این مقاله تلاش می کند به هجمه های دونالدسن نسبت به صلح امام با معاویه پاسخ داده و این تصمیم را از سوی امام هدف مند نشان دهد. همچنین به برخی شبهات درباره ازدواج و طلاق های منسوب به امام، پاسخ روش مند می دهد.
چکیده
تاریخ شاهد، وقایع و رخدادهای مناقشهبرانگیزی در دوران حیات و امامت امام حسنبود. این رخدادها از دیدگاههای گوناگون به اشکال متفاوتی تفسیر شده است. دیدگاه مستشرقان درباره وقایع زندگی امام حسناز آن جمله است. دونالدسن مستشرق انگلیسی در بخشی از کتاب خود با عنوان «مذهب تشیع» به تحلیل زندگی امام حسنپرداخته است. وی در این بخش، ازدواجهای امام و نیز صلح او با معاویه را مورد هجمه قرار داده، ایشان را به پایینبودن قوه اخلاقی، شجاعت، خویشتنداری و توانایی عقلانی متهم کرده است؛ ولی با بررسی روشمند سِیر وقایع میتوان به این نتیجه رسید که موضع امام در قبال معاویه، حذف وی بود و صلح امام فقط زمانی اتفاق افتاد که امام راه دیگری جز آن نداشت. روایات مربوط به ازدواج و طلاقهای مکرر امام نیز از لحاظ سندی مغشوش و از لحاظ محتوایی دچار اشکالات جدی هستند.
واژگان کلیدی: امام حسن(ع)، شیعهپژوهی، مستشرقان، دونالدسن، عقیده شیعه.
1. مقدمهای در باب شیعهپژوهی در غرب
شیعهپژوهی در غرب از دیرباز چندان مورد عنایت شرقشناسان نبوده، مطالعات اندکی درباره شیعه در دست است؛ به گونهای که برخی غربیان خود به آن معترفاند (احمدوند، 1377، ص171ـ173). هرگاه غربیها از قرآن و حدیث و سیره پیامبر ، فقه و کلام صحبت میکنند، معمولاً مقصود همان اهل سنّت است. در آثار موجود به زبانهای اروپایی، علت وجودی تشیع را به یک نزاع صرفاً سیاسی ـ اجتماعی تقلیل داده، کمتر به علل دینی پیدایش آن توجه کردهاند (طباطبایی، 1387، ص13).
به عقیده برخی، از آنجا که خاورشناسان اغلب با قلمرو حوزه اهل سنّت برخورد داشتهاند؛ از این رو، برای آنان میسر نشده که به شناخت همهجانبه و صحیحی از آرا و عقاید شیعه نایل شوند (همان). گلد زیهرنقطه عطفی در شیعهشناسی معرفی شده است که البته او نیز تحت تأثیر منابع تندروانه و ضدسنّی شیعی بینش شیعه را بینشی آکنده از تنفر و تعصب دانست (گلیان، 1388، ص140). در دهه شصت اوضاع رو به بهبود نهاد؛ ولی هنوز مطالعات درباره تشیع دوازده امامی همچنان در پس مطالعات دیگر فرق اسلامی قرار داشت. نخستین کنفرانس بینالمللی کاملاً مختص تشیع دوازده امامی در 1968 در استراسبورگ برگزار شد (حسینی، 1387، ص32).
اغلب نوشتههای مستشرقان درباره امامیه و امامان دوازدهگانه، سطحی بوده، از لحاظ روش تحقیق با مشکل عدم مراجعه به منابع شیعی مواجهاند. با این حال، برخی تکنگاریها مثل کتاب نخستین اندیشههای شیعیتألیف ارزینا لالانیمستثنا هستند. این کتاب از تحقیقات نادر امامپژوهی است که توانسته گوشهای از تاریخ فکر شیعه را به صورت علمی و مفصّل بسط دهد. این اثر، زندگی، اندیشهها و تعالیم امام باقررا در حوزههای گوناگون کلام، امامت و فقه تبیین کرده است.
پیشداوری و نگاه ارزشمدارانه برخی مستشرقان درباره وقایع تاریخ اسلام، آفتی است که تحقیقات ایشان را گرفتار ساخته است. پیامد اینگونه نگاه، تحلیلهای غیرمنصفانهای است که در نگاشتههای ایشان به روشنی میتوان مشاهده کرد. تحقیقات مربوط به امام حسنعموماً از اتهامات و هجمههای نویسندگان غربی نسبت به امام آکنده است. تحلیلهای مبغضانه مستشرقان معمولاً امام را به لحاظ صلح با معاویه و ازدواج و طلاقهایی که به ایشان نسبت داده شده، مورد حمله قرار دادهاند؛ از جمله لامنس، خاورشناس بلژیکی و راهب یسوعی که تعصب شدیدی علیه اسلام داشت. وی مدخلهایی مربوط به امامان شیعه را در دایرةالمعارف اسلام نگاشت و به اندازهای در افترا به ائمه زیادهروی کرد که به حذف مقالات او در ویرایش دوم این مجموعه انجامید. او در مقاله خود با عنوان «حسن» امام را فردی لذتجو و راحتطلب دانسته که در اثر زیادهروی در عیاشی درگذشت. وی آشکارا معاویه را از مسمومساختن امام مبرا کرده است (لامنس، 1998، ص3805).
وی در کتاب خود موسوم به «فاطمهو دختران محمد » میگوید: «او [امام حسن] جز به تفاهم با معاویه نمیاندیشید و از همان هنگام فقط در این اندیشه بود که با امویها به توافقی دست یابد و معاویه نیز در ازای دستکشیدن وی از خلافت، به خود امام واگذارد تا شرایطش را تعیین کند. امام حسنفقط به یک میلیون درهمی که با عنوان خرج زندگی برادرش امام حسیندرخواست کرده بود، بسنده نکرد و برای خود پنج میلیون درهم دیگر و نیز یک آبادی در فارس خواست» (معروفالحسینی، 1990، ج1، ص542).
«تصویر امامان شیعه در دایرةالمعارف اسلام» مجموعهای است که در آن مقالات مربوط به امامان شیعه امامیه از دایرةالمعارف اسلام (Incyclopedya of Islam) استخراج شده، درباره هرکدام نیز نقدی ارائه شده است. این مجموعه در سال 1385 به وسیله مؤسسه شیعهشناسی چاپ شد.
مقاله دوم این اثر با عنوان«امام حسنبنعلیبنابیطالب» تألیف ال.وچیا.والیریدر چهارده صفحه به زندگی امام حسنپرداخته است. در این مقاله نویسنده کوشیده است تا موضع امام را از همان ابتدا صلح با معاویه نشان دهد. وی در انگیزههایی که باعث شد امام از خلافت انصراف دهد، علاقه امام به صلح و آرامش، بیمیلی به سیاست و منازعات مربوط به آن، تمایل به اجتناب از خونریزی گسترده را نام برده و افزوده است: « احتمالاً او میدانست هدف و آرمانش از دست رفته است و اگر صحت داشته باشد، علی عادت داشت سرانه دولتی را خالی کرده، موجودی آن را تقسیم کند؛ در نتیجه قاعدتاً حسن با کمبود مالی مواجه بود …» (والیری، 1385، ص104).
در جای دیگری اضافه کرده است: «حسنپس از استقرار در مدینه، با آرامش زیست و در سیاست دخالت نکرد. او همچون گذشته، بارها همسران خویش را طلاق داد و مجدداً ازدواج کرد؛ بهگونهای که لقب مطلاق یعنی طلاقدهنده به خود گرفت …؛ اما این زندگی توأم با لذایذ شهوی ظاهراً سرزنش چندانی را به دنبال نداشت» (همان، ص105).
مادلونگ، مستشرق دیگری است که درباره امام حسنقلم زده است. وی در کتاب جانشینی حضرت محمد ، وقایع اسلام را تا پایان حکومت مروانیان بررسی کرده است. گرچه وقایع پس از شهادت امام علیرا در بخش کوتاهی ذیل عنوان خاتمه مورد بحث قرار داده است، بخشهایی از آن را به صلح امام حسناختصاص داده است. مادلونگکه نسبتاً با دید منصفانهتری به تحلیل تاریخ شیعه پرداخته نیز درباره انگیزههای صلح امام، راه اشتباه پیموده، برنامه امام را از ابتدا صلح با معاویه دانسته است.(1)
دونالدسن، مستشرق انگلیسی در کتاب مذهب تشیع«The Shiite Religion» (2) نیز دچار تحلیلهای سطحی شده است. وی فارغالتحصیل مدرسه تبلیغات کندی در هارتفورد است که مدت شانزده سال در ایران و مشهد سکونت داشته، به همراه همسرش برخی سرزمینهای اسلامی را درنوردیده است. وی در زمینه تشیع نیز آثاری دارد که مهمترین آنها کتاب مذکور است. مقالاتی همچون «اندیشه امامت نزد شیعه»، «قرآن و سحر»، «ازدواج عرفی در اسلام»، «توبه در اسلام» و… نیز توسط او نگاشته شده است (احمدوند، 1377، ص171ـ173).
کتاب مذهب تشیعیا عقیدةالشیعهکه در این نوشته مورد بحث است، مجموعهای از تاریخ سیاسی، کتابشناسی فرق، زیارتگاههای شیعه، مباحث عمده کلامی و… است که شامل دیباچه، مقدمه و 33 فصل میباشد که شامل حدود چهارصد صفحه را شامل شده است. مباحث این کتاب از جانشینی پیامبر آغاز و تا حکومت آلبویه را دربرگرفته است. البته چند بحث اعتقادی شیعه نیز در میان بحث و نیز در پایان کتاب آمده است. سبک نوشته اینگونه است که به دنبال وقایع زندگی امام، فصلی درباره شهری که مرقد آن امام در آنجا قرار دارد، آمده است. برخی مباحث تاریخی مرتبط مثل قیام عباسیان، شروع تدوین حدیث، ظهور آلبویه و برخی فرق شیعه نیز بخشهایی از کتاب را شامل شده است.
مؤلف در دیباچه، هدف خود را از نگارش این کتاب، پُرکردن خلأ کمتوجهی به شیعهپژوهی در غرب و برای آشنایی افراد از تاریخ تشیع بیان کرده است (دونالدسن،1410، دیباچه مؤلف)؛ ولی با این احوال کتابی سطحی و مملو از دادهها و تحلیلهای اشتباه ارائه کرده است.
نوشته حاضر سعی دارد به بررسی فصل ششم کتاب که در حدود ده صفحه به زندگی امام حسناختصاص یافته، پپردازد. در این فصل، نخست اطلاعاتی کلی درباره امام از مروجالذهب مسعودیارائه شده، سپس انتخاب امام به خلافت و صلح امام با معاویهمطرح شده است. محورهایی که پس از این مورد بحث قرار گرفتهاند، ویژگیهای شخصیتی امام و ازدواجهای مکرر اوست که مورد هجمه شدیدی قرار گرفته است. روایات مربوط به کرامات امام و نیز روایات مربوط به چگونگی شهادت ایشان، از دیگر موضوعات است. این نوشته به نقد دیدگاههای مؤلف، برخی دادهها و تحلیلهای نادرستی که درباره زندگی امام حسنارائه شده، میپردازد؛ محورهای کلی نقد شامل موارد ذیل میباشد: 1. عدم لیاقت امام؛ 2. رابطه نامناسب امامبا پدر و برادرانش؛ 3. مطلاقبودن امامو عیاشبودن وی؛ 4. انزوای امامدر مدینه.
پس از نقدهای کلی، نقدهایی نیز ذیل عنوان «نقدهای جزیی» آمده است.
1ـ1. نقدهای کلی
1. عدم لیاقت امامبرای زمامداری مسلمانان فکری است که نویسنده سعی کرده آن را در قسمتهای مختلف نوشته، به خواننده القا کند. او مجدانه کوشیده است با ارائه اتهامات گوناگون به امام حسن، وی را فردی بیکفایت در رهبری معرفی نماید که نه به خاطر شایستگی خلافت را به دست آورده، بلکه به خاطر اندیشه موروثیبودن خلافت که از دیگر ملل وارد و یا توسط فردی به نام عبداللهبنسباساخته شده بود، به کسب این مقام موفق شد (همان، ص83). وی در اثبات ادعای خود میگوید: «اما شباهت ظاهری حسنبه پیامبر هرچه باشد، اسناد تاریخی به روشنی نشان میدهد که قوه اخلاقی، شجاعت، خویشتنداری و توانایی عقلانی او در رهبری مردم، اندک بوده است؛ همچنانکه لامنس در دایرةالمعارف اسلام به طور مختصر وی را معرفی کرده است. گویا هوسرانی و کمی بنیه و خِرد، از ویژگیهای بنیادین شخصیت او بوده است» (همان، ص89).
نویسنده در این اتهامات، صلح امام با معاویه را نشانه رفته است. لیاقت امام را در رهبری و موضع استوار او در حذف معاویه، از اقدامات وی برای جنگ با معاویهمیتوان دریافت.
قاطعیت امام در جنگ با معاویه از همان ابتدا با قتل جاسوسان وی کاملاً آشکار است. امام پس از آگاهشدن از حضور جاسوسان معاویه در کوفه و بصره دستور داد ایشان را بیابند؛ سپس دستور قتل آنها را صادر کرد. امام به دنبال این واقعه، نامه تهدیدآمیزی به معاویه نوشت و به او اخطار کرد برای جنگیدن با او آماده شده است (اصفهانی، [بیتا]، ص62ـ63).
افزایش صد درهمی یا صددرصدی عطای سپاهیان، اقدام دیگری بود که امام جهت بهبود شرایط برای نبرد با معاویه انجام داد. در نامهنگاریهای امام خطاب به معاویه، حقانیت اهل بیت در جانشینی رسول خدا و غاصببودن دیگرانی که در این جایگاه قرار گرفتند، عدم شایستگی معاویه برای احراز این مقام بیان شده است. امام از معاویهخواسته است از راه باطل بازگشته و با او بیعت کند، در غیر این صورت با او خواهد جنگید (همان، ص64ـ65).
امام پس از اطلاع از حرکت معاویهبه سوی کوفه، بر بالای منبر رفته، طی خطبهای از مردم خواست تا وی را در نبرد با معاویهیاری دهند. امام خطاب به کوفیان، آنان را به صبر و پایداری در جهاد خواند و پیروزی را فقط در سایه استقامت و تحمل مشقتها برای ایشان ممکن دانست؛ سپس از آنها خواست تا دعوت وی را بپذیرند و به سوی اردوگاه نخیله حرکت کنند؛ ولی کوفیان هیچ پاسخی ندادند (مسعودی، 1409، ج3، ص32 / اصفهانی، [بیتا]، ص69ـ70)، مگر بر اثر فشار روانی ناشی از پیشقدمشدن اشراف و بزرگانی چون عدیبنحاتم، قیسبنسعد، معقلبنقیسو زیادبنصعصعه تمیمیکه ضمن پیوستن به امام، با سخنانی توبیخآمیز سکوت کوفیان را شکستند. گرچه امام خوشنودی خود را از ایشان ابراز کرد (اصفهانی، [بیتا]، ص70)؛ ولی بر شکنندهبودن این اتحاد و بیمیلی کوفیان از شرکت در این جنگ بیش از پیش واقف گردید.
پس از این بود که نخستین نشانه یأس امام در کلامش ظاهر شد. امام هنگامی که کوفیان را به سوی اردوی نظامی نخیله میفرستاد، با این بیان که «به طرف اردوی نظامی خود در نخیله کوچ کنید تا در آنجا تصمیم نهایی خویش را بشناسیم»، تصمیم خود را بسته به شرایطی که در آینده پیش خواهد آمد و میزان همراهی کوفیان، معلق گذاشت.
با این حال، امام تا زمانی که اندک امیدی بر نیروی کوفیان داشت، از موضع ضعف در مقابل معاویهوارد نشد و مبارزه نظامی با او را نخستین انتخاب خود قرار داد و این از نوع آرایش سپاه پیشقراول و قراردادن زبدهترین افراد در این بخش مشخص میگردد.
پیشبینی فرار عبیداللهبنعباسو پیوستن او به معاویهبا توجه به ضرباتی که وی از جانب معاویهمتحمل شده بود، غیرممکن بود. در حمله بسربنارطاهـ از فرماندهان معاویهـ به حجاز، دو فرزند عبیداللهبه وسیله او و در جلوی چشم مادرشان سر بریده شدند (همان، ص73). امام به لحاظ دشمنی سختی که از جانب عبیداللهنسبت به معاویهوجود داشت، وی را به فرماندهی سپاه پیشقراولان انتخاب کرد و برای او دو مشاور شایسته چون قیسبنسعدو سعیدبنقیسقرار داد تا او را در امر فرماندهی یاری دهند و به عبیداللهتوصیه کرد در مسایل نظامی با ایشان مشورت کرده، در صورت کشتهشدن او جانشین وی شوند (مسعودی، 1409، ص33). امام انتظار داشت عبیداللهو سپاه او جان خود را در این راه قرار دهند.
شایعهپراکنیهای جاسوسان معاویهدر مدائن و نیز مسکن، بر آشفتگی سپاه امام دامن زد (یعقوبی، [بیتا]، ج2، ص215؛ طبری، 1387، ج5، ص159)؛ بهگونهای که خوارج در مدائن به او حمله کرده، وی را به صلح با معاویهمتهم ساختند. معاویهتوانست انتظام سپاه امام را بر هم زده، آن را متفرق و سست کند.
امام پس از سوء قصدی که هنگام آشوب از سوی یکی از خوارج به ایشان شد، برای مداوا به مدائن رفت. در این مدت، معاویهسپاه عبیداللهرا رها نکرد و مجدانه کوشید از هر راهی امور را در این جبهه نیز مغشوش کند که در نهایت با تطمیع عبیدالله، به مقصد رسید. تا زمانی که خبر شورش سپاه مدائن به مسکن نرسیده بود، اوضاع تحت کنترل قیسبنسعدقرار داشت؛ ولی با انتشار خبر زخمیشدن امام و شایعه درخواست صلح از سوی ایشان، اوضاع در مسکن نیز آشفته شد و سپاه قیس،گروه گروه به معاویه پیوستند. وقتی قیسنامهای شکوهآمیز به امام ارسال کرد تا از او کسب تکلیف کند، امام به تازگی بهبودی نسبی یافته، به میدان نبرد بازگشته بود؛ ولی با مشاهده نامه قیس، امید خود را از ادامه جنگی بیهمراه که فقط به کشته یا اسیرشدن خود و یارانش منجر میشد، از دست داد. خصوصاً که پیش از این نیز بزرگان کوفه وفاداری خود را به معاویهابراز داشته بودند (مسعودی، 1409، ج3، صص37 و 39). معاویهبا مساعددیدن اوضاع، پیشنهاد صلح را بار دیگر مطرح کرد و با پذیرش امام روبهرو شد.
در صورت ادامه جنگ، به نظر نمیرسید معاویهخود را با کشتن امام بدنام کند، بلکه با هر نیرنگی امام را به دست کوفیانی که پیش از این آمادگی خود را برای همکاری با معاویهو تسلیمکردن و یا کشتن امام اعلام کرده بودند (مفید، 1413، ج2، ص9)، به قتل میرساند و به این شکل امام را به عنوان کسی که به وسیله یاران خود کشته شد، در اذهان تداعی میکرد.
2. ادعای دیگری که نویسنده مطرح کرده، رابطه غیرصمیمی امام با پدر و برادرانش است. او میگوید: «او [امام] به ویژه پس از وفات نابههنگام فاطمه، روابط خوبی با پدر و برادرانش نداشت» (دونالدسن، 1410، ص89).
رابطه صمیمانه امام حسنو پدرش امام علیرا میتوان از میان نصوص تاریخی دریافت. وصیت امام خطاب به فرزندش پس از بازگشت از صفین (ابنابیالحدید، 1404، صص 12 و 16)، صمیمانه و آکنده از نصایح پدرانه علیبرای فرزندش امام حسناست که نمایانگر رابطه نزدیک آن دو میباشد.
امام حسندر برهههای سخت در کنار پدر و برادرانش نقش ایفا کرد. او در جنگ جمل برای بسیج مردم کوفه علیه دشمنان، تلاش فراوانی نمود و با خطبههایی که ایراد کرد، توانست نُه هزار نفر را برای یاری پدر بسیج کند (طبری، 1387، ج4، ص485).
در جنگ صفین نیز در کنار پدر و برادرانش جنگید و به اندازهای جانفشانی از خود نشان داد که امام علیاز یاران خود خواست از ادامه جنگ حسنینجلوگیری کنند (ابنابیالحدید، 1404، ج1، ص244 و ج11، ص25).
ایشان در دوران خلافت علی، برای انجام برخی امور مأموریت مییافت. به گفته مسعودی، هرگاه عذری برای امیرمؤمنان پیش میآمد و نمیتوانست برای اقامه نمازجمعه در مسجد کوفه حضور یابد، طی حکمی فرزند خود را بر این کار میگمارد (مسعودی، 1409، ج2، ص431).
قضاوت و حل و فصل دعواها نیز در این دوره، گاه بر عهده امام حسنقرار میگرفت (کلینی، 1365، ج7، ص289)؛ با وجود این گزارشها، ادعای نویسنده مبنی بر عدم رابطه خوب امام حسنبا پدر قابل پذیرش نیست.
3. نویسنده امام را فردی لذتجو دانسته و معتقد است او با ازدواجها و طلاقهای مداوم خود باعث دشمنی قبایل با علیشد. وی میگوید: «… بخش عمده جوانیاش را در ازدواج و طلاقدادن گذراند، تا آنجا که شمار زنان او به حدود صد تن رسید؛ لذا به او لقب (مطلاق) دادند و بدین ترتیب علیگرفتار دشمنیهای جدی شد» (دونالدسن، 1410، ص89). وی چند سطر بعد چنین ادامه میدهد: «خود شیعیان تصدیق میکنند حسنشصت زن و کنیزکان متعددی داشته است؛ زیرا کتابهای تاریخی، شمار زنانی را که او (علاوه بر کنیزان و زنان متعدد) رسماً با ایشان ازدواج کرد، بالغ بر شصت تن میدانند. تعداد سیصد و نهصد زن را نیز نقل کردهاند؛ ولی او بسیاری از آنها را طلاق داد؛ لذا به (مطلاق) مشهور شد. برخی اشخاص برجسته به علیاعتراض میکردند که حسنپیوسته با دختران ایشان ازدواج کرده، آنان را طلاق میدهد. تنها پاسخ علیاین بود که آنها باید از تزویج دخترانشان با وی پرهیز کنند» (همان، ص90).
در مقام بررسی این شبهه باید گفت در منابع شیعه و سنّی، روایاتی مبنی بر مطلاقبودن امام وجود دارد که همه از نظر محتوا و سند قابل خدشهاند.
2ـ1. روایات سنی
مجموعاً نُه روایت در منابع اهل سنّت، امام حسنرا به ازدواج و طلاقهای مکرر متهم کرده، برخی لقب مطلاق به امام دادهاند. (3)
1ـ2ـ1. اشکالات سندی
سند این روایات، ضعیف و عمدتاً قابل نقدند. عمده این روایات از ابوطالب مکی، محمدبنعمر واقدی، مدائنیو ابراهیمبنعلیبنابراهیمنقل شده است. محمدبنعمر واقدیبه کذب متهم و ضعیف در نزد اهل حدیث خوانده شده است (محییالدینبننووی، [بیتا]، ج1، ص114 و ج19، ص357). ابنحنبل، وی را کذاب دانسته که روایات را تغییر میداد (ذهبی، 1382، ج3، ص663).
ابوالحسن مدائنینیز دارای روایات مسند اندکی توصیف شده است (جرجانی، 1409، ج4، ص213). راویان دیگر نیز تضعیف شدهاند.(4)
2ـ2ـ1. اشکالات محتوایی
محتوای این روایات نیز دچار اشکال و تناقضات جدی است. نامعلومبودن نام، نسب و قبیله همسران امام و زنان مطلقه ایشان و نام بردهنشدن آنها در منابع تاریخی، صحت این روایات را زیرسؤال برده است. ابوالحسن مدائنیکه به هفتصد همسر برای امام قائل بوده، توانسته است فقط یازده نفر را به عنوان همسر امام نام ببرد (بلداوی، 2008، ص280ـ288)، در حالی که از نسبشناسان مشهور دانسته شده است (ذهبی، ب، 1413، ج10، ص400ـ401).
اختلاف دامنه تعداد همسران امام در این روایات نیز دلیلی بر عدم صحت آنان است. تعداد همسران امام در این گزارشها از پنجاه نفر تا نهصد نفر در نوسان است. وجود چنین اختلافی در تعداد، طبیعی به نظر نمیرسد.
تعداد فرزندان امام حسنبین هفت نفر (مقدسی، [بیتا]، ج5، ص74) تا بیست و پنج نفر گفته شده (ابنسعد،1990، ج1/5، ص225ـ226) و مادران آنها نیز با نام و نسب، امولدبودن یا آزادبودن آنها ثبت شده است. در این میان خبری از زنان دیگری که برای امام ادعا شده نیست. تعداد فرزندان امام حسنشاهدی بر تعداد کم همسران اوست.
اگر امام حسن«مطلاق» بوده و همسران خود را با وجودی که آنها به امام علاقمند بودند، طلاق میداد (همان، ص302)، چرا جعده بنت اشعثرا طلاق نداد، در حالی که دونالدسنخود معترف است امام از او آزارهای زیادی دید؛ بهگونهای که مجبور شد برای آسودهشدن از او به بصره سفر کند؟ این مسئله نشان میدهد که امام نهتنها مطلاق نبود، بلکه حتی در سختترین شرایط حاضر نبود همسرش را طلاق دهد؛ در غیر این صورت، شایسته بود امام پیش از هرکس جعدهرا طلاق دهد که به اعتراف نویسنده بارها به امام خیانت کرده، به جان وی سوء قصد کرده است.
علاوه بر این، اگر ازدواجهای خارج از چهارچوب آن عصر برای امام وجود داشت، آیا از چشمان تیزبین معاویهو امثال او پنهان میماند و در دست و پازدنهایشان برای کسب قدرت و برای اثبات عدم کفایت امام به آنها تمسک نمیکردند؟ سکوت تاریخ در این دوره و عدم وجود گزارشی در دوره امویان در این باره تأملبرانگیز نیست؟ در همه روایات تاریخی که از گفتوگوها و نامههای متقابل امام و معاویه باقی مانده، هیچ سخنی از عدم شایستگی امام در خلافت مسلمانان وجود ندارد، بلکه وی را ستوده است (مسعودی، 1409، ج3، ص53) و نهایت ادعای معاویهدر شایستهتربودن خود، مسنتر و باتجربهتربودن در حکومت بود؛ این در حالی است که طلاق در سخن و سیره پیامبر مزمت شده و زشتترین حلالها معرفی شده است (سجستانی، 1990، ج1، ص650 / قزوینی، [بیتا]؛ ج1، ص484) و مطلاقبودن امام، مخالفت آشکار با سیره رسول خدا بود.
3ـ1. روایات شیعه
پنج روایت در منابع شیعیان، امام حسنرا به ازدواجها و طلاقهای مکرر متهم کردهاند (ر.ک: اکلینی، ج6، ص56 / تمیمی مغربی، ج1، ص371 و ج2، ص192 / اربلی، ج1، ص559 / نوری، ج14، ص295). این روایتها نیز از نظر محتوا و سند دچار اشکالات جدیاند.
1ـ3ـ1. اشکالات سندی
در میان اسناد این روایات، افرادی متهم به وقف وجود دارد؛ از جمله حمیدبنزیاد(نجاشی، 1407، ص132) و حسنبنمحمدبنسماعه(نجاشی، 1407، ص40ـ42) که در روایتی به نقل از ایشان در الکافی، امام علیامام حسنرا مطلاق دانسته، مردم را از تزویج دختران خود به امام نهی کرده است. (5)
روایات دیگر علاوه بر اینکه در منابع ضعیفی چون دعائمالاسلام، کشفالغمةو مستدرکالوسائلآمده، اسناد ضعیف و برخی به وسیله راویان مجهولی چون حسنبنمجاشعنقل شدهاند (ر.ک: برهانالبلداوی، 2008، ص211- 258).
2ـ3ـ1. اشکالات محتوایی
علاوه بر اینکه اشکالات وارد بر روایات اهل سنّت، بر این دسته از روایات نیز وارد است، باید گفت مخالفت این روایات با آیه تطهیر که در منابع شیعه(6) و سنّی (طبری، 1412، ج22، ص6) نزول آن درباره اهل بیت پذیرفته شده و حدیث عدم افتراق قرآن و اهل بیت (7) و نیز مخالفت این روایات با سیره عملی ائمهمقبولیت این گزارشها را با تردید روبه رو کرده است. امام حسنبه اندازهای نسبت به همسران خود تعهد داشت که حتی از طلاقدادن جعده بنت اشعثخودداری کرد. او در هنگام وفات، به برادرش حسینتوصیه کرد تا اماسحاقهمسرش پس از درگذشت وی نیز در خانه اهل بیت باقی بماند (ابنعساکر، 1415، ج70، ص17).
2. احتمالاتی درباره تاریخ ساخت
گفتنی است به احتمال زیاد، اتهامات مربوط به مطلاقبودن امام به دوران عباسی مربوط است که پیش از هر چیزی گزافهگویی که در این روایات وجود دارد، شاهدی بر ساختگیبودن آنهاست. منصور دوانیقیـ دومین خلیفه عباسی ـ وقتی خود را در معرض نگاههای غیرصمیمانه مردمی دید که به روشنی مشاهده کردند چگونه خاندان عباسی با حیله و تزویر به نام علویان خلافت را به دست آوردند و اکنون با افراد خاندان علوی بر سر خلافت به جنگ برخاستهاند، خود را مجبور دیدند که به هر وسیله عدم شایستگی علویان و خصوصاً بزرگترین مدعی خود، محمدبنعبداللهبنحسنرا در خلافت اثبات کرده، آنان را در نظر مردم منفور کنند؛ از این رو، منصور عباسیبه تخریب شخصیت خاندان حسنی پرداخت. به احتمال قوی، نخستین بار این اتهامات در دوره مذکور مطرح شد. همانگونه که در سخنان منصورپس از دستگیری عبداللهبنحسن، واگذاری خلافت از سوی امام حسنبه معاویهدر ازای پول و به تعبیر وی فروختن خلافت و نیز ازدواجها و طلاقهای مکرر امام به عنوان نقیصهای در خاندان حسنی مطرح شده است، منصورنهتنها بر حسنافترا بست، امام علیرا نیز فردی ناموفق در حکومت و کسی که مورد نفرت پیروان خود قرار گرفته و عاقبت به دست شیعیان کشته شد، معرفی کرده است (مسعودی، 1409، ج3، ص300). از آنجا که تاریخ این ادعا را به روشنی تکذیب میکند، میتوان گفت همه سخنان منصورجز دروغهایی بیاساس و تلاشهایی مذبوحانه برای تخریب چهره فرزندان امام حسنبرای کوتاهکردن دست ایشان از حکومتی که مدعی آن بودند، نبود.(8)
4. از اتهامات دیگر دونالدسن، عیاشدانستن امام است. وی میگوید: «حسنولخرجی تمامعیار بود و برای هریک از زنانش مهریه قابلملاحظهای اختصاص میداد؛ از این رو، در زمان خلافت علیکه دوره فقر فراوان بود، اموال عمومی حیف و میل میشد» (دونالدسن، 1410، ص89).
سیره امام حسنبا ادعاهای مذکور تناقض دارد. امام به اعتراف تاریخ، انسان زاهدی بود. وی بارها پیاده به حج رفت (مجلسی، 1404، ج43، ص347). امام حسندو مرتبه نیمی از ثروت خود را صدقه داد (ابنشهرآشوب، 1379، ج4، ص66). او و برادرش امام حسیندر دستگیری از بینوایان شهرت داشتند. وقتی فردی از عثمانخواست او را به سوی کسی راهنمایی کند تا از او کمک بخواهد، عثماناو را نزد حسنین فرستاد و آنها هرکدام 50 و 49 دینار به او دادند (صدوق، 1403، ج1، ص135). امام گاهی دیه افرادی که قدرت پرداخت آن را نداشتند، میپرداخت (مجلسی، 1404، ج43، ص342).
در هر حال، روایاتی که پرداخت اموال فراوانی را به همسران از سوی امام بیان کردهاند، در منابع شیعه و سنّی شامل چهار روایت میشوند (ر.ک: بلاذری، 1417، ج3، ص25 / ابنشهر آشوب، ج4، ص17 / اربلی، ج1، ص561 / نوری، ج15، ص90)؛ طبق برخی از این روایات، امام حسنبرای یکی از همسران خود هزار دینار فرستاد (ابنشهرآشوب، 1379، ج4، ص17). روایاتی نیز از هدیه هزار کنیز و هزار درهم به همراه هر کنیز به وسیله امام حسنبه یکی از زنانش خبر می دهد (ر.ک: اربلی، ج1، ص561 / ابنشهر آشوب، همان / مجلسی، 1404، ج43، ص350). (9) و نیز گفته شده است امام برای دو نفر از همسرانش بیست هزار (درهم) و شیشهای عسل فرستاد (مجلسی، 1404، ج34، ص243).
این گزارشها از لحاظ سندی دچار مشکلاند و در هیچیک سلسله روایت آن و واسطهها تا گوینده روایت ذکر نشده است. محتوای آنها نیز قابل تأمل است؛ علاوه بر اینکه نام همسر مورد نظر عمدتاً ذکر نشده است. در روزگاری که امام حسینتأکید میکرد مهریه دختران و زنان اهل بیت طبق سنّت رسول خدا چهارصد و هشتاد درهم است (ابنشهرآشوب، 1379، ص39)، ارسال چنین مبالغی از سوی امام را نمیتوان به آسانی پذیرفت.
5. انزوای امام در مدینه پس از صلح نیز اتهام دیگری است که متوجه امام میباشد. دونالدسنبا اعتماد فراوان به مطالعات ناقص خود، دوران زندگی امام در مدینه را دوران انزوا دانسته که دستاورد عملی چندانی نداشته است. وی با همان ادبیات غیرعلمی خود میگوید: «در مدت انزوای حضرت در مدینه نیز دستاورد عملی قابل ذکری از او به چشم نمیخورد. معاویه هزینههای زندگی وی را میپرداخت و او خوشگذرانی میکرد. روایت کردهاند حدود 45 سالگی در نتیجه هوسرانی و بر اثر سل درگذشت» (دونالدسن، 1410، ص90).
امام حسندر مدینه به پرورش جامعه شیعی و حفظ حیات و انسجام ایشان اقدام کرد. ایشان با پرورش شاگردانی چون ابوالاسود دوئلی، ابومخنفبنلوط، اسحاقبنیسار، عبداللهبنعباسو… و نیز افرادی چون احنفبنقیس، اصبغبننباتهو جابربنعبدالله انصاریکه از اصحاب علیبودند، به ترویج تعالیم اهل بیت پرداخت.
به گفته ابنصباغ، روزها مردم گرداگردش حلقه میزدند و او برایشان معارف و احکام الهی را بازگو میکرد. بیانش حجت قاطع بود؛ بهگونهای که جای احتجاج و مجادله باقی نمیگذاشت (ابنصباغ، 1950، ص159).
رسیدگی به نیازمندان از دیگر فعالیتهای امام در مدینه بود. بخش عمدهای از موقوفات و صدقات رسول خدا ، امیر مؤمنانو فاطمهو اموال شخصی وی به این امر اختصاص مییافت.
در شرایطی که پس از صلح امام حسنو شکستی که جامعه شیعه از این واقعه بر دوش میکشید، اگر تلاشهای امام در حفظ حیات، انسجام و رشد جامعه پیروان اهل بیت نبود، بیشک در این دوران دچار بحرانهای جدی در اعتقاد پیروی از ایشان میشدند. جامعه شیعه تاکنون امام را در مسند خلیفه دیده بودند و احتمالاً از دستدادن خلافت، بسیاری را در عقیده خود دچار تردید کرده بود. امام با فعالیتهای خود جنبههای دیگری از امامت را در رهبری معنوی جامعه شیعه پُررنگ کرد و زمینه رشد آرام فرهنگ تشیع و گسترش تدریجی آن را فراهم ساخت. به ادعای دونالدسن، در حالی که امام به خوشگذرانی روی میآورد و به جامعه شیعه بیتوجهی میکرد، شیعیان در سرگردانی که دچار آن شده بودند، دوام نیاورده، در جوّ تبلیغات حیرتانگیز معاویهو امویان و فشارهای وارده از سوی ایشان نمیتوانستند موجودیت خود را حفظ کنند.
باید گفت امام وظیفه سنگینی در معطوفساختن اذهان شیعه به این مسئله داشت که امامت فقط برای داشتن حاکمیت سیاسی نیست، بلکه در صورت عدم وجود شرایط مناسب برای حاکمیت سیاسی، رهبر معنوی جامعه باقی خواهد ماند؛ بدین صورت اعتقاد آنان را بر امامت خود و امامان بعدی حفظ کرد.
احتجاجات امام با معاویهو دیگر امویان و رسواساختن ایشان در دفاع از حقوق اهل بیت و امامان شیعه و شناساندن معاویهو اطرافیانش به دیگران نقش مهمی داشت (طبرسی، 1403، ج1، ص270ـ292).
3. درآمدهای شخصی امام
درباره ادعای نویسنده مبنی بر اینکه «معاویه هزینههای زندگی او [امام] را میپرداخت و او خوشگذرانی میکرد» (دونالدسن، 1410، ص90)، باید گفت امام حسنوارث اموال و صدقات امام علیبود که برای امور مربوط به شیعیان و هزینههای زندگی خود از آنها استفاده میکرد؛ از این رو، نیازی به اموال معاویه نداشت. امام علیامور مربوط به صدقات و اموال خود را به حسنو پس از او به حسینواگذار کرد (طوسی، 1365، ص145ـ 148).
از جمله اموال امام علی، املاک و زمینهای کشاورزی او در ینبع (10) بود که جزء صدقات قرار داد (ابنشبه، 1368، ص221). این منطقه روستایی بود که در زمان پیامبر از یهود مدینه گرفته شده، همراه روستای عرینه و فدک به عنوان فیء در اختیار پیامبر قرار گرفت (کلینی، 1375، ج2، ص545 ). هزینه زندگی امام علیاز غله این زمینها تأمین میشد (ثقفی کوفی، 1353، ص47 / فيروزآبادى، 1392، ج3، ص21). ابناثیرمیگوید: سفیانگفت علیآجری و خشتی بر خشتی ننهاد و حال آنکه هدایا و پرداخت هایش که از درآمد صدقات و اوقافش بود، در انبان برایش از مدینه میرسید (ابنعدی، 1490، ج3، ص401). به گفته خود امام، درآمد موقوفاتش بالغ بر چهار هزار و به روایتی چهل هزار دینار [در سال] میشد (ابناثیر، 1409، ج3، ص599) و آنگونه که از روایات برمیآید، گاو و گوسفند نیز در آن پرورش میدادهاند (مجلسی، 1404، ج63، صص 56 و 103).
امام علیهمچنین آنچه در اذینه، فقیرین و بدعه (برعه) داشت نیز جزء اموال صدقه قرار داد (طوسی، 1365، ج9، ص146). منابع صدقات دیگری نیز برای علیبرشمردهاند (نمیری، 1368، ص224ـ225 / زمانی، 1375، ص134ـ135). پیامبر اکرم نیز صدقاتی داشت که طبق وصیت حضرت زهراصدقات پیامبر در اختیار علیو پس از او امام حسنو امام حسینقرار گرفت (صدوق، 1413، ج4، ص245).
امام حسنپس از صلح، برخی از صدقات را که به شیعیان میداد، از این اموال بود؛ آنگونه که خانه و زمینی از املاک ینبع را به ابورافع، کاتب امام علیداد. او از شیعیان و یاران حضرت علیبود و خانه و ملکش را در مدینه به خاطر شرکت در جنگ جمل فروخته، به کوفه رفت و بعدها با امام حسنبه مدینه بازگشت (کشفالغمه، همان، ج1، ص147).
امام حسنعلاوه بر تولیت صدقات، املاکی از امام علیبه ارث برد. مزرعه و نخلستانی نیز در دره صدر نخلی (11) داشت (یاقوت حموی، 1995، ص100). زمینهایی هم در سواد عراق داشت که با امام حسینآن را خرید (ثقفی کوفی، 1353، ص47 / فیروزآبادی، 1392،ج3، ص21). امام مایحتاج زندگی خود را از این راه تأمین میکرد.
اما درباره ادعای نویسنده مبنی بر مرگ امام در اثر بیماری سل باید گفت طبق گزارش عمده منابع تاریخی، امام در سال 49 هجری در اثر مسمومیت درگذشت و چنانچه به گفته خود امام پیش از این نیز بارها مسموم شده بود (ابنسعد، 1990، ج1، ص338 / بلاذری، 1417، ج2، ص55 / یعقوبی، [بیتا]، ج2، ص225). بسیاری از منابع به شهادت امام به دست جعدهبنت اشعثبه تحریک معاویهاشاره کردهاند (ابنسعد، 1990، ج1، ص338 / بلاذری، 1417، ج2، ص55). با توجه به اینکه معاویهامام را مانعی در راه عملیکردن برنامههای خود برای ولیعهدی یزیدمیدید و از سوی دیگر، امام جز معاویهدشمن دیگری نمیتوانست داشته باشد، بیشک میتوان این گزارش را پذیرفت.
درگذشت امام در اثر سل نیز از جمله مطالبی است که بر خلاف آنچه در تاریخ شهرت دارد، بیان شده است. نویسنده پیشتر به این حقیقت اذعان داشته که روایتی که معمولاً درباره رحلت امامآوردهاند، این است که سرانجام امام را مسموم کردهاند. با این حال، معلوم نکرده است که اگر معمولاً منابع مسمومشدن امام را پذیرفتهاند، نویسنده با چه استدلالی آن را نپذیرفته و با استناد به چه منبعی شهادت امام را «در نتیجه هوسرانی و بر اثر سل» (دونالدسن، 1409، ص90) دانسته است.
1ـ3. منبعشناسی
به رغم اینکه موضوع مورد بحث نویسنده به تاریخ شیعه مربوط است؛ ولی نهتنها منابع شیعه مورد بررسی قرار نگرفته، بلکه منابع تاریخی نیز به اندازه کافی مورد مطالعه و تتبع قرار نگرفتهاند. در بررسی منابع و مآخذ این بخش با تعداد انگشتشماری از منابع مواجه خواهیم شد که البته بسیاری از درجه اعتبار پایینی در مباحث تاریخی برخورداراند؛ از جمله کتاب جناتالخلود، روضةالشهداءو تحقیقات مستشرقینی چون ویلیام مویرو هانری لامنس.
نویسنده ادعا کرده است دو کتاب جناتالخلودو روضةالشهداءبیشترین استفاده را در تاریخ ائمه دارد. روضةالشهداءتألیف کمالالدین حسینبنعلی واعظ کاشفی(م910)، کتابی غیرتاریخی است که بیشتر کاربرد تبلیغی دارد. این کتاب حاوی گزارشهایی درباره تاریخ زندگی پیامبر اسلام ، حضرت زهراو امامان دوازدهگانه امامیه است. البته به ائمه پس از امام حسینبسیار مختصر پرداخته شده است. کتاب جناتالخلودتألیف محمدرضابنمحمد مؤمن امامی مدرس خاتونآبادی(م1128ق) بر شرح اسمای حسنی، تاریخ و اخلاق انبیا، خلفا و سلاطین، جغرافیای برخی از مناطق، آداب سفر، سعد و نحس روزها مشتمل است. این کتاب در 32 فصل که در مجموع 60 صفحه را تشکیل میدهد، به سلطان حسین صفوی(حک:1105ـ1135 ه ق) تقدیم شده است. نگارش مطالب کتاب در قالب تقطیعات و جداولی است که طبق گفته مؤلف، بدین دلیل این روش را انتخاب کرده است که یافتن موضوعات سریعتر و سادهتر انجام گیرد.
با وجود کتابهای پژوهشی و علمی که در باب تاریخ ائمه نگاشته شده، ادعای نویسنده در این باره که این دو کتاب درباره زندگی ائمه بسیار مورد استفاده قرار میگیرد، قابل پذیرش نیست. نویسنده خود نیز در قسمتهای گوناگون به این کتابها استناد کرده که به ارزش علمی نوشته لطمه وارد کرده است.
کتابهایی مانند الارشادتألیف شیخ مفید (م 413ق)، اعلامالوریتألیف طبرسی (م 598ق) و کشفالغمةتألیف اربلی(م 693 ق) میتوانست به عنوان منابع مهم تاریخ ائمه به نویسنده در علمیترشدن این نوشته کمک کند؛ ولی متأسفانه از این کتابها استفاده نشده است، ضمن اینکه محققان معاصر در زمینه زندگی ائمه، کتابهای فراوانی نوشتهاند؛ از جمله در باب زندگی امام حسنمیتوان به صلحالحسنتألیف شیخ راضی آلیاسینو حقایق پنهانتألیف احمد زمانیاشاره کرد.
لامنساز دیگر منابع نویسنده است. وی خاورشناس بلژیکی و راهب یسوعی است که تعصب شدیدی علیه اسلام داشت. به گفته دکتر بدوی، وی به شدت فاقد پیراستگی در تحقیق و رعایت امانت در نقل متون و فهم آنها بود. او میگوید: «بدترین کاری که لامنسانجام داده، روشی است که به ویژه در کتاب فاطمه و دختران محمد، پیش گرفته که در پاورقیهای این کتاب به مراجعی با ذکر صفحاتش اشاره میکند؛ اما من به بخش بزرگی از این نشانهها در کتابهایی که ارجاع داده، مراجعه کردم و دیدم آنچه بدانها اشاره میکند، یا مطلقاً وجود ندارد و یا متن صریح کتاب را با کجفهمی و غرضورزی مطالعه کرده و یا از عبارات کتاب به اجبار به معنای غیرظاهر تفسیر کرده است» (بدوی، [بیتا]، ص356ـ358).
او درباره سیره نبوی و خلافت اموی، کتابهایی نوشت و کنار آن در عقاید اسلامی و برخی موضوعات دیگر تألیفاتی نمود و با تمایلات ضدشیعی تعجببرانگیزی، برخی مدخلهای مربوط به ائمه را در دایرةالمعارف به نگارش درآورد و به اندازهای در افترا به ائمه زیادهروی کرد که به حذف مقالات او در ویرایش دوم این مجموعه انجامید. تمایلات ضدشیعی و اموی دوستی او در آثارش چون فاطمه و دختران محمد، بررسی حکومت خلیفه اموی، خلافت یزید اولکاملاً مشهود است.
به عقیده برخی، غرضورزیهای لامنسدانش فراوان وی را به تباهی کشید؛ زیرا او علم خود را در خدمت حقیقت قرار نداد و اسناد بسیاری را که در تصنیفاتش آورد، برای نمایاندن چهره واقعیت به کار نبرد و نخواست تا اموری را که درباره شرق قدیم عربی بر دیگران پنهان مانده بود، به درستی روشن کند، بلکه در لحظههایی تصمیم گرفت تا آنچه را تاریخ ثبت کرده و عقل و منطق به آنها گواهی میدهد معکوس جلوه دهد، وی گاهی اسناد فراوان و صحیحی را رها کرده، به سندی غریب و مقطوع که هدف او را تأمین میکند، اعتماد نشان داده است (جرداق، 1387، ص687ـ688).
از این رو، استفاده از تحلیلهای تندرو لامنس، با وجود منابع تاریخی سنّی و شیعه جای چندانی ندارد.
مویرمبلّغ مسیحیت در هند بین سالهای 1837 تا 1876 میلادی بود که متعصبانه میکوشید حقانیت مسیحیت و یهود را در قرآن اثبات کند. کتبی در تاریخ اسلام و سیره نبوی نوشت که همه با گرایش تبلیغی شدیداً متعصبانه بود. او با نگارش دو کتاب قرآن، تألیف و تعالیم آنو جدال با اسلام، حملات شدید خود به اسلام را آغاز کرد. (12)
2ـ3. نقدهای جزئی
1. مؤلف معتقد است روش انتخاب جانشین پیامبر پس از رحلت ایشان، طبق رسم قبایل عربستان در انتخاب جانشین و با توجه به اقتدار واقعی و صلاحیت فرد در رهبری بود. البته این اصل در انتصاب امامان شیعه نادیده گرفته شده، شکل موروثی به خود گرفت. وی با اطمینان میگوید: این اصل بود که باعث انتخاب خلفای پس از پیامبر (ابوبکر، عمر، عثمان) شد؛ بنابراین «به طور طبیعی پیشبینی میشد پس از حضرت علی، معاویهبه خلافت برسد؛ چراکه او در منصب ولایتداری شام (در دوران عثمان)، خود را حاکمی شایسته نشان داده بود».
با وجود گزارشهاي مفصّل از سقيفه در منابع تاريخی و مخالفتهايي كه با خلافت ابوبكروجود داشت، نميتوان انتخابشدن وی را طبق روند طبيعي و براساس صلاحيت او دانست (بلاذری، 1415، ج1، ص591 / ابناثیر، 1965، ج3، ص512 / معتزلی، 1404، ج2، ص49).
جانشيني ابوبكربراساس انتخابات آزاد به وسیله قبايل و گروههای مختلف مدينه نبود و فقط تصميمي بود كه از سوی گروه خاصي از ميان مهاجران در جوّي مشوش بود. در اين ميان، بيش از هر چيز حسادتها و رقابتهای قبيلهاي و نژادي نقش ايفا كرد. از سوي دیگر، استدلالهایی كه عمرو ابوعبيده جراحبه طرفداري از ابوبكراقامه كردند، قريشي و جزء نخستين مسلمانان قرارداشتن و ياري پيامبر و خدمات به اسلام بود (یعقوبی، [بیتا]، ج2، ص123 / طبری، 1387، ج3، ص203ـ211؛ معتزلی، 1404، ج1، ص219ـ223).
البته با پذيرفتن اين فضايل، رقیبی چون علیداشت که دارای سابقه طولانیتر بوده، نصب و خویشاوندی نزدیکتری با پیامبر داشت؛ در واقع جامعه به نوعي در امر انجامشده قرار گرفت.
سابقه معاويه و پدرش ابوسفياندر دشمني با اسلام و نداشتن هيچگونه سابقه بافضيلت در اسلام، از نكات آشکار زندگي معاويهبود. ابوسفياناز دشمنان سرسخت پيامبر پیش از فتح مكه بود كه در جنگهای گوناگون عليه پيامبر شركت كرد (ابنهشام، [بیتا]، ج2، ص44 / واقدی، 1409، ج1، ص297) و مورد لعن ايشان قرار گرفت (معتزلی، 1404، ج15، ص178).
مسلمانان از وي بيزار بودند؛ به گونهاي كه همنشيني با وي را خوش نداشتند (مسلمبنحجاج، [بیتا]، ج7، ص171). مادرش هندقاتل حمزهعموي پيامبر در جنگ احد بود(همدانی، 1377، ج3، ص96) که در احد برای تحریک مشرکان شعر میخواند (ابنهشام، [بیتا]: ج2، ص91). خانواده ابوسفيانپس از فتح مكه از آنجا كه ديگر چارهاي نداشتند، اسلام را با زور شمشیر عباسعموی پیامبر پذیرفتند (همان: ج2، 403) و به همین دلیل پيامبر از خون ايشان درگذشت و آنان را آزاد كرد؛ از اين رو، طلقا (آزادشدگان) نام گرفتند. بهكارگيري اين نام نزد مسلمانان با نوعي تحقير براي صاحبان آن همراه بود؛ چنانچه بعدها معاويهاز سوي افراد با اين عنوان و نيز به لحاظ سابقه دشمنی با اسلام مورد تحقير قرار گرفت (ابنسعد، 1990، ج1، ص330 / ابنقتیبه، 1990، ج1، ص178 / ابناعثم، 1991، ج2، ص506 و 560 / همان، ج4، ص337).
احادیثی نیز از پیامبر در مذمت وی و خاندانش وجود داشت (نصربنمزاحم، 1382، ص220 / بلاذری، 1417، ج5، ص128ـ129).
معاويه تا پيش از زمان عمربنخطاب، هيچ منصب و نقشي در امور مسلمانان نداشت. عمرتخستین كسي بود كه وي را در امور مسلمانان به كار گرفت و پس از اندكي ولايت شام را به وي سپرد و عثمان نيز وي را در اين مسئوليت ابقا كرد. گرچه وي توانست در شام با تبليغات و سياستهای زيركانه، كاستيهای خود را پنهان كند و با فراهمكردن عناويني چون «خالالمؤمنين» و «كاتب وحي» براي خود، مردم شام را فريب دهد؛ ولی مردم نقاط دیگر سرزمين اسلامي چون عراق و حجاز، وي را شايستهتر از حسنبنعليدر خلافت نميدانستند.
2. نویسنده اندیشه شیعه را از اندیشه جانشینی موروثی متأثر دانسته است که امپراطوری ایران و بیزانس وارد اسلام شد. درباره ورود انديشه وراثت حكومت از راه آشنايي با ملل ديگر بايد گفت ورود يك انديشه و نهادينهشدن آن در فرهنگ سياسي يك ملت، به راحتي و به سرعت انجام نمي گيرد و نياز به بحث علمي دارد و نمي توان به ادعايي سطحي اعتماد كرد. در هر حال هيچ نص، روايت و گزارشي از اين دوره مبني بر وجود اين انديشه در جامعه اسلامي وجود ندارد كه مؤيدي بر سخن نويسنده باشد. در مقابل این نظریه، نظر شیعه قرار دارد که تشیع را از همان زمان پیامبر و بلکه تداوم اسلام و نشأتگرفته از کتاب و سنّت میداند (طباطبایی، 1387، ص129ـ131).
نصوص فراوانی نیز مبنی بر جانشینی امام علیو سزاواربودن ائمه دیگر وجود دارد (صدوق، 1385، ج1، ص211).
3. نویسنده، ابوحنیفه دینوریرا مؤلفی شیعی خوانده، او را از همه راویان ثقه شیعه متقدمتر دانسته است. هیچ منبعی به شیعهبودن ابوحنیفه دینوریاشاره نکرده است، بلکه برخی وی را پیرو مذهب حنفیه دانستهاند (ذهبی، ب، 1413، ج13، ص422). منابع رجالی شیعه و منابع کتابشناسی چون الفهرستنیز به تشیع او اشاره نکردهاند. همچنین در تألیفات او مطلبی که مؤیدی بر تشیع او باشد، وجود ندارد. گرچه وی در اخبارالطوالاز علیو فرزندان او با احترام یاد کرده، با نگاه مثبتتری به تشیع نگریسته است؛ ولی نمیتوان این را دلیلی بر تشیع وی دانست. در صورت پذیرش ادعای نویسنده مبنی بر تشیع دینوری، باز هم نمیتوان او را از همه راویان ثقه شیعه، متقدمتر دانست. مورخان شیعی مانند اباسحاق، ابومخنفو هشامبنمحمد کلبیکه کتابهایی از ایشان به جای مانده، پیش از دینوریمیزیستهاند.
4. نویسنده پس از آنکه به بیان ماجرای صلح امام حسنبا استفاده از دو منبع تاریخ یعقوبیو اخبارالطوالپرداخته، نظر خود را اینگونه ابراز داشته است: «این دو منبع، تلاش هوشیارانهای را در محق جلوهدادن امام مبذول داشته، تقصیر را بر طمعورزی برخی سران سپاه و پیمانشکنی مکرر مردم کوفه میاندازد». در واقع نویسنده بدون تتبع کافی در منابع تاریخی سنّی و شیعه، به این اظهارنظر پرداخته است. در غیر این صورت و با بررسی کافی در گزارشهای به جایمانده از صلح امام، ضمن ارائه تصویری منطقیتر از این واقعه، میتوانست به این نتیجه برسد که امام به اجبار صلح را پذیرفت.
5. نویسنده، امام علیو معاویهرا دو خلیفه رقیب خوانده است. معاویهدر همه مدت زمامداری خود در شام فقط حاکم این ناحیه محسوب میشد، نه بیشتر. ماجرای حکمین که به حکم شواهد تاریخی با خدعه معاویهبه نفع او به پایان رسید، مورد قبول واقع نشد و در اذهان عمومی مشروعیتی برای او به دنبال نیاورد تا از این پس او را خلیفه رقیب امام علیبدانیم. مشخص نیست نویسنده با استناد به کدام شاهد، معاویهرا رقیب علیدر خلافت خوانده است.
6. نویسنده همچنین پا به عرصه اعتقادات شیعه نهاده، او ادعا کرده است: «شمار کمتری از کرامات را به نسبت امامان دیگر به حضرت منسوب کرده، تنها شصت کرامت را از او نقل کردهاند» و احتمال داده این به دلیل «ناتوانی مشهور او» باشد.
در این باره و برای روشنشدن کماطلاعی نویسنده یادآور می شویم که از امام حسندر کتاب مدینةالمعاجزتألیف سیدهاشم بحرانیکه در آن روایات ناظر بر کرامات و معجزات هر امام به شکل جداگانه جمعآوری شده است، در 109 مورد معجزات امام حسنبیان شده است (بحرانی، 1413، ج3، ص219ـ416) که این میزان از روایات معجزهای دوره امام هادیکه شامل 98 مورد میباشد(بحرانی، 1413، ص417ـ538)، تعداد بیشتری را تشکیل میدهد.
7. نویسنده به گونهای سعی دارد تعالیم شیعه را ساخته فردی به نام عبداللهبنسبأمعرفی کند. عبداللهبنسبأشخصیتی جنجالی است که در کتب تاریخی و ملل و نحل، نقشی عظیم برای او در تحولات سیاسی و عقیدتی در اواخر حکومت عثمان و طول خلافت حضرت علیقائل شدهاند. در برخی کتب تاریخی که از وی نام بردهاند، بعضی از وقایع سیاسی را به او نسبت داده، از اعتقاد او به الوهیت حضرت علیسخنی در میان نیست. در اواخر قرن سوم در کتب ملل و نحل، عقاید گوناگونی مانند الوهیت حضرت علی، انکار وفات او، مهدویت آن حضرت و… به وی نسبت داده شد. در قرون چهارده و پانزده، اصل وجود عبداللهبنسبأبه وسیله اندیشمندان سنّی و شیعه زیر سئوال رفت و از راههای گوناگون در وجود چنین شخصیتی تشکیک شد (صفری، 1380، ج3، ص112ـ116).
علامه سیدمرتضی عسگریدانشمند شیعی در همین قرن توانست به شکل مستدل، ضربه اساسی بر اعتبار این افسانه وارد سازد. او با بررسی شخصیت سیفبنعمر تمیمی (م170ق) که راوی روایات مربوط به ابنسبأمیباشد، و با اثبات عدم اعتبار گزارشهای وی، اعتبار این افسانه را با مشکل جدی روبهرو ساخت.
قديميترين منبعي كه از اين روايت استفاده كرده، تاريخ طبرياست كه از سیفبنعمرنقل کرده است (تاریخ الامم و الملوک، همان، ج4، ص304). ابنعساکر(م 571ق)، ابناثیر(م630 ق)، ابنابیبکر (م 741) و ذهبی(م 748ق) افراد دیگری هستند که از عبداللهبنسبأنام بردهاند. ابنعساکر، روایتی با همان سلسله سند مذکور در طبریاز ابنسبأنام برده است (ابنعساکر، 1415، ج29، ص3ـ4). ابناثیرنیز از کتاب طبریاین روایت را گرفته است (جرجانی، 1409، ج3، ص154). ابنابیبکرنیز در کتاب التمهید، روایتی را از ابناثیرو روایت دیگری را از کتاب فتوحتألیف سیفبنعمرگرفته است. ذهبیسه روایت نقل کرده است: یک روایت با سلسله سند طبری و دو روایت دیگر با سلسله سندهای متفاوت به سیفبنعمررسیده است (عسکری، 1360، ج1، ص54).
طبق این داستان، ابنسبأفقط به وسیله سيفبنعمرگزارش شده است كه منابع گوناگون به عدم وثاقت او تصريح كردهاند. منابع او را فردي ضعيف و متروك دانسته، وي را به زندقه متهم كردهاند. ذهبيمعتقد است وي از گروهي مجهولان نقل كرده است و ابوداووددر تهذیبالکمالنيز با بهکاربردن عبارت «لاشيء»، گفتههای او را مترود دانستهاند (ذهبی، 1413، الف، ج11، ص161ـ162).
جز سيفبنعمر، داستان ابنسبأبه وسیله راوي ديگري گفته نشده است. علامه عسکریدر کتاب خود «عبداللهبنسبأ و افسانههای دیگر» این داستان را به بهترین شکل و با روش علمی رد کرده است.
8. بیعت مدینه با حسندر زمان حیات علینیز از مواردی است که نویسنده آن را بیان کرده، ضمن نامعقولبودن چنین واقعهای، منبعی برای این ادعا ذکر نکرده است. وی این مطلب را به کتاب ویلیام مویر «Annals of the Early Caliphate» ارجاع داده است. مویرنیز هیچ منبعی در این باره ذکر نکرده است.
9. لعن علی بر معاویه: در کتاب گفته شده است: «دو خلیفه رقیب (علیو معاویه) آشکارا یکدیگر را در نمازهایشان لعن میکردند» (دونالدسن، 1410، ص92).
برخی منابع کهن تاریخی به لعنشدن معاویهاز سوی امام علیاشاره کردهاند. قدیمیترین این منابع نصربنمزاحم(م 212ق) در وقعةالصفین(منقری، 1382، ص552)، طبریو بلاذریبه نقل از ابومخنف(م قرن2 ق) (بلاذری، 1417، ج2، ص352 / طبری، 1387، ج5، ص71)، تاریخنامه طبری (بلعمی، 1373، ج4، ص655)، محمدبنسلیمان کوفی(م اوایل قرن 4ق) در مناقبالامام امیرالمؤمنینبه نقل از نصربنمزاحم(محمدبنسلیمان، 1413، ج2، ص319)، طی روایاتی ادعا کردهاند امام علیبه لعن معاویهمیپرداخت. جز تاریخنامه طبری، بقیه منابع، علیرا آغازکننده این عمل و معاویهرا در مقام دفاع معرفی کردهاند.
این روایات که با انگیزههای گوناگون نقل شدهاند، از لحاظ محتوایی دچار مشکلاند. از جمله اشکالاتی که بر آنها وارد شده عبارتاند از: 1. لعن افراد و نامبردن از آنان با سیره علیکه یاران خود را از لعن و ناسزا به دشمنان بازمیداشت (مقری، 1382، ص102 / معتزلی، 1404، ج3، ص181)، منافات دارد؛ 2. از امام علیروایت شده که فرمود: «همانا به من خبر رسید که معاویهمرا ناسزا و نفرین کرده است. بار خدایا! قدرت سرکوبت را بر معاویهبیشتر کن و لعنتت را بر مستحق فرود آر!» (صدوق، 1316، ص56). این سخن امام نیز مؤیدی بر ناسزاگویی معاویهعلیه امام است؛ 3. علاوه بر این، شرط امام حسنمبنی بر ترک لعن علیاز سوی معاویه(مفید، 1413، ج2، ص14) نیز دلیلی بر این ادعاست که معاویهاین عمل را انجام میداده است و نه امام؛ به ویژه آنکه در این صلحنامه از ترک لعن معاویهاز سوی کوفیان سخنی به میان نیامده است.
در هر حال، روایات مذکور از لحاظ سندی دچار مشکلاند. نصربنمزاحمروایت را از عمربنسعد اسدینقل کرده، دیگران از او گرفتهاند. احتمالاً عمربنسعداز یحییبنسعیدو صعقببنزهیر ازدیو ایشان از ابیدورقروایت کردهاند. عمربنسعد اسدی، فردی مجهول و دارای روایات غیرقابل قبول است. صعقببنزهیرنیز ناشناخته است. همچنین ابیدورقاز رجال اهل سنّت بوده که روایاتی خلاف معتقدات شیعه دارد (معلمی، 1388، ص132ـ140).
10. تلاشهایی برای مسمومیت امام : نویسنده به نسبت حجم مقاله، حجم زیادی را به داستانهایی درباره تلاش افراد برای مسمومساختن امام اختصاص داده است. نویسنده منبعی برای این داستانها ارائه نکرده است. پیش از این، نویسنده این عبارت را «روایتی که معمولاً درباره رحلت حسنآوردهاند و شیعیان میپذیرند این است که پس از تلاشهای ناموفق فراوان، سرانجام امام را مسموم کردهاند» (دونالدسن، 1410، ص90) به تاریخ یعقوبیو مروجالذهبارجاع داده است؛ ولی در هر حال، این داستانسراییها در این دو منبع نیز یافت نشد. سند حاضر دالّ بر مسمومشدن مکرر امام، سخنی از خود ایشان است که فرمود: «بارها به من زهر خورانيدهاند؛ اما هيچ كدام از اين زهرها مثل اين بار شدت نداشت» (اصفهانی، [بیتا]، ص81).
11. نویسنده ادعا کرده است امام پس از سوء قصدهای فراوانی که به او شد، برای یافتن آرامش و امنیت خاطر، به موصل سفر کرد؛ ولی در آنجا نیز مورد سوء قصد پیرمرد نابینایی قرار گرفت؛ از این رو، پس از بهبودی به مدینه بازگشت. چنین سفری برای امام ذکر نشده است. امام پس از صلح، به مدینه بازگشت و تا پایان عمر پُربرکتش در همانجا زندگی کرد و اینکه نویسنده این موارد را از کدام منبع تاریخی نادر و دور از دسترس یافته، معلوم نیست که البته در صورت ذکر منبع به وسیله وی، مشکل تا اندازهای برطرف میشد.
جمعبندی
دونالدسن، مستشرق انگلیسی مؤلف کتاب مذهب تشیع«the Shiite religion» دچار تحلیلهای سطحی شده است. مباحث این کتاب از جانشینی پیامبر آغاز شده و تا حکومت آلبویه را دربرگرفته است.
نوشته حاضر به بررسی و نقد زندگی امام حسندر فصل ششم این کتاب پرداخته است. بر این نوشته نقدهای کلی و جزئی میتوان وارد کرد. نویسنده کوشیده است با نشانهگرفتن صلح امام با معاویه، وی را فردی بیکفایت در رهبری معرفی نماید که فقط به خاطر اندیشه موروثیبودن خلافت که از دیگر ملل و یا ابنسبأوارد شده، به کسب مقام خلافت نایل شد؛ ولی با مطالعه تاریخ میتوان به روشنی تلاش امام در حذف معاویهرا مشاهده کرد. امام با بهکارگیری تدابیر لازم مانند بالابردن حقوق سپاه، تحریک و تشویق مردم برای جنگ با معاویه، نوع آرایش سپاه کوشید بهترین اقدامات را برای حذف معاویه انجام دهد؛ ولی سستی اراده و ایمان کوفیان از همان ابتدای راه، امام را از پیروزی در این جنگ ناامید و مردد ساخت.
مؤلف همچنین ازدواجهای امام را مورد طعن و سرزنش قرار داده است. وی با اعتماد به روایات پراکنده و متناقض موجود در کتب اهل سنّت و شیعه، ارقام عجیبی به عنوان تعداد همسران امام ارائه کرده است، در حالی که بررسی این روایات نشان میدهد روایات از لحاظ سند و محتوا دچار مشکلات عمدهاند. باید گفت اگر امام حسندچار چنین نقیصه و عیب بزرگی بود، معاویهدشمن سرسخت امام که از کوچکترین مسائل برای تبلیغ علیه امام استفاده میکرد، با انگشتگذاشتن بر این نقیصه آن را فریاد میزد. احتمال ساختهشدن این اتهامات در زمان منصور عباسیکه میخواست با واردکردن این اتهامات چهره خاندان حسنی را تخریب کند، بسیار است. ضمن اینکه اشکالات دیگری نیز بر این نظر مؤلف وارد است.
نویسنده امام را فردی عیاش و ولخرج به تمام معنا دانسته است، در حالی که منابع تاریخی به زهد و پرهیزگاری امام و کمکهای ایشان به فقرا اعتراف کرده است. روایات مورد استناد مؤلف، روایاتی است که ابراز داشتهاند امام برای برخی از همسران خود مهریههای سنگین قرار میداد و هدایای گزاف ارسال میکرد، در حالی که این روایات از لحاظ سند و محتوا قابل خدشهاند.
انزوای امام در مدینه پس از صلح نیز قابل پذیرش نیست؛ زیرا منابع، امام را در این دوره نهتنها منزوی نشان ندادهاند، بلکه فعالیتهای فرهنگی، اعتقادی، اقتصادی و اجتماعی ایشان را نشان میدهند.
نویسنده در کتاب خود به منابع کافی مراجعه نکرده است. تعداد منابع مورد استفاده، انگشتشمار میباشد. البته تعدادی از آنها همچون جناتالخلود، روضةالشهداو تحقیقات مستشرقینی چون مویرو لامنساز درجه کافی اعتبار برای یک تحقیق علمی برخوردار نیستند.
از نقدهای جزئی که بر این بخش وارد است، میتوان به مواردی اشاره کرد؛ نویسنده انتخابشدن خلفای صدر اسلام را براساس شایستگی ایشان میداند و معتقد است بر همین اساس انتظار میرفت پس از امام علی، معاویهروی کار آید. نویسنده با وجود گزارشهای فراوان از چگونگی انتخابشدن ابوبکر در سقیفه و مخالفتهایی که در این انتخاب وجود داشت، این عقیده را ابراز داشته است و عجیبتر شایستهدانستن معاویهبراساس سابقه او در اسلام بوده و یا نیرنگهای وی در برخورد با امام علیو غارت کشتار مردم.
او در جایی امام علیو معاویهرا دو خلیفه رقیب خوانده است، در حالی که معاویهفقط یک حاکم یاغی بود که حاضر به اطاعت از حکومت مرکزی نشد. روشنی نیرنگ و حیله حکمیت در صفین نیز به اندازهای بود که کسی معاویهرا براساس آن خلیفه نمیدانست.
پی نوشت:
* استادیار جامعةالمصطفیالعالمیه، مجتمع آموزش عالی امام خمینی(ره)، قم.
** دانشآموخته کارشناسی ارشد تاریخ تشیع، موسسه آموزش عالی اهلالبیت(ع)، تهران.
1. «جانشینی حضرت محمد »، اثر ویلفرد مادلونگ؛ این نوشته با عنوان«بررسی و نقد صلح امام حسناز دیدگاه ویلفرد مادلونگ» به وسیله سیمین قربانپور دشتکی، نقد شده و در مجموعه مقالات «تشیع و خاورشناسان»، انجمن تاریخپژوهان، شماره 5، چاپ شده است.
2. با عنوان «عقیدةالشیعه» به عربی ترجمه شده است.
3. این روایات را در المناقب، ج3، ص192؛ تاریخ مدینه دمشق، ج13، ص251 و ج27، ص261؛ ترجمةالامام حسن، ابنعساکر، ص153 و 209؛ تهذیبالکمال للمزی، ج6، ص236؛ تهذیبالتهذیب، ج2، ص259 و سِیر اعلام النبلا، ج3، ص262 میتوان یافت. شیخ وسام برهانالبلداوی در کتاب خود با عنوان «القولالحسن فی عدد زوجاتالحسن» به شکل علمی به نقد این روایات و نیز روایاتی که به شکلی ازدواج و یا طلاقی را به امام نسبت داده که قابل خدشه است، پرداخته و آنها را رد کرده است. در این کتاب، علاوه بر سند هرکدام از این روایات، محتوای آنها به طور جداگانه با معیارهای گوناگون عقلی، تاریخی، کلامی، قرآن، سنّت و سیره امامان مورد بررسی قرار گرفته است.
4. ر.ک: القولالحسن فی عدد زوجاتالامام الحسن.
5. حُمَيْدُ بْنُ زِيَادٍ عَنِالْحَسَنِ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ سَمَاعَةَ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ زِيَادِ بْنِ عِيسَى عَنْ عَبْدِاللَّهِ بْنِ سِنَانٍ عَنْ أَبِيعَبْدِاللَّهِقَالَ إِنَّ عَلِيّاً قَالَ وَ هُوَ عَلَىالْمِنْبَرِ لَا تُزَوِّجُوا الْحَسَنَ فَإِنَّهُ رَجُلٌ مِطْلَاقٌ فَقَامَ رَجُلٌ مِنْ هَمْدَانَ فَقَالَ بَلَى وَاللَّهِ لَنُزَوِّجَنَّهُ وَ هُوَ ابْنُ رَسُولِاللَّهِ وَ ابْنُ أَمِيرِالْمُؤْمِنِينَفَإِنْ شَاءَ أَمْسَكَ وَ إِنْ شَاءَ طَلَّقَ(کلینی، 1365،ج6، ص56).
6. إِنَّما يُرِيدُاللَّهُ لِيُذْهِبَ عَنْكُمُ الرِّجْسَ أَهْلَالْبَيْتِ وَ يُطَهِّرَكُمْ تَطْهِيراً(نساء: 51 / نیز ر.ک: بحرانی، 1419، ج2، ص106).
7. إِنِّي تَارِكٌ فِيكُمُ الثَّقَلَيْنِ مَا إِنْ تَمَسَّكْتُمْ بِهِمَا لَنْ تَضِلُّوا كِتَابَاللَّهِ وَ عِتْرَتِي أَهْلَ بَيْتِي وَ إِنَّهُمَا لَنْ يَفْتَرِقَا حَتَّى يَرِدَا عَلَيَّ الْحَوْضَ(دارقطنی، 1996، ج4، ص160 / طبرانی، [بیتا]، ج3، ص65 / ابنسعد هاشمی بصیری، 1990، ج2، ص194).
8. برای اطلاع بیشتر از نقدهای وارد بر اتهامات مربوط به ازدواجهای امام؛ ر.ک: برهان البدوی، 2008؛ کمپانی، 1354؛ معروفالحسینی،1990؛ مادلونگ، 1358.
9. این روایت با اندکی تفاوت در منابع اهل سنّت نیز آمده است. عدم اعتبار سند حدیث و نام بردهشدن از فرد مجهولی به نام یساربنسعیدبنیساربه عنوان خادم امام حسن، در این گزارش از جمله نقدهایی است که بر آن وارد شده است (ر.ک: برهانالبلداوی، 2008، ص60ـ66).
10. منطقهای بین مکه و مدینه، که دارای نخلستان، زراعت و چشمه آب بوده و بیشتر موقوفات امام علیدر آن واقع بوده است (حموی، 1995، ج5، ص450 / نمیری، 1368، ج1، ص221).
11. درهای در ینبع بود (حموی، 1995، ج5، ص278).
2[1]. جهت اطلاع بیشتر به کتاب متشرقان و تاریخگذاری قرآن به روایت مویر آقای اسکندرلو، 1383 مراجعه گردد.
منابع
1. ابناعثم كوفى، ابومحمد احمد؛ كتابالفتوح؛ تحقيق على شيرى؛ ج2و 4، چ1، بيروت: دارالاضواء، 1991م.
2. ابنالاثير جزرى، عزالدين ابوالحسن علىبنمحمد؛ اسدالغابةفى معـرفةالصحابة؛ ج3، بيروت: دارالفكر، 1409ق.
3. ابنالاثير، عزالدين ابوالحسن على؛ الكامل فيالتاريخ؛ ج3، بيروت: دارالصادر، 1965م.
4. ابنسعد هاشمي بصري، محمدبنسعدبنمنيع؛ الطبقات الكبرى؛ تحقيق محمد عبدالقادر عطا؛ ج1، چ1، بيروت: دارالكتب العلمية، 1990م.
5. ابنشاذان، فضل؛ الایضاح؛ تحقیق جلالالدین حسینی ارموی؛ [بیجا]، [بینا]، [بیتا].
6. ابنشهرآشوب مازندرانى، محمدبنعلی؛ مناقب آل ابيطالب؛ ج4، قم: مؤسسه انتشارات علامه، 1379ق.
7. ابنصباغ مالکی، علیبنمحمد؛ الفصولالمهمه؛ نجف: دارالکتب الاسلامیه، 1950م.
8. ابنعساکر، ابوالقاسم علیبنحسن؛ تاریخ مدینه دمشق؛ تحقیق علی شیری؛ ج29، بیروت: دارالفکر، 1415ق.
9. ابنقتيبه دينوري، ابومحمد عبداللهبنمسلم؛ الامامةوالسياسة؛ تحقيق علي شيري؛ ج2، چ1، بيروت: دارالاضواء، 1990م.
10. ابننووی، محییالدین؛ المجموع فی شرحالمهذب؛ ج1 و 19، بیروت: دارالفکر، [بیتا].
11. احمدوند، عباس؛ «گذری بر مطالعات شیعی در غرب»؛ مقالات و بررسیها، ش63، تابستان 1377.
12. اربلى، علىبنعيسى؛ كشفالغمة؛ تبریز: چاپ مكتبةبنىهاشمى، 1381ق.
13. اسکندرلو، محمدجواد؛ «نقد تاریخ قرآن به روایت مویر»؛ پژوهش و حوزه،ش19 و 20، 1383.
14. اصفهانى، ابوالفرج علىبنالحسين؛ مقاتلالطالبين؛ تحقيق سيداحمد صقر؛ بيروت: دارالمعرفة، [بىتا].
15. آلیاسین، شیخ راضی؛ صلح امام حسنپرشکوهترین نرمش قهرمانانه تاریخ؛ ترجمه سیدعلی خامنهای؛ تهران: دفتر نشر فرهنگ اسلامی، [بیتا].
16. بحرانی، هاشم؛ مدینةالمعاجز الائمةالاثنیعشر و دلائلالحجج علیالبشر؛ ج3، قم: مؤسسةالمعارف الاسلامیة،1413ق.
17. ــــــ ؛ البرهان فی تفسیرالقرآن،ج2، بیروت: مؤسسةالاعلمی للمطبوعات، 1419ق.
18. بدوی، عبدالرحمن؛ فرهنگ کامل خاورشناسان؛ ترجمه شکراله خارکرند؛ تهران: مرکز مطالعات و تحقیقات اسلامی، [بیتا].
19. برهانالبلداوی، وسام؛ القول الحسن فی عدد زوجاتالامام الحسن ؛ کربلا: عتبةالحسینیةالمقدسة، 2008م.
20. بغدادی، اسماعیل باشا؛ هدیةالعارفین و آثارالمصنفین؛ بیروت: دار احیاء التراثالعربی، [بیتا].
21. بلاذرى، احمدبنيحيىبنجابر؛ انسابالاشراف؛ تحقيق سهيل زكار و رياض زركلى؛ ج2و 3، چ1، بيروت: دارالفكر، 1417ق.
22. بلعمی، ابوعلی محمد؛ تاریخنامه طبری؛ تحقیق محمد روشن؛ چ3، تهران: البرز، 1373.
23. ثقفی کوفی، ابراهیمبنمحمد؛ الغارات؛ تحقيق جلالالدين حسينى ارموى؛ ج1، تهران: انجمن آثار ملى، 1353.
24. جرجانی، عبداللهبنعدی؛ الکامل فی ضعفاءالرجال؛ تحقیق سهیل زکار و یحیی مختار غزاوی؛ ج3 و 4، چ3، بیروت: دارالفکر، 1409ق.
25. جرداق، جرج؛ امام علیصدای عدالت انسانی؛ ترجمه سیدهادی خسروشاهی؛ قم: بوستان کتاب، 1387.
26. حاجی خلیفه، مصطفیبنعبدالله؛کشفالظنون؛ ج2، بیروت: دار احیاء التراثالعربی، 1067ق.
27. حسینی طباطبایی، سیدمصطفی؛ نقد آثار خاورشناسان؛ تهران: چاپخش، 1375.
28. حسینی، غلام احیا؛ شیعهپژوهی و شیعهپژوهان انگلیسیزبان؛ زیر نظر محسن الویری و عباس احمدوند؛ قم: مؤسسه شیعهشناسی، 1387.
29. حموى، ياقوتبنعبدالله؛ معجم البلدان؛ چ2، بيروت: دار صادر، 1995م.
30. حميرى معافرى، عبدالملكبنهشام؛ السيرةالنبوية؛ تحقيق مصطفى سقا و ابراهيم آبيارى و عبدالحفيظ شلبى؛ بيروت: دارالمعرفة، [بىتا].
31. دارقطنی، علیبنعمر، سنن الدارقطنی؛ تحقیق مجدیبنمنصور سیدالشوری؛ چ1، بیروت: دارالکتب العلمیه، 1996م.
32. ــــــ ؛ العلل الوارده فی الاحادیثالنبویه؛ تحقیق محفوظ الرحمن زینالله سلفی؛ ریاض: دار طیبه، 1405ق.
33. دونالدسن، م.دوایت؛ عقیدةالشیعه؛ ترجمه عربی: ع. م؛ چ2، بیروت: مؤسـسـةالمفیـد، 1410ق.
34. ذهبى، شمسالدين محمدبناحمد؛ (الف)؛ تاريخالاسلام و وفياتالمشاهير والاعلام؛ تحقيق عمر عبدالسلام تدمرى؛ ج11، چ2، بيروت: دارالكتبالعربى، 1413ق.
35. ــــــ ؛ (ب)؛ سِیر اعلام النبلاء؛ تحقیق شعیب ارنؤوط و حسین اسد؛ ج3 و 10، چ9، بیروت: مؤسسةالرساله، 1413ق.
36. ــــــ ؛ میزانالاعتدال؛ تحقیق علیمحمد بجاوی؛ بیروت: دارالمعرفة، 1382.
37. زمانی، احمد؛ حقایق پنهان؛ قم: دفتر تبلیغات حوزه علمیه قم، 1375.
38. سجستانی، سلیمانبناشعث؛ سنن ابیداود؛ تحقیق سعید محمد اللحام؛ ج2، بیروت: دارالفکر، 1990م.
39. صدوق، محمدبنعلیبنبابویه؛ الخصال؛ قم: انتشارات جامعه مدرسين، 1403ق.
40. ــــــ ؛ عللالشرایع؛ ج1، قم: کتابفروشی داوری، 1385.
41. ــــــ ؛ معانیالاخبار؛ قم: جامعه مدرسین، 1316.
42. ــــــ ؛ من لایحضرهالفقیه؛ ج4، قم: دفتر انتشارات اسلامی، 1413ق.
43. صفری، نعمتالله؛ «غلو»؛ دانشنامه امام علی؛ زیر نظر علیاکبر رشاد؛ قم: پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی، 1380.
44. طباطبایی، سیدمحمدحسین؛ شیعه در اسلام؛ به کوشش هادی خسروشاهی؛ قم: بوستان کتاب، 1387.
45. طبرانی، سلیمانبناحمد؛ المعجمالکبیـر؛ تحقیـق عبدالمجیـد سلـفی؛ قاهـره: مکتبـةابنتیمیه، [بیتا].
46. طبرسى، احمدبنعلى؛ الاحتجاج على اهلاللجاج؛ ج1، چ1، مشهد: نشر مرتضى، 1403ق.
47. طبرى، ابوجعفر محمدبنجرير؛ جامعالبيان فى تفسيرالقرآن؛ چ1، بيروت: دارالمعرفه، 1412ق.
48. ــــــ ؛ تاريخ الامم والملوك؛ تحقيق محمد ابوالفضل ابراهيم؛ ج4 و 5، چ2، بيروت: دارالتراث، 1387ق.
49. طوسى، محمدبنحسن؛ تهذیبالاحکام؛ ج9، تهران: دارالكتب الاسلاميه، 1365.
50. عسگری، سیدمرتضی؛ سقیفه؛ به کوشش مهدی دشتی؛ تهران: مرکز فرهنگی انتشارات منیر، 1382.
51. ــــــ ؛ عبداللهبنسبأ و دیگر افسانههای تاریخی؛ ترجمه احمد فهری؛ تهران: مجمع علمی اسلامی، 1360.
52. فيروزآبادى، سيدمرتضى؛ فضائلالخمسةمن الصحاحالستة؛ ج3، چ3، تهران: دارالکتب الاسلاميه، 1392ق.
53. قربانپور دشتکی، سیمین؛ «بررسی و نقد صلح امام حسناز دیدگاه ویلفرد مادلونگ»؛ مجموعه مقالات همایش بینالمللی تشیع و خاورشناسان و انجمن تاریخپژوهان؛به کوشش دکتر محمدرضا بارانی، ش5، 1388.
54. قرطبى، محمدبناحمد؛ الجامعلاحكام القرآن؛ چ1، تهران: انتشارات ناصرخسرو، 1364.
55. قزوینی، حمدبنیزید؛ سنن ابنماجه؛ تحقیق محمد فؤاد عبدالباقی؛ [بیجا]: دارالفکر للطباعةوالنشر، [بیتا].
56. قنبری همدانی، حشمتالله؛ اسرار و آثار سقیفه بنیساعده؛ تهران: امیرکبیر، 1380.
57. كلينى، محمدبنیعقوب؛الكافي؛ ج6 و 7، تهران: دارالكتب الاسلاميه، 1365.
58. ــــــ ؛ اصول كافى؛ ترجمه كمرهاى؛ ج2، چ3، قم: انتشارات اسوه، 1375.
59. کمپانی، فضلالله؛ حسن کیست؟؛ [بیجا]: انتشارات فراهانی، 1354.
60. کوفی، محمدبنسلیمان؛ مناقبالامام امیرالمؤمنین؛ تحقیق محمدباقر محمودی؛ ج2، بیروت: مجمع احیاءالثقافةالاسلامیه، 1413ق.
61. لامنس، هانری؛ دایرةالمعارف الاسلامیه؛ امارات: مرکز الشارقه للابداعالفکری، 1998م.
62. مادلونگ، ویلفرد؛ جانشینی حضرت محمد ؛ ترجمه احمد نمایی، جواد قاسمی، محمد جواد مهدوی و حمیدرضا ضابط؛ مشهد: آستان قدس رضوی، 1385.
63. مجلسى، محمدباقر؛ بحارالانوار؛ ج34، 43 و 63، لبنان: مؤسسةالوفاء، 1404ق.
64. مسعودي، ابوالحسن علىبنحسينبنعلى؛ مروجالذهب و معادنالجوهر؛ تحقيق اسعد داغر؛ ج2 و 3، چ2، قم: دارالهجره، 1409ق.
65. معتزلى، ابن ابىالحديد؛ شرح نهجالبلاغه؛ ج1، 2، 3، 14 و 15، قم: انتشارات كتابخانه آيتالله مرعشى، 1404ق.
66. معروفالحسینی، هاشم؛سیرةالائمةالاثنیعشر؛ ج1، بیروت: دارالتعارف للمطبوعات، 1990م.
67. معلمی، مصطفی؛ صحابه در نگاه ائمه اثنیعشر و شیعیان تا پایان سده هفتم هجری؛ تهران: دانشگاه آزاد اسلامی، 1388ـ1389.
68. مفید، محمدبنمحمدبننعمان؛ الارشاد؛ ج1، قم: کنگره شیخ مفید، 1413ق.
69. مقدسى، مطهربنطاهر؛ البدأ والتاريخ؛ ج5، مكتبةالثقافةالدينية، [بىتا].
70. منقرى، نصربنمزاحم؛ وقعـةصفين؛ تحقيق عبدالسلام محمدهارون؛ چ2، قاهره: المؤسسةالعربيةالحديثة، 1382.
71. نجاشى، احمدبنعلى؛ رجال النجاشي؛ قم: انتشارات جامعه مدرسين قم، 1407ق.
72. نمیری، ابنشبه؛ تاریخ مدینه؛ ج1، قم: دارالفکر، 1368.
73. نورى، میرزاحسین؛ مستدرکالوسایل؛ ج15، قم: مؤسسه آلالبيت، 1408ق.
74. نیشابوری، مسلمبنحجاج؛ صحیح مسلم؛ بیروت: دارالفکر، [بیتا].
75. همتی گلیان، عبدالله؛ «جایگاه شیعهشناسی در آثار شرقشناسان»؛ مجموعه مقالات همایش بینالمللی تشیع و خاورشناسان و انجمن تاریخپژوهان؛به کوشش محمدرضا بارانی، ج3، قم: مؤسسه انتشارات خاکریز، ش3، 1388.
76. همدانی (قاضی ابرقوه)، اسحاقبنمحمد؛ سیرت رسولالله؛ تحقیق اصغر مهدوی؛ ج3، چ3، تهران: خوارزمی، 1377.
77. واقدی، محمدبنعمر؛ المغازی؛ تحقیق مارسدن جونز؛ ج1، بیروت: موسسةالاعلمی، 1409ق.
78. والیری، الیجپا؛ تصویر امامان شیعه در دائرةالمعارف اسلام؛ به کوشش محمدتقیزاده داوری؛ قم: انتشارات شیعهشناسی، 1385.
79. یاقوت حموی، ابوعبدالله؛ معجمالبلدان؛ ج4 و 5، بيروت: دار صادر، 1995م.
80. یعقوبی، احمدبنابیواضح؛ تاریخ یعقوبی؛ ج2، بیروت: دار صادر، [بیتا].
منبع: نشریه طلوع، شماره 39.
{jcomments on}