نعمتالله صالحي نجفآبادي، به عهد جواني و ميان سالي، از فضلا و مدرّسان رسمي ادبيات در حوزه علميه قم بود و شاگرداني داشت که بسياري از آنان همچنان در قيد حياتند. وي همزمان که برخي از هم دوره ايها به نگارش مقالاتي در نشرياتي چون حکمت و سپس مکتب اسلام و معارف جعفري روي آوردند، دست به قلم برد و مقالاتي نوشت و به تدريج به عرصه نويسندگي در حوزه معارف اسلامي وارد گرديد.
نخستين مقالات وي در باره امام حسين (ع) که بعدها بخشي از کتاب شهيد جاويد شد، در سال 1347 در سالنامه معارف جعفري به چاپ رسيد. اندکي بعد اين تحقيقات او در باب امام حسين (ع) که مدعي بود هفت سال تمام براي آن زحمت کشيده است، ابتدا باعنوان مرد صلح و دفاع خونين و سپس با عنوان شهيد جاويد چاپ شد. همان زمان، به دلايلي که به مقدار زيادي جنبه سياسي نيز داشت، برخي از فضلاي وقت از جمله: آيات منتظري ومشکيني بر آن تقريظ نوشته، آن را تأييد کردند. اين در حالي بود که بسياري از نويسندگان سنتي حوزه، و نيز مراجعي مانند آيتالله العظمي گلپايگاني، آيتالله العظمي مرعشي نجفي، بلافاصله پس از انتشار با آن از در مخالفت با اين کتاب درآمده و آثار متعددي در ردّ بر آن نوشتند.
مرحوم آيتالله گلپايگاني که بيشترين تلاش را درجلوگيري از چاپ اين کتاب داشت، برابر طلاّب معترض اصفهاني که به خاطر اهانت روضه خوانان قم به آقاي مشکيني در خانه آقاي گلپايگاني آمده بودند، گفت: «صالحي چند سال قبل کتاب را آورد نزد من و اجازه چاپ خواست. من با دقت خواندم، ديدم صلاح نيست و اجازه ندادم. صالحي گفت: اگر آقاي صافي گفت چاپ نکن، چاپ نميکنم، ايشان هم مطالعه کرد وصلاح ندانست. ولي ناگهان شنيدم چاپ کرده. هر کس مقلّد من است حرام است اين کتاب رابخواند». بسياري از منبريهاي شهرهاي مختلف از جمله شهر قم و به ويژه اصفهان بر ضد آن سخن گفتند.
موضعگيري برابر شهيد جاويد به دو نگره موجود در اين اثر که به عنوان نکتهاي در ظاهر بديع مطرح شده بود، باز ميگشت. يکي از مهمترين آنها اين بود که مؤلف کتاب، در مبحثِ هدف امام حسين عليه السلام از قيام عاشورا به تقويت اين نظريه پرداخته بود که امام حسين (ع) در پي تشکيل حکومت بوده است.
طرح اين مسئله براي انقلابيون بسيار جذّاب بود و به همين دليل بود که صرف نظر از برخي نکات ديگر، آنان به دفاع از اين کتاب پرداختند.
اما مخالفتهايي که با اين کتاب ميشد، تنها معطوف به اين بحث نبود – که البته شامل آن هم بود – بلکه بيشتر به مسئله علم امام و دايره آن بر ميگشت. مؤلف از اين نظريه حمايت کرده بود که امام حسين (ع) گرچه به طور کلي خبر از شهادت خود داشته است، اما اين که شهادت ايشان در اين سفر خواهد بود يا نه، از آنآگاهي نداشته است.
اين مسئله از سوي جناحهايي در حوزه که گرايش به اثبات نظريه علم امام به صورت جزئي و کامل داشتند، قابل تحمّل نبود. بنابرين به مخالفت با کتاب و مؤلف آن برخاستند.
در ميان اين دو مسئله، يعني 1 . بحث از حکومت اسلامي به عنوان هدف امام حسين(ع) و 2 . بحث ازعلم امام، مؤلف يعني صالحي نجفآبادي به هر دو جهت علاقمند بود، اما با توجه به کارهايي که وي در زمينه غلوّ انجام داده بود، به نظر ميرسيد حساسيت او روي بحث علم امام بيشتر بود. به خصوص که معتقد بود بدون آن بحث، نکته اول که اثبات هدف گرفتن حکومت براي نهضت عاشورا باشد قابل اثبات نيست. زيرا قابل تصور نيست کسي دنبال گرفتن حکومت باشد و همزمان بداند که کشته ميشود.
نوشتن تقريظ دو تن از روحانيون انقلابي قم – منتظري و مشکيني – بر اين کتاب، سنتيهاي حوزوي را برابر انقلابيون قرار داد و زمينه را براي عميق شدن فاصله اينان که شرايط ديگرش هم از جمله باوريک گروه به مرجعيت آيتالله خويي و ديگري به مرجعيت امام بود، فراهم بود، آماده ساخت. به تعبير آقاي آيتالله طاهري خرم آبادي، تقريظ نويسي آن دو نفر بر اين کتاب، بهانهاي براي کوبيدنانقلاب و راه و هدف امام شد.
از سوي ديگر شماري از انقلابيها هم حتي اگر با محتواي کتاب مخالف بودند، اما براي آن که ضربهاي به نهضت وارد نشود، ناچار به حمايت لفظي از کتاب بودند. تصوّر اينانمبتني بر اين بود که کوبيدن اين کتاب، به نوعي کوبيدن آقايان منتظري و مشکيني است و کوبيدنآنان هم به معناي کوبيدن انقلاب است. در همان حال، ادامه اين جدال سبب شد تا شماري از انقلابيها هم به خاطر حفظ باورهايمذهبي خود، که معمولا در کلمه «ولايت» خود را نشان ميداد، از صف مبارزه جدا شدند.
اکنون امام، از اين زاويه مورد حمله بود که پيروانانقلابي وي به علم امام اعتقاد ندارند. اين در حالي بود که مسئله اين گروه بيشتر روي نکته اول يعني هدف امام حسين (ع) در تشکيل حکومت بود نه بحث علم امام. در اين ميان رژيم پهلوي تلاش ميکرد تا از جناح غير انقلابي حمايت کند و در مجموع از شهيد جاويد وسيلهاي براي از ميدان بدرکردن امام و روحانيون انقلابي استفاده کند و مهمتر آن که دو گروه را به جان هم بيندازد. چاپ کتاب يا نقدهاي آن از سوي ساواک و توزيع آنها، وسيلهاي براي رسيدن به همين هدف بود.
زماني که ساواک در صدد نهايت بهرهبرداري از اين کتاب و اختلافات پديد آمده در اطراف آن بود، و بسياري آلوده به آن شده بودند، سکوت امام در برابر آن، يک سياست اصولي و حساب شده به نظرميآمد. با اين حال، بخشي از انقلابيهاي ايران از روحاني و غير روحاني، به طور معمول از کتاب دفاع ميکردند. در همين حال، شماري از انقلابيون به توهّم آن که انقلابيها از کتاب دفاع کرده و درصدد گسترش انديشههاي وهابي در ايران هستند، به خصوص که همان زمان مسائل مربوط به حسينيه ارشاد و سيد ابوالفضل برقعي هم طرح شده بود، به تدريج از کار انقلابي دست برداشتند.
صالحي نجفآبادي پس از انقلاب اسلامي، کتابي تحت عنوان توطئه شاه بر ضد امام خميني«يا نيرنگهاي سياسي ساواک عليه حوزه علميه» نوشت و ضمن آن با اسنادي که از ساواک به دست آورده بود، کوشيد تا جنبههاي سياسي اين مسئله را با ابعاد ديني و مذهبي آن درآميزد. آنچه کهاز نظر فرانگرِ امام در آن برهه قابل توجه بود، مذموم بودن نفس اين اختلاف و اشاره به تحريکاتي بود که رژيم براي سرگرم کردن روحانيون در اين ماجرا صورت ميداد. مؤيد نظرامام آن بود که ساواک در ارديبهشت سال 50 دستور داد بيست هزار جلد از کتاب شهيد جاويد چاپ شود تا در تفرقه مؤثر باشد.
دستور صريح مقدّم به ساواک قم اين بود: خواهشمند است دستور فرماييد به نحو غير مستقيم و به طور غير محسوس بدون اين که نامبرده متوجه شود، تسهيلاتي جهت تجديد چاپ کتاب شهيد جاويد فراهم آورند. طبعا دستور چاپ رديهها نيز همزمان داده ميشد. ساواک در گزارشي هم پيرامون درگيري دو گروه طرفدار و مخالف شهيد جاويد نوشت: به فرض آن که بين دو جناح موجود درگيري ايجاد شود، به مصلحت است که بدوًا دستگاههاي انتظامي محل دخالت ننمايند و حتي به اختلافات موجود دامن زده تا بتوان بهرهبرداري لازم را نمود.
در سند ديگري از ساواک آمده است: «خواهشمند است دستور فرماييد در مورد تضعيف طرفين(طرفداران خميني و گلپايگاني) ترتيبي اتخاذ گردد که اختلاف موجود در اين زمينه گسترش يافته و بهرهبرداريهاي لازم از اختلاف مذکور کسب گردد و نتيجه را اعلام فرماييد».
بر اين نکته بايد تأکيد کرد که ميان عامه طلاب، دفاع از شهيد جاويد نوعي دفاع از حرکت انقلابي به حسابميآمد ـ کما اين که نسبت به شريعتي وضعيت چنين بود ـ اين در حالي بود که در سطحي بالاتر، فضلاي برجسته حوزه، حتي بسياري از کساني که انقلابي بودند، با شهيد جاويد مخالفت ميکردند. براي نمونه ميتوان به رديه آقاي آيتالله فاضل و مرحوماشراقي ـ داماد مرحوم امام ـ اشاره کرد. گفته شده است که همان ايام، در عين حال که امام موضع سکوت اختيار کرده بود، مرحومحاج آقا مصطفي خميني روزها، بعد از اتمام درس امام در بيروني منزل، مطالب کتاب شهيد جاويد را مطرح و نقد علمي ميکردند.
آنچه مسلم است اين که کتاب شهيد جاويد اختلاف زيادي بين علما و فضلا ايجاد کرد. براي مثال،آقاي منتظري که به خاطر تمجيد از شيخ حسين لنکراني با ايشان رفيق شده بود، بر سر همين کتاب اختلاف نظر پيدا کرده و ميانشان دوئيت و تندي جدي پديد آمد.
از سوي ديگر، اين تصور که انديشه شهيد جاويد براي طرح حکومتي کردن نهضت امام حسين (ع) درانقلاب تأثير داشته، به نوعي ديگر محل ترديد واقع شده است. در واقع انديشه شريعتي و هاشمينژاد در باب شهادت و طرح شهادت به عنوان هدف اصلي امام حسين عليه السلام، در ايجاد جريانهاي انقلابي پيش از انقلاب تأثير داشت و اين به دليل شرايط خاصي بود که در آن روزگاربر وضعيت مبارزه با رژيم حاکم بود. تعبيرهايي مانند «ماه پيروزي خون بر شمشير» که در باره محرم به ويژه در سال 57 شايع گرديد، نشان از اين تفکر دارد.
به هر روي، طي سالهاي 1349 و 1350 محافل مذهبي و روضهاي قم، همگي به اين کتاب حمله کرده و چهرههاي زيادي از نويسندگان با مراتب علمي مختلف به نقد اين کتاب پرداختند. گاه ازسوي مخالفان، تلاش ميشد تا نويسنده اين اثر نيز به نوعي متأثر از گرايشهايي که تحت عنوان «وهابي» از آنها ياد شده و پيش از اين شرحي در باره آن داديم، معرفي شود. آقاي منتظري دراطلاعيهاي که از محل تبعيد خود در طبس در سال 1393 ق . 1352 ش در ارتباط با اختلاف برسر کتاب شهيد جاويد نوشت، از اختلافات ايجاد شده ميان علما و فضلا اظهار نگراني کرده، نوشت: «اخيرا در قم و تهران و اصفهان و برخي نقاط ديگر، اتهام سنّيگري و وهابيگري نسبت به عدهاي از علما و فضلاي بيگناه سر زبانها افتاده و کار به جايي رسيده که حتي دايههاي مهربانتر از مادر هم گاهي به اسم دفاع از ولايت و تشيع حرفهايي ميزنند و کارهايي انجام ميدهند.
نکته جالب اين است که پس از قوي شدن برخي از گرايشهاي اين چنيني در ارتباط باحرکتهاي شبه وهابي، نامهاي از امام در اين باره رسيد. آقاي منتظري با اشاره به اين که اين نامه را کسي در زندان به او داد ميگويد که آن را پنهان کرده و به هيچکس نشان نداده است «نامه راگذاشتم زير تشک و آن را به هيچ کس بروز ندادم و تعجب کردم که آيتالله خميني چطور دراين شرايط اين نامه را نوشتهاند»!!
به احتمال قوي اين نامه ميتوانسته است به نوعي براي بازداشتنآيتالله منتظري در حمايت از کتاب شهيد جاويد بوده باشد.
به هر روي، يکي از اهداف اصلي کتاب، سياسي کردن نهضت عاشورا بود که بعدها در انقلاب اسلامي، مورد توجه و تأکيد قرار گرفت. اين در حالي بود که در تفکر سنّتي موجود ميان تودههاي مردم، به اين جنبه عاشورا توجهي وجود نداشت و تنها بعد معنوي و عرفاني آن مورد نظر بود. در اينميان مخالفت استاد مطهري با برخي از مطالب کتاب را ميبايست خارج از اين چهارچوب تفسيرکرد. در آنجا مخالفت، نه با بعد سياسي کردن نهضت عاشورا، بلکه با اظهار برخي از مطالبي بود که به نظر استاد، با ديدگاههاي معمول در تاريخ و جامعه تشيع تطبيق نميکرد.
انتقادات ديگري نيز در آثاري که در نقد شهيد جاويد از سوي کساني مانند آيتالله صافي و ديگران نوشته شد، براين کتاب وارد گرديد.
بسياري از کساني که بر شهيد جاويد به نوعي رد نوشتند، در شمار عالمان بنام آن وقت بودند. از آنجمله ميتوان به اين افراد اشاره کرد: آية الله رفيعي قزويني در يک متن دو صفحهاي؛ علامه طباطبائي در رساله بحثي کوتاه در باره علم امام؛ آيتالله فاضل و مرحوم اشراقي در کتاب پاسداران وحي؛ سيد احمد فهري زنجاني در کتاب سالار شهيدان، آقاي سيد محمد مهدي مرتضوي در کتاب يک تحقيق عميقتر در موضوع قيام امام حسين (ع)؛ رضا استادي در کتاب بررسي قسمتي از کتاب شهيد جاويد (و شرح مفصّل ديدگاههاي ايشان و ديگران را در کتابي که اخيرا با نام سرگذشت کتاب شهيد جاويد نوشتهاند، ملاحظه فرماييد).
همين طور آيتالله صافي گلپايگاني درکتاب شهيد آگاه. کتاب اخير مفصّلترين و عالمانهترين نقدي است که بر شهيد جاويد نوشته شده وبه همين دليل مؤلف شهيد جاويد پاسخ نقد وي را در اين اواخر، ضميمه چاپهاي بعدي شهيدجاويد کرد.
ديگر آثاري که آقاي استادي در رد بر شهيد جاويد ذکر کردهاند، عبارت است از:
پرتوحقيقت، سيد محمد نوري موسوي (اصفهان ـ حسينيه عماد زاده ـ در 48 صفحه)،
جزوه آيتاللهحاج شيخ محمد کرمي (ضميمه جزء دوم شرح نهج البلاغه وي)،
حسين و پذيرش دعوت، محمدتقي صديقين اصفهاني (انتشار در سال 1351)،
يک بررسي مختصر پيرامون قيام مقدس شهيد جاويدحسين بن علي (ع) (از سه نفر از فضلاي حوزه قم: محمد حسين اشعري، حسين کريمي، سيدحسن آل طه)،
راه سوم، شيخ علي کاظمي (قم، 1391، در 128 صفحه)،
مقصد الحسين، ميرزاابوالفضل زاهدي قمي (قم، 1350، 56 ص)،
افسانه کتاب (نقد شهيد جاويد)، عطائيخراساني (بخشي از کتاب 440 صفحهاي او)،
دفاع از حسين ، محمدعلي انصاري (قم، 630 ص.)،
جواب او از کتاب او! (عبدالصاحب محمد مهدي مرتضوي لنگرودي (288 ص)،
کتاب هفت سالهچرا صدا درآورد (شيخ علي پناه اشتهاردي (440 ص)،
سالار شهيدان حسين بن علي، سيد احمدفهري، (402 ص)،
پاسداران وحي، شهاب الدين اشراقي و محمد فاضل لنکراني (456 ص)،
شهيد آگاه، صافي گلپايگاني (قم، 1393 ق). آيتالله استادي در باره هر يک توضيحاتي به دستداده يا بخشي را نقل کرده است.
بر آن کتابها بايد جزوه کوچکي را هم که با عنوان عقده گشوده (پيرامون کتاب شهيد جاويد) توسط حاجي شيخ جعفر صبوري قمي (مقيم کاشان) چاپ شده است، افزود.
در جريان اوجگيري مخالفتها با کتاب شهيد جاويد، آقاي صالحي دست به اقدامات مختلفي براي تأييد کار خود زد که از آن جمله اطلاعيهاي بود که ضمن آن موافقت آقاي مطهري را با انتشار آن کتاب اعلام کرده بود. وي در اين اطلاعيه از قول آقاي مطهري آورده بود که پيش از انتشار کتاب را ديده و گفته است که اينها مباحث خوبي است. بعد از انتشار آن اطلاعيه، آقاي مطهري اعلام کرد که از اين جهت که آقاي صالحي بحث از عاشورا را به يک مسير علمي انداخته با آن موافق است، اما بانتيجهگيريها او موافقت ندارد.
نويسنده شهيد جاويد، کتابي با عنوان عصاي موسي در نقدِ نقدها نگاشت که به سال 55 ش توسط کانونانتشار چاپ شد. پس از آن با فشار رژيم پهلوي، صفحاتي از آن عوض شده با نام راه اعتدال و با اسم مستعار عبدالله مظلوم چاپ شد که همان نيز اجازه توزيع نيافت.
استاد مطهري نقدهاي کوتاهي در حاشيه نسخهاي از شهيد جاويد نوشت که بعدها به چاپ رسيد وصالحي نجفآبادي براي نقدهاي ايشان نيز پاسخي نگاشت. آقاي يزدي بر اساس آنچه در خاطراتش اظهار کرده است بخشي از کتاب حسين بن علي را بهتر بشناسيم به رد اين کتاب اختصاص داد. ايشان در اين کتاب به بخشي ازبازتابهاي مسئله شهيد جاويد در حوزه علميه پرداختهاند. از جمله سخنراني آقاي آلطه که ضمن آن گفته بود که براي مخالفت با اين کتاب بايد کفن پوشيد و راه افتاد. آقاي يزدي متني را ازآقاي صالحي گرفت که به نوعي اصلاح و بازنگري در نظرياتش بوده و آن را در جلسهاي که وعاظ قم با آيتالله گلپايگاني داشتند، مطرح کرد. اين ماجرا در کاهش تنش مؤثر بوده و برخي از وعاظ را قانع کرده است.
حميد عنايت با ارائه تحليلي از آثاري که در چند دهه پيش از انقلاب اسلامي در باره امام حسين عليه السلام نوشتهاند، در مرحله اخير به کتاب شهيد جاويد اشاره کرده و با اشاره به تلاش وي درطبيعي تصوير کردن واقعه کربلا، از تلاش مؤلف در پرهيز از توصيفهاي فوق طبيعي و رمانتيک واغراقآميز نسبت به حادثه کربلا ياد کرده است. وي به اختلاف نظر مؤلف در باره علم امام با آنچه که به عنوان حديث و اعتقاد در جامعه تشيع بوده، اشاره کرده، مينويسد: اين موضع نجفآبادي، در نهايت «آسيبپذير است؛ چرا که اين رد و انکارش، شايد آگاهانه، با منابع دست اولشيعه در اين زمينه، يعني مجاميع معتبر و مفصّل کليني، طوسي و شيخ صدوق» سازگار نيست.