چکيده
طایفه «چک» در سال 962 قمری به پادشاهی رسید. این دوره که پادشاهانش شيعه دوازده امامی بودند، دوره ای استثنایي در تاريخ پرفراز و نشيب تشیع کشمير به حساب مي آيد. در اين دوره 32 ساله شش نفر از شيعيان حکومت کردند. اين دوره سبب شد تا تشيع بيش از گذشته، در کشمير توسعه و گسترش یابد. به نحوي که اغلب جمعيت کشمير را شيعيان تشکيل مي دادند.
واژگان کليدی: کشمير، ميرشمس الدين عراقي، چک ها، شيعيان کشمير.
مقدمه
طايفه چك ها از دودمان شیعیان دوازده امامی بودند که 32 سال از (962 – 994 ق) بر كشمير حكومت راندند. و تحول عظيمي در آن به وجود آوردند. اين طايفه در واقع اهل «داردُو» بودند كه اکنون «كشن گنگا ويلي» شناخته می شود. «لنگر چك»، بزرگ اين خانواده بود که بر اثر درگیری و اختلاف با پسر عموهای خود با ديگر اعضای خانواده در زمان حكومت سهديو (۷۰۱ –۷۲۰ ق)از داردو به دره كشمير آمد و منطقه «تره گام» در غرب كشمير را برای مسکن خود اختيار كرد. طبق منابع، وی در سال ۷۲۵ قمری از آیین قبلی بودایی دست کشید و با ره نمود های سیدشرف الدین موسوی مسلمان شد.
این طايفه که افراد آن در ابتدا سرباز و از خدمت کاران دربار بودند، به تدريج در دربار نفوذ یافتند؛ به ويژه درگيري شاه زادگان« شاه میری» براي به دست آوردن دولت و حكومت، نفوذ چك ها را بيش از بيش افزايش داد؛ زیرا چك ها از توانایي و شجاعت خاصي برخوردار بودند. نفوذ آنان در دربار تا حدي گسترش یافت كه مي-توانستند پادشاه را عزل و نصب كنند. سه نفر از چك ها به نام «پاندو چک»، «حسین چک» و «کاجی چک» كه علاوه برتوانایي و شجاعت بي مثال، نفوذ زيادي در دربار یافته بودند، توسط ميرشمس الدين عراقي شيعه شدند و براي ترويج تشيّع در كشمير كمك زيادي به او نمودند.
در عرض اين ها، قبيله و طايفه ديگري نيز از چك ها، به رهبری «شمس چک» فرزند«هلمت چک»(متوفی 907)، وارد كشمير شدند كه رقيب اصلي سياسي و ديني چك هاي شيعه به شمار می آمدند. آنان اهل تسنن بودند و در شهرستان كپواره در غرب كشمير زندگي مي كردند. اينها با چك ها ی شيعه بیگانه بودند و معمولاً بين آنان جنگ و دعوا وجود داشت.
حكومت چک ها
حكومت و پادشاهي چک ها از سال 962 قمري شروع شد، اما سال ها پيش از آن، آنان در اوایل نيمه اول قرن دهم قمری، در دوران زندگي ميرشمس الدين عراقي، نفوذ زيادي در دربار و حكومت یافته بودند و به سبب شجاعت و توانايي جسمي و تيزهوشي بعضي از بزرگان آنان از جمله کاجی چک و دولت چک، در رأس سياست قرار داشتند و به مقام نخست وزیری دست یافتند.
كاجي چك
كاجي چك اولين نفر ازخانواده چک ها بود که درسال ۹۲۴ قمری به سمت نخست وزيری کشمیر منصوب شد. ميهن پرستي وي، كشمير را از سه حمله پياپي مغول ها در سال هاي 934، 935 و 938 نجات داد .
سرانجام ميرزاحيدرکاشغری كه با دعوت و هم كاري بعضي از بزرگان اهل سنت به حكومت رسيد، او را بركنار کرد. و کاجی چک در 23 جمادي الاخرسال 952 قمري درگذشت. با مرگ وی شيعيان، و به ویژه خاندان چک دچار تفرقه شدند؛ چون ديگر كسي نبود كه اتحاد آنان را حفظ كند. لذا آنان دچار عدم اعتماد به نفس و نااميدي شدند.
در سال 957 قمري بين ميرزاحيدرکاشغری نخست وزیر وقت، و بعضي از امرا و بزرگان اهل تسنن كه در به حكومت رساندن وي شريك بودند، اختلاف به وجود آمد. این اختلاف به درگيري انجامید و در اين جنگ، شيعيان نيز به فرماندهي «دولت چک» حضور چشم گيري در صف مخالفان وي داشتند. اين درگيري با کشته شدن ميرزاحيدر در همان سال به پايان رسيد.
دولت چك (958 – 962 ق)
شيعيان و چك ها با رهبري دولت چك، موقعيت خود را تحكيم بخشيدند. ابراهيم شاه پادشاه كشمير، دولت چك را به نخست وزيری منصوب كرد. اما بعد از چهارسال و چند ماه، دولت چك به علت دعواي خانوادگي، غازی چك و حسين چك پسرعموهاي دولت چک، او را بر كنار کردند و غازی چك به نخست وزيري رسيد.
غازی چك(962 – 971 ق)
روزي در دربار حبيب شاه، اشتباهي از شاه سرزد و به همین دلیل، علي چك برادر غازی چك آشكارا تاج را از سر حبيب شاه برداشت و بر سر غازی چك – كه خود را پادشاه خواند- نهاد. غازی چك اندكي پس از دست يابي به تاج و تخت سلطنتي، شورش اشراف سركش را سركوب كرد و صلح و آرمش را در كشمير برقرار ساخت. وي تمام مناطق از جمله لداخ، اسكردو، گلگت، پكهلي، داردو، كشتوار و كوه هايي هند را كه قبل از او اعلام استقلال كرده بودند، تصرف نمود و دوباره به كشمير ملحق ساخت. او مذهب را براي اتباع خود آزاد و كار اجباري را لغو كرد. غازی در سال 971 قمری جاي خود را به برادرش حسين چك داد
حسين چك (971 – 978 ق)
وی با يك رشته توطئه هاي پياپي روبه رو شد كه همه را سركوب كرد. حسين چك حكم راني رحيم، مديري لايق و از ذائقه خوبی برخوردار بود. او پس از نمازجمعه، بين مردم فقير و نيازمند پول تقسيم مي كرد. او كشور را از شر دزدان و سارقان رهانيد. البته در این دوره، با توطئه و فریب کاری مغرضان و معاندان تشیع، از جمله قاضی حبیب و قاضی موسی، درگیری شدید مذهبی بین شیعه و سنی اتفاق افتاد که به کشته شدن چند نفر از شیعیان انجامید.
علي چك(978- 986 ق)
حسين چك در سال 978 قمری به علت ضعف و ناتواني، به نفع برادرش علي چك كناره گيري كرد و به اين ترتيب سلطنت به علي چك رسيد. اصلاحات علي چك در زمينه قوانين كيفري مانند برانداختن مجازات، قطع اعضا و اعدام، محبوبيت بيشتر او را در بين مردم موجب شد. او ناآرامي داخلي را كه اشراف سركش و بعضي از افراد ناراضي از سلسله چك به وجود آورده بودند، سركوب كرد و امنيت را به كشور بازگرداند. او براي ايجاد اتحاد بين مسلمانان، نخست وزير خود به نام سيدمبارك را از اهل تسنن انتخاب كرد.
يوسف چك(986 ق)
علي چك بر اثر آسيب سختي كه از ناحيه زين اسب در هنگام بازي چوگان به او رسيد، از دنيا رفت. و سپس در جنگي كه بين يوسف چك و ابدال چك براي جانشيني علي چك اتفاق افتاد، يوسف چك پيروز شد و به سلطنت رسيد. او تمام ماليات هاي غيرعادلانه را که از زمان پادشاهان قدیم رایج بود، لغو کرد و کوشید تا موقعيت خود را تحكيم بخشد. هم چنین «سیدمبارک» را در نخست وزیری ابقا کرد. چند ماه از سلطنت يوسف نگذشته بود كه اشراف ناراضي و نيز نزديكان حسود وي شورش گسترده اي به راه انداختند. يوسف با آنها وارد جنگ شد و شكست خورد و به راجوري فرار كرد. در این هنگام، نخست وزير او به سلطنت دست يافت. اما به قدرت رسيدن سیدمبارك، بسياري از اشراف چك را ناراحت كرد. آنها از يوسف دعوت كردند تا به كشور بازگردد. اما يوسف هنگام درگيري با مبارك، كمكي از دعوت كنندگان دريافت نكرد. و بار ديگر شكست خورد و به راجوري گريخت.
لوهرچک(988 ق)
در اين ميان اشراف چك، تلاش كردند و موفق شدند مبارك را وادار سازند تا به نفع لوهرچك كناره-گيري كند. سلطنت نه ماهه لوهر، عادلانه و با رفاه چشم گیری هم راه بود.
پادشاهی يوسف چك برای بار دوم(988 – 994ق)
يوسف براي بازپس گيري تخت و تاج، از اكبرشاه تقاضاي كمك كرد. اكبر در آن زمان، منتظر چنين فرصتي بود و مي خواست كشمير را به هند ملحق كند تا مرز شمالي مستحكم خود را كه از تبت، كشمير، كابل، قندهار تا بلوچستان ادامه داشت، استوارتر گرداند. اكبر به درخواست يوسف جواب مثبت داد و نيروهاي خود را به فرماندهي راجه مان سينگ، براي حمله به كشمير اعزام كرد. اما يوسف چك وقتي به لاهور رسيد، آثار ناخوش-آيند اين حمله را فهميد كه از آن پس خارجي ها، با او به عنوان يك خراج گزار رفتار خواهند كرد. به همین دلیل، از نيروهاي مغول تقاضای کمک نکرد و با جمع آوري نيروهاي محلي، به تنهايي با لوهرچك جنگيد و پيروز شد و بار ديگر درسال 988 قمری به سلطنت دست يافت. اكبرشاه از اين كه يوسف از نيروهاي او استفاده نكرد، ناراحت شد و بعد از مدت كوتاهي دو سفير به كشمير اعزام كرد و به يوسف پيغام فرستاد تا خود را به سرعت به دربار اكبر برساند. یوسف به سبب حفظ كشور از حمله اكبر، مي خواست به دربار او برود. اما تقاضاي عموم براي مبارزه با حمله و تهاجم اكبر ، تصميم وي را تغيير داد.
برخورد يوسف با درخواست اكبر، او را خشمگين ساخت و او فرمان حمله به كشمير را صادر كرد. ارتش مغول دراوایل سال 994 قمری، از طريق هزاره وارد كشمير شد و در «باره مولا» جنگ آغاز گشت. لشکر مغول بر اثر نبود مواد غذايي، سرد بودن هوا و به ویژه مقاومت سرسختانه كشميري ها، عقب نشيني کرد وخواستار صلح شد. يوسف به طور پنهاني، با فرماندهان مغول درباره صلح مذاكره كرد. آنان به او اطمينان دادند فقط بعد از اداي احترام به دربار اكبر، به كشورش برگردد. يوسف كه مايل بود كشور و مردمش را از آزار بعدي ارتش مغول نجات دهد، صلح نامه را پذيرفت. يوسف در سال 994 قمری در دربار اکبر حضور يافت اما به جاي اجازه بازگشت به کشمير، درلاهور زنداني و سپس به بهار تبعيد شد. وي سپس در سال 1000قمری از دنيا رفت و در بيسواک منطقه پتنه به خاک سپرده شد.
يعقوب چک(994 ق)
پس از نقض پيمان صلح به وسيله مغول ها، يعقوب چک خود را پادشاه کشمير اعلام کرد. در دوران حکومت وی، رقيبان سياسي او به بهانه هاي مختلف، تعصب هاي مذهبي را شعله ور کردند که به سلب آزادي و استقلال کشور انجامید.
قاضي موسي مسئولیت همه فتنه ها را به عهده داشت. وي عالمی سني بود و نسبت به شيعيان خيلي تعصب داشت. او براي از بين بردن خانواده پادشاهان شيعه، با مخالفان آنان در ارتباط بود و به آنان کمک مي-کرد. وي در حکومت يعقوب چک و قبل از آن، مرتکب خطاهایی شده بود که نمي شد از آنها به راحتي گذشت؛ به همین دلیل، يعقوب چک او را به سبب توطئه بر ضد حکومت به اعدام محکوم کرد. اين اقدام، شورش بيشتر در کشمير را موجب شد. بزرگان اهل تسنن از قتل او سوء استفاده کردند و مردم را عليه يعقوب تحريک نمودند و کم کم وحدت کشميري ها از هم پاشيده شد. علما و امرای اهل تسنن که حاضر نبودند پيش-رفت شيعيان را در کشمير ببينند، هيأتي به رهبري شيخ يعقوب صرفي و بابا داوود خاکي به دربار اکبرشاه فرستادند و از او خواستند تا کشمير را نيز به قلمرو خود ملحق سازد. اکبر نيز با شرایط زیر درخواست آنان را پذیرفت:
1. بعد از تسلط مغول بر کشمير، از کشميري ها در مسئوليت هاي حساس و کليدي استفاده نکند؛
2. چک هاي شيعه در کشمير، اجازه زندگي کردن نداشته باشند؛
3. کشميري ها نتوانند از اسلحه استفاده کنند و در ارتش استخدام شوند؛
اکبرشاه بعد از توافق طرفین، سپاهيان خود را به فرماندهي قاسم خان به کشمير فرستاد. عموم اهل تسنن با شنيدن خبر ورود سپاه خوش حال گشتند به ارتش مغول ملحق شدند. يعقوب چک براي دفاع از وطن آماده جنگ شد اما جنگ با شکست يعقوب چک پایان یافت و او به کشتوار گريخت. به این نحو ارتش مغول، در اواخر سال 994 قمری وارد کشمیر شد.
يعقوب چک بعد از آن به جنگ چريکي روي آورد و حملات متعددي به نيروي مغول وارد کرد و حتي يک بار تا مرز پيروزي نيز پیش رفت. اما در همين حال، خطایي سياسي از او سرزد که به شکست مجدد او انجامید. و بدین گونه سلسله چک ها منقرض شد.
يعقوب جنگ هاي چريکي را ادامه داد. اما اکبرشاه درسال 996 قمری به کشمير آمد و به بهانه مذاکره؛ يعقوب چک را توسط مهره هاي خود، به صلح وادار کرد. يعقوب صلح را پذيرفت و از جنگ دست برداشت. اکبر باز به قول خود وفا نکرد و يعقوب را زنداني کرد. در زندان قاسم خان که ضربات سختي از يعقوب چک ديده بود، او را با زهري که در برگ فلفل و يا در يک برگ سبزي خوردني قرار داده بود، مسموم کرد و از بين برد.
عوامل سقوط حکومت چک ها
تاریخ نگاران اهل سنت، تهمت هاي زيادي به پادشاهان چک به ويژه يعقوب چک مي زنند که بيان همه آنها در اين مقاله مقدور نيست. از جمله اين که يعقوب را فردی افراطي مذهب می دانند که بزرگان اهل سنت را کشت تا فقط به حکومت دست یابد، بلکه به پادشاهي چکان و از دست رفتن استقلال کشور انجامید اما اين واقع بينانه نيست. بلکه سقوط دولت چک ها، هم عوامل داخلي دارد و هم عوامل خارجي:
الف) عوامل داخلي:
1. توطئه و شورش هاي مستمر امرا و بزرگان اهل سنت؛
2. تعصب مذهبي علمای اهل سنت نسبت به تشيع؛
3. جنگ و دعواي شاه زادگان براي جانشيني؛
4. هم راهي اهل سنت با مهاجمان خارجي و نبود استقامت در برابر تهاجمات آنها؛
5. اختلاف مذهبي شيعه و سني که به سبب رقابت سياسي و رهبران به وجود آمده بود.
ب) عوامل خارجي:
1. ايجاد اختلاف و از بين بردن وحدت ملي کشميري ها توسط مغول براي تسلط بر کشمير؛
2. حمايت و کمک بي دريغ مغول از شورشيان براي تصرف کشمير؛
3. دخالت مغول در سيستم اداري کشمير؛
4. حملات و تجاوزات گسترده مغول.
اين عوامل سبب شد تا حکومت چک ها سقوط کند و کشمير از استقلال و آزادي محروم گردد.
خدمات دینی و فرهنگي چک ها
به يقين دورة چک ها را مي توانيم دورة استثنایی در تاريخ شيعيان کشمير بناميم. در اين دوره کارهاي دینی و فرهنگي زيادي صورت گرفت. چون شيعيان در رأس سياست بودند و اوضاع کشمير نيز براي هر نوع فعاليت براي تمام کشميري ها به ويژه شيعيان مساعد بود، آنان از فرصت پيش آمده، خوب استفاده کردند و پايه-هاي تشيع را مستحکم ساختند.
در اين دوره علوم پيش رفت کرد. شيعيان علاوه بر مدارس قدیم، مدرسه های جدیدی نیز بنا کردند و در آن جا به پسران و دختران رايگان آموزش داده مي شد؛ مدارسی چون عروۃ الوثقی،ٰ تطهیرالجنان، ابوبرکات و ملارضی.
حسين چک در کشمير، دانشکده ای تأسيس کرد که در آن امکاناتي مانند خوابگاه براي دختران و کتاب-خانه وجود داشت. وی درآمدهاي منطقه «زينه پور» را براي تأمین هزینه های فارغ التحصيلان دانشکده اختصاص داد. مدير اين دانشکده فتح الله حقانی و معاون او ملا درويش بود. در زمان حکومت يوسف شاه، ملکه و خانم او حبه خاتون، سنگ بنای شعر کشميري را گذاشت و طولي نکشيد که روي آن، ساختمان عظيمی از شعر و ادب کشميري بنا شد.
در اين دوره، فنون و هنر نيز به اوج خود رسيد. پادشاهان چک، از سرپرستان و حاميان فنون و هنر بودند. آنان براي گسترش هنر هميشه می کوشیدند. ادب و شعر و فن خوش نويسي در اين دوره به اوج خود رسيد و خط نستعليق پيشرفت زیادی کرد. خطاط معروف آن دوره محمدحسين بود که وقتي اکبرشاه کشمير را فتح کرد، لقب زرين به او داد. اين فن به شيعيان اختصاص داشت و شيعيان آثار خوب و ارزنده اي به وجود آوردند. اما اين فن بعد از اين دوره، به سبب حوادث سياسي و تحت تعقيب بودن شيعيان توسط حاکمان مغول و افغان، از بين رفت.
بعضي از حاکمان به ویژه يوسف چک و حسين چک فرهنگ ساز بودند. يوسف از علوم و فنون مختلف آگاهي داشت. او به زبان کشميري، فارسي و گاهي به زبان اردو شعر مي گفت. چون خودش شاعر خوبی بود، شاعران، عالمان و موسيقي دانان را در دربار خود جاي مي داد و احترام خاصي براي آنان قائل بود و جوايز نفيسي به آنان مي داد. يوسف خودش در فن موسيقي ماهر و استاد به حساب مي آمد.
حسين چک نيز که طبق نقل تاریخ نویسان شایسته ترين فرد حاکم از طایفه چک بود، علاوه بر حاکم سياسي، شخصيتی فرهنگي به شمار می آمد. او علاوه بر تأسيس مدارس در کشور، اهل قلم و هنرمندان را در پناه خود قرار داد. حسين تنها پادشاهی بود که کارهايش را برنامه ريزي کرد. وي روزهای جمعه را به گفت گو با ادبا و محققان اختصاص می داد؛ شنبه را در صحبت کاهنان برهمن و بودایي مي گذراند؛ يک شنبه را با صوفي ها صرف مي کرد؛ دوشنبه با قاضي و مفتي هاي دربار مي نشست؛ سه شنبه به شکار مي رفت؛ چهارشنبه را با ارتش سپري مي نمود و پنج شنبه را در مصاحبت موسيقی دانان و دوستان به سر مي برد.
ترویج زبان فارسي
فارسي، زبان دربار پادشاهان چک بود. فرهنگ ايران از زمان شاه ميري ها وارد کشمير شد. فرمان روايان چک مانند شاهان صفوي شيعه بودند. لذا روابط آنان با دربار صفويه نيز بسيار خوب بود. به هيمن دليل، تعدادي از ادبا و شاعران شيعه، از ايران به کشمير هجرت کردند که در نتيجه آن، فرصتي مناسب براي رشد ادبيات و زبان فارسي به دست آمد. از شش پادشاه چک، سه تن به نام هاي حسين شاه، علي شاه و يوسف شاه خود ذوق شعر داشتند. آنها شاعران بسياري را در دربار پرورش دادند و به ترويج زبان و ادبيات فارسي کمر همت بستند. شاعران بنابر مقتضيات آن زمان، به سبک عراقي شعر مي سرودند که بی شک به دليل رابطه فرهنگي کشمير با مناطق فارسي زبان بوده است.
شاعران شیعه این دوره
همان طور که اشاره شد، روابط و مناسبات نزدیک پادشاهان چک با دربار صفوي، مهاجرت تعداد زیادی از اديبان و شاعران شيعه از ايران به کشمير را باعث گردید. در نتيجه فرصتِ مناسبي براي رشد ادبيات و شعر زبان فارسي به دست آمد. بعضی از شاعران آن دوره که در زبان فارسي و یا احياناً در زبان ديگري از جمله زبان کشميری شعر مي سرودند. چنین بودند؛ عبارتند از:
1. مير علي
وي از شاعران ايراني بود که در زمان حسين چک به کشمير آمد. وی علاوه بر شاعری، عالمي معروف و فاضلي برجسته بود و در خوش نويسي نظير نداشت. وي در اطراف نوشهره در بته کدل زندگي مي کرد. او در همان مسجدي که در آن جا ساخته، مدفون است. اين دو بیت از آن اوست:
گل به دستم چه نهي در کف من خار خوش است
اين گل تازه بر آن گوشة دستار خوش است
سبوسبو ده و خم خم دل لوند مرا
قدح چه آب زند آتش بلند مرا
2. ملا نامي اول
وی از شاعران و درباريان حسين چک بود و در علم صرف و نحو مهارت کامل داشت. وی با شرکت در محافل و مجالس، آنها را پر رونق مي کرد. اين اشعار از آن اوست.
عروسی است ميشادي آیين او
که نتوان روان داد کابين او
به خاموش چهره زباني دهد
بفرتوت زور جواني دهد
چو پيداست چون عودتن را گهر
ميآتش که پيدا کندشان هنر
3. ملا نامي ثاني
وی نيز از شاعران و درباريان حسين چک به شمار می آمد. او شاعری گستاخ و رازدار پاشاه بود. روزي به جاي دو خلعت از دو عيد براي اسب، اين جور استدعا کرد:
خلعت شاهي مرا اسپي رسد يا زين رسد
پادشاه در جوابش نوشت:
اين چنين کم فهم را نه آن رسد نه اين رسد.
4. مولانا مهري
وی از شاعران علي چک بود. به نوشته اعظم ددمري، او استاد، خوش فکر و از فضایل علمي بهره مند بود. درباره اميرالمؤمنين می گوید:
مرتضي پادشه سند عالي نبي است آفتابي است که برج شرفش دوش نبي است
5. ملا محمدامين مستغني
وي شاعری برجسته و استاد شعر بود. طبيعتی موزون داشت و در مجالس پادشاهان چک حاضر مي شد و از درباريان آنان به شمار می رفت. وی کشميري الاصل بود. او درباره کشمير می گوید:
دوشينه به چشم دل نهان از مردم ديدم نه بهشت بلکه کشمير دوم
خاکي از عبير و مشک آگنده خمير آبي ز صفا و جود خود يافته گم
6. ميرزا علي خان
وی ايرانی الاصل بود که در زمان حاکمان چک به کشمير آمد و در ارتش مشغول خدمت شد. وی شاعری برجسته بود و به خوبي شعر مي گفت. اين بیت از آن اوست:
شام چو از چهره فکندي نقاب تاب نياورد و نشست آفتاب
7. علي ملک چک
او در ارتش بود و منصب بالايي داشت. علاوه بر خطاطی، شعر هم مي گفت، این بیت از اوست:
ترانة تکمه سرخ اسب بر قبایي حرير که کشته قطره خون منت گريبان گير
8. ملک حيدر چادوره
وی نیز افسر ارتش بود و شعر هم می گفت. این بیت از اوست:
تير شرگان تو از جوش جان مي گذرد آري اين تير به زور دو کمان ميگذرد
علاوه بر اینها، بابا طالب اصفهانی، حسين شاه چک، پادشاه يوسف چک و خانم حبه خاتون از شاعران معروف این دوره هستند .
کشميري ها اطلاعات مربوط به تدريس و تعليم زبان فارسي را به دو شيوه به دست مي آوردند: يا خود براي تحصيل علم و ادب به مراکز فرهنگي علمي خراسان مي رفتند و يا از محضر آن عده از علمای اسلام استفاده مي کردند که به کشمير مي آمدند.
زبان فارسي اين دوره در کشمير هنوز با کلمه هاي محلي آميخته نشده بود؛ زيرا زبان فارسي به طبقه اي خاص اختصاص داشت و فقط در امور مذهبي، علمي، ادبي، امور اداري و دولتي به کار گرفته مي شد. در آن زمان، تمام کتاب هاي علمي و ادبي را به زبان فارسي و به خط نستعليق می نوشتند.
در اين دوره، برای گسترش فرهنگ شيعي، نيز کارهاي زيادي انجام گرفت؛ از جمله:
الف) ساخت حسينيه جدي بل
اين اولين حسينيه شيعيان کشمير است که براي عزاداري حضرت اباعبدالله الحسين بنا شد.
ب) بازسازي خانقاه ميرسيدعلي همداني
با آمدن ميرسيدعلي همداني به کشمير سلطان سکندر پادشاه وقت کشمير، در سال 796 قمري براي عبادت و رياضت سيدمحمد همداني فرزند ميرسيدعلي، خانقاهي ساخت. اما اين ساختمان بعد از او، به علت آتش سوزي هاي متعدد خراب شده بود. کاجي چک به فرمان ميرشمس الدين عراقي براي محفوظ ماندن آن از آتش سوزي مجدد، تمام خانه هاي اطراف آن را خريداري کرد و ساختمان خانقاه را نيز بازسازي نمود.
ج) ايراد خطبه به اسم دوازده امام در مسجد جامع
نویسنده بهارستان شاهي در اين باره مي نويسد:
« از ترس تهديدات وتخويفات ميرزا حيدر، هيچ کس از مردم اين ممالک نام ائمه معصومين بر زبان نمي توانستند گرفت و از اغوا و اخلال، ملايان اين جا ذکر دوازده امام نمي-کردند و اطلاق بر ايشان گناه و نامشروع مي دانستند و اهالي و موالي اين ممالک از نام و نشام ائمه معصومين و اسماي شريفه اهل بيت رسول رب العالمين، چنان اجنبي و بيگانه بودند که يک روز در مجلس حسين شاه، از قاضي حبيب اسماي شريفه معصومين پرسيدند و آن چنان بيگانه بود که بعد از اسامي شريفه حضرت اميرالمؤمنين، امام حسن و امام حسين(ع) به غير از نام حضرت امام جعفر صادق(ع) نام کسي نمي دانست و هيچ يکي از ائمه باقي به نام نگرفته … و اين مَلک دولت چک سعادت مند در عهد حکومت خود در مسجد جامع فرمود تا خطبه دوازده امام بخوانند و از آن باز به طريقي که در زمان حيات مير شمس الدين محمد عراقي مي خواندند هم در مسجد جامع و هم در جاهاي ديگر خطبه دوازده امام مي خواندند و ذکر ائمه معصومين مي کنند و نمي ترسند و اميد صادق است که شوارع اين اعمال و نتایج اين افعال يوم لاينفع مال و لا بنون سبب نجات و وسيله درجات آن حميده صفات خواهد شد.
اين مطلب را حسن نیز درکتاب خود آورده است.
د) باز سازي خانقاه زدي بل (خانقاه مير شمس الدين عراقي)
نگارنده بهارستان شاهي در اين باره مي نويسد:
به سبب تعصب، خانقاه متبرکه بلکه تمام بقعة شريفه حضرت اميرشمس الدين عراقي را منهدم و ويران ساخته بود و ملک و دولت عالي همت، آن خانقاه متبرکه را به مساعي جميله عمارت نموده، به مرمت و آبادي ساختنِ آن اهتمام فرمود و در تاريخ سنه نهصد و پنجاه و نهم هجري که بقعة متبرکه را به اتمام رسانيد و براي مددِ معاشِ فرزندان و اولاد و احفاد حضرت شمس الدين محمد عراقي چند دهي از وقضياتِ قديمه مخلّصِ ساخت و مجاوران و عاکفانِ آستانِ ملائکِ آشيان را به وظایف و اوراد بنواخت تا آن خانقاه متبرکه باز به طريقة قديمه به جلوس اهل اربعين و احيای احکام اسلام و قواعد دين و آداب و ارکان عبادتِ ارباب تعين معمور گشت و به مواظبتِ اوراد و اوقات جمعه و جماعت در خمس صلوات و سایر و ظایف و اذکار و طاعاتِ ليل و نهار و به دست اهتمام آن ملک سعادت ياد آبادان شد.
ﻫ) ساخت خانقاه حسن آباد.
نگارنده بهارستان شاهی در این زمینه می نویسد:
و ديگر از آن جمله آن ست که حضرت بابا حسن، خوبي مواضع و نيکویي بسيار منازل ملاحظه نموده، منزل حسن آباد را براي مرقد و مزار حضرت بابا اختيار فرمودند و ملک سعادت مند اموال خود خرج کرده زمين ها و باغات آن مواضع از دست صاحبان و مالکان آن اراضي به زرها خريده و تابوت حضرت بابا آورده و در همان جا تدفين و مرمت و تربيت آن مواضع پرداخته و تقصيرات و نحديات جاها را همواره و مصفّا ساخته، آن منزل را زيارت گاه محبان و مطاف زائران ساختند و به عمارات مشغول شده، خانقاهي به آن وسعت و بلندي افراختند و هر يک از فرزندان ارج مند حضرت بابا، به عمارت منازل و بيوتات پرداختند و هر کدام از اولاد و احفاد و بنا بر نواسي آن حضرت در همان منزل، رخت استقامت و لنگر اقامت انداختند.
و) احياي سلسله تصوف
ميرزاحيدرکاشغری در سال 947 قمری بر کشمير مسلط شد. نگارنده بهارستان شاهي می نویسد:
ميرزاحيدر از غايت انکار طريق مستقيمة نوربخشيه بلکه سلسلة قومية همدانيه را از اين بکليه محو و معدوم ساخته بود؛ چنان چه در تمام اين ممالک، از آن سلسلة شريف هيچ اثري باقي نمانده بود و قريب هشت سال هيج کس از اهالي و موالي اين ممالک، دم از آن سلسلة عاليه نتوانستند زد؛ بلکه از کمال تعصب خود مذهب شافعي که در تمام اهل عالم از شرق تا به غرب انکار آن مذهب نتوانند کرد، مردم اين ممالک را منع مي کرد که هيچ کس شافعي المذهب هرگز نباشد و ماسوي مذهب حنفيه، تمام مذهب را محو و منسوخ ساخته و ملک دولت (چک) سعادت مند به همت بلند خود باز سلسله عاليه همدانيه را برپا ساخته و تقويت و تمشيت حضرت بابا حسن پرداخته تا که آن حضرت خانقاهي و چله خانة عمارت نموده، در تربيت و ترويج سلسله همدانيه اهتمام تمام و مساعي لاکلام فرمود و جميع از درويشان و صوفيان عاليشان، آن سلسله عاليه که در اين مملکت زنده بودند، همه را جمع کرده، به اربعين نشانده و رسوم و قواعد سلسله همدانيه و شرایط آداب طريقة سنيه و نوربخشيه، باز زنده و احيا ساخت و آن ملک سعادت مند در تمام ممالک خود حکم فرمود که هر کس از اهالي و موالي، به هر مذهب که خواهد باشند و هيچ کس بر ديگري تحکم و تکليف نکنند و مزاحم با يک ديگر نشوند.
ز) افزایش علمای شيعه در دوره چک ها
سلسله علما در کشمير، از سيدشرف الدين و يا ميرسيدعلي همداني شروع شد، با گذشت زمان، گسترش یافت. بعد از آن سيدمحمد همداني، سيدمحمد مدني، سيدحسين قمي و ميرشمس الدين عراقي، علمایی را در کشمير تربيت کردند که تعداد آنها به صدها تن مي رسيد. تعداد علما در دوره چکان، از علمای ايران و عراق کمتر نبود. اطلاعات کاملي از علمای کشمیر در دست نیست اما آنهایی که مسئوليت کليدي داشتند و به طور اختصار در لابه لاي کتاب هاي تاريخ آمده، عبارتند از:
1. بابا خليل
وی در نواکدل زندگي مي کرد و در ده سالگي، علوم ديني را فرا گرفت و به کمالات روحي رسيد. او در زهد و تقوا و رياضت و عبادت، يگانه روزگار بود. و به سبب برخورداري از دانش و کمالات معنوي، تمام مشايخ و عوام کشمير را شیفته خود گردانید. به گفـته نویسنده واقعات کشمير، وی از اولين علمای فعال شيعيان بود. او در دوره چک در نواکدل، خانقاهی هم بنا کرد که به خانقاه باباخليل معروف است.
بابا خليل چند رساله فقهي و اعتقادي شيعي نگاشت که با کوشش وي و شيخ حسن و بابا طالب، تشیع در کرگل و اسکردو پیش رفت چشم گيری کرد.
حاکمان چکان احترام خاصي براي بابا خلیل قائل بودند و هر وقت بينشان اختلاف مي افتاد، او بين آنها صلح برقرار می کرد.
وقتي ميرزاقاسم، سپه سالار اکبر حاکم کشمير شد، براي تسلط پايدارِ خود، کساني را از کشمير به دربار اکبر فرستاد، که باباخليل هم در ميان آنها بود. چون قاسم مي دانست که باباخليل مردم را عليه حاکمان خارجي تحريک مي کند، او را تبعيد کرد. هنگامي که شورش ها در کشمير آرام نشد، اکبر براي امنيت کشمير، از بابا خليل تقاضا کرد به کشمير باز گردد. تا از نفوذ و محبوبيت وی برای خواباندن شورش ها استفاده کند.
باباخان در سال 1000 هجري مطابق 1591 ميلادي از دنيا رفت و در نواکدل به خاک سپرده شد. خانقاه وی نیز در درگيري های فرقه اي که پس از دوره چک ها بین شیعیان و اهل سنت اتفاق افتاد، در آتش سوخت؛ به همين دليل، به آن «خانقاه سوخته» گفته اند که اکنون جز خرابه اي از آن باقي نمانده است.
2. شيخ حسن
وی در زدي بل زندگي مي کرد و به قول مورخ کشمیر، ملامحمد خليل مرجان پوري، او از اولاد ميرشمس الدين عراقي به شمار می آمد. او عالمی بر جسته و مجتهد شيعيان کشمير بود. وی نیز مانند بابا خليل، احترام خاصي بين شيعيان مخصوصاً نزد حاکمان چک داشت و در صورت اختلاف بين آنان، صلح و آشتي برقرار می ساخت. حسن شاه مي نوسيد:
با سعي و تلاش باباخليل، شيخ حسن و بابا طالب، مذهب تشيع گسترش پيدا کرد.
با تلاش های وی، مذهب تشيع در مناطق دور افتاده هم چون کرگل و اسکردو گسترش زيادي یافت.
3. بابامهدي
وی معاصر باباخليل بود و از عالمان جليل القدر شيعه به شمار می آمد. او در ساده زيستي، زهد و تقوا معروف بود و نزد پادشاهان چک و عموم مردم، عزت و احترام زيادي داشت. وی نیز مثل باباخليل پيشواي مردم کشمير بود. ميرزاقاسم او را از کشمير پيش اکبر فرستاد؛ چون تصور مي کرد بابامهدی مردم را عليه او تحريک مي کند. اما وقتي ميرزاقاسم از جنگ با کشميري ها خسته شد و تلفات زیادی از يعقوب چک و ديگر شيعيان ديد، از اکبر درخواست نيرو کرد؛ اکبر نیز بابامهدی را به کشمير فرستاد تا با نفوذ و محبوبيتی که بين کشميري ها به ويژه شيعيان دارد، آنان را از جنگ با ميرزا قاسم بر حذر دارد.
4. مولانا حافظ بصير
وی در منطقة کامراج زندگي مي کرد. در سن کودکي قرآن را حفظ کرد. او معلم بود و بابا داوود خاکی از شاگردان او به شمار می آمد. وی روزي گفت: «ادعاي مذهب تشيع پروزن است.» با اين حرف شاگردانش ناراحت شدند و از رفتن به مدرسه خودداري کردند. علمای سني او را جزو علمای شيعه قرار دادند و باباداوود خاکي که يک عالم متعصب سني بود، مدرسه را ترک کرد.
5. ملاحسن اسود
او استاد و معلم علي شاه بود. در علم و فضل به کمال رسید و شاعر نیز بود. شاهان چک احترام خاصي براي وی قائل بودند. يوسف شاه توسط وی با مخالفان خود صلح مي کرد. اين نشان می دهد که پادشاهان چک به او اعتماد داشتند. يعقوب چک نیز با مشورت وی نخست وزير خود محمدبت را عزل و به جايش نازک بت را نصب کرد.
6. ملا عيني
ملا عيني هم شاعر بود و هم عالم. يعقوب چک براي او احترام ويژه ای قائل بود. دو بيت از اشعار او خيلي معروف و مشهور است. که در جواب عبدالرحمن جامي گفته است. جامي می گوید:
حريفان باده ها خوردند و رفتند نهي خمخانه ها کردند و رفتند
ملا عيني در جواب می گوید:
هنوز آن ابر رحمت درّ فشان است مي و ميخانه با مهرو نشان است
دراين دير مسدّس خم تهي نيست نهي گفتن به غير از ابلهي نيست
افراد مغرض از اين اشعار مفهوم غلط گرفته، به ملا عيني اتهاماتِ ناروا زدند.
وضعيت اجتماعي شيعيان کشمير در دوران چک ها
از منابع به دست مي آيد که اکثر جمعيت کشمير در آن زمان، شيعه دوازده امامی بوده اند و از حوادث و جريان-های آن روزگار نيز اين مطلب به اثبات مي رسد. جامعه آن روز شيعه با اتحاد و يک پارچگي خوبي تحت اوامر رهبران خود بودند. اين هم دلي باعث شد توانستند حملات متعدد و پي در پي مغول را خنثي کنند و نيز شورش-هاي رقيبان سياسي رهبران آنان را سرکوب سازند. زدي بل، محل خانقاه ميرشمس الدين عراقي و قبر وي مرکز اصلي شيعيان بود. اما حسن آباد نيز به سبب خانقاه باباخليل و محل زندگي بعضي از علمای برجسته شیعه، اهميت خاصي داشت.
علما نفوذ زيادي در دربار حاکمانِ شيعه و بين عموم مردم داشتند و هر وقت بين شيعيان یا رهبران سیاسی اختلافي به وجود مي آمد، علما به ويژه بابا خليل و شيخ حسن، آن را برطرف کرده، بين آنان آشتي مي دادند. حاکمان سياسي نيز برای علما به ويژه علمای شيعی احترام خاصي قائل بودند.
شيعيان در اين دوره، آزادانه کارهای ديني، فرهنگي، علمي – آموزشي، سياسي و اقتصادي انجام مي دادند. مذهب تشیع در آن زمان بيش از بيش گسترش یافت. وقتي قاضي نورالله شوشتري قاضي القضات اکبرشاه پادشاه هند، از طرف او از کشمير ديدار کرد، درباره وضعيت اجتماعي شيعيان چنين مي نويسد:
ساکنان شهر بسيار باصفا و دوست داشتني«شهاب الدين پور» و نيز ساکنان «باسوکوپرگنه» مرکب از210روستا شيعه هستند. شيعيان در ديگر روستاهاي مختلف نيز يافت مي شوند.
نتیجه
ميرشمس الدين عراقي، کاجي چک، حسين چک و پاندوچک از طايفه چك ها را شيعه کرد و آنها به وی براي ترويج تشيع در كشمير کمک زیادی کردند. کاجي چک اولين نفر از از طايفه چك هاست که در سال 924 قمری به مقام نخست وزيري رسید. پس از او دولت چک در سال 958 به مقام نخست وزارت رسيد و سپس طایفه چک در سال 962 به پادشاهی کشمیر دست یافتند.
پادشاهان چک وحدت بين مسلمانان را حفظ می کردند. آنان مسئوليت هاي کشور را بدون در نظر گرفتن عقاید، به افراد شایسته می سپرند. لذا در اين دوره، مقام نخستين وزارت، امامت جمعه، قاضي القضات ، گاهی از اهل سنت انتخاب می شدند.
در اين دوره که شيعيان در رأس سياست بودند، کارهاي زيادي براي توسعه و ترويج تشیع در زمينه هاي مختلف فرهنگي، علمي- آموزشي، سياسي، اجتماعي و اقتصادي انجام دادند که سبب شد تا تشيع بيش از گذشته در کشمير توسعه یابد، به نحوي که اغلب جمعيت کشمير را شيعيان تشکيل مي دادند. در نتیجه، بزرگان و علمای اهل سنت نتوانستند ترويج روزافزون تشيع را تحمل کنند. آنان حاکمان مغول را براي حمله به کشمير تشويق و تحريک کردند و براي از بين بردن تشیع به ويژه خانواده چک ها حتي حاضر شدند در اين راه از آزادي و استقلال کشورشان بگذرند که آن بردگی اکنون بعد از گذشت بیش از چهار قرن ادامه دارد.
منابع
1. آزاد، عباس احمد، عالمي سامراج اور کشمير، کشمير لتريچري ايند کلچرل سوسائتي و نيشنل تهنکرز فورم پاکستان.
2. الطاف حسين، كشمير بهشت زخم خورده، ترجمه فريدون دولتشاهي، انتشارات اطلاعات، 1372 ش.
3. حسن شاه، تاريخ حسن، ترجمه کشميري، مترجم، احمد شمس الدين، ناشر جامو ايند کشميراکادمي آف آرت کلچر ايند لينگويجز، سرينگر، 4ج، سال 2002.
4. ددّمري، محمداعظم، واقعات كشمير، ترجمه، احمد، شمس الدين، جامو ايند کشميراسلامک سنتر، سرينگرکشمير.
5. رضوي، سيد اطهر حسين، شيعه در هند، چاپ اول، دفتر تبليغات اسلامي، حوزه علميه قم، ايران، تابستان 1376ش.
6. رضوي، علي حسين، تاريخ شيعيان علي، عباس بک ايجنسي رستم نگر لکهنو انديا، 1423ق.
7. شفيق، محمد يوسف، آیينه کشمير، غيرمطبوعه.
8. شوشتري، قاضي نورالله ، مجالس المؤمنين، انتشارات کتاب فروشي اسلاميه، تهران 7713ش.
9. فوق، محمدالدين، تاريخ اقوام کشمير، ج 1و2، گلشن پبلشرز، مدينه چوک گاو کدل سرينگر کشمير2002 میلادی.
10. كشميري، محمدعلي، تحفه الاحباب، ترجمه، محمدرضا آخوند زاده، شاه ايند سنزفچيتر جي رود اردو بازار لاهور.
11. کاظمی، سید انیس، چاند میری زمین پهول میرا وطن، بابا پبلی کیشن رعناواری سرینگر کشمیر.
12. گزارشي از شعيان کشمير، از دانشمند برجسته کشمير آقای غلام علي گلزار، با عنوان شيعه اماميه در کشمير.
13. مجهول المؤلف، بهارستان شاهي، تنظيم دكتر اكبر حيدري، ناشر انجمن شرعي شيعيان جامو و کشمير، سال 1982م.
14. موسوي، سيدمحمد باقر، اختر درخشان، اکرم حسين پريس پرهلاء گهات بنارس هند.
15. موسوي، سيد محمد، تاريخ شيعه در کشمير هندوستان ، پايان نامه کارشناسي ارشد، مدرسه عالي فقه و معارف اسلامي، قم 1384ش.
16. مقالات حاجنی، حاجنی، غيرمطبوعه.
17. ناصري، سيدحمیدرضا، کشمير،گذشته،حال،آينده، انتشارات ذکر، تهران، 1379 ش.
18. همداني، حكيم صفدر، تاريخ شيعيان كشمير، امام حسین ريسرچ ايند پبلشنگ سنتر سرينگر کشمير.