عنوان کتاب: تشکیلات اسلامی
نویسنده: محمد انور ارفاعی
مترجم: دکتر سید جمال موسوی
ویراستار: هادی بزدی ثانی
چاپ:اول 1393
قطع: وزیری
سخن مترجم
در رشته ی «تاریخ و تمدن ملل اسلامی» چهار واحد درسی به درس «تاریخ تشکیلات اسلامی» اختصاص یافته است. این بنده در مرحله ی کارشناسی این درس را از استادش، جناب آقای دکتر هادی عالم زاده، فراگرفت. شاید در کلاسهای درس همین استاد فرزانه بود که در میان انواع دروس و موضوعات مرتبط با رشته ی پُردامنه ی «تاریخ و تمدن ملل اسلامی»، خودآگاه و ناخودآگاه به «تاریخ تشکیلات اسلامی» علاقمند شد و این علاقمندی سپس در مراحل بعدی تحصیلاتش در انتخاب موضوع پایان نامه ی کارشناسی ارشد و رساله ی دکتری نمود یافت، به این نحو که موضوعِ انتخابی در هر دو مرحله ی تحصیلات تکمیلی در پیوند با «تشکیلات اسلامی» بود. مهمتر اینکه توفیق رفیقِ راه شد و استاد عالم زاده شدند راهنمای این دانشجو هم در پایان نامه و هم در رساله. باری، استاد در درس تاریخ تشکیلات اسلامی (1) جزوه ای با استفاده از منابع و مآخذ معتبر تدوین کرده بودند و آن را به شیوه ی منحصر به فرد خودشان تدریس می کردند و در درس تاریخ تشکیلات اسلامی (2) کتاب بررسی وضع مالی و مالیه ی مسلمین، نوشته ی جناب آقای دکتر ابوالقاسم اجتهادی را با همه ی ضعفها و قوّتهایش.
بعدها که این بنده مفتخِر به همکاری با گروه آموزشی تاریخ و تمدن ملل اسلامی شد، استاد از سرِ لطف و دأبِ شاگرد پروری تدریس دو درس پیش گفته را اندک اندک به وی سپرد و این کار برای این بنده هم موجب مباهات بود که محلّ اعتمادِ استادش قرارگرفت و هم فرصتی یافت که در حوزه ی مورد علاقه اش تحقیق و تدریس کند. بعد از سالها تدریسِ این دو درس و با توجّه به نبود کتاب درسی جامع و درخور (متناسب با سرفصلهای مصوّب این دو درس) بر آن شد تا درسنامه ای برای این دروس تدوین کند. سازمان محترم «سمت» تدوین درسنامه ی این دو درس را، تحت اِشراف و نظارت استاد عالم زاده، به این بنده و همکار ارجمندم آقای دکتر محسن معصومی واگذار کرد که متأسّفانه با کوتاهی های این دو نفر هنوز جامه ی عمل نپوشیده است؛ با وجود این امید دارد که روزی این شاگرد بتواند با انجام این مهم، لااقل بخشی از درس خود را به استادش پس دهد.
در چنین فضا و شرایطی بود که مترجم عجالتاً به فکر ترجمه ی کتابی در این موضوع افتاد و به دنبال کتابی بود که موقّتاً جای درسنامه ی دو درس یادشده را بگیرد. مترجم از میان کتابهای شناخته شده در این موضوع، کتاب النُظُم الاسلامیة ی انورالرفاعی را مناسب تر دانست. موضوع با برخی از دوستان و همکاران، از جمله آقای دکترعبدالرحیم قنوات درمیان گذاشته شد. دکترقنوات که ترجمه ی یکی دیگر از آثار انورالرفاعی را در کارنامه ی خود دارد، دنباله ی کار را گرفت و کار را تا مرحله ی عقد قرارداد با مؤسسه ی «بِه نشرِآستان قدس رضوی»، پیش بُرد. گفتنی است که مترجم با کمی دلهره موضوع را به اطّلاع استاد عالم زاده نیز رساند. ایشان با ترجمه ی این کتاب مخالف نبودند، ولی کتاب عبقریّة الاسلام فی اصول الحکمِ منیرالعجلانی را بهتر دانستند. از جهات عدیده حق با جناب استاد بود. برخی از مباحث کتاب عبقریّة الاسلام نسبت به کتاب النظم الاسلامیة عمیق تر و مستند تر بود، امّا هدف این بنده را که به دنبال عرضه ی درسنامه ای برای دو درس مذکور بود، برآورده نمی کرد. کتاب انورالرفاعی از منظر درسنامه نویسی، بر دو کتاب عبدالعزیز الدوری و حسن ابراهیم حسن/ علی ابراهیم حسن تحت همین عنوانِ النظم الاسلامیة برتری دارد.
مع الوصف، مترجم معترف است که کتاب انورالرفاعی نه کتابی ایده آل در این موضوع است و نه خالی از زواید و نواقص و نقایص. فصل آخر کتاب، یعنی فصل هفدهم درباره ی ویژگیهای هنر اسلامی است که که با توجّه به موضوع و عنوان کتاب، کُلا زاید است و به همین دلیل در ترجمه حذف گردید. فصل پانزدهم کتاب نیز درباره ی نظام اجتماعی است که با توجّه به سرفصلهای دروس تاریخ تشکیلات اسلامی، لازم نبود که ترجمه شود. شاید ترجمه ی این فصل، نظر به اهمّیّت مطالب آن، در چاپ بعدی در بخش ضمایم کتاب درج گردد. علاوه بر زواید، این کتاب خالی از نواقص هم نیست و برخی از موضوعات مربوط به تشکیلات اسلامی، مثلا «دیوان نقابت» از قلم افتاده است. همچنین مباحث کتاب بر محور خلافت عبّاسی تنظیم شده است و از تشکیلات دولتهای دیگر، بویژه دولتهای ایرانی غفلت شده است. مترجم برای جبران این نواقص دو کار کرده است: یکی اینکه برخی از مطالب مغفولٌ عنه را به متن افزوده، مثلا گنجاندن خلاصه ی مبحث «نقابت» از کتاب الاحکام السلطانیه ی ماوردی در ذیل فصل نهم؛ دو دیگر ترجمه ی مقاله ی «دیوان» را از دایرة المعارف انگلیسی اسلام (ویراست دوم) با اندکی دخل و تصرّف و حذف مستندات و ارجاعات، به آخر کتاب «پیوست» کرده است.
مقاله مذکور از مقالات تحقیقی و بلند دایرة المعارف مذکور است که در شش فصل (دیوان در دوره ی خلافت، دیوان در مصر، دیوان در غرب اسلامی، دیوان در ایران، دیوان در هند و سرانجام دیوان در امپراتوری عثمانی) تدوین شده است. فصل اخیر به مقاله ی مستقلّ «دیوان همایون» ارجاع شده است. فصول ششگانه این مقاله به وسیله ی شش تن از نویسندگان صاحب نظر نوشته شده که نمایانگر ساختار کلّی و جامع تشکیلات اسلامی است از خلافت راشدین تا خلافت عثمانی و از هند تا اندلس. نویسندگان فصول ششگانه ی مقاله به ترتیب عبارتند از: عبدالعزیز الدوری، اچ. ال. گوتشالک، جی. اس. کولین، آن کِی. اس. لمتون، بزمی انصاری و برنارد لوئیس.
و امّا درباره ی نقایص کتاب؛ از جمله نقیصه های این کتاب عدم ارجاع دهی دقیق یا کامل است. انورالرفاعی، همانند بسیاری از نویسندگان عرب، نقل قولها و اقتباسهای خود را از منابع و مآخذ بدرستی و کامل ارجاع و رفرنس نداده است. غالباً به نام نویسنده ی مرجع و بندرت نیز به نام نویسنده و عنوان کتاب اشاره می کند و در مواردی هم هیچ نشانی از مرجع و مأخذ خود به دست نمی دهد. مترجم سعی کرده است که این کاستی را حتی المقدور بکاهد. علاوه بر این، نویسنده گاهی در برخی از ارجاعات و نقل قولها مرتکب اشتباه و یا دچار سهوالقلم شده بود که مترجم با مراجعه به متن اصلی، آنها را اصلاح و عندالاقتضاء تکمیل کرده است. در چند مورد نیز برداشتها و تحلیل های نویسنده در نظر مترجم نادرست می نمود که گاه در خود متن و گاه در پاورقی، با ذکر دلایل، اصلاح شده است.
و امّا درباره ی محمّد انورالرفاعی؛ مترجم از راههای مختلف جستجو کرد تا لااقل شرح حال علمی مؤلّف را به دست آوَرَد و در این مقدّمه به اطّلاع خوانندگان کتاب برساند، امّا اطلاعات قابل توجّهی به دست نیاورد. با ناشر آثارش، دارالفکر دمشق، نیز مکاتبه کرد، ولی تا الآن، یعنی زمان نگارش این سطور، پاسخی دریافت نکرده است. بنا بر اطلاعات اندکی که وبگاه دارالفکر در اختیار مراجعین گذاشته، وی در دمشق به دنیا آمد و تحصیلات خود را در همین شهر به پایان رساند؛ سپس به کانادا مهاجرت کرد و در همانجا اقامت گزید. این وبگاه محمّد انورالرفاعی را «استاد دانشگاه» معرّفی کرده و حدود بیست اثر از او در موضوعات تاریخی و جغرافیایی نام برده است. عناوین برخی از آثار او اینها است: اسس الجغرافیة العامّة (مبانی جغرافیای عمومی)، الانسان العربی و التاریخ (عرب و تاریخ)، الانسان العربی و الحضارة (عرب و تمدن)، تاریخ الامم القدیم (تاریخ ملّتهای باستان)، تاریخ العلوم فی الاسلام (تاریخ علوم در اسلام)، جغرافیة البلاد العربیة (جغرافیای سرزمینهای عربی) و تاریخ الفن عند العرب و المسلمین. کتاب اخیرالذکر حدود پانزده سال پیش به پیشنهاد این کمترین به وسیله ی جناب آقای دکترعبدالرحیم قنوات تحت عنوان تاریخ هنر در سرزمینهای اسلامی به فارسی برگردانده شده است (انتشارات جهاد دانشگاهی مشهد، چاپ اوّل، 1377). این کتاب ظاهراً نخستین کتابی است که از این مؤلّف به زبان فارسی ترجمه شده و به عنوان درسنامه ی درس تاریخ هنرهای اسلامی در رشته ی تاریخ و تمدن ملل اسلامی جایگاه مناسبی یافته و تا کنون چندین بار به چاپ رسیده است.
گویا مقدّر بود که دومین اثر نویسنده نیز از سوی این بنده، این بار با تشویق های دوست ارجمندم جناب آقای دکتر قنوات، به قصد عرضه ی درسنامه ای دیگر به فارسی برگردانده شود. مترجم در این ترجمه سعی کرده است با عنایت به موضوع کتاب و نثر نویسنده، راه میانه را در این برگردان در پیش بگیرد. نه ترجمه اش چنان تحت اللفظی باشد که بوی ترجمه بدهد و نه چنان آزاد که «خیانت ترجمه» را دوچندان کند. نیز سعی کرده است که زبان نوشتار، زبان معیار باشد و به موضوع و نثر مؤلّف نزدیک. اگر در یکی دو جا مثلا بخشی از ترجمه تا اندازه ای ادبی می نماید، مانند این فِقره از فصل وزارت: «…آداب او را مهذّب کرده باشد و تجربه های روزگار او را آبدیده. اگر رازی به او سپرده شود، نگاهدارش باشد و اگر کارهای بزرگ برعهده اش نهاده شد، بخوبی از انجام آن برآید. حِلم، او را به سکوت کشانَد و عِلم او را به سخن. زمانِ کم او را کافی باشد و اشارتی او را بس. صَولتِ امیران داشته باشد و متانتِ حکیمان. فروتن باشد چون عالمان و دانا چون فقیهان. اگر به او نیکی شد، شاکر باشد و اگر دچار بدی صابر»، نه به معنای یکدست نبودن ترجمه و نه به قصد اظهار فضل، بلکه به مقتضای نقل قول مؤلّف بود از متنی کهن. با وجود این، مترجم عامداً از برخی معادلها استفاده کرده که در زبان معیار شاید کمتر به کار گرفته می شود، مثلا «باشندگان» به جای «اهالی، سُکّان، ساکنان». گفتن این نکته نیز شاید خالی از لطف نباشد که دأب مترجم این نبوده و نیست که موافق زدودن اغلاط مشهور در زبان گفتار و نوشتار باشد، امّا اعتراف می کند که نسبت به دو غلط مشهور حسّاسیّت پیدا کرده است: یکی کاربردِ «می باشد» به جای «است» و دیگری «در راستای» به جای «در جهت». مترجم مطمئن است که در این ترجمه از این دو غلط مشهور اثر و نشانی نیست. «در راستای» را شاید یکی دو جا به کاربرده، ولی نه به معنای معروف و رایجش، بلکه به معنای «در حقّ…»، به تأسّی از بزرگ مرد ادب پارسی، ابوالفضل بیهقی. در پایان سخن، این نکته نیز ناگفته نماند که بیشتر پاورقی های توضیحی و ارجاعی از مترجم است و پاورقی های معدودی که مربوط به مؤلّف است و یا از متن به پاورقی منتقل شده، با قید «مؤلّف» در داخل دو پرانتز مشخّص شده است.
وآخردعوانا ان الحمد لله و ما توفیقی الا بالله
سید جمال موسوی
/پایان/
یک پاسخ
این کتاب رو از کجا میتونم تهیه کنم