنار یکدیگر زندگی می کنند و حتی در هند ، بنگلادش ، نپال ، برمه ، اندونزی ، و مالزی ، بودیسم ، هندودیسم ، مسلمان و گروه های کنفوسیوسی و تائوگرا ، سال ها است که زندگی مسالمت آمیزی را تجربه می کنند. دراغلب دوره های تاریخ اسلام ، ارتباط بین مسلمانان و گروه های اقلیتی که درکنار آن ها بوده اند ، همراه با صلح و آرامش بوده است. در تاریخ معاصر ، برخی قدرت های غربی مانند انگلیس ، پدیده های مانند تجزیه جامعه مسلمانان در هند و فلسطین و تاسیس کشور اسرائیل در خاورمیانه را در سال 1948م ، با رویکرد مسائل سیاسی ، طرح ریزی و اجرا کردند که روابط میان مسلمانان با پیروان ادیان را تغییر دادند.( بشیریه ، ص 45.) امروز اقلیت های مذهبی در جهان اسلام ، اغلب از رفتار منصفانه تری نسبت به اقلیت های مسلمان در دیگر سرزمین ها برخوردار هستند. درآمریکا و برخی کشورها که مسلمانان توانسته اند ، فعالیت های مذهبی خود را بدون محدویت ها ادامه دهند ، یک استثنا به شمار می آید. حد اقل کار این است که شرایط اقلیت های مسیحی در کشورهای مصر ، ترکیه و ایران که تمایلی به غرب ندارند ، باشرایط اقلیت های مسلمان در چین ، فیلیپین ، هند ، قفقاز و روسیه ، به استثنای شبه جزیره بالکان ، که ارعاب و خشونت صرب ها ، هنوز در خاطره ها زنده است ، مقایسه شود. هر چند در برخی جا ها ، حضور آرام ودوستانه ، اقلیت های مسیحی در جهان اسلام به دلیل ، فعالیت تبشیری مبلغان غربی و یا از طریق میدان دادن به جریان های تندرو و افراطی ، آشفته شده است. (قلب اسلام ، دکتر سید حسین نصر ، ص 62.) باید یادآور شد هنگامی که بغداد در جریان تهاجم آمریکا ، بمباران شد ، هیچ مسیحی ساکن عراق توسط مسلمانان این کشور مورد تعرض قرار نگرفت ، اما در جریان غم انگیز یازده سپتامبر2011م ، عملیات وحشت انگیزی علیه مسلمانان آمریکایی و اروپایی صورت گرفت.
درامپراطوری بزرگ اسلامی مانند عباسیان و عثمانی ها ، در بسیاری از مناطق ، یهودیان ، مسیحیان و مسلمانان ، درکنار یکدیگر ، کنیسه ، کلیسا و مسجد ، در جوار همدیگر به عنوان نیایشگاه ساخته و به عبادت الهی اشتغال داشته اند که نمونه های آن هنوز در استانبول ، تفلیس و سایر شهرهای جهان وجود دارد. در عربستان نیز وظیفه دولت اسلامی است که در محوطه خارج از حرم ، اجازه ساخت و نگهداری نیایشگاه های اهل کتاب را صادر نماید. در سطح فکری و عقلانی امروزه در جهان اسلام ، تمایل زیادی به موضوع « گفتمان ادیان» وجود دارد که نمونه های آن در کشورهای مراکش ، ایران ، مصر ، اردن ، سوریه ، لبنان ، مالزی و اندونزی با حمایت های دولت و ملت و سازمان های مذهبی در حال انجام بوده و بخش مهمی از فضای فکری و دینی اسلام معاصر را تشکیل می دهد. ترجمه آثار نویسندگان مشهور مکاتب پرتستان و کاتولیک غربی ، مانند جان هیک  وهانس کونگ  در جهان اسلام بخصوص ایران ، در حوزه تکثر گرایی دینی ، نشان دهنده علاقه به این حوزه فکری است. جهانی بودن وحی و تعدد پیامبران نیز به عنوان آموزه قرآنی در دل مسلمانان بسیار ریشه دار بوده و جاودانه است (سوره نساء ، 163-165).
چالش تنوع فرهنگی در تمدن زمینه ساز
 دراین بخش این سوال پیش می آید که «عناصر نامتجانس سرزمین ها ، تفاوت های فرهنگی و تنوع قومی در تمدن اسلامی چگونه با یکدیگر پیوند خورده اند؟». بی گمان در تکوین ساختار تمدن اسلامی، عوامل مختلفی هریک درتسریع روند آن دخالت داشته اند. در این میان نقش دین اسلام ، آموزه های قرآن کریم ، از همه موثر تر بوده است. عامل دیگر که جوهره تمدن اسلامی را تشکیل می دهد ، نگرش توحیدی است که توانسته است اقوام و ملل مختلف را علی رغم کثرت آن به هم پیوند دهد. ترغیب اسلام به موضوع علم اندوزی و نشاط علمی جامعه ، بدون تعصب وتقسیم بندی جنسیتی ، (کلینی، اصول کافی، ج 1 ، ص 30).  جوامع انسانی را به سمت تولید و رشد علمی و معارف جدید سوق داده است که درجای خود به عنوان عامل پیوند از آن یاد می شود.  در چشم انداز تمدن اسلامی «علم» گمشده اصلی مومنان جامعه می باشد وگرایش های علمی برای هر جامعه ای انسانی که خواهان توسعه و رشد باشد ، عامل همبستگی است. کشف و توسعه ، مسائل علمی و برقراری پیوند میان مراکز علمی بر عهده مسلمانان در سراسر جهان است ، (مسعودی ، مروج الذهب ، ج 3، ص 485). اسلام دراین مسیر رعایت اعتدال را جایگزین تعصب جوامع باستانی پیش از خود کرد و از طریق میانه روی و تسامح فرهنگی موفق شد ، تکامل و توسعه صنعت ، علوم انسانی و روح هم یاری و تساهل را در جوامع تازه تاسیس و یا تازه فتح شده گسترش دهد (زرین کوب، ص 22). اسلام در برابر جوامع و ادیان دیگر مانند ایران و روم ، صابئین، مجوس(زرتشت) ، یهود و مسیحیت ، لااقل در عرصه قدرت و سیاست رویکردی پر تسامح را ایجاد کرد و در پی آن ، دانشمندان اهل ذمه را به بغداد و دارالعلم اسلامی دعوت کرد و با استراتژی همزیستی مسالمت آمیز، توام با تسامح و تساهل دینی ، که از آن به دوره طلایی نهضت ترجمه نیز تعبیر می شود ، در مدت دو قرن واندی به دست آورد های عظیم علمی و تمدنی درکوتاه مدت دست یافت. 
 تحولات و دگرگونی‌های فکری گوناگون در عصر رنسانس در غرب نیز متاثر از این پدیده مهم به ‌وقوع پیوست که از نظر اهمیت و شدت تأثیرگذاری می توان آنها را از پایه‌های شکل گیری عصر رنسانس دانست. انقلاب فکری کوپرنیک  و نظریه زمین مرکزی ،  نوشته های خواجه نصیرالدین طوسی به عنوان ایرادی بر نظریة بطلمیوس (ولایتی ، فرهنگ و تمدن اسلامی ، ص 42-43) و بطروجی شبیلی ستاره‌شناس مسلمان در اسپانیای اسلامی به عنوان نظریه های پیشا کوپرنیک ،این تردید را به وجود آورد ،( همان ، ص 42-43). گالیله  شاخص‌ترین متفکر رنسانس ، مفهومی تازه از حقایق طبیعت را اعلام کرد. بنابراین جهان امروزی نتیجه تعامل علمی ملت های گذشته و فعالیت ‌های یاد شده است، زیرا رنسانس غرب در مقطع پس از نهضت ترجمه مسلمانان ، پایه‌های اقتصادی ، سیاسی، هنری و علمی تمدن‌ کنونی غرب را بنا نهاد. جریان ناسیونالیسم غربی نیز در قرون 18 ، 19 و 20 ، در قالب روند جدید مطالعات اسلامی ، در برابر تمدن اسلامی ، تحرک جدیدی را آغاز کرد و جهان اسلام را با هدف تضعیف وتجزیه مورد هدف قرار داد. 
نقش های اسلیمی در تمدن زمینه ساز
جهان پهناور اسلام ؛ مانند قالی نقش ترنج ایرانی است که درآن تنوع و پیچیدگی طرح ، متاثر از نوعی یگانگی است و طرح های هندسی پیچیده و نقش های اسلیمی آن در هم تنیده است. این پیچیدگی را زمانی می توان بهتر دید که آن را به شکل طرح های متعدد ببینیم که در زمینه قالی ، روی هم قرارگرفته اند. جهان اسلام نیز هرچند ابعاد عمومی و افق های مذهبی متکثر دارد ؛ اما گوناگونی و تنوع فرهنگی ، زبانی ، تباری و قومی ، نمی تواند اتحاد آرمانی آن را سلب نماید و ذات اسلام را به تفرقه و چند پارگی بکشاند ، زیرا اصول آرمانی آن همچون اصول دین ، تغییر ناپذیر است و جایگزین ندارد.
عناصر اتحاد و همبستگی در تمدن زمینه ساز
در قلمرو دارالاسلام ، علاقه مداوم برای وحدت سیاسی و اجتماعی ، بر اساس هویت اسلامی که غیریت را شفاف می کند ، وجود داشته است. تمایزات قومی ، زبانی و تفاوت های اعتقادی ، مانع پای فشاری مسلمانان نسبت به اصلی ترین عوامل اتحاد بخش در جهان اسلام نشده است و این شاخص یک تمدن و فرهنگ زمینه ساز در جهان اسلام است. تمام مسلمانان به قرآن به عنوان کلام وحی ، علی رغم سطوح مختلف معنایی ، نگرش یکسان داشته و اصلی ترین عامل اتحاد می نگرند.  حدیث پیامبر (ص) ، در برخی جنبه های زندگی ، در عطف به رفتار و گفتار آن حضرت ، پیامی یکسان برای تمام مسلمانان دارد ، علی رغم تفاوت های مطرح شده درآن هنوز ، به عنوان اصل دوم در راستای اتحاد اسلامی ، به شمار آمده و دارای قدرت فوق العاده درایجاد یا بازگشت اتحاد جهان اسلام ، می باشد. در درک منابع دوگانه مذهب اسلام ، یعنی قرآن و سنت(همراه با حدیث) ، سه اصل اعتقادی دیگر  شامل توحید ، نبوت و معاد ، وجود دارد که کلیه مکاتب اسلامی را در پارادایم اتحاد اسلامی ، به توافق می رساند. اشاره به این نکته نیز ضروری است که درصد بسیار ناچیزی از گروه های اسلامی ، وجود دارد که از قلمرو پارادایم اسلامی یاد شده بیرون رفته و با آن مخالفت کرده باشند. شریعت اسلامی نیز بر اساس مکاتب مختلف تفسیر می شود؛ اما اصول بنیادین آن در سراسر جهان اسلام ، شامل مناسک و آداب مذهبی ، مانند نماز های روزانه ، حج ، روزه ، زکات(Tithe) و… در کلیه جغرافیایی جهان اسلام در هر کشوری که باشند ، یکسان بوده و مسلمانان را در هرجا که باشند به یکدیگر متصل می کند. موازین اخلاقی در چارچوب شریعت و آداب اسلامی نیز با رعایت اصول اخلاقی مبنتی بر رفتار و سیره پیامبر (ص) ، نیز همواره در قرون متمادی ، مثل یک نیروی قدرتمند ، همانند هنر اسلامی ، عامل اتحاد مسلمانان در پارادایم اسلامی بوده است. تمامی مکتب کلامی ، فلسفی ، عرفانی در جهان اسلامی ، همراه با فلسفه دین ، شیوه های تفسیر قرآن و مطالعه دیگر علوم انتقالی ( سینه یه سینه) ، نشانگر جهان گسترده مباحث تفکری در چارچوب سنت اسلامی است( قلب اسلام ، حسین ، نصر، ص 92).
عقاید آخر زمانی و تمدن زمینه ساز
  مطالعه درباره حقانیت امامت ، سابقه طولانی در تاریخ اندیشه اسلامی دارد. امامت پژوهی در روی آورد های کلامی ، عرفانی ، تاریخی و روایی ، به صورت میان رشته ای مورد بحث دانشمندان شیعه بوده و امامت شناسی ، نقش روش شناسی در باورهای دینی داشته است و فهم توحید و نبوت ، مبتنی بر آن است. آقا بزرگ تهرانی بیش از 120 اثر تک نگار از دانشمندان شیعه را در زمینه امامت پژوهی فهرست کرده است (تهرانی ،الذریعه الی تصانیف الشیعه ، 1387). در دیدگاه مسلمانان آخرالزمان دوره نبوت پیامبر اسلام تا ظهور امام زمان است و شیعیان بخصوص دوران غیبت کبری را آخرالزمان می‌خوانند. اعتقادات مربوط به منجی آخرزمان از مواردی است که کمترین اختلافات بین مذاهب مختلف اسلامی در مورد آن وجود دارد ، (ماهنامه موعود شماره ۲۹). واژه پایان جهان (End time ) عبارتی است عربی به معنای «پایان زمان». برخی «آخر الزمان» را با قیامت یکی دانسته‌اند. اعتقاد به منجی و آخرالزمان در فرهنگ بسیاری از ادیان بزرگ دنیا دیده می‌شود و درباره آن پیشگوئی‌هایی نیز کرده‌اند. مفهوم «آخرزمان» در اصطلاح یعنی سالیان پایانی یک دوره از حیات بشری و سپس ظهور یک منجی موعود که انتظار او کشیده می‌شود تا تحولی همه جانبه در زندگی یک قوم یا تمام بشریت ایجاد کند و بشریت را وارد دوره جدیدی کند. در این زمینه مباحث مفصلی وجود دارد که مولف کتاب «درانتظار ققنوس» درباره مختصات آن آثار فراوانی را شناسایی و معرفی کرده است ، (العمیری ، ص 17، 1384). اگرچه تصوّر هر يك از دو مكتب در پيشينه و پسينه اين عنوان در بعضي موارد متفاوت است ، امّا مي‌توان به نقاط مشتركي در جامعه جهانی اسلام دست یافت كه مهم‌ترين آنها ساخت یک تمدن نوین است که سهم هریک از سازندگان آن را با توجه به گستردگی جغرافیای و ایفای نقش مختص به خود در قلمرو حاکمیتی خود در جهان اسلام ، در قالب نظام عدالت محور مورد توجه قرار داد و تامین نمود ،( کهن، آبراهام، صص ۳۵۱ـ۳۵۲). امروز جهان اسلام دارای مناطق فرهنگی متعدد است که هریک دارای تاثیرات منحصر بفرد است ، رهبران جهان اسلام نه تنها می بایست با جهان اسلام ، با سعه صدر در این زمینه برخورد نمایند و از هرگونه تندروی مخرب درسایر بخش های جهان اسلام پرهیز نمایند ؛ بلکه با جامعه بین الملل نیز به تعامل سازنده با حفظ هویت فرهنگی خویش ، بیاندیشند.
شيعه به موضوع «نجات بخش جهان» ، که از آن به عقاید «آخر زمانی » یاد می شود ، نگاهي فرامكتبي دارد به اين ترتيب كه در همه امّت‌ها ، مردم ، منتظر برقراري نظام مهدوي در سراسر گيتي‌اند ؛ جداي از سخن مشترك اديان درباره وجود يك نجات بخش در پايان دنيا ، اديان مختلف براي آمادگي هر چه بيشتر ، با پيش‌گويي نسبت به آينده ، پيروان خود را از خطرات و مشكلات فرا رو برحذرداشته‌اند. نكته مهم در بررسي نقل قول‌ها درباره آينده بشر اين است كه ماهيّت اين اخبار چون پيش‌گويي است ، وقوع و عدم آن امري ممكن است ؛ به عبارت ديگر ظهور منجي در قرآن و روايات به عنوان موضوع ضروري دين مطرح شده است ، امّا پيش‌گويي‌ها نسبت به آينده ، بداء پذير است. بررسی همۀ این روایات با رمزهایی که در برخی وجود دارد به عهدۀ کتاب های مفصّل است (القریشی ، 1427هـ ق ، ص18).

بحرانی ترین دوره تاریخ تشیع
سال هاي 260-329 هـ ق بدون تردید سخت ترین و بحرانی ترین دوره درتاریخ تشیع با عنوان دوره غیبت صغرا ، شناخته می شود. زیرا جامعه شیعه ناگهان با اختلافات گروهی بزرگی مواجه شد و سر آغاز درگیری های درون گروهی در مکتب تشیع گردید ، هرچند متکلمان شیعه درآن دوره ، دو وظیفه مهم دفاع از مکتب در برابر حملات دشمنان و ارائه تفسیری نوین از مبانی بنیادی تشیع را به دوش گرفته و مکتب را در مسیر تکامل هدایت کردند. پدید آمدن روحانیت شیعه ، بی‌شک ارتباط تنگاتنگ و عمیقی با بحران تاريخي و سنتی سال هاي 260-329 هـ ق دارد. تفاوت مهم شیعیان با سایر جوامع مسلمان دراین است که روحانیت شیعه بر عقيده آخرزماني تاکید دارد و این ایده را رهبری مي كند. ظهور حضرت مهدی (عج) و حضرت مسیح (ع) ، این باور جدایی‌ناپذیر جهان‌بینی شیعیان ، وصف جامعه شناختی را  درآثار اندیشمندان به خوبی نمایان کرده است ، کامل سلیمان یکی از محققان عرب زبان است که درکتاب «یوم الخلاص» به خوبی وضعیت جامعه جهانی را با عطف به آخر زمانی وصف کرده است ، (کامل سلیمان ، 1427هـ ق ، ص 361). کلیه مفاهیم بنیادی یاد شده ، در ساخت تمدن زمینه ساز ، تاثیر مستقیم و گاهی غیر مستقیم دارند. در موضوع جامعه مهدوی نیز ، آموزه های تمدنی و به عبارت دیگر وجود یک جامعه متمدن که به تواند در پیشرفت و ترقی انسان به کمالات مادی و معنوی او کمک کند ، از آرمان های اسلامی است. برخی احادیث وارد شده در توصیف جامعه مهدوی ، به اغنای مادی انسان اشاره دارد ، برخی به خلوص نیت انسان در خدمت گذاری به بشریت و بندگی الهی و برخی نیز به آسیب های موجود و جاری در جامعه انسانی که در تضاد با جامعه مهدوی است ، اشاره کرده است. در مجموع می توان گفت اغلب دست آورد های بشری در حوزه تمدن ، برای جامعه انسانی سودمند و پرفایده می باشد و عقلانیت جامعه مهدوی ، از پذیرش آن درنگ نخواهد کرد. به بیان دیگر جامعه ای که هنجاری های کلان و سازنده مانند نظم اجتماعی برجسته ، اخلاق زیستی ، اقتصاد پویا و باثبات ، فرهنگ متعالی و متمدن ، حوزه های فنی تخصص گرا و امانت دار ، مراکز علمی بروز و توانمند و به همراه امنیت و آرامش برای انسان ها ، داشته باشد ، به یقین مطلوب اسلام و جامعه مهدوی است و هرگونه پیشرفت تمدنی در این فرایند ، در مسیر ساخت تمدن زمینه ساز ، جامعه مهدوی تلقی خواهد شد( تونه ای، مجتبی، موعود نامه، ص711).

نقش مناطق فرهنگی در تمدن زمینه ساز
در بین ملل اسلامی در جهان اسلام ، سخن از سه مدل اسلام ، در میان است؛ اغلب آنان از اسلام عربی ، اسلام ترکی و اسلام ایرانی ، آگاهی داشته و از طریق این سه مدل مهم تباری و جغرافیای انسانی ، به اسلام دست یافته اند. اما حقیقت مسئله این است که با نگاه اصول گرایانه به اسلام ، تنها یک اسلام در جهان وجود دارد که وقتی با ویژگی های قومی ، زبانی و فرهنگ های محلی مسلمانان ، همراه و همنشین می شود ، متکثر می گردد. این در حالی است که اسلام به هر منطقه ای که وارد شد ، در برابر فرهنگ های محلی که با روح و شکل آئین اسلامی مخالفتی نداشت ، تعامل مثبت برقرار کرد و هویت اسلامی بدان بخشید. در این فرایند در دارالاسلام و قلمرو جهان اسلام ، همه جا سخن از پیام خداوند بود که به پیامبر اسلام نازل گشته است.
حوزه فرهنگ عربی
در این بین نخستین منطقه فرهنگی در جهان اسلام ، حوزه فرهنگ عربی است که از عراق ، خلیج فارس تا موریتانی گسترده بود و حتی پیش از 1492م شبه جزیره ایبری را نیز شامل می شد. به همین دلیل در غرب جهان اسلام مدت ها ، مترادف با جهان عرب شناخته می شد. زبان اصلی در اسلام ، زبان عربی و نخسیتن منطقه شکل گیری اسلام ، عربستان بود که اهمیت این منطقه فرهنگی را تقویت کرده است. بنابراین منطقه عربی با استقرار کلیه نماد ها و مظاهر اسلامی در آن ، مرکز جهان اسلام در خاورمیانه بوده و در آینده نیز خواهد بود. این منطقه فرهنگی که اکنون دارای جمعیت بیش از دویست میلیون است در گسترش اسلام در جهان نقش تاریخی ومهم داشته است و با توسعه زبان عربی از مراکش تا عراق ، توانست کشورهای را مانند مصر به حوزه زبان عربی تبدیل نماید.
حوزه فرهنگ پارسی
دومین منطقه فرهنگ اسلامی ، کشور کهن و سرزمین پارس(ایران) ، شامل ایران ، افغانستان ، تاجیکستان  و برخی شهر های ازبکستان است که به زبان فارسی، دری و تاجیکی تکلم می کنند که درساخت تمدن اسلامی با عرب ها همکاری کردند. این منطقه که اکنون بیش از یکصد و پنجاه میلیون مسلمان را در خود جای داده است همچنین قفقاز جنوبی ، ماوراءالنهر خراسان و بخشی از پاکستان کنونی که پیش از مهاجرت ترک ها در قرن های دهم و یازدهم میلادی صورت گرفت را در بر می گیرد. این بخش فرهنگ اسلام ، نگرش شیعی به اسلام را غلبه داده و ارادت قلبی خود را نسبت به خاندان اهلبیت ، حفظ کرده است که نماد گویای آن وجود مقبره علی بن موسی الرضا در خراسان است. البته تذکر این نکته ضروری است که خواستگاه شیعه منطقه فرهنگی اعراب بوده و این بدان معنا است که شیعه قبل از ایران در مدینه و منطقه فرهنگی اعراب شکل گرفته است.
حوزه فرهنگ آفریقا
 منطقه آفریقا نیز با مشارکت خانواده های بزرگ مسلمان ، مانند طایفه ماندینکا کلن کیتا  با مهاجرت فرزندان بلال بن ربه الحبشی ، موذن پیامبر ، به مالی موجب شکل گیری توسعه اسلام در امپراطوری مالی شد. و برخی از پیروان پیامبر به چاد مهاجرت کردند  و اسلام را در آن یک نسل بعد از پیامبر، مستقر ساختند. اما می توان گفت اسلام در آفریقا  بیشتر از طریق تجارت قبیله های مثل صنهاج ها  اشاعه یافته است. در قرن یازدهم پادشاهی اسلامی قدرت مندی در کشور غنا ایجاد شد و تا قرن چهاردهم دولت اسلامی مانسا موسی  در مالی گسترش دهنده اسلام در منطقه بود. همچنین فرهنگ سواحلی با مرکزیت کیلوا  دارای زبان ترکیبی عربی ، فارسی و بانتو و طیف زبانی هوسایی ، فولایی تا سومالی دراین زمینه نقش ایفا کرد. منطقه فرهنگ اسلامی آفریقای سیاه با جمعیتی بیش از دویست میلیون نفری ، دور نمایی قابل توجه از تنوع فرهنگی در جهان اسلام را نشان می دهد.
حوزه فرهنگ ترکی
چهارمین ناحیه از فرهنگ اسلامی مربوط به ناحیه ترکی می شود، این ناحیه کلیه افرادی را که به زبان آلتایی سخن می گویند شامل می شود و از این میان مهمتر از همه فرهنگ ترکی است اما آذری ، چچنی ، اویغوری ، ازبکی ، قرقیزی ، ترکمنی و غیره را نیز دربر می گیرد ترک ها با توسعه فرهنگ خود به آسیای میانه ، بالکان ، مدیترانه و بخش های از اروپای شرق و شمالی ، بخصوص در دوره امپراطوی عثمانی ، اسلام را توسعه دادند. آنان در سال 1072م ارتش بیزانس را شکست دادند و در غرب و آناتولی و منزیکرت  نبرد های حیاتی تاریخ اسلام را به یادگار گذاشته اند. حکومت سیاسی آنان دوره امپراطوی عثمانی در مصر و ایران ، قابل چشم پوشی نیست. امروزه جمعیت آنان بیش از یکصد و هفتاد میلیون نفر از مقدونیه تا سیبری ، ولادی وستوک ، آسیای میانه و قفقاز بانفوذ چشم گیر در اروپا ، پراکنده هستند. این تبار فرهنگ اسلامی در کشورهای که قومیت عمده ترک ندارند مانند ایران ، افغانستان ، مصر ، اردن ، سوریه  و روسیه ، به عنوان گسترده ترین گروه قومی و فرهنگی جهان اسلام ، حضور گسترده دارند.
حوزه فرهنگ شرق و شرق دور
شبه قاره هند  پنجمین منطقه فرهنگ اسلامی است که هم اکنون در کشورهای هند ، پاکستان ، بنگلادش ، کشمیر ، نپال ، سریلانکا و … دارای ششصد و پنجاه میلیون مسلمان اعم از شیعه و سنی است که با حوزه زبانی فارسی ، اردو ، گجراتی ، سندی ، پنجابی ، بنگالی ، به عنوان زبان اسلام ، همگون هستند. فرهنگ شبه قاره ، اکنون چند دولت اسلامی در قلمرو خود دارد. ششمین منطقه فرهنگی اسلام ، در جهان مالایی در جنوب شرق آسیا است. این منطقه را بازرگانان عرب و صوفیان هندی و تجار ایرانی ، از قرن سیزدهم میلادی با اسلام آشنا کردند (مرتضی مطهری ، خدمات متقابل ص 80.). این حوزه فرهنگ اسلامی شامل اندونزی ، مالزی ، برونئی و اقلیت ها در تایلند و فلیپین با زبان مالایی و جاوه ای و بیش از دویست و پنجاه میلیون نفر مسلمان می باشد. اسلام این منطقه به شدت رنگ و بوی تصوف دارد.
علاوه بر شش منطقه عمده و تاثیر گذار فرهنگی در جهان اسلام ، خرده فرهنگ های مسلمان در چین و بنادر کانتون و سین کیانگ ، با محوریت اقوام ترک و ایغور با جمعیت دهها میلیونی  و در اروپا در سرزمین های ترک نشین بلغارستان ، یونان و مقدونیه ، آلبانیایی ها ، کوزوو ، بوسنیایی و … که سابقه پانصد سال اسلام در منطقه می باشند. بنابراین حدود بیست و پنج میلیون مسلمان و در برخی آمار غیر رسمی پنجاه میلیون قید شده است ، (گزارش دکتر رمضانی ، رئیس مرکز هامبورگ ، 2015م) دراروپا ، شش میلیون مسلمان در آمریکا ، نیم میلیون در کانادا و بیش از دو میلیون در آمریکای جنوبی ، تشکیل دهنده جوامع اسلامی نوینی شامل دو گروه مهاجران و نوآیین ها است که نشانگر گستردگی قلمرو جهان اسلام است.

نتیجه:
باید به این موضوع پایبند باشیم که اتحاد در اسلام ، هرگز به معنای هم شکلی و یکنواختی نیست و همواره اسلام گوناگونی و تنوع را در فروعات زندگی پذیرفته است. پس با درک اتحاد در عین کثرت و کثرت در عین اتحاد ، می بایست تمدنی را که بر مبنای اصول اسلامی مورد پذیرش همه گروه های اسلامی است بهسازی کنیم. نباید راهبرد های استراتژیک کشورهای اسلامی ، جهان اسلام را با چنین ظرفیت های عمیق به سمت جدال مذهبی و تفرقه های درونی سوق دهد. برخی از عوامل تشدید کننده جدال شیعه و سنی ریشه در سیاست های داخلی دارد ، به همین دلیل سیاست فرقه‌ای و تبعیض در دوران نوری مالکی در عراق مسأله‌ساز شد و هنوز عراق را در این بحران گرفتار کرده است. درلبنان نیز برای سال‌های متوالی میان شیعیان و سنیان تنش تداوم دارد. سه قدرت منطقه‌ای ، ایران ، ترکیه و عربستان سعودی با درک حساسیت های تارخی جهان اسلام می بایست ، مصالح امت اسلامی را به موضوع بسط قدرت ترجیح دهند. اعتماد قابل توجهی میان سه قدرت منطقه‌ای یاد شده وجود ندارد واین مسئله تداوم تنش‌ها را بیشتر کرده است. با چنین رویکردی ، سیاستِ هویت ، به ويژه هویتِ دینی، دستِ کم برای یک دهه‌ دیگر، بحران‌های خاورمیانه را شکل و معنا خواهد داد و مانع پیشرفت جهان اسلام خواهد گردید. بنابراین چون در نهضت بزرگ مهدویت ، محور عدالت است لذا می بایست ، تمدن عدالت گرا در عرصه های اقتصادی ، اجتماعی سیاسی و فرهنگی با توجه به تمام مصادیق آن ، توسط دولت های اسلامی ، پایه ریزی شود. به یقین یکی از مصادیق راهبرد عدالت درعصر حضرت مهدی (عج) توجه ویژه به نقش عدالت گونه تمام عناصر تاثیر گذار در حوزه حفظ و پاسداری از اسلام و اصول آن است ، نمی توان نقش ملت های مسلمان تاثیر گذار درگسترش اسلام ، را نادیده انگاشت و سپس شعار عدالت داد. دراین صورت ، امت اسلامی از درون گرفتار خود شکنی و خود سوزی خواهد شد. کلیه بخش های که در فرایند ساخت تمدن اسلامی در طول تاریخ ، دارای نقش اصولی هرچند با سلیقه های گوناگون بوده اند ، در صورت نفی یا نادیده انگاشته شدن برای مبارزه داخلی قیام خواهند کرد و تمام امکانات خود را برای تامین منافع صنفی یا منطقه ای خود به کار خواهند بست. دراین صورت دولت و ملت های اسلامی دیگر فرصت مقابله با چالش های بیرون از مرزهای جهان اسلام را نخواهند داشت. درنتیجه می بایست همه انرژی خود را صرف چالش های درونی کرده و بدون  هیچ گونه چشم اندازی ، در انتظار آینده بسیار بحران زده و تاریک نشست و این به معنای صرف ظرفیت های  داخلی جهان اسلام در مسیر تحقق استراتژی راهبردی دشمنان جهان اسلام خواهد بود و به یقین چنین کارکردی مورد رضایت حضرت حجت ، مهدی موعود (ارواحنا له الفدا) نخواهد بود. آن حضرت که از سلاله پاک و مطهر رسول اکرم (ص) می باشند ، از هرگونه اتحاد و همبستگی اسلامی خشنود خواهند شد. زیرا اتحاد اسلامی زمینه تحقق آرمان های اسلامی را فراهم خواهد ساخت.
کتابنامه:
1.    قرآن کریم :
2.    احمدي، حميد ، هويت ملي،‌ دين و مليت در هويت ايراني، مجله حقوق و علوم سياسي، شماره 67، بهار 1384.
3.    ابن‌خلدون ، مقدمه ، ج1، ص334 .
4.    ادوارد تایلور(1832-1917)، به منبع ویکی بیدیا، مراجعه شود.
5.    المعجم الوسیط ، زریق ، فی معرکه الحضاره ، 31- 30 .
6.    العمیری ، سید ثامر هاشم ، در انتظار ققنوس ، ترجمه مهدی عیزاده، قم ، موسسه امام خمینی، چ4 ، سال 1384.
7.    آدام متز ، تمدن اسلامی در قرن چهارم هجری ، مترجم علیرضا قرگوزلو، تهران نشر امیر کبیر ، چ 4 ، سال 1388.
8.    آنتوني، گيدنز، تجدد و تشخص، جامعه و هويت در عصر جديد، ترجمه: ناصر موفقيان ، تهران: نشر ني، 1378ش.
9.    الويري ، محسن با عنوان ،«تأملاتي پيرامون چيستي هويت؛ جوهره فرهنگي سند چشم‌انداز» ، alviri@isu.ac.ir.
10.    اخوت ، هانیه ، دانشکده تربیت مدرس، مجله: کتاب ماه هنر ،  بهمن 1391 – شماره 173.
11.    بهزادفر، مصطفی، هویت شهر(نگاهی به هویت شهر تهران)،  تهران: نشر شهر، سال1390.
12.    بشیریه ، حسین ، تاریخ اندیشه های سیاسی، ج اول ، ص 45.
13.    باقر شریف القریشی ، حیاه الامام المنتظر، ناشر ، مجمع الذخائر الاسلامیه ، چاپ اول ، 1427هـ ق .
14.    بیرامی ، ناصر رسولی، مسیر تمدن – مسیر انحطاط ، تهران نشر بهجت ، چاپ گلشن، سال 1386.
15.    تهرانی ، آقابزرگ ، الذریعه الی تصانیف الشیعه ، تهران نشر الاسلامیه ، 1387.
16.    پور اسماعیل، احسان، آینده بشریت از دیدگاه قرآن و عهد جدید، صص ۲۰۳ـ۲۷۵.
17.    غراب، ناصرالدین، هویت شهری، تهران: انتشارات سازمان شهرداری های کشور، سال1390.
18.    دهخدا، علی اکبر، لغت نامه، تهران: چاپخانه دانشگاه تهران ، سال 1334.
19.     سرافراز، حسین ، تعریف فرهنگ ایرانی ، تهران ، نشر آگاه ، بی تا .
20.    غفرانی ، علی ، تمدن اسلامی در ماوراء النهر ، قم ، پژوهشگاه فرهنگ و علوم اسلامی ، چ اول ، سال 1387.
21.    شيخاوندي ، داور، تكوين هويت ايراني، تهران: مركز بازشناسي اسلام و ايران ( باز )، 1379.
22.    زاهد ، سعيد ، هويت ملي ايرانيان ، راهبرد ياس ، شمارة چهارم ، زمستان 1384.
23.    زرین کوب ، عبدالحسین ، کارنامه اسلام ، تهران ، نشر امیر کبیر ، سال 1376.
24.    ژوزف ، بورلو ، تمدن اسلامی ، مترجم اسد الله علوی ، مشهد چاپ آستان قدس رضوی ، سال 1386.
25.    كرمي، جهانگير، بررسي سه كتاب در باره هويت و امنيت، فصلنامه‌ سياست دفاعي، سال يازدهم، شماره 44، 1382.
26.    کرجی، علی ؛ اصطلاحات فلسفی ، تهران: دفتر تبلیغات اسلامی حوزه علمیه قم، سال 1375.
27.    کلینی، اصول کافی، ج 1 ، بيروت دارالاضواء ، 1992.
28.    کامل سلیمان ، یوم الخلاص ، قم ، موسسه دارالمجتبی ، چاپ اول ، 1427هـ ق .
29.    کهن، آبراهام، گنجینه‌ای از تلمود ، صص ۳۵۱ـ۳۵۲.
30.    فولر، گراهام ، شيعيان عرب ، مسلمانان فراموش شده ، ترجمه: خديجه تبريزي ، قم: شيعه‌شناسي، 1384ش .
31.    نیکلسون ، رینولد ، رابطه انسان و خدا، ترجمه محمدرضا شفیعی ، تهران: سخن، سال 1374.
32.    مفتخری ، حسین، «تمدن اسلامی، ‌مبانی و مؤلفه‌های اساسی آن» ، تاریخ اسلام ، ش 2، سال 1390.
33.    ماهنامه موعود شماره ۲۹ الی ۴۱ راجع به حوادث دوران آخر الزمان.
34.    مکی، محمد کاظم ، تمدن اسلامی در عصر عباسیان، ترجمه محمد سبهری، تهران، سمت، 1383.
35.     مسعودی،  علی بن حسین ، مروج‌الذهب ، ترجمه پاینده ، تهران ، انتشارات علمی و فرهنگی ، سال 1374.
36.    . مطهری ، استاد مرتضی ، خدمات متقابل اسلام و ایران ، قم نشر صدرا ، 1370.
37.    هاكس ، جیمز، قاموس كتاب مقدس، واژه نامه ها و دايره المعارف ، تهران ، نشر اساطیر، سال 1377.
38.    ویل دورانت ، تاریخ و تمدن ، ج1 ، ترجمه احمد آرام ، تهران ، انتشارات علمی و فرهنگی ، ص 4، چ 12، سال 1385.
39.    ولایتی، علی ، فرهنگ و تمدن اسلامی ، ص 42-43.   
40.    http://www.ibna.ir.
41.    http://fa.wikipedia.org.
42.    webster, 1966.p1123.

 

 

 

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *