متوکل پسر معتصم عباسی دهمین نفر از خلفای عباسی است که بعد از برادرش واثق در سال232 هجری به خلافت رسید. [1]نام وى جعفر و كنيه اش ابو الفضل بود و در فم الصلح از ناحيه واسط و از مادری كنيز به نام شجاع متولد گردید[2]. وی مردی خبیث السیره بود و زندگی او آکنده از شرارت نفس و ظلم و ستم مخصوصا به شیعیان است به گونه ای که سخت ترین روزگار شیعیان، دوران خلافت متوکل بوده است[3].
در روزگار وی عرصه به گونه ای بر علویان تنگ شده بود که لباسهای زنان شان کهنه و پاره شده بود و پیراهن سالمی را برای نماز به نوبت می پوشیدند.[4] همچنین امام هادی علیه السلام به دستور متوکل از مدینه به سامراء، احضار و در آنجا تحت محدودیت شدید و آزار فراوان قرار گرفته، و تا پایان عمر مجبور به اقامت در آن شهر شدند[5].
در سال 236هجری متوكل فرمان داد مرقد حضرت سید الشهداء علیه السلام را ويران كنند و بر آن آب جاری کنند و مردم را از زيارت قبر آن حضرت باز دارند[6]. وی بغض خاصی نسبت به امام علی علیه السلام داشت و در همه جا از آن حضرت به بدی یاد و جسارت میکرد[7]. یکی از حوادث مهم دوران متوکل، مسأله حدوث و قدم قرآن بود که دنياى تسنّن را به خود مشغول داشته، و موجب پيدايش فرقه ها و گروههايى در ميان آنها شد.
پس از آن مأمون و معتصم سخت كوشيدند تا علما و محدثان را بر قبول مسأله خلق قرآن وادارند، متوكل جانب مخالفان چون ابن حنبل را گرفت و اين بار اعتقاد به قديم بودن قرآن بر ديگران تحميل شد. شیعیان به تدبیر امام هادی علیه السلام از موضع گیری له یا علیه این مسأله منع شدند. پس از آن که متوکل پسرش منتصر را ولى عهد خود ساخت، پشیمان گشت، زيرا مى پنداشت كه پسر در صدد مرگ او می باشد[8]. ازاينرو همواره ميان متوكل و منتصر دشمنى وجود داشت، تا آنكه منتصر با گروهى از امراء، متوكّل را در حال باده نوشی، همراه با وزیرش فتح بن خاقان به قتل رساند و چنين شايع كرد كه متوكّل را فتح بن خاقان كشته، و فتح به قصاص وی کشته شده است[9].
برخی دلیل اقدام منتصر را ناراحتی وی از اهانت به امام علی علیه السلام توسط متوکل گفته اند. این واقعه در شب چهارشنبه سوم شوال سال دويست وچهل وهفتم و در سن چهل ويكسالگى متوکل بوقوع پیوست ومدت خلافت وی چهارده سال ونه ماه وهفت روز بود[10].
پی نوشت:
[1].أبوعبداللهمحمدبنأحمدمقدسى، أحسنالتقاسيمفىمعرفةالأقاليم، ترجمهعلينقىمنزوى،تهران،شركتمؤلفانومترجمانايران،چاپ اول، 1361ش،ج1،ص:183
[2].- ابوعلىمحمدبنمحمدبلعمى، تاريخنامهطبرى،تحقيقمحمدروشن،تهران،البرز،چاپ سوم، 1373ش، ج4،ص:1282
[3]. -ابوالفرجعلىبنالحسيناصفهانى،مقاتلالطالبيين،ترجمهجوادفاضل،تهران،كتابفروشىعلىاكبرعلمى،1339ش،ج2،ص:385
[4]. همان ،ص:391
[5].- ابی عبدالله محمد بن نعمان شیخ مفید ،الارشاد ،بيروت، دارالمفيدللطباعةوالنشروالتوزيع،چاپ دوم 1414ق، ج2،ص309.
[6].-ابنالعبرى، تاريخمختصرالدول، ترجمهعبدالمحمدآيتى،تهران،انتشاراتعلمىوفرهنگى،چاپاول، 1377ش ،ص:197
[7]- عزالدين على بن اثير،الکامل،ترجمه ابوالقاسم حالت وعباس خليلى، تهران،مؤسسه مطبوعاتى علمى، 1371ش.،ج17،ص:221.
[8].عبد الرحمن بن خلدون،العبرتاريخ ابن خلدون،ترجمه عبدالمحمدآيتى،مؤسسه مطالعات وتحقيقات فرهنگى،چ اول، 1363ش، ج2، ص:435
[9].- محمدبن على بن طباطبا معروف به ابن طقطقى،الفخرى،ترجمه محمد وحيد گلپايگانى،تهران،بنگاه ترجمه و نشركتاب، چاپ دوم،1360ش، ص:328
[10]-.أبوالحسن على بن الحسين مسعودي، مروج الذهب ومعادن الجوهر،ترجمه ابوالقاسم پاينده، تهران،انتشارات علمى و فرهنگى،چاپ پنجم،1374شج2، ص:495