در ششم ذیحجه سال 317 ق، ابوطاهر، رييس حكومت قرمَطي بحرين در حملهاي بيرحمانه به شهر مكه، پس از اشغال اين شهر مقدس، ضمن غارت اموال حجاج آنان را قتل عام كرده جنازه هایشان را در چاه زمزم و مسجدالحرام بدون غسل و کفن و نماز دفن کرد.[1] وي همچنين حَجَرالاسوَد، سنگ مقدسي را كه بر كعبه نصب شده بود به همراه اموال و اسيرانِ فراوان به بحرين انتقال داد[2].
سرقت حجرالاسود، دنياي اسلام را در آن روزگار به شدت تكان داد و مسلمانان را خشمگين كرد. عبیدالله فاطمی عاملین این کار را تقبیح و لعن کرد و از آنان برائت جست[3]. حجرالاسود، 22 سال در دست قرمطيانِ بحرين بود تا آن كه در سال 339 ق با وساطت خليفهي فاطمي آن را از قرمطیان خریده و به مكه باز گرداندند[4]. آنان ابتدا حجرالاسود را به مسجد جامع کوفه برده، آنگاه به مکه منتقل کردند[5]. در این واقعه بنا بر روایات متنوع سنگ حجرالاسود به دو یا چند تکه تقسیم شد و تنها یک تکه به کعبه برگردانده شد. در آغاز قرن چهارم هجری، پس از تأسیس دولتهای فاطمی مصر و قرمطیان بحرین بود که باطنیان به قرمطیان بمعنی اخص و اسماعیلیان منشعب شدند. ولی تاریخ نویسان نزدیک به آن دوره اعتقاد دارند که آئین قرمطی منسوب به نام قرمط پس ازآنکه میان حمدان قرمط درحدود سال ۲۸۰ هجری با مرکز دعوت اسماعیلی اختلاف افتاد، ازلحاظ تشکیلاتی از مذهب اسماعیلی جداشد و با روشی مستقل در راستای آرمانهای اجتماعی وهدفهای سیاسی خود شروع به فعالیت کرد[6]. قَرمَطیان گروهی وابسته به اسماعیلیان یا باطنیان بودند که پس از قیام علی بن محمد برقعی معروف به (صاحب الزنج) که میان سالهای ۲۵۵-۲۷۰ هجری در نواحی جنوبی عراق وارد صحنه مبارزه شده و به قیام دیگری پرداختند[7]. درگیری خلافت عباسی با زنجیان به آنان کمک کرد تا سیطرهی خود را بر بحرین و نواحی اطراف آن بسط دهند[8].
[1] – زکار سهیل، اخبار قرامطه فی الاحساء، اشام، العراق ، الیمن، دارالکوثر، ریاض1410 ق ، ص 503.
[2] – همان، ص 503.
[3] – ابن کثیر، اکامل فی التاریخ، تحقیق مکتب التراث، ج پنجم، موسسه التاریخ العربی، بیروت 1414 ق، ص 118.
[4] – قبادیانی ناصر خسرو، سفرنامه ناصر خسرو، به کوشش نادر وزین ور، تهران ، کتابهای جیبی، 1358، ص150- 151.
[5] – الکامل فی التاریخ پیشین، ص 292.
[6] – دفتری فرهاد، مختصری در تاریخ اسماعیلیه، ترجمه فریدون بدره ای، انتشارات فرزان، تهران 1378، ص 65.
[7] – دفتری فرهاد، تاریخ و عقاید اسماعیلیه، ترجمه فریدون بدره ای، فرزان روز، چ دوم، 1375، تهران ص 139.
[8] – زکار سهیل پیشین، ص 458.