مجتمع آموزش عالی تاریخ سیره و تمدن اسلامی
جستجو
Close this search box.

دهقانی در اصفهان به در خانه خواجه بهاء الدین صاحب دیوان رفت.

با حاجب گفت: با خواجه بگوی که خدای بیرون نشسته است با تو کاری دارد.

حاجب با خواجه گفت. به احضار او اشارت کرد.

چون درآمد پرسید که تو خدایی؟

گفت: آری.

گفت: چگونه؟

گفت: حال آن که پیش از این، من دهخدا، باغ خدا و خانه خدا بودم نواب و کارگزاران تو ده و باغ و خانه را از من به ظلم ستاندند و خدا ماند.

عبید زاکانی، کلیات، ص 244.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *