سیمای حضرت عباس بن علی، ابوالفضل العباس(ع) را همواره از نگاه دانشمندان و شیفتگان حضرتش نگریسته ایم و چه بسا این توهم پدید آمده باشد که این همه صفات متعالی و این همه خصوصیات فرا انسانی را ما محبان و دلدادگان آن حضرت، به ایشان نسبت می دهیم. در این پژوهش با روش توصیفی – تحلیلی بر آنیم که از نگاه محققان و علمای اهل سنت به جایگاه رفیع علمدار کربلا حضرت ابوالفضل العباس(ع) بپردازیم. پژوهشگران و آزاد اندیشان اهل سنت، با شیعیان و محبان آن حضرت هم نظرند و آن گروه از مورخان و پژوهشگران اهل سنت که واقعه عاشورا را اوج مصیبت ها و عزاداری ها معرفی کرده اند، نسبت به ساحت مقدس حضرت ابوالفضل(ع) نیز ادای احترام کرده و سر تعظیم فرو آورده اند.
طرح مسئله
رشد و تعالی شخصیت انسان، به دو عامل مهم بستگی دارد؛ نخست، دفع و پاک سازی عوامل و زمینه های سقوط، مانند دفع گناهان از روح و روان، و دوم، جذب فضایل و ارزش ها، مانند جذب ایمان، علم، عمل صالح و خصال نیک در روح و روان و آراسته گردانیدن آن. به طور کلّی بشر باید با نیروی تقوا، روح و روان را از موانع کمال یعنی گناهان خالی کند، سپس آن را با فضایل اخلاقی زینت دهد تا نور خدا و ارزش های ملکوتی در سراسر وجودش متجلّی و آشکار شود و به هدف اصلی خلقت، یعنی بندگی خدا و نیل به کمال اصیل الهی دست یابد.
کمالات معنوی و ابعاد وجودی حضرت عباس(ع) برآمده از ارزش های والای انسانی و دوری از گناه و گناهکاران است. عبودیت خالصانۀ او در برابر خدا و تواضع در مقابل بندگان خاصّ الهی، از جمله پدرش امیرمؤمنان و برادرانش امام حسن و امام حسین(ع) باعث رشد و بالندگی شخصیت معنوی و رسیدن به کمالات و ارزش های وجودی ایشان گردید. ابعاد وجودی حضرت عباس(ع) – که برگرفته از شخصیت والا و معنوی و عظمت اخلاقی ایشان بود – عبارتند از فداکاری، ایثار، فضیلت، شجاعت و دلیری، رشادت جسمی و روحی، زهد و تقوای الهی، فتوّت و جوانمردی. بر این اساس و به دلیل برخورداری از فضایل بی شمار، وجود آن حضرت سرشار از کنیه ها و القاب بسیار پسندیده ای گردید که هر کدام، بیانگر یکی از ابعاد درخشان وجودی و زندگی پرنور ایشان است. (محمدی اشتهاردی، 1387: 57-60)
شاید این پرسش مطرح شود که علت پرداختن به بررسی سیمای حضرت ابوالفضل العباس(ع) در کتب اهل سنت چیست؟ در پاسخ باید گفت اولاً نزدیکی افکار عقاید و ایدئولوژی دینی، خود زمینه ساز نزدیکی و تقریب احساس و عواطف می گردد و راه جست وجوی حقیقت را روشن تر می سازد و ثانیاً گواهی مخالف و گاه دشمن، بهترین سند بر حقانیت و صداقت است. بنابر این، چند پرسش اساسی و بنیادین درباره بررسی سیمای ابوالفضل العباس(ع) در کتب اهل سنت مطرح می شود:
1. آیا علمای اهل سنت با قیام عاشورا موافق و همسو هستند؟
2. آیا وقایع کربلا در متون مهم اهل تسنن آمده است؟
3. جایگاه حضرت عباس بن علی( در متون اهل سنت چگونه است؟
مقدمه
اهتمام و رویکرد اهل تسنن نسبت به مناقب و مصائب اهل بیت(ع)، متأثر از دو عامل برجسته است: 1. تمایل عالمان بزرگ اهل سنّت بر محور محبّت اهل بیت(ع)؛ 2. شرایط و اوضاع سیاسی زمان حیاتشان.
بسیاری از محدثان اهل تسنن، فضایل خاندان پیامبر را انکار نکرده اند و این روایات را در کتاب های خود آورده اند که البته تعدادی از آنان در کتاب های رجال اهل سنت مانند میزان الاعتدال ذهبی، متهم به تشیع شده اند. از جمله آنها می توان از احمد بن حنبل – امام مذهب حنبلی – نام برد که در دو کتاب خود مسند و فضائل الصحابه، احادیث پر شماری درباره فضایل اهل بیت(ع) نقل کرده است. محمد بن جریر طبری – دانشمند بزرگ جهان اسلام – نیز اقدام به جمع آوری طرق حدیث غدیر کرده است.
همچنین کتاب هایی درباره مقتل امام حسین(ع) از سوی آنان نگارش یافته که نشان دهنده وجود عزاداری، در میان اهل سنت است؛ ازجمله آنها، مقتل الحسین نوشته خوارزمی (۵۶۸ق) و روضة الشهدا نوشته ملاحسین کاشفی (۹۱۰ق) که وی در مقدمۀ کتاب خود، اشاره کرده که علت تألیف این کتاب، وجود مراسم سالیانه عزاداری در آن سامان است.
از عایشه بنت ابوبکر نقل شده است که گفت: حسین در حالی که به پیامبر وحی نازل می شد، به محضر وی درآمد و خود را روی شانه های آن حضرت(ع) انداخت. جبرئیل گفت: یا رسول الله! او را دوست می داری؟ فرمود: چرا پسرم را دوست نداشته باشم؟ جبرئیل گفت: امت تو بعد از تو او را خواهند کشت. جبرئیل دست خود را دراز کرد و مقداری خاک سفید به او داد و گفت: در این سرزمین، این پسر تو کشته می شود و اسم این سرزمین «طف» است. و چون جبرئیل از نزد پیامبر رفت، پیامبر از خانه خارج شد و در حالی که آن خاک را در دست گرفته بود و می گریست، فرمود: عایشه! جبرئیل به من خبر داد امتم پس از من، فریب خورده و پسرم حسین را در سرزمین طف خواهند کشت. سپس در حالی که گریه می کرد، به طرف اصحاب خود – که در میان آنان علی(ع)، ابوبکر، عمر، حذیفه، عمار و ابوذر بودند – رفت. آنان عرض کردند: یا رسول الله! چرا گریه می کنید؟ فرمود: جبرئیل به من خبر داد پسرم حسین بعد از من در سرزمین طف به شهادت می رسد و این خاک را به من داد و گفت: در همان جا به خاک سپرده خواهد شد. (هیثمی، 1387: 9/187)
حتی یکی از عالمان حنفی به نام محمد معین بن محمد امین السندی التقوی (۱۱۶۱ق) کتابی به نام قرة العین فی البکاء علی الحسین (ع) تألیف کرده و در آن ثابت کرده است که برپایی عزا برای حسین(ع) مختص به شیعه نیست و درباره لزوم گریه برای امام حسین(ع) سخن گفته است.
با توجه به آن چه آمد، در ادامه این پژوهش بر آنیم که ضمن تشریح جایگاه اهل البیت(ع) به بررسی جایگاه قیام عاشورا و نقش ابوالفضل العباس(ع) در قیام حسینی از نگاه دانشمندان و محدثان اهل سنت بپردازیم.
1. فضایل اهل بیت(ع) در نگاه اهل سنت
کسی که نسبت به شخصیت والای حضرت رسول اکرم(ص) و اهل بیت ایشان معرفت پیدا کند و به دریای علوم و معارف و به قدرت و ولایت آنان بنگرد، به پیروزی بزرگ و سعادت ابدی نایل آمده و تمام خوبی ها از آن او گشته است. ابی نعیم در حلیة الاولیاء از قول امام علی( و هیثمی در مجمع الزوائد از سلمان( و همچنین ابن حجر در صواعق محرقه آورده اند که امیرالمؤمنین امام علی( فرمود:
احدی از بشر هم سنگ اهل بیت نیست و نسبت رسول خدا(ص) به کل بشر همانند سر به بدن و اهل بیت نسبت به رسول خدا(ص) همانند جایگاه چشم نسبت به سر است؛ همان طور که بدن هدایت نمی شود مگر به وسیله سر، سر هم هدایت نمی شود، مگر به واسطه چشم. و در هر عصری از اعصار، مردان عادلی از اهل بیت من خواهند بود که تحریف گمراهان و آبروی کسانی که بی دینی را داخل دین می کنند می برند و با اعمال سلیقه ها، جاهلان را از دین دور می سازند. (اصفهانی، 1351: 7/201)
همچنین ابن حجر از رسول خدا(ص) روایت کرده است فرمود:
جبرئیل می گفت: من مشارق و مغارب زمین را زیر و رو کردم و مردی بالاتر از محمد( نیافتم و باز جست وجو کردم، دودمانی شریف تر از بنی هاشم ندیدم. (هیثمی، 1314: 13)
ثعلبی نیز در قصص الانبیاء می گوید:
باب پنجم: در بیان آراستگی ها و زینت های کره زمین. .. یکی از زینت های برجسته زمین، سلسله جلیله انبیا( است و خداوند این انبیا را زینت داد با چهار پیغمبر: ابراهیم خلیل الله، موسی کلیم الله، عیسی وجیه الله و محمد حبییب الله؛ و پنجم از زینت های زمین، آل محمد (ص) است که عبارتند از علی، فاطمه، حسن و حسین(ع). (ثعلبی، 1294: 14)
1-1. حب اهل بیت(ع) در میان اهل تسنن
حقیقت امر این است که عشق و علاقه به اهل بیت پیامبر اکرم(ص) ریشه در ایمان دینی مسلمانان دارد و ابراز محبت به آن حضرات، در بین مسلمانان آن اندازه گسترده و فراگیر است که با اطمینان کامل می توان گفت دوستی با اهل بیت(ع) یکی از وجوه اشتراک و اتحاد همه مذاهب اسلامی به شمار می رود. عشق و ولای آن حضرات اختصاص به مذهبی خاص ندارد؛ بلکه امت اسلامی اعم از اهل تسنن و تشیع به ایشان هم به لحاظ اتصال به پیامبر(ص) و هم به لحاظ فضایل شخصی عشق می ورزند و با نوشتن کتاب و مقاله و اقتدای در رفتار، این عشق را ابراز داشته و چنین اظهار علاقه ای را سبب تقرب به پیشگاه خداوند متعال می دانند و برای آن، اجر و پاداش اخروی را انتظار داشته و دارند.
ابن حجر در الاصابه روایت کرده است که رسول خدا(ص) فرمود:
هر کس می خواهد عمرش طولانی شود و از آن چه خدا روزی اش کرده خیر ببیند، به اهل بیت من نیکی رساند که هر کس جانشین من در آنان نشود عمرش ناقص خواهد شد و روز قیامت با روی سیاه مرا خواهد دید. (ابن حجر، 1153: 1/144)
همچنین خطیب در تاریخ بغداد از قول پیامبر اکرم(ص) چنین نقل می کند:
شفاعت من برای شیعیان از امت من است؛ آنها کسانی هستند که اهل بیت مرا دوست دارند. (خطیب بغدادی، 1349: 12/23)
محدثان اهل سنت، درباره این مهم که اهل بیت (ع) امان و پناه امت اسلامی هستند، فضایل نقل کرده اند. حاکم در المستدرک علی الصحیحین از ابن عباس روایت کرده است که گفت:
رسول خدا(ص) فرمود: «ستارگان امان برای اهل زمین از غرق شدن هستند. اهل بیت من نیز امان امت از اختلاف اند. پس هر قبیله از عرب که با اهل بیت من دربیفتد، دچار اختلاف و حزب ابلیس می شوند.» این حدیث را ابن حجر نیز در صواعق آورده و آن را صحیح دانسته است. (حاکم نیشابوری، 1324: 3/ 149)
ابی نعیم در حلیة الاولیاء و هیثمی در مجمع الزوائد از ابن عباس آورده اند که گفت:
وقتی پسر صفیه – عمه رسول خدا(ص) – از دنیا رفت بر او گریه کرد، صدایش به صیحه بلند شد. رسول خدا(ص) نزدش آمد و فرمود: عمه جان! چرا این قدر می گریی؟ گفت: آخر پسرم مرده. فرمود: هر کس در اسلام داغ فرزند ببیند و صبر کند، خداوند برایش در بهشت قصری می سازد. صفیه ساکت شد و رفت.
در راه به عمر بن خطاب برخورد. عمر به وی زخم زبان زد و گفت: صدای گریه ات را شنیدم؛ قرابت تو با رسول خدا(ص) هیچ فایده ای برایت نداشت. صفیه دوباره گریه سر داد. رسول خدا(ص) شنید. از آن جا که بسیار دوستش می داشت و احترامش می کرد دوباره به سراغش رفت؛ پرسید: عمه جان! بعد از آن مژده که به تو دادم هنوز می گریی؟! گفت: این بار گریه ام برای فرزندم نیست، برای زخم زبانی است که عمر به من زد و چنین و چنان گفت. رسول خدا(ص) عصبانی شد و فرمود: ای بلال! مردم را برای نماز دعوت کن. مردم همه جمع شدند. رسول خدا(ص) به منبر رفت و فرمود: چه می شود مردمی را که می پندارند قرابت من برای کسی فایده ندارد؟ هر سبب و نسبی در روز قیامت منقطع است، الّا سبب و نسب من که در دنیا و آخرت گسیخته نمی شود. (اصفهانی، 1351: 7/314)
2-1. معاندان و مخالفان
فِرق اصلی اهل سنت به چهار شاخه اصلی حنفی، حنبلی، شافعی و مالکی تقسیم می شوند که به مرور زمان برخی از این شاخه ها به ده ها زیرشاخه تقسیم شده و هر کدام برای خود به مسلکی جداگانه با عقایدی خاص تبدیل شدند. وهابیت نیز یکی از فرقه هایی است که خود را منتسب به حنبلی ها می دانند؛ بدین معنا که وهابیت بسیاری از اعتقادات خود را از احمد بن حنبل و آرا و عقاید وی گرفته اند. با این حال، بسیاری از علمای حنبلی نیز وهابیت را فرقه ای جدا از خود قلمداد نموده و از نزدیکی به آن خود را مبرا کرده اند. برای نمونه، حافظ شمس الدین محمد بن احمد معروف ذهبی (م۷۷۴ق) – دانشمند بلندآوازۀ اهل سنت – که خود همانند ابن تیمیّه – مؤسس اصلی فرقه ضاله وهابیت – حنبلی مذهب بود و در علم حدیث و رجال سرآمد عصر خویش به شمار می رفت، در نامه ای خطاب به وی می نویسد:
ای بیچاره! آنان که از تو متابعت می کنند در پرتگاه زندقه و کفر و نابودی قرار دارند. .. نه این است که عمده پیروان تو عقب مانده، گوشه گیر، سبک عقل، عوام، دروغ گو، کودن، بیگانه، فرومایه، مکّار، خشک، ظاهر الصلاح و فاقد فهم هستند. اگر سخن مرا قبول نداری، آنان را امتحان کن و با مقیاس عدالت بسنج. (سخاوی: 77)
پدر محمد بن عبدالوهاب که وهابیت از طرف وی جانی تازه گرفت و در حقیقت وی وهابیت را به طور رسمی تأسیس کرد، معتقد بود فرزندش گمراه است و مردم را از ارتباط با وی برحذر می داشت. (زینی، 1304: 42)
جامعه اهل سنت نسبت به ابن تیمیه – که مؤسس این فرقه ضاله است – سه نظریه دارند:
1. آنان معتقدند ابن تیمیه، مشبَهه بود. اهل سنت، مشبّهه را کافر می دانند؛ یعنی کسی که خدا را به مخلوق تشبیه کند. ابن تیمیه صراحت دارد که خدای عالم، دارای دست و پا و چشم و صورت است؛ مانند ابویعلی که گفته بود: خدای عالم همه چیز دارد و فقط دو چیز ندارد: ریش و عورت. (قزوینی، 1387: 45)
۲. عده ای می گویند: او زندیق، ملحد و بی دین است؛ چون نسبت به نبی مکرم اسلام( جسارت کرده و می گوید: وقتی پیامبر اکرم(ص) از دنیا رفت، مات فات. پیامبر اکرم(ص) هیچ خاصیت و فایده ای ندارد و حتی برای خودش هم دفعِ ضرری ندارد؛ یعنی همان حرفی است که حجاج گفت: عصای من، ارزشش از پیامبر بالاتر است؛ چون با این عصا می توانم یک مار یا عقرب را بکشم، ولی وجود پیامبر از کشتن مار و عقرب هم عاجز است.
۳. عده ای هم ابن تیمیه را منافق می دانند؛ چون نسبت به امیرالمؤمنین جسارت کرده است. ابن تیمیه می گوید: علی بن أبی طالب در هفده مورد اشتباه کرد و خلاف قرآن فتوا داد و در تمام جنگ هایی که داشت، برای رسیدن به ریاست جنگید و از مصادیق این آیه شریفه است:
«تِلْکَ الدَّارُ الْآَخِرَةُ نَجْعَلُهَا لِلَّذِینَ لَا یُرِیدُونَ علُوًّا فی الْأَرْضِ وَ لَا فَسَادًا وَ الْعَاقِبَةُ لِلْمُتَّقِینَ». (قصص: ۸۳)
آیا بغض از این بالاتر؟
در صحیح مسلم آمده است که پیامبر اکرم(ص) در مناقب امام علی(ع) فرمود:
لا یحبه إلا مؤمن و لا یبغضه إلا منافق. (نیشابوری: 60)
شما کدام سنی را می شناسید که چنین اعتقاداتی داشته باشد و این خود به خوبی روشن می کند که این فرقه ضاله تا چه اندازه با اهل سنت فرق می کند. از این رو در کلامی از مولوی عبدالرحیم رضوی – یکی از علمای کنونی اهل سنت – به چند نکته مهم اشاره می کنیم که از زبان یک عالم سنی به ماهیت اهل سنت پی ببرید. وی می گوید:
تفاوت نظری و فکری این فرقه با اهل سنت زیاد است. وهابیون در همه عقاید اسلامی با اهل سنت و بالجمله با مسلمانان تفاوت و اختلاف زیادی دارند. برای مثال، زمانی که انگلیس، وهابیت را در بلاد حرمین شریفین به راه انداخت، آنها بیشتر علمای حرمین را که اهل سنت بودند، به شهادت رساندند و همه آثار دینی و فرهنگی مسلمانان را و از جمله بارگاه های ملکوتی جنت البقیع را که مقبره ها و عمارت هایی داشتند و حتی خود ضریح حضرای حضرت رسول(ص) را هم خواستند تخریب نمایند که موفق نشدند. تاریخ گواه است که آنها خون همه امت اسلامی را مباح می دانستند به جز پیروان خود. آنها در راه کفر و علیه اسلام قیام کردند تا علمای اهل سنت واقعی، فرهنگ دینی و اعتقادی مسلمانان را از بین ببرند که امروز اعتقادات سوء آنها بر همگان شناخته شده است. بنابراین در طرحی جدید تصمیم گرفتند این فرقه را با نام های دیگری به میدان بیاورند که متأسفانه در کشور های اسلامی و در بین مسلمانان نفوذ کردند.
2. قیام حسینی در کتب اهل سنت
بیشتر اهل سنت از موافقان و تأیید کنندگان قیام حسینی هستند و بر این باورند که قیام امام حسین(ع) و خاندان و یارانش برحق و صحیح بوده است. از بین قدمای این گروه می توان به ابن عماد، تفتازانی، ابن جوزی، خوارزمی، ابونعیم اصفهانی و… اشاره کرد. عباس محمود عقاد مصری، نویسنده کتاب الحسین ابوالشهداء می گوید:
«شجاعت» صفتی است که از شخصی مانند حسین(ع) عجیب نیست؛ زیرا شجاعت از او مانند ظهور طلا از معدن آن است. یعنی حسین(ع) معدن شجاعت است و این، فضیلتی است که آن را از پدران و نیاکان به ارث برده و برای فرزندان خود به یادگار گذاشته است. البته در میان فرزندان آدم، کسی در شجاعت قلب و قوت روحی، شجاع تر از حسین(ع) در مقایسه با آن چه او در کربلا بدان اقدام کرد، پیدا نمی شود. برای او همین بس که در طول صدها سال تاریخ دنیا، او همچنان شهید، فرزند شهید و پدر شهیدان باقی مانده است. (عقاد، 1387: 195 – 280)
بسیاری از بزرگان و محدثان اهل تسنن نیز درباره حادثه عاشورا قلم فرسایی کرده اند و می توان گفت کمتر از علمای شیعه به این مهم نپرداخته اند. در بحث موافقان نهضت حسینی، به برخی از آنان می پردازیم.
1-2. موافقان نهضت عاشورا
بسیاری از اندیشه وران و بزرگان اهل سنت، واقعه عاشورا و قیام حسینی را تأیید کرده اند و حتی در این باره کتاب هایی نفیس نوشته اند؛ از آن جمله ابوالحسن اشعری (م324 ق) – پیشوای مکتب اشاعره – می گوید:
چون ستمگری یزید از حد گذشت، امام حسین(ع) با یاران خود علیه بیداد او قیام کرد و در کربلا به شهادت رسید. (اشعری: 45)
علامه آلوسی (م1270ق) – مرجع و مفتی اهل سنت عراق – در تفسیر روح المعانی ذیل آیه شریفه «فَهَلْ عَسَیتُمْ إِن تَوَلَّیتُمْ أَن تُفْسِدُوا فِی الْأَرْضِ وَتُقَطِّعُوا أَرْحَامَکمْ * أُولئِک الَّذِینَ لَعَنَهُمُ اللَّهُ…» (محمد/22 -23) از احمد بن حنبل – پیشوای مذهب حنابله – نقل می کند که عبدالله – پسر احمد بن حنبل – از وی در باره لعن یزید سؤال کرد. او در پاسخ گفت: «کیف لایلعن من لعنه الله فی کتابه؛ چگونه لعن نشود کسی که خدا او را در کتابش لعنت کرده است؟» عبدالله پرسید: من کتاب خدا را خواندم، ولی لعن یزید را ندیدم! ابن حنبل در پاسخ، آیه شریفۀ «فَهَلْ عَسَیْتُم. ..» را خواند و آن گاه گفت: «أی فساد و قطیعة أشد مما فعله یزید؛ چه فساد و قطع رحمی از فسادی که یزید مرتکب آن شده، بالاتر است؟» (آلوسی، 1389: ش28/30)
آلوسی بعد از نقل آن سخنان می گوید:
در لعن یزید توقف نیست؛ چون اهل کبائر و دارای اوصاف خبیثه بود و بر مردم مدینه ظلم و تعدی کرد و حسین(ع) را کشت و به اهل بیت اهانت کرد. (همو: 31)
همچنین ابن خلدون گفته است:
نمی توان گفت یزید هم در کشتن امام حسین(ع) اجتهاد کرد، پس بی تقصیر است; چون صحابه ای که با امام حسین(ع) در قیام شرکت نکرده بودند، هرگز اجازه قتل حضرت را نداده بودند. این یزید بود که با امام جنگید. این عمل یزید، نشانه فسق اوست و حسین(ع) در شهادتش مأجور است، در حالی که یزید از عدالت به دور بوده و حسین(ع) علیه یک حاکم ظالم قیام کرده بود. (ابن خلدون: 45)
دکتر طه حسین (م1973م) – ادیب، نویسنده و ناقد معاصر اهل سنت – معتقد است:
از آن جا که حسین از یک سو، مسئول حفظ دین و از سوی دیگر، آزاده و قهرمان است، هرگز نسبت به بیعت خواهی یزید، سر تسلیم فرود نخواهد آورد. پس برای رسیدن به هدف خود، باید به هر کار مشروعی دست می زد. بنابراین، برای دوری از امر بیعت، به کوفه روی آورد و شهادت را بر بیعت با یزید که به نوعی تأیید ستم های او بود، ترجیح داد. (حسین، 1359: 88)
در آخر این بحث، گفتار را با سروده ای زیبا در رسای امام حسین(ع) و یارانش از بزرگ شافعی به پایان می بریم. محمد ادریس شافعی – پیشوای یکی از مذاهب اربعه اهل سنت که علاقه و ارادت بسیاری به اهل بیت(ع) داشته – در باره واقعه عاشورا، اشعاری زیبا سروده که ترجمه برخی ابیات آن چنین است:
این حادثه از حوادثی است که خواب مرا ربوده و موی مرا سپید کرده است.
دل و دیده مرا به خود مشغول ساخته و مرا اندوهگین کرده است و اشک چشم، جاری و خواب از آن پریده است.
دنیا از این حادثه خاندان پیامبر(ص) متزلزل شده و قامت کوه ها از آن خواب ذوب شده است.
آیا کسی هست که از من به حسین پیامی برساند، اگرچه دل ها آن را ناخوش دارند؟!
حسین کشته ای است بدون جرم و گناه که پیراهن او به خونش رنگین شده است.
عجب از ما مردم آن است که از یک طرف، به آل پیامبر(ص) درود می فرستیم و از سوی دیگر، فرزندان او را به قتل می رسانیم و آزار می دهیم!
اگر گناه من دوستی اهل بیت پیامبر(ص) است، از این گناه هرگز توبه نخواهم کرد.
اهل بیت پیامبر(ص) در روز محشر، شفیعان من هستند و اگر نسبت به آنان بغضی داشته باشم، گناه نابخشودنی کرده ام. (ساوجی، 1275: 9/298)
2-2. مخالفان قیام
در قرون اخیر، اهل بیت شناسی و عاشوراپژوهی در میان اقشار مختلف اهل سنت، به دو دلیل با کمی افت و پژمردگی دنبال شد؛ نخست، ظهور ابن تیمیه که بی شباهت با اخباری گری در حوزه های علمی نبود و چون آفتی بود که همراه با ظاهرگرایی شکل گرفت و با دستان تفرقه افکنان رشد یافت. دوم، تحریف و خدشه دار کردن متون و کتب اسلامی از جمله صحاح سته و زدودن احادیث فضیلت اهل البیت و تراشیدن احادیث مجعول و مجهول در مدح معاویه، یزید، عمروعاص، کعب الاحبار و ابوهریره و امثال آنها.
وجود احادیث معارض و مخالف در منابع اهل سنت است باعث شد آنها در مواجهه با احادیث موجود، به دو رویکرد متفاوت دست زدند و البته غالب اهل سنت با ضعیف دانستن احادیث مخالف قیام حسینی، به موافقت با قیام امام حسین(ع) روی آوردند و یزید را به سبب اعمال جنایت کارانه اش سرزنش کرده اند. هر چند ابن تیمیه مروج اسلام معاویه ای و یزیدی بود و در پی خدشه دار کردن اتحاد مسلمین و بنای مکتب تکفیر و تحجر در میان اهل سنت برآمد، اما در بیشتر موارد، شباهت سخنان نواندیشان اهل سنت به امام حسین ( و حماسه و قیام او چنان به سخنان و نوشته های مؤلفان شیعی نزدیک است که اگر نام نویسنده و عنوان اثر را ندانیم، احساس می کنیم بیان یک شخص شیعی نظیر محمود عقاد در کتاب ابوشهداء است.
از این رو باید گفت تقریباً اکثر نویسندگان اهل سنت معاصر، بر کشته شدن مظلومانه امام حسین(ع) و گناه کار بودن یزید، اتفاق نظر دارند و قیام امام حسین(ع) را انقلاب راستین ارزشی و دینی در برابر دستگاه طاغوتی دانسته اند (ناصری، 1386: 331). نواندیشان اهل سنت این امر را ثابت کرده اند. این دیدگاه دائماً در حال رشد و گسترش است و نویسندگان زیادی از اهل سنت طرفدار آن هستند.
3. سیمای حضرت ابوالفضل(ع) در کتب اهل سنت
نهضت عاشورا و وقایع کربلا در بسیاری از کتب معتبر و مرجع اهل سنت با ذکر جزئیات به رشته تحریر درآمده است. با توجه به کار مطالعاتی انجام شده درباره جایگاه ابوالفضل العباس(ع) در کتب اهل تسنن، باید گفت وقایع عاشورا در منابع اهل سنت در سطحی بالا آمده است؛ از جمله در تاریخ طبری از محمد بن جریر طبری (قرن سوم ه.ق) و تاریخ کامل از عز الدین ابن اثیر (قرن سیزدهم ه.ق) و البته سایر اندیشه وران و محدثان نیز به فراخور زمینه علمی و کاری شان به این مهم پرداخته اند. مردم عادی و توده جامعه نیز بسته به شرایط زمان و مکانی و نقش حکام قبلی و فعلی دیدگاهشان متفاوت بوده است.
1-3.لقب سقا در کتب اهل سنت
خوارزمی در مقتل الحسین می گوید:
امام حسین(ع) وقتی دید آب در خیمه ها نیست، برادرش عباس(ع) را به فرماندهی سی سواره و ده پیاده مأمور کرد که آب بیاورند. جنگ بین عباس(ع) و سربازان عمرو بن حجاج بالا گرفت و یاران امام، افراد دشمن را به هلاکت رساندند و با بیست مشک پر از آب به خیمه ها برگشتند و از این جا بود که حضرت عباس(ع) را سقا لقب دادند. (خوارزمی: 2/39)
زبیری می نویسد:
عبّاس، فرزند علی(ع) را سقّا می نامند و کنیه اش را ابوقِربَه (صاحب مَشک) می دانند. او در کربلا، همراه حسین(ع) بود. حسین، تشنه شد. عبّاس، مَشکی برگرفت و برادران تنی اش، پسران علی(ع) – عثمان، جعفر و عبد اللّه – در پی او رفتند. برادرانش، پیش از او کشته شدند و او، مَشک پُر از آب را برای حسین برد و حسین، از آن نوشید. سپس عبّاس بن علی، پس از برادرانش و با حسین، کُشته شد. (زبیری، 1422: 102)
دینوری نیز آورده است:
هنگامی که عبّاس بن علی(ع) شرایط تشنگی را دید، به برادرانش عبداللّه، جعفر و عثمان، پسران علی – که بر او و پسرانش درود باد – و مادر همگی آنها اُمّ البنین(ع) عامِری از آل وحید بود، گفت: «پیش قدم شوید – فدایتان شوم – و از سَرورتان حمایت کنید تا به پای او جان دهید». آنان، همگی پیش قدم شدند و پیش روی حسین(ع) با سر و گلوی خود، از او محافظت کردند. هانی بن ثُوَیب حَضرَمی، به عبداللّه بن علی، حمله بُرد و او را کُشت. سپس به برادرش جعفر بن علی حمله بُرد و او را نیز کُشت. و یزید اَصبحی نیز عثمان بن علی را با تیر زد و کُشت. سپس به سوی او رفت و سرش را جدا کرد و نزد عمر بن سعد آمد و به او گفت: به من، پاداش بده! عمر گفت: برو از امیرت – عبیداللّه بن زیاد – بگیر! عبّاس بن علی(ع) باقی ماند و پیشِ روی حسین می جنگید و هر کجا حسین(ع) می رفت، همراهش می رفت تا آن که شهید شد. (دینوری، 1346: 1346)
2-3. لقب باب الحوائج و اهل سنت
محمد بن جریر طبری می گوید:
در روز عاشورا اصحاب باوفای امام حسین(ع) در دفاع از حریم دین به قلب لشکر کوفه می تاختند و هرگاه کار بر یکی از آنها دشوار می شد و در حلقه محاصره دشمن گرفتار می آمدند، این عباس(ع) بود که در نجات او و رفع گرفتاری اش تن به خطر می داد و لشکر کوفه را تار و مار می کرد. به سبب همین فضیلت بود که شهادتش بر حسین(ع) سخت گران آمد و هنگامی که او را در خون افتاده دید فرمود: هم اکنون کمرم شکست؛ عباس جان! با کشته شدن تو بیچاره شدم. (طبری، 1395: 78)
عمان سامانی شاعر چیره دست قرن سیزدهم هجری قمری درباره کمال همت حضرت عباس(ع) و نهایت قابلیت آن زبدۀ ناس(ع) بر مشرب اهل عرفان گوید:
نیست صاحب همتی در نشأتین
هم قدم عباس را بعد از حسین
در هواداری آن شاه الست
جمله را یک دست بود او را دو دست
آن، قوی پشت خدابینان به او
وآن، مشوش حال بی دینان از او
موسی توحید را هارون عهد
از مریدان جمله کامل تر به جهد
طالبان راه حق را بد دلیل
رهنمای جمله بر شاه جلیل
می گرفتی از شط توحید آب
تشنگان را می رساندی با شتاب
روز عاشورا به چشم پر ز خون
مشک بر دوش آمد از شط چون برون
شد به سوی تشنه کامان ره سپر
تیرباران بلا را شد سپر
بس فروبارید بر وی تیر تیز
مشک شد بر حالت او اشک ریز
تا قیامت تشنه کامان ثواب
می خورند از چشمۀ آن مشک، آب
تشنۀ آبش حریفان سر به سر
خود ز مجموع حریفان تشنه تر
3-3. بصیرت و شجاعت ابوالفضل(ع) به نقل از اهل سنت
ابن اثیر در تاریخ کامل آورده است:
شب پنج شنبه، نه روز گذشته از محرم، اکتبر 680 میلادی، شمر بن ذی الجوشن آمد و عباس بن علی( و برادرانش را فرخواند. ایشان به سوی او بیرون رفتند. گفت: ای خواهر زادگان من! شما آسوده اید و زینهار دارید. عباس(ع) و برادرانش گفتند: خدا تو را با زینهارت نفرین کناد! اگر دایی ما هستی، چرا ما را زینهار می دهی و زینهار از پسر پیامبر خدا(ص) دریغ می داری؟ (ابن اثیر، 1372: 5/2230)
بلاذری – از بزرگان اهل تسنن – می نویسد:
غروب روز نهم بود. شمر بن ذی الجوشن به کنار اردوگاه حسین(ع) رفت و فریاد زد: خواهرزادگان من کجایند؟ شمر، عباس(ع) و برادران مادری اش را که نسبتی دور با ام البنین ( داشتند منظور داشت.او عباس(ع) و عبدالله و عثمان و جعفر را می طلبید، ولی آنها حاضر نبودند با وی سخن بگویند. حسین(ع) فرمود: هرچند شمر فاسق است، اما پاسخش را بدهید که دایی شماست! فرزندان ام البنین(ع) پرسیدند: چه می خواهی؟ گفت: ای خواهرزادگان من! شما در امانید. اطاعت یزید بن معاویه را بپذیرید و خود را با برادرتان حسین(ع) به کشتن ندهید! عباس(ع) فرمود: دو دستت بریده باد ای شمر! لعنت بر تو و امانی که آورده ای. ای دشمن خدا! از ما می خواهی از برادر خود حسین(ع) فرزند فاطمه(ع) دست برداریم و به طاعت لعنت شدگان گردن نهیم؟ (بلاذری، 1368: 167)
طبری می گوید:
شب دهم محرم نزدیک مغرب حسین بن علی(ع) اصحاب خود را جمع کرد و خطبه ای خواند و فرمود: اکنون شب است و تاریکی همه جا را مستطور نموده؛ بیایید و هر کدام دست یکی از کودکان مرا بگیرید و از این جا بروید. این قوم جز با من با کسی کاری ندارند. طبری می گوید: قبل از همه و نخستین کسی که اعلام وفاداری کرد، عباس(ع) پسر امیرالمؤمنین علی( بود و چنین سخن گفت: چرا چنین کنیم؟ برای این که بعد از شما زنده بمانیم؟ خدا آن روز را نیاورد. سپس دیگران به پیروی عباس(ع) در یاری امامشان، سخنانی بر زبان راندند. (طبری، 1395: 79)
ابن شهرآشوب نوشته است:
عباس(ع) سقا، قمر بنی هاشم و علمدار حسین (ع) و بزرگ ترین برادرانش بود. در پی آب بیرون آمد بر او حمله کردند او هم بر آنان تاخت، در حالی که می گفت: هرگز از مرگ نمی ترسم. آن گاه که مرگ فراز آید، جانم به فدای جان پاک مصطفای پاک باد! من عباسم که ساقی ام و هنگام نبرد، هراسی از شر ندارم. سپس دشمن را پراکنده ساخت. (مازندارانی، 1379: 84)
در پایان با کلام خوارزمی در مقتل الحسین(ع) این قسمت بحث را به پایان می بریم که گفت:
عباس بن علی (ع) – که مادرش ام البنین(ع) است و سقای سپاه امام حسین(ع) بود – از لشکر امام بیرون آمد و به سوی لشکر عمر سعد حمله ور شد، در حالی که می گفت: به خدای عزیز و بزرگ سوگند خورده ام و به حجون و زمزم و حطیم و مسجد الحرام، صادقانه قسم یاد کرده ام که امروز به خون خویش رنگین شوم، در راه حسین(ع) که صاحب افتخارات دیرین و پیشوای اهل فضیلت و کرامت است. عباس(ع) پیوسته می جنگید تا آن که گروهی از لشکر ستمکار او را شهید ساختند. (خوارزمی، 1423: 2/29)
تحلیل و بررسی
اولین اسناد مکتوب و مستند تاریخی قرون اول و دوم هجری قمری، گواهی می دهند که عزاداری اهل سنت و شیعیان همزمان و پس از حادثه عاشورا به وقوع پیوسته است. طبری داستان عبور خاندان امام حسین توسط لشکریان یزید از مسیر قتلگاه را یادآور شده و ذکر مصیبت حسین(ع) را که توسط خواهرش زینب ( هنگام دیدن پیکر غرقه به خون و بی سر برادر بر زبان آورده شده است، این گونه گزارش می کند:
ای رسول خدا، درود فرشتگان آسمان بر تو! این حسین است که در بیابان افتاده، با خون خود آغشته گردیده و اعضایش قطعه قطعه شده است. ای رسول خدا! دخترانت اسیر شده اند و اولادت از دم تیغ گذرانده شده اند که بر پیکرشان باد می وزد.
وی در ادامه می افزاید: «با این جملات و کلماتی که زینب ادا کرد، همه حاضران و دوست و دشمن اشک ریختند» (طبری، 1389: 5/455-456).
طبری همچنین از عزاداری در منزل یکی از دشمنان معروف امام حسین(ع) به نام خولی بن یزید ازدی یاد می کند که سر امام را از عمرسعد تحویل گرفت و برای بشارت به عبیدالله بن زیاد و گرفتن پاداش، پیش از دیگران به سوی کوفه حرکت کرد و پس از آن که با درِ بستۀ دارالاماره مواجه شد، به خانه برگشت و سر مبارک را در تنور یا صندوقچه ای پنهان داشت. زن حضرمیۀ او پس از اطلاع، برای مظلومیت امام حسین(ع) سخت گریست و منزل را ترک گفت. (همو: 456)
مهم ترین دانشمند اسلامی که روایات متعدد انقلاب عظیم کربلا را از یکی از گزارشگران معروف به نام لوط بن یحیی معروف به ابومخنف ازدی (م157ق) نقل کرده و در این نقل تا میزان تحسین برانگیزی رعایت امانت و صداقت را نموده، محمد بن جریر طبری (224 – 310ق) است. طبری تنها به نقل رویدادهای حادثه کربلا از زبان ابومخنف اکتفا نمی کند، بلکه به داستان اسارت اهل بیت(ع) و رویدادهای کوفه و عزاداری مردم در مجالس عبیدالله زیاد و سپس شام می پردازد و از تداوم کینه جویی و جسارت یزید بن معاویه به سرِ بریدۀ امام حسین ( و تنفر برخی از اطرافیان و سوگواری عده ای از مردم شام و همدردی آنان با اهل بیت(ع) خبر می دهد (طبری، 1389: 5/ 456).
پس از طبری، این شیوه توسط سایر مورخان اهل سنت پی گیری شد که در ادامه مورد اشاره قرار خواهد گرفت.
آنان گاهی قصه گویان در کنار مرقد امام حسین(ع) می آمدند و مصائب او را به زبان قصه می گفتند. (جاحظ، 1366: 179)
مسیری که طبری در اهتمام به کتابت و احیای روایت انقلاب حسینی گشود، توسط مورخان پس از وی ادامه یافت و در قرن ششم، شعبه جدیدی در تاریخ اسلام با نام «مقتل نگاری» به وجود آمد که برخی دانشمندان اهل سنت به گونه ای مستقل بدین مهم پرداختند. از جمله این گروه می توان به ابوالمؤید خوارزمی (م568ق) اشاره کرد. او درباره رخداد عاشورا، اثر ارزشمندی پدید آورد که به مقتل خوارزمی شهرت یافت و مورد اعتماد عالمان عامه و خاصه قرار گرفت. افزون بر وی، مورخان نامی اهل سنت همچون ابن اثیر در الکامل فی التاریخ، ابوالفرج ابن جوزی در المنتظم و همو در الرد علی المتعصب العنید لمن ذم من لعن الیزید و سبط ابن جوزی در تذکرة الخواص، روشنگرانه به حادثه عاشورا و عزاداری شهادت امام حسین(ع) و یارانش پرداختند و گزارش های پیشینیان اهل سنت، از جمله طبری، را نه تنها حفظ نمودند، بلکه بر تکمیل و تفصیل آن همت گماشتند.
شرح شهامت و شهادت حضرت عباس بن علی(ع) در ماجرای عاشورا و جایگاه بی نظیر ایشان در بسیاری از مقاتل و متون تاریخی اهل تسنن به طور مبسوط بیان شده است. در همه مقاتل اهل سنت همچون مقتل خوارزمی، مقتل الحسین ابو مخنف لوط بن یحیی ازدی، مقتل ابی الاحرار از عباس فرحانی و مقتل الحسین تألیف عبدالرزاق موسوی مقرم و بسیاری از مورخان آنان – که ذکرشان در بالا آمد – شرح فداکاری ها و جانفشانی های ابوالفضل العباس(ع) همسو و همنوا با آن چه مقتل نویسان شیعه بیان داشته است آمده است. اندیشه وران و آزاد اندیشان اهل سنت، همچنین بسیاری از القاب و کمالات ابوالفضل(ع) را تکریم و تعظیم داشته اند و همان طور که در مباحث بالا آمد، مطالبی متقن و محکم در این باره نگاشته اند.
به طور کلی آن چه درباره کربلا و قیام حسینی و همسویی و همدردی با این واقعه عظیم و شرح کمالات و مناقب حضرت سیدالشهدا و اصحاب امام حسین(ع) در متون اهل سنت آمده، اگر بیشتر از متون شیعی نباشد، کمتر از آن نیست و ابراز علاقه و حب اهل بیت در میان اقشار مختلف آنان امری بدیهی و روشن به شمار می آید.
نتیجه
پس از بررسی و تبیین سیمای حضرت عباس بن علی، ابوالفضل العباس(ع) در متون اهل سنت، نتایج ذیل به دست آمد:
1. اهتمام و تلاش علمی اندیشه وران و مورخان اهل تسنن نسبت به فضایل و مناقب اهل بیت(ع) بسیار ستودنی و قابل ستایش است.
2. شرح ماجرای کربلا در مقاتل و کتب تاریخی برادران اهل تسنن اگر بیشتر از متون شیعی نباشد، کمتر نیست.
3. فضایل، مناقب و کرامات ابوالفضل العباس(ع) همسو با آثار شیعی در میان متون اهل سنت نیز آمده است.
4. همان گونه که در مقاتل شیعی، حضرت ابوالفضل العباس(ع) باب الحوائج و پرچمدار کربلا معرفی گردیده است، در متون اهل سنت نیز همسو و همنوا با شیعیان و آثارشان در این باب هماهنگی وجود دارد.
5. همان گونه که عزاداری سیدالشهدا(ع)، حضرت ابوالفضل العباس(ع) و شهدای کربلا از دیرباز در جامعه اهل تسنن رواج داشت و ظلم و جور حاکمان ستمگر چون عباسیان و متوکل ها و معتصم ها، کاری از پیش نبرد، اکنون نیز برگزاری مراسم و آیین عاشورایی در جوامع اهل سنت برپا و بر جاست و تبلیغات دشمنان وهابی و تکفیری چون سلف گذشته شان مردود و بی تأثیر است.
فهرست منابع
– مازندرانی، ابن شهرآشوب محمّد بن علی (1379ق)، مناقب آل أبی طالب، نجف، مطبعة الحیدریّة.
– ابن منظور، محمّد بن مکرم (1414ق)، لسان العرب، بیروت، دارصادر، چاپ سوم.
– اصفهانی، ابوالفرج (1387ش)، مقاتل الطالبیین؛ تاریخ کشته شدگان از اولاد ابوطالب، بی جا؛ انتشارات جعفری راد.
– ابن عساکر (1389ش)، تاریخ ابن عساکر، بیروت، مؤسسه محمودی.
– اصفهانی، ابی نعیم عبدالله بن احمد (1351 ش)، حلیة الاولیاء، قاهره، چاپخانه سعادت.
– بلاذری، احمد (1369ش)، انساب الاشراف، بیروت، دار الفکر.
– ثعلبی، احمد (1410 ق)، عرایس المجالس فی قصص الانبیاء، بیروت، دارالکتب.
– جاحظ، ابوعمرو (1366ش)، البیان و التبیین، بیروت، دارالکتب العلمیه.
– خطیب بغدادی، احمد (1349ش)، تاریخ بغداد، قاهره، چاپخانه سعادت.
– خوارزمی، موفق بن احمد (1387ش)، مقتل الحسین (ع)، قم، کتابخانه مفید.
– طبری، محمد بن جریر (1406ق)، تاریخ طبری، بیروت، دارالکتب الاسلامیه.
– طبری، محب الدین (1379ق)، ذخائر العقبی، قاهره، کتابخانه قدسی.
– طریحی، فخرالدین (1389ش)، المنتخب، قم، منشورات شریف رضی.
– موسوی مقرم، سید عبدالرزاق (1411ق)، سردار کربلا حضرت ابوالفضل العباس(ع)، قم، انتشارات الغدیر.
– نیشابوری، مسلم (1378ش)، صحیح، قم، دارالکتاب.
– هیثمی، احمد (1314ق)، صواعق المحرقه، قاهره، چاپخانه میمنیه.
– یعقوبی، احمد بن ابی یعقوب (1367 ش)، تاریخ یعقوبی، قم، انتشارات فرهنگ اهل بیت.