مجتمع آموزش عالی تاریخ سیره و تمدن اسلامی
جستجو
Close this search box.
یوسفی غروی

به مناسبت میلاد مسعود هفتمین مهر سپهر آسمان ولایت و امامت، حضرت امام موسی کاظم علیه آلاف التحیة والثناء در گفت وگویی با حجةالاسلام والمسلمین یوسفی غروی به واکاوی عصر امام موسی کاظم علیه السلام و بررسی خدمات و فعالیت های آن امام همام پرداخته شده است. متن این گفت وگو در ذیل تقدیم می شود.

امام کاظم علیه السلام چندمین فرزند امام صادق بوده‌اند و آیا در منابع تاریخی اشاره‌ای به تولد امام در روز هفتم صفر شده است ؟ ظاهرا این مسئله محل اختلاف است ؟

امام موسی بن جعفر بزرگ‌ترین فرزند امام صادق علیه السلام نبود ؛ بلکه ایشان سومین یا چهارمین فرزند امام علیه السلام می‌باشد ، فرزند بزرگ امام "عبد الله افطح" نام دارد که کنیه امام نیز از او گرفته شده بود ، بیشتر روایات اشاره دارد که موسی بن جعفر در مکانی بین مکه و مدینه به نام ابواء که قبر "آمنه بنت وهب" مادر پیامبر نیز در آنجاست به دنیا آمده است آنچه که در مصادر و منابع کهن ما آمده است تنها اشاره به سال تولد امام دارد و تنها متذکر شده‌اند که امام کاظم علیه السلام در سال 128 هجری قمری به دنیا آمده‌اند بعدها در منابع دست دوم قید ماه صفر اضافه شده است و در منابع بسیار متاخرتر نزدیک به قرن ده به بعد از جمله کتاب "بحر الانساب" قید هفتم صفر را ذکر کرده است و بنا بر تتبعی که شده است تنها کتابی که میلاد امام را به هفتم ماه صفر مربوط دانسته است همین کتاب است و تمام کتاب‌های بعد ، از این کتاب استناد نموده‌اند .حتی در اصول کافی تنها ذکر سال شده است .

آیا "بحر الانساب" این مطلب را بدون سند و مرسل ذکر نموده است ؟

بله ، این کتاب از نظر اعتبار از منابع دست سوم می‌باشد و این مطلب را به نحو مرسل بیان نموده است. لذا تناسب ندارد با چنین منبعی که اعتبار چندانی هم ندارد  به روش قدمای از علما پشت کنیم  در زمان صفویه بنا براین گذاشته شد که ماه محرم و صفر ماه عزادای شیعه باشد و مجالس و محافل سیاه پوش باشد و قرار گذاشتند که یاد بود سروری در این دو ماه نداشته باشند و مستند درجه سومی مانند " بحر الانساب " تناسبی با روش مورد توافق  علمای شیعه ندارد از 500 سال قبل به بعد یعنی از ابتدای رسمیت تشیع اخیر توافق بر این شد که ماه شعبان فقط در سال برای سرور و یادبودهای سرور باشد و محرم وصفر برای عزاداری .

اشاره‌ای به میلاد امام و دوران کودکی حضرت داشته باشید ؟

بنا بر گفته محاسن برقی امام صادق در تولد امام کاظم به مدت سه روز به مردم سور داد (ولد بالأبواء موضع بین مکة و المدینة یوم الأحد سابع صفر سنة 128 و قیل 129 و أولم الصادق (ع) بعد ولادته فأطعم الناس ثلاثا، رواه البرقی فی المحاسن ؛  أعیان الشیعة، محسن الأمین ،ج‏2،ص:5) ، مادر او حمیده بربری یا اندلسی بود و البته این دو قابل جمع است یعنی از نژاد بربر ساکن در اسپانیا بوده‌اند  و در سطح بالایی از تقوی و پارسایی قرار داشته‌اند امام بیش از بیست سال در محضر پدر بزرگوارشان بودند و حکومت اموی را که در سال‌های آخرین خود بود درک کرد و او در آن زمان در سن کودکی بود و شاهد مراجعه افراد و دانش پژوهان مختلف از اقصی نقاط بلاد اسلامی به محضر پدر بزرگوار می باشند .

نحوه نامگذاری و  کنیه مشهور امام کاظم چه بوده است ؟ ضمن اینکه از القاب حضرت موسی بن جعفر " کاظم" و " باب الحوائج "می‌باشد آیا این لقب توسط امام بر ایشان نهاده شده است و اساسا وضع القاب و شهرت به یک لقب خاص بر چه اساسی بوده است ؟

 پیامبر در روز هفتم برای اجرای عقیقه نسبت به امام حسن و امام حسین ایشان را در بغل گرفت و اذان و اقامه گفت و نام او را "حسن" و کنیه او "ابا محمد" نهاد لذا رفتار معصوم الگوی سنت اسلامی شد امام صادق هم نسبت به فرزند ارجمندش موسی بن جعفر بنا به سنت نبوی ، روز هفتم او را عقیقه کرد و نام او را "موسی" و کنیه او را "اباابراهیم" یا "ابالحسن" نهاد و هر دو کنیه در منابع تاریخی ما نقل شده است البته در روایات فقهی بیشتر کنیه "اباابراهیم" رائج شده است کما اینکه امام سجاد هم دو کنیه داشته است "ابوالحسن" و ابا محمد " اما کنیه "ابامحمد" غلبه یافته است .

لقب " کاظم " لقب مشهور ایشان است و لقب تابع نامگذاری نیست ؛ پیامبر برای حسنین لقب ننهاد و این القاب بر اساس حوادثی است که برای فرد پیش می‌آید و مردم بر اساس آن این القاب را بر ایشان می‌نهند و القاب نام‌های ثانوی است که متضمن معانی احیانا زشت و بیشتر دربر دارنده نوعی مدح و ثناست کما اینکه لقب "کاظم" از اوصاف قرآنی مومنین است « وَ الْکاظِمینَ الْغَیْظ ؛ آل عمران آیه 134 »  لقب " کاظم " در زمان حیات ایشان معروف بوده است . و شهرت امام به لقب " باب الحوائج " در بین شیعه و غیر شیعه رائج بوده است ؛ از جمله خطیب بغدادی حنبلی در کتاب تاریخ بغداد تصریح می‌کند که شهرت حضرت به "باب الحوائج" به خاطر کثرت توسل مردم به این امام است . همچنین حافظ سلیمان قندوزی حنفی در باب الحوائج بودن حضرت می گوید : و کان عند أهل العراق معروفا بباب قضاء الحوائج، و کان أعبد أهل زمانه و أعلمهم و أسخاهم ؛ ینابیع المودة: 435.» همچنین الگنجی شافعی در مطالب السؤل ص 83 می گوید : « کان یسمى بالعبد الصالح و یعرف فی العراق بباب الحوائج الى اللّه لنجح المطالب المتوسلین الى اللّه تعالى به کراماته تحار منه العقول و تقضى بان له عند اللّه تعالى قدم صدق لا تزل و لا تزول‏ »

دوران حضور امام علیه السلام در کنار حضرت صادق علیه السلام چه مدت بود و خصوصیت و رخ دادهای مهم این عصر را بیان کنید ؟

از سال 128 تا 148  هجری قمری به مدت بیست سال امام در خدمت پدر بزرگوارشان بودند و آن عصر نسبت به دوره‌های پیشین به چند وجه قابل تمایز است اول : فعالیت‌های روشنگرانه امام صادق در این عصر اتفاق افتاد و حضرت توانست با استمداد از قدرت الهی تمام مبارزه طلبی‌های همآورد جویان را پاسخ دهد و در همین دوران زمینه را برای حضور امام کاظم علیه السلام  آماده می‌کرد ؛ اما مهم‌ترین رخ دادها دراین دوره عبارتند از الف ) در این دوره مقدمات تشکیل دولت عباسیان اتفاق افتاد و امام علیه السلام با نگاهی بی طرفانه نسبت به این قضایا برخورد می‌کرد ، و از همراهی و حمایت ایشان دریغ داشت ب) از دیگر فعایت های امام در این دوره ایجاد ساختاری ویژه جهت مقابله  فرهنگی  با اموری که کیان تشیع زیر سوال می‌برد  می‌باشد ج ) امام کاظم علیه السلام رنج‌های پدر را می‌دید و همدم و همراه پدر بود د) امام صادق علیه السلام برای پس از خود امامت فرزندش موسی بن جعفر را برای پیروان خود اعلام نمودند .

آیا روایاتی که در تنصیص امامت موسی بن جعفر رسیده است همه از یک طریق به ما رسیده است یا طرق آن متعدد است ؟

در این زمینه روایاتی از طرق متعددی از امام صادق در امامت فرزندش رسیده است افرادی مانند : یعقوب سراج ؛ سلیمان بن خالد ، معاذ بن کثیر ، عبد الرحمن بن حجاج ، یعقوب بن جعفر جعفری ، صفوان جمال که او فارسی الاصل بوده است  و مفضل بن عمر جعفی ، فیض بن مختار ، زید نرسی ؛ ، عیسی بن عبد الله بن محمد بن عمر بن علی بن ابیطالب  و.. در این زمینه به ما رسیده است و ایشان از خواص اصحاب بوده‌اند . و اگر از غیر خواص بودند این مطلب را به ایشان افشا نمی‌کردند و اکثر این روایات در کافی آمده است .

 فرمودید یکی از روات این حدیث عیسی پسر عبد الله بن عمر فرزند علی بن ابطالب است لطفا توضیحی بر این مطلب داشته باشید ؟

این از مظلومیت‌های علی است و من این مطلب به نقل ازمقتل ابن ابی الدنیا (متوفی 330 هجری قمری) شخصی وارد بر امیر المومنین شد تا بشارت به تولد  فرزند حضرت بدهد و این بشارت را با ندای بلند اعلام نمود در حالیکه خلیفه دوم نیز در آن مجلس حضور داشت و عمر هم در مقابل مردم از امام درخواست نمود  تا نامگذاری نوزاد را به وی واگذار کند و نام خود را بر او نهاد لذا اگر ، مخالفین این مطلب را دستاویز قرار می‌دهند جواب این است که این هم از ظلم‌هایی بود که نسبت به حضرت شد است .

آیا امام کاظم علیه السلام در دوران قبل از امامت خود و در زمان حیات پدر بزرگوارشان مناظراتی داشته‌اند ؟

روزى أبو حنیفه با عبد اللَّه بن مسلم وارد مدینه شد، عبد اللَّه به او گفت: اى أبو حنیفه، یکى از علماى آل محمّد؛ جعفر بن محمّد در اینجا است، بیا نزد او رفته تا قدرى علم دریابیم. وقتى بخانه آن حضرت رسیدند در آنجا به گروهى از علماى شیعه برخوردند که منتظر ایستاده که یا او بیرون آید یا آنان نزدش شتابند، در همین حال بودیم که ناگاه‏ پسر بچّه کم سنّ و سالى از منزل خارج شد، همه از هیبت او برخاستند، أبو حنیفه از همراهش پرسید: اى پسر مسلم، آن کیست؟ گفت: فرزند او موسى است. گفت: بخدا مقابل شیعیانش با او مقابله کنم، عبد اللَّه گفت: آرام! هرگز نتوانى.

گفت: بخدا که این کنم، سپس رو بجانب حضرت کاظم علیه السّلام کرده و گفت: اى پسر، فرد غریبى که به شهرتان آمده کجا قضاى حاجت کند؟

فرمود: پنهان در پشت دیوار، و پرهیز کند از دید همسایه و کنار رودها و محلّ ریزش میوه درختان، و رو به قبله و پشت بدان نباشد، و دیگر هرجا که خواست قضاى حاجت کند.

أبو حنیفه پرسید: اى پسر گناه از چه کسى صادر مى‏شود؟

فرمود: اى شیخ، از سه حال خارج نیست: یا از خداوند صادر و بنده در آن نقشى ندارد، که این در خور حکیم نیست که بنده‏اش را به گناهى که نکرده مؤاخذه کند.

و یا از بنده است و خدا، و خدا شریک قوى‏تر است و شایسته نیست که شریک بزرگ،کوچک را به گناهش مؤاخذه نماید.و یا گناه فقط از بنده صادر مى‏شود و از خدا نیست، پس اگر خداوند بخواهد عفو مى‏کند و اگر بخواهد عقوبت مى‏نماید. عبد اللَّه گفت: أبو حنیفه چنان خفقانى گرفت گویا سنگى قورت داده!!.؛ ( احتجاج-ترجمه جعفرى، ج‏2، ص: 342 ) و نمونه‌هایی از این قبیل بسیار است .

وضعیت جامعه مسلمین در عصر امام کاظم علیه السلام چگونه بود ؟

تاریخ درباره دوران حضرت گزارش مفصلی نداده است اما اگر بخواهیم از دوران و عصر امام گزارشی بدهیم می‌توان آن را در چند دوره بیان نمود الف ) امام کاظم و دوران حکومت مهدی عباسی :

منصور  چون دید محمد فرزند عبد الله معروف به محمد نفس زکیه قیام کرد و مکه را به زیر حکومت خود آورد و برادر او ابراهیم فرزند حسن مثنی هم قیام نمود و این حرکت بسیار قوی بود به گونه ای که نزدیک بود حکومت بنی عباس شکست بخورد اما اوضاع به گونه‌ای شد که محمد نفس زکیه و قیام او منجر به شکست شد و بعد از این قیام محمد فرزند عبد الله محض نام محمد بن عبد الله را برای خود برگزید و حدیث پیامبر اکرم درباره امام زمان که مهدی آخر الزمان فرزندی از فرزندان من که نام او نام من است را بر فرزندش تطبیق داد اولین بار تحریف در این حدیث توسط ایشان صورت گرفت و در ادامه حدیث آوردند که « واسم ابیه اسم ابی » یعنی : محمد بن عبد الله و با امام زمان تفاوت کرد و الان اهل سنت تابع این  حدیث هستند و می گوی‌اتند ما منتظر محمد بن عبد الله هستیم و منصور چون این قضایا را  دید او هم از این کار  تقلید کرد و نام فرزندش را محمد و لقب او را مهدی قرار داد و اسم اصلی منصور هم عبد الله است و با این ترفند فرزند او نیز یکی از مصادیق حدیث تحریفی عبد الله محض شد و البته ما قبول نداریم که او ذی النفس الزکیه باشد ؛ او  کسی است که پسر عموی امام صادق بود و دستور داد امام صادق را با سر و پای برهنه کشیدند تا با او بیعت کند – شهید مطهری در ضمن مباحث  سیری در سیره ائمه اطهار در ج 18 مجموعه آثار ص 62 تحت عنوان " بیعت با «محمد نفس زکیّه» " گفته است :

بنى العباس ابتدا زمینه را براى خودشان فراهم نمى‏دیدند، فکر کردند که ولو در ابتدا هم شده یکى از آل على علیه السلام را که در میان مردم وجاهت بیشترى دارد مطرح کنند و بعدها او را مثلًا از میان ببرند. براى این کار «محمد نفس زکیّه» را انتخاب کردند. محمد پسر همان عبد اللَّه محض است که عرض کردم عبد اللَّه محض، هم از طرف مادر فرزند حسین بن على است و هم از طرف پدر. عبد اللَّه مردى است باتقوا، باایمان و زیبا، و زیبایى را، هم از طرف مادر- و بلکه مادرها- به ارث برده است (چون مادر مادرش هم زن بسیار زیباى معروفى بوده) و هم از طرف [پدر]، و بعلاوه اسمش محمد است، هم اسم پیغمبر؛ اسم پدرش هم عبد اللَّه است. از قضا یک خالى هم روى شانه او هست، و چون در روایات اسلامى آمده بود که وقتى ظلم زیاد شد یکى از اولاد پیغمبر، از اولاد زهرا، ظاهر مى‏شود که نام او نام پیغمبر است و خالى هم در پشت دارد، اینها معتقد شدند که مهدى این امت که باید ظهور کند و مردم را از مظالم نجات دهد همین است و آن دوره نیز همین دوره است. لااقل براى خود اولاد امام حسن این خیال پیدا شده بود که مهدى امت همین است. بنى العباس هم حال یا واقعاً چنین عقیده‏اى پیدا کرده بودند و یا از اول با حقه بازى پیش آمدند.

به هرحال این‏طور که ابوالفرج نقل کرده همین عبد اللَّه محض برخاست و شروع کرد به خطابه خواندن؛ مردم را دعوت کرد که بیایید ما با یکى از افراد خودمان در اینجا بیعت کنیم، پیمان ببندیم و از خدا بخواهیم بلکه ما بر بنى امیه پیروز شویم. بعد گفت: ایهاالناس! همه‏تان مى‏دانید که «انَّ ابْنى هذا هُوَ الْمَهْدىّ» مهدى امت همین پسر من است، همه‏تان بیایید با او بیعت کنید. اینجا بود که منصور گفت: «نه به عنوان مهدى امّت. به عقیده من هم آن کسى که زمینه بهتر دارد همین جوان است. راست مى‏گوید، بیایید با او بیعت کنید.» همه گفتند راست مى‏گوید، و قبول کردند که با محمد بیعت کنند و بیعت کردند. بعد که همه‏شان با او بیعت کردند فرستادند دنبال امام جعفر صادق «1» وقتى که حضرت صادق وارد شد، همان عبد اللَّه محض که مجلس را اداره مى‏کرد، از جا بلند شد و حضرت را پهلوى خودش نشاند و بعد همان سخنى را که قبلًا گفته بود تکرار کرد که اوضاع چنین است و همه‏تان مى‏دانید که این پسر من مهدى امت است؛ دیگران بیعت کردند، شما هم بیا با مهدى امت بیعت کن. فَقالَ جَعْفَرٌ: لا تَفْعَلوا. امام جعفر صادق گفت: نه، این کار را نکنید. فَانَّ هذَا الْامْرَ لَمْ یَأْتِ بَعْدُ، إنْ کُنْتَ تَرى‏ (یعنى عبد اللَّه) أَنَّ ابْنَکَ هذا هُوَالْمَهْدِىُّ فَلَیْسَ بِهِ وَ لا هذا اوانَهُ. آن مسأله مهدى امت که پیغمبر خبر داده، حالا وقتش نیست. عبد اللَّه! تو هم اگر خیال مى‏کنى این پسر تو مهدى امت است، اشتباه مى‏کنى. این پسر تو مهدى امت نیست و اکنون نیز وقت آن مسأله نیست. وَ انْ کُنْتَ انَّما تُریدُ انْ تُخْرِجَهُ غَضَباً للَّهِ وَ لْیَأْمُرْ بِالْمَعْروفِ وَ یَنْهَ عَنِ الْمُنْکَرِ فَانّا وَاللَّهِ لا نَدَعُکَ فَانْتَ شَیْخُنا وَ نُبایِعُ ابْنَکَ فِى الْامْرِ. حضرت وضع خودش را بسیار روشن کرد، فرمود: اگر شما مى‏خواهید به نام مهدى امت با این بیعت کنید من بیعت نمى‏کنم، دروغ است، مهدى امت این نیست، وقت ظهور مهدى هم اکنون نیست؛ ولى اگر قیام شما جنبه امر به معروف و نهى از منکر و جنبه مبارزه ضدّ ظلم دارد، من بیعت مى‏کنم.

بنابراین در اینجا وضع امام صادق صددرصد روشن است. امام صادق حاضر شد با اینها در مبارزه شرکت کند ولى تحت عنوان امر به معروف و نهى از منکر و مبارزه با ظلم، و حاضر نشد همکارى کند تحت عنوان اینکه این مهدى امت است. گفتند: خیر، این مهدى امت است و این امر واضحى است. فرمود: من بیعت نمى‏کنم. عبد اللَّه ناراحت شد. وقتى که عبد اللَّه ناراحت شد حضرت فرمود: عبد اللَّه! من به تو بگویم: نه تنها پسر تو مهدى امت نیست، نزد ما اهل بیت اسرارى است، ما مى‏دانیم که کى خلیفه مى‏شود و کى خلیفه نمى‏شود. پسر تو خلیفه نمى‏شود و کشته خواهد شد – .

چرا به او  عبد الله محض می‌گفتند ؟

 متاسفانه او با این لقب به امام سجاد گوشه می‌زند چرا که امام سجاد از  مادری  غیر عرب به دنیا آمده است  لذا خون او عربی و هاشمی محض نیست و حال آنکه عبد الله محض عرب خالص است .

ویژگی‌های حکومت مهدی عباسی را بیان کنید ؟

الف ) سیاست حکومت عباسی شاهد تحول چشمگیری نبود ؛ مهدی عباسی از سیاست عباسیان به عنوان اصلی ثابت پیروی می‌کرد و از روش پیشینیان خود الگو گرفته است و  راه همانان را پیموده است البته به خاطر  از تنگناهایی که منصور برای علویان و حسنیان به وجود آورده بود این دوره برخی دگرگونی‌ها به نفع علویان را در پی داشت و البته این رویکرد تنها بر اساس مصلحت اندیشی و مقتضای حکومتش  بود  لذا به دلایلی  حکومت در این ایام نسبت به علویان انطعاف بیشتری نشان می‌دهد و امام کاظم از این دوران به نفع یاران و شیعیان خود بهره جست ب)  رفتار نرم مهدی عباسی نسبت به علویان در آغار حکومت او بود و او دستور داد تمام زندانیان علوی را آزاد کنند و تمام اموالی را که پدر او به ستم از ایشان گرفته است را باز گرداند و از جمله آن‌ها اموال امام صادق علیه السلام بود که منصور گرفته بود و مهدی باز گرداند . ج ) زمانی که امام کاظم در دوران حکومت مهدی عباسی فعالیت خود را دنبال کرد و آوازه او  فراگیر شد مهدی سیاست سختگیری را نسبت به امام کاظم علیه السلام اجرا کرد و او را دستگیر کرد و به بغداد فراخواند و سپس او را به مدینه باز گرداند این فراخوان در اواخر عمر مهدی عباسی بود ؛ او طرحی ریخت تا توسط حمید بن قحطبه امام را بکشد و نیمه شبی حمید را فراخواند و گفت ارادت پدر و برادار تو بر ما روشن است اما ارادت تو بر ما معلوم نشده است و در شب خواب علی بن ابطالب را و داستان آن معروف و مشهور است  و موسی بن جعفر را آزاد نمود .د) حمایت مهدی عباسی از جعل کنندگان حدیث از دیگر خصوصیات این عصر است  او چون کبوتر بازی می‌کرد یکی از اطرافیان او به حدیثی که درباره سه نوع مسابقه جائز در اسلام  وارد شده است"کبوتر" را هم اضافه کرد و کیسه زری هم گرفت – «إن حفص بن غیاث وضع للمهدی العباسی فی حدیث «لا سبق» «أو ریش» لیدخل فیه الحمام تقربا إلى قلب الخلیفة حیث رآه یحب الحمام، فلما خرج من عنده قال: أشهد أن قفاه قفا کذاب، ما قال رسول الله (صلى الله علیه و آله): «أو ریش» و لکن أراد التقرب إلینا بذلک، ثم أمر بذبح الحمام» ؛ (تاریخ الخلفاء للسیوطی: 275، و فیه: غیاث بن إبراهیم، بدل: حفص بن غیاث.)

امام در دوره هادی عباسی " سومین خلیفه " عباسی چه وضعیتی داشتند ؟

 هادی عباسی آثار شومی نسبت یه شیعیان از خود به یادگار گذاشت و حادثه فخ در این ایام اتفاق افتاد و چنان این واقعه دردناک بود که امام جواد علیه السلام فرمود :  « َ لَمْ یَکُنْ لَنَا بَعْدَ الْطَّفِّ مَصْرَعٌ أَعْظَمُ مِنْ فَخ‏ ؛ بحار الأنوار ، ج‏48، ص: 165 » پس از واقعه عاشورا حادثه فخ دردناک‌ترین حوادث بود ؛  سیاست هادی عباسی همراه با شرارت بود و این وجه تمایز در سلوک و رفتار او به گونه ای جلوه کرد که مادرش خیزران که زن هارون الرشید بود کینه‌ای سخت نسبت به او داشت و بنا به گفته بعضی او هادی عباسی را کشت او نسبت به شیعیان سخت گرفت و مقرری که مهدی برای علویان در نظر گرفته بود را قطع کرد و به گماردگان خود در سراسر حکومتش امر کرد که علویان را دستگیر کند و به نزد او بفرستند  .

سال‌های  پایانی عمر امام مقارن با حکومت " هارون الرشید " می‌باشد از این  دوران برای ما بگویید ؟

سال‌های پایانی عمر امام که 14 سال و چند ماه است  سخت‌ترین دوران زندگی امام  بود و هارون تمام کینه خود را نسبت به اهل بیت روا می‌داشت و سیاستی پی ریخت تا امام را از امت جدا کند و زمینه کشتن امام را برای خود مهیا کرد

نحوه هدایت امام علیه السلام چگونه بود ؟

مهم‌ترین امور در نحوه هدایت امام روشی است که امام در ارشاد و هدایت جامعه انجام می‌داد امام چنان با نرم و لطافتی آمیخته با حکمت با دیگران برخورد می‌نمود که این امر افراد را بر این می‌داشت تا مسیر مستقیم در پیش گیرند و موارد فراوانی در این زمینه رسیده است  ؛از جمله آن گزارشات داستان بشر حافی است – بشر حافى. اهل بغداد است و پدرانش اهل مرو بوده‏اند. از مشاهیر عرفاست.او نیز در ابتدا اهل فسق و فجور بوده و بعد توبه کرده است. علامه حلّى در منهاج الکرامه داستانى نقل کرده است مبنى بر اینکه توبه او به دست حضرت موسى بن جعفر علیه السلام صورت گرفته است و چون در حالى تشرف به توبه پیدا کرد که «حافى پابرهنه» بود، به بشر حافى معروف شد. بعضى علت «حافى» نامیدن او را چیز دیگر گفته‏اند. بشر حافى در سال 226 یا 227 درگذشته است ؛ مجموعه‏آثاراستادشهیدمطهرى، ج‏14، ص: 564- ؛ در همین زمینه می توان از داستان حسن بن عبد اللَّه نام برد که مردى منزوى و از همه مردم معاصرش پارساتر بود و سلطان وقت بر اثر کوشش و پافشارى که نامبرده در دین داشت از وى چشم میزد و گاهى از اوقات طورى با سلطان روبرو میشد و او را امر بمعروف و نهى از منکر مى‏کرد که پادشاه را بخشم مى- آورد و شاه چون صلاح مقام سلطنتش در آن میدید با وى بدرفتارى نکند به آزارش نمى‏پرداخت و این پیش آمد مدتها برقرار بود تا روزى وارد مسجد شده در آنجا حضرت ابو الحسن موسى ع نیز تشریف داشت حضرت باو اشاره کردم چون نزدیک آمده فرمود اى ابو على چقدر این رویه‏اى که براى خود انتخاب نموده مورد علاقه منست و مرا مسرور مى‏کند لیکن باید بگویم معرفتت کم است بهتر آنست در صدد معرفت برآئى در پی دانش و آموختن حدیث باش و اندوخته حدیثی داشته باش بعد از این کلام امام او نزد مالک رفت و مطالب مالک را به امام عرضه داشت و امام نپذیرفتند و فرمودند  : فقه و حدیث را از اهل بیت بیاموز و امامت ایشان را بپذیر و او چنین کرد ؛ ( رک : ارشاد-ترجمه ساعدى خراسانى، ص: 567  ) ، امام کاظم پیوسته مردم را به کارهای نیک دعوت می‌کرد از دیگر کارهای امام این بود که نظام وکالت را پی ریزی کردند و این روش را امام صادق علیه السلام نیز داشتند که برخی سوالات را به شاگردان خود ارجاع می‌دادند و از ایشان با عنوان فقیه و عالم یاد می‌نمود و این امر ادامه یافت تا دوران وکالت نواب اربعه و وکالت عام فقهاء .

آیا کتاب‌های در تبیین نظام وکالت ائمه نوشته شده است ؟

بله ، آقای حسن جبوری محقق عراقی و آقای دکتر محمد جباری کتابی راجع به نظام و سازمان وکالت ائمه نوشته‌اند .

حوزه علمی امان کاظم علیه السلام چگونه حوزه‌ای بود  ؟

ایجاد ساختار فکری و علمی صحیح و مستقیم و تربیت جماعت صالحان از دیگر تلاش‌های امام در عصر خویش بود امام از این فرصت استفاده کرد و 319 تن را تربیت کردند و ایشان گرایش به امام و مکتب اهل بیت داشتند 319 تن از نخبگان راویان حدیث و از بین ایشان تنها شش تن بلا اسثتنا مورد تایید کامل هستند – به اصطلاح اصحاب اجماع بوده اند ، و در میان علمای رجال معروف و مشهور است که اصحاب اجماع هیجده نفر هستند. 6 نفر از آنها از اصحاب مشترک امام باقر(ع) و امام صادق(ع) می باشند:(طبقه اول): به نامهای: 1ـ زرارة بن اعین 2ـ معروف بن خربوذ 3ـ بُرید بن معاویة 4ـ ابوبصیر الاسدی 5ـ فُضیل بن یسار6ـ محمد بن مسلم الطائفی  و 6 نفر از اصحاب خاص امام صادق(علیه السلام) می باشند: (طبقه دوم): 1ـ جمیل بن درّاج 2ـ عبدالله بن مُسکان 3ـ عبدالله بن بُکیر 4ـ حمّاد بن عثمان 5ـ حمّاد بن عیسی 6ـ ابان بن عُثمان 6 نفر هم از اصحاب مشترک امام کاظم و امام رضا(علیهما السلام) هستند. (طبقه سوم): 1ـ یونس بن عبدالرحمن 2ـ صفوان بن یحیی 3ـ محمّد بن ابی عُمیر 4ـ عبدالله بن مُغیرة 5ـ حسن بن محبوب 6ـ احمد بن محمد بن ابی نصر.این 18 نفر از (اصحاب اجماع) هستند که به نظر کشی و بنا به نقل او، تمام این افراد، مورد اتفاق علمای علم رجال می باشند و هر خبر و حدیثی که از این هجده نفر نقل شده باشد آن حدیث صحیح است و هیچ ایرادی از حیث سند ندارد چون اجماع علمای رجال بر این است که هر حدیثی به اصحاب اجماع منتهی شود از حیث سند صحیح است، یعنی «قطعی الصدور» در نظر گرفته می شود –   ایشان در کلام ، لغت  ، فقه و حدیث مهارت داشتند و  شیخ عزیز الله عطاردی در کتاب مسند امام کاظم مبسوطا به این موضوع پرداخته است .

دامنه احادیثی که از امام کاظم علیه السلام به ما رسید است چه حجمی از منابع روایی ما را در شامل شده است ؟

پس از شهادت امام صادق علیه السلام  دانشگاه و مکتب علمی حضرت به امام رسید ، آن دانش پژوهان و طالبان علم  در طول سه ده و نیم از محضر امام بهره‌ها بردند و از امام کاظم مجموعه‌های روایی مانند مسائل علی بن جعفر و "الرسالة الکبیرة " درباره عقل و …. نقل شده است و دراین اواخر مسند امام کاظم علیه السلام  توسط آقای عزیز الله عطاردی جمع آوری شده است و آخرین مسند نوشته ایشان است که در سه مجلد به تبع رسیده است  است و میراث امام در بخش‌های کلامی ، فقهی و حدیثی در آن نقل شده است و این مسند به ترجمه 638 تن از راویان امام پرداخته است  .

نگاهی به حرکات سیاسی امام و آثار این تحرکات داشته باشید ؟

امام تثبیت گرایش به خط اهل بیت را مبنای کار خود قرار داد و به برخی پیروان خود مانند علی بن یقطین اجازه ورود به  دستگاه حکومت را دادند  و امام به این وسیله در پی تحقق اهدافی بود مانند الف ) احاطه کامل نسبت به سیاست‌هایی که در دربار گرفته می‌شد ب ) رفع نیاز شیعیان که تحت تعقیب حکومت بودند در تاریخ آمده است که امام به علی بن یقطین اجازه نمی‌دادند  که  از مسند خود کناره گیری کند و می‌فرمودند : «ای علی تو یک چیز را برای من ضمانت کن، من سه صفت را بر تو ضمانت می‌کنم. تو قول بده که هر دوستی از دوستان ما را دیدی او را احترام نمایی من این سه چیز را بر تو ضمانت می‌کنم: شدّت شمشیر، رنج زندان، ذلّت فقر هرگز به تو نرسد ؛ « الآداب الدینیة للخزانة المعینیة با ترجمه عابدى، ص: 365 » و در این موضوع مطالب دیگری هم هست که مجال دیگری می‌طلبد .

نگاه منابع اهل سنت به امام چگونه است ؟

هارون می‌گوید : او حجت خدا بر مردم است و او وارث علم انبیا است ؛  روى المأمون عن أبیه الرشید أنه قال لبنیه فی حقّ موسى الکاظم: هذا إمام الناس، و حجّة اللّه على خلقه، و خلیفته على عباده، أنا إمام الجماعة فی الظاهر و الغلبة و القهر، و إنّه و اللّه لأحق بمقام رسول اللّه صلّى اللّه علیه و آله و سلّم منّی و من الخلق جمیعا، و و اللّه لو نازعنی فی هذا الامر لآخذن بالذی فیه عیناه فان الملک عقیم؛ ینابیع المودة، القندوزی ،ج‏3،ص:165/عیسی بن جعفر در نامه‌ای به هارون الرشید نوشته است : او تنها به عبادات مشغول بود اما او ؛ تو و من را نفرین نمی‌کرد  . / ابوعلی حنبلی  از ائمه حنابله بغداد می‌گوید  : هرگاه مشکلی داشتم به قبر امام رو می‌کردم و مشکل مرا حل می‌کرد ./خطیب بغدادی : او بخشنده و بزرگوار بود / ابن صباغ مالکی در الفصول المهمه فی معرفة الائمه مناقب و صفاتی برای حضرت نقل کرده است  که نشان می‌دهد در برابر عظمت امام سر خم نموده است / سبط ابن جوزی در "تذکرة الخواص" می‌گوید : موسی فرزند جعفر بنده صالح خدا خوانده است / احمد بن یوسف دمشقی : او امام کاظم خوانده می‌شد و نزد مردم عراق باب الحوائج خوانده می‌شود /محمد بن احمد ذهبی شامی متعصب و ضد شیعه در میزان الاعتدال در توصیف امام نوشته است او از بهترین حکیمان است « وقد کان موسى من أجواد الحکماء ومن العباد الأتقیاء وله مشهد معروف ببغداد مات سنة ثلاث وثمانین ومائة وله خمس وخمسون سنة وحدیثه قلیل جدا ؛ ( میزان الاعتدال  ج 6 ص 539) .

 

منبع خبر حوزه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *