مجتمع آموزش عالی تاریخ سیره و تمدن اسلامی
جستجو
Close this search box.

سفرنامه ای است نسبتا خواندنی از سفری که حاجی میرزا جبارخان نصیر الممالک (1336 ـ 1272ق) در سال 1326 ق (دو سال پس از مشروطه) به حج داشته است. در اینجا تنها بخش از جده تا مدینه را آورده ام. اطلاعات اضافی فراوان دارد، اما نکات بدیع هم در آن هست. شرح حالی از وی و گزارشی از سفر را در آغاز آورده ام.

در باره نويسنده
ميرزا عبدالجبار خان نصير الممالک، نويسنده سفرنامة حاضر، «در سال ۱۲۷۲ هجري قمري متولد و در تاريخ ۱۹ رمضان المبارک ۱۳۳۶ هجري قمري در طهران به رحمت ايزدي پيوست و در حرم حضرت معصومه، قم ـ عليها سلام ـ مقابل مقبره شاه عباس مدفون است.»
اين‌ها جملاتي است که فرزند وي، محمد علي، در کنار شرح حال کوتاه و تصوير وي، در حاشيه کتاب سوانح عمري (به قلم ميرزا محمد آقا ثقة الاسلام، چاپ سال ۱۳۴۰، ص ۱۸۵) نوشته است. تاريخ نوشتة وي اين است: «محمد علي ابن جبار، شهر جمادي الثاني سال ۱۳۸۱ قمري هجري، مطابق اول آذر ۱۳۴۰ شمسي در طهران تحرير شد.»
در متن «سوانح عمري» تصويري از نصير الممالک آمده و نوشته شده است: داماد مرحوم غفران پناه، آقاي حاج ميرزا موسي آقاي ثقة الاسلام مي‌باشد که در سال ۱۳۲۸ هجري با خانواده به عتبات مشرف شده و در هنگام مراجعت آقاميرزا محمود آقا نيز عزم مراجعت تبريز داشت، همراه ايشان مراجعت نمودند. توضيح اينکه: همين عکس در ايام حکومت آقاي حسام الدوله جوانشير در خوي برداشته شده. (ص ۱۸۵).
در ادامه کسي با خط خودش افزوده: «در تاريخ ۱۳۱۱ هجري قمري در خوي برداشته شده، رحمة الله عليه.»
حاج ميرزا موسي فرزند ميرزا شفيع ثقة الاسلام و پدر شهيد ثقة الاسلام تبريزي است. بدين ترتيب، ارتباط وي با اين خاندان روشن است. طبعاً در اين سفرنامه و نيز در جاهاي ديگر موارد ديگري در بارة زندگي نامة وي باقي مانده که اميد است در فرصتي ديگر و زماني که متن کامل اين سفرنامه آمادة نشر شد، آن‌ها نيز نوشته شود.

سفرنامه حج و عتبات
سفرنامة حاضر، گزارشي است از سفر وي که طي سال¬هاي ۱۳۲۶ و ۱۳۲۷ق. صورت گرفته و او به طور روزانه و مطالب هر روز را در يک صفحه نگاشته است. روي صفحة اول متن، گويا فرزندش، عنوان کتاب را چنين ثبت کرده است:
«سفرنامة مسافرت حج و عتبات حاجي ميرزا جبار خان نصير الممالک از ۱۶ رمضان المبارک ۱۳۲۶ هجري قمري تا هفتم رجب ۱۳۲۷هـ . ق.)

حاجي ميرزا جبار خود در مقدمه اين متن، در باره اين سفرش چنين نوشته است:
«خلاصه اين بنده عمري که از براي خود مي‌شمارد‌‌ همان است که در سنه ماضيه پارس‌ئيل ۱۳۲۰ چندي به زيارت آستان مبارک حضرت امام ثامن و ضامن ـ عليه آلاف والتحي‍ة و الثناء ـ رفتم و مشرّف گشتم و از عمر خود مي‌شمارم و در آستان مبارک و تحت قبه مبارکه مسألت نمودم که عمري کرامت شود که زيارت بيت‌الله الحرام و ساير اماکن متبرکه را نيز نمايم. در اين مدت چند سال ممکن نگشته و روز مي‌شمردم تا اينکه در هذه‌ السنه تخاقوي‌ئيل خيريت دليل، خداوند مسبّب الاسباب، اسبابي فراهم آورده که عزم زيارت اماکن مشرّفه را نمايم. همين‌که موانع مرتفع و اسباب فراهم گرديده، بالمرّه از هست و نيست و مال دنيايي که در اين مدت با زحمات زياد و دلخوري‌ها جمع کرده بودم، از کلّيه صرف‌نظر نموده، همين قدر به مختصر مخارج اکتفا نموده و همراه برداشته، در خدمت سرکار عالية والده که منتهاي آرزويم بود که ايشان را به زيارت بيت‌الحرام و عتبات عاليات ببرم، با اهلُ ] و[ عيال برداشته، به تاريخ يوم شنبه، شانزدهم شهر رمضان مبارک ۱۳۲۶ هجري در مراغه از منزل خود نقل مکان نموده…» و بدين ترتيب داستان سفر را آغاز کرده است.»
همان طورکه خود او بار‌ها يادآور شده، اين متن «روزنامه» بوده [«نماز خواندم، روزنامه را نوشتم» و گاهي هم به شوخي آن را شب نامه نوشته: «الآن نماز را خوانده و مشغول تحرير اين شب‌نامه هستم»] و بيش از همه، گزارش اخبار کارهاي جاري وي در طول روز و ساعات بيداري شب است. از نظر زماني سفر در رمضان سال ۱۳۲۶ قمري آغاز و در رجب سال ۱۳۲۷ پايان يافته و اين دو سال چنان که مي‌دانيم اوج رخدادهاي مشروطه در ايران بوده که گهگاه و البته بسيار اندک در اين سفرنامه نيز انعکاس يافته است: «يک نفر سيد اصفهاني با يک نفر کاظميني صحبت مشروطه و استبداد نمودند.»
در پايان اين سفرنامه نيز‌‌ همان محمدعلي نصير الملمالک، پسر مؤلف نوشته است:
«شرح مسافرت حج وعتبات عاليات مرحوم مغفور حاجي ميرزا جبارخان نصيرالممالک، ابوي اين بندة حقير ـ طاب ثراه ـ از شانزدهم شهر رمضان سال ۱۳۲۶ هجري قمري شروع و در تاريخ هفتم شهر رجب سال ۱۳۲۷ هجري قمري به وطن خودشان وبه دهات قوريچاي وارد شده، لذا مسافرت به پايان رسيده، و اين سفرنامه به خط خود مرحوم پدرم مي‌باشد. خداوند غريق رحمت نمايد ان شاءالله، به حق محمد و آله الطاهرين ـ صلوات الله عليهم اجمعين ـ راقم اين چند سطر محمد علي ابن جبار رحم الله لهم ان شاءالله.»
گفتني است که وي در اين سفر، مادر و همسر را به علاوه چند نوکر و کنيز همراه داشته که در جاي جاي، نام آن‌ها را آورده است. شماري از افراد همطراز خود نيز از قبيل فتوح الملک بوده‌اند که فراوان از او ياد کرده است. به هر روي، ما با يک حاجي نسبتاً ثروتمند روبه رو هستيم که البته در شام، پول کم آورده و مدتي انتظار کشيده تا حواله‌اي از کربلا براي وي رسيده است. از نظر مذهبي هم، وي بستگي با خاندان ثقة الاسلام داشته و تواند که از شيخي‌هاي شاخه تبريز باشد. به هر روي، سخت محب اهل بيت است و در مسير بازگشت، تنها در کربلا نزديک چهل روز مانده است.

مسير سفر
مسير سفر از مراغه به سمت بيجار، از آنجا به سمت کرمانشاه و سپس به سمت بغداد، با گذشتن از سرپل و خانقين تا کاظمين است. وي از بغداد با کشتي به سمت جنوب رفته در بصره سوار بر کشتي از راه خليج فارس درياي عمان، جزيرة العرب را دور زده، از طريق درياي سرخ به سمت جده رفته است. بازگشت وي پس از انجام فريضة حج در مکه و زيارت قبر نبوي در مدينه، از طريق شام بوده است؛ به طوري که با قطار تازه تأسيس خط مدينه ـ دمشق عازم دمشق شده، از آنجا به سمت حلب و سپس از طريق شهرهاي ميادين و دير و فلوجه به سمت عراق آمده است. وي مدت‌ها در کاظمين و نجف و کربلا و سامرا مشغول زيارت بوده و پس از طريق خانقين، سرپل، کرمانشاه، سنقر و در ‌‌نهايت بيجار به موطن اصلي خود بازگشته است.
متن حاضر
نسخه اين سفرنامه ۲۶۵ صفحه و شامل تمامي سفر، از زمان شروع تا بازگشت است؛ اما آنچه در اينجا آمده، (صفحات ۱۱۹ ـ ۷۱) بخشي است که به حج او مربوط شده از پياده شدن از کشتي در جده تا خروج او از مدينه به سمت شام را شامل مي‌شود. انتخاب اين قسمت، به اين دليل بود که در شرايط حاضر، اين بخش آماده بوده و به دليل فضاي محدود مجله، امکان چاپ بخش بيشتر آن وجود نداشت.
خط نويسنده به رغم زيبايي، اما به دليل شکستگي و نگارش برخي از کلمات، به صورت کاملا ويژه، در مواردي با مشکل روبه¬رو بود؛ به طوري که برخي از موارد، اين بندة خدا، قادر به خواندن آن نبود. به همين دليل، منهاي مواردي که خوانده شد و با احتياط علامت سؤال هم آمد، مواردي تصوير کلمات ناخوانده نيز در لابلاي سطور و در محل آن گذاشته شد تا اگر کسي توانست آن‌ها را بخواند و عبارت را کامل کند.

آگاهي هاي سودمند اين سفرنامه
چنان که اشارت رفت، اين گزارش به صورت روزنامه و دقيقا حاوي اطلاعاتي از خورد و خوارک و سفر و ساعات و زيارت و نماز و اين قبيل امور است که به طور روزانه، آخر شب يا صبح براي روز قبل، نوشته مي‌شده است: «الآن که صبح زده و آفتاب بالا آمده، اين روزنامه را نوشتم.» بدين ترتيب نبايد انتظار داشت که مانند برخي از سفرنامه‌ها اطلاعاتي در بارة شهر‌ها و قريه‌ها به دست دهد. اگر هم داده، خلاف قاعده و تقريباً به ندرت است. با اين حال، چنان نيست که آنچه آورده بي‌ثمر باشد؛ زيرا در لابلاي آن اطلاعات سودمند نيز وجود دارد. جداي از کليات سفر، شامل مسير و رويدادهاي اصلي، وي به عنوان يک زائر در مکه و مدينه، ما را با جزئيات اعمال حج و زيارت اماکن و جاهايي که رفته، آشنا مي‌کند. طبعاً در اين مقدمة کوتاه به موارد اندکي مي‌توان پرداخت که از آن جمله اين است:
«الحمد لله، به سلامت اداي فريضه نموده، مشغول تحرير اين روزنامه هستم. قدري گذشت، به اتفاق حاجي فتوح‌ الملک بازار رفتيم. جناب حاجي سيد علي آقا گاوکاني راست آمد. به اتفاق ايشان بيت حضـرت خاتم‌ الانبياء ـ صلوات الله عليه ـ رفته، محل تولد و محرابي و محل نزول جناب جبرئيل ـ عليه‌ السلام ـ را زيـارت نموديـم. بعد از آن، بيت حضرت ابوطالب ـ عليه‌السلام ـ رفته محل تولد و محراب حضرت مولي‌الموالـي ـ عليه‌السلام ـ را زيارت نموديم. بعد از آن بيت جناب خديجه آمده، محل تولد حضرت فاطمه ـ عليهاالسلام ـ و دست آسي‌اش را زيارت نموديم و از آنجا آمده، محل محراب حضرت پيغمبر ـ صلوات الله و سلامه عليه ـ را زيارت نموديم. بعد منزلي رفتيم که حضرت پيغمبر ـ صلوات الله و سلامه عليه ـ در آنجا وضو گرفته، آنجا و محراب را زيارت نموده، بيرون آمديم. بازار رفته قدري اشياء خريديم. از آنجا مسجدالحرام رفته، طواف کرديم، منزل آمده، ناهار خورده خوابيديم.»
در راه مکه به مدينه، از کنار مسجد غدير هم رد شده و تنها به اشاره نوشته است:
«جايي که حضرت محمد المصطفي(ص) و حضرت امير بيعت خلافت فرموده‌اند، علامتي معين نموده‌اند، ديديم و رد شديم.»
همچنين در لابلاي همين مطالب که‌گاه تکرار هم به نظر مي‌رسد، از شماري از مشکلات سفر حج ياد کرده و به خصوص در راه دريا و همين طور راه مکه به مدينه، ما را با دشواري‌هاي معمول در اين راه‌ها آشنا مي‌کند:
«در حقيقت سوار شدن کشتي ابداً جايز نبود، هرکس بتواند و عازم بشود اعتقاد بنده راه خشکه برود، کشتي ابداً داخل شدني نيست… هرکس اين روزنامه را بخواند از من وصيت بشنود که به روي کشتي نيايد.»
استفاده از قطار که تنها براي چند سال معمول بود، به عنوان يکي از نکات جالب در اين سفرنامه محلّ تأمل است که البته بخش مربوط عجالتاً در اين قسمت که الآن چاپ مي‌شود نيامده است.
اين نمونه هم که البته موارد آن اندک است، گزارشي است از شماري از حاجيان اهل داغستان در مسجد الحرام:
«ديديم جمعي نشسته، از اهل داغستان لا اله الاّ الله مي‌گفتند. اين قدر لا اله الاّ الله گفتند که غش کردند، باز به حال آمدند و سرشان را تکان مي‌دادند، خيلي ايستاديم.»
از نکات ديگر اين سفرنامه آن است که در اين سال، اختلاف تقويم شيعه و سني سبب شد تا شيعيان يک روز دير‌تر به عرفات رفته و طبعاً باقي اعمال نيز يک روز با تأخير انجام شد.
وصف او از حاجيان نيز‌گاه زيباست اما به طور معمول، نوشته رنگ ادبي ندارد:
«از جدَه حرکت نموديم. به راه مثل مور و ملخ جمعيت همه سفيد و احرام پوشيده، و از حد و حساب گذشته. خداوند زيارت همة زائرين را قبول فرمايد، خاصه زائرين بيت‌الله الحرام را، بيابان جدّه تماماً کفن‌پوش و سفيد است.»
زماني که وي در حرمين بوده، باران‌هاي فراوان آمده و يک بار چندان در مکه باران آمده که آب تا يک وجب بالا‌تر از در کعبه هم رسيده است؛ «صداي رعد و برق بلند شد. باران آمد، چنان باران شديدي که توصيف نمي‌آيد… گفتند، حرم مطهر پرآب شده، رفتيم که تماشا نماييم، راه را آب گرفته بود، نتوانستيم برويم. برگشته منزل آمديم. حاجي قليچ‌خان رفته بود، آمدند. مي‌گويد: مسجدالحرام که پرآب شده تا يک وجب، بلکه زياده آب از در حرم هم بالا رفته است. عصر مي‌رفتيم به حرم، حرم را آب گرفته، و مردم در اطراف حرم، شستشويي کردند تا سنگ حِجر حضرت اسماعيل برابر بود و حال آنکه خيلي از آب برداشته بودند.»
به هر حال از اين دست مطالب در لابلاي عبارات فراوان است. اميد است خداوند توفيق تصحيح متن کامل اين سفرنامه را عنايت فرمايد. اين سفرنامه در مجموعة نُه جلدي سفرنامه‌هاي حج قاجاري چاپ نشده و اميدوارم همراه رسائل ديگر مجلد دهمي در آينده فراهم آيد.

متن سفرنامه

ورود به جده
(۷۱) «امشب که شب جمعه ۲۶ذي‌قعده است، در کشتي، در منزل حاجي جواد و حاجي اميرتومان روضه‌خواني نموديم و مشهدي رضا آمد و خبر داد که صبح نيم ساعت به دسته مانده، کشتي مقابل يلملم خواهد بود، ان شاء الله احرام بسته شود. بعضي اشخاص احرام از اول شب بستند و بعضي صبح خواهند بست و بعضي در جدّه خواهند بست ان شاءالله. بنده نيز به موجب نوشته جناب آخوند ملاکاظم خراساني بعد از رسيدن جده محرم خواهم شد.
کشتي ما دو ساعت به غروب مانده آمد و به جدّه رسيد و درآنجا لنگر انداخت و حکيم آمد. داد نزديک به غروب بود. اجازه مرخصي از کشتي ندادند. غراب‌ها آمدند ذغالي پر کنند، بنده نيز هر قدر تقلاّ نمودم که بروم شب از کشتي خلاص بشوم ممکن نشد. ناچار امشب را هم بايد در کشتي بمانم. خيلي از اين فقره پريشان و دلتنگ شدم، زيرا که آنجا شب يخ دايم [؟] داشتم نداريم. کشتي در ‌‌نهايت گرمي، آب شور چه بايد کرد، راه خداست.»
(72) «امشب كه شب شنبه 27 ذي‌قعده است، کشتي وارد جده شده و ما را نگذاشتند جده برويم. کشتي گرم، آب گرم و شور، امشب و موقتي هست. چاره‌اي غير از تحمَل نداريم. خداوند به حق انوار خمسه، جميع مسافرين برّ و بحر را سلامت بدارد؛ از جمله بنده و بستگان بنده. الآن نماز را خوانده و مشغول تحرير اين شب‌نامه هستم تا خداوند تا صبح چه مقدار فرموده باشد. الهي! تشکر دارم که به اين نعمت عظيم ما را رسانده و متوسلم به¬ حق سيدالشهدا و ساير ائمة اطهار ـ عليهم‌السلام ـ که سلامتي کرامت فرمايد، درک اين فرض را مي‌نماييم و به عموم دردمندان نيز قسمت نمايد، خوابيدم. صبح زود برخاسته نماز را خوانده مشغول جمع‌آوري اسباب گشتيم و اسباب‌ها را بسته به پشت بام بردند و سوار غراب کردند. بعد از دو ساعت از آفتاب رفته، سوار غراب شده، اسباب خود و آدم‌هاي خود را به غراب گذاشته و چهار مجيديه داده روانه شدم. غراب به اجبار باد خيلي با تانّي مي‌آمد. در ميان دريا قليان خواستيم آوردند، کشيدم تا نزديک جده شده، پياده شده، به تذکره خانه رفته، تذکره‌ها را داده، بليط [بليت] گرفته آمدند. به رييس، بليط داده رد شده، خانة حاجي سيد محمود آمده، در مرتبة فوقاني، اتاق خيلي مجلل که مثل اسباب و حمام همه حمل و شب منزل نموده، ناهار خورده خوابيده، چايي خورده، بازار رفته، کفن احرام خريدم. خبر دادند که جناب فتوح‌الملک آمده در حقيقت در ياد مي‌نداشتم. چه بگويم که اين نعمت غيرمترقبه از کجا آمد، به من رسيد. قدري بازار را گشته تا بالاخره پيدا کرده به منزل آورديم.»
(73) «امشب كه شب يكشنبه 28 بود، به اتفاق جناب آقاي فتوح‌الملک و فريدالملک و حاجي اللهيارخان خويي و حاجي رجبعلي تبريزي در منزل نشسته، صحبت از هر قبيل نموديم. بعد شام خورده حاجي اللهيار خان با حاجي رجبعلي به منزل خودشان رفتند. بنده و حاجي فتوح‌الملک و حاجي فريدالملک در منزل خوابيديم و الحمد لله امشب براي بنده به جهت تشريف آوردن حاجي فتوح‌الملک خيلي خوب گذشت. صبح برخاسته نماز کرده و قدري نشستم تا اينکه برخاسته به دريا رفته، شست‌شوي بدن نموده، نيت بستن احرام نموده و نذراً مُحرم شديم و از آنجا منزل آمده، ناهار خورده خوابيديم. تا والده و طايه در کنار دريا آمدند، به بازار رفته، براي والده بعضي اشياي دست و جوراب و کفن خريده، به منزل آمده، قدري صحبت کرديم، غروب شد و بعضي از آقايان به بنده منزل از قبيل حاجي جواد و حاجي شيخ و حاجي باقر و… آمدند و رفتند.»
(74) «امشب كه شب دوشنبه 29 ذي‌قعده بود، اوّل شب نشسته بودم. بعضي اشخاص آمدند و رفتند. بعد با جناب حاجي فتوح‌الملک به منزل آمده، شام خورديم. در سر شام، حاجي سيد محمود يزدي تشريف آوردند، قدري صحبت نمود، تشريف بردند و بنده با جناب فتوح‌الملک خوابيديم. صبح برخاسته، حاجي جعفر را خواسته، قرباني در کشتي نذر کرده بودم؛ گوسفندي به هفت مجيديه گفتم رفت خريد و آورد، کشتند، قسمت نمودند و قدري هم براي خودمان برداشتيم. حاجي فتوح‌الملک رفت که قونسول ايران را ببيند و بنده در منزل نشسته‌ام. تشريف آوردند. قونسول هم نفري پنج مجيديه خواسته بود. قرار شد بدهم. بازار رفتم، سي مجيديه داديم با شراکت حاجي فتوح‌الملک خريديم. منزل برگشته، ناهار خورده، خوابيديم. بعد برخاسته نماز کرده، مي‌رويم قبر حضرت حوا را زيارت کنيم. قريب به غروب رفتيم. قبر جناب حوا را زيارت نموديم به اتفاق جمعي. در خارج شهر جده مقامي دارد. در سر قبر درختي روييده است و ديواري کشيده‌اند در ميان سرتاق گنبدي زده‌اند. رفتيم زيارت نموديم؛ بعد دير وارد منزل شديم.
(75) امشب كه شب سه‌شنبه 30 بود، از زيارت قبر حضرت حوا ـ عليها‌السلام ـ مراجعت نموده، منزل حاجي جواد و حاجي اميرتومان، به اتفاق جناب حاجي فتوح‌الملک آمده، نشسته روضه‌خواني نموديم و از آنجا برخاسته به اتفاق حاجي فتوح‌الملک منزل خودمان آمده، شام خورده و خوابيديم. صبح زود‌تر برخاسته بار‌ها را بسته روانه شديم و از جدَه حرکت نموديم. به راه مثل مور و ملخ جمعيت همه سفيد و احرام پوشيده و از حد و حساب گذشته. خداوند زيارت همة زائرين را قبول فرمايد، خاصه زائرين بيت‌الله الحرام را، بيابان جدّه تماماً کفن‌پوش و سفيد است و ما‌ها الاغ سوار شده‌ايم و مي‌آييم. رسيديم ميان کوههاي سياه بي‌آب و علف راه، تماماً ريگ. قهوه‌خانه‌ها از چوب و علف درست کرده‌اند. دو مرتبه در قهوه‌خانه‌ها پايين آمده، صَرف نان و چاي قليان نموده، مرتبه سيم به بحره رسيديم؛ اول بحره، عمارتي بود به نظر بنده خوب نيامد، به خيال اينکه جاي بهتر از اين پيدا خواهد شد، پايين‌تر آمده در قهوه پياده شده، ديدم عمارت ندارند، و جايي در [گياه] و علف درست کرده، ناچار شده، آمده، خانه‌اي که اول ديده، اجاره نمودم. الحمد لله خوب گذشت و مردم زن و مرد تماماً بيرون ماندند. حاجي آخوند آمد، روضه خواند، شام خورديم و خوابيديم.
(76) امشب كه شب چهارشنبه و غرّة شهر ذي‌حجة‌الحرام است. صبحي از شجره سوار الاغ‌ها شده، حرکت نموديم. قدري راه آمديم به حدّه رسيديم. آنجا هم جايي بي‌آب و علف بود. فقط قراولخانه بود و خانه‌اي از چوب و علف درست کرده بودند. قدري آمديم تا به کوه‌ها رسيديم. از شدّت گرما کوه‌ها مثل ذغال سوخته و سياه بود. در ميان کوه‌ها که راه است، همه ريگ بود و هوا گرم بود. بيابان بي‌آب و علف. در دو جا در قهوه‌خانه‌ها که از چوب و علف درست کرده بودند پياده شده، چايي و قليان صرف نموده، سوار شديم.

ورود به مکه
وقت ظهر نزديك مکة معظمه رسيديم. عمارتي ديديم خيلي محقّر و خراب بود، پرسيديم: که مال کيست. معلوم شد که مال امير قديم مکه بود و مرده و در آن عمارت دفن کرده‌اند. از آنجا گذشته، قدري آمديم تا مکة معظمه نمايان شد و بحمدالله به سلامت وارد مکة معظمه شده، منزلي گرفتيم. بعد علي حمزه؛ مطوّف آمد، به اتفاق او رفتيم غسل نموديم و از آنجا به حرم مطهّر بيت‌الله الحرام رفته، به اتفاق حاجي فتوح‌الملک و حاجي فريدالملک و حاجي رجبعلي کفش‌ها را به¬دست گرفته، پابرهنه رفتيم. اوّل حجرالاسود را که به نقره گرفته‌اند زيارت نموديم و بعد نماز ظهر و عصر را خوانديم، بعد هفت طواف نموديم و بعد آمديم و هم در مقام حضرت ابراهيم ـ علي نبينا و [آله و] عليه السلام ـ دو رکعت نماز خوانديم. بعد آمديم قدري از آب زمزم خورديم. از آنجا آمده، هفت طواف صفا و مروه را مي‌کرديم، الحمدلله آن هم تمام شد. مطوّف با مقراض آمد و مختصري از سبيل‌هامان زد و منزل آمده، رخت پوشيديم و بحمدلله به اين نعمت عظمي که ‌‌نهايت آمال بود رسيديم و دوباره آرزوي زيارت بيت‌الحرام را نمودم که خداوند دوباره قسمت نمايد.
(68) امشب كه شب پنج¬شنبه و دويم شهر ذي‌حجة الحرام بود، شوط و طواف را نموده، خسته به منزل آمدم، والده هنوز به زيارت نرفته‌اند. منزل گرم بود. باد نبود. شام به هندوانه و نان و پنير گذرانيديم. والده خوابيدند بنده رفتم در پشت بام خوابيدم. لکن بوي کثيف مي‌آمد. صبح برخاسته نماز کرده و چايي خورده، به اتفاق حاجي فتوح‌الملک بازار رفتيم. سرکار عاليه والده حاجيه خانم با حاجي طايه و حاجي فريدالملک و حاجي قليچ‌خان و حاجي ابراهيم رفتند و زيارت نمودند. شوط و طواف کردند برگشتند. بنده هم رفته، قدري در بازار گشتيم و دويست ليره از حاجي رشيد گرفتم. منزل آمده، قدري سبزي و بادمجان و پنير و گوشت، حاجي چاوش گرفته به منزل آوردند. بعد به اتفاق حاجي چاوش به منزل آمديم. ناهار آش خورديم، آش خوب بود، خوابيديم، از خواب برخاسته، چايي خورده، حاجي جعفر و علي حمزه آمدند، چايي خورده رفتند. در منزل نقشة تماشاي کوههاي مکه مي‌نماييم. اطراف مکه کليتاً کوه و سياه و گرم و الحمدلله سلامتيم تا خود خدا چه مقدّر فرموده باشد.
(69) امشب كه شب جمعه و بيستم شهر ذي‌حجّة الحرام است، دو ساعت از شب گذشته، به اتفاق حاجي فتوح‌الملک به حرم مطهّر بيت‌الله الحرام رفتيم. نماز شام و خفتن را نموده، بعد سنّي‌ها آمدند نماز خواندند و مرا مجبور کردند به خواندن نماز. بعد از آن برخاسته آمديم. قدري اين طرف ايستاده تماشا کرديم. بعد آمده، در نزد چاه زمزم ايستاديم. بعد بالاي پله‌هاي بيت رفته، در آنجا نشستيم. جمعيت زياد شوط و طواف مي‌نمودند و بعضي از اهل خانة بيت‌الحرام نردباني گذاشته بالا رفتند و نماز مي‌کردند و ما از دور روي پله‌ها تماشايي نموديم. قدري در آنجا نشسته، پا شديم آمديم که به منزل بياييم، ديديم جمعي نشسته، از اهل داغستان لا اله الاّ الله مي‌گفتند. اين قدر لا اله الا الله گفتند که غش کردند، باز به حال آمدند و سرشان را تکان مي‌دادند، خيلي ايستاديم. بعد به‌‌ همان حالت آمده، قدري از بازار ماست گرفتيم که فردا آب¬دوغ بخوريم. منزل آمده در پشت بام با حاجي فتوح‌الملک خوابيديم. صبح برخاسته به اتفاق حاجي فتوح‌الملک بازار رفته، چادري از حاجي جعفر به ده ليره خريديم، بعد از آن، قدري پايين رفته، ديديم که [محمل] شام حرکت مي‌کند. قدري ايستاديم که مشار اليه سوار شد، عسکر و صاحب منصب سوار شد. خيلي مجلل بود، سوار زياد همراهش بودند. سلام کردند، آن‌ها هم سوار شده، رفتند. رفتم بازار، بيست ليره از حاجي حسين… گرفتيم. بعد قلياني خريديم و بعضي خرده اشياء براي خوردن گرفتم و يک… گرفتم، منزل آمده با حاجي احمد ناهار خورديم. باران رحمت باريدن گرفت، خواب را بر خود حرام، وضو گرفته، رفتم حاجي فتوح‌الملک را برداشته خودمان را به حرم مطهر و زير ناودان طلا رسانديم. جمعيت زياد بود. با هزار زحمت خودمان را زير ناودان رسانيدم. آب از ناودان رحمت به سرمان باريد، و بحمد الله به آرزوي خود نايل گشتم و از آنجا رد شده، يک نفر مطوف پيدا کرده، در عوضِ پدرمان، طواف و شوت [کذا] نموديم و حجرالاسود را زيارت نموديم و پيشاني [؟] را به سنگ گذاشته گريه کرديم، مطالب را از خداوند خواستم. بعد آمده، نماز خوانده، به منزل آمديم فحمداً له ثم حمداً له علي ما هدانا لشکر نعمه.
(70) امشب كه شب شنبه و چهارم شهر ذي‌حجه الحرام است، در مکة معظمه قدري مشغول انتظام نيمکت‌هاي منزل بوديم. بعد حاجي آخوند آمد، مختصر روضه خواند، بعد برخاسته منزل حاجي جواد رفته، در آنجا روضه‌خواني شد، از آنجا برخاسته به حرم مطهر مشرف گشته، در باب‌السلام علي حمزه را پيدا کرديم، رفته، هفت مرتبه از براي خود شوت [کذا] و طواف نموده، بعد آمده در مقام حضرت ابراهيم ـ علي نبّينا و [آله و] عليه‌السلام ـ دو رکعت نماز طواف نموده، بعد آمده، نمازهاي شب را نموديم و در آنجا برخاسته که به منزل بياييم. همين که از باب السلام بيرون آمديم، باران باريدن گرفت. کم‌کم شدت نمود. به هر صورت به منزل آمديم، هوا خيلي خوب بود، در شب در منزل خوابيده الحمدلله خوش گذشت. صبح برخاسته نماز بجا آورده، چايي خورده و عرب شير مي‌فروخت، خريده، چاي شير مي‌خوردم. حاجي فتوح‌الملک تشريف آورده، قدري نشسته بازار رفتيم، قدري گرديديم، کشک خريده مراجعت به منزل نموده، آش کشک درست کرده بودند، ناهار خورده خوابيديم. بعد برخاسته چايي خورده، نماز کرديم. بعد برخاسته، منزل يزدي‌ها رفتم. قدري صحبت نموده، غروب شد.
(71) امشب كه شب يكشنبه و پنجم شهر ذي‌حجة الحرام بود، از منزل يزدي‌ها برخاسته، منزل حاجي جواد رفته، روضه‌خواني شد. بعد از دو ساعت از شب گذشته به حرم مطهر مشرف گشته، نماز را خوانده، بعد هفت طواف نموده، آمده در مقام حضرت ابراهيم ـ علي نبينا و [آله و] عليه السلام ـ دو رکعت نماز خوانده، برخاسته به اتفاق حاجي فتوح‌الملک منزل آمده، صرف شام نموده، استراحت نموده، صبح برخاسته، به اتفاق حاجي فتوح‌الملک بازار رفته، به مقام مطهر رفته، هفت طواف نموده، نماز طواف را آمده حجرالاسود را زيارت نموده، و بعد زير ناودان رحمت رفتيم. آنجا قدري نشستم، برخاسته منزل آمديم. ناهار کشک جوش خورديم، و خوابيديم. بعد برخاسته منزل حاجي فتوح‌الملک رفته از آنجا با هم حمام رفتيم. خالي از خيال دلاک خواستم، کيسه کرديم و صابون زديم بيرون آمديم، هر کدام يک مجيديه گرفته و… کردند. به حرم رفته نماز ظهر و عصر نموديم. بعد اطراف حرم را گشتيم. غروب شد نماز مغرب را خوانده مراجعت به منزل نموديم. در احرام، به جهت بستن سر، که تقصير نموده بوديم، قرباني خريده و کشته، گوشتش را تقسيم نموديم.
(72) امشب كه شب دوشنبه ششم بود، از حرم مطهر مراجعت نموده و در منزل نشسته تا حاجي آمدند و جناب حاجي فتوح‌الملک و فريدالملک و امير تومان و حاجي رجبعلي آمدند و روضه‌خواني نموده تشريف بردند. بنده هم شام خورده خوابيدم. صبح برخاسته، نماز کردم. حاجي جعفر آمدند. فرستاديم حاجي فتوح‌الملک نيز تشريف آوردند. از حاجي جعفر کاغذ گرفتيم و کاغذ داديم و قرار کرايه را گذاشتيم. بعد از آن حاجي يوسف پسر حاجي فتحعلي قزويني تشريف آوردند. چايي صرف نمودند. قدري صحبت نموده، تشريف بردند. بعد پسران حاجي ابوالقاسم تاجر اصفهاني تشريف آوردند. ايشان نيز قهوه صرف نمودند و قدري صحبت نموديم رفتند. بنده هم کسل بودم، قدري خوابيدم، بيدار شده، ناهار آش ترش پخته بودند، خورده، باز خوابيدم. عصري آدم حاجي ابوالقاسم آمد به اتفاق حاجي فتوح‌الملک، به بازديد ايشان رفته، قدري صحبت نموده، از آنجا به حرم مطهر شرفياب گشته، نماز شام و خفتن نموديم، به منزل اميرتومان آمديم.

عزيمت به منا
(73) امشب كه شب سه‌شنبه سيم شهر ذي‌حجة الحرام [بود]، از حرم مطهر مراجعت نموده، منزل حاجي اميرتومان آمده، روضه خواني شده، به منزل آمده، دادم پشه‎دان را قليچ‌خان درست کرد… تشريف آوردند. [شايد: به نظر شريف آوردند] حاجيه خانم هم که از حرم مراجعت نموده تشريف آورد، شام خورده خوابيديم. صبح زود برخاسته به حرم مطهر مشرف گشته، نماز صبح را خوانده و دعا و ثناي الهي را بجا آورده، منزل مراجعت کرده، مشغول تهيه و تدارک حرکت به منا هستيم. بعد از ناهار برخاسته غسل نموده، به حرم مطهر مشرف گشته، نماز ظهر و عصر را گزارده و شکر نعماي حقيقي الهي را بجا آورده، به اتفاق حاجي فتوح‌الملک زير ناودان رحمت رفته، محرم شده و دعاي احرام خوانده، به منزل آمده، قدري منتظر شده شتر آورده، بار‌ها و کجاوه‌ها را زدند. زن‌ها را آوردند. بنده و حاجي فتوح‌الملک سوار شده تا يک ساعت از شب گذشته، وارد منا شديم و در چادر خودمان بحمد الله راحت شديم.
(74) امشب كه شب چهارشنبه هشتم بود، نماز را خوانده، در منزل حاجي فتوح‌الملک روضه‌خواني شد. از آنجا به منزل خود آمده، راحت شدم. تا صبح راحت نشدم که مبادا جانوري پيدا شود و الحمد لله راحت بوديم. صبح برخاسته در مسجد خَيف نماز صبح و نماز مستحب خوانده، آمده سوار شده، عازم عرفه شده، در عرض به مشعرالحرام رسيده، و از دور تماشا نموديم، رد شده، ميان همه جا آب رسيده بود و مردم آب برمي‌داشتند و باران کم‌کم مي‌آمد، تا اينکه قبل از ناهار خودمان را به عرفه رسانده و پياده شده، تا اينکه کجاوه و بار‌ها آمدند، ناهار خورده و خوابيده، بيدار شده، چايي خورده، توپ‌ها را خالي مي‌کنند به جهت عيد قربان. سپس قريب به غروب، عامه از عرفات حرکت نمودند و دو تا محمل مصر و شام با اجلال و شوکت تمام حرکت نمودند. مشعل‌ها در پيش، شليک توپ و تفنگ شربنلي مزين، اسب‌هاي مرصّع تا غروب بکلي حرکت نمودند. به واسطة اختلاف حساب ماه اهل اثني‌عشري [روز] هشت مانده که فردا حرکت نمايند.
(75) امشب كه شب پنجشنبه9 ذي‌حجة‌الحرام بود، صبحي به ديدن حاجي اللهيار خان سرهنگ خويي رفته، ديدن نموديم. بعد جناب حاجي ميرزا احمد آقاي مراغه‌اي تشريف آوردند. صرف شيريني و چاي شد، برخاسته به منزل آمديم. مطيع‌الملک قونسول ايران به بازديد جناب حاجي فتوح‌الملک تشريف آوردند. قدري هم با آن‌ها نشسته، صحبت نموديم. بعد از صرف چاي و شيريني، ايشان نيز تشريف بردند. بعد حاجي ميرزا آقا و حاجي ميرزا کاظم آقا، پسر حاجي ميرزا يوسف آقاي تبريزيِ مرحوم به ديدن ما تشريف آوردند. ايشان نيز صرف شيريني نمودند، تشريف بردند. قريب به ظهر بود، رفته در چشمة زيبده غسل وقوف عرفه کرديم. بعد منزل آمده مختصري مشغول تسبيح و تهليل خداوند عالم شديم. بعد قدري خوابيده برخاسته تا مي‌‎توانستم حمد و ثناي الهي را بجا آورديم و مسألة مراجعت دوباره از خداوند عالم نموديم. نزديک غروب سوار شده روانة مشعر شديم.

رفتن به مشعر و منا
(76) امشب كه شب جمعه دهم بود، غروبي سوار شده، به مشعر آمديم، بعد از سه ساعت از شب گذشته، وارد مشعر شده، قدري آرام گرفته، نمازهاي واجبي را بجا آورده، تا کجاوه‌ها آمدند، و رسيدند، چادر کوچک را آورده بوديم زديم. بعد برخاسته رفته، سنگ‌ريزه جمع نموديم. ‌‌نهايت، زمين را گود کرديم تا سنگ بيرون آورديم و داديم عبد الحسين صراف [کذا] نمود. منزل آمده، شام خورده، حاجي آوردند، آمد، روضه خواند، قدري دعا خوانده، خوابيدم، صبح زود بيدار شده، باز دعا خوانديم، نماز کرده سوار شديم، تا وارد منا شديم. رفتيم رمي جمرات نموديم، برگشته منزل آمده، نُه ليره و نيم داده، پنج رأس قرباني خريده و کشتيم. بعد از آن حلق رأس نموده و حالا مصمّميم ان شاء الله به مکه رفته، طواف و سعي صفا [و مروه] بجا بياوريم. آمديم به مکه طواف و نماز حج تمتع عمره سعي صفا [و مروه] را بجا آورديم. بعد [که] سعي صفا [و مروه] نموديم، دوباره به حرم آمده، طواف نساء را به عمل آورديم. نماز کرديم، مراجعت به منا نموديم.
(77) امشب كه شب شنبه 11 بود، از مکه و حرم مطهر غروبي مراجعت نموده و دو ساعت از شب رفته به منا رسيديم. خيلي کسل و بي‌حال بوديم، سرما خورده بودم، نماز را مي‌خواندم که بدنم لرزه کرد. به هر صورت بود نماز را خوانده، بي‌شام خوابيدم و رختخواب هر چه بود به رويم ريختند تا اينکه قدري که شب تب کرديم، قليچ‌خان خيلي بدنم را ماليد تا صبح احوال نداشتم. شب قدري عرق کرده بودم، برخاسته نماز صبح را خوانديم. بعد از آن باز خوابيدم کم‌ و کم احوالم خوب شد، برخاسته به اتفاق حاجي فتوح‌الملک، رفتم رمي جمرات نموديم و از آنجا برگشته به مسجد خَيف آمديم، دو رکعت نماز خوانده و نماز شام و خفتن بجا آورده، به منزل آمديم. در منزل حاجي جواد روضه‌خواني بود، رفتيم و روضه را استماع نموده، به منزل آمده، شام خورده و خوابيدم. تمام اهل سنت؛ يعني اهل عامه روز شنبه ۱۱ به مکه مراجعت نمودند و شيعه مذهب ماندند. خيلي مجلل آمده، محمل‌ها با آن‌ها آمدند، توپ‌ها انداختند نمودند. قونسول هم از ما وعده گرفته بود، نتوانستيم برويم.
(78) امشب كه شب يكشنبه 12 ذي‌حجه بود، در منا، اوّل شب رفته در منزل حاجي جواد استماع روضه نموده، به منزل آمده، شام را خورده و خوابيدم. چهار ساعت به دسته مانده بيدار شده، قدري ادعيه خواندم، تا صبح طلوع نموده، نماز را خوانده، باز مشغول دعا شدم تا آفتاب زد. بعد از آن، قدري خوابيده، رفتم باز رمي‌جمره نموديم و از آنجا برگشته، در مسجد خَيف چند رکعت نماز قضا بجا آورده، مراجعت به منزل نموده، ناهار خورديم. يک نفر ملاي يزدي گفت که همه سرشان را بايد بتراشند. دوباره داديم سرمان را تماماً تراشيدند. سوار شده به مکه آمديم. دوباره بايد ان شاء الله طواف و سعي بجاي بياوريم. نماز ظهر و عصر را تنگ غروب در منزل خوانده، نزديک به غروب به حرم مطهر مشرف گشته، از مطوف‌ها [کسي را] پيدا نکرديم، ناچار ماتل [معطل] نموديم تا مطوف‌ها پيدا شوند.
(79) امشب كه شب دوشنبه 13 بود، در حرم مطهر نماز شام و خفتن را به¬جا آورده، حرم به طوري کثرت بود که براي گذشتن محل نبود تا اينکه رفتيم در روي پله‌ها با جناب فتوح‌الملک ايستاديم. دو ساعت از شب گذشت رفته، از مطوف‌ها يکي را پيدا نموده، آورده از کثرت جمعيت نتوانستيم طواف نماييم. قدري هم در روي پله‌ها ايستاده تا سه چهار ساعت از شب گذشت آن وقت مطوف آمده ما را برد و طواف احتياطي نموديم. آمده در مقام حضرت ابراهيم ـ علي نبينا و [آله و] عليه‌السلام ـ نماز خوانديم. از آنجا آمده با زحمت زياد و با کثرت جمعيت سعي صفا [و مروه] را دوباره بعمل آورديم، باز رفته طواف نسا در حرم مطهّر نموديم، خسته و کسل به منزل آمديم، شام خورده خوابيديم. صبح برخاسته، نماز خوانده، دوباره خوابيدم. حاجي فتوح‌الملک تشريف آورده به اتفاق ايشان به بازديد مفتح‌الملک قونسول رفتم. ديدن نموديم. قدري صحبت نمود مراجعت به منزل نموده، ناهار خورده خوابيدم. عصر به اتفاق حاجي فتوح‌الملک به بازديد حاجي يوسف آقاي تبريزي رفتيم. آنجا خيلي نشسته، صحبت نموديم که شب شد. فرستادند حاجي ميرزا جبارخان ساعت تبريزي که برادر آقاميرزا قاسم‌خان مرحوم است، تشريف آوردند به تبريز و کربلا هم تلگرافاً اطلاع سلامتي داديم.
(80) امشب كه شب سه‌شنبه 14 ذي‌حجه بود، قرب دو ساعت از شب گذشته، از منزل حاجي يوسف آقا برخاسته، به حرم مطهر رفته، نماز شام و خفتن را به عمل آورديم. مراجعت به منزل نموديم، شام خورده، خوابيديم. ستّه‌ام امشب خيلي تعريف نمود، نتوانستم تا صبح بخوابيم، به هر صورت بحمدالله گذشت. صبح برخاسته نماز خوانده، چايي شير خورده، حاجي فتوح‌الملک تشريف آوردند، قدري صحبت نموديم و بنده روزنامه قدري ملاحظه نمودم، هر دومان را خواب گرفت و خوابيديم. بعد بيدار شده تا ناهار آش ترشي پخته بودند خورده، دوباره خوابيده، بعد برخاسته، منزل آقا ميرزا ابوالقاسم غضنفر يزدي به بازديد رفتيم و از آنجا به حرم مطهر مشرف گشته، نماز ظهر و عصر را خوانده و از آنجا به منزل حاجي ميرزا جبّارخان و برادر حاجي مستشار آمديم. برگشته، به منزل آمده، طرف صبح هم حاجي ميرزا ابوالقاسم اصفهاني و حاجي ميراسماعيل مراغه‌اي به جهت ديد، بنده منزل آمده بودند. آن‌ها هم صرف چاي و قليان نموده در قله غروب بود، مي‌خواستيم به حرم برويم، ممکن نشد. حاجي سيد محمدعلي اصفهاني آمد. برگشته در منزل نشسته، نتوانستيم به حرم مطهر شرفياب شويم. نماز را در منزل خوانديم.
(81) امشب كه شب چهارشنبه 15 شهر ذي‌حجة الحرام بود، جناب حاجي ميرمحمدعلي اصفهاني منزل بنده تشريف آوردند، نشسته صحبت نموديم. صرف شيريني و چايي فرمودند. بعد نگذاشتيم تشريف ببرند. شام را در منزل بنده به اتفاق حاجي فتوح‌الملک صرف فرمودند. بعد از شام تشريف بردند. خوابيديم و صبح برخاسته نماز خوانده، مجدداً بعضي فروش گرفته، منزل را قدري مفروش نموديم. بعد علي حمزه مطوّف تشريف آوردند. با او هم قدري صحبت نموديم. ايشان نيز تشريف بردند. بعد حاجي جبار آقاي شاهگلي ساعت‌ ساز تبريزي تشريف آوردند. با ايشان نيز نشسته، قدري صحبت نموديم. ايشان نيز صرف شيريني فرمودند، تشريف بردند. وقت ناهار رسيد، خورديم و خوابيديم. برخاسته، به اتفاق جناب حاجي فتوح‌الملک بازار رفته و حرم مطهر مشرف گشتيم، نماز ظهر و عصر را خوانده، با حاجي سيدعلي و حاجي غلامعلي آقاي خويي راست آمديم. قدري با آن‌ها صحبت نموديم. در آن بين يک نفر آمد که پول سفيد داده ليره بگيرد، پول سفيد [داد] و ليره گرفت، بعد معلوم شد که پول‌هايش کسر است و به ما کلک زده!
(82) امشب كه شب پنجشنبه 16 ذي‌حجة ‌الحرام بود، نماز شام و خفتن را در حرم مطهر خوانده، و از آنجا منزل حاجي جواد و حاجي امير تومان آمده، حاجي آخوند روضه خواندند. برخاسته به منزل آمديم. شام تَه‌چين درست کرده بودند. با حاجي فتوح‌الملک صرف نموده و خوابيديم. صبح چهار ساعت به دسته مانده بيدار شده، چايي درست کرده، به اقتفاي سحور [در اصل: ‌ سهور] خورديم که ان شاء الله روزه قضايي بگيريم و هم درک ثواب مکه که هفتاد مقابل است درک نماييم و هم شبانه به حرم مشرف شديم که بلکه به فراغت درک طواف نماييم. رفتيم و ديديم که جمعيت کثيري در آنجا مشغول طواف هستند. بنده هم خود طواف نموده و نماز طواف خوانده، آمد در کنار نشسته، يک جزو قرآن خواندم. بعد برخاسته با خيابان باب السلام مي‌آمدم، دچار جناب حاجي سيد عبدالله خراساني شده، در خدمت ايشان آمده، نماز صبح را ادا نموده و باز مجدد رفته، در نزد محل موعظه، دو رکعت نماز طواف نسا با جماعت بجا آورده، آفتاب زد، به منزل آمده خوابيدم. به واسطة روزه کسل بوده، خوابيدم. عصر برخاسته، به حرم مطهر رفته طواف مستحبي کرده، نماز خواندم، به منزل مراجعت نموده، وقت افطار بود، افطار نموديم.
(83) امشب كه شب جمعه 17 شهر ذي‌حجة الحرام است، بعد از افطار حاجي آخوند شبري آمد، روضه خواند. حاجي جواد و حاجي اميرتومان و حاجي فتوح‌الملک و سايرين هم بودند. بس که کسل بودم، بعد از رفتن آن‌ها خوابيدم. صبح برخاسته، نماز خوانده، قرآن خوانده، آقا سيد تقي اصفهاني تشريف آوردند. به اتفاق ايشان عازم بازديد جناب حاجي محمدعلي آقاي اصفهاني شدم. در اثناي راه، منزل حاجي سيد محمود يزدي رفتم. جناب حاجي محمدعلي اصفهاني نيز منزل حاجي سيد محمود تشريف آوردند. قدري صحبت نموده، از آنجا برخاسته، به اتفاق ايشان به قبرستان ابوطالب رفتم. در آنجا قبور جناب ابي‌طالب و عبدالمطلب و جناب خديجه و سايرين را زيارت نموده آمديم. در سر راه، منزل جناب سيد عبدالله خراساني رفتيم و ديدني از آن نموديم. از آنجا به منزل آمده، ناهار خورده، خوابيديم. بعد از بيدار شدن ديديم آدمهاي حاجي شيخ حسين که در دريا آمده بود، عارض شده و از قونسول مأمور آورده‌اند. حاجي جعفر را فرستادم آمد که برود به قونسول جواب بدهد، رفته نتوانسته بود جواب بدهد. بالاخره آن روز به [اين] فقره گذرانديم. به اتفاق حاجي فتوح‌الملک به حرم مبارک مشرف شده، نماز خوانده و در آنجا منزل حاجي ميرزا جبارخان ساعت [ساز] آمديم. حاجي ميرزا محمدآقاي مراغه و حاجي ميرزا کاظم آقاي تبريزي در آنجا تشريف داشته، نشستم. صحبت کرديم برخاستيم به منزل آمديم. پول‌ها هم از [حاجي رشيد] که امانت داده بوديم به دويست ليره سربسر تومان گرفتيم، دويست و پنجاه ليره نقد گرفتم.
(84) امشب که شب ۱۸ بود، از منزل حاجي ميرزا جبارخان به منزل آمديم. در منزل. منزل حاجي جواد و حاجي اميرتومان رفتيم، روضه‌خواني شد. برخاسته منزل آمديم و خوابيديم. صبح شد. بعد از اداي فريضه، پسر جناب حاجي ميرزا محمد آقاي مراغه، نوشته پنجاه ليره را آورد. پنجاه ليره به ايشان قرض داديم. نوشته را گرفتم، بعد از آن منزل جناب فتوح‌الملک رفته، به اتفاق ايشان بازار رفته و از آنجا به حرم مطهر رفته، طواف نموديم و از آنجا منزل آمده، ناهار خورديم. باران خوب و مفصل آمد. شب هم باريده و برق سخت مي‌زد. بعد آدم¬هاي حاجي شيخ، باز به ديوانخانه عارض شده، مأمور آورده بودند. برخاسته به اتفاق ايشان به منزل قونسول رفتيم. ناچاراً هفت مجيديه پول عثماني از بنده گرفته، به ايشان دادند. از آنجا برخاسته به حرم مطهر رفتم. جماعت عامه، نماز مي‌خواندند. با حاجي ميرزا اسماعيل مراغه در وسط مسجد نشسته قدري صحبت نموديم. نماز آن‌ها تمام شد، برخاستيم که نماز بخوانيم، همين که نيت کرديم باران گرفت. نماز ظهر را خوانده، فرار کرده و برگشته، باز مسجد رفتيم. نماز عصر را در آنجا خوانده، به منزل آمديم و مشغول سؤال و جواب کرايه شديم.
(85) امشب كه شب يكشنبه نوزدهم ذي‌حجة الحرام بود، حاجي اللهيارخان سرهنگ خويي و حاجي ابوالقاسم تاجر اصفهاني، منزل جناب حاجي فتوح‌الملک تشريف آوردند و در آنجا صحبت کرايه راه مدينه را با حاجي جواد کرديم. قدري از شب گذشت، فرستاديم حاجي آخوند شبري و حاجي جواد هم تشريف آوردند، روضه خوانديم. حاجي ابوالقاسم و حاجي جواد [که] رفتند، در منزل حاجي فتوح‌الملک شام خورده، برخاسته آمده، در منزل خوابيديم. الآن که صبح زده و آفتاب بالا آمده، اين روزنامه را نوشتم. بعد به اتفاق حاجي فتوح‌الملک برخاسته، ديدن حاجي ميرزا محمد آقا مراغه رفتيم. منزل تشريف نداشتند. از آنجا منزل حاجي يوسف آقاي تاجر رفتيم. در آنجا نشستيم قدري صحبت نموديم. وقت ناهار رسيد، برخاسته منزل آمده، شست‌ و شوي بدن نمودم. ناهار خورده، خوابيدم. بعد برخاسته به حرم مطهر رفته، نماز ظهر و عصر را خوانده، طواف نموده نماز طواف را نموده، در حرم گشتيم. نمار مغرب رسيد. حاجي ميرزا ابوالقاسم اصفهاني هم تشريف داشتند، صحبت نموديم، نماز مغرب و خفتن را خوانديم، مراجعت نموديم.
(86) امشب كه شب دوشنبه نهم شهر ذي‌حجة الحرام بود، نماز شام و خفتن را در مسجدالحرام نموده، منزل حاجي جواد و حاجي اميرتومان آمديم. در آنجا حاجي آخوند روضه خواند. برخاسته منزل آمده، به اتفاق حاجي فتوح‌الملک، شام خورده و خوابيديم. الآن که آفتاب زده، نماز صبح را خوانده، قدري در منزل نشسته، ديدم حاجي ميرزا محمدآقا، پسر حاجي محمدآقاي مراغه، بنده منزل تشريف آوردند. قدري با ايشان صحبت نموده، پنجاه ليره که داده بودم، پنج ليرة ديگر قرض نوشته دادند و دادم. تشريف بردند و به جهت جناب ميرزا محمدآقا پسر ثقة ‌الاسلام مرحوم هم کاغذ نوشتم که در کربلا برسانند. بعد پايين منزل جناب فتوح‌الملک رقعه فرستاديم. حاجي حمله‌دار آمد، قرار کراية او را از مکه الي مدينه، در چهل و شش و نيم داديم. يک ثُلث نقد داده، مابقي را قرار داديم، ثلث در عرض راه و ثُلث ديگر را در مدينه بدهيم. وقت ناهار شد، آمده ناهار خورده، خوابيديم. بعد برخاسته به حرم مطهر رفته، نماز خواندم. از آنجا منزل سيد آقا [؟] گاوکاني آمده، قدري نشسته صحبت نموده، چايي و نان [؟] برده خورده غروبي منزل آمديم.
(87) امشب كه شب سه‌شنبه 21 ذي‌حجة الحرام بود، نماز را در منزل کرده، بعد حاجي فتوح‌الملک و حاجي جواد و حاجي اميرتومان و حاجي سيد محمود يزدي تشريف آوردند، چاي و قليان صرف کردند. روضه خواندم، و آن‌ها تشريف بردند. شام خورده خوابيديم. حالا که صبح است، نماز خوانده مشغول نوشتن روزنامه هستم. قليچ‌خان مي‌گويند تنباکو تمام شده، از منزل حاجي فتوح‌الملک خبر آوردند که حاجي يوسف آقاي قزويني تشريف آورده‌اند. بنده قليان مي‌کشيدم، دادم بردند. بعد خودم رفتم، صحبت مشروطه و وجه اعانه به اسلامبول در ميان بود. ايشان مي‌خواستند پولي از جناب حاجي فتوح‌الملک بگيرند و ايشان امتناع داشتند تا بالاخره حاجي فتوح‌الملک عذرخواست. قريب به ناهار ايشان تشريف بردند. حاجيه خانم براي ناهار، آش اوماج درست کرده بودند. بنده منزل آمده، آش را خورده و خوابيديم. بعد برخاسته به اتفاق حاجي فتوح‌الملک و حاجي آخوند، ديدن حاجي سيد محمود يزدي رفتم و از آنجا ديدن نموده، به حرم مطهر رفته، نماز ظهر و عصر را خوانده، غروب شد، طواف و نماز طواف را کرديم. نماز جماعت عامه رسيد، آمديم با آن‌ها نماز کرديم و امروز شمع و چايي و ساير اشياء از بازار خريديم.
(88) امشب كه شب چهارشنبه 22 ذي‌حجة الحرام بود، نماز شام و خفتن را در مسجدالحرام خوانده، منزل حاجي جواد و حاجي اميرتومان آمده، حاجي آخوند روضه خواند. تا سه ساعت از شب گذشته آنجا بوديم. بعد برخاسته منزل آمده شام، کباب و کُفته، حاميه خانم درست کرده بودند، صرف نموده، خوابيديم. هوا خيلي ابر بود و گرم بود؛ در گرما نتوانستيم بخوابيم. صبح برخاسته، نماز خوانده، قدري که شب گذشت، هوا نوعي شرجي آمد که مثل مس سرخ شد، بعد صداي رعد و برق بلند شد. باران آمد، چنان باران شديدي که توصيف نمي‌آيد. پنجره هاي اتاق را انداختيم، از کوچه‌ها نهر‌ها و سيل‌ها جاري شد. بعد از يک ساعت آرام شد. به اتفاق حاجي فتوح‌الملک به ديدن حاجي شيخ محمدعلي اصفهاني رفتيم، راه ما همه گل و آب بود، ديدن نموده، برگشتيم. گفتند حرم مطهر پرآب شده، رفتيم که تماشا نماييم، راه را آب گرفته بود، نتوانستيم برويم. برگشته منزل آمديم. حاجي قليچ‌خان رفته بود، آمدند مي‌گويد: مسجدالحرام که پرآب شده تا يک وجب، بلکه زياده آب از در حرم هم بالا رفته است. عصر مي‌رفتيم به حرم، حرم را آب گرفته، و مردم در اطراف حرم، شستشويي کردند تا سنگ حجر حضرت اسماعيل برابر بود و حال آنکه خيلي از آب برداشته بودند.
(89) امشب كه شب پنج شنبه 23 بود، ديگر نتوانستيم به حرم مشرف شويم که آب گرفته بود. نماز را در منزل کرده و حاجي آخوند آمد روضه را خواند و بعد شام را خورديم و خوابيديم. صبح برخاسته نماز کرديم. بعد از آن به اتفاق حاجي فتوح‌الملک بازار رفتيم تا وقت ناهار گرديديم. بعضي سوقات از قبيل: عقيق يمن و سرمه و و و خريديم. به منزل برگشتيم و آب حرم را برداشته بودند. گِل‌ها مانده بود، او را پاک مي‌کردند. ناهار خورده خوابيديم. بعد برخاسته، منزل جناب آقا سيدباقر قزويني رفتيم. آنجا صحبت نموديم. صحبت قدري طولاني شد، برخاسته منزل آمديم. فرستاديم، حاجي آخوند بيايد، شب جمعه است، در آنجا هم روضه بخواند. حاجي فتوح‌الملک، حاجي رجبعلي و خودم بودم، تا اينکه حاجي آخوند آمد، روضه خواند.
(90) امشب كه شب جمعه 24 ذي‌حجة‌الحرام از منزل حاجي سيدباقر قزويني برخاسته منزل آمده، فرستاديم حاجي آخوند آمد و براي خودمان روضه خواند. قدري از شب گذشت، حاجي فتوح‌الملک به منزل خودشان رفتند. بنده با والده شام را خورده و خوابيديم، الآن که صبح و آفتاب زده است، الحمدلله به سلامت اداي فريضه نموده، مشغول تحرير اين روزنامه هستم. قدري گذشت، به اتفاق حاجي فتوح‌الملک بازار رفتيم، جناب حاجي سيد علي آقا گاوکاني راست آمد، به اتفاق ايشان بيت حضرت خاتم‌الانبيا ـ صلوات [الله] عليه ـ رفته، محل تولد و محرابي و محل نزول جناب جبرئيل ـ عليه‌السلام ـ را زيارت نموديم، بعد ازآن، بيت حضرت ابوطالب ـ عليه‌السلام ـ رفته محل تولد و محراب حضرت مولي‌الموالي ـ عليه‌السلام ـ را زيارت نموديم. بعد از آن بيت جناب خديجه آمده، محل تولد حضرت فاطمه ـ عليهاالسلام ـ و دست آسي‌اش را زيارت نموديم و از آنجا آمده، محل محراب حضرت پيغمبر ـ صلوات الله و سلامه عليه ـ را زيارت نموديم. بعد منزلي رفتيم که حضرت پيغمبر ـ صلوات الله و سلامه عليه ـ در آنجا وضو گرفته، آنجا و محراب را زيارت نموده، بيرون آمديم. بازار رفته قدري اشيا خريديم. از آنجا مسجدالحرام رفته، طواف کرديم، منزل آمده، ناهار خورده خوابيديم. بعد برخاسته حاجي سيد عبدالله خراساني وعده داده بود بيايد، فرستادم حاجي سيد علي گاوکاني و جناب حاجي سيد باقر قزويني تشريف آوردند، حاجي سيد عبدالله تشريف بياورند.
(91) امشب كه شب شنبه 25 بود، مسجدالحرام مشرّف گشته، نماز شام و خفتن را نموده، و از آنجا مي‌آمدم به جناب حاجي سيد عبدالله خراساني، راست آمديم. قليچ خان کفش‌هاي مرا گم کرده بود، پيدا نشد. از آنجا به منزل آمده، حاجي سيد عبدالله هم تشريف آوردند. قدري نشسته صحبت نموديم. چائي و شيريني صرف فرموده، تشريف بردند. گفتند حاجي فريد الملک ناساز [= مريض احوال] است. پايين رفتيم، احوالي از او پرسيدم، قدري نشستم. حاجي آخوند آمد، روضه خواند، تشريف برد. به منزل آمده، شام خورده، خوابيدم و الآن که صبح است اداي فريضه نموده، مي‌خواهيم پايين برويم. به حاجي فتوح‌الملک و حاجي فريدالملک سرکشي نماييم. مختصر ناساز بودند. دوا خوردند. الحمدلله خوب هستند. بازار رفته حجره حاجي محمد، رشته رقم به جهت سوقات، يک جفت مجموعه مال هندوستان و پنج عدد عقاب هندوستان نُه ليره خريدم و قدري هم خرده اشيا خريدم، آمده با حاجي آخوند ناهار خورده، خوابيدم. تنباکو خريدم، حقه‌اي يک مجيديه. عصري به حرم مشرف گشته، نماز ظهر و عصر را خوانده غروب شد.
(92) امشب كه شب يکشنبه 26 ذي‌حجة الحرام [است] در مسجدالحرام دو ساعت از شب گذشته، منتظر آمدن علي حمزه مطوّف بوديم. نيامد. يک نفر بچه مطوّف پيدا کرده، طواف نموديم. قريب به سه ساعت گذشت که منزل مي‌آمديم. علي حمزه آمد، قرار شد که صبحي آمده طواف وداع نماييم. منزل اميرتومان آمده، حاجي آخوند روضه خواند. از آنجا به منزل آمده، حاجي فتوح‌الملک و حاجي فريدالملک ناساز بودند. به آن‌ها نگاهي کرده آمده، در منزل شام خورده، خوابيدم. صبح قدري زود برخاسته، به حرم مشرّف گشتيم. نماز را در مسجدالحرام خواندم، آفتاب زد. علي حمزه آمد طواف نمود، به منزل مراجعت نمودم. حاجي فتوح‌الملک و حاجي فريدالملک دوا مي‌خوردند. مشغول تهيه و تدارک حرکت هستم تا خداوند چه مقدّر فرموده باشد. بعد حاجي جواد آمد که امروز رفتني شديم. بنده هم مصمم بودم که مشرّف حرم شده، وداع نمايم. رفتيم علي حمزه مطوّف را در بازار پيدا نمود، به مسجدالحرام رفته، هفت طواف از براي حضرات ائمة ‌اطهار ـ عليهم‌السلام ـ نموده بوده، آمده در زير سرآب و نابدان [= ناودان] رحمت مشغول دعا و نماز شدم وقت ظهر و نماز عامه رسيد، بنده هم نماز خواندم. سيدعلي نامي، چند روز قبل طوافي داده بود و بنده ديوني نداده بودم، او را پيدا کرده، دو قروش به او دادم و ممنون شد. خواهش نمودم که بلکه بتواند به زيارت بيت‌الحرام هم مرا ببرد. وعده کرد که بعد از نماز عامه ببرد. در زير نابدان رحمت بودم که آمد. بنده را برداشته به بيت‌الحرام برد. در هر گوشه و جاي تولد حضرت امير ـ عليه‌السلام ـ و جاي صلات حضرت محمد مصطفي ـ صلوات الله و سلامه عليه ـ نماز خواندم و دعاي خود را نمودم و فرستادم و والده هم تشريف آوردند. مشرف شدند، ستون‌ها و ديوار و همه جاي بيت را زيارت نموده و شکر خداوندي را به جا آورده، پايين آمده، دعاي جوشن کبير را در زير نابدان رحمت خوانده و يک جزء قرآن خوانده، دوباره هفت طواف براي نذر خود نموده و نماز خوانده، خوشدل و خرّم به منزل آمديم، الحمد لله، اما خودم خيلي کسلم و حاج فتوح‌الملک مختصر ناساز و دوا خورده، از اين فقره قدري دلتنگي دارم.
(93) امشب كه شب دوشنبه 27 ذي‌حجة ‌الحرام بود، خيلي کسل و خسته بودم. نتوانستم به حرم مشرّف شوم. در منزل، حاجي فتوح‌الملک ناساز بود. حاجي آخوند آمد و روضه خواند و رفت. بعد حاجي فتوح‌الملک دوا خوردند. بعد شام آورده، خورده و خوابيدم. الآن که صبح است الحمد لله به سلامت هستيم. حاجي طايه هم ناساز شده، نمي‌دانم چه بشود. خدا به جميع مرضا شفا بدهد. امروز رفتم، در حرم مطهّر رفته، طواف وداع نموده، منزل آمده، منتظر آمدن شتر شديم که حرکت تمام کنيم. يک ساعت به غروب مانده، شتر آوردند. با حاجي فتوح‌الملک هم¬کجاوه شده، سوار کجاوه شده، بعد از غروب وارد شيخ که نزد[یک] مکه است وارد شديم. حاجي طايه باز ناساز است. امروز به علي حمزه زيارت نامه خوان، دوليره دادم و دو نفر آدم که در شب قبل نفري يک تومان دادم. خداوند نصيب فرمايد که ان شاء الله به سلامت وارد مدينة منوره شويم و خداوند دوباره قسمت نمايد، ان شاء الله به سلامتي به اتفاق محمد علي به مکه معظمه مشرف شويم.

خروج از مکه
(94) امشب كه شب سه شنبه 28 شهر ذي‌حجة الحرام [است] از مکة معظمه با هزار افسوس و حسرت حرکت کرده، وارد شيخ محمود شديم. طايه ناخوش است. حاجي احمد آمد، روضه خواند و رفت، صبح را نماز خوانده و امروز را در شيخ محمود توقف نموديم. رفتيم حاجي سيدعلي گاوکاني ديدن نموده و دلاکي کوزه‌کناني را پيدا نموده، آوردم دادم سر تراشيدند. قدري خوابيده، برخاسته، رفته در منزل حاجي جواد از حاجي اميرتومان ديدن نموده، تا غروب نشسته و صحبت نموده، غروبي به منزل مراجعت نموده، خداوند در اين سفر ترحّمي به حال اين بيچارگان و درماندگان بفرمايد که از دست اين حمله داران آسوده شويم.
(95) امشب كه شب چهارشنبه 29 شهر ذي‌ حجة الحرام و آخر ماه است، در [منطقة] شيخ محمود، حاجي آخوند آمده، روضه خواند و رفت. بنده هم خوابيدم. صبحي برخاسته بار‌ها را بستيم و حاضر گشتيم که شتر بياورند، بار نماييم. تا پنج ساعت از دسته گذشته، شتر نياوردند. بعد شتر آوردند با هزار زحمت خواستيم بار نماييم. حاجي جواد حمله‌دار آمد که حمّال‌ها تا پول را تمام نگيرند بار نمي‌‎نمايند. ده ليره از بنده و پنج ليره از حاجي فتوح الملک گرفته بود، به حمال‌ها داد تا اينکه بار‌ها زدند. تا غروب شد، راه آمده تا نزديک وادي فاطمه رسيديم. بادي وزيد و از ريگ کولاک مي‌کرد. و شيخ محمود رسيديم، و در آنجا چادر زديم؛ إِلَي اللهِ يَصِيرُ الأمُور.
(96) امشب كه شب پنج¬شنبه و غرة شهر محرم الحرام است در وادي فاطمه طوي [توي] چادر باد با ريگ طوفان مي‌نمايد. چنان که در وادي فاطمه برق طوفان مي‌نمايد، بد‌تر از آن کولاک است و خيلي اذيت مي‌نمايد. هرچه در بيرون خاک و ريگ است، طوي چادر و رختخواب از يک طرف‌‌ هاي و هوي دزد و تيرانداختن و از يک طرف اين باد و کولاک. تمام منزل و رختخواب خاک و ريگ است. اينجا شب، صبح نموده، صبح زود دو ساعت از روز گذشته بار کرده و دو ساعت به غروب مانده، با اين همه باد و کولاک در راه آمديم. در بيابان بي‌آب و علف چادر زديم. آب پيدا نمي‌شود. خوراک پيدا نمي‌شود. حاجي لطيف هم آمده است که کسي کرايه را به حاجي جعفر ندهد و مي‌گويند علي محمد صالح که حمله‌دار اين قافله است امروز از وادي فاطمه فرار کرده و حاجي‌هاي بي‌چاره بي‌سرو سامان مانده‌اند.
(97) امشب كه شب جمعه دويم محرم الحرام است، از وادي فاطمه عصري دو به غروب مانده آمده‌ايم، چادر زده‌ايم. کولاک قيامت مي‌نمايد. خداوند خود تفضّل فرمايد. از يک طرف کولاک، از يک طرف ترس واهمة دزد و از يک طرف ترس حمله داران که فرار نمايند و ما را در اين بيابان بي‌آب و علف بگذارند. امشب را هم در اين بيابان بي‌آب و علف مانديم. عوض وضو، تيمّم عوض طهارت خاک. باد هم که قيامت کرد. خورد و خواب حرام شد تا اينکه صبح زود حرکت کرده، بعد از ظهر دو ساعت به غروب مانده وارد سريان که جاي مختصر و عرب نشين است [شديم،] باز آب شيرين داشت، به طوري گذران نموديم.
(98) امشب كه شب سه شنبه دهم شهر محرّم الحرام در سريان هستيم. آبي دارد قدري شور است. باد قدري از شب گذشت راحت شد. بنده حالت درستي ندارم. شب دو دفعه از خواب برخاسته، آب خوردم، چنان خنک و سرد بود که گويا آب يخ ايران است، اللهم ارزقنا به زودي ان شاء الله. صبح برخاسته بار کردند. دو ساعت به غروب مانده وارد ريان شديم. احوال بنده باز ناساز شده، عبدالحسين رفت آب بياورد. الاغش را از دستش گرفته بودند، گويا تعارف داده گرفته است. بنده به شدت ناساز که نماز را نشسته کردم، علي [کذا. إِلَي] اللهِ تَصِيرُ الأمُور. حاجي جواد آمد، کسي فقط شالي را گرفت و امروز امير… سر راه را گرفته، شتر‌ها را مي‌شمرد که خاوه نکرد. قدري از آنجا رد شديم. جايي که حضرت محمد المصطفي(ص) و حضرت امير بيعت خلافت فرموده‌اند، علامتي معين نموده‌اند، ديديم و رد شديم.
(99) امشب كه شب يكشنبه، 4 شهر محرم الحرام است. حالت بنده در ‌‌نهايت بدي، ميان تب مي‌سوزم، تا صبح نخوابيدم. همه را با تب مي‌گذرانم. سه شب است که نه شام خورده‌ام و نه ناهار. ميان شب عرق کردم، طرف صبح قدري احوالم بهتر شد. آمدند چادر‌ها را جمع کردند و ما را مثل اسرا سوار شتر‌ها نمودند؛ (أَلاَ لَعْنَةُ اللهِ عَلَى الْقَوْمِ الظَّالِمِينَ) ، تا دو ساعت به غروب مانده، راه آمديم و افتاديم. حالت ناسازي بنده، باز باقي است. آب شور است. نمي‌توان خورد، خداوند به زودي اين سفر را به آخر برساند.
(100) امشب كه شب دوشنبه، پنجم شهر محرم الحرام است، از منزل ريان به منزل کداب [؟] آمده. عرب‌ها ‌‌نهايت شلوغي [در اصل: شلوقي] و دزدي را مي‌نمايند. شب حاجي آخوند آمد، روضه خواند، حالم نسبت به ديروز خوب بود. گريه کردم، مختصر شامي خورده خوابيدم. صبح زود بار کرده، راه افتاديم. هوا گرفته بود، در وسط راه بناي باريدن گذاشت. قدري با باران راه آمديم. باران قطع شد. زمين گل شد با زحمت زياد آمديم. سه فرسخي رابوغ [= رابغ] خودمان را رسانده، چادر‌ها را زده بودند، افتاديم. ولي در راه باز مختصر هوازد‌گي به هم رسيده بود. ندانستم ترشي صَرف نمودم، حالتم بد‌تر شد.
(101) امشب كه شب سه شنبه، ششم محرم است، وارد نزديکي رابوق [رابغ] شده‌ايم. باز شب احوالم به هم خورد، تب کردم و شام نخوردم. حاجي آخوند آمدند که روضه بخوانند. چند نفر که از اهل جبل عامل که شيعة خالص و مخلص هستند آمدند، استماع روضه نمودند و رفتند. بنده بي‌شام خوابيدم. بدنم لرزيد. بعد تب کردم. باز تا صبح نخوابيدم و الآن که صبح است بار مي‌شود. روانه شديم. باز احوالم ناساز بود. ولي الحمدلله خوب آمديم. بدنم تب نياورد و به مجرد رسيدن رابوغ يک قطعه مرغ به قيمت ده قروش که عبارت پنج هزار ايران باشد خريديم و گفتيم پلو بپزند که ان شاء الله به سلامت صرف نماييم
(102) امشب كه شب چهارشنبه و هفتم شهر محرم الحرام است. در رابوغ احوالم هم الحمدلله بد نيست. حاجي آخوند آمد روضه خواند و رفت. بعد از خواندن روضه باز احوالم به هم خورد و خوابيدم. صبح که برخاستم ديدم حاجي فريدالملک آمد که آدم حاجي جعفر آمده قسط ثالث را مي‌خواهد. شانزده ليره دادم برد داد قبضي گرفته بود. خارجي آمد، جار کشيد که اميرحسين قرار گذاشت کجاوه براي منا و عرفات بيست ليره، سرنشين ده ليره اينجا رسيده شد. حاجي جعفر با کمال بي‌حيايي آمد که بايد چهل و دو ليره يا پنجاه ليره بدهد! مدتي گفتگو کشيد تا بالاخره حرف به جايي نرسيد. فرستاديم حاجي ابوالقاسم تاجر اصفهاني آمد. حاجي مجيد حمله دار را آورد بلکه از او چاره به اينکار شود، نشد. بالاخره در چادر حاجي فتوح حاجي ميرزا ابوالقاسم و حاجي جواد و حاجي امير تومان نشستند، و حاجي جعفر را آوردند. چنان قره‌چي‌گري کرد که آن‌ها هم رفتند. ما حصل امروز به همين اوقات سختي روزگارمان گذشت و آخر کار چه شود، خداوند به حق بيت الحرام و خمسة طيبه تلافي ما را از اين مرد بگيرد!
(103) امشب كه شب پنجشنبه و ششم شهر محرم الحرام است و نماز را خوانده، نشسته‌ام. حاجي فتوح الملک حاجي ابوالقاسم را آورده، باز با حاجي جعفر در محاوره و گفتگو شد. حاجي جعفر سخت ايستاده است که بايد هرچه من مي‌گويم بدهند. بالاخره حاجي يوسف آقا و حاجي ابوالقاسم آقا قرار گذاشته بيست و پنج ليره دوباره بدهيم. ناچاراً بيست و پنج ليره دوباره داده، کاغذ گرفتم. خداوندا به حق مقرّبان درگاه، خودت اين مرد را به زوال خود برسان. به هر صورت شب خوابيديم. صبحي از آنجا بار کرده روانه شديم، ناسازي باز باقي بود. گاهي کله کله خوردم، و گاهي حب خوردم. تا غروبي راه آمديم وارد منزل شديم. دست باز کرده، نماز‌ها را خواندم که بدنم باز لرزيدن گرفت. آمدم خوابيدم.
(104) امشب كه شب جمعه نهم شهر محرم الحرام بود، باز بدنم لرزيدن گرفت. خوابيدم. حاجي آخوند آمد روضه خواند. بعد از روضه، والده کباب درست کرده بود، آمده، قدري خاييدم و بيرون انداختم، تا اينکه سرم را بر زمين گذاشتيم، بدنم لرزه گرفت. بازويم را قايم کرده، خوابيدم. بعد برخاسته، دو ـ سه مرتبه آب خوردم. قدري گذشت. طايه بيدار شده بود، معلوم شد که شب است. باز خوابيديم. بعد از آن به بدنم عرق آمد. عرق کاملي نمودم. به هر صورت صبح برخاسته، يک فنجان چائي با عجله خورده، باد طوفان ريگ مي‌کرد. سوار شده تا دو ساعت به غروب مانده وارد منزل شديم، علي الله.
(105) امشب كه شب شنبه و دهم شهر محرم الحرام و عاشورا بود، نتوانستيم به مدينه رسيده و تعزيه داري نماييم. در بيابان بي‌آب و علف مانديم. شب احوال بنده باز ناساز بود. شام آش آللوخارا را خورده، خوابيدم و صبح خيلي زود برخاسته، نماز خوانديم و حاجي آخوند، روضه را شب ‌خوانده بود. امروز صبح زود بار كردند. چهار ساعت به غروب مانده، از ميان كوهها رد شده، در بئر چادر زده افتاده‌اند. خداوند اين دو شب را از شرّ اشرار محافظت و اين حجاج بيچاره را به مدينة منوره سالماً برساند كه ساعتي آسود‌گي نيست.
(106) امشب كه شب يكشنبه 11 شهر محرم الحرام است در نزديک ده «که بئر» [؟] افتاده‌ايم. حاجي آخوند آمد روضه خواند. حاجي اميرتومان هم آمده بود، روضه را خواندند و ايشان تشريف بردند. شام را خورده، مي‌خوابم. الحمد لله حالم نسبت به شب بهتر است، خداوند خود حفظ فرمايد. صبح زود برخاسته، سوار شديم. خبر آوردند که راه نا امن است. دوباره پياده شديم. ماحصل بعد از زدن آفتاب سوار شديم. همه راه ميان کوه‌ها بوده، طي کرديم تا دو ساعت به غروب مانده، ميان بيابان چادر‌ها را زده بودند افتاديم.
(107) امشب كه شب دوشنبه و دوازدهم شهر محرم الحرام است در ميان بيابان افتاد‌ه‌ايم و اسم و رسم ندارد. حاجي آخوند آمد و روضه خواند، تشريف برد. بعد شام آوردند و نخوردم. حاجي ابراهيم را کشيکچي قرار دادم تا صبح هر وقت که بيدار شدم و صدا نمودم جواب داد، صبح چهار ساعت به دسته مانده، برخاسته چايي خورده، قدري گذشت آمدند. چادر‌ها را جمع کردند، بار نمودند. بعد آمدند که در راه دزد است، پياده کردند. باز دوباره سوار شديم. در راه شتر افتاد و بحمدالله بي‌صدمه گذشت. قدري گذشت در بيابان مي‌آمديم، خبر آوردند که عيال حاجي ميرزا محمود يزدي حامله است، در بين راه زاييد، يک پسر خداوند عطا فرمود. در اين طرف دزد‌ها سر راه را گرفته بودند. آن‌ها را هم رفته رد نمودند تا اينکه غروب شد و در جايي بي‌آب فرود آمدند. زمين را شکافتند از ميان ريگ آب صاف بيرون آمد. و الحمدلله گذران حجاج خوب شد.
(108) امشب كه شب سه‌شنبه سيزدهم شهر محرم الحرام بود، صبح قريب آفتاب بار کرديم. به ميان کوه و دره، راه آمديم. حجّاج مصر از مدينه مراجعت کرده بودند که از ينبوع بروند. هي دسته به دسته آمدند و از جلو ما رد شدند. به حال پياده شدن و رسيدن منزل از کجاوه پايين نيامديم. غروب شد. بعد از دو ساعت از غروب گذشته آمديم، جايي رسيديم که حجاج مصري آن طرف آمده بودند. طرف مدينه هم حجاج چادر زده بودند. الحمد لله آمديم و رسيديم. چادر‌ها را زدند آسوده شديم.

ورود به مدینه منوره
(109) امشب كه شب چهارشنبه، 14 شهر محرم الحرام است، سه ساعت از شب گذشته وارد منزل گشتيم. اگر چه دير به منزل رسيديم که سيزده ساعت بلکه زياد است راه آمديم، خيلي خسته و کوفته هستم. ولي به واسطة اينکه نزديک مدينه شده‌ايم و از دست اين حمله‌دار و حمّال و عکام ان شاءالله آسوده خواهيم شد، خيلي خوش است. خدايا! به حق پيغمبر ما را از دست اين نابکار خلاص کن و زيارت قبر مطهر پيغمبر(ص) و سايرين امام‌ها را به ما زود قسمت کن، چه زود باز سوار کجاوه شده، چهار ساعت از دسته رفته بحمدالله به سلامت وارد مدينه منوّره گشته و در خانة سنبله منزل گرفته و دو تا اتاق به سه ليره هم گرفتم. قدري راحت شديم. برخاسته به اتفاق حاجي فتوح‌الملک حمام رفته، غسل نموده آمده، قبر مطهر حضرت پيغمبر و حضرت فاطمه و قبر مبارک و قرآن خط مبارک حضرت امام حسن ـ عليه السلام ـ رفته عبادت [؟] نموده و از آنجا به قبرستان بقيع رفته، قبر مطهر حضرت امام حسن و حضرت امام زين العابدين و حضرت امام جعفر صادق و حضرت امام باقر [و] حضرت فاطمه زيارت نموده، غروبي بود به منزل مراجعت نموديم.
(110) امشب كه شب پنجشنبه، 15 شهر محرم الحرام است، از قبرستان بقيع به منزل مراجعت نموده، خيلي خسته و کسل بوديم. چايي خورده، نماز‌ها را خوانديم، بعد از آن شام خورده و خوابيديم و بحمدالله از دست حمله داران آسوده شديم. صبح زود از خواب برخاستيم سنبله صاحب خانه آمد، سه ليره و نيم اجارة حياط را گرفت و رفت. بعد به اتفاق حاجي فتوح الملک به زيارت رفته، زيارت نامه خوانده، از باب جبرئيل داخل حرم شده، در بالاي سر زيارت نامه خوانده و در پايين باز قبر حضرت فاطمه ـ عليها السلام ـ زيارت خوانده، دو رکعت نماز زيارت خوانده، قدري در حرم منوره گرديديم. محمل‌ها را داده بودند، مي‌بردند. محمل مصر را از باب سلام بيرون کردند. شتر خوابانده بودند. شتر بسته. ماهم قدري در حرم و مسجد حرم گشتيم و مراجعت به منزل نموده، آش کشک خورده و خوابيديم. عصري برخاسته، منزل حاجي خازن و حاجي منشار [مستشار؟] رفتيم. حاجي منشار ناساز بود. قدري نشسته صحبت نموديم. قريب به غروب برخاسته، رفتيم. از طرف بازار برگشتيم. از حرم به منزل آمديم.
(111) امشب كه شب جمعه، 16 شهر محرم¬الحرام است، شب به حرم رفته زيارت نموده، نماز خوانده، مراجعت به منزل نموده، شام خورديم و خوابيديم. صبحي برخاسته فرستاديم حاجي محمدعلي محب تبريزي. آمد قدري با او در باب حاجي جعفر صحبت نموديم. باز کار به جايي نرسيد. از آنجا به حرم رفته زيارت و نماز خوانديم. قدري در بازار گشته، مراجعت به منزل نموده، ناهار خورده، خوابيديم. بعد برخاسته به حرم مشرف گشتيم. نماز خوانده و از آنجا به قبرستان بقيع رفتيم. قبور پسران حضرت پيغمبر ـ [علي نبينا] و عليه السلام ـ و قبور زوجات آن حضرت را زيارت نموديم. نماز شام را در حرم خوانده، به منزل آمديم، و با جناب حاجي غلامعلي آقاي خويي قرار گذاشتيم که صبحي مال کرايه کرده، به زيارت حمزه سيدالشهدا برويم تا خداوند چه مقدّر فرموده باشد.
(112) امشب كه شب شنبه 17 بود، نماز را در حرم مطهر خوانده و زيارت نموده، به منزل آمديم، شام خورده، خوابيديم. صبح زود برخاسته، رفته در حرم مطهر نماز صبح را خوانده، به حرم مشرف گشته، والده را هم برده بودم، زيارت نموده، به اتفاق حاجي غلامعلي آقاي خويي به منزل آمده، صرف چايي شد و از آنجا به اتفاق ايشان رفتيم که مال پيدا کرده، زيارت حمزة سيدالشهدا برويم، همه جا و همه ميدان‌ها را [شايد: دور] زديم، مال پيدا نشد. به اتفاق جناب حاجي غلامعلي آقا به زيارت جناب عبدالله پدر پيغمبرـ صلوات الله عليه ـ رفتيم و از آنجا به زيارت قبرستان بقيع رفتيم. قبور ائمه اطهار ـ عليهم السلام ـ را زيارت نموده، مراجعت به منزل نموده، ناهار خورده، خوابيديم. عصري باز به حرم مشرف گشته، زيارت نموده و از آنجا به قبرستان بقيع و بيت الاحزان رفته، در آنجا نماز خوانديم و از آنجا بيرون آمده، دو نفر از همسايگان ديدن نموده، به منزل آمديم.
(113) امشب كه شب يكشنبه 18 محرم است، رفتيم چند نفر از اهل تبريز را که در يک حياط منزل داشتيم، ديدن نموديم. مراجعت به منزل کرديم. ديگر به حرم مطهر نتوانستيم مشرّف شويم. نماز را در منزل خوانده، مي‌خواستيم شام بخوريم بخوابيم. صبح برخاسته، نماز صبح را در منزل خوانده، بعد از آن به حرم مطهر رفته، زيارت نموده، بيرون آمده، بازار رفته، بعضي گوشت و… خريده، به منزل مراجعت نموده، ناهار خورده، خوابيدم. بعد برخاسته، عصري به قبرستان بقيع رفته، زيارت حضرت امام حسن ـ عليه السلام ـ و ساير ائمه ـ عليهم السلام ـ را با والده نموده و از آنجا به بيت الأحزان رفته، نماز‌ها را در آنجا فراغت بود گزارده و زيارت نموده، بيرون آمديم. قبر حضرت ابراهيم ـ عليه السلام ـ را هم زيارت نموديم. قبر جناب عبدالله را در بيرون زيارت نموده، آمديم به حرم مطهر مشرف گشته، زيارت خوانديم و بعد از غروب هم نمازهاي واجب را خوانده به منزل مراجعت نموديم. امروز عكام را هم 3 ليره و 3 مجيدي داده خلاص شديم. سي ليره هم در مكه داده بوديم.
(114) امشب كه شب دوشنبه نوزدهم محرم است، از حرم مطهر مراجعت به منزل نموده، احوالي از حاجي فتوح الملک گرفتم و قلياني کشيده، منزل آمده، چايي درست نموده، خورديم و قلياني خواستم، شام خورده خوابيدم. صبح زود برخاسته، چايي خورده، منزل حاجي فتوح الملک رفته، احوالپرسي نمودم، حاجي کاظم همسايه به ديدن آمده منزل آمدم. صحبت کرديم که جناب حاجي غلامعلي آقاي خويي تشريف آوردند. پا شديم، ارابه کرايه کرده، به حمزة سيدالشهدا ـ عليه السلام ـ رفتيم. زيارت نموده برگشتيم، و از آنجا آمده، به حرم مطهر رفته زيارت نموده، مراجعت به منزل کرده، به اتفاق حاجي غلامعلي آقا ناهار خورده ايشان تشريف بردند و بنده خوابيدم. نفري پنج قروش کرايه ارابه داده و چهار قروش به خدّام حمزة سيد الشهدا داده، پنج قروش هم گم کرديم. عصري زيارت بقيع رفته زيارت ائمة اطهار ـ عليهم السلام ـ را کرده، به حرم مطهر مراجعت نموده، زيارت و نماز را کرده، به منزل آمديم. حاجي ابوالقاسم تاجر اصفهاني و حاجي جواد حمله‌دار و شيخ امين حرم آمدند. قدري صحبت نموده و رفتند.
(115) امشب كه سه شنبه بيستم محرم است، شيخ امين حرم و ساير مهمان‌ها رفتند و رفتيم به جانب حاجي فتوح الملک سرکشي نموده و از آنجا به حرم رفته، زيارت نموده، نماز خوانده به منزل مراجعت نموديم. شام خورده، خوابيدم. صبح نماز را خوانده، قرآن مي‌خواندم که حاجي يوسف آقا منزل حاجي فتوح الملک تشريف آورده، بنده را نيز خبر دادند. رفتم، بعد از آن حاجي محمدعلي محب و ساير همراهان به ديدن آمدند. آنجا چايي خورده تشريف بردند. بنده هم رفتم، به حرم مطهر مشرف گشته، زيارت و نماز خوانده، بيرون آمده بازار رفتم، قند و شمع و نان و ترشي و باقلا و ساير چيز‌ها خريده، به منزل آمده با حاجي لطيف ناهار خوردم. او رفت و بنده خوابيدم. بعد از بيدار شدن به بقيع رفته، زيارت ائمة اطهار ـ عليهم السلام ـ را نموده و قبر حضرت ابراهيم ـ عليه السلام ـ را زيارت کرده، بيرون آمده، به مقام آمدم، نمازهاي واجبي و مستحبي را خوانده و زيارت کرده، بيرون آمده، به منزل آمدم. شيخ امين نبود. بليط راه آهن گرفته بود، بنده هم بليط گرفتم، بعد همسايگان رفتند، راه آهن را ديدند…. اول نداشته، بليط‌ها را پس داديم تا خداوند چه مقدّر فرموده باشد.
(116) امشب كه شب چهارشنبه 21 محرم است. بعد از دو ساعت به حرم محترم رفته، ديدم جماعت عامه نماز مي‌خوانند. نمازهاي واجبي را در حرم محترم خوانده، مراجعت به منزل نموده، شام خورده، خوابيدم و الآن که صبح است، برخاسته، نماز خوانده، به حرم مطهر رفته زيارت نموده و از آنجا به بقيع رفته زيارت نموده منزل مراجعت کرده، به اتفاق حاجي آخوند بازار رفته، بعضي… ماشين درست کرده، به منزل مراجعت، ناهار خوردم که حاجي سيد محمود تبريزي تشريف آوردند. چايي حاضر کردند با آن‌ها حرف شد و ايشان تشريف بردند و بنده خوابيدم. خداوندا جميع کار‌ها را آسان بکن علي الخصوص کار مرا! بعد از برخاستن از خواب، حاجي ملاتقي روضه خوان از حاجي جواد، آدمِ جناب‌ حاجي ميرزا عبدالرحيم امام جمعه آورده، دادم. بعد از آن برخاسته، منزل حاجي سيد محمود يزدي به بازديد رفتيم. قدري نشسته، صحبت نموده و از آنجا به حرم مطهر مشرف گشته، زيارت خوانده، نماز‌ها را خوانده، قريب به غروب بود به منزل مراجعت نموديم.
(117) امشب كه شب پنجشنبه 22 محرم است در منزل بودم، منزل حاجي کاظم همسايه رفتم که ببينم در رفتن چه قرار مي‌گذارند. قدري صحبت کرديم پاي کار به جايي گذاشته شد. ايشان به حرم رفته، چون وقت نماز عامه بود، بنده نرفتم. منزل آمده، نماز خوانده، شام خورده، خوابيدم. صبح برخاسته، احوال حاجي فتوح‌الملک را پرسيده، منزل حاجي يوسف آقا رفتم. در منزل حاجي جبار آقا بود، ملاقات نموده، باز از بليط مطلبي به دست بيايد. از آنجا منزل آمده به حرم مشرف شده، نماز و دعا و زيارت خوانده و از آنجا منزل حاجي يوسف آقا رفتم، بلکه بليط راه آهن گرفته، آنجا هم دعواي حمله‌دار‌ها بود چند نفر از آن‌ها عملش را قطع نموديم. عصري بود، منزل آمده، تجديد وضو کرده، به حرم مطهر مشرف گشتيم. نماز و زيارت خوانده تا غروب آنجا بوديم. مي‌خواستيم شيخ امين را ببينم ممکن نشد. منزل آمده تا غروب صبر نموديم. غروبي باز به حرم مشرف گشتيم.
(118) امشب كه شب جمعه 23 محرم الحرام بود. به حرم مطهر مشرف شده، زيارت و نماز کرده، دعاي کميل خوانده و «يس» خوانده، وقت نماز جماعت عامه رسيد، به منزل مراجعت نموديم. شام خورده خواستم بخوابم، حالات به سرم زد، نتوانستم بخوابم تا نصف شب،‌گاه قليان کشيدم،‌گاه برخاستم، نشستم. مدتي به زحمت گذراندم تا بالأخره خوابيده، صبح برخاسته، نماز خواندم، روزنامه را نوشتم. حاجي اسماعيل خان امير تومان آمد که به قبر حمزة سيدالشهدا رفته، بعد از آن به بازار رفته تخم مرغ ووو گرفته، به منزل آمده و از آنجا به بقيع رفته، زيارت قبور ائمة اطهار ـ عليهم السلام ـ و قبر حضرت ابراهيم نموده، منزل مراجعت کرده، ناهار خورده، خوابيدم. بعد برخاسته به حرم رفته، نماز و زيارت کرده، به اتفاق حاجي ميرزا ابوالقاسم اصفهاني به منزل آمده، صحبت نموديم. ايشان رفتند. بنده منزل همسايه رفتم، پول دادم که بليط بگيرند. رفتند بليط آوردند.
(119) امشب كه شب شنبه 24 بود منزل حاجي محمدعلي محب رفته، بليط‌ها را آوردند که ان شاءالله روانه شويم. از آنجا بيرون آمده، رفتيم که زيارت نموده دعاي وداع بخوانيم. رفتيم ديديم در حرم جماعت عامه نماز خفتن مي‌‌خوانند. در زير نابدان جبرئيل نماز‌ها را خوانده، والده را نگذاشتند به حرم بيايد. بنده رفتم زيارت را مي‌خواندم که آمدند در حرم را بسته و بنده و هرچه آدم بود از حرم بيرون کردند. منزل آمده، شام خورده خوابيدم. صبح زود برخاسته به حرم مطهّر رفته، دعاي وداع خوانده، مرخص شده، آمده، اشياء را به ارابه گذاشتند. پاي ماشين آمدم. با ‌‌نهايت زحمت دادم، کشيدند. شش ليره از من گرفتند. از آنجا به حمّال داده، پاي ماشين آمده، به زحمت اشياء ماشين گذاشتم و خودم به قلاس آمديم، بر نيمکت نشسته، سرحرف آمديم. باز سازش كرديم، نه جاي نشستن، و نه خوابيدن. علي الله توكُّلِي؛ مسلمان نشوند كافر نبيند. ماشين عيب كرده، راه نمي‌رود. تا غروب گويا معطل خواهيم شد.

 

 

 

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *