چکیده:
پدیدة غلو آفتی است که به دلایل مختلف در میان شیعیان، مانند دیگر گروههای اسلامی و غیر اسلامی راه یافت و عدهای را به بیراهه کشاند. عقاید غالیان شیعی دارای نظم و انسجام خاصی نبود، ولی بنیان عقاید آنها بر درجة خدایی و الوهیت قائل شدن برای پیامبر اعظم6 و به مقام خدایی و نبوت رساندن ائمه معصوم: استوار بود. غالیان با افکار و گفتار خود، اصل توحید را هدف قرار میدادند. در نتیجه با توجه به اهمیت مسئله، ائمة شیعه از راههای مختلف و به شدت با غلو و غالیگری به مبارزه میپرداختند و افکار و گفتار غالیان را نفی میکردند. در این راستا امام رضا علیه السلام به شدت با غالیان برخورد کرد و آنها را طرد و لعن نمود. بررسی مواضع امام رضا علیه السلام پس از بیان پارهای از افکار، گفتار و رفتار غالیان آن زمان، موضوع نوشتار حاضر است.
پیشینه تحقیق
دباره امام رضا (ع) و غالیان، کتاب ها و مقاله های مختلفی نوشته شده است که به برخی از آنها اشاره می کنیم. درباره امام رضا (ع)، کتاب های بـسیاری نـوشته شده است که از آنها می توان به آثار کنگره امام رضا (ع) و کتاب الحیاة السیاسیة للإمام الرضا (ع) نوشته جعفر مرتضی حسینی عاملی اشاره کرد.
هم چنین، درباره غالیان، تحقیق های مختلفی صورت گرفته که از جـمله آنـها می توان از «الغلو و الموقف الاسلامی» نوشته سعد متعب المنصوری، «الغلو و الفرق الغالیه فی الحضاره الاسلامیه» نوشته عبدالله سلوم السامرائی و کتاب «غلو (درآمدی بر افکار و عقاید غالیان در دین)» از نعمت الله صالحی نجف آبادی یاد کرد. بـه نـظر مـی رسد مهم ترین اثر در این زمینه، کتاب «غـالیان؛ کاوشـی در جـریان ها و برآیندها» از نعمت الله صفری فروشانی است. هم چنین از مقاله های نوشته شده در این زمینه، می توان از مقاله «جریان شناسی غلو» نوشته نعمت الله صفری که در مجله علوم حـدیث، شـماره یک چـاپ شده است، نام برد. دیگر مقاله ای که به طـور مـستقیم به موضوع این بحث پرداخته است، مقاله ای با عنوان «موضع امام رضا (ع) در برابر غلات» نوشته مهدی اسفندیاری، چاپ شده در شـماره سـیزدهم مـجله اندیشه است. با توجّه به اهمیت موضوع، نوشته پیش رو درصـدد است در طرح و قالبی نو به بسط و گسترش و تحلیل موضوع بپردازد.
شناخت جریان غلو در زمان امام رضا (ع)
فعالیت غـالیان در زمـان امـام رضا (ع) با نام خاص و با عنوان فرقه ای جداگانه مطرح نشده اسـت. در واقـع از زمان امامت امام رضا (ع) تا زمان حیات امام حسن عسکری (ع) کمتر مواردی می یابیم که به عنوان فـرقه های غـلات مـطرح شده باشند. در آن زمان ها، بیشتر اشخاصی که به عنوان غالی مطرح بودند، طـرفدار فـرقه های مـعروف غلات مانند خطابیه بودند. بنابراین می توان این دوره را، دوره غلات بدون نام فرقه نام گذاری کرد.[1]
در زمان امـامت امـام رضـا (ع)، غالیان زیادی فعالیت می کردند که با توجه به روایت هایی مانند روایت نقل شده از یونس بن عبدالرحمن [2]که در قـسمت مـواضع امام(ع) خواهد آمد و از آن جا که بیشتر غالیان ذکر شده در منابع رجالی از اهالی کوفه بودند، بـه نـظر مـی رسد محل فعالیت آنها بیشتر در عراق و کوفه؛ یعنی دور از محل سکونت امام رضا (ع) در مدینه بوده اسـت.
بـرخی از غالیانی که در این دوره می زیستند و یا فعالیت می کردند، عبارت بودند از:
1. یونس بن ظبیان:
درباره او نقل شده اسـت که وقـتی دختر ابوالخطاب از دنیا رفت، یونس سر قبر او رفته و گفت: السلام علیک یا بنت رسول الله؛[3] این مطلب نـشان مـی دهد که یونس، ابوالخطاب را پیامبر خدا می دانسته و از پیروانش بوده است. هم چنین، گفتار شیطانی و بـاطلی نـیز از او روایت شـده است. وقتی این مطالب به وسیله فردی از غالیان به اطلاع امام رضا (ع) رسید، آن حضرت ( بسیار خـشمگین شـد و او، یونـس و دیگر غالیان را به شدت لعن کرد. گفته شده است که این غالی هنوز ده قدم از امـام (ع) دور نـشده بود که غش کرد، قی نمود و مرد. [4]یونس بن ظبیان، یکی از غالیان معروف زمان امام رضا (ع) بوده است. او اهـل کوفـه بود [5]و در کتاب های رجال از وی با عنوان کذاب[6] و جعل کننده حدیث[7] یاد می شود. شدت کذب و غلو یونـس بـن ظبیان، به حدی بود که نام او را در کنار نـام رهـبرش آورده و گـفته اند: من الکذابین المشهورین: ابوالخطاب و یونس بن ظـبیان.[8] بـا توجه به این که یونس بن ظبیان، فردی خطابی معرفی شده است. در این جـا لازم اسـت ابوالخطاب و جریان غلو ایجاد شـده بـه دست او را بـه صـورت اجـمال بیان کنیم.
محمد بن ابی زینـب اجـدع اسدی معروف به ابوالخطاب، بنیان گذار یکی از فرقه های مهم و بزرگ غالی به نام خـطابیه بـود. جریان غلو ایجاد شده به دسـت وی تا سال ها پس از او، با نـام خـطابیه و یا در قالب فرق دیگر به حـیات خـود ادامه داد.[9] پیروان و طرفداران او در زمان امامان پس از امام صادق (ع) تا امام دوازدهم (ع) وجود داشتند و همواره از سـوی ائمـه معصوم (ع) لعن می شدند.[10]
ابوالخطاب در ابـتدا از اصـحاب و یاران امـام صادق (ع) بود. [11] او پرسـش های اصـحاب امام صادق (ع) را بر آن حضرت(ع) ع) عـرضه می کرد و پاسخ ایشان را برای اصحاب می فرستاد. [12]او پس از مدتی، عقاید غالیانه ای مطرح کرد و به شدت از سوی امـام صادق (ع) طرد و لعن شد. امام(، او را کافر، فـاسق و مـشرک خواند.[13]
ابـتدا ابـوالخطاب ادعـا می کرد امام صادق(ع) او را وصـی خود قرار داده و به او، اسم اعظم آموخته است پس از مدتی، ادعای نبوت و رسالت کرد و سپس مدعی شد از مـلائکه اسـت و برای هدایت مردم فرستاده شده اسـت.[14] او قـبل از این ادعـاها گـفته بـود که همان امام صـادق (ع) اسـت و می تواند به هر صورت و شکلی در آید.[15]
یکی از عقاید خطابیه این بود که آنان، امام جعفر صادق (ع) را خدایی می دانستند که ابـوالخطاب را بـه عـنوان پیامبر مرسل فرستاده و مردم را به اطاعت از وی دسـتور داده اسـت. در پی این اعـتقاد، آنـها مـحرمات دین را حلال شمردند و از انجام واجبات و فرایض دین سرباز زدند و می گفتند که خداوند به وسیله ابوالخطاب، گناهانشان را سبک کرده و به خاطر او، قیدها و زنجیرهای نماز، زکات، حج، روزه و همه اعمال و واجبات را از گردن آنها برداشته اسـت. آنان گفتار خود را از راه تأویل، مستند به آیه های قرآن می کردند و اعمال خود را توجیه می نمودند.[16] درباره پایان کار ابوالخطاب گفته می شود هنگامی که وی با هفتاد نفر از یارانش در مسجد کوفه گرد آمده بود و مردم را بـه عـقیده و مذهب خود دعوت می کرد، خبر به عیسی بن موسی، فرماندار عباسی رسید. او، گروهی از افرادش را برای دست گیری آنان به مسجد کوفه فرستاد اما آنان مقاومت کردند. در نتیجه نبردی که بین آنـان و مـأموران حکومتی رخ داد، به جز یک نفر از آنان که جان سالم به در برد، بقیه کشته شدند.[17]
2. محمد بن فرات:
این فرد، غالی خطرناک و برجسته ای بود که گفته می شود مـانند یونـس بن ظبیان، اهل کوفه بـوده اسـت.[18] برخی، او را از اهالی بغداد می دانند.[19] نسبت شرب خمر به وی داده شده است. هم چنین نقل می شود که ادعای نبوت و بابیت می کرد و به ائمه (ع) دروغ می بست.[20] امام رضا (ع)، او را لعن و نـفرین کرد. آنـ حضرت(ع) ع) او را بدتر از ابوالخطاب دانـست و درباره او فرمود: هیچ خطابی مانند محمد بن فرات، بر ما دروغ نبست.[21] درباره عاقبت محمد بن فرات گفته می شود که به دست ابراهیم بن مهدی به قتل رسید.[22]
3. محمد بن بشیر:
او اهـل کوفـه بود[23] و از غالیان و اصحاب امام موسی کاظم (ع) به شمار می رفت.[24] او پس از شهادت آن حضرت (ع) نیز به گفتار و عقاید غالیانه اش ادامه داد.[25] محمد بن بشیر که بنیان گذار فرقه بشیریه از غلات بود[26] در زمان حیات امام مـوسی بـن جعفر (ع) بـه سبب افکار و گفتار غالیانه و منحرفش، بارها از سوی امام(ع) لعن گردید. امام(ع) او را نفرین کرد، از او بیزاری جست و حتّی او را مهدورالدم خـواند.[27] دعاهای امام کاظم(ع) در قالب عبارت هایی نظیر «… اللهم إنی أسألک أن تخلصنی مـن هـذا الرجـس النجس محمد بن بشیر…»[28] نشان دهنده اوج خشم و نفرت امام (ع) از وی است. هم چنین نشان گر شدّت و عمق پلیدی افکار ابن بـشیر اسـت.
4. محمد بن علی بن ابراهیم بن موسی ابو جعفر القرشی:
او ملقب به ابـوسمینه بـود و از او در شـمار یاران امام رضا (ع) یاد می شود. او یکی دیگر از غالیانی است که درباره او تعابیر «ضعیف جدا، فاسد الاعتقاد، لا یعتمد فی شـیء »[29] به کار رفته است. گفته می شود وی در کوفه به دروغ گویی مشهور شده بود و هنگامی که به قم وارد شد، پس از مـدتی بـه دست احمد بن محمد بن عیسی از قم اخراج گردید.[30] به نظر می رسد این فرد و سایر غالیان بیان شده، تنها دارای غلو رجالی بودند، نه غلو کفری که در ملل و نحل آمده است. غلو رجالی، غـلوی است که به سبب روایت ها به آن توجه می شود.[31] و غلو در فضایل و بعضی صفات است.
5. عمر بن فرات:
او غالی دیگری است که از او به عنوان یکی از اصحاب امام رضا (ع) و دربان آن حضرت(ع) ع) نام برده شده است.[32]
6. محمد بـن فـضیل ازدی صیرفی:
او از اصحاب امام صادق(ع)، امام کاظم(ع) و امام رضا (ع) شمرده شده و اهل کوفه بوده است. [33]
7. خیبری بن علی طحان:
گفته می شود او همنشین یونس بن ظبیان بوده است و روایت های زیادی از او نقل کرده است.[34]
8. طـاهر بـن حاتم،[35] محمد بن اسلم،[36] محمد بن جمهور،[37] محمد بن سلیمان دیلمی،[38] محمد بن صدقه[39]
از غالیانی هستند که از آنها به عنوان اصحاب امام رضا (ع) یاد می شود.
9. داود بن کثیر رقی:
او یکی از متهمان به غـلو اسـت که گفته می شود وی از امام کاظم (ع) و امام رضا (ع) نقل روایت می کرده است. [40] در پایان، تذکر این نکته را لازم می دانیم که اتهام غلو به معنای اثبات آن نیست و در بسیاری از موارد، افراد پاک و والایی متهم به غلو می شدند که، دلایل مختلفی داشـته اسـت. بـه عنوان نمونه در برخی موارد، این اتـهام از سـوی قـمی ها و ابن غضائری مطرح شده است که اعتقادات خاصی درباره کرامات و صفات ائمه (ع) داشتند.[41]
عقاید و آموزه های تبلیغی غلات
پس از معرفی رهبران غلات و بـرخی غـالیان زمـان امام رضا (ع)، در این قسمت مهم ترین عقاید و آموزه های تبلیغی و تـرویجی غـالیان دوران امام رضا (ع) را بررسی می کنیم و به توضیح آنها می پردازیم.
1.عقیده به الوهیت پیامبر اکرم (ص) و ائمه معصوم (ع)
پس از شهادت امام کاظم(ع)، مـحمد بـن بـشیر، ایشان را خدا خواند و گفت که او همان خداست که چندی میان مردم ظـاهر شد و برای اهل نور به صورت نور و برای اهل ظلمت به صورت ظلمت پدیدار می گردید ولی پس از مدتی همه مردم از ادراک او در حـجاب مـانده و در حـالی که او هم چنان در میان مردم است، آنها او را نمی بینند و از درک او ناتوانند.[42]
هم چنین پیروان محمد بـن بـشیر به خدایی و الوهیت پیامبر اکرم (ص) اعتقاد داشتند.[43] از روایت ها و احادیث نقل شده از امام رضا (ع) می توان دریافت که عـده ای اعـتقاد بـه خدایی و الوهیت امیرالمؤمنین حضرت علی(ع) داشتند. و آن حضرت(ع) ع) را خدا می پنداشتند.[44] تفصیل این روایت ها را در بـحث مـواضع امـام(ع) خواهیم آورد.
2.عقیده به نبوت ائمه (ع) یا افراد دیگر
بیزاری امام رضا (ع) از کسانی که خدایی یا نبوت امـامان مـعصوم(ع) را ادعـا می کردند،[45] می تواند شاهدی باشد بر این که عده ای در این عصر، درباره ائمه (ع) ادعای نبوت می کردند. از غالیانی که در زمـان امـامت امام رضا (ع) ادعای پیامبری می کردند، محمد بن بشیر[46] و محمد بن فرات[47] بودند. گـویا یونـس بـن ظبیان، ابوالخطاب را پیامبر می دانسته است. [48]
3.عقیده به حلول
این عقیده که به عنوان یکی از اصول مشترک مـیان هـمه غلات بیان شده است،[49] در لغت به معنای اختصاص چیزی به چیز دیگر اسـت. بـه نـحوی که اشاره به یکی، عین اشاره به دیگری باشد که از این دو چیز، یکی را حال و دیگری را محل گویند.[50]
در این جا مراد از حـلول، آن است که روح خداوند یا اجزایی از آن، در یک شخص مانند نبی، امام یا هر شخص یا جسم دیگری حـلول کنـد. بـه طوری که با او متحد شود و سرانجام حلول و اتحاد هر دو مصداق پیدا کند.[51]
گزارش شده است که پیروان محمد بـن بـشیر، مـعتقد به حلول بودند و می گفتند: همه کسانی که به حضرت محمد(ص) انتساب دارند، خـانه ها و ظـروفی هستند که حضرت محمد(ص) که پروردگار است در همه آنها حلول کرده است. او، «پیامبر اکرم (ص)» زاده نشده است و فرزندی ندارد و او در این حـجاب ها پنـهان شده است.[52]
هم چنین نقل می شود که یونس بن عبدالرحمن در نامه ای از امام رضا (ع) پرسـید: آیا در حضرت آدم (ع) چیزی از جوهریت پروردگار بود؟ امام(ع) در پاسخ نـوشت: صـاحب این اعـتقاد چیزی از سنت پیامبر اکرم (ص) ندارد و زندیق است.[53]
4.عـقیده بـه تناسخ
این عقیده که به گفته شهرستانی، یکی از عقاید مشترک میان همه فرقه های غالی بوده اسـت263 بـه معنای انتقال روح از بدنی به بـدن دیگـر است.[54] چـنان که پیروان مـحمد بن بشیر که به تناسخ اعتقاد داشـتند مـی گفتند که روح امامان فقط یکی بوده که از بدنی به بدن دیگر منتقل می شده است.[55]
5.عقیده بـه جـبر و تشبیه
طبق فرمایش امام رضا (ع)، جـبر به این معنا است که انـسان گـمان کند خداوند کارهای او را انجام مـی دهد و سـپس به خاطر آنها، او را عذاب می کند.[56] تشبیه در لغت به معنای همانند کردن چیزی به چـیز دیگـر است و در اصطلاح علم کلام، همانند کردن خـدا بـه مـوجودات محسوس است. قـائلان بـه تشبیه (مشبّهه)، خدا را بـه انـسان تشبیه کرده و برای او مکان و اعضا تصور می کنند. به قائلان به تشبیه، «مجسمّه»؛ یعنی قائلان بـه جـسمیت داشتن خداوند، نیز گفته می شود.[57]
از روایتهای گـزارش شده از امـام رضا (ع) در ردّ جـبر و تشبیه غلات به دسـت می آید که یکی از آموزه های ترویجی غلات، جبر و تشبیه بوده است.[58]
6.عقیده به تفویض
تفویض در لغت به مـعنای واگـذار کردن کاری به دیگری و حاکم کردن او در آن کار است.[59] تـفویض در احـادیث شـیعه بـه مـعانی مختلفی آمده اسـت که مـعصومان(ع)، بعضی را رد و بعضی را اثبات کرده اند.[60] در این جا برای رعایت اختصار و به تناسب بحث با استفاده از حدیثی از امام رضـا (ع) بـه شـرح موارد مرتبط با بحث می پردازیم.
در گزارشی از یاسـر خـادم آمـده اسـت که وی از امـام رضـا (ع) معنای تفویض را پرسید و امام رضا (ع) در پاسخ او فرموده: خدای تبارک و تعالی، امر دین را به پیامبر(ص) واگذار کرد. هم چنین فرمود: آن چه را پیامبر برای شما آورده (و به آن امر کرده) اخذ کنید و آن چه از آن نـهی کرده، از آن بپرهیزید. [61]ولی خلقت و رزق و روزی را به او واگذار نکرده است. و سپس آن حضرت(ع) در ادامه فرمود: همانا خداوند عزوجل می فرماید: «خدا خالق و آفریننده هر چیز است»[62] و خدا می فرماید: «خدایی که شما را خلق کرد، سپس به شما روزی داد، سـپس شـما را می میراند، سپس زنده می کند. آیا آنان که شریک خدا قرار داده اید، چنین کارهایی را انجام می دهند؟ پاک و منزّه است خداوند و برتر است از آن چه برای او شریک قائل می شوند[63]».[64]
امام (ع) در این حدیث، با استدلال به آیه های قـرآن مجید، دو معنا از تفویض را بیان می کند که یکی مورد قبول ائمه (ع) بوده[65] و دیگری از جانب آنان رد شده است. در واقع، تفویض ترویجی و تبلیغی غلات که از جانب ائمه (ع) بـه شـدت رد و انکار شده بود، همان مـعنای دوم است؛ یعنی قائل شدن به این که خداوند، پیامبر اکرم (ص) و ائمه اطهار (ع) را آفریده و سپس خلقت و رزق و روزی رساندن به مردم را به آنان واگذار کرده است. در این معنا از تفویض، برای خـداوند یگـانه، شریک قرار داده می شود و قـائلان بـه این نظر (مفوّضه)، مشرک خوانده می شوند. چنان که امام رضا (ع) در ضمن حدیثی دیگر، به طور آشکار و واضح، مفوّضه را مشرک می خواند.[66]
در تکمیل بحث مفوضه، لازم است این نکته را بیفزاییم که در دهه های سوم و چهارم قـرن دوم هجری، در دوره زندگی و امامت امام صادق (ع)، گروه جدیدی از غلات (مفوضه) در جامعه شیعه پدیدار شدند که پیامبر(ص) و ائمه( ع) را خدا نمی خواندند. بلکه معتقد بودند که خداوند، کار جهان از خلق، رزق و اختیار تشریع احکام را به آنان تفویض فرموده اسـت. در نـتیجه، پیامبر(ص) و ائمـه (ع) تمام کارهایی را که خداوند باید انجام دهد، انجام می دهند. با این تفاوت که قدرت خداوند، اصلی است و قدرت آنـها، تبعی و فرعی است. پس فرق اصلی میان آنها و غلات ملحد آن بـود که غـلات مـلحد، ائمه(ع) را در عرض خدا و در درجه او می دانستند ولی اینان، ائمه (ع) را در طول خدا می دانستند.[67]
7.اباحی گری
یکی از آموزه های ترویجی غلات، اباحی گری، بی قید و بـندی و آزادی از هـمه یا بسیاری از احکام و قوانین دینی بود. چنان که بشیریه فقط اقامه نمازهای پنج گانه و گرفتن روزه مـاه رمـضان را واجـب می دانستند، ولی زکات، حج و دیگر واجبات را انکار می کردند. همه محرمات را بر خود حلال می شمردند و برای توجیه عـقاید خود به آیه های قرآن استناد می کردند. [68]
اقدامات و فعالیت های غالیان
غالیان زمان امام رضا (ع) برای ترویج عقاید، انـدیشه ها و آمـوزه های خود، اقداماتی انجام می دادند که مهم ترین آنها عبارت بود از:
1.جعل حدیث
یکی از خطرناک ترین اقدامات و فعالیت های غالیان، حدیث سازی و جعل حدیث بوده است. در این زمینه، از یونس بن عبدالرحمن روایت شده که وی کتاب ها و حدیث هایی را بر امام رضا (ع) عرضه کرد ولی امـام(ع) بسیاری از آن حدیث ها را رد نمود و آنها را ساخته و پرداخته ابوالخطاب و یارانش دانست.[69] روایت های فراوان نقل شده از امام رضا (ع) درباره دروغ بستن افراد غالی بر ائمه (ع) که در قسمت مواضع امام خواهد آمد، شاهد دیگری بر جعل حـدیث بـه دست غالیان است.[70]
2.شعبده بازی
رهبران غلات برای اثبات عقاید و گفته های خود و جذب طرفداران و پیروان بیشتر، اقدام به اموری چون شعبده بازی می کردند. آنها انجام این گونه، کارها را دلیلی بر پیامبری خود مـی دانستند و از این راه تـوانستند افراد بسیاری را گمراه نمایند.[71]
3.اباحی گری
غالیان از راه ترویج اباحی گری توانستند بسیاری از مردم کم ظرفیت و بی بند و بار را اطراف خود جمع کنند و از آنها برای پیش برد اهداف و مقاصد خود استفاده کنند.[72]
اهداف رهـبران غـلات
برخی از اهداف مهم و انگیزه های سران غلات در این دوران عبارت بودند از:
1.دست یافتن به جاه و مقام؛
2.دست یابی به پول و ثروت؛
3.اباحی گری و رهایی از قیود دینی.
هر سه این موارد در فرقه بشیریه مشاهده می شود؛ چرا که آنـان پس از شـهادت امام موسی کاظم (ع) مدعی شـدند امـام(ع) هـمان مهدی موعود است که در هنگام غیبتش، محمد بن بشیر را جانشین خود قرار داده و محمد بن بشیر پس از او امام است.[73] به نظر می رسد این عدّه از غـالیان، از فـضای وقـف به وجود آمده بر امام هفتم (ع) [74]به نـفع خـود استفاده کرده و با ادعای مهدویت برای امام موسی کاظم (ع) و طرح مسئله غیبت برای آن حضرت(ع) درصدد اثبات جانشینی محمد بن بـشیر بـوده اند. هـم چنین رؤسای غلات، برای این که بتوانند خود را پیامبر معرفی نمایند، از جایگاه والای ائمـه (ع) در نزد مردم استفاده می کردند و آنان را خدا می خواندند تا بتوانند خود را پیامبر این خدا معرفی کنند. محمد بن بشیر، یکی از کسـانی اسـت که این ادعـا را درباره امام کاظم (ع) مطرح کرد و او را خدا خواند و با استفاده از شعبده بازی و فـریب مـردم، خود را پیامبر معرفی کرد. او دلیل خود را کارهای خارق العاده و شعبده بازی هایش بیان می کرد.[75] وقتی واجب الاطاعه بودن سران غلات، در نـتیجه نـبوت و امـامت آنها اثبات می شد، نوبت به سرازیر شدن پول و ثروت به سمت آنها مـی رسید. چـنان که پیروان مـحمد بن بشیر موظف بودند پس از مرگ او، حقوقی که از اموال خود به او می دادند، جهت تقرب به خـداوند بـه جـانشینان او پرداخت کنند.[76] بشیریه می گفتند که هر کس در راه خدا، چیزی وصیت کند و اموالی را به ارث بگذارد، متعلق بـه سـمیع بن محمد، پسر محمد بن بشیر است.[77]
اباحی گری و رهایی از قیود دینی و مذهبی که پیش از این بـه مـناسبت های مـختلف بیان شد از دیگر مواردی بود که رهبران غلات را به سمت این عقاید باطل مـی کشاند. آنـان بدین گونه و با این عقاید می توانستند بسیاری از فرایض و گاهی همه آنها را نادیده بگیرند و با حـلال شـمردن مـحرمات، به خواسته های نفسانی خود برسند. هم چنین از این طریق می توانستند افراد فاسد و جاهل را به دور خود جمع کرده و بـر پیروانـشان بیفزایند. غالیان برای رسیدن به خواسته های خود، گفتار ناشایستی را در حقّ امام رضا (ع) روا داشـتند[78] و گـفته می شود پیروان محمد بن بشیر بر ضد امام رضا (ع) و همه افراد آل محمد (ص) اقدام کردند.[79]
مواضع امـام رضا (ع) در بـرابر غلات
با توجه به خطراتی که از ناحیه غالیان، متوجه اصل و کیان شیعه و تشیع بـود و از هـمه مهم تر این که افکار مخرّب و منحرفی به وسیله آنان درباره توحید رواج می یافت. امامان شیعه شدیدترین برخورد را در مبارزه بـا آنـان در پیش گرفتند. در این راستا، امام رضا (ع) مانند پدران بزرگوارش با جریان غلو و غالی گری به شـدت بـرخورد کردند. ایشان برای حذف کامل آن عـقاید از اذهـان و تـاریخ تلاش می کردند و در این راه، سختی های زیادی متحمل شدند.
آن حـضرت (ع) نـه تنها وقتی در مدینه به سر می برد به پاسخ گویی و مبارزه با غالیان و افکار غـلو آمـیز پرداخت. بلکه زمانی هم که در مـرو بـود، به این امـر خـطیر تـوجه داشت و در آن جا به پاسخ گویی و رد عقاید غـالیان مـی پرداخت. گفت وگوی مأمون با امام (ع) درباره عده ای که درباره ایشان غلو کرده بودند[80] و گزارش شـخصی بـه نام یزید بن عمیر بن معاویه که بـه نزد آن حضرت(ع) در مرو رفـت و مـعنای حدیث «لا جبر و لا تفویض، بل أمـر بـین الأمرین» را از آن حضرت پرسید[81] از این مسئله حکایت می کند.
در این قسمت سعی می کنیم از میان حدیث ها و روایتها، گـوشه ای از تلاش امام رضا (ع) را در برخورد بـا این فـرقه مـنحرف و منتسب به شـیعه بـه تصویر بکشیم. در این راه، برای تـفهیم بـهتر و بیشتر، برخوردها و سخنان آن حضرت(ع) را به مراحل مختلف تقسیم بندی می کنیم.
این مراحل، بدین قرار اسـت:
1-بـیان ضرورت و اهمیت پرداختن به مسئله غـالیان؛
2-مـعرفی ماهیت غـالیان و بـیان عـقاید آنها؛
3-ردّ عقاید غالیان و بـیان عقاید صحیح؛
4-بیان علل غلو و عاقبت غالی؛
5-ردّ برخی از احادیث و بیان چگونگی تشخیص احادیث صحیح از سـقیم؛
6-اظـهار تنفر و بیزاری از غلات و لعن آنها؛
7-فـرمان قـطع رابـطه هـمه جـانبه با غلات.
1. بـیان ضـرورت و اهمیت پرداختن به مسئله غالیان
امام رضا (ع) در سخنان ارزشمند خود به ضرورت پرداختن به غالیان تـوجه نـموده و آن را بـیان فرموده است. در ادامه به آن می پردازیم.
1-امام رضا (ع)، در قـسمتی از حـدیثی که در آن، قـائلان بـه تشبیه و جبر را کافر و مشرک می داند، می فرماید: غالیان کسانی هستند که بزرگی خدای متعال را کوچک شمردند.[82] شاید بتوان گفت که اصلی ترین انگیزه برای مطرح کردن عقیده تشبیه یا مانند کردن خداوند بـه موجودات محسوس هم چون انسان، کوچک نشان دادن عظمت خالق و خداوند در میان مردمان باشد تا آنها بتوانند به راحتی خدایی را به رهبران خود نسبت دهند.[83] از طرف دیگر با توجه به این که اصل و هدف تمام ادیان الهی، مسئله توحید بوده است، پس مهم ترین علت پرداختن به مسئله غالیان، این است که آنها عظمت خدای متعال را به دلایل مختلف و با رواج افکار خود، کوچک می کنند و در واقـع اصـلی ترین و اساسی ترین پایه دین را که توحید است با افکار پوچ و واهی، هدف قرار می دهند.
2.جلوگیری از گمراه شدن و انحراف شیعیان و به خصوص جوانان، یکی دیگر از دلایل اهمیت پرداختن به مسئله غـالیان اسـت. از آن جا که جوانان آمادگی بیشتری بـرای پذیرفـتن هر مطلبی را دارند و قلب و روحشان، زود تحت تأثیر افکار و افعال مثبت و منفی قرار می گیرد، خطر غالیان برای گمراه کردن این قشر، بیشتر است. با توجه به این که جـوان، سـرمایه هر ملّت و مملکت و سـازنده فـردای آن است، باید توجه ویژه ای به جوانان مبذول داشت تا در دام شیاطین گرفتار نشوند و با این کار، آینده ملت و مملکت و دین و مذهب را بیمه کرد. از این رو امام صادق ( می فرماید: از غُلات، نسبت به جوانان خود بر حذر باشید که مـبادا آنـان را فاسد سازند.[84]
از امام رضا (ع) نیز، روایت های متعددی درباره منع معاشرت با غلات نقل می شود. به عنوان نمونه ایشان با بیان سرانجام و عاقبت محمد بن فرات و کسانی که بر ائمه(ع) دروغ می بستند، عـلت بـیان این سخنان را فـقط دوری و زنهار دادن اصحابش از محمد بن فرات و امر آنها به لعن و بیزاری جستن از او می دانند. آن حضرت(ع) می فرماید: ای یونس! این سخن را فـقط از آن جهت به تو گفتم که اصحابم را از او (محمد بن فرات) زنهار دهی و آنـها را بـه لعـن او امر کنی و به بیزاری از او واداری؛ چرا که خداوند از او بیزار است.[85]
3.دیگر دلیل اهمیت پرداختن به مسئله غالیان، جلوگیری از بدنامی و تـکفیر شـیعیان نزد مردم است. غالیان با ادعای شیعه بودن و بیان عقاید بی پایه و اساس و غـیر مـنطقی خـود در نزد سایر مردم و به خصوص مخالفان و دشمنان شیعه، سبب می شوند که مردم نسبت به شیعیان بـدبین شوند و آنها را تکفیر و کنند از خود برانند. این مسئله موجب سوء استفاده مخالفان و معاندان شـیعه و دیگر گروه های سودجو مـی شود. امـام رضا (ع) در این باره می فرماید: مخالفان و دشمنان ما سه دسته اخبار و روایت در فضایل ما جعل کرده اند: 1. غلو (درباره ما)، 2. تقصیر و کوتاهی در امر ما و 3. بدگویی آشکار از دشمنان ما. پس هرگاه مردم، غلوّ را درباره ما بـشنوند، شیعیان ما را تکفیر کرده، آنان را …د خواند.[86]
2. معرفی ماهیت غالیان و بیان عقاید آنها
پس از این که ضرورت پرداختن به مسئله غالیان روشن شد، باید چهره غالی را شناخت و از عقاید وی آگاه شد تا بهتر بتوان با وی مبارزه کرد. ضـمن این که شـناخت چهره غالی سبب می شود که شیعیان از غالیان بازشناخته شوند و مردم و مخالفان منصف، بین این دو تمایز قائل شوند و غالیان را از شیعه و فرق شیعی ندانند.
امام رضا (ع) ضمن معرفی مشخصات و عقاید غالی، در مواردی رهبران اصـلی جـریان غلو در زمان خویش و دوره های قبل را با اسم مشخص می کند. این معرفی واضح و آشکار، کمک زیادی به شیعیان آن زمان و زمان های بعد، برای شناخت غالیان و گرفتار نشدن در دام های شیاطین می کند. هم چنین باعث مـشخص شـدن شیعه از غیر شیعه (شیعه نمایان) می شود. در ادامه به بیان چند روایت از امام رضا (ع) در این خصوص می پردازیم.
1-کسی که به تشبیه و جبر معتقد باشد، کافر و مشرک است و ما در دنیا و آخرت از او بـیزاریم. ای پسـر خـالد! اخبار جبر و تشبیه را غلات که عـظمت خـدا را کوچـک دانسته اند، از قول ما جعل کرده اند.[87]
2-هر کس قائل به تناسخ شود، کافر است. خدا غلات را لعنت کند. بدانید که آنها یهودی بـودند. مـجوس بـودند.298 نصاری بودند. قدریه بودند. مرجئه بودند. حروریه بـودند.[88]
3-غـلات، کافرند و مفوضه مشرکند.[89]
4-محمد بن فرات، مرا آزار داد. خداوند او را آزار دهد و داغی آهن را به او بچشاند. خداوند، او را لعنت کند. مرا طوری اذیت کرد که مـانند آن،ابـوالخطاب، جـعفر بن محمد (ص) را آزار نداده بود. هیچ خطابی مانند محمد بن فـرات بر ما دروغ نبست.[90]
5-شهادت می دهم شیطان به او [یونس بن ظبیان] ندا داد.[91]
6-بنان بر علی بن الحسین (ع) دروغ می بست، پس خـدا داغـی آهـن را به او چشاند. مغیره بن سعید بر ابی جعفر (ع) [امام محمد بـاقر (ع)] دروغ مـی بست، پس خدا داغی آهن را به او چشاند و محمد بن بشیر بر ابی الحسن موسی (ع) [امام کاظم(ع)] دروغ مـی بست، پس خـدا داغـی آهن را به او چشاند و ابوالخطاب بر ابی عبدالله ( [امام جعفر صادق(ع)] دروغ می بست، پس خـدا داغـی آهـن را به او چشاند و کسی که بر من دروغ می بندد، محمد بن فرات است.[92]
7-هر کس امیرالمؤمنین(ع) را از حـد عـبودیت تـجاوز دهد، از جمله مورد خشم و غضب قرار گرفتگان و گمراهان خواهد بود. [93]
8.امام رضا (ع) وقتی شـنید، عـده ای از افراد، اوصاف خداوند متعال را به امام علی(ع) نسبت می دهند و او را خدا می دانند، بدنش لرزید و عـرق از سـر و رویش جـریان پیدا کرد و فرمود: پاک و منزه است خدا از آن چه ظالمان و کافران درباره اش قائلند، برتری بزرگ.[94]
9-در قسمتی از دعای مـنسوب بـه امام رضا (ع) آمده است: پروردگارا! کسی که گمان دارد ما اربابیم، ما از او بیزاریم و هر کس گـمان دارد که آفـرینش و روزی به ما واگذار شده است، پس ما از او به سوی تو، چنان تبرا می جوییم که عیسی(ع) از نـصارا تـبرا می جست. بار خدایا! ما آنها را دعوت نکردیم که اعتقادی چنین داشته بـاشند، پس مـا را بـه آن چه می گویند مؤاخذه مفرما و بیامرز برای ما آن چه را ادعا می کنند. [95]
چنان که ملاحظه می شود در سخنان مـطرح شـده از سـوی امام رضا (ع)، پاره ای از عقاید غلات مانند عقیده به جبر، تشبیه، تفویض، ادعـای الوهـیت و ربوبیت ائمه(ع)، و تناسخ بیان شده است. غلات افرادی دروغ گو، جعل کننده حدیث، کافر، ظالم، گمراه، مـورد خـشم و غضب خدا قرار گرفته، بدتر از مجوس، یهود، نصاری، قدریه، مرجئه و حروریه مـعرفی مـی شوند و مفوضه، مشرک خوانده می شوند.
در واقع، امام (ع) نـه تـنها مـاهیت غلات و رهبران اصلی آنها را معرفی می کند، بـلکه پاره ای از عقاید آنها را مطرح کرده و سپس با بیزاری جستن شدید از این عقاید، عقاید صحیح و مقابل آنـها را بـیان می نماید. آن حضرت (ع) در پار ه ای از موارد، هـشدار مـی دهد که حاضران غـایبان را مـطلع سـازند.
3. ردّ عقاید غالیان و بیان عقاید صحیح
امـام رضا (ع)، پس از این که مردم را با عقاید غالیان آشنا می نماید، آن عقاید را با دلایل محکم رد کرده و عقاید صـحیح را بـیان و اثبات می کند؛ مواردی در این خصوص بدین شـرح است:
1-امام رضا (ع) در پاسـخ کسـانی که امیرالمؤمنین حضرت علی (ع) را خدا مـی دانستند و صـفات خداوند متعال را به او نسبت می دادند، فرمود:
پاک و منزه است خدا از آن چه ظالمان و کافران دربـاره اش قـائلند، برتری بزرگ. آیا علی( خورنده ای در مـیان خـورندگان، نـوشنده ای در میان نوشندگان، ازدواج کنـنده ای در میان ازدواج کنندگان و. .. نبود؟ و با تـمام این اوصـاف، خاضعانه نماز می گزارد و در برابر خداوند خوار و ذلیل بود و دائماً به سوی پروردگارش بازگشت و انابه داشـت. آیا دارنـده چنین صفاتی معبود است؟ اگر این گونه بـاشد، پس هـر کدام از شما یک خـداست؛ زیرا در تـمام این صـفات که دلالت بر حدوث دارد با او [امـام علی(ع)] مشارکت دارد.[96]
امام (ع) در گفتوگوی مفصلی که با مردی پرسش کننده داشت. با کمال حوصله و صبر، پاسـخ هایی بـا دلایل محکم و قانع کننده ارائه کرد. خداوند را به یکتـایی و مـنزه از هـرگونه تـشبیه و قـیاس معرفی نمود. امـیرالمؤمنین حـضرت علی( و معجزات آن حضرت(ع) و رابطه او با خداوند یگانه را به طور کامل و با ارائه مثال جالب و قاطعی[97] معرفی کرد و سـرانجام تـکذیب و لجـاجت بی خردان و جاهلانی را بیان فرمود که عقاید منحرفی داشـتند و بـه گـوشزد و هـشدار آن نـماینده مـحترم مورد انعام (منظور امام علی (ع) ) و اتباع او و پیروانش توجه نکردند.[98]
2-از یکی از یاران امام رضا (ع) به نام هروی نقل شده است که به امام رضا (ع) گفت:
مردم درباره شما می گویند که ادعـا می کنید مردم، بندگان شما هستند.
پس آن حضرت(ع) فرمود: خدایا! ای خالق آسمان ها و زمین و دانای نهان و آشکار! تو شاهدی که من هرگز، آن را نگفته ام و از هیچ یک از پدرانم نیز چنین نشنیده ام. تو آگاهی که این امت چه سـتم هایی بـر ما روا داشت و این نیز یکی از ظلم های آنها بر ماست.
سپس رو به هروی کرد و فرمود: اگر همه مردم بندگان ما باشند، پس آنها را به چه کسی بفروشیم؟ و پس از تصدیق هروی، امام (ع) دوباره فرمود: آیا تو منکر ولایت هـستی که خدا برای ما واجب کرده است؟ و هروی در پاسخ، پس از پناه بردن به خدا از انکار ولایت، خود را مقر به ولایت می داند.[99]
هم چنین در حدیث دیگری، امام (ع) می فرماید: نه، قـسم بـه خویشاوندی من با رسول خـدا(ص)، مـن هرگز آن را نگفته ام و از هیچ یک از پدرانم نیز آن را نشنیده ام و از هیچ یک از آنان به من چنین مطلبی… گوییم که مردم در اطاعت، بندگان ما و در دین موالی و ولایت پذیران ما هستند. پس شاهد به غـایب خـبر دهد.[100]
چنان که ملاحظه مـی شود امـام رضا (ع)، بنده بودن مردم را به معنای مخلوق و آفریده ائمه(ع) رد می کند. بلکه آنان را ملزم به اطاعت از ائمه (ع) می داند که در واقع، اطاعت از آنان، همان اطاعت از خداوند متعال است؛ یعنی از یک طرف، عقیده غالیان را رد مـی کند و از طـرف دیگر عقیده صحیح و لزوم اطاعت از ائمه را بیان می نماید.
3-وقتی از آن حضرت(ع) درباره تفویض پرسیده شد، آن حضرت (ع) فرمود که خدای تبارک و تعالی امر دین را به پیامبر (ص) واگذار کرد اما خلقت و رزق و روزی به پیامبر(ص) واگذار نشده اسـت و فـرمود: هر آن چـه را پیامبر برای شما آورده (و به آن امر کرده ) اخذ کنید و آن چه از آن نهی کرده، از آن بپرهیزید.[101]
امام (ع) در ادامه به تـوضیح این مطلب و تنزیه خداوند متعال از شرک می پردازد.[102] به طوری که مشاهده مـی شود در این جـا امـام (ع) به تبیین مسئله تفویض و معنای صحیح آن پرداخته است.
4-امام رضا (ع) حتی در دعایی که می خواند به رد عقاید غالیان، انـزجار و بـیزاری از آن عقاید و بیان عقاید صحیح می پردازد. ایشان در دعای خود با کمال تواضع و خـشوع در مـقابل خـداوند، ابراز بندگی می کند. خود و پدرانش را مخلوق پروردگار یکتا می داند. طرح هرگونه الوهیت و ربوبیت برای غـیر خدا را به شدت رد می کند و امر آفرینش و رزق و روزی و هرگونه قدرتی را فقط مخصوص خداوند متعال بـیان می کند.
قسمتی از دعای مـذکور چـنین است: پروردگارا! همانا من از حول و قوه و قدرت (که تنها مخصوص توست)، بیرون هستم و حول و قوه و قدرتی جز به وسیله تو نیست. بارخدایا! همانا من به تو پناه می برم از کسانی که برای ما ادعـایی می کنند که حق ما نیست. خداوندا! همانا بیزاری می جویم از کسانی که درباره ما به چیزهایی قائلند که ما خود قائل نیستیم. خداوندا! آفرینش و رزق و روزی از جانب توست و تنها تو را می پرستیم و تنها از تو یاری می طلبیم. خدایا! تو خـالق مـا و خالق پدران ما از اولین تا آخرین آنها هستی. بار خدایا! تنها تو شایسته ربوبیت و الوهیت (خدایی ) هستی. پروردگارا! همانا ما بندگان تو و فرزندان بندگان تو هستیم و مالک سود و زیان و موت و حیات و نشور خـود نـیستیم. [103]
5-شخصی از امام رضا (ع) درباره معنای حدیث منقول از امام صادق (ع) که فرموده بود: «نه جبر است و نه تفویض، بلکه چیزی است بین دو امر» پرسش کرد و حضرت (ع) در جواب او فرمود:
هر کس پندارد که خـداوند کارهـای ما را انجام می دهد و سپس به خاطر آنها ما را عذاب می کند، قائل به جبر شده و کسی که پندارد خداوند مسئله خلق و رزق و روزی دادن به مخلوقات را به امامان واگذار نموده است، قائل به تـفویض شـده و قـائل به جبر کافر و قائل بـه تـفویض، مـشرک است.[104]
سپس آن شخص، درباره معنای «امر بین الامرین»؛ چیزی میان دو امر پرسید و آن حضرت(ع) فرمود: یعنی راه باز است که آن چه را خدا دستور داده انـجام دهـند و آن چه را نهی فرموده، ترک کنند.
در ادامه آن فرد دربـاره مـشیت و اراده خداوند و قضا می پرسد و آن حضرت(ع) با حوصله پاسخ می دهد[105] و بدین ترتیب عقاید صحیح را جایگزین افکار غلط می کند. امام (ع) با بـیان عـقاید بـاطل، پوچ و انحرافی غلات و رد آنها در واقع پایه ها و اساس غلو و غالی گری را تخریب و ویران کرد. ایشان تیشه به ریشه این عقاید باطل و منحرف زد، حجت را بر همگان تمام کرد و عذر و بهانه ها را از آنها گرفت.
4. بیان عـلل غـلو و عـاقبت غالی
شاید بتوان مهم ترین علت غلو را جهل، نادانی و کم ظرفیتی غلات دانـست. چـنان که وقتی شخصی علت خدا دانستن امیرالمؤمنین حضرت علی (ع) را معجزات آن حضرت (ع) می داند[106] امام رضا (ع) در پاسخ بـه او، در قـسمتی از بـیاناتش به این مطلب اشاره می کند و می فرماید: این گمراهان کافر چیزی جز از ناحیه جـهل خـود، بـه اندازه نفوس خود نیاوردند تا این که تعجب شان از آن امور (معجزات) شدت یافت [از دیدن معجزات به شدت تـعجب کردنـد] و تـعظیمشان به خاطر آن امور [معجزات] بسیار شد [به خاطر اموری که از آنها پدید آمد، آنها (ائمه(ع)) را بـسیار بـزرگ شمردند].[107]
همان گونه که در این حدیث شریف ملاحظه می شود، عقل و درک غلات، تحمل دیدن معجزات را نداشته است و جـهل، نـادانی و کم ظـرفیتی، آنان را گرفتار غلو کرده است.
درباره عاقبت کار غالی، مورد لعن و نفرین شدید خدا و ائمه (ع) قـرار گـرفتن [108]چشیدنِ داغی آهن، [109]گرفتار شدن در هاویه[110] و هم نشینی غلات با فرعون و آل فرعون در شدید ترین و بـدترین عـذاب ها[111] از عـواقب و نتایج اعمال غالیان شمرده شده است.
5. ردّ برخی از احادیث و بیان چگونگی تشخیص احادیث صحیح از سقیم
غـلات در راه رسـیدن به اهداف خود و برای مشروع جلوه دادن افکار و عقاید پوچ و باطل خود از هـیچ کاری روی گـردان نـبودند. آنان در این مسیر، حتی از جعل احادیث، چه در سلسله سند و چه در محتوا فروگذار نکردند. امام رضا (ع) در سـخنان خـود بـه این مطلب اشاره کرده و توطئه های غلات را آشکار می کند. در ادامه به چند نمونه در این زمینه اشـاره مـی کنیم.
1-زمانی که حسین بن خالد به حضرت امام رضا (ع) از منتسب ساختن شیعیان به جبر و تشبیه و این که مردم بـه خـاطر روایت های نقل شده از سوی ائمه (ع) پیشین، شیعیان را قائل به جبر و تشبیه مـی دانند، شـکایت کرد. حضرت(ع) از وی پرسید: آیا اخباری که از پیغمبر (ص) درباره جبر و تـشبیه روایت شـده، بیشتر است یا اخباری که از ائمه (ص) روایت شده؟ حسین بن خـالد در پاسـخ گفت: البته آن چه از رسول خدا (ص) نقل شده، بیشتر است. آن حضرت(ع) فرمود: بنابراین بـاید بـگویند که خود آن حضرت (ص) نیز قـائل بـه جبر و تـشبیه بـوده اسـت. ابن خالد گفت: آنان معتقدند رسـول خـدا (ص) هیچ یک از آن سخنان را نگفته است و به او افترا زده اند.
سپس حضرت (ع) فرمود: بنابراین بـاید درباره ائمه (ع) نیز همین سخن را بگویند که آنـان نیز هیچ کدام از آن مطالب را نـگفته اند، بـلکه بر آنان افترا زده اند. سـپس حضرت(ع) پس از کافر و مشرک دانستن قائلان به جبر و تشبیه و بیزاری جستن از آنان در دنیا و آخرت، فـرمود: ای پسـر خالد! اخبار جبر و تشبیه را غـلات که عـظمت خـدا را کوچک کرده اند، از قـول مـا جعل کرده اند.[112]
همان گونه که مـلاحظه مـی شود، امام (ع) اخبار جبر و تشبیه را مردود می داند و آنها را جعلی و ساختگی معرفی می کند.
2-حدیث هایی که دروغ بستنِ غـالیان بـر ائمه(ع) [113]را بیان می کرد و نمونه هایی از آن را آوردیم، شاهد دیگـری بـر جعل احـادیث بـه دسـت غلات است.
3-از یونس بـن عبدالرحمن نقل شده که وی به عراق سفر کرد و در آن جا با تعداد زیادی از اصحاب امام باقر (ع) و امام صادق(ع) مـلاقات نـمود و از آنان حدیث شنید و کتاب هایشان را گرفت و زمـانی که آن کتـاب ها را بـر امـام رضا (ع) عرضه کرد، امام (ع) بـسیاری از آن حـدیث ها را انکار کرد و رد نمود و فرمود: همانا ابوالخطاب بر امام صادق (ع) دروغ می بست. خدا، ابوالخطاب و یارانش را لعنت کند که این احـادیث را تـا امـروز در کتاب های اصحاب امام صادق(ص) به صورت مـخفیانه وارد مـی کنند. [114]
سـپس حـضرت امـام رضا (ع) برای ایجاد قدرت شناخت حق از باطل و چگونگی تشخیص و تمییز احادیث صحیح از سقیم و ساختگی، قواعدی را بیان فرمود که بدین شرح است: پس آن چه مخالف قرآن است و به مـا نسبت داده می شود، قبول نکنید؛ زیرا اگر ما سخن و حدیثی بگوییم، موافق با قرآن و سنت است. ما از قول خدا و رسولش حدیث می گوییم و هیچ گاه نمی گوییم که قال فلان و فلان، تا موجب تناقض در کلام ما بـشود. هـمانا سخنان آخرین ما، مانند سخنان اولین ماست و کلام اولین ما تصدیق کننده کلام آخرین ماست. پس هرگاه حدیثی را نزد شما آوردند که با این گفته ها مخالف بود، آن را به آورنده اش رد کنید و بگویید که تو به آن چه آورده ای، آگـاه تری؛ چرا که با هر گفته ای از ما حقیقتی است و بر آن نوری، پس هر گفته ای که حقیقتی با آن نیست و نوری ندارد از گفته های شیطان است.[115]
6. اظهار تنفر و بیزاری از غـلات و لعـن آنها
امام رضا (ع) به مـناسبت های مـختلف، از جمله در دعاهای خود، در هنگام حضور یارانش، در پاسخ به پرسش های آنها و در برخورد و گفتوگو با غالیان و دیگر افراد، همواره از غالیان بیزاری می جست و آنها را لعن می کرد. از آن جـا که گـوشه ای از این روایت ها را در کنار موارد دیگـر آورده ایم در این جا به بیان دو نمونه بسنده می کنیم.
1-امام (ع) در برخورد با یکی از غالیانی که گفتار باطل و منحرف یونس بن ظبیان را در نزد آن حضرت (ع) بیان می کرد، بسیار غضبناک شد و فرمود: از نزد من بیرون برو که خدا، تـو را و کسـی که این حدیث را برای تو گفت و نیز یونس بن ظبیان را هزار مرتبه لعنت کند که در پی هر لعنتی، هزار لعنت باشد و هر لعنتی از این لعنت ها تو را به قعر جهنم فرو برد. [116]
2-زمانی که مأمون بـه امـام رضا (ع) گـفت: به من خبر رسیده است که قومی درباره شما غلو و از حد تجاوز کرده اند. امام (ع) با استناد به آیه ها و روایت ها از این افراد بیزاری جست و در پایان فرمود: کسی که برای پیامبران، ادعـای خـدایی کنـد یا برای ائمه (ع)، ادعای خدایی یا نبوت یا برای غیر ائمه (ع) ادعای امامت کند، پس ما در دنیا و آخرت از او بیزاریم. [117]
7. فرمان قـطع رابـطه همه جانبه با غلات
امام رضا (ع) هرگونه ارتباط با غلات را به شدت نـهی و رد مـی کند چـنان که دیدیم اصحابش را به لعن و بیزاری از آنها وا می دارد، [118]تا جایی که یاری دادن آنان (غلات) را حتی با کوچک ترین کلمـه ای موجب خروج از ولایت خدا و پیامبر (ص) و اهل بیت (ع) می داند. این گونه تحریم شدید، بیانگر میزان خـطر غالیان برای شیعه و تـشیع اسـت. در ادامه روایت هایی از امام رضا (ع) را در این باره می آوریم.
1-با ایشان (غلات) ننشینید و تصدیق قول ایشان نکنید و از ایشان بیزاری جویید که خداوند از ایشان بیزار است.[119]
2-«هرکس که با آنها (غلات و مفوضه) بنشیند، یا با آنها مـخلوط شود یا با آنها بخورد، یا با آنها بیاشامد، یا با آنها وصلت کند یا به آنان همسر دهد، یا از آنان همسر برگزیند، یا امین آنان شود، یا آنان را بر امانتی، امین گرداند، یا گفتارشان را تصدیق کند، یا به کوچـک ترین کلمـه ای آنها را یاری کند، از ولایت خداوند ـ عزوجل ـ و ولایت پیامبر (ص) و ولایت ما اهل بیت خارج شده است.
چنان که ملاحظه می شود، آن حضرت(ع) به تمام موارد با جزئیات آن اشاره می فرماید؛ مثلاً پس از تحریم وصلت کردن با آنها، دوباره به این که بـه آنـان همسر ندهند یا از آنان همسر اختیار نکنند، می پردازد که این نشانگر تأکید و شدت اهمیت مسئله است.
3-امام رضا (ع) در حدیثی، غلات را در جهت مخالف اهل بیت قرار داده و می فرماید:
هر کس آنان را دوست بدارد. ما را دشـمن داشـته و هر کس آنان را دشمن بدارد، ما را دوست داشته است و هر که با آنان دوستی نماید با ما دشمنی کرده و هر که با آنان دشمنی کند با ما دوستی نموده است. هر کس بـا ایشـان رابـطه برقرار کند با ما قـطع رابـطه کرده و هـر که با آنان قطع رابطه کند با ما مرتبط شده است. هر کس به ایشان بدی کند به ما نیکی کرده و هر کس به آنـان نـیکی کنـد به ما بدی کرده است. هر کس ایشان را گرامی بـدارد، بـه ما اهانت کرده و هر کس به ایشان اهانت کند، ما را احترام نموده است. هر کس ایشان را قبول کند ما را رد کرده و هر کس ایشان را رد کنـد مـا را قـبول کرده است… .
پی نوشت ها
[1] نعمت الله صفری فروشانی، غالیان؛ کاوشی در جریان ها و برآیندها تا پایان سده سوم، چاپ اول، مـشهد: آسـتان قـدس رضوی، 1378، ص 125.
[2] محمد بن حسن طوسی، اختیار معرفه الرجال (رجال الکشی )، تـحقیق مـیرداماد، محمدباقر حسینی، سید مهدی رجائی، قم: موسسه آل البیت، 1404، ج 2، ص 489 ـ 491، رقم 401.
[3] طوسی، پیشین، ص 658، رقم 674؛ محمدباقر مجلسی، بحارالانوار، الطـبعه الثـالثه المـصححه، بیروت: داراحیاء التراث العربی، 1403 ﻫ، ج 25، ص 263 ـ 264.
[4] ر. ک: همان، ص 657، رقم 673؛ همان، ص 264.
[5] محمد تقی تستری، قاموس الرجـال، تـحقیق مـؤسسه النشر الاسلامی، الطبعه الاولی، قم: نشر مؤسسه النشر الاسلامی، 1422، ج 11، ص 167.
[6] طوسی، پیشین، ص 823، رقم 1033.
[7] احمد بن حـسین بـن غـضائری، رجال ابن الغضائری، قم: موسسه اسماعیلیان، 1364 ق، ج 1، ص 101.
تستری، پیشین، ص 168.
[8] برای آگاهی از فرق منشعب و برگرفته از خـطابیه ر. ک: ابـومنصور عبدالقاهر بغدادی، الفرق بین الفرق در تاریخ مذاهب اسلام، ترجمه محمد جواد مشکور، چـاپ چـهارم، تـهران: کتابفروشی اشراقی، 1367، ص 181 ـ 182؛ درباره ابوالخطاب ر. ک: حسن انصاری، ابوالخطاب، زیر نظر کاظم موسوی بجنوردی، دایره المعارف بزرگ اسـلامی، چـاپ اول، تهران: مرکز دایره المعارف بزرگ اسلامی، 1372، ج 5، ص 432 ـ 436.
[9] برای نمونه، ر. ک: ابی جعفر محمد بن حسن طـوسی، الغـیبه، تـحقیق عبادالله طهرانی و علی احمد ناصح، الطبعه الاولی، قم: مؤسسه المعارف الاسلامیه، 1411 ق، ص 290 ـ 292.
[10] سیدابوالقاسم موسوی خوئی، معجم الرجـال الحـدیث و تفصیل طبقات الرواه، تحقیق لجنه التحقیق، الطبعه الخامسه، بی جا؛ بی نا، 1413ق، ج 15، ص 256.
[11] محمد بن یعـقوب کلینـی، الفـروع من الکافی، تحقیق علی اکبر غفاری، الطبعه الثالثه، تهران: دارالکتب الاسلامیه، 1367 ﻫ، ج 5، ص 150.
[12] طوسی، اختیار معرفه الرجـال، پیشـین، ج 2، ص 584 ـ 585، رقـم 524.
[13] سعد بن عبدالله ابی خلف اشعری قمی، المقالات و الفرق، تصحیح و تعلیق مـحمد جـواد مشکور، تهران: مرکز انتشارات علمی و فرهنگی، 1361، ص 51.
[14] همان.
[15] ر. ک: همان، ص 51 ـ 52، 63 ـ 64.
[16] همان، ص 81.
[17] عبدالله مامقانی، تنقیح المقال فی علم الرجـال، نـجف: مطبعه المرتضویه، 1352، ج 3، ص 170.
[18] طوسی، پیشین، ص 829، رقم های 1046، 1048.
[19] همان.
[20] همان، ص 829، رقم 1048.
[21] عبدالله مامقانی، پیشین.
[22] طـوسی، پیشـین، ص 775، رقم 906؛ اشعری قمی، پیشین، ص 91.
[23] ر. ک: سید ابوالقاسم مـوسوی خـوئی، پیشـین، ج 16، ص 137.
[24] برای آگاهی از گفتار و اقدامات غالیانه وی پس از شهادت امـام کاظـم ( ر. ک: طوسی، پیشین، ص 774 ـ 775، رقم های 906، 907.
[25] ر. ک: اشعری قمی، پیشین، ص 56، 60.
[26] ر. ک: طوسی، پیشین، ص 778 ـ 779، رقم های 908 ، 909.
[27] همان، ص 779، رقم 909.
[28] سید ابـوالقاسم مـوسوی خوئی، پیشین، ج 17، ص 319.
[29] همان، ص 319 ـ 320.
[30] برای آگـاهی بـیشتر ر. ک: نعمت الله صـفری فـروشانی، دانـشنامه امام علی(، ریز نظر علی اکبر رشـاد، چـاپ اول، تهران: موسسه فرهنگی دانش و اندیشه معاصر، 1380، ج 3، ص 380 ـ 385؛ ر. ک: همو، غالیان، پیشین، ص 36 ـ 34، 359 ـ 362.
[31] تستری، پیشین، ج 8، ص 219.
[32] سـید ابـوالقاسم موسوی خوئی، پیشین، ج 18، ص 151.
[33] تستری، پیشین، ج 4، ص 212.
[34] هـمان، ج 5، ص 553.
[35] همان، ج 9، ص 106.
[36] همان، ص 177.
[37] همان، ص 297.
[38] هـمان، ص 337.
[39] ابـی العباس احمد بن علی نـجاشی، رجـال النجاشی، تحقیق سید موسی شبیری زنجانی، الطبعه الخامسه، قم: موسسه النشر الاسلامی، 1416 ق، ص 156.
[40] ر. ک: نـعمت الله صـفری فروشانی، غالیان، پیشین، ص 345 ـ 346.
[41] اشعری قـمی، پیشـین، ص 62 ـ 63.
[42] ر. ک: هـمان، ص 60؛ طوسی، اختیار مـعرفه الرجـال، پیشین، ج 2، ص 776، رقم 907.
[43] ر. ک: احمد بـن عـلی طبرسی، الاحتجاج علی اهل اللجاج، تحقیق سید محمد باقر خرسان، نجف: دارالنعمان، 1386ﻫ، ج 2، ص 233 ـ 234.
[44] محمد بـن عـلی بن حسین بن بابویه قمی مـعروف بـه شیخ صـدوق، عـیون أخـبار الرضا (ع)، تحقیق شیخ حـسین اعلمی، الطبعه الأولی، بیروت: منشورات مؤسسه الأعلمی للمطبوعات، 1404/1984، ج 1، ص 217.
[45] اشعری قمی، پیشین، ص 63.
[46] طوسی، پیشین، ص 829، رقم 1048.
[47] ر. ک: همان، ص 658، رقـم 674.
[48] ابـوالفتح محمد بن عبدالکریم شهرستانی، الملل و النـحل، الطـبعه الثـالثه، قـم: مـنشورات الرضی، 1367 ش، ج 1، ص 156.
[49] غلام حسین مـصاحب، دایره المـعارف فارسی، تهران: انتشارات فرانکلین، 1345، ج 1، ص 863.
[50] نعمت الله صفری فروشانی، پیشین، ص 183 ـ 184.
[51] اشعری قمی، پیشین، ص 60؛ طوسی، پیشین، ص 776، رقم 907.
[52] طوسی، پیشـین، ص 787، رقـم 949.
[53] شـهرستانی، پیشین.
[54] ر. ک: همان، ص 233.
[55] اشعری قمی، پیشین، ص 92.
[56] طبرسی، پیشـین، ص 198.
[57] نـعمت الله صـفری فـروشانی، پیشـین، ص 213.
[58] ر. ک: طـبرسی، پیشین، ص 199؛ مجلسی، پیشین، ج 25، ص 266.
[59] محمد مرتضی زبیدی، تاج العروس من جواهر القاموس، بیروت: المکتبه الحیاه، بی تا، ج 5، ص 71.
[60] برای آگاهی تفصیلی از معانی تفویض ر. ک: مجلسی، پیشین، ص 328 ـ 350؛ نعمت الله صفری فروشانی، پیشین، ص 224 ـ 226.
[61] حـشر (59 ) آیه 7.
[62] رعد (13) آیه 16.
[63] روم (30 ) آیه 40.
[64] صدوق، پیشین، ج 1، ص 219.
[65] برای آگاهی بیشتر از معنای تفویض در امر دین، ر. ک: نعمت الله صفری فروشانی، پیشین، ص 225 و منابع یاد شده در آن جا.
[66] ر. ک: صدوق، پیشین.
[67] سیدحسین مدرّسی طباطبایی، مکتب در فرآیند تکامل، ترجمه هاشم ایزدپناه، چاپ اول، تـهران: کویر، 1386، ص 61 ـ 62.
[68] اشـعری قمی، پیشین، ص 92.
[69] طوسی، پیشین، ص 489 ـ 491، رقم 401.
[70] برای نمونه ر. ک: همان، ص 591، رقم 544.
[71] اشعری قمی، پیشین، ص 63.
[72] نعمت الله صفری فروشانی، پیشین، ص 292.
[73] ابو محمد حسن بن موسی نوبختی، فرق الشیعه، تصحیح و تعلیق سید محمد صـادق آل بـحرالعلوم، نجف: المکتبه المرتضویه، 1355، ص 83؛ طوسی، پیشین، ص 775، رقم 906.
[74] برای آگاهی از جریان وقف بر امام کاظم(ع) ر. ک: م. علی بیوکارا، دو دستگی در شیعیان امام کاظم(ع) و پیدایش فرقه واقفه، ترجمه وحـید صـفری، علوم حدیث ش 30، سال 1382؛ نعمت الله صـفری فـروشانی، زهرا بختیاری، امام رضا (ع) و فرقه واقفیه، پژوهش های تاریخی، ش 2، تابستان 1391.
[75] اشعری قمی، پیشین، ص 62 ـ 63.
[76] همان، ص 91 ـ 92؛ نوبختی، پیشین، ص 83؛ طوسی، پیشین، ص 775، رقم 907.
[77] اشعری قمی، پیشین، ص 92.
[78] ر. ک: همان.
[79] همان، ص 63.
[80] صـدوق، عـیون اخبارالرضا (ع)، پیشین، ص 217.
[81] مـجلسی، پیشین، ص 266.
[82] جمعی از نویسندگان، آشنایی با فرق تشیع، چاپ اول، قم: مرکز مدیریت حوزه علمیه قم، 1387، ص 162.
مجلسی، پیشین، ص 265.
[83] طوسی، پیشین، ص 829، رقم 1047.
[84] صدوق، پیشین، ج 2، ص 272؛ مجلسی، پیشین، ج 26، ص 239.
[85] طبرسی، پیشین، ج 2، ص 199؛ مجلسی، پیشین، ج 25، ص 266.
[86] در عیون اخبار الرضا (ع)، این عـبارت چنین آمده است: «إلا کانوا یهودا، إلا کانوا مجوسا»، صدوق، پیشین، ج 1، ص 218؛ در بحارالانوار در ترجمه عبارت چنین آمده است: «ألا کانوا مجوسا، أی هم شر من هؤلاء». [یعنی بدتر از. ..].
[87] صدوق، همان، ص 218 ـ 219؛ مجلسی، پیشین، ص 273.
[88] همان، ص 219؛ همان، ص 273 و 328.
[89] طـوسی، پیشـین، ج 2، ص 829، رقم 1048؛ مـجلسی، پیشین، ص 319.
[90] مجلسی، پیشین، ص 264.
[91] طوسی، پیشین، ص 591، رقم 544.
[92] طبرسی، پیشین، ص 233.
[93] همان، ص 234.
[94] ر. ک: صدوق، الإعتقادات، تحقیق عصام عبدالسید، مندرج در سلسله مـؤلفات الشیخ المفید (5)، الطبعه الثانیه، بیروت: دارالمفید، 1414 ﻫ، ص 100؛ مجلسی، پیشین، ص 343.
[95] طبرسی، پیشین.
[96] بـرای آگـاهی از این مـثال و مقایسه و جایگاه غلات در آن، ر. ک: طبرسی، پیشین، ص 232 ـ 233؛ مجلسی، پیشین، ص 276 ـ 278.
[97] ر. ک: طبرسی، پیشین، ص 232 ـ 234؛ مجلسی، پیشین، ص 274 ـ 278.
[98] مجلسی، پیشین، ص 268.
[99] همان، ص 279.
[100] حشر (59) آیه 7.
[101] صدوق، عـیون اخـبارالرضا (ع)، پیشین، ص 219.
[102] ر. ک: صدوق، الأعتقادات، پیشین، ص 99 ـ 100؛ مجلسی، پیشین، ص 343.
[103] طبرسی، پیشین، ص 198؛ مجلسی، همان، ص 328 ـ 329. لازم به ذکر است که تـفویض در دو مـعنای اسـاسی مطرح است. یکی تفویض معتزلی و دیگری تفویض غلوی. تفویض معتزلی که از عقاید معتزله است در مقابل جبر که از عـقاید اشاعره است، قرار دارد. تفویض معتزلی به معنای این است که انسان در اعمال خود، به طـور کامل آزاد و مختار است تـا هـر کاری که می خواهد انجام دهد و خداوند در اعمال او هیچ نقشی ندارد. این تفویض در مقابل جبر اشاعره قرار دارد که معتقد بودند که همه افعال بندگان منسوب به خداست و آنها مجبور اراده الهی هستند. (برای آگاهی بیشتر ر. ک: نعمت الله صفری فـروشانی، پیشین، ص 224).امّا تفویض غلوی به معنای آن است که خداوند خلقت و رزق به بندگان را به پیامبر (ص) و ائمه (ع) واگذار کرده است. با توجه به حدیث منقول «لا جبر و لا تفویض» با آمدن تفویض در کنار جبر، و به خصوص آمـدن «بـل امر بین الامرین» پس از آن، به نظر می رسد که این تفویض به معنای تفویض معتزلی است. هر چند که می توان جبر را از آموزه های غلات نیز دانست و در کنار تفویض از آموزه های آنان در نظر گرفت. (برای آگاهی از معانی تـفویض، ر. ک: مـجلسی، همان، ج 25، ص 328 ـ 350؛ نعمت الله صفری فروشانی، پیشین، ص 224 ـ 226).
[104] طبرسی، پیشین.
[105] مجلسی، پیشین، ص 276.
[106] همان؛ طبرسی، پیشین، ص 232.
[107] ر. ک: طوسی، پیشین، ص 658، رقم 673؛ مجلسی، پیشین، ص 264.
[108] طوسی، پیشین، ص 591، رقم 544؛ ص 829، رقم های 1047، 1048.
[109] مجلسی، پیشین؛ «هاویه، همان آتش سوزنده و گدازنده [جـهنم] اسـت». القارعه (101) آیه 11.
[110] طوسی، پیشین، ص 658، رقم 673؛ مجلسی، پیشین.
[111] طبرسی، پیشین، ص 198 ـ 199.
[112] به عنوان نمونه، ر. ک: طوسی، پیشین، ص 591، رقم 544.
[113] شدت توطئه غلات، چنان پیش رفته بود که شخصیت ژرف نگری مثل یونس بن عبدالرحمن، نیز در ابتدا تـحت تـأثیر این احـادیث قرار می گیرد و آن ها را جمع آوری مـی کند امـا در درونـش نوعی شک و شبهه باقی می ماند که برای از بین بردن آن، به امام(ع) مراجعه می نماید و آن احادیث را بر آن حضرت(ع) عرضه می کند. (نعمت الله صفری فروشانی، پیشـین، ص 332).
[114] طـوسی، پیشـین، ص 489 ـ 491؛ رقم 401.
[115] همان، ص 658، رقم 673؛ مجلسی، پیشین، ص 264.
[116] صدوق، عیون اخـبارالرضا (ع)، پیشـین، ص 217.
[117] ر. ک: طوسی، پیشین، ص 829، رقم 1047.
[118] صدوق، پیشین، ص 219؛ مجلسی، پیشین، ص 273.
[119] همان؛ همان، ص 273 ـ 328.