مجتمع آموزش عالی تاریخ سیره و تمدن اسلامی
جستجو
Close this search box.

 «دارالسلام» اصطلاحی است قرآنی، به معنای سرای صلح، امن و سلامت، که دو بار در قرآن کریم به کار رفته است: لهم دار السّلام عند ربّهم و هو ولیّهم بما کانوا یعملون.1 برای آنان نزد پروردگارشان دارالسلام (برای سلامت، بهشت) محفوظ است و او به خاطر کار و کردارشان، دوستدار آنان است. هم چنین: واللّه یدعوا الی دارالسّلام و یهدی من یشاء إلی صراطٍ مستقیم خداوند به سوی دارالسلام می خواند و هر کس را که بخواهد به راه راست هدایت می کند2

مفسران شیعه و اهل سنّت، دارالسّلام را به معنای بهشت گرفته اند که جهت آگاهی می توان به تفاسیر علی بن ابراهیم قمی، مجمع البیان و طبری در ذیل آیه های مذکور مراجعه کرده حافظة شاعر عارف ایرانی نیز دارالسلام را به معنای «بهشت» گرفته است.

زاهد غرور داشت، سلامت نبرد راه

رِند از رهِ نیاز به دارالسّلام رفت

کتاب دارالسّلام که در این مجال و مقال در مقام معرفی آن هستیم از آثار ارزشمند و میراث گران قدری است. که در حوزة مهدویّت، دربارة امام عصر(ع)، وظیفة منتظران و غیبت صغری و کبری و مسائل مرتبط با آن به قلم فقیهی برجسته و عالمی وارسته از سر ارادت و خلوص نیّت به نگارش درآمده است.مؤلّف آن مرحوم «علامه محمود میثمی عراقی» فرزند جعفر بن باقر بن قاسم از نوادگان «میثم تمار» صحابی معروف امیرمؤمنان علی(ع) است و پیداست که محبّت به علی و فرزندانش را از نیای بزرگوار خود به ارث برده است.

میثمی عراقی بنا به اشاراتی که خود در کتاب دارالسلام دارد، از دانش آموختگان و شاگردان استاد اعظم و شیخ معظّم مرحوم «مرتضی انصاری» در حوزه کهن و دیرینة نجف اشرف بوده و سالیانی در جوار امیرمؤمنان و پیشوای پارسیان از سرچشمة کوثرکرامت علوی(ع) جرعه ها و جام ها برگرفته است. نام کامل این کتاب دارالسّلام، علی ذکر من فاز بسلام الامام(ع)» می باشد که چاپ اول این کتاب با هیأت جدید در زمستان 1380 با ویرایش و تحقیق «سیّد ابوالحسن حسینی» انجام شده و در حجمی حدود هزار صفحه به سامان رسیده و «ایران نگین» آن را منتشر کرده است.

سبب تألیف و نام گذاری کتاب

مرحوم مؤلّف، علّت تألیف کتاب را خیلی کوتاه و گذرا چنین آورده است: «این حقیر سر تا پا تقصیر بر خود واجب داشتم که مختصرکتابی، که مشتمل باشد بر امور متعلّقه به آن جناب ـ امام عصر(ع) ـ و ذکر کسانی که در بیداری یا خواب به شرف دریافت حضور آن بزرگوار فایز و شرفیاب شده اند، و ذکر بعضی امور واقعه در عصر او، به لغت فارسیّه نوشته تا آن که باعث تذکر غافلان، ارشاد گمراهان و روشنایی چشم زنده دلان… گردد و چون عهدة مقصود در آن، ذکر اشخاصی بود که فایز به لقای آن امام عالی مقام(ع) شده اند، مناسب آمد که موسوم باشد به: دارالسلام، المشتمل علی ذکر من فاز بسلام الامام(ع).3

آثار مؤلف

محقّق محترم کتاب هیچ اطلاعاتی پیرامون مؤلف، آثار و استادان او و اساساً این که آیا کتاب نسخه خطی یا چاپی بوده در مقدمة کتاب نیاورده اما خود مؤلف، اطلاعات مجملی دربارة خود به مناسبت و مقتضای کلام آورده است، از جمله این که وی در اوایل شباب ـ مقارن 1263 ق ـ در شهر «بروجرد» در مدرسة «شاه زاده» به تحصیل اشتغال داشته است.4 و حاشیة ملا عبدالله و مختصرتلخیص را نزد «آخوند ملاّ علی کزازی سنجانی» فرا گرفته است.5

مرحوم میثمی عراقی چنان که خود خاطرنشان کرده اند: «برای توفیق در تالیف و تصنیف به مدینة علم، حضرت امیرالمؤمنین علی(ع) متوسل می شوند و سرانجام در رؤیایی شیرین و دلنشین به زیارت حضرتش نائل و فایز می شود و به دنبال آن دروازة توفیقات بر وی گشوده می گردد و موفّق می شود آثاری در علوم مختلف از جمله «فقه و اصول» و «فضائل و مناقب» بنگارد و در اولین گام مشکوة النیّرین را در مناقب و مصائب معصومین(ع) تألیف می کند.

علامه میثمی عراقی در دارالسّلام از این موضوع این گونه یاد می کند: «پس از پایان تحصیلات اراده کردم که در مقام تصنیف و تألیف برآیم و آثاری برای تذکّر خود و انتفاع برادران [ایمانی] به قید تحریر درآورم. در اوّلین قدم چنان دیدم که در اول امر، تحفه ای لایق موالی خود که بزرگان دین می باشند، فراهم آورم تا شاید با کسب توجه و شفاعت ایشان موفّق به این امر شوم. لهذاکتاب مشکوةالنیرّین را که در مناقب و مصائب معصومین(ع) است و بیست هزار بیت( = سطر) کتابت می شود، تألیف کردم.»6

مؤلف پس از بیان رؤیای خود، آثار خود را این گونه نام می برد: «… پس توفیق یافته، کتاب های جوامع و قوامع را در اصول، و کتاب لوامع را در فقه نوشتم. همچنین در فقه، کتاب خزاین را شروع کردم که ‍[بخش] «طهارت» و [جلد دوم آن] بیرون آمد. و بعد از آن از نجف خارج شدم و تاکنون تقریباً 6 سال می شود که اسباب، متفّرق شده و دیگر به سبب بی کتابی و بی اسابی نتوانستم چیزی از آن را بنویسم. و به سبب آن که کلاً از این کار باز نمانم، تألیف این کتاب ـ دارالسلام ـ را اختیار کردم…»7

آنچه از مطالعة کتاب دستگیر خواننده می شود این است که نیّت مؤلف از آغاز، نقل تشرّفات، مکاشفات کسانی بوده که در خواب یا بیداری به حضور آن آفتاب عالم تاب نائل آمده اند. در این کتاب داستان ها و شرف یابی هایی یافت می شود که برای اولین بار نقل گردیده است. تشرّفات متعددی که مؤلف از افراد موثّق و اشخاص معتمد شنیده و گردآوری کرده که اگر همّت و خلوص نیّت آن بزرگوار نمی بود، بسیاری از آن ها در اثر گذشت زمان به فراموشی سپرده می شد. نکتة دیگر آن که مؤلّف در نقل مکاشفات و تشرّفات تنها به شنیده ها و گفته ها بسنده نکرده و تا جایی که برای وی مقدور بوده، اصل واقعه را یا خود از زبان آن نیک بخت شنیده یا کتباً از وی درخواست کرده یا کسانی را فرستاده و صورت مکتوب آن رویداد را جهت استفاده از کتاب طلبیده است. برای نمونه نقل می کند: روزی شخصی از فضلا؛ سخن در ذکر اشخاصی که در غیبت کبری به این کرامت عظمی ـ دیدار امام عصر(ع) ـ فایز شده اند به میان آورد و بیان داشت که در این باب جناب «قندهاری» حکایتی دارد. حقیر چون طالب درج این مطالب بودم، [شخصی] را فرستاده، صورت واقعه را به خط خود آن جناب درخواست کردم…»8 این ویژگی ، بر اتقان و استحکام کتاب می افزاید.علامه میثمی، دارالسلام را در 6 بخش، و هر بخش را در چند فصل سامان داده است که گزارش کوتاهی از مطالب و مسائل مطرح شده، جهت استحضار و اطلاع خوانندگان می آید.مؤلّف، اساساً نیمة اوّل کتاب را به مسائل نظری، بحث ها، ایراد شبهات و پاسخ گویی به آن ها اختصاص داده است و نیمه های دوم را به تشرّفات. بخش اوّل کتاب «اثبات وجود امام معصوم در این عصر» را در بر می گیرد که نویسنده با تکیه بر «قاعدة لطف» مطلب را چنین تقریر می کند:

وجود امام معصوم، در هر عصری که نبی نباشد، لطف است و بر لطف بر خدا واجب [است].پس نصب امام معصوم واجب است.

آن گاه پیرامون قاعدة مزبور توضیحاتی را داده، سپس به شبهات آورده شده، پاسخ می گوید. علامه میثمی عراقی، در ادامه به حدیث «خالی نبودن زمین از حج‍ّت» استناد می کند و روایاتی را در این باب نقل می کند و در پایان بحث، به حدیث «من مات و لم یعرف…» پرداخته، بیان می کند:

اگر وجود امام معصوم واجب نبود، وجوب معرفت او چه معنا داشت؟ پس معرفتِ امام، بدون وجوب او نشاید و وجود او لطف باشد».9

فقیه مؤلّف، در بخش دوم کتاب آوردن نُصُوصی از پیشوایان دین در این خصوص که آن امام معصوم، به اجماع همة معصومین، خدمت مهدی(ع) می باشد بحث را از شیوه های عقلی و کلامی کاملاً نقلی و روایتی می کند و با آوردن سخنان و بیاناتی ازخاتم پیامبران (ص) تا امام حسن عسکری(ع) کلام خود را مستند کرده و قوّت می بخشد. تکیه مؤلف در این بخش عمدتاً بردو کتاب بحارالانوار و کمال الدین اثر شیخ صدوق(ره) است.

میثمی عراقی در بخش سوم دارالسلام به سنت «وقوع غیبت در امت های پیشین» پرداخته، اشاره می کند:

آیات و اخبار بسیاری دلالت دارند بر این که هر چیزی که در امت ها بی سابقه واقع گردیده، [ناگزیر] باید در این ام‍ّت، جاری و واقع گردد. و شکّ و شبهه ای نیست در وقوع غیبت در امّت های بی سابقه ازبرای انبیا و اوصیا و غیر ایشان. پس در این امّت هم باید از برای نبی و وصی، مانند آن [جریان] واقع شود.10

بخش چهارم کتاب به «شبهات خصم عنود و دفع آن ها» اختصاص یافته، در این بخش مقولاتی از قبیل «طول عمر و استبعاد غیبت آن حضرت، بررسی شده و مؤلّف در حدّ توان، شبهات را پاسخ گفته است.

بخش پنجم، که مفصّل ترین و مبسوط ترین بخش کتاب است، بحث هایی در باب «غیبت کبری»، «علامات ظهور» و «بیان خروج» و هم چنین افرادی که در خواب یا بیداری به محضر جان جانان مشرّف شده اند را در بر دارد و سرانجام بخش ششم که آخرین بخش کتاب است، در بیان «نوادری از وقایع، حکایات، معجزات، کرامات و رؤیاها است که مؤلّف از آن ها اطلاع یافته و مشتمل بر کشف از عالم مثال و بعضی خواب های بیداری آفرین و معجزات قاهره و کرامات باهره است.11

مؤلف این بخش را با ذکر رؤیای صادقه ای از خود و دیگر افراد موثّق و بعضاً از دیگر کتب پیشینیان به پایان برده و دامن دفتر را با آوردن معجزات دیگری از سایر امامان معصوم(ع) برچیده و می بندد.

دارالسلام از بدو انتشار مورد توجه و اعتماد شیفتگان و شیعیان ولی امر(ع) واقع شده و عالمان و محققانی که در این حوزه قلم زده اند به مطالب آن استناد نموده و پاره ای از تشرّفات، مکاشفات و توسّلات مؤلّف و دیگر افرادی که رؤیا و خاطرة آنان در این کتاب آمده را در کتاب های خود آورده اند که برای نمونه می توان به کتاب عبقری الحسان فی احوال مولانا صاحب الزّمان(ع) اثر مرحوم «آیت الله حاج شیخ علی اکبر نهاوندی(ره)» اشاره کرد. در این کتاب، مرحوم نهاوندی از علامه میثمی عراقی به عنوان عالم معاصر نام می برد و همة رؤیاها، تشرفات و توسلات ایشان را در کتاب خود می آورد.12

«دارالسلام» با همة فضیلت ها و مزیت هایی که دارد، و در این مجال به اندکی از آن اشاره رفت، به خاطر آن که متعلق به چند دهة پیش می باشد، خالی از یک ضعف کلی نیست و آن این که شیوة نگارش کتاب، کمی پیچیده و مغلق است و قلم مؤلف، ساده و روان نمی باشد. گذشته از آن، بعضی از مسائل نظری کتاب هم منسجم و روشمند نیست و همین نکته از حلاوت و ملاحت کتاب کمی کاسته است. ضمن آن که عدم ویرایش دقیق کتاب هم، بر پیچیده گی آن افزوده است. متأسفانه کتاب پُر از غلط های چاپی و تایپی است که توی ذوق خواننده می زند. کمتر صفحه ای را می توان یافت که خالی از غلط باشد. ناگفته پیداست که تذکر این نکته چیزی از ارج و اجر محقق و مصحح و دیگر دست اندرکاران کتاب نمی کاهد. آنان انشاءالله نزد مولای خود مأجور و مشکور هستند. محقق محترم، زحمت فراوانی در پیدا کردن و نشان دادن منابع و مراجع روایات در پاورقی های کتاب کشیده است. اما نوعی شتاب زدگی در نشر کتاب نمایان است.

از تورّق و مطالعة کتاب، عشق شورانگیز و علاقة محبت آمیز مؤلف به ساحت امام عصر(ع) کاملاً چشم گیر است و همین کشش که از باطن پاک نویسنده بر می خیزد، خواننده را با خود در این سفر معنوی و معراج مهدوی همراه می کند و گرد فراموشی و غبار غفلت ناشی از غیبت آن خورشید جان ها و امید انسان ها را از آئینة دل او زدوده، جوانه های امید به آینده را در صحن وسرای جان او می نشاند. خواندن حکایت های باریافتگان به کوی دوست، برکات زیادی در بر دارد که کمترین آن این است که امام معصوم ما، از حال شیعیان و دوستدارانش غافل نیست و آن ها را فراموش نکرده و نمی کند، و سرانگشتان هدایت و ولایت اوست که در امواج فتنه و فریب به یاری برمی خیزد و سختی ها و تلخی ها را به شیرینی مبدل می کند.

مطالعة داستان به معراج رفتگان و فائزان دیدار دوست به ما یادآوری می کند که باب دیدار در عصر غیبت کبری بسته نیست و بهترین دلیل و برترین گواه همین تشرّفات و توسّلاتی است که هر روز و هر لحظه در گوشه و کنار گسترة گیتی، روی می دهد و تنها اندکی از آن در کتاب هایی از این دست آمده است. سخن را با بیان سه رؤیای شیرین و دلنشین از مرحوم میثمی عراقی که حاکی از قوّت ایمان و قدرت ایقان و صفای روح و خلوص نیِت و پاکی طینت او می باشد با طلب رحمت و مغفرت برای وی و برای همة کسانی که در این کتاب نام و یادی از آنان شده، به پایان می بریم.

رؤیای اول: بیعت با امام عصر(ع)

نویسنده در فصل چهارم کتاب، در بیان نام اشخاصی که آن بزرگوار را در خواب دیده اند، آورده است:

ازاین طایفه، مؤلّف این کتاب است، زیرا تاکنون دو دفعه در خواب، شرفیاب حضور آن جناب گشته است: دفعة اول در سال 1273 ق که اوایل مجاورت و اقامت در نجف اشرف و آن ارض اقدس بود. شبی از شب ها در خواب دیدم که از باب قبلة صحن مطهر داخل دالان شدم و دیدم که در صحن ازدحام عامی است. از شخصی سبب [آن] را پرسیدم، جواب گفت: مگر نمی دانی که حضرت صاحب الامر(ع) ظهور فرموده و اینک در میان ایستاده و مردم با او بیعت می کند. چون این سخن را شنیدم، متحیّر گردیدم که اگر بروم و بیعت کنم، شاید آن حضرت نباشد و بیعت باطل واقع شود و اگر [نروم] شاید آن حضرت بوده باشد و «بیعت با حق» ترک شود. پس با خود گفتم که می روم و با او اظهار بیعت کرده، دست خود را به سویش دراز می کنم. اگر او امام باشد، می داند که من در امامت او شک دارم. پس دست خود را کشیده، بیعت مرا قبول نکند، [در این هنگام] روشن شود که او امام است و [من] با او بیعت می کنم. اما اگر او امام نباشد، ضمیر من را نداند و دست دهد [که در این حال] دانسته شود که او امام نباشد، و من با او بیعت نکنم و دست خود را بکشم.

چون این نیّت را کردم، داخل صحن شده، [مشغول] مشاهدة جمال بی مثال آن حضرت [گردیدم] تا وجازم (=مصّمم) شدم که وی خود آن حضرت است و از ضمیر و نیّت خود غفلت کرده، دست خود را برای بیعت دراز نمودم. چون آن بزرگوار آن [وضعیت] را بدید، دست مبارک خود را کشید وحقیر از ملاحظة این حالت خجل و پریشان حال گردیدم.

حضرت در این حال تبسم نموده، فرمودند: ‍«دانسته شد که من امامم» پس دست مبارک را دراز کرده، اشاره به بیعت نمود. حقیر ملتفت ضمیر گردیده، مسرور شده، بیعت نمودم… و در این اثنا از خواب بیدار شدم13.»

رؤیای دوم: من بی تو به بهشت نمی روم

دوّمین رؤیا در نجف اشرف بعد از آن که مدتی در آخر کار خود اندیشة بسیار [کردم] حاصل شد، زیرا که ملاحظة [عاقبت و فرجام] بسیاری از سابقین و لاحقین و معاصرین نمی نمودم که در آغاز امر در ذیّ اخیار (= پوشش نیکان) بودند، اما بعد از مدتی از آن [روش] منحرف گردیدند و [سرانجام] با فساد عقیده مردند. این اندیشه به طوری [در من] قوّت گرفت که باعث تشویش و اضطراب خاطر گردید، تا آن که شبی از شب ها در خواب دیدم که آن بزرگوار در «مسجد هندی» تشریف دارند و در اواخر مسجد ایستاده اند و جمعیت، اطراف آن حضرت را احاطه دارند. [در این میان] حقیر در اوائل مسجد، بین البابین (میان دودر) ایستاده ام به انتظار آن که در وقت خروج شرفیاب شوم.

ناگاه آن بزرگوار با اردة خروج [از مسجد] تشریف آوردند. چون نزدیک گردید حقیر خود را بر پای مبارک آن بزرگوار انداخته، گریان عرض کردم که: «فدایت شوم عاقبت امر من چگونه خواهد بود؟» چون آن حضرت [این حالت] را بدید، دست مبارک خود را دراز کرده باعطوفت و مرحمت دست مرا گرفته ، از خاک برداشته با تبسّم و ملایمت فرمودند: «بی تو نمی روم» و چنان فهمیدم که مراد آن است که تا تو با من نباشی داخل بهشت نشوم. چون این بشارت شنیدم از غایت سرور بیدار شدم و بعد از این [رؤیا] از آن اندیشه، آسوده خاطر شدم.14

مولّف و مشاهدة دجّال

از طرایف وقایع آن که حقیر در سال های اشتغال [به درس] شاید در سال 1258 ق در شهر بروجرد در مدرسه ای که معروف به مدرسة شاهزاده بود، منزل داشتم. اتفاقاً شبی در خواب دیدم که از میان در و دالان مدرسه، صدایی مهیب ـ که بنای مدرسه از اثر این صدا لرزید ـ بلند گردیده و جمعی از طلاب مدرسه بر اثر این صدا از حجرات بیرون دویدند، پس از آن صدایی بلندتر و مهیب تر از صدای اول بر آمد و به طوری که اکثر طلاب از حجرات خارج، و مترقّب صاحب آن آواز شدند.

ناگاه شخص مهیبی [سوار] بر خر غریبی، داخل صحن مدرسه شد و به آواز بلند متوجه به سوی طلاب گردیده، گفت «ایّها الطّلاب! انا ربّکم الاعلی، فاعبدونی؛ ای طلاب، من پروردگار اعلای شمایم، مرا بپرستید.»

بسیاری از طلاب چون این بشنیدند به سجده افتادند و شخصی از طلاّب که او را می شناختم، گویا در زمرة ملازمان او بود و دیگران را به اطاعت او تحریض و ترغیب و اجبار می کرد.

حتی آن که اشخاصی را که از حجرات خارج نشده بودند بیرون می آورد و به سجده و اقرار بندگی آن نابکار وا می داشت.

تا آن که [دجال] پرسید: «دیگر در این مدرسه کسی نمانده که اقرار به بی خدایی ما نکرده است؟»

گفتند: «نه، مگر فلان شخص، مرا نام بردند»

اتفاقاً منزل من در اطاقی بود که کردار و گفتار همه را می دیدم و می شنیدم، و بر اثر آن آوازها هم از [حجره] بیرون ندویدم. چون سوار (دجال) این سخن بشنید، عنان به سوی اطاق حقیر گردانید، لذا از خوف در را پوشیدم و جمله ای از آلات و اسباب در پشت در چیدم. تا آن که [دجال] سواره آمد، در نزد ایوان اطاق ایستاد، و آن فرد ملازم با جمعی دیگر، خود را به گشودن در واداشتند، حقیر چون دیدم که ناگزیر در را شکسته و داخل می شوند، گفتم : «به کنارروید» من خود در را گشوده و بیرون آمدم. پس [دجال] به من گفت: «آیا اقرار به خدایی من نمی نمایی؟» گفتم: «مرا با تو سخن خلوتی است» چون این سخن را شنید با دست اشاره به آن جماعتی که در اطراف او بودند نموده و [آن ها] دور گردیدند.

پس من به نزدیک او رفته گفتم: «من به تو ایمان نیارم اگر چه کشته شوم، زیرا که در اخبار از فتنه های آخرالزمان، خروج شیطان و دجال باشد و از علامات و قراین حال، همانا تو دجّالی، و دانسته ایم که اگر کسی به دست تو کشته شود به نعیم ابدی داخل گردد و اگر به تو ایمان آورد، به دست صاحب الامر(ع) کشته شود و به جهنم داخل گردد».

چون این بشنید، انگشت خود را به دندان گزید، یعنی این سخن را کسی نداند، و با تابعان از مدرسه برفت و حقیر از خواب بیدار شدم.15

پی نوشت ها:

1. سورة انعام (6)، آیة 127.

2. سوره یس (10)، آیة 25.

3. دائرة العارف تشّیع، ج 7، ص 398 ـ 397.

4. میثمی عراقی، محمود، دارالسلام، ص 12 ـ 11.

5. همان، ص 559.

6. همان، ص 742.

7. همان، ص 835.

8. همان، صص 837 ـ 836.

9. همان، ص 512.

10. همان، ص 37.

9. همان، ص 87.

10. همان، ص 736.

11. معلم، جواد، برکات حضرت ولی عصر، ص 180 / 393، 466 ـ 465.

12. برای آگاهی می توان به کتاب «برکات ولی عصر(ع)» اثر «سید جواد معلم» که تمامی حکایت ها و داستان های «عبقریّ ا لحسان» را استخراج و منتشر کرده، اشاره نمود.

13. میثمی عراقی، همان، ص 579 ـ 578.

14. همان، ص 580 ـ 579.

15. همان، صص 641 ـ 640.

 

منبع: موعود،اسفند 1385، شماره 73.

 

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *