مجتمع آموزش عالی تاریخ سیره و تمدن اسلامی
جستجو
Close this search box.
سخن تاریخ و فن مناظره را از پیامبر (صلی الله علیه و آله) و ائمه (علیهم السلام) بیاموزیم

  ادب در گفت و گو و فرصت دادن به مخالف، در تمام مناظره‌ها و گفت و گوهای پیشوایان اسلامی مشهود و واضح است، در حالی که تا آن زمان، چنین روشی آن هم در شبه جزیرة عربستان، سابقه نداشت.

* سه روش هدایت انسان‌ها

آفرینش انسان پیرو هدفی بوده و او برای مقصودی برتر آفریده شده است،برای رسیدن به چنین هدفی هرچند فطرت، او را کمک می‌کند، ولی فطرت، چراغ کم‌فروغی است که نمی‌تواند همة راه را روشن کند و مسیر سعادت را از خس و خاشاک پاکیزه سازد، بلکه باید در این مورد، از نیروی عقل و خرد نیز، بهره برد که خود چراغی است روشن در روح و روان انسان. قرآن مجید به پیامبر دستور می‌دهد که برای هدایت انسان‌ها، با به کارگیری خرد آن‌ها، از یکی از سه راه وارد شود:

1.  راه برهان و دلیل و محاسبات فلسفی و کلامی

2.  راه جدال احسن

3.  طریق پند و اندرز و نصیحت‌های خالصانه

چنان‌که می‌فرماید:

        «اُدعُ إلی سَبِیلِ ربِّکَ بِالحِکمَةِ و المَوعِطَةِ الحسَنَةِ و جادِلهُم بِالَّتی هِیَ أَحسَنُ إنّ ربَّکَ هوَ أعلَمُ بِمَن ضلَّ عَن سَبیلِه و هو أعلمُ بِالمُهتدین» (نحل:125)

        مردم را با حکمت و اندرز نیکو به راه پروردگارت دعوت کن و با آنان به نیکوترین شیوه به بحث و مجادله بپرداز یقینا پروردگارت به کسانی که از راه او گمراه شده‌اند و نیز به راه‌یافتگان داناتر است.

فن مناظره

یکی از علوم انسانی، فن مناظره است که برای خود، تعریف و موضوع و قواعدی دارد و در این باره، رساله‌های مختلفی نوشته شده است که ما فعلا از آن‌ها می‌گذریم. در درجة نخست، یادآور می‌شویم:

مناظره باید براساس واقع‌بینی و حقیقت‌یابی استوار شود، نه بر محور خودستایی و به کرسی نشاندن سخن خویش که در اصطلاح قرآن و حدیث به آن «مراء» مي‌گویند: قرآن مجید به مؤمنان دستور می‌دهد با اهل کتاب به روش زیبایی مناظره کنید، چنان‌که می‌فرماید:

       «و لا تُجادِلُوا أهلَ الکِتابِ ألّا بِالَّتِی هِیَ أَحسن…» (عنکبوت:46) : با اهل کتاب جز به نیکوترین روش، مجادله نکنید…

از میان پیامبران الهی، مناظرات متعددی از حضرت ابراهیم در قرآن نقل شده است.

روشن‌ترین مناظرة حضرت ابراهیم (ع) ، با ستاره پرستان، ماه پرستان و آفتاب پرستان است که قرآن همگی را در سورة انعام در آیه‌های  75 و 83 نقل کرده است و برای این‌که مسلمانان را به این نوع مناظره دعوت کند، گفت‌وگوی حضرت ابراهیم را با این گروه چنین توصیف می‌کند:

«و تِلکَ حُجَّتُنا آتَیناها إبراهِیمَ علی قومِه…».

گفت و گوی ابراهیم با این گروه، حجت‌های آسمانی بود که به او آموخته بودیم.

بنابراین، مسلمانان نیز باید با گروه‌های مخالف، به همان شیوه ای که پیامبران، مناظره کردند، گفت و گو کنند و آداب مناظره را رعایت کنند.

مناظرة پیامبران با مخالفان که در قرآن آمده است، خود موضوع مستقلی است که باید در فرصتی دیگر پیرامون آنها سخن گفت.

فعلا نظر ما در این مقالات، تشریح مناظرات پیامبر اسلام و جانشینان وی با کافران و منافقان و مخالفان است. ولی ما، در اینجا، به فضل الهی، در صدد بیان گوشه‌ای از مناظرات پیامبر و جانشینان معصوم او با مخالفان عصر خودشان هستیم و در این گفت و گوها خواهیم دید که چقدر معلمان آسمانی ما، با مخالفان، مؤدّبانه سخن گفته و به آن‌ها مجال گفت و گو می‌دادند، بدون این‌که فورا از خداوند برای آنان مرگ بطلبند و یا سخنانی بر زبان جاری کنند که عواطف آن‌ها را خدشه‌دار سازند.

ادب در گفت و گو و فرصت دادن به مخالف، در تمام مناظره‌ها و گفت و گوهای پیشوایان اسلامی مشهود و واضح است، در حالی که تا آن زمان، چنین روشی آن هم در شبه جزیرة عربستان، سابقه نداشت.

چه کسانی حق مناظره دارند؟

گاهی تصور می‌شود که مناظره و گفت و گو در اسلام مشروع نیست، گویا چنین افرادی هر نوع گفت و گوی منطقی را نوعی «مراء» تلقی کرده‌اند، در حالی که بهترین عبادت حتی در شب‌های قدر، گفت و گوی علمی برای حقیقت‌یابی است. البته نباید از این نکته غفلت کرد که مناظره با مخالفان، کار افراد ضعیف و ناتوان نیست، افرادی که هنوز خود را نساخته‌اند، نمی‌توانند بر روی مخالف اثر بگذارند، بلکه چه‌بسا گفت و گوهای جذّاب طرف، آن‌ها را از پای درآورد و از حقیقت دور شوند.

در مکتب امام صادق (ع) رجال برجسته‌ای تربیت شده بودند که امام از وجود آنان برای مناظره استفاده می‌کرد، و هر فردی را برای مناظره با گروه مخالف خاصی گزینش نمی‌کرد.

اینک اسامی برخی از گروه مبرّز در فن مناظره در مکتب امام صادق‌ (ع) را نام می‌بریم، آن‌ها عبارتند از :

1.  حمران بن أعیَن؛

2.  قیس بن ماصر؛

3.  مؤمن الطاق؛

4.  هشام بن حَکَم؛

5.  زُراره بن أعیَن.

محمد بن یعقوب کلینی (م329ه) به سند خود از یونس بن یعقوب نقل می‌کند که وی می‌گوید: من خدمت امام صادق (ع) بودم که ناگهان مردی از اهل شام، وارد مجلس امام شد و گفت: من شخصی هستم که در کلام و فقه و فرائض، دست بالایی دارم و آمده‌ام با شاگردان شما مناظره کنم. امام رو به من کرد و گفت: اگر از قواعد و مبانی کلام آگاهی داری، با او سخن بگو. من معذرت‌خواهی کردم، و گفتم: آن آگاهی خاص را ندارم. امام به من فرمود: از خانه بیرون برو و دوستان خود را که در مناظره دست دارند، برای مناظره با این شخص دعوت کن.

وی مي‌گوید: من در بیرون خانة امام، با چهار نفر از شاگردان برجستة امام که استادان علم کلام بودند، روبه‌رو شدم و آن‌ها را به خانة امام دعوت کردم، آنان عبارت بودند از: حمران بن أعین، مؤمن الطاق، و هشام بن حکم و قیس بن ماصر که شخص اخیر فن مناظره را از امام علی بن الحسین (ع) آموخته بود، ولی در میان آن‌ها هشام بن حکم جوان‌ترین فرد بود، امام وقتی او را دید، نزدیک خود برای او جا خالی کرد و به او گفت: آفرین بر کسی که با دل و زبان و دستش ما را یاری می‌کند.

مجلس آمادة مناظره شد، امام به حمران بن أعین( برادر زراره) دستور داد با آن مرد شامی وارد مناظره شود. او در مناظره، بر شامی پیروز شد. سپس امام به هریک از افراد، از مؤمن الطاق گرفته تا هشام بن سالم، پیشنهاد مناظره کرد و سرانجام به قیس بن ماصر امر کرد او نیز مناظره کند، هر موقع که مناظران بر آن مرد شامی پیروز می‌شدند، حضرت لبخندی می‌زد (کافی، ج17 کتاب حجت، ص171-122).

سخنی از شیخ مفید

سید مرتضی، عالم معروف شیعی (355-436ه) می‌گوید: من به استادم شیخ مفید (366-413ه) گفتم: ما وقتی با معتزله و گروه حشویه به بحث و گفت و گو می‌نشینیم، آنان می‌گویند: مناظره بر خلاف مذهب امامیه است و امامان شما از این شیوه گفت و گو نهی کرده اند؟ چگونه از این در وارد می‌شوید؟

استادم شیخ مفید در پاسخ گفت: معتزله و حشویه در این نسبت به ما به خطا رفته‌اند، فقیهان امامیه و رئیسان مذهب پیوسته با مخالفان به گفت و گو می‌نشستند و این شیوه را بعدی‌ها از آنان آموخته‌اند.

شیخ مفید می‌افزاید: من در دو کتابم اسامی کسانی از امامیه را که در مناظره سرآمد روزگار بودند و پیشوایان ما آن‌ها را ستوده‌اند، آورده‌ام و این دو کتاب عبارتند از:

1.  الکامل فی علوم الدین.

2.  الأرکان فی دعائم الدین.

آن‌گاه در پایان سخن، حدیثی را از امام صادق (ع) نقل می‌کند که یاران خود را به گفت و گوی مسالمت آمیز و منطقی با مخالفان دعوت می‌کند و می‌فرماید:

   «خاصِمُوهُم و بَیِّنُوا لهمُ الّذی أنتُم علیه‌ و بَیِّنُوا لهُم ضَلالَهُم و باهِلُوهُم فی علیّ» (الصول المختاره، ص284.).

 با آنان به مناظره بپردازید و راه‌های رسیدن به حقیقت را روشن سازید حقیقتی که بر آن هستید، و همچنین گمراهی آنان را آشکار نمایید و دربارة حقانیت امیرمؤمنان علی (ع) با آنان، به مباهله بپردازید.

مناظره‌ای کوتاه از پیامبر(ص)

امروز در محافل سیاسی، اصطلاحی به نام «خط قرمز» وجود دارد و می‌گویند: هر نوع گفت و گو که منجر به تجاوز از خط قرمز طرف شود، بی‌اثر می‌باشد. این مطلب را میتوان در مناظره نیز به کار برد. هرگاه طرف مناظره یک اصل اساسی داشته باشد که برای آن تلاش بکند و حتی مال و جان خود را در راه آن بذل کند، و هر نوع مصالحه و مذاکره که منجر به خدشه‌دار شدن این اصل شود، مسلما نتیجه نخواهد داد.عین این مطلب در عصر رسول خدا (ص) رخ داد. آنگاه که سران قریش احساس کردند که اسلام، به تدریج در خانه‌های مکیان وارد می‌شود و جوانان را جذب می‌کند، با خود اندیشیدند که با پیامبر (ص) از درِ‌صلح وارد شوند، اصلی که پیشنهاد کردند این بود که ما حاضریم خدای تو را بپرستیم به شرط آن‌که تو هم خدایان ما را بپرستی، آن‌گاه اضافه کردند اگر آیین ما حق باشد، نصیب تو شده و اگر دعوت شما حق باشد، نصیب ما خواهد شد.

چنین مناظره‌ای مسلما بی اثر و بی فایده بود، زیرا معنی آن این بود که پیامبر از خواستة خود یک سره دست بکشد، زیرا او به سان دیگر پیامبران، برای توحید مبعوث شده بود لذا پرستش  بتان در کنار پرستش خدا، درست خط قرمزی بود که رسول خدا نمی‌توانست از آن عبور کند و گویا با سورة کافرون در مورد همین پیشنهاد نازل شده که می‌فرماید:

  «قُل یا ایُّها الکافرون * لا أعبُد ما تعبُدُون * و لا أنتم عابدون ما أعبُد».

   بگو ای کافران آن چه را که شما می‌پرستید، من پرستش نمی‌کنم وشما نیز پرستش کنندگان خدای من نخواهید بود.

نزول این آیات، آب پاکی بود که روی دست کافران ریخته شد، ولی آن‌ها مناظره را رها نکردند، اُبیّ بن خَلَف استخوان پوسیده‌ای را به دست گرفت، آن را با انگشتانش خرد کرد و سپس ذرات آن را به آسمان پاشید و گفت: تو می‌پنداری که خدایت این‌ها را زنده خواهد کرد؟ در اینجا باید دید پاسخ خداوند نسبت به این گفتار مشرکان چه بود؟ قرآن از راه برهان وارد شد و گفت: خدایی که از روز نخست آن‌ها را پدید آورد، بر هرگونه آفرینش دوبارة آن‌ها قادر و تواناست. (امالی، ابن‌الشیخ،ص12-الصراط المستقیم، ج2،ص54- بحارالانوار،ج9، ص280).

* مناظره آرام میراث پیامبران

مناظرة آرام و متکی بر دلیل و دور از خشونت و با احترام متقابل، یکی از میراث‌های پیامبران است، زیرا آیین آنان، بر اصولی استوار است که فطرت و خرد، کاملا از آن پشتیبانی می‌کند.

پس از هجرت پیامبر (ص) به سرزمین یثرب، او با سرسخت‌ترین گروه مجادل به نام یهود، روبه‌رو شد و در طول اقامت خود در یثرب، تعداد انگشت‌شماری از یهودیان به اسلام گرویدند. برخی از آنان به خاطر خیانت‌ها از مدینه تبعید شدند و برخی دیگر، از درِ جنگ وارد شده و سرانجام نابود گشتند. دو قبیلة بنی‌قین‌قاع و بنی‌النضیر از گروه نخست بودند که پیامبر با آنان از درِ نرمش وارد شد و حاضر شد که مدینه را ترک کنند و از سرِ تقصیر آنان بگذرد، ولی قبیلة بنی‌قُریظه، به خاطر خیانت، آن هم در سرسخت‌ترین لحظات زندگی مسلمانان در آتش جنگ سوختند و نابود گشتند.

* چرا گروه یهود دشمن جبرئیل بود

از آیات قرآن، استفاده می‌شود که یهود پیوسته دشمن جبرئیل بوده‌اند و قرآن در دو آیه دشمنی یهود را نسبت به جبرئیل یادآور شده و محکوم می‌کند. در آیه‌ای می‌فرماید:

 «بگو کسانی که دشمن جبرئیل هستند ( او چه گناهی کرده است؟) او قرآن را بر قلب تو ای پیامبر به امر الهی فرود آورده است» (قُل مَن کان عدوّا لِجِبریل فانّه نزّله علی قبلک بإذن الله (بقره:97)).

در آیة دیگر می‌فرماید:

«هرکس که دشمن خدا و فرشتگان و رسولان و جبرئیل و میکائیل باشد، کافر است  و خدا هم دشمن کافران است» (من کان عدوّا لله و ملائکته و رُسُله و جِبریل و میکال فانّ الله عدوُّ للکافرین (بقره:98)).

*اکنون باید دید که چرا گروه یهود، دشمن جبرئیل بوده و پایة عداوت آنان، چه بوده است؟

از مناظره‌ای که یکی از احبار یهود به نام عبدالله بن صوریا با رسول گرامی اسلام (ع) انجام داده، نکتة آن روشن می‌شود، اینک آن مناظره را از نظر شما می‌گذرانیم:

عبدالله بن صوریا: این آیات را چه کسی از سوی خدا برای تو می‌آورد؟

پیامبر: جبرئیل.

عبدالله بن صوریا: اگر غیر او این آیات را مي‌آورد، ما به تو ایمان می‌آوردیم، زیرا جبرئیل میان فرشتگان دشمن ماست.

پیامبر: چرا جبرئیل را دشمن می‌دارید؟

عبدالله بن صوریا: زیرا او تنها کسی است که بلا را بر سر بنی‌اسرائیل فرود آورد و مانع از آن شد که دانیال نبی، بخت‌نُصّر را که دشمن شمارة یک یهود است، بکشد. تا این که او قوی و نیرومند شد و بنی اسرائیل را نابود کرد و همچنین هر بلا و رنج و سختی که بر سر ما می‌آید، عامل آن جبرئیل است، در حالی که میکائیل، فرشتة رحمت است.

پیامبر: شگفتا! چرا از کار خدا آگاه نیستی؟ جبرئیل، گناهی نکرده، جز این که آنچه را که خدا خواسته انجام داده است.

آیا فرشتة مرگ (قبض‌الأرواح) دشمن شماست؟ درحالی که خدا او را به قبض ارواح مردم، مأمور کرده است و او گیرندة ارواح شما و پدران شماست. اگر پدران و مادران، داروهای تلخی را به گلوی فرزندان خود بریزند تا آنان را از بیماری بهبود بخشند، این سبب می‌شود که آنان را دشمن بدارند؟ شما از کار خدا آگاه نیستید و از حکمت او غافلید.

من محمد رسول خدا گواهی می‌دهم که جبرئیل و میکائیل هر دو فرمان خدا را انجام داده و هر دو، فرمانبر اوامر او هستند. هرکس یکی از آنان را دشمن بدارد، دیگری را هم دشمن داشته است. آن‌کس که می‌اندیشد یکی از آن‌ها را دوست دارد و دیگری را دشمن دارد، در حقیقت دروغ می‌گوید.

پیامبر (ص) در پایان افزود: محمد رسول خدا و علی، با یکدیگر برادرند، چنانکه جبرئیل و میکائیل، برادرند. هرکس آن دو را دوست بدارد، او از دوستان خداست و آن‌کس که آن دو را دشمن بدارد، او دشمن خداست. آن کس که بگوید یکی را دوست دارم و دیگری را دشمن، در حقیقت، دروغ مي‌گوید و آن دو از چنین فردی بیزارند.

این سنت و این قاعده در من و علی یکسان حاکم است، آن کس که یکی را دشمن و دیگری را دوست بدارد، در حقیقت، دروغ می‌گوید و ما از او بیزار هستیم و خدا و فرشتگان و انسان‌های برجسته از او متنفرند (تفسیر امام عسکری، ص164 –احتجاج طبرسی، ص23 –بحارالانوار، ج9، ص283،284).

تفسیر یک آیه مشکل

در سال هشتم هجرت، مشرکان مکه، رهسپا مدینه شدند تا از یهودیان مدینه دربارة درستی یا نادرستی دین پیامبر اسلام اطلاعاتی به دست آورند، چون می‌دانستند که آن‌ها اهل کتابند و طبعا در کتاب‌های پیشین از واپسین پیامبر، گزارش‌هایی آمده است.

سران شرک، وقتی وارد یثرب شدند و با احبار یهود به گفت و گو نشستند، آنان گفتند بروید از این مدعی نبوت، سه موضوع را بپرسید، آن‌گاه جواب آن‌ها را بیاورید تا ما دربارة او داوری کنیم، آن سه سؤال عبارت بودند از:

1. از روح سؤال کنید که چیست(سورة اسراء:85)

2. از گروهی سؤال کنید که شهر خود را ترک کردند و دیگر خبری از آن‌ها نشد، جز بعد از صدها سال؟ (سورة کهف:9تا25)

3. مردی که شرق و غرب را تسخیر کرد؟ (سورة کهف: 9تا 83)

مفسران، غالبا یا همگی، سؤال نخست را به روح انسان تفسیر کرده‌اند یعنی از پیامبر(ص) بپرسید که آیا روح انسان مثلا مادی است یا مجرد، در حالی که سؤال از روح انسان یک سؤال فلسفی است، ارتباطی به اهل کتاب ندارد. باید سؤال چیزی باشد که آنان دربارة آن، اطلاعات گسترده‌ای داشته باشند، همچنان‌که دربارة اصحاب کهف و ذوالقرنین، اطلاعاتی داشتند.

از این‌جاست که می‌توان گفت: مراد یهود از روح، «روح‌الأمین» (جبرئیل) بوده است. هدف این بود که از رسول خدا دربارة «روح‌الأمین» سؤال کنند تا از دیدگاه او آگاه شوند، اگر دیدگاه او با دیدگاه یهود یکی باشد، برای ادعای خود مؤیّدی به دست آورده‌اند و اگر برخلاف دیدگاه آن‌ها بود، با او از درِ مخاصمت (دشمنی) وارد شوند.

اتفاقا پاسخی که پیامبر از طریق وحی به سؤال آنان دربارة روح داد، درست با آن چه گفتیم، هماهنگ است، زیرا آنان سؤال کردند: «و یَسأَلونَکَ عَنِ الرُّوح…»: از تو دربارة روح می‌پرسند.

«قلِ الرُّوحُ مِن أَمرِ رَبِّی» : بگو روح یکی از مأموران خدای من است.

«و ما اُوتِیتُم مِنَ العِلمِ الّا قَلیلا» : از دانش جز چیز اندکی به شما داده نشده است.

این آیه، درست آب پاکی بر دست یهودیان می‌ریزد و می‌گوید: جبرئیل مظهر امر خدا و مجری فرمان اوست. اگر بلا را بر سر قوم لوط و گاهی بر سر بنی‌اسرائیل فرود مي‌آورد، فرمان خدا را اطاعت مي‌کند. هرگونه سخنی دارید، باید با خدا داشته باشید نه با مجری، و موضع او با موضع میکائیل یکسان است.

بنابراین بیشتر مفسران، و یا گویندگان که این آیه را بر روح مجرد تطبیق می‌کنند و احیانا فلاسفه با الهام از این آیه هستی را بر دو قسمت تقسیم مي‌کنند: «خلقی» و «امری» پایة صحیحی ندارد. آری، گسترة وجود، به مادی و مجرد تقسیم می‌شود، ولی ارتباطی با آیه ندارد.

مناظرة یکی از «احبار» یهود با پیامبر(ص)

یکی از علمای یهود، به پیامبر گفت: شما خود را پیامبر خاتم، و برترین‌ِ آن‌ها می‌دانید، در حالی که عیسی بن مریم در گهواره سخن گفت ولی شما سخن نگفتید؟

پیامبر‌(ص) در پاسخ فرمود: وضع من، با وضع عیسی بن مریم تفاوت دارد. خدا او را فقط از مادر- بدون اینکه دارای پدر باشد- ، آفرید. هرگاه عیسی پس از تولّد سخن نمی‌گفت، در این صورت مادر او محکوم به عمل ناپسند می‌گشت و احکام زنای محصنه بر او جاری می‌شد، خدا او را به سخن درآورد تا سپری در برابر مادر باشد( علل‌الشرایع، ص38-بحارالانوار،ج9،ص303).

منبع: خبرگزاری حوزه.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *