شفقنا- آیت الله یوسفی غروی، کارشناس برجسته تاریخ اسلام بر طبق روایات و اسناد معتبر به برخی از حوادث رخ داده پس از رحلت پیامبر اکرم(ص) و نحوه به شهادت رسیدن حضرت زهرا(س) اشاره و تأکید کرد: عمده درسی به دست می آوریم، این است که حضرت زهرا(س) خود را فدایی امیرالمومنین علی(ع) قرار داد.
به گزارش شفقنا، آیت الله یوسفی غروی ضمن تسلیت سالروز شهادت حضرت زهرا(س) در سخنانی درحسینیه شفقنا بیان کرد:
بِسْمِ اللهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ
برای شهادت حضرت زهرا(س) دو فاطمیه ذکر می شود چرا که پس از وفات پیامبر(ص) دو روایت در مورد مدت حیات حضرت زهرا(س) یکی ۷۵ روز و دیگری ۹۵ روز بیان شده و بنا بر معروف و مشهور در میان شیعه، ۷۵ روز نیمه ماه جمادی الاول و ۹۵ روز، سه روز اول ماه جمادی الثانی بوده که فاصلهٔ بین این دو تاریخ یعنی نیمه جمادیالاول تا سوم جمادیالثانی ایام فاطمیه گفته میشود.
اما چه رخ داد…
بعد از هجرت پیامبر(ص) از مکه به مدینه، در اواخر سال ۱۰ هجری پیامبر مأمور شد که به حج خانه خدا مشرف شوند و منادی ایشان ندا کند که هر کسی قدرت و تمایل دارد به همراه پیامبر(ص) به حج مشرف شود، حاضر شود و لذاست که نقل شده حدود ۱۰۰ هزار حاجی همراه پیامبر(ص) به حج مشرف شدند.
پس از بازگشت پیامبر(ص) از این سفر، بیماری آن حضرت ظاهر شد و این بیماری حدود دو ماه طول کشید تا آن حضرت به پروردگارشان پیوستند. طبق بشارتی که پیامبر به حضرت زهرا(س) می دهد، حدود سه ماه بعد از پیامبر اکرم(ص) وفات حضرت زهرا(س) رخ می دهد.
بشارت پیامبر به حضرت زهرا(س) این چنین بود، حضرت زهرا(س) در مظهر پیامبر(ص) حاضر بودند و وقتی پیامبر(ص) را در اواخر حیاتشان مشاهده کردند، اظهار غم و اندوه کردند، اما پیامبر(ص) به زهرا(س) فرمودند که او اولین کسی است که پس از ایشان، به او ملحق می شود و لذا حضرت زهرا(س) از این بشارت اظهار خشنودی کردند.
این خبر را شیعه و غیر شیعه نقل کرده اند از جمله همسر پیامبر(ص)، عایشه نقل می کند که از حضرت زهرا(س) پرسید؛ سبب غمگینی اول و خشنودی بعد چه بود؟ و حضرت زهرا(س) برای عایشه و دیگران نقل کرده که پیامبر(ص) به ایشان اول خبر رحلت خودشان را دادند و لذا من طبعاً غمگین شدم، اما بعد بشارت ملحق شدنم به ایشان با فاصله زمانی کمی را دادند.
اما پس از وفات پیامبر(ص) حوادثی بر حضرت زهرا(س) جاری شد که بسیاری گمان می کنند این حوادث بلافاصله پس از پیامبر(ص) رخ داده و در واقع بر سبب این حوادث استناد می کنند.
سبب اصلی این حوادث مساله خلافت و جانشینی پیامبر(ص) بود که پس از رحلت پیامبر(ص) بلافاصله در مکانی به نام سایبان بنی ساعده، عده ای از قبایل انصار که از خزرجیان و اوسیان بودند در مدینه جمع شدند البته از اوسیان چند نفری حاضر بودند و عمدتاً از خزرجیان بودند.
اینان ابتدا بناشان بر این بود که با رییس قبیله خود به نام سعدبن عباده به عنوان جانشین پیامبر اکرم(ص) و نخستین خلیفه مسلمانان بیعت کنند، اما وقتی این خبر به مهاجرین رسید، دو یا سه نفر از نام آوران و نامداران مهاجرین به این مکان رسیدند و در نهایت مساله به نفع مهاجرین تمام شد و با شخص خلیفه اول بیعت کردند. سپس از این مکان بیرون آمدند و به طرف مسجد پیامبر اکرم(ص) حرکت کردند و هر کسی را که در بازار می دیدند او را وادار می کردند که با خلیفه اول بیعت کند به خصوص یکی از قبایل اطراف مدینه به نام «بنی اسلم» را مجبور به بیعت کردند.
شاید حدود ۶۰ الی ۸۰ کلیومتر از مدینه به طرف راه مکه، محله و سکنی قبیله اسلم بود، این قبیله بدون خبر از نزدیکی رحلت پیامبر اکرم(ص) و برای تهیه ارزاق اصلی زندگی خود یعنی تهیه آرد، روغن و خرما وارد مدینه شده بودند و خلیفه دوم که آن زمان معاون خلیفه اول شمرده می شد، به این قبیله وعده داد که ارزاق اصلی را برایشان تأمین می کند و در مقابل، آنها کمک کنند و مردم را هر جا می بینند به بیعت کردن با ابوبکر، خلیفه اول اجبار کنند.
بیعت با خلیفه هم به صورت خصوصی در سایبان بنی ساعده و به صورت عمومی در راه به طرف مسجد پیامبر(ص) و در مسجد پیامبر(ص) انجام گرفت در حالی که پیکر نازنین پیامبر(ص) همچنان بر زمین مانده بود و دفن نشده بود.
البته این به وصیت خود پیامبر اکرم(ص) بود که پیکر ایشان پس از وفات در حدی بماند که اکثر قریب به اتفاق مردمی که خواهان حضور هستند و می خواهند فضیلت نماز بر پیکر پیامبر(ص) را درک کنند، بتوانند درک کنند. به همین دلیل حداقل سه شبانه روز پیکر پیامبر ماند البته پس از اینکه حضرت علی(ع) طبق وصیت پیامبر(ص) آن حضرت را غسل داده بودند و ابتدا خودشان با اهل بیت(ع) نماز را به طور خاص خوانده بودند و سپس طبق وصیت پیامبر اکرم(ص) اذن عمومی دادند و مردم ۱۰ نفر، ۱۰ نفر وارد حجره پیامبر(ص) می شدند و روبه قبله می ایستادند.
این خصایص پیامبر(ص) است که تکالیف ویژه ای در میان احکام داشتند از جمله کیفیت نماز بر جنازه آن حضرت؛ به این صورت که خود حضرت فرموده بودند ۱۰ نفر، ۱۰ نفر از مردم وارد شوند و روبه قبله در کنار جنازه بایستند و تنها این آیه سوره احزاب را بخوانند إِنَّ اللَّهَ وَ مَلائِكَتَهُ يُصَلُّونَ عَلَى النَّبِيِّ يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا صَلُّوا عَلَيْهِ وَ سَلِّمُوا تَسْلِيماً؛ لذا افراد با همین کیفیت وارد حجره می شدند و این آیه را می خواندند و صلواتی بر پیامبر(ص) می فرستادند و از حجره بیرون می رفتند و ۱۰ نفر دیگر وارد می شدند. همانطور که اشاره شد سه شبانه روز این وضعیت ادامه داشت تا پیامبر(ص) به دست امیرالمومنین علی(ع) به خاک سپرده شدند.
مرحوم شیخ مفید(متوفی ۴۱۳ هجری) در کتاب «الإرشاد» خویش اکثر قریب به اتفاق اخبار مرحوم شیخ کلینی را با اضافاتی و در واقع کامل تر آورده اند. ایشان در این کتاب در قسمت مربوط به حضرت زهرا(س) تعبیر کرده است که آب غسل کفن پیامبر اکرم(ص) هنوز خشک نشده بود که امتش ظلم و ستم بر اهل بیت(ع) ایشان را آغاز کردند. منظورشان غصب خلافت است که در همان سایبان بنی ساعده جمع شدند و بر خلاف تأکیدات پیامبر اکرم(ص) خلافت را برای شخص دیگری ثبت کردند و با او بیعت کردند و این آغاز ظلم و ستم بر اهل بیت(ع) بعد از وفات پیامبر اکرم بود.
اما برخی گمان کردند که این جمله(آغاز ظلم و ستم بر اهل بیت پیامبر) مشتمل بر حمله به خانه حضرت هم بوده در صورتی که دلایلی دلالت می کند که حمله بر خانه امیرالمومنین علی(ع) و حضرت زهرا(س) آن زمان نبوده بلکه بین رحلت پیامبر اکرم و ریختن بر خانه امیرالمومنین علی(ع) برای بُردن حضرت به مسجد پیامبر، برای وادار کردن به بیعت با خلیفه اول، فاصله ای شاید حدود دو ماه بوده است. چون حضرت علی(ع) طبعاً در آن بیعت حاضر نبودند و تا قبل از این جریان بیعت نکرده بودند و لذاست که به این کیفیت، حمله بر خانه حضرت علی(ع) شد.
نشانه اصلی این جریان یکی از آخرین وصایای موکد پیامبر(ص) مبنی بر بی جواب نماندن کشته شدگان جنگ موته بود.
در جنگ موته که در سرزمین اردن میان سربازان زیر پرچم رومیان شرقی با مسلمانان رخ داد، آنان بر خلاف این قواعد که رسولان(کسانی که پیغام آورده اند) در امان هستند، پیغام آور پیامبر(ص) را کشتند. پیامبر(ص) از مدینه به ارایه حضرت جبرئیل منظره مجاهدت جعفر طیار را مشاهده می کردند و جریان این جنگ را برای مسلمانان حاضر در مسجد تعریف می کردند، زمانی که در این جنگ جعفربن ابی طالب معروف به جعفر طیار به شهادت می رسید، پیامبر(ص) فرمودند: «اکنون جسد جعفر طیار را رومیان بر سر نیزه کردند، اما سپس پیامبر(ص) به مردم بشارت دادند که ملائکه بال هایی را به دستور پروردگار به جعفر عنایت کردند و جعفر همراه آنها به طبقات بهشت پروراز کرد(به همین دلیل نام این شخص به جعفر طیار یعنی پرواز کننده معروف شد) البته دو شخص دیگر نیز با جعفر طیار به عنوان افسران نیابت کننده شهید شدند و مسلمانان عقب نشینی کردند و به مدینه رسیدند. در این زمان پیامبر(ص) مناسب دیدند که این حرکت(کشته شدن پیغام آوران) بی جواب نماند لذا حدود سه هزار نفر از مسلمانان را آماده کردند و فرستادند.
یکی از کسانی که در جنگ موته به شهادت رسید زیدبن حارثه بود، زیدبن حارثه غلام حضرت خدیجه(س) بود و پس از ازدواج پیامبر(ص) با خدیجه(س)، حضرت آن غلام را به پیامبر(ص) واگذار و هدیه کردند بنابراین این شخص غلام و تربیت شده کنار پیامبر(ص) بود لذا پیامبر(ص) تصمیم گرفتند فرزند زید بن حارثه به نام اسامه را با عده ای از مسلمانان به همان سرزمین بفرستند تا قاتل پدرش را قصاص کند و برگردد.
پیامبر(ص) در حین رحلت خویش تأکید می فرمودند بر اینکه جریان موته و خون کشته شدگان بی جواب نماند و حتماً حرکت اسامه انجام بگیرد، به تعبیر حدیث می فرمودند: «انفذوا جيش اسامة لعن الله من تخلف عنه؛ لشکر اسامه را مجهز کنید، از رحمت خدا دور باد کسی که طبق وصیت آن حضرت همراهی با اسامه بن زید نمی کند»
این لشکر به محض رسیدن به مقصد مأموریت را انجام دادند و برگشتند، این سفر حدود دو ماه طول کشید، آنان وقتی به مدینه برگشتند شخص صالح و شایسته ای به نام بُرَیدَة بن حُصَیب اَسلَمی که پرچم دار اسامه بن زید بود (از همان قبیله بنی اسلم که در روز وفات پیامبر(ص) به مدینه وارد شده بودند و به تعبیر ما مورد سوء استفاده خلیفه دوم برای بیعت گرفتن برای خلیفه اول قرار گرفته بود) پرچمی که پیامبر بسته بود و به دست او داده بود را مستقیماً در میان قبیله خود بُرد و پرچم را به زمین زد و بنا کرد شعار دادن که ما با جز کسی که به دستور پیامبر(ص) با او بیعت کردیم (منظور روز غدیرخم و بیعت با امیرالمومنین علی(ع)) بیعت نمی کنیم.
هشتاد نفر از قبیله دور او را گرفتند و به این کیفیت وارد مدینه شدند، اما سپس می بینیم که شعار تغییر می کند؛ ابتدا شعار می دادند «جز با علی(ع) بیعت نمی کنیم» و سپس این شعار تغییر کرد به اینکه «تا علی(ع) بیعت نکند، ما بیعت نمی کنیم» به عبارت دیگر ما بنا داریم از علی(ع) پیروی کنیم مگر اینکه علی(ع) مصلحت بداند که با کسی غیر از خودش بیعت کند و ما به دنبال علی(ع) با آن شخص بیعت می کنیم.
ظاهراً این تغییر شعار از طرف خودِ امیرالمومنین علی(ع) به آنان اشاره شده باشد چرا که حضرت علی(ع) می دانست این شعار که «به جز با علی(ع) بیعت نمی کنیم» عملی نخواهد شد چون بیعت با ابوبکر انجام گرفته بود و آنان اجازه بازگشت کننده به علی(ع) را نخواهند داد.
خلاصه اینکه این تظاهرات موجب شد، خلیفه اول و دوم در مشورتی به این نتیجه برسند که اگر بیعت از حضرت علی(ع) نگیرند، ممکن است که هر روز چنین مساله ای پیش بیاید و لذاست که به دَر خانه علی(ع) فرستادند که حاضر شود بیعت کند و امیرالمومنین علی(ع) جواب داد و چند روزی حضرت را رها کردند، باز دوباره فرستادند و ظاهراً دو یا سه بار این تکرار شده است که بار سوم دسته ای هیزم(آتش زده یا بعد آتش زدند) به دَر خانه امیرالمومنین علی(ع) رسیدند و بدون اذن و اجازه وارد منزل شدند و شمشیر حضرت را کشیدند و چون بند شمشیر به گردن حضرت علی(ع) بود، طبعاً با کشیدن شمشیر حضرت را به طرف مسجد کشیدند و وادار به بیعت با خلیفه اول کردند که البته این بیعت، بیعتی نبود که آنان را راضی کند چرا که بیعت با دست بسته بود چون امیرالمومنین علی(ع) دستشان را باز نکردند، آنها دست حضرت را کشیدند و به دست خلیفه اول زدند و برای اینکه قضیه را تمام کنند بنا کردند سر و صدا کردند که علی(ع) بیعت کرد، اما مردم متوجه شدند با دسته بسته که بیعت نشد.
بعدها وقتی عده ای از جمله طلیحه اسدی، اسود عنسی و دیگران مدعی نبوت و شراکت در نبوت با پیامبر(ص) شدند و عده زیادی هم از اسلام مرتد شده بودند، یعنی ارتداد دو قسمت شد، یک ارتداد با تبعیت و پیروی از مدعیان دروغین نبوت و عده ای مرتد از اسلام شدند بدون اینکه از مدعیان دروغین نبوت پیروی کرده باشند، بالاخره عده زیادی از اسلام مرتد شده بودند.
خلیفه اول، در صدد بود که با اینها رویارو شود و انصار مدینه عمدتاً سربازان بودند و سربازان سیاست صبر و انتظار را به خود گرفته بودند یعنی می خواستند ببیند که در آخر، امیرالمومنین علی(ع) چه می کند، لذاست وقتی امیرالمومنین علی(ع) مواجه با این وضعیت شد، عده ای نزد آن حضرت حاضر شدند و به التماس که تا شما تکلیف تان معین نشده و بیعت نکرده اید، کسی از انصار شمشیر به دست نمی گیرد و به میدان نبرد نخواهد رفت و لذاست امیرالمومنین علی(ع) برای رعایت مصلحت عالیه اسلام بیعت را انجام دادند. در حقیقت اگر حضرت علی(ع) این بیعت را نمی کردند، کسی برای رویارویی با مرتدان نمی رفت و اساس اسلام در خطر بود و لذاست که حضرت به ناچار برای رعایت مصلحت عالیه اسلام این بیعت را انجام دادند البته انجام دادن نه از روی رضایت بلکه از روی ناچاری برای رعایت و حفاظت مصلحت عالیه اسلام.
بازگردیم به جریان حمله بر خانه حضرت زهرا(س) و امیرالمومنین علی(ع)…
وقتی حضرت علی(ع) را بیرون و به سمت مسجد کشیدند، زهرا(س) در این زمان سرباز مدافع حیات و زندگانی امیرالمومنین علی(ع) شد چون خوف از این بود که حضرت علی(ع) در این معرکه به قتل برسد چرا که وقتی علی(ع) را به مسجد وارد کردند، پای منبر نگاه داشتند. خلیفه اول ابوبکر، بر سر منبر و خلیفه دوم شمشیر به دست بر روی پله دوم منبر بود. امیرالمومنین علی(ع) سر برهنه بود و اینها به علی(ع) می گفتند: «بیعت کن» و حضرت علی(ع) می فرمودند: «اگر بیعت نکنم» و آنها حضرت علی(ع) را تهدید به قتل کردند. حضرت فرمودند: «بنده خدا و برادر پیامبر(ص) را می کُشید» و آنها گفتند: «بنده خدا، بله» اما برادر پیامبر(ص) و عقد اخوت پیامبر(ص) با علی(ع) را منکر شدند، با اینکه این عقد اخوت مکرر انجام گرفته بود و جلوی همه و علنی بود، اما در عین حال در این حد بنای بر حاشا گذاشته بودند و امیرالمومنین علی(ع) را تهدید می کردند.
لذاست که حضرت زهرا(س) برای حفاظت حضرت علی(ع) به دنبال امیرالمومنین علی(ع) رفتند. اینجاست که از امام صادق(ع) پرسیده می شود که «چه زمانی و چگونه حضرت زهرا(س) از دنیا رحلت کردند؟» یا به تعبیری مرحوم شیخ کلینی در اصول کافی با سند معتبر از امام موسی کاظم(ع) نقل می کند که حضرت از جدّشان حضرت زهرا(س) تعبیر می کند: «إِنَّ فَاطِمَةَ(ع) صِدِّيقَةٌ شَهِيدَةٌ؛ حضرت زهرا صدیقه شهیدی است». که در حقیقت امام موسی کاظم(ع) در این خبر معتبر، شهادت حضرت زهرا(س) را گواهی داده است.
بنابراین امام صادق(ع) می فرمایند که بنا بر این خبر(خبر امام موسی کاظم) سه روز از جمادی الاخر گذشته بود که جدم فاطمه زهرا(س) وفات کردند.
بر این نکته تأکید می کنم که کلمه وفات مبادا دستاویز کسی شود و گفته شود امام صادق(ع) در این خبر تعبیر به وفات حضرت زهرا(س) کردند، جواب این است که شهادت، نوع وفات است. وفات انواع مختلف و اسباب متعددی دارد که یک نوع وفات، شهادت است نه اینکه شهادت با وفات یا بالعکس تنافی داشته باشد.
بنابراین حضرت صادق(ع) می فرمایند: حضرت زهرا(س) سوم جمادی الثانی وفات کردند یعنی شهید شدند و سبب شهادت این بود «وَ کانَ سَبَبُ وَفاتِها اَن قُنْفُذَ مَوْلی عُمَرَ لَکَزَها بِنَعْلِ السیْفِ بِاَمْرِهِ فَاَسْقَطَتْ مُحْسِنا»
شخصی به نام قنفذ که غلام شخص دوم دستگاه خلافت آن زمان بود (یعنی خلیفه دوم که البته بعد خلیفه شد) به دستور او بازگشت تا حضرت زهرا(س) را از اینکه به دنبال امیرالمومنین علی(ع) به مسجد پیامبر وارد شود، منع کند و او را باز دارد یا به عبارتی فاصله شود بین حضرت زهرا(س) و مردم و امیرالمومنین علی(ع) برای اینکه مردم تحت تاثیر زهرا(س) قرار نگیرند و آنها بتوانند کارشان را انجام دهند لذاست که دستورش داد، برود و حضرت زهرا(س) را برگرداند.
شمشیری را در دست داشت که با نعل شمشیر یعنی نهایت شمشیر (وقتی شمشیر را به دیوار تکیه می دهند، سر شمشیر به طرف زمین است و قبضه شمشیر به طرف دیوار و چون سر شمشیر به طور مکرر روی زمین کشیده می شود لذا غلاف شمشیر سابیده می شود به همین دلیل پوسته ای فلزی یا غیر فلزی به نهایت یا لبه شمشیر می زنند که در عربی به نَعلِ سَيفِ تعبیر می شود) با این طرف غلاف شمشیر به دو پهلوی حضرت زهرا(س) زد به طوری که سبب سقط جنین حضرت شد.
بر امام حسن(ع) و امام حسین(ع)، پیامبر(ص) نامگذاری کرده بود، حضرت زهرا(س) در نزدیکی وفات پیامبر اکرم(ص) در محضر آن حضرت خواهش کرده بود که همانطور که حسن و حسین را شما نامگذاری کردید، فرزندی که باردار هستم را هم شما نامگذاری کنید لذا حضرت محمد(ص) نام او را محسن (یعنی شخص نیکوکار) گذاشتند.
حضرت زهرا(س) بر اثر آن ضربه این فرزند را سقط کردند لذا این خبر رجحان دارد که با نعل سیف، دو طرف پهلوی حضرت زهرا زده شده و فرزندش محسن شبانه در منزل سقط شده و لذا در همان منزل دفن شده و جایی برده نشده که نقلی شود.
فراموش نشود که بعد از این حوادث یا در جریان این حوادث، حضرت زهرا(س) به شهادت نرسیدند بلکه این حوادث برای فاطمیه اول یعنی برای ۷۵ روز بعد از وفات پیامبر است و تا ۹۵ روز که سه ماه بعد از وفات پیامبر بود، حضرت زهرا(س) در بستر بودند؛ یعنی حضرت حدود ۲۰ روز از نیمه جمادی الاول تا جمادی الثانی در بستری شدید بودند که سرانجام منتهی به شهادت حضرت زهرا(س) شد.
مطالبی که بیان شد به مناسبت فاطمیه دوم یعنی سوم جمادی الثانی طبق روایات معتبر بود و عمده درسی که از این جریان حضرت علی(ع) و حضرت زهرا(س) به دست می آوریم، این است که حضرت زهرا(س) خود را فدایی امیرالمومنین علی(ع) قرار داد.
خداوندا به حق فاطمه زهرا(س) و بنا به آنچه که در نقل دعا آمده است «اَللّهُمَّ صَلِّ عَلی فاطِمَة وَ اَبیها وَ بَعْلِها وَ بَنیها وَ سِرِّ الْمُسْتَوْدَعِ فیها اجْعَلْ عَواقِبَ امُورِنا خَیْراً» عاقبت ما را به خیر و از پیروان حضرات معصومین(ع) قرار بده.