سيرى در مقتلنويسى و تاريخ نگارى عاشورا از آغاز تا عصر حاضر[1] (1)
چكيده
پژوهش حاضر در دو مقطع كلى به شناسايى و معرفى مقاتل و نگاشتههاى مربوط به تاريخ عاشورا از آغاز تا عصرحاضر مىپردازد. مقطع نخست در دو بخش سامان يافته كه در بخش اول آن به شناسايى و معرفى فهرست وار مقاتلاز آغاز تا قرن هفتم پرداخته و در بخش دوم، معرفى توصيفى آثار موجود در تاريخ عاشورا تا قرن هفتم، صورت گرفتهاست.
اما مقطع دوم كه درباره مقاتل و نگاشتههاى قرن هشتم تا چهاردهم است، نيز شامل دو بخش است. در بخشنخست، پس از بيان يك مقدمه، به شناسايى و معرفى چند اثر مهم از قرن هشتم تا عصر حاضر پرداخته و در بخشدوم، مهمترين آثار قرنهاى معاصر كه نقش به سزايى در تحريف و ارائه گزارش نادرست و جعلى و در برخى موارد، افسانهاى، درباره قيام عاشورا داشتهاند، شناسايى و معرفى شده است.
اين پژوهش به سبب گستردگى، در سه قسمت، ارائه مىشود: قسمت اول و دوم آن مربوط به مقطع نخست (از آغازتا قرن هفتم و شامل دو بخش) است كه در اين شماره و شماره بعدى به چاپ مىرسد و قسمت سوم آن كه مربوط بهمقطع دوم است، انشاء الله در شماره 16 زمستان سال 1386 به چاپ خواهد رسيد.
واژگان كليدى:امام حسين«عليهالسلام»، عاشورا، مقتل نگارى و قرنهاى نخستين.
مقدمه
بىترديد واقعه عاشورا در ميان حوادث قرنهاى نخستين پس از ظهور اسلام، مهمترين و تاثيرگذارترين حادثه تلقىشده و از ابعاد گوناگون بيشترين اهميت را در ميان ديگر حوادث تاريخى به خود اختصاص داده است. عظمت واهميت خاص اين رخداد تاريخى موجب شده كه از همان روزهاى نخستين پس از حادثه، كسانى نقش گزارشگر راايفا كرده و تفصيل ماجرا را براى ديگران بازگويند. اينان همان شاهدان عينى حادثه بودند كه به گونهاى در كربلاحضور داشته و از نزديك شاهد رخدادها بودند. در ميان اين گروه، در يك سو، بازماندگان كاروان حسينى به عنوانموثقترين گزارشگران اين حادثه، و در راس آنان امام سجاد«عليهالسلام»، و در سوى ديگر، برخى از افراد سپاهدشمن بودند. بر اين دو، بايد روايات امامان معصوم شيعه«عليهمالسلام» را نيز افزود كه به مرور، هر چه از تاريخحادثه دورتر مىشدند، براى احياى يادِ اين رخداد، گوشههايى از آن را باز مىگفتند. مجموعه اين روايات و گزارشها، رفته رفته از شكل شفاهى خارج و صورت مكتوب به خود گرفت.
آنگاه كه هنوز تاريخ و ديگر علوم اسلامى، از حديث متمايز نشده بود و نوشتههاى حديثى، مجموعه اى از احاديثمربوط به رشتهها و گرايشهاى مختلف را در برمىگرفت، جستوجوى روايات مربوط به ماجراى كربلا نيز درلابهلاى آثار حديثى ممكن بود؛ اما رفتهرفته، همراه با تمايز موضوعى اخبار و روايات، آثارى با عنوان «مقتلالحسين«عليهالسلام»» يا با عناوين مشابه، و مشتمل بر رواياتى كه به گونهاى درصدد بيان مقدمات، اصل واقعه وحوادث و پيامدهاى آن بودند، پديد آمد. از آن زمان تاكنون، «مقتل نگارى» بخش مهمى از تاريخ نگارى اسلامى را بهخود اختصاص داده و سير تاريخى و فراز و فرودهاى خاصى داشته و تحول و دگرگونىهايى را پشت سر گذاشته استكه در اين پژوهش به آن پرداخته مىشود.
اين نوشتار در دو بخش كلى به شناسايى و معرفى مقاتل و آثار مكتوب مربوط به تاريخ عاشورا مىپردازد. در بخشنخست، ابتدا آثار ياد شده از آغاز تا قرن هفتم به صورت فهرستوار معرفى شده و سپس در ادامه، مقاتل ونگاشتههاى بهجاى مانده مربوط به تاريخ عاشورا تا قرن ياد شده، معرفى، توصيف و نقد و بررسى شده است. اما دربخش دوم كه آثار تاريخ عاشورا از قرن هشتم تا چهاردهم مورد بحث قرار گرفته است، ابتدا به توصيف و نقد و بررسىچند اثر مهم در اين دوره پرداخته و در پايان چند اثر مهم قرنهاى اخير كه در تحريف گزارش اين واقعه، نقش بهسزايى داشته و بايد آنها را به عنوان «منابع تحريف گستر» شناخت، معرفى شده است.
پيش از پرداختن به بحث اصلى، تذكر دو نكته ضرورى است: يكى آن كه دايره بحث اين نوشتار، منابع و آثارى استكه درباره تاريخ عاشورا و شرح شهادت امام حسين«عليهالسلام» و يارانش نگاشته شده است، اعم از آن كه به نام مقتلباشد يا به نام ديگرى. همچنين محور اين بررسى، منابعى است كه در حد قابل اعتنا و چشمگير، به تاريخ عاشوراپرداخته و نسبتاً از قدمت تاريخى برخوردارند، اعم از كتابهاى تاريخ ائمه«عليهمالسلام»، تاريخ عمومى، منابعمربوط به تراجم و شرح حال نگارىها و… .
دوم، آن كه در اين بررسى، همه آثار مربوط به تاريخ عاشورا تا قرن هفتم كه ويژگىهاى ياد شده را داشته، شناسايى ومعرفى شده، زيرا تا اين قرن، آثارى نگاشته شده است كه برخى از گزارشهاى آنها برگرفته از آثار مقتلنويسان كهناست كه اكنون اثرى از نگاشتههاى آنان نيست. اما از قرن هشتم به بعد، چنين رويكردى وجود ندارد. به تعبير ديگر، تا قرن هفتم برخى از مقاتل و نگاشتههاى كهن، مانند مقاتل هشام كلبى، ابن ابى الدنيا، ابوعبيد قاسم بن سلام هروى، ابوعبيده مَعْمَر بن مُثَنّى و… نزد مقتلنويسان و مورخان تاريخ عاشورا بوده است و از گزارشهاى آنها در آثار خودبهره بردهاند كه اگر اين نگاشتهها ناديده گرفته شود، در واقع، بخشى از گزارشهاى نگاشتههاى كهن تاريخ عاشورا كهاكنون اصل آنها باقى نمانده، ناديده گرفته شده است. اما گزارشهاى نگاشتههاى قرن هشتم به بعد يا همانگزارشهاى مقاتل كهنِ به جاى مانده و متاخر است كه طبيعتا اعتبار آنها بسته به اعتبار مآخذ آنهاست يا گزارشهاىآنها جعلى و افسانهاى است كه اعتبار نداشته و قابل استشهاد نيست.
پيش از پرداختن به اين مقطع، تعريف لغوى و اصطلاحى مقتل ارائه مىشود.
مقتل در لغت و اصطلاح
«مقتل» بر وزن مَفْعَل، اسم مكان از ريشه «قتل»، به معناى قتلگاه و كشتن گاه است. 2 اما در اصطلاحتاريخنگارى، مراد از «مقتل الحسين«عليهالسلام»»، نوعى تكنگارى تاريخى است كه در آن به شرح جريان شهادتامام حسين«عليهالسلام» و يارانش و در يك كلام، به واقعه كربلا (از آغاز تا پايان) پرداخته شده است. البته اين كه بربسيارى از آثار ياد شده عنوان مقتل اطلاق شده به اين علت است كه مقتلنويسان و مورخان تاريخ عاشورا، اخبارمربوط به واقعه عاشورا و كيفيت نبرد و شهادت امام حسين«عليهالسلام» و يارانش را در يك جا جمع كرده و آن آثار، محل گردآورى آن اخبار شده است. بنابر اين، تعبير «مقتل الحسين«عليهالسلام»» به معناى مكان اخبار گردآورى شدهدرباره واقعه عاشورا و به ويژه شهادت امام حسين«عليهالسلام» است.
سير تاريخى مقتلنويسى و تاريخنگارى عاشورا در جهان اسلام
چنان كه گذشت، در يك بررسى كلى، روند تاريخى مقتلنويسى و نگاشتههاى تاريخ عاشورا را مىتوان به دو دوره ومقطع كلى تقسيم كرد:
مقطع نخست: قرن دوم تا قرن هفتم
بخش اول: شناسايى و معرفى اجمالى مقاتل و نگاشتههاى مربوط به عاشورا
در اين دوره، نگاشتههاى مربوط به عاشورا از نظر كميت، ابتدا سير صعودى و سپس سير نزولى داشته است. اوج ايننگاشتهها در اين مقطع، در قرنهاى سوم و چهارم بوده و پس از قرن چهارم، رو به كاهش گذاشته است. ازمقتلنويسان و تاريخنگاران عاشورا در اين دوره به ترتيب قرن كه آثار آنها چاپ شده يا برخى از نسخه هاى خطىآنها در برخى از كتابخانههاى جهان موجود مىباشد و يا اساساً از آنها اثرى نمانده و تنها نام يا برخى از گزارشهاىآن را در برخى از نگاشتههاى بعدى مىتوان يافت، به آثار ذيل مىتوان اشاره كرد:
الف) آثار قرن دوم
1. مقتل الحسين«عليهالسلام»؛ جابر بن يزيد جعفى. وى از اصحاب امام باقر«عليهالسلام» و امامصادق«عليهالسلام»بود كه در سال 128 درگذشت. 3
2. تسمية من قتل مع الحسين«عليهالسلام» من ولده و اءخوته و اهل بيته و شيعته؛ فضيل بن زبير اسدى رسّان كوفى (ازاصحاب امام باقر و امام صادق)
3. مقتل الحسين«عليهالسلام»؛ قاسم بن اصبغ بن نباته مجاشعى؛
مشهور آن است كه كهنترين مقتل مكتوب از اصبغ بن نباته است، چنان كه شيخ طوسى كتاب مقتل الحسين بن على رااز آثار اصبغ بن نباته دانسته است. 4 هرچند بنا بر خبرى كه شيخ صدوق نقل كرده است، اصبغ بن نباته، شهادت امام حسين«عليهالسلام» را درك كرده، 5 اما در اخبار و گزارشهاى تاريخى، هيچ گونه خبرى دربارهواقعه عاشورا از او نقل نشده است، بلكه راوى برخى از گزارشها در اين باره، فرزند وى قاسم بن اصبغ است، از اينرو آنچه صحيح به نظر مىرسد آن است كه قاسم فرزند اصبغ كه راوى برخى از اخبار واقعه عاشورا است، مقتلىداشته است، چنان كه طبرى، 6 ابوالفرج اصفهانى، 7 شيخ صدوق8 و سبط بن جوزى9 اخبارىرا به يك يا چند واسطه از او نقل كردهاند.
4. امام باقر«عليه السلام» و امام صادق «عليه السلام» و گزارش مقتل حضرت سيدالشهدا«عليه السلام»
به جز روايات كوتاه درباره حادثه كربلا كه از امامان شيعه«عليهمالسلام» در مجامع حديثى نقل شده است، گاه بهرواياتى طولانى بر مىخوريم كه در نوع خود مىتواند يك مقتل قلمداد شود، از جمله حديث طولانى شيخ صدوقكه در امالى خود به صورت مسند از امام صادق«عليهالسلام» نقل كرده است. اين حديث، بخشهاى مختلف حادثهكربلا را از بدو شكلگيرى آن در مدينه پس از مرگ معاويه و تلاش والى مدينه جهت اخذ بيعت براى يزيد، تا شهادتحضرت و سپس گوشهاى از جريان اسارت اهلبيت«عليهمالسلام» و مجلس ابن زياد، در بر دارد. 10 همچنينمىتوان روايت عمار دُهْنى از امام باقر«عليهالسلام» را درباره سير قيام امام حسين«عليهالسلام» از آغاز تا پايان و جرياناسارت اهلبيت«عليهمالسلام»در شام و بازگشت آنان به مدينه و نيز جريان قيام مسلم در كوفه، از اين دست رواياتشمرد. 11
5. مقتل الحسين«عليه السلام»؛ عمار بن ابى معاوية بجلى دُهنى، مشهور به عمار دُهْنى (م 133 ق) ؛
اگرچه هيچ يك از مورخان و رجالشناسان متقدم، نگاشتهاى براى عمار دهنى به نام مقتلالحسين«عليهالسلام» يارسالهاى درباره واقعه عاشورا ثبت نكردهاند، اما – چنان كه اشاره شد – با توجه به آن كه طبرى چند صفحه از تاريخخود را به خبرى نسبتاً طولانى از عمار دهنى درباره واقعه عاشورا از آغاز تا پايان، اختصاص داده است، و همچنين ازآنجا كه برخى از اخبار وى در اين باره در برخى منابع ديگر آمده است، 12 به نظر مىرسد كه وى نيز در اين بارهنگاشته مستقلى – هرچند مختصر همانند بسيارى از نگاشتههاى ديگر متقدّمان – داشته است، چنان كه برخى ازمحققان معاصر نيز چنين مقتلى را به او نسبت دادهاند. 13
6. مقتل الحسين«عليه السلام»؛ ابومخنف لوط بن يحيى ازدى14 (م157ق) .
ب) آثار قرن سوم
قرن سوم را به لحاظ تعداد مقاتل و نگاشتههاى مربوط به واقعه كربلا مىتوان اوج دوره مقتلنگارى و نگاشتههاىعاشورايى به حساب آورد. البته نگارش مقتل نيز هم چون ديگر شاخههاى علوم، تحت تاثير فضاى پديد آمده در اينقرن براى نگارش آثار مختلف، از جمله مجامع حديثى بود. در اين قرن تلاشهاى ارزندهاى در مقتلنگارى، هم ازسوى شيعيان و هم توسط سنّيان صورت گرفت كه بعضاً دست مايه آثار بعدى قرار گرفت كه در اين ميان، بخش بسياراندكى به دست ما رسيده و غالب آنها از بين رفتهاند.
از ميان محدثان و مورخان شيعى و سنّى در اين قرن كه در منابع فهرستنگار و رجالى متقدم، كتابى با عنوان مقتلالحسين«عليهالسلام» يا نزديك به آن، به آنان نسبت داده شده، مىتوان از اين افراد نام برد:
1. مقتل الحسين«عليهالسلام»؛ هشام بن محمد كلبى15 (م204يا 206ق) ؛
2. مقتل الحسين«عليهالسلام»؛ محمد بن عمر واقدى16 (م207ق) ؛
3. مقتل الحسين«عليهالسلام»؛ ابوعبيده مَعْمَر بن مُثَنّى17 (م 209ق) ؛
سيد ابن طاووس در يك جا – بنا بر آنچه در يكى از نسخههاى ملهوف آمده است – گزارشى از اين مقتل نقل كردهاست. 18
4. مقتل الحسين«عليه السلام»؛ نصربن مزاحم منقرى19 (م212ق) ؛
5. مقتل الحسين«عليه السلام» ابوعبيد قاسم بن سلام هروى20 (م 223 يا 224ق) ؛
چنان كه خواهيم گفت، ابن عبد ربه21 و محمد بن احمد بن تميم22 بخشى از گزارشهاى مقتل وى راآوردهاند.
6. مقتل الحسين بن على 23 يا السيرة فى مقتل الحسين«عليهالسلام»؛24 ابوالحسن على بن محمد مدائنىبغدادى (م224 يا 225ق) ؛
ابوالفرج اصفهانى، 25 سبط ابن جوزى26 و جمال الدين يوسف مِزِّى27 از مقتل او نقل كردهاند.
7. ترجمة الحسين«عليهالسلام» و مقتله من الطبقات الكبرى؛ محمد بن سعد (م 230 ق) ؛
8. كتاب المقتل؛ احمد بن حنبل (م 241 ق) ؛
ابن شهر آشوب گزارشى را از اين مقتل، نقل كرده است. 28
9. مقتل الحسين«عليهالسلام»، ابراهيم بن اسحاق نهاوندى29 (م269ق) ؛
10. كتاب المقتل؛ عبدالله بن عمرو وراق (م 274 ق) ؛30
سبط ابن جوزى در يك جا خبرى را از اين مقتل، نقل كرده است. 31
11. مقتل الحسين بن على ؛ ابن قتيبه دينورى32 (م276ق) ؛
وى همچنين حدود هشت صفحه از كتاب الامامه و السياسه را (كه منسوب به اوست) به گزارش قيام امامحسين«عليهالسلام»اختصاص داده است كه گزارشهاى وى با گزارشهاى ابن عبد ربه در العقد الفريد در اين باره، شباهت بسيارى دارد. 33
12. ترجمه و مقتل امام حسين«عليهالسلام» (جلد سوم از مجموعه سيزده جلدى از انساب الاشراف) ؛ احمد بنيحيى بن جابر بلاذرى (م279ق) .
13. مقتل الحسين«عليهالسلام»؛ ابوبكر عبدالله بن محمد بن عبيد بن سفيان بن قيس قرشى اموى معروف به ابن ابىالدني34 (م281ق) ؛
عبدالرحمان بن جوزى (م 597 ق) 35و ابن عساكر36 از گزارشهاى وى بهره بردهاند. همچنين اين مقتل نزدسبط بن جوزى (قرن هفتم) بوده و او در چند جا از كتاب خود، اخبارى را از آن نقل كرده است. 37
14. گزارش قيام كربلا در الاخبار الطوال؛ ابوحنيفه دينورى (م 282 ق) ؛
15. مقتل الحسين«عليهالسلام»؛ ابو اسحاق ابراهيم بن محمد بن سعيد ثقفى كوفى صاحب كتاب الغارات38 (م283 ق) ؛
16. مقتل الحسين«عليهالسلام»؛ حسن بن سهل مُجَوَّز بصرى39 (م 290 ق) 40؛
17. مقتل الحسين«عليهالسلام»؛ ابوعبدالله محمد بن زكريا غَلابى بصرى بغدادى41 (م 298 ق)؛
ابن عساكر از وى درباره قبر امام حسين«عليهالسلام» خبرى را نقل كرده است. 42
ج) آثار قرن چهارم
1. مقتل الحسين«عليهالسلام»؛ محمد بن سليمان كوفى43 (زنده تا سال 300 ق) ؛
2. مقتل الحسين«عليهالسلام»44 يا مولد الحسين بن على و مقتله45 ؛ ابوالفضل سلمه بن خطاب براوستانىازدورقانى (م301ق) ؛
3. گزارش قيام عاشورا در كتاب تاريخ الامم و الملوك؛ محمد بن جرير طبرى (م 310 ق) ؛
4. گزارش واقعه عاشورا در كتاب الفتوح؛ احمد محمد بن على بن اعثم كوفى (م 314 ق) ؛
5. مقتل الحسين«عليهالسلام»؛ ابوالقاسم عبدالله بن محمد بغوى46 (م 317ق) ؛
ابن عساكر برخى از اخبار وى را درباره امام حسين«عليهالسلام» نقل كرده است. 47
6. مقتل الحسين«عليهالسلام»؛ ابو جعفر محمد بن يحيى عطار قمى48 (م328ق) ؛
7. قيام عاشورا در كتاب العقد الفريد؛ احمد ابن محمد بن عبد ربه اندلسى (م 328 ق) ؛
8. مقتل الحسين«عليهالسلام» و ذكر الحسين«عليهالسلام»؛ ابواحمد عبدالعزيز بن يحيى بن احمد عيسى جَلودىازدى بصرى49 (م 332 ق) ؛
9. قيام عاشورا در كتاب المحن؛ ابوالعرب محمد بن احمد بن تميم تميمى (م 333 ق) ؛
10. مقتل الحسين«عليهالسلام»؛ ابوالحسين عمر بن حسن شيبانى قاضى معروف به ابن اشنانى بغدادى50 (م339ق) ؛
11. گزارش قيام كربلا در مروج الذهب و معادن الجوهر؛ ابوالحسن على بن حسين بن على مسعودى (م 346 ق) ؛
12. گزارش واقعه كربلا در كتاب البدء و التاريخ؛ مطهر بن طاهر مقدسى (متوفاى پس از 355 ق) ؛
13. گزارش قيام عاشورادر مقاتل الطالبيين؛ ابوالفرج اصفهانى51 (م 356ق) ؛
14. مقتل الحسين«عليهالسلام»؛ سليمان بن احمد حافظ طبرانى (م360 ق) ؛
طبرانى از محدثان بزرگ قرن چهارم است كه دو اثر بزرگ روايى المعجم الكبير و المعجم الاوسط از اوست. ابن منده(م 475ق) در شرح حال طبرانى از كتابى به نام مقتل الحسين«عليهالسلام» ياد كرده است. 52 اين كتاب در بسترزمان، از بين رفته و اثرى از آن، موجود نيست، اما آنچه وجود دارد و منتشر شده است، متن استخراج شده از جلدسوم كتاب المعجم الكبير طبرانى است53 كه ابتدا با تحقيق سيد عبدالعزيز طباطبايى ضمن كتابى با عنوانالحسين«عليهالسلام» و السنه چاپ شده است. اين كتاب 148 روايت دارد كه هريك به بخشى از زندگى، فضايل امامحسين«عليهالسلام» و حادثه كربلا و حوادث خارق العادة پس از شهادت حضرت، پرداخته است. همچنين محمدشجاع ضيف الله اين بخش را تحقيق و به صورت جدا، با عنوان مقتل الحسين بن على بن ابى طالب«عليهمالسلام»چاپ كرده است. امتياز تحقيق محمد شجاع در مقايسه با كار طباطبايى، آن است كه وى سى روايت مربوط به امامحسين«عليهالسلام» را افزوده است. طبعاً نمىتوان به متن استخراج شده، مقتل به معناى معمول و مصطلح، اطلاقكرد، اما چون گزارشهاى ياد شده از قدمت خاصى برخوردار بوده و طبرانى آنها را به صورت مسند نقل كرده، شايانتوجه، مطالعه و بررسى است.
15. مقتل الحسين«عليهالسلام»؛ شيخ صدوق54 (م381ق) ؛
با توجه به غلبه جريان حديث گرا در ميان محدثان قم، مقتل شيخ صدوق نيز هم چون ديگر آثار او، اثرى حديثى بودهو اكثر قريب به اتفاق احاديث آن از معصومان«عليهمالسلام»، بهويژه امام سجاد«عليهالسلام»، امامصادق«عليهالسلام»و امام رضا«عليهالسلام» و به صورت مسند نقل شده است. البته با توجه به حساسيت محدثانحوزه قم در دو قرن سوم و چهارم مبنى بر پرهيز از نقل احاديث ضعيف، و نيز برخورد ايشان با محدثانى كه ناقلاحاديث ضعيف بودند، اين مقتل مىبايست در مقايسه با ديگر مقاتل، احاديث و روايات ضعيف كمترى داشته باشد.55 اين مقتل تا قرن ششم موجود بوده و ابن شهرآشوب از آن نقل كرده است. 56
16. مقتل الحسين«عليهالسلام»؛ محمد بن على بن فضل بن تمام بن شهريار اصغر ملقب به سكين57 (زنده در381ق) ؛
17. مقتل الحسين«عليهالسلام»؛ ابوجعفر محمد بن احمد بن يحيى اشعرى قمى58 (قرن چهارم هجرى) ؛
18. كتاب المقتل؛ محمد بن ابراهيم بن يوسف احمد بن يوسف كاتب شافعى (متولد 281 ق، متوفاى قرن چهارم) ؛59
19. قيام سيدالشهداء حسين بن على و خونخواهى مختار به روايت طبرى و انشاى ابوعلى محمد بن محمد بلعمى (قرن چهارم هجرى) ؛60
20. مقتل الحسين«عليهالسلام»؛ از نويسندهاى مجهول. 61
د) آثار قرن پنجم
1. مقتل الحسين؛ ابوعبدالله حاكم نيشابورى62 (م 405 ق) ؛
2. تاريخ و قيام امام حسين در كتاب الارشاد فى معرفة حجج الله على العباد؛ شيخ مفيد (م 413 ق) ؛
3. بخش تاريخ عاشورا از كتاب تجارِب الامم و تعاقب الهِمَم؛ ابو على مسكويه رازى (م 421 ق) ؛
4. مقتل الحسين بن على ؛ ابوزيد عمارة بن زيد خيوانى همدانى63 (متوفاى پيش از 450 ق) ؛
5. مقتل الحسين«عليهالسلام»؛ شيخ طوسى64 (م 458 يا460 ق) ؛
6. مقتل الحسين«عليهالسلام»؛ ابوالحسن احمد بن عبدالله بكرى (قرن پنجم) . 65
ه) آثار قرن ششم
1. مقتل الحسين«عليهالسلام»؛ ابوالمويد موفق بن احمد خوارزمى (م 568ق) ؛
2. مقتل نورالائمة«عليهمالسلام» (فارسى) ؛ ابوالمويد موفق بن احمد خوارزمى (م 568ق) ؛
كمال الدين حسين بن على واعظ كاشفى (م 910 ق) در كتابش روضة الشهداء در جريان گزارش قيام عاشورا، بارها ازكتابى به نام نورالائمة كه نويسندهاش خوارزمى است، ياد كرده و از آن مطالبى نقل كرده است. 66 پرسشى كه دراين باره مطرح است آن است كه آيا كتاب ياد شده، همان ترجمه مقتل خوارزمى است يا خوارزمى مقتل ديگرى براىپارسى زبانان نوشته است؟
با بررسى و مقايسه اجمالى كه صورت گرفت، پاسخ اين پرسش را نمىتوان به آسانى و روشنى داد، زيرا برخى ازنقلهاى كاشفى از كتاب ياد شده، تا حدودى به مطالب مقتل وى شباهت دارد، 67 اما برخى مطالب نقل شدهديگر يا اصلاً در مقتل خوارزمى يافت نشد68 و يا هيچ شباهتى با متن عربى اشعار و رجزهاى مقتل ندارد، مانندترجمه فارسى اشعار و رجزها. 69
3. مقتل الحسين«عليهالسلام»؛ سيد نجم الدين محمد بن اميركا بن ابىالفضل جعفرى قوسينى70 (متوفاى پيشاز 585 ق) ؛
4. گزارش زندگى، مناقب و فضايل امام حسين«عليهالسلام» و قيام عاشورا در كتاب مناقب آل ابىطالب«عليهالسلام»؛ابن شهرآشوب (م 588 ق) ؛
5. ترجمه ريحانة رسول الله الامام الحسين«عليهالسلام» از تاريخ مدينة دمشق؛ ابوالقاسم على بن حسن بن هبة الله، مشهور به ابن عساكر دمشقى (م 571 ق) ؛
6. مقتل الحسين«عليهالسلام»؛ ابوالقاسم مجيرالدين محمود بن مبارك بن على بن مبارك واسطى بغدادى71 (م592 ق)؛
7. قيام امام حسين«عليهالسلام» برگزيده از كتاب الفتوح ابن اعثم، ترجمه محمد بن احمد مستوفى هروى72 (ترجمه شده در سال 596 ق) ؛
8. مقتل الشهداء (فارسى) ؛ ابوالمفاخر رازى؛73
ابوالمفاخر رازى از شعراى پارسى گوى قرن ششم است كه مهمترين اثر او، مقتل الشهداء بوده است. به نظر مىرسدرازى گزارش شرح واقعه كربلا را بيشتر در قالب شعر آورده است. وى با ترجمه رجزهاى اصحاب امامحسين«عليهالسلام»به فارسى سهم عمدهاى در مقتلنويسى به زبان فارسى داشته است. 74 اين نگاشته در اختياركاشفى، نويسنده روضة الشهداء بوده و بسيارى از اشعار75 و در مواردى متن منثور آن را آورده است. 76
و) آثار قرن هفتم
1. گزارش قيام عاشورا در الكامل فى التاريخ؛ عزالدين ابوالحسن على بن ابى كرم، مشهور به ابن اثير؛
2. مثير الاحزان؛ نجم الدين محمد بن جعفر، مشهور به ابن نما حلى (م645ق) ؛
3. قيام عاشورا در كتاب الحدائق الورديه فى مناقب الائمة الزيديه؛ حميد بن احمد بن محمد مُحَلّى (م 652 ق) ؛
4. دُرَرالسِمْط فى خبر السِبْط؛ نگاشته محمد بن عبدالله بن ابى بكر قضاعى، معروف به ابن ابار بلنسى (م 658 ق) ؛
5. مقتل الحسين«عليهالسلام»؛ عزالدين ابومحمد عبد الرزاق بن رزق الله بن ابى بكر بن خلف جزرى، مشهور بهرسعنى77 (م 661 ق) ؛
6. باب مربوط به امام حسين«عليهالسلام» از تذكرة الخواص من الامة بذكر خصائص الائمه«عليهمالسلام»؛ سبط بنجوزى (م 654 ق) ؛
7. ترجمة الامام الحسين«عليهالسلام» از كتاب بغية الطلب فى تاريخ حلب؛ احمد بن ابى جراده حلبى، مشهور به ابنعديم (م 660 ق) ؛
8. الملهوف على قتلى الطفوف؛ سيد رضى الدين ابوالقاسم على بن موسى بن جعفر بن طاووس (م 664 ق) ؛
9. زندگى، مناقب و گزارش حادثه عاشورا بر اساس كتاب كشف الغمه فى معرفة الائمه«عليهمالسلام»؛ على بن عيسىاربلى (م 692 ق) ؛
10. گزارش واقعه عاشورا بر اساس كتاب الكامل البهائى فى السقيفه؛ عمادالدين طبرى (زنده تا 701 ق) .
كتابهاى مراثى
در مطالعه و بررسى آثار مربوط به واقعه كربلا در اين مقطع، گاه به آثارى برمى خوريم كه اگرچه در آنها به تاريخعاشورا پرداخته نشده، اما از آن رو كه مشتمل بر اشعارى در رثا و عزاى امام حسين«عليهالسلام» بوده و قدمت خاصىداشته و حتى برخى از نويسندگان آنها مورد تمجيد ائمه«عليهمالسلام» قرار گرفتهاند، به نام آنها اشاره مىشود:
1. المراثى؛ ابو رميح عمير بن مالك خزاعى (متوفاى حدود 100ق) ؛78
2. كتاب المراثى؛ جعفر بن عفان طائى (م150 ق) ؛
وى از مرثيهسرايان شيعه در عصر امام صادق«عليهالسلام» است كه به سبب اشعارش در رثاى امامحسين«عليهالسلام»و قرائت آنها در محضر امام صادق«عليهالسلام»، از سوى آن حضرت مورد تمجيد قرار گرفت.79 به گزارش ابن نديم كتاب مراثى وى، دويست برگ داشته است. 80
3. مراثى الحسين«عليهالسلام»؛ ابوعبدالله محمد بن زياد اعرابى (م230 ق) ؛
به گزارش شيخ آقا بزرگ تهرانى، نسخهاى مخطوط از آن در كتابخانه خديويه دارالكتب المصريه وجود دارد. اين اثر، توسط يكى از پژوهشگران انگليسى با يك مقدمه و ملاحظاتى چاپ شده است. 81
4. مراثى الحسين«عليهالسلام»؛ ابن حماد بن عمر بن كليب مولى بنى عامر بن صعصعه؛
وى عصر بنىاميه و بنىعباس را درك كرده است. 82
5. كتاب المراثى؛ محمد بن عمران مرزبانى خراسانى (م 384 ق) .
اين كتاب حدود پانصد برگ دارد. 83
بخش دوم: معرفى توصيفى مقاتل و نگاشتههاى موجود درباره تاريخعاشورا از آغاز (قرن دوم) تا قرن هفتم
چنان كه در آغاز اين نوشتار گفته شد، برخى از آثار مربوط به تاريخ عاشورا از دستبرد حوادث زمان مصون مانده كه دراين بخش به اختصار به معرفى توصيفى و بيان ويژگىهاى آنها پرداخته مىشود:
1. تسمية من قتل مع الحسين«عليهالسلام» من ولده و اءخوته و اهل بيته و شيعته؛ فضيل بن زبير اسدى رسّانكوفى84
فضيل بن زبير در اين اثر، نام افرادى را كه همراه امام حسين«عليهالسلام» شهيد شدهاند، آورده و در مواردى، نام قاتليا قاتلان آنان را نيز بيان كرده است. وى ابتدا اسامى بيست تن از شهداى اهلبيت«عليهمالسلام» را كه در راس آنانامام حسين«عليهالسلام» قرار دارد، نام برده، سپس اسامى 86 شهيد از اصحاب را مىشمرد و در مجموع، 106 نامآورده است. 85 وى در پايان، به اسارت اهلبيت«عليهمالسلام» و برخى از سخنان آنان اشاره مىكند.
فضيل بن زبير نقلهاى نادر و عجيبى هم دارد. براى مثال، او به رغم آن كه به بيمارى امام سجاد«عليهالسلام» تصريحكرده، اما مىگويد ايشان در برخى از ميادين جنگ در كربلا حضور داشت!86 نويسنده هرچند از محدثان واصحاب امام پنجم و ششم بوده، اما بنا به اعتقاد برخى رجاليان، زيدى مذهب و از اصحاب برجسته و از مبلغان زيدبوده، 87 با وجود اين، ممدوح يا موثق، معرفى شده است. سال درگذشت وى معلوم نيست، اما بايد در نيمهدوم قرن دوم باشد. دسترسى ما به اين اثر، امروزه تنها از طريقكتابهاى الامالى الخميسيه نگاشته يحيى بن حسين (م 479ق) 88و الحدائق الورديه89 نگاشته حميد بن احمد بن محمد محلّى (م 652ق) امكانپذير است.
2. مقتل الحسين«عليهالسلام»؛ ابومخنف لوط بن يحيى بن سعيد بن مخنف بن سليم ازْدى غامدى (م 157 ق) 90
ابومخنف لوط بن يحيى ازدى كوفى، ديگر مقتلنويس قرن دوّم است كه با تدوين كتاب مقتل الحسين«عليهالسلام» نامخود را به عنوان مشهورترين و از قديمىترين مقتلنويسان در تاريخ ثبت كرد. وى هرچند در خانوادهاى با پيشينهشيعى (به معناى تشيع سياسى و دوستدار اهلبيت«عليهمالسلام») رشد و نمو كرده، اما تشيع خود او ثابت نشدهاست. نجاشى، رجالى شهير شيعى، در اثر رجالى خود، از وى با عنوان «شيخ أصحاب الاخبار بالكوفه و وَجْهُهُم؛ استاد وچهره بزرگ اصحاب اخبار در كوفه ]و نه شيخ اصحابنا[» ياد مىكند كه بر تشيع وى دلالتى ندارد. 91 برخى محققان، قرينه ديگرى بر عدم تشيع او (به معناى تشيع اعتقادى) بيان كردهاند، و آن اينكه رجاليان غير شيعى او را متهم به«رافضى بودن» نكردهاند؛ شيوهاى كه معمولاً توسط ايشان درباره شيعيان اعتقادى به كار گرفته مىشود. 92 ابن ابىالحديد نيز به عدم تشيع او تصريح كرده است. 93 برخى ديگر از رجاليان، معتقد به تشيع او هستند و اتهام تشيعبه او توسط رجاليان اهل سنت را دليل اين امر دانستهاند. 94 به هر حال، با صرف نظر از مذهب او، با توجه بهمدح وى توسط نجاشى با جمله «و كان يسكن اءلى ما يرويه؛ آنچه نقل مىكرد، مورد اعتماد و پذيرش بود»، وثاقت اوقابل اثبات است. 95
ابومخنف، صاحب آثار متعددى بوده كه غالب آنها تكنگارىهاى مربوط به حوادث مهم قرن اول و دوم است. درميان اين آثار، كتاب مقتلالحسين«عليهالسلام» او به لحاظ ويژگىهاى ذيل، جايگاه خاصى يافته است:
اول: اهميت موضوع، زيرا جريان كربلا، بهويژه نزد شيعيان، همواره در قياس با ديگر حوادث، موقعيت خاصىداشته است.
دوم: نزديك بودن نويسنده و تاليف او به زمان حادثه، زيرا ابومخنف، روايات اين كتاب را گاه از شاهدان عينى و گاه بايك يا دو واسطه نقل كرده كه در مقايسه با مقاتل تدوين شده در ادوار بعد، امتيازى ويژه است.
سوم: توجه مورّخان بعدى، اعم از شيعه و سنّى، به اين اثر و نقل تمام يا غالب روايات آن، از جمله توسط شاگردش، هشام بن محمد بن سائب كلبى (م 204 يا 206 ق) و سپس محمد بن جرير طبرى (م 310 ق) ، ابوالفرج اصفهانى (م356 ق) ، شيخ مفيد (م 413 ق) و سبط بن جوزى (م654 ق) .
چهارم: جايگاه نويسنده كه به تعبير نجاشى، «شيخ اصحاب الاخبار بالكوفه» بوده و تكنگارىهاى تاريخى بسيارىداشته است.
اما اينكه ابومخنف در چه زمانى به نگارش اين مقتل پرداخته، طبق برخى قراين او اين مقتل را در دهه سوم قرن دومنگاشته است، چنان كه وى در خبر ورود مسلم بن عقيل به خانه مختار بن ابوعبيده ثقفى در كوفه مىگويد كه هم اكنوناين خانه، خانه مسلم بن مسيب خوانده مىشود96 و مسلم بن مسيب در سال 128ق عامل يوسف بن عمر برشيراز بوده است. 97 يعقوبى در خصوص اوضاع سياسى – اجتماعى اين دوره مىنويسد: پس از شهادت زيد بنعلى در سال 121ق، شيعيان خراسان (يعنى عباسيان و علويانى كه مخالف بنىاميه بودند) به جنب و جوش آمده وپيروان بسيارى را پيدا نموده، و ستمهايى كه بر خاندان پيامبر«صلىالله عليه و آله و سلم» شده بود، براى مردم بازگوكردند و يكى از كارهايى كه صورت گرفت، تدريس و مباحثه كتابهاى ملاحم بود. 98 البته مقصود از اين نوعكتابها، كتابهايى در موضوع جنگها و نبردهاى مسلمانان بود كه از مصاديق بارز آن، مقاتل و به ويژه مقتل امامحسين«عليهالسلام» به شمار مىرفت. به نظر مىرسد اين همان زمانى است كه ابومخنف شرايط را براى نگارش مقتلامام حسين«عليهالسلام»مناسب ديده و – چنان كه برخى از محققان گفتهاند – تشويق و ترغيب ابومخنف توسطبرخى از داعيان عباسى كه در پى ترويج مثالب و مفاسد و جنايات بنىاميه بودهاند و نيز ضعف و افول دولت بنىاميهكه شرايط مناسبى را براى بيان ستمهاى آنان بر اهلبيت پيامبر«صلىالله عليه و آله و سلم» فراهم ساخته بود، سببشده كه او اقدام به جمعآورى اخبار واقعه عاشورا و نگارش اين مقتل كند. 99 بنابراين مىتوان گفت كه مقتلابومخنف تقريباً همزمان با مقتل جابر بن يزيد جعفى نگاشته شده است.
متاسفانه اين مقتل به مرور زمان مفقود شده است و اگر گزارشهايى از آن در منابعى، همچون تاريخ طبرى، مقاتلالطالبيين ابوالفرج اصفهانى، الارشاد شيخ مفيد و تذكرة الخواص سبط بن جوزى منعكس نمىشد، از اين مقتل نيزامروزه همچون بسيارى ديگر، جز نامى باقى نبود. البته دور نيست علت عمده از بين رفتن چنين مقتلى، اقدام هشامبن محمد، شاگرد ابومخنف در انعكاس تمام يا دستكم بيشتر اخبار مقتل استادش در كتاب مقتلالحسين«عليهالسلام»خود باشد، زيرا ممكن است اين امر، سبب فراموش شدن تدريجى مقتل ابومخنف نزد مورخانو مقتلنويسان قرون بعدى شده باشد.
نكته ديگر در اين باره آن كه تا حافظه تاريخ به خاطر دارد، هر امر و كار ارزشمندى، در طول زمان، دچار صدمات وآسيبهايى شده است. مقتل ابومخنف نيز به سبب اعتبار و قدمت آن، از اين آسيب، مصون نمانده، از اين رو از قرنششم به بعد، برخى از اخبار و نوشتهها درباره حادثه عاشورا كه از اعتبار چندانى برخوردار نبوده است و سازندگانآنها خواستهاند به هر قيمتى به خوانندگان شان بقبولانند، به ابومخنف نسبت دادهاند. 100 و اين امر تا بدانجاپيش رفته است كه در قرنهاى اخير به سبب فقدان اصل كتاب مقتل الحسين«عليهالسلام» ابومخنف، كتابى با همانعنوان مقتل الحسين«عليهالسلام»، به ابومخنف نسبت داده شده است كه تفاوتهاى فاحشى بين آن و گزارشهاىابومخنف در آثار فوقالذكر وجود دارد. افزون بر اين، اثر ياد شده مشتمل بر اغلاط فاحشى است. 101 زمان نگارشچنين مقتل جعلى و محرفى به درستى روشن نيست، اما برخى محققان، اثر ياد شده را ساخته و پرداخته عصر صفوىدانستهاند. 102 اين اثر گويا براى نخستين بار، در سال 1275ق به خط محمد رضا خوانسارى در تهران به ضميمةالملهوف و مهيج الاحزان چاپ سنگى شده است. 103 همچنين تا آنجا كه آگاهى است، اثر ياد شده يك بار بهاردو و دوبار به فارسى ترجمه شده است، يكى در سال 1332 به قلم محمد طاهر بن محمد باقر موسوى دزفولى وهمراه كتاب اخذ الثار فى احوال المختار – كه اين اثر نيز منسوب به ابومخنف است – در 240 صفحه و بار دوم در سال1405ق با عنوان به ضميمه كتاب اخذ الثار فى احوال المختار در 317 صفحه. 104
در سالهاى اخير، اقداماتى در جهت بازسازى آثار ابومخنف صورت گرفته است كه از جمله مىتوان به احياى مقتلوى توسط يكى از محققان معاصر با عنوان وقعة الطف بر اساس گزارشهاى موجود از مقتل الحسين«عليهالسلام»ابومخنف در كتابهاى ياد شده، اشاره كرد. 105
نكته ديگر آنكه بر اساس گزارش برخى محققان معاصر، چهار نسخه خطى از مقتل الحسين«عليهالسلام» در كتابخانه«گوته» (ش مارة 1836) ، «برلين» (شماره 159 – 160) ، «ليدن» (شماره 792) و«سنت پطرزبورگ» (شماره 78) موجود است كه هرچند برخى از مستشرقان در انتساب اين نسخهها به ابومخنف، ترديد كردهاند، اما در اين كه ايننسخهها از قدمت خاصى برخوردار است، هيچ كس ترديد نكرده است. 106 همچنين بنا بر گزارش محقق ديگرى، ميكرو فيلم نسخه خطى ديگرى به نام مقتل الحسين ابومخنف در كتابخانه امبروزياناى شهر ميلان ايتاليا به شماره 233موجود است107 كه احراز قدمت آن، نياز به بررسى دارد.
3. مقتل الحسين«عليهالسلام»؛ هشام بن محمد بن سائب كلبى (م 204108 يا 206 ق109)
چنان كه اشاره شد، هشام بن محمد بن سائب كلبى يكى از شاگردان ابومخنف، مورّخى شهير و مورد عنايت شيعه واهل سنت و از شاگردان امام صادق«عليهالسلام» بوده است. ضمن آثار وى، نام كتاب مقتل الحسين«عليهالسلام» بهچشم مىخورد كه بيشترِ اخبار آن، همان روايات استادش است، 110 اما از آنجا كه امروزه اثرى از مقتل وى نيست، نمىتوان به درستى درباره ميزان بهرهگيرى وى از اخبار ابومخنف، داورى كرد. البته گزارشهاى او از ابومخنف وبرخى ديگر، بعدها در آثارى همچون تاريخ طبرى، مقاتل الطالبيين و الارشاد شيخ مفيد و تذكرة الخواص سبط بنجوزى آمده است. از آنجا كه درگذشت هشام در اوايل قرن سوم و در نتيجه، بخش عمده زندگىاش در قرن دوم بوده، مىتوان اثر وى را نيز از مقاتل قرن دوم به شمار آورد.
4. ترجمة الامام الحسين«عليهالسلام» و مقتله (من القسم غيرِ المطبوع من كتاب الطبقات الكبرى) ؛ محمد بن سعد (م 230 ق)
محمد بن سعد گزارش مهمى را ذيل شرح حال امام حسين«عليهالسلام» در كتاب الطبقات خود آورده است كه چونچاپ نخستين آن به اهتمام برخى از خاورشناسان در ليدن از سال 1904 – 1917 م بر اساس نسخه ناقصى چاپ شده، بخش زيادى ازترجمه و شرح حالها، از جمله ترجمه امام حسن«عليهالسلام» و امام حسين«عليهالسلام» چاپنشده است. اما در چاپ بعدى، موارد چاپ نشده، از جمله شرح حال حسنين ضمن سه مجلد مستقل، چاپ شدهاست. همچنين دو دهه پيش، سيد عبدالعزيز طباطبايى ترجمه امام حسن«عليهالسلام» و امام حسين«عليهالسلام»رابر اساس نسخهاى كه از قرن هفتم در تركيه نگهدارى مىشود، تحقيق كرده و آن را به چاپ رسانده است. بعدها همينبخشِ چاپ نشده (كه ترجمه حسنين را نيز دربرداشت) با تصحيح محمد بن صامل سُلَمى با عنوان الطبقات الكبرى، الطبقة الخامسه من الصحابه در دو جزء چاپ شده111 كه جلد اول آن، از صفحه 369 – 519 درباره امامحسين«عليهالسلام» است. البته بيش از نيمى از صفحات ياد شده، حواشى مصحح كتاب است.
ترجمة الامام الحسين و مقتله، از دو بخش تشكيل شده است، بخش نخست آن درباره نسب، تولد و ويژگىها وفضايل و مناقب حضرت است و در بخش دوم، گزارش حادثه عاشورا از آغاز تا پايان حادثه، از جمله شهادتحضرت آمده است. روش تاريخنگارى ابن سعد، حديثى است از اين رو او گزارشها را به صورت مسند نقل كرده ودر بخش نخست، نود حديث نقل كرده است. اما در بخش مقتل، نزديك به پنجاه خبر نقل كرده كه البته سند هر يكاز آنها، بيان نشده، بلكه تنها به چند سند كلى كه در آغاز مقتل آمده، اكتفا شده است.
همچنين ابن سعد، اخبارى درباره برخى حوادث و علائم غير طبيعى و خارق العاده آسمانى و زمينى و نيز عقوبتهاو بلاهايى كه بر سر برخى ازقاتلان سپاه عمر سعد پس از حادثه عاشورا آمده، آورده است.
اگرچه روش ابن سعد در نگارش طبقات خود، آن است كه به حوادث و تحولات مهم تاريخى كه هم زمان با زندگىاشخاص است، نپردازد، اما عظمت حادثه عاشورا، ابن سعد را واداشته است كه تا به اين واقعه و رهبر آن، بيشتربپردازد. با اين همه، وى در مواردى تنها به گرد آورى و نقل گزارشها اكتفا كرده و درباره درستى يا نادرستى آنها، هيچ نظرى نداده است. براى نمونه، وى بر اخبار مربوط به تبرئه يزيد از خون شهداى كربلا و مقصر بودن ابن زيادتاكيد كرده است.
5. انساب الاشراف؛ احمد بن يحيى جابر بلاذُرى (م 279 ق)
بلاذرى، مورخ، اديب و نسب شناس عصر مامون تا مستعين عباسى است. وى در كتاب حجيم خود به نسب و شرححال خاندان بزرگ و برجسته عرب قرشى پرداخته است. او بخشى از كتاب خود را به نسب و شرح حال خاندانابوطالب و فرزندانش و اميرالمومنين«عليهالسلام» و فرزندانش، از جمله زندگانى امام حسين«عليهالسلام» و مقتل وىپرداخته است. بخش مربوط به طالبيان اين اثر با تحقيق محقق برجسته، محمدباقر محمودى در سال 1397ق دربيروت چاپ شده و در سالهاى اخير در مجموعه سيزده جلدى با نام جمل من انساب الاشراف تحقيق سهيل زكار ورياض زركلى، چاپ شده است. آنچه مربوط به زندگى امام حسين«عليهالسلام» و حادثه عاشوراست، از صفحه142 – 228در جلد دوم112 چاپ دو جلدى انساب الاشراف با تحقيق محمودى و از صفحه 358 – 425 در جلدسوم مجموعه سيزده جلدى است.
بلاذرى پس از چند گزارش درباره تولد و فرزندان امام حسين«عليهالسلام» به شرح واقعه كربلا پرداخته است ونخستين گزارشهاى خود را در اين باره، از تماس شيعيان با امام حسين«عليهالسلام» از زمان صلح امامحسن«عليهالسلام»آغاز كرده است. روش تاريخ نگارى بلاذرى در اين كتاب همانند يعقوبى و دينورى، تركيبى است. از اين رو به جاى آن كه براى هر خبر، سند مستقل ذكر كند، در بيشتر موارد، تنها با تعبير «قالوا»، خبر را آورده است. در مواردى هم به سند اشاره كرده است، از جمله از ابومخنف، 113 هشام كلبى، 114 عوانه بن حكم، 115هيثم بن عدى، 116 عتبى117 و عمر بن شَبَّه118 نقل كرده است و در مواردى نيز تعابير «حدثنى بعضالطالبيين»119 و «حدثنى بعض قريش»120 را آورده است.
انساب الاشراف يكى از منابع تاريخ عاشوراست و با گزارشهاى ابومخنف و ابن سعد – به رغم برخى تفاوتها – همسو و سازگار و مويد يك ديگر است.
6. الاخبار الطوال؛ ابوحنيفه احمد بن داود دينورى (م 282 ق)
ابوحنيفه احمد بن داود دينورى، مورخ، منجم، رياضىدان، نحوى، لغتشناس و گياهشناس قرن سوم است.121 وى آثار بسيارى در علوم مختلف داشته است، اما آنچه از وى به دست ما رسيده، دو اثر الانواء و الاخبارالطوال است. از آنجا كه وى ايرانى و زادگاهش در منطقه كرمانشاه بوده، به تاريخ ايران عنايت ويژه داشته و تاريخايران پيش و پس از اسلام را در قالب كتاب الاخبار الطوال نگاشته است. دينورى از سيره نبوى و خلافت شيخينسخنى به ميان نياورده است. وى از مجموع چهارصد صفحه كتاب، بيش از سى صفحه (يعنى حدود يك دهم كتاب) را به اخبار عاشورا اختصاص داده است. 122 سبك تاريخ نگارى دينورى، همانند سبك مورخانى، همچونيعقوبى و مسعودى به صورت تركيبى و با حذف اسناد است. او هر بخش از گزارش را با تعبير «قالوا» آغاز كرده123و تنها گزارش پشيمانى عمر سعد را به نقل از حميد بن مسلم – دوست عمر سعد – نقل كرده است. 124 اگرچهبسيارى از مضامين گزارشهاى دينورى در منابع كهن ديگر آمده، اما تعابير وى در اين باره، ويژه خود اوست و درمنابع ديگر نيامده است. يكى از گزارشهاى جالب دينورى كه حاكى از ويژگى و رفتار دينى و اخلاقى شيعيان است، گزارش چگونگى دستيابى معقل، جاسوس ابن زياد بر مكان اختفاى مسلم بن عقيل است. وى نگاشته است كهچون معقل وارد مسجد كوفه شد، نمىدانست، سراغ چه كسى برود كه ناگاه ديد مردى در گوشهاى مشغول عبادتاست، با خود گفت: شيعيان نماز زياد مىخوانند، از اين رو نزد آن مرد – كه نامش مسلم بن عوسجه بود – رفت وخواست خود را مطرح كرد. 125 همچنين او مىنويسد كه بين قتل امام حسين«عليهالسلام» و رحلت رسولخدا«صلىالله عليه و آله و سلم» پنجاه سال فاصله است و با اين تعبير، احساس و تعجب خود را از وقوع چنينحادثهاى با اين فاصله زمانى اندك، بيان مىدارد. 126
7. تاريخ اليعقوبى؛ ابن واضح يعقوبى (م 292 ق)
درباره يعقوبى، مورّخ و جغرافىدان شهير شيعى و صاحب تاريخ يعقوبى، شايان ذكر است كه وى در تاريخ خودبرخلاف انتظار، بيش از چهار صفحه درباره حادثه كربلا سخن نگفته است127 كه به نظر مىرسد رعايت ايجاز واختصار از سوى نويسنده، در اين امر نيز موثر بوده است. برخى معاصران، نگاشته مستقلى در تاريخ عاشورا به ناممقتل ابى عبدالله الحسين«عليهالسلام»128 يا مقتل الحسين«عليهالسلام»129 از آثار وى شمردهاند، اما با مراجعهو بررسى منابع كهن درباره آثار وى، چنين نوشتهاى، در فهرست آثار وى ديده نشد.
نتيجه
افزون بر آنچه برخى از مورخان در خصوص حادثه كربلا و شهادت امام حسين«عليهالسلام» و يارانش اثرى با عنوان«مقتل الحسين«عليهالسلام»» و مشابه آن داشتهاند، برخى از تواريخ و تراجم عمومى كه در حد قابل توجهى به اينواقعه بزرگ پرداختهاند، موضوع اين پژوهش است. نكته ديگر آن كه بهسبب اعتبار منابع مربوط به واقعه عاشورا تاقرن هفتم، تا آنجايى كه نگارنده بررسى و تفحص كرده، تمام منابعى كه به واقعه عاشورا تا مقطع ياد شده در حدچشمگيرى پرداختهاند، در اين پژوهش، ابتدا به صورت فهرستوار آورده شد و در ادامه، تمام منابع به جاى مانده تاقرن هفتم، معرفى تفصيلى شدهاند.
كتابنامه
. آقا بزرگ تهرانى، محسن بن على بن محمد رضا، الذريعه الى تصانيف الشيعه، بيروت، دار الاضواء، 1403 ق.
. ابنابىالحديد، عزالدين ابوحامد عبدالحميد بن هبة الله، شرح نهجالبلاغه، تحقيق محمد ابوالفضل ابراهيم، بيروت، دار احياء التراث العربى، 1386 ق.
. ابناثير، عزالدين ابوالحسن على بن ابى الكرم، الكامل فى التاريخ، بيروت، دار الكتاب العربى، ]بى تا[.
. ابن اعثم كوفى، كتاب الفتوح، تحقيق على شيرى، بيروت، دار الاضواء، 1411ق.
. ابنبابويه رازى، منتجبالدين على، الفهرست، تقديم و تحقيق سيد جلال الدين محدث ارموى، قم، كتابخانهعمومى آيت الله مرعشى نجفى، 1366.
. ابنجوزى، عبدالرحمان بن على بن محمد، كتاب الرد على المتعصب العنيد، تحقيق محمد كاظم محمودى، ]بىجا، بىنا[، 1403 ق.
. ابنحجر عسقلانى، احمد بن على، الاصابه فى تمييز الصحابه، تحقيق عادل احمد عبدالموجود و على محمدمعوض، بيروت، دار الكتب العلميه، 1415 ق.
. ابنحمزه طوسى، عمادالدين ابوجعفر محمد بن على، الثاقب فى المناقب، تحقيق نبيل رضوان، قم، موسسهانصاريان، 1411 ق.
. ابن زبير اسدى كوفى، فضيل، تسمية من قتل مع الحسين من ولده و اخوته و اهل بيته و شيعته، تحقيق سيدمحمدرضاحسينى جلالى، فصلنامه تراثنا، شماره 2، 1406ق.
. ابنسعد، محمد، الطبقات الكبرى (الطبقة الخامسة من الصحابة) ، تصحيح محمد بن صامل سُلَمى، چاپ اول: طائف، مكتبه الصديق، 1414 ق.
. ابنسعد، محمد، ترجمة الامام الحسين و مقتله، تحقيق سيدعبدالعزيز طباطبايى، قم، موسسه اهل البيت لاءحياءالتراث، 1415 ق.
. ابنسليمان كوفى، محمد، مناقب الاءمام اميرالمومنين على بن ابى طالب«عليهالسلام»، تحقيق محمد باقر محمودى، قم، مجمع اءحياء الثقافة الاسلاميه، 1412 ق.
. ابنشهر آشوب، ابوجعفر محمد بن على، معالم العلماء، با مقدمه سيد محمد صادق آل بحر العلوم، ]بىجا، بىنا، بىتا[.
. ، مناقب آل ابى طالب، تحقيق يوسف بقاعى، ]بىجا[، انتشارات ذوالقربى – افست دار الاضواء، 1379.
. ابنطولون، شمسالدين محمد، الائمة الاثنا عشر، تحقيق صلاح الدين منجد، قم، انتشارات شريف رضى، ]بىتا[.
. ابنعبد ربه اندلسى، احمد بن محمد، العقد الفريد، تحقيق على شيرى، بيروت، دار احياء التراث العربى، 1409 ق.
. ابنعساكر دمشقى، ابوالقاسم، على بن حسنبنهبة الله، تاريخ مدينة دمشق، تحقيق على شيرى، بيروت، دار الفكر، 1415 ق.
. ابنعساكر دمشقى، ترجمة ريحانة رسولالله الامام الحسين«عليهالسلام» (من تاريخ مدينة دمشق) ، تحقيق محمد باقرمحمودى، قم، مجمع اءحياءاالثقافة الاسلاميه، 1414 ق.
. ابنعماد حنبلى دمشقى، شهابالدين ابوالفلاح عبدالحى بن احمد، شذرات الذهب فى اخبار من ذهب، تحقيقعبدالقادر و محمود ارنووط، بيروت، دار ابنكثير، 1406 ق.
. ابنماكولا، ابوعلى حسن بن على بن جعفر، الاءكمال فى رفع الارتياب عن المؤتلف و المختلف فى الاسماء و الكنى والانساب، قاهره، دار الكتاب الاسلامى، ]بىتا[.
. ابنمطهر حلى، ابومنصور حسن بن يوسف، ايضاح الاشتباه، تحقيق محمد حسّون، قم، موسسه النشر الاسلامى، 1411ق.
. ابنمنده، ابوعبدالله اصفهانى، جزء ترجمة الطبرانى، ]بىجا، بىنا، بىتا[.
. ابننديم، ابوالفرج محمد بن ابى يعقوب اسحاق، كتاب الفهرست، تحقيق رضا تجدد، ]بىجا، بىنا، بىتا[.
. ابنواضح يعقوبى، احمد بن ابى يعقوب بن جعفر، تاريخ اليعقوبى، بيروت، دارصادر، ]بىتا[.
. ابوالفرج اصفهانى، على بن حسين بن محمد، مقاتل الطالبيين، با مقدمه كاظم مظفر، قم، موسسه دار الكتاب، 1385 ق.
. ازدى غامدى كوفى، ابومخنف لوط بن يحيى، وقعة الطف، تقديم و تحقيق محمد هادى يوسفى غروى، قم، موسسةالنشر الاسلامى، 1417 ق و قم، المجمع العالمى لاهل البيت«عليهمالسلام»، 1385.
. اشعرى قمى، سعد بن عبدالله، المقالات و الفرق، تصحيح محمد جواد مشكور، تهران، موسسه مطبوعاتى عطايى، 1963 م.
. امين، سيد حسن، مستدركات أعيان الشيعه، بيروت، دار التعارف للمطبوعات، 1415 ق.
. بغدادى، اسماعيل پاشا، ايضاح المكنون فى الذيل على كشف الظنون عن اسامى الكتب و الفنون، بيروت، دار احياءالتراث العربى، ]بىتا[.
. ، هدية العارفين، بيروت، دار احياء التراث العربى، 1951 م.
. بلاذرى، احمد بن يحيى بن جابر، انساب الاشراف، ج 3، تحقيق محمدباقر محمودى، بيروت، دار التعارفللمطبوعات، 1397 ق.
. ، كتاب جمل منانسابالاشراف، تحقيق سهيل زكار و رياض زركلى، بيروت، دارالفكر، 1417 ق.
. بلعمى، ابوعلى محمد، تاريخنامه طبرى، به كوشش محمد سرور مولايى، تهران، پژوهشگاه علوم انسانى، 1377.
. بلعمى، ابوعلى محمد، تاريخنامه طبرى، تصحيح محمد روشن، چاپ اول: تهران، سروش، 1377.
. تميمى، محمدبناحمد بنتميم، كتاب المحن، تحقيق يحيى وهيب جبورى، بيروت، دار الغرب الاسلامى، 1408ق.
. جعفريان، رسول، تاريخ تشيع در ايران از آغاز تا طلوع دولت صفويان، چاپ اول: قم، انصاريان، 1385.
. جعفرى، محمد مهدى، تشيع در مسير تاريخ، چاپ سيزدهم: تهران، دفتر نشر فرهنگ اسلامى، 1386.
. حاجى خليفه، مصطفى بن عبدالله قسطنطنى حنفى، كشف الظنون عن اسامى الكتب و الفنون، بيروت، دار اءحياءالتراث العربى، ]بىتا[.
. حاكم نيشابورى، ابوعبدالله محمد بن محمد، المستدرك على الصحيحين، تحقيق يوسف عبدالرحمن مرعشلى، بيروت، دار المعرفه، 1406 ق.
. حموى، ياقوت بن عبدالله، معجم الادباء، بيروت، دار اءحياء التراث العربى، 1408 ق.
. خطيب بغدادى، ابوبكر احمد بن على، تاريخ بغداد أو مدنية الاسلام، تحقيق مصطفى عبدالقادر عطا، بيروت، دارالكتب العلميه، 1417 ق.
. خوارزمى، موفق بن احمد بن محمد، مقتل الحسين«عليهالسلام»، تحقيق محمد سماوى، قم، دار انوار الهدى، 1418 ق.
. خويى، سيدابوالقاسم، معجم رجال الحديث و تفصيل طبقات الرواة، تحقيق لجنة التحقيق، 1413ق.
. دهخدا، على اكبر، لغتنامة دهخدا، زير نظر محمد معين و سيد جعفر شهيدى، تهران، موسسه انتشارات و چاپدانشگاه تهران، 1373.
. دينورى، ابوحنيفه احمد بن داود، الاءخبار الطوال، تحقيق عبدالعامر منعم، بيروت، دار احياء الكتب العربيه، 1960م.
. ذهبى، شمسالدين محمد بن احمد بن عثمان، تذكرة الحفاظ، ]بىجا[، مكتبة الحرم المكى، ]بىتا[.
. ، سِيَر أعلام النُبَلاء، تحقيق جمعى از محققان، بيروت، موسسة الرساله، 1413 ق.
. ، ميزان الاعتدال، تحقيق على محمد بجاوى، بيروت، دار المعرفه، 1382 ق.
. رفاعى، عبدالجبار، معجم ما كتب عن الرسول«صلىالله عليه و آله و سلم» و اهل البيت«عليهمالسلام»، تهران، سازمانچاپ و انتشارات وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامى، 1371.
. سبط بنجوزى، يوسف بن قزغلى بغدادى، تذكرة الخواص من الامة بذكر خصائص الائمه، تحقيق حسين تقى زاده، ]بىجا[، مركز الطباعة و النشر للمجمع العالمى لاهل البيت«عليهمالسلام»، 1426 ق.
. سمعانى، ابوسعد عبدالكريم بن محمد، الانساب، تقديم و تعليق عبدالله عمر بارودى، بيروت، دار الجنان، 1408ق.
. سيد بن طاووس، رضىالدين ابوالقاسم على بن موسى بن جعفر، الملهوف على قتلى الطفوف، تحقيق فارس تبريزيان(ح سّون) ، ]بىجا[، دار الاسوه، 1383.
. شُبّر، جواد، ادب الطفّ أو شعراء الحسين«عليهالسلام»، بيروت، دار المرتضى، 1409 ق.
. صدوق، ابوجعفر محمد بن على بن حسين بن بابويه قمى، الامالى، تحقيق موسسة البعثه، قم، موسسة البعثه، 1417 ق.
. ، الخصال، تصحيح علىاكبر غفارى، قم، منشورات جماعة المدرسين فى الحوزة العلميه، 1362.
. ، ثواب الاعمال و عقاب الاعمال، قم، انتشارات شريف رضى، 1368.
. ، من لايحضره الفقيه، تصحيح علىاكبر غفارى، قم، منشورات جماعة المدرسين فى الحوزة العلميه، 1404ق.
. طباطبايى، سيد عبدالعزيز، اهل البيت«عليهمالسلام» فى المكتبة العربيه، قم، موسسة آل البيت لاءحياء التراث، 1417 ق.
. طبرى، ابوجعفر محمد بن جرير، تاريخ الرسل و الامم و الملوك، بيروت، موسسة الاعلمى للمطبوعات، 1409 ق.
. طوسى، ابوجعفر محمد بن حسن، اختيار معرفة الرجال (معروف به رجال الكشى) ، تحقيق حسن مصطفوى، مشهد، دانشگاه مشهد، 1348.
. ، الفهرست، تحقيق جواد قيومى، ]بىجا[، موسسه نشر الفقاهه، 1417 ق.
. كاشفى، كمالالدين حسين بن على، روضة الشهداء، قم، نشر نويد اسلام، 1381 و تهران، اسلاميه، 1341.
. كتبى، محمد بن شاكر بن احمد، فوات الوفيات، ]بىجا، بىتا، بىنا[.
. مامقانى، عبدالله، تنقيح المقال، تهران، انتشارات جهان، ]بىتا[.
. مُحَلّى، حميد بن احمد بن محمد، الحدائق الورديه فى مناقب الائمة الزيديّه، تحقيق مرتضى بن زيد محطورى حسنى، چاپ اول: صنعاء، مكتبة بدر، 1423ق.
. محمودى، محمدباقر، عبرات المصطفين، قم، مجمع اءحياء الثقافة الاسلاميه، 1417 ق.
. مرزبانى خراسانى، محمد بن عمران، الموشح، مصر، دار النهضه، ]بىتا[.
. مِزِّى، جمالالدين ابوالحجاج يوسف، تهذيب الكمال فى أسماء الرجال، تحقيق بشار عواد معروف، ]بىجا[، موسسةالرساله، 1406 ق.
. ، قيام امام حسين«عليهالسلام»، برگزيده از كتاب الفتوح، تصحيح غلام رضا مجد طباطبايى، تهران، شركت انتشاراتعلمى و فرهنگى، 1374.
. مسعودى، ابوالحسن على بن حسين بن على، مروج الذهب و معادن الجوهر، تحقيق سعيد محمد لحام، بيروت، دارالفكر، 1421 ق.
. مقتل الحسين«عليهالسلام» به روايت شيخ صدوق (امام حسين«عليهالسلام» و عاشورا از زبانمعصومان«عليهمالسلام») ؛ تحقيق و ترجمه محمد صحتى سردرودى، تهران، نشر هستى نما، 1381.
. مير شريفى، سيد على، «ابومخنف و سرگذشت مقتل وى»، فصلنامه آينه پژوهش، ش 2، 1369.
. نامعلوم، مقتل الحسين«عليهالسلام»، تحقيق رسول جعفريان، فصلنامه تراثنا، شماره 68، 1422 ق.
. نجاشى، ابوالعباس احمد بن على، فهرست أسماء مصنفى الشيعه مشهور به رجال النجاشى، تحقيق سيد موسىشبيرى زنجانى، قم، موسسه النشر الاسلامى، 1416 ق.
________________________________________
1 براى نگارش اين بخش مقاله، از دستنوشته جناب آقاى دكتر محمدرضا جبارى استفاده شد.
2 علىاكبر دهخدا، لغتنامه، واژة «مقتل».
3 رجال النجاشى، ص 128 و 129، شمارة 332.
4 شيخ طوسى، الفهرست، ص 85 – 86، شمارة 119.
5 شيخ صدوق در جريان آويختن سر يكى از شهداى كربلا توسط يكى از سپاهيان عمر سعد، از قول قاسم بن اصبغ اين گونه بيان كرده است:«من به پدرم گفتم: ناى كاش اين مردِ حامل سر، اندكى سر را بالاتر آويزان مىكرد، مگر نمىيينى كه دستان اسب با سر چه مىكند؟… ». اين گفتة قاسمحاكى از آن است كه اصبغ در زمان حادثة كربلا، زنده بوده است (ثواب الاعمال و عقاب الاعمال، ص 219).
6 طبرى، تاريخ الامم و الملوك، ج4، ص 343: «قال هشام عن ابيه محمد بن السائب عن القاسم بن الاصبغ بن نباته قال… ». ابن حمزة طوسىنيز اين خبر را با حذف اسناد، مستقيماً از قاسم بن اصبغ نقل كرده است (الثاقب فى المناقب، ص 341).
7 ابوالفرج اصفهانى، مقاتل الطالبيين، ص 78: «قال المدائنى ابوغسان، عن هارون بن سعد عن القاسم بن الاصبغ بن نباتة قال… ».
8 شيخ صدوق، ثواب الاعمال و عقاب الاعمال، ص 218 – 219.
9 سبط بن جوزى، تذكرة الخواص من الامة بذكر خصائص الائمة، ج2، ص 252 – 253: «حكى هشام بن محمد عن القاسم بن الاصبغالمجاشعى، قال… ».
10 ر. ك: شيخ صدوق، الامالى، مجلس 30 – 31 و 215 – 232. البته چون برخى از مطالب اين خبر با گزارشهاى كهن و معتبر تاريخى، ناسازگار است، چندان نمىتوان به آن اعتماد و اعتنا كرد.
11 طبرى، همان، ج 4، ص 257 – 260 و 292 – 294؛ جمال الدين يوسف مِزِّى، تهذيب الكمال فى اسماء الرجال، ج 6، ص 422 – 430؛ذهبى، سير اعلام النبلاء، ج 3، ص 306 – 310 و ابن حجر عسقلانى، الاصابة فىتمييز الصحابه، ص 2، ص 69 – 71.
12 محمد بن سعد، ترجمة الحسين و مقتله، ص 38 و 49 و ابن عساكر، تاريخ مدينة دمشق، ج 14، ص 199 – 200.
13 محمد باقر محمودى، عبرات المصطفين، ج1، ص 6.
14 ابن نديم، كتاب الفهرست، ص 105 و شيخ طوسى، الفهرست، ص 204، ش 204.
15 نجاشى، همان، ص 434 – 435، شمارة 1166.
16 ابن نديم، همان، ص 111.
17 شيخ آقا بزرگ تهرانى، الذريعه الى تصانيف الشيعه، ج 22، ص 28؛ سيد عبدالعزيز طباطبايى، اهل البيت فى المكتبة العربيه، ص 533. درسال وفات او اختلاف است و سالهاى 210، 211 و 213ق و غيره نيز گفته شده است (ابن نديم، همان، ص 59 و خطيب بغدادى، تاريخ بغداد، ج13، ص 257).
18 سيدبن طاووس، الملهوف على قتلى الطفوف، ص 127. اين گزارش درباره ورود عمر سعد (؟) به مكه در روز ترويه جهت كشتن امامو ياجنگ با وى به دستور يزيد است. البته به نظر مىرسد آن كسى كه وارد مكه شده، عمرو بن سعيد بن اشدق (نه عمر سعد) حاكم مكه و مدينه بودهاست، چرا كه طبق گزارش طبرى، يزيد در سال 60ق امارت مكه را افزون بر مدينه، به عمرو بن سعيد واگذار كرد (طبرى، همان، ج4، ص 301).
19 ابن نديم، همان، ص 106 و شيخ طوسى، الفهرست، ص 428، ش 1148.
20 ذهبى، سير اعلام النبلاء، ج 19، ص 306؛ سيد عبدالعزيز طباطبايى، همان، ص 535 به نقل از سمعانى، التحبير، ج1، ص 185.
21 ابن عبد ربه، العقد الفريد، ج 4، ص 353 – 352: «على بن عبدالعزيز قال: قرا على ابوعبيد القاسم بن سلام و انا اسمع… » و نيز ر. ك: همان، ص 360.
22 محمدبناحمد تميمى، كتاب المحن، ص 142 – 147.
23 شيخ طوسى، الفهرست، ص 159، ش 405.
24 ابن شهر آشوب، معالم العلماء، ص 107، ش 486.
25 ابوالفرج اصفهانى، مقاتل الطالبيين، ص 51، 56 – 57، 59، 61، 65، 72، 76 و 78 – 79.
26 سبط بن جوزى، تذكرة الخواص من الامة بذكرخصائص الائمة، ج 2، ص 179، 187 و 225.
27 يوسف مزّى، تهذيب الكمال، ج 6، ص 407 و 432.
28 ابن شهرآشوب، مناقب آل ابى طالب، ج4، ص 155.
29 نجاشى، همان، ص 19، ش 21 و شيخ طوسى، الفهرست، ص 39، ش 9؛ ابن شهرآشوب، معالم العلماء، ص 43، ش 27.
30 سمعانى، از او به ابومحمد عبدالله بن ابى سعد ياد كرده و گفته است مقصود از او، عبدالله بن عمرو عبدالرحمان بن بشر بن هلال انصارىوراق بلخى اخبارى است كه متولد سال 197 و متوفاى 274ق است (الانساب، ج 1، ص 94 – 95).
31 پيشين، ج2، ص 191.
32 اين كتاب برگرفته از كتاب عيون الاخبار ابن قتيبه است كه نسخه مخطوط آن در 92 برگ در كتابخانة جامع كبير در صنعا به شمارة 2200نگهدارى مىشود (عبدالجبار رفاعى، معجم ما كتب عن الرسول و اهل البيت، ج 8، ص72).
33 سطر دوم صفحة 5 – 12 از الامامه و السياسه مقايسه شود با العقد الفريد، ج4، ص 352 – 356.
34 شيخ طوسى، الفهرست، ص 170، ش 449 و ابن شهرآشوب، معالم العلماء، ص 111، ش 506.
35 عبدالرحمان بن جوزى، كتاب الرد على المتعصب العنيد، ص 35، 42 – 44، 46 – 47 و 50 – 51.
36 ابنعساكر، ترجمة ريحانة رسول الله الامام الحسين (من تاريخ مدينةدمشق)، ص 346، 375، 387، 399، 412 و 436.
37 سبط بن جوزى، همان، ج 2، ص 184، 188، 197، 199.
38 نجاشى، همان، ص17، ش 19؛ شيخ طوسى، الفهرست، ص37، ش 7 و ابن شهرآشوب، مناقب آل ابى طالب، ص 39.
39 ابن ماكولا، الاءكمال، ج 7، ص 216.
40 ذهبى، تذكرة الحفاظ، ج 2، ص 639 و همو، سير اعلام النبلاء، ج 13، ص 534.
41 ابن نديم، همان، ص 121 و نجاشى، همان، ص 346 – 347، ش 936.
42 ابن عساكر، تاريخ مدينة دمشق، ج 14، ص 245.
43 ابن سليمان كوفى، مناقب الامام اميرالمومنين على بن ابى طالب، مقدمه، ص 12.
44 شيخ طوسى، الفهرست، ص 140، ش 334 و ابن شهرآشوب، معالم العلماء، ص 92، ش 378.
45 نجاشى، همان، ص 187، ش 498.
46 حاجى خليفه، كشف الظنون عن اسامى الكتب و الفنون، ج2، ص 1794.
47 ابنعساكر، تاريخ مدينة دمشق، ج 14، ص 115، 149، 171، 187، 199، 221 و 228 – 229.
48 نجاشى، همان، ص 353، ش 946.
49 همان، ص 242، ش 640 و علامه حلى، ايضاح الاشتباه، ص 245.
50 اسماعيل پاشا بغدادى، هدية العارفين، ج 1، ص 780.
51 بخش مربوط به شهادت امام حسين و بنى هاشم در كربلا از اين كتاب، با تحقيق سيد مصطفى مرتضى قزوينى چاپ شده است (عبدالجباررفاعى، همان، ج 8، ص74).
52 ابوعبدالله بن منده اصفهانى، جزء ترجمة الطبرانى، ص 20، شمارة 39.
53 از صفحه 94 – 136، شمارة 2766 – 2913.
54 شيخ طوسى، الفهرست، ص 237؛ ابن شهرآشوب، معالم العلماء، ص 147، ش 764. شيخ صدوق در من لايحضره الفقيه (ج 2، ص598) با اين عبارت، از وجود چنين مقتلى خبر داده است: «و قد اخرجت فى كتاب الزيارات و فى كتاب مقتل الحسين انواعاً من الزيارات… ». همچنين او در كتاب الخصال (ص 68، ذيل حديث شماره 101) از اين مقتل ياد كرده است.
55 ر. ك: مقتل الحسين به روايت شيخ صدوق (امام حسين و عاشورا از زبان معصومان)؛ تحقيق و ترجمه محمد صحتى سردرودى، ص 25؛محقق ياد شده، با گرد آورى بيش از دويست حديث و گزارش از اخبار مربوط به واقعة عاشورا از لابهلاى آثار حديثى به جاى مانده از شيخ صدوق واندكى نيز از ميان آثار كسانى كه از شيخ صدوق حديث نقل كردهاند، و تدوين، تبويب و ترجمة آنها، به بازسازى و احياى اين مقتل پرداخته است.
56 ابن شهرآشوب، مناقب آل ابى طالب، ج4، ص 64 و 95.
57 نجاشى، همان، ص 385، ش 1046.
58 همان، ص 349، ش 939. ابن نديم از آثار او كتابى با عنوان ما نزل من القرآن فى الحسين بن علىنام برده است كه احتمالاً غير از مقتلالحسين باشد (همان، ص 277).
59 نجاشى، همان، ص 372، ش 1015؛ شيخ طوسى، الفهرست، ص 208 – 209، ش 600. اگرچه عنوان كتاب المقتل، عنوان عامى است، اما با توجه به آنكه اين عنوان بيشتر بر مقتل امام حسيناطلاق شده است، به گمان قوى، مقصود از عنوان ياد شده، مقتل امام حسينباشد.
60 بر گرفته از بلعمى، تاريخ نامة طبرى.
61 نسخة مخطوط اين اثر در دارالكتب قاهره به شمارة 1245 نگه دارى مىشود (طباطبايى، همان، ص 548، ش 708).
62 حاكم نيشابورى، المستدرك على الصحيحين، ج 3، ص 177.
63 نجاشى، همان، ص 303، ش 827.
64 شيخ طوسى، الفهرست، ص 242، ش 714؛ بن شهرآشوب، معالم العلماء، ص 150، ش 766. وى از مقتل الحسين شيخ طوسى با عنوانمختصر فى مقتل الحسين ياد كرده است.
65 طباطبايى، اهل البيت فى المكتبة العربيه، ص 548؛ عبدالجبار رفاعى، معجم ما كتب عن الرسول و اهل البيت، ج 8، ص 74.
66 براى نمونه: كاشفى، روضة الشهداء، ص 260، 315، 327، 338، 340، 360، 371، 420، 427، 440، 445 و 473.
67 براى نمونه صفحات 205، 260، 269، 287 289، 295، 364، 381 و 391 از كتاب روضة الشهداء به ترتيب مقايسه شود با صفحات283، 335، 350 (از جلد اول) و 11 – 14، 17، 46 – 47، 64 – 65 و 82 – 83 (از جلد دوم) مقتل خوارزمى.
68 ر. ك: كاشفى، همان، ج1، ص 259، 271، 297 و 353.
69 مقايسه شود صفحات 299، 315 316، 337، 344 و 346 از روضة الشهداء به ترتيب با صفحة 338 (جلد اول) و صفحات 31، 35 و37- 38 (جلد دوم) مقتل خوارزمى.
70 منتجب الدين على بن بابويه رازى، الفهرست، ص 119، ش 457.
71 اسماعيل پاشا بغدادى، هدية العارفين، ج2، ص 404 و همو، ايضاح المكنون فى الذيل على كشف الظنون عن اسامى الكتب و الفنون، ج2، ص 540 و سيدعبدالعزيز طباطبايى، همان، ص546، ش704. البته طباطبايى، نام او را مجير الدين ثبت كرده است، اما اسماعيل پاشا، محبرنوشته است.
72 تصحيح غلام رضا مجد طباطبايى، تهران، شركت انتشارات علمى و فرهنگى، 1373، 109 صفحه.
73 شيخ آقا بزرگ، الذريعه، ج 22، ص 32.
74 رسول جعفريان، تاريخ تشيع در ايران از آغاز تا طلوع دولت صفويان، ص 605.
75 كاشفى، همان، ص 261، 330، 349، 351، 360، 380 – 381، 385، 392، 394 – 395، 402، 411، 421 و 427.
76 همان، ص 455، 474 و 491.
77 شمس الدين محمد ذهبى، تذكرة الحفاظ، ج4، ص 1452. اما به گفتة طباطبايى، ابن رجب حنبلى ذيل كتاب طبقات الحنابله (ج2، ص275) و عمر رضا كحاله در معجم المولفين (ج5، ص 218) نام كتاب او را مصرع الحسين نگاشتهاند (اهلالبيت فى المكتبة العربيه، ص 548، ش705).
78 جواد شُبّر، ادب الطفّ او شعراء الحسين، ج1، ص 59.
79 شيخ طوسى، اختيار معرفة الرجال، ج2، ص 574، ح 508.
80 ابن نديم، الفهرست، ص 275.
81 آقا بزرگ تهرانى، همان، ج 20، ص 293 و طباطبايى، همان، ص 463.
82 آقا بزرگ تهرانى، همان، ج 20، ص 293.
83 ابن نديم، همان، ص 146 – 148 و محمد بن عمران مرزبانى خراسانى، الموشح، ص 5.
84 اين اثر به همت محقق گرانمايه، سيد محمدرضا حسينى جلالى از كتاب ياد شده فراهم، تحقيق و در شمارة دوم از فصلنامة تراثنا، سال1406 ق به چاپ رسيده است.
85 البته در رسالة ياد شده از 107 نفر به عنوان شهيد نام برده شده كه ناشى از غلط چاپى است، چرا كه نام زهير بن قين از قلم افتاده است و دوقاتل او، شهيد به حساب آمده است.
86 همان، ص 150.
87 سعد بن عبد الله اشعرى قمى، المقالات و الفرق، ص 71 و خويى، معجم رجال الحديث، ج 9، ص 262.
88 بيروت، عالم الكتب، ج1، ص 171 – 173.
89 حميد بن احمد بن محمد مُحَلّى، الحدائق الوردية فى مناقب الائمة الزيديّه، ج1، ص 207 – 212. البته محلى، برخى از مطالب مربوط بهبرخى از شهدا و گزارش پايانى صفحة آخر رساله را نياورده است.
90 ياقوت بن عبدالله حموى، معجم الادباء، ج 17، ص 41؛ محمد بن شاكر بن احمد كتبى (764 ق)، فوات الوفيات، ج2، ص 175 و ذهبى، سير اعلام النبلاء، ج 7، ص 302.
91 رجال النجاشى، ص 320.
92 ر. ك: وقعة الطف (مقتل ابى مخنف)، با مقدمه و تحقيق محمد هادى يوسفى غروى، ص 19.
93 ابنابى الحديد، شرح نهجالبلاغه، ج 1، ص 147.
94 عبدالله مامقانى، تنقيح المقال، ج 2، شماره 9992.
95 نجاشى، همان، ص 320.
96 طبرى، تاريخ الامم و الملوك، ج4، ص 264.
97 همان، ج 6، ص 39.
98 تاريخ اليعقوبى، ج2، ص 326.
99 وقعة الطف، تحقيق محمد هادى يوسفى غروى، ص 16.
100 براى نمونه مىتوان به دو گزارشى كه ابن شهرآشوب درباره حوادث روز عاشورا، به نقل از ابومخنف و او نيز از فرد مجهولى به نام جلودىنقل كرده است (مناقب آل ابى طالب، ج4، ص 65 – 66) اشاره كرد كه ضمن عجيب بودن دو گزارش ياد شده، در تاريخ طبرى و مقاتل الطالبيين والارشاد شيخ مفيد وجود ندارد.
101 وقعة الطف، مقدمه، ص 22 – 29.
102 سيد على مير شريفى، «ابومخنف و سرگذشت مقتل وى»، فصلنامة آينة پژوهش، ش 2، 1369، ص 34؛ سيد حسن امين، مستدركاتاعيان الشيعه، ج 6، ص 255.
103 ميرشريفى، همان، ص 38 و سيد حسن امين، همان، ج6، ص 257.
104 ميرشريفى، همان، ص 36 و سيد حسن امين، همان، ج6، ص 256.
105 اين مقتل به همت محقق محترم، استاد محمدهادى يوسفى غروى از منابع اوليه جمعآورى و تحقيق شده و توسط مركز انتشارات اسلامىوابسته به جامعه مدرسين چاپ شده است. همچنين چاپ جديد آن با اضافات و اصلاحات در سال 1385 توسط انتشارات مجمع جهانى اهلبيتمنتشر شده است.
106 محمد مهدى جعفرى، تشيع در مسير تاريخ، ص 254 – 255.
107 شمس الدين محمد بن طولون، الائمة الاثنا عشر، ص 138.
108 مسعودى، مروج الذهب و معادن الجوهر، ج4، ص 27؛ ذهبى، ميزان الاعتدال، ج4، ص 305 و ابن عماد حنبلى، شذرات الذهب فىاخبار من ذهب، ج3، ص 27.
109 ابن نديم، همان، ص 108 و ذهبى، تذكرة الحفاظ، ج 8، ص 343.
110 نجاشى، همان، ص 435.
111 چاپ اول، طائف، مكتبة الصديق، 1414ق.
112 البته به يك اعتبار بايد جلد دوم را جلد سوم حساب كرد، از اين رو كه يك جلد نيز با تحقيق آقاى محمودى در سيرة نبوى چاپ شده است.
113 همان، تحقيق سهيل زكّار و رياض زركلى، ج 3، ص 368 و 412.
114 همان، ص 409.
115 همان، ص 417.
116 همان، ص 415.
117 همان، ص 368.
118 همان، ص 413 – 414، 416 و 424.
119 همان، ص 411.
120 همان، ص 371.
121 ابن نديم، الفهرست، ص 86.
122 ابوحنيفه دينورى، الاخبار الطوال، ص 227 – 262.
123 همان، ص 229، 243، 245، 247، 254، 257، 259 – 260 و 262.
124 همان، ص 260.
125 همان، ص 235.
126 همان، ص 259.
127 تاريخ اليعقوبى، ج 2، ص 243 – 246.
128 شيخ آقا بزرگ تهرانى، الذريعه، ج22، ص 23.
129 طباطبايى، اهل البيت فى المكتبة العربيه، ص 537.
/پایان قسمت اول/
منبع: تاریخ در آینه پژوهش، تابستان 1386، شماره 14.
سيري در مقتلنويسي و تاريخنگاري عاشورا از آغاز تا عصر حاضر (2)
چكيده
پژوهش حاضر در دو مقطع كلي به شناسايي و معرفي مقاتل و نگاشتههاي مربوط به تاريخ عاشورا از آغاز تا عصر حاضر ميپردازد. در مقطع نخست در دو بخش سامان يافته كه در بخش اول آن به شناسايي و معرفي فهرستوار مقاتل از آغاز تا قرن هفتم پرداخته و در بخش دوم، آثار موجود در تاريخ عاشورا تا قرن هفتم به صورت توصيفي معرفي شده است. اما مقطع دوم كه درباره مقاتل و نگاشتههاي قرن هشتم تا چهاردهم است، نيز شامل دو بخش است. در بخش نخست، پس از بيان يك مقدمه، به شناسايي و معرفي چند اثر مهم از قرن هشتم تا عصر حاضر پرداخته و در بخش دوم مهمترين آثار قرنهاي اخير كه نقش بسزايي در تحريف و ارائه گزارش نادرست و جعلي و در برخي موارد، افسانهاي، درباره قيام عاشورا داشتهاند، شناسايي و معرفي شده است. چنانكه در شماره پيشين گفته شد، به سبب گستردگي اين پژوهش، اين نوشتار در سه قسمت، ارائه ميشود. قسمت نخست آن كه مربوط به مقطع نخست (از آغاز تا قرن هفتم و شامل دو بخش) است، در شماره پيشين چاپ شد و ادامه آن، يعني قسمت دوم، در اين شماره به چاپ ميرسد. اما قسمت سوم آن كه مربوط به مقطع دوم است، در شماره بعدي به چاپ خواهد رسيد.
واژگان كليدي:امام حسين عليهالسلام، عاشورا، مقتلنگاري و قرن دوم تا هفتم.
اشاره
چنانكه گفته شد، بخش دوم مقطع نخست، به معرفي توصيفي آثار موجود در تاريخ عاشورا تا قرن هفتم، اختصاص دارد كه به سبب طولاني بودن اين بخش، ادامه آن در اين شماره، به چاپ ميرسد. و از هشتمين اثر آغاز ميشود:
8 . تاريخ الرسل و الامم و الملوك، ابوجعفرمحمد بن جرير طبري (م 310 ق)
طبري ذيل حوادث سالهاي 60 و 61 ق حوادثي را كه منجر به واقعه عاشورا شد، شرح داده است. بخش بزرگ گزارش عاشورا در اين اثر، مرهون گزارشهاي مقتلالحسين ابومخنف است. وي اين گزارشها را به واسطه هشام بن محمد بن سائب كلبي، شاگرد ابومخنف، از وي نقل كرده است. اسناد طبري در اين باره چنين است: «قال هشام بن محمد عن ابيمخنف» يا «قال هشام، قال ابومخنف» و يا «حدثتُ عن هشام، عنابيمخنف…».1 افزون بر اين، طبري از خودِ مقتل هشام نيز بهره بسيار برده و برخي گزارشها را كه هشام از غير ابومخنف نقل كرده، آورده است.2 در حقيقت، هشام همه كتاب يا بيشتر روايات ابومخنف را با اضافاتي كه از طرق ديگر داشته، به صورت كتابي تدوين و تنظيم كرده، آنگاه يك قرن بعد، طبري از آن بهره كامل برده است.
طبري گزارشهاي واقدي را نيز ناديده نگرفته است.3 همچنين وي بر اساس روايت عمار دُهني، مطالبي از امام باقر عليهالسلام در خصوص مرگ معاويه و بيعتخواهي وليد بن عتبه (حاكم مدينه) از امام حسين عليهالسلام تا بازگشت اهل بيت به مدينه و عزاداري بنيهاشم در اين شهر، در دو بخش آورده4 كه منبع مكتوب آن نامشخص است. طبري در بخش نخست نقل ياد شده، ابتدا گزارش واقعه را از ابتدا تا پايان شهادت مسلم بن عقيل به اختصار از عمار دهني نقل كرده و سپس تفصيل آن را به نقل از ابومخنف آورده است.5
مجموع گزارشهاي حادثه كربلا در تاريخ طبري با عنوان «استشهاد الحسين» با تحقيق سيد جميلي به ضميمه رساله رأس الحسين ابنتيميه چاپ شده است.6 همچنين گزارشهاي طبري درباره قيام امامحسين عليهالسلام به اهتمام حجتاللّه جودكي ترجمه و تصحيح و با عنوان قيام جاويد: گردانيده مقتل الحسين ابيمخنف چاپ شده است.7
9. تاريخنامه طبري، ابوعلي بلعمي (قرن چهارم)
بلعمي، گزارش واقعه كربلا را با عنوان «خبر پادشاهي يزيد بن معاويه» آغاز كرده و با گزارشي درباره فرستادن اسراي اهلبيت عليهمالسلام به مدينه توسط يزيد، پايان داده است.8 با آنكه مشهور است كه تاريخ بلعمي ترجمه فارسي تاريخ طبري است، اما چنانكه متن اين اثر خود گواه است با يك بررسي اجمالي، به سهولت ميتوان دريافت كه اين اثر، ترجمه تمام و دقيق گزارشهاي طبري نيست، بلكه ترجمه و برداشت اختصار گونه از تاريخ طبري همراه با افزودههايي از سوي مترجم است. از اين رو در همين بخش مورد بحث، يعني گزارش قيام امام حسين عليهالسلام، شاهد گزارشهايي هستيم كه به هيچ رو در متن تاريخ طبري وجود ندارد، چنانكه او مدعي است كه امام حسين عليهالسلام به پيشنهاد و ابتكار ابنعباس، مسلم بن عقيل را روانه كوفه كرد!9 يا سن طفل شيرخوار امام عليهالسلاميك سال بوده10 يا بدن مطهر امامحسين عليهالسلامبي سر و پا(!) به همراه ديگر شهدا، سه روز روي زمين كربلا افتاده بود11 و يا گزارش محل دفن امام حسين عليهالسلام، حضرت علياكبر و حضرت عباس را نگاشته است،12 حال آنكه چنين گزارشهايي را به هيچ رو نميتوان در تاريخ طبري يافت و تنها مورد آخر در گزارش شيخ مفيد در الارشاد آمده است.13
نكته آخر آنكه بخش مربوط به امامحسين عليهالسلام از تاريخنامه طبري، به اضافه گزارش قيام مختار و خونخواهي وي از روي نسخهاي كه از قرن ششم بر جاي مانده، با عنوان قيام سيدالشهداء حسين بن علي عليهالسلام و خونخواهي مختار چاپ شده است.14
10. كتاب الفتوح؛ ابومحمد احمد بن اعثم كوفي (م 314 ق)15
ابناعثم كوفي در كتابش با عنوان الفتوح به بيان حوادث تاريخ اسلام پس از رحلت پيامبر، بهويژه جنگها و فتوحات خلفا و حاكمان اسلامي بر اساس تسلسل زماني حوادث، پرداخته است. وي به مناسبت بيان حوادث سال 60 و 61 ق متناسب با ساختار كتاب خود، به نهضت عاشورا پرداخته است. به سبب اهميت اين حادثه، وي حدود 157 صفحه (يعني حدود يك دهم) از كتاب خود را به گزارش اين حادثه اختصاص داده است. ابناعثم گزارش قيام عاشورا را با عنوان «ابتداء أخبار مقتل مسلم بن عقيل و الحسين بن علي و ولده و شيعته» آغاز كرده16 و با گزارش بازگرداندن محترمانه اسراي اهلبيت به مدينه توسط يزيد، به پايان رسانده است.17
سبك تاريخنگاري ابناعثم همانند يعقوبي و دينوري، بدون ذكر سند و تركيبي و در برخي موارد، قصهپردازي و داستانسرايي است،18 از اين رو گزارشهاي او را درباره واقعه عاشورا، بايستي با احتياط و با مقابله و مقايسه با اخبار ابومخنف در تاريخ طبري و الارشاد شيخ مفيد و گزارشهاي مورخاني همانند بلاذري و دينوري بررسي كرده و در صورت عدم تعارض و مخالفت، به آن اعتنا كرد. با اين همه، اين اثر از منابع مهم و كهن تاريخي است كه در طول زمان، شيعه و سني به آن استناد كردهاند. براي نمونه، برخي از اخبار المناقب ابنشهرآشوب و بحارالانوار و بسياري از مطالب مقتل الحسين عليهالسلام خوارزمي، از اين كتاب گرفته شده است.
همچنين برخي از گزارشهاي ابناعثم، از ارزش خاصي برخوردار است، زيرا وي در نقل آن بر همه مورخان، پيشي گرفته است، همانند گزارش متن وصيتنامه امام حسين عليهالسلام به محمد حنفيه و جمله مشهور حضرت درباره فلسفه قيام خويش: «و اني لم أخرج أشرا و لا بطرا و…».19
از ديگر گزارشهاي ارزشمند او نقل خطبه انقلابي و پرشور حضرت زينب در نكوهش كوفيان هنگام اسارت در كوفه است كه ابناعثم پس از ابن ابيطيفور20 (م 280 ق)، دومين ناقل اين خطبه است. همچنين ابناعثم در ارائه گزارش احتجاج پيرمرد شامي با امام سجاد هنگام ورود اسرا به شام و مجاب شدن پيرمرد و توبه كردن وي،21 بر تمام مورخان و مقتلنويسان، تقدم دارد و به نظر ميرسد كه شيخ صدوق (م 381 ق) هم كه بعدها آن را نقل كرده،22 از ابناعثم گرفته است. همچنين كهنترين منبع موجود درباره خطبه امامسجاد عليهالسلام در مجلس يزيد نيز اين كتاب است.23 هماينطور وي برخي از اخبار را درباره آگاهي امام حسين عليهالسلام از شهادتش آورده است. يكي از اين موارد، جريان خواب امام حسين عليهالسلامكنار قبر جدش پيامبر صلياللهعليهوآله در مدينه است كه طي آن رسولخدا صلياللهعليهوآله به حضرت فرمود:
به زودي ميبينم كه تو در سرزمين كربلا به دست گروهي از امتم كشته خواهي شد، در حالي كه تشنه هستي و سيراب نميشوي.24
افزون بر اين، ابناعثم، أخبار مربوط به پيشگويي ملائكه و پيامبر صلياللهعليهوآله و حتي خبري از كعبالاحبار يهودي درباره شهادت امام حسين عليهالسلام را آورده است.25 اين در حالي است كه چنين گزارشهايي در منابع متقدم و يا معاصر ابناعثم، كمتر و در حد اشاره، به چشم ميخورد.
ترجمه كتاب الفتوح
كتاب الفتوح در قرن ششم (596 ق) از آغاز دوران خلافت ابوبكر تا پايان حادثه عاشورا به قلم و انشاي محمد بن احمد مستوفي هروي26 ترجمه شده كه چندي پيش تصحيح و منتشر شده است.27 از آنجا كه مترجم، تمايلات شيعي داشته، برخي از تعابير و باورهاي شيعي را در ترجمه افزوده است.28
بخش پاياني اين ترجمه، مربوط به حادثه عاشورا از آغاز تا فرجام آن است و با متن اصلي تفاوتهايي دارد كه با بررسي و تطبيق متن اصلي و ترجمه، اين تفاوتها دانسته ميشود. براي نمونه، در جريان آگاهي ابن زياد ازحفر چاه توسط امامحسين عليهالسلام در كربلا، مترجم گزارش كيفيت حفر چاه را توسط حضرت همانند خوارزمي آورده است كه در گزارش ابناعثم نيست.29 محتمل است گزارش ياد شده يا در نسخه موجود از فتوح نزد مترجم بوده و يا وي اين گزارش را از مقتل خوارزمي گرفته و در تكميل گزارش ابناعثم، به متن ترجمه افزوده است. همچنين مترجم، افرادي مانند مالك بن اوس مالكي30 و عمرو بن خباوه31 را از اصحاب امام حسين عليهالسلامدانسته كه نهتنها در گزارش ابناعثم از آنان نام برده نشده، بلكه در هيچ منبع معتبري، ياراني به نامهاي ياد شده براي امام عليهالسلامگزارش نشده است. نكته آخر در اين باره آنكه بخش مربوط به امامحسين عليهالسلام اين ترجمه، با عنوان قيام امام حسين عليهالسلام (برگزيده از كتاب الفتوح) به صورت مستقل چاپ شده است.32
11. العقد الفريد؛ احمد بن محمد بن عبد ربّه اندلسي (م 328 ق)
ابنعبد ربّه اندلسي به مناسبت بيان حوادث سال 61 ق چند صفحهاي از نگاشته خود را به قيام عاشورا اختصاص داده33 و به اختصار به سير قيام امام حسين عليهالسلام از آغاز تا پايان پرداخته است. نكته قابل توجه در اين نگاشته، اخبار مورخان و مقتلنويساني است كه او از آنها بهره برده است. وي آغاز گزارش خود را از مقتل قاسم بن سلام هروي كه از بين رفته، به واسطه شخصي به نام علي بن عبدالعزيز نقل كرده است. سپس از محدثان، مورخان و نسبشناساني، همانند زبير بن بكار (به واسطه علي بن عبدالعزيز)، ضحاك بن عثمان خزاعي، شعبي (به نقل از يحيي بن اسماعيل) و حسن بصري (به نقل از ابوالحسن مدائني) اخباري را آورده است. از گزارشهاي خلاف مشهور ابن عبد ربّه كه از قاسم بن سلام نقل كرده، جريان ديدار امام عليهالسلام با عبداللّه بن مطيع در راه مكه است كه وقتي وي از حضرت سؤل ميكند كجا ميروي؟ حضرت ميفرمايد: به عراق، چون از سوي آنان بيش از يك بار (شتر) برايم نامه (دعوت) آمده است!34 در حالي كه ـ چنانكه نگاشته خواهد شد ـ دعوت عراقيان، چند روز پس از اقامت حضرت در مكه بوده است.
12. كتاب المحن؛ ابوالعرب محمد بن احمد بن تميم تميمي (م 333 ق)
نويسنده اين اثر، گزارشي درباره شهادت امام حسين عليهالسلام، بهويژه حوادث خارقالعاده پس از آن، از قبيل پديدار شدن سرخي در آسمان و برآمدن خون از زير سنگها، آورده است.35 شش صفحه نخست گزارش وي، همان گزارش قاسم بن سلام است كه ابن عبد ربّه نيز آن را نقل كرده است.
13. مروج الذهب و معادن الجوهر؛ ابوالحسن علي بن حسين بن علي مسعودي (م 346 ق)
مسعودي، مورخ و جغرافيدان مشهور قرن چهارم از نوادگان عبداللّه بن مسعود،36 صحابي بزرگ رسولخدا صلياللهعليهوآله است. او به مناسبت گزارش حوادث سال 61 ق چند صفحهاي از اثر خود را به گزارش واقعه كربلا اختصاص داده است.37 اگرچه گزارش او درباره واقعه عاشورا همان گزارشهاي مشهور منابع كهن است، اما برخي از گزارشها را تنها او آورده است. براي نمونه، تاريخ ورود مسلم بن عقيل را به كوفه، پنجم شوال نگاشته است.38 همچنين آمار اصحاب امام عليهالسلام را هنگام روانه شدن به كربلا به همراه سپاه حرّ، پانصد سوار و حدود صد پياده،39 و آمار شهداي كربلا را 87 نفر نوشته است.40
14. البدء و التاريخ؛ مطهر بن طاهر مقدسي (م پس از 355 ق)
نويسنده اين اثر نيز مباحثي چون بيعت ستاندن يزيد، سفر مسلم به كوفه، واقعه كربلا و اشعار يزيد هنگام چوب زدن بر لبان امام حسين عليهالسلامرا در چند صفحه از تاريخ خود آورده است.41
15. مقاتل الطالبيين؛ ابوالفرج اصفهاني ( م 356 ق)
از ميان شيعيان غير امامي نيز، ابوالفرج اصفهاني (م 356ق) كه اُموي نسب و گرايش شيعي داشته،42 با تدوين كتاب مقاتل الطالبيين، ضمن نقل روايات مسند درباره قيامها و كشتههاي خاندان ابوطالب، حدود 38 صفحه را به مقتل امام حسين عليهالسلام و اهلبيت و اصحاب او و نيز اسارت خاندانش اختصاص داده است.43
در گزارش ابوالفرج از مقتل امام حسين عليهالسلام، ابتدا اسامي و چگونگي شهادت 23 تن از شهداي بنيهاشم (با احتساب امام حسين عليهالسلام) آمده، و در ادامه، چگونگي شهادت مسلم بن عقيل در كوفه با تفصيل بيشتر گزارش شده است. وي در نهايت، جريان شهادت امام حسين عليهالسلام و سپس گوشههايي از گزارشهاي مربوط به اسارت اهلبيت حضرت را آورده و در مجموع، بناي وي بر ايجاز و عدم تفصيل بوده است.
ابوالفرج اخبار مربوط به حادثه كربلا را از راوياني چند نقل كرده، اما بخش اصلي حادثه، يعني شهادت امام حسين عليهالسلام و مقدمات آن را از ابومخنف نقل كرده است و در واسطههاي ميان او و ابومخنف، گاه نام نصر بن مزاحم منقري،44 و گاه نام ابوالحسن مدائني45 آمده است. وي رواياتي نيز از امام سجاد، امام باقر و امام صادق عليهمالسلام در اين زمينه نقل كرده است.46 در برخي موارد، همچون گزارش چگونگي شهادت حضرت چند روايت را تركيب كرده و پس از ذكر سندها، يك جا، به نقل متن آنها پرداخته است. شيوه روايي و تأكيد بر نقل اسناد توسط ابوالفرج موجب شده كه امكان نقد سندي در روايات او فراهم شود، و نيز از اين ناحيه، امكان احياي اثر از بين رفته ابومخنف در مقتل نيز (تا حدي كه ابوالفرج از او نقل كرده) امكانپذير شده است. ابوالفرج در برخي موارد، اشعاري نيز از شعراي مرثيهسرا، همچون كميت بن زيد اسدي47 و سليمان بن قته48 آورده است.
16. شرح الاخبار في فضائل الائمة الاطهار عليهمالسلام؛ قاضي نعمان تميمي مغربي (م 363 ق)
از ديگر شيعيان كه در اين قرن، روايات مربوط به مقتل امام حسين عليهالسلام را نقل كرده، قاضي نعمان بن محمد تميمي مغربي است. وي در كتاب خود با عنوان شرح الاخبار في فضائل الائمة الاطهار عليهمالسلام بيش از پنجاه روايت درباره شهادت امامحسين عليهالسلام و حادثه عاشورا و وقايع پس از آن نقل كرده است.49
قاضي نعمان پيشينه غير شيعي داشته و از پيروان مذهب مالكيه50 (و به قولي حنفيه)51 بود ه و سپس به تشيع گراييده است، ولي در اينكه تشيع وي امامي بوده يا اسماعيلي، ميان شرح حال نويسان اتفاق نظر نيست. بسياري از عالمان شيعي و برخي از شرح حال نويسانِ غير شيعي او را شيعه امامي دانستهاند، اما به سبب تقيه از دولت فاطمي، اين امر را در نوشتههايش بروز نميداده است، و از اين رو از امامان پس از امام صادق عليهالسلام با كنيههاي مشترك ياد كرده است.52
وي ابتدا رواياتي را كه مربوط به اصل شهادت امام حسين عليهالسلام و إخبار پيامبراكرم صلياللهعليهوآله و اميرالمؤنين عليهالسلاماز اين امر است، نقل كرده و سپس سير حركت حضرت از مدينه تا كربلا، شهادت مسلم در كوفه، مواجهه و شهادت حضرت و وقايع پس از آن، همچون اسارت اهلبيت عليهمالسلام و مجلس ابنزياد و يزيد را آورده است. او درباره اينكه علياكبر آيا امام سجاد عليهالسلامبوده يا خير، دو قول نقل كرده و نيز در اينكه تعداد اصحاب امام عليهالسلام 72 نفر بوده يا كمتر، دو احتمال مطرح كرده است. بنا به نقل وي، قاتل امام عليهالسلام، سنان بن انس نخعي بوده و قاطع رأس حضرت، خولي. معرفي اسامي شهداي اهلبيت امام عليهالسلام، از ديگر بخشهاي گزارشهاي او در مقتل است. گزارشهاي وي معمولاً مسند است، اما به اين صورت كه بخشي از سند را نقل و بخش ديگر را به اسناد راوي واميگذارد.
17. الإرشاد في معرفة حجج اللّه علي العباد؛ محمد بن محمد بن نعمان، معروف به «شيخ مفيد» (م 413 ق)
شيخ مفيد در فصل مربوط به امام حسين عليهالسلام، پس از اميرالمؤنين عليهالسلام، بيشترين حجم از كتاب خود (يعني حدود 109 صفحه،53 نزديك به يك هفتم) را به شرح حال و زندگي حضرت و واقعه عاشورا اختصاص داده است كه اين ميزان عنايت و پرداختن وي به اين موضوع، اهميت سترگ اين واقعه را نزد او ميرساند. او ـ چنانكه خود تصريح كرده است ـ گزارش واقعه كربلا را از هشام كلبي (چنانكه گفته شد او نيز به نوبه خود بيشتر از مقتل استادش ابومخنف نقل كرده است)، مدائني و غير اين دو آورده است.
با مطالعه و بررسي اجمالي گزارش شيخ مفيد اين نكته به سهولت روشن ميشود كه در بيشتر موارد، گزارشهاي تاريخ طبري را با حذف اسناد و رعايت اختصار آورده است. اين نكته با مقايسه گزارشهاي وي با گزارشهاي طبري كه با ذكر سند آورده شده قابل پيگيري و اثبات است. نكته شايان توجه در گزارشهاي شيخ مفيد، افزودههايي است كه در گزارشهاي طبري نميتوان يافت. براي نمونه، گزارش كيفيت نبرد و شهادت حضرت عباس54 يا تعيين محل دفن حضرت علياكبر، شهدا و حضرت عباس55 را تنها شيخ مفيد نگاشته و در گزارش طبري موجود نيست.
18. مقتل الامام الحسين عليهالسلام من كتاب تاريخ الخلفاء؛ (نويسنده مجهول قرن سوم تا پنجم) تحقيق رسول جعفريان
در سال 1968م در مسكو كتابي با عنوان تاريخ الخلفاء از نويسندهاي ناشناخته به صورت عكسي چاپ شد كه بخشي از آن به مناسبت پرداختن به خلافت يزيد، درباره واقعه كربلاست. چنانكه محقق آن بر اين باور است، نثر اين اثر با قرن سوم و چهارم متناسب و گزارش آن با متون اصيل كهن سازگار است. نويسنده اين كتاب، با بهرهگيري از منابع كهن معتبر، گزارش اين واقعه را با حذف اسناد، به اختصار و به صورت تركيبي و در برخي موارد، با اندكي تغيير در تعابير آورده كه البته گزارش و نكته جديدي در آن ديده نميشود. وي تنها در گزارش گفتوگو و احتجاج امام سجاد عليهالسلامبا ابنزياد، از حميد بن مسلم (يكي از سپاهيان دشمن و حاضر در مجلس ابنزياد كه ابومخنف با واسطه سليمان بن ابيراشد، از او بسيار روايت كرده است) نام برده است.56 نويسنده در پايان گزارش مقتل امام حسين عليهالسلام، مينگارد: ما درباره حسين عليهالسلام و مقتل او، سخن را بسط داديم، گرچه در مقايسه با آنچه راويان در اين باره نگاشتهاند، اندك است. دليل تفصيل ما آن بود كه مانند چنين حادثهاي در پيش و پس از اسلام اتفاق نيفتاده و گمان ما آن است كه در ساير اديان نيز تا زمان ما چنين چيزي رخ نداده و حتي نزديك به آن هم، صورت نگرفته است.57
19. تجارِب الامم و تعاقب الهِمَم؛ ابو علي مسكويه رازي (م 421 ق)
ابوعلي مسكويه، به مناسبت پرداختن به حوادث عصر خلافت يزيد بن معاويه، بيش از چهل صفحه از كتاب خود را به واقعه عاشورا اختصاص داده است. او در اين بخش، به همان اخباري كه طبري در تاريخ خود از ابومخنف و راويان ديگر درباره اين حادثه آورده است، اكتفا كرده و به شيوه تركيبي و حذف اسناد، اين حادثه را از آغاز بيعتستاني يزيد تا پايان بازگرداندن اسراي اهلبيت عليهمالسلام به مدينه، به اختصار، گزارش كرده است.58
20. الاستيعاب في معرفة الاصحاب؛ ابوعمر يوسف بن عبداللّه بن محمد بن عبدالبرّ قرطبي (م 463 ق)
ابن عبد البرّ قرطبي، حدود پنج صفحه از اثر خود را به ترجمه و شرح حال امام حسين عليهالسلامو برخي از اخبار نهضت عاشورا اختصاص داده است.59 يكي از نكاتي كه نويسنده به آن پرداخته، گزارش يحيي بن معين است كه از قول كوفيان نقل كرده كه كشنده امام حسين عليهالسلام، عمر سعد بود. وي در توجيه سخن كوفيان نوشته است اينكه قاتل عمر سعد دانسته شده از اينروست كه وي با اين شرط كه حكومت ري به او برسد، به عنوان فرمانده سپاه ابن زياد، مأمور جنگ با حسين بن علي عليهالسلامشد.60 گزارشهايي كه ابن عبدالبر درباره امام حسين عليهالسلام و حادثه عاشورا آورده، به جز نقل چند روايت فقهي از حضرت، اخبار مشهوري است كه در منابع ديگر آمده و نكته جديدي ندارد.
21. روضة الواعظين؛ محمد بن فتال نيشابوري (م 508 ق)
ابنفتال نيشابوري، اين اثر را در قالب مجلس سامان داده است. وي چندين مجلس را به زندگي و حوادث عصر ائمه عليهمالسلاماختصاص داده است كه در اين ميان، قيام عاشورا را در قالب يك مجلس، گزارش كرده است.61 وي عمده گزارشهاي خود را در اين باره از دو كتاب الإرشاد شيخ مفيد و الأمالي شيخ صدوق نقل كرده است، به اين ترتيب كه گزارش شهادت امام حسن عليهالسلام و تحرك شيعه در عراق تا پيوستن حر بن يزيد به امام حسين عليهالسلامرا از ارشاد شيخ مفيد به اختصار بيان كرده است.62 اما در ابتداي گزارش خود، گفتوگوي عبداللّه بن حوزه با امام عليهالسلامو احتجاج حضرت تا شهادت حضرت قاسم را از امالي شيخ صدوق آورده،63 سپس دوباره گزارش شهادت طفل شيرخوار و شهادت امام عليهالسلام تا اسب تازاندن بر بدن حضرت را از شيخ مفيد به اختصار نقل كرده است.64 و از آن پس، از آغاز گزارش به خون ماليدن اسب يال و پيشانيش را به خون بدن امام عليهالسلام و حضور اسراي اهلبيت عليهمالسلام در كوفه و شام و احتجاجات آنان با ابن زياد و يزيد را با جابهجايي و حذف برخي از اخبار، از امالي آورده است65 و سرانجام، گزارش بازگرداندن محترمانه اهلبيت عليهمالسلام را به مدينه به دستور يزيد و عزاداري بنيهاشم را در مدينه مجددا از شيخ مفيد به اختصار نقل كرده است.66 همچنين ابنفتال سه صفحه آخر67 و نيز دو صفحه آغازين68 اين مجلس را به چندحديث و گزارش اختصاص داده است كه برخي از آنها را ميتوان در ارشاد و امالي يافت.
22. إعلام الوري بأعلام الهُدي؛ فضل بن حسن طبرسي (م 548 ق)
شيخ طبرسي شرح حال زندگي امام حسين عليهالسلام و حادثه عاشورا را در 59 صفحه و ضمن پنج فصل آورده است.69
فصل اول: تاريخ تولد و مدت عمر امام عليهالسلام. فصل دوم: بيان دلايل امامت حضرت و اينكه از سوي پدر و برادرش بر امامت ايشان تصريح شده است. فصل سوم: بيان برخي از خصائص، مناقب و فضايل آن حضرت. فصل چهارم: مختصري از اخبار خروج حضرت بر يزيد و مقتل وي. فصل پنجم: تعداد فرزندان و اسامي آنان.
اگرچه او تصريح نكرده كه گزارش واقعه عاشورا را از شيخ مفيد گرفته است، اما با بررسي و مقايسه گزارش وي و شيخ مفيد، به سهولت دانسته ميشود كه تمام گزارش شيخ مفيد را در اين باره به اختصار و با اندكي تغيير در برخي از تعابير و عبارات، نقل كرده و تنها در پايان گزارش، ديدگاه شيخ مفيد را درباره محل دفن اصحاب امام حسين عليهالسلام، آورده است.70
23. مقتل الحسين عليهالسلام؛ موفق بن احمد خوارزمي (م 568 ق)
ابوالمؤد موفق71 بن احمد بن محمد72 بكري مكي حنفي معروف به «اخطب خوارزم»، فقيه، خطيب، قاضي، اديب و شاعر، ملقب به «صدر الائمه»، «اخطب خوارزم»73 و «خليفه الزمخشري» حدود سال 484 ق ديده به جهان گشود74 و در سال 568 ق بدرود حيات گفت.75
درباره مذهب خوارزمي بايد گفت با توجه به آنكه در عصر وي مذهب شايع در خراسان بزرگ و ماوراءالنهر، از جمله منطقه خوارزم مذهب «حنفي» بوده است، خوارزمي نيز اين مذهب را در فروع، اختيار كرده است. يكي از شواهد قوي بر مذهب او كتاب مناقب ابيحنيفه اوست كه در فضايل ابوحنيفه نوشته و در آن به مدح و ثناي وي، در قالب قصيدهاي طولاني پرداخته است. البته او در اصولِ اعتقادات، اشعري بوده است، با اين همه او به تشيع متمايل و علاقهمند به اهلبيت عليهمالسلام نيز بوده است، چراكه افزون بر نگارش مقتل الحسين عليهالسلام، كتابهاي ديگري همانند فضائل اميرالمؤنين معروف به المناقب، كتاب ردّ الشمس لأميرالمؤنين عليهالسلام، كتاب قضايا اميرالمؤنين عليهالسلام و الأربعين في مناقب النبي الأمين و وصية اميرالمؤنين عليهالسلامنگاشته است.
مقتل الحسين عليهالسلام خوارزمي، كتابي تاريخي روايي است كه بيشتر روايات و گزارشهاي تاريخي آن، با سلسله سند بيان شده است. بيشتر مطالب اين اثر از فصل نهم تا پايان فصل يازدهم (كه از جريان بيعتخواهي معاويه براي يزيد آغاز شده و با شهادت آن حضرت و يارانش در كربلا به پايان ميرسد) برگرفته از كتاب الفتوح ابناعثم است كه خود بارها به اين موضوع در كتابش تصريح كرده است. وي در برخي موارد پس از نقل گزارش ابناعثم، حديث يا گزارش ديگري را بر آن افزوده و سپس ادامه گزارش ابناعثم را آورده است: «قال احمد بن اعثم الكوفي».76 گزارشهاي افزوده شده معمولاً گزارشهايي است كه خوارزمي به طور مسند از مشايخ خود نقل كرده است.
برخي از مشايخ روايت خوارزمي كه در اين اثر از آنان بسيار نقل كرده است، عبارتاند از: جاراللّه محمود بن عمر زمخشري (م 538 ق)، ابومنصور شهردار بن شيرويه ديلمي (م 558 ق)، حسن بن احمد عطّار همداني (م 544 ق) و ابوالحسن علي بن احمد عاصمي.
فصلهاي مقتل خوارزمي
كتاب مقتل الحسين عليهالسلام يك سرآغاز و پانزده فصل دارد كه در يك مجلد دو جلدي گرد آمده است. جلد اول اين كتاب، شامل ده فصل و بخش اول فصل يازده است و جلد دوم، بخش دوم فصل يازده و چهار فصل ديگر را در بردارد. عناوين اين فصلها چنين است:
جلد اول: 1. برخي از فضائل پيامبر صلياللهعليهوآله، 2. فضائل خديجه دختر خويلد، 3.فضائل فاطمه دختر اسد پسر هاشم پسر عبد مناف مادر اميرالمؤنين علي بن ابيطالب عليهالسلام، 4. نمونهاي از فضائل اميرالمؤنين عليهالسلام، 5. فضائل فاطمه زهرا عليهاالسلامدختر رسولخدا صلياللهعليهوآله، 6. فضائل حسن و حسين عليهماالسلام، 7. فضائل اختصاصي حسين عليهالسلام، 8. پيشگويي رسولخدا صلياللهعليهوآله از حسين عليهالسلام و احوال وي، 9. آنچه بين حسين عليهالسلام و بين وليد بن عتبه و مروان بن حكم در مدينه، در زمان حيات معاويه و بعد از مرگش، روي داد، 10. آنچه از سرگذشت حسين عليهالسلام كه در مدت اقامتش در مكه اتفاق افتاد و آنچه از نامههاي كوفيان به دست او رسيد و فرستادن مسلم بن عقيل به كوفه و قتل او در اين شهر، 11. خروج حسين بن علي عليهالسلام از مكه به سوي عراق و حوادث و اتفاقاتي كه بين راه رخ داد و فرودش در سرزمين طف (بخش اول).
جلد دوم: كشته شدن امام حسين عليهالسلام (بخش دوم)، 12. عقوبت و مجازات قاتل حسين عليهالسلام، 13. برخي از مرثيههايي كه درباره حضرت سروده شده است، 14. زيارت حضرت و فضيلت آن، 15. انتقام مختار بن ابيعبيد ثقفي از كشندگان حسين عليهالسلام. همچنين خوارزمي در پايان اين فصل، به جريان كشته شدن مصعب و عبداللّه پسران زبير، پرداخته است.
خوارزمي و ابناعثم
چنانكه نگاشته شد، خوارزمي در نگارش واقعه كربلا تا پيش از روز عاشورا، بيشترين بهره را از كتاب الفتوح ابناعثم برده است، اما گزارشهاي وي در مقايسه با اخبار ابناعثم، اضافات، كاستيها و تفاوتهايي از جهات ديگر دارد كه به نظر ميرسد اين امر، معلول سه عامل بوده است: اول، آنكه فتوح ابناعثم نسخههاي متعدد و تا اندازهاي متفاوت از يكديگر با اضافات و كاستيهايي داشته است. شاهد بر اين ادعا، اختلاف نسخههاي موجود كنوني با نقلهاي خوارزمي از ابناعثم است. نمونه بارز در اين باره، تفاوتهاي اشعار آورده شده به مناسبت حوادث مختلف در فتوح ابناعثم با مقتل خوارزمي از جهت كمي و محتوايي است. همچنين احتمال دارد برخي از اضافات مقتل خوارزمي به اين علت باشد كه نسخهاي كاملتر از فتوح نزد خوارزمي بوده است.
دوم، آنكه خوارزمي، خطيب و اهل منبر بوده است كه با تأثيرپذيري از چنين منصب و حرفهاي، به تغيير كمّي و در برخي موارد، تغيير كيفي گزارشهاي ابناعثم با نقل به معناي آنها كرده است تا گزارشهاي اين حادثه، منطقيتر، قابل پذيرشتر و جذابتر براي خواننده باشد. البته اين كار در بسياري از موارد تا حدي بوده كه موجب تحريف اصل جريان نشود.
سوم، آنكه طبيعت بسياري از حوادث و قضاياي تاريخي آن است كه وقتي گرد و غبار گذشت زمان بر آنها مينشيند و نويسندگان قرنهاي بعدي پا به عرصه حيات علمي گذاشته و به بازنگاري آن ميپردازند، در نتيجه چنين فاصله زماني از زمان حادثه، اضافات و شاخ و برگهايي بر اصل حادثه ميافزايند كه در گزارشهاي اوليه، وجود ندارد.
24. مقتل الحسين عليهالسلام؛ ابوالحسن احمد بن عبداللّه بن محمد بكري (قرن پنجم و ششم)
بكري، رساله كوتاهي درباره امامحسين عليهالسلام نگاشته است كه نسخهاي از آن با عنوان حديث وفاة سيدنا الحسين عليهالسلام در كتابخانه دانشگاه قرويين شهر فاس در مراكش ضمن مجموعهاي (به شماره 575 / 3، ص 77 ـ 86) نگهداري ميشود.77
رجالنويسان اهلسنت، بكري را نكوهش كرده و از او به «كذّاب دجال»،78 «قَصّاص» و دروغگوتر از مسيلمه كذاب، تعبير كردهاند.79 ابنحجر افزوده است كه از كتابهاي مشهورش، كتاب الذروه في السيرة النبويه است كه در آن هر جنگي از جنگهاي عصر پيامبر صلياللهعليهوآله را كه گزارش كرده است، يا اصل آن را نادرست روايت كرده و يا گزارشهاي نادرست بر آن افزوده است.80
اگرچه رساله مقتل الحسين بكري مختصر است، اما به نظر ميرسد سبك نگارش داستاني ادبي نويسندگاني، همانند بكري در قرن پنجم و ششم كه تاريخ صدر اسلام را در قالب كتاب الذروه في السيرة النبويه به اين شيوه روايت كرده است آغاز مهمي در روايت كردن تاريخ عاشورا هرچند به اختصار، به اين سبك بوده است.
25. ترجمه ريحانة رسولاللّه صلياللهعليهوآله، الإمام الحسين عليهالسلام (من تاريخ مدينه دمشق)؛ ابوالقاسم علي بن حسن هبة اللّه شافعي، معروف به «ابنعساكر دمشقي» (م 571 ق)
ابنعساكر به مناسبت پرداختن به شرح حال بزرگان و افراد برجسته كه در دمشق ساكن بوده يا به اين شهر و اطراف و نواحي آن آمدهاند، به شرح حال امام حسين عليهالسلامپرداخته است.81 وي در شرح حال 150 صفحهاي درباره امام حسين عليهالسلامو حادثه عاشورا، در مجموع، 402 روايت و گزارش آورده كه مضمون بسياري از آنها تكراري است. اين اثر، نظم و تبويب مناسبي ندارد و در مواردي، اخبار برخي از موضوعات و عناوين، به صورت پراكنده آمده است.82 نكته شايان توجه درباره اين نگاشته آنكه ابنعساكر در گزارش مختصر خود از سير قيام امام حسين عليهالسلام، بخشي از آغاز گزارش مقتل امام حسين عليهالسلام ابنسعد83 را با همان سلسله اسناد وي نقل كرده است.84 افزون بر اين، او برخي گزارشهاي ديگر مقتل وي را به صورت پراكنده در لابه لاي نگاشته خود آورده است.85
اما نكتهاي كه درباره كميت و كيفيت محتوايي اين اخبار و گزارشها و رويكرد خاص ابنعساكر در انتخاب و چينش آنها حائز اهميت است، آن كه وي اولاً: اخبار و گزارشهايي را بيشتر گزينش كرده و آورده است كه اطلاعات تاريخي كمتري در باره اين واقعه داشته و بيشتر به مسائل حاشيهاي و كمارزش پرداخته است، ثانيا: چنانكه گفته شد، بسياري از مضامين اين اخبار، چندين بار تكرار شده است، چندانكه حدود صد روايت مربوط به روز و سال ولادت و شهادت، مدت عمر، نام و كنيه امام86 و بيش از 120 روايت، يعني بيش از يك چهارم آنها درباره مناقب و فضايل حضرت87 است كه بسياري از روايات اين دو دسته، تكراري است. بيش از سي روايت، مربوط به پيشگوييهاي پيامبر صلياللهعليهوآله و اميرالمؤنين عليهالسلام درباره كشته شدن امام حسين عليهالسلام،88 بيش از ده روايت درباره منع حضرت توسط برخي از افراد سرشناس از رفتن به كوفه،89 بيش از بيست روايت درباره شرح قيام امام حسين عليهالسلامو خطبههاي حضرت در روز عاشورا،90 بيش از بيست خبر درباره حوادث خارقالعاده و غريب پس از شهادت امام،91 بيست خبر درباره كيفرها و بلايايي كه قاتلان امام عليهالسلامدر دنيا به آن مبتلا شدند92 و باقي گزارشها، اخبار پراكندهاي درباره موضوعات مختلف است.
چنانكه ملاحظه ميشود، ابنعساكر در مقايسه با حجم اين ترجمه، اخبار اندكي، يعني تنها كمي بيش از بيست خبر به شرح قيام و شهادت امام حسين عليهالسلام و يارانش و مهمتر از همه، هدف و فلسفه قيام حضرت اختصاص داده است، چراكه او به اقتضاي آنكه دمشقي و ساكن شام بوده است، همانند بسياري از مورخان شامي، اموي مسلك بوده كه از بنياميه جانبداري خاصي كرده و در مقابل، به خاندان پيامبر صلياللهعليهوآله چندان عنايت و محبتي نداشتهاند. از اين رو چنانكه بايسته است به شرح جنايات و ستمهايي كه بنياميه بر امام حسين عليهالسلام، خاندان و يارانش، در اين واقعه روا داشتند، نپرداخته است.
نكته آخر آنكه در قرن هشتم، مِزّي93 (م 742 ق) و ذهبي94 (م 748 ق) بخشي از نگاشتههاي خود را به اخبار مربوط به زندگي و قيام امام حسين عليهالسلام اختصاص دادهاند كه بسياري از گزارشهاي آنان همان گزارشهاي ابنعساكر است.
26. مناقب آل ابيطالب؛ ابوعبداللّه محمد بن علي بن شهرآشوب (م 588 ق)
ابن شهرآشوب به مناسبت پرداختن به شرح زندگاني، مناقب و فضايل امام حسين عليهالسلام، بخشي از مباحث اين باب را به گزارش مقتل امام حسين عليهالسلام اختصاص داده است. وي پس از اختصاص چند فصل به معجزات، مناقب و مكارم اخلاق حضرت، حوادث خارقالعاده پس از شهادت حضرت، برخي از اخبار مربوط به اظهار علاقه و محبت پيامبر صلياللهعليهوآله به ايشان و بيان تاريخ ولادت و القاب حضرت، به گزارش واقعه عاشورا پرداخته است.
چنانكه از نام اين كتاب پيداست، اين اثر نوشتهاي تاريخي نيست، بلكه نويسنده درصدد جمعآوري و گزارش اخباري درباره مناقب و فضايل امامان عليهمالسلامبوده است كه در كنار آن به برخي از حوادث عصر آنان ـ بدون توجه چنداني به ترتيب زمان وقوع آنها ـ اشاره كرده است. او در قسمتي كه به مناقب و فضايل امام حسين عليهالسلام پرداخته، به سبب اهميت قيام عاشورا، بيشترين مطالب خود را به اين موضوع اختصاص داده است. البته به سبب اجتناب از تفصيل و تطويل كتابش، اين حادثه را به اجمال و اختصار گزارش كرده و علاوه بر اينكه در مواردي، ترتيب حوادث را چندان رعايت نكرده، به سبب گزينش برخي از حوادث نيز به بسياري از حوادث، اشاره نكرده است.
وي رواياتي را از امام سجاد، امام باقر، امام صادق و امام رضا عليهمالسلام در باره زندگي، مناقب و حادثه عاشورا و مقتل امام حسين عليهالسلام آورده است. افزون بر اين، او از منابعي چون انساب الاشراف بلاذري، تاريخ طبري، مقتل ابنبابويه، فضائل العشره ابوالسعادات، حلية (الاولياء) ابونعيم اصفهاني و از افرادي همانند ابومخنف، شعيب بن عبدالرحمان خزاعي، سيد جرجاني، ابن مهدي مامطيري، عبداللّه بن احمد بن حنبل، شاكر بن غنمه و ابوالفضل هاشمي، گزارشهاي اين باب را روايت كرده است.
چند نكته درباره اخبار و گزارشهاي ابن شهرآشوب، شايان توجه و تأمل است:
اول، آنكه او تنها كسي است كه پس از ابناعثم، ناقل سخن معروف امام حسين عليهالسلام يعني «اني لم اخرج بطرا و لا اشرا …» است، البته با اين تفاوت كه او اين سخن مشهور را پاسخ حضرت (نه وصيتنامه به محمد حنفيه) به افرادي همانند محمد حنفيه، عبداللّه بن مطيع و ابنعباس دانسته كه خواستند حضرت را از رفتن به عراق بازدارند.95
دوم، آنكه اگرچه ابن شهرآشوب برخي از اخبار ابومخنف را آورده است، اما او در چند مورد نيز اخباري را به ابومخنف نسبت داده96 كه افزون بر آنكه مضمون آنها نامعقول و غيرقابل پذيرش است، در اخبار به جاي مانده از ابومخنف در منابع معتبر و كهن، موجود نيست. از اين رو به نظر ميرسد اخبار جعلي منسوب به ابومخنف در عصر ابنشهر آشوب رايج بوده كه وي برخي از آنها را نقل كرده است.
سوم، آنكه اگرچه نويسنده تصريح نكرده كه گزارش مبارزه و رجز اصحاب امامحسين عليهالسلام را از فتوح ابناعثم گرفته است، اما با اندكي بررسي و مقايسه بين دو گزارش، و شباهت بسيار گزارش ابنشهر آشوب با گزارش ابناعثم، به سهولت دانسته ميشود كه ابن شهرآشوب در نگارش اين قسمت از گزارش خود، از كتاب ابناعثم بهره برده است.97
چهارم، آنكه ابن شهرآشوب تنها گزارشگر متقدم برخي از گزارشها درباره اين واقعه است كه برخي از آنها را نميتوان پذيرفت. براي نمونه، او آمار كشتههاي دشمن را به دست امام حسين عليهالسلام (به جز مجروحان) 1950 نفر نگاشته است98 كه به هيچ رو نميتوان آن را پذيرفت. همچنين او گزارش شهادت حضرت عباس را متفاوت از شيخ مفيد و به گونهاي ديگر نوشته است كه به نظر ميرسد بعدها اين گزارش با اضافات و شاخ و برگهايي، در نگاشتههاي قرنهاي بعد آورده شده و محتواي مرثيه و روضه حضرت عباس در عصر كنوني شده است، در حالي كه اضافات ياد شده مأخذ معتبري ندارد.
پنجم، آنكه اين اثر، كهنترين منبع رجزهاي حضرت عباس و برخي از رجزهاي امام حسين عليهالسلام99 در روز عاشوراست كه در هيچ يك از منابع متقدم بر اين نگاشته، نيامده و خود او مأخذ مشخصي براي اين رجزها بيان نكرده است. اين رجزها سالهاست كه در محافل و منابر، از شهرت خاصي برخوردار است.
27. المنتظم في تاريخ الامم و الملوك؛ ابوالفرج عبدالرحمان بن علي بن محمد ابنجوزي (م 597 ق)
ابنجوزي به مناسبت حوادث سال 60 و 61 ق بخشي از نگاشته خود را به تاريخ واقعه عاشورا اختصاص داده است.100 عمده شيوه گزارش او تركيبي و با حذف اسناد است و اخبار او شباهت زيادي به گزارشهاي طبري در اين باره دارد. البته او در مواردي نيز برخي از اخبار متفرقه را با اسنادش آورده است.101
28. الكامل في التاريخ؛ عزالدين ابوالحسن علي بن ابي الكرم، معروف به «ابن اثير» (م 630 ق)
ابن اثير سه قرن پس از طبري، كتاب الكامل في التاريخ را نگاشت و ـ چنانكه خود در مقدمه يادآورنده است ـ102 بيشترين نقلهاي او در اين كتاب (تا آخر قرن سوم) برگرفته از تاريخ طبري است. او در حوادث سال 60 و 61 ق گزارش مقتل امامحسين عليهالسلام را از گزارشهاي طبري گرفته و به اختصار و با حذف اسناد نگاشته است.103 البته او ـ چنانكه باز در مقدمه كتابش يادآور شده ـ104 برخي از گزارشها را در لابهلا105 يا در پايان گزارش مقتل امام حسين عليهالسلام بر گزارش طبري افزوده است.106
همچنين ابن اثير در اثر ديگرش به نام اسد الغابه في معرفة الصحابه پنج صفحه از اثر خود را به اخباري درباره تاريخ ولادت، شهادت و برخي از مناقب امامحسين عليهالسلامو شرح مختصري از قيام حضرت اختصاص داده است.107 وي درباره قاتل امام حسين عليهالسلام پس از نقل چند قول، ميگويد: صحيح آن است كه سنان بن انس، حسين بن علي عليهالسلام را كشت.108
29. مثيرالاحزان؛ نجمالدين جعفر بن محمد بن جعفر بن ابيالبقاء هبهاللّه بن نما، مشهور به «ابننما حلي» (م 645 ق)109
ابننما اين اثر را درباره واقعه عاشورا در سه مقصد، تدوين و تنظيم كرده است: مقصد نخست، درباره امور پيش از نبرد روز عاشورا، از قبيل تاريخ ولادت امام حسين عليهالسلام و پيشگويي رسولخدا صلياللهعليهوآله از شهادت حضرت و سير حوادث نهضت عاشورا از مرگ معاويه و بيعتخواهي يزيد و خروج امام عليهالسلام از مدينه تا ورود به كربلا و همچنين شرح فعاليتها و قيام مسلم بن عقيل است. مقصد دوم، به بيان مختصر حوادث روزهاي اقامت در كربلا و شب و روز عاشورا و كيفيت نبرد و جانبازي و شهادت اصحاب و بنيهاشم و در نهايت، شهادت امام حسين عليهالسلامو برخي از حوادث پس از شهادت حضرت اختصاص يافته است. مقصد سوم، درباره امور پس از شهادت و شرح اسارت اهلبيت به كوفه، شام و بازگشت به مدينه است.
خوانساري نگاشته است كه شهيد ثاني احتمال داده است كه مثير الاحزان و اثر ديگر او با عنوان ذوب النضار از آثار او نباشد، بلكه نگاشته نوه او كه همنام او بوده باشد،110 اما علامه سيدمحسن امين اين سخن را مردود دانسته و گفته است كه اساسا معلوم نيست كه او نوهاي، همنام خود داشته است.111
30. الحدائق الورديه في مناقب الائمة الزيديه؛ حميد بن احمد بن محمد محلّي (م 652 ق)
محلّي از علما و انديشمندان زيديه، در اين اثر به تناسب بحث از اماماني كه قيام مسلحانه بر ضد حاكمان زمان خود كردهاند، نزديك به پنجاه صفحه112 از حجم نگاشته خود را به گزارش قيام امام حسين عليهالسلام اختصاص داده است. او پس از بيان اخباري درباره ولادت، ويژگيها، صفات و مناقب حضرت، قيام عاشورا را به اختصار و بر اساس اخبار مشهور گزارش كرده است. از نكات شايان توجه در گزارش وي، يادآوري اسامي شهداي كربلاست كه با مقايسه آن با گزارش فضيل بن زبير در اين باره، معلوم ميشود كه او بخش عمده آن را بدون اشاره به اينكه از فضيل گرفته از نگاشته وي نقل كرده است. از گزارشهاي ديگر وي، بيان حوادث پس از شهادت امام عليهالسلام و بردن اسراي اهلبيت عليهمالسلام به كوفه و شام و احتجاجات آنان و در نهايت، بازگشتشان به مدينه است. وي همچنين جريان زيارت قبر امام حسين عليهالسلامتوسط جابر و عطيه عوفي و تخريب قبر حضرت توسط متوكل را گزارش كرده است. چند صفحه آخر گزارش محلّي، نقل اشعار برخي از شاعران در رثاي امام حسين عليهالسلاماست. از گزارشهاي قابل توجه وي، تعيين سال ولادت حضرت علياكبر است. وي دو سال مانده از خلافت عثمان، يعني سال 33 ق را سال ولادت وي دانسته است.113 اين در حالي است كه برخي منابع متقدم، همانند مقاتل الطالبيين، تنها به دنيا آمدن حضرت علياكبر در روزگار خلافت عثمان را (بدون تعيين سال آن) گزارش كردهاند. در مجموع ميتوان گفت: نويسنده در گزارش حوادث پس از شهادت امام عليهالسلام، بيشتر متأثر از كتاب مقتل الحسين خوارزمي است.
31. تذكرة الخواص من الأمه بذكر خصائص الائمه عليهمالسلام؛ يوسف بن قزغلي بغدادي، معروف به «سبط ابن جوزي» (م 654 ق)
سبط ابن جوزي نزديك به يك سوم از جلد دوم اين كتاب را در قالب باب نهم، به شرح زندگاني و قيام امام حسين عليهالسلام اختصاص داده است.114 وي در آغاز پس از آنكه به كنيه، القاب و تاريخ ولادت حضرت اشاره كرده، برخي از اخبار مربوط به منزلت و جايگاه خاص حسنين عليهماالسلام را نزد رسولخدا صلياللهعليهوآله و نيز برخي از گزارشها را درباره مواضع امام حسين عليهالسلامدر برابر خليفه دوم و مروان آورده است. او سپس ذيل عنوان «ذكر سيرته مختصرا» به اخبار نهضت كربلا كه با مرگ معاويه و بيعتستاني يزيد آغاز ميگردد پرداخته است. يكي از گزارشهايي كه تنها وي آن را به تفصيل آورده است، گزارش محتواي نامه يزيد به ابنعباس مبني بر بازداشتن امام حسين عليهالسلام از قيام، و پاسخ ابن عباس به وي است.115 او در ادامه، به جريان قيام و شهادت مسلم در كوفه، رفتن امام حسين عليهالسلام به عراق و شهادت حضرت و يارانش، و اسامي شهداي بنيهاشم پرداخته است. وي درباره كشنده امام حسين عليهالسلامچندين قول را بيان كرده و سپس گفته است كه صحيحتر آن است كه سنان بن انس نخعي با مشاركت شمر، حضرت را كشتند.
بحث بعدي سبط ابن جوزي درباره بردن اسرا به همراه سرها به كوفه و شام است. او درباره مكان دفن سر امام عليهالسلام پنج قول بيان كرده و در پايان نگاشته است كه هر جا كه سر و پيكر او باشد، او در قلبها و دلها جاي داشته و در اعماق دلها و خاطرهها زنده است.116 برخي از مطالب ديگر اين باب عبارتاند از: برخي از مراثي درباره حسين عليهالسلام، بيان سرخي كه پس از شهادت حضرت در آسمان ظاهر شد و آنچه به آن ملحق ميشود، نامه يزيد به ابنعباس (پس از شهادت امام عليهالسلام) و پاسخ وي، فرزندان حسين عليهالسلام، عقوبت كشندگان و انتقام از ستمكاران حسين عليهالسلام (و قيام توّابين و مختار و قتل ابنزياد) و فصلي درباره (جواز لعن) يزيد بن معاويه.
يكي از گزارشهاي قابل توجه در اين كتاب، كيفيت شهادت طفل شيرخوار به روايت هشام كلبي (شاگرد ابومخنف) است كه با گزارشهاي منابع متقدم اين تفاوت را دارد كه چون طفل شيرخوار از تشنگي گريه ميكرد، امام عليهالسلام او را روي دستش گذاشته و خطاب به سپاه عمر سعد فرمود: «اي قوم، اگر بر من رحم نميكنيد، بر اين طفل رحم كنيد»، پس مردي از سپاه دشمن تيري به طفل زد و او را كشت… .117
نكته شايان توجه ديگر درباره اين اثر آنكه برخي از مقاتلي كه اكنون موجود نيست و تنها برخي از اخبار آن در برخي آثار مورخان متقدم آمده است، نزد سبط ابنجوزي موجود بوده و او برخي از اخبار آنها را نقل كرده است، چنانكه در چند جا از مقتل الحسين محمد بن هشام كلبي،118 واقدي،119 مدائني،120 ابن ابيالدنيا،121 اخباري را نقل كرده است. اين نكته، حاكي از آن است كه مقاتل ياد شده تا قرن هفتم و پيش از يورش مغول به بلاد اسلامي، موجود بوده است.
32. دُرَرالسِمْط في خبر السِبْط؛ محمد بن عبداللّه بن ابيبكر قضاعي، معروف به «ابن أبار بلنسي» (م 658 ق)
اين اثر، مرثيهاي منثور براي امام حسين عليهالسلام و خاندانش است، چنانكه اثر ديگر او معادن اللجين في مراثي الحسين عليهالسلام مرثيهاي منظوم در اين باره است. نثر اين كتاب، پيچيده، مسجع و داراي آرايههاي ادبي، و انشاي آن به سبك مقامات بوده و متن آن، مختصر است. اين اثر در 126 صفحه با پاورقيهاي مصحح و محقق آن چاپ شده است كه مصحح آن تا صفحه 60 (در قالب پنجاه صفحه) به شرح زندگي و جايگاه علمي او و اين كتاب پرداخته است. از 66 صفحه باقيمانده، حدود نيمي از آن، پاورقي است. بنابراين، متن كتاب بيش از سي صفحه نيست كه از اين مقدار، حدود پانزده صفحه آن درباره امام حسين عليهالسلاماست.122
مطالب اين كتاب، عنوان ندارد و تنها هر قسمت با عنوان «فصل» از قسمت ديگر جدا شده است. نويسنده در بحث از قيام عاشورا، به نامهنگاري كوفيان و روانه شدن مسلم به كوفه و خروج امام از مكه و رفتن به سوي كوفه و ملاقات با حر و در نهايت، شهادت حضرت اشاره كرده است. ستايشهاي او از امام حسين عليهالسلامو در مقابل، نكوهشهاي وي از يزيد، برخي را به اين گمان واداشته است كه او شيعه بوده است.123 در اوايل قرن يازده، ابوجمعه سعيد بن مسعود ماغوسي (م 1016 ق)، با بهره گرفتن از پانصد كتاب، شرحي را براي اين اثر با عنوان نظم الفرائد الغررفي سلك فصول الدرر نوشت.124
33. ترجمة الامام الحسين عليهالسلام (من كتاب بغية الطلب في تاريخ حلب) ؛ كمالالدين عمر بن احمد بن ابيجراده حلبي، مشهور به «ابن عديم» (م 660 ق)
اين اثر 248 حديث و گزارش درباره امام حسين عليهالسلام و عاشورا دارد و از كتاب مفصل ابنعديم، توسط برخي از محققان معاصر، استخراج، تصحيح و تحقيق شده است. ساختار روايي اين ترجمه از نظر موضوعات و مباحثاش، به جز بخش مقتل آن، همانند اثر ابنعساكر است، البته ـ چنانكه نويسنده خود تصريح كرده ـ همه بخش مقتل اين اثر را از كتاب الاخبار الطوال دينوري گرفته است.125
34. الملهوف علي قتلي الطفوف؛ علي بن موسي بن جعفر بن طاووس (م 664 ق)
سيد ابن طاووس ساختار و فصول اين اثر را همانند ابننما در سه مسلك، مشابه عناوين مثير الأحزان تدوين و نگارش كرده است: مسلك نخست، امور متقدم بر جنگ؛ مسلك دوم، شرح نبرد روز عاشورا و امور نزديك به آن؛ مسلك سوم، حوادث پس از شهادت.
وي هدف از نگارش چنين كتابي را به همراه داشتن زائران امام حسين عليهالسلام كتاب مقتلي ضميمه مصباح الزائر و جناح المسافر بيان كرده است تا آنان را از داشتن مقتل ديگري بينياز كند. همچنين او اين مقتل را به اختصار نوشته است تا متناسب با تنگي وقت زائران باشد.126 از نظر وي، هر كس از ترتيب و نگارش اين كتاب آگاه شود، به سبب اختصار و حجم اندك آن، تفاوت و امتيازش را در مقايسه با آثار ديگر، درك ميكند.127
اگرچه ابن طاووس ـ به ادعاي خود ـ در نگارش و تدوين چنين اثري با ساختار و ويژگيهاي ويژه خود، گوي سبقت را از ديگران ربوده است،128 اما اخبار و گزارشها و شيوه گزينش و چينش مطالبش شباهتهاي بسياري با مثير الأحزان ابننما دارد، چندان كه به يقين ميتوان گفت يكي از ديگري گرفته است، اما اينكه كدام يك برگرفته از ديگري است، داوري در اين باره در بدو امر، مشكل به نظر ميرسد. البته برخي قراين حاكي از آن است كه ابنطاووس از ابننما گرفته است، هرچند ابنطاووس نهتنها در هيچ جاي اين اثر به اين نكته اشاره نكرده، بلكه ـ چنانكه گفته شد ـ او در جاي ديگر گفته است هيچ كس بر او در نگارش چنين كتابي سبقت نگرفته است. يكي از شواهد چنين ديدگاهي آن است كه ابنطاووس، ملهوف را در دوره جواني خويش نگاشته، و به طور طبيعي وي در اين زمان، از بضاعت و احاطه علمي چنداني نداشته است تا چنين اثري را سامان دهد، از اين رو محتمل است كه نگاشتهاي همانند مثير الأحزان در دسترس او بوده و او با بهرهگيري از ساختار و محتواي مطالب و اخبار آن، اثر خود را نگاشته باشد.
همچنين اين ادعا را ميتوان با اندكي بررسي و مقايسه بين گزارشهاي اين دو اثر از نظر محتوا و نوع چينش مطالب، تقويت كرد، چراكه گزارشهاي ابننما مفصلتر و پايبندتر به گزارشهاي كهن از جهت عبارات و تعابير است، اما گزارشهاي ابنطاووس در بسياري موارد، مختصر و برخي از عبارات، تعابيرِ خودِ نويسنده است.
يكي از گزارشهاي منحصر به فرد سيد ابنطاووس، حديث مشهور «مشيت» يا همان گزارش گفتوگوي ميان محمد حنفيه و امام حسين عليهالسلام هنگام خروج حضرت از مكه است و دو جمله مشهور حضرت از قول رسولخدا صلياللهعليهوآله: يكي، «ان اللّه شاء أن يراك قتيلا» در بيان اينكه چرا او از مكه خارج ميشود؟ و ديگري، «ان اللّه شاء أن يراهنّ سبايا» در پاسخ اينكه چرا حضرت زنان را همراه خود ميبرد؟129
اگرچه اين گزارش در هيچ منبع موجود متقدم بر ملهوف نيامده است، اما بنابر برخي از نسخههاي ملهوف، ابنطاووس اين گزارش را از منبع كهني به نام «اصل احمد بن حسين بن عمر بن بريده» كه اساسا اصل ياد شده از شخص ديگري به نام محمد بن داود قمي بوده، نقل كرده است.130
افزون بر اين، برخي از گزارشهاي اين نگاشته، برگرفته از مقتل خوارزمي است كه ـ چنانكه گفته شد ـ خوارزمي نيز از فتوح ابناعثم گرفته است، چنانكه جمله مشهور «ما رايت الاّ جميلا»131 منسوب به حضرت زينب عليهاالسلام، برگرفته از مقتل خوارزمي است كه او نيز از ابناعثم گرفته است.
35. كشف الغمه في معرفة الائمه عليهمالسلام؛ علي بن عيسي اِرْبِلي (م 692 ق)
اربلي اين اثر را در قرن هفتم و به منظور گزارش تاريخ امامان عليهمالسلام نگاشته و بخشي از مطالب اثر خود را كه نزديك به يك چهارم جلد دوم است132 به شرح زندگي امامحسين عليهالسلام و قيام عاشورا (در قالب دوازده فصل و يك بحث درباره امور واقع شده پس از شهادت حضرت) اختصاص داده است. عناوين فصول چنين است: 1. در ولادت امام حسين عليهالسلام، 2. در نسب حضرت، 3. در نامگذاري وي، 4. در كنيه و لقب او، 5. در آنچه از پيامبر در حق و درباره امامتش وارد شده است، 6. در شجاعت و بزرگواري حضرت، 7. در بخشش او، 8. در بيان سخن او، 9. فرزندان وي، 10. عُمر حضرت، 11. در خروج حضرت به سوي عراق، 12. در كشته شدن وي.
بنابر گفته خودش، جلد نخست اين كتاب را كه مربوط به زندگاني پيامبر صلياللهعليهوآله و اميرالمؤنين عليهالسلام است، در سال 678 ق133 و جلد دوم آن را كه مربوط به زندگي حضرت زهرا عليهاالسلام و امامان ديگر است در سال 687 ق به پايان رسانده است.134 وي در نگاشته خود از منابعي، از قبيل مقتل الحسين واقدي، ترجمة الحسين و مقتله ابنسعد، كتاب الفتوح ابناعثم، الارشاد شيخ مفيد، حلية الاولياء ابونعيم اصفهاني، تاريخ مواليد الائمه عليهمالسلام و وفياتهم ابنخشاب، مطالب السؤول محمد بن طلحه شافعي، معالم العترة الطاهره عبدالعزيز بن اخضر جنابذي (گنابادي) و… بهره برده است. البته بسياري از مطالب اين بخش را از دو منبع اخير، نقل كرده است.
از آنجا كه شيوه نگارش اربلي گردآوري اخبار از منابع مختلف است، تنظيم مطالب آن نيز با توجه به منبع مورد استفاده، تفاوت دارد. براي مثال، در برخي موارد، سلسله راويان خبر را آورده و در مواردي مطالب را به شيوه تركيبي آورده است. نثر اربلي، مسَجَّع و اديبانه است. او در برخي موارد نيز بخشي از نگاشته كتاب مطالب السؤل ابنطلحه شافعي را كه نثر او نيز مسجّع و اديبانه است، نقل كرده و مطالب خود را پيش يا پس از او، همانند قلم و نثر وي آورده است.135
او در چند جا، اشعاري را از ديوان ابومخنف آورده است136 كه معلوم ميشود در آن عصر، ديواني منسوب به ابومخنف نزد وي بوده و او از آنجا نقل كرده است، چنانكه در جاي ديگر گفته است كه ابومخنف شعر معروف «غدر (كفر) القوم و قدما رغبوا» را در ديوانش نياورده است.137
36. الكامل في السقيفه؛ (كامل بهائي) حسن بن علي بن محمد بن علي بن حسن طبري، مشهور به «عمادالدين طبري» (زنده تا 701 ق)
طبري چنانكه خود گفته است اين اثر را نزديك به دوازده سال، تدوين و نگارش كرده و در سال 675 ق آن را به پايان رسانده است.138 اين كتاب در 28 باب كه هر بابي شامل چند فصل است، فراهم آمده است. او فصول پاياني كتاب، يعني فصل هفدهم و هيجدهم را از باب بيست و هفتم، و شش فصل اول از هفت فصل باب بيست و هشتم را در قالب 34 صفحه، به گزارش واقعه كربلا از آغاز تا فرجام، اختصاص داده است.
او در گزارش اين واقعه، بدون آنكه سخني از منابع مورد استنادش به ميان آورد، عمدتا همان گزارشهاي مشهور منابع كهن را آورده است، اما در مواردي، برخي از گزارشها را آورده كه در منابع كهن يافت نميشود. براي نمونه، وي در گزارش خروج امام حسين عليهالسلام از مدينه، نوشته است كه حسين عليهالسلام همه بنيهاشم را به جز محمد حنفيه، بر250 شتر سوار كرده و به قيس بن سعد بن عباده گفت كه با دويست نفر از عقب وي بيايد تا اگر مأموران حاكم مدينه درصدد دستگيري آنان باشد، آنان به همراه حضرت بر فرستادگان حاكم مدينه يورش برده و همگي را بكشند!139 همچنين جريان بريدن سر امام از قفا،140 دفن بدن حر بن يزيد رياحي توسط خويشانش در محل شهادتش،141 گزارش قول ديگر درباره دفن شهدا توسط يهوديان ساكن در نزديكي كربلا،142 ورود اسراي اهلبيت عليهمالسلام در شانزدهم ربيعالاول143 و وفات حضرت امكلثوم در دمشق144 از ديگر گزارشهاي منحصر به فرد طبري است.
نتيجه گيري
از بررسي آثار مربوط به واقعه عاشورا كه در اين مقطع نگاشته شد، اين نتيجه بهدست ميآيد كه مقاتل و آثاري كه از قرن دوم تا هفتم نگاشته شده از نظر قدمت، اعتبار و اتقان گزارش، از ارزش و اعتبار، برخوردار هستند. اين امر از آن روست كه مورخان اوليه تاريخ عاشورا، همانند ابومخنف، هشام كلبي و…، واقعه عاشورا را در قالب روايت و با ذكر اسناد، گزارش كردهاند. البته به تدريج مورخاني همانند بلاذري، دينوري، يعقوبي و شيخ مفيد پاي به عرصه وجود گذاشتند كه به سبب رعايت اختصار، ضمن مطالعه و بررسي در اخبار متعدد و مفصل، و گاه ناهمخوان و متناقض در تاريخ عاشورا، ضمن گزينش، تلفيق و تركيب و حذف تفاصيل و اسناد آنها، گزارشهاي مربوط به اين واقعه را به اختصار روايت كردند، البته با مقايسه گزارشهاي اين دسته از مورخان با اخبار مورخان و مقتلنوسان اوليه، همگوني و همسويي ميان اين دو نوع روايت، در بيشتر موارد ديده ميشود. در اين ميان، برخي از مورخان همانند ابناعثم كوفي ـ به سبب استعداد و ذوق خاص خويش در داستانسرايي و قصهپردازي ـ برخي اخبار را درباره اين حادثه افزوده است كه در گزارشهاي كهن، يا اساسا وجود ندارند و يا با آن تفصيل و در قالب قصهپردازي، نميتوان يافت. از اينرو بايستي در بهرهگيري از اين گونه روايات، با احتياط رفتار كرد. اما به هر تقدير، عمده منابع تاريخ عاشورا تا قرن هفتم، از اعتبار و ارزش قابل توجهي برخوردارند. اما از قرن هشتم به بعد، به سبب استيلاي ويرانگر و فرهنگسوز مغولان بر قلمرو حكومت اسلامي، و نابودي بخش بزرگي از ميراث علمي مسلمانان و بهويژه شيعه كه از جمله، برخي از منابع معتبر تاريخ عاشورا بود و اعتماد و بهرهگيري بسياري از مورخان اين مقطع از منابع ضعيف و غير قابل اعتماد، در كنار رو آوردن به نقل داستانها و افسانههاي جعلي و غير قابل اعتماد، آثار مقطع ياد شده، از اعتبار چنداني برخوردار نيست و تنها اخبار و گزارشهاي نقل شده از منابع كهن و معتبر در آثار ياد شده، قابل اعتنا و اعتماد است.
فهرست منابع
1. آقا بزرگ تهراني، محسن بن علي بن محمدرضا، الذريعه الي تصانيف الشيعه، بيروت، دار الاضواء، 1403ق.
2. ابن ابيطيفور بغدادي، ابوالفضل بن ابيطاهر، بلاغات النساء، قم، منشورات مكتبة بصيرتي، [بيتا].
3. ابناثير، عزالدين ابوالحسن علي بن ابيالكرم، الكامل في التاريخ، بيروت، دار الكتاب العربي، [بيتا].
4. ، اسد الغابه في معرفة الصحابه، تهران، انتشارات اسماعيليان، [بيتا].
5. ابناعثم كوفي، ابومحمد احمد بن علي، كتاب الفتوح، تحقيق علي شيري، بيروت، دار الاضواء، 1411ق.
6. ابن تغري بردي اتابكي، جمالالدين ابوالعباس يوسف، النجوم الزاهره في احوال ملوك مصر و القاهره، قاهره، وزارة الارشاد القومي، [بيتا].
7. ابنجوزي، عبدالرحمان بن علي بن محمد، المنتظم في تاريخ الامم و الملوك، تحقيق محمد عبدالقادر عطا و مصطفي عبدالقادر عطا، بيروت، دار الكتب العلميه، 1412ق.
8. ابنحجر عسقلاني، احمد بن علي، لسان الميزان، بيروت، مؤسة الاعلمي للمطبوعات، 1390ق.
9. ابنخلكان، احمد بن محمد بن ابراهيم بن ابيبكر، وفيات الاعيان و أنباء أبناء الزمان، تحقيق احسان عباس، بيروت، دار الثقافه، [بيتا].
10. ابنسعد، محمد، ترجمة الامام الحسين عليهالسلام و مقتله، تحقيق سيدعبدالعزيز طباطبايي، قم، مؤسة اهل البيت لإحياء التراث، 1415ق.
11. ابنشهرآشوب، ابوجعفر محمد بن علي، مناقب آل ابيطالب، تحقيق يوسف بقاعي، [بيجا]، انتشارات ذوالقربي (افست دار الاصواء)، 1379.
12. ابنعبدالبر قرطبي، يوسف بن عبداللّه، الاستيعاب في معرفة الاصحاب، تحقيق علي محمد معوض و عادل احمد عبد الموجود، بيروت، دار الكتب العلميه، 1415ق.
13. ابنعبد ربه اندلسي، احمد بن محمد، العقد الفريد، تحقيق علي شيري، بيروت، دار احياء التراث العربي، 1409ق.
14. ابنعديم، احمد بن ابيجراده حلبي، ترجمة الامام الحسين عليهالسلام از كتاب: بغية الطلب في تاريخ حلب، تصحيح سيدعبدالعزيز طباطبايي، تحقيق محمد طباطبايي، قم، دليل ما، 1423ق.
15. ابنعساكر دمشقي، ابوالقاسم علي بن حسن ابن هبهاللّه، تاريخ مدينة دمشق، تحقيق علي شيري، بيروت، دار الفكر، 1415ق.
16. ترجمة ريحانة رسول اللّه الامام الحسين عليهالسلاماز: تاريخ مدينة دمشق، تحقيق محمدباقر محمودي، قم، مجمع إحياء الثقافة الاسلاميه، 1414ق.
17. ابنفتال نيشابوري، محمد، روضة الواعظين، تحقيق سيدمحمدمهدي سيدحسن خرسان، قم، منشورات الرضي، [بيتا].
18. ابننديم، ابوالفرج محمد بن ابييعقوب اسحاق، كتاب الفهرست، تحقيق رضا تجدد، [بيجا، بينا، بيتا].
19. ابننما حلي، نجمالدين محمد بن جعفر، مثير الأحزان، نجف، مطبعة الحيدريه، 1369ق.
20. ابوالفرج اصفهاني، علي بن حسين بن محمد، مقاتل الطالبيين، با مقدمه كاظم مظفر، قم، مؤسه دار الكتاب، 1385ق.
21. اربلي، علي بن عيسي، كشف الغمه في معرفة الائمه، تحقيق علي فاضلي، [بيجا ]، مركز الطباعة و النشر للمجمع العالمي لاهل البيت عليهمالسلام، 1424ق.
22. اسفندياري، محمد، كتابشناسي تاريخي امام حسين عليهالسلام، تهران، سازمان چاپ و انتشارات وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامي، 1380.
23. امين عاملي، سيدمحسن، اعيان الشيعه، تحقيق حسن امين، بيروت، دار التعارف للمطبوعات، 1403ق.
24. اميني نجفي، عبدالحسين، الغدير، چاپ پنجم: تهران، دار الكتب الاسلاميه، 1372.
25. بلعمي، ابوعلي محمد، تاريخنامه طبري، تصحيح محمد روشن، چاپ اول: تهران، سروش، 1377.
26. ، قيام سيدالشهداء حسين بن علي عليهالسلام و خونخواهي مختار، به كوشش محمد سرور مولايي، انتشارات بنياد فرهنگ ايران، 1359 و نيز تهران، پژوهشگاه علوم انساني و مطالعات فرهنگي، 1377.
27. تميمي، محمد بن احمد بن تميم، كتاب المحن، تحقيق يحيي وهيب جبوري، بيروت، دار الغرب الاسلامي، 1408ق.
28. جعفريان، رسول، علي بن عيسي اربلي و كشف الغمه، مشهد، آستان قدس رضوي، بنياد پژوهشهاي اسلامي، 1373.
29. جوانآراسته، امير، «قاضي نعمان و مذهب او»، فصلنامه هفت آسمان، سال سوم، شماره نهم و دهم، 1388.
30. جودكي، حجتاللّه، قيام جاويد: گردانيده مقتل الحسين عليهالسلام ابيمخنف، چاپ اول: تهران مؤسه فرهنگي انتشاراتي تبيان، 1377.
31. حموي، ياقوت بن عبداللّه، معجم الادباء، بيروت، دار إحياء التراث العربي، 1408ق.
32. خوارزمي، موفق بن احمد بن محمد، المناقب، تحقيق مالك محمودي، چاپ دوم: قم، مؤسة النشر الاسلامي، 1411ق.
33. مقتل الحسين عليهالسلام، تحقيق محمد سماوي، قم، دار انوار الهدي، 1418ق.
34. ذهبي، شمسالدين محمد بن احمد بن عثمان، سِيَر أعلام النُبَلاء، تحقيق جمعي از محققان، بيروت، مؤسة الرساله، 1413ق.
35. ، ميزان الاعتدال، تحقيق علي محمد بجاوي، بيروت، دار المعرفه. 1382ق.
36. رفاعي، عبدالجبار، معجم ما كتب عن الرسول صلياللهعليهوآله و اهلالبيت عليهمالسلام، تهران، سازمان چاپ و انتشارات وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامي، 1371.
37. سبط ابنجوزي، يوسف بن قزغلي بغدادي، تذكرة الخواص من الامة بذكر خصائص الائمه، تحقيق حسين تقيزاده، [بيجا]، مركز الطباعة و النشر للمجمع العالمي لاهل البيت عليهمالسلام، 1426ق.
38. سيد ابنطاووس، رضيالدين ابوالقاسم علي بن موسي بن جعفر، الملهوف علي قتلي الطفوف، تحقيق و تقديم فارس تبريزيان (حسّون)، [بيجا]، دار الاسوه، 1383.
39. سيوطي، جلالالدين عبدالرحمن، بغية الوعاه في طبقات اللغويين و النحاة، چاپ اول: تصحيح محمدامين خانجي، مصر، مطبعة السعاده.
40. صدوق، ابوجعفر محمد بن علي بن حسين بن بابويه قمي، الامالي، تحقيق مؤسة البعثه، قم، مؤسة البعثه، 1417ق.
41. ، من لايحضره الفقيه، تحقيق علي اكبر غفاري، قم، منشورات جماعة المدرسين، 1404ق.
42. طباطبايي، سيدعبدالعزيز، اهلالبيت عليهمالسلام في المكتبة العربيه، قم، مؤسه آلالبيت عليهمالسلام لإحياء التراث، 1417 ق.
43. طبرسي، ابوعلي فضل بن حسن، إعلام الوري بأعلام الهدي، تحقيق مؤسه آلالبيت عليهمالسلام لإحياء التراث، قم، مؤسه آلالبيت عليهمالسلام لإحياء التراث، 1417ق.
44. طبري، ابوجعفر محمد بن جرير، استشهاد الحسين عليهالسلام (به ضميمه رساله رأس الحسين ابن تيميه)، به كوشش و تحقيق سيد جميلي، بيروت، دار الكتاب العربي، 1417ق.
45. ، تاريخ الرسل و الامم و الملوك، بيروت، مؤسة الاعلمي للمطبوعات، 1409ق.
46. طبري، حسن بن علي بن محمد بن علي بن حسن، الكامل البهائي في السقيفه، قم، مؤسه طبع و نشر، [بيتا].
47. فاسي مكي، تقيالدين محمد بن احمد حسني، العقد الثمين في تاريخ البلد الأمين، تحقيق فؤد سيد، قاهره، 1387ق.
48. قاضي نعمان مغربي، ابوحنيفه نعمان بن محمد، شرح الأخبار في فضائل الائمة الاطهار عليهمالسلام، تحقيق سيدمحمد حسيني جلالي، قم، مؤسة النشر الاسلامي، 1409ق.
49. قرشي، عبدالقادر بن ابيالوفا، الجواهر المضيئه، هند، 1335ق.
50. قفطي، جمالالدين ابوالحسن علي بن يوسف، إنباه الرواة علي أنباه النحاة، تحقيق ابوالفضل ابراهيم، قاهره، دار الكتب المصريه، 1374ق.
51. قمي، عباس، الكني و الالقاب، تقديم محمدهادي اميني، تهران، مكتبة الصدر، [بيتا].
52. قيام امام حسين عليهالسلام، برگزيده از: كتاب الفتوح، تصحيح غلامرضا مجد طباطبايي، تهران، شركت انتشارات علمي و فرهنگي، 1374.
53. لكنوي هندي، محمد بن عبد الحيّ، الفوائد البهيه في تراجم الحنفيه، [بيجا، بينا، بيتا].
54. مجلسي، محمدباقر، بحار الأنوار، بيروت، مؤسة الوفاء، 1403ق.
55. مجهول، مقتلالحسين عليهالسلام، تحقيق رسول جعفريان، فصلنامه تراثنا، شماره 68، 1422ق.
56. مُحَلّي، حميد بن احمد بن محمد، الحدائق الورديه في مناقب الائمة الزيديّه، تحقيق مرتضي بن زيد محطوري حسني، چاپ اول: صنعاء، مكتبة بدر، 1423ق.
57. مِزِّي، جمالالدين ابوالحجاج يوسف، تهذيب الكمال في أسماء الرجال، تحقيق بشار عواد معروف، [بيجا]، مؤسة الرساله، 1406ق.
58. مستوفي هروي، محمد بن احمد، ترجمه الفتوح، تصحيح غلامرضا مجد طباطبايي، تهران، انتشارات و آموزش انقلاب اسلامي، 1372.
59. مسعودي، ابوالحسن علي بن حسين بن علي، مروج الذهب و معادن الجوهر، تحقيق سعيد محمد لحام، بيروت، دار الفكر، 1421ق.
60. مسكويه رازي، ابوعلي، تجارب الامم و تعاقب الهمم، تحقيق ابوالقاسم امامي، چاپ دوم: تهران، سروش، 1379.
61. مفيد، محمد بن محمد بن نعمان، الارشاد في معرفة حجج اللّه علي العباد، تحقيق مؤسه آل البيت عليهمالسلام، قم، مؤسه آل البيت عليهمالسلام لاحياء التراث، 1413ق.
62. مقدسي، مطهر بن طاهر، البدء و التاريخ، بورسعيد، مكتبة الثقافه، [بيتا].
63. موسوي خوانساري، محمدباقر، روضات الجنات في احوال العلماء و السادات، تحقيق اسماعيل اسماعيليان، قم، مكتبه اسماعيليان، [بيتا].
64. نيشابوري هندي، ميرحامد حسين، عبقات الانوار في امامة الائمة الاطهار عليهمالسلام، قم، منشورات مدرسة الامام المهدي(عج)، 1406ق.
________________________________________
1. طبري، تاريخ الرسل و الملوك، ج 4، ص 250، 267، 286، 302، 311، 331، 355 و 357 ـ 358.
2. همان، ص 260، 265، 290، 300، 310، 343، 348، 351، 354، 356 و 358.
3. همان، ص 255 و 296.
4. ج 4، ص 257، 260، 292 و 294.
5. همان، ص 257 و 260.
6. بيروت، دار الكتاب العربي، 1417 ق.
7. چاپ اول: تهران مؤسه فرهنگي انتشاراتي تبيان، 1377.
8. بلعمي، تاريخنامه طبري، ج 4، ص 698 ـ 715.
9. همان، ج 4، ص 699.
10. همان، ص 710.
11. همان، ص 712.
12. همان.
13. مفيد، الارشاد، ج 2، ص 114.
14. به كوشش محمد سرور مولايي، انتشارات بنياد فرهنگ ايران، 1359 و نيز تهران، پژوهشگاه علوم انساني و مطالعات فرهنگي، 1377.
15. حموي درباره او گفته است كه ابناعثم كتاب تاريخي دارد تا پايان عصر مقتدر معجم الادباء، ج 2، ص 231. از اين عبارت دانسته ميشود كه او تا پايان عصر خلافت مقتدر، يعني سال 320 ق زنده بوده است.
16. ابناعثم، كتاب الفتوح، ج 4، ص 322.
17. همان، ج 5، ص 134.
18. براي نمونه، او گزارش مفصل چگونگي خروج امام از مدينه را برخلاف تمام گزارشهاي معتبر اين گونه نگاشته است كه ابتدا امام حسين عليهالسلام به بيعت فرا خوانده ميشود، پس از مخالفت حضرت و احتجاج وي با مروان در راه خروج از منزل خود، وليد بن عتبه حاكم مدينه، خبر آن را به شام ميفرستد كه طبيعتا دريافت پاسخ يزيد، چندين روز به درازا ميكشد و چون نامه يزيد مبني بر دستور كشتن امام به دست وليد ميرسد، امام حسين عليهالسلام چندين شب در مدينه توقف كرده و بر سر قبر جدش پيامبر صلياللهعليهوآله حاضر شده و سپس شبانه ظاهرا شب سوم از مدينه خارج ميشود (همان، ج 5، ص 10 ـ 22). در حالي كه بر اساس منابع معتبر كه قراين، شواهد و شرايط حاكم نيز همين را اقتضا ميكرده است، امام حسين عليهالسلام شب اول به قصر وليد حاكم مدينه رفت و شب دوم از مدينه خارج شد.
19. همان، ج 5، ص 25. البته چنانكه خواهيم نوشت بعدها ابن شهرآشوب م 588 ق اين جمله مشهور را در قالب پاسخ شفاهي(نه وصيتنامه) امام حسين عليهالسلام به پيشنهاد عبداللّه بن مطيع، محمد حنفيه و ابنعباس مبني بر منع رفتن حضرت به عراق آورده است. نكته ديگر در اين باره آنكه در برخي منابع متأخر شيعي، همانند بحار الانوار اين جمله مشهور در همان قالب وصيتنامه آمده است ر.ك: بحار الانوار، ج 45، ص 329 ـ 330 و علامه مجلسي اگرچه، اين نقل را از كتاب تسلية المُجالس و زينة المَجالس سيدمحمد بن ابيطالب موسوي نقل كرده است، اما با اندكي بررسي و مقايسه، ميتوان به اين نكته پي برد كه تسلية المجالس نيز از مقتل الحسين خوارزمي گرفته كه او نيز به نوبه خود، از ابناعثم گرفته است.
20. ابن ابيطيفور، بلاغات النساء، ص 23 ـ 24.
21. ابناعثم، كتاب الفتوح، همان، ج 5، ص 130.
22. شيخ صدوق، الامالي، مجلس 31، ص 230، شماره 3.
23. ابن اعثم، همان، ج 5، ص 132 ـ 133.
24. همان، ص 19 و نيز ص 87 و 99 ـ 100.
25. همان، ج 4، ص 323 ـ 327.
26. درباره مترجم كتاب الفتوح كه يك يا دو نفر بوده است، ر.ك: ترجمه فتوح، مقدمه مصحح، ص 18 به بعد.
27. تصحيح غلامرضا مجد طباطبايي، تهران، انتشارات و آموزش انقلاب اسلامي، 1372، ص 819 و 924.
28. براي نمونه، مقايسه شود صفحات 499، 567، 644 و 811 از ترجمه فتوح به ترتيب با متن كتاب الفتوح، ج 2، ص 495؛ ج 3، ص 77 و 159 و ج 4، ص 346.
29. ابناعثم، ترجمه كتاب الفتوح، ص 893 مقايسه شود با كتاب الفتوح، ج 5، ص 91.
30. ابناعثم، ترجمه كتاب الفتوح، ص 905.
31. همان.
32. تهران، شركت انتشارات علمي و فرهنگي، 1373، 109 صفحه.
33. ابن عبد ربه، العقد الفريد، ج 4، ص 352 ـ 362.
34. همان، ص 352.
35. تميمي، كتاب المحن، ص 142 ـ 155.
36. ابننديم، الفهرست، ص 171.
37. مسعودي، مروج الذهب، ج 3، ص 65 ـ 73.
38. همان، ص 65.
39. همان، ص 71.
40. همان، ص 72. البته پس از او، مقدسي نيز چنين آماري را در كتابش آورده است البدء و التاريخ، ج 6، ص 11.
41. البدء و التاريخ، ج 6، ص 138.
42. از كتاب مقاتل الطالبيين او ميتوان اين گرايش را استنباط كرد، اما تشيع امامي را نميتوان به او نسبت داد.
43. ابوالفرج اصفهاني، مقاتل الطالبيين، ص 84 ـ 121. شيوه ابوالفرج در نقل روايات، معمولاً شيوه روايي و به صورت نقل خبر همراه با ذكر سند است.
44. همان، ص 113.
45. همان، ص 85، 92، 94، 102، 109 و 114.
46. به ترتيب: يك، نه و چهار روايت، در ص 85، 88، 90، 91 ـ 92، 93، 97، 99 و 113.
47. همان، ص 90.
48. همان، ص 121.
49. قاضي نعمان، شرح الاخبار في فضائل الائمة الاطهار عليهمالسلام، ج 3، ص 134 ـ 199، شماره 1074 ـ 1128.
50. ابنخلكان، وفيات الاعيان و أنباء أبناء الزمان، ج 5، ص 415.
51. ابن تغري بردي، النجوم الزاهره في احوال ملوك مصر و القاهره، ج 4، ص 106.
52. درباره زندگي، اعتقادات و مذهب و آثار او، ر.ك: مقدمه شرح الاخبار، به قلم محقق سيدمحمد حسيني جلالي، قم، مركز انتشارات اسلامي وابسته به جامعه مدرسين، 1409 ق، ج1، ص 5 82 . همچنين محقق ديگري درباره مذهب او پژوهش مفصلي كرده و با ارائه دلايل و شواهدي، اسماعيلي بودن وي را اثبات كرده است (ر.ك: امير جوانآراسته، «قاضي نعمان و مذهب او»، فصلنامه هفت آسمان، سال سوم، ش 9 و 10، 1388، ص 58 به بعد.
53. شيخ مفيد، الارشاد، ج 2، ص27 ـ 135.
54. همان، ص 108 ـ 109.
55. همان، ص 114.
56. مقتل الحسين، تحقيق رسول جعفريان، فصلنامه تراثنا، 1422ق، شماره 68، ص 244.
57. همان، ص 247.
58. ابنمسكويه رازي، تجارب الامم و تعاقب الهمم، ج 2، ص 38 ـ 83.
59. ابن عبدالبر، الاستيعاب في معرفة الاصحاب، ج 1، ص 442 ـ 447، شماره 574.
60. همان، ج 1، ص 443.
61. محمد بن فتال نيشابوري، روضة الواعظين، ص 169 ـ 195.
62. همان، ص171 ـ 185 مقايسه شود با: شيخ مفيد، الإرشاد، ج 2، ص 32 ـ 100.
63. همان، ص 185 ـ 188 مقايسه شود با: شيخ صدوق، الأمالي، مجلس 30، ص 221 ـ 226.
64. همان، ص 188 ـ 189 مقايسه شود با: شيخ مفيد، الارشاد، ج 2، ص 108 ـ 113.
65. همان، ص 189 ـ 192 مقايسه شود با: شيخ صدوق، الأمالي، مجلس 30، ص 226 ـ 227 و مجلس 31، ص 228 ـ 232.
66. همان، ص 192 ـ 193 مقايسه شود با: شيخ مفيد، الارشاد، ج2، ص 122 ـ 125.
67. همان، ص 193 ـ 195.
68. همان، ص 169 ـ 171.
69. طبرسي، اعلام الوري بأعلام الهدي، ج 1، ص 420 ـ 478.
70. همان، ص 477.
71. برخي نام او را به اشتباه، «موفقالدين» دانستهاند (محمد بن عبد الحيّ لكنوي هندي، الفوائد البهيه في تراجم الحنفيه، ص 39).
72. برخي نام جد خوارزمي را «اسحاق» با كنيه «ابوسعيد» دانستهاند (ياقوت بن حموي، معجم الادباء، ج 19، ص 212؛ جلالالدين عبدالرحمن سيوطي، بغية الوعاه في طبقات اللغويين و النحاة، ج 2، ص 401؛ محمدباقر موسوي خوانساري اصفهاني، روضات الجنات، ج 8، ص 124 و عبدالحسين احمد اميني، الغدير، ج 4، ص 398). اما با توجه به تصريح بيشتر شرح حال نويسان به اينكه نام جدش «محمد» بوده است، به نظر ميرسد اين ديدگاه، به حقيقت، نزديك باشد.
73. بعضي، همچون قرشي (عبدالقادر بن ابيالوفاء قرشي، الجواهر المضيئه، ج 2، ص 188) و فاسي (تقيالدين محمد بن احمد حسني فاسي مكي، العقد الثمين في تاريخ البلد الأمين، ج 7، 310) او را «خطيب خوارزم» خواندهاند كه چندان تفاوتي ندارد. البته كساني كه از او با صيغه تفضيل (اخطب) تعبير كردهاند، مقصودشان تعظيم وتكريم ايشان و تصريح به تبحّر وي در انشاي خطبه بوده است (ر.ك: خوارزمي، المناقب، مقدمه جعفر سبحاني، ص 17).
74. قرشي، همان، ج2، ص 188؛ سيوطي، همان، ج2، ص 401؛ محمود بن سليمان كفوي، أعلام الأخيار من فقهاء مذهب النعمان، به نقل از: ميرحامد حسين نيشابوري هندي، عبقات الانوار في امامة الائمة الاطهار عليهمالسلام، ج 6، ص 296.
75. جمالالدين ابوالحسن علي بن يوسف قفطي، إنباه الرواة علي أنباه النحاة، ج 3، ص 232؛ قرشي، همان، ج2، ص 188 و فاسي، همان، ج7، 310.
76. خوارزمي، مقتلالحسين عليهالسلام، ج 1، ص 254، 263، 308 و 323.
77. سيدعبدالعزيز طباطبايي، اهلالبيت عليهمالسلام فيالمكتبة العربيه، ص 548، ش 706.
78. ذهبي، ميزان الاعتدال، ج 1، ص 112 و ابنحجر، لسان الميزان، ج 1، ص 202.
79. ذهبي، سير أعلام النبلاء، ج 19، ص 36.
80. ابنحجر، همان.
81. تاريخ مدينة دمشق، ج 14، ص 111ـ260، شماره 1566. همچنين اين بخش از تاريخ ابنعساكر، توسط محقق برجسته محمدباقر محمودي، تحقيق و جداگانه با عنوان ترجمة ريحانة رسولالله الامام الحسين عليهمالسلام من تاريخ مدينة دمشق چاپ شده است. افزون بر اين، محقق سيدمحمدرضا حسيني جلالي برخي از اخبار اين اثر را گزينش كرده و در قالب چند باب با عنوان الحسين عليهالسلام سماته و سيرته به چاپ رسانده است.
82. همانند اخبار مربوط به ولادت، شهادت و مدت عمر امام و اخبار مربوط به عقوبت كشندگان امام.
83. ابنسعد، ترجمة الامام الحسين و مقتله، ص 53 ـ 63، شماره 282 ـ 285.
84. ابنعساكر، ترجمة ريحانة رسول صلياللهعليهوآله الإمام الحسين عليهالسلام، ص 287 ـ 301، حديث 255 ـ 258 و همو، تاريخ مدينه دمشق، ج 14، ص 204 ـ 213.
85. براي نمونه ر.ك: ابنعساكر، همان، ص37، حديث 31؛ ص 275 ـ 276، حديث 241 ـ 242؛ ص 308 ـ 309، حديث 266 ـ 268 و ص 368، حديث 310 ـ 311. مقايسه شود به ترتيب با: گزارشهاي ابنسعد، همان، ص 17، 49 ـ 50، حديث 278 ـ 280، ص 64، حديث 290 و ص 90، حديث 320.
86. ابنعساكر، ترجمة ريحانة رسولالله الامام الحسين عليهالسلام، ص 20 ـ 40، حديث 10ـ38 و ص 412 ـ 443، حديث 349 ـ 396.
87. همان، ص 51 ـ 199، خبر شماره 55 ـ 177.
88. همان، ص 236 ـ 275، حديث 213 ـ 240 و ص 341 ـ 344، خبر 278 ـ 280.
89. همان، ص 278 ـ 285، حديث 244 ـ 254 و نيز ص 288، 293 و 298.
90. همان، ص 287 ـ 325 و 340، خبر 255 ـ 277.
91. همان، ص 353 ـ 367، حديث 287 ـ 309.
92. همان، ص 368 ـ 376، حديث 310 ـ 317 و ص 446 ـ 448، حديث 398 ـ 399.
93. جمالالدين ابوالحجاج يوسف مِزِّي، تهذيب الكمال في أسماء الرجال، ج 6، ص 396 ـ 449، شماره 1323.
94. شمسالدين محمد بن احمد بن عثمان ذهبي، سِيَر أعلام النُبَلاء، ج 3، ص 280 ـ 321، شماره 48.
95. ابن شهرآشوب، مناقب آل ابي طالب، ج 4، ص 96 ـ 97.
96. همان، ص 65 ـ 66.
97. همان، ص 109 ـ 118 مقايسه شود با: ابناعثم، كتاب الفتوح، ج 5، ص 101 ـ 115. البته ابن شهرآشوب پس از نقل رجز و گزارش مبارزه هر يك از اصحاب، آمار كشتگان سپاه عمر سعد توسط هريك از اصحاب امام حسين عليهالسلام را افزوده است كه معلوم نيست آمار ياد شده را از كدام منبع گرفته است.
98. همان، ج4، ص 120.
99. همانند رجز: «انا الحسين بن علي احمي عيالات ابي …».
100. ابن جوزي، المنتظم، ج 5، ص 322 ـ 329 و 335 ـ 347.
101. همان، ج 5، ص 342 ـ 346.
102. ابناثير، الكامل في تاريخ، ج 1، ص 5.
103. همان، ج 3، ص 263 ـ 303.
104. همان.
105. مانند نقل دو بيت از عمر سعد: «ااترك ملك الري و الري رغبة…» همان، ج 3، ص 283.
106. همانند نقل دو خبر درباره شهادت امام حسين عليهالسلام از ابنعباس و امسلمه همان، ج3، ص 303.
107. ابناثير، اسد الغابه في معرفة الصحابه، ج 2، ص 18 ـ 22.
108. همان، ص 21.
109. در سال درگذشت او اختلاف است، شيخ آقا بزرگ سال 645، دانسته است الذريعه الي تصانيف الشيعه، ج 13، ص 170 و ج 19، ص 349، اما محدث قمي سال ياد شده را سال درگذشت پدر وي، نجيبالدين دانسته و سال وفات نجمالدين را بيان نكرده است (الكني و الالقاب، ج1، ص 442).
110. محمدباقر موسوي خوانساري، روضات الجنات في احوال العلماء و السادات، ج 2، ص 179.
111. سيدمحسن امين عاملي، اعيان الشيعه، ج 4، ص 156.
112. محلّي، الحدائق الورديه في مناقب الأئمة الزيديه، ج1، ص 188ـ234.
113. همان، ص 201.
114. سبط ابن جوزي، تذكرة الخواص من الامة بذكر خصائص الائمه، ج 2، ص 115 ـ 282.
115. همان، ص 133 ـ 136. ابنسعد به اختصار به نامه و پاسخ آن پرداخته است (ترجمة الحسين عليهالسلامو مقتله، ص 59 ـ 60).
116. همان، ج2، ص 206 ـ 209.
117. همان، ج2، ص 164.
118. همان، ج2، ص 135، 136، 145، 148، 156، 163، 167، 172، 182، 185، 187، 203 و 206 ـ 207.
119. همان، ص 133 ـ 134، 138، 151، 154، 157، 163، 171، 182، 187، 193، 198ـ199 و 209.
120. همان، ص 179، 187 و 225.
121. همان، ص 184، 188، 197 و 199 ـ 200.
122. فصول مربوط به امام حسين عليهالسلام از صفحه 93 به بعد است.
123. شيخ آقا بزرگ، همان، ج 4، ص 409 و ج 8، ص 124 ـ 125.
124. براي آگاهي بيشتر درباره اين اثر، ر.ك: سيدعبدالعزيز طباطبايي، اهلالبيت عليهمالسلام في المكتبة العربيه، ص 165 ـ 167 و 647 ـ 648.
125. ابنعديم، ترجمة الإمام الحسين عليهالسلام، ص 141 ـ 156، مقايسه شود بخش مقتل اين كتاب با گزارش دينوري در اين باره در كتاب: الاخبار الطوال، ص 247 ـ 261.
126. سيد ابنطاووس، الملهوف علي قتلي الطفوف، ص 87.
127. همان، ص 234.
128. محمد اسفندياري، كتابشناسي تاريخ امام حسين عليهالسلام، ص 80 به نقل از: سيد ابن طاووس، الاجازات لكشف طرق المفازات فيما يخصني من الاجازات، ص 65.
129. سيد ابنطاووس، الملهوف علي قتلي الطفوف، ص 127.
130. همان.
131. همان، ص 201. براي آگاهي از شخصيت، زندگي اربلي و كتاب كشف الغمه و ديگر آثار او، ر.ك: رسول جعفريان، علي بن عيسي اربلي و كشف الغمه، و نيز اربلي، كشف الغمه، مقدمه محقق كتاب، ج 1، ص 7 ـ 145.
132. اربلي، كشف الغمه في معرفة الائمه، ج 2، ص 429 ـ 554.
133. همان، ص 136.
134. همان، ج1، مقدمه محقق، ص 64. اما شيخ آقا بزرگ، تاريخ نگارش آن را سال 682 ق دانسته است همان، ج 18، ص 47.
135. براي نمونه، ر.ك: اربلي، همان، ج 2، ص 449 ـ 468، فصلهاي مربوط به علم، شجاعت و بخشش امام عليهالسلام.
136. همان، ص 482 ـ 489.
137. همان، ص 489.
138. عمادالدين طبري، الكامل في السقيفه، ج 2، ص 306.
139. همان، ص 271.
140. همان، ص 287.
141. همان.
142. همان، ص 288.
143. همان، ص 293.
144. همان، ص 302.
/پایان قسمت دوم/
منبع: تاریخ در آینه پژوهش،پائيز 1386، شماره15.
سيرى در مقتلنويسى و تاريخنگارى عاشورا از آغاز تا عصر حاضر(3)
چكيده
پژوهش حاضر در دو مقطع كلى به شناسايى و معرفى مقاتل و نگاشتههاى مربوط به تاريخ عاشورا از آغاز تا عصر حاضر مىپردازد. در دو شماره پيشين، به مقطع نخست آن، پرداخته شد و گفته شد كه مقطع اول از دو بخش سامان يافته است: بخش اول به شناسايى و معرفى فهرستوار مقاتل از آغاز تا قرن هفتم اختصاص يافته و در بخش دوم، به معرفى توصيفى آثار موجود در تاريخ عاشورا تا قرن هفتم، پرداخته شده است. در اين شماره، ادامه اين نوشتار كه به مقطع دوم پرداخته، ارائه مىشود. مقطع دوم كه درباره مقاتل و نگاشتههاى قرن هشتم تا چهاردهم است نيز شامل دو بخش است: در بخش نخست، پس از بيان يك مقدمه، به شناسايى و معرفى چند اثر مهم از قرن هشتم تا عصر حاضر پرداخته شده و در بخش دوم به شناسايى و معرفى مهمترين آثار قرنهاى معاصر كه نقش بسزايى در تحريف و ارائه گزارش نادرست و جعلى و در برخى موارد، افسانهاى، درباره قيام عاشورا داشتهاند و در متن از آنها به «منابع تحريفگستر» ياد شده، اختصاص يافته است.
واژگان كليدى: امام حسين عليه السلام، عاشورا، مقتلنگارى، قرن هشتم تا چهاردهم و منابع تحريفگستر.
مقطع دوم: قرن هشتم تا قرن چهاردهم
پيش از پرداختن به اين دوره تاريخى، يادآورى اين نكته ضرورى است كه سه قرن هشتم، نهم و دهم، دوره افول مقتلنويسى و عاشورانگارى است و به جز موارد معدودى كه گزارش شده، آثار مهمى در اين سه قرن، تدوين و نگارش نشده و بر فرض نگارش، افزون بر آنكه خود آن آثار موجود نيستند، نام و نشانهاى از آنها در نگاشتههاى بعدى ثبت نشده است. اوج مقتلنويسى در اين دوره، مربوط به قرن چهاردهم است. البته روند تاريخى مقتلنويسى در قرن دوازدهم و سيزدهم يكسان بوده است.
با توجه به آنكه بخشى از نگاشتههاى تاريخ عاشورا از قرن هشتم تا عصر كنونى برگرفته از همان اخبار و گزارشهاى كهن درباره واقعه عاشوراست، و بخش ديگر، نقلها و گزارشهايى است كه چندان مأخذ معتبرى ندارد، ارائه فهرستى مفصل از اين نگاشتهها كه از قرن دوازده به اين سو، رو به افزايش داشته، افزون بر آنكه كمفايده است، خارج از حوصله اين نگاشته است،1 تا چه رسد به اينكه معرفى اجمالى تكتك آنها صورت گيرد. از اين رو در اين بخش از نوشتار، ابتدا به معرفى چند اثر مهم و مشهور در تاريخ عاشورا در اين دوره پرداخته و سپس به شناسايى و معرفى چند اثر مهم كه نقش مهمى در ارائه چهره تحريفگونه از حادثه عاشورا داشتهاند و از آنها مىتوان به منابع «تحريفگستر» تعبير كرد، پرداخته مىشود.
بخش اول: معرفى چند نگاشته مهم مستقل و غير مستقل در تاريخ عاشورا
چنانكه گفته شد، اگرچه پرداختن به بسيارى از نگاشتههاى اين دوره، تلاشى وقتگير و كمفايده است، اما برخى از نگاشتههاى اين مقطع، از ويژگىها و امتيازات خاصى برخوردارند كه معرفى اجمالى آنها، مفيد و در مواردى، لازم است كه در ذيل به آن پرداخته مىشود.
1. البداية و النهايه؛ ابوالفداء اسماعيل بن كثير دمشقى ( م 774 ق)
ابنكثير از مورخان شافعىمذهب بيشترين اخبار خود را درباره قيام امام حسين عليهالسلام، از تاريخ طبرى به اختصار نقل كرده است.2 افزون بر اين، او از برخى از مقاتل، همانند مقتل احمد بن حنبل،3 ابن ابىالدنيا،4 بغوى5 و محدثانى، همچون شعبى،6 يعقوب بن سفيان7 و… گزارشهايى را آورده است.
او از اين رو كه شاگرد ابنتيميه8 (م 728 ق) (بنيانگذار انديشههاى وهابيت) بوده، از افكار ستيزهجويانه وى با شيعه، متأثر است، از اين رو در نگاشته خود، بر شيعه به سبب عزادارى براى امام حسين عليهالسلام خرده گرفته و اين كار را بدعت و ريا دانسته است!9 وى حتى پا را در اين باره فراتر گذاشته و در جايى از اثرش، با عنوان «قصة الحسين بن على و سبب خروجه من مكة فى طلب الامارة و…»10 برداشت و تفسير تحريفآميز و وارونه از هدف و انگيزه قيام امام حسين عليهالسلامارائه كرده و حضرت را همانند انسانهاى بىايمانِ قدرتطلب و رياستخواه دانسته كه نهضت خود را به انگيزه طلب حكومت (طلب الاماره) و دستيابى به قدرت، برپا داشته است! او با اين سخن، به اين قيام الهى و دينى، ماهيتى سياسى ـ دنيوى داده است.
افزون بر اين، او گزارش حوادث سال 61 ق مربوط به قيام امام حسين عليهالسلام را با عنوان «و هذه صفة مقتله مأخوذة من كلام أئمة هذا الشأن لا كما يزعمه أهل التشيع من الكذب» آغاز كرده و با اين تعبير، ناهمسويى و تقابل خود را با شيعه نشان داده است. وى در اين قسمت، اگرچه همان گزارشهاى طبرى را ـ چنانكه گذشت طبرى نيز بيشتر از ابومخنف و راويان ديگر، نقل كرده ـ آورده است، اما در پايان آن، از اينكه طبرى اخبار ابومخنف شيعى را آورده (در حالى كه احاديث او نزد ائمه اهلسنت به رغم شمرده شدن وى از محدثان اهل ضبط، ضعيف شمرده شده است) بر او خرده گرفته و افزوده است كه اگر طبرى و امثال او چنين اخبارى را درباره قيام عاشورا نياورده بودند، او آنها را بيان نمىكرد، هرچند برخى از آنچه آورده، در آن مناقشه و نظر است.11
همچنين ابن كثير اگرچه عقوبت دنيوى كشندگان امام حسين عليهالسلام را پذيرفته و بر اين باور است كه افراد اندكى، جان سالم از آن بدر بردند،12 اما حوادث خارقالعاده پس از شهادت امام حسين عليهالسلام، از قبيل سرخى آسمان و باريدن خون از آن، كسوف خورشيد، جارى شدن خون از ديوارهاى كاخ ابن زياد و… را منكر شده و با آنكه اعتراف كرده كه طبرانى و حاكم نيشابورى اخبارى را در اين باره آوردهاند، اما گفته است كه چنين احاديث دروغ آشكارى را شيعه جعل كرده است!13
2. تسليهالمُجالس و زينهالمَجالس؛ سيدمحمد بنابىطالب حسينىموسوى حائرى كركى(متوفاى قرندهم)
نويسنده اين كتاب از دانشوران گمنام قرن نهم و دهم است. از تاريخ ولادت و وفات او اطلاع چندانى در دست نيست، اما در جايى از اين كتاب، از زيارت مرقد شريف رسول خدا صلىاللهعليهوآله در سال 921 ق ياد كرده است14 و در جاى ديگر از همين اثر، از كتاب ديگرش به نام السجع النفيس فى محاورة الغلام (الدلام) و ابليس ياد كرده است15 كه به گفته آقا بزرگ تهرانى، كتاب ياد شده در سال 955 ق نگاشته شده است.16 بنابراين، زمان نگارش تسلية المجالس پس از سال 955 ق است.
اين كتاب در ده مجلس سامان يافته است: مجلس اول (ج1، ص 53 ـ 139) و مجلس پنجم تا دهم (ج 2، ص 85 ـ 548) درباره امام حسين عليهالسلام است. سه مجلس دوم، سوم و چهارم به ترتيب درباره پيامبر صلىاللهعليهوآله، اميرالمؤنين عليهالسلام و امام حسن عليهالسلاماست. بنابراين چون بيشتر اين كتاب مربوط به امام حسين عليهالسلام است، به مقتل الحسين عليهالسلام نيز شهرت دارد.17
نگارنده، بدون تصريح به نام كتاب روضة الشهداء از آن نام مىبرد و مىگويد اين اثر را همانند آن نگاشتم،18 اما با بررسى و مقايسه اين نگاشته با روضة الشهداء، دانسته مىشود كه اين اثر، نظم و تدوين روضة الشهداء را نداشته و تنها نثر آن، همانند روضة الشهداء، فصيح و مُسَجّع است. البته از بُنمايه و نظريهاى كه روضة الشهداء بر آن مبتنى است و بر اساس آن سامان يافته؛ يعنى مسئله آميخته شدن زندگى پيشوايان و اولياى الهى به بلا، متأثر است.
اين كتاب يك اثر تاريخى ـ روايى است و در گزارش قيام كربلا، كاملاً متأثر از گزارشهاى مقتلالحسين خوارزمى است و بسيارى از گزارشهاى آن را با اندكى تفاوت، آورده است. همچنين علامه مجلسى از اين كتاب، بسيار در بحارالانوار بهره برده است. مباحث مجالس مربوط به امام حسين عليهالسلام به قرار ذيل است:
مجلس اول: در ستمهايى كه بر امام حسين عليهالسلام رفت و ثواب گريستن بر حضرت.
مجلس پنجم: در فضائل و مناقب امام حسين عليهالسلام و روايات پيامبر صلىاللهعليهوآله درباره شهادت آن حضرت.
مجلس ششم: خروج حضرت از مدينه و سكونت در مكه و ارسال مسلم بن عقيل به كوفه.
مجلس هفتم: حركت امام به سوى كوفه و حوادث بين راه و رسيدن به كربلا تا شهادت حضرت و يارانش.
مجلس هشتم: وقايع پس از عاشورا و بردن اسرا به كوفه و شام و خطبههاى آنان.
مجلس نهم: مباحث پراكندهاى از قبيل: تعداد جراحات امام حسين عليهالسلام، روايات مربوط به شهادت حضرت، پاداش شهادت، بيان موضع حاكمان بنىاميه و بنىعباس درباره قبر امام حسين عليهالسلام و قيام مختار.
مجلس دهم: فضيلت و پاداش زيارت امام حسين عليهالسلام.
3. بحار الانوار (جلد 44 و 45) و جلاء العيون؛ محمدباقر مجلسى (م1110 ق)
علامه مجلسى به مناسبت پرداختن به زندگى ائمه عليهمالسلام در بحار الانوار، بخشى از جلد چهل و چهارم (باب بيست و چهارم از صفحه 174 به بعد) و تمام جلد چهل و پنجم (تا پايان باب پنجاه از چاپ جديد وجزء دوم و سوم جلد دهم از چاپ قديم)؛ يعنى بيش از يك و نيم جلد از اين كتاب را به زندگانى امام حسين عليهالسلام و مقتل ايشان و حوادث پس از شهادت حضرت در قالب 27 باب، اختصاص داده است. به اين بخش از كتاب بحار، مقتل بحار الانوار گفته مىشود. تاريخ پايان نگارش اين جلد (جلد دهم چاپ قديم) ربيعالاول 1079 است.19
برخى از عناوين مطالب اين دو جلد بحار الانوار، عبارتاند از: امامت آن حضرت و معجزات و مكارم اخلاق او؛ احتجاجات آن حضرت با معاويه؛ آيات تأويل شده درباره شهادت ايشان؛ إخبار خدا به پيامبران درباره شهادت آن حضرت؛ إخبار پيامبر صلىاللهعليهوآله، اميرالمؤنين عليهالسلام و خود امام حسين عليهالسلام به شهادتش؛ پاداش گريستن بر مصيبت آن حضرت؛ حوادث پس از بيعت مردم با يزيد تا شهادت آن حضرت؛ رخدادهاى پس از شهادت امام عليهالسلام، رخدادهاى خارقالعاده در جهان پس از شهادت آن حضرت (گريستن آسمان و زمين، خسوف و كسوف و…)؛ مرثيههايى كه در سوگ حضرت گفته شده است؛ مجازات قاتلان آن حضرت؛ احوال مردم در روزگار وى؛ همسران و فرزندان امام عليهالسلام؛ احوال مختار و جور خلفا به قبر آن حضرت.
البته شايان توجه است كه جلد 98 بحارالانوار نيز درباره فضيلت و پاداش زيارت امام حسين عليهالسلام و انواع زيارت وارده درباره ايشان است.
مجلسى به سبب آنكه اخبار قيام عاشورا را در اين اثر از منابع مختلف كه در مواردى، ضعيف و مجهول هستند گرد آورده است، در برخى موارد، از نقل گزارشهاى ضعيف، موهن و سست، مصون نمانده است. براى نمونه، گزارش كيفيت به ميدان رفتن و شهادت حضرت عباس كه از مشهورترين روضههاى اهل منبر و مداحان است، اعتبار چندانى ندارد.20 همينطور افسانه ساربان امام حسين عليهالسلام،21 جريان شفا يافتن دختر يهودى با خون بدن يك مرغ22 و قصه مرد اسدى و شير،23 از بىاعتبارترين، سستترين و موهنترين گزارشهايى است كه در اين كتاب آمده است.
بخش مقتل اين كتاب با عنوان محن الابرار فى ترجمة مقتل بحارالانوار در معجزه و مصيبت نور ديده احمد مختار به قلم محمدحسن هشترودى تبريزى، ترجمه و منتشر شده است.24 همچنين همين بخش به صورت مهذب با عنوان المختار من مقتل بحارالانوار: عرض وثائقى موجز لأحداث ثورة الحسين عليهالسلام به اهتمام محسن اراكى چاپ شده است.25
همچنين مجلسى بيش از يك سوم از كتاب فارسى جلاء العيون را كه مربوط به زندگانى چهارده معصوم عليهمالسلام است، به اخبار و گزارشهايى درباره زندگى، مناقب، معجزات، اخبار غيبى درباره شهادت امام حسين عليهالسلام و نهضت عاشورا و حوادث پس از آن، در قالب 23 فصل، اختصاص داده است.26 وى در اين اثر، گزارشهاى متعددى را از منابع كهن و متأخر آورده است. البته او در اين كتاب همانند بحار الانوار، برخى از گزارشهاى ضعيف و جعلى را نيز آورده است.27
4. مقتل الامام الحسين عليهالسلام (جلد 17 عوالم العلوم و المعارف و الاحوال من الآيات و الاخبار و الاقوال)؛ عبداللّه بحرانى (م 1130 ق)
عبداللّه بحرانى از شاگردان برجسته علامه مجلسى است. وى جلد هفدهم از كتاب مفصل خود، عوالم العلوم را همانند استادش مجلسى، در قالب 27 باب، به شرح زندگانى و قيام امام حسين عليهالسلام و حوادث پس از آن و از جمله، قيام مختار اختصاص داده است. ساختار، ابواب و عناوين مطروحه در عوالم، تقريباً همانند كتاب بحارالانوار است، زيرا وى همانند مجلدات ديگر عوالم العلوم، بيشتر مطالب نگاشته خود را از همين بخش از كتاب بحارالانوار استادش گرفته و در مواردى، بر آن مطالبى افزوده كه اين امر سبب شده است كه نگاشته او در مقايسه با بحارالانوار، حدود صد صفحه حجيمتر شود. البته تبويب و فصلبندى اين نگاشته، مناسبتر به نظر مىرسد.
5. قَمقام زَخّاز و صَمصام بَتّار؛ نگاشتة فرهاد ميرزا معتمدالدوله (م 1305 ق)
نويسنده اين اثر، فرزند عباس ميرزا و نوه فتحعلى شاه، از دولتمردان عصر ناصرى است.28 تاريخ آغاز تأليف كتاب، 1303 و پايان آن، ذىحجه 1304 است.29 اين اثر به فارسى نگاشته شده و نويسنده آن به سبب تفألى كه به قرآن زده و نذرى كه كرده بود، كتاب را نوشته است.30 وى نام اثر خود را با عنوان غريب و ناآشناى «قَمْقام زَخّار و صَمْصام بَتّار؛ درياى آكنده و شمشير برنده» نام نهاده است. اين نگاشته از مقاتل مهم است، زيرا ـ چنان كه خود نويسنده آن گفته است ـ در نگارش اين اثر، تتبع و تحقيق بسيار كرده و از آثار نگاشته شده پس از قرن يازدهم (به سبب عدم اعتبار آنها) استفاده نكرده است،31 از اين رو نگاشته وى در مقايسه با نگاشتههاى معاصر و حتى پيش از خود، از اعتبار خاصى برخوردار است.
اين كتاب در دو جلد سامان يافته است. جلد نخست، زندگى امام حسين عليهالسلام و مباحثى همانند قيام مسلم بن عقيل و حوادث مربوط به قيام امام حسين عليهالسلام از آغاز تا شهادت اصحاب را در روز عاشورا دربردارد. جلد دوم به مباحثى، از قبيل شهادت بنىهاشم و امام عليهالسلام و حوادث پس از شهادت حضرت از قبيل اسارت اهلبيت عليهمالسلامو بردن آنان به كوفه و شام و بازگرداندن آنان به مدينه، عقوبت كشندگان امام عليهالسلام، قيام توابين و مختار و بيان اشعارى در سوگ امام پرداخته است.
از نكات برجسته و تحقيقى اين كتاب، ضبط درست اسامى اشخاص و مكانها و ترجمه و توضيح صحيح معانى اسما، مكانها، لغات، اشعار و امثال در بسيارى از موارد، و در مواردى، معرفى و بيان شرح حال كوتاه برخى از افراد است.
بخش دوم: معرفى چند نگاشته مهم تحريف گستر تاريخ عاشورا در قرنهاى معاصر
مقدمه
چنان كه گفته شد، در قرنهاى اخير آثار بسيارى درباره قيام حضرت سيدالشهداء عليهالسلامنگاشته شده است كه در اين ميان، برخى از آنها به سبب شهرت نويسندگانشان يا به سبب برخى از ويژگىها و امتيازات خود نگاشته، تأثير بسزايى در تبليغ و ترويج برخى از گزارشهاى سست و نادرست و تحريفآميز، و در مواردى موهِن در تاريخ عاشورا داشته است. البته مطالعه و بررسى در زمينهها، علل و عوامل جعل و ترويج گزارشها و باورهاى تحريفآميز و وارونه در تاريخنگارى عاشورا، پژوهش مستقلى را مىطلبد، اما آنچه در اين نگاشته مختصر مىتوان به آن اشاره كرد، آنكه از قرن پنجم به بعد، دانش تاريخنگارى به تدريج رو به افول گذاشت. اين امر معلول عواملى، از قبيل دور شدن از منابع كهن و به فراموشى سپردن تدريجى آنها از يك سو، و بىتوجهى و حتى حذف عمدى آنها از طرف برخى از فرقههاى مذهبى متعصب از سوى ديگر و اقبال و توجه خاص جامعه به بيشتر دانستن درباره اين واقعه از سوى سوم بود. در نتيجه، زمينه نگارش آثار تحقيقى از ميان رفت و جاى خود را به نگاشتههايى با رويكردهاى ادبى و اجتماعى داد كه بيشتر متأثر از عواملى، چون باورهاى مذهبى، ذوق و سليقههاى شخصى و درونى نويسندگان، شرايط اجتماعى و جغرافيايى حاكم بر پديد آورندگان آن آثار و توجه به سليقه و خواست مخاطبان و خوانندگان بود.
به تعبير ديگر، از دوره ياد شده، مقتلنويسان و تاريخنگاران عاشورا از يك سو به سبب دلايلى كه بيان شد به روايات و گزارشهاى تاريخى كهن واقعه عاشورا كمتر توجه داشتند و از سوى ديگر، به سبب عظمت اين حادثه و شيفتگى جامعه شيعه و حتى سنى براى افزودن به آگاهىهاى خود درباره اين واقعه، زمينه را براى توسعه و شاخ و برگ دادن به برخى از اخبار اين واقعه و حتى در مواردى، جعل آن، فراهم ديده و بسته به ذوق و تعهد و تخصصشان در اين حوزه، به حوادث و روىدادهاى اين واقعه افزودند، تا آنجا كه از قرن دهم به اين سو با نگارش روضة الشهداء، اين رويكرد شتاب خاصى به خود گرفته و در طول چهار قرن بعد، نگاشتههايى از قبيل منتخب طريحى، تظلم الزهراى قزوينى، محرق القلوب نراقى، الدمعة الساكبه بهبهانى، معالى السبطين مازندرانى و از همه مهمتر، اكسير العبادات دربندى پاى به عرصه وجود گذاشتند كه چون نويسندگان آنها عمدتاً از دو زاويه ابتلا و آزمايش و نگاه عاطفى و احساسى كه غم و اندوه، يكى از عناصر لازم و مهم اين نوع نگاه است، به اين حادثه نگريستند، در روايت و برداشت خود از اين حادثه بزرگ، چندان پاىبند به مصادر كهن و قابل اعتماد تاريخى نشدند، بلكه آنچه بيشتر مورد عنايت و تأكيد آنان بود، تدوين و تأليف اثرى عاطفى ـ احساسى و حزنآور و غمانگيز درباره اين واقعه و به قصدِ مجالس روضهخوانى و سوگوارى بود تا مخاطبان و شنوندگان آن، هرچه بيشتر متألم و متأثر شده و عزادارى و گريه كرده و اشكى بريزند. از اين رو به كارگيرى واژگان و مضامينى از قبيل گريستن (بكاء)، اشك (دمع)، مصيبت، حزن و غم، غربت و بىكسى، تشنگى، اسارت، ذلت و خوارى، بلا و ابتلا در اين گونه برداشت، بسيار رايج، و در مواردى مبالغهآميز بوده است. البته در اين ميان آنچه به چنين برداشتى از تاريخ عاشورا بيشتر دامن زده و آن را فزونتر مورد تأكيد و تأييد قرار داد، رويكرد سطحى و عوامپسند برخى از شاعران، مداحان و تعزيهخوانان بود كه در محافل و مجالس مداحى و تعزيهخوانى، بر طبل چنين برداشتى هرچه بيشتر كوبيدند تا از اين رهگذر، اندوه و ماتم بيشترى از مستمعان خود طلب كرده و گريه و اشك افزونترى از آنان بگيرند، چرا كه شنيده بودند كه بر اساس روايات بسيارى، گريه و عزادارى در سوگ امام حسين عليهالسلامبالاترين پاداشها را دارد، و در اين ميان آنان براى رسيدن به چنين پاداشى، استفاده از هر وسيلهاى را بلامانع دانستند، هرچند به قيمت ناديده گرفتن اخبار معتبر درباره اين حادثه باشد، چراكه بسيارى از اخبار ياد شده با سليقه و مذاق چنين برداشتى، ناهمگون بود و از تأمين چنين هدفى، ناتوان.
به هر تقدير، نگاه اجمالى به اسامى برخى از آثارى كه از دوره صفوى به بعد و بيشتر در عصر قاجار در تاريخ عاشورا نگاشته شده است، اين ادعا را بهخوبى تأييد مىكند. آثارى از قبيل: طريق البكاء، طوفان البكاء، عمان البكاء، محيط البكاء، امواج البكاء، رياض البكاء، مفتاح البكاء، منبع البكاء، مخزن البكاء، معدن البكاء، مناهل البكاء، مجرى البكاء، سحاب البكاء، عين البكاء، كنز الباكين، بكاء العين، مبكى العيون، مبكى العينين، المبكيات، بحر البكاء فى مصائب المعصومين، بحر الحزن، بحر الدموع، بحار الدموع، فيض الدموع، عين الدموع، سحاب الدموع، ينبوع الدموع، منبع الدموع، دمع العين، مدامع العين، مخازن الاحزان، بيت الاحزان، رياض الاحزان، قبسات الاحزان، بحر غم، داستان غم، غمكده، ماتمكده، بستان ماتم، همّ و غم، نشتر غم، كنز المصائب، مجمع المصائب، وجيزة المصائب، اكليل المصائب، ابتلاء الاولياء و بلا و ابتلا در رويداد كربلا.
اكنون در ادامه، مهمترين منابع تحريفگستر در تاريخ عاشورا با ارائه برخى از گزارشهاى تحريفآميز آنها، شناسايى و معرفى مىشوند:
1. روضة الشهداء
كمالالدين حسين بن على واعظ كاشفى (م 910 ق) استاد ادب پارسى و نويسنده كتاب روضة الشهداء، بلايا و مصائب انبيا را از آدم تا پيامبر صلىاللهعليهوآله در اين اثر نگاشته و در ادامه، به مصائب امامان عليهمالسلام پرداخته است. در اين ميان، او بيش از نيمى از كتاب را به زندگى امام حسين عليهالسلام و واقعه عاشورا و حوادث پس از آن، اختصاص داده است؛ يعنى چهار باب آن (باب هفتم تا دهم) درباره امام حسين عليهالسلام و خاندان و يارانش است و كمتر از نيمى از آن (باب اول تا ششم و خاتمه) در اين باره نيست. فهرست ابواب مربوط به امام حسين عليهالسلام چنين است:
باب هفتم: در مناقب امام حسين عليهالسلام از ولادت آن حضرت و بعضى از احوال وى بعد از برادر.
باب هشتم: در شهادت مسلم بن عقيل بن ابىطالب و قتل بعضى از فرزندان او.
باب نهم: در رسيدن امام حسين عليهالسلام به كربلا و محاربه نمودن با اعدا و شهادت آن حضرت با اولاد و اقربا و ساير شهدا.
باب دهم: در وقايعى كه اهل بيت عليهمالسلام را بعد از واقعه كربلا پيش آمده و عقوبات مخالفان كه مباشر آن حرب شدند.32
با توجه به آنكه كاشفى، مرام صوفيانه داشته، تحليلى كه از نهضت عاشورا كرده است، بر بنياد تحمل درد و رنج توسط اولياى خداست؛ به اين معنا كه خدا با خلق واقعه كربلا، يكى از بندگان برگزيده خود را گرفتار رنج و بلا كرد تا او را به مقامات عاليه برساند، زيرا اين يك سنت الهى است كه همه اوليا و مقربان الهى بايد از جام بلا بنوشند، اما:
آنكه در اين بزم مقربتر است جام بلا بيشترش مىدهند
و آنكه ز دلبر نظر خاص يافت داغ عَناء بر جگرش مىنهند33
وى تا پايان كتاب، از ماهيت و ابعاد ديگر قيام عاشورا، بهويژه بعد سياسى آن، هيچ سخنى به ميان نياورده است.
كاشفى اين كتاب را به درخواست يكى از اعيان و سادات بزرگ هرات با نام «مرشد باللّه» معروف به «سيد ميرزا» در اواخر عمر خويش نگاشته است؛34 يعنى زمانى كه «به واسطه كبر سن و ديگر موانع» نمىتوانسته «رايت فصاحت در ميدان بلاغت» برافرازد.35 تاريخ نگارش اين اثر در سال 907 ق (نه 908) بوده، چرا كه خود گفته است كه «از روز شهادت امام حسين عليهالسلامتا تاريخ تأليف اين كتاب كه قريب به هشتصد و چهل و هفت سال است هر گاه كه ماه محرم نو شود…».36
درباره مذهب كاشفى، به يقين نمىتوان سخن گفت، زيرا از آن رو كه نامش حسين بوده و زادگاهش سبزوار كه از زمانهاى دور، به تشيع شهرت داشته است، بايستى او را شيعه دانست. اما برخى قراين و شواهد، بر سنى بودن او دلالت دارد، از جمله سكونت طولانى وى در هرات، و ارتباط و دوستى با افرادى، همانند امير علىشير نوايى و عبدالرحمان جامى كه آن دو از صوفيان نقشبنديه بودهاند، و چنانكه مىدانيم اين فرقه، تنها فرقهاى است كه ابوبكر را سرسلسله خويش مىداند. بنابراين اگرچه آن دو به اهلبيت علاقه بسيار داشتند، اما از رفض بىزار بودند.37 از اين رو مىتوان گفت كه كاشفى بر مذهب سنى حنفى بوده، چنانكه افندى از برخى از فوائد ميرداماد، نقل كرده است كه كاشفى را حنفىمذهب دانسته است.38
كاشفى اطلاعات زيادى درباره منابع كتابش ارائه نكرده و در نقل گزارشهاى مهم كه لازم است مأخذ خود را بيان كند، طفره رفته است. در موارد بسيارى نيز كه منبع خود را ذكر كرده، منابع كتابش، نامشهور و نامعتبر است، چنانكه افندى پس از آن كه مىگويد كاشفى از منابع شيعى چون عيون اخبار الرضا، ارشاد، اعلام الورى و كتاب الآل ابن خالويه بهره برده است، مىافزايد:
اما بيشتر روايات اين كتاب و حتى همه آنها از كتابهاى غير مشهور و حتى غير قابل اعتماد گرفته شده است.39
دليل عدم اعتبار علمى اين كتاب را بايد در اين امر جستوجو كرد كه كاشفى براى ارائه گزارش گرانسنگ اين واقعه مهم، از شيوه علمى تاريخنگارى كه بنياد آن بر منابع اصيل كهن تاريخى و نقد و پالايش گزارشهاى مربوط به اين حادثه است، بهره نبرده، از اين رو، به تعبير يكى از محققان معاصر، روضة الشهداء كتاب تاريخى نيست، بلكه اثرى ادبى و رُمان تاريخى است40 كه شرايط اجتماعى و علمى و فرهنگى حاكم بر روزگار حيات نگارنده، آن را فراهم ساخته بود. به تعبير ديگر، اين اثر، محصول دورهاى است كه نقد و بررسى علمى در مراكز علمى و آكادميك ايران و ماوراءالنهر چندان وجود نداشته و متنهاى ادبى داستانى، همانند ابومسلمنامهها و حمزهنامهها در دسترس مردم بوده است كه پس از بين رفتن متنهاى ياد شده، كتاب كاشفى جايگزين آنها شده است.41
يكى ديگر از محققان درباره شيوه و ارزش تاريخنگارى اين اثر، چنين قضاوت كرده است:
روضة الشهداء پيش از آنكه كتابى تاريخى باشد، «داستانپردازى تاريخى» است. و چون داستانپردازى است، «تخيلى» هم هست. و چون نويسنده آن اديب و انشانويس است، «داستانآفرينى» هم در آن مشاهده مىشود.42
پيامد پذيرش فراگير و استقبال مناسب از چنين آثارى از سوى عامه مردم و حتى از سوى علما و دانشمندان، سبب شد تا اين كتاب به سرعت جاى خود را در محافل عزادارى شيعى و سنى باز كند، چندانكه وعاظ و خطبا در منابر و محافل، مصائب امام حسين عليهالسلام و خاندانش را از روى اين كتاب خوانده و تعبير «روضهخوان» از اين كتاب براى مجالس روضهخوانى، به عاريت گرفته شده است.43
نكتة آخر در اين باره آنكه از اين كتاب، نسخههاى متعددى در كتابخانهها موجود است و اين نگاشته، چندين بار تلخيص و به چند زبان ترجمه شده كه برخى از ترجمههاى آن، منظوم است.44
برخى از نمونههاى مهم تحريف
1. گزارش نادرست و در مواردى افسانهاى جريان حضور، فعاليتها و قيام مسلم بن عقيل در كوفه و نيز شهادت دو نوجوان وى.45
2. پيوستن ده هزار از شاميان به فرماندهى عامر بن طفيل به ابن زياد!46
3. ذكر برخى از نامهاى جعلى، از قبيل زهير بن حسان اسدى، سامر، حجر حَجّار، حماد بن انس، وقاص بن مالك، شريح بن عبيد، قيس بن منبه، هاشم بن عتبه و… به عنوان اسامى دو سپاه امام حسين عليهالسلام و عمر سعد.47
4. عروسى حضرت قاسم!48
5. حضور زعفر جنّى زاهد در كربلا و اعلام يارى به امامحسين عليهالسلام و نپذيرفتن حضرت!49
6. جريان شفا يافتن دختر معلول يهودى با خون بال يك مرغ.50
7. افسانه شيرين خانم!51
و… .
2. المنتخب فى جمع المراثى و الخطب (مشهور به «الفخرى»)
فخرالدين طريحى (979 ـ 1087 ق)52 نگارنده كتاب المنتخب فى جمع المراثى و الخطب (مشهور به الفخرى) است.53 اين كتاب را نمىتوان نگاشتهاى تاريخى درباره زندگى امام حسين عليهالسلام يا تاريخ قيام عاشورا و مقتل سيدالشهداء عليهالسلام دانست، بلكه مجموعهاى از روايات و مراثى حزنبرانگيز و گريهآور است كه در قالب نثر خطابى و شعر سامان يافته است. بيشترين مباحث اين كتاب درباره امام حسين عليهالسلام و پارهاى از آنها در مورد برخى امامان ديگر است و به صورت جُنگ و كشكول، تدوين و نگارش شده است. اين اثر، دو جزء دارد و هر جزء، ده مجلس و هر مجلس، شامل چند باب است. در هر مجلس و هر باب، مباحثى متعدد و بىارتباط به هم مطرح شده است. نويسنده در نگارش اين كتاب بر نقليات كتاب روضة الشهدا كاشفى اعتماد كرده و بسيارى از مطالب جعلى و نادرست را از كتاب ياد شده نقل كرده است. طريحى اگرچه در زمان نگارش اين اثر، از وعاظ و منبرىهاى توانمند و خبره در فن خطابه و وعظ بوده، اما از بضاعت علمى چندانى برخوردار نبوده است. متن كتاب نشاندهنده آن است كه وى ابتدا مطالب آن را در ايام محرم در محافل و مجالس روضهخوانى مىخوانده و سپس آن را در قالب مجالسنگارى، سامان داده است. اين كتاب به سبب نقل گزارشها و نقليات غير معتبر و بىاساس، از سوى بسيارى از انديشمندان و حديثشناسان، نقد شده است.54 با اين وجود، اين اثر، جايگاه خود را به خوبى در ميان روضهخوانان باز كرده و بسيارى از نقليات آن در مقاتل بعدى منعكس شده و در قرنهاى اخير، زمينه تحريفات بسيارى را در مقتلخوانى امام حسين عليهالسلامفراهم ساخته است.
نمونههاى مهم تحريف
1. هفتاد هزار نفر بودن سپاه عمر سعد.55
2. انتساب جملات «هل من ناصر ينصر الذرية الاطهار»56 و «اسقونى شربة من الماء»57 به امام حسين عليهالسلام.
3. افسانه عروسى حضرت قاسم.58
4. كشته شدن ده هزار نفر از سپاه دشمن به دست امام حسين عليهالسلام! اما چون تعداد لشكريان بسيار بودند، اين تعداد كشته در سپاه آنان شكاف ايجاد نكرد.59
5. افسانه ساربان امام عليهالسلام.60
6. گزارش دو قصه شير و فضّه و شير گريان بر امام عليهالسلام.61
7. خبر مسلم جَصّاص (گچكار) و نان، خرما و گردو دادن كوفيان به اطفال اهلبيت عليهمالسلام.62
3. مقتل الحسين عليهالسلام منسوب به ابومخنف
چنانكه پيشتر اشاره شد، به سبب قدمت و اعتبار اخبار و گزارشهاى ابومخنف درباره حادثه كربلا، از قرن ششم به بعد، برخى از اخبار جعلى و سست به اين مورخ نسبت داده شده است كه هيچ اثرى از آن را در منابع معتبر كه به نقل گزارشهاى ابومخنف پرداختهاند، نمىتوان يافت. جعل اخبار دروغين و سست و بىمحتوا و انتساب آن به ابومخنف در قرنهاى بعدى تا آنجا پيش رفت كه برخى در قرون معاصر، به نگارش كتابى منتسب به ابومخنف با نام مقتل الحسين عليهالسلام المشتهر بابىمخنف دست يازيده تا با اين انتساب، اخبار جعلى و سست را به خوانندگان و مخاطبان، بقبولانند.
برخى از نمونههاى تحريف
1. گزارش اخبار مقتل از ابومخنف و او از هشام و او از پدرش محمد بن سائب كلبى! در حالى كه هشام شاگرد ابومخنف است و او از ابومخنف روايت كند نه ابومخنف از هشام و او از پدرش محمد بن سائب كلبى!63
2. نقل خبرى از كلينى! در حالى كه ابومخنف متوفاى 157ق است و كلينى متوفاى 329ق!64
3. دستگيرى مسلم بن عقيل در كوفه به اين شيوه كه گودالى كنده شده و او در گودال افتاد، سپس او را كتف بسته نزد ابن زياد بردند.65
4. گزارش بازگشت امام حسين عليهالسلام از راه كربلا به مدينه، هنگام شنيدن خبر كشته شدن مسلم و هانى و پناه بردن حضرت به قبر جدّش پيامبر و گريه كردن وى در آنجا!66
5. سوار شدن امام عليهالسلام بر هفت اسب و فرود آمدن از آنها به سبب توقف و نرفتن آنها به سوى كربلا!67
6. جريان كشته شدن طرماح بن عدى در كربلا با آنكه وى اساساً در كربلا حضور نداشت.68
7. نسبت دادن برخى از گفتهها به امام حسين عليهالسلام از قبيل: «قد استرحتَ مِنْ همِّ الدنيا و…» و به حضرت زينب همانند: «ليتَنى كنتُ قبل هذا اليوم عمياء و…» هنگام شهادت حضرت علىاكبر.69
8. شش ماهه بودن طفل شيرخوار امام عليهالسلام و اينكه وى سه روز آب نخورده است، و اينكه وقتى تير به طفل شيرخوار خورد، گوش تا گوش وى بريده شد!70
9. نشستن شمر بر سينه امام عليهالسلام و گفتوگوى حضرت با وى در اين باره كه آيا شفاعت جدش بهتر است يا دريافت جايزه از يزيد كه چون شمر گفت: دريافت جايزه، امام از او طلب آب كرد، اما او در پاسخ گفت: به خدا سوگند، آب نمىنوشى تا اينكه ذره ذره مرگ را بچشى.71
10. بريدن سر امام عليهالسلام از قفا توسط شمر، چرا كه از امام حسين عليهالسلام شنيد كه جدش پيامبر او را به سگ تشبيه كرده است. و چون شمر هر عضوى را از سر امام قطع مىكرد، امام مىگفت: وامحمداه، واعلياه، واحسناه،… !72
4. تظلم الزهراء عليهاالسلام من إهراق دماء آل العباء
رضى بن نبى قزوينى (زنده تا 1134ق) نويسنده تظلم الزهراء من إهراق دماء آل العباء است. تاريخ تأليف آن سال 1118 ق است. نگارنده در مقدمه كتابش گفته است كه اين اثر، شرح كتاب ملهوف سيد بن طاووس است و بيشتر مآخذ آن، منابع بحارالانوار، از قبيل ملهوف، مجالس (امالى) شيخ صدوق، ارشاد شيخ مفيد، منتخب طريحى، مثير الاحزان، مقاتل الطالبيين، مناقب آل ابىطالب، تسلية المجالس سيدمحمد بن ابىطالب حسينى و… است.73 ترتيب و تبويب اين كتاب، همانند ملهوف، از سه مقدمه و سه مسلك و خاتمه سامان يافته است كه هر مسلك و خاتمه، دربردارنده چند مجلس است. مقدمه نخست: برخى از معجزات و كرامات و مكارم اخلاقى و احتجاجات امام حسين عليهالسلام. مقدمه دوم: برخى از روايات در فضيلت گريستن و تباكى بر آن حضرت و ديگر ائمه عليهمالسلام. مقدمه سوم: در روايات وارده در آداب عزادارى، بهويژه در تاسوعا و عاشورا. اما مسلك اول، در امور پيش از جنگ و شامل شش مجلس است. مسلك دوم، در حوادث كربلا و شهادت امام حسين عليهالسلام و ياران حضرت كه چهار مجلس است. مسلك سوم، اسارت اهلبيت (و رفتن به كوفه، شام، گزارش حضور اهلبيت عليهمالسلام در روز اربعين در كربلا و بازگشت آنان به مدينه كه داراى چهار مجلس است. خاتمه كتاب بيش از 160 صفحه است كه مباحثى همانند رجعت امام حسين عليهالسلام در عصر حضرت حجت عليهالسلام، عقوبت و عذاب كُشندگان امام حسين عليهالسلام، قيام مختار و موضع حاكمان اموى و عباسى در برابر قبر امام حسين عليهالسلام را دربردارد.
واعظ تبريزى خيابانى افزون بر آنكه بر برخى از گزارشهاى اين كتاب خرده گرفته و نويسنده آن را به سبب نقل چنين اخبارى، سرزنش كرده است، گفته است كه برخى از استنساخ كنندگان در آن دست برده و دخل و تصرفهايى كردهاند.74 در تصحيح اين كتاب كه توسط يكى از محققان صورت گرفته، اين سخن خيابانى، ناديده گرفته شده است.
نمونههاى مهم تحريف
1. تأويل آيه كهيعص كه به نقل از شيخ صدوق آورده است.75
2. مجروح شدن طرماح بن عدى در روز عاشورا و گزارش او،76 در حالى كه اساساً طرماح در كربلا حضور نداشته است.
3. نقل گزارش منتخب طريحى درباره كشته شدن ده هزار نفر از سپاه دشمن به دست امام حسين عليهالسلام و توجيه و تأييد آن.77
4. نقل گزارش مجعول ابنشهرآشوب درباره تعارف كردن امام حسين عليهالسلام و اسبش به يگديگر بر سر خوردن آب و در نهايت، محروميت هر دو.78
5. انتساب جملة «اسقونى شربة من الماء فقد نشفت كبدى من الظماء» به امام عليهالسلام.79
6. زبان حال ذليلانه و مرثيه بىاساس زنان اهلبيت عليهمالسلام بر بالين امام عليهالسلام.80
7. قصه شير و فضه.81
8. خبر مسلم جَصّاص (گچكار) و دادن نان، خرما و گردو به كودكان اهلبيت عليهمالسلام.82
9. قصه فاطمه صغرى.83
10. گزارش خواب حضرت سكينه در شام.84
11. قصه پرنده خونينبال و شفاى دختر يهودى.85
5. محرق القلوب
محمد مهدى بن ابىذر كاشانى مشهور به نراقى86 (120987 يا 121188) صاحب كتاب محرق القلوب است. وى پدر ملا احمد نراقى صاحب كتاب معراج السعادة و جامع السعادات است. كتاب محرق القلوب كه به فارسى نگاشته شده، مفصل و داراى دو مقدمه و بيست مجلس است.89 اين اثر چون مطالب تحريفآميز بسيارى دارد، در گذشته مورد استقبال قرار نگرفت و تنها چاپ سنگى شد.
نمونههاى مهم تحريف
1. حضور هاشم بن عتبه مرقال (پسرعموى عمر سعد) در روز عاشورا در كربلا در حالى كه يك نيزه هيجده زرعى در دست داشت و كسب اجازه وى از امام عليهالسلامبراى نبرد با سپاه عمر سعد و گزارش نبرد افسانهاى وى.90 حال آنكه بر اساس گزارشهاى معتبر تاريخى، هاشم از اصحاب خاص اميرالمؤنين عليهالسلام بود كه در جنگ صفين پرچمدار حضرت بود و با سپاهيان معاويه جنگيد تا شهيد شد.91
2. حضور سپاه هزار نفرى از شاميان در كربلا به فرماندهى شمعان (شمعون) بن مقاتل.92
3. حكايت زعفر زاهد.93
4. افسانه عروسى حضرت قاسم و كيفيت نبرد افسانهاى وى با دشمن.94
5. انتساب جمله «شير در پستان مادر وى خشكيده، او را جرعه آبى دهيد» به امام حسين عليهالسلام درباره طفل شيرخوار و اينكه طفل ياد شده پس از تير خوردن، به روى پدر نگاهى كرده و پس از تبسمى، به شهادت رسيد.95
6. قصه مرغ خونينبال و شفاى دختر يهودى.96
و… .
6. اكسير العبادات فى اسرار الشهادات
ملا آقا بن عابد بن رمضان بن زاهد شيروانى دربندى حائرى معروف به فاضل دربندى (م 1285 يا 1286 ق)97 نويسنده كتاب اكسير العبادات فى اسرار الشهادات مشهور به اسرار الشهاده است كه به تفصيل، حادثه عاشورا را شرح داده است. او اين اثر را در 44 مجلس و دوازده مقدمه و يك خاتمه (كه خاتمه نيز سه مجلس دارد) نگاشته است. مدت نگارش اين اثر، هيجده ماه و تاريخ پايان نگارش آن، روز جمعه، پانزدهم ذىقعده سال 1272 بوده است.98
اين كتاب ويژگىهايى دارد كه در اين ميان، سه ويژگى آن، برجسته به نظر مىرسد:
1. تحليلى بودن آن: نويسنده تنها به تدوين اخبار و توصيف وقايع نپرداخته است، بلكه به سبب آشنايى وى با حكمت و معقولات و داشتن ذهنى خلاق و نقاد، به تحليل گزارشها و كيفيت جمع بين اخبار معارض، پرداخته است.
2. مجعول و خرافهآميز بودن آن: نويسنده در اين اثر، افزون بر آنكه گزارشهاى مجعول بسيارى و در مواردى، خرافهآميز نقل كرده است، دست به توجيه آنها زده و دلايلى براى درستى آنها ساخته است!
3. مفصل بودن آن: اين كتاب تا عصر خود، مفصلترين كتاب در تاريخ عاشوراست و تا آن تاريخ، نگاشتهاى به اين تفصيل، فراهم نشده بود.99
دربندى «در اقامه مصيبت حضرت سيدالشهداء عليهالسلام، مواظب و متصلّب و راسخ بود، به نحوى كه در بالاى منبر، از شدت گريه، غش مىكرد و در روز عاشورا لباس خود را از بدن مىكند و لُنگ مىبست و خاك بر سر مىريخت و گِل به تن مىماليد و به همان هيئت بر منبر مىرفت».100
او مؤس يا مروج قمهزنى بود. مهدى بامداد در اين باره نگاشته است:
او است كه تيغ زدن را بر سر… جائز دانست و خود نيز عمل مىكرده است و از اين تاريخ است كه مردم عوام… به تبعيت وى در ايام عاشورا به اين عمل دست زدهاند.101
دربندى چون در گزارش اين حادثه، مبناى منحصر به خود را داشته، از نقل مطالب ضعيف و بىاساس و در مواردى، موهن، ابايى نداشته است. سخن او درباره چگونگى بهرهگيرى وى در نگارش اثرش از كتابى كه متعلق به يكى از روضهخوانان معاصر خود به نام سيدجعفر بوده، در واقع، بيانگر مبناى سست و بىپايه او در نقل گزارشهاى مربوط به تاريخ عاشوراست.102
اين اثر به سبب داشتن اخبار و گزارشهاى سست و بىاساس، از همان آغاز موردِ نقد و خردهگيرى معاصران نويسنده و انديشمندان بعدى قرار گرفته است، چنانكه حديثشناسان و انديشمندانى، همانند محدث نورى،103 تنكابنى،104 شيخ آقا بزرگ تهرانى،105 سيدمحسن امين106 و استاد مطهرى107 بر اين كتاب، ايرادهاى بسيارى گرفتهاند.
به گزارش شيخ آقا بزرگ تهرانى، دربندى خود اين كتاب را از فصل «مقام وحدة الحسين» در سيزده باب (كه هر باب شامل چند مجلس است) ترجمه كرده و به نام ناصرالدين شاه، سعادات ناصرى نامگذارى كرد كه بارها چاپ شده است.108 همچنين شخصى به نام ميرزا محمد حسين بن علىاكبر اين كتاب را به فارسى برگرداند و با عنوان انوار السعادة فى ترجمة اسرار الشهادة در تبريز چاپ كرد.109 به سبب عربى بودن متن اسرار الشهاده و تفصيل آن، دربندى، بعدها مقتلى مختصر و فارسى با نام سرمايه ايمان و جواهر ايقان در ترجمه و شرح اسرار الشهادة110 نوشت كه اين نيز چاپ شده است.111
شايان توجه است كه چاپ قديم اين اثر، مطالب دروغ و خلاف واقع بيشترى دارد، اما در چاپ و تحقيق جديد آن، برخى از مطالب سخيف و سست آن، حذف شده است.112
صرف نظر از مبناى نادرست و غير علمى نويسنده، از كتابى كه به اين گستردگى و با اين سرعت تأليف شده (چنانكه گفته شد مفصلترين كتاب درباره امامحسين عليهالسلام تا زمان تأليف آن است و در هيجده ماه نوشته شده است با توجه به امكانات اندك آن روزگار در شناسايى منابع معتبر تا چه رسد به گزينش و استفاده از آنها) نمىتوان انتظار دقت و موشكافى علمى در گزينش صحيح و ارائه گزارشهاى معتبر در نقل حادثه عاشورا داشت.
برخى از نمونههاى تحريف
اين اثر به سبب تفصيل بسيار آن، گزارشهاى مجعول، موهن، عجيب و افسانهاى دارد، چندانكه گزارش فهرستوار اخبار و روايات مجعول اين كتاب خود چند صفحه از اين نوشتار را دربرگرفته و از حوصله اين نوشتار خارج است، از اين رو، تنها به چند مورد ذيل اكتفا مىشود:
1. گزارش عجيب و غير قابل پذيرش كيفيت خروج امام حسين عليهالسلام به همراه خاندانش از مدينه با چهل محمل حرير و ديباج، همانند حاكمان و پادشاهان!113
2. گزارش افسانهاى و خيالى آمار لشكر عمر سعد مبنى بر 1600000 نفر114 و در جاى ديگر، 460 هزار نفر و كشته شدن 330 هزار از آنان به دست امامحسين عليهالسلامو 25 هزار نفر به دست حضرت عباس (به جز مجروحان) و 25 هزار نفر به دست ديگر بنىهاشم و جان سالم بدر بردن تنها 80 هزار نفر از آنان!!!115 وى در جاى ديگر، تعداد كشتههاى دشمن را به دست امام حسين عليهالسلام، به چهارصد هزار نفر و تعداد سپاه را به پانصد هزار نفر رسانده است!!!116
3. هفتاد117 يا هفتاد و دو ساعت بودن روز عاشورا !!!118
4. امتناع حضرت عباس از اينكه امام حسين عليهالسلام او را به خيمهگاه ببرد، چرا كه به سكينه دختر امام عليهالسلام، وعده آوردن آب داده، اما نتوانسته است به آن عمل كند!119
5. ياد كردن از افرادى به عنوان ياران امام حسين عليهالسلام يا افراد سپاه عمر سعد كه در هيچ منبع معتبرى نام آنان يافت نمىشود، از جمله عبداللّه بن شقيق،120 اسحاق بن مالك اشتر،121 كثير بن يحيى انصارى،122 مارد بن صديف تغلبى،123 غلامى به نام «مبارك»،124 مسعود هاشمى125 و…!
6. افسانه ساربان امام عليهالسلام!126
7. افسانه قيام دخترى به نام «دُرَّة الصدف» در حلب به انگيزه خونخواهى امام حسين عليهالسلام و باز پسگيرى سرهاى شهدا و آزاد كردن اسرا از چنگال مأموران يزيد هنگام بردن اسرا و سرها به شام و…!127
و… .
7. الدمعة الساكبه
محمدباقر بهبهانى (م 1285 ق) نويسنده اين كتاب است. وى زندگانى ائمه عليهمالسلام را در چند جلد نگاشته است كه دو جلد (جزء چهارم و پنجم) آن در چهارده فصل، اختصاص به امام حسين عليهالسلام و عاشورا دارد. او از شاگردان و مريدان فاضل دربندى بوده و در اين كتاب از او به «قال الفاضل» تعبير كرده است.
واعظ تبريزى خيابانى، از اين نويسنده ستايش كرده و به نقل از شيخ محمود عراقى در كتاب دار السلام فيمن فاز بسلام الامام درباره او گفته است:
ذكر مصائب مىنمود به طورى كه در آن عصر و بلد (نجف) متعارف بود از كتابهاى مقتل فارسى مثل روضة الشهداء و محرق القلوب و مانند اينها كتابى به دست مىگرفت و مىخواند و چون نيت خالص بود، تأثيرى تمام مىنمود. در عبارات عربيه دستى نداشت، زيرا كه او را سواد عربى درستى نبود.128
بهبهانى در نقل گزارش عاشورا، از كتاب منتخب طريحى بسيار بهره برده است. منابع ديگر او عبارتاند از: بحارالانوار، عوالم العلوم، تظلّم الزهراء، مسند البتول، تذكار الحزين، جامع الاخبار، نورالعين، مهيّج الاحزان، معدن البكاء او المصائب، مقتل منسوب به ابومخنف و تفسير منسوب به امام عسكرى عليهالسلام.
مواردى از تحريف
1. سخنان امام حسين عليهالسلام پس از شهادت حضرت عباس و طلب آب براى طفل شيرخوار و اجابت حضرت علىاكبر.129
2. نقل محرّف منسوب به امام حسين عليهالسلام خطاب به حضرت علىاكبر: «يا ولدى، أما أنت فقد استرحتَ من كرب الدنيا و غمها…».130
3. انتساب گفتوگوى امام حسين عليهالسلام با سكينه به شيخ مفيد درباره شهادت حضرت علىاكبر و امر كردن حضرت، سكينه را به صبر.131
4. گزارش نامعتبر چگونگى رفتن حضرت عباس به ميدان و شهادت وى.132
5. تعليل غير قابل پذيرش به جا ماندن بدن حضرت عباس در محل شهادتش.133
8. ناسخ التواريخ
ميرزا محمدتقى لسانالملك مشهور به سپهر كاشانى (1216 ـ 1297ق) يك دوره تاريخ از زمان حضرت آدم تا روزگار خويش را نوشت و بخشى از اين اثر را به شرح حال مفصل امام حسين عليهالسلام اختصاص داد. تاريخ نگارش اين جلد از كتاب، در عهد ناصرالدين شاه و سال 1290 ـ 1291 ق بوده است.134 از آنجا كه هدف او از نگارش چنين كتابى ـ چنانكه نام پرادعاى كتابش بر اين امر دلالت دارد ـ اين بوده كه خواننده نيازى به كتابهاى ديگر نداشته باشد، مطالب سست و بىپايه در آن بسيار راه يافته است. به همين دليل و نيز از آنجا كه نويسنده دربارى بوده، اين اثر نهتنها در مجامع علمى از آن استقبال نشد، بلكه برخى مطالعه آن را جايز ندانستهاند.135 با اين حال اين نگاشته تا چند دهه، از آثار مورد استفاده عامه مردم و خطبا و اهل منبر بود.
برخى از نمونههاى تحريف
1. تأويل كهيعص.136
2. گزارش پراكنده شدن سپاه امام حسين عليهالسلام در شب عاشورا و تنها ماندن خويشاوندان و خاصان حضرت.137
3. ترجمه نادرست واژه «مُسنّاة» به شتر!138
4. گزارش افسانهاى طرماح بن عدى از بازگشت سر امام عليهالسلام به تن و ديدن پيغمبر در قتلگاه! و… با اينكه وى از شهدا نبود و تنها در ميانه راه با امام ديدارى داشته و پيش از رسيدن وى به كربلا، خبر شهادت امام را شنيد و برگشت.139
5. بيان جمله: «شير در پستان مادرش خشك شده است» هنگام درخواست آب از سپاه عمر سعد توسط امام حسين عليهالسلامبراى سيراب كردن طفل شيرخوار.140
6. نقل گزارش ابن شهرآشوب درباره تعارف امام حسين عليهالسلام و اسبش به يكديگر بر سر آب خوردن…!141
7. نشستن شمر بر سينه امام عليهالسلام و گفتوگوى حضرت با وى در اين باره كه آيا شفاعت جدش بهتر است يا دريافت جايزه از يزيد كه چون شمر گفت: دريافت جايزه، امام از او طلب آب كرد، اما او در پاسخ گفت: به خدا سوگند، آب نمىنوشى تا اينكه ذرهذره مرگ را بچشى.142
8. جريان مسلم جَصّاص (گچكار) و نان، خرما و گردو دادن كوفيان به كودكان اهلبيت عليهمالسلام و… .143
9. قصه فاطمه صغرى.144
10. رؤاى سكينه در شام.145
9. تذكرة الشهداء
ملاحبيباللّه شريف كاشانى146 (م1340 ق) از جمله علماى برجسته عهد قاجار است كه تأليفات بسيارى در علوم مختلف دارد، از جمله اين نگاشتهها، كتاب مفصل تذكرة الشهداء در تاريخ عاشوراست. اثر ياد شده، اخبار و گزارشهاى ضعيف و مخدوشى دارد كه سبب تحريف در سيماى واقعه عاشورا شده است.
نمونههايى از تحريف
1. حضور چهارصد نفر از مفتىهايى كه فتوا به قتل امام حسين عليهالسلام داده بودند در كربلا، از جمله ظفر بن ملجم و انداختن عصا به سوى امام عليهالسلام به جاى استفاده از نيزه و شمشير!!!147
2. افتادن دستهاى بريده و مشك پاره حضرت عباس روى خاك و بوسيدن دستهاى بريده توسط امام حسين عليهالسلام.148
3. نشان دادن سپر خونين حضرت عباس به مادرش امالبنين توسط حضرت زينب و بىهوش شدن وى.149
4. درخواست سكينه از پدرش امام حسين عليهالسلام براى پياده شدن از اسب و نوازش او همچون يتيمان و پذيرش اين درخواست از سوى امام حسين عليهالسلام.150
5. دادن يك رشته مرواريد از سوى امام حسين عليهالسلام به يكى از لشكريان دشمن به اين سبب كه هنگام بيرون آمدنش از خانه، دخترش به او گفت كه از اين سفر برايش سوغات بياورد!151
6. خوددارى ذوالجناح از راه رفتن هنگام سوارشدن امام عليهالسلام بر آن، مگر آنكه در قيامت حضرت بر او سوار شده و امت گناهكار را شفاعت كند!152
10. معالى السبطين فى احوال السبطين الامامَيْن الحسن عليهالسلام و الحسين عليهالسلام
محمدمهدى حائرى مازندرانى (1300 ـ 1385 ق) نويسنده كتاب معالى السبطين فى احوال الحسن عليهالسلام و الحسين عليهالسلام، هرچند اين كتاب را در شرح حال امام حسن عليهالسلامو امام حسين عليهالسلام نگاشته، اما بيشترين آن را به زندگى امام حسين عليهالسلاماختصاص داده است. او در نگارش اين اثر، از منابع ضعيف و غير قابل اعتماد، از جمله روضة الشهداء، منتخب طريحى، مقتل الحسين منسوب به ابومخنف، مدينة المعاجز، ناسخ التواريخ، اسرار الشهادات، تظلم الزهراء و… بهره برده كه طبيعتاً در نگاشته او تحريفات زيادى راه يافته است.
برخى از نمونههاى تحريف
1. تأويل كهيعص.153
2. انتساب سخن: «يا ولدى، اَما انت يا بنُىّ، فقد استرحتَ من همّ الدنيا و غمها…» به امام حسين عليهالسلام وقتى با بدن بىجان حضرت علىاكبر عليهالسلام روبهرو شد.154
3. نسبت دادن سخن: «ليتنى كنت قبل هذا اليوم عمياء…» به حضرت زينب عليهاالسلامهنگام روبهرو شدن با جنازه حضرت علىاكبر.155
4. حضور ليلا در كربلا و خارج شدن وى از خيمه با پاى برهنه و سر برهنه هنگام شهادت علىاكبر!!156
5. بريدن سر امام عليهالسلام از قفا توسط شمر، چرا كه حضرت به شمر گفت كه شمشير جاى بوسيدن پيامبر را نخواهد بريد. و چون شمر هر رگ و استخوانى را از سر حضرت قطع مىكرد، امام عليهالسلام مىگفت: واجداه، واابالقاسماه… !!!157
6. افسانه ساربان امام عليهالسلام.158
7. قصه پرنده خونينبال و شفاى دختر يهودى.159
11. نورالعين فى مشهد الحسين عليهالسلام
اين كتاب به ابراهيم بن محمد بن ابراهيم بن مهران شافعى اشعرى معروف به ابواسحاق اسفراينى(م 417 يا 418 ق) منسوب است. اين اثر بدون فصلبندى و عنوانبندى است. نويسنده براى گزارشهاى خود سند ارائه نكرده و تنها هر گزارش را با تعبير «قال الراوى» آغاز كرده است، از اين رو ساختار نگارشى آن شبيه داستان، و عامهپسند است. برخى از محققان بر اين باورند كه كتاب ياد شده، ساختگى و منسوب به اسفراينى است، چراكه اسلوب نگارش آن با نوشتههاى قرن چهارم، سازگارى ندارد.160 در تأييد اين سخن، بايد گفت كه نگارنده با مراجعه به متن كتاب و بررسى برخى از مطالب آن، عبارتى درباره محل دفن سر امام حسين عليهالسلاميافت كه گمانش را درباره متأخر بودن اين اثر، به يقين تبديل كرد و آن عبارت چنين است: «و روى عن طائفة الفاطمية الذى حكموا مصر، انّ الرأس وصلت اليهم و دفنوها فى مشهد المشهور»،161 زيرا بر اساس گزارشهاى مورخان تاريخ فاطميان، انتقال سر از عسقلان به مصر و دفن آن در قاهره مصر و ساختن بناى باشكوه بر آن، پس از سال 548، يعنى 130 سال پس از مرگ اسفراينى بوده است!162 چنانكه گزارش شده است كه طلائع بن رُزَّيك وزير شيعى خليفه فاطمى فائز باللّه، پس از انتقال سر به قاهره در سال 549 ق، بناى باشكوهى بر آن ساخت.163
اما درباره اعتبار و ارزش گزارشهاى اين كتاب، بايد گفت كه بسيارى از گزارشها و مطالب آن ضعيف، جعلى وسخيف است و نزد محققان، هيچ اعتبارى ندارد، چنانكه شهيد قاضى طباطبايى اين كتاب را «از كتب بسيار ضعيف و غير قابل اعتماد»164 و «مجعوله و ضعيفه و مجهول المؤف»165 دانسته و بر اين باور است كه «مقتل اسفراينى پر از جعليّات و نقليّات قصهسرايان است».166
نكته آخر آنكه اگر در انتساب اين كتاب به اسفراينى ترديد نكنيم، بايد دانست كه او يك سنى اشعرىمسلك بوده و به اعتقاد صاحب ابن عبّاد، او يك آتش سوزندهاى بود،167 از اين رو نمىتوان به مطالب اين كتاب اعتماد كرد.
برخى از موارد تحريف
1. آمدن گروهى از فرشتگان و نيز جنّيان مؤن براى يارى امام حسين عليهالسلام هنگام خروج حضرت از مدينه و نپذيرفتن ايشان.168
2. گزارشهاى نادرست و محرف از جريان قيام مسلم در كوفه، از جمله پيشنهاد ترور ابن زياد توسط هانى هنگام آمدن ابن زياد به منزل هانى براى عيادت وى و عدم اقدام مسلم به ترور به اين علت كه يك منادى، او را از اين كار بازداشته است،169 و درخواست آب از سوى مسلم بن عقيل از طوعه زنِ پناه دهنده وى، جهت وضوساختن و خواندن دو ركعت نماز و دعاكردن پيش از دستگيرى170 و كشتهشدن 1100 نفر از سپاه 2800 نفرى ابن زياد توسط مسلم پيش از دستگيرى وى!!!171
3. رفتن امام حسين عليهالسلام با اسبش كنار فرات و تعارف كردن آب به يكديگر و…!172
4. كشته شدن 1600 نفر به دست امام حسين!173
5. نشستن شمر روى سينه امام عليهالسلام و گفتوگوى حضرت با وى در اين باره كه شمر گناه بزرگى را مرتكب مىشود و اينكه آيا شفاعت جدش بهتر است يا دريافت جايزه از يزيد كه چون شمر گفت: دريافت جايزه، امام از او طلب آب كرد، اما او در پاسخ گفت: به خدا سوگند، آب نمىنوشى تا اينكه ذرهذره مرگ را بچشى.174
6. افسانه نان دادن كوفيان به اطفال اسير.175
و… .
مقتلنگارى و نگاشتههاى عاشورا در عصر كنونى (سده اخير)
گفتنى است در صد سال اخير، مقتلنويسى نيز همچنان مورد توجه مورخان و نويسندگان مسلمان بوده است. البته ويژگى برجسته نگاشتههاى اين عصر، آن است كه در كنار برداشت عاطفى و احساسى كه هم ميراث نگاشتههاى گذشته است و هم مقتضاى اين واقعه بزرگ، برداشت سياسى نيز از حركت امام عليهالسلام و توجه به بُعد ظلمستيزى واقعه عاشورا، مورد تأكيد تاريخنگاران عاشورا قرار گرفته كه يكى از مهمترين عوامل اين روآورى، درگير شدن شيعيان با سياست و در نتيجه، مبارزه و ظلمستيزى آنان با حاكمان وقت بوده است. به تعبير ديگر، در اين دوره، نگاشتههاى مربوط به اين واقعه، متأثر از شرايط و مقتضيات حاكم، بهويژه جنبش عدالتخواهى و مشروطهطلبى كه روح بيدارى و آزادمنشى را در ايرانيان دميد، برداشت سياسى از واقعه عاشورا را رقم زد و اين برداشت، بهويژه در محافل مذهبى تجددخواه و نوگرا جايگاه خاصى يافت و از آن زمان تاكنون، اين برداشت، در كنار برداشت عاطفى و احساسى از اين حادثه، دو قرائت مهم از حادثه عاشورا به حساب مىآيند. مطالعه و بررسى در اين باره افزون بر آنكه در حوصله اين نوشتار نيست، مجال ديگرى را مىطلبد.
بىشك اين ميزان نگاشته درباره يك روىداد تاريخى، اهميت بسيار و تأثير شگرف آن را در هر عصرى نشان مىدهد و حيات جاودانه امامحسين عليهالسلام و يارانش را مىنماياند.
نتيجه گيرى
از آنچه نگاشته شد مىتوان اين نتيجه را گرفت كه مقاتل و منابع تاريخ عاشورا را مىتوان به دو دسته كلى معرفى كرد:
دسته نخست، آثارى كه از قرن دوم تا هفتم نگاشته شده كه به اعتبار ميزان قدمت، اعتبار و اتقان گزارشهاى آنها، از ارزش و اعتبار، برخوردار هستند. اما درباره اعتبار گزارشهاى دسته دوم كه از قرن هشتم تا عصر حاضر به رشته تحرير درآمدهاند، بايد گفت آن دسته از گزارشهايى كه منابع ياد شده، از منابع كهن نقل كردهاند، قابل اعتناست، اما گزارشهايى كه مستند به مأخذ كهن نيست اعتبار نداشته و نبايد به آنها اعتنا كرد. افزون بر اين، برخى از نويسندگان در قرنهاى معاصر با انگيزههاى گوناگون، دست به نگارش آثارى زدهاند كه سيمايى وارونه و تحريفآميز از حادثه عاشورا ارائه كردهاند. برخى از گزارشهاى آثار ياد شده چنان در مجالس و محافل عزادارى و سوگوارى شيعه، تبليغ و ترويج شده است كه به عنوان باورهاى مسلم شيعه و بهويژه ايرانيان در عصر حاضر، درباره واقعه عاشورا درآمده است. از اين رو از اين منابع در اين نوشتار، به «منابع تحريفگستر» ياد شد.
منابع
1. آقا بزرگ تهرانى، محسن بن على بن محمد رضا، الذريعه الى تصانيف الشيعه، بيروت، دار الاضواء، 1403 ق.
2. ابن خلكان، احمد بن محمد بن ابراهيم بن ابىبكر، وفيات الاعيان و أنباء أبناء الزمان، تحقيق احسان عباس، بيروت، دار الثقافه، [بىتا].
3. ابن عساكر دمشقى، ابوالقاسم، على بن حسن بن هبة اللّه، تاريخ مدينة دمشق، تحقيق على شيرى، بيروت، دار الفكر، 1415 ق.
4. ابن عساكر دمشقى، تبيين كذب المفترى، تحقيق احمد حجازى سقّا، چاپ اول: بيروت، دار الجيل، 1416 ق.
5. ابن كثير دمشقى، ابوالفداء اسماعيل، البداية والنهايه، تحقيق و تعليق مكتب تحقيق التراث، بيروت، مؤسة التاريخ العربى، [بىتا].
6. استورى، چارلز آمبروز، ادبيات فارسى بر مبناى تأليف استورى، ترجمه يو. ا. برگل، ترجمه (فارسى) يحيى آرينپور و ديگران، تهران، مؤسه مطالعات و تحقيقات فرهنگى، 1362.
7. اسفراينى، ابواسحاق، نورالعين فى مشهد الحسين، تونس، مطبعة المنار، [بىتا].
8. اسفنديارى، محمد، كتابشناسى تاريخى امام حسين عليهالسلام، تهران، سازمان چاپ و انتشارات وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامى، 1380.
9. اسماعيل پاشا بغدادى، هدية العارفين، بيروت، دار احياء التراث العربى، 1951 م.
10. اشراقى (معروف به ارباب)، ميرزا محمد، الاربعين الحسينيه، چاپ دوم: تهران، اسوه، 1379.
11. اعتمادالسلطنه، محمدحسنخان، المآثر و الآثار، (چاپ شده در جلد اول كتاب چهل سال تاريخ ايران در دوره پادشاهى ناصرالدين شاه)، به كوشش ايرج افشار، تهران، انتشارات اساطير، 1380.
12. افندى اصفهانى، ميرزا عبداللّه، رياض العلماء و حياض الفضلاء، تحقيق احمد حسينى، قم، [بىنا]، 1401 ق.
13. المختار من مقتل بحارالانوار: «عرض وثائقى موجز لأحداث ثورة الحسين عليهالسلام»، به اهتمام محسن اراكى، چاپ اول: مجمع الفكر الاسلامى، 1411ق.
14. امين عاملى، سيدمحسن، اعيان الشيعه، تحقيق حسن امين، بيروت، دار التعارف، 1403 ق.
15. امينى نجفى، عبدالحسين، الغدير، چاپ پنجم: تهران، دار الكتب الاسلاميه، 1372.
16. بامداد، مهدى، شرح حال رجال ايران، تهران، كتابفروشى زوار، 1371.
17. بهبهانى، محمدباقر بن عبدالكريم، الدمعة الساكبه، بيروت، مؤسة الاعلمى للمطبوعات، 1409ق.
18. تنكابنى، ميرزا محمد، قصص العلماء، تهران، انتشارات علميه اسلاميه، [بىتا].
19. جعفريان، رسول، تأملى در نهضت عاشورا، قم، انتشارات انصاريان، 1381.
20. جعفريان، رسول، «ملاحسين واعظ كاشفى و روضهالشهداء»، چاپ شده در: مقالات تاريخى، ج 1، قم، نشر الهادى، 1375.
21. جعفريان، رسول، «ملاحسين واعظ كاشفى و كتاب روضهالشهداء»، آينه پژوهش، سال ششم، 1374 ش، شماره 33.
22. حائرى مازندرانى، محمدمهدى، معالى السبطين فى احوال السبطين الامامَيْن الحسن و الحسين عليهماالسلام، تبريز، افست مطبعه مصباحى، [بىتا].
23. حُرّ عاملى، محمد بن حسن، امل الآمل، تحقيق سيداحمد حسينى، بغداد، مكتبة الاندلس، 1404 ق.
24. حسينى موسوى حائرى كركى، سيدمحمد بن ابىطالب، تسلية المُجالس و زينة المَجالس، تحقيق فارس حسّون كريم، قم، مؤسة المعارف الاسلاميه، 1418 ق.
25. دائرهالمعارف بزرگ اسلامى، زير نظر سيدكاظم موسوى بجنوردى، چاپ اول: تهران، مركز دائرة المعارف بزرگ اسلامى، 1370.
26. دربندى حائرى، اكسير العبادات فى اسرار الشهادات، تهران، منشورات اعلمى، [بىتا].
27. ـــــــــــ، جواهر الايقان و سرماية ايمان، [بىجا، بىنا، بىتا].
28. ـــــــــــ، ملا آقا بن عابد بن رمضان بن زاهد شيروانى (مشهور به فاضل دربندى)، اكسير العبادات فى اسرار الشهادات، تحقيق محمد جمعه بادى و عباس ملاعطيه جمرى، بحرين، شركة المصطفى للخدمات الثقافيه، 1415 ق.
29. ذهبى، شمسالدين محمد بن احمد بن عثمان، سِيَر أعلام النُبَلاء، تحقيق جمعى از محققان، بيروت، مؤسة الرساله، 1413 ق.
30. رفاعى، عبدالجبار، معجم ما كتب عن الرسول صلىاللهعليهوآله و اهل البيت، تهران، سازمان چاپ و انتشارات وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامى، 1371.
31. سُبكى، تاجالدين ابىنصر عبدالوهاب بن على، طبقات الشافعية الكبرى، تحقيق عبدالفتاح محمد حلو و محمود احمد طناحى، قاهره، دار الكتب العربيه، [بىتا].
32. سپهر كاشانى، ميرزا محمد تقى لسان الملك، ناسخ التواريخ، قم، انتشارات كتابفروشى محمدى، [بىتا].
33. شوشترى، محمدتقى، الاخبار الدخيله، تهران، مكتبة الصدوق، 1390 ق.
34. طباطبايى، سيدعبدالعزيز، اهل البيت فى المكتبة العربية، قم، مؤسة آل البيت لإحياء التراث، 1417 ق.
35. طريحى، فخرالدين (مشهور به الفخرى)، المنتخب فى جمع المراثى و الخطب، تصحيح نضال على، چاپ اول: بيروت، مؤسة الاعلمى للمطبوعات، 1424 ق.
36. ـــــــــــ، مجمع البحرين، تحقيق سيداحمد حسينى، تهران، دفتر نشر فرهنگ اسلامى، 1367.
37. قاضى طباطبايى، سيدمحمدعلى، تحقيق درباره اول اربعين حضرت سيدالشهداء، چاپ سوم: قم، بنياد علمى و فرهنگى شهيد آيتاللّه قاضى طباطبايى، 1368.
38. قزوينى، رضى بن نبى، تظلم الزهراء عليهاالسلام من إهراق دماء آلالعباء، چاپ سوم: قم، منشورات الرضى، 1405ق.
39. قمى، عباس، الكنى و الالقاب، تقديم محمدهادى امينى، تهران، مكتبة الصدر، [بىتا].
40. كاشفى، كمالالدين حسين بن على، روضة الشهداء، تصحيح عقيقى بخشايشى، قم، نشر نويد اسلام، 1381 و تهران، اسلاميه، 1341.
41. مجلسى، محمدباقر، بحار الانوار، بيروت، مؤسة الوفاء، 1403 ق.
42. ـــــــــــ، جلاء العيون، چاپ اول: تهران، انتشارات رشيدى، 1362.
43. مشار، خان بابا، فهرست كتابهاى چاپى فارسى، تهران، انتشارات علمى، 1347.
44. مطهرى، مرتضى، حماسه حسينى، چاپ چهارم: قم، صدرا، 1364.
45. معتمدالدوله، فرهاد ميرزا، قَمقام زَخّاز و صَمصام بَتّار، تصحيح و حواشى سيدمحمود محرمى زرندى، تهران، كتابفروشى اسلاميه، 1377 ق.
46. معروف حسنى، هاشم، الموضوعات فى الآثار و الاخبار، بيروت، دار التعارف للمطبوعات، 1407 ق.
47. منزوى، احمد، فهرستواره كتابهاى فارسى، تهران، انجمن آثار و مفاخر فرهنگى، 1376.
48. منقرى، نصر بن مزاحم، وقعة صفين، تحقيق و شرح عبدالسلام محمد هارون، [بىجا]، مؤسة العربية الحديثه، 1382 ق.
49. موحدى، عبداللّه، ملاحبيباللّه شريف كاشانى «فقيه فرزانه»، قم، مركز انتشارات دفتر تبليغات اسلامى، 1376.
50. موسوى خوانسارى، محمدباقر، روضات الجنات فى احوال العلماء و السادات، تحقيق اسماعيل اسماعيليان، قم، مكتبه اسماعيليان، [بىتا].
51. نراقى، محمدمهدى، محرق القلوب، (چاپ سنگى)، [بىجا، بىنا، بىتا].
52. نواب صفا، اسماعيل، شرح حال فرهاد ميرزا معتمدالدوله، چاپ اول: [بىجا]، انتشارات زوار، 1366.
53. نورى، ميرزا حسين، لؤؤو مرجان، چاپ دوم: تهران، انتشارات فراهانى، 1364.
54. نويرى، شهابالدين احمد بن عبدالوهاب، نهاية الارب فى فنون الادب، تحقيق عبدالمجيد ترحينى و عماد على حمزه، بيروت، دار الكتب العلميه، 1420 ق.
55. واعظ تبريزى خيابانى،على، وقائع الايام فى تتمة محرم الحرام، تهران، اسلاميه، 1380.
56. يوسف اليان سركيس، معجم المطبوعات العربية و المعربة، قم، مكتبة آيهاللّه المرعشى النجفى، 1410 ق.
پی نوشت مطالب
1. براى آگاهى از فهرست اين نگاشتهها، ر. ك: الذريعة الى تصانيف الشيعه، بهويژه ج 22؛ عبدالجبار رفاعى، معجم ما كتب عن الرسول صلىاللهعليهوآله و اهل البيت عليهمالسلام، ج 7 و 8 و محمد اسفنديارى، كتابشناسى تاريخى امام حسين عليهالسلام.
2. ابن كثير، البداية والنهايه، ج 8، ص 156ـ230.
3. همان، ص 206، 216 و 218 ـ 219.
4. همان، ص 218.
5. همان، ص 217.
6. همان، ص 173.
7. همان، ص 174 و 183.
8. يوسف رحيملو، «ابن كثير»، دائرة المعارف بزرگ اسلامى، ج4، ص 511.
9. ابن كثير، همان، ج 8، ص 220 ـ 221.
10. همان، ص 160.
11. همان، ص 220.
12. همان.
13. همان، ص 219.
14. حسينى موسوى حائرى كركى، تسلية المجالس و زينة المجالس، ج 1، ص 212.
15. همان، ج1، ص 50.
16. همان، ج 12، ص 148.
17. مجلسى، بحار الانوار، ج1، ص 21 و آقا بزرگ تهرانى، الذريعه، ج 22، ص 27.
18. حسينى موسوى حائرى كركى، همان، ج1، ص 51 ـ 52.
19. مجلسى، همان، ج45، ص 409.
20. همان، ص 41 ـ 42.
21. همان، ص 316 ـ 319.
22. همان، ص 191 ـ 193.
23. همان، ص 193 ـ 194.
24. خان بابا مشار، فهرست كتابهاى چاپى فارسى، ج4، ص 4630.
25. چاپ اول، مجمع الفكر الاسلامى، محرم 1411، 174 صفحه رقعى.
26. مجلسى، جلاءالعيون، ص 262 – 447.
27. براى نمونه، ر.ك: همان، ص370، 371، 374، 376، 377 و 387.
28. براى آگاهى بيشتر درباره زندگى و شرح حال او، ر. ك: اسماعيل نواب صفا، شرح حال فرهاد ميرزا معتمدالدوله.
29. ميرزا معتمدالدوله، قمقام زخّار و صمصام بتّار، مقدمه عمادزاده، ص 4 و مقدمه نويسنده، ص 8.
30. همان، ص 5 ـ 6.
31. همان، ص 8.
32. اين فهرست بر اساس نسخه چاپ انتشارات اسلاميه است.
33. حسين بن على واعظ كاشفى، روضة الشهداء، ص 19.
34. همان، ص 23.
35. همان.
36. همان، ص 441. از جمله اخير دانسته مىشود كه اين اثر پيش از محرم 847، يعنى در سال 846 نگاشته شده است كه اگر به اين تاريخ، 61 سال افزوده شود، 907 مىشود، نه 908 چنانكه بسيارى گفتهاند.
37. براى آگاهى بيشتر درباره شرح حال، مذهب و نيز كتاب روضة الشهداء كاشفى، ر. ك: رسول جعفريان، «ملاحسين واعظ كاشفى و كتاب روضة الشهداء»، چاپ شده در: مقالات تاريخى، ج1، ص 167 ـ 210. اين مقاله قبلاً در اين دو منبع با تفاوت در عنوان آن آمده است: 1. آينه پژوهش، سال ششم، 1374 ش، شماره 33، ص 20 به بعد. 2. تأملى در نهضت عاشورا، از همين نويسنده، ص 319 ـ 359 و همچنين ر.ك: محمد اسفنديارى، كتابشناسى تاريخى امام حسين عليهالسلام، ص 88 ـ 93.
38. ميرزا عبداللّه افندى اصفهانى، رياض العلماء و حياض الفضلاء، ج2، ص 186.
39. همان، ج2، ص 190.
40. رسول جعفريان، «ملاحسين واعظ كاشفى و كتاب روضهالشهداء»، همان، ص 354.
41. همان.
42. محمد اسفنديارى، همان، ص 92.
43. خوانسارى، روضات الجنات، ج3، ص 230.
44. براى آگاهى از نسخهها، تلخيصها و ترجمههاى اين كتاب، ر. ك: چارلز آمبروز استورى، ادبيات فارسى بر مبناى تأليف استورى، ج 2، ص 903 ـ 912 و احمد منزوى ، فهرستواره كتابهاى فارسى، ج3، ص 1661 ـ 1664.
45. واعظ كاشفى، همان، ص 271ـ304.
46. همان، ص 282.
47. همان، ص 354ـ388.
48. همان، ص 400ـ410.
49. همان، ص 431 ـ 432.
50. همان، ص 447 ـ 449.
51. همان، ص 459 ـ 462.
52. درباره نسب، سال تولد و وفات، شخصيت و آثار طريحى، ر. ك: مجمع البحرين، ج 1، ص 186، مقدمه. محقق ياد شده در اين مقدمه، منابعى كه به ترجمه و شرح حال طريحى پرداختهاند، فهرست كرده است كه برخى از آنها عبارتاند از: افندى، رياض العلماء و حياض الفضلاء، ج 4، ص 332 ـ 335؛ خوانسارى، روضات الجنات فى احوال العلماء و السادات، ج5، ص 349 ـ 353 و محدث قمى، الكنى و الالقاب، ج 2، ص 448.
53. بنا به گزارش شيخ حر عاملى، طريحى، نگاشته ديگرى با عنوان مقتل الحسين عليهالسلام داشته كه غير از كتاب منتخب وى است محمدحسن حُرّ عاملى، امل الآمل، ج 2، ص 215. اين كتاب مخطوط و چاپ نشده است و شيخ آقا بزرگ، نسخهاى از آن را در كتابخانه محمدعلى خوانسارى در نجف، ديده است (الذريعه الى تصانيف الشيعه، ج22، ص27).
54. محدث نورى، لؤؤو مرجان، ص 183 ـ 184؛ ميرزا محمد اشراقى معروف به ارباب، الاربعين الحسينيه، ص 14، 56 و 208.
55. طريحى، المنتخب فى جمع المراثى و الخطب، ص 37 و 280.
56. همان، ص 22، 200، 263 و 388.
57. همان، ص 451.
58. همان، ص 372 ـ 375.
59. همان، ص 463.
60. همان، ص 90 ـ 92.
61. همان، ص 322 ـ 323.
62. همان، ص 464 ـ 465.
63. ابومخنف، مقتل الحسين عليهالسلام، ص 2.
64. همان، ص 7.
65. همان، ص 35.
66. همان، ص 39.
67. همان، ص 48 ـ 49.
68. همان، ص 72.
69. همان، ص 82 ـ 83.
70. همان، ص 83.
71. همان، ص 92.
72. همان، ص 93.
73. رضى بن نبى قزوينى، تظلم الزهراء من اهراق دماء آل العباء، ص 6.
74. واعظ تبريزى، خيابانى، وقايع الايام فى تتمة محرم الحرام، ج4، ص 112 ـ 121.
75. رضى بن نبى قزوينى، همان، ص 87. محققان معاصر به تفصيل، به نقد اين خبر پرداختهاند (محمدتقى شوشترى، الاخبار الدخيله، ج1، ص 96 ـ 104 و هاشم معروف حسنى، الموضوعات فى الآثار و الاخبار، ص 247 ـ 249).
76. رضى بن نبى قزوينى، همان، ص 227.
77. همان، ص 208.
78. همان، ص 207.
79. همان، ص 206 و 219.
80. همان، ص 218 ـ 223.
81. همان، ص 226.
82. همان، ص 249 ـ 250.
83. همان، ص 283 ـ 284.
84. همان، ص 276 ـ 278.
85. همان، ص 233 ـ 235.
86. درباره شخصيت و آثار نراقى، ر. ك: ميرزا محمد تنكابنى، قصص العلماء، ص 132 ـ 133.
87. شيخ آقا بزرگ تهرانى، الذريعة الى تصانيف الشيعة، ج 20، ص 149.
88. اسماعيل پاشا بغدادى، هدية العارفين، ج 2، ص 351.
89. نراقى، محرق القلوب، ص 2.
90. همان، ص 118 ـ 119.
91. نصر بن مزاحم منقرى، وقعة صفين، ص 193 و353.
92. نراقى، همان، ص 118.
93. همان، ص 152.
94. همان، ص 126 ـ 130.
95. همان، ص 149.
96. همان، ص 108.
97. محمدحسنخان اعتمادالسلطنه، المآثر و الآثار، ص 139 و شيخ آقا بزرگ تهرانى، همان، ج 11، ص 139 و 279.
98. فاضل دربندى، اكسير العبادات فى اسرار الشهادات، ج3، ص 919.
99. محمد اسفنديارى، همان، ص 111.
100. ميرزا محمد تنكابنى، همان، ص 109.
101. مهدى بامداد، شرح حال رجال ايران، ج4، ص 138.
102. فاضل دربندى، همان، ج2، ص 305 ـ 306.
103. ميرزا حسين نورى، همان، ص 167 ـ 169 و 195.
104. ميرزا محمد تنكابنى، همان، ص 108.
105. آقابزرگ تهرانى، همان، ج 2، ص 279.
106. سيدمحسن امين عاملى، اعيان الشيعه، ج2، ص 88.
107. شهيد مطهرى، حماسه حسينى، ج 1، ص 55.
108. آقابزرگ تهرانى، همان، ج 2، ص 279 و ج 12، ص 179 ـ 180.
109. همان، ج2، ص 429.
110. همان، [بىجا، بىنا، بىتا]، ديباچه كتاب، ص 3. اما ناشر در آغاز كتاب، نام آن را جواهر الايقان و سرمايه ايمان نهاده است.
111. همان، ج 5، ص 264.
112. همان، ج1، ص 29. براى نمونه در چاپ قديم (تهران، منشورات اعلمى، [بىتا])، مجلس دهم، ص 345، دربندى، آمار سپاه دشمن را به نقل از مقتل ابن عصفور بحرانى، 460 هزار گفته كه 330 هزار نفر آن به دست امام حسين عليهالسلام، 25 هزار نفر (غير از مجروحان) به دست حضرت عباس و 25 هزار نفر ديگر به دست ساير بنىهاشم كشته شدند و تنها از لشكر عمر سعد هشتاد هزار نفر باقى ماند. اما به سبب افسانه بودن اين گزارش در چاپ جديد (ج2، ص 545) حذف شده است.
113. فاضل دربندى، همان، ج2، مجلس دهم، ص 628 ـ 629.
114. همان، ج3، مجلس سيزدهم، ص 43.
115. همان، ص 345، چاپ قديم. چنانكه گفته شد، اين نقل در چاپ جديد اين اثر، حذف شده است (همان، ج2، ص 545).
116. همان، ج 3، مجلس سيزدهم، ص 39.
117. همان، ص 43.
118. همان، ص 40.
119. همان، ج2، ص 504.
120. همان، ص 275.
121. همان، ص 284.
122. همان، ص 291.
123. همان، ص 499.
124. همان، ص 299.
125. همان، ص 298.
126. همان، ج3، ص 157 ـ 162.
127. همان، مجلس بيست و هشتم، ص 445 ـ 450.
128. واعظ خيابانى، وقائع الايام فى تتمة محرم الحرام، ج4، ص 25.
129. محمدباقر بن عبدالكريم بهبهانى، الدمعة الساكبه، ج 4، ص 327.
130. همان، ص 331.
131. همان، ص 332.
132. همان، ص 322 ـ 323.
133. همان، ص 324.
134. چراكه وى در جايى از كتاب گفته است: «اكنون كه تاريخ هجرى به هزار و دويست و نود و يك مىرود» همان، ج6، ص 361 .
135. سيدمحمدعلى قاضى طباطبايى، تحقيق درباره اول اربعين حضرت سيدالشهدا عليهالسلام، ص 178.
136. سپهر كاشانى، ناسخ التواريخ، ج6، ص 112 ـ 113.
137. همان، ص 237.
138. همان، ص 286.
139. همان، ص 299.
140. همان، ص 285.
141. همان، ص 289.
142. همان، ص 293.
143. همان، ص 311.
144. همان، ص 322.
145. همان، ص 350.
146. درباره شخصيت و آثار وى، ر.ك: عبداللّه موحدى، ملاحبيباللّه شريف كاشانى «فقيه فرزانه».
147. ملاحبيباللّه شريف كاشانى، تذكرهالشهداء، ص 279 ـ 280.
148. همان، ص 270.
149. همان، ص 443.
150. همان، ص 311.
151. همان، ص 325.
152. همان، ص 312.
153. محمدمهدى حائرى مازندرانى، معالى السبطين فى احوال السبطين الامامينالحسن عليهالسلامو الحسين عليهالسلام، ج1، ص 111.
154. همان، ص 252.
155. همان.
156. همان، ص 255.
157. همان، ج 2، ص 24.
158. همان، ص 35 ـ 36.
159. همان، ص 33 ـ 34.
160. سيدعبدالعزيز طباطبايى، اهلالبيت عليهمالسلام فى المكتبة العربيه، ص 655، ش 839. در تأييد سخن ياد شده بايد گفت كه منابع متقدم كه به شرح حال او پرداختهاند، در فهرست آثار او، از چنين اثرى ياد نكردهاند (ابن عساكر، تبيين كذب المفترى، ص 240 ـ 241؛ ابنخلكان، وفيات الاعيان و انباء ابناء الزمان، ج1، ص 28؛ تاجالدين ابىنصر عبدالوهاب بن على سُبكى، طبقات الشافعية الكبرى، ج4، ص 257؛ شمسالدين ذهبى، سير أعلام النبلاء، ج 17، ص 353؛ ابن كثير، البداية و النهايه، ج 12، ص 30). اما نخستين كسى كه اين كتاب را به اسفراينى نسبت داده است، اسماعيل پاشا است به نقل از وفيات الاعيان (هدية العارفين، ج 1، ص 8) كه با مراجعه به كتاب وفيات چنين انتسابى وجود ندارد. پس از وى، يوسف اليان سركيس (معجم المطبوعات العربية و المعربة، ج 1، ص 436) شيخ آقا بزرگ (الذريعه، ج 17، ص 72 73)، و بالأخره سيدعبدالعزيز طباطبايى (همان، ص 654) اين كتاب را به اسفراينى نسبت دادهاند كه به نظر مىرسد كه مستند آنان تنها گفته اسماعيل پاشا باشد.
161. ص 72.
162. شهابالدين احمد بن عبدالوهاب نويرى، نهاية الارب فى فنون الادب، ج 20، ص300.
163. علامه عبدالحسين احمد امينى، الغدير، ج4، ص 349.
164. قاضى طباطبايى، همان، ص 60.
165. همان، ص 221.
166. همان، ص 640.
167. ابن عساكر، تبيين كذب المفترى، ص 241؛ تاجالدين ابىنصر عبدالوهاب بن على سُبكى، همان، ج 4، ص 257؛ شمسالدين ذهبى، همان، ج 17، ص 354؛ شيخ عباس قمى، الكنى و الالقاب، ج 2، ص 26.
168. ابواسحاق اسفراينى، نورالعين فى مشهد الحسين عليهالسلام، ص 19 ـ 20.
169. همان، ص 24 ـ 25.
170. همان، ص 28.
171. همان، 28 ـ 29.
172. همان، ص 48 ـ 49.
173. همان، ص 49.
174. همان، ص 50.
175. همان، ص 56.
/پایان قسمت سوم/
منبع: تاریخ در آینه پژوهش، شماره16.
دریافت متن کامل قسمت اول در قالب پی دی اف، با حجم یک مگابایت
دریافت متن کامل قسمت دوم در قالب پی دی اف، با حجم 892 کیلوبایت
دریافت متن کامل قسمت سوم در قالب پی دی اف، با حجم یک مگ و 16 کیلوبایت
/پایان/