مجتمع آموزش عالی تاریخ سیره و تمدن اسلامی
جستجو
Close this search box.

هر دو اهل بهشتیم

یکی از بزرگان عرب که مشهور به قباحت و جه و کراهت منظر بود. زنی داشته به غایت صاحب جمال و حمیده خصال. روزی زن به او گفت: یقین دارم که من و تو اهل بهشتیم. گفت: از کجا دانی؟

پاسخ دندان شکن

یکی از افاضل و بزرگان عرب، زن فصیحه و بلیغه ای داشت. روزی بر سبیل طیبت (شوخی) در مذمت و نکوهش زنان این بیت را گفت:     إنَّ النّساء شیاطینٌ خُلِقنَ لنا                نَعوذُ بالله من شرّ الشّیاطینِ(یعنی زنان شیطان اند که برای ما آفریده شده اند. پناه می برم به

این نیز یکی از هزاران گناه

جوانی را به دزدی گرفتند و پیش هارون الرشید بردند. بعد از اثبات دزدی، هارون حکم کرد که دستش را ببرند. پیرزنی که مادر او بود پیش آمد و گفت: ای خلیفه! دستی را که خدای تعالی آراسته می بری؟ هارون گفت:

من نیز در ایشان نگرم

پیرزنی پشت خمیده را گفتند: آن خواهی که خدای تعالی، پشت خمیده تو را راست گرداند، یا آن که زنان دیگر را نیز مانند تو خمیده پشت گرداند؟ گفت: آن خواهم که دیگران مثل من گوژپشت شوند تا با آن چشمی که دیگران در من نگریسته اند من نیز در

انگشتر طلا و چوب عود

پادشاهی به سفر می رفت و زنی زیبا داشت که بسیار به او علاقمند بود. هنگام خداحافظی، انگشتری طلا در انگشت زن دید. به او گفت: این انگشتر را به من ده تا یادگار تو نگاه دارم، و هرگاه که نظرم بر آن افتد ترا یاد کنم. زن گفت:

بارکشِ بینی

مردی بزرگ بینی، زنی را خواستگاری کرد و در تعریف خود گفت: من مردی ام متحمل و بارکش. زن گفت: راست می گویی اگر متحمل و بارکش نبودی این بینی را چهل سال نمی کشیدی.