احمق سوم
دو احمق از راهی می گذشتند. اولی گفت: دلم می خواهد خدا هزار گوسفند به من می داد و من زندگی ام را رو به راه می کردم. دومی گفت: من هم دلم می خواهد خدا صد گرگ درنده به من می داد تا همه آن ها به جان گوسفندان
دو احمق از راهی می گذشتند. اولی گفت: دلم می خواهد خدا هزار گوسفند به من می داد و من زندگی ام را رو به راه می کردم. دومی گفت: من هم دلم می خواهد خدا صد گرگ درنده به من می داد تا همه آن ها به جان گوسفندان
مردی افسانه ای و نمونه سادگی و گاهی بلاهت است. ملا نصر الدین یا ملا نصیر الدین یا خواجه نصر الدین از مشاهیر ظرفا است. وی در لطیفه گویی بی نظیر بود و نوادر و لطایفی که به او منسوب است مانند امثال (مثل ها) در زبان ها جاری است.
مردي مقداري از نقدينه خود را در محلي دفن كرده بود. پس از مدتي محل دفن را فراموش كرد، هر چه جستجو كرد پيدا نشد. نزد یکی از فقهاء رفت و جريان كار خود را براي او بيان كرد و از او راهنمائي خواست. فقیه گفت: از نظر فقهي براي
عربي بسيار زشت رو، ميهمان امام حسن مجتبي(ع) گرديد. بر سر سفره غذا نشست و با حرص و اشتهاي فراوان مشغول غذا خوردن شد. از آنجا كه امام(ع) بسيار كريم بود از غذا خوردن او خرسند بود و تبسم كرد و فرمود:
مرد عربي به مسجد پيامبر ـ صلّي الله علي و آله ـ وارد شد و با عجله تمام دو ركعت نماز خواند. در هيچ ركني شرايط را رعايت نكرد. تلفظ صحيح كلمات را مراعات ننمود و به طمأنينه و آرامش در نماز توجه نكرد.امام زين العابدين ـ عليه السّلام ـ
روزی حضرت علی علیه السلام در راهی می رفتند و دو نفر از صحابه که قد بلندی داشتند در چپ و راست ایشان در حال رفتن بودند. یکی از آن ها به شوخی به امام علیه السلام عرض کرد: یا اباالحسن! تو در بین ما دو نفر مانند حرف نون
روزي پيرزني نزد پيامبر ـ صلّي الله عليه و آله ـ آمد. حضرت به او فرمود: پيرزن وارد بهشت نمي شود.پيرزن شروع به گريه كردن كرد.حضرت فرمود: تو در آن روز پيرزن نخواهي بود. (در قيامت همه جوان مي شوند). محجة البيضاء، ج 5، ص 234.
روزي پيامبر اكرم ـ صلّي الله عليه و آله ـ بسيار ناراحت بود به گونهاي كه رنگ چهرهاش تغيير كرده بود. در اين هنگام عربي آمد و خواست به محضر پيامبر ـ صلّي الله عليه و آله ـ نائل شود و از او سؤال كند. اصحاب حضرت گفتند: امروز