مجتمع آموزش عالی تاریخ سیره و تمدن اسلامی
جستجو
Close this search box.
سخن تاریخ و احتجاجات حضرت فاطمه‌ (سلام‌الله‌علیها) برای عدم صلاحیت خلفا

 

 

بسم‌ الله‌ الرّحمن‌ الرّحیم

آن چه پیش‌رو دارید گزیده‌ای از سخنان حضرت آیت ‌الله مصباح‌ یزدی ( دامت ‌بركاته ) در دفتر مقام معظم رهبری است كه در تاریـخ 1389/11/13 ایراد فرموده‌اند. باشد تا این رهنمودها بر بصیرت ما بیافزاید و چراغ فروزان راه هدایت و سعادت ما قرار گیرد.

احتجاجات حضرت فاطمه‌سلام‌الله‌علیها برای عدم صلاحیت خلفا

مقدمه

فرارسیدن سال‌روز رحلت پیامبر عظیم‌الشأن اسلام صلی‌­الله­‌علیه­‌وآله را به پیشگاه مقدس ولی‌عصر ارواحنافداه و جانشین شایسته‌شان مقام معظم رهبری و همه علاقه‌مندان به اهل‌بیت علیهم‌السلام تسلیت عرض می‌کنم. از خدای متعال درخواست می‌کنیم که در دنیا و آخرت دست ما را از دامان این خانواده کوتاه نفرماید. رحلت پیغمبر اکرم از یک نظر بزرگ‌ترین مصیبتی است که در عالم تحقق پیدا کرده است. مصیبت یعنی محرومیت از نعمت و رحمت و هر قدر آن نعمتی که از آن محروم می‌شویم بزرگ‌تر باشد مصیبت بزرگ‌تر خواهد بود. در عالم وجود، نعمتی بزرگ‌تر از وجود مقدس پیغمبر اکرم صلی‌الله‌علیه‌وآله برای انسان‌ها وجود ندارد. خدا او را رحمة‌للعالمین نامیده است؛ پس فقدان آن بزرگوار بزرگ‌ترین مصیبتی است که بر انسانیت وارد شده است.

نگاهی به مظلومیت رسول خدا صلی‌الله‌علیه‌وآله

ما می‌دانیم وقتی در جامعه ما یک شخصیت بزرگ و با برکتی از دنیا برود مردم چه حالی پیدا می‌کنند. اما سؤال این‌جاست که با رحلت بزرگ‌ترین رحمت الهی از میان بشر آیا حقِ او آن طور که شایسته بود ادا شد؟ متأسفانه تاریخ نشان می‌دهد که این انتظار برآورده نشد. باید علت این برخورد، هم از لحاظ تاریخی بررسی شود و هم مورد تحلیل واقع شود. یکی از علل این امر این بود که خود پیغمبر اکرم صلی­ الله­ علیه­ وآله قبل از رحلت‌شان به امر خدای متعال لشکری را به فرماندهی اسامه ترتیب دادند و اصرار کردند که مردم با اسامه از مدینه خارج شوند و این تمهیدی بود که خدای متعال تدارک دیده بود تا بعد از رحلت پیغمبر فتنه‌ای واقع نشود و جانشینی امیرالمؤمنین تثبیت شود. اما عده­ای دائما در تماس بودند تا به محض رحلت رسول اکرم برگردند و همین کار را هم کردند. به هر حال قاعدتا می‌بایست کسانی که در مدینه بودند وقتی که می­دیدند حال پیغمبر عادی نیست و احتمالاً ساعات آخر زندگی‌شان است جمع شوند و محزون و گریان باشند همانند آنچه که درمورد شهادت امیرالمؤمنین سلام‌الله‌علیه اتفاق افتاد. در این­جا جای سؤال بزرگی است که چرا چنین نشد؟! تفسیرهای مختلفی هم برای آن شده است مثلاً بعضی گفته­اند: «مسلمانان نگران بودند که بعد از رحلت پیغمبر در جامعه اسلامی اختلاف پیش بیاید و خلأ رهبری موجب ضعف مسلمین شود. از این رو جمع شدند که زودتر برای پیغمبر جانشین تعیین کنند تا جامعه دچار خلأ رهبری نشود!» این خوش‌بینانه‌ترین تفسیری است که برای این جریان کرده‌اند؛ اما بعید است که قابل قبول باشد. چراکه در واقع اصلا خلأ رهبری وجود نداشت. هفتاد روز پیش پیغمبر علی را بر سر دست بلند کرده و فرموده بود: من کنت مولاه فعلی مولاه. خلأیی وجود نداشت؛ ابهامی نبود. ولی آن‌ها یا فراموش کرده بودند یا انگیزه‌های دیگری داشتند که ما در مقام قضاوت درباره رفتار آن‌ها نیستیم و فقط می‌خواهیم به اجمال بگوییم چه اتفاقی افتاد. آن‌چه اتفاق افتاد این بود که: هنوز جنازه پیغمبر روی زمین بود و هنوز جسم مطهرش غسل داده نشده بود که عده‌ای در سقیفه جمع شدند و با یکی از مهاجرین به عنوان خلیفه بیعت کردند.

نگاهی به مظلومیت علی و فاطمه علیهما‌السلام

به فرض که آن‌ها با حسن نیت و از روی فراموشی این کار را کرده باشند اما وقتی خبر به امیرالمؤمنین سلام‌الله‌علیه رسید فرمود: «به چه دلیل به این شکل جانشین پیغمبر را تعیین کردند؟» گفتند: «می‌گویند ما از نزدیکان پیغمبریم!» حضرت فرمود: «مگر کسی از من به پیغمبر نزدیک‌تر هست؟! چه طور اسمی از من برده نشد؟!» به دنبال این جریان اتفاقات دیگری هم رخ داد که زیاد شنیده‌اید. بر در خانه امیرالمؤمنین علیه‌السلام جمع شدند و ایشان را با اکراه برای بیعت گرفتن به مسجد بردند، و حوادثی اتفاق افتاد که اگر آن‌چه در تواریخ آمده درست باشد – ظاهرا هم درست است – خیلی حوادث ناگواری بوده به طوری که به هیچ وجه از مسلمانان انتظار چنین برخوردی با خاندان پیغمبر نمی‌رفت. در این جریانات امیرالمؤمنین سلام‌الله‌علیه، هم در مسجد با مردم اتمام حجت کردند و هم به در خانه‌هایشان می‌رفتند و سفارشات پیامبر و بیعتی را که با ایشان کرده بودند به یادشان می‌آوردند. بالاخره قضیه خلافت خلیفه اول تثبیت شد و خاندان پیغمبر هم به خاطر جلوگیری از شکاف در بین مسلمانان و سوء استفاده دشمنان، غیر از آن احتجاجاتی که حجت را بر مردم تمام می‌کرد، اقدامی انجام ندادند و دست به شمشیر نبردند. اگر اهل‌بیت در آن مقطع زمانی دست به اقدامات عملی می‌زدند طولی نمی‌کشید که دیگر اثری از اسلام باقی نمی‌ماند.

ماجرای غصب فدک

دستگاه حکومت پس از تثبیت خلافت به کارهای حکومتی روی آورد. بنابر نقلی آنها مسأله را از این‌جا شروع کردند که نزد امیرالمؤمنین علیه‌السلام آمدند و مثلا به عنوان مشورت گفتند: «خلافت دیگر تثبیت شده؛ اما به نظر شما با اموالی که پیش از این در دست پیغمبر اکرم بود چگونه باید رفتار شود؟!» ایشان هم فرمودند: «باید همان‌طور عمل شود که خود پیغمبر عمل می‌کرد.» گفتند: «پس اموال خیبر چه می‌شود؟» سؤال از اموال خیبر خصوصیتی داشت. ما در اسلام یک حکمی داریم به این مضمون که اگر دشمن اسلام خودش در مقابل حاکم اسلامی تسلیم شود و اموالش را رها یا واگذار کند این اموال بین مسلمین تقسیم نمی‌شود؛ بلکه این اموال به خود پیغمبر اکرم اختصاص دارد و ایشان اختیار دارد هر طور که مصلحت می‌داند با آن رفتار کند. خداوند متعال در سوره حشر آیه 6 می‌فرماید: «فَمَا أَوْجَفْتُمْ عَلَیْهِ مِنْ خَیْلٍ وَلَا رِكَابٍ وَلَكِنَّ اللَّهَ یُسَلِّطُ رُسُلَهُ عَلَى مَن یَشَاء؛ اموالی هست که خدا به شما برگرداند اما شما برای به دست آوردن آن، لشکری نکشیدید و جنگی نکردید بلکه صاحبان آن اموال آن‌ها را به شما واگذار کردند. این اموال اختصاص به خدا و پیغمبر دارد و سایر مردم در آن حقی ندارند.» شأن نزول این آیه قلعه‌های خیبر و روستاهای وابسته به آن از جمله روستای فدک است. خلیفه اول و دوم آمدند پیش امیرالمؤمنین سلام‌الله‌علیه و گفتند: «تکلیف این اموال چیست؟» حضرت فرمودند: «هر کاری خود پیغمبر می‌کرد حالا هم باید همان کار را انجام دهید.» گفتند: «پس فدک چه می‌شود؟!» فدک هم از جمله همین اموال بود که پیغمبر اکرم آن را به حضرت زهرا واگذار کرده بود و همه مردم این را می‌دانستند و بعد از رحلت پیغمبر اکرم هم عامل و مباشر حضرت زهرا سلام‌الله‌علیها در آن‌جا مشغول کار بود. حضرت علی علیه‌السلام فرمودند: «این‌ها را پیغمبر به حضرت زهرا واگذار کرده‌اند و این‌ها مال ایشان است.» گفتند: «خیر، این‌ها مال بیت‌المال است و باید به بیت‌المال برگردد!» رفتند و عامل حضرت زهرا را از آن‌جا بیرون کردند و فدک را تصرف کردند. برادران ما از اهل‌تسنن این قضیه را این‌جور تفسیر می‌کنند که این‌ها مصلحت اسلام را در این می‌دانستند، یا اعتقاد داشتند که تصرفات پیغمبر در زمان خودش اعتبار داشته و بعد از ایشان هر که جانشین می‌شود اختیار دارد که هر طور صلاح می‌داند رفتار کند.

احتجاج اول فاطمه سلام‌الله‌علیها

کل حیات حضرت زهرا سلام‌الله‌علیها بعد از رحلت پیغمبر 75روز یا 95روز بود. به حسب نقل‌هایی که در تواریخ شده – شاید جامع‌ترینشان همان شرح ابن‌ابی‌الحدید باشد – در این فرصت چند نوع فعالیت انجام گرفت. در یک جلسه چند نفری که خلیفه اول و خلیفه‌ای که بنا بود بعدا خلیفه دوم شود حضورداشتند، حضرت زهرا در حضور جمع دادخواهی کردند که: «شما چرا عامل مرا از فدک بیرون کردید؟» گفتند: «فدک بیت‌المال است و می‌خواهیم آن را صَرف مصالح مسلمین کنیم!» حضرت فرمودند: «می‌دانید که این‌ها را پیغمبر اکرم به من بخشیدند و نحله من است و دیگران حقی در آن ندارند.» گفتند: «نه، اموال عمومی و بیت‌المال است و ما مصلحت می‌دانیم که صرف مصالح جامعه اسلامی شود. اگر شما ادعا می‌کنید که این مزرعه را پدرتان به شما بخشیده است شاهد بیاورید!» حضرت زهرا سلام‌الله‌علیها گفتند: «اگر مالی در دست مسلمانی باشد و من ادعا کنم که این مال من است، شما از من شاهد می‌خواهید یا از آن مسلمان؟ من ذوالید هستم و کسی که علیه ذوالید ادعا می‌کند باید شاهد بیاورد.» قانون قضای اسلامی (بلکه قانون قضا در همه جای دنیا) این است که وقتی مالی در دست کسی است، اگر کسی دیگر ادعایی علیه آن مال دارد، آن مدعی باید شاهد بیاورد. ایشان باز برای اتمام حجت، امیرالمؤمنین سلام‌الله‌علیه و ‌ام‌ایمن را به عنوان شاهد آوردند. اما آن‌ها گفتند: علی یک شاهد است و ام‌ایمن هم زن است و یک زن برای شهادت کافی نیست! باز این‌جا قواعد قضاوت اقتضا می‌کند که اگر یکی از دو شاهد زن بود به جای یک شاهد دیگر باید قسم خورد. ولی آنها با تعبیرات نابه‌جایی با حضرت برخورد کردند.

احتجاج دوم فاطمه سلام‌الله‌علیها

بار دیگر بین شخص خلیفه اول به تنهایی و حضرت زهرا سلام‌الله‌علیها گفت‌وگویی انجام می‌گیرد. حضرت خصوصی با ایشان صحبت می‌کنند و غیر از این‌که می‌گویند: «من ذوالید هستم و نباید شاهد بیاورم با این حال علی را شاهد آوردم،» می‌فرمایند: «گاهی پیغمبر اکرم در بعضی از قضایا شهادت یکی از صحابه‌ای که خیلی مورد اعتماد بود را به جای دو شهادت قبول می‌کردند. حالا شما علی و‌ ام‌ایمن را به جای دو شاهد قبول نمی‌کنید؟» خلیفه در مقابل این منطق متأثر شد و نامه‌ای نوشت که این ملک متعلق به حضرت زهرا سلام‌الله‌علیهاست. اما در بین راه شخص دیگری آن نامه را گرفت و پاره کرد و به حضرت زهرا سلام‌الله‌علیها هم جسارت کرد. این جریان هم گذشت و مثل مسأله خلافت به جایی نرسید.

فدک بهانه‌ای برای روشنی‌بخشی

کسانی تصور کرده‌اند که نگرانی حضرت زهرا سلام‌الله‌علیها فقط از این بود که از درآمد فدک محروم شوند! این طرز فکر جفای به حضرت زهراست. تمام اموال عالم در مقابل چشم حضرت زهرا با یک تل خاکستر فرقی نمی‌کند. قطعا قضیه این نبوده است. آنچه که اهل‌بیت پیغمبر سلام‌الله‌علیهم را رنج می‌داد این بود که با این رفتارها احکام اسلام زیر پا گذاشته می‌شود؛ احکامی که صریحا در قرآن ذکر شده است،‌ همان‌طور که بیعتی را که پیغمبر برای امامت امیرالمؤمنین از مردم گرفته به طاق نسیان سپردند کأنه چیزی نبوده است. در روایات آمده است که وقتی آیه شریف وَآتِ ذَا الْقُرْبَى حَقَّهُ1 نازل شد پیغمبر آن مال را به حضرت زهرا واگذار کردند، ولی اکنون برخلاف دستور پیغمبر و بر خلاف نص قرآن رفتار می‌شود. به علاوه خود اصول دادرسی قوانین اسلام تدریجا دارد از بین می‌رود. اگر این طور ادامه پیدا کند به کجا منتهی خواهد شد؟ اگر در مقابل این حرکتی که شروع شده مبارزه نشود به کفر منتهی می‌شود و دیگر چیزی از اسلام باقی نمی‌ماند. نگرانی این خاندان از این امور بود. امیرالمومنین علیه‌السلام در نامه‌ای به عثمان‌بن‌حنیف به همین نکته اشاره می‌کنند و می‌فرماید: «از این دنیای عظیم در دست ما جز فدک چیزی نبود. بعضی‌ها راضی بودند به این‌که در دست ما باشد ولی کسانی نخواستند.» بعد می‌فرمایند: «وما اصنع بفدک وغیر فدک؛ مرا با فدک و غیر فدک چه کار؟» مسأله این بود که با این جریان سیاسی حاکم مقابله شود، و برای مردم حجت تمام شود، و مردم بفهمند که این‌ها صلاحیت حکومت را ندارند، و منصب خلافت الهی باید به دست معصوم باشد.

سقیفه؛ سکولاریزه کردن جامعه اسلامی

اگر بخواهیم داستان سقیفه را به زبان ادبیات امروز بیان کنیم باید بگوییم: اولین قدمی که در عالم اسلام برای سکولاریزه کردن جامعه اسلامی برداشته شد در سقیفه بود؛ سقیفه طرحی برای تفکیک دین از سیاست بود. آن‌ها ابایی نداشتند که گاهی مسأله شرعی را از علی بپرسند، و در دوران خلافت خلفا هم این کار را می‌کردند، و ابایی هم نداشتند که بگویند: «ما احکام اسلام را بلد نیستیم و باید از شما یاد بگیریم!» اما از این‌که خاندان پیامبر در مسند قدرت بنشینند و حکم صادر کنند ابا داشتند. این تفکیک که حکومت برای عده‌ای و احکام دین برای عده‌ای دیگر یعنی چه؟ این همان مبنای سکولاریزم است. در زمان ما نیز کسانی هستند که با داشتن پست و مقام در همین نظام جمهوری اسلامی همین نظر را دارند. اینان یا اصل ولایت‌فقیه را قبول ندارند یا به عنوان یک مقام تشریفاتی با آن برخورد می‌کنند و حکم او را لازم الاجراء نمی‌دانند. آنها می‌گویند: «ما خیلی بهتر از او می‌فهمیم. او باید از ما اطاعت کند!» برخورد مسلمانان با دختر پیغمبر برای ما عجیب است اما اگر در زمان خودمان دو سال به عقب برگردیم وقایعی از آن سنخ را می‌بینیم؛ می‌بینیم که در روز عاشورا با عزاداران سیدالشهدا چه برخوردی کردند؛ چه کسانی دستور دادند و چه کسانی راضی به این عمل بودند؛ و چه کسانی هنوز هم حاضر نیستند از آن‌ها تبری بجویند و آن‌ها را محکوم کنند. البته باید اقرار کرد که مردم ما بسیار فهمیده‌تر از مردم آن عصر هستند. آن‌ها با یک مغالطات جزئی مسیر تاریخ را عوض می‌کردند و با جعل یک حدیث که نحن الانبیا لانورث ما ترکناه صدقة فریب می‌خوردند.

احتجاج سوم فاطمه سلام‌الله‌علیها

بالاخره کار داستان فدک به این‌جا رسید که مسأله نحله بودن و بخشش پیغمبر بودن فراموش شد و مانند مسأله خلافت پرونده‌اش بسته شد. حضرت زهرا سلام‌‌الله‌علیها که می‌دانستند چند روز دیگری بیشتر در دنیا نیستند دنبال فرصتی بودند تا کاری کنند که هر چه بیشتر مبانی اسلام تقویت و تثبیت شود. از این‌رو حضرت از راه دیگری باز مسأله را دنبال کردند و گفتند: «حال که قبول نمی‌کنید که فدک بخشش پیغمبر بوده، حتما قبول دارید که فدک مال پیغمبر بوده است. این مسأله صریح قرآن است و نمی‌توانید آن را انکار کنید. حال که چنین است من دختر و وارث پیغمبرم؛ بنابراین باید فدک به من منتقل شود.»
خیلی‌ها این‌جا امر برایشان مشتبه شده و گفته‌اند: «ما نفهمیدیم بالاخره حضرت زهرا مدعی هستند که فدک نحله است یا ارث!» جواب این است که حضرت برای مقابله با آن دستگاهی که صلاحیت خلافت نداشت از دو راه وارد شدند. ابتدا مسأله نحله بودن فدک را مطرح کردند تا به همه بفهمانند که آن‌ها یا اصلا احکام خدا را بلد نیستید بنابراین نمی‌تواند جای پیغمبر بنشیند، یا عمدا می‌خواهند با حکم خدا مخالفت کنند که در این صورت به طریق اولی چنین صلاحیتی ندارند. بعد از این‌که پرونده نحله بسته شد، حضرت برای رسیدن به هدف از راه دیگری وارد شدند و ادعای ارث کردند. اگر توفیقی بود دنباله مطلب را در جلسه بعد پی‌‌‌می‌گیریم.

وصلی‌‌الله‌علی‌محمد‌و‌آله‌الطاهرین

1 . اسراء، 26.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *