مجتمع آموزش عالی تاریخ سیره و تمدن اسلامی
جستجو
Close this search box.

در روز جمعه هفدهم رمضان سال دوم هجری اولین برخورد جدی مسمانان با مشرکان قریش در منطقه بدر رخ داد.[1] هنگامی که پیامبر(ص) از بازگشت کاروان تجاری از شام به سرپرستی ابوسفیان که دارای ارزش فراوان بوده و به تمامی قریش تعلق داشت، آگاه شد[2] با سیصد و سیزده تن[3] و با کم ترین امکانات[4] راهی بدر شد. ابوسفیان که در میانه راه از تصمیم پیامبر آگاه شده بود از مکه استمداد طلبید[5] و مسیر کاروان را نیز به سمت دریای سرخ منحرف نمود و از منطقه خطر دور ساخت.[6]

این در حالی بود که قریشیان با نه‌صد و پنجاه جنگجو عازم مدینه شده بودند و با خبر نجات کاروان عزم بازگشت کردند اما لجاجت ابوجهل جنگ را حتمی نمود. پیامبر(ص) که خبر نزدیک شدن سپاه مشرکین به بدر را شنید پس از تشکیل شورای نظامی و نظر خواهی از اصحاب و سخنان شورانگیز مقداد به نمایندگی مهاجران، سعد بن عباده به نمایندگی انصار تصمیم به نبرد با مشرکین گرفت.[7] بامداد روز هفدهم رمضان جنگ آغاز شد در ابتدا و در جنگ تن به تن حمزه، عبیده و حضرت علی(ع) رقبای خویش شیبه، عتبه و ولید بن عتبه را به قتل رساندند[8] و سپس جنگ عمومی در گرفت و تا ظهر جنگ به نفع مسلمانان به پایان رسید.[9] از مسلمانان 14 نفر شهید و از مشرکان 70 نفر کشته و 70 نفر اسیر شدند.[10] اسیران به واسطه پرداخت فدیه، آموزش سواد به ده تن از مسلمانان و یا با منت پیامبر(ص) آزاد شدند.[11] از مهمترین دلایل پیروزی مسلمانان؛ فرماندهی شایسته پیامبر،[12] شجاعت و فداکاری حضرت علی(ع)،[13] ایمان و روحیه بالای مسلمانان و امدادهای غیبی[14] دانسته شده است. شکست سپاه قریش چنان غیر منتظره بود که مکیان پیک حاوی خبر شکست قریشیان را باور نکرده و او را شکست خورده فراری از جنگ پنداشتند.[15]                           

 


[1] – ابن هشام، السیره النبویه، قاهره، مطبعه مصطفی البابی الحلبی، 1355ق، ج2، ص278، ابن سعد، الطبقات الکبری، بیروت، دارصادر، ج2، صص 15-20.

[2] – واقدی، المغازی، بیروت، مؤسسه الاعلمی للمطبوعات، ج1، صص27و20.

[3] – الطبقات الکبری، ج2، ص20.

[4] – المغازی، ج1، ص26، شیخ مفید، الارشاد، قم، المؤتمر العالمی لألفیه الشیخ مفید، 1413ق، ص72؛ تاریخ یعقوبی،نجف، مکتبه الحیدریه، 1384ق، ج2، ص37.

[5]– السیره النبویه، ج2، ص 258؛ المغازی، ج1، ص 28.

[6] – السیره النبویه، ج2، ص 270؛ المغازی، ج1، ص 41.

[7] – السیره النبویه، ج2، صص 266-268؛ المغازی، ج1، صص48-49؛ الطبقات الکبری، ج2، ص 14.

[8][8] – السیره النبویه، ج2، ص 277؛ الطبقات الکبری، ج2، صص 17-24؛ ابن اثیر، الکامل فی التاریخ، بیروت، دار صادر، ج2، ص 125.

[9] – المغازی، ج1، ص112.

[10] – الطبقات الکبری، ج2، ص17-22؛ المغازی، ج2، ص116؛ تاریخ یعقوبی، ج2، ص37؛

[11] – الطبقات الکبری، ج2، ص18و 22-26.

[12] – همو، ج2، ص23؛ ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، قاهره، داراحیاء الکتب العربیه، 1961م، ج13، ص279.

[13] – الارشاد، ص72؛ شرح نهج البلاغه، ج1، ص17.

[14] – انفال، آیات9-12، المغازی،ج1، ص54 و 76-79؛ الطبقات الکبری، ج2، ص15-25؛ الارشاد، ص72.

[15] – المغازی، ج1، ص115.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *