يزيد و حسين عليه السلام، دو نمونه از دو خاندان اند، كه با همديگر صد در صد، تقابل دارند. امّا، تنها، تمايز آنها، در نمونه بودن خاندانشان نيست، بلكه آن دو، در نمونه بودن هم، كاملاً با همديگر متفاوت اند.
مثلاً حسين بن على عليه السلام، نمونه اعلاء و برترين صفات بنى هاشم است. در حالي كه يزيد، نمونه كوچكى از فضائل بنى اميه هم نيست. (كه احياناً در بعضى از آنها پيدا مى شد) بلكه بيشتر معايب و نقايص خاندان بنى اميه، در يزيد، جمع بود. او، حتى يك منقبت و فضيلت (به مانند سخاوت پدرش معاويه) را از آنان، به ارث نبرده بود!
پايگاه اجتماعى حسين عليه السلام
اگر معيار و ميزان، در اين تقابل، تقابل و بزرگوارى و نفع طلبى باشد، اين، امتيازى است كه حسين عليه السلام از آن برخوردار است و آن، امتياز نسب شريف او است كه نواده محمد صلى الله عليه و آله نبى كريم اسلام(عليه الصلاة و السلام) است.
مورّخ متعهد
مورخى كه حادثه تاريخى عاشورا، را مى نويسد، از دو حال بيرون نيست: يا مسلمان است يا غير مسلمان. او، يا به محمّد و ديگر پيامبران ايمان دارد يا ندارد، (مثلاً مستشرقان). امّا در هر حال، اگر او اين امتياز بزرگ حسين عليه السلام (نسب) را ناديده بگيرد كه نقش مهمى، در تقابل با يزيد دارد، قطعاً، در تحرير حوادث تاريخى عاشورا، مرتكب خطا شده است!. مهم اين نيست كه مورخان (از مستشرقان و مسلمانان) به ارزش اين نسب شريف ايمان داشته باشند و يا ارزش آن را، از نظر دانشمندان و افكار متفكران، بدانند. مهم آن است كه پيروان يزيد (كه در جنگ با حسين عليه السلام شركت داشتند) به حقيقت اين نسب شريف، ايمان داشتند و در دلِ خود، حسين عليه السلام را دوست داشتند. امّا منفعت طلبى، بر شعور و احساس آنها چيره شده بود، و در دنياطلبى، جزو حزب بنى اميه و يزيد بودند و نه حزب حسين عليه السلام.
اگر، اين امتياز حسين(نسب)، ناديده گرفته شود، تقابل و جنگ ميان: بزرگوارى و نفع طلبى، در پيش دو گروه روشن نمى شود. و اين جنگ و تقابل در اين مورد، هرگز، خصلت هاى انسانىِ دو گروه را كشف نمى كند و از روى آنها، پرده برنمى دارد.
در جريان تاريخ، همواره، ملتها و افراد، با همديگر جنگ داشته اند و در آينده نيز خواهند داشت. امّا كداميك بزرگوار و كداميك منفعت طلب و فرصت طلب است؟ اين، سؤال اساسى است؟!.
حسين عليه السلام، محبوب دلهاى مسلمين حسين عليه السلام، از روز نخست، اين امتياز را حائز است كه او، در دلِ مسلمانان، جاى دارد و مؤمنان از تهِ دل، او را دوست دارند و به وى، محبت مى ورزند.
بنا به فرموده پيامبر: «اِنَّ لِوَلَدِىَ الحسين مُحبَّةٌ فى قُلُوبِ المُؤمِنين، لا يُبرد»(1).
«حسين عليه السلام، در دلِ مسلمانان، محبتى دارد كه هرگز شعله او خاموش نمى شود».
او، شايسته ترين فردى است كه از محبت مسلمين، برخوردار است، پيامبر، او و برادرش، امام حسن را اسمگذارى كرد.
از امام على عليه السلام، روايت است، وقتى كه حسن عليه السلام، متولد شد، نام او را «حرب» گذاشتم. قنداقه را پيش پيامبر آوردم. فرمود: فرزندم را بياور، اسم او را چه گذاشته ايد؟ گفتم: اسم او «حرب» است. پيامبر فرمود: اسم او «حسن» است. همين كه حسين، متولد شد، اسم او را نيز «حرب» گذاشتم(2). پيامبر، او را «حسين» ناميد. حسين و برادرش امام حسن عليهما السلام، محبت دل پيامبر را اشغال كرده بود و محمّد صلى الله عليه وآله آن دو را با تمام وجود، دوست داشت. دوست داشتن پدرى كه از نسل دخترش باقى مانده اند. پيامبر طاقت نداشت كه صداى گريه آنها را بشنود و يا آنها در رنج باشند و اذيت شوند!.
روزى پيامبر از خانه عايشه بيرون آمد، شنيد كه صداى گريه حسين عليه السلام از خانه فاطمه عليها السلام بلند است، ناراحت شد و فرمود:
«آيا نمى دانى كه گريه او، مرا اذيت مى كند؟!».
مى فرمود: :«دخترم، فرزندانم حسن و حسين را به من برسان». پيامبر آن دو را به آغوش مى كشيد و استشمام مى كرد. او، آنقدر با بچه ها بازى مى كرد كه آنها را مى خندانيد و سپس آنان را رها مى كرد!.
ابوهريره، روايت مى كند: پيامبر، زبان خود را به دهان حسين عليه السلام مى گذاشت. بچه، سرخى زبان را مى ديد و خوشحال مى شد!.
عُيَنْيَة بن بدر، از جاهلان پس مانده پيش از اسلام، روزى اين رفتار پيامبر را ديد كه با حسين بازى مى كند. معترضانه گفت: عجبا، شگفتا! محمد صلى الله عليه وآله، با بچه بازى مى كند!! به خدا من هرگز بچهام را تا به حال نبوسيده ام!.
پيامبر فرمود:
«مَنْ لا يَرْحَمُ لا يُرْحَمْ»:
«كسى كه شفقت نداشته باشد، رحمت خداوند، شامل حالش نمى شود!».
در يكى از شبها، پيامبر به نماز آمد، او حسن و حسين عليه السلام را به دوش گرفته بود. آنان را به زمين گذاشت و مشغول نماز شد و سجده را طولانى كرد.
راوى حديث گويد:
«سرم را از سجده برداشتم، ديدم: پيامبر، سر به سجده دارد و حسين عليه السلام پشت او، سوار است. دوباره به سجده برگشتم. وقتى نماز تمام شد. گفتند: يا رسول الله، در نماز، سجده را طول دادى، گمان كرديم حادثه اى واقع شده، يا وحى نازل شده است؟.
فرمود: هيچ يك از اينها نبود، حسين پشتم سوار شده بود. نمى خواستم كه او، عجله كند و پائين بيايد».
پيامبر، در مسجد، بر فراز منبر، خطبه ايراد مى كرد، حسين و حسن آمدند و دو پيراهن سرخ به تن داشتند، راه مى رفتند. يك مرتبه افتادند. پيامبر از منبر پائين آمد. آن دو را برداشت و روى زانوهايش نشانيد و فرمود:
«اين دو كودك را ديدم كه راه مى روند و افتادند. طاقت نياوردم سخنم را قطع كردم، تا آنها را بردارم».
مؤمنان، مانند پيامبر دوستدار حسين اند
هيچ مسلمانى، در عصر قديم و جديد، پيدا نمى شود كه پيامبرش را دوست نداشته باشد. و سپس حساب اين محبت وافرى را كه پيامبر بر نواده هايش داشته است، ناديده بگيرد و كوچك شمارد؟!.
با اين محبت نبوى است كه حسين تجلّى رمزى محبت، شده است چنانكه هريك از امتها و ملتها، او را براى محبت، مقياس مى گيرند و يا به او افتخار مى كنند و يا، او را براى جانبازى و فداكارى، سمبل مى دانند.
بدين گونه است كه حسين عليه السلام، محبوب همه دلها، محبوب هر فرد و جمع است و به محبت او، افتخار مى كنند.
انگار همه مؤمنان و مسلمانان، احساس مى كنند كه با او، يك نوع وحدت و قرابت دارند.
حسين عليه السلام، از نظر خَلقى و خُلقى، ادب و رفتار، انسان كامل بوده است، و مشابهت هاى زيادى به جدش پيامبر و پدرش علىعليه السلام، داشته است. امّا، او بيشتر شبيه پدرش بوده، چنانكه برادرش حسن عليه السلام، شبيه پيامبر بوده است.
بعضى از مؤلفين گفته اند: شخصيت غالبى امام حسن عليه السلام به مانند پيامبر، حلم و وقار و سنگينى بود و شخصيت غالبى حسين عليه السلام، به مانند على عليه السلام، شدت و شجاعت.
پي نوشت ها:
1) محدث نورى، مستدرك الوسائل، ج2، ص216، چاپ سنگى.
2) تعجب از استاد عقاد است. با اينكه مى داند،
على متولد و تربيت يافته آغوش پيامبر است و در فرهنگ اسلام پرورش يافته، چگونه او باور مى كند كه على عليه السلام فرهنگ جاهلى را در نامگذارى فرزندانش مى پذيرد و نام «حرب» را روى پسرش مى گذارد؟!. نه چنين است. آنچه در روايت هاى تاريخى داريم، اين است كه على عليه السلام به مانند هارون وحى موسى عليه السلام اسم شبّر و شُبير را انتخاب كرده بود كه دو واژه عبرى هستند، پيامبر فرمود كه كلمه «حسن» و «حسين» را به جاى شبّر و شُبير انتخاب نمائيد.
(محدث قمى، سفينةالبحار، ج1، ص255، كتابخانه سنائى، تهران، بىتا).
منبع: ماهنامه مکتب اسلام،شماره11، بهمن85.