مقدمه
دوران خلافت امیرمؤمنان امام علی علیهالسلام (35 ـ40 ق) با وقوع سه جنگ جمل، صفین و نهروان سپری شد. در این میان، «صفین» مهمترین و خطیرترین بود.
در سال 36 ق. در جنگ صفین، خلافت نوپای علی علیهالسلام رویاروی معاویة بن ابی سفیان، امیرنشین شام قرار گرفت كه از سال 18 ق. در آنجا استقرار یافته بود. مردمی كه بر خلافت عثمان شوریدند و اینك در سال 35 ق. با علی علیهالسلام بیعت كردند، در پی «عدالت» بودند و حال، بیصبرانه انتظار اصلاح امور را میكشیدند. لذا برای اصلاح ساختار حكومت، ضرورت داشت كه حاكمان ناشایست جای خود را به افراد صالح بسپارند. از جمله، معاویة بن ابیسفیان باید از امارت شام بركنار میشد، و این آغازی بود بر یك چالش بزرگ.
البته به امیرمؤمنان علیهالسلام سفارش شد كه «معاویه را ـ دستكم برای مدتی كوتاه ـ بر امارت ابقا كند و پس از تثبیت موقعیت خود، به تصمیمگیری درباره او بپردازد»؛ این نوشتار یك بررسی تاریخی است درباره اینكه چرا امیرمؤمنان علیهالسلام به سفارش مزبور عمل نكرد؟، و پیش از جنگ صفین، چه روابطی میان علی علیهالسلام و معاویه برقرار شد؟ و هدف از برگزاری آن روابط چه بود؟
آغاز چالش
«بركناری معاویه از امارت شام» آغازی بود بر یك چالش خطیر. در مورد چگونگی بركناری معاویه توسط امام علی علیهالسلام ، دو وجه را میتوان باز شناخت: یكی، از طریق اعزام والی جدید (جانشین)، و دیگر به وسیله ارسال نامه. در این میان، وجه نخست از نظرتاریخی شهرت دارد. بر این اساس، امام علی علیهالسلام در آغاز خلافت، كسانی را برگزید و به امارت بر شهرها و بلاد بزرگ فرستاد. همه امیران اعزامی توانستند در مراكز حكومتی استقرار یابند، اما در مورد شام چنین نشد.(1)
اعزام امیر تازه به هر منطقه، خود به معنای بركناری امیر پیشین بود. ابتدا امام علی علیهالسلام از «عبدالله بن عباس» خواست كه برای امارت روانه شام شود، اما ابن عباس از پذیرش این امر امتناع نمود و به علی علیهالسلام عرضه داشت كه معاویه، یا او را خواهد كشت و یا با گروگان گرفتن او بر آن حضرت فشار خواهد آورد.(2) سرانجام امیرمؤمنان علیهالسلام «سهل بن حنیف» را به امارت شام برگزید. او باید عازم شام میشد و در جای معاویه قرار میگرفت. این در حالی بود كه معاویه با حاكمیت دیرینه خود بر منطقه شام، توانسته بود بر اوضاع آنجا تسلّط یابد. سابقه حكومت معاویه به سال 18 ق باز میگشت. در آن سال، معاویه از سوی خلیفه دوم به امارت شهر دمشق گماشته شد،(3) آنگاه از زمان عثمان، او بر تمام منطقه شام فرمان یافت.(4) و اینك در برابر سهل بن حنیف كه عازم شام بود، سپاهیان شامی راه را سد كردند و او را از میانه راه، از «تبوك»(5) بازگرداندند.(6)
این رخداد، نه تنها بیانگر بیاعتنایی به خلافت وقت بود، بلكه همچنین نشان از آن داشت كه معاویه حاضر به كنارهگیری از امارت شام نیست. اما آیا او حاضر بود كه برای حفظ امارت خود، برای نخستین بار، جنگ داخلی در میان مسلمانان به راه اندازد؟ در این پژوهش، روشن خواهد شد كه معاویه از رودر رو شدن مسلمانان با یكدیگر ـ حتی در سطح بسیار گسترده ـ بیم نداشت. از آن سو، امیرمؤمنان علی علیهالسلام گرچه از وقوع چنین امری بسیار نگران بود، اما هیچگاه امارت معاویه را نیز تحمل نمینمود. بر این اساس، مواضع دو طرف در «جنگ» به هم میرسید، و روابط فیمابین بر پایه «اختلاف» و ناسازگاری شكل میگرفت.
امام علی علیهالسلام هنگامی كه از بازگرداندن سهل بن حنیف آگاه شد، طلحه و زبیر را فراخواند و به آن دو فرمود: «كاری كه شما را از آن بیم میدادم، رخ داد، و این رخداد پایان نخواهد یافت مگر به میراندَنَش. و این، فتنهای است چونان آتش كه هرگاه برافروخته شود، افزون گردد و كینه را برانگیزد.» سپس امیرمؤمنان موضع خود را در اینباره، چنین بیان كرد: «از آن امر [فتنه] امتناع خواهم كرد تا هنگامی كه امتناع یابد. اما هرگاه گریزی نیافتم، پس آخرین چاره بیماری، «داغ كردن» است.»(7) و این موضع امام علی علیهالسلام بود كه در مرحله آغازین از برخورد با معاویه اعلان شد و البته همین موضع تا پایان نیز استمرار یافت. مفاد این موضع چنین بود: «معاویه نباید بر امارت بماند، و البته جنگ آخرین چاره است، و پیش از آن باید از تمام شیوههای مسالمتآمیز استفاده شود.»
اما درباره بركناری معاویه از طریق ارسال نامه (وجه دوم)، یك گزارش در دست است كه براساس آن، پس از كشته شدن عثمان، علی علیهالسلام نامهای به معاویه نوشت و او را از حكومت شام عزل نمود.(8) البته، درباره اصل این نامهنگاری و تاریخ انجام آن، بررسی بیشتری لازم است،(9) اما براساس گزارش مزبور، معاویه پس از دریافت نامه، در میان مردم شام به سخنرانی پرداخت و مدعی «خونخواهی عثمان» شد.(10) بدین سان، معاویه با ادعای مزبور، عملاً به منحرف كردن افكار عمومی شامیان پرداخت و كوشید تا آنان را از تأمل درباره تحولی كه در امر خلافت صورت گرفته باز دارد. پس از این، در این نوشتار، پیرامون «خونخواهی عثمان» توسط معاویه، بررسی به عمل خواهد آمد. اما نكته قابل توجه این است كه اگر امام علی علیهالسلام دست كم همچون خلیفه دوم عمر بن خطاب ـ و نه، لزوما همانند عثمان ـ نسبت به معاویه مدارا و تساهل میورزید و اقدام به عزل معاویه ـ از طریق ارسال نامه و یا اعزام والی جایگزین ـ نمیكرد، آنگاه ادعای معاویه در مورد خونخواهی عثمان، تنها در حدّ یك ادعای زبانی باقی میماند و بس، و هیچگاه به اختلاف و نزاع عملی نمیانجامید. بنابراین، باید بررسی كرد كه چرا امیرمؤمنان علیهالسلام حاضر به مدارا با معاویه نبود.
سه رویكرد در بررسی بركناری معاویه
پیش از این گذشت كه چالش میان امام علی علیهالسلام و معاویه با بركناری معاویه از امارت شام آغاز شد. حال پرسش این است كه «چرا امام علی علیهالسلام باقی ماندنِ معاویه بر امارت را تحمل نكرد؟»
به این پرسش میتوان از سه منظر پاسخ گفت:
1. رفتار و عملكرد معاویه و بررسی فاصله آن با آموزههای اسلامی؛
2. پیامدهای ابقای معاویه؛
3. دیدگاههای امام علی علیهالسلام و بررسی انگیزههای آن حضرت.
در رویكرد نخست، مباحث فراوانی قابل بررسی است. اما در اینجا، تنها به ذكر این نكته بسنده میشود كه از نگاه معاویه، «امارت» و قدرت ـ حتی در اسلام ـ چیزی نبود جز همان «ملك» و پادشاهی. رفتار و عملكرد او نیز درست بر مبنای همین نگرش شكل میگرفت. چنانكه بعدها او فرزندش یزید را به ولیعهدی خود تعیین كرد و بدین سان، باب «موروثی كردنِ» خلافت را گشود. در حالیكه این نگاه، با آموزههای دینی كاملاً مغایرت دارد.
درباره رویكرد دوم نیز باید اذعان داشت كه ابقای معاویه بر امارت شام، به خودی خود میتوانست دارای ابعاد گسترده و پیامدهای پیچیدهای باشد. البته، باید میان ابقای معاویه به شكل «دائمی» و یا به شكل «موقت» تفكیك كرد. این امر در ادامه بحث خواهد شد. اینك، پیامدهای ابقای معاویه از سه جنبه زیر، به اجمال بررسی میشود:
اول آنكه، با ابقای معاویه این احتمال وجود داشت كه او همچنان از پذیرش خلافت علی علیهالسلام سرباز زند و حاضر نشود كه با علی علیهالسلام بیعت كند. «ابن ابیالحدید» (586 ـ 656 ق) كه احتمال مزبور را با قوت مطرح كرده است، بر این باور است كه تضاد «معاویه با علی»، از نوع تضاد «سیاهی با سپیدی»، و جداییِ «سلب از ایجاب» بوده است كه هیچگاه اجتماعشان نشایَد. همچنین این مورخ در تأكید بر این تضاد و جدایی، به پیشینه روابط علی علیهالسلام و معاویه اشاره میكند و با استناد به كشته شدن برادر، دایی و نیای معاویه (هر سه) به دست علی علیهالسلام به تأكید بر احتمال فوقالذكر میپردازد.(11)
بیگمان، این تحلیل ابن ابی الحدید در رابطه با عزل معاویه كاملاً صحیح است. با وجود این، معلوم است كه اگر امام علی علیهالسلام ، معاویه را به شكل دائمی به امارت میگماشت و نسبت به عملكرد او هیچ مخالفتی نمیورزید، و چونان دو خلیفه پیشین نسبت به او تساهل و مدارا میكرد، بیتردید معاویه نیز حاضر بود كه با علی علیهالسلام بیعت كند. اما موضع «اختلاف» در همینجا بود، و علی علیهالسلام هیچگاه به خود اجازه نمیداد كه معاویه را اینچنین بر كار بگمارد.(12)
بُعد دوم قضیه این بود كه یكی از خواستهای قیامكنندگان بر ضد عثمان، بركناری معاویه از امارت شام بود. ایشان بر این باور بودند كه معاویه آشكارا ستم میكند و با احكام دین مخالفت میورزد. همچنین مروان بن حكم در نامه به معاویه، از جمله اعتراضهای قیامكنندگان بر عثمان را «اطعامِ» شام به معاویه بر شمرد.(13) بدین لحاظ، مجالی برای ابقای امارت معاویه نبود. همچنین علی علیهالسلام هرگز معاویه را شایسته امارت نمیدید و اساسا معاویه در نگاه امام علی علیهالسلام «فاسق» بود، و اساسیترین مبنای حكومتیِ علی علیهالسلام این بود كه فاسقان را به كار نگمارد.(14)
البته، در ادامه این سطور، درباره دیدگاههای خود آن حضرت سخن به میان خواهد آمد.
سومین و مهمترین جنبه این بود كه معاویه در زمان دو خلیفه پیش از علی علیهالسلام ، كمابیش به گونهای «خودمختار» امارت میكرد. حتی در زمان عثمان، با آنكه خلیفه، خود یك اموی بود، در همان زمان نیز این معاویه بود كه زعیم امویان به شمار میآمد.(15) اینك با گذشت زمانی دراز از امارت معاویه بر شام ـ از سال 18 تا 36 ق ـ او در اندیشه توسعه قلمرو خود بود و لذا در یكی از آخرین نامههایش به علی علیهالسلام (پیش از جنگ صفین) خواستار آن شد كه به جُز شام، امارت مصر نیز از آنِ او باشد.(16) بیگمان، اینگونه فرمانروایی معاویه، در نهایت به «تجزیه» حاكمیت و قلمرو اسلام میانجامید.(17)
همچنین این نگرانی وجود داشت كه معاویه پس از استقرار كامل در امارت شام ـ و نیز مصر ـ به همان مناطق بسنده نكند، و هر از چند گاهی نسبت به اراضی دیگر دستاندازی نماید، و حتی نسبت به اصل «خلافت» مدعی شود. پس از این، درباره هدف ـ و یا اهدافِ ـ معاویه سخن به میان خواهد آمد.
حال با سومین رویكرد، برخی از دیدگاههای امیر مؤمنان علی علیهالسلام در مورد بركناری معاویه از امارت مورد توجه قرار میگیرد. آن حضرت در موقعیتهای گوناگون، دیدگاههای خود را در این باره بیان داشتهاند. اما در اینجا، تنها دیدگاههای اعلام شده پیش از جنگ صفین ـ بیشتر در پاسخ به سفارش دیگران مبنی بر مدارا و تساهل نسبت به معاویه ـ بررسی میشود. البته، كسانی كه به امام علی علیهالسلام سفارش میكردند كه امارت معاویه را تحمل كند، به خوبی میدانستند كه علی علیهالسلام هیچگاه برای مدتی طولانی ـ یا برای همیشه ـ امارت معاویه را تاب نخواهد آورد. بنابراین، به علی علیهالسلام توصیه مینمودند كه «دستكم، به طور موقت معاویه را بر امارت شام ابقا كند و پس از تثبیت خلافت خود به تصمیمگیری در مورد معاویه بپردازد.» این سفارش كه ظاهری بخردانه داشت، در موارد مختلف، با تعابیر گوناگون مطرح گشت، اما هرگز از سوی آن حضرت پذیرفته نشد. موارد مزبور چنین بود:
الف. سفارش «مغیرة بن شعبه»:وی كه به زیركی شهرت داشت،(18) به امیرمؤمنان علیهالسلام گفت: «همانا برای تُست حق اطاعت و نصیحت… معاویه را بر كار خود ابقا كن… و همه كارگزاران را بر كار خود ابقا كن، تا آنكه ایشان و سپاهیان تو را فرمان پذیرند، آنگاه اگر خواستی بر كنارشان كن یا واگذارشان.» امیر مؤمنان علیهالسلام در پاسخ فرمود: «تا ببینم.»(19) مسعودی (متوفای 346 ق) پس از نقل این ماجرا، گزارش دیگری را نیز بیان میكند كه بر اساس آن، مغیره به علی علیهالسلام پیشنهاد میكند كه تنها برای مدت یكسال، كارگزاران عثمان را بر سر كار نگاه دارد. اما علی علیهالسلام در برابر این پیشنهاد میگوید: «به خدا سوگند كه در دین خود دورویی نكنم و در كار [حكومت] خود ریا نورزم.» بنابر همین گزارش، مغیره اینگونه پای میفشارد: «اگر [این توصیه مرا [نمیپذیری، پس هر كه را میخواهی بر كنار كن، اما معاویه را واگذار كه در او جسارتی است و در میان اهل شام سخنش پذیرفته است.» در ادامه، مغیره میكوشد تا توجیه كار را نیز به علی علیهالسلام بیاموزد: «در ابقای معاویه، تو حجت داری. چرا كه عمر [خلیفه دوم [او را بر تمام شام ولایت بخشید.» اما همچنان علی علیهالسلام نمیپذیرد: «نه، به خدا سوگند! هرگز معاویه را برای دو روز به كار نخواهم گماشت.»(20) همچنین مسعودی در جایی دیگر از «مروج الذهب»، پاسخ علی علیهالسلام به مغیره را چنین بیان میدارد: «نه، به خدا سوگند! هیچگاه خداوند مرا نبیند كه از معاویه یاری گیرم تا هنگامی كه او بر حال خود باقی است…»(21)
جالب است كه مغیره پس از دریافت پاسخ منفی از امیرمؤمنان علیهالسلام ، بار دیگر به نزد علی علیهالسلام آمد و این بار به او اینگونه سفارش كرد: «رأی این است كه در بركناری معاویه شتاب كنی تا پذیرای سخن را از غیر او بازشناسی…».(22) البته، این سفارش مغیره از سر دغلكاری بود.(23)
ب. سفارش «عبدالله بن عباس»:هنگامی كه ابن عباس از سفارشهای دوگانه مغیره به علی علیهالسلام آگاهی یافت، به این تحلیل پرداخت كه سفارش اول مغیره از سر خیرخواهی بوده است، و دومی از روی دغلكاری. سپس او خود به علی علیهالسلام گفت: «من تو را نصیحت میكنم كه معاویه را بر كار نگاه داری. آنگاه اگر با تو بیعت كرد، پس بر من است كه او را از منزلگاهش بركَنَم»، اما امیرمؤمنان علیهالسلام در پاسخ فرمود: «نه، به خدا سوگند! به جُز شمشیر چیزی به او نخواهم داد.» سپس حضرت به شعری تمثیل كرد بدین مضمون: «اگر من بدون زبونی بمیرم و جان من كوشش خود را كرده باشد، چنین مرگی ننگ نخواهد بود.»
در برابر این موضعگیری صریح از سوی امام علی علیهالسلام ، ابن عباس گفت: «ای امیرمؤمنان! تو مرد شجاعی هستی، اما آیا نشنیدهای كه رسولخدا صلیاللهعلیهوآله فرمود: جنگ، خدعه است.» علی علیهالسلام پاسخ داد: آری. ابن عباس عرضه داشت: «به خدا سوگند! اگر رأی مرا بپذیری، به طور حتم آنان [مخالفان] را پس از استقرار، باز خواهم گرداند، و رهایشان خواهم كرد تا در فرجام امور بیاندیشند و ندانند كه سرانجام چه خواهد شد؛ بدون آنكه نقصی متوجه تو شود و كار ناروایی بر تو باشد.» امام علی علیهالسلام با ردّ پیشنهاد ابن عباس از او خواست كه همچنان فرمانبردارش باشد. ابن عباس نیز پذیرفت و اعلان داشت: «… كمترین حقی كه تو بر من داری «اطاعت» است…»(24)
همچنین بنابر گزارشی، امیر مؤمنان علیهالسلام به ابن عباس فرمود كه من شك ندارم كه ابقای عاملان عثمان، در آینده دنیوی برای اصلاح امور بهتر است، اما «حقیقت» و شناخت نسبت به ایشان مرا از این كار باز میدارد، پس اگر پذیرفتند و كنار رفتند برای آنان بهتر است و گرنه بر آنان شمشیر خواهیم كشید.(25)
ج. سفارش مشترك «عبدالله بن عباس» و «حضرت حسن بن علی علیهالسلام »: «ابن عساكر» (متوفای 571 ق) در كتاب «تاریخ دمشق الكبیر» چنین مینگارد: «عبدالله بن عباس و حسن به علی علیهالسلام به علی علیهالسلام گفتند: به معاویه نامه بنویس، و او را بر كارش نگاه دار و جابهجایش مكن، و [بدینسان [او را امیدوار و آزمند گردان كه وی آزمند خواهد شد و تو را از جانب خویشتن و ناحیه خویش كفایت خواهد نمود، پس هنگامی كه [در همه بلاد[ مردم با تو بیعت كردند، [هرگونه خواستی عمل كن [بر كارش بدار یا بر كنارش نما. علی علیهالسلام فرمود: همانا معاویه رضایت نمیدهد مگر آنكه با او عهد و پیمان الهی بندم كه معزولش ندارم…»(26) گرچه در این گزارش، زمان و موقعیت این گفتوگو مشخص نشده است اما به احتمال زیاد، این گفتوگو در همان ابتدای خلافت امام علی علیهالسلام بوده است.
بنابر آنچه گذشت، امام علی علیهالسلام به هیچ رو حاضر نشد كه امارت معاویه را تحمل كند و در این رابطه، به سفارش دیگران نیز وقعی ننهاد. حال بر اساس گزارشهای فوقالذكر، پاسخهای آن حضرت به آن سفارشها، در دو بخش مورد شناسایی و ارزیابی قرار میگیرد:
1. مخالفت با ابقای معاویه بر امارت شام به شكل دائمی؛
2. مخالفت با ابقای معاویه بر امارت شام به شكل موقت و كوتاه مدت.
در بخش نخست، تعبیر علی علیهالسلام اینگونه بود: «… هیچگاه خداوند مرا نبیند كه از معاویه یاری بگیرم تا هنگامی كه او بر حال خود باقی است…»(27) همچنین آن حضرت در یكی از آخرین نامههای خود (پیش از صفین)، كه پس از این مورد بررسی قرار خواهد گرفت، موضع اصولی خود را چنین اعلام میدارد: «خداوند مرا نبیند كه از گمراهان یاری گیرم.»(28) بر این اساس، از دیدگاه علی علیهالسلام ، فرمانروا و امیر هر منطقه به سان یار و مددكاری بود كه خلیفه (حاكم مسلمین) از طریق او اعمال حاكمیت مینمود و بدین لحاظ، خلیفه نسبت به رفتار امیران در مناطق مختلف، «مسؤول» و پاسخگو بود. اما رفتار معاویه به گونهای نبود كه كسی چون علی علیهالسلام بتواند آن را در بخشی از حاكمیت خود تحمل كند. از دیدگاه علی علیهالسلام ، به كار گماشتن معاویه ـ تا او بر حال خود باقی بود ـ به سان یاری گرفتن از گمراهان بود كه او صراحتا از این امر بیزاری میجست.
البته، بررسی رفتار معاویه خود نیازمند مجالی دیگر است. اما همین اندازه معلوم است كه امیرمؤمنان علیهالسلام به هیچ رو رفتار او را نمیپذیرفت، و لذا امتناع خود از تحمل امارت معاویه را مقید كرد به اینكه «تا او بر حال خود باقی است.» این تقیید، آشكارا اقتضا مینمود كه اگر معاویه تغییر رفتار دهد، آنگاه علی علیهالسلام حاضر است او را به كار گمارد، اما پیش از آن، هرگز! تا آنجا كه آن حضرت فرمود: «هرگز معاویه را برای دو روز به كار نخواهم گماشت.»(29) همچنین علی علیهالسلام میدانست كه این موضعگیری، «جنگ» در پی خواهد داشت. پس فرمود: «به جز شمشیر چیزی به او نخواهم داد.»(30)
اما در مورد بخش دوم، پیش از این نیز گذشت كه حتی كسانی كه علی علیهالسلام را به تحمل معاویه سفارش میكردند، از آن حضرت میخواستند كه دست كم، برای مدتی كوتاه، تا تثبیت خلافت خود، او را تحمل نماید و سپس به آسانی در مورد معاویه به تصمیمگیری بپردازد: ابقاء و یا عزل. بنابراین سفارش، ابقای معاویه میتوانست به عنوان یك «تاكتیك»، از سوی امام علی علیهالسلام به كار گرفته شود. اما امیرمؤمنان علیهالسلام از به كارگیری این روش خودداری كرد و فرمود: «در دین خود دورویی نكنم، و در كار خود ریا نورزم.»(31) این سخن بدان معنا بود كه آن حضرت روش مزبور را نوعی دورویی و ریاكاری میدانست، زیرا مستلزم آن بود كه معاویه را بر اساس «تقلّب» ـ و نه، از سرِ «صداقت» ـ به كار گمارد. چون او با شناختی كه از معاویه و سایر كارگزاران عثمان داشت، آنان را شایسته امارت نمیدانست و لذا تأكید نمود كه «حقیقت» و «شناخت نسبت به آنان»، وی را از ابقایشان باز میدارد.(32)
اما سخن در اینجا، به پایان نمیرسد، زیرا چنانكه گذشت، علی علیهالسلام در مخالفت با سفارش مزبور، همچنین فرمود: «معاویه رضایت نمیدهد مگر آنكه با او عهد و پیمان الهی بندم كه معزولش ندارم.»(33) این پاسخ، به خوبی از ژرفنگری علی علیهالسلام حكایت داشت؛ او میدانست كه معاویه امارت را برای «همیشه» میخواهد و پیش از آنكه از دسترسی به این هدف مطمئن شود، به هیچ مسالمتی تن در نخواهد داد. و این درست همان نكتهای بود كه سفارشكنندگان مزبور از آن غفلت داشتند. جالب توجه آنكه معاویه در یكی از آخرین نامههای خود به علی علیهالسلام (پیش از صفین)، اعلام داشت كه اگر علی علیهالسلام در زمان حیات خود، امارت شام و مصر را به او بسپارد و پس از آن (پس از حیات خود) نیز بیعت كسی را بر گردنش قرار ندهد، خلافتش را خواهد پذیرفت.(34) بنابراین، براساس اظهار معاویه، او در پی آن بود كه امارتی دائمی ـ در زمان حیات علی علیهالسلام ، و البته پس از آن ـ داشته باشد كه آن حضرت با ژرفنگری از این خواسته معاویه آگاهی داشت.
ماجرای «خونخواهیِ عثمان»
«عثمان» كه خود از بنیامیه بود، در دوران خلافتش «سخاوتمندانه» همه مناصب حكومتی را به امویان و هوادارانشان واگذار نمود. این امر، گرچه امویان را به شدت وامدار و نیز دوستدار عثمان میساخت، اما اعتراض و شورش عمومی را به دنبال داشت و سرانجام به كشته شدن او انجامید.
هنگامی كه خانه عثمان در مدینه توسط شورشیان محاصره شده بود، مروان بن حكم دو نامه، یكی برای معاویه امیر شام و دیگری برای «یعلی بن منیه» امیر یمن فرستاد و از آنان خواست كه سریعا فرصت را دریابند و به شتاب به نجات عثمان آیند، اما هیچ یك چنین نكردند. در این میان، معاویه مردم شام را گرد آورد و در سخنانی از آنان برای عثمان كمك خواست. اما او عملاً اقدامی نكرد تا اینكه نامه دومی از مروان رسید كه خبر از كشته شدن عثمان میداد.(35)
سپس معاویه مردم را به سوگواری برای عثمان فرا خواند و بیدرنگ با ارسال نامه به امیران حاكم در مناطق مختلف ـ بازمانده از دوران عثمان ـ تلاش كرد تا آنان را به «خونخواهی عثمان» بر انگیزد. بر این اساس، معاویه برای عبدالله بن عامر، یعلی بن منیه، ولید بن عقبه، مروان بن حكم و سعید بن عاص نامه نگاشت. اینان هر یك در پاسخ به معاویه نامه نوشتند و به جز سعید بن عاص، دیگران پذیرفتند كه پرچم خونخواهی عثمان را برافرازند و معاویه را نیز بر این كار تشجیع و تهییج نمودند.(36)
بنابراین، هنگامی كه در مدینه، پس از بیعت مردم با علی علیهالسلام ، از مروان بن حكم و ولیدبن عقبه و سعید بن عاص خواسته شد تا به بیعتكنندگان بپیوندند، ایشان گفتند كه بر انتقام از قاتلان عثمان بیعت خواهند كرد.(37)
آنگاه زمانی كه «پیراهنِ» عثمان به نزد معاویه در شام فرستاده شد، او از این موضوع بیشترین بهرهبرداری سیاسی را به عمل آورد. ماجرا چنین بود كه «نائله» همسر عثمان، پیراهن غرقه به خونِ او را همراه با نامهای در بیان چگونگی كشته شدنِ وی برای معاویه فرستاد.(38) معاویه آن پیراهن را بر روی منبر مسجد دمشق نهاد،(39) و با سخنانی احساسات همگان را برانگیخت. او حتی پیراهن عثمان را در بین سپاهیان شامی به گردش درآورد.(40) این اقدامات شامیان را بسیار برانگیخت تا آنجا كه مردم بر آن پیراهن گریستند، و مردانی از شام نیز سوگند خوردند كه تن خود را با آب نشویند و بر بستر نیارامند مگر آنكه از قاتلان عثمان انتقام گیرند.(41) در همین رابطه، نامه رسان معاویه در مدینه، در بیان اوضاع شام اظهار داشت كه شصت هزار پیر در زیر پیراهن عثمان مویه سر میدهند.(42) بدینسان، این زمینه فراهم شد تا معاویه شامیان را زیر پرچم «خونخواهی عثمان» همنوا و هماهنگ كند. پس در حالی كه در مدینه، مردم بر خلافت علی علیهالسلام بیعت كردند، در شام نیز شامیان با معاویه بر سر خونخواهی عثمان بیعت نمودند.(43)
البته در آغاز امر، معاویه نسبت به هماهنگی و همنوایی در جبهه شام نگران بود. او در نامهای به برادرش عتبة بن ابیسفیان نوشت: «.. بدان كه پراكندگی قلبها به اندازه گوناگونی چهرههاست؛ پس اگر شخص خطیب و بلیغی مییافتی، [میتوانستم] اهل شام را بر قلبی واحد گرد آورم.» در پاسخ به این تقاضا، عتبة، «شرحبیل بن سمط كندی» ـ والی شهر حمص ـ را معرفی كرد.(44) اما بنا بر گزارشی دیگر، این عمروعاص بود كه از معاویه خواست تا شرحبیل را، كه سرور و بزرگ مردم شام است، به فعالیت به نفع خود وا دارد.(45) به هر روی، شرحبیل كه، در سرزمین شام از وجاهت برخوردار بود، از سوی معاویه مأمور شد تا در میان شهرهای شام سفر كند و مردم را به جنگ برای خونخواهی عثمان فرا خواند.(46)
اما ماجرای خونخواهی عثمان در اینجا خاتمه نمییافت. چرا كه بنا به توصیه عمروعاص، باید در میان شامیان این چنین شایع میشد كه «علی، عثمان را كشته است.» ابتدا این امر به شرحبیل ـ مأمور «تبلیغی» معاویه ـ باورانده شد،(47) و سپس از طریق او در میان شامیان پراكنده شد. شرحبیل، اهل شام را بر ضد علی علیهالسلام برانگیخت و آنان را از او بیم داد، و از ایشان خواست تا همراه با معاویه كه «ولیّ» خون عثمان است، «قیام» كنند.(48) همچنین معاویه با ارسال نامه به مردم مكه و مدینه، چنین شایع كرد كه علی، عثمان را كشته است.(49) او حتی تلاش كرد كه از «عبیدالله بن عمر بن خطاب» به عنوان شاهد ماجرا، در اینباره گواهی گیرد.(50) در دمشق نیز مویه كنندگان بر عثمان میگفتند: علی، عثمان را كشته است، و قاتلان عثمان را پناه داده است، ما از او دست برنمیداریم تا اینكه یا او ما را به قتل برساند و یا ما او را به قتل برسانیم.(51)
راهبرد اصلی معاویه از «خونخواهیِ عثمان»
هنگامی كه عمروعاص به معاویه توصیه نمود كه در میان مردم شایع كنند كه علی، عثمان را كشته است، در اهمیت این امر اظهار داشت: «این كلمه، چنان شعاری است كه تمام مردم شام را بر همان اساسی كه خود دوست داری و میخواهی، پیرامونت گرد میآورد.»(52) همچنین، عمروعاص به معاویه گفته بود كه تو نمیتوانی مستقیما مردم را از بیعت با علی علیهالسلام بازداری، پس در میان مردم پراكنده كن كه علی، عثمان را كشته است.(53)
بنابراین، خونخواهی عثمان، خود بهانه خوبی به دست معاویه میداد تا از بیعت با علی علیهالسلام خودداری كند. او به خوبی میدانست كه اگر با علی علیهالسلام بیعت نماید و خلافتش را بپذیرد، دیر یا زود از امارت شام كنار گذارده خواهد شد. هنگامی كه به معاویه خبر رسید كه در مدینه، به امام علی علیهالسلام پیشنهاد شده كه «معاویه را برای مدتی كوتاه ابقا كند و سپس او را عزل نماید»، بسیار برآشفت و گفت: «هیچگاه با علی علیهالسلام بیعت نخواهد كرد.»(54) در ادامه این نوشتار، روشن خواهد شد كه معاویه به «بیعتطلبیِ» علی علیهالسلام ، در مقاطع مختلف پاسخهای گوناگونی میداد: گاه شرط میكرد كه قاتلان عثمان به او سپرده شوند(55) و گاه درخواست مینمود كه امارت شام و مصر به او واگذار گردد،(56) و گاه اساسا از ارائه پاسخ طفره میرفت.(57) اما در همه این احوال، او میكوشید تا شامیان را در خونخواهی عثمان، بر ضدّ علی علیهالسلام همداستان كند و خود را نیز به عنوان ولیّ خون عثمان معرفی نماید.(58)
بر این اساس، «خونخواهی عثمان» یك «تاكتیك» بود برای مخالفت با علی علیهالسلام و سرپیچی از خلافت او. در این رابطه، در همان آغاز خلافت علی علیهالسلام ، عبدالله بن عباس به درستی پیشبینی كرده بود كه بنیامیه بخشی از امر خلافت را خواهند خواست و كار علی علیهالسلام را بر مردم مشتبه خواهند نمود.(59)
البته این زمینه فراهم نبود كه معاویه یكباره ـ در همان آغاز، خلافت را برای خود طلب نماید. چنانكه در شام، با او بر این اساس بیعت شد كه در خونخواهی فرماندهی باشد كه خود طمع خلافت ندارد.(60) لذا در ابتدای امر معاویه تلاش كرد تا با ارسال نامه به كسانی چون «طلحه» و «زبیر»،(61) و پس از آن دو، با نامه نگاری به «عبدالله بن عمر»(62)، آنان را به مطالبه خلافت وا دارد. حتی معاویه در شام اعلان نمود كه زبیر بن عوام به شام خواهد آمد و وی با زبیر بیعت خواهد كرد.(63) اما با گذشت حوادث ـ پس از كشته شدن طلحه و زبیر در جنگ جمل، و پس از پاسخ منفی عبدالله بن عمر به معاویه(64) ـ معاویه چنین مطرح كرد كه كار تعیین خلیفه به «شورا» واگذار خواهد شد.(65) با این حال، دیری نپایید كه معاویه، خود شخصا «مدّعیِ» خلافت شد، و «خونخواهی عثمان» تنها پوششی بر این مدعا بود. در این رابطه میتوان به دو گزارش صریح و گویا استناد كرد كه عبارتند از:
اول، گزارش «ابن اعثم كوفی» (متوفای 314 ق) كه براساس آن، معاویه در گفتوگو با اطرافیان خود انكار میكند كه علی بن ابیطالب علیهالسلام در تصدی خلافت از او شایستهتر است و در مقابل، به بیان شایستگیهای خود میپردازد.(66) گزارش دیگر، شكایتی است از زبان امام علی علیهالسلام كه آن را «محمد بن محمد بن نعمان شیخ مفید» (336 ـ 413 ق) نقل كرده است: «… شگفتا از معاویة بن ابی سفیان، با من در خلافت نزاع میكند و امامت مرا انكار مینماید و میپندارد كه او از من نسبت به خلافت شایستهتر است…».(67)
البته در این زمان (پیش از جنگ صفین)، هرگز معاویه نتوانست كه به طور علنی و صریح مدعیِ خلافت شود. دراین دوران، معاویه به «كسب خلافت» به عنوان یك راهبرد و هدف بلندمدت چشم داشت، و هدف كوتاه مدت معاویه عبارت بود از «حفظ امارت شام» و در صورت امكان، توسعه آن تا قلمرو مصر. لذا او در نامه خود به علی علیهالسلام اعلان نمود كه به دو شرط با او بیعت خواهد كرد. اولین شرط او تصدی امارت شام و مصر در زمان حیات علی علیهالسلام بود، و شرط دیگرش این بود كه «پس از علی علیهالسلام ، بیعت كسی بر عهده او نباشد.»(68) كه شرط اخیر به خوبی از «خلافتطلبیِ» معاویه به عنوان یك هدف بلندمدت حكایت داشت.
موضعگیری امام علی علیهالسلام در برابر «خونخواهی عثمان»
امام علی علیهالسلام به خوبی میدانست كه «خونخواهی عثمان» از سوی معاویه و سایر بنیامیه، ترفندی است برای سرپیچی و نافرمانی از او. در برابر این ترفند، موضع آن حضرت چنین بود: «من از خونِ عثمان پاك و مبرّایم.»(69) امیر مؤمنان علیهالسلام برای آگاهی شامیان از این موضع، از هر فرصتی استفاده میكرد و از طریق نامهنگاری به معاویه، نیز ارسال پیام توسط پیك، میكوشید تا شامیان را آگاه كرده و از سرپیچی و مخالفت بازدارد. چنانكه امام علی علیهالسلام در این رابطه، از هیچ فرصت و موقعیتی دریغ نورزید. گویا بر اثر همین تلاشهای علی علیهالسلام در جبهه شام تا اندازهای دامنه اتهام نسبت به آن حضرت فروكش كرد، و لذا بعدها معاویه در خطاب به شامیان، به جای تأكید بر اتهامِ «قتل عثمان توسط علی»، این بار، چنین ادعا كرد: «علی فرمان قتل عثمان را داده، و مردم را بر ضدش برانگیخته، و قاتلان عثمان را پناه داده، و اینك همان قاتلان عثمان، سربازان و یاوران علیاند.»(70)
البته، امیرمؤمنان علی علیهالسلام در مواضع مختلف، مبرّا بودن خود از خون عثمان را با تعابیر گوناگونی ابراز داشته است.(71) در همین رابطه، امام علی علیهالسلام در یكی از نامههای خود به معاویه چنین نوشته است: «… پنداشتی كه (عنوان كردن) لغزش من درباره عثمان بیعت مرا بر تو تباه و باطل كرده است. به جان خودم من جز یكی از مهاجران نبودم، همانگونه كه آنان درآمدند، درآمدم و همانسان كه ایشان برآمدند، برآمدم… من فرمان (قتل او را) ندادم كه گناه فرماندهنده بر من لازم آید و نیز من (او را) نكشتم كه مستوجب قصاص قاتل باشم… اما این گفتهات كه نوشتهای «قاتلان عثمان را به ما بسپار» (بس عجیب است)، تو را با عثمان چه نسبتی است؟ چه تو مردی از بنیامیه هستی، و پسران عثمان بدین (دادخواهی و قصاصطلبی) شایسته ترند. و اگر تو میپنداری كه برای خونخواهی پدرشان از ایشان سزاوارتر و قویدستتر هستی، نخست سر به فرمان من نه، آنگاه آن گروه (قاتلان عثمان) را به محاكمه نزد من آر (و دادخواهی از من كن) تا من، تو و ایشان را به راه حق وادارم…»(72)
بنابراین، امام علی علیهالسلام از خونخواهان عثمان میخواست كه «ابتدا مانند همه مردم با او بیعت نمایند، و آنگاه نسبت به خون عثمان، از او مطالبه كنند.» و این، موضعی منطقی و «فعّالانه» از سوی علی علیهالسلام بود كه مخالفان را به انفعال وا میداشت. چرا كه معاویه میدانست كه اگر با علی علیهالسلام بیعت كند، دیگر اختیار عزل و نصب او به دست علی علیهالسلام خواهد بود. براساس همین موضع فعالانه، هنگامی كه والی اعزامیِ امیرمؤمنان علیهالسلام به شام راه نیافت،(73) آن حضرت در تلاش برآمد تا با نامهنگاری و ارسال پیك، معاویه را به بیعت با خود فرا خواند. زیرا این امر بسیار مهم بود كه معاویه نسبت به خلافت علی علیهالسلام اعلام بیعت و اطاعت كند. حتی این امر صحیح نبود كه علی علیهالسلام معاویه را بر امارت ابقا كند و سپس از او بخواهد تا با وی بیعت نماید، چون این احتمال وجود داشت كه معاویه ابقای خود را بپذیرد، اما از بیعت با علی سر باز زند.(74)
تلاش مسالمتجویانه امیرمؤمنان علیهالسلام بر مبنای «نامهنگاری» و «ارسال پیك»، البته هرگز مانع از وقوع «جنگ» ـ جنگ صفین ـ نشد، اما به خودی خود حائز اهمیت است و شایسته بررسی.
مسالمتجوییِ» امام علی علیهالسلام
گذشت كه روابط امام علی علیهالسلام و معاویه بر پایه «اختلاف» و ناسازگاری شكل گرفت، و به جُز «جنگ» دورنمایی نداشت. اما در نگاه امیرمؤمنان جنگ به سانِ «داغ كردن» ـ آخرین چاره بیماری ـ بود،(75) پیش از آن، باید چارهجوییهای دیگری نیز به عمل میآمد. بنابراین، آن حضرت در تلاش برآمد تا معاویه را با روشی مسالمتآمیز از نافرمانی باز دارد.
در جنگ صفین، حتی پس از شروع جنگ ـ در آغاز آن ـ رفتارهای مسالمت جویانهای از امام علی علیهالسلام سر زد كه به طور جداگانه قابل شناسایی و بررسی است، اما این سطور به حوادث پیش از جنگ صفین ـ از آغاز خلافت علی علیهالسلام تا شروع جنگ ـ نظر دارد. از این منظر، «مسالمتجوییِ» امام علی علیهالسلام را میتوان در دو مرحله جدا از هم شناسایی كرد. حد فاصل این دو مرحله، جنگ جمل بوده است كه به گونهای غیر منتظره، امام علی علیهالسلام را رویاروی عایشه، طلحه و زبیر قرار داد. بر این اساس، در دو مرحله (قبل و بعد از جنگ جمل)، مسالمتجوییِ امیر مؤمنان علیهالسلام ـ نسبت به معاویه ـ مورد بررسی قرار میگیرد.
1. نخستین مرحله از «مسالمتجویی»:
بنا به گزارشی، امام علی علیهالسلام در آغاز چالش با معاویه، بر آن شد تا خود شخصا به شام سفر كند تا رأی و نظر معاویه را دریابد، اما «ابو ایوب انصاری» ـ یكی از اصحاب نامدار پیامبر صلیاللهعلیهوآله ـ آن حضرت را از این سفر پرمخاطره برحذر داشت. پس علی علیهالسلام این توصیه را پذیرفت و در مدینه ماند.(76) این گزارش، اگر چه از شهرت روایی برخوردار نیست، اما چندان هم به دور از واقع نیست.
نخستین تلاش رسمی و عملی امیرمؤمنان علیهالسلام برای مسالمتجویی، عبارت بود از اینكه آن حضرت نامهای نگاشت(77) و آن را به وسیله شخصی به نام «سَبُره جُهَنی» برای معاویه فرستاد. در شام، معاویه پس از دریافت نامه هیچ پاسخی به سبره نداد و تنها شعری خواند كه مضمون آن، از وقوع جنگی مهیب حكایت داشت. پس از اندی، معاویه در پاسخ به علی علیهالسلام ، نامهای نوشت. البته آن، یك نامه سفید بود، تنها در بالای آن نوشته بود: «از معاویه به علی». در مدینه، هنگامی كه امیرمؤمنان علیهالسلام مُهر نامه را گشود و در آن هیچ مطلبی نیافت، از پیك معاویه ـ به نام «قبیصه» ـ در مورد اخبار شام استفسار كرد. پیك، ابتدا در پاسخگویی امان خواست و پس از اخذ امان، صریحا گفت كه از نزد مردمی میآید كه خونخواهِ عثماناند، و خشنود نمیشوند مگر به انتقامگیری از علی. در برابر این سخن، امام علی علیهالسلام اعلام كرد كه «از خون عثمان مبرّاست».(78)
حال دیگر وقوع جنگ قطعی شده بود. چرا كه از یك سو، سپاهیان معاویه راه را بر والی اعزامیِ علی علیهالسلام سد كرده بودند(79) و از سوی دیگر، معاویه نامه ارسالی آن حضرت را با فرستادن نامهای سفید بیپاسخ گذاشته بود و اینك، پیك معاویه خبر از آن میداد كه اهالی شام، به خونخواهی عثمان، خواستار انتقام از علی علیهالسلام اند. جای درنگ نبود و دیگر امیرمؤمنان علیهالسلام حتی فرصتی برای رفق و مدارا فراهم نمیدید.(80)
بنابراین، امام علی علیهالسلام تصمیم گرفت كه بدون از دست دادن زمان، آهنگِ شام كند. علی علیهالسلام ، خود در مدینه سپاهی آراست و جانشینی بر مدینه گماشت، و با ارسال نامه به كارگزاران خود در مناطق مصر، كوفه و بصره از آنان خواست تا مردم را برای حركت به سوی شام برانگیزند. آن حضرت در دعوت از اهالی مدینه برای جنگ با شامیان از ایشان خواست كه بدون سستی و اكراه، فرمان او را اطاعت كنند و گرنه خداوند قدرت و فرمانروایی اسلام را از آنان بازخواهد داشت.(81)
2. دومین مرحله از «مسالمتجویی»:
گرچه نخستین مرحله از تلاش علی علیهالسلام برای مسالمت با معاویه با شكست مواجه شد و آن حضرت ناچار شد تا برای جنگ با شامیان لشگرآرایی كند، اما یك حادثه عظیم، جنگ علی علیهالسلام و معاویه را به تأخیر افكند. حادثه این چنین بود كه طلحه و زبیر بیعت خود با علی علیهالسلام را شكستند و همراه با عایشه، جبههای جدید را در پیش روی آن حضرت قرار دادند. این، به وقوع «جنگ جمل» انجامید كه خود یك فترت و فاصله بزرگ در نزاع علی علیهالسلام و معاویه، به وجود آورد.(82) به راستی اگر این فاصله به وجود نیامده بود، نزاع علی علیهالسلام و معاویه به كجا منتهی میشد؛ این پرسشی است كه به هیچ وجه در یك پژوهش تاریخی، قابل پاسخگویی نیست، چرا كه درباره اموری كه واقع نشدهاند نمیتوان به بررسی تاریخی پرداخت.
به هر حال، میتوان گفت كه «جنگ جمل» بر «جنگ صفین» پیشی گرفت، و به عنوان نخستین جنگ داخلیِ گسترده در میان مسلمانان، رقم خورد. البته، معاویه با تحریك طلحه و زبیر به مخالفت با علی علیهالسلام ، نقش مهمی در برپایی این جنگ ایفا كرد. چنانكه قبل از وقوع جنگ جمل، امام علی علیهالسلام یادآور دسیسه معاویه شد.(83) اما اكنون كه جنگ جمل رخ داده بود و سپاه علی نیز پیروز شده بود، علی علیهالسلام چه باید میكرد؟
در اینجا، دو راه پیش روی علی علیهالسلام بود: یكی، ادامه حركت با سپاهیان خود به سوی شام و دیگر، انجام دوباره تلاشهای مسالمتجویانه. البته، باید دانست كه سپاهیان علی علیهالسلام در آمادگی به سر میبردند، و لذا كسانی چون عمار یاسر و مالك اشتر بر ادامه حركت به سوی شام پای میفشردند. در این رابطه، مالك اشتر به امیر مؤمنان علیهالسلام عرضه داشت: «… اگر با این سپاه به سوی شام بروی هرگز با مانند آن، مواجه نخواهی شد…»(84) اما چنان كه گذشت، از نگاه امام علی علیهالسلام جنگ به سانِ داغ كردن ـ به عنوان آخرین چاره بیماری ـ بود، و پیش از آن باید از هر فرصتی برای حل مسالمتآمیز اختلاف استفاده میشد. حال نیز فرصت تازهای به دست آمده بود تا شاید معاویه با پندگیری از سرنوشت اصحاب جمل، دست از عصیان و مخالفت بشوید. بر این اساس، «مسالمتجوییِ» علی علیهالسلام دوباره از سر گرفته شد.
در آن زمان، امیرمؤمنان علیهالسلام پس از سركوب اصحاب جمل، ابتدا در شهر بصره بود كه با پیشنهاد عمار یاسر و مالك اشتر مبنی بر ادامه مسیر به سوی شام مواجه شد. پس آن حضرت از بصره رهسپار شهر كوفه شد(85) تا با استقرار در آنجا، در نزدیكی شام جای گیرد.(86)
پس از استقرار امام علی علیهالسلام در كوفه، فصل جدیدی از روابط آن حضرت با معاویه گشوده شد و آن، مشتمل بر نامه نگاریها و ارسال پیك در موارد متعدد (از سوی طرفین) بود و این نامه نگاریها به مدت هفده ماه ادامه داشت.(87) این امر ادامه داشت تا اینكه علی علیهالسلام از این مرحله از مسالمتجویی نیز ناامید گردید، و دو طرف در محرم سال 37 ق. در «صفین» رو در رو صف آراستند.(88)
در اینجا، از میان نامههای ارسالی میان امام علی علیهالسلام و معاویه، چند مورد با اهمیت مورد بررسی قرار میگیرد:
الف. نامه امام علی علیهالسلام به معاویه پس از حادثه «جزیره»:
در شمال عراق و در مجاورت شام، منطقه موسوم به «جزیره» قرار داشت كه در میان دو رودخانه دجله و فرات بود.(89) علی علیهالسلام پس از استقرار در كوفه، «مالك اشتر» را به امارت جزیره روانه ساخت. در آنجا، در میان اشتر و سپاهی از شام ـ به فرماندهی ضحاك بن قیس ـ جنگی در گرفت كه به پیروزی اشتر منتهی شد. این نخستین درگیری در میان هواداران طرفین (علی علیهالسلام ومعاویه) بود. پس از آن، امام علی علیهالسلام در كوفه سخنرانی كرد و تحركات معاویه را افشا نمود. همچنین آن حضرت، رأی مردم را جویا شد كه نامهای برای معاویه بفرستد. مردم در پاسخ گفتند كه هر آن چه میخواهی انجام ده كه ما مطیع فرمان توایم.(90)
پس امام علی علیهالسلام نامهای به معاویه نوشت و از او خواست كه مانند همه مردم با آن حضرت بیعت نماید.(91) اما معاویه پس از دریافت نامه علی و خواندن آن، رو به پیك علی علیهالسلام ـ به نام حجاج بن غزیه انصاری ـ با لحنی تهدیدآمیز گفت: گمان كنم كه تو از قاتلان عثمان باشی. پیك جواب داد: و من نیز گمان كنم كه تو ای معاویه از كسانی باشی كه عثمان از او یاری خواست اما بدو یاری نرسانید. معاویه كه از این پاسخ به خشم آمده بود، به فرستاده علی علیهالسلام گفت كه باز گردد، و او خود در پاسخ به نامه علی علیهالسلام ، پیكی خواهد فرستاد.(92)
ب. نامه امام علی علیهالسلام به معاویه، وسیله «جریر بن عبدالله» (پیك ویژه):
همواره سعی میشود كه نامههای مهم سیاسی توسط افرادی كارآزموده، سخنور و تا اندازهای جسور ارسال شود. علی علیهالسلام نیز در نامهنگاریهای خود به معاویه از چنین افرادی استفاده میكرد. اما اینبار امیرمؤمنان علیهالسلام در پی پیك ویژهای بود تا به جز نامه ارسالی، پیام شفاهی او را نیز به معاویه برساند. بنابراین، آن حضرت در جمع اصحاب خود، به ایشان گفت: «… فردی را كه از تجارب آبدیده باشد، به من معرفی كنید تا او را به نزد معاویه بفرستم، باشد تا او معاویه را از سرپیچی باز دارد كه اگر چنین كرد [چه بهتر از این]، و گرنه ما در مورد آنچه كه از جنگ با معاویه میخواهیم، بسیار تواناییم.»(93)
در این هنگام، «جریر بن عبدالله بجلی» كه در دوران خلافت عثمان، والی همدان بود و حال برای اعلام بیعت و طاعت به كوفه آمده بود،(94) ایستاد و از علی علیهالسلام خواست تا او را به این مأموریت بفرستد.(95) او در این رابطه چنین دلیل آورد كه معاویه با وی دوستی دارد و سخنش را میپذیرد. البته، مالك اشتر با جریر مخالفت ورزید و مدعی شد كه جریر، هوای معاویه در سر دارد. اما علی علیهالسلام به اشتر فرمود: «مهلتش ده تا ببینیم از دست او چه نتیجهای عاید ما میشود.»(96) این سخن اخیر اگر چه تا اندازهای، نشان از تردید علی علیهالسلام داشت، اما بیگمان، علی علیهالسلام بهترین فردی را كه در اختیار داشت و میتوانست به شام بفرستد، بر این امر گماشت. چنانكه عمروعاص در اشاره به مأموریت جریر، رو به معاویه گفت: «… بهترین فرد عراق از سوی بهترین مرد جهان به بیعتطلبی نزد تو آمده است…»(97) همچنین مسكین بن حنظله در خطاب به معاویه، این چنین سرود: «ای معاویه! بیعت كن كه جریر به سوی تو آمده است. و در عراق برای جریر همانندی نیست.»(98)
البته، باید دانست كه یك پیك مخصوص را همواره خطر قتل و یا بازداشت (گروگانگیری) از سوی جناح مخالف، تهدید میكرد.(99) لذا باید كسی این مسؤولیت را به عهده میگرفت كه افزون بر همه شرایط لازم، سابقهای نیز در دوستی با جناح مخالف میداشت، تا هم خود در امان باشد و هم آنكه بتواند به نوعی «میانجیگری» در میان دو طرف بپردازد كه جریر از این ویژگی برخوردار بود.
به هر روی، امام علی علیهالسلام جریر بن عبدالله را برای ابلاغ پیام نهایی خود به معاویه برگزید، و به منظور استحكام بخشیدن به وی در انجام این مهم، بدو گفت: «به راستی، چنانكه میبینی پیرامون من از اصحاب پیامبر خدا صلیاللهعلیهوآله كه مردمی دیندار و صاحبنظرند بسیارند و من تو را به سبب گفته پیامبر صلیاللهعلیهوآله كه در حقت فرمود: “همانا تو از بهترین مردم یمنی” بر همه آنان برگزیدم.»(100)
قابل توجه است كه در این هنگام، جریر به علی علیهالسلام عرضه داشت كه نزد معاویه میرود و از او میخواهد كه به اطاعت آن حضرت گردن نهد، به این شرط كه «تا وقتی معاویه سر به فرمان خدا دارد و از قرآن پیروی میكند، یكی از فرماندهان و كارگزاران علی علیهالسلام باشد.» همچنین جریر گفت كه مردم شام را نیز به قبول ولایت و اطاعت از امیرمؤمنان فرا میخواند كه بیشتر آنان از قوم و سرزمین اویند و امید است كه بپذیرند.(101) اما پس از آن در موقع اعزام جریر، امام علی علیهالسلام صریحا به او این چنین مأموریت داد: «نامه مرا به معاویه برسان، اگر او هم چون دیگر مسلمانان به راه آمد، چه بهتر، و گرنه او را از نتیجه وخیم پیمانشكنی و گردنكشی آگاه كن و هشدار ده و به او بفهمان كه نه من راضیم او فرماندار باشد و نه توده مردم به خلافت او تن میدهند.»(102)
بر این اساس، جریر مأمور شد تا یك پیام شفاهی و یك پیام كتبی (نامه) از جانب علی علیهالسلام به معاویه برساند. البته در پیام شفاهی، سخن از این است كه معاویه به كلی از امارت كناره گیرد و این خود، شرطی را كه جریر مطرح كرده بود ملغی میكرد. اما گویا پس از ورود به دمشق، جریر تنها در محور پیام كتبی امیرمؤمنان علیهالسلام به گفتوگو با معاویه پرداخت، و اساسا سخنی از ابقا و یا بر كناری معاویه پیش نیاورد. زیرا در شام، با انحراف افكار عمومی به سوی «خونخواهی عثمان»، آنچه كه میتوانست این انحراف را خنثی كند، «بیعتخواهی» از معاویه و شامیان بود كه بر مفاد نامه علی علیهالسلام نیز انطباق داشت، و جریر بر همین اساس به مذاكره با آنان پرداخت.
امام علی علیهالسلام در نامه خود به معاویه، تأكید نموده بود كه مهاجران و انصار با او بیعت كردهاند، و وی با طلحه و زبیر به علت پیمانشكنی جنگیده است. نیز از معاویه خواسته بود كه همچون سایر مردم طاعتش را بپذیرد.(103) بر این اساس، هدف كلی از این مأموریت به طور مشخص این بود كه معاویه به پذیرش طاعت و بیعت با علی علیهالسلام فرا خوانده شود.(104)
جریر در دمشق:در دمشق، جریر به معاویه گفت: مردم مكه و مدینه، بصره و كوفه، حجاز، یمن و مصر، عروض، عمان، بحرین و یمامه به فرمان امیرمؤمنان علیهالسلام ـ به تعبیر جریر «پسر عموی تو» ـ درآمدهاند، و نیز گفت: «جُز اهالی این دژها، كه تو در آنها مأوی گرفتهای كسی از طاعت او بیرون نمانده و اگر او از سرزمین خود سیلابی روان كند همگی شما را غرقه سازد. اكنون من نزد تو آمدهام تا بدانچه خرد و رهیابی ایجاب میكند و به بیعت سپردن به چنین بزرگمردی رهنمونت میشود فرا خوانم.»(105)
سپس جریر نامه علی بن ابیطالب علیهالسلام را به معاویه داد كه در خطاب به او در آن نوشته شده بود: «… بیعتی كه مردم در مدینه با من كردهاند برای تو نیز كه در شام اقامت داری الزامی است، چه همان كسان كه با ابوبكر و عمر و عثمان بیعت كرده بودند و بر همان پایه و روشی كه با ایشان بیعت شده بود، با من بیعت كردهاند… طلحه و زبیر با من بیعت كردند و سپس بیعت مرا شكستند و این بیعتشكنی آنان در حكم ارتداد بود و من بدین سبب با ایشان در افتادم و جنگیدم… پس تو نیز به راه دیگر مسلمانان درآی. زیرا من طالب سلامت تو هستم… اگر خود را دچار بلا سازی (و به سركشی ادامه دهی) من با تو بجنگم و از خدا بر ضدت یاری گیرم. درباره قاتلان عثمان سخن بسیار گفتهای. نخست بدان راهی كه مسلمانان میپیمایند درآی و سپس با آنان به محاكمه نزد من آی… اما این (پندار) كه تو در پی آنی… جز بهانهای پر از نیرنگ نیست. به جان خودم اگر… به دور از هوای نفس بنگری میدانی كه من در خون عثمان بیگناهترین فرد قریش هستم و به طور كلی از آن بركنارم. و بدان كه تو در شمار آزادشدگان جنگی (طلقاء) هستی و اسیران آزادشده سزاوار خلافت و شركت در شوری نیستند… پس بیعت كن، و لا قوة الاّ باللّه.»(106)
پس از آنكه معاویه نامه را خواند، جریر رو به مردم شام سخن گفت و از تحیّر همگان از قتل عثمان یاد كرد و تأكید نمود كه همه مردم با علی علیهالسلام بیعت كردهاند. آنگاه او چنین تصریح كرد: «طلحه و زبیر هم از كسانی بودند كه دست بیعت بدو دادند ولی بعد بیعت او را شكستند؛ هلا، این دین نوپا تاب فتنهها را ندارد و عرب بیش از این تاب ضربت شمشیر نیارد. دیروز به بصره فتنه و كشتاری روی داد كه اگر دیگر بار چنان سیل بلایی فرو بارد مردمی نمانند. اینك همگان با علی بیعت كردهاند… و هر كه با این گزینش مخالفت كند به بیراهه رفته است. پس تو نیز ای معاویه راه دیگر مسلمانان را بپوی (و دست از لجاجت و تكروی بشوی) اگر بگویی: عثمان مرا به ولایت گماشته و معزولم نكرده است، (بنگر كه) اگر چنین بابی گشوده… شود؛ دین خدا بر جای نماند، چه… خداوند حق فرمانروایی هیچیك از فرمانروایان آینده را در كف حكمرانان پیشین ننهاد…»(107)
چون سخنان جریر به پایان رسید، معاویه از او خواست تا بماند و از نظر مردم شام آگاه شود. پس معاویه به شامیان گفت: «سپاس خدای را كه… مردم شام را… مدار نظام امور امت قرار داده و نمونه نیكیها ساخته است… اما از اینكه كار مسلمانان پس از پیوند به گسیختگی انجامیده… از خداوند مدد میخواهیم. بار پروردگارا ما را بر گروهی كه… آهنگ ریختن خون ما را نموده… پیروزی ده. (ما تنها این خواهیم) كه جامه عزّت و كرامتی را كه خداوند بر قامت ما پوشانده… به خواست و دلخواه خویش از تن به در نیاریم… ای مردم شما میدانید كه من بر كشیده و جانشین امیرمؤمنان عمر بن خطابم و نیز جانشین و نماینده عثمان بن عفان برشمایم و میدانید كه… من ولیِّ (خون) عثمانم كه بیگناه كشته شده است…»(108)
سپس مردم شام برخاستند و با معاویه بر «خونخواهی عثمان» بیعت كردند و به او اطمینان دادند كه در این راه، از جان و مال خود میگذرند تا انتقام خون عثمان را بگیرند یا خداوند جانشان را بستاند.(109)
جریر با معاویه بسیار گفتوگو كرد؛(110) و پی در پی او را به بیعت با علی علیهالسلام فرا خواند، اما معاویه به او گفت: «ای جریر! این نه خواب و خیال است بلكه امری است دشوار… لختی فرصتی ده تا در آن بنگرم…».(111) هرگاه كه جریر از معاویه میخواست تا در پاسخگویی به نامه علی علیهالسلام شتاب كند، معاویه میگفت: «… شتاب مكن… تا من در كار خود تأمل نمایم و نظر شامیان را جویا شوم…»(112) جریر كه شاهد تأخیر و «وقت گذرانیِ» معاویه بود، بدو هشدار داد كه این كار برای او عواقبی دارد.(113) سپس معاویه برادر خود «عتبة بن ابی سفیان» را به رایزنی فرا خواند. پس عتبه به او پیشنهاد داد كه از «عمروعاص» استمداد كند.(114) همچنین از سوی عتبه(115) و یا عمروعاص، به معاویه پیشنهاد شد كه در برابر جریر بن عبدالله فرستاده ویژه علی علیهالسلام ، از «شرحبیل بن سمط» ـ والی شهر حمص ـ كه كدورت دیرینهای با جریر داشت، استفاده كند.(116) كدورت میان آن دو ریشه در آن داشت كه در زمان خلافت عمر بن خطاب، جریر از عمر خواسته بود كه شرحبیل را از ناحیه عراق فرا خواند.(117) به هر روی، معاویه بر آن شد تا از شرحبیل بر ضد جریر و علی علیهالسلام حداكثر استفاده را به عمل آورد.
البته جریر در گفتوگو با شرحبیل، و سپس با دادن یك نامه شعری به او، توانست تا اندازه زیادی وی را در مورد همراهی با معاویه به تردید بیافكند. اما چون معاویه از ماجرا آگاه شد، مردانی را گماشت تا در نزد شرحبیل، قتل عثمان را بزرگ نمایند و در اینباره، علی علیهالسلام را متهم كنند.(118)
بنابراین، عزم شرحبیل بر «خونخواهی عثمان» استوار شد.(119) چنانكه پیش از این نیز گذشت، او بنا به دستور معاویه در شهرهای شام سفر كرد و مردم را به جنگ در راه خونخواهی عثمان دعوت نمود.(120) شرحبیل در این امر، تا آنجا پیش رفت كه حتی رو به معاویه گفت: «… اگر مرد رزم با علی و قاتلان عثمان باشی… تو را به فرماندهی خویش بگماریم و گرنه معزولت كنیم و فرماندهی دیگر كه خواهیم بر خود بگماریم…»(121) لذا در منابع تاریخی آمده است كه وجود شرحبیل بن سمط سبب شد تا جریر بن عبدالله در اخذ بیعت از معاویه ناكام بماند.(122) همچنین شاعری به نام «نجاشی» با ارسال شعری برای شرحبیل، او را این چنین نكوهیده است: «شرحبیل! توبه خاطر دین از (راه) ما جدا نشدی بلكه به خاطر دشمنی خود با جریر مالكی چنین كردی…»(123)
در این میان، آنچه كه بیش از همه، از نظر امام علی علیهالسلام زیانبار بود، «گذشتِ زمان» و از دست دادن فرصت بود كه گویا جریر بن عبدالله نسبت به این موضوع غفلت كرده بود. در مقابل، معاویه زیركانه میكوشید تا با معطل كردن جریر در دمشق، شامیان را كاملاً هماهنگ و همنوا كند،(124) در حالی كه این گذشت زمان، به تشتّت و پراكندگی آرای اهل عراق میانجامید. بر این اساس، وقتی به امیر مؤمنان علیهالسلام خبر رسید كه شامیان بر خونخواهی همنوا شدهاند، آن حضرت تصمیم گرفت كه به سوی شام لشگر كشد. اما با این حال، از عموم كوفیان در اینباره نظرخواهی كرد.(125) كوفیان در پاسخ به این نظرخواهی، از علی علیهالسلام خواستند كه «در كوفه بمانند». این امر هنگامی رخ داد كه جریربن عبدالله هنوز در دمشق بود، و گویا مردم امیدوار بودند كه جریر كار را به مصالحه بكشاند. اما با وجود این، بزرگانی چون مالك اشتر، عدی بن حاتم، شریح بن هانی و هانی بن عروه كه از اتلاف وقت نگران بودند، اظهار داشتند كه آماده جنگ با معاویهاند. امیرمؤمنان علیهالسلام در پاسخ به ایشان فرمود كه او نیز مهیای جنگ با شام است، اما جریر بن عبدالله در نزد شامیان است تا بلكه آنان را از گمراهی بازدارد؛ پس درنگ كنید؛ و در این درنگ، عذر شما پذیرفته است.(126)
جریر بن عبدالله در مدت اقامت خود در دمشق،(127) به كسب خبر نیز میپرداخت. از این رهگذر، او با نوجوانی آشنا شد كه با خود شعری درباره بیگناهی علی علیهالسلام در قتل عثمان، زمزمه میكرد. پس جریر آن سرود را نوشت و برای علی علیهالسلام فرستاد.(128)
یكبار، معاویه به منزل جریر ـ در دمشق ـ آمد و به او گفت كه قصد دارد با ارسال نامهای به علی علیهالسلام ، به او اعلام كند كه اگر در زمان حیاتش، «مصر» و «شام» را برای او قرار دهد و پس از وفاتش بیعت هیچ كس را بر گردن او قرار ندهد، آنگاه وی حاضر است امر خلافت را به علی واگذارد و با ارسال نامه ـ به طور مكتوب، و نه به طور حضوری ـ خلافتش را بپذیرد. جریر در پاسخ به معاویه گفت كه هر چه میخواهد بنویسد. پس معاویه نامهای در این باب برای امیرمؤمنان علیهالسلام فرستاد.(129)
پیش از این اشاره شد كه این نامه معاویه، در واقع بیانگر اهداف اصلی او بود. این نامه، به خوبی نشان میداد كه «خونخواهی عثمان» بهانهای بیش نیست، و او در موقعیت فعلی ـ در زمان حیات علی علیهالسلام ـ در پی حفظ امارت خود در شام و توسعه آن تا قلمرو مصر است و نیز حكایت از آن داشت كه معاویه در آینده ـ پس از وفات علی علیهالسلام ـ به پذیرش خلافت هیچ كس تن در نخواهد داد. این دقیقا بدان معنا بود كه پس از علی علیهالسلام ، او مدعی خلافت خواهد شد. اینها خواستههای معاویه در سطح كلان بود. حال، سخن در این است كه اگر این خواستهها و شروط پذیرفته میشد، آیا در آن صورت، معاویه با علی علیهالسلام بیعت میكرد؟
هنگامی كه نامه معاویه به علی علیهالسلام رسید، آن حضرت دانست كه این یك «نیرنگ» است.(130) چرا كه این احتمال وجود داشت كه معاویه حتی پس از برآورده شدنِ خواستههایش، همچنان از بیعت با علی علیهالسلام خودداری كند.(131) لذا علی علیهالسلام با ارسال نامهای به جریر، نوشت: «اما بعد، معاویه در واقع میخواهد كه بیعت من بر گردنش نباشد و هر كار كه خود خواهد و من خوش ندارم بكند، و نیز میخواهد تو را سر بگرداند تا آمادگی مردم شام را ارزیابی كند. به راستی، مغیرة بن شعبه، پیش از این به مشورت با من گفته بود كه معاویه را بر شام بگمارم و خود بر مدینه حكومت رانم، ولی من از این كار خودداری كردم. زنهار مباد آنكه خداوند بیند من گمراهان را دست و دستیار خود گرفته باشم. اگر آن مرد [معاویه [به وسیله تو بیعت سپرد (چه نكوتر) و گرنه باز گرد.»(132)
به هر روی زمان گذشت، و اقامت جریر در دمشق چنان به درازا كشید كه علی علیهالسلام از كسب نتیجه ناامید شد.(133) این تأخیر و درنگ حتی سبب شد تا مردم، جریر را به گرایش و سازش با معاویه متهم كنند. در این رابطه، علی علیهالسلام اعلام داشت: «من برای سفیر خود مهلتی تعیین كردم كه پس از انقضای آن نباید درنگ كند، مگر آنكه فریب خورده یا نافرمان شده باشد.»(134)
پس از آن، علی علیهالسلام در نامه به جریر نوشت: «اما بعد، چون این نامه من به تو رسد، معاویه را به روشنگویی وادار، و او را قاطعانه به حجت گیر، و سپس میان جنگی ویرانگر یا صلحی سعادتآور مخیرّش گردان، اگر جنگ را برگزید به پیمانشكنی هشدارش ده و اگر صلح را اختیار كرد، بیعتش را بستان.» در دمشق، جریر نامه علی علیهالسلام را بر معاویه بازخواند و به او صریحا گفت: «ای معاویه… من دل تو را جز آنكه مُهر (شقاوت) خورده باشد نپندارم و چنانت بینم كه میان حق و باطل در ایستادهای…»(135) پس جریر از معاویه خواست كه یا بیعت كند و یا جنگ را برگزیند.(136) معاویه در پاسخ گفت: سخن قطعی را در مجلس واپسین خواهم گفت. اما دیگر، مردم شام با معاویه بیعت كرده بودند و او در ارزیابی خود، شامیان را پا برجا یافته بود، پس در دیدار بعدی به جریر گفت: «ای جریر! به مولایت ملحق شو»، و خود نامهای به علی علیهالسلام نوشت و در نامه خود مدعی شد كه آن حضرت مهاجران را بر عثمان شورانیده و انصار را از یاری او بازداشته است و اعلام داشت كه مردم شام در فرمان علی علیهالسلام نیستند. و بدینسان اعلان جنگ نمود.(137) البته، علی علیهالسلام با ارسال نامه مفصلی به معاویه، بر مبرّابودن خود در مورد قتل عثمان پای فشرد و از معاویه خواست تا نخست، سر به فرمان او نهد و آنگاه قاتلان عثمان را به محاكمه نزد او بیاورد.(138)
به هر روی، جریر پس از مدتی طولانی ـ بالغ بر یكصد و بیست روز ـ(139) به نزد علی علیهالسلام بازگشت و آنچه را كه دیده و شنیده بود باز گفت.(140) البته، سرگذشت جریر بدینجا پایان نمییابد. در كوفه، مالك اشتر جریر را به علت اتلاف وقت در دمشق مقصّر دانست و او را مورد سرزنش قرار داد.(141) در نهایت، جریر به منطقه «قرقیسیاء» رفت(142) و از آنجا، با ارسال نامه به معاویه اظهار داشت كه علاقهمند است به شام برود(143) كه معاویه از این امر استقبال كرد.(144)
ناگفته نماند كه در مدت اقامت جریر در دمشق، به هر حال امام علی علیهالسلام میكوشید تا با نظرخواهیهای مكرر از مردم كوفه،(145) افكار همگان را متوجه «جنگ با شامیان» سازد و تا حد امكان، در آنان آمادگی لازم را فراهم نماید. پس جریر، هنگامی به كوفه بازگشت كه امام علی علیهالسلام مصمّم شده بود تا برای جنگ با شامیان، عازم «صفین» شود.(146)
ج. نامه معاویه به امام علی علیهالسلام ، وسیله «ابومسلم خولانی» (پیك):
پیش از حركت امیرمؤمنان علی علیهالسلام به سوی صفین، «ابومسلم خولانی» كه خود از قاریان و عابدان شام بود، همراه با نامهای از جانب معاویه وارد كوفه شد. او پس از تقدیم نامه به علی علیهالسلام ، در سخنانی ابراز داشت كه خلافت آن حضرت را خواهد پذیرفت منوط به آنكه علی علیهالسلام قاتلان عثمان را به او بسپارد.
البته، ابومسلم در تلاش برآمده بود تا معاویه و علی علیهالسلام را از منازعه بازدارد.(147) پیش از آمدن به كوفه، در دمشق، او همراه با گروهی از مردم شام ابتدا به نزد معاویه رفت و او را از نزاع با علی علیهالسلام برحذر داشت و به وی گفت: ای معاویه بر چه پایهای با علی پیكار میكنی كه تو را نه صحبت و نه خویشاوندی (با پیامبراكرم صلیاللهعلیهوآله ) و نه هجرت و نه سابقهای چون او باشد؟(148) و نیز به او گفت: «مگر تو همانند علی هستی؟!»(149) در پاسخ، معاویه با زیركی گفت كه میداند علی از وی افضل است، اما عثمان مظلومانه كشته شده است و او خونخواه عثمان است.(150) پس ایشان از معاویه خواستند كه نامهای بنویسد تا آن را به نزد علی ببرند.(151) و حال پیش از حركت علی علیهالسلام به سوی صفین، ابومسلم با نامه معاویه به نزد آن حضرت آمده بود.
در كوفه، پس از آنكه ابومسلم نامه معاویه را به علی علیهالسلام رسانید، از آن حضرت خواست كه قاتلان عثمان را به او بسپارند. علی علیهالسلام برای پاسخگویی یك روز مهلت خواست. در این رابطه، نكته جالب توجه این است كه وقتی مردم كوفه از این خواسته شامیان آگاه شدند، گروهی سلاح پوشیدند و از صبحگاه در مسجد گرد آمدند، و مكرّر بانگ برآوردند: «ما همگی ابن عفّان را كشتهایم.» به هر روی، علی علیهالسلام در پاسخ به ابومسلم تصریح كرد كه قاتلان عثمان را نه به او، و نه به دیگری نخواهد سپرد. همچنین آن حضرت در پاسخ به نامه معاویه، نامهای را به ابومسلم داد.(152)
گفتنی است كه در نامه معاویه به علی علیهالسلام ـ ارسالی توسط ابومسلم ـ به طور كلی، دو «ادّعا» بر ضد علی علیهالسلام مطرح شده بود: یكی، رشك و گردنكشی نسبت به خلفای سهگانه ابوبكر، عمر و عثمان. و دیگر، كوتاهی در دفاع از عثمان و پناه دادن به قاتلان او. بر این اساس، معاویه از علی علیهالسلام خواسته بود تا قاتلان عثمان را به او تحویل دهد تا در برابر، او باعلی علیهالسلام بیعت كند.(153) در پاسخ به نامه معاویه، امام علی علیهالسلام در نامه خود به طور مفصل به تحلیل حوادث صدر اسلام پرداخت و در ضمن آن، ادعاهای معاویه را رد كرد. در این نامه، امیرمؤمنان به غصب حق خود از سوی صحابه و انصار اشاره كرد و به صراحت اعلام داشت كه هرگز قاتلان عثمان را تسلیم نخواهد كرد.(154)
همچنین پس از آن، در میان امام علی علیهالسلام و معاویه نامههایی ـ البته با لحنی شدید و همراه با تهدید به جنگ ـ مبادله شد. آنگاه طرفین برای رویارویی با یكدیگر به سوی صفین رهسپار شدند.(155) البته، امیرمؤمنان علیهالسلام در هنگام عزیمت، با مهاجران و انصار رایزنی كرد كه ایشان همگی بر جنگ با معاویه پای فشردند.(156)
پی نوشت ها:
1و2ـ محمدبن جریر طبری، تاریخ الامم والملوك (تاریخ طبری)، قاهره، مطبعة الاستقامه، 1357 ق / 1939 م، ج 3، ص 462 / ص 461
3ـ عزالدین ابوالحسن ابن اثیر، الكامل فی التاریخ، بیروت، دار احیاء التراث العربی، چاپ اول، 1408 ق / 1989 م، ج 2، ص 172
4ـ علی بن الحسن ابن عساكر، تاریخ دمشق الكبیر، تحقیق ابیعبداللّه علی عاشور الجنوبی، بیروت، داراحیاء التراث العربی، چاپ اول، 1421 ق / 2001 م، ج 62، ص 81
5ـ برای آشنایی با موقع جغرافیایی «تبوك»، ر. ك: یاقوت حموی، معجم البلدان، تحقیق فرید عبدالعزیز الجندی، بیروت، دارالكتب العلمیه، چاپ اول، 1410 ق / 1990 م، ج 2، ص 17
6ـ طبری، همان، ج 3، ص 462 / ابن اثیر، همان، ج 2، ص 309
7ـ طبری، همان، ج 3، ص 463
8ـ نصر بن مزاحم منقری، پیكار صفین، تصحیح عبدالسلام محمد هارون، ترجمه پرویز اتابكی، تهران، انتشارات و آموزش انقلاب اسلامی، چاپ دوم، 1370، ص 117
9ـ ابن ابی الحدید (586 ـ 656 ق) در بحث مفصل خود پیرامون سیاستهای امام علی علیهالسلام ، اساسا از ارسال چنین نامهای از سوی علی علیهالسلام به معاویه، سخنی به میان نیاورده است. ر. ك: ابن ابی الحدید، شرح نهجالبلاغه، تحقیق محمد ابوالفضل ابراهیم، قاهره، داراحیاء الكتب العربیه، چاپ دوم، 1385 ق / 1965 م (قم: منشورات مكتبة آیةاللّه العظمی مرعشی النجفی، 1404 ق)، ج 10، ص 232
10ـ نصر بن مزاحم منقری، همان، ص 117 ـ 118
11ـ ابن ابی الحدید، همان، ج 10، ص 232 ـ 233
12ـ اظهارات امام علی علیهالسلام در یكی از نامههای خود، گواه بر این امر است. ر. ك: نصربن مزاحم منقری، همان، ص 81
13و14ـ ابی الحدید، همان، ج 10، ص 234 و 247 / ص 247
15ـ ر. ك: عمر فرّوخ، تاریخ صدرالاسلام و الدولة الامویة، بیروت، دارالعلم للملایین، چاپ هفتم، 1986 م، ص 113
16ـ ر. ك: ابن عساكر، همان، ج 62، ص 91
17ـ ر. ك: ابن ابی الحدید، همان، ج 10، ص 232
18ـ عزالدین ابوالحسن ابن اثیر، اسدالغابة فی معرفة الصحابة، بیروت، درالفكر، 1409 ق / 1989 م، ج 4، ص 472
19ـ ابوالحسن علی بن الحسین مسعودی، مروج الذهب و معادن الجوهر، تحقیق محمد محیی الدین عبدالحمید، مصر، السعادة، چاپ چهارم، 1384 ق / 1964 م، ج 2، ص 363
20ـ مسعودی، همان، ج 2، ص 364
21الی 23ـ همان، ص 382، بعدها، امام علی علیهالسلام در یكی از نامههای خود به سفارش مغیره مبنی بر ابقای معاویه بر امارت شام، و امتناع خود از این امر اشاره كرده است. ر. ك: ابن عساكر، همان، ج 62، ص 91 / ص 363 / ص 363 ـ 364
24ـ مسعودی، همان، ج 2، ص 363 ـ 365
25ـ طبری، همان، ج 3، ص 460
26ـ ابن عساكر، همان، ج 62، ص 82
27ـ مسعودی، همان، ج 2، ص 382
28ـ ابن عساكر، همان، ج 62، ص 91، سخن یاد شده از امام علی علیهالسلام ناظر به این آیه قرآن است: «و ما كنت متخذ المضلّین عضدا» (كهف: 51)
29 الی 31ـ مسعودی، همان، ج 2، ص 364 / ص 365 / ص 364
32ـ طبری، همان، ج 3، ص 460
33و34ـ ابن عساكر، همان، ج 62، ص 82 / ص 91
35و36ـ ابن ابی الحدید، همان، ج 10، ص 233 ـ 234 / ص 235 ـ 245
37ـ ابومحمد احمد بن اعثم كوفی، الفتوح، بیروت، دارالكتب العلمیه، چاپ اول، 1406 ق / 1986 م، ج 1، ص 441
38ـ ابن عساكر، همان، ج 62، ص 82
39ـ ابن اثیر، الكامل فی التاریخ، ج 2، ص 359
40ـ ابن عساكر، همان، ج 62، ص 82
41و42ـ ابن اثیر، همان، ج 2، ص 359 / ص 310 ـ 311
43و44ـ ابن عساكر، همان، ج 62، ص 82 / ص 93 ـ 94
45ـ نصر بن مزاحم منقری، همان، ص 70
46ـ ابن عساكر، همان، ج 62، ص 94
47الی 49ـ نصر بن مزاحم منقری، همان، ص 70 / ص 78 ـ 89 / ص 94 ـ 95
50ـ ابن اعثم كوفی، همان، ج 1، ص 540 ـ 541
51ـ ابن اثیر، همان، ج 2، ص 359
52ـ نصر بن مزاحم منقری، همان، ص 70؛ همچنین ر. ك: ابن اثیر، همان، ج 2، ص 359
53ـ نصر بن مزاحم منقری، همان، ص 70
54ـ ابن عساكر، همان، ج 62، ص 82
55ـ نصر بن مزاحم منقری، همان، ص 124
56ـ ابن عساكر، همان، ج 62، ص 91
57ـ ر. ك.به: نصر بن مزاحم منقری، همان، ص 54 / ابن اعثم كوفی، همان، ج 1، ص 520
58ـ نصر بن مزاحم منقری، همان، ص 117 ـ 118
59ـ مسعودی، همان، ج 2، ص 364
60ـ نصر بن مزاحم منقری، همان، ص 118
61ـ ابن ابی الحدید، همان، ج 10، ص 235 ـ 236
62ـ نصر بن مزاحم منقری، همان، ص 105 ـ 106
63ـ ابن عساكر، همان، ج 62، ص 82. البته معاویه در این امر به هیچ وجه صادق نبود، لذا وقتی آگاه شد كه طلحه و زبیر عزم شام دارند، اندوهگین شد. ر.ك: ابن اعثم كوفی، همان، ج 1، ص 454 ـ 455
64و65ـ نصر بن مزاحم منقری، همان، ص 107 / ص 106، 109، 118 ـ 119
66ـ ابن اعثم كوفی، همان، ج 1، ص 550 ـ 551
67ـ محمد بن محمد بن نعمان شیخ مفید، الارشاد فی معرفة حجج الله علی العباد، تحقیق مؤسسة آل البیت علیهمالسلام ، لإحیاء التراث، قم، المؤتمر العالمی لالفیة الشیخ المفید، چاپ اول، 1413 ق، ج 1، ص 261
68ـ ابن عساكر، همان، ج 62 ،ص 91
69ـ ابن اثیر، همان، ج 2، ص 311
70ـ نصر بن مزاحم منقری، همان، ص 178
71ـ ر. ك: نصر بن مزاحم منقری، همان، ص 88 ـ 89؛ احمد بن واضح یعقوبی، تاریخ الیعقوبی، بیروت، دارصادر، بیتا، ج 2، ص 179
72ـ نصر بن مزاحم منقری، همان، ص 88 ـ 89
73ـ در آغاز این سطور، درباره اعزام والی از سوی علی علیهالسلام به شام، سخن به میان آمد.
74ـ در اینباره ر. ك: ابن ابی الحدید، همان، ج 10، ص 232
75ـ ابن اثیر، همان، ج 2، ص 309
76ـ ابن اعثم كوفی، همان، ج 1، ص 446 ـ 447
77ـ از محتوا یا مضمون این نامه گزارشی در دست نیست.
78ـ ابن اثیر، همان، ج 2، ص 310
79ـ در اینباره، در ابتدای این سطور سخن به میان آمد.
80ـ ر. ك: ابن اثیر، همان، ج 2، ص 311
81و82ـ ابن اثیر، همان، ج 2، ص 311 ـ 312 / ص 312
83ـ ر. ك: ابن ابی الحدید، همان، ج 1، ص 310
84و85ـ ابن اعثم كوفی، همان، ج 1، ص 479 / ص 498
86ـ پیشتر در مدینه نیز علی علیهالسلام ابراز كرده بود كه دوست دارد به عراق برود تا در نزدیكی شامیان باشد. ر.ك: ابن اعثم كوفی، همان، ج 1، ص 446 ـ 447
87ـ نصر بن مزاحم منقری، همان، ص 116
88ـ ابن عساكر، همان، ج 62، ص 82
89ـ یاقوت حموی، همان، ج 2، ص 156
90ـ ابن اعثم كوفی، همان، ج 1، ص 500 ـ 501
91ـ ر. ك: ابن اعثم كوفی، همان، ج 1، ص 501
92ـ البته در ادامه ماجرا، سخنی از اعزام پیك توسط معاویه به میان نیامده است. ر.ك: ابن اعثم كوفی، همان، ج 1، ص 501
93ـ ابن اعثم كوفی، همان، ج 1، ص 514
94ـ ابن اثیر، همان، ج 2، ص 359
95ـ ابن اعثم كوفی، همان، ج 1، ص 515
96ـ نصر بن مزاحم منقری، همان، ص 47؛ ابن اثیر، همان، ج 2، ص 359
97ـ نصر بن مزاحم منقری، همان، ص 70
98ـ ابن اعثم كوفی، همان، ج 1، ص 517
99ـ بعدها، هنگامی كه مالك اشتر اظهار داشت كه او بهتر میتوانست از عهده چنین مأموریتی برآید، جریر بن عبدالله در پاسخ به او گفت كه اگر اشتر در شام بود، میكشتندش، و شامیان او را از زمره قاتلان عثمان میدانستند. ابن اثیر، همان، ج 2، ص 360
100الی102ـ نصربنمزاحم منقری،همان، ص47ـ48/ ص47/ص84
103ـ ابن اثیر، همان، ج 2، ص 359
104ـ ابن عساكر، همان، ج 62، ص 82
105و106ـ نصر بن مزاحم منقری، همان، ص 48 / ص 48 ـ 50
107ـ نصر بن مزاحم منقری، همان، ص 50ـ51. در رابطه با قسمت پایانی از سخن جریر خوب است بدانیم كه جریر، خود از سوی عثمان بر همدان امارت داشت كه علی علیهالسلام او را بر كنار كرد و به نزد خود فرا خواند و اكنون از او در مأموریت حاضر استفاده نمود. ر. ك: مسعودی، همان، ج 2 ص 381
108و109ـ نصر بن مزاحم منقری، همان، ص 51ـ53 / ص 53
110ـ ابن عساكر، همان، ج 62، ص 82
111ـ نصر بن مزاحم منقری، همان، ص 54
112ـ ابن اعثم كوفی، همان، ج 1، ص 520
113ـ ابن عساكر، همان، ج 62، ص 90
114ـ نصر بن مزاحم منقری، همان، ص 54
115ـ ابن عساكر، همان، ج 62، ص 93ـ94
116ـ نصر بن مزاحم منقری، همان، ص 70
117ـ ابن اثیر، همان، ج 2، ص 360
118ـ نصر بن مزاحم منقری، همان، ص 74 ـ 77. در مورد صحنهسازی دیگری كه معاویه در جلب نظر شرحبیل انجام داد، ر. ك: نصر بن مزاحم، همان، ص 73ـ74
119الی 121ـ نصر بن مزاحم منقری، همان، ص 77 ـ 78 / ص 78 / ص 80
122ـ ابن اثیر، همان، ج 2، ص 360
123ـ نصر بن مزاحم منقری، همان، ص 79
124ـ ر. ك: ابن اثیر، همان، ج 2، ص 359 / ابن عساكر، همان، ج 62، ص 93
125ـ ابن اعثم كوفی، همان، ج 1، ص 519 ـ 520
126ـ ابن عساكر، همان، ج 62، ص 90؛ همچنین ر. ك: ابن اعثم كوفی، همان، ج 1، ص 519 ـ 520
127ـ در این مدت، گویا كه جریر در منزلی در خارج از كاخ معاویه سكونت داشته است، ر. ك: نصر بن مزاحم منقری، همان، ص 81
128ـ نصر بن مزاحم منقری، همان، ص 84 ـ 85
129ـ ابن عساكر، همان، ج 62، ص 91. بنابر گزارشی دیگر، معاویه از علی علیهالسلام خواست كه شام را به او بسپارد و مصر را خراجگذار او مقرر كند. نصر بن مزاحم منقری، همان، ص 81
130ـ ابن عساكر، همان، ج 62، ص 91
131ـ ابن ابی الحدید، همان، ج 10، ص 232
132ـ نصر بن مزاحم منقری، همان، ص 81
133ـ ابن عساكر، همان، ج 62، ص 90
134و135ـ نصر بن مزاحم منقری، همان، ص 85 / ص 86
136ـ ابن اعثم كوفی، همان، ج 1، ص 528
137 و138ـ نصر بن مزاحم منقری، همان، ص 86. برای آگاهی از متن نامه معاویه، ر. ك: نصر بن مزاحم منقری، همان، ص 86، پاورقی 3 / ص 88 ـ 89
139ـ ابن اعثم كوفی، همان، ج 1، ص 535
140ـ ابن عساكر، همان، ج 62، ص 82 و 94
141ـ نصر بن مزاحم منقری، همان، ص 91؛ ابن اثیر، همان، ج 2، ص 359 ـ 360
142ـ ابن اثیر، همان، ج 2، ص 360
143ـ مسعودی، همان، ج 2، ص 382
144ـ ابن اثیر، همان، ج 2، ص 360
145ـ ر.ك: ابن اعثم كوفی، همان، ج 1، ص 500 ـ 501؛ ابن عساكر، همان، ج 62، ص 93
146ـ ابن عساكر، همان، ج 62، ص 82
147و148ـ نصر بن مزاحم منقری، همان، ص 121ـ122
149ـ ابن عساكر، همان، ج 62، ص 92
150 الی 154ـ نصر بن مزاحم منقری، همان، ص 122 / ص 122 / ص 122 ـ 123 / ص 123 ـ 125 / ص 125ـ 129
155ـ ر. ك: ابن عساكر، همان، ج 62، ص 82 و 92
156ـ در این میان، تنها یكی ـ دو تن (كه خود به طور مخفی در ارتباط با معاویه بودند) كوشیدند تا آن حضرت را به تردید بیافكنند و از او خواستند تا بار دیگر به معاویه نامه بنویسد. در حالی كه نامهنگاریهای مكرّر بدون نتیجه مانده بود. ر. ك: نصر بن مزاحم منقری، همان، ص 130 ـ 133، 139 ـ 144
منبع: مجله معرفت، فروردین 1381 – شماره 52.