هر دو اهل بهشتیم
یکی از بزرگان عرب که مشهور به قباحت و جه و کراهت منظر بود. زنی داشته به غایت صاحب جمال و حمیده خصال. روزی زن به او گفت: یقین دارم که من و تو اهل بهشتیم. گفت: از کجا دانی؟
یکی از بزرگان عرب که مشهور به قباحت و جه و کراهت منظر بود. زنی داشته به غایت صاحب جمال و حمیده خصال. روزی زن به او گفت: یقین دارم که من و تو اهل بهشتیم. گفت: از کجا دانی؟
یکی از افاضل و بزرگان عرب، زن فصیحه و بلیغه ای داشت. روزی بر سبیل طیبت (شوخی) در مذمت و نکوهش زنان این بیت را گفت: إنَّ النّساء شیاطینٌ خُلِقنَ لنا نَعوذُ بالله من شرّ الشّیاطینِ(یعنی زنان شیطان اند که برای ما آفریده شده اند. پناه می برم به
جوانی را به دزدی گرفتند و پیش هارون الرشید بردند. بعد از اثبات دزدی، هارون حکم کرد که دستش را ببرند. پیرزنی که مادر او بود پیش آمد و گفت: ای خلیفه! دستی را که خدای تعالی آراسته می بری؟ هارون گفت:
پیرزنی پشت خمیده را گفتند: آن خواهی که خدای تعالی، پشت خمیده تو را راست گرداند، یا آن که زنان دیگر را نیز مانند تو خمیده پشت گرداند؟ گفت: آن خواهم که دیگران مثل من گوژپشت شوند تا با آن چشمی که دیگران در من نگریسته اند من نیز در
پادشاهی به سفر می رفت و زنی زیبا داشت که بسیار به او علاقمند بود. هنگام خداحافظی، انگشتری طلا در انگشت زن دید. به او گفت: این انگشتر را به من ده تا یادگار تو نگاه دارم، و هرگاه که نظرم بر آن افتد ترا یاد کنم. زن گفت:
مردی بزرگ بینی، زنی را خواستگاری کرد و در تعریف خود گفت: من مردی ام متحمل و بارکش. زن گفت: راست می گویی اگر متحمل و بارکش نبودی این بینی را چهل سال نمی کشیدی.