در اين اثر برخي از مهمترين علل و پيامدهاي داخلي و خارجي تجزيه جهان اسلام در تاريخ معاصر نه با استقراي موارد، بلکه با هدف بازيابي هويت مشترک اسلامي در پرتو يک چارچوب نظري، البته متمرکز بر نقد داخلي بررسي شده است. بهره از روش تحليلي حجم اثر را کاسته ولي از پرداخت جامع به مسأله غفلت نشده است. در ابتدا به مفاهيم جهان اسلام و شاخصههاي تاريخ معاصر پرداخته شده و سپس مسأله در سه عرصه سياسي، فرهنگي و اقتصادي علتيابي وپيامدهاي آن بيان شده است.
در بخش اول کتاب ابتدا سعي بر آن است تا چارچوب و الگويي نظري براي تحليل چگونگي و چرايي تجزية جهان اسلام بطور كلي طرح شود.
قلمرو جغرافيايي جهان اسلام در اثر عوامل داخلي و خارجي همواره دچار قبض و بسط بوده است؛ اما شاخصة مهم دوران معاصر، از ميان رفتن تمركز قدرت در جهان اسلام، سرازير شدن الگوهاي سياسي ـ اجتماعيِ زندگي از اروپا و غرب، به سوي جهان اسلام و پديد آمدن گونة جديدي از تجزية سرزميني به شكل دولت ـ ملت تحت تأثير مستقيم تحولات اروپا است.
در تاريخ معاصر، بيشترين ضرر و زيان ناشي از تجزيه را قلمرو عثماني و بابريان هند ديده است. در اين نوشتار، تجزية جهان اسلام به عنوان رخدادي عيني و اجتماعي، يک بحران بسيار بزرگ فرض شدهاست که در بطن خود بحرانهاي کلاني ديگري را در ابعاد مختلف نظري و عملي پديد آوردهاست. در بستر بحران بزرگ تجزيه بود که در تاريخ معاصر، حاکمان کشورهاي تجزيه شدة اسلامي براي رسيدن به تجدد، توسعه و گذار از سنت به مدرنيته، به اصلاحات در نهادهاي حکومت، اقتصاد، ارتش، نظام حقوقي و اداره عمومي کشور پرداختند.
تجزية جهان اسلام يکي از پـديدههاي مهم اجتماعي ـ سياسي است که با علّت و زمينة واحدي بوجود نيامده و براي بررسي و شناخت آن بايد با استفاده از يك الگو، بطور دقيق و جامع عـلل و عـوامـل مـتـعـدد آن مـورد شـنـاسـايي قرار داد.
هر چند تجزية جهان اسلام، نتيجة تعامل عوامل داخلي و خارجي بوده؛ اما تأکيد بر عوامل داخلي است. عوامل خارجي توفيق خود را فقط با استفاده از شناخت بستر و زمينة عمل و انگيزههاي عوامل داخلي پيگيري کرده واز طريق بحرانآفريني و با هدف استمرار سلطه و تأمين منافع درازمدت، به سرمنزل مقصود رسيدهاست.
در بخش دوم کتاب عوامل داخلي، در سه قسمت ارائه مي شود: اـ عوامل سياسي ـ نظاميِ تجزية جهاناسلام عبارتند از: رقابتهاي داخلي مسلمانان در جريانهاي اصلاح و احياء؛ بحران نخبگان سياسي؛ نقش آل سعود، وهابيت و انگليس در جدايي عربستان از عثماني و عوامل داخليِ تجزيه شبه قاره هند. ۲ـ عوامل فرهنگي ـ مذهبيِ تجزية جهان اسلام عبارتند از: مخدوش شدن وفاق اجتماعي؛ ناآگاهي توده مردم؛ خطا در آسيبشناسي و تعصب مذهبي بيجا. ۳ـ عوامل اقتصاديِ تجزية جهاناسلام عبارتند از: ظهور تجارت دريايي غرب با شرق و پذيرش قراردادهاي تحميلي از جانب حکام پس از شکست.
در ميان عوامل داخلي تجزية جهان اسلام، نقش عامل فرهنگي بسيار برجسته است. از آنجا که يکي از شاخصههاي مهم فرهنگ، جابجايي عناصر آن از جامعهاي به جامعة ديگر است، هنگاميکه در غرب از نقش دين در مناسبات فردي و اجتماعي کاسته شد، اين پرسش در اذهان مسلمانان نيز پيدا شد که آيا به راستي دين از سياست جدا است؟ اگر نيست چرا تا کنون ارتباط آن در صحنة نظر و عمل حفظ و تبيين نشدهاست تا مطابق آموزههاي ديني ارزش فقط در عبادت و تقوي باشد نه در برتري قومي، زباني و مذهبي؟ چنانچه ضعف فرهنگي مسلمانان در گزينش پاسخي مورد قبول عموم مسلمانان به اين پرسش، موجب تنش جدي ميان اقوام و مذاهب در سطح جهان اسلام گرديد. از طرفي تنوع قوميـ مذهبي، در جهان اسلام، کارآيي راه حلها براي حفظ يکپارچگي جهان اسلام را زدوده و تلاش عوامل خارجي را در کاستن از نقش دين در صحنه سياست جهان اسلام، مقرون به توفيق کرد. در واقع با کنار رفتن دين در صحنة نظر و عمل در جوامع اسلامي و تعارض فکري در مورد نقش آن در سياست زندگي، راه براي تعارض فرهنگي ميان گروههاي قوميـ مذهبي باز شد و استعمار با ارتباطات وسيع مخفي و آشکار خود با هر يک از گروههاي قوميـ مذهبي، توانست تعارض فرهنگي در ميان مسلمانان را به تعارضات اجتماعي گسترده تبديل کند؛ در حالي که زمامداران مستبد نه تنها از اين جريان غافل بودند بلکه تودههاي ناآگاه را هم نتوانستند از طريق طرح اين تهديد خارجي، بسيج نمايند و يکپارچگي ميان آنان را حفظ کنند.
در بخش سوم کتاب عوامل خارجي تجزية جهان اسلام هم در سه بخش ارائه شده است: ۱ـ عوامل سياسي ـ نظاميِ تجزية جهان اسلام شامل سلطه استعمار انگليس بر هند و پيريزي تجزيه؛ هراس عوامل خارجي از اتحاد مسلمين در قالب امپراطوري عثماني و ناسيوناليزم. ۲ـ عوامل فرهنگي ـ مذهبيِ تجزية جهاناسلام شامل نقش مسيحيان عرب و نقشه هاي کليسا در تجزيه و نابودي يکپارچگي جهان اسلام. ۳ـ عوامل اقتصاديِ تجزية جهان اسلام شامل دورة تنظيمات در عثماني و تقسيم کار بينالمللي و تجارت جهاني.
تأثير عامل خارجي در تجزية جهان اسلام، ناشي از قوت و قدرت اين عامل در تحليل کلي مسأله نيست؛ بلکه باز به همان عوامل داخلي برميگردد. اگر زمامداران مسلمان با دادن امتيازات اقتصادي، دست عوامل خارجي را در غارت ثروتهاي مسلمانان باز نميکردند، عوامل خارجي در چپاول ثروتها و در نتيجه فقر اقتصادي جهان اسلام و همچنين فراهم آمدن زمينههاي اقتصادي سلطه آنان و در نتيجه تجزية جهان اسلام موفق نبودند. در تجزيه هند با اينکه عامل اصلي خارجي پنداشته ميشود؛ ولي نقش اين عامل خارجي آن بود که توانست با سازماندهي اکثريت هندو در برابر مسلمانان که خود عواملي داخلي هستند و دامن زدن به چالش ميان اين دو عامل داخلي، در نهايت شبه قاره هند را به سوي تجزيه بکشاند. در بخش فرهنگي هم مسلمانان در برابر عامل خارجي دچار خودباختگي شدند و اين به دليل شيفتگي نخبگان سياسي آنان بوده است. به اين ترتيب با وجود آنکه عوامل خارجي نتوانستند عزم و اراده تک تک افراد را از بين ببرند؛ اما آنان توانستند از شکل گيري اراده جمعي مسلمانان براي طرد سلطه غير و منع تجزية جهان اسلام جلوگيري کنند. اين در حالي بود که نقش زمامداران مسلمان در شکلگيري اراده جمعي مسلمانان در اين جهت بسيار برجسته به نظر ميرسد.
در بخشهاي آخر اين كتاب، پيامدهاي تجزية جهان اسلام در دو عرصة داخلي و خارجي، هر يک در ابعاد سياسي ـ نظامي، فرهنگي ـ مذهبي و اقتصادي بررسي ميشود.زيانهاي داخلي که عوامل خارجي بر کشورهاي اسلامي وارد آوردند و مشکلات و چالشهاي نوپديدي که به وجود آوردند، در بخش پيامدهاي داخلي مطرح شده است.
طرحهاي تداوم سلطه عوامل خارجي بر کشورهاي اسلامي، زيانهايي که در سطح جهاني بر کشورهاي اسلامي وارد شده و ميشود، هزينههايي که کشورهاي اسلامي مجبور ميشوند به عوامل خارجي بپردازند و فرصتهايي که از دست داده و ميدهند، در بخش پيامدهاي خارجي آورده شده است.
در ميان پيامدهاي تجزية جهان اسلام، پيامدهاي سياسي آن بسيار ناگوار و پيامدهاي فرهنگي آن، عامل اصلي تداوم سلطه استعمار بوده است. پيامدهاي اقتصادي خود زير مجموعه پيامد فرهنگي است. البته نميتوان به طور قطع در اين زمينه منکر يک چرخة تأثير به اصطلاح ديالکتيک شد؛ به اين صورت که در مرحلة تبديل استعمار کلاسيک به مدرن و رويکرد فرهنگي، سلطة اقتصادي به نوبة خود باعث تداوم سلطة فرهنگي و سياسي نشود.
{jcomments on}