مجتمع آموزش عالی تاریخ سیره و تمدن اسلامی
جستجو
Close this search box.

 

پژوهش حاضر درصدد بررسی این پرسش مهم است که آیا در ماجرای سقیفه که دوباره یا کمی بیشتر پس از واقعه غدیر رخ داد و گروه های رقیب درباره جانشینی رسول خدا(صلی الله علیه وآله) گفت و گو کردند، به حدیث غدیر استناد شد یا خیر؟ پس از تبیین اجمالی این دو حادثه تأثیرگذار در تاریخ اسلام و بیان مشابهت ها و تفاوت های آن دو، به منظور نزدیک شدن به هدف پژوهش، گزینه های متصوّر درباره رخداد یا عدم رخداد واقعه غدیر و نیز فرض های عدم استناد به غدیر در سقیفه، مطرح و تجزیه و تحلیل خواهد شد. هم چنین در این مقاله، در مورد استنادات شیعه مبنی بر رخداد واقعه غدیر و نیز تبیین شیعی جانشینی پیامبر(صلی الله علیه وآله) بحث شده است.

 

مقدّمه

در تاریخ صدر اسلام دو حادثه مهم رخ داده است که در وقایع پس از خود، به ویژه دسته بندی درونی نظام اسلامی تأثیر به سزایی داشته و هر دو مورد در ماه های پایانی عمر پیامبر اسلام(صلی الله علیه وآله) واقع شده است. این دو حادثه عبارت اند از: 1 واقعه غدیرخم در هیجدهم ذیحجه سال دهم هجرت، 2 ماجرای سقیفه بنی ساعده در اوایل سال یازدهم هجرت. این دو حادثه، شباهت ها و تفاوت هایی دارند که به آن ها اشاره می کنیم:

الف) مشابهت ها

1 هر دو حادثه در اواخر حیات پیامبر(صلی الله علیه وآله) رخ داده است؛

2 هر دو واقعه درباره مسئله جانشینی و زعامت و پیشوایی امت اسلامی پس از پیامبر(صلی الله علیه وآله) است؛

3 هر دو واقعه با مردم ارتباط پیدا کرده و آنان از طریق تأیید و بیعت، حضور خود را اعلام نموده اند؛

4 در هر دو حادثه، اصحاب پیامبر(صلی الله علیه وآله) حضور داشته اند؛

5 در هر دو حادثه، محور موضوع به یکی از اصحاب پیامبر(صلی الله علیه وآله) برای تصدی جانشینی برمی گردد و هر دو (علی و ابوبکر) از قبیله قریش (قبیله پیامبر(صلی الله علیه وآله)) بوده اند؛

6 هر دو واقعه، مبدأ پیدایش دسته بندی مذهبی بعدی در اسلام و پیدایش دو نظام امامت و خلافت در تقابل با یکدیگر در تاریخ اسلام شده است؛ به عبارتی این دو واقعه، نقطه کانونی پیدایش دو مذهب تشیع و تسنن در جهان اسلام می باشند.

ب) تفاوت ها

1 اجتماع غدیر به صورت عام و گسترده از همه افراد قبایل و شهرهای اسلامی که در سفر حج (حجة الوداع) پیامبر(صلی الله علیه وآله) حضور داشته و در راه بازگشت بودند برگزار گردید، در حالی که اجتماع سقیفه ابتدا از سوی انصار برپا شد و سپس چند تن از مهاجران در آن اجتماع حضور یافتند؛ بنابراین، رنگ قبیله ای داشت و مجمعی عام نبود؛

2 زمان واقعه غدیر و ابلاغ موضوع به پیروان، در ایام یکی از مراسم باشکوه مذهبی مسلمانان، یعنی سفر حج بوده است، در حالی که اجتماع سقیفه در اندوهناک ترین شرایط، یعنی زمان درگذشت پیامبر بزرگ اسلام(صلی الله علیه وآله) که مردم و بهویژه بنی هاشم بر بالین پیامبر و در حزن و اندوه بودند، واقع شد؛

3 محل برگزاری اجتماع غدیر خم در محل جُحفه بود که به گروه خاصی تعلق نداشت و در فضایی باز و گشاده بود، اما مکان اجتماع سقیفه به گروهی خاص، یعنی بنی ساعده از انصار، وابسته بود. بنابراین، مکان رنگ قبیله ای داشت؛

4 برگزار کننده غدیر شخص پیامبر(صلی الله علیه وآله) با مأموریت و انگیزه ای الهی بود، لکن برگزار کنندگان اجتماع سقیفه برخی از بزرگان قبایل و با انگیزه تصاحب خلافت و براساس رقابت قبیله ای صورت گرفت (غدیر در حضور پیامبر واقع شد، اما سقیفه در حال احتضار ایشان و در نتیجه با عدم حضور وی تشکیل شد)؛

5 در غدیر، مسئله ولایت و جانشینی پیامبر(صلی الله علیه وآله) با معیارهای دینی و با ابلاغ خدا به رسول، به مردم اعلام شد و موجب اکمال دین و اتمام نعمت و یأس کفار گردید، اما در سقیفه، مسئله خلافت با معیارهای قبیله ای و بیان تفاخرات به انگیزه رقابت با یکدیگر مطرح شد و تنازع نیروهای درون نظام اسلامی را در پی داشت؛ یعنی در واقع، اساس اختلاف و تفرقه مذهبی میان مسلمانان شد؛

6 مسئله غدیر به نص بود، اما مسئله سقیفه به شورا و رایزنی شرکت کنندگان واگذار شد.

7 واقعه غدیر بسیار شفاف و با سخنرانی پیامبر و معرفی جانشین مورد نظر (حضرت علی(علیه السلام)) به جمع حاضر و سپس اعلام وصایت او انجام گرفت و مردمِ حاضر آشکارا شنیدند و تبریک گفتند و قرار شد به غایبان هم برسانند، اما اجتماع سقیفه، عجولانه، مخفیانه و با پیش دستی انصار برای تعیین زمام دار از میان خود، برگزار گردید، در حالی که کاندیداهای مورد نظر نیز به وضوح مشخص نبود. با رسیدن سه تن از مهاجران، اختلاف شدید شد و گفت و گوهای بعدی و اختلاف میان انصار موجب انتخاب خلیفه گردید. روز بعد، خلیفه را به مسجد آورده و از مردم خواستند بر کار انجام شده بیعت نمایند، حال آن که گروه بسیاری از مسلمانان که در مدینه بودند در اجتماع سقیفه حضور نداشتند؛

8 شخصی که در غدیر به مردم معرفی شد از نظر سنی جوان، نماینده روح پویا و پرتحرک اسلام بود، اما منتخب سقیفه، متأثر از نظام شیخوخیت قبیله ای، شیخ به شمار می آمد و از سن بالا برخوردار بود و عمر او پس از انتخاب بیش از دو سال نپایید؛

9 گستره جغرافیایی و انسانی نظام برآمده از سقیفه (خلافت) به دلیل در اختیار داشتن قدرت و حکومت بیشتر از گستره جغرافیایی و انسانی نظام برآمده از غدیر (امامت) بوده است.

در مجموع، غدیر در ماه ذیحجة الحرام (ماه حرام) ایام صلح و صفا، ماه ازدحام و فراخوانی عمومی مسلمانان، در پایان یک سفر معنوی در بازگشت از بیت الله الحرام و حرم امن الهی و پس از لبیکی همگانی به الله تعالی، در گستره صحرایی باز که رنگ تعلق گروهی خاص را نداشت، و توسط حضرت محمد(صلی الله علیه وآله) که رسول خدا بود و به قوم و قبیله ای خاص تعلق نداشت، بلکه پیامبرِ رحمت برای جهانیان (و ما ارسلناک الاّ رحمة للعالمین)2 و اسوه حسنه ای3 برای انسان ها بود، در پی آیه ابلاغ4 از جانب خدای متعال و با گزینش برترین فرد (در ایمان و عمل = تقوا، جهاد، خدمت به اسلام، علوم و معارف دینی و دیگر فضایل)، و در شادباش های مردم به او «بخ بخ اصبحت مولای کل مؤمن و مؤمنه» صورت گرفت، اما و سقیفه، بدون فراخوانی عمومی، خالی از قصد ابلاغ رسالت الهی، در فضای محدود سایبان (سقیفه) قبیله ای، در پی بروز دوباره عصبیت های جاهلی برای فراچنگ آوردن منصبی پیش از دست یابی دیگران بدان، و با به رخ کشیدن تفاخرات قومی و چانه زنی های سیاسی در پرتو سنت شیخوخیت، در اندوهناک ترین زمان تاریخ اسلام، و با نادیده انگاری وصایای پیامبر(صلی الله علیه وآله)(در غدیر، در کتابت حدیث، در اعزام جیش اسامه و…) به انجام رسید. این جاست که باید این پرسش را نمود که واقعه غدیر چه بود؟

واقعه غدیر خم

رسول خدا(صلی الله علیه وآله) در دهمین سال هجرت، زیارت خانه خدا (کعبه) را با اجتماع مسلمانان آهنگ فرمود، و بر حسب امر آن حضرت در میان قبایل مختلف و طوایف اطراف اعلان شد، در نتیجه، گروه عظیمی به مدینه آمدند تا در انجام این تکلیف الهی (ادای مناسک حج بیت الله) از آن حضرت پیروی و تعلیمات ایشان را فرا گیرند. این تنها حجّی بود که پیغمبر(صلی الله علیه وآله) بعد از مهاجرت به مدینه انجام داد، نه پیش از آن و نه بعد از آن دیگر این عمل از طرف آن حضرت وقوع نیافت. این حج را به اسامی متعدد در تاریخ ثبت نموده اند، از قبیل: حجة الوداع، حجة الاسلام، حجة البلاغ، حجة الکمال و حجة التمام.

در این موقع، رسول خدا(صلی الله علیه وآله) غسل و تدهین فرمود و فقط با دو جامه ساده (احرام) که یکی را به کمر بست و آن دیگر را به دوش افکند روز شنبه 24 یا 25 ذیقعدة الحرام به قصد حج پیاده از مدینه خارج شد و تمامی زنان و اهل حرم خود را نیز در هودج ها قرار داد و با همه اهل بیت خود و به اتفاق تمام مهاجران و انصار و قبایل عرب و گروه عظیمی از مردم حرکت فرمود.5

اتفاقاً در این هنگام بیماری آبله یا حصبه در میان مردم شیوع یافته بود و همین عارضه موجب شد که بسیاری از مردم از عزیمت و شرکت در این سفر باز بمانند، با این حال، گروه بی شماری با آن حضرت حرکت نمودند که تعداد آن ها 124120 نفر و بیشتر ثبت شده است. البته اهالی مکه و آن ها که به اتفاق امیرالمؤمنین علی(علیه السلام) و ابوموسی از یمن آمدند بر این تعداد اضافه می شوند.6

پس از آن که رسول خدا(صلی الله علیه وآله) مناسک حج را انجام داد، با جمعیت همراه خود آهنگ بازگشت به مدینه فرمودند. چون به غدیرخم (که در نزدیک جحفه است) رسیدند، جبرئیل امین فرود آمد و از جانب خدای تعالی این آیه را آورد: «یا ایّها الرسول بلّغ ما أنزل إلیک من ربّک و إن لم تفعل فما بلّغت رسالته والله یعصمک من الناس».7

باید دانست که جحفه منزل گاهی است که راه های متعدد (راه اهل مدینه و مصر و عراق) از آن جا منشعب و جدا می شوند. ورود پیغمبر(صلی الله علیه وآله) و همراهان به آن نقطه در روز پنجشنبه هجدهم ذیحجه تحقق یافت.

در این هنگام آیه مذکور نازل شد و آن ها که از آن مکان گذشته بودند به امر پیامبر بازگشتند و آن ها که در دنبال قافله بودند رسیدند و در همان جا متوقف شدند. پیامبر نماز ظهر را با همراهان ادا نمود و پس از فراغ از نماز بر محل مرتفعی که از جهاز شتران ترتیب داده بودند قرار گرفت و آغاز خطبه فرمود و با صدای بلند همگان را متوجه ساخت. آن حضرت در خطبه خود پس از حمد و ستایش خدا و گواهی به رسالت خود، از پایان عمر خویش و از این که آنان در کنار حوض در آن سرا بر او وارد خواهند شد، به آنان خبرداد و از آنان خواست که مواظب دو چیز گران بها که در میان آن ها می گذارد باشند؛ یعنی کتاب خدا، ثقل اکبر و عترت (اهل بیت) خود، ثقل اصغر، که با تمسک به آن دو، گمراه نخواهند شد و آن دو نیز از هم جدا نمی گردند تا کنار حوض بر او وارد شوند. سپس دست علی(علیه السلام) را گرفت و او را بلند نمود تا این که مردم او را دیدند و شناختند. و فرمود: «ای مردم! کیست که بر اهل ایمان از خود آن ها سزاوارتر می باشد؟» گفتند: خدای و رسولش داناترند. فرمود: «همانا خدای مولای من است و من مولای مؤمنان هستم و اولی و سزاوارترم بر آن ها از خودشان پس هر کس که من مولای اویم علی(علیه السلام) مولای او خواهد بود.» و این سخن را سه بار و بنا به گفته احمد بن حنبل پیشوای حنبلی ها چهار بار تکرار فرمود. سپس دست به دعا گشود و گفت: «بار خدایا! دوست بدار آن که او را دوست دارد و دشمن دار آن که او را دشمن دارد و یاری فرما یاران او را و خوار گردان خوار کنندگان او را، و او را معیار و میزان و محور حق و راستی قرار ده». آن گاه فرمود: باید آنان که حاضرند این امر را به غایبان برسانند و ابلاغ نمایند».

هنوز جمعیت پراکنده نشده بود که امین وحی الهی رسید و این آیه را آورد: «الیوم اکملت لکم دینکم و اتممت علیکم نعمتی و رضیت لکم الاسلام دیناً».8 در این موقع، پیامبر(صلی الله علیه وآله)فرمود: «الله اکبر، بر اکمال دین و اتمام نعمت و خشنودی خدا به رسالت من و ولایت علی(علیه السلام) بعد از من». سپس آن گروه تهنیت به امیرالمؤمنین را آغاز کردند و از جمله آنان، ابوبکر و عمر بودند که پیش دیگران گفتند: به به بر تو ای پسر ابی طالب که صبح و شام را درک نمودی در حالی که مولای من و مولای هر مرد و زن مؤمن شدی. و ابن عباس گفت: به خدا سوگند که این امر (ولایت علی (علیه السلام)) بر همه واجب شد. آن گاه حسان بن ثابت در این باره، اشعاری سرود.9

علامه امینی، وقوع این واقعه مهم را در چنین مکانی با آن اجتماع بزرگ و در سفر عظیم حج و مأموریت پیامبر برای ابلاغ آن و نزول آیات در این باره، سپس اقدام پیامبر(صلی الله علیه وآله) در معرفی حضرت علی و تأکید پیامبر بر مردم که گواهی به ابلاغ بدهند و حاضران به غایبان برسانند، عنایت خدای متعال نسبت به نشر و انتشار حدیث غدیر می داند که مسلمانان با قرائت آن آیات، همه وقت و همه جا متوجه این واقعه و حدیث باشند و مرجع واقعی و پیشوای حقیقی خود را برای دریافت معالم دین و احکام آیین منزه اسلام بدون تردید تشخیص دهند. جدیت هایی که بعدها، پیشوایان دین اسلام نسبت به یادآوری و بازگو کردن واقعه غدیرخم داشته اند برای این بوده است که این تاریخ روشن و خاطره مقدس، پیوسته تازه و شاداب بماند و گذشت زمان، این واقعه را متروک و مخفی نسازد.10

ماجرای سقیفه

با انتشار خبر رحلت پیامبر(صلی الله علیه وآله)، در حالی که مدینه در ماتم و سوگ فرو رفته و علی(علیه السلام)، عباس بن عبدالمطلب عموی پیامبر و برخی اصحاب در تدارک غسل و تدفین پیامبر خویش بودند، جمعی از انصار در سقیفه بنی ساعده، جمع شده و بر آن بودند تا سعد بن عباده، شیخی از بزرگان خزرج را به جانشینی رسول خدا نصب کنند. ابوبکر، عمر و ابوعبیده جراح با شنیدن این خبر، بی درنگ و شتابان روانه سقیفه شدند، اما علی و عباس نیز که خبر را شنیده بودند، هم چنان به تدارک تدفین جنازه رسول خدا ادامه دادند. در اجتماع سقیفه، ابتدا سعد بن عباده درباره جانشینی رسول خدا سخنانی گفت. پس از خاتمه سخنان او، خزیمة بن ثابت در تأیید سعد و امتیاز انصار بر مهاجران در امر خلافت سخن گفت. به دنبال او، اُسَید بن حُضیر که او نیز از طایفه خزرج و از رقبای سعد بن عباده بود، به گفت و گو برخاست و از اختصاص پیشوایی مسلمانان به مهاجران و ابوبکر دفاع کرد. مدافعان و حامیان دیگر سعد، در قالب سخنانی به انکار ادعای اُسید پرداختند و کسانی نیز در تأیید او سخن گفتند. در این حال، ابوبکر به پا خاست و با تأیید فضایل و عزت انصار، مدعی شد که پیامبر با بیان روایت: «الائمةُ مِن قُریش» پیشوایی قوم را به مهاجران اختصاص داده است.11

به هر حال، در این گفت و گوها چندین نظریه درباره جانشینی پیامبر مطرح شد: ابتدا امارت انصار، سپس با حضور مهاجران، امارت دوگانه (یکی از انصار و دیگری از مهاجران)، آن گاه امارت مهاجران و وزارت انصار، و سرانجام امارت قریش.12 همین مورد اخیر تحت تأثیر روایتی که ابوبکر از قول پیامبر نقل کرد و به دلیل اختلاف درونی دو طایفه اوس و خزرج به نتیجه نشست. با بالا گرفتن گفت و گوها در حالی که خزرجیان به دو دسته مدافعان و مخالفان سعد بن عباده تقسیم شده بودند، ابوبکر، ابوعبیده یا عمر را شایسته خلافت شمرد و آنان نیز وی را شایسته دانسته و بی درنگ دستان او را برای بیعت فشردند. در این حال، اسید بن حضیر و خزرجی های مطیع او، سراغ ابوبکر آمده و با او بیعت کردند.13 این بیعت را که با حضور چند تن از صحابه و در غیبت غالب اصحاب برجسته دیگر رسول خدا(صلی الله علیه وآله)انجام شد، «بیعت سقیفه» نام داده اند. عمر نیز بعدها آن را «فلته»14 یعنی اقدامی نااندیشیده و شتابزده شمرد.

با انتشار خبر بیعت سقیفه، افزون بر علی(علیه السلام)، عباس، ابوسفیان و دست کم دوازده صحابه برجسته دیگر پیامبر به بیعت انجام شده اعتراض کردند. اگرچه ابوسفیان، پس از آن که به علی و عباس روی آورد و هیچ کدام پیشنهاد او را نپذیرفتند، به زودی تغییر عقیده داد و با خلیفه اول بیعت کرد، اما اصحاب نامور پیامبر تا چند ماه بعد که علی(علیه السلام) بیعت با ابوبکر را ضروری شمرد، هم چنان از بیعت امتناع کردند، کسانی مانند: سلمان فارسی، ابوذر غفاری، مقداد بن عمرو، ابی بن کعب، براء بن عازب، خالدبن سعید العاص، ابوایوب انصاری، حذیفة بن یمان، خزیمة بن ثابت، ابوالهیثم بن تیهان، عثمان بن حنیف، سهل بن حنیف، بریدة بن خضیب اسلمی، ابوالطفیل. جز این صحابه، تعدادی دیگر از اصحاب رسول خدا(صلی الله علیه وآله) نیز در بیعت العامه سبقت نجستند و حضوری چشم گیر از خود نشان ندادند. اینان تنها و مدتی بعد، حاضر به بیعت با ابوبکر شدند. تعدادی از مشهورترین این صحابه به این قرارند: زبیر بن عوام، عبدالله بن عباس، فضل بن عباس، عتبة بن ابی لهب، ابوسفیان بن حارث بن عبدالمطلب، عبدالله بن ابوسفیان بن حارث، حسان بن ثابت، حباب بن منذر، عبدالله بن مسعود و بشیر بن سعد.15

یک روز پس از بیعت سقیفه، صحابه ثلاثه بر آن شدند تا با فراخواندن مسلمانان به مسجد پیامبر، بیعت چند نفره روز گذشته را به بیعت عام تبدیل کنند. این اقدام انجام شد، اما باز هم علی(علیه السلام)که به مسجد کشانده شده بود از بیعت امتناع کرد و خلافت را حق انکارناپذیر خویش شمرد.16 به دنبال مقاومت علی(علیه السلام)، فاطمه دختر پیامبر نیز در دفاع از حق علی(علیه السلام)به پا خاست، اما تمام کوشش های وی نیز بی پاسخ ماند و یگانه دختر رسول خدا(صلی الله علیه وآله) با بی مهری، مورد اذیت و آزار قرار گرفت.

سؤال های اصلی

1 آیا واقعه غدیر در تاریخ اسلام رخ داده یا بعدها طرفداران نظام امامت یعنی جریان شیعی، آن را ساخته و پرداخته اند؟ (آیا غدیر واقعه ای حقیقی است یا ساختگی؟)

2 آیا در سقیفه به واقعه غدیر خم و حدیث غدیر استناد شد؟ در صورت عدم استناد، چرا؟

3 چرا در سقیفه بر انتخابی بودن جانشین پیامبر و طرح معیارهای غیر قرآنی برای زمام دار تأکید شد؟

4 چرا با وجود حدیث غدیر، اجتماع سقیفه بدون حضور بنی هاشم و با شتاب برگزار گردید و حضرت علی(علیه السلام)حتی به عنوان داوطلب احتمالی (نه به عنوان صاحب حق و منصوص در غدیر) در صحنه رقابت دعوت نشد؟

فرضیه های واقعه غدیر

درباره وقوع یا عدم وقوع واقعه غدیر، چهار گزینه متصور است:

1 اصلا پیامبر(صلی الله علیه وآله) کسی را به جانشینی تعیین ننمود و کار امت را به خود آن ها واگذاشت و واقعه ای به نام غدیر خم روی نداده و غدیر جریان ساختگی توسط شیعیان است؛

2 واقعه غدیر وقوع یافته است، لکن پیامبر(صلی الله علیه وآله) کسی را برای جانشینی معین ننمود، بلکه او با دریافت این که سال آخر عمرشان می باشد و آن حج، حجة الوداع است، راهنمایی ها و توصیه های لازم را در یک اجتماع بزرگ به پیروان نمودند؛ اجتماع پیام رسانی، توصیه ها و وداع بوده است؛

3 واقعه غدیر رخ داده، پیامبر(صلی الله علیه وآله) هم حضرت علی(علیه السلام) را به مردم معرفی کرد و در شأن او سخن گفته است، لکن ولایت او به معنای دوستی با وی بوده، نه ولایت به معنای زعامت و رهبری سیاسی عموم مسلمانان پس از خود؛

4 واقعه غدیر رخ داده و در آن اجتماع بزرگ مسلمانان، پیامبر(صلی الله علیه وآله) به عنوان یکی از آخرین مأموریت های الهی خود، رهبری و جانشین آینده جامعه اسلامی را به فرمان خداوند تعیین کرد و به مردم اعلام فرمود. با این اقدام، هم دغدغه مؤمنان نسبت به آینده دین، امت مسلمان و حکومت اسلامی بر طرف گردید، هم امیدها و نقشه های دشمنان و فرصت طلبان و منافقان که دل به آینده پس از پیامبر(صلی الله علیه وآله) بسته بودند بر باد رفت و سنگ یأس بر سینه آنان زده شد.

فرضیه اول را مستندات تاریخی، حدیثی، تفسیری و ادبی فراوان که به نقل واقعه غدیر پرداخته اند رد می کند و بر ساختگی بودن آن توسط شیعه، خط بطلان می کشد. علاوه بر آن، ادله کلامی متعدد که متکلمان (شیعی) ارائه کرده اند، واگذاری کار امت را به خویش، بی پایه ساخته و بر منصوص بودن آن، ادله ای اقامه کرده اند.

فرضیه دوم نیز با این توضیح نمی تواند جایگاهی داشته باشد، زیرا پیامبر(صلی الله علیه وآله) تا آن زمان تمامی دستورها و احکام اساسی دین اسلام را به مردم ابلاغ نموده و برای بیان هیچ یک از آن همه احکام، هیچ گاه چنین اجتماع بزرگی را با آن عظمت و تأکیدات درباره آن برای ایراد خطبه و غیره برپا نکرده بود. استفاده از چنان اجتماعی بزرگ در سفر حج جز پیام رسانی و ابلاغ یک موضوع مهم که به حیات آینده جامعه اسلامی مربوط می شد چیز دیگری نمی توانست باشد. توقف کاروانی بزرگ در وسط روز زیر آفتاب سوزان، در صحرایی بدون سایه بان و درخت و… برای بیان امر جزئی نبوده است، در حالی که اگر منظور، بیان حکم شرعی بود می توانست هنگام رفتن به مکه یا در موسم حج به مردم ابلاغ کند. ابلاغ موضوع غدیر در محلی که کاروان ها از یکدیگر جدا می شدند و به شهر و دیار خود می رفتند صورت گرفت تا پیام را به دیار خود منتقل کنند و حاضران بشنوند و به غایبان هم برسانند و به عنوان حادثه ای مهم در اذهان بماند و سال های آینده با گذر از آن مکان، آن حادثه در خاطره ها تجدید گردد.

فرضیه سوم نیز نمی تواند درست باشد، زیرا بیان دوستی حضرت علی(علیه السلام) یا در مفهوم عام تر اهل بیت و نزدیکان پیغمبر(صلی الله علیه وآله) به چنین مجمعی با آن مقدمات و تفصیل قضیه نیازی نداشت. اگر پیامبر برای مسلمانان محترم است تا آن حد که اشیای منسوب به او حرمت و ارزش دارد و بعدها آثار جزئی پیامبر از نشانه های خلافت محسوب می شد و دست به دست می گشت، اهل بیت او که به آن حضرت منسوب و از یک ریشه و درخت برآمده اند بر مسلمانان لازم است که با آن ها دوستی و مهر بورزند. این نگرش در صورتی می تواند درست باشد که قسمت اول حدیث که می فرماید «من کنت مولاه» را درباره رسول گرامی(صلی الله علیه وآله) نیز در همین معنا بدانیم. از سوی دیگر می دانیم که در قرآن مودت با خویشان پیامبر(صلی الله علیه وآله)به صراحت ذکر شده و پیشتر به مسلمانان ابلاغ شده و حتی به گونه ای مزد رسالت پیامبر می باشد:«قل لا اسئلکم علیه اجراً الّا المودة فی القربی»17 همان اهل بیتی که خداوند آن ها را از هر رجس و پلیدی مطهر گردانیده است.18 و اصولا وقتی بر اساس آیات قرآن مؤمنان، برادران یکدیگرند (انما المؤمنون اخوه)19 و بین آن ها باید دوستی و مودت برقرار باشد، یکدیگر را دوست داشته باشند، نسبت به هم مهربان و رحیم20 و تواضع و فروتنی داشتند باشند، و با دشمنان دوستی نورزند و با کمال عزت و سرافرازی با آن ها برخورد کنند،21 این دوستی با نزدیکان پیامبر(صلی الله علیه وآله) بیشتر از دیگران، طبیعی و امری عقلانی به نظر می رسد، و دیگر نیازی نبود جمع بزرگی از مردم را در آن سفر طولانی زیر گرمای آفتاب متوقف کنند تا پیامبر سفارش خویشان خود را به آن ها بنماید.

بدین ترتیب با حذف سه گزینه از این احتمالات، گزینه چهارم، همان نظریه ای است که دلایل متقن در تأیید آن اقامه شده و اصل وقوع آن از مسلمات تاریخی است. و در دلالت حدیث غدیر بر وصایت و جانشینی حضرت علی بن ابی طالب(علیه السلام) پس از پیامبر(صلی الله علیه وآله)، علاوه بر گواهی های تاریخی، از منظر کلامی نیز با ادله عقلی و نقلی (آیات و احادیث) استدلال شده است.

اینک با این مفروض که واقعه غدیر امری قطعی و حقیقی است نه ساختگی، و با توجه به این که فاصله بین این واقعه تا ماجرای سقیفه حدود هفتاد روز می باشد این سؤال مطرح می شود که چرا در آن اجتماع که درباره امر مهم جانشینی پیامبر تشکیل شد به غدیر استناد نکردند و موضوع جانشینی را در لوای امری که به شورای امت واگذار شده مطرح کردند و مدعیان دیگری غیر از بنی هاشم در صحنه با یکدیگر به رقابت پرداختند؟

احتمال های عدم استناد به غدیر در سقیفه

موارد زیر می توانند مبنای پاسخ های احتمالی به سؤال یاد شده باشند:

1 ظهور دوباره عصبیت های جاهلی: دور نیست که سنت های جاهلی و رقابت قدرت و عصبیت های قبیلگی در میان دسته های مدعی خلافت در سقیفه، مانع از استناد به واقعه غدیر درباره وصایت نبوی بوده است، زیرا در صورتی که غدیر مبنا قرار می گرفت مجالی برای رقابت و حضور دیگر گروه ها در تصدی منصب خلافت پیامبر(صلی الله علیه وآله) پدید نمی آمد؛ به بیان دیگر، تنها در صورت مخدوش ساختن و بی اعتبار کردن یا فراموشی غدیر، زمینه برای بهره برداری های سیاسی مهیا می شد.

2 وسوسه رهبری حکومت برای دنیا طلبان: می دانیم که دعوی نبوت توسط حضرت محمد(صلی الله علیه وآله) در جامعه جاهلی که از روی صدق و حقیقت بود سرانجام موجب شکل گیری حکومتی واحد با آیین واحد و رهبری واحد و با مرکزیت سیاسی در مدینه شد که بخش وسیعی از جزیرة العرب را در حوزه حاکمیت خویش قرار داد. قرار گرفتن پیامبر(صلی الله علیه وآله) در رأس چنین نظامی که عرب به خویش ندیده بود علاوه بر جنبه دینی و معنوی او، حشمت سیاسی ایشان را به عنوان رهبر در دیده ها برجسته می کرد و بر اعتبار خاندان بنی هاشم که رسول الله(صلی الله علیه وآله) از آن خاندان بود می افزود. این موقعیت جدید در جزیرة العرب برای بزرگان قبایل که بزرگ ترین واحد سیاسی ایشان قبیله و بالاترین منصبی که می توانستند بدان دست یابند «شیخ» قبیله بوده است، وسوسه کننده و اشتها آور بود، زیرا با طرح دعوی مشابه پیامبر(صلی الله علیه وآله) یا دعوی عهده داری خلیفگی او، می توانستند در رأس نظامی سیاسی قرار گیرند که هم قدرت، هم شهرت و هم ثروت را برای آن ها به ارمغان می آورد. از این رو پس از موفقیت پیامبر(صلی الله علیه وآله)در تأسیس حکومت اسلامی در جزیرة العرب، کسانی با دعوی پیامبری، در میان قبایل ظاهر شده و در ارتداد مردم کوشیدند و جریان پیامبران دروغین یا متنبّی ها شکل گرفت این جریان از اواخر حیات پیامبر با حرکت اسود عَنْسی آغاز شد و ادامه این تحرکات پس از درگذشت ایشان اوضاع جزیرة العرب را دست خوش آشفتگی، و نظام خلافت را تهدید کرد. مُسیلمه، طُلیحه و سجاح از این نمونه پیامبران دروغین می باشند. سرانجام این شورش ها که به اهل ردّه معروف اند در ایام خلافت خلیفه اول با نیروی نظامی سرکوب شدند و شکست خوردند.

اما تلاش دیگر از جانب بزرگانی صورت گرفت که امتیاز «صحابی» پیامبر را داشته و از اصحاب او به شمار می رفتند. این گروه، موضوع «امارتِ» جامعه اسلامی و «خلیفه رسول الله» بودن را مطرح کرده و سعی در تصدی این منصب داشتند. بزرگانی از انصار چون سعد بن عباده خزرجی، تنی چند از مهاجران چون ابوبکر، عمر و ابوعبیده جراح در اجتماع سقیفه، نامشان مطرح شد و پس از گفت و گوها و مشاجره ها ابوبکر به عنوان اولین خلیفه برگزیده شد. پس از مدتی، تعدادی دیگر از اصحاب چون عثمان، طلحه، زبیر، عبدالرحمن بن عوف و سعد بن ابی وقاص در شورای شش نفره نامزد این منصب شدند و در ادامه، امویان، کینه توزترین دشمنان پیامبر(صلی الله علیه وآله) در دوران نبوت، و از پس آن ها عباسیان، ردای خلافت را بر دوش کشیدند و با این منصب نه در رأس قبیله یا حکومتی در جزیرة العرب، بلکه بر امپراتوری گسترده اسلامی با جغرافیای سیاسی وسیع در شرق و غرب، حکومت می راندند. در این منصب، قدرت سیاسی، نظامی، اقتصادی و معنوی خلافت در دست شخصی به نام خلیفه قرار می گرفت و مسلمانان ملزم به تبعیت و اطاعت از او به عنوان «اولوالامر» و «امیرالمؤمنین» بودند.

3ـ اقدام حکومت های بعدی (معارضان با اندیشه شیعی) در حذف استناد به غدیر در سقیفه: این احتمال را از زاویه نگرش مذهبی نیز می توان مطرح کرد و آن این که شاید در سقیفه، به غدیر استناد شده لکن بعدها که تاریخ نگاری اسلامی در سده دوم به نگارش در آمده، این استنادها توسط قدرت های حاکم که مبانی قدرت آن ها را مخدوش می کرد، محو گردیده است؛ یعنی در واقع، این اقدام انگیزه ای بود به منظور مشروعیت بخشیدن به شیوه انتخاب خلیفه در سقیفه، و مشروع سازی و مقبول نمایی کل جریان خلافت در حیات سیاسی مسلمانان.

4 تعمّد مورّخان در مغفول گذاشتن استناد به غدیر در سقیفه: مبنای این احتمال بر آن است که مورخان را مقصر بپنداریم، با این توضیح که مورخان که گزارش گران رسمی وقایع تاریخ اسلام و سلسله های اسلامی بوده و از نظر مذهبی غالباً به تسنن گرایش داشته در حمایت از نظام غالب (نظام خلافت) و برای مشروعیت بخشیدن به شیوه انتخاب خلیفه، به عمد از نقل شفاف واقعه غدیر و نیز از اشاره به استناد به غدیر در سقیفه پرهیز کرده اند.

5 طرح شیوه شورایی یا انتخابی جانشین پیامبر در برابر شیوه نص (اجتهاد در برابر نص) به عنوان ترفندی برای دست یابی به قدرت و حکومت: با توجه به اهمیت رهبری در اسلام و نظام دینی موجود که میراث ارزش مند پیامبر اسلام(صلی الله علیه وآله) بود، گزینش برترین فرد برای تصدی آن، امری ضروری و بایسته بود. این گزینش می بایست بر اساس ویژگی های قرآنی صورت می گرفت. بهترین انتخاب که خالی از هر گونه شک و ریب باشد همان تعیین الهی و ابلاغ توسط رسول خدا(صلی الله علیه وآله)بود که در دیدگاه شیعه در غدیر صورت گرفت (نظریه منصوص بودن امامت). اگر این نظریه نیز مبنا نباشد در آن نظام دینی که با معیارهای خاص قرآنی رفتار می شد بنا به شواهد و قراین متقن، برترین فرد جهت انتخاب، علی(علیه السلام) بود، لکن ترفندی که می توانست جامعه را از این انتخاب دور سازد، مبنا قرار دادن معیارهای غیر قرآنی و منبعث از نظام قبیلگی (مانند شیخوخیت و…) و طرح شیوه انتخابی یا شورایی جانشین بود که در آن صورت با رقابت گروه ها برای برتری دادن خود بر دیگری و میدان داری شیوخ، نه مجالی برای استناد به غدیر و اقبال به علی(علیه السلام) بود و نه شانسی برای شخص جوانی چون ایشان که در آن معرکه با آن رویکرد، امتیازی به دست آورد.

6 رقابت قدرت در میان سران گروه های موجود در مدینه و تعمد آنان در غفلت از غدیر:

در واقع، بعد از غدیر خم که امام علی در آن به وصایت منصوب شد، تمام کسانی که آرزوی قدرت و حکومت داشتند به تدریج شروع به کار کردند تا بتوانند زمینه را آماده و پس از پیامبر، قدرت را قبضه کنند. این ها سخت تلاش می کردند و زمینه هم آماده بود. اقدام پیامبر در نصب جانشین، برای عده ای دردسر ایجاد کرده بود. این ها پیامبر را تحمّل می کردند، ولی کارها و نصب های او را برای دوام دین، خوش نداشتند. این بود که از سال آخر حیات پیامبر اسلام به تدریج، زمینه چنین حرکاتی آماده شد تا جایی که پیامبر برخی مسائل را به بعضی از همسرانش نمی گفت. حتی بعضی افراد با این تصور که پیامبر هم از هوا و تعصب و تمایلات خانوادگی و گرایش های قومی و فامیلی به دور نیست (بر خلاف نص قرآن: «و ما ینطق عن الهوی ان هو الاوحیٌ یوحی»22 به این مسئله اعتراض داشتند که نبوت و امامت نباید هر دو در یک خانواده (بنی هاشم) جمع شود. بنابراین، ابلاغ رهبری را انکار و از محوّل شدن کار به شورا طرفداری می کردند. طبیعی است در چنین حالتی، حزبی که می توانست تبلیغات را اداره کند، شورا را به دست می گرفت و از نتیجه آن بهره مند می شد.23

مقارن وفات پیامبر در جامعه اسلامی، سه حزب و گروه برای به دست گرفتن قدرت و خلافت وجود داشت: 1 حزبی که با دو خلیفه اول و دوم و سعدبن ابی وقاص تشکیل می شد. به این حزب یا گروه، حزب «تَیم» و «عَدی» هم می گویند. شاخه نظامی این حزب را خالدبن ولید اداره می کرد، 2 حزب ابوسفیان (طُلقاء)، 3 حزب انصار خزرجی به رهبری سعد بن عباده که رئیس خزرج بود.

حزب اول که مقارن سال آخر حیات پیامبر تشکیل شد امکاناتش از دیگران بیشتر بود، زیرا در خانه خود پیامبر نیز خبرچین داشت و خیلی خوب می توانست از مسائل و حوادث آگاه شود.

حزب ابوسفیان که حزب امویان بود با نقطه ضعف هایی که داشت در آغاز به تنهایی نمی توانست مدعی قدرت شود مگر در پناه کسانی دیگر که وجهه اجتماعی داشتند.24 از این رو ابوسفیان ابتدا سراغ علی(علیه السلام) و سپس عباس رفت، اما چون آنان بیعت و حمایت او را نپذیرفتند، تغییر عقیده داد و با ابوبکر بیعت کرد و از این جا این حزب به تدریج، زمینه چینی نمود تا آن گاه که خلافت اموی را پایه گذاری کرد.

حزب دیگر، یعنی انصار که قدرتش بیشتر بر مردم مدینه متکی بود، به ریاست سعد بن عباده برای فردای رهبری زمینه سازی می کردند. اینان می گفتند ما شما مهاجران را جا دادیم و امکانات و قدرت مالی در اختیارتان نهادیم، و چون در جامعه نفوذ داریم باید یکی از افراد ما قدرت رهبری جامعه را به دست گیرد. سعد بن عباده انصاری پس از این که دریافت قدرت رقیب (حزب تیم وعدی به اضافه سایر افراد متنفذ قریش) قوی است، به شکل تاکتیکی به امام علی(علیه السلام) متمایل شد و به عنوان طرفداری از او کنار رفت، اما بعد در حوارین ترور شد و مرگ او را به جن نسبت دادند! در واقع، حزب رقیب برای جلوگیری از پیوستن حزب انصار به بنی هاشم با توطئه ای (ترور توسط خالد بن ولید) سعد را از میان برداشتند.

از سوی دیگر، بنی هاشم نیز به عنوان یک گروه مطرح بودند و کسانی چون عبدالله بن عباس، سهل بن حنیف، مقداد، عمار، عثمان بن حنیف، سلمان فارسی و ابوذر، از صحابی های شکنجه دیده و مبارز در آن میان بودند. این گروه، نیروی کمتری داشتند، اما از نظر مکانت اجتماعی و سابقه اسلامیت بالاتر بودند.25

تفسیر برخی از این گروه ها از دین و حکومت اسلامی، تفسیری قومی و قبیله ای بود و با هدف قدرت راندن بر جامعه، درصدد به دست گیری حکومت بودند؛ در واقع در پی تقسیم قدرت بودند، نه اعتلای کلمة الله و دوام دین. از این رو با طرح ایرادهایی چون جوان بودن علی، عدم آشنایی به سیاست، شوخ بودن، از میان برنده نسل عرب (در جنگ ها) و مخالفت قبایل با امارت او و… ، بر معیارهای شیخوخیت، سیاست مدار بودن (اهل مماشات و سازش و مداهنه بودن)، و پذیرش نزد قبایل، تکیه کردند تا بتوانند با حذف منصوب پیامبر(صلی الله علیه وآله) قدرت و حکومت را در اختیار خویش گیرند.

بنابراین، بروز عصبیت های جاهلی، رقابت قدرت برای دست یابی به حکومت، وسوسه رهبری برای دنیاطلبان، کینه ورزی قریش در حذف بنی هاشم، در طرح شیوه دیگری برای تعیین زمام دار جامعه اسلامی و نادیده گرفتن نص و تعیین (در غدیر) مؤثر بود و بعدها نیز در خلافت اسلامی، هم از جانب حاکمیت و هم از جانب مورخان رسمی به غفلت یا به عمد، استناد به غدیر در سقیفه به فراموشی سپرده شد.

استنادهای شیعه

در آثار شیعه به مواردی استناد می شود که بر رخداد واقعه غدیر در زمان پیامبر اسلام(صلی الله علیه وآله)دلالت دارد و نمی توان آن را جریانی ساختگی توسط شیعیان در دوره های بعد قلمداد کرد. اهم این استنادها به شرح زیر است:

1 عدم بیعت حضرت علی(علیه السلام) با خلیفه برگزیده در اجتماع سقیفه؛

2 سخنان ایشان در اعتراض به تصمیم شورای سقیفه و دفاع از حق خود که گزیده هایی از آن در نهج البلاغه آمده است؛

3 موضع گیری بنی هاشم و برخی یاران حضرت علی(علیه السلام) در برابر جریان سقیفه و عدم بیعت آنان با خلیفه تا مدتی؛

4 پیشنهاد عباس عموی پیامبر(صلی الله علیه وآله) و حتی ابوسفیان به حضرت علی(علیه السلام) برای پذیرش بیعت آنان به خلافت با وی و حمایت از او؛

5 سخنان حضرت فاطمه(علیها السلام) و دفاع او از حق حضرت علی(علیه السلام) در خطبه فدکیه در حضور خلیفه و بزرگان انصار و مهاجر در مسجد مدینه و در دیدار با زنان انصار در منزل و… ؛

6 سخن حضرت علی(علیه السلام) با ابن عباس در مورد گفتوگو با زبیر و خوارج در خصوص یادآوری واقعه غدیر، بهویژه قسمت آخر حدیث غدیر: «اللهم وال من والاه و عاد من عاداه»؛

7 مناشده (سوگندیه)های حضرت علی(علیه السلام) در جمع بزرگان در مواقع مختلف و تأیید آنان بر بیان حدیث غدیر توسط پیامبر(صلی الله علیه وآله) در شأن آن حضرت؛

8 نقل واقعه غدیر و حدیث غدیر در بسیاری از متون تاریخی، حدیثی و تفسیری توسط مورخان، محدثان و مفسران در دوره های مختلف؛

9 به نظم کشیدن غدیر توسط شاعران از زمان وقوع حادثه (نظیر حسان بن ثابت) تا دوره های بعد؛

10 شهرت غدیر نزد شیعه و سنی با توجه به نقل آن توسط اصحاب، تابعان و دیگر شخصیت های اسلامی در ادوار بعد.

دفاعیه های حضرت علی(علیه السلام)

وقتی اخبار سقیفه بنی ساعده به حضرت علی(علیه السلام) رسید، از مشاجره ها و استدلال های طرفین (مهاجر و انصار) در دعوی خود بر امر خلافت جویا شد. حضرت فرمود: انصار چه گفتند: پاسخ دادند: آن ها گفتند از ما امیری باشد و از شما (مهاجر) هم امیری. حضرت فرمود: چرا با آن ها به این سخن رسول خدا استدلال نکردید که آن حضرت درباره انصار سفارش فرمود: با نیکان آن ها به نیکی رفتار کنید و از بدکاران آن ها درگذرید. پرسیدند چگونه این حدیث انصار را از زمام داری دور می کند؟ پاسخ داد: اگر زمام داری و حکومت در آنان بود، سفارش کردن درباره آن ها معنایی نداشت. سپس پرسید قریش در سقیفه چه گفتند؟ جواب دادند: قریش گفتند ما از درخت رسالتیم. امام فرمود: به درخت استدلال کردند، اما میوه اش را ضایع ساختند.26

آری، قریش به این اصل که با رسول خدا قرابت و خویشی دارند استناد کردند و انصار را کنار زدند، اما فارغ از این که اگر این امر، امتیاز و ملاکی جهت برگزیده شدن به خلافت باشد که امام علی(علیه السلام) از همه به رسول خدا نزدیک تر بود، زیرا هم پسر عمو و هم داماد اوست و هم چنین از یک خانواده (بنی هاشم) هستند.

حضرت به این گفتار نیز در جواب نامه معاویه اشاره می کند. ایشان پس از شمردن فضایل متعدد بنی هاشم و رسوایی های بنی امیه27 می فرماید:

… پس ما یک بار به خاطر خویشاوندی با پیامبر(صلی الله علیه وآله) و بار دیگر به خاطر اطاعت از خدا، به خلافت سزاوارتریم، و آن گاه که مهاجرین در روز سقیفه با انصار گفتوگو و اختلاف داشتند، تنها با ذکر خویشاوندی با پیامبر(صلی الله علیه وآله)بر آنان پیروز گردیدند، اگر این، دلیل برتری است پس حق با ماست نه با شما، و اگر دلیل دیگری داشتند ادعای انصار به جای خود باقی است.28

در سخنی دیگر درباره استدلال به مصاحبت با پیامبر که در ویژگی های ابوبکر مطرح شد و آن را معیاری برای تصدی خلافت مطرح کردند، می فرماید:

شگفتا! آیا معیار خلافت، صحابی پیامبر بودن است؟ اما صحابی بودن و خویشاوندی ملاک نیست؟ ]و به ابوبکر فرمود:[ اگر ادعا می کنی با شورای مسلمین به خلافت رسیدی، چه شورایی بود که رأی دهندگان حضور نداشتند؟ و اگر خویشاوندی را حجّت می آوری، دیگران از تو به پیامبر نزدیک تر و سزاوارترند.29

حضرت علی(علیه السلام) در بیان ویژگی های اهل بیت پیامبر(صلی الله علیه وآله) می فرماید:

عترت پیامبر(صلی الله علیه وآله) جایگاه اسرار خداوندی و پناه گاه فرمان الهی و مخزن علم خدا و مرجع احکام اسلامی و نگهبان کتاب های آسمانی و کوه های همیشه استوار دین خدایند. خدا به وسیله اهل بیت(علیهم السلام) پشت خمیده دین را راست نمود و لرزش و اضطراب آن را از میان برداشت… کسی را با خاندان رسالت نمی شود مقایسه کرد و آنان که پرورده نعمت هدایت اهل بیت پیامبرند با آنان برابر نخواهند بود. عترت پیامبر(صلی الله علیه وآله) اساس دین، و ستون های استوار یقین می باشند. شتاب کننده، باید به آنان باز گردد و عقب مانده باید به آنان بپیوندند، زیرا ویژگی های حق ولایت به آن ها اختصاص دارد و وصیت پیامبر(صلی الله علیه وآله) نسبت به خلافت مسلمین و میراث رسالت، به آن ها تعلق دارد. هم اکنون (که خلافت را به من سپردید) حق به اهل آن بازگشت و دوباره به جایگاهی که از آن دور مانده بود، باز گردانده شد.30

حضرت در این خطبه با ذکر فضایل معنوی اهل بیت، این فضایل و نیز وصیت پیامبر(صلی الله علیه وآله)

را درباره جانشینی او معیارهای حق رهبری و ولایت اهل بیت پیامبر(صلی الله علیه وآله) ذکر می کند و آن گاه که به خلافت دست یافت آن را بازگشت حق به جایگاه خود عنوان می کند.

او در خطبه معروف شقشقیه، آشکارا درد دل ها و شکوه های خود را از مسئله سقیفه و کنار گذاشتن وی از خلافت مسلمانان مطرح کرده است:

آگاه باشید! به خدا سوگند! ابابکر، جامه خلافت را بر تن کرد، در حالی که می دانست جایگاه من نسبت به حکومت اسلامی، چون محور آسیاب است به آسیاب که دور آن حرکت می کند. او می دانست که سیل علوم از دامن کوهسار ]شخصیت[ من جاری است، و مرغان دور پرواز اندیشه ها به بلندای ارزش من نتوانند پرواز کرد. پس من ردای خلافت رها کرده و دامن جمع نموده از آن، کناره گیری کردم و در این اندیشه بودم که آیا با دست تنها برای گرفتن حق خود به پاخیزم یا در این محیط خفقان زا و تاریکی که به وجود آوردند، صبر پیشه سازم؟ که پیران را فرسوده، جوانان را پیر، و مردان با ایمان را تا قیامت و ملاقات پروردگار اندوهگین نگه می دارد! پس از ارزیابی درست، صبر و بردباری را خردمندانه تر دیدم. پس صبر کردم، در حالی که گویا خار در چشم و استخوان در گلوی من مانده بود و با دیدگان خود می نگریستم که میراث مرا به غارت می برند!… شگفتا! ابابکر که در حیات خود از مردم می خواست عذرش را بپذیرند، چگونه در هنگام مرگ، خلافت را به عقد دیگری درآورد؟ و هر دو از شتر خلافت سخت دوشیدند و از حاصل آن بهره مند گردیدند.

… و من در این مدت طولانی محنت زا و عذاب آور (خلافت عمر) چاره ای جز شکیبایی نداشتم تا آن که روزگار عمر هم سپری شد. سپس عمر خلافت را در گروهی قرار داد که پنداشت من هم سنگ آنان می باشم. پناه بر خدا از این شورا. در کدام زمان در برابر شخص اولشان در خلافت مورد تردید بودم، تا امروز با اعضای شورا برابر شوم؟ که هم اکنون مرا همانند آن ها پندارند؟ و در صف آن ها قرارم دهند؟ ناچار باز هم کوتاه آمدم و با آن هماهنگ گردیدم…31

وقتی در شورای شش نفره فردی که ظاهراً باید سعد بن ابی وقاص باشد به حضرت می گوید: ای پسر ابوطالب! تو به خلافت حریص هستی، حضرت جواب دندان شکنی به او می دهد که از حرف خود عقب می نشیند:

به خدا سوگند! شما با این که از پیامبر اسلام دورترید، حریص تر می باشید، اما من شایسته تر و نزدیک تر به پیامبر اسلامم. همانا من تنها حق خود را مطالبه می کنم که شما بین من و آن حایل شدید، و دست رد بر سینه ام زدید.

سپس در ادامه همین خطبه، از قریش به سبب غصب حق خویش شکوه می کند:

بار خدایا! از قریش و از تمامی آن ها که یاریشان کردند به پیشگاه تو شکایت می کنم، زیرا قریش پیوند خویشاوندی مرا قطع کردند، و مقام و منزلت بزرگ مرا کوچک شمردند، و در غصب حق من، با یکدیگر هم داستان شدند. سپس گفتند: برخی از حق را باید گرفت و برخی را باید رها کرد.32

(یعنی خلافت حقی است که باید رهایش کنی).

این شکوه در خطبه ای دیگر بدین صورت بیان شده است:

خدایا! برای پیروزی بر قریش و یارانشان از تو کمک می خواهم که پیوند خویشاوندی مرا بریدند، و کار مرا دگرگون کردند، و همگی برای مبارزه با من در حقی که از همه آنان سزاوارترم، متحد گردیدند و گفتند: «حق را اگر توانی بگیر، و یا اگر تو را از حق محروم دارند، با غم و اندوه صبر کن، و یا با حسرت بمیر!» به اطرافم نگریستم دیدم که نه یاوری دارم و نه کسی از من دفاع و حمایت می کند، جز خانواده ام که مایل نبودم جانشان به خطر افتد، پس خار در چشم فرو رفته، دیده بر هم نهادم، و با گلوی استخوان در آن گیر کرده، جام تلخ را جرعه جرعه نوشیدم و در فرو خوردن خشم در امری که تلخ تر از گیاه حنظل، و دردناک تر از فرو رفتن تیزی شمشیر در دل بود شکیبایی کردم.33

آن حضرت در سخنرانی دیگری درباره ویژگی های رهبر اسلامی بر نکته هایی تأکید میورزد که نشان می دهد دیگران این خصوصیات را نداشته اند:

ای مردم! سزاوارترین اشخاص به خلافت، آن کسی است که در تحقق حکومت نیرومندتر، و در آگاهی از فرمان خدا داناتر باشد تا اگر آشوب گری به فتنه انگیزی برخیزد، به حق بازگردانده شود، و اگر سرباز زد با او مبارزه شود. به جانم سوگند! اگر شرط انتخاب رهبر، حضور تمامی مردم باشد هرگز راهی برای تحقق آن وجود نخواهد داشت.34

اشتغال آن حضرت به کفن و دفن پیامبر اسلام(صلی الله علیه وآله) که در سخنی به آن اشاره کرده، موجب شد که دیگران از فرصت عدم حضور ایشان، استفاده نموده و در سقیفه، سرنوشت خلافت را آن گونه که خواستند رقم بزنند. تصور حضرت بر آن بود که مردم به این زودی وصایای پیغمبرشان را فراموش نمی کنند:

خداوند سبحان محمد(صلی الله علیه وآله) را فرستاد تا بیم دهنده جهانیان و گواه پیامبران پیش از خود باشد. آن گاه که پیامبر(صلی الله علیه وآله) به سوی خدا رفت، مسلمانان پس از وی در کار حکومت با یکدیگر درگیر شدند. سوگند به خدا نه در فکرم می گذشت، و نه در خاطرم می آمد که عرب خلافت را پس از رسول خدا(صلی الله علیه وآله)از اهل بیت او بگرداند یا مرا پس از وی از عهده دار شدن حکومت باز دارند. تنها چیزی که نگرانم کرد شتافتن مردم به سوی فلان شخص بود که با او بیعت کردند.35

از دیدگاه حضرت علی(علیه السلام)، پیامبر اسلام(صلی الله علیه وآله) همانند سایر پیامبران برای امت خود جانشین معین نموده بود، بنابراین، درگذشت او از این بابت جای نگرانی نداشت:

رسول گرامی اسلام، در میان شما مردم جانشینانی برگزید که تمام پیامبران گذشته برای امت های خود برگزیدند، زیرا آن ها هرگز انسان ها را سرگردان رها نکردند و بدون معرفیِ راهی روشن و نشانه های استوار، از میان مردم نرفتند.36

با این وصف، چرا قریش مانع از حق ایشان شدند، این اقدام را به کینه ورزی و حسادت آنان نسبت می دهد:

… به خدا سوگند! قریش از ما انتقام نمی گیرد جز به آن علت که خداوند ما را از میان آنان برگزید و گرامی داشت.37

با همه کینه ورزی ها و جفاها، برای حفظ وحدت جامعه اسلامی و عدم تنش در میان مسلمانان، به امری که واقع شد گردن گذاشت و بر رنج جانکاه بی مهری ها بردبارانه صبر نمود:

همانا می دانید که سزاوارتر از دیگران به خلافت من هستم. سوگند به خدا به آن چه انجام داده اید گردن می نهم تا هنگامی که اوضاع مسلمین رو به راه باشد و از هم نپاشد و جز من به دیگری ستم نشود.38

مناشده های حضرت علی(علیه السلام)

حضرت علی(علیه السلام) در یکی از مناشده (سوگندیه)های خود در روز شورا (شورای شش نفره عمر) به سال 23 یا آغاز سال 24 از هجرت، ابتدا از فضایل و امتیازهایی که آن حضرت و خاندانش به آن ها مفتخر بوده سخن به میان آورد و با حاضران با قید سوگند، احتجاج و استدلال نمود و جمع حاضر در هر مورد با سوگند تأیید نمودند. آن گاه فرمود:

شما را به خدا سوگند می دهم، آیا در میان شما جز من کسی هست که رسول خدا درباره او فرموده باشد: من کنت مولاه فعلی مولاه، اللهم وال من والاه و عاد من عاداه، و انصر من نصره، لیبلغ الشاهد الغائب؟ گفتند: نه، به خدا قسم.39

آن حضرت در ایام خلافت عثمان بن عفان نیز مناشده ای دارد که در اجتماعی بیش از دویست تن در مسجد رسول خدا(صلی الله علیه وآله) بیان شده است. در آن مناشده، ایشان از فضایل خود و اهل بیت سخن می گوید و سخنانی که از رسول خدا درباره اهل بیت بیان شده و نیز آیاتی از قرآن را که در شأن آن حضرت نازل شده یا مدلول آن ها ایشان بوده است، مطرح می کند و حاضران بر آن سخنان، صحه می گذارند.

سپس واقعه غدیر را یادآوری می کند که پیامبر نماز جماعت برگزار کرد، پس از نماز، خطبه خواند و آن گاه فرمود: «ای مردم! آیا می دانید که خدای عزوجل مولای من است و من مولای مؤمنین هستم و من اولی هستم بر مؤمنین از خودشان». گفتند: آری چنین است. پس فرمود: «یا علی برخیز، پس برخاستم. در این موقع فرمود: من کنت مولاه فعلی مولاه، اللهم وال من والاه و عاد من عاداه. در این هنگام سلمان بپا خاست و گفت: یا رسول الله ولاءٌ کماذا؟؛ ولاء درباره علی(علیه السلام) چگونه ولایی است؟ فرمود: ولاءٌ کولائی؛ ولایی مانند ولای من، هر کس که من اولی هستم به او از خودش، علی به او اولی است از خودش، پس خدای متعال این آیه را فرو فرستاد: «الیوم اکملت لکم دینکم…» پس رسول خدا تکبیر فرمود و گفت: الله اکبر، تمامی نبوت من و تمامی دین خدا ولایت علی است…».

چون حضرت علی(علیه السلام) واقعه غدیر و سخنان پیامبر(صلی الله علیه وآله) را در آن روز درباره او و اوصیای خود خطاب به آن جتمع یادآوری کرد، همگی با قید قسم گفتند: آری به خدا قسم این کلمات رسول خدا را ما شنیده ایم و به طوری که گفتی بدان شهادت می دهیم… سپس برخی از آن افراد برخاستند و آن چه در خاطر داشتند بیان کردند.40

چون به حضرت علی(علیه السلام) خبر رسید که برخی در امر خلافتِ آن حضرت نسبت به آن چه از پیامبر اسلام(صلی الله علیه وآله)درباره وی رسیده با تردید و انکار می نگرند، ایشان در میدان وسیع کوفه حضور یافت (سال 35 ق) و در میان گروه بسیاری که در آن جا گرد آمده بودند با آن ها استدلال و مناشده نمود. این موضوع به حدی جلب اهمیت کرده که چهار تن از اصحاب و چهارده نفر از تابعان آن را روایت کرده اند. در این جمع، حضرت علی مردم را سوگند داد که هر کس از آن ها این فرموده رسول خدا(صلی الله علیه وآله)را شنیده که فرمود: «من کنت مولاه فعلی مولاه…» گواهی دهد. پس جمعی بالغ بر هفده تن برخاستند و گفتند ما شهادت می دهیم که رسول خدا در روز غدیر خم در حالی که دست تو را گرفته و بلند نموده بود فرمود: من کنت مولاه فعلی مولاه… و حدیث را به صورت کامل بیان کردند.41.

جای دیگری که حضرت علی حدیث غدیر را یادآوری کرده، روز جمل در برابر طلحه بوده است (سال 36 ق) آن حضرت به طلحه فرمود: تو را به خدا سوگند می دهم آیا از رسول خدا(صلی الله علیه وآله) شنیدی که می فرمود: «من کنت مولاه…؟»، طلحه گفت: آری. فرمود: پس چرا با من مقاتله و نبرد می کنی؟ گفت: متذکر نبودم. راوی گفت که طلحه از خدمت آن جناب بازگشت نمود.42

آن گاه بنابه روایت مسعودی، حضرت علی(علیه السلام) هنگام بازگشت زبیر، بر طلحه بانگ زد و فرمود: «ای ابامحمد! چه امری تو را به میدان نبرد با من برانگیخته؟ گفت: خون خواهی عثمان. علی(علیه السلام) فرمود: خداوند بکشد از ما و شما کسی را که بدین امر سزاوارتر است. آیا نشنیدی که رسول خدا(صلی الله علیه وآله) فرمود: «اللهم وال من والاه و عاد من عاداه» و تو اول کسی بودی که با من بیعت کردی و سپس بیعت را شکستی، در حالی که خداوند می فرماید: «و من نکث فانّما ینکث علی نفسه».43 در این هنگام طلحه گفت: استغفرالله و سپس برگشت».44

حضرت در چند جای دیگر، از این گونه مناشده های غدیریه دارد، از جمله در کوفه در سال 36 و 37ق و در روز صفین در سال 37 ق.45 حضرت فاطمه زهرا(علیها السلام)، حضرت امام حسن(علیه السلام)و امام حسین(علیه السلام)، عبدالله بن جعفر و کسانی دیگر نیز با حدیث غدیر، احتجاج یا مناشده کرده اند که متن این روایات را علامه امینی در اثر ارزش مند خویش آورده است.46

خطبه های اعتراضی حضرت فاطمه(علیها السلام)

دختر رسول گرامی اسلام، حضرت فاطمه زهرا از جمله کسانی است که با موضع گیری صریح در برابر اقدام سقیفه و خلیفه اول، از حق اهل بیت در امر جانشینی، به ویژه از امامت حضرت علی(علیه السلام)دفاع نمود و در راه این عقیده، دچار مصایب و مشکلاتی شد که با نارضایتی از سردمداران جامعه اسلامی در مدت کوتاهی پس از مرگ پدر، روی در نقاب خاک کشید.

او در خطبه مشهور خود در مسجد مدینه در حضور خلیفه مسلمانان (ابوبکر) و جماعت انبوه مهاجر و انصار حاضر در مسجد مدینه، بر موقعیت ممتاز خاندان پیامبر(صلی الله علیه وآله) و شأن و منزلت آن ها و نیز فلسفه وجودی این خاندان و برکاتشان در جامعه سخن گفته و بر چند نکته مهم تأکید ورزیده است: 1 جانشینی و خلافت اهل بیت در میان مردم (نظریه امامت)، 2 عهده داری تأویل کتاب خدا، 3 حجت بودن آنان در جامعه. سپس پیروی از اهل بیت را مایه وفاق، امامت ائمه را مانع افتراق جامعه، و دوستی اهل بیت را مایه عزّت مسلمانی ذکر کرده است. ایشان در ادامه سخنان خود بر فداکاری ها و رشادت های حضرت علی در راه دین خدا و سرکوب مخالفان به شمشیر حق تأکید میورزد و این که آن حضرت، این رنج ها و مشقات را برای خدا متحمل می شد و برای رضایت خدا و خشنودی پیامبر(صلی الله علیه وآله)به فداکاری می پرداخت، در حالی که دیگران در آن روزها در زندگانی راحت، آسوده غنوده بودند. او مهاجران و انصار را به دفاع از حق و پشتیبانی از ستمدیده ترغیب می کند و آن ها را به قیام در برابر ربوده شدن میراث او و عدم رعایت حرمت وی فرا می خواند، در حالی که آنان بی اعتنا نشسته اند. او از آنان می خواهد که حقش را گرفته و به ستمی که بر او رفته، دیده بر هم نگذارند:

چه زود رنگ پذیرفتید و بی درنگ در غفلت خفتید. پیش خود می گویید محمد(صلی الله علیه وآله)مُرد، آری مُرد و جان به خدا سپرد. مصیبتی است بزرگ و اندوهی است سترگ. حرمت ها تباه و حریم ها بی پناه ماند. اما نه چنان است که شما این تقدیر الهی را ندانید و از آن بی خبر مانید. قرآن در دست رس شماست شب و روز می خوانید، چرا و چگونه معنای آن را نمی دانید؟ که پیامبران پیش از او نیز مردند و جان به خدا سپردند… .

آن بانوی بزرگ، دگرگونی اوضاع پس از رحلت پیامبر(صلی الله علیه وآله) را بررسی کرده و با آسیب شناسی انحراف های جامعه، به مواردی از این دگرگونی اشاره می کند: 1 آشکار شدن دورویی و نفاق، 2 به کهنگی گراییدن لباس دین و بی خریدار شدن آن، 3 دعوی دار شدن گمراهان و بدنامان، 4 بازار گرمی کردن تبهکاران یاوه گو، 5 به میدان آمدن شیطان و فراخواندن مردم به خود، و تبعیت مردم از خدعه های او، 6 پدید آمدن بدعت ها و تن دادن به غصب حقوق، 7 فرو افتادن مردم در فتنه ها و تباهی ها.

پس از این آسیب شناسی، مردم را به دلیل مورد ذیل، سرزنش می کند: 1 سستی در کار دین، 2 – فرو افتادن در دام شیطان، 3 شتاب برای غصب حقوق خاندان پیغمبر خود، 4 ـ رو آوردن به شیوه های جاهلی: هنوز دو روزی از مرگ پیغمبرتان نگذشته و سوز سینه ما خاموش نگشته، آن چه نبایست، کردید و آن چه از آنتان نبود بردید و بدعتی بزرگ پدید آوردید. به گمان خود خواستید فتنه برنخیزد و خونی نریزد، اما در آتش فتنه فتادید و آن چه کِشتید به باد دادید… شما کجا؟ و فتنه خواباندن کجا؟ دروغ می گویید، و راهی جز راه حق پویید. و گرنه این کتاب خداست میان شما، نشانه هایش بی کم و کاست هویدا، و امر و نهی آن روشن و آشکارا. آیا داوری جز قرآن می گیرید… چندان درنگ نکردید که این ستور سرکش، رام، و کار نخستین ]غصب خلافت[ تمام گردد. نوایی دیگر ساز و سخنی جز آن چه در دل دارید آغاز کردید! می پندارید ما میراثی نداریم. در تحمل این ستم نیز بردباریم و بر سختی این جراحت پایداریم. مگر به روش جاهلیت می گرایید؟ و راه گمراهی می پیمایید؟ برای مردم با ایمان چه داوری بهتر از خدای جهان؟.47

ایشان در مجالس دیگر نیز بر حق جانشینی حضرت علی و خدمات برجسته او تأکید کرده است. او مسلمانان را از انتخاب شتاب زده سرزنش می کرد که چگونه بازگشت به خصلت های جاهلی، زمینه ساز انحرافات اجتماعی در جامعه اسلامی شد. آن حضرت طی سخنانی در برابر گروهی از زنان مهاجر و انصار که برای عیادتش به منزل آمده بودند، گفت:

… وای بر آنان، چرا نگذاشتند حق در مرکز خود قرار یابد و خلافت بر پایه های نبوت استوار ماند؟ آن جا که فرود آمد نگاه جبرییل امین است. و بر عهده علی که عالم به امور دنیا و دین است. به یقین کاری که کردند خسرانی مبین است. به خدا علی را نپسندیدند، چون سوزش تیغ او را چشیدند و پایداری او را دیدند؛ دیدند که چگونه بر آنان می تازد و با دشمنان خدا نمی سازد. به خدا سوگند، اگر پای در میان می نهادند، و علی را بر کاری که پیامبر به عهده او نهاد می گذاردند، آسان آسان ایشان را به راه راست می برد و حقِ هر یک را بدو می سپرد، چنان که کسی زیانی نبیند و هر

کس میوه آن چه کشته است بچیند. تشنگان عدالت از چشمه معدلت او سیراب، و زبونان در پناه صولت او دلیر می گشتند. اگر چنین می کردند درهای رحمت از زمین و آسمان به روی آنان می گشود. اما نکردند و به زودی خدا به کیفر آن چه کردند آنان را عذاب خواهد فرمود… راستی مردان شما چرا چنین کردند؟ و چه عذری آوردند؟ دوست نمایانی غدّار، در حق دوستان، ستم کار و سرانجام به کیفر ستم کاری خویش گرفتار. سر را گذاشته به دُم چسبیدند. پی عامی رفتند و از عالِم نپرسیدند. نفرین بر مردمی نادان که تبه کارند. و تبه کاری خود را نیکوکاری می پندارند. وای بر آنان، آیا آن که مردم را به راه راست می خواند، سزاوار پیروی است یا آن که خود راه را نمی داند؟ در این باره چگونه داوری می کنید؟48

ایشان در قسمت دیگری از سخنان خود خطاب به زنان مهاجر و انصار می گوید:

به خدا! دنیای شما را دوست نمی دارم و از مردان شما بیزارم. درون و برونشان را آزمودم و از آن چه کردند ناخشنودم… خشم خدا را به خود خریدند و در آتش دوزخ جاویدند. ناچار کار را بدان ها واگذار و ننگ عدالت کشی را برایشان بار کردم. نفرین بر این مکاران، و دور باشند از رحمت حق این ستم کاران… به خدایتان سوگند! آن چه نباید بکنند کردند. نواها ساز و فتنه ها آغاز شد. حال لختی بپایند، تا به خود آیند، و ببینند چه آشوبی خیزد و چه خون ها بریزد. شهد زندگی در کام ها شرنگ و جهان پهناور بر همگان تنگ گردد. اکنون آماده باشید که گرد بلا انگیخته شد و تیغ خشم خدا از نیام انتقام آهیخته… بر ما هم تاوانی نیست که داشتن حق را ناخوش می دارید.49

بنابراین، آن حضرت در حد توان در دیدارهای خود با سرشناسان انصار و مهاجر، فداکاری ها و از خودگذشتگی هایی را که علی(علیه السلام) از آغاز طلوع اسلام در راه آن داشت، خاطر نشان می کرد و گفته های پیامبر را درباره او و جانشینی اش یادآور می شد.

نقل غدیر در منابع

کتاب ها و آثار حدیثی، تفسیری، تاریخی و کلامی امامیه مشحون از واقعه غدیر و اثبات این قضیه و استدلال و احتجاج به مدلول و محصّل آن است. دانشمندان اهل سنت نیز این واقعه را محقق دانسته و به صحت آن معترف و به تواتر آن اذعان دارند. در واقع، موضوع غدیر خم در نظر علمای اهل سنّت نیز ثابت و محقق و از متواترات و مسلمیات است.50 از این رو، حدیث غدیر در غالب منابع روایی اهل سنت نقل شده و هیچ کدام از بزرگان مذاهب اربعه در اصالت و اعتبار آن تردید ندارند. تفاوت علمای اهل سنت و شیعی درباره حدیث غدیر به اختلاف در باب دلالت حدیث مربوط می شود نه اعتبار آن.

علامه امینی که بررسی مفصلی درباره غدیر انجام داده، به این موضوع در تاریخ، حدیث، لغت و ادب توجه کرده است. وی 110 نفر از صحابه پیامبر(صلی الله علیه وآله)51 و 84 نفر از تابعان52 را از جمله راویان حدیث غدیر دانسته، و از تابعان طبقات راویان حدیث غدیر را از علما و استادان و حُفّاظ از قرن دوم تا چهاردهم هجری شامل 360 نفر شمرده و مأخذ و عبارت هر کدام را ذکر کرده است.53 در بخش اعظمی از این اثر به بررسی حدیث غدیر در اشعار شاعران سده اول تا یازدهم هجری قمری پرداخته و تعداد بسیاری از شاعران این ده سده را که اشعار غدیریه سروده اند نام برده و غدیریه های آن ها را آورده است.54

علامه امینی در مبحث اهمیت غدیر خم در تاریخ به تعداد 24 مورخ،55 27 محدث،56 14 مفسر،57 7 متکلم58 و تعدادی از علمای علم لغت59 که در آثار خود، واقعه غدیر خم را ثبت نموده، اشاره کرده و آن را دلیل اهمیت این واقعه در تاریخ، حدیث، تفسیر ،کلام و لغت دانسته است که علمای هر فن در موضوع مربوط به واقعه تاریخی غدیر خم (از نظر مورخ)، تفسیر آیات مربوط به غدیر (از نظر مفسر)، بیان حدیث مشهور غدیر (از نظر محدث)، اقامه دلیل و برهان در موضوع امامت (از نظر متکلم)، و در بیان لغاتی چون مولا، خم، غدیر (برای علمای علم لغت) ناگزیرند به آن بپردازند.60

او از مورخان زیر که این واقعه را در کتاب خویش ثبت نموده اند نام برده است:

بلاذری (متوفای 279 ق) در انساب الاشراف، ابن قتیبه (متوفای 276ق) در المعارف، و الامامة و السیاسه، طبری (متوفای 310ق) در کتاب الولایه فی طرق حدیث الغدیر، ابن زولاق لیثی مصری (متوفای 378ق) در تاریخ خود، خطیب بغدادی (متوفای 463ق) در تاریخ بغداد، ابن عبدالبرّ (متوفای 465ق) در الاستیعاب، شهرستانی (متوفای 548ق) در الملل و النحل، ابن عساکر (متوفای 571ق) در تاریخ دمشق، یاقوت حموی (متوفای 626ق) در معجم الادبا، جلد 18، ابن اثیر (متوفای 630ق) در اُسد الغابه، ابن ابی الحدید (متوفای 656ق) در شرح نهج البلاغه، ابن خلّکان (متوفای 512ق) در وفیات الأعیان، یافعی (متوفای 768ق) در مرآت الجنان، ابن الشیخ البلوی (متوفای حدود 605ق) در الف باء، ابن کثیر شامی (متوفای 774ق) در البدایة و النهایه، ابن خلدون (متوفای 808ق) در مقدمه تاریخ خود، شمس الدین ذهبی (متوفای748ق) در تذکرة الحفّاظ، نویری (متوفای حدود 833ق) در نهایة الإرب فی فنون الأدب، ابن حجر عسقلانی (متوفای 852ق) در الاصابه، و تهذیب التهذیب، ابن صباغ مالکی (متوفای 855ق) در الفصول المهمّه، مقریزی (متوفای 845ق) در الخطط، جلال الدین سیوطی (متوفای 911ق) در کتاب های متعدد، قرمانی دمشقی (متوفای 1019ق) در اخبار الدّول، نورالدین حلبی (متوفای 1044ق) در السیرة الحلبیّه، و دیگران از مشاهیر فن تاریخ.61

محدثان بزرگی که واقعه غدیر خم را حدیث نموده، عبارت اند از:

ابوعبدالله محمد بن ادریس شافعی، احمد بن حنبل در مسند، و مناقب، ابن ماجه در سنن، ترمذی در سنن، نسایی در خصایص، ابویعلی موصلی در مسند، بغوی در مصابیح السنه، دولابی در الکنی و الاسماء، طحاوی در مشکل الآثار، حاکم در المستدرک، ابن مغازلی شافعی در مناقب، ابن مَنده اصفهانی در تألیفات خود، اخطبِ خوارزمی در مناقب، و مقتل ابی عبدالله الحسین(علیه السلام)، گنجی در کفایت الطالب، محب الدین طبری در الریاض النضره، و ذخایر العقبی، جوینی در فراید السمطین، ذهبی در تلخیص، هیثمی در مجمع الزواید، جزری در اسنی المطالب، ابوالعباس قسطلانی در المواهب اللدنیّه، متّقی هندی در کنزالعمّال، هروی قاری در المرقاة فی شرح المشکات، تاج الدین مناوی در کنوز الحقایق فی حدیث خیر الخلایق، و فیض القدیر، شیخانی قادری در الصراط السوی فی مناقب آل النبی، با کثیر مکی در وسیلة المآل فی مناقب الآل، ابوعبدالله زرقانی مالکی در شرح المواهب، ابن حمزه دمشقی حنفی در البیان و التعریف،62 و…

از مفسران مشهور که در تفاسیر خود واقعه غدیر را ذکر کرده اند نیز از طبری، ثعالبی، واحدی، بغوی، قرطبی، فخر رازی، قاضی بیضاوی، ابن کثیر شامی، نیشابوری، جلال الدین سیوطی، ابو سعود عمادی، خطیب شرمینی، قاضی شوکانی، آلوسی بغدادی نام برده است.63

از متکلمان برجسته نیز از این افراد یاد کرده است: قاضی ابوبکر باقلانی بصری (متوفای 403ق) در التمهید، قاضی عبدالرحمن ایجی شافعی (متوفای 756ق) در المواقف، سید شریف جرجانی (متوفای 816ق) در شرح المواقف، بیضاوی (متوفای 685ق) در طوالع الانوار، شمس الدین اصفهانی در مطالع الانظار، تفتازانی (متوفای 792ق) در شرح المقاصد، قوشچی مولی علاء الدین (متوفای 879ق) در شرح تجرید، قاضی نجم محمد شافعی (متوفای 876ق) در بدیع المعانی، سیوطی در اربعین، حامد بن علی عمادی در الصلاة الفاخره بالاحادیث المتواتره، آلوسی بغدادی (متوفای 1324ق) در نثراللئالی64 و دیگران.

تبیین شیعی جانشینی پیامبر(صلی الله علیه وآله)

محمد بن محمد بن نعمان معروف به شیخ مفید از عالمان شیعی سده چهارم و اوایل پنجم هجری (8 یا 336 – 413ق) که در اثر خود به معرفی حجت های خدا (اأمة اثنی عشر) بر بندگان پرداخته است، در بیان زندگی حضرت علی(علیه السلام) از دیدگاه شیعی، امامت آن حضرت را بر اساس آیات و روایات تبیین نموده و بهویژه به حدیث غدیر استدلال می کند. بنا به نوشته وی، روزی که پیغمبر(صلی الله علیه وآله)رحلت کرد، امت درباره امامت آن حضرت دو دسته شدند: یک دسته، پیروان آن حضرت، یعنی تمامی بنی هاشم و نیز سلمان، عمار، ابوذر، مقداد، خزیمة بن ثابت، ابوایوب انصاری، جابربن عبدالله انصاری، ابوسعید خدری و مانند ایشان از بزرگان مهاجران و انصار که گفتند: او پس از رسول خدا خلیفه و امام است.

شیخ مفید از دسته دیگر بحثی نمی کند که طبیعی است این گروه، دیدگاه دسته اول را قبول نداشته اند. وی سپس در دفاع از نظریه دسته اول و شایستگی حضرت علی(علیه السلام) برای امامت جامعه، به آیات و روایاتی که در شأن و منزلت حضرت علی صادر شده است و نیز خدمات او در راه دین و نسبت نزدیک او به رسول خدا(صلی الله علیه وآله) استدلال می کند. از دیدگاه وی، حضرت علی(علیه السلام) برتر از دیگران بود؛ تمام جهات فضیلت و رأی و کمال در او گرد آمده بود؛ در ایمان به خدا، گوی سبقت را از همگی ربوده بود؛ در دانش و علم به احکام، سرآمد دیگران شد؛ در جهاد پیشرو آنان بود؛ در پارسایی و زهد و خیر و نیکی قابل مقایسه با دیگران نبود؛ در نزدیکی به رسول خدا(صلی الله علیه وآله) و قرابتش با آن حضرت کسی از نزدیکان همتای او نگشت؛65 او برادر رسول خدا، پسر عمو، و داماد وی بود؛66 در میان خاندان پیامبر و یارانش، نخستین کسی است که به خدای تعالی و پیامبر گرامیش ایمان آورد و نخستین مردی است که پیامبر(صلی الله علیه وآله) او را به اسلام دعوت کرد و او پذیرفت؛ همواره یاری دین کرد؛ از ایمان دفاع نمود؛ با مغرضان و سرکشان جنگید؛ دستورات و احکام دین و قرآن را به مردم رسانده و منتشر ساخت؛ به عدالت حکم فرمود و به نیکی و احسان دستور می داد؛ در تمامی گرفتاری ها و بلاهایی که برای پیامبر(صلی الله علیه وآله) پیش می آمد شریک بود و به خاطر آن حضرت، بسیاری از سختی ها را بر خود هموار ساخت و در دوران مدینه، در برابر دشمنان، تن خود را سپر بلا ساخت.67

علاوه بر این خدمات، شیخ مفید معتقد است که خداوند به ولایت حضرت علی(علیه السلام) در قرآن تصریح فرموده است آن جا که می فرماید: «اِنّما ولیکم الله و رسوله و الذین امنوا الذین یقیمون الصلوة و یؤتون الزکوة و هم راکعون».68 او در تفسیر آیه می گوید: معلوم است که کسی

جز او در حال رکوع، زکات نداد، و در علم لغت نیز ثابت شده و اختلافی درباره این نیست که «ولی» به معنای «اولی» (یعنی برتر و سزاوارتر) است (نه به معنای دوست که برخی گفته اند). و آن گاه که به حکم قرآن ثابت شد که امیرالمؤمنین(علیه السلام) از مردمان به خود آن ها سزاوارتر و اولی است، اطاعت او بر همه مردمان واجب است، چنان که اطاعت خدای تعالی و رسول او نیز واجب است، زیرا آیه شریفه از اولی بودن خدا و رسول نسبت به مؤمنان خبر می دهد.69

شیخ مفید سپس با برخی روایات بر امامت آن حضرت استدلال می کند، از جمله گفتار پیامبر(صلی الله علیه وآله)در یوم الدار که فرمود: هر که مرا درباره پیشرفت این دین یاری کند او برادر و وصی و وزیر و وارث و جانشین من پس از رفتن من است: «من یوازرنی علی هذا الأمر یکن أخی و وصیّی و وزیری و وارثی و خلیفتی من بعدی».

و امیرالمؤمنین علی(علیه السلام) بود که از میانه آن ها برخاست با این که کوچک تر از همه آن ها بود عرض کرد: ای رسول خدا من تو را یاری می کنم. پس پیامبر به او فرمود: «اجلس فانت أخی و وصیّی و وزیری و خلیفتی من بعدی؛ بنشین که تو برادر و وصی و وزیر و وارث و جانشین من پس از من هستی». و این گفتاری است صریح و روشن درباره جانشینی آن حضرت.70

دلیل دیگری که شیخ ارائه می کند، گفتار پیامبر(صلی الله علیه وآله) است که در روز غدیر خم آن گاه که مردمان را گرد آورد تا گفتارش را بشنوند، فرمود: آیا من از شما نسبت به خودتان سزاوارتر نیستم؟ عرض کردند: چرا، خدا گواه است. پس آن حضرت بدون تأمل فرمود: «من کنت مولاه فعلیُّ مولاه؛ هر که من مولایش بوده ام علی مولای اوست». و با این جمله، اطاعت و پیروی از او و ولایتش را بر ایشان واجب فرمود، هم چنان که اطاعت خودش بر آن ها واجب بود و در این باره از آن ها اقرار گرفت و آن را ثابت کرد و آن ها نیز انکار نکردند. این گفتار نیز از دلیل هایی است که صراحت آن در امامت و جانشینی آن حضرت روشن است.71

استدلال دیگر شیخ مفید، گفتار پیامبر درباره علی(علیه السلام) هنگام حرکت به جانب تبوک است، که فرمود: «انت منی بمنزلة هارون من موسی إلاّ انّه لا نبیَّ بعدی؛ نسبت تو به من، همانند نسبت هارون است به موسی جز این که پس از من پیامبری نیست». و بدین وسیله مقام وزارت، و اختصاص در دوستی، و برتری بر همگان، و جانشینی او را در زمان زندگی و پس از مرگش، برای او ثابت کرد، زیرا قرآن کریم به همه این ها درباره هارون نسبت به موسی(علیه السلام)گواهی می دهد. او سپس در شرح این حدیث به آیات قرآن که در آن ها موسی درخواست هایی را از خدا مطرح می کند و اجابت می شود استناد می کند. موسی گفت: پروردگارا! برای من وزیری از خاندان خودم قرار ده، برادرم هارون را، و پشت مرا به وسیله او استوار ساز، و در کارم شریکش کن تا بستایمت بسیار و یادت کنم بسیار، و همانا تو به ما بینا بوده ای. و خدا فرمود: «خواسته تو به تو داده شد ای موسی».72

شیخ مفید از این آیات، شرکت هارون با موسی در نبوت، نیز وزارت او برای موسی در رساندن رسالت، و استوار کردن پشتش را به وسیله او در یاری استنتاج می کند. هم چنین درباره جانشینی هارون نیز به آیه دیگری استناد می کند: «اُخلفنی فی قومی و اصلح و لاتتبع سبیل المفسدین؛73 جانشین من باش در میان قوم من و اصلاح کن و از راه فساد کاران پیروی مکن».

او سپس در جمع بندی از این آیات می گوید: با این بیان، رسول خدا(صلی الله علیه وآله) تمامی مقامات هارون را به جز مقام نبوت برای امیرالمؤمنین(علیه السلام) قرار داد. بنابراین، برای علی(علیه السلام) وزارت رسول(صلی الله علیه وآله)، استواری پشت آن حضرت به وسیله یاری او، و برتری اش بر دیگران ثابت می گردد، زیرا این گفتار، همه این رتبه ها را در بر دارد. پس خلافت آن حضرت نیز با همین بیان، ثابت می شود. اما در حیات رسول خدا(صلی الله علیه وآله) به صراحت کلام آن حضرت، و بعد از حیات و سپری شدن دوران نبوت، نیز جانشینی علی(علیه السلام) از گفتار رسول خدا روشن شود.74

نتیجه گیری

براساس آگاهی های تاریخی، واقعه غدیر خم یکی از حوادث مهم و مشهور صدر اسلام است که در ذیحجه سال دهم هجری رخ داده و در اجتماعی بزرگ، جانشینی حضرت علی(علیه السلام) توسط رسول الله(صلی الله علیه وآله) به مردم ابلاغ شد. به رغم تعیین جانشین، اندکی بعد اجتماع سقیفه بنی ساعده برای تعیین زمام داری پس از پیامبر اسلام(صلی الله علیه وآله) بر پا شد، اما مورخانی که این واقعه را گزارش نموده اند به صراحت بازگو نکرده اند که آیا در سقیفه به حدیث غدیر استناد شد یا خیر؟ البته مورخان، از عده بسیاری از هاشمیان و هواخواهان آن ها نام می برند که به بیعت انجام شده با خلیفه اول اعتراض کرده اند، اما این روشن نمی کند که آیا این ها براساس استناد به غدیر و مشخص بودن جانشین به این امر رضایت نداشته اند یا این که به دلیل عدم حضور نامزد مورد نظر خود (حضرت علی(علیه السلام)) در آن اجتماع به عنوان یکی از گزینه های مورد انتخاب شورا، اعتراضی داشته اند؟ این سکوت و عدم اعتنا در نوشته های مورخان، چگونه باید ارزیابی شود، آیا آن را باید به تغافل یا تعمد آنان نسبت داد یا به گواهان اولیه ای که روایت گر این وقایع برای تاریخ نویسان بعدی بوده اند؟

به نظر می رسد با تحولاتی که پس از درگذشت پیامبر(صلی الله علیه وآله) در جامعه اسلامی رخ داد و در اثر آن، عصبیت های جاهلی ظهور دوباره ای یافت و وسوسه رهبری حکومت، دنیاطلبان را فریفت و رقابت قدرت میان سران گروه های موجود در مدینه پدید آمد، اقداماتی نیز به کار بسته شد تا طرح شیوه انتخاب جانشین پیامبر در شکل سقیفه ای آن به صورت یک بنیان دینی و مشروع زمام داری جامعه اسلامی در اذهان پذیرفته شود و به گزینه منصوص بودن جانشین و ارتباط واقعه غدیر با موضوع پیشوایی مسلمین توجه نشود.

از این رو، آگاهی هایی که راویان اولیه در اختیار داشتند و از گزینش دو نظام اموی و عباسی که هر دو ضد علوی بودند، گذشته بود و نیز از پایه های تعصبات، دشمنی ها، تفاخرها، فرقه گرایی ها و دسته بندی های قومی و قبیله ای تأثیر پذیرفته بود، به مورخان مسلمان رسید که بعضی از آن ها از روی غفلت و کسانی نیز به عمد از استناد به غدیر در سقیفه سخنی به میان نیاوردند و گویی کسی خبر نداشت که کمتر از سه ماه پیش از سقیفه در غدیر چه گذشت!

پی نوشت:

1 دکتری تاریخ ایران اسلامی، استادیار .

2 . انبیاء(21) آیه 107.

3 . احزاب(33) آیه 21.

4 . مائده(5) آیه 70.

5 . ابن سعد، الطبقات الکبری، ج 3، ص 225؛ مقریزی، امتاع الأسماع، ص 511؛ علامه عبدالحسین امینی، الغدیر، ج 1، ص 29.

6 . حلبی، السیرة الحلبیه، ج 3، ص 283؛ ابن جوزی، تذکرة الخواص، ص 18 و علامه امینی، همان، ج1، ص 29 30.

7 . مائده(5) آیه 70.

8 . همان، آیه 3.

9 . ر. ک: علامه امینی، همان، ج 1، ص 30 34.

10 . همان، ص 34 38.

11 . ابن هشام، السیرة النبویه، ج 4، ص 310؛ ابن سعد، همان، ج 3، ص 181 188؛ ابن قتیبه دینوری، الامامة و السیاسه، ج 1، ص 4 9، ج4، ص 1342 1351؛ تاریخ یعقوبی، ج 1، ص 522 523؛ مسعودی، التنبیه والاشراف، ص 261 و کامل ابن اثیر، الکامل فی التاریخ، ج1، ص 372 374، 395 404 و ج 2، ص 12 22.

12 . ر.ک: یعقوبی، همان، ج1، ص 522؛ ابن اثیر، همان، ج 2، ص 12 و نخجوانی، تجارب السلف، ص 8.

13 . ابن هشام، همان، ج 4، ص 308؛ سیوطی، تاریخ الخلفاء، ص 67؛ یعقوبی، همان، ج 1، ص523 و طبری، همان، ج 4، ص 1351.

14 . ابن اثیر، همان، ج 2، ص 15.

15 . ر. ک: یعقوبی، همان، ج 1، ص 523 527.

16 . مسعودی، مروج الذهب، ج 1، ص 657.

17 . شوری(42) آیه 23.

18 . «انما یریدالله لیذهب عنکم الرجس اهل البیت و یطهرکم تطهیراً» (احزاب(33) آیه 33).

19 . حجرات(49) آیه 10.

20 . فتح(48) آیه 29.

21 . مائده(5) آیه 54.

22 . نجم(53) آیات 3 4.

23 . ر. ک: صادق آیینه وند، تاریخ سیاسی اسلام، ص 91 92.

24 . همان، ص 92 93.

25 . همان، ص 96.

26 . نهج البلاغه، ترجمه محمد دشتی، خطبه 67، ص 117.

27 . «ای معاویه… آیا نمی بینی جمعی از مهاجر و انصار در راه خدا به شهادت رسیدند؟ و هر کدام دارای فضیلتی بودند؟ اما آنگاه که شهید ما «حمزه» شربت شهادت نوشید، او را سیدالشهداء خواندند و پیامبر(صلی الله علیه وآله) در نماز بر پیکر او به جای پنج تکبیر، هفتاد تکبیر گفت؟ آیا نمی بینی گروهی که دستشان در جهاد قطع شد و هر کدام فضیلتی داشتند، اما چون بر یکی از ما ضربتی وارد شد و دستش قطع گردید طیارش خواندند که با دو بال در آسمان بهشت پرواز می کند! و اگر خدا نهی نمی فرمود که انسان، خود را بستاید، فضایل فراوانی را بر می شمردم که دل های آگاه مؤمنان آن را شناخته، و گوش های شنوندگان با آن آشناست.

معاویه! دست از این ادعاها بردار که تیرت به خطا رفته است، همانا ما، دست پرورده و ساخته پروردگار خویشیم و مردم، تربیت شدگان و پرورده های مایند… شما چگونه با ما برابرید که پیامبر(صلی الله علیه وآله) از ماست و دروغ گوی رسوا از شما، حمزه شیر خدا (اسدالله) از ماست، و ابوسفیان (اسدالاحلاف) از شما، دو سیّد جوانان اهل بهشت از ما، و کودکان در آتش افکنده شما از شما، و بهترین زنان جهان از ما، و زن هیزم کش دوزخیان از شما، از ما این همه فضیلت ها و از شما آن همه رسوایی هاست. اسلامِ ما را همه

شنیده، و شرافت ما را همه دیده اند، و کتاب خدا برای ما فراهم آورد آن چه را به ما نرسیده…».

28 . نهج البلاغه، نامه شماره 28، ص 515.

29 . همان، حکمت 190، ص 669.

30 . همان، خطبه 2، ص 45.

31 . همان، خطبه 3، ص 43 47.

32 . همان، خطبه 172، ص 325 327.

33 . همان، خطبه 217، ص 445 447.

34 . همان، خطبه 173، ص 327.

35 . همان، نامه 62، ص 601.

36 . همان، خطبه 1، ص 39.

37 . همان، خطبه 33، ص 85.

38 . همان، خطبه 74، ص 123. آن حضرت سخنان ارزنده ای در فضایل خود در خطبه های 4، 37، 87، 131، 192 و 197 دارد و نیز ویژگی های خاندان رسالت را در خطبه های 2، 4، 109، 144، 147، 154، 239 و… بیان کرده است که همه برشایستگی آن ها جهت زمام داری و رهبری جامعه اسلامی دلالت دارد.

39 . بنابه نقل علامه امینی این حدیث را بسیاری از محدثان در آثار خود آورده اند، از جمله اخطب خوارزمی حنفی، مناقب، ص217؛ جوینی، فراید السمطین، باب 58؛ ابن حاتم شامی، الدرالنظیم؛ شیخ طوسی، امالی، ص 7 و 212؛ ذهبی، میزان الاعتدال، ج 1، ص 205؛ ابن حجر، لسان المیزان، ج 2، ص 157 و…، ر. ک: الغدیر، ج 2، ص 2 3 و اسناد آن ص 3 8.

40 . جوینی، فراید السمطین، باب 58 و علامه امینی، همان، ج 2، ص 9 13.

41 . این روایت را علامه امینی از چهارتن از صحابه و چهارده نفر از تابعان به تفصیل ذکر کرده است. ر.ک: الغدیر، ج 2، ص 14 43.

42 . حاکم، المستدرک علی الصحیحین، ج 3، ص 371؛ اخطب خوارزمی حنفی، المناقب، ص 112؛ سبط ابن جوزی، تذکرة الخواص، ص 42؛ ابن حجر، تهذیب، ج 1، ص 391 و دیگران…، ر. ک: الغدیر، ج 2، ص 44 46.

43 . فتح(48) آیه 10.

44 . مسعودی، همان، ج 2، ص 11 و علامه امینی، همان، ج 2، ص 45.

45 . ر. ک: علامه امینی، همان، ج 2، ص 46 60.

46 . ر. ک: همان، ص 60 به بعد.

47 . احمد بن ابی طیفور مروزی، بلاغات النسا. این خطبه در علل الشرایع صدوق و احتجاج طبرسی نیز آمده است. قسمت هایی که در این مقاله نقل شد از ترجمه دکتر سید جعفر شهیدی استفاده شده است در کتاب: زندگانی فاطمه زهرا(علیها السلام)، ص 126 ـ 135.

48 . این خطبه در کتاب های ذیل آمده است: مروزی، بلاغات النساء، ص 32؛ مجلسی، بحارالانوار، ج43، ص 158؛ شیخ طوسی، امالی؛ اربلی، کشف الغمه و طبرسی، احتجاج، دکتر شهیدی بر اساس متن بلاغات النساء، آن را در کتاب زندگانی فاطمه زهرا(علیها السلام) آورده و ترجمه نموده است (ص 150 153). در این مقاله از ترجمه مذکور استفاده شده است.

49 . زندگانی فاطمه زهرا(علیها السلام)، ص 150-153.

50 . علامه امینی، همان، ج 1، ص 39.

51 . همان، ص 40 112.

52 . همان، ص 113 128.

53 . همان، ص 129 241.

54 . ر. ک: علامه امینی، همان، جلدهای 3 20.

55 . همان، ج 1، ص 23 24.

56 . همان، ص 25 26.

57 . همان، ص 26 27.

58 . همان، ص 27 28.

59 . همان، ص 28 29.

60 . ر. ک: همان، ص 22 28.

61 . ر. ک: همان، ص 23 24.

62 . همان، ص 25 26.

63 . همان، ص 27.

64 . همان، ص 27 28.

65 . شیخ مفید، الارشاد، ج 1، ص 4.

66 . همان، ص 2.

67 . همان، ص 3 4.

68 . مائده(5) آیه 55.

69 . شیخ مفید، همان، ص 5.

70 . همان.

71 . همان، ص 6.

72 . طه(20) آیات 29 36: «واجعل لی وزیراً من اهلی* هارون اخی* اشدد به ازری* و اشرکه فی امری * کی نسبحک کثیراً* و نذکرک کثیراً * انک کنت بنا بصیراً* قد اؤتیت سؤلک یا موسی».

73 . اعراف(7) آیه 142.

74 . شیخ مفید، همان، ص 6 7.

 

کتاب نامه

1 . قرآن کریم

2 . آیینهوند، صادق، تاریخ سیاسی اسلام، چاپ پنجم: ]بی جا[، مرکز نشر فرهنگی رجا، 1371.

3 . ابن اثیر، عزالدین، کامل (وقایع بعد از اسلام)، ترجمه عباس خلیلی، ج 1، تهران، موسسه مطبوعاتی علمی، ]بی تا[.

4 . ابن جوزی، تذکرة الخواص، تهران، مکتبة نینوی، ]بی تا[.

5 . ابن حجر عسقلانی، تهذیب التهذیب، بیروت، دارصادر .

6 . ابن حجر عسقلانی، لسان المیزان، چاپ دوم: بیروت، مؤسسة الاعلمی، 1390ق/ 1983م.

7 . ابن سعد، طبقات الکبری، بیروت، دارصادر، 1405ق.

8 . ابن هشام، ابومحمد عبدالملک، السیرة النبویه، تحقیق مصطفی سقا و دیگران، بیروت، دارالمعرفه، ]بی تا[.

9 . اربلی، علی بن عسیی، کشف الغمه فی معرفة الائمه، تحقیق سید هاشم رسولی، تبریز، ]بی تا[.

10 . امینی، عبدالحسین، الغدیر، ترجمه محمدتقی واحدی، ج 1 و 2، تهران، کتابخانه بزرگ اسلامی، 1362.

11 . جوینی، ابراهیم بن محمد، فرایدالسمطین، تحقیق محمدباقر محمودی، بیروت، مؤسسة المحودی، ]بی تا[.

12 . حاکم نیشابوری، ابوعبدالله، المستدرک علی الصحیحین، بیروت، دارالمعرفه، ]بی تا[.

13 . حلبی، علی بن برهان الدین، السیرة الحلبیه، ج 3، بیروت، المکتبة الاسلامیه، ]بی تا[.

14 . خوارزمی، اخطب، المناقب للخوارزمی، نجف، چاپ حیدریه، 1385ق.

15 . دینوری، ابومحمد عبدالله بن مسلم، الامامة و السیاسه، مصر، 1388ق.

16 . ذهبی، شمس الدین، میزان الاعتدال، بیروت، دارالمعرفه، 1382 ق.

17 . سیدرضی، نهج البلاغه حضرت امیرالمؤمنین(علیه السلام)، ترجمه محمد دشتی، قم، مؤسسه فرهنگی تحقیقاتی امیرالمؤمنین(علیه السلام)، 1379.

18 . سیوطی، جلال الدین، تاریخ الخلفاء، تحقیق محمدمحیی الدین عبدالحمید، مصر، مطبعة السعاده، 1371ق.

19 . شهیدی، سیدجعفر، زندگانی فاطمه زهرا(علیها السلام)، چاپ پنجم: تهران، دفتر نشر فرهنگ اسلامی، 1364.

20 . طبرسی، احمدبن علی، احتجاج، شرح و ترجمه نظام الدین احمد غفاری مازندرانی، ج1، تهران، المکتبة المرتضویه، ]بی تا[.

21 . طبری، محمدبن جریر، تاریخ طبری، ترجمه ابوالقاسم پاینده، ج 4، چاپ سوم: تهران، انتشارات اساطیر، 1363.

22 . طوسی، ابوجعفر محمدبن حسن، امالی، تصحیح محمدصادق بحرالعلومی، بغداد، المکتبة الأهلیه، 1384ق/ 1964م.

23 . مجلسی، محمدباقر، بحارالانوار، ج 43، چاپ دوم: بیروت، مؤسسة الوفا، 1403ق/1983م.

24 . مروزی، احمدبن ابی طیفور، بلاغات النساء، بیروت، دارالنهضة الحدیثه، 1972م.

25 ـ مسعودی، ابوالحسن علی بن حسین، التنبیه و الاشراف، ترجمه ابوالقاسم پاینده، چاپ دوم: تهران، انتشارات علمی و فرهنگی، 1365.

26 . مسعودی، ابوالحسن علی بن حسین، مروج الذهب و معادن الجوهر، ترجمه ابوالقاسم پاینده، چاپ دوم: تهران، انتشارات علمی و فرهنگی، 1365.

27 . مفید، محمد بن محمد بن نعمان، الارشاد فی معرفة حجج الله علی العباد، ترجمه هاشم رسولی محلاتی، ج 1، تهران، انتشارات علمیه اسلامیه، تاریخ مقدمه 1346.

28 . مقریزی، امتاع الأسماع بماللرسول من الأبناء و الأموال و الحفدة و المتاع، تحقیق

محمدعبدالحمید نمیسی، چاپ اول: بیروت، دارالکتب العلمیه، 1420 ق / 1999م.

29 . نخجوانی، هندوشاه بن سنجر، تجارب السلف، تصحیح و اهتمام عباس اقبال، چاپ سوم: تهران، کتابخانه طهوری، 1357.

30 . یعقوبی، احمدبن ابی یعقوب، تاریخ یعقوبی، ترجمه محمدابراهیم آیتی، ج 1، چاپ سوم: تهران، انتشارات علمی و فرهنگی، 1363.

 

فصلنامه تاریخ در آینه پژوهش، شماره 5.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *