مجتمع آموزش عالی تاریخ سیره و تمدن اسلامی
جستجو
Close this search box.
سخن تاریخ و نگاهي به زندگاني و شخصیت محمد­بن ابي ‌حذيفه

چکیده

محمدبن ابی حذیفه، در حبشه و هنگام هجرت والدینش به این سرزمین به­دنیا آمد. او گرچه پس از شهادت پدرش در خانه عثمان رشد و پروش یافت، از مخالفان و معترضان خلیفه سوم بود. وی در “ذات­الصواری” شرکت داشت و ضمن جهاد، مردم را علیه عثمان می­شوراند.

ابن ابی حذیفه در ماجرای قتل عثمان، علیه کارگزار خلیفه در مصر خروج کرد و شهر را به تصرف خود درآورد؛ ولی امام علی(ع) او را از حکومت مصر عزل فرمود. او پسردایی معاویة­بن ابی­سفیان بود، ولی به سبب، گرایش­های علوی­اش مغضوب معاویه قرار گرفت و سرانجام به­دست او کشته شد.

واژگان کلیدی

 محمدبن ابی­ حذیفه، تاریخ اسلام، رجال، مصر.     

مقدمه

در جریان شورش علیه عثمان و قتل خلیفه سوم، اسامی متعددی ذکر شده است که در قیام مردم بر ضد حکومت و تحریک و تحریض آنان علیه خلیفه، نقش داشته و تأثیرگذار بوده­اند. محمدبن ابی­حذیفه یکی از این شخصیت­هاست که نقش به­سزایی در شکل­گیری جنبش معترضانه مردمی در برابر خلافت داشت. این تحقیق بر آن است تا با گردآوری گزاره­های تاریخی و رجالی درباره شخصیت و زندگانی وی تصویری نسبتاً آشکار از زندگانی و شخصیت او ارائه دهد تا بتوان در دخیل بودن یا دخیل نبودن او در قتل عثمان­بن­عفان به قضاوت نشست و گوشه­هایی از شخصیت و حیات او را واکاوید. بدین منظور، در ابتدا با بررسی نسب او می­آغازد و سپس گزاره­های تاریخی و رجالی مربوط به زندگانی او را ذکر می­کند.

 1. نسب محمدبن ابي‌حذيفه

 او فرزند ابوحذيفة­بن­­تبة­بن­­ربيعة­بن­عبدشمس­بن­­عبدمناف­بن­قصي­ است.[1]ابوحذيفه دايي معاويه بود[2]و به نام­هاي مهشم،[3]هشيم،[4]حسل،[5]هاشم[6]و قيس[7]خوانده شده است. وی پيش از آغاز دعوت پيامبر(ص) در دارالارقم، مسلمان شد و در هردو هجرت مسلمانان به حبشه حضور داشت. او از نخستين مسلماناني بود كه در سال پنجم بعثت به حبشه هجرت كرد؛ سپس هنگامي كه شايعه اسلام آوردن مکّیان به حبشه رسيد، به مكه بازگشت و وقتی کذب خبر را دریافت بار دیگر به حبشه مهاجرت کرد.[8]

او سالم- معروف به سالم مولاي ابي‌حذيفه را به فرزندخواندگي پذيرفت و برادرزاده‌ خويش يعني دختر وليد بن عتبه را به عقدش درآورد، در حالي كه سالم، آزادشده‌ يكي از زنان انصار بود.[9]

ابوحذیفه یکی از هفده تن قریشی باسوادی بود که مقارن با بعثت پیامبر(ص) توانایی خواندن و نوشتن داشتند.[10] او از پيش­گامان در اسلام بود؛ دوبار هجرت كرد؛ به دو قبله- بيت المقدس و كعبه- نماز گزارد[11]و پس از هجرت به مدینه، در خانه‌ عبادبن­بشيربن­قيس منزل كرد. پيامبر خدا(ص) هنگامی که ميان مهاجرين و انصار پيوند اخوت می­بست، ابوحذيفه را براي عبادبن بشير برگزيدند.[12] ابوحذیفه در غزوه‌ بدر در ركاب پيامبر(ص) بود[13] و با پدر خويش كه در سپاه كفار بود جنگيد؛ در غزوات احد و خندق نيز دوشادوش پیامبر(ص) حضور داشت و سرانجام در نبرد يمامه به سال دوازدهم هجري درحالي كه بين 53 تا 56 سال داشت، شهيد شد.[14]

ابوحذيفه دو فرزند به نام­هاي محمد و عاصم داشت که مادر محمد، سهله دختر سهيل­بن­عمرو و مادر عاصم، آمنه دختر عمروبن­حرب­بن­اميه بود.[15] نام كامل ام­محمد، سهله دختر سهيل­بن­عمروبن­عبدشمس­بن­عبدودبن­نصر­بن­مالك­بن­حسل­بن­عامربن­لؤي است. او در همان آغازين روزهاي ظهور اسلام در مكه ايمان آورد؛ همراه با همسرش ابوحذيفه- به حبشه هجرت كرد و محمد بن ابي‌حذيفه را در دوران هجرت حبشه به‌دنيا آورد.[16]سهله بعد از شهادت ابوحذيفه، با عبدالله­بن­اسودبن­عمرو از بني­مالك­بن­حسل ازدواج كرد و سليط­بن­عبدالله را برايش آورد. سپس با شماخ­بن­سعيدبن­قانف­بن­اوقص­بن­مره­بن­هلال­بن­فالج­بن­ذكوان­بن­ثعلبه بن­بهثه­بن­سليم­بن­منصور ازدواج كرد و برايش عامربن­شماخ را به دنيا آورد. پس از او با عبدالرحمان­­بن­عوف­بن حارث­بن­زهره ازدواج كرد و سالم را برايش آورد.[17]تاریخ وفات سهله مشخص نیست، اما براساس شواهد، وی تا دوران حکومت عمربن­خطاب زنده بوده است.

2. زندگانی محمدبن­ابی­حذیفه

پس از بررسی اجمالی نسب او، این قسمت از نوشتار به بررسی زندگانی وی براساس داده­های تاریخی و رجالی می­پردازد.

1.2. منابع تاریخی

محمد پس از شهادت پدرش در نبرد یمامه، بنابر وصیت پدر تحت سرپرستی عثمان بن عفان قرار گرفت. عثمان او را تحت کفالت گرفت، در منزل خود جای داد و تربیت نمود؛[18]ولی همو بعدها یکی از شورشیان و معترضان علیه عثمان شد. برخی عصیان او را ناشی از قدرت­طلبی وی و عدم اعطای قدرت از سوی عثمان می دانند. نقل می کنند: هنگامی که عثمان به قدرت رسید، محمد از او خواست تا حکم­رانی و مسئولیتی حکومتی به وی ببخشد، اما عثمان نپذیرفت و در پاسخ گفت: «هرگاه اهلش شدی به تو می بخشم.» وی از عثمان ناخشنود گشت و تقاضا نمود که حداقل وی را برای شرکت در جنگ­ها اعزام کند. عثمان با این درخواست موافقت کرد.[19] او پس از این ماجرا، همراه محمدبن­ابی­بکر در نبرد “ذات­الصواری” شرکت کرد و در این سفر، به عیب­گویی عثمان پرداخت. ابن­ابی­سرح که شاهد اعتراضات و عیب­گویی­های او بود، دیده­ها و شنیده­های خود را به عثمان گزارش داد و آن را زیر سر محمدبن­ابی­بکر دانست. عثمان از رفتار محمدبن­ابی­حذیفه اظهار شگفتی کرد و گفت: «از او تعجب می­کنم که کفالتش را برعهده گرفتم و از کودکی تربیتش کردم، حالا مردم را علیه من فرامی­خواند!»[20]

حرملة­بن­عبدالعزیز از پدر خویش نقل می­کند: محمدبن­ابی­حذیفه خطبه می­خواند و سخن­رانی می کرد و بیش از دیگران قرآن می­خواند. عتبة­بن­عامر که در آن­جا حاضر بود گفت: «خدا و رسولش راست گفته­اند؛ شنیدم که رسول خدا(ص) می­فرماید: قرآن را قومی می­خوانند که از حلق آنان بالاتر نمی­رود و از دین برمی­گردند هم­چنان­که تیر از کمان رها می­گردد.» ابن­ابی­حذیفه در پاسخ او را تکذیب کرد.[21] از این گزارش برداشت می­شود که ابن­ابی­حذیفه در سخن­رانی و خطابه، توانایی داشته و با قرآن مأنوس بوده است. از سویی، عتبة­بن­عامر نیز با او خصومت داشته که سخنان وی علیه عثمان را خروج از دین قلمداد کرده و وی را به خروج از دین متهم ساخته است.

محمدبن­ابی­بکر و محمدبن­ابی­حذیفه هردو در مصر بودند و مردم را علیه عثمان می­شوراندند. ابن ابی بکر به مدینه آمد و ابن ابی حذیفه در مصر ماند. هنگامی که مصری­ها برای شورش علیه عثمان خروج کردند، ابن­ابی­حذیفه و عبدالرحمان­بن­عدیس با پانصد نفر در ماه رجب، از مصر خارج شدند. آنها هنگام خروج، چنین وانمود کردند که برای عمره می­روند.[22]یاقوت حموی، از مکانی به نام “دُقاتش” در اطراف مصر یاد می کند که معاویة­بن­حدیج- عامل عثمان- با شورشیان مصری همراه محمدبن­ابی حذیفه در آن­جا درگیر شد.[23]

لیث­بن­سعد می­گوید: «سخت­گیرترین مردم بر عثمان “محمدون” بودند: محمدبن­ابی­بکر، محمدبن­ابی­حذیفه و محمد­بن­عمرو بن حزم.»[24]عثمان وقتی خبر اقدامات محمدبن­ابی­حذیفه را شنید گفت: «آیا از کار محمدبن­ابی­حذیفه شگفت­زده نمی­شوید؟! به خاطر پیوند خویشاوندی که داشتم، پیش خودم بردم و خبر می­گرفتم از شب و می­نگریستم که آیا گرسنه است یا سیر و حالا او در خلع من از حکومت و ریختن خونم تلاش می کند».[25]  

محمد­بن­ابی­حذیفه از جمله کسانی بود که با محمدبن­ابی­بکر، کنانة­بن­بشرتجیبی و عبدالرحمن­بن­عدیس­بلوی، فرمان عثمان به عامل مصر مبنی بر قتل معترضان را در بازجویی از قاصدش پیدا کردند و به مدینه بازگشتند.[26]در این هنگام، محمدبن­ابی حذیفه با چهارصد نفر از اهالی مصر به سوی مدینه روی آورد و به دیگر معترضان که از کوفه آمده بودند، پیوست و به­طور شبانه­روزی خانه عثمان را محاصره کردند.[27] او از جمله کسانی بود که هم­دوش با محمدبن­ابی­بکر، ابن­حزم، کنانة­بن­بشر تجیبی، عمروبن­حمق­خزاعی، عبدالرحمان­بن­عدیس­بلوی و سودان­بن­حمران قتل عثمان را خواستار بودند.[28]حتی نقل می­کنند که ابن­ابی­حذیفه، نامه­هایی از زبان زنان پیامبر(ص) برای انگیختن احساسات مردم علیه عثمان می­نگاشت و مردی را همراه با آن نامه­ها می­فرستاد. آن مرد پس از مدتی به شکل و ظاهر یک مسافر می­آمد. سپس ابن­ابی­حذیفه نامه او را می­گرفت، برای مردم می خواند و بدین طریق مردم را بر عثمان می­شوراند.[29]

کارگزار عثمان در مصر، عبدالله­بن­سعدابی­سرح بود.[30] او هنگامی که برای یاری عثمان به سوی مدینه آمد، سائب­بن­هشام­بن­عمرو عامری را جانشین خود ساخت، ولی محمدبن­ابی­حذیفه بر سائب غلبه کرد و مصر را از آن خود نمود.[31] ابن­ابی­حذیفه زمانی که آگاه شد ابن­ابی­سرح برای یاری عثمان از شهر خارج شده، فرصت را غنیمت شمرد، خود را به مصر رسانید و آنجا را تصرف کرده، مانع از بازگشت ابن­ابی­سرح شد.[32]

یاقوت حموی می­نویسد:

 عثمان پس از فتح مصر، ابن­ابی­سرح را عامل و حاکم آن­جا گردانید. پس از قتل عثمان، علی(ع) ابن­ابی­سرح را عزل کرد، محمد بن ابی حذیفه را حاکم مصر نمود و او پیوسته حکومت می­کرد تا این­که معاویه به قدرت رسید و ابن­حدیج سکونی را والی مصر نمود.[33]

بلاذری نیز می­نویسد:

ابن­ابی­سرح پیوسته تا پایان قتل عثمان عامل مصر بود، اما پس از قتل عثمان، ابن­ابی­حذیفه عامل مصر گشت و بر آن­جا تسلط داشت تا دوران قدرت­گیری معاویه که او معاویه­بن­حدیج سکونی را به مصر فرستاد.[34]

او در جای دیگر، از زبان واقدی چنین تکمیل می­کند:

پیوسته ابن­ابی­سرح والی مصر بود تا این­که محمد بن ابی حذیفه بر مصر غلبه یافت و مردم را علیه عثمان شورانید. سپس علی(ع)، قیس­بن­سعدبن­عباده انصاری را عامل مصر نمود؛ پس از آن او را عزل و محمدبن­ابی بکر را والی کرد. سپس محمد را کنار گذاشت و مالک را منصوب نمود؛ بار دیگر مالک را عزل فرمود و محمدبن­ابی­بکر را نصب نمود. سرانجام معاویه­بن­حدیج، ابن­ابی­بکر را از ولایت مصر پایین کشید و کشت و عمروبن­عاص از سوی معاویه والی مصر شد.[35]

بنابر گزارش یعقوبی، از ابتدای خلافت حضرت علی(ع) تا آستانه جنگ صفین، عبدالله­بن­سعد ابی­سرح عامل آن حضرت در مصر بود.[36] گزارش ابوحنیفه دینوری نیز مؤید این مطلب است.[37]

بنابر گزارش طبری، وقتی مصری­ها همراه با محمدبن­ابی­بکر بر عثمان خروج کردند، او در مصر باقی ماند و بر عبدالله­بن­ابی­سرح خروج کرد و مصر را تصرف نمود و پیوسته آن­جا بود تا عثمان کشته شد. بعد از قتل عثمان، با امام علی(ع) بیعت نمود و با معاویه مخالفت ورزید. معاویه مصر را به عمرو واگذار کرد. بدین­ترتیب، عمرو و معاویه با هدف تصرف مصر، بدین سوی روی آوردند. ولی نتوانستند مصر را تصرف کنند و به ناچار خدعه کردند تا این­که ابن­ابی­حذیفه توسط نیرنگ آنها با هزار نفر به عریش رفت و در آن­جا تحصن نمود. عمرو با نصب منجنیق در اطراف عریش و استفاده از آن، توانست او و یارانش را دست­گیر کند و به قتل برساند. سپس علی(ع) ابن­ابی­سرح را به سوی مصر فرستاد.[38]

واقدی می­گوید:

معاویه و عمروبن­عاص به قصد تصرف مصر حرکت کردند و در “عین شمس” منزل نمودند. آنان هرچه کوشیدند، نتوانستند وارد شهر شوند. لذا خدعه کردند و محمد را با هزار نفر از یارانش به عریش کشاندند و حکم بن صلت جانشین او در شهر شد. هنگامی که محمد و یارانش در عریش سنگر گرفته بودند، عمرو منجنیق آورد و با منجنیق، ابن­ابی­حذیفه و یارانش را به تسلیم وادار کرد و آنان را به قتل رساند.[39]

هشام­بن­محمد کلبی و برخی دیگر می­گویند: «عمروبن­عاص، محمدبن­ابی­حذیفه را اسیر کرد و نزد معاویه فرستاد. معاویه مدتی او را زندانی نمود، اما محمد از زندان گریخت. سپس معاویه شخصی را در پی او فرستاد و وی محمد را به قتل رساند.»[40]

ابن کثیر دمشقی به گونه­ای بهتر روایت می­کند:

محمدبن­ابی­حذیفه پس از اخراج عبدالله از مصر، بر آن منطقه تسلط یافت. سپس وقتی علی(ع) به خلافت رسید، قیس­بن­سعد را به مصر فرستاد. عبدالله به معاویه پناهنده شد. معاویه و عمروبن­عاص به بهانه انتقام خون عثمان به مصر حمله کردند و با خدعه او را به عریش کشاندند و با نصب منجنیق، او را مغلوب و اسیر کردند. او فقط یک سال حکومت کرد. سپس در سال 36 هجری اسیر و کشته شد.[41]

از مجموع گزاره­های ذکر شده، در می­یابیم که محمدبن­ابی­حذیفه در خروج شورشیان مصری و حرکت آنان به سوی مدینه نقش داشته و با آنها همراه بوده است. سپس برای دست­یابی به خواسته مردم و عزل کارگزار عثمان از حکومت مصر، اقدام خودسرانه کرده و بر جانشین ابی سرح- والی مصر- در شهر خروج نموده و شهر را از تصرف عاملان خلیفه سوم خارج ساخته و خود ولایت و حکم­رانی آنجا را به­دست گرفته است، ولی امام علی(ع) او را از مسند حکومت عزل نموده و جانشینی برایش گماشته است.

2.2.  منابع رجالی

این قسمت از نوشتار برای سهولت در فهم و نتیجه­گیری به دو بخش منابع رجالی اهل سنت و منابع رجالی شیعه تقسیم می­شود.

1.2.2.  منابع رجالی اهل سنت

محمدبن­ابی­حذیفه­بن­عتبه که کنیه­اش ابوالقاسم است، در زمان رسول­الله(ص) در سرزمین حبشه دیده به جهان گشود.[42]پدرش از سابقین اولین و نخستین ایمان آورندگان به پیامبر(ص)[43]و مادرش سهله دختر سهیل­بن­عمر عامریه بود. او پسردایی معاویه­بن­ابی­سفیان بود.[44] او از صحابه پیامبر(ص) به­شمار می­رفت و پدرش در یمامه شهید شد.[45]پس از شهادت پدرش تحت سرپرستی عثمان قرار گرفت. سپس هنگامی که عثمان به خلافت رسید، از خلیفه اجازه گرفت تا سوی مصر برود. محمد با اجازه عثمان به سوی مصر رفت و در آن­جا برخلاف انتظار عثمان، به تحریک مردم علیه خلیفه پرداخت.[46]

ابن­حجر عسقلانی نقل می­کند:

محمدبن­ابی­حذیفه از زبان نساء­النبی(ص) در مذمت و طعن عثمان نامه می­نگاشت. سپس هنگام بازگشت حاملان نامه با هیأت مسافر، مردم را در مسجد گرد می­آورد و نامه­های ساختگی را برایشان می­خواند. او شکایت­هایی از زبان همسران پیامبر(ص) در طعن عثمان قرائت می­کرد. حاضران در مسجد با شنیدن شکایت­نامه­های ازواج­النبی(ص) صدایشان به گریه و دعا بلند می­شد و او بدین­گونه، احساسات را تحریک می­کرد.[47]

در ادامه جریان، هنگامی که عثمان از کارگزاران و امیران خود استمداد طلبید، عبدالله­بن­سعد عامل عثمان در مصر برای پاسخ­گویی به درخواست خلیفه به سوی مدینه شتافت و عقبه­بن­عامر را جانشین خود در مصر نمود، اما محمدبن­ابی­حذیفه که مترصد فرصت بود، در غیاب ابن­سعد بر عقبه هجوم آورد، او را از مصر بیرون راند و شهر را به تصرف خود درآورد.[48]مصریان برای حکومت مصر با محمدبن ابی­حذیفه بیعت کردند و فقط معاویه­بن­حدیج و بسربن­ارطاة با او بیعت نکردند. عبدالله­بن­سعد تا پل قلزم پیش آمد و در آن­جا با سپاهی از یاران ابن­ابی­حذیفه روبه­رو گردید که مانع از ورود او به شهر شدند. بنابراین، او به سوی عسقلان تغییر مسیر داد. پس از آن، ابن حذیفه شورشیان را علیه عثمان تجهیز کرد تا این­که خلیفه سوم را به قتل رساندند.[49]

ابن عبدالبر به نقل از خلفه­بن­خیاط می­نویسد:

علی­بن­ابی­طالب(ع) پس از نیل به خلافت، محمدبن­ابی­حذیفه را والی مصر نمود، سپس وی را عزل کرد و قیس­بن­سعدبن­عباده را گماشت. پس از مدتی او را نیز عزل کرد و به جایش مالک­بن­حارث نخعی را گماشت، اما او قبل از رسیدن به ولایت مصر از دنیا رفت؛ بنابراین، محمدبن­ابی­بکر را والی مصر گردانید و او نیز کشته شد و عمروبن­عاص بر مصر تسلط یافت.[50]

ابن­اثیر نیز گرچه این سخن را نقل می­کند، نظر درست­تر و گزیده خویش را چنین بیان می­کند:

هنگامی که عثمان به قتل رسید، علی(ع) قیس­بن­سعد را به عنوان امیر به سوی مصر فرستاد و محمد را که پیش از این با شورش در مصر به قدرت رسیده بود، عزل نمود. وقتی معاویه بر مصر سلطه یافت، محمد را اسیر کرد و زندانی نمود. ابن­ابی­حذیفه از زندان گریخت و رِشدین مولای معاویه- او را به چنگ آورد و کشت.[51]

ابن­حجر نیز چنین نقل می­کند:

پس از قتل عثمان و آشکار شدن دخالت مستقیم محمدبن­ابی­حذیفه در ایام این واقعه، کسانی که با ابن­ابی­حذیفه بیعت نکرده بودند، گردهم آمدند و به خون­خواهی خلیفه سوم حرکت کردند. سپاه ابن­ابی­حذیفه با آنها رویارو گشت و فرمانده سپاه کشته شد. سپس معاویة­بن­ابی­سفیان که می­خواست به سوی صفین برود، در مسیر خود به سوی ابن­ابی­حذیفه آمد، با خدعه او را از شهر بیرون کشید، با نیرنگ اسیر نمود و زندانی ساخت تا زمانی که به قتل رساند.[52]

2.2.2.  منابع رجالی شیعه

ابن­داود، محمدبن­ابی­حذیفه را از اصحاب امام علی(ع) و کارگزار وی در مصر شمرده است که در زندان معاویه جان سپرد و به خواسته معاویه مبنی بر دشنام به آن حضرت و برائت از وی تن نداد.[53]

برخی دیگر از رجالیون شیعه بیش از این رفته و او را تمجید کرده­اند و با لفظ “مشکور” مدح نموده­اند.[54]علامه مجلسی نیز او را “حسن” و “صحیح” می­شمارد و امامی به معنای مصطلح می­داند.[55]

کشی با ذکر سند از امام علی­بن­موسی­الرضا(ع) نقل می­کند:

امیرالمؤمنین علی(ع) می­فرمود: «محامده(محمدها) ابا دارند از این­که سرپیچی خداوند کنند.» وقتی از مصادیق محامده پرسیده شد، پاسخ داد: «محمدبن­جعفربن­ابی­طالب، محمدبن­ابی­بکر، محمدبن­ابی­حذیفه و محمدبن­امیرالمومنین(ع)».[56]

می­گویند: شخصی شامی نقل کرده است که محمدبن­ابی­حذیفه از یاوران علی­بن­ابی­طالب(ع)، پسردایی معاویه و یکی از بهترین مردان مسلمان بود. هنگامی که علی(ع) از دنیا رفت، معاویة­بن­ابی­حذیفه را اسیر کرد و تصمیم بر قتل وی گرفت. بدین منظور مدتی او را به زندان افکند. سپس روزی به اطرافیان خود گفت: «آیا نگوییم این سفیه را بیاورند تا او را از گمراهی­اش آگاه کنیم و وادار نماییم که علی(ع) را دشنام گوید؟» حاضران گفتند: «چنین کن! سپس محمدبن­ابی­حذیفه را از زندان آوردند و معاویه شماتتش نمود و گفت: «تاکنون با خودت فکر نکرده­ای که با یاری نمودن علی(ع) در راه ضلالت گام برداشته­ای؟ نمی­دانی که عثمان مظلوم کشته شد، عایشه و طلحه و زبیر به خون­خواهی او قیام کردند و علی(ع) کسی بود که در این قتل دست داشت و ما امروز خون­خواهی عثمان را می­طلبیم؟» محمدبن­ابی­حذیفه پاسخ داد: « بی­شک می­دانی که من خویشاوند تو و آشناترین مردم به تو هستم.» گفت: «آری.» گفت: « پس قسم به خدایی که غیر از او خدایی نیست! کسی را نمی­شناسم که بیش از تو در خون عثمان شریک باشد، در قتل او نقشه داشته و مردم را تحریک کرده باشد. عثمان تو را والی شام کرد؛ مهاجرین و انصار از وی می­خواستند که تو را عزل کند و او عزل نکرد و با او آن کردند که خبرش به تو رسید. به­خدا طلحه و زبیر و عایشه در آغاز و پایان کار در ریختن خون او شرکت داشتند، مردم را بر کشتن او تحریض می­کردند و به­خدا گواهی می­دهم، تو از زمانی که در جاهلیت و اسلام می­شناختمت بر یک خوی واحدی؛ اسلام هیچ چیزی را در تو زیاد یا کم نکرده است. علامتش هم در تو آشکار است. مرا بر محبت علی سرزنش می­کنی؟ علی با تمامی روزه­داران و نمازگزاران مهاجر و انصار به جنگ تو آمد. تو هم با فرزندان منافقان و طلقا به جنگ او رفتی. تو دین آنها را به بازی گرفتی و آنها دنیای تو را به بازی گرفتند. به­خدا ای معاویه! آن­چه کردی بر تو پوشیده نیست که با فرمان­بری تو سزاوار خشم خدا شدند. به­خدا من همیشه علی(ع) را به خاطر خداوند و پیغمبرش دوست دارم و تا زنده­ام تو را به خاطر خدا و پیغمبرش دشمن می­دارم.» پس از این پاسخ، معاویه او را دوباره به زندان افکند و او در زندان جان داد.[57]

از ملاحظه و بررسی داده­های کتب رجالی شیعه درباره شخصیت و زندگانی محمدبن­ابی­حذیفه چنین حاصل می­شود که خبر منقول در مورد زمان اسارت او به­دست معاویه و واکنش او به درخواست معاویه مبنی بر دشنام امام علی(ع) از لحاظ محتوایی بی­اعتبار و خدشه­پذیر است؛ زیرا بیشتر تاریخ­نگاران مسلمان- چه شیعه و چه سنی- اتفاق نظر دارند که محمدبن­ابی­حذیفه در سال 36 هجری و در زمان خلافت امام علی(ع) به­دست معاویه و یارانش کشته شد. بنابراین، زنده بودن او تا بعد از شهادت امام علی(ع) بسیار دور از باور و نادرست است.

نتیجه

در این پژوهش، روشن شد که محمدبن­ابی­حذیفه، مکنی به ابوالقاسم، فرزند ابی­حذیفه­بن­عتبه­بن­ربیعه­بن­عبدشمس­بن­عبد­مناف­بن­قصی و مادرش سهله دختر سهیل­بن­عمروبن­عبدشمس­بن­عبدودبن­نصربن­مالک­بن­حسل­بن­عامر است. پدر محمد اموی­نسب و از پیش­تازان در اسلام بود که در سال­های نخستین ظهور اسلام ایمان آورد؛ در هر دو هجرت به حبشه حضور داشت؛ در غزوات نیز دوشادوش پیامبر(ص) جنگید و سرانجام در سال دوازدهم هجری در نبرد یمامه به شهادت رسید.

محمد پسردایی معاویه بود و در دوران هجرت والدینش در حبشه به­دنیا آمد. پس از شهادت پدرش در نبرد یمامه تحت سرپرستی عثمان قرار گرفت و زیر نظر او رشد و پرورش یافت. با این حال علوی­مذهب بود، گرایش­های شیعی قوی داشت و از سران شورشی علیه عثمان شمرده شده است. برخی کوشیده­اند که علت مخالفت او با عثمان و گرایش­های علوی وی را در بی توجهی عثمان به او و عدم اعطای فرصت و قدرت حکومتی به وی معرفی کنند. ولی شواهد و دلایل درخور توجهی ذکر نمی­کنند. شاید بتوان گفت: مهم­ترین دلایل گرایش­های ضد عثمانی او، دوستی و همنشینی با محمدبن­ابی­بکر، دیدن موقعیت ممتاز خود و خانواده خویش در اسلام آوردن و افتخارات خانوادگی  نسبی و نیز آشنایی نزدیک و بی­واسطه­اش با عثمان­بن­عفان باشد.

به هر روی، او به اذعان تاریخ­نگاران و رجال­نویسان، از سران و رهبران شورشی بود که علیه عثمان اقدام نمود و هنگام خروج کارگزار عثمان از مصر، فرصت را غنیمت شمرده، شهر را تصرف نمود و پس از تسلط بر آن، مانع از ورود و بازگشت عامل خلیفه سوم به مصر شد. او حدود یک سال بر مصر حکومت کرد، اما پس از به خلافت رسیدن امام علی(ع) بنابر دلایلی که بر ما پوشیده است، از ولایت مصر عزل شد و قیس­بن­سعدبن­عباده به جای او والی مصر گشت.

او از دیدگاه رجالیون اهل سنت، در زمره صحابه است و از نگاه رجالیون شیعه، یکی از اصحاب امام علی(ع)، شیعه امامی و از مخالفان معاویه به­شمار می­رود.

 

منابع

1.      ابن شبه النمیری، عمر، تاریخ­المدینه­المنوره، تحقیق، فهیم محمد شلتوت، قم: قدس.

2.      ابن اثیر جزری، اسدالغابه، بیروت: دارالفکر، چاپ اول، 1419ه.ق.

3.      ابن­اسحاق، سيره ابن هشام، تحقيق: محمدمحيي­الدين عبدالحميد، مكتبة محمدعلي صبيح و اولاده، 1383ه.ق.

4.      ابن­اشعث سجستاني، سليمان، سنن ابي‌داوود، تحقيق: سعيدمحمد اللحام، بيروت: دارالفكر، چاپ اول، 1410ه.ق.

5.      ابن­حبان، ابي‌حاتم محمد، مشاهير علماء­الامصار اعلام فقهاء­القطار، تحقيق، مرزوق علي ابراهيم، دارالوفاء، چاپ اول، 1411ه.ق.

6.      ابن­حجر عسقلاني، الاصابه في تمييز الصحابه، تحقيق، عادل احمد عبدالموجود، بيروت: دارالكتب­العلميه، چاپ اول، 1415ه.ق.

7.      ابن­داوود حلی، تقی­الدین، رجال ابن داوود؛ نجف: المطبعه الحیدریه، 1392ه.ق.

8.      ابن­سعد، محمد، الطبقات الكبري، بيروت: دارصادر.

9.      ابن­عبدالبر القرطبی، الاستیعاب، تحقیق، شیخ­ علی محمد معوض و شیخ عادل احمد عبدالموجود، بیروت: دارالکتب­العلمیه، چاپ اول، 1415ه.ق.

10. ابن­كثير، السيره­النبويه، تحقيق، مصطفي عبدالواحد، بيروت: دارالمعرفه، چاپ اول، 1396ه.ق.

11. ابن­کثیر دمشقی؛ البدایه و النهایه، تحقیق، علی شیری؛ بیروت: دار احیاء التراث العربی، چاپ اول، 1408ه.ق.

12. اردبیلی الغروی الحائری، محمدبن­علی، جامع الرواه، قم: کتاب­خانه آیت­الله مرعشی نجفی، 1403ه.ق.

13. بخاري، محمدبن­اسماعيل، صحيح البخاري، بيروت: دارالفكر.

14. بلاذري، احمدبن­يحيي، فتوح­البلدان، قاهره: مكتبه النهضه المصريه، 1379ه.ق.

15. حاكم نيشابوري، محمدبن­محمد، مستدرك­الحاكم، تحقيق، يوسف­المرعشلي، بيروت، دارالمعرفه، 1406ه.ق.

16. حموی، یاقوت، معجم­البلدان، بیروت: داراحیاء التراث العربی.

17. دینوری، ابن قتیبه، الامامه و السیاسه، تحقیق، علی شیری، قم، انتشارات شریف رضی، چاپ اول، 1413ه.ق.

18. دینوری، ابوحنیفه، اخبارالطوال، تحقیق، عبدالمنعم عامر، داراحیاء الکتب العربیه، چاپ اول، 1960م.

19. شافعي، كتاب­الام، بيروت: دارالفكر، چاپ سوم، 1403ه.ق.

20. شیخ­حسن­بن­زین­الدین، التحریرالطاووسی، تحقیق، فاضل­الجواهری، قم: کتابخانه آیت­الله مرعشی نجفی، چاپ اول، 1411ه.ق.

21. شیخ طوسی، اختیار معرفه­الرجال (کشی)، تحقیق: میرداماد، محمدباقرالحسینی و سیدمهدی رجایی، قم: مؤسسه آل­البیت(ع)، 1404ه.ق.

22. صالحي شامي، محمدبن­يوسف، سبل­الهدي في سيرة خيرالعباد، تحقيق، عادل احمد عبدالموجود، بيروت: دارالكتب العلميه، چاپ اول، 1414ه.ق.

23. ضحاك، ابن ابي‌عاصم، الاحاد و المثاني، تحقيق: باسم فيصل احمد الجوابره، دارالدرايه، چاپ اول، 1411ه.ق.

24. طبری، تاریخ الامم و الملوک، بیروت: مؤسسه الاعلمی.

25. عبدالرزاق الصنعاني، ابي بكر، المصنف، تحقيق، حبيب الرحمان الاعظمي، المجلس العلمي.

26. علامه حلی، خلاصه الاقوال، نجف: المطبعه الحیدریه، چاپ دوم، 1381ه.ق.

27. قندوزي حنفي، شيخ سليمان، ينابيع­الموده لذوي­القربي، تحقيق، سيدعلي جمال اشرف حسيني، دارالاسوه، چاپ اول، 1416ه.ق.

28. مالك­بن­انس، كتاب­الموطاء، تحقيق، محمدعبدالفؤاد عبدالباقي، بيروت: داراحياء التراث العربي، چاپ اول، 1406ه.ق.

29. مجلسی، محمدباقر، الوجیزه فی علم­الرجال، ترتیب: عبدالله السبزالی الحاج، بیروت: موسسه­الاعلمی للمطبوعات، چاپ اول ، 1415ه.ق.

30. نسائي، احمدبن­شعيب، سنن النسائي، بيروت: دارالفكر، چاپ اول، 1348ه.ق.

31. نصربن­مزاحم­المنقری، وقعه صفین، تحقیق: عبدالسلام محمد هارون، المؤسسه­العربیه­للطبع والنشر والتوزیع، چاپ دوم، 1382ه.ق.

32. یعقوبی، تاریخ یعقوبی، قم: موسسه نشر فرهنگ اهل بیت(ع).

 

 

 


* کارشناس ارشد تاریخ تمدن اسلامی، جامعه المصطفی العالمیة.

[1].  ابن سعد، محمد، الطبقات الكبري، ص84، بيروت: دارصادر، ج3.

[2]. ابي‌حاتم محمد ابن حبان،  مشاهير علماء الامصار اعلام فقهاء القطار، تحقيق: مرزوق علي ابراهيم، ص 48، دارالوفاء، چاپ اول، 1411ه.ق.

[3] . ابن اسحاق؛ سيره ابن هشام، تحقيق: محمدمحيي الدين عبدالحميد، ج2، ص501، مكتبة محمدعلي صبيح و اولاده، 1383ق، ابن كثير، السيره النبويه، تحقيق: مصطفي عبدالواحد، ج2 ص 507، بيروت: دارالمعرفه، چاپ اول، 1396ه.ق.

[4]. الطبقات الكبري، ج3، ص84 .

[5]. ابن حجر عسقلاني، الاصابه في تمييز الصحابه، تحقيق: عادل احمد عبدالموجود، ج2، ص60 رقم 1723، بيروت: دارالكتب العلميه، چاپ اول، 1415ه.ق.

[6]. همان، ج7، ص74.

[7]. همان.

[8]. الطبقات­الكبري، ج3، ص84، ابن اسحاق، سيره ابن هشام، ج1، ص213و 245؛ محمدبن­يوسف؛ صالحي شامي، سبل الهدي في سيرة خيرالعباد، تحقيق: عادل احمد عبدالموجود، ج2، ص 363 و 368، بيروت: دارالكتب العلميه، چاپ اول، 1414ه.ق.

[9]. ابي بكر، عبدالرزاق الصنعاني، المصنف، تحقيق: حبيب­الرحمان الاعظمي، ج7، ص459، المجلس­العلمي،  احمدبن شعيب، نسائي، سنن النسائي، ج6، ص64، بيروت: دارالفكر، چاپ اول، 1348ه.ق؛ مالك­بن­انس؛ كتاب الموطاء، تحقيق محمدعبدالفؤاد عبدالباقي، ج2، ص605، بيروت: داراحياء­التراث­العربي، چاپ اول، 1406ه.ق؛ شافعي، كتاب الام، ج5، ص29، بيروت: دارالفكر، چاپ سوم، 1403ه.ق؛ سليمان­بن اشعث سجستاني، سنن ابي‌داوود، ج1، ص457، تحقيق سعيدمحمد اللحام، بيروت: دارالفكر، چاپ اول،1410ه.ق.

[10]. احمدبن­يحيي، بلاذري، فتوح البلدان، ج3، ص580، ش1104، قاهره: مكتبه النهضه المصريه، 1379ه.ق.

[11]. ابن حجر عسقلاني، الاصابه في تمييز الصحابه، ج7، ص74، رقم9760.

[12]. الطبقات الكبري؛ ج3، ص85؛ شيخ سليمان قندوزي حنفي، ينابيع الموده لذوي القربي، ج1، ص181، تحقيق سيدعلي جمال اشرف حسيني؛ دارالاسوه، چاپ اول، 1416ه.ق.

[13]. ضحاك، ابن ابي‌عاصم، الاحاد و المثاني، تحقيق باسم فيصل احمد الجوابره؛ دارالدرايه، چ1، 1411ه.ق، ج1، ص262 / بخاري، محمد بن اسماعيل؛ صحيح البخاري؛ بيروت: دارالفكر، ج5، ص21.

[14]. الطبقات الكبري، ج3، ص85؛ابن­حجر عسقلاني؛ الاصابه في تمييز الصحابه، ج7، ص74، رقم9760.

[15]. الطبقات الكبري، ج3، ص84 .

[16]. محمدبن­محمد حاكم نيشابوري، مستدرك الحاكم،ج4، ص60،تحقيق: يوسف­المرعشلي؛ بيروت: دارالمعرفه، 1406ه.ق.

[17]. پيشين، ج8، ص270.

[18]. ابن کثیر دمشقی، البدایه و النهایه،ج7، ص279،تحقیق: علی شیری، بیروت: داراحیاء­التراث­العربی، چاپ اول، 1408ه.ق.

[19]. همان؛ طبری، تاریخ­الامم و الملوک، بیروت: مؤسسة­الاعلمی، ج3، ص428، عمربن­شبه­النمیری، تاریخ المدینة المنوره، تحقیق: فهیم محمد شلتوت، قم: قدس، ج3، ص118-119.

[20]. طبری، تاریخ الامم و الملوک، ج3، ص340-341 ، تاریخ المدینة المنوره، ج3، ص 118-119.

[21]. تاریخ المدینة المنوره، ج3، ص 119.

[22].  تاریخ الامم و الملوک، ج3، ص393.

[23]. نک: معجم البلدان، بیروت: دار احیاء­التراث­العربی، ج2، ص458.

[24]. تاریخ المدینة­المنوره، ج4، ص1307.

[25]. همان.

[26]. تاریخ یعقوبی،ج2، ص175، قم: موسسه نشر فرهنگ اهل بیت(ع).

[27]. ابن قتیبه دینوری،  الامامه و السیاسه،ج1، ص57،تحقیق علی شیری، قم: انتشارات شریف رضی، چاپ اول، 1413ه.ق.

[28]. تاریخ یعقوبی،ج2، ص176.

[29]. تاریخ المدینة­المنوره، ج4، ص1153.

[30]. تاریخ یعقوبی،ج2، ص186.

[31]. تاریخ الامم والملوک، ج3، ص445-446.

[32]. همان، ج3، ص410.

[33]. معجم­البلدان، ج1، ص229.

[34]. نک: فتوح البلدان،ج1، ص268، قاهره: مکتبه­النهضه­المصریه، 1379ه.ق.

[35]. همان، ج1، ص269.

[36]. نک: تاریخ یعقوبی،ج2، ص186.

[37]. ابوحنیفه دینوری، اخبارالطوال،تحقیق عبدالمنعم عامر،ص141،داراحیاء­الکتب­العربیه، چاپ اول،1960م.

[38]. نک: تاریخ الامم والملوک،ج3، ص548.

[39]. همان، ج4، ص80.

[40]. همان، ج4، ص80-81، نصربن مزاحم­المنقری، وقعه صفین، تحقیق عبدالسلام محمد هارون،ص37،المؤسسه­العربیه للطبع و النشر و التوزیع، چاپ دوم، 1382ه.ق.

[41]. نک:  البدایه و النهایه، ج7، ص279.

[42]. ابن عبدالبر القرطبی، الاستیعاب، تحقیق شیخ علی محمد معوض و شیخ عادل احمد عبدالموجود،ج3، ص425، بیروت: دارالکتب العلمیه، چاپ اول، 1415ه.ق.

[43]. ابن­حجر عسقلانی، الاصابه، تحقیق شیخ عادل احمد عبدالموجود،ج6، ص9،بیروت: دارالکتب العلمیه، چاپ اول، 1415ه.ق.

[44]. ابن اثیر جزری، اسدالغابه،ج4، ص293،بیروت: دارالفکر، چاپ اول، 1419ه.ق.

[45]. نک: الاصابه، ج6، ص9.

[46]. همان؛ اسدالغابه،ج4، ص293؛ الاستیعاب، ج3، ص425.

[47]. الاصابه، ج6، ص10.

[48]. همان.

[49]. همان.

[50]. نک:  الاستیعاب، ج3، ص426.

[51]. نک:  اسدالغابه،ج4، ص293.

[52]. نک: الاصابه، ج6، ص10.

[53]. ابن داود حلی، رجال ابن داود،ص158،نجف: المطبعه الحیدریه، 1392ه.ق.

[54]. علامه حلی، خلاصه الاقوال،ص256،نجف: المطبعه الحیدریه، چاپ دوم، 1381ه.ق، شیخ حسن­بن­زین­الدین، التحریر الطاووسی، تحقیق فاضل الجواهری،ص53، رقم396،قم: کتاب­خانه آیت­الله مرعشی نجفی، چاپ اول، 1411ه.ق؛ محمدبن­علی اردبیلی الغروی الحائری، جامع الرواه،ج2، ص45، قم کتاب­خانه آیت­الله مرعشی نجفی، 1403ه.ق.

[55]. محمدباقر مجلسی، الوجیزه فی علم الرجال،ترتیب عبدالله السبزالی الحاج،ص288، رقم1532، بیروت: مؤسسة الاعلمی للمطبوعات، چاپ اول، 1415ه.ق.

[56]. شیخ طوسی، اختیار معرفه الرجال (کشی)،ج1، ص286، تحقیق میرداماد، محمد باقرالحسینی و سیدمهدی رجایی؛ قم: مؤسسه آل البیت(ع)، 1404ه.ق.

[57]. همان.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *