علامه سيد جعفر مرتضي العاملي نويسنده كتاب «الحياه السياسه للامام الجواد عليه السلام» متولد 1364 قمري در روستاي ديرقانون منطقه جبل عامل، محقق برجسته و پركار حوزه تاريخ اسلام است كه علي رغم آثار فراوانش بيشتر با اثر ارزشمند «الصحيح من سيره النبي الاعظم» شناخته مي شود. از ديدگاه او دنياي تحقيقات به عنوان يک دنیاي علمي محض يا در پاسخ به احساسات بلند پروازانه و حتي به مثابه يك حرفه نيست. بلكه كارهايي علمي که بتواند آدمي را در پيشبرد زندگي به سوي هدف والاتر كمك كند ارزش بيشتري خواهد داشت. بنابراين براي او كار علمي و تحقيقي به عنوان يک وظيفه شرعي وانساني محسوب مي شود.[1] او در ميان روحانيون لبنان در جناح مقابل مرحوم سيد محمد حسين فضل الله قرار دارد.
اين اثر آنچنان كه خود مولف اذعان مي كند يك بررسي كوتاه است و انجام صحيح چنين كاري مستلزم يك بررسي گسترده پيرامون وضع سياسي، اجتماعي و فكري آن دوره است (ص6). از اين منظر بررسي تمام جوانب زندگاني سياسي امام جواد (ع) نمي تواند تنها با نظر به چند حادثه برجسته و مهم به انجام برسد. چرا كه صرف نظر از اينكه بسياري از اين حوادث تحت تاثير عوامل مقطعي خاص بوده اند ضمنا بسيار محدود هستند و قابليت تحليل را محدود مي كنند. از ديدگاه او اين كار به معناي اهمال و تجاهل نسبت به بخش بزرگي از موضوع است و براي انجام بررسي همه جانبه لازم است كه تمام اين موضوعات به نحو فراگير و با درنظر گرفتن ميزان نقش امام (ع)در آن مقطع ويژه مورد كنكاش قرار بگيرد. او به درستي معتقد است كه در مواضع ائمه (ع) بعد عقيدتي توأم با بعد سياسي و در تعامل تاثير و تاثر است(صص7-8)
نويسنده كتاب تلاش مي كند كه در تيتر بندي هاي مباحث به گونه اي عمل كند كه عنوان بحث ناظر به كل موضوع باشد و در نتيجه به نظر به عنوان تمام بحث زير عنوان درك شود. از اين رو قبل از ورود به فصول كتاب تحت عنوان «زمينه» مباحثي را به عنوان مقدمه بيان مي دارد. از ديدگاه او علي رغم تلاش جدي ائمه براي اخفاي فعاليت هايشان، ناتواني شيعيان در حفظ اسرار نه تنها فرصت را از كف شيعيان و ائمه (ع) ربود بلكه خلفاي عباسي را متوجه ميزان برد و تاثير فكر ائمه (ع) در ميان مردم كرد و از همين رو بود كه مجالس مناظره از طرف خلفاي عباسي تشكيل شد تا ميزان اين تاثير برايشان روشن تر شود(ص11 و12). اما اين تلاش ها بي ثمر بود و آنچه كه در نيشابور براي امام رضا (ع) اتفاق افتاد تنها يكي از شواهدي است كه ميزان اعتبار امامان (ع) را در ميان مردم نشان مي دهد(ص14). اين روند بعد از امام كاظم (ع) رشد بيشتري پيدا كرد(ص15).
ديدگاه نويسنده در باره علت عدم قيام امامان شيعه براي به دست گرفتن حكومت قابل توجه است. او معتقد است كه اگر چه ائمه توانستند مردان بزرگي را پرورش دهند و اثر اين تعليم و تربيت به نقاط ديگر اسلامي نيز منعكس شد اما اين تاثير تا آن دوره از بعد عاطفي و فكري خشك فراتر نرفت و هر گز به بنياد مستحكم اعتقادي و بيداري وجدان عمومي نيجاميد. از اين رو هر حركتي از ناحيه امامان به انقلابي زودرس مبدل مي شد كه اگر چه در ظاهر پيروز شود شكست خورده محسوب مي شود و فرزندان خود را به كام مي كشد(ص17و18). به علاوه اينكه تجربه قيام هاي پي در پي زيديه نشان مي دهد كه در صورت قيام حتي كسب اين پيروزي ظاهري هم براي امامان نشدني بود(صص17، 18، 19).
انتخاب عنوان «زلزله» براي فصل اول كتاب ناظر به بحراني است كه بعد از شهادت امام رضا (ع) در جامعه شيعي به وجود آمد. دسته بندي هاي او در اين بحث جالب توجه است؛ بحران در ميان خواص جامعه اماميه، (ص27-34) بازگشت عده اي به واقفه و رجوع عده اي ديگر به احمد بن موسي، (صص35-37) اختلاف در منبع علم امام جواد (ع) (ص37) و در نهايت اختلاف در صحت يا نادرستي اقامه نماز پشت سر امام كودك (ص38) چهار مسئله اساسي تري بود كه در بعضي موارد با شواهد بيشتري به عنوان زلزله در اعماق اماميه مطرح شده است. البته به دليل رويكرد رائج، بُعدي ندارد كه نويسنده در اينجا دچار اشتباه بشود. چون شواهد زيادي اصلا زنده بودن يونس بن عبدالرحمن در اين دوره را زير سوال مي برد. ضمن اين كه شواهد فراوان ديگري براي اين دودستگي حتي تا مدتي طولاني تر وجود دارد كه در اين نوشته به آن اشاره اي نشده است.[2]
فصل بعدي كتاب با عنوان «امامت در معرض توطئه» به تحليل برخوردهاي خلفاي عباسي معاصر حضرت (ع) با ايشان مي پردازد. نويسنده معتقد است زماني كه امامت في نفسه مخالف نظام حاكم به شمار مي رود و حكومت را صريحا محكوم مي كند طبيعي است كه دستگاه حاكم با ديده رضايت به اين خط عقيدتي خطرناك ننگرد(ص60 و61). تمام تلاش هاي مامون در دوره امام رضا (ع) براي شكست علمي امام رضا (ع) بود و چون كامياب نشد به امام زهر خورانيد(ص63و64). با اين حال مولف درباره تطبيق اين بحث با امام جواد ع سخني به ميان نياورد. در واقع اين فصل به يكباره به امام رضا ع مربوط است و ارتباط وثيق تحليلي با امام جواد پيدا نمي كند.
سياست مامون و معتصم در قبال امام سياستي همراه با نيرنگ و حيله بود. از ديدگاه نويسنده در داستان معروفِ باز ابلق، مامون خود را به ناداني زده و در واقع امام را مي شناخته است. دليل اين تحليل اين است كه او قول تاريخ بيهق در مورد سفر امام جواد (ع) به طوس در سال 202 را تلقي به قبول كرده است.(ص76) ضمن اينكه او در اين گزارش تاريخي به دليل اينكه امام را در كنار كودكان در حال بازي به تصوير مي كشد ترديد و توجيهاتي بيان مي كند. (ص77-78)معتصم نيز هم چون مامون از نفوذ شخصيت امام (ع) مي ترسيد. او بلافاصله بعد از رسيدن به حكومت امام را به بغداد احضار كرد (صص116-117) و در نهايت در همان سال با شيوه اي بزدلانه حضرت را به شهادت رساند.
اين كتاب با استفاده از 171 منبع و در 142 صفحه با قطع رقعي شوميز توسط انتشارات جامعه مدرسين چاپ شده است. مترجم اين اثر سيد محمد حسيني است. در انتهاي كتاب اثري از نمايه هاي شايع مثل نمايه اعلام يا اماكن ديده نمي شود. اما اين كتاب سرشار از تحليل است و اين امر به عنوان امتياز مهم آن محسوب مي شود.
[1]ـ رویکرد الصحیح به سیره رسول خدا (صلی الله علیه و آله)، ص 366، به نقل از آيينه پژوهش، ش5، بهمن و اسفند 1369. مصاحبه با سيد جعفر مرتضي عاملي.
[2] نك: مقاله اينجانب با عنوان جريان شناسي اصحاب امام جواد عليه السلام.