مجتمع آموزش عالی تاریخ سیره و تمدن اسلامی
جستجو
Close this search box.

پژوهشگران،اغلب به دلایل سیاسی، اقتصادی و فرهنگی در ظهور انقلاب اسلامی پرداخته اند و علل نظامی و امنیتی آن را کمتر مورد توجه داده اند در حالی که نباید و نمی توان به ماهیت و عملکرد نظامی پدر(رضاشاه) و پسر(محمدرضا) در دو بعد داخلی و خارجی بی توجه ماند.این موضوع، بدان جهت اهمیت دارد که آنان،بدون وابستگی نظامی به غرب و اعمال خشونت در داخل قادر به ادامه حیات نبودند.

 

الف- دلایل نظامی:علاوه بر زمینه های پیشین نظامی،در اواسط دهه 1340 دو رویداد اول- عدم حمایت جدی آمریکا از متعهد خود(پاکستان) در جنگ با هند و دوم- افزایش نفوذ رو به رشد جنبش های رادیکال عرب مانند ناصریسم-جنبش وابسته به آرای ناسیونالسیتی و پان عربیسم عبدالناصر رئیس جمهور مصر- توجه شاه را به تقویت نیرو و توان نظامی سوق داد به گونه ای که در 1357 هزینه نظامی ایران به 10 میلیارد دلار رسید اما تحولات بعدی ایران و جهان نشان داد،ارتقاء قدرت نظامی به جای کسب رضایت مردم به عمر رژیم پایان داد.[1]  

1- خرید تسلیحات: رژیم شاه، علي رغم حمايت مؤثر آمريكا كه ايران را "جزيره ثبات" در منطقه پرتنش خاورمیانه ارزيابي مي كرد،تاب مقاومت در برابر فشار و جنبش مردم ایران را نداشت،از این رو،خرید انبوه تسلیحات بیش از آن که به قصد مقابله با تهدیدات احتمالی خارجی صورت گیرد وسیله ای برای ترساندن مردم ناراضی در ممانعت با نظم حاکم و نیز،ابزاری بود برای سرکوب مخالفانی که مخالفت خود را علنی و عملیاتی می کردند.درآمد نفتی و به ویژه افزايش بهاي نفت در آغاز دهه ۱۳۵۰،استقلال عمل شاه در خرید تسلیحات را بیشتر کرد و او مجال يافت با بي توجهي به هشدارها واظهارنظرهاي مخالفان،بر اعمال سياست هاي سرکوب گرانه خود، اصرار ورزد. او دستگاهسركوب را تقويت كرد و با تأسيس حزب رستاخيز، مخالفان خود را به گرفتن گذرنامه و خروجاز كشور دعوت كند.[2]

2- وابستگی نظامی:نظام دو قطبی حاکم بر جهان(آمریکا و شوروی) به ایران اجازه می داد که هم از آمریکا و هم از شوروی اسلحه بخرد.زیرا، آمريكا براي حمايت از رژيم وابسته به خود دربرابر تهديد اقدام نظامي از سوي اتحاد شوروي،ناچار بود براساس قرارداد  ۱۹۲۱ از خويشتنداري نشان دهد.بر پایه این قرارداد، روس ها مجاز بودند در صورت حمله یک یا چند کشور به ایران و یا در صورت احساس خطر از ناحیه مرزهای جنوبی خود،نیروهای نظامی اش را وارد ایران عمل نمایند.[3]در واقع،دو ابرقدرت، بازي خود در ایران را در قالب بازي با حاصل جمع صفر (همه يا هيچ)دنبال مي كردند،از این رو، سقوط نظام پادشاهي وابسته به آمریکا،در عمل مزيتيبراي شوروي به ارمغان می آورد اما شوروی ترجیح می داد آمریکایی ها را تحریک نکند بلکه با حمایت از رژیم شاه،منافع خود را در سطح پایین تر در ایران دنبال کند.برخوردهای نامطلوب این دو،بعدها در شعار "نه شرقي، نه غربي" خود را به خوبی نشان داد.به این معنا که: شوروی و آمریکا به عنوان سمبل بلوک شرق و غرب به دلیل حمایت های شان از یک رژیم جنایت کار مورد طرد افکار مردم قرار گرفتند.[4]به هر روی،ایران به آمریکا و شوروی وابستگی نظامی مستقیم و غیرمستقیم داشت و این امر باعث افزایش بودجه های نظامی ایران به بهای فقر مردم و به عدم توجه به قدرت مردم در دفاع از کشور انجامید در حالی که مردم خواهان استقلال و تکیه بر خود بودند.

3- ژاندارمرم منطقه:پیمان نظامی دو جانبه سال 1947،ماموریت افزایش کارآیی ارتش ایران را به آمریکا سپرد.دخالت مستقیم و آشکار امریکادر کودتای 28، نقش نظامی امریکا در ایران را افزایش داد.بر پایه سیاست سدبندی در اطراف شوروی، ایران را وارد پیمان بغداد کرد.این پیمان، با وقوع کودتا در عراق و خروج این کشور به "پیمان مرکزی یا سنتو" شهرت یافت.بر مبنای یک قرار داد سری در سال 1959،آمریکا مجاز بود در صورت وقوع تجاوز به ایران، به یاری ایران بشتابد.[5] بر اساس تجربه شکست آمریکا در ویتنام، ایران در چارچوب دکترین نیکسون،به ژاندارم امریکا در منطقه تبدیل شد.هدف این دکترین، بهره گیری از قدرت های منطقه ای برای حمایت از منافع بین المللی امریکا و سایر کشورهای غربی در مقابل شوروی ها بود.در نتیجه، نیکسون با فروش هر نوع تسلیحات مرسوم به ایران موافقت کرد و در اواسط دهه 1970 ایران به بزرگ ترین خریدار تسلیحات امریکایی تبدیل شد.از سال 1950 تا زمان سقوط شاه، ارزش قراردادهای خرید تجهیزات و خدمات نظامی ایران از امریکا حدود 20 میلیارد دلار رسید.[6]پیمان های نظامی آشکار و پنهان با آمریکایی ها به بهای اعطای مصونیت به آنان موجب ناراحتی دائمی امام،روحانیت و مردم بود.به علاوه،اختصاص امکانات ملی برای تأمین امنیت دیگران رضایت مردم را به دنبال نداشت، این مسائل(ژاندارمری منطقه) در حالی انجام می شد که ضرورتی برای آن از سوی مردم احساس نمی شد.

4- کاپیتولاسیون:رضاشاه برای فریب مردم،کاپیتولاسیون را ملغی کرد اما محمدرضا به استناد کنوانسیون اعطای مصونیت سیاسی دیپلمات ها به احیای آن در عرصه نظامی پرداخت.ظاهر کاپیتولاسیون دهه 1340،اعطای مصونیت قضایی به بیش از چهل هزار مستشار نظامی آمریکایی،تکنیسین های وابسته، اعضای خانواده و خدمه غیرنظامی  آن ها و معافیت آنان از شمول قوانین جزایی ایران بود اما عملا ایران به یک کشور مستعمره تبدیل  شد و به صورت آشکار و پنهان، در کنترل آمریکایی ها قرار گرفت.امام خمینی(ره) در نطق 4 آبان 1343 با بیان "ما را فروختند،استقلال ما را فروختند…عظمت ایران از بین رفت…اگر یک خادم آمریکایی یا یک آشپز آمریکایی مرجع تقلید شما را در وسط بازار ترور کند،زیر پای خود منکوب کند پلیس ایران حق ندارد جلو اور را بگیرد،دادگاه های ایران حق محاکمه ندارد…"[7] به شدت به آن مخالفت کرد که منجر به تبعید وی گردید.[8]

ب- علل امنیتی:از میان تعاریف مختلف اصطلاحی امنیت،مراد ازعلل امنیتی می تواند اشاره به عواملی باشد که از یک سو،هویت نظام سیاسی و از سوی دیگر،سرشت مردمی درون مرزهای سرزمینی ایران را مورد تهدید قرار می دهند.شکنجه،ترس،فقدان دکترین امنیت ملی،نامنی دینی و مذهبی و … بخشی از مواردی است که می توان به عنوان علل امنیتی بدان پرداخت.         

1- شکنجه، ترس و ناامنی:رژیم پهلوی به عنوان نظامی دیکتاتور، همه امکانات خود را برای سرکوب مخالفان به کار گرفت.در واقع،مشاورین و مأمورین امنیتی آن،با اتخاذ رویکردی خشن،به جای مهار مخالفین و یا اعطای آزادی کنترل شده در یک فضای نسبی سیاسی،به سرکوب آنها می پرداختند لذا، نیروهای مخالف، تحت تأثیر این رویکرد امنیتی،به زندان‌ می افتادند جایی که شدیدترین و سخت‌ترین شکنجه‌ها روحی و جسمی بر خلاف دین اسلام و مغایر با عرف بین الملل صورت می گرفت.گاه این شکنجه ها آن چنان وحشتناک و بی سابقه بود که سال ها پس از آن،نه تنها ذهن و خاطره‌ زندانیان را عذاب می‌دهد،بلکه هر شنونده یا خواننده‌ای را مشمئز می‌کند.خاطرات زندان خانم مرضیه حدیدچی دباغ تنها نشانه کوچکی از این داستان غم انگیز است. با این همه، رژیم ادعای دفاع از حقوق بشر  می کرد و حتی به کشورهای که حقوق بشر در آنها رعایت نمی‌شد،اعتراض می نمود.حاصل چنین رویکردی، ناامنی اجتماعی بود به گونه ایی که ترس از ساواک و دستگاه های امنیتی به امری جدایی ناپذیر از روان بیشتر ایرانی ها تبدیل شد.[9]                                             

 2- فقدان دکترین امنیت ملی:بی تردید از دلایل وجود شکنجه،ترس و ناامنی،فقدان دکترین امنیتی مبتنی بر منافع ملی است.واقعیت آن است که در ایران دوره پهلوی دوم، دکترین امنیت ملی مستقل وجود نداشت و دلیل آن، وابستگی رژیم به قدرت ها بوده است،بدین‌ترتیب،خواسته‌‌های دیکته شده این قدرت ها به ویژه آمریکا،به عنوان  چارچوب های سیاست امنیت ملی در اختیار کارگزاران دولتی قرار می گرفت در حالی که این خواسته ها با واقعیت های کشور همخوانی نداشت. این امر، درک درست و واقع بینانه ایی از نیازهای کشور پدید نمی آورد. حسین فردوست،‌ وابستگی شدید حکومت پهلوی به قدرت های خارجی و به‌ویژه امریکا را از دلایل اصلی عدم تدوین دکترین واقعی امنیت ملی در سراسر دوران حکومت محمدرضا پهلوی دانسته است.او تصریح می‌کند که انگلستان و امریکا صرفاً براساس دیدگاه های شان در باره ایران، اصولی را برای تدوین دکترین امنیت ملی ایران توصیه می‌کردند. [10] غربی ها،به شاه قبولاندند که با مدیریت و نظارت دفتر ویژه اطلاعات به ریاست فردوست،شورای امنیت را تشکیل دهند که عملا در تدوین و تحقق دکترین امنیت ملی کشور ناکام ماند.[11]

تأثیر فقدان دکترین امنیت ملی،کاهش امنیت در کشور بود زیرا:فقدان دکترین امنیت ملی،تعدد و تنوع استراتژی ها و تاکتیک های نظامی را به همراه می آورد.به علاوه،شاه بارها اعلام کرده بود که ایران در معرض خطر تهاجم خارجی است.خطر خارجی توجه رژیم را از مسائل اساسی داخلی دور می ساخت و لذا امنیت را در داخل کاهش می داد.همچنین،تأثیرپذیری رژیم از از دکترین امنیت ملی کشورهایی چون آمریکا،امنیت داخلی را قربانی امنیت دیگران می کرد و به سلطه آنان بر مقدرات کشور شدت می بخشید.           

3- ناامنی دینی و مذهبی: شاید بتوان توهین های مکرر به اعتقادات مردم را در بسترهای فرهنگی برآمدن انقلاب اسلامی به بحث گذارد اما از نتایج آن،ایجاد تردید در باورهای مردم دین دار است که بازتاب های اجتماعی فراوانی به دنبال آورد.به نمونه،مادر فرح در کتاب دخترم فرح، از ماجرای شگفتی که خود شاهد آن بوده چنین یاد می­کند:

"روز عاشورایی بود و محمدرضا از مراسم عزاداری که در مسجدشاه برگزار می­شد به کاخ برگشت. شاه در حالی که بسیار خسته و عصبانی به نظر می­رسید پس از آنکه دستور داد برای او شراب بیاورند گفت: هزار و چند سال قبل دو عرب با هم اختلاف داشته­اند و یکی از آنها دیگری را کشته است آن وقت من بعنوان شاه این مملکت باید دو ساعت بروم و دو زانو درمجلس روضه او بنشینم."[12]

نمونه دیگر:

"سر شام بودم، علیا حضرت ملکه پهلوی پیشنهاد کردند چون نوروز مصادف با چهارده محرم (به قول عوام امام چهارم) است خوب است سلام عید نباشد. بحث مضحکی بود ولی داشت جدی می شد و سر می گرفت.من که اغلب کمتر حرف می زنم با لحن خیلی جدی عرض کردم این فرمایشات چیست؟ اگر نوروزمصادف با عاشورا هم باشد باید سلام منعقد می­شد این سنت ملی را که با مسائل مذهبی نمی­شود پوشاند.شاهنشاه از عرض من خوششان آمد و مطلب تمام شد." [13]

 این بی اعتقادی یا کم اعتقادی دینی در دربار باقی نمی ماند.مردم کم و بیش از آن مطلع می شدند و این امر برای مردم مسلمانی که می خواستند دین در جامعه آنان حاکم باشد آزار دهنده بود.تأثیر دیگر این بی اعتقادی یا کم اعتقادی دینی بی توجهی به مسائل اسلامی در جامعه بود از این رو مردم به صورت مستمر شاهد شیوع بی دینی در جامعه بودند. 

 



[1]– سعیده لطفیان،ارتش و انقلاب اسلامی(تهران:مرکز اسناد انقلاب اسلامی،1380)ص121.

[2]– گازيوروسكي، همان،ص232.                                   

[3]– محمحسین جمشیدی،مبانی و تاریخ اندیشه نظامی در ایران(تهران:دوره عالی جنگ سپاه،1380)ص 520.

[4]– الهه كولايي، اتحاد شوروي و انقلاباسلامي(تهران: مركز اسناد انقلاب اسلامي، ۱۳۷۹)ص213.

–  جلال الدین مدنی،تاریخ سیاسی معاصر ایران،ج2(قم: دفتر انتشارات اسلامی،پاییز 1386)ص176.[5]

– گ.ل.بوندارفسکی، تاریخ توسعه طلبی امریکا در ایران(تهران:آلفا،،1358) ص 112.[6]

[7]– سخنرانی امام خمینی در 4 آبان 1343 در مخالفت با کاپیتولاسیون

[8]– مدنی،ج2،همان،ص95.

[9]– سعید صمدی،شکنجه در رژیم شاه(تهران:مرکز اسناد انقلاب اسلامی،1386)ص 54.

[10]– فردوست، همان، ج 2،ص479.

[11]– همان،ص480.

[12]– فریده دیبا،دخترم فرح،ترجمه الهه رئیس فیروز(تهران:به آفرین،1390)ص98.

[13]– اسدالله علم،یادداشت های علم،گردآورنده علی نقی عالیخانی(تهران:بهزاد،1382)ص353.(خاطرات روز شنبه 20 /10/1348)

{jcomments on}

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *