مجتمع آموزش عالی تاریخ سیره و تمدن اسلامی
جستجو
Close this search box.
سخن تاریخ و خشم رسول الله (صلی الله علیه و آله) از بدگويي از علي (عليه السلام)

● خشم رسول الله ازشكایت كننده ازامیرالمؤمنین
فقال رسول الله: یا بریدهٔ! احدثت نفاقا! ان علی بن ابیطالب یحل له من الفی‏ء ما یحل لی، ان علی بن ابیطالب خیر الناس لك و لقومك! و خیر من اخلف بعدی لكافهٔ امتی! یا بریدهٔ احذر ان تبغض علیا فیبغضك الله!
«رسول الله فرمود: ای بریده! ایجاد نفاق كردی و نفاق آفریدی! برای علی بن ابیطالب از فیی‏ء و غنیمت جنگی آن چه حلال است، كه بر من حلال است.علی بن ابیطالب بهترین مردم است‏برای تو و برای اقوام تو، و بهترین كسی است كه من بعد از خودم برای جمیع امت‏خودم خلیفه قرار می‏دهم! ای بریده بپرهیز از اینكه علی را دشمن داری، كه در این صورت خداوند تو را دشمن خواهد داشت‏» !
قال بریدهٔ: فتمنیت ان الارض انشقت لی فسخت فیها، و قلت: اعوذ بالله من سخط الله و سخط رسوله، یا رسول الله! استغفر لی فلن ابغض علیا ابدا، و لا اقول فیه الا خیرا.فاستغفر له النبی.قال بریدهٔ: فصار علی احب خلق الله بعد رسوله الی [۱۳۸].
«بریدهٔ می‏گوید: من چنان پشیمان شدم كه آرزو می‏كردم زمین برای من دهان باز كند، و در آن فرو روم، و گفتم: پناه می‏برم به خدا از غضب خدا و از غضب رسول خدا! برای من از خداوند طلب آمرزش كن! هیچ گاه دیگر من علی را دشمن نخواهم داشت، و درباره او سخن جز به خیر و خوبی نخواهم گفت! پیامبر برای او استغفار كردند.بریده می‏گوید: از آن پس علی در نزد من محبوب‏ترین مخلوقات بعد از رسول خدا بود».این داستان را بزرگان از اهل تاریخ و سیر و حدیث‏به الفاظ مختلف نقل كرده‏اند: ابن سعد در «طبقات‏» آورده است. [۱۳۹] و ابن كثیر چنین آورده است كه رسول خدا به بریده گفتند: ای بریده! آیا علی را مبغوض داری؟ ! گفتم: آری، فرمود: او را مبغوض مدار! نصیب او در خمس بیش از این مقدار است.
و در روایت دیگر آورده است كه در میان كنیزان یك كنیز یك كنیز بود كه از همه افضل بود، امیر المؤمنین غنائم را تخمیس كردند و تقسیم نمودند و آن كنیز را برای خود برداشتند.ما گفتیم: ای ابو الحسن این چه كاری است؟ !
امیر المؤمنین گفت: مگر شما ندیدید كه این كنیز در میان كنیزان دیگر بود و من قسمت كردم و خمس را با قرعه جدا كردم، و این كنیز با قرعه در سهم خمس قرار گرفت، و سپس قرعه زدم و این كنیز در سهم اهل بیت رسول الله قرار گرفت، و سپس قرعه زدیم و این كنیز در سهم آل علی قرار گرفت، و در این صورت حكم صحیح همین بوده است.
بریده می‏گوید: چون آن مرد (خالد بن ولید) نامه سعایت آمیز نوشت و مرا بر تصدیق مطالب آن گسیل داشت، من شروع كردم به خواندن نامه و می‏گفتم: راست می‏گوید.
در این حال رسول خدا دست مرا با نامه نگاه داشت و فرمود: آیا علی را دشمن داری! گفتم: آری! فرمود: او را دشمن مدار و محبتت را درباره او زیاد كن، سوگند به آن كسی كه نفس محمد در دست اوست، نصیب آل علی در خمس، بهتر و شایسته‏تر از یك كنیز وصیفه[۱۴۰] و زیباست.
بریده می‏گوید: از آن به بعد هیچ كس غیر از رسول خدا، در نزد من محبوب‏تر از علی نبود. [۱۴۱]
و شیخ مفید این قضیه را در «ارشاد» آورده است، و اضافه می‏كند كه: چون‏بریده به در خانه رسول خدا رسید عمر بن خطاب را ملاقات كرد، عمر از حال جنگ آنان سئوال كرد، و نیز پرسید: تو چرا زودتر آمده‏ای! بریده گفت: به جهت‏سعایت و عیب‏هائی كه از علی بن ابیطالب خدمت رسول خدا بیان كنم! و بریده برای عمر شرح حال كنیزك را گفت كه علی آن را برای خود اختیار نمود.
عمر گفت: امض لما جئت له فانه سیغضب لابنته مما صنع علی!
«برای انجام ماموریت‏خودت به نزد رسول الله برو، و مطالب را بیان كن! رسول خدا حتما از این كاری كه علی انجام داده است، به جهت‏خاطر دخترش (كه زوجه علی است) به غضب در خواهد آمد».
بریده می‏گوید: چون نامه خالد بن ولید را می‏خواندم، و یكایك سعایت‏ها را درباره علی می‏شمردم، (علاوه بر آنكه ازاین عمل علی عصبانی نشد، بلكه) از سعایت و بدگویی درباره علی متغیر شد، و رنگ چهره رسول الله برگشت، و مرا از خواندن بقیه نامه منع كرده، و چنین و چنان درباره علی به من فرمود. [۱۴۲]
و شیخ طوسی در «امالی‏» پس از نقل مفصل این واقعه گوید كه: بریده گفت: چون بر رسول خدا وارد شدم و نامه را به آن حضرت دادم، با دست چپ خود گرفت، و همانطور كه خداوند عز و جل می‏فرماید: پیغمبر چیزی را نمی‏خواند و نمی‏نوشت، من شروع كردم به بیان وقایع و عیب‏گوئی از علی، و حال من چنین بود كه چون سخن می‏گفتم، سر خود را تكان می‏دادم، و پایین می‏آوردم، من سخن خود را گفتم، و چون عیبگویی من تمام شد، سر خود را بالا آوردم، و دیدم رسول خدا چنان غضبناك شده است كه از شدت غضب هیچ گاه من او را به چنین غضبی ندیده بودم مگر در روز بنی قریظه و بنی النضیر.
رسول خدا به من فرمود: یا بریدهٔ ان علیا ولیكم بعدی! فاحب علیا فانه یفعل ما یؤمر! «ای بریده علی بن ابیطالب صاحب اختیار و مولای شماست‏بعد از من! پس او را دوست‏بدار! او همان عملی را انجام می‏دهد كه به او امر شده است‏» ! بریده گوید: من از نزد رسول خدا برخاستم، و هیچ كس روی زمین محبوب‏تر از علی در نزد من نبود.
عبد الله بن عطآء كه راوی این روایت است می‏گوید: من این حدیث را برای ابا حرث بن سوید بن غفلهٔ بیان كردم، او به من گفت: عبد الله پسر بریده كه این حدیث را برای تو بیان كرده است‏بعضی از فقرات آن را كتمان كرده است.رسول خدا به بریده فرمود: انا فقت‏بعدی یا بریدهٔ [۱۴۳] «ای بریده آیا پس از من نفاق می‏ورزی؟» ابن عساكر، در این باره در تحت عنوان احادیث وارده در ولایت، به روایت‏بریده اسلمی بیست و پنج‏حدیث از شماره ۴۵۸ تا شماره ۴۸۲ در «تاریخ دمشق‏» ، كتاب الامام امیر المؤمنین علی بن ابیطالب علیه السلام آورده است.
در روایت اول كه شماره ۴۵۸ می‏باشد، با سند خود از سعید بن جبیر از ابن عباس از بریده نقل می‏كند تا می‏رسد به آنكه: فرایت وجه رسول الله صلی الله علیه [و آله] و سلم یتغیر: فقال: یا بریدهٔ الست اولی بالمؤمنین من انفسهم؟ ! فقلت: بلی یا رسول الله! فقال: من كنت مولاه فعلی مولاه [۱۴۴].
«بریده می‏گوید: دیدم كه رنگ صورت رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم دگرگون شد و فرمود: ای بریده! آیا ولایت من به مؤمنان، از ولایت آنان به خودشان بیشتر و قوی‏تر نیست؟ ! گفتم: آری، ای رسول خدا! آنگاه فرمود: كسی كه من مولای او هستم، علی مولای اوست‏».
و در روای دوم (۴۵۹) با سند خود از سعید بن جبیر از ابن عباس از بریده می‏آورد كه: قال رسول الله صلی الله علیه [و آله] و سلم: علی مولی من كنت مولاه. [۱۴۵]
«رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم فرمود: علی صاحب اختیار و مولای كسی است كه من صاحب اختیار او هستم‏».و در وایت‏سوم (۴۶۰) با سند خود از سعید بن جبیر از ابن عباس از بریده كه قال رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم: من كنت مولاه فعلی مولاه. [۱۴۶]
«رسول خدا فرمود: كسی كه من مولای او هستم، پس علی مولای اوست‏».
و روایت چهارم (۴۶۱) بعینها همین مضمون است‏ با سند دیگر. [۱۴۷]
و روایت پنجم (۴۶۲) با سند خود از سعید بن جبیر از ابن عباس از بریده كه قال: قال رسول الله صلی الله علیه [و آله] و سلم: علی بن ابیطالب مولی من كنت مولاه. [۱۴۸]
«رسول خدا فرمود: علی بن ابیطالب پیشوا و صاحب اختیار كسی است كه من پیشوا و صاحب اختیار او هستم‏».
و در روایت‏ ششم (۴۶۳) با سند خود از سعید بن جبیر از ابن عباس از بریده آورده است كه قال: قال رسول الله صلی الله علیه [و آله] و سلم: من كنت ولیه فعلی ولیه. [۱۴۹]
«رسول خدا فرمود: هر كس كه من ولی او هستم، علی ولی اوست‏».
و در روایت (۴۶۴) با سند دیگر خود از ابن عباس آورده است كه: رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم فرمود: من كنت مولاه فعلی مولاه. [۱۵۰]
«كسی كه من فرمانده و صاحب امر او هستم، پس علی فرمانده و صاحب امر اوست‏».
و در روایت (۴۶۵) با سند خود از عبد الله بن عطآء، از عبد الله بن بریدهٔ از پدرش آورده است كه رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم فرمود: علی بن ابیطالب مولی كل مؤمن و مؤمنهٔ و هو ولیكم بعدی. [۱۵۱]
«علی بن ابیطالب صاحب اختیار هر مرد مؤمن و هر زن مؤمنه‏ای است، و اوصاحب اختیار شماست‏بعد از من‏».
و در روایت (۴۶۶) با سند خود از اجلح، از عبد الله بن بریده، از پدرش، داستان جنگ خالد بن ولید و امیر المؤمنین علیه السلام و ظهور مسلمانان را ذكر می‏كند، و انتخاب امیر المؤمنین یكی از كنیزان را برای خود بیان می‏نماید، می‏گوید: خالد نامه‏ای برای رسول خدا نوشت و به همراهی من فرستاد، و مرا امر و سفارش كرد كه درباره علی در نزد رسول خدا بدگویی و عیب گویی نمایم.
من چون به نزد رسول خدا رسیدم، آثار گرفتگی و كراهت را در چهره او مشاهده كردم، و گفتم: این مكان و موقعیت من، موقعیت كسی است كه از دست علی به تو پناه آورده است، تو مرا با مردی (خالد) فرستادی، و امر كردی از او اطاعت كنم، و اینك آنچه را كه او فرستاده است، به تو ابلاغ می‏نمایم!
قال: یا بریدهٔ! لا تقع فی علی، علی منی و انا منه، و هو ولیكم بعدی. [۱۵۲]
«فرمود: ای بریده! درباره علی زشتی مگوی! علی از من است و من از علی هستم، و او صاحب اختیار شماست پس از من‏» ! و در روایت (۴۶۷) با سند خود از اجلح، از عبد الله بن بریده، (از پدرش) با روات دیگری بعین آنچه را كه در روایت قبل آوردیم، ذكر كرده است. [۱۵۳]
و در روایت (۴۶۸) نیز با سند دیگر عین همین مضمون را آورده است. [۱۵۴]
و در روایت (۴۶۹) با سند خود، از عبد الله بن عطآء، از عبد الله بن بریده، از پدرش آورده است كه پس از نقل مقدمات قضیه، بریده می‏گوید: دشمنی و بغض من نسبت‏به علی بن ابیطالب از بغض همه مردم بیشتر بود، و این معنی را خالد از من دانسته بود.
در این حال مردی آمد و گفت: علی بن ابیطالب از سهم خمس، جاریه‏ای را برداشته است.خالد گفت: این چه كاری است؟ و سپس مرد دیگری آمد، و پس از آن مرد دیگری، و همینطور اخبار پشت‏سر هم می‏آمد، خالد بن ولید مرا خواست و گفت: ای بریده! می‏دانی كه علی چكار كرده است؟ ! اینك این نامه مرا بگیر، و به نزد رسول الله ببر، و او را از این موضوع مطلع گردان!
من نامه را گرفتم، و حركت كردم، تا به مدینه رسیدم، و بر رسول خدا وارد شدم.
رسول خدا نامه را به دست چپ گرفت، و همانطور كه خداوند عز و جل فرموده است، نمی‏نوشت و نمی‏خواند.و من مردی بودم كه چون به تكلم می‏آمدم، سر خود را پائین می‏آوردم، تا از مطلب و حاجت‏خود فارغ شوم.
و پیوسته سر خود را پائین می‏آوردم و تكلم می‏كردم، و آنچه را كه باید، درباره علی عیب‏گویی كردم.و سپس سر خود را بلند كردم، و دیدم كه رسول خدا در غضب آمده است، چنان غضبی كه در غیر روز بنی قریظه و بنی النضیر از آن حضرت ندیده بودم.رسول خدا نظری به من نموده گفت: یا بریدهٔ ان علیا ولیكم بعدی، فاحب علیا فانه یفعل ما یؤمر. [۱۵۵]
«ای بریده! علی پیشوای شماست‏بعد از من! علی را دوست‏بدار! كاری را كه او انجام می‏دهد، طبق آن امری است كه به او شده است‏» !
و عبد الله بن عطا گوید: چون این حدیث را برای حرث بن سوید بن غفله خواندم، گفت: عبد الله بن بریده بعضی از این حدیث را از تو كتمان كرده است، و آن اینكه رسول الله به او گفته بود: انا فقت‏بعدی یا بریدهٔ!
«ای بریده آیا پس از من نفاق می‏ورزی؟» و در روایت (۴۷۰) و (۴۷۱) و (۴۷۳) و (۴۷۴) و (۴۷۵) و (۴۷۶) و (۴۷۷) آورده است، كه بریده گوید: رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم فرمود: من كنت ولیه فعلی ولیه[۱۵۶] . «هر كس كه من مولای او هستم، علی مولای اوست‏».و در روایت (۴۷۲) آورده است كه رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم فرموده است: من كنت ولیهٔ فان علیا ولیه. [۱۵۷]و در روایت (۴۷۸) از بریده آورده است كه رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم فرمود:
من كنت مولاه فعلی مولاه (ولیه – خ). [۱۵۸]
«هر كس كه من پیشوا و آقا و صاحب اختیار او هستم، علی پیشوا و آقا و صاحب اختیار اوست‏».
و در روایت (۴۷۹) آورده است كه رسول خدا به بریده گفت: آیا علی را مبغوض داری؟ بریده می‏گوید: گفتم: آری! رسول خدا گفت: او را مبغوض مدار! و بار دیگر نفسی كشیده و گفت: او را محبوب بدار، چون سهمیه علی از خمس، بیش از این مقدار بوده است.
و در حدیث (۴۸۰) نظیر همین مضمون را با سند دیگر آورده است.
و در حدیث (۴۸۱) با سند خود از عمرو بن عطیه، از عبد الله بن بریده، از پدرش – بریده – روایت را آورده است تا اینجا كه بریده می‏گوید: چون به نزد رسول خدا آمدم، او مشغول شستن سر خود بود، من آنچه را كه می‏خواستم درباره علی به او گفتم، و ما هر وقت در نزد رسول الله می‏نشستیم، چشمان خود را به او نمی‏دوختیم، رسول الله فرمود: ای بریده آرام بگیر! و دست از این گفتارت بدار!
من سر خود را بلند كردم، و دیدم كه چهره آن حضرت متغیر شده است، و چون این حال را نگریستم، گفتم: اعوذ بالله من غضب الله و غضب رسوله! قال بریدهٔ: و الله لا ابغضه ابدا بعد الذی رایت من رسول الله ( صلی الله علیه و آله و سلم). [۱۵۹])
«من پناه می‏برم به خدا از غضب خدا، و از غضب رسول خدا! سوگند به خدا كه من هیچ گاه دیگر علی را مبغوض نمی‏دارم پس از آن حالتی كه در رسول خدا مشاهده كردم‏».و در حدیث (۴۸۲) آورده است كه رسول خدا فرمود: فلا تبغضه و ان كنت تحبه فازد دله حبا، فو الذی نفس محمد بیده لنصیب آل علی فی الخمس افضل من وصیفهٔ.
قال: فما كان من الناس احد بعد قول رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم احب الی من علی. [۱۶۰]
«ای بریده! او را مبغوض مدار! و اگر این چنین هستی كه او را دوست می‏داری، پس دوستی خود را زیاده گردان! سوگند به آن خدائی كه جان محمد در دست اوست، نصیب و بهره آل علی در خمس افضل است از یك كنیزك جوانی!
بریده گوید: بعد از این گفتار رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم كسی نزد من از علی علیه السلام محبوبتر نبود».
و حافظ ابو بكر هیتمی از بریده این روایت را ذكر می‏كند، تا می‏رسد به اینجا كه بریده می‏گوید: من به مدینه وارد شدم، و داخل مسجد شدم، ولی رسول خدا صلی الله علیه [و آله] و سلم در منزل بودند، و جمعی از اصحاب بر در خانه آن حضرت بودند: به من گفتند: ای بریده چه خبر آورده‏ای؟ !
گفتم: خبر خیر! خداوند فتح و ظفر را نصیب مسلمانان كرد!
گفتند: برای چه تو زودتر بدینجا آمده‏ای؟ !
گفتم: علی، جاریه‏ای را از سهم خمس برداشته است، من آمده‏ام تا به پیغمبر خبر دهم.
گفتند: خبر بده به پیغمبر! زیرا این خبر، علی را از چشم پیغمبر می‏اندازد! و پیغمبر از درون منزل، این سخنان را می‏شنید.
در این حال پیغمبر با حالت غضب از منزل بیرون آمد و فرمود:
ما بال اقوام یتنقصون علیا؟ من تنقص علیا فقد تنقصنی، و من فارق علیا فقد فارقنی، ان علیا منی و انا منه، خلق من طینتی و خلقت من طینهٔ ابراهیم، و انا افضل من ابراهیم، ذریهٔ بعضها من بعض و الله سمیع علیم.یا بریدهٔ: اما علمت ان لعلی اكثر من الجاریهٔ التی اخذ، و انه ولیكم بعدی؟ !
فقلت: یا رسول الله! بالصحبهٔ الا بسطت‏یدك فبایعتنی علی الاسلام جدیدا! قال: فما فارقته حتی بایعته علی الاسلام.رواه الطبرانی فی الاوسط. [۱۶۱]
«چه حالتی دارند اقوامی كه از علی مذمت می‏كنند؟ كسی كه از علی مذمت می‏كند، از من مذمت كرده است.و كسی كه از علی دوری گزیند، از من دوری كرده است.بدرستی كه علی از من است، و من از علی هستم.علی از سرشت من آفریده شده است، و من از سرشت ابراهیم آفریده شده‏ام، و من از ابراهیم، افضل و اشرف می‏باشم، ذریه‏ای است، كه بعضی از بعضی هستند، و خداوند شنوا و داناست.
ای بریده! آیا ندانسته‏ای كه سهمیه علی از خمس، زیادتر از یك جاریه‏ای است كه برداشته است، و او صاحب اختیار و ولی ماست‏بعد از من؟ !
بریده می‏گوید: من گفتم: ای رسول خدا! ترا سوگند می‏دهم به حق صحبت دیرینت كه دستت را بدهی، تا من با تو بر سلام تازه‏ام بیعت كنم!
بریده می‏گوید: من از پیامبر جدا نشدم تا اینكه بر اسلام با او بیعت كردم‏».
و این روایت را طبرانی در «معجم اوسط‏» خود آورده است.
باید دانست كه همانطور كه از بعضی از تواریخ [۱۶۲] و احادیث ‏به دست می‏آید، رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم دوبار امیر المؤمنین علیه السلام را به عنوان ریاست لشگر سریه به سوی یمن فرستادند.
یك بار، همان دفعه‏ای بود كه برای تعقیب عمرو بن معدی كرب و اسلام نجران فرستادند، كه در همان سفر هم خالد بن ولید را به سوی بنو جعفی روانه ساختند، و دستور دادند كه در وقت تلاقی دو لشكر، پیوسته امارت لشكر با علی بن ابیطالب بوده باشد، و در آن سریه، حضرت امیر المؤمنین علیه السلام نیابت و خلافت در لشگر را به خالد بن سعید بن العاص سپردند، و خالد بن ولید نیابت را به ابو موسی اشعری سپرد، و در همین سفر بود كه خالد مخالفت كرد و مورد عتاب واقع شد.و نیز در همین سفر بود كه خالد بن ولید نامه‏ای به معیت‏بریدهٔ بن حصیب اسلمی در شكایت از امیر المؤمنین علیه السلام به رسول الله نوشت و به مدینه فرستاد، و هنوز لشكریان علی بن ابیطالب و خالد بن ولید، در ماموریت‏بودند كه بریدهٔ به مدینه آمد و پیغام رساند، و موردغضب رسول خدا واقع شد، و آن حضرت او را امر به پیروی و متابعت از ولایت امیر المؤمنین كردند.
و بار دیگر دفعه‏ای بود كه خالد بن ولید، چون شش ماه در یمن ماند، و دعوت او به اسلام به جائی منتهی نشد حضرت رسول الله امیر المؤمنین را روانه ساختند كه خالد را عزل كنند و هر كدام از لشكریان خالد بخواهد به لشكریان امیر المؤمنین بپیوندد، و در این سریه بود كه امیر المؤمنین علیه السلام بریدهٔ بن حصیب را مامور محافظت و نگهداری از غنائم نمودند، و با لشكریان پس از انجام ماموریت‏به مكه آمدند، و خود از لشگر جدا شده، و به رسول الله برای حج پیوستند، و مامور آن حضرت در غیاب، حله‏های یمانی را بین لشگریان تقسیم كرد، و امیر المؤمنین چون از مكه برگشتند، و در نزدیكی مكه لشگر خود را بدین حال مشاهده كردند امر كردند تا حله‏ها را كه از صدقات بود از تن بیرون آورند، و در عدل‏ها ببندند، و به نزد رسول الله آوردند.و چون این امر موجب ناراحتی لشگر شد، چون به مكه وارد شدند، زبان به تعییب امیر المؤمنین گشودند.و رسول خدا اعلان كردند در میان مردم كه علی در راه خدا اهل مسامحه و مجامله نیست، او در راه خدا از چیزی ترس ندارد، و او فانی در ذات خدا گردیده است.
ولی ابته این دو سریه و ماموریت امیر المؤمنین علیه السلام به جانب یمن در سنه دهم از هجرت تحقق پذیرفته است، و از مكه امیر المؤمنین در معیت رسول خدا به مدینه بازگشتند، و در جحفه و غدیر خم، آن خطبه غراء را رسول خدا، درباره ولایت‏كلیه و مطلقه الهیه آن حضرت ایراد نمودند.
و نیز ابو بكر هیتمی از عمرو بن شاس اسلمی كه از اصحاب حدیبیه رسول الله است آورده است كه او می‏گوید: من با علی بن ابیطالب علیه السلام به سوی یمن رفتیم.و علی در این سفر با من جفا كرد، تا به جائی كه من در دلم از او ناراحت و غضبناك بودم، و چون به مدینه بازگشتیم، من شكایت‏خود را از علی در مسجد برای مردم بیان می‏كردم، و این شكایت من به سمع رسول الله رسیده بود.
صبحگاهی كه در مسجد وارد شدم، و رسول خدا در میان جمعی از اصحاب خود نشسته بود، چون نظرش به من افتاد، كه من او را می‏نگرم، نگاه تند و حادی به من نمود، تا اینكه نشستم، و قال: یا عمرو! و الله لقد آذیتنی!
قلت: اعوذ بالله من اذاك یا رسول الله!
قال: بلی من آذی علیا فقد اذانی! [۱۶۳]
«فرمود: ای عمرو بن شاس، سوگند به خدا كه تو مرا اذیت كردی!
گفتم: من پناه می‏برم به خدا، از آزار رسانیدن به تو، ای رسول خدا!
فرمود: آری، كسی كه علی را آزار برساند، مرا اذیت كرده است‏» !
و نیز هیتمی از ابو رافع آورده است كه: رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم، علی را به عنوان امارت و ریاست لشكر برای یمن مبعوث كردند، و از جمله لشگر كه با علی خارج شدند، مردی بود از قبیله اسلم كه به او عمرو بن شاس می‏گفتند.
این مرد كه به مدینه مراجعت كرد، از علی مذمت می‏كرد، و از او شكایت می‏نمود.
فبعث الیه رسول الله صلی الله علیه [و آله] و سلم: فقال: اخسایا عمرو! هل رایت من علی جورا فی حكمه او اثرهٔ فی قسمه؟ ! قال: اللهم: لا!
«رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم به نزد او فرستادند، و او را احضار كردند و گفتند: خاموش شو، و دور و مطرود باش ای عمرو! آیا از علی در حكمی كه نموده است ظلمی دیده‏ای؟ و یا در قسمتی كه نموده است جانبداری خود را مشاهده كرده‏ای؟ ! گفت: سوگند به خدا، نه‏» !
حضرت فرمودند: پس به چه علت در میان مردم چیزهایی را می‏گویی كه به من ابلاغ شده است؟ !
عمرو گفت: بعضی از آن مطالبی را كه گفته‏ام، اختیاری من نبوده است، و بدون توجه عیب گویی كرده‏ام!
در این حال آثار غضب چنان از چهره رسول خدا مشهود شده و فرمودند: من ابغضه فقد ابغضنی، و من ابغضنی فقد ابغض الله! و من احبه فقد احبنی، و من احبنی فقد احب الله تعالی. [۱۶۴]
● تفاوت حج تمتع باحج افرادوقران
باری، برگردیم به اصل آیه و مطلبی كه درباره حج تمتع بیان شد، و بیان اینكه حج تمتع واجب است‏ برای افرادی كه خانواده و اهل آنان جزو نواحی و سكنه مسجد الحرام نیستند، و این فریضه تمتع واجب است تا روز قیامت، و ترك تمتع، گناه و مؤ؟ تقه كبیره بوده، و در آیه قرآن به عقاب شدید، توعید و تحذیر شده است.
حج از شریعت‏ حضرت ابراهیم علیه السلام است، و پس از آن حضرت با آنكه در میان اعراب حجاز و عربستان دستورات و احكام الهیه آن حضرت رو به ضعف نهاد، و غالب آنها نیز بكلی از بین رفت، ولی معذلك، فریضه حج – البته اصل حج‏با تغییرات و تصرفاتی كه به مرور در آن داده بودند – باقی ماند.
حج در زمان مخصوص انجام می‏گرفت، و از مكان مخصوص كه به نام میقات بود، احرام می‏بستند و به سوی مكه و اطراف آن برای انجام مناسك آن رهسپار می‏شدند، و یا با خود قربانی می‏آوردند و در منی ذبح و یا نحر می‏كردند كه در این صورت، حج قران بود، و یا قربانی نمی‏آوردند كه حجشان، حج افراد بود.و اما حج تمتع هیچ سابقه نداشت، و اذهان هیچیك به آن آشنا نبود.این از مختصات‏اسلام است كه جبرائیل از جانب حضرت باری تعالی حدود و مشخصات آن را آورد، و آیه قرآن بدان ناطق شد.و لذا برای بسیاری از مسلمانان موجب تعجب گردید كه چگونه می‏شود در زمان حج، تمتع كرد؟
البته این تعجب ناشی از همان انس ذهنی به حج قران و حج افراد بود كه حاجی چون از میقات احرام می‏بست، و در مكه می‏آمد، به همان حال احرام و پرهیز و اجتناب از لباس دوخته، و استعمال عطر، و تمتع از زنان و همسران، و سایر محرمات احرام، باقی می‏ماند تا به عرفات و مشعر در منی برود، و مناسك آن را انجام دهد.
ولی با حج تمتع كه چون وارد مكه می‏شود، عمره بجا می‏آورد، و سپس محل می‏گردد، یعنی از لباس احرام بیرون می‏آید، و عطر استعمال می‏كند، و از زنان متمتع می‏گردد، و سایر محرمات احرام را مرتكب می‏شود، تا زمان حج كه نیت‏حج می‏كند، و برای آن احرام می‏بندد و لبیك می‏گوید و دوباره در احرام می‏رود و از لذات و مشتهیات ممنوعه خودداری می‏نماید، مسئله كاملا متفاوت است.در حج قران و افراد در تمام طول مدت، شخص احرام بسته، در احرام با موهای ژولیده، و بدن غبار آلوده، می‏ماند، ولی در حج تمتع از احرام بیرون می‏آید، و مدتی در مكه به حال عادی و معمولی از همه تمتعات بهره‏مند می‏شود، و سپس دوباره احرام می‏بندد.فلهذا این تمتع بین دو احرام را اعراب مانوس به آداب قبل، شكستی در حج پنداشتند و گویا نقصان و خللی در اركان آن به شمار آوردند، و بر اساس همان سابقه ذهنی از دوران جاهلیت، این تمتع را مباین و منافی حقیقت‏حج انگاشتند، فلهذا در مقام اعتراض برآمدند.
و ما می‏دانیم كه این اعتراض بیجا و بیمورد است، زیرا كه تشریع عبادات، و كیفیت مناسك، و دخالت دادن شروط، و یا معین كردن موانع، به دست‏خداست، كه به وسیله وحی و انزال كتاب، و ارسال پیامبر، برای بشر مشخص و معین می‏نماید، و اصولا بشر هر كه و هر چه باشد، و به هر قدر دارای علم و قدرت باشد، تا وقتی كه متصل به عالم غیب نباشد، و با دل خود احكام الهیه را بدون شائبه‏دخالت نفسانیه خویش، از مصادر عالیه تلقی ننماید، نمی‏تواند برای مردم احكامی را جعل كند، بالاخص آن احكامی كه راجع به عبادات و روابط قلبی مردم با خدای آنهاست.
احكام به دست‏خداست، كه با زبان پیامبر بیان می‏شود، و نسخ احكام نیز به دست‏خداست، زیرا نسخ حكم هم حكم جدیدی است كه باید خداوند جعل فرماید.
حكم اسلام بر اساس همان سنت‏حضرت ابراهیم تا سنه حجهٔ الوداع درباره كیفیت‏حج، منحصر به همان حج قران و حج افراد بود، ولی در حجهٔ الوداع، این حكم درباره افرادی كه به مسجد الحرام نزدیك هستند، و حكم اهل آنجا را دارند، و اهل و قبیله آنان، در حكم حضار مسجد الحرام شمرده می‏شوند، كه منظور، اهالی خود مكه و حرم و قرآء و قصبات نزدیك تا شانزده فرسخ كه چهل و هشت میل است، به حال اولیه خود باقی ماند.ولی درباره افراد دورتر از این مقدار، البته در خصوص حج واجب تغییر یافت، و به حج تمتع مبدل شد.و جبرائیل آیه قرآن فرود آورد، و رسول الله بر فراز مروه پس از اتمام سعی برای مردم قرائت فرمود:
فمن تمتع بالعمرهٔ الی الحج فما استیسر من الهدی تا آنكه می‏فرماید: ذلك لمن لم یكن اهله حاضری المسجد الحرام.
«بر آن كسانی كه حج را بطور تمتع بجای می‏آورند، واجب است كه به قدر میسور، قربانی و هدی بنمایند…و این حج تمتع، وظیفه است‏برای آن كسانی كه اهل و عیال آنها از حاضرین مسجد الحرام نباشند».و علیهذا جمله ذلك لمن لم یكن اهله حاضری المسجد الحرام بطور وجوب تعیین وظیفه برای مردم دور دست می‏كند.و تا روز قیامت این حكم باقی است، هم به اطلاق آیه، و هم به نص صریح رسول خدا كه انگشت‏های خود را در جواب سراقهٔ بن مالك در یكدیگر نموده و فرمودند: این حكم تا روز قیامت‏باقی است.
و علت آن این است كه: شریعت اسلام كه دین سمحه سهله است، تكلیف دو ماه و یا بیشتر را از احرام الزامی درباره حجاج برداشته است.البته درباره خوداهالی مكه و اطراف آن، این حكم صعوبتی ندارد، زیرا اهل و عیال آنان همان جا هستند، و در نزدیكی ایام حج می‏توانند محرم شوند و حج‏بجا آرند.ولیكن برای كسانی كه دور دست هستند، و از نقاط مختلفه دنیا به سوی مكه رهسپار می‏شوند، و حتما باید از میقات‏های مشخصه و معینه احرام ببندند، و رنج‏سفر را از میقات تا مكه و تا زمان حج متحمل شوند، در این مدت طولانی در حال احرام باقی بودن بسیار سخت است.و این اشكال و سختی در حج‏های واجبی بطور الزام برداشته شده است.
آنان می‏توانند در بین عمره و حج در استراحت‏خانوادگی در آیند، و از تمتعات و لذاتی كه خداوند برای آنان حلال فرموده است، كامیاب گردند، و لطیفه در این جمله از آیه قرآن است كه می‏گوید:
لمن لم یكن اهله حاضری المسجد الحرام یعنی مسافر نیاز به سكون و آرامش و اهل دارد.افرادی كه اهلشان با خود آنهاست، مانند حضار مسجد الحرام، از نعمت‏حضور بهره‏مند می‏شوند.و افرادی كه اهل آنها از حضار مسجد نیستند، و نیاز به سكون و آرامش دارند، اجازه و اذن تمتع از محرمان خود بمنزله حضور اهل و عیال و سكون و آرامش در برابر آنهاست، و تمتع از زوجات و كنیزهای خود جایگزین حضور اهل و عیال آنها شده است.
و چون در بین مردم زمینه مخالفت‏با این تشریع آسمانی موجود بوده است، خداوند به دنبال این آیه شدیدا امر به تقوا می‏كند، و مخالفین را از عذاب شدید خداوند در هراس و دهشت قرار می‏دهد:
و اتقوا الله و اعلموا ان الله شدید العقاب.
در سنت نبویه صلی الله علیه و آله و سلم بدون هیچ گونه شك و تردیدی، همگی اتفاق دارند بر جریان حج تمتع برای دوردستان در حجه الوداع كه به دستور رسول خدا همه مردم از احرام بیرون آمده، و متمتع شدند، و سپس برای حج، احرام ثانوی بستند، و نیز بر جریان آن در زمان ابو بكر، و جریان آن تا مقداری از حكومت عمر.
در این مسئله بین شیعه و عامه اختلافی نیست، ولیكن شیعه می‏گوید: همان‏طور كه قرآن و رسول خدا آن را تشریع نمودند، به همان حال تا روز قیامت‏باقی‏است، و عامه می‏گوید: در زمان حكومت عمر منسوخ شد، و عمر آن را برداشت، و سنت عمر لازم الاجرآء است، مانند سنت رسول خدا.
این اصل و روح مطلبی است كه از مجموع مناقشات و رد و ایرادهای طرفین دستگیر می‏شود.ما در این مسئله نیازی به نقل روایات متواتره از شیعه و امامان آن نداریم، زیرا كه بعد از صراحت آیه قرآن و بیان صریح رسول خدا مكررا در مكه، شبهه‏ای باقی نمی‏ماند، تا روایات معتضده از طریق شیعه را بازگو كنیم.
ولیكن صرفا برای ارشاد و راهنمائی برادران عامه و برای رفاقت در بحث از طریق جدل، عین بعضی از روایات معتبره آنان را از كتب خود آنان می‏آوریم، و سپس به بحث كوتاهی در پیرامون آن می‏پردازیم.امید است‏برای همه آنان مفید باشد، به شرط آنكه در مقام مخاصمه برنیامده، و بر اصل حقیقت و بینش اصالت، با ما گام به گام بیایند.
ان فی ذلك لذكری لمن كان له قلب او القی السمع و هو شهید. [۱۶۵]
● روایات عامه درباره تمتع در حج
در «الدر المنثور» آورده است كه: اخرج البخاری و البیهقی عن ابن عباس انه سئل عن متعهٔ الحج، فقال: اهل المهاجرون و الانصار و ازواج النبی صلی الله علیه [و آله] و سلم فی حجهٔ الوداع و اهللنا، فلما قدمنا مكهٔ قال رسول الله صلی الله علیه [و آله] و سلم: اجعلوا اهلالكم بالحج عمرهٔ الا مقلد الهدی.فطفنا بالبیت و بالصفا و المروهٔ و اتینا النسآء و لبسنا الثیاب.
و قال: من قلد الهدی فانه لا یحل حتی یبلغ الهدی.ثم امرنا عشیهٔ الترویهٔ ان نهل بالحج، فاذا فرغنا من المناسك جئنا فطفنا بالبیت و بالصفا و المروهٔ، و قد تم حجنا و علینا الهدی كما قال الله: «فما استیسر من الهدی فمن لم یجد فصیام ثلاثهٔ ایام فی الحج و سبعهٔ اذا رجعتم‏» الی امصاركم، و الشاهٔ تجزی.فجمعوا نسكین فی عام بین الحج و العمرهٔ، فان الله انزله فی كتابه و سنهٔ نبیه، و اباحه للناس غیر اهل مكهٔ.
قال الله تعالی:
ذلك لمن لم یكن اهله حاضری المسجد الحرام.و اشهر الحج التی ذكرها الله: شوال و ذو القعدهٔ و ذو الحجهٔ، فمن تمتع فی هذه الاشهر فعلیه دم او صوم.و الرفث: الجماع، و الفسوق: المعاصی، و الجدال: المرآء. [۱۶۶]
«بخاری و بیهقی از ابن عباس تخریج كرده‏اند كه: چون از او درباره متعه حج‏سئوال شد، در جواب گفت: تمام مهاجرین و انصار و زن‏های رسول خدا صلی الله علیه [و آله] و سلم در حجهٔ الوداع احرام بسته و لبیك گفتند، و ما هم احرام بستیم و لبیك گفتیم، و چون وارد مكه شدیم، رسول خدا صلی الله علیه [و آله] و سلم به ما گفت: همه شما احرامتان برای حج را، احرام برای عمره قرار دهید مگر آن كسی كه با خود هدی و قربانی به همراه آورده باشد.
ما دور خانه خدا طواف نمودیم، و سعی بین صفا و مروه كردیم، و سپس نزد زن‏های خود رفتیم و لباس‏های خود را در تن نمودیم. و رسول الله فرمود: كسی كه با خود هدی آورده است از احرام بیرون نشود تا وقتی كه هدی به جای خودش برسد.و سپس رسول خدا در شامگاه روز ترویه ما را امر نمود كه احرام برای حج‏ببندیم، و لبیك بگوییم.
و چون از مناسك حج فارغ شدیم، به مكه آمدیم، و طواف بیت الله را كردیم، و سعی صفا و مروه را نمودیم، و حج ما تمام شد، و بر عهده ما هدی بود همچنانكه خداوند فرمود: «هر كس باید به قدر وسع خود هدی بیاورد، و كسی كه متمكن از هدی نباشد، به جای هدی باید در ایام حج، سه روز روزه بگیرد، و هفت روز در وقتی كه شما حاجیان به شهرهای خود مراجعت نموده‏اید» ، و در هدی هم یك گوسفند كافی است.
و بنا بر این در حجهٔ الوداع بین دو عبادت و نسك را كه حج و عمره باشد، در سال واحد، جمع كردند، چون این قسم از حج را خداوند در كتاب خود بیان فرموده، و در سنت رسول خدا آمده است، و برای همه مردم غیر اهل مكه مباح گردانیده است.خداوند می‏فرماید: «این وظیفه كسی است كه اهل او از حضور یافتگان در مسجد الحرام نباشند».
و ماه‏های حج را كه خداوند ذكر كرده است عبارت است از: ماه شوال و ماه ذو القعدهٔ و ماه ذوالحجهٔ.پس كسی كه در این ماهها تمتع كند، بر عهده اوست كه خونی (از گوسفند و یا گاو و یا شتر) بریزد، یا روزه بگیرد، و رفث كه منع شده است عبارت است از: جماع، و فسوق عبارت است از گناهان، و جدال عبارت است از مرآء و مجادله و گفتگو كردن‏».
و نیز در «تفسیر الدر المنثور» آورده است كه: اخرج البخاری و مسلم عن ابن عمر، قال: تمتع رسول الله فی حجهٔ الوداع بالعمرهٔ الی الحج، و اهدی فساق معه الهدی من ذی الحلیفهٔ، و بدا رسول الله فاهل بالعمرهٔ، ثم اهل بالحج، فتمتع الناس مع النبی صلی الله علیه [و آله] و سلم بالعمرهٔ الی الحج، فكان من الناس من اهدی فساق الهدی، و منهم من لم یهد.
فلما قدم النبی صلی الله علیه [و آله] و سلم مكهٔ، قال للناس: من كان منكم اهدی فانه لا یحل لشی‏ء حرم منه حتی یقضی حجه، و من لم یكن اهدی فلیطف بالبیت و بالصفا و المروهٔ و لیقصر و لیحلل ثم لیهل بالحج، فمن لم یجد هدیا فلیصم ثلاثهٔ ایام فی الحج و سبعهٔ اذا رجع الی اهله. [۱۶۷]
«بخاری و مسلم از ابن عمر تخریج كرده‏اند، كه می‏گوید: رسول خدا در حجهٔ الوداع به سبب بجا آوردن عمره و تمامیت آن، تا زمان فرا رسیدن حج، تمتع نمود، و هدی را با خود سوق داده بود، از ذو الحلیفه، و رسول خدا ابتدا اهلال به عمره كرد، و سپس اهلال به حج نمود.و مردم با پیامبر صلی الله علیه [و آله] و سلم از بجا آوردن عمره تا فرا رسیدن حج، تمتع نمودند، بعضی از مردم با خود هدی آورده بودند همان را با خود به منی بردند، و بعضی با خود هدی نیاورده بودند، چون پیغمبر صلی الله علیه و آله و سلم وارد مكه شدند به مردم گفتند: هر كدام از شما كه هدی آورده است، نباید از چیزی از آن چیزهایی كه احرام بسته است، و بر او حرام شده است، بیرون آید تا وقتی كه‏حج‏خود را به انجام رساند، و هر كدام از شما كه هدی نیاورده است‏باید دور خانه خدا طواف كند، و سعی به صفا و مروه نماید، و تقصیر كند، و از احرام بیرون آید، و سپس برای بجا آوردن حج، احرام بندد و تلبیه گوید.و كسی كه متمكن از هدی نیست‏باید در موسم حج‏سه روز روزه بگیرد و هفت روز بعد از آنكه به منزل و اهل خود بر می‏گردد».
این روایت‏به ملاحظه صدرش كه دلالت دارد بر آنكه رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم خودشان حج تمتع بجای آوردند، خالی از اضطراب نیست، ولیكن به ملاحظه ذیلش كه افرادی كه با خود هدی نیاورده‏اند باید محل شوند و سپس تلبیه برای حج‏بگویند، صراحت در تبدیل وظیفه حج افراد به تمتع دارد.
و نیز در «الدر المنثور» آورده است كه: اخرج الحاكم و صححه من طریق مجاهد و عطآء عن جابر: قال: كثرت القالهٔ من الناس، فخرجنا حجاجا حتی اذا لم یكن بیننا و بین ان نحل الا لیال قلائل امرنا بالاحلال.
قلنا: ایروح احدنا الی عرفهٔ و فرجه یقطر منیا؟ فبلغ ذلك رسول الله، فقام خطیبا فقال: ابا لله تعلمون ایها الناس؟ ! فانا و الله اعلمكم بالله و اتقاكم له.و لو استقبلت من امری ما استدبرت ما سقت هدیا و لحللت كما احلوا.فمن لم یكن معه هدی فلیصم ثلاثهٔ ایام فی الحج و سبعهٔ اذا رجع الی اهله، و من وجد هدیا فلینحر.فكنا ننحر الجزور عن سبعهٔ.
قال عطآء: قال ابن عباس: ان رسول الله صلی الله علیه [و آله] و سلم قسم یومئذ فی اصحابه غنما، فاصاب سعد بن ابی وقاص تیس، فذبحه عن نفسه. [۱۶۸]
«حاكم تخریج كرده و تصحیح نموده از طریق سلسله روایت مجاهد و عطاء از جابر، كه او می‏گوید:
قیل و قال كنندگان در میان مردم بواسطه امر رسول خدا به حج تمتع زیاد شد، چون ما برای بجا آوردن حج از مدینه بیرون شدیم، تا وقتی كه دیگر بین ما و بین زمانی كه باید در منی محل شویم و از احرام بیرون آییم، جز چند شب كمی بیشتر نبود، در این زمان رسول خدا ما را امر فرمود كه از احرام بیرون آییم.پس هر كدام از شما كه هدی ندارد، باید سه روز روزه بدارد در ایام حج و هفت روز در هنگامی كه به سوی اهل خود مراجعت می‏كند، و هر كدام كه هدی بیابد باید نحر كند.
جابر گوید كه: ما در آن وقت شتری را كه موسم كشتنش رسیده بود، از طرف هفت نفر قربانی می كردیم.
عطآء كه راوی این روایت است می گوید: ابن عبّاس می گفت: رسول خدا (ص)در آن روز در میان أصحاب خود تعداد گوسفندانی را تقسیم كرد تا برای خود ذبح كنند؛ به سهمیهٔ سعدبن أبی وقّاص یك بز نری اصابت كرد كه برای خود ذبح كرد».
و نیز در «الدّرّ الْمَنْثُور» آورده است كه: أخْرَجَ ابْنُ أبِی شَیْبَهَ وَ الْبُخَارِیُّ و مُسْلِمٌ عَنْ عِمْرَانَ بْنِ حَصِینٍ قَالَ: نَزَلَتْ آیَهُ الْمُتْعَهِ فِی كِتَابِ اللهِ؛ وَ فَعَلْنَا مَعَ رَسُولِ اللهِ صَلَّی اللهُ عَلیه (و آله) و سَلّم ثُمَّ لَمْ تَنْزِلْ آیَهٌ تَنْسَخُ آیَهَ مُتْعَهِ الْحَجَّ؛ وَ لَمْ یَنْهَ عَنْهَا حَتَّی مَاتَ، قَالَ رَجُلٌ بَرَأیِهِ مَاشَآءَ. [۱۶۹]
«ابن أبی شَیْبَه و بخاری و مسلم از عمران بن حصین تخریج كرده اند، كه او گفت: آیه تمتّع در كتاب خدا نازل شد؛ و ما با رسول خدا صلّی الله علیه (و آله) وسلّم تمتّع نمودیم؛ و هیچ آیهٔ دیگری نازل نشد كه حكم تمتّع را نسخ كند؛ و رسول خدا نیز تا وقتی كه از دنیا رحلت نمود، از آن نهی نكرد. آنگاه مردی به رأی خود آنچه را كه می خواست دربارهٔ آن گفت».
استاد أكرام علاّمهٔ طباطبائی _ رضوال الله علیه _ پس از نقل این روایات در «تفسیر المیزان» در ذیل بیان روایت أخیر گفته اند:
این روایت نیز به ألفاظ دیگری قریب المعنی به آنچه در «الدّرّ المنثور» نقل شده است، روایت شده است.
و در «صحیح مسلم» و «مسند أحمد» و «سنن نسائی» از مطرف آورده است، كه می گوید: عمران بن حصین در مرض مرگ خود، به دنبال من فرستاد و مرا طلب كرد؛ و گفت: من تو را به أحادیثی حدیث می كنم كه امید دارم بعد از من برای تو سود داشته باشد؛ پس اگر من از این مرض بهبودی یافتم آنها را كتمان كن و نقل مكن از من! و اگر مردم، آنها را برای مردم حكایت كن! چون كه در این صورت خداوند مرا از آفات افشاء آنها حفظ فرموده است.
و بدان كه رسول خدا (ص) بین حجّ و عمره را جمع كرد؛ و پس از آن نه در كتاب خدا و نه از رسول خدا نهیی از آن نرسید؛ و مردی به رأی خود آنچه را كه می خواست دربارهٔ آن گفت.
و در «صحیح ترمذی» و «زادالمعاد» ابن قیّم آمده است كه: سُئِلَ عَبْدُاللهِ بْنُ عُمَرَ عَنْ مُتْعَهِ الْحَجَّ. قَالَ: هِیَ حَلالٌ. فَقَالَ السَّائِلُ إنَّ أبَاكَ قَدْ نَهَی عَنْهَا!
فَقَالَ: أرَأیْتَ إنْ كَانَ أبِی نَهَی وَ صَنَعَها رَسُولُ اللهِ (ص)؛ أ أمْرُإبِی مُتَّبَعٌ أمْ أمْرُ رَسُولِ اللهِ (ص)؟ فَقَالَ الرَّجُلُ: بَلْ أمْرُ رَسُولِ اللهِ (ص).
فَقَالَ: لَقَدْ صَنَعَها رَسُولُ اللهِ (ص). [۱۷۰]
«از عبدالله بن عمر دربارهٔ تمتّع حجّ پرسیدند. او در جواب گفت: حلال است.
سائل گفت: پدر تو از آن نهی كرده است! عبدالله گفت: بگو ببینم اگر پدر من نهی كند، و لیكن رسول خدا بجای آورده باشد، آیا أمر پدر من باید پیروی شود، و یا أمر رسول خدا؟!
آن مرد گفت: بلكه أمر رسول خدا باید پیروی شود. عبدالله گفت: حجّ تمتّع را پیامبر انجام داده است».
و در «صحیح تِرمَذِی» و «سُنن نسائی» و «سنن بیهقی» و «موطّأ مالك» و كتاب «امّ شافعیّ» از محمّد بن عبدالله روایت كرده است كه او گفتگوی سعدبن أبی وقّاص و ضحّاك بن قیس را در سالی كه معاویه بن أبی سفیان حجّ كرده بود شنیده بود، كه آنان دربارهٔ حجّ تمتّع با یكدیگر مذاكره داشتند.
ضحّاك می گوید: تمتّع را بعد از عمره تا حجّ كسی انجام نمی دهد مگر آنكه نسبت به أمر خدا جاهل باشد.
سعد می گوید: بد مطلبی را گفتی ای، پسر برادر من!
ضحّاك می گوید: عمر بن خطّاب از تمتّع در حجّ، مردم را منع كرد.
سعد می گوید: رسول خدا آن را عمل كرد؛ و ما هم با رسول خدا عمل
كردیم. [۱۷۱]
و در «الدّرّ المنثور» آورده است كه: أخْرَجَ الْبُخَارِیُّ وَ مُسْلِمٌ وَ النَّسآئِیٌّ عَنْ اَبِی مُوسَی، قَالَ: قَدِمْتُ عَلَی رَسُولِ اللهِ صَلّی الله عَلیه (و آله) وَ سَلّمَ وَ هُوَ بِالْبَطْحَآءِ، فَقالَ: اَهَلَلْتَ؟ قُلْتُ: اَهْلَلْتُ باِ هْلالِ النَّبِیَّ صَلی اللهُ علیه (و آله) وَ سَلَّم. قَالَ: هَلْ سُقْتَ مِنْ هَدْیٍ؟!
قَلْتُ: لاَ. قَالَ: طُفْ بِالْبَیْتِ و بِالصَّفَا وَ الْمَرْوَهِ ثُمَّ حَلَّ. فَطُفْتُ بِالْبَیْتِ و بِالصَّفَا وَ الْمَرْوَهِ، ثُمَّ أتَیْتُ امْرَأهً مِنْ قَوْمِی فَمَشَطَتْنِی رَأْسِی وَ غَسَلَتْ رَأْسِی، فَكُنْتُ اُفْتِی النَّاسَ فِی إمَارَهِ أبِی بَكرٍ وَ إمَارَهِ عُمَرَ، فَإنَّی لَقَائِمٌ بِالْمَوْسِمٍ إذْ جَاءَ نی رَجُلٌ فَقَالَ: إنَّكَ لاَ تَدْری مَا أحْدَثَ أمِیرُ الْمُؤْمِنینَ فِی شَأْنِ النُّسْكِ؟
فَقُلْتُ: یَا أیُّهَا النَّاسُ! مَنْ كُنَّا أفْتَیْنَاهُ بِشَیْءٍ فَلْیَتَّئِدَّ! فَهَذَا أمِیرُ الْمُؤْمِنینَ قَادِمٌ عَلَیْكُمْ؛ فَبِهِ فَائْتَمُّوا!
فَلَمَّا قَدِمَ، قُلْتُ: مَا ذَا الَّذِی أحْدَثْتَ فِی شَأْنِ النَّسْكِ؟! قَالَ: إنْ نَأْخُذْ بِكِتابِ اللهِ، فَإنَّ اللهَ قَالَ: «وَ أتِمُّوا الْحَجَّ وَ الْعُمْرَهَ للهِ»، وَ إنْ نَأْخُذْ بِسُنَّهِ نَبِیَّنَا صلّی اللهُ عَلیهِ (و آله) وَ سلَّم، لَمْ یُحِلَّ حَتَّی نَحَرَ الْهَدْیَ. [۱۷۲]
«بخاریّ و مسلم و نسائی از أبوموسی اشعری تخریج كرده اند كه او می گوید: در بطحاء مكّه بر رسول خدا وارد شدم؛ حضرت فرمود: احرام بسته أی؟! گفتم: احرام بسته ام به احرام رسول خدا.
فرمود: با خود هدی آورده أی؟! گفتم: نه! حضرت فرمود: به دور خانهٔ خدا طواف كن؛ و به صفا و مروه سعی كن؛ و پس از آن محلّ شو و از احرام بیرون بیا!
من طواف خانهٔ خدا، و صفا و مروه را نمودم؛ و سپس به نزد زنی از اقوام خود آمدم؛ او سر مرا شانه كرد؛ و سر مرا شست؛ و من به همین نحو در زمان حكومت ابوبكر و عمر فتوی می دادم، تا در زمان عمر كه در موسم حجّ شركت كرده بودم و متولّی و امیر حجّ بودم مردی آمد و گفت: آیا خبر داری كه امیر المؤمنین _ عمر _ دربارهٔ كیفیّت حجّ چه چیز تازه ای، قرار داده است؟!
من به مردم گفتم: أیّها النّاس، هر كسی كه در امر عبادت حجّ، من برای او فتوی داده ام، تأمّل و درنگ كند؛ زیرا كه امیر المؤمنین اینك می رسد، و شما باید از او پیروی نمائید!
چون عمر از راه رسید، من به او گفت: دربارهٔ امر حجّ چه چیز تازه ای، قرار داده ای؟!
گفت: اگر به كتاب خدا عمل كنیم، خدا می گوید: حجّ و عمره را برای خدا تمام كنید! و اگر به سنّت پیامبرمان عمل كنیم، او از احرام بیرون نیامد مگر آنكه در منی شتر نحر كرد»!
و محصّل مطلب و مستفاد از این روایات و روایات مشابه آنها كه برخی از آنها نیز خواهد آمد؛ و مستفاد از نصّ صریح آیهٔ قرآن؛ وجوب و لزوم كیفیّت تمتّع است در حجّ های واجب و لازم، برای افراد دور دست؛ كه در ابتداء به احرام عمره محرم شوند؛ و سپس در مكّه پس از طواف و سعی و تقصیر محلّ گردند؛ و پس از آن ثانیاً برای حجّ از مكله محرم گردند؛ و حجّ خود را تمام كنند؛ و در این صورت با یك سفر به بیت الله الحرام در ایّام حجّ، یك عمرهٔ تمام و یك حجّ تمام، با دو نیّت و دو احرام مستقلّ انجام داده اند. و عمره در حجّ داخل شده؛ و گویا مثل ن است كه در بین عمل حجّ، احلال وتمتّعی صورت گرفته است فلهذا آن را حجّ تمتّع نام نهاده اند.
عمر در زمان حكومت خود این حكم را برداشت؛ و دستور داد كه در اشهر حجّ، عمره بجای نیاورند؛ و از میقات فقّط برای حجّ احرام بندند، و تمتّعی بعمل نیاید؛ و عمره را در سایر ماههای سال مستقلاً از میقات محرم شده و انجام دهند؛ و در حقیقت حجّ منحصر می شود به همان دو قسم حجّ افراد و حجّ قران. و در این صورت كیفیّت حجّ بازگشت می كند به همان كیفیّت سابق كه در میان اعراب از زمان جاهلیّت به سنّت حضرت ابراهیم (ع) باقی مانده بود. و بطور كلّی حجّ تمتّع، و نسخ آن حجّ سابق را نسبت به افراد دور دست، و دستورات جدید رسول الله در حجّه الوداع، و نزول جبرائیل در بالای مروه، و انزال آیهٔ قرآن ذَلِكَ لِمَنْ لَمْ یَكُنْ اَهلُهُ حَاضِرِی الْمَسْجِدِ الْحَرَامِ، و خطبهٔ مكرّر رسول خدا در مكّه، و اعتراض شدید آن حضرت به اعتراض بعضی كه متعرض شده بودند؛ همه و همه از بین می رود.
منبع : پایگاه علوم و معارف اسلام
پاورقی
[۱۳۸] ـ «اعلام‌ الوری‌» ص‌ ۱۳۴ و ص‌ ۱۳۵ ؛ و «حبیب‌ السّیر» ج‌ ۱، ص‌۴۰۴؛ و «روضهٔ‌ الصّفا» ج‌ ۲، ضمن‌ ذكر توجّه‌ أمیرالمؤمنین‌ علیّ علیه‌ السّلام‌ به‌ جانب‌ یمن‌.
[۱۳۹] ـ «طبقات‌» ج‌ ۲، ص‌ ۱۷۰ ؛ و «سیرهٔ‌ حلبیّه‌» ج‌ ۳، ص‌ ۲۳۲ و ص‌۲۳۳.
[۱۴۰] ـ وصیفهٔ‌ دختر جوان‌ را گویند.
[۱۴۱] ـ «البدایهٔ‌ و النّهایهٔ‌» ج‌ ۵، ص‌ ۱۰۴.
[۱۴۲] ـ «ارشاد» مفید، طبع‌ سنگی‌، از ص‌ ۸۵ تا ص‌ ۸۷.
[۱۴۳] ـ «أمالی‌» طوسی‌، طبع‌ سنگی‌، ج‌ ۱، ص‌ ۱۵۷.
[۱۴۴] ـ جزء اوّل‌ از كتاب‌ ترجمهٔ‌ أمیرالمؤمنین‌ علیه‌ السّلام‌ از «تاریخ‌ دمشق‌» ص‌ ۳۶۵ و ص‌ ۳۶۶.
[۱۴۵] ـ جزء اوّل‌ از كتاب‌ ترجمهٔ‌ أمیرالمؤمنین‌ علیه‌ السّلام‌ از «تاریخ‌ دمشق‌» ص‌ ۳۶۶.
[۱۴۶] ـ جزء اوّل‌ از كتاب‌ ترجمهٔ‌ أمیرالمؤمنین‌ علیه‌ السّلام‌ از «تاریخ‌ دمشق‌» ص‌ ۳۶۶.
[۱۴۷] ـ جزء اوّل‌ از كتاب‌ ترجمهٔ‌ أمیرالمؤمنین‌ علیه‌ السّلام‌ از «تاریخ‌ دمشق‌» ص‌ ۳۶۶.
[۱۴۸] ـ جزء اوّل‌ از كتاب‌ ترجمهٔ‌ أمیرالمؤمنین‌ علیه‌ السّلام‌ از «تاریخ‌ دمشق‌» ص‌ ۳۶۶ و ص‌ ۳۶۷.
[۱۴۹] ـ جزء اوّل‌ از كتاب‌ ترجمهٔ‌ أمیرالمؤمنین‌ علیه‌ السّلام‌ از «تاریخ‌ دمشق‌» ص‌ ۳۶۷ و ص‌ ۳۶۸.
[۱۵۰] ـ جزء اوّل‌ از كتاب‌ ترجمهٔ‌ أمیرالمؤمنین‌ علیه‌ السّلام‌ از «تاریخ‌ دمشق‌» ص‌ ۳۶۸.
[۱۵۱] ـ جزء اوّل‌ از كتاب‌ ترجمهٔ‌ أمیرالمؤمنین‌ علیه‌ السّلام‌ از «تاریخ‌ دمشق‌» ص‌ ۳۶۸ و ص ۳۶۹.
[۱۵۲] ـ جزء اوّل‌ از كتاب‌ ترجمهٔ‌ أمیرالمؤمنین‌ علیه‌ السّلام‌ از «تاریخ‌ دمشق‌» ص ۳۶۹ و هیتمی‌ در «مجمع‌ الزوائد» ج‌ ۹، ص‌ ۱۲۸.
[۱۵۳]ـ جزء اوّل‌ از كتاب‌ ترجمهٔ‌ أمیرالمؤمنین‌ علیه‌ السّلام‌ از «تاریخ‌ دمشق‌» ص‌ ۳۷۰.
[۱۵۴] ـ جزء اوّل‌ از كتاب‌ ترجمهٔ‌ أمیرالمؤمنین‌ علیه‌ السّلام‌ از «تاریخ‌ دمشق‌» ص‌ ۳۷۰ و ص‌ ۳۷۱.
[۱۵۵] جزء اوّل‌ از كتاب‌ ترجمهٔ‌ أمیرالمؤمنین‌ علیه‌ السّلام‌ از «تاریخ‌ دمشق‌» ص‌ ۳۷۱ و این‌ روایت‌ را هیتمی‌ در «مجمع‌ الزوائد» ج‌۹، ص‌ ۱۲۸ و ص‌ ۱۲۹ آورده‌ است‌ ؛ و شیخ‌ طوسی‌ در «أمالی‌» آورده‌ است‌.
[۱۵۶] جزء اوّل‌ از كتاب‌ ترجمهٔ‌ أمیرالمؤمنین‌ علیه‌ السّلام‌ از «تاریخ‌ دمشق‌» ص‌ ۳۷۲ تا ۳۷۵
[۱۵۷] جزء اوّل‌ از كتاب‌ ترجمهٔ‌ أمیرالمؤمنین‌ علیه‌ السّلام‌ از «تاریخ‌ دمشق‌» ص‌ ۳۷۳
[۱۵۸] جزء اوّل‌ از كتاب‌ ترجمهٔ‌ أمیرالمؤمنین‌ علیه‌ السّلام‌ از «تاریخ‌ دمشق‌» ص‌ ۳۷۵
[۱۵۹] جزء اوّل‌ از كتاب‌ ترجمهٔ‌ أمیرالمؤمنین‌ علیه‌ السّلام‌ از «تاریخ‌ دمشق‌» ص‌ ۳۷۶ و ۳۷۷
[۱۶۰] جزء اوّل‌ از كتاب‌ ترجمهٔ‌ أمیرالمؤمنین‌ علیه‌ السّلام‌ از «تاریخ‌ دمشق‌» ص‌ ۳۷۶ و ص ۳۷۸ و هیتمی در «مجمع‌ الزوائد»، ج‌ ۹ ص‌ ۱۲۷
[۱۶۱] ـ «مجمع‌ الزوائد و منبع‌ الفوائد»، ج‌ ۹ ص‌ ۱۲۸.
[۱۶۲] ـ «طبقات‌» ابن‌ سعد، ج‌ ۲، ص‌ ۱۶۹، و ابن‌ اثیر در «الكامل‌» فی‌ التاریخ‌» ج‌ ۲، ص‌ ۳۰۰ و ص‌ ۳۰۱ آورده‌ است‌ كه‌ یك‌ بار أمیرالمؤمنین‌ علیه‌ السّلام‌ را به‌ یمن‌ برای‌ دعوت‌ به‌ اسلام‌ فرستاد و یك‌ بار برای‌ جمع‌آوری‌ صدقات‌ و جزیه‌.
[۱۶۳] ـ «مجمع‌ الزوائد» هیتمی‌ ج‌ ۹، ص‌ ۱۲۹ ؛ و گفته‌ است‌ كه‌: أحمد حنبل‌ و طبرانی‌ با اختصار این‌ قضیّه‌ را ذكر كرده‌اند ؛ و بزّار از آن‌ مختصرتر ذكر كرده‌ است‌ ؛ و «البدایهٔ‌ و النّهایهٔ‌» ج‌ ۵، ص‌ ۱۰۴ و ص‌ ۱۰۵ و «تذكرهٔ‌ الخواصّ» ص‌ ۲۶.
[۱۶۴] ـ «مجمع‌ الزوائد» ج‌ ۹، ص‌ ۱۲۹ ؛ و گفته‌ است‌ كه‌ بزّار هم‌ این‌ حدیث‌ را روایت‌ كرده‌ است‌.
[۱۶۵] ـ آیهٔ‌ ۳۷، از سورهٔ‌ ۵۰: ق‌ «بدرستی‌كه‌ در این‌ امر یادآوری‌ و تذكّر است‌ برای‌ كسی‌ كه‌ دارای‌ ادراك‌ و تعقّل‌ باشد، و یا گوش‌ فرا دهد، و حاضر و ناظر باشد».
[۱۶۶] ـ «تفسیر الدّرّ المنثور» ج‌ ۱، ص‌ ۲۱۵.
[۱۶۷] ـ «تفسیر الدّرّ المنثور» ج‌ ۱، ص‌ ۲۱۶.
[۱۶۸] ـ «تفسیر الدّرّ المنثور» ج‌ ۱، ص‌ ۲۱۷. و نظیر این‌ روایت‌ را ابن‌ سعد در «طبقات‌» ج‌ ۲، ص‌ ۱۸۷ از جابر آورده‌ است‌.
[۱۶۹] _ «تفسیر الدّرّ المنثور» ج ۱، ص ۲۱۶.
[۱۷۰] _«تفسیر المیزان» ج ۲، ص ۸۹.
[۱۷۱] _ «تفسیر المیزان» ج ۲، ص ۸۹.
[۱۷۲] _ «تفسیر المیزان» ج ۲، ص ۹۰؛ و «تفسیر الدّرّ المنثور» ج ۱، ص ۲۱۶.
منبع : سایت پیامبر اعظم

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *