مجتمع آموزش عالی تاریخ سیره و تمدن اسلامی
جستجو
Close this search box.
بنام حق
شنیدن کی بود مانند دیدن: پراکنده نگاری‌هایی از تأملها، درنگها و دریافتها… از سفر بیادماندنی و خاطره انگیز افغانستان
روزهای پایانی ماه مبارک رمضان حضرت حجت الاسلام والمسلمین حاج سید جواد شهرستانی ـ نماینده تام الاختیار حضرت آیت الله العظمی سیستانی ـ فرمودند سفری در پیش دارم به افغانستان از جمله کسانی که می‌خواهم همراهم باشند شمائید. بدون هیچ تردیدی پذیرفتم،

 در آستانه حرکت به سوی افغانستان هر کس که از آهنگ سفر به افغانستان آگاه می‌شد دستکم علامتی بزرگ پیش رویم می‌نهاد که در این روزگاران چرا؟
روز موعود صبحگاهان در فرودگاه امام خمینی(ره) حاضر شدم بدون عبا ـ بعد از ظهر روز قبل به تهران رفتم کتابهایی را که می‏خواستم در سفر بخوانم جا گذاشته بودم و نیز عبایم را ـ دوست عزیز و فرزانه و همراه و همدلم حضرت حجت الاسلام والمسلمین حاج آقای معراجی برایم عبایی آورد امّا اندکی کوتاه. ـ
لحظه‏های پرواز نزدیک شد. عالمان و بزرگوارانی به جمع در پیوستند، هواپیما پرواز کرد و به آهنگ کابل سینه آسمان را شکافت. هواپیما در فرودگاه کابل به زمین نشست. هیئت ما ـ به یمن وجود حضرت آقای شهرستانی نماینده مرجعیت ـ با استقبال بسیار پرشور، مهم و با کیفیتی مواجه گردید. ماشینها به سوی محلّ استقرار از خیابانهای اصلی کابل گذشتند هیئت استقرار یافت، نزدیک ظهر بود. جناب آقای شهرستانی، با چهره‌ای خندان، شیرین و شادان ـ چنانکه شیوه اوست ـ به حضرت حجت الاسلام والمسلمین جناب آقای شیخ زاده (نماینده آیت‌الله‌ العظمی سیستانی در کابل) فرمودند، برنامه چیست؟! من می‏دانستم اندکی استراحت و پس از آن حرکت، برنامه، شنیدن، تأمل کردن و … (می‌دانستم چون سفری دیگر در محضر ایشان بوده‌ام) آنچه اکنون آهنگ اش را دارم گزارش سفر نیست، چون می‏دانم کمابیش انجام شده است و انجام خواهد شد آنچه خواهم آورد نکته‌ها، تأملها، دریافت‌ها، درنگها و شاید «نفثة المصدورها» است برای ثبت در تاریخ.
من از افغانستان و افغانی‌ها بسیار شنیده بودم و بعضاً خوانده بودم. از مظلومیتها، محرومیتها از دردها و رنجها، از ویرانیها و دگرگونیها و … این همه را اکنون می‏دیدم امّا آمیخته با خیلی چیزهای دیگر و با تمام وجودم زمزمه می‌کردم.
وای: شنیدن کی بود مانند دیدن
افغانی‌ها (بر اساس نص آخرین قانون اساسی افغانستان بر هر فرد از افراد ملت افغانستان کلمه افغان اطلاق می‏گردد متن کامل قوانین افغانستان، ص 327) مردم ستم دیده‌ای هستند این ستمی که بر آنها روا شده است دیرپای است و دراز آهنگ، امّا همین مردم ستم دیده و زجر کشیده از روحی شادان و جانهایی تابان و چهره‏هایی خندان و درونی جوشان بر خوردارند نیک خوی هستند و مهربان، مهمان نواز هستند و کم توقّع، آزاد هستند و با عزّت و … .
گاه و بیگاه این همه را من شنیده بودم و اکنون در بخشهایی آن را می‏دیدم دیدنی شکوهمند و شورانگیز.
باری: شنیدن کی بود مانند دیدن.
شنیده بودم، از کمرهای خمیده از ستم، چهره‏های تکیده از ظلم، لبهای خشکیده از فقر، خانه‏های گلین، کاشانه‏های خاموش در قرن بیست و یکم و … اکنون این همه را از نزدیک می‏دیدم، می‏دیدم که در «نیلی» مرکز استان «دایکندی» برق نیست، در خیابان‏ها و کوچه‏ها آسفالت نیست، مسجد جامع (که بگفته امام جمعه آن مردم بهنگام نماز جمعه تا خیابان را آکنده از جمعیت می‏کنند و در زیر آسمان و در بارش داغ آفتاب دل داده بحق نماز بجای می‏آورند) سرویس بهداشتی ندارد، مردم از داشتن حتی درمانگاه محرومند، تنها و تنها درهای یک «شفاخانه = بیمارستان» با کمترین امکانات بروی مردم باز است، از کابل تا به آنجا 480 کیلومتر جاده یک وجب اسفالت ـ پیش کش ـ شوسه هم ندارد. و اگر کسانی نیازمند حضور در کابل باشند باید بیش از دو شبانه روز رنج راه پرفراز و فرود را بر خود هموار کنند. امّا مردم قبراق بودند و حاضر به یراق با شور بودند و پر هیجان جوانی که در انبوهِ جمعیتِ به استقبال آمده و تجمع کرده در مسجد برنامه را اجرا می‏کرد چنان پر حرارت و پرشور سخن می‏گفت که گویی در محضر پیشوایش سخن می‏گوید: (بگذار بگویم که آنان بر زبان جاری می‌کردند که کجا ما می‏توانستیم قبول کنیم که نماینده مرجعیت این همه رنج، خطر، سختی و دشواری را بر جان پذیرا شود و برای شنیدن گپ‌های ما اینجا آمدن کند، ما احساس می‌کنیم در محضر مرجع اعلی خود هستیم و بلکه احساس می‌کنیم در پیشگاه امام زمان (عج) هستیم) این همه را من دیدم با چشمانی اشک آلود و سینه‌هایی آکنده از عشق و صبوری … .
حقاً که شنیدن کی بود مانند دیدن.
اکنون که سخن از «نیلی» به میان آمد و «دایکندی» بگویم که سالیانِ سال پیش وقتی «مجاهد فی سبیل و مهاجر الی الله» حجت حق، شهید راه حقیقت حجت الاسلام والمسلمین صادق زاده چون وارد این دیار می‏شوند و می‏دانند که فقر این جامعه مظلوم شیعی است که آنان را رنج می‏دهد «دامن همت بر کمر ارادت» می‏زنند و با لباس تبلیغ و روحانیت بیل بر دست مردم را بسیج می‏کند و هزاران «نخله بادام» بر زمین می‏نهند تا چون فراز آید و به ثمر نشیند مردم از برآیندش از فقر برهند، امّا اسفا و اندوها که چون شرق و غرب و مولود ناپاک آنها طالبان چیره می‏شوند یکسر از بین می‏برند و آن بلند همتِ فریادگر را با طفل سه ساله اش به خون می‏نشانند.
شنیده بودم اکنون فرزندان علوی اندیش و حسینی مرام به درستی دریافته‌اند که پس از تحصیل و دستیابی به جایگاه والایی از تخصّص باید «سَرِ خویش گیرند و وارد کربلای خود شوند» بایستند، ستم‏ها را بنگرند، سختیها را تحمل کنند و در صورت لزوم فریاد مظلومیت و محرومیت مظلومان و محرومان را ـ که آنان نمی‏توانند فراز آورند، فراز آورند ـ و در پیشدید مسئولان بگذارند و بر رواق تاریخ ثبت کنند، و اکنون می‏دیدم ـ می‏دیدم که مهندسان، دکترها، معلمان، فاضلان، عالمان در قامت و کسوت افغانی خود در جامعه حضور یافتند، سختی می‏کشند ولی صبوری می‏کنند تا مگر «آب رفته بر جوی را برگردانند» ح ـ ن دلیری استوار گام مسلط به زبانهای گونه گون ـ ع ت کارشناس روانشناسی ، م ـ ع دکترای جامعه شناسی، د ـ ر متخصص چشم، د ـ ع استادِ ………….. د ـ م دکترای الهیات و … و بسیاری از کسان که در این روزهایِ اندک از عزیزان و آشنایانم نام آن‏ها را شنیدم، و با برخی از آنها به گفتگو نشستم اینان حتی برای رهایی شیعه مظلوم از ستم جباران و ستم گستران غیر افغانی که افغانی را علیه افغانی می‌شوراند، اسلحه به دست گرفته اند و به میدان نبرد رفته اند، بلحاظ فرهیختگی و دانشوری با طرفین سخن داشته اند که نقشه‏ها را دریابند و بر روی هم اسلحه نکشند و … از اینهمه ایثار کما بیش شنیده بودم و اکنون می‏دیدم، دیدنی غرور آفرین که نشان می‏داد.
شنیدن کی بود مانند دیدن.
اکنون که از نیکان و فاضلان و اندیشورانی سخن گفتم این را هم ـ قدرشناسی را ـ بگویم روزهای آغازین حضور در کابل اندکی بلحاظ جسمی نارسایی داشتم، دوست فاضل و سختکوش. و اکنون مؤثر در فضای فرهنگی افغانستان و از مستفیدان درسهای دانشگاهیم حضرت دکتر محمدی به دیدنم آمدند، از این نارسایی سخن گفتم به تعبیر خودشان «داکتر» خبر کردند دکتر متخصص و در کسوت علمایی: حجت الاسلام والمسلمین دوکتور محمد ناصر محقق، فردای آن « روز حضرت محمدی باز هم آمدند که این بار «کمردرد» عزیز ما حضرت حجت الاسلام والمسلمین حاج معراجی جدّی بود. آقای محمدی تماس گرفتند، در فاصلۀ زمانی ممکن حضرت دکتر به تعبیر خودشان «شفاخانه» بیمارستان را رها کرده بودند و به محل استقرار ما آمدند، و حضرت معراجی را به بیمارستان آیت الله محسنی بردند و در تمام مدت رفع نقاهت در بیمارستان همراهش بودند، به این همه مهربانی، ایثار و نیک اندیشی درود می‌فرستم و قدردانی می‏کنم. حضرت دکتر محقق فرزند شهید هستند و از تبار نیکان و سختکوشان.
حدود ده سال پیش که حضرت آقای شهرستانی به این دیار سفر کرده بودند پس از بازگشت از جمله نمودها و حقایقی که برای ایشان جالب و تنبه آفرین بوده است و به آن تأکید می‏کردند اینکه مردم با همه فقر و ناداری بهنگام طرح نیازها هرگز از نیازمندی‏های فردی و شخصی سخن نمی‏گفتند تقاضاها برای مسجد بود و حسینیه، کتابخانه بود و درمانگاه، به تعبیر آنها «یتیم خانه» بود و مراکزی بر اسکان دانشجویان (= خوابگاه) و … این بار نیز آنچه برای تمام هیئت که بخشی از خواستها را می‏شنیدند این موضوع حیرت آور بود، در یک مورد فرهیخته‌ای ارجمند چون از دردها، رنجها، گرفتاریها و مشکلات سخن گفت «نفثة المصدورها» چونان «شعشقه‌ای» فراز آمد، بی درنگ گفت آنچه من می‏گویم و به عرض نماینده معزّز مرجعیت می‏رسانم «شکایت» نیست «حکایت» است گزارش درد است و رنج و گرنه ما شکایتی نداریم … ما بودیم و این همه عزت نفس که آن روحانی بزرگوار فراز می‏آورد، آیا می‏شد این همه را دید و بر آن همه کرامت و عزّت و فرازمندی که بی گمان برآیند آموزه‏های والای علوی است درود نفرستاد و نگفت.
واقعاً شنیدن کی بود مانند دیدن.
فرهیخته‌ای آگاه بر چندی و چونی مشکلات آن دیار و فرودستیهای عزیزان در آن سامان با همتی کوه و ش مجموعه خوابگاه‏هایی سامان داده است که دانشجویان در کابل در آنها زندگی کنند و با آرامش به درس و بحث خویش بپردازند مسئول این مجموعه از حضرت حاج آقای شهرستانی می‏خواست مرتّب به این خوابگاهها ـ که کسان بسیاری با گوش شنوا و جانی مشتاق در انتظار شنیدن سخن سَخته و پُخته هستند ـ اهل فکر و اندیشه را گسیل دارند و از قابلیت و ظرفیت بسیار مهم در اختیار بهره گیرند، پیشنهادی بود شنیدنی و تأمل کردنی در همین سمت و سوی، آنچه را حضرت آقای دکتر رحمانی استاد دانشگاه و نماینده مجلس در میان نهاد. درخواست حضور عالمان، فاضلان و محققانی که درک زمان و درد روزگار را داشته باشند و در دانشگاه حضور یابند و در توضیح، تبیین و تفسیر مکتب اسلام بدون سمت و سوی‏های تفرقه افکنانه بکوشند او در گفتگویی با راقم این سطوری می‌گفت اکنون آمادگی بسیار خوبی در دانشگاهها وجود دارد، این فرزانگان تأکید می‏کردند که سلسله بحثهای تفسیری آیت الله محسنی از «تلویزیون تمدّن» ایشان شنوندگان بسیاری دارد، شنوندگان فرامذهبی، فرا ملیتی و … .
همین جا بیفزایم سخن بسیار شنیدنی عالمی ارجمند از استادان آن دیار و امام جمعه و جماعت یکی از شهرهای کلان افغانستان را که می‏گفت «افغانستان» تنها کشوری است که عالمان آن «شورای اخوت» دارند در مرکز کشور کابل به ریاست آیت اله محسنی و معاونت دو تن از عالمان اهل سنت و تشیع و در شهرهای دیگر با شعبه‌ها و فرع‌ها …
او تأکید می‏کرد درگیری‏های مختلف در این دیار با آتش افروزیهای دشمن و استکبار جهانی است و گرنه در موارد بسیاری که نقش آفرینی‌های آنان اثر گذار نیست مردمانی باورمند به مذاهب در کنار هم زندگی می‏کنند و بهنگام حادثه‌های شوم نیز هر دو قربانی می‏دهند، از این روی آن بزرگوار پیشنهاد تأسیس دانشگاه تقریب مذاهب را داشت که همگان یکدیگر را در پرتو آگاهیها بشناسند و چهره یکدیگر را در روشنایی بنگرند که بگفته امیر بیان علی(ع):
الناس اعداء، ما جهلوا ….
انسانها تا زمانیکه حقیقت و واقع صادق یکدیگر را نمی‏شناسند در دشمنی خواهند بود …
اکنون که سخن بدینجا رسید سزامند چنان است که یاد کنم از حضور عالمان و فرهیختگان اهل سنت و حضور ارجمند و هوشمندانه آن برادران در محضر حضرت آقای شهرستانی. آنان از «امت واحده» سخن می‏گفتند و از هم سویی و هم دلی و در این میان تکریم و تجلیل و بزرگوداریهای آنها از حضرت آیت الله العظمی سیستانی شگفت انگیز بود، اینهمه در ذهن و زبان من خاطره ای را زنده کرد از حدود نیم قرن پیش که پروفسور عبدالحی حبیبی عالم دانشگاهی بلند آوازه افغانستان در کنگره شیخ طوسی گفته بود «اجازت بدهید من شیخ طوسی را شیخ الطائفه نگویم و او را «شیخ الاسلام» بگویم او در حقیقت یکی از مفاخر فکری و علمی تمام مسلمانان عالم است . اکنون من این حقیقت ناب را در دیار او درباره فقیهی بلند پایه مرجعی بیدار، پیشوایی سترگ می‏دیدم از این رو در ضیافتی با شکوه با یاد این خاطره گفتم اکنون این سیّد فقیهان «ملجأ المسلمین» و «معتمد المؤمنین» است و شخصیتی است نشسته در عراق با اندیشه ای بلند، فراملی، فرامذهبی، فرا زمانی و حتی فرادینی. …
عزیزانی از دوستان من در آن دیار می‏گفتند اکنون «نام آیت الله العظمی سیستانی» برای مردم این دیار خاطره انگیز است برخی حتی به درستی نمی‏توانند این نام ارجمند را تلفّظ کنند اما به او عشق می‏ورزند و پیشنهاد می‌کردند که باید از این ظرفیت و قابلیت و موقعیت بهره‏های شایسته ای برد در جهت اهداف بلند اسلام.
زن افغانی در افغانستان مظلومیت و محرومیت مضاعف دارد، بلحاظ ثقافت، معیشت و حقوق انسانی. زن در آن دیار هنوز هم از بسیاری از حقوق ابتدائی انسانی محروم است، اشتغال، تحصیل و نقش‌آفرینی در حیات انسانی و جامعه. در بخشهای قابل توجهی از آن دیار هنوز زنان برای زندگی حق انتخاب ندارند، روزگاری حاکمیت ستم او را با الزام و اجبار به «برهنگی فرهنگی و فرهنگ برهنگی» فرا می‌خواند، و حضورش را با کشاندن اجباری به دریدن چهارچوب عفت و شرم و آزرم همسو میکردند و روزگاری دیگر شب‌پرستان و پاسداران جهل و جهالت در قالب طالبان با راندن به زاویه انزوا و روا داشتن ستم و اجرای حدود به اصطلاح شرعی ـ که از اندیشه‌های چرکین و ذهنهای چروکین آنان سرچشمه می‌گرفت ـ از جایگاه بلند حیات انسانی فرو می‌هلیدند، اکنون زن افغانی اندک اندک به بیداری دست می‌یابد و آگاهی را با حضور مؤمنانه رقم می‌زند که در این هنگامه نیازمند شدید هدایت و آگاهی‌آفرینی است. اکنون برخی از بیداردلان و آگاهان آن دیار در اندیشه ایجاد محیط‌های سالم و مناسب هستند که زن افغانی به کرامت ربوده شده‌اش دست یابد و معصومیت به تاراج رفته‌اش را باز ستاند. برخی از تمناهای آگاهان آن دیار را در این باره در این یادداشتها آورده‌ام: دانشگاهی ویژه زنان و پیشتر از همه چیز در رشته‌هایی که بشدت بدان نیازمندند، و به تعبیر زیبای آنان تربیت کردن «فرشته‌های نجات»، اکنون جریانهایی در آن دیار در تکاپو هستند که نتیجه‌اش معلوم است. اکنون یادکردنی است آنچه در بخشی از ضیافت «آیت‌الله صالحی مدرس» در افتتاح ساختمان جدید مدرسه علمیه به یمن حضور حضرت حجت‌الاسلام و المسلمین حاج آقای شهرستانی ـ . که محفل بسیار بی‌ریا، خودمانی و با شور و هیجان بود و اعضای هیئت هرکدام «چپنی» هدیه گرفتند. در این جلسه بانویی بدانگونه که قرآن وصف می‌کند (…. فجاثته احداهما علی استحیاء…) پوشیده در جامه تقوی و عفاف در جایگاه خطابه ایستاد و چونان سخنوری کارکشته، سخته و پخته سخن گفت. او با تعبیرهایی بلند و ترکیبهایی زیبا و اثرگذار پرشور و شکوهمند، مطنطن و بدون لکنت از دردها و رنجها سخن گفت، از جامعه زنان، ستمی که بر آن رفته است و فضای ناهنجاری که بدانها رقم زده شده است و … . او بدرستی می‌گفت برای رسیدن به آرمانهای بلند و قله‌ای کرامت برنامه لازم است کوتاه مدت، میان مدت، دراز مدت. عزم راسخ و همتی کوه‌وش که با برنامه کوتاه مدت به ضرورتها و فوریتها بپردازند و نتایجش در برنامه‌های میان مدت پی‌گیری شود و برنامه‌های میان مدت بستری می‌شود و زمینه‌ای برای نقشۀ راه دراز مدت، در جهت رسیدن به آرمانهای بلند و خواستهای والا. او جایگاه روحانیت و نقش‌آفرینی آنان را با کلامی نافذ تبیین می‌کرد و با بیانی ستودنی از توجه مرجعیت اعلی به زندگی و کار و بار شیعیان یاد می‌کرد و از اینکه نمایند تام‌الاختیار آن حضرت را در جمع خودشان می‌دید با شکوه و غرور سخن می‌گفت و خواستها را با شفافیت و روشنی رقم می‌زد. خطابه ارجمند و اثرگذار، بلیغ و روشن او ستایش همگان را برانگیخت. و من حیرت‌زده بودم، من چیزی را رقم می‌زنم وشما می‌خوانید و می‌شنوید و من می‌دیدم اعجاب می‌کردم، و ما می‌دیدیم می‌ستودیم.
اما شنیدن کی بود مانند دیدن.
دانشور فرزانه حضرت حجت الاسلام والمسلمین حاج آقای شهرستانی این سفرها را برای آگاهی از چندی و چونی اوضاع شیعیان و چگونگی‌‌های معیشت و گذران روزگار آنان رقم می‏زند. شور و شیدایی و شیفتگی و خستگی ناپذیری وی در ساعتها نشستن و گوش فرا دادن حیرت آور است. اکنون برای ثبت در تاریخ و ـ حق شناسی را ـ شایسته است بنویسم یکی از مصادیق مثل سائری که در پیشانی این نگاشته آمد و تکرار شد یعنی «شنیدن کی بود مانند دیدن» این سفرهاست شاید کسانی که از دور می‏نگرند بگویند: سفرهای خارجی، داخلی، برای …!!
امّا حقّا و انصافاً واقعیت نه چنان است که شاید پنداشته شود ـ نمونه را ـ در سفر مسکو بنده بودم کمتر از یکساعت با اصرار «میدان سرخ» را دیدند و از آن کمتر «میدان و موزه جنگ» را. که دومی شب بود و فقط گشتی بود در میدان، و تا دو ساعت به پرواز دیدار بود و اجرای برنامه‏های بسیار با شیعیان و … اما این سفر که به قول بیهقی بزرگ یکسر از «لونی دیگر» بود. آخرین روز سفر که حساسترین آن بود. سفر به «دایکندی» و «بامیان» با هلوکوپتر … و ما ادرک ما هلوکوپتر … و چون بعد از آن برنامه بسیار فشرده و دوباره پرواز بدون استراحت پس از یک ربع پرواز ظاهراً بلحاظ ناهنجاری هوا به «بامیان» برگشتیم تنها کسی که چهره ای خندان و شادان داشت و می‏گفت «الخیر فیما وقع» خود ایشان بود و آنگاه پس از پرواز در پگاه و رسیدن به کابل تنها فرصت جمع و جور کردن و رفتن به سوی پرواز بود … واقعاً که این سفرها هم دیدنی است … .
شنیدن کی بود مانند دیدن
سخن آخر که قطعاً آخرین سخن نیست. نگاه واقع نگرانه، هوشمندانه و ستودنی وسرشار از تأمل حضرت آیت الله العظمی سیستانی در کنار دهها دلمشغولی به «معشیت» مؤمنان است و شاید مهمتر از هر چیز … باز هم برای ثبت در تاریخ بیاورم: یکی از اقدامهای بسیار اثر گذار و فرهنگی و مهم در جهت دانش و پژوهش، سلسله کتابخانه‌های تخصّصی است که بهمت والای حضرت آقای شهرستانی در ایران و عراق سامان یافته است: کتابخانه‏های تفسیر و علوم قرآنی، تاریخ اسلام و ایران حدیث و علوم وابسته بدان، فقه و حقوق، فلسفه و کلام و عرفان، ادبیات، زبانهای خارجی و … دوست عزیز ما حضرت آقای دکتر عابدی در سالهای آغازینِ شکل گیری این کتابخانه‏ها به محضر حضرت آیت الله العظمی سیستانی رسیده بودند و از جایگاه بلند این کتابخانه‌ها گفته بودند و نقش آفرینی این مجموعه در دانش و پژوهش در حوزه. آقای عابدی می‏گفتند پس از گزارش من: تحسین کردند و اهمیت کار را تأکید کردند دو تلاش دوستان را ستودند و از سر لطف و محبت دوستان و بانیان را دعا کردند و در فرجام فرمودند: همه اینها مهم است و شایسته امّا شایسته تر و مهمتر از اینهمه آن است که با اینگونه امکانات و همگنان آن یکی از شیعیان از فقر برهد، و فقر از زندگی کسانی زدوده شود این نگاه تمام قامت در بیان و بنان، قلم و قدم، منش و روش حضرت آقای شهرستانی است از این روی در این سفر رفتن به «دایکندی» و «بامیان» آن هم با هلی‌کوپتر از لابلای کوهها را بسیاری به «مصلحت» نمی‏دانستند و تأکید می‏کردند که نمایندگان آنان بیایند و گزارش کنند ـ که بعضاً هم آمده بودند ـ اما تأکید ایشان یکسر این بود که از نزدیک بنگرند: آنچه را دهسال پیش وعده بودند. که حجت الاسلام خلیلی دانش‌آموخته حوزه علمیه مشهد و دانشگاه علوم اسلامی رضوی ـ که به مدت سه ماه تعطیلی را به آن دیار آمده بود و از فرزندان همان دیار است ـ در گزارش کوتاهی نشان داد که بسیاری از آنچه در آن سفر وعده داده شده بود روی به فرجام دارد و موارد دیگر در حال اجراست. از جمله مسجدی که مردم در این سفر تجمع شکوهمند و ارجمندشان را در آن رقم زده بود، خوابگاه طلاب علوم دینی که اکنون طلاب در آن زندگی می‌کردند، مدرسه دینی در سه طبقه که در حال فرجام بود و موارد دیگر … باری تأکید داشتند ـ آنچه را در دهسال پیش وعده داد، بودند بنگرید چه شده است و اکنون چه می‏توانند بکنند. و از نزدیک موارد دیگر را مشاهده کنند.
واقعاً «شنیدن کی بود مانند دیدن».
اکنون در فرجام با درد و رنج بگویم آن همه محرومیت و مظلومیت چرا؟ زمین مساعد برای کشت که پیشتر اشاره کردم در «نیلی» چه شده است که باز هم فقر هست «بامیان» با آن همه آب، درختهای سر به فلک کشیده، سرزمین باستانی و … فقر چرا؟ شرق و غرب کمر همت بسته‌اند که «شیعه» بر نیاید چرا؟ آیا پذیرفتنی است در این روزگار منطقه با حدود هفتصد هزار جمعیت بدون جادّه. بدون امکانات بهداشتی، بدون مسجد و کتابخانه، بدون مراکز تفریحی و …
مسئول آموزش خواهران می‏گفت برخی از اینان دو ساعت پیاده می‏آیند و بر می‏گردند نه وسیله ایاب و ذهاب است و نه وسیله اسکان . و این در حالی است که امریکا بودجه ای کلان تصویب کرده است برای به اصطلاح تربیت «جامعه نسوان افغان» که صد تا، صد تا بروند امریکا و … .
آنان دست نیاز داشتند چنانکه گفتیم و دانستیم نه برای سیر کردن شکم‏های گرسنه، بلکه، برای ساختن مسجد، حسینیه، کتابخانه، درمانگاه، مراکز تفریح سالم، خوابگاه، بیمارستان طرحی بسیار مهم و تأمل کردنی برای ایجاد دانشگاهی در جهت تربیت زنان پزشک بلحاظ رسیدگی جامعه زنان و ایجاد فضای مناسب علمی و پژوهشی و بهداشتی برای زنان جامعه بویژه شیعه و … .
اینک آیا سزامند چنان نیست که همه دارندگان امکانات و کسانی که ردایِ والایِ سرپرستی «ایتام آل محمد» را بر قامت دارند. که بسی ارجمند است و ستودنی تلاش کنند و همت ورزند برای فرا دست آوردن آگاهیهای لازم بکوشند و آنگاه با همت بلند در رفع ناهنجاری اینجا و هر جای دیگر در اقالیم بشر در حدّ توان و …
فرجام آنچه را آوردم که اندکی بود از بسیار آذین ببندم با کلامِ والا و آموزنده و معجز شیم امیر بیان علی(ع) که فرمود: … أما انه لیس بین الحق و الباطل الا اربع اصابع
هان بدانید که بین حق و باطل جز چهار انگشت فاصله نیست.
از امام ـ که درود خداوند بر او باد ـ درباره معنای این گفته‌اش پرسیدند پس انگشتانش را به هم آورد و میان گوش و چشمش گذاشت و سپس فرمود:
باطل آن است که بگویی شنیدم و حق آن است که بگویی دیدم.
نهج البلاغه، 141
والسلام
والله من وراء القصد
محمدعلی مهدوی‌راد

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *