فقیه، مفسر، محدّث و از اصحاب نامدار امام باقر و امام صادق علیهماالسلام . کنیة او در منابع، ابوعبداللّه (رجوع کنید به نجاشی ، ص 128)، ابومحمد (همانجا) و ابویزید (بخاری ، ج 1، قسم 2، ص 210) آمده اما چون در حدیثی از او با کنیة ابومحمد یاد شده ( رجوع کنید به کشی ، ج 2، ص 444) این کنیه پذیرفتنی تر می نماید و کنیة ابوعبداللّه مستندی ندارد (تستری ، ج 2، ص 543).
در منابع از او با لقبهایی چون جُعفی الکوفی ( رجوع کنید به بخاری ، همانجا)، قدیم (نجاشی ، همانجا) و عربی (همانجا) یاد شده است . محمدعلی موحدی ابطحی (ج 5، ص 43ـ44) احتمال داده است که «عربی قدیم » به معنای کسی باشد که نسب عربی دارد. نسب وی به تیرة جعفی از قبیلة مَذْحِج ، که از یمن به کوفه کوچ کرده بودند، می رسد ( رجوع کنید به سمعانی ، ج 2، ص 67ـ 68، ج 5، ص 240). طوسی در رجال (ص 129) بر اساس گفتة ابن قُتَیبه او را اَزْدی دانسته ، اما تستری (همانجا) بر آن است که شیخ طوسی ، جابربن یزید و جابربن زید را که ازدی است ، و هر دو نام در معارف ابن قتیبه (ص 453، 480، 624) آمده ، خلط کرده است.
از نام پدر و مادر و تاریخ تولد جابر اطلاع دقیقی در دست نیست . اگر وی ، بر اساس برخی شواهد تاریخی ، در هشتاد سالگی و در سال 128 ( رجوع کنید به ادامة مقاله ) فوت کرده باشد، می توان حدس زد که در حدود سال 50 هجری به دنیا آمده ( رجوع کنید بهموحدی ابطحی ، ج 5، ص 45ـ46) اما این محاسبه با سخنِ خود جابر که گفته در نخستین دیدار با امام باقر علیه السلام ، جوان بوده است ( رجوع کنید به کشی ، ج 2، ص 438) سازگار نیست . از زندگی او تا پیش از ورودش به مدینه و درک محضر امام باقر و امام صادق علیهماالسلام اطلاعات چندانی در دست نیست ، اما اگر این روایت را بپذیریم که جابر به هنگام وداع با امام باقر گفته که هجده سال از محضر امام بهره برده است ( رجوع کنید به طوسی ، 1414، ص 296) و زمان وداع را اواخر زندگی امام فرض کنیم ، سال ورود او به مدینه حدود سال 96 خواهد بود.
بر طبق گزارشی که از قول جابر نقل شده ، وی در نخستین دیدار با امام باقر خود را کوفی و از خاندان جعفی معرفی نموده و انگیزه اش از سفر به مدینه را آموختن علم از ایشان بیان کرده است ، اما احتمالاً به سبب حساسیت مردم مدینه به کوفیان شیعی مذهب ، امام از او خواسته که به مردم مدینه بگوید اهل مدینه است زیرا هرکس به شهری وارد شود، تا از آن شهر خارج نشود، از مردم آن شهر محسوب می شود. امام در این دیدار دو کتاب به جابر داد و از او خواست تا مطالب یکی از این دو کتاب را در زمانِ حکومت بنی امیه فاش نسازد و پس از زوال دولت آنان ، حتماً مطالبِ آن را فاش کند ( رجوع کنید به کشی ، همانجا). اگر
این روایت صحیح باشد، حکایت از مقام و منزلت جابر در نزد امام دارد.
بر اساس گزارشی که ابن سعد (ج 6، ص 346) نقل کرده ، هر گاه عیسی بن مُسَیِّب ، قاضیِ خالدبن عبداللّه قَسری ، در کوفه به مَسندِ قضا می نشست جابربن یزید کنار او می نشست . این گزارش نیز مبیّن اهمیت جایگاه اجتماعی وی است . همچنین بنا بر گزارش یعقوبی (ج 2، ص 348، 363)، جابربن یزید از جمله فقهای اواخر دوران امویان و اوایل روزگار عباسیان بوده است . با این همه ، در متون رجالی و حدیثی کهن شیعه و سنّی ، گزارشها و روایات ضد و نقیضی در بارة جابر وجود دارد که باعث پدید آمدن دیدگاههای متفاوت ، بلکه متناقضی ، در بارة وثاقت او شده است ؛ از قول امام صادق علیه السلام نقل شده که جابر در نزد ایشان منزلت سلمان را در نزد پیامبر صلی اللّه علیه و آله دارد ( الاختصاص ، ص 216) اما در موردی دیگر امام صادق ، ذَریح را از ذکر نام جابر منع کرده زیرا بر آن بوده است که اگر نادانان احادیث وی را بشنوند به او طعن خواهند زد (کشی ، ج 2، ص 439). در یک مورد دیگر جابر به امام باقر علیه السلام گفته است که شما سخنان و اسراری را به من سپرده اید که بسی سنگین است و گاه باعث می شود تحمل خود را از دست بدهم و حالتی شبیه جنون به من دست دهد. امام به او توصیه کرده است در چنین حالتی به صحرا برود و گودالی بسازد و سر در آن کُند و اسراری را که از امام شنیده باز گوید ( رجوع کنید به همان ، ج 2، ص 441ـ 442). در روایت دیگری امام صادق برای جابر، آمرزش خواسته و مُغیرة بن سعید * ، از غُلات آن عصر، را به دلیل دروغ بستن به ایشان لعن کرده است (همان ، ج 2، ص 436). حتی در پاره ای منابع جابر باب امام باقر معرفی شده است ( رجوع کنید بهمدرسی طباطبائی ، دفتر 1، ص 127).
در مقابل این روایات ، گزارشهای دیگری در منابع کهن رجالی و حدیثی وجود دارد که متضمن قدح و ذم شخصیت جابربن یزید است . از جمله بر اساسِ روایتی که زراره نقل کرده ، امام صادق اظهار داشته که جابربن یزید را تنها یک بار نزد پدر خود دیده و جابر هرگز به حضور امام صادق علیه السلام نرسیده است (کشی ، همانجا). در برخی گزارشها به دیوانگی جابربن یزید اشاره شده است . مثلاً در گزارشی آمده که جابر به هنگام کشته شدن ولید (ولیدبن یزید)، وقتی که مردم در مسجد جمع شده بودند، در حالی که دستارِ سرخ رنگی از جنس خزّ بر سر داشت ، چنین می گفت : «وصیّ اوصیا و وارث علم انبیا، محمدبن علی علیه السلام مرا گفت » وقتی مردم او را چنین دیدند گفتند که جابر دیوانه شده است (همان ، ج 2، ص 437). در گزارشی دیگر، جابربن یزید مختلط (فاسدالعقیده و منحرف ) خوانده شده است ( رجوع کنید بهنجاشی ، ص 128).
در منابع رجالی و حدیثی اهل سنّت نیز روایاتی متضمن مدح و قبول وثاقتِ او وجود دارد، نظیر سخن سُفیان ثوری در حق وی که گفته است در امر حدیث ، باتقواتر از جابر ندیده ام ( رجوع کنید بهابن ابی حاتم ، ج 2، ص 497) و سخنِ شُعبه که جابر را صدوق خوانده است ( رجوع کنید به همانجا). از سوی دیگر، اظهارنظرهایی هست که وی در آنها به سبب اعتقاد به «رجعت » ( رجوع کنید به عقیلی ، سفر 1، ص 192) و غلو در تشیع (عجلی ، ج 1، ص 264) و اینکه از اصحاب عبداللّه بن سبأ بوده (ابن حبّان ، ج 1، ص 208) قدح و ذم شده است . در کتابهای فِرَق (برای نمونه رجوع کنید به اشعری ، ص 8؛ نشوان بن سعید حمیری ، ص 168) جابربن یزید جعفی جانشین مغیرة بن سعید، که امام صادق علیه السلام او را لعن کرده ، دانسته شده است . همچنین به تصریح نوبختی (ص 34ـ 35)، عبداللّه بن حارث ، رهبر پیروان عبداللّه بن معاویه که پس از قتل او به دست ابومسلم به این مقام رسید، عقاید خود (از جمله غلو و اعتقاد به تناسخ و اَظِلِّه و دَور) را به جابربن عبداللّهِ انصاری * و سپس به جابربن یزید جعفی نسبت داده است . عبداللّه بن حارث پیروان خود را به ترک فرایض و شرایع و سنن فراخواند و این رأی را نیز به جابربن یزید جعفی و جابربن عبداللّه انصاری منسوب کرد اما نوبختی (ص 35) آن دو را مبرّا از این عقاید می داند.
در میان رجالیان شیعه ، نجاشی (همانجا) در وثاقت جابربن یزید شک کرده و او را مختلط خوانده است . طوسی در رجال (ص 129، 176) و فهرست (ص 95، 299)، از وثاقت یا عدم وثاقت وی سخنی به میان نیاورده است . ابن داوود حِلّی (ص 235) وی را در زمرة کسانی آورده است که جرح شده اند. علامه حلّی (ص 94ـ 95)، ضمن نقل اقوالِ رجالیان پیش از خود (همچون ابن غضایری )، در این باره داوری نکرده است . همچنین صرف نظر از موقعیت جابر، بیشتر روایات منسوب به او به دلیل ناموثق بودن راویان آنها، نامعتبر دانسته شده است (مدرسی طباطبائی ، دفتر 1، ص 130).
برخی از رجالیان و شرح حال نویسان سنّی مذهب ، او را توثیق و تعظیم و برخی در بارة او سکوت و توقف کرده اند و شماری از آنها هم یا کاملاً او را تضعیف کرده اند یا ضمن توثیق روایاتِ او، مذهبش را تضعیف کرده اند (برای نمونه رجوع کنید بهابن سعد، ج 6، ص 345؛ بخاری ، ج 1، قسم 2، ص 210؛ ابن قتیبه ، ص 480؛ نسائی ، ص 163؛ عقیلی ، سفر 1، ص 192ـ 194؛ ابن حبّان ، ج 1، ص 209؛ سمعانی ، ج 2، ص 68) حتی ابن ابی حاتم رازی (ج 1، ص 209) سخنانِ شعبه و ثوری را که متضمن مدح جابر است ، به سود نکوهش کنندگان جابر تفسیر و توجیه کرده است . با این حال ، محدّثان و رجالیان متأخر امامی عموماً در صدد توثیق جابربن یزید بر آمده اند و روایات متضمن قدح و ذم وی را توجیه کرده اند. محمدبن حسن حرّ عاملی (ج 30، ص 329)، ضمن نقل اقوال مختلف در بارة جابربن یزید، وثاقت وی را مرجح دانسته است . میرزاحسین نوری (ج 4، ص 218) نیز گفته است مبنای شماری از عالمان شیعی قرون اولیة اسلامی که جابربن یزید را توثیق نکرده اند، این بوده است که برخی مسائل راجع به معارف در نزد آنان مُنکَر ] و نادرست [ محسوب می شده و معتقدِ به آن را گمراه و مختلط می دانسته اند، از جمله عالم ذرّ و اظله در نزد شیخ مفید و طی الارض در نزد سیدمرتضی و وجود بهشت و جهنم در زمان حاضر در نزد سیدرضی ، در حالی که این معارف در عصر ما در حکم ضروریات به شمار می روند.
دیوانگی جابر، که بدان اشاره شد، به رغمِ شهرت آن ، در منابع شیعی و سنّی به ندرت مطرح شده است ، از همین رو احتمال دارد روایات شیعی راجع به این موضوع ساختگی و مبتنی بر اختلافات درونی اصحاب امامان باشد؛ اگر هم صحت این روایات به اثبات برسد از مضمون آنها برمی آید که دیوانگی جابربن یزید دائمی و حتی ادواری هم نبوده و تنها در دوره ای کوتاه ، چاره ای برای حفظ جان او محسوب شده است ( رجوع کنید بهموحدی ابطحی ، ج 5، ص 93ـ 98؛ نیز رجوع کنید به کشی ، ج 2، ص 443).
به نظر می رسد جابربن یزید در دورة امام صادق علیه السلام (114ـ 148) کمتر در مدینه حضور داشته و از همین رو روایاتی که وی از ایشان نقل کرده نسبت به روایاتی که از امام باقر نقل کرده ، بسیار کمتر است ( رجوع کنید بهاردبیلی ، ج 1، ص 145ـ146). در عین حال روایات بیشتری از امام صادق در تأیید جابربن یزید در منابع دیده می شود ( رجوع کنید به کشی ، ج 2، ص 436ـ 438) که توجیه کنندة ابهامات و سؤالاتی است که در بارة وی وجود دارد.
خوئی (ج 4، ص 25) سخن امام صادق علیه السلام را که بنا بر آن ، جابر را جز یک بار نزد پدر خود ندیده اند و وی هرگز به حضور امام صادق نرسیده است ، با فرض درستی آن ، حمل بر توریه کرده است زیرا اگر جابر پیش امام باقر نرفته بود، همه شهادت می دادند و به آسانی می شد او را تکذیب کرد. بنا براین ، شاید جابر در جایی خارج از منزل امام با ایشان ملاقات می کرده است . از نظر خوئی مختلط بودن جابر نیز، که نجاشی بدو نسبت داده است ، با وثاقت و لزوم قبول روایت وی در هنگام سلامت عقیده و اعتدال روانی منافاتی ندارد. خوئی (ج 4، ص 26) این ادعای نجاشی (ص 128) را هم که در حوزة احکام شرعی ، احادیث اندکی از جابر نقل شده است غریب می داند زیرا در کتابهای چهارگانة حدیثی شیعه ، روایات بسیاری از او نقل شده است . وی احتمال می دهد مراد نجاشی این بوده که روایات جابر با وجود کثرت ، به سبب ضعف راویان قابل اعتنا نیست . در هر حال بیشتر سخنان منسوب به جابر را، از این لحاظ که از نظر شکل و محتوا منسجم اند، می توان منعکس کنندة مواضع و معتقدات رایج میان بخشی از شیعیان کوفه در زمان جابر دانست (مدرسی طباطبائی ، دفتر 1، ص 130).
در مورد نظر اهل سنّت در بارة جابربن یزید نیز باید گفت که اگر بخواهیم به مخالفتها و موافقتهای ایشان با وی ، نگاهی تاریخی بیندازیم ، به این نتیجه می رسیم که بیشترین تأییدها را معاصران جابر ابراز کرده اند و در دوره های بعدی (به دلایلی همچون روشن شدن مرزبندیهای عقیدتی و فرقه ای و تبلیغات بر ضد وی و معرفی شدن او به عنوان شیعة غالی )، جابربن یزید را طعن و قدح کرده اند. مادلونگ با اینکه تندروتر شدن تدریجی جابربن یزید و ارتباط او را با مغیریان تأیید کرده ، از مدح امام صادق علیه السلام از او به این نتیجه رسیده که واقعاً بعید است وی در زمرة مغیریان باشد ( رجوع کنید به د. اسلام ، چاپ دوم ، تکملة 3ـ4، ذیل «جابرالجعفی»).
جابربن یزید را از تابعین دانسته اند ( رجوع کنید به ابن قتیبه ، ص 480؛ طوسی ، 1415، ص 176) یعنی وی از اصحاب پیامبر اکرم ، و عمدتاً از جابربن عبداللّه انصاری ( رجوع کنید به موحدی ابطحی ، ج 5، ص 47) و ابوطُفیل عامربن واثله لیثی ( رجوع کنید به مِزّی ، ج 4، ص 466؛ موحدی ابطحی ، ج 5، ص 52)، دارای روایاتی بوده است . همچنین احادیثی در اُمّالکتاب (یکی از متون غلات کوفه که با تغییراتی که طی دورانهای بعدی یافته ، باقی مانده است ) از جابر نقل شده (لالانی ، ص 108) و نیز راوی عمدة سخنان امام باقر در رسالة الجعفی است که باور بر آن است که نظر جابر در بارة معتقدات اسماعیلیه در آن آمده است (همانجا). جابربن یزید در طبقه بندی ابن حجر عسقلانی (ج 1، ص 123) در طبقة پنجم راویان قرار گرفته است . در منابع شیعی عمدة روایات وی از امام باقر و امام صادق علیهماالسلام است اما هنگام بررسی سلسلة روایی جابربن یزید نام افراد دیگری نیز دیده می شود.
در منابع رجالی اهل سنّت نام افراد بسیاری به عنوان مشایخ رواییِ جابر یاد شده است ( رجوع کنید به ابن ابی حاتم ، ج 2، ص 497؛ مزّی ، ج 4، ص 466) از جمله مشهورترین آنها سالم بن عبداللّه بن عمر، طاووس بن کَیسان ، عطاءبن ابی رَباح ، عِکرِمَه مولی ابن عباس و مجاهدبن جَبر بودند. نام راویان جابر نیز در منابع کهن رجالی شیعه ، نظیر نجاشی (همانجا)، و منابع متأخر رجالی شیعه (برای نمونه رجوع کنید به اردبیلی ، ج 1، ص 144ـ146) و نیز در منابع اهل سنّت ( رجوع کنید به ابن عدیّ، ج 2، ص 111ـ119؛ مزّی ، ج 4، ص 466ـ467) آمده است . جابر به تبع سنّت شیعی و بر خلاف جریان اهل سنّت در قرن اول و دوم ( رجوع کنید به کوک ، ص 437ـ530)، آنچه را از احادیث می شنید، مکتوب می کرد ( رجوع کنید به خطیب بغدادی ، ص 109).
در منابع رجالی آثار فراوانی به جابربن یزید نسبت داده شده است ، بدین قرار: 1) اصل که شیخ طوسی (1417، ص 95) طریقهای روایی خود را به آن ذکر کرده است . به نوشتة مدرسی طباطبائی (دفتر 1، ص 143) قسمت عمدة صدها روایتی که از جابر در آثار سنّی و شیعه در موضوعات مختلف وارد شده است ، می تواند از این کتاب گرفته شده باشد.
2) کتاب التفسیر ، که نجاشی (ص 129) و طوسی (1417، همانجا) با دو طریق مختلف سلسله اِسناد خود را به او می رسانند. به نظر می رسد این تفسیر شهرت داشته (مدرسی طباطبائی ، دفتر 1، ص 133) و نقلهای فراوانی هم که در تفسیر قرآن از قول جابر در متون تفسیری شیعی وارد شده ، به احتمال قوی مأخوذ از همین کتاب است (برای تفصیل بیشتر در بارة این تفسیر و نقلهای موجود از آن رجوع کنید بهمدرسی طباطبائی ، دفتر 1، ص 132ـ136).
3) کتاب النوادر ، 4) کتاب الفضایل ، 5) کتاب الجَمل ، 6) کتاب صِفّین ، 7) کتاب نهروان ، 8) کتاب مقتل امیرالمؤمنین ، 9) کتاب مقتل الحسین . نجاشی (همانجا) طریقهای خود را به هریک از این کتابها آورده است (برای آگاهی بیشتر در بارة این آثار و نقلهای موجود از آنها رجوع کنید به مدرسی طباطبائی ، دفتر 1، ص 136ـ 143)، 10) رسالة ابی جعفر الی اهل البصره که نجاشی (همانجا) از آن با تعبیر «تُضافُالیه » (منسوب به او) یاد کرده که شاید ناظر به احتمال جعلی بودن آن باشد. دیگر اثر جابر، کتاب حدیث الشوری است که متن کامل آن را طبرسی (ج 1، ص 320ـ 336) آورده است.
اصل کتابهای یاد شده در دسترس نیست ولی منقولاتی از آنها در کتابهای معتبر و مشهور شیعی و سنّی وجود دارد. موضوع این منقولات ، فضائل اهل بیت علیهم السلام ، کلام ، تفسیر، فقه و از این قبیل است (برای نمونه رجوع کنید به ابن حنبل ، ج 1، ص 212، 241، ج 6، ص 254؛ مسلم بن حجاج ، ج 1، ص 20ـ 21؛ ابن ماجه ، ج 1، ص 128، 240، 277، ج 2، ص 752؛ ابوداوود، ج 1، ص 232؛ اردبیلی ، ج 1، ص 144ـ146).
دربارة سال وفات جابربن یزید اقوال مختلفی (127، 128، 132) وجود دارد، بر اساس مشهورترین آنها، وی در سال 128 درگذشته است ( رجوع کنید به ابن عدیّ، ج 2، ص 117؛ نجاشی ، ص 128؛ طوسی ، 1415، ص 129؛ نیز رجوع کنید به مدرسی طباطبائی ، دفتر 1، ص 125).
منابع :ابن ابی حاتم ، کتاب الجرح و التعدیل ، حیدرآباد دکن 1371ـ1373/ 1952ـ1953، چاپ افست بیروت ] بی تا. [ ؛ ابن حبّان ، کتاب المجروحین من المحدثین و الضعفاء و المتروکین ، چاپ محمود ابراهیم زاید، حلب 1395ـ1396/ 1975ـ1976؛ ابن حجر عسقلانی ، تقریب التهذیب ، چاپ مصطفی عبدالقادر عطا، بیروت 1415/1995؛ ابن حنبل ، مسندالامام احمدبن حنبل ، بیروت : دارصادر، ] بی تا. [ ؛ ابن داوود حلّی ، کتاب الرجال ، چاپ محمدصادق آل بحرالعلوم ، نجف 1392/1972، چاپ افست قم ] بی تا. [ ؛ ابن سعد (بیروت )؛ ابن عدی ، الکامل فی ضعفاء الرجال ، چاپ سهیل زکار، بیروت 1409/1988؛ ابن قتیبه ، المعارف ، چاپ ثروت عکاشه ، قاهره 1960؛ ابن ماجه ، سنن ابن ماجه ، چاپ محمدفؤاد عبدالباقی ، ] بی جا [ : دارالفکر، ] بی تا. [ ؛ ابوداوود، سنن ابوداود ، چاپ سعید محمد لحام ، بیروت 1410/1990؛
الاختصاص ، ] منسوب به [ محمدبن محمد مفید، چاپ علی اکبر غفاری ، قم : جامعة مدرسین حوزة علمیة قم ، ] بی تا. [ ؛ محمدبن علی اردبیلی ، جامع الرواة و ازاحة الاشتباهات عن الطرق و الاسناد ، قم : مکتبة المحمدی ، ] بی تا. [ ؛ علی بن اسماعیل اشعری ، کتاب مقالات الاسلامییّن و اختلاف المصلّین ، چاپ هلموت ریتر، ویسبادن 1400/1980؛ محمدبن اسماعیل بخاری ، کتاب التاریخ الکبیر ، دیار بکر: المکتبة الاسلامیة ، ] بی تا. [ ؛ تستری ؛ حرّعاملی ؛ احمدبن علی خطیب بغدادی ، تقییدالعلم ، چاپ یوسف عش ، ] بیروت [ 1974؛ خوئی ؛ سمعانی ؛ احمدبن علی طبرسی ، الاحتجاج ، چاپ ابراهیم بهادری و محمدهادی به ، قم 1425؛ محمدبن حسن طوسی ، الامالی ، قم 1414؛ همو، رجال الطوسی ، چاپ جواد قیومی اصفهانی ، قم 1415؛ همو، الفهرست ، چاپ جواد قیومی اصفهانی ، قم 1417؛ احمدبن عبداللّه عجلی ، معرفة الثقات ، چاپ عبدالعلیم عبدالعظیم بستوی ، مدینه 1405/1985؛ محمدبن عمرو عقیلی ، کتاب الضعفاء الکبیر ، چاپ عبدالمعطی امین قلعجی ، بیروت 1418/1998؛ حسن بن یوسف علامه حلّی ، خلاصة الاقوال فی معرفة الرجال ، چاپ جواد قیومی اصفهانی ، ] قم [ 1417؛ محمدبن عمر کشی ، اختیار معرفة الرجال ، المعروف برجال الکشی ، ] تلخیص [ محمدبن حسن طوسی ، تصحیح و تعلیق محمدباقر بن محمد میرداماد، چاپ مهدی رجائی ، قم 1404؛ حسین مدرسی طباطبائی ، میراث مکتوب شیعه از سه قرن نخستین هجری ، دفتر 1، ترجمة علی قرائی و رسول جعفریان ، قم 1383 ش ؛ یوسف بن عبدالرحمان مزّی ، تهذیب الکمال فی اسماءالرجال ، چاپ بشار عواد معروف ، بیروت 1422/2002؛ مسلم بن حجاج ، صحیح مسلم ، استانبول 1401/1981؛ محمدعلی موحدی ابطحی ، تهذیب المقال فی تنقیح کتاب الرجال للشیخ الجلیل ابی العباس احمدبن علی النجاشی ، ج 5، قم 1417؛ احمدبن علی نجاشی ، فهرست اسماء مصنفی الشیعة المشتهر ب رجال النجاشی ، چاپ موسی شبیری زنجانی ، قم 1407؛ احمدبن علی نسائی ، کتاب الضعفاء و المتروکین ، چاپ محمود ابراهیم زاید، بیروت 1406/1986؛ نشوان بن سعید حمیری ، الحورالعین ، چاپ کمال مصطفی ، چاپ افست تهران 1972؛ حسن بن موسی نوبختی ، فرق الشیعة ، چاپ محمدصادق آل بحرالعلوم ، نجف 1355/1936؛ حسین بن محمدتقی نوری ، خاتمة مستدرک الوسائل ، قم 1415ـ1420؛ یعقوبی ؛
Michael Cook, " The opponents of the writing of tradition in early Islam", Arabica , XLIV , no.4 (Oct. 1997); EI 2 , suppl., fascs. 3-4, Leiden 1981, s.v. "Dja ¦bir Al -Djufi" (by W. Madelung); Arzina R. Lalani, Early Sh ¦ ¦thought: the teachings of Imam Muh ¤mmad al-Ba ¦qir , London 2000.
/پایان/
منبع: دانشنامه جهان اسلام.