مراجعه به دامپزشک
سعدي ميگويد: مردكي را چشم درد خاست. پيش بيطار(دامپزشک) رفت تا دوا كند. بيطار از آنچه در چشم چهارپايان ميكند در چشم وي كشيد و كور شد. حكومت پيش داور بردند، گفت:
سعدي ميگويد: مردكي را چشم درد خاست. پيش بيطار(دامپزشک) رفت تا دوا كند. بيطار از آنچه در چشم چهارپايان ميكند در چشم وي كشيد و كور شد. حكومت پيش داور بردند، گفت:
طبیبی را دیدند که هرگاه به گورستان می رسید ردای خویش را بر سر می کشید. سبب این کار را از او پرسیدند گفت: از مردگان این گورستان شرم دارم، چرا که از کنار هر گوری که میگذرم ضربت من خورده است و در هر که می نگرم از شربت
در روزگار دیوژن، نقاشی، حرفه خویش را رها کرد و به پزشکی پرداخت. دیوجانس به او گفت: آفرین بر تو! چون دیدی که خطا در صورتگری به چشم می آید به طب روی آوردی که خطای آن زیر خاک پنهان شود. کشکول شیخ بهایی، ص 316.
شخصی نزد طبیب رفت و گفت: که شکم من به غایت درد می کند و بی طاقتم. آن را علاجی کن. گفت: امروز چه خورده ای؟ گفت: نان سوخته بسیار خورده ام. طبیب به شاگرد خود گفت: