مجتمع آموزش عالی تاریخ سیره و تمدن اسلامی
جستجو
Close this search box.
ایران باستان: تاریخ فشرده ی شاهنشاهی هخامنشی 550-330 پیش از میلاد

 

هدف از این کتاب مروری دقیق بر تاریخ شاهنشاهی ایران هخامنشی (حدود 550-330 پیش از میلاد) است که در ارتباط با مشکلات تفسیری مفصلی که مورخین در فهم آن روبرو هستند ارائه شده است. در این نوشتار تلاش شده تا تاریخ هخامنشی در متن خاور نزدیک آن مورد توجه قرار گیرد و یک چشم انداز ایرانی را حتی در هنگام تکیه بر منابع یونانی و دیگر منابع غیر ایرانی، تا آنجا که امکان دارد فراهم کند.

شاهنشاهی هخامنشی، یکی از حکومت های ایرانی تبار در عصر باستان است، که به دست کورش بزرگ بنیاد نهاده شد. این حکومت در آغاز شکل گیری، با شعار عدالت و برابری، توانست همه ی مردم جهان متمدن آن روز را شیفته ی خود کند و از این رو، تمامی ملت های دور و نزدیک، برای رهایی از چنگال حاکمان ظالم پیشه، به تدریج با دعوت از بنیان گذار این سلسله، خود را از ظلم و زیاده خواهی حاکمانی رهاندند که عدالت و انسانیت در نزد آن ها مفهومی نداشت و از رحم شفقت انسانی خبری نبود.

ظهور و بروز کورش، بزرگ ترین فرمانروای جهان، فصل نوینی در تاریخ بشریت گشود که دوران پیش و پس از ایشان را می توان دو دنیای متفاوت تلقی کرد. تا پیش از روی کار آمدن کورش و تشکیل شاهنشاهی جهانی هخامنشی، که گویی به راستی رسالتی نوین برای همه ی جهانیان داشت، تمامی ملت ها دربند خودخواهی حاکمان ظالمی بودند که بیدادگری آن ها بنابر شواهد اندک تاریخی بر جای مانده از آن دوران چیزی جز پلشتی و زشتی نبود.

حاکمان سرزمین های دور و نزدیک، پنهان و آشکار، با هر وسیله ی ممکنی خواب خوش را از چشمان ملت ها ربوده بودند و گویی جهان در انتظار یک منجی بود که با آمدن کورش ملل و ادیان مختلف رهایی خود را در پیوستن به کورش می جستند و حاکمان ظالم نیز راه نجات خود را در توطئه ی همگانی و همه جانبه برای سقوط او می دیدند. همان حاکمانی که تا پیش از روی کار آمدن کورش قتل و غارت انسان های بی پناه را افتخاری برای خود تلقی می کردند و بارها با تهاجمات بی امان خود در چندین نوبت در سال، آسایش و آرامش را از همگان سلب کرده بودند.

آن ها در توصیف تهاجمات ددمنشانه ی خود افتخار می کنند که نه تنها به انسان ها، بلکه به چرندگان و پرندگان نیز رحم نکرده و به هر وسیله ی ممکنی خواستار نابودی دیگر سرزمین های همجوار خود می شدند و این دور باطل همچنان قربانی می داد و ساکنان فلات ایران بیش از همه قربانی مطامع این حاکمان ظالم پیشه ی مهاجم به خاک و ناموس ایران بودند. مردمان فلات ایران در حدود یک قرن و اندی پیش از روی کار آمدن کورش، برای رهایی از بیداد، با تشکیل اتحادیه هایی از میان اقوام این فلات و انتخاب پادشاهی عادل از میان اقوام ماد همت گماشتند تا شاید التیامی بر دردهای استخوان سوز آن ها باشد.

حاکمان مادی زمام امور فلات ایران را به دست گرفتند و سال ها در مقابل ظلم و جور اقوام متهاجم به فلات ایران ایستادگی کردند. آن ها تا حدودی توانستند ثبات نسبی را برای ساکنین این فلات فراهم کنند و خود را برای همیشه از شر اقوام مهاجم سکایی و آشوری برهانند و پیمان های عدم تعرض، با دیگر حاکمان منطقه ببندند. موفقیت مادی ها در سیاست خارجی و گذشت روزگار اندک اندک آن هارا در دوران آخرین حاکم مادی، به سمت ظلم و ستمی سوق داد که نتیجه ی آن، دعوت مادی ها از کورش، پادشاه دادگر سرزمین پارس و نوه ی دختری آخرین شاه ماد، برای رهانیدن آن ها از چنگال ظالمانه ی شاه بیدادگر خودشان بود.

گویا آوازه ی عدالت کورش به قدر کافی گوش مادی ها را نوازش داده بود که از وی دعوت کردند تا بر جان دل آن ها حاکم شود. آری کورش در میان اقوام پارس، در نتیجه ی خرد ذاتی و رفتار و منش انسانی خود، از چنن محبوبیتی برخوردار بود که حتی به زودی ملل دور و نزدیک با اشتیاق خواهان سروری او شدند. کورش با کمک دانش و خرد خود و با کمک مردم ماد و پارس توانست در درگیری با شاه ماد رأفت انسانی خود را که تا آن زمان نظیر نداشت برای جهانیان به نمایش بگذارد. او پس از استیلا بر حاکم ماد و سرزمین ماد، نه تنها حاکم ماد را نکشت بلکه جایگاهی درخور شأن او به وی عطا کرد و مردمان سرزمین ماد را همچون مردم سرزمین خود احترام فراوان نمود و با این عمل بی سابقه ی وی ترس و دشمنی بر اندام حاکمان ظالم و امید به رهایی را در اذهان مردمان مظلوم دور و نزدیک مستولی نمود.

مرگ کورش در دفاع از قلمروهای سرزمین های شرقی، رسالت تداوم حکومت شاهنشاهی را بر دوش فرزندش کمبوجیه نهاد. کمبوجیه فرزند راستین کورش در ادامه ی سیاست های کورش، سرزمین مصر را، که چشم طمع بر قلمروها غربی شاهنشاهی در مناطق فلسطین و شامات دوخته بود، به قلمرو خود منضم کرد تا به عهد و پیمانی که با پدرش کورش بسته بود عمل کند. مرگ ناخواسته ی کمبوجیه و انتقال قدرت از شاخه ی کورش به شاخه ی داریوش، باعث بحران بزرگی در تمامی قلمروهای شاهنشاهی، حتی در سرزمین مادری آن ها پارش شد، که با درایت داریوش همه ی این مشکلات کمتر از دو سال پایان گرفت و قاطعیت داریوش در مواجهه با این بحران بزرگ و پیروزی او بر همه ی دشمنانش و اقدامات مفیدی که وی برای تثبیت و تحکیم این فرمانروایی انجام داد، در پیشگاه تاریخ اگر برتر از کورش نباشد کمتر از وی نیست و اقدامات وی در امنیت و توسعه قلمروهای شاهنشاهی، تداوم حکومت این خاندان با به مدت دو سده، تا سقوط آن به دست اسکندر، بیمه کرد. از مهم ترین دستاوردهای ارضی داریوش تسلط وی بر بخش های وسیعی از اروپای جنوب شرقی تا محدوده ی رودخانه ی دانوب و هندوستان تا مرز رودخانه ی سند بود.

سرانجام مرگ داریوش بر اثر کهولت سن، تحقق آرزوهای او را بر عهده ی فرزند و جانشینش خشایارشا محول کرد. تا اینکه قتل خشایارشا در سال 465، که در نتیجه ی دسایش اندرونی درباره بود منجر به روی کار آمدن فرزندش اردشیر یکم شد. پس از اردشیر یکم، داریوش دوم و سپس اردشیر دوم زمام امور هخامنشیان را به دست گرفتند تا اینکه مرگ اردشیر سوم به عنوان آخرین شاهنشاه قدرتمند هخامنشی، به مشکلات درونی پارسیان دامن زد و زمینه را برای استیلای مقدونیان فراهم کرد.

عناوین فصل ها:

فصل 1: پیگردی یک شاهنشاهی

فصل 2: پیشگامان هخامنشیان: نیمه ی نخست هزاره ی یکم پیش از میلاد

فصل 3: طلوع پارس: یک شاهنشاهی جدید

فصل 4: کورش تا داریوش یکم: شاهنشاهی در حال گذر

فصل 5: داریوش شاه بزرگ

فصل 6: مکانیزم های شاهنشاهی

فصل 7: خشایارشا، گسترش دهنده ی قلمرو

فصل 8: تشریح شاهنشاهی

فصل 9: شاهنشاهی در وسعت: از مرگ خشایارشا تا داریوش دوم

فصل 10: حفظ شاهنشاهی: اردشیر دوم و اردشیر سوم

فصل 11: تاریک و روشن هخامنشیان

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *