دیگ ملا
گویند ملا چند بار از همسایه دیگی به عاریت خواست و هر بار دیگچه ای درون آن گذاشته بود باز پس داد. همسایه می پرسید: دیگچه از کجاست؟ می گفت: دیگ آبستن بود و در خانه ما بزایید. نوبتی دیگر دیگی بزرگ به امانت گرفت و پس از چند روز
گویند ملا چند بار از همسایه دیگی به عاریت خواست و هر بار دیگچه ای درون آن گذاشته بود باز پس داد. همسایه می پرسید: دیگچه از کجاست؟ می گفت: دیگ آبستن بود و در خانه ما بزایید. نوبتی دیگر دیگی بزرگ به امانت گرفت و پس از چند روز
ملانصر الدین به تنه درختی تکیه داده بود و زیر سایه آن غذا می خورد که یکی از دوستانش سوار بر اسب از راه رسید. ملانصر الدین به ظاهر تعارفی کرد. مرد گفت: خیلی ممنون. و به سرعت از اسب پیاده شد و پرسید: ملا، میخ افسار اسبم را کجا
گویند ملا را دو بز بود. یکی از آن دو گریخت. ملا هرچند کوشید نتوانست آن را بگیرد. برگشت و بز بسته را کتک زد. از او علت را پرسیدند. گفت: شما نمی دانید. اگر این بسته نبود از دیگری چابکتر می گریخت. دهخدا، امثال و حکم، ج1، ص 431.
گویند کسی از ملا نصر الدین طنابی به عاریت خواست. ملا گفت: بر روی آن ارزن گسترده ام. مرد پرسید: چگونه ممکن است که بر روی طناب ارزن پهن کنند؟ گفت: چون مقصود بهانه است. این نیز بس است. دهخدا، امثال و حکم، ج1، ص 95.
مردی پیش ملانصرالدین رفت و گفت: از قرار معلوم همسایه شما می خواهد بساط عروسی راه بیندازد. ملا جواب داد: به من چه! مرد گفت: شنیده ام که می خواهد یک سینی شیرینی هم برای شما بیاورد. ملا گفت: در این صورت به تو چه؟ ملانصرالدین، ص 215.
دو احمق از راهی می گذشتند. اولی گفت: دلم می خواهد خدا هزار گوسفند به من می داد و من زندگی ام را رو به راه می کردم. دومی گفت: من هم دلم می خواهد خدا صد گرگ درنده به من می داد تا همه آن ها به جان گوسفندان
مردی افسانه ای و نمونه سادگی و گاهی بلاهت است. ملا نصر الدین یا ملا نصیر الدین یا خواجه نصر الدین از مشاهیر ظرفا است. وی در لطیفه گویی بی نظیر بود و نوادر و لطایفی که به او منسوب است مانند امثال (مثل ها) در زبان ها جاری است.