مقدمه
قرنهاست تمدن غرب و آمریکا ادعا مى كنند كه مى توانند بشر را به صلح و سعادت برسانند، و انسان را از ظلمت و تاريكى نجات دهند.براى نشان دادن اين توانايى، كوششهاى فراوانى را در عرصه نظريه سازى و اجراى آن به عمل آورده، و اكنون، فرياد برآورده كه در تحقق بخشيدن به آرمان خویش، به پيروزى رسيده، و از اين روى، مايل اند تجربه خود در سعادتمند كردن انسان غربى را به همه جهان صادر نمايند، و اگر كشورهايى به علت جهل نمى خواهند از مواهب تمدن غربى بهره مند شوند، بايد اين تمدن و آثارش را بر آنان تحميل كرد، اما آيا در عالم واقع، تمدن مغرب زمين و آمریکا به عنوان نماینده آن، در وعده هايى كه براى سعادت انسان داده، موفق بوده اند؟ مقاله حاضر مى كوشد به اين سؤال پاسخ دهد، تا تصويرى واقعى از تمدن غرب و آمریکا ارائه نمايد.
مخاطرات علیه صلح
آنچه از فرهنگ و تمدن غرب بيرون تراويده، سازگارى كمى با مبانى آرمانى و نظرى آن دارد. بررسى نمونههاى زير مىتواند زواياى منفى به صحنه آوردن مبانى سرمايه دارى مغرب زمين را نشان دهد:
تخريب جنگلهاى سبز:جنگلها، علىرغم نقش اساسىشان در تداوم حيات بشرى، مورد تعرض و تخريب گسترده انسانها واقع شدهاند.اين تعرض و تخريب، عمدتاً توسط شركتهاى خصوصى و فرامليتى غربى كه به چيزى جز سود نمىانديشند، صورت مىگيرد. تنها راه نجات از اين ورطه خسارتبار، تغيير مسير فعاليتهاى اقتصادى بشر بود كه سرمايهدارى غرب مبلغ و مروج آن است.قراين بيانگر آن است كه جنگل، اين منبع حياتبخش، مورد تهديد جدى بشر قرار گرفته است. به عنوان مثال: تنها در سال 1374/1995 113000هكتار از جنگلهاى برزيل و 000 989هكتار از جنگلهاى كانادا،به طور كامل و به نفع سرمايه داران جهانى تخريب شدند. در همين سال، به ازاى هر 12 ثانيه، بالغ بر 000 4مترمربع از مناطق جنگلى برزيل تخريب شده،در منطقه برتيش كلمبياى كانادا،هماينك،تنها 40 درصد جنگلهاى اوليه باقى ماندهاند. اين رقم در مورد اروپا حدود 50 درصد است. آخرين گزارشهاى ارائه شده توسط مؤسسه منابع طبيعى جهان، حكايت از آن دارد كه بيش از 80 درصد جنگلهاى طبيعى زمين تا كنون تخريب شده كه عامل اين فاجعه كسى انديشه و انسان غرب سرمايهدارى نيست.جنگل نقش مهمى در حيات انسانى ايفا مىكند،و از اين رو، براى بشر، داراى ارزش دينى، فرهنگى، تاريخى، اقتصادى، تفريحى و هنرى فراوان است. هنوز هم معاش و بقاى مردمان زيادى به جنگل وابسته است، و لذا، جنگل به يك منبع اقتصادى مهم به شمار مىرود. بخشى از جمعيت جهان از چوب به عنوان منبع انرژى،استفاده مىكنند. حيات وحش موجود در جنگلهاى كامران، غنا و ليبريا، 70 تا 90 درصد پروئين حيوانى مصرفى مردم اين كشورها را تأمين مىنمايد. از سوى ديگر، جنگل سرپناه و محل سكونت آنهاهم،محسوب مىشود.(25)
از لحاظ زيستمحيطى، درختان نه تنها از فرسايش خاك جلوگيرى به عمل مىآورند، بلكه از ميزان خطرات ناشى از ريزش كوه، رانش زمين و سقوط بهمن به نحو مؤثرى،مىكاهند.جنگلها علاوه بر حفظ ميزان نزولات جوى، در كنترل ميزان خروج آب چشمهها نيز، نقش اساسى دارند. جنگلها به حفظ منابع آب سالم زمين، كمك شايانى مىكنند. ميزان تنوع زيستى حيات، به نحو چشمگيرى در مناطق جنگلى نسبت به ديگر مناطق غنىتر است. جنگلها در حقيقت، ذخيره كننده حجم عظيمى از كربنى هستند كه با قطع و نابودى درختان، اين مقدار عظيم كربن در طبيعت آزاد مىگردد. جنگل نقش اساسى در عرصه شيلات ايفا مىكند.زيرا، قطع درختان جنگلى، به طور مستقيم و غيرمستقيم، به روند تخمريزى ماهىها و ديگر آبزيان در زيستگاههاى آبى جنگلها، آسيب وارد مىسازد. فروريختن درختان جنگل، علاوه بر مسدود نمودن دهانه رودخانهها، دماى آب را بالا برده و سبب افزايش خطر براى ماهيان مىشود. از همين رو است كه كاهش ميزان درختان با كاهش ميزان ماهىهاى رودخانهها و درياچههاى مناطق جنگلى همراه است. واقعيت آن است كه حافظ خاك، مانع بالا آمدن سطح آب درياها و وسيله مقابله با تخريب و نابودى بيشتر طبيعت، همين جنگلها هستند. جنگلها از شدت سيل و خشكسالى مىكاهند.(26)
دودلى در كتاب تجارت الوار و تخريب جنگلهاى جهان (چاپ 1374/1995) درباره دلايل تخريب جنگلها مىنويسد:سرمايهداران و شركتهاى چند مليتى به آن دليل به تخريب جنگلها دست مىزنند كه در نظر آنها، مزاياى قطع درختان بيش از حفظ آن است. البته، درص كمى از دلايل اين كار،فقر، مالكيت نابرابر اراضى، عدم آموزش و افزايش جمعيت است.ولى برداشت الوار، با اهداف تجارت،دليلى مهم بر نابودى جنگلها، خاصه در مناطق گرمسيرى است. در واقع، عوامل و نيروهاى مؤثر موجود در بازارهاى بزرگ جهانى كه چوب و فرآوردههاى آن را، محور فعاليتهاى سودآور خود قرار دادهاند، بيشترين سهم را در تخريب جنگل ايفا مىكنند.يكى ديگر از عواملى كه در شكل دادن به چنين فاجعهاى مؤثر است، شركتهاى چند مليتىاند كه اغلب آنها نيز، در آمريكا مشغول فعاليت هستند. در حقيقت، مصرف گسترده چوب، كاغذ و ديگر فرآوردههاى مرتبط به اين حوزه،در كشورهاى توسعه يافته و در حال توسعه، اين شركتها را در دنبال نمودن اهدافشان ترغيب مىنمايد.نتيجه اين كه انهدام جنگلها،يكى از معضلات جدى جهانى است كه بايستى مورد توجه همه دولتها و صاحبان صنايع قرار گيرد. اين دو،بايد در عرصه مديريت جنگل با يكديگر همكارى نموده و زمينهساز آيندهاى گردند كه منافع همگان را تضمين نمايد،اما نفوذ سياسى و اقتصادى شركتهاى چند مليتى و مؤسسات سرمايهدارى،مانع از وقوع اقدام فوق مىشوند تا به منافع آنان در اين زمينه خللى وارد نشود.(27)
مخاطرات پزشكى مدرن:پزشكى مدرن از نتايج تمدن سرمايهدارى غربى است كه اغلب با هدف كسب سود بيشتر انسانها به ويژه انسانهاى شرقى را به مسلخ مرگ مىبرد، اين نوع از پزشكى علاوه بر عرضه دستاوردهاى انسانى،مخاطرات فراوانى را به همراه آورده كه اين مخاطرات، بيشتر ناشى از دور شدن از گياه درمانى و رويكرد به داروهاى شيميايى در عرصه علم پزشكى است،لذا، بيمارىهاى ياتروژينك، يا پزشك زاد و يا، بيمارىهايى كه محصول پزشكى مدرن است، به مثابه خطر جدى براى سلامت مردم جهان مطرح است. بررسى ابعاد اين مسأله را پى مىگيريم:در پايگاه اطلاعاتى مدلاين آمريكا، 7 هزار، گزارش و پژوهش نگهدارى مىشود كه بيانگر تعداد قابل توجهى از بيمارىهاى جديد ناشى از تأثيرات نا مطلوب داروهاست. هزينه اقتصادى درمان اين بيمارىها، تنها در سال 1374/1995 در آمريكا، بالغ بر 76 ميليارد دلار شد كه اين رقم، دو برابر هزينه درمان ديابت و يك برابر هزينه مصرف شده در درمان بيمارىهاى قلب و عروق است. آمارها نشان مىدهد كه 36 درصد بيمارانى كه در بيمارستانها پذيرش مىشوند، از بيمارىهاى ناشى از پزشك زاد رنج مىبرند، حتى 25 درصد آنها، با عوارض مرگبار مواجهاند. نيمى از بيمارىهاى پزشك زاد، محصول استفاده از داروهاى جديدىاند كه پزشك توصيه مىكند، در حالى كه تنها بيش از نيمى از اين بيمارىها قابل پيشگيرى و درمان است،و مابقى آن،قربانى سودجويى سرمايهدارى مىشوند كه براى كسب سود،نابود شدن انسانها را تنها نظاره مىكند.به يك نمونه عينى در اين مورد توجه كنيد: نتيجه يكى از بررسىهاى به عمل آمده در يكى از بيمارستانهاى آموزشى بر روى ايستهاى قلبى، حكايت از آن داشت كه 64 درصد اينگونه ايستها قابل پيشگيرى بوده، در صورتى كه از داروهاى نامناسب،استفاده نمىشد. بر پايه آمار به دست آمده، 15 درصد فعاليت بيمارستانى، معطوف به درمان آثار جانبى داروها مىشود، البته آثار جانبى داروها، گاه به صورت بيمارىهاى كم خطرى چون سردرد، سرگيجه، تهوع، اسهال، خونريزى معده، افسردگى روحى، ضربان نامنظم قلب، گلودرد و… بروز مىكنند، اما هميشه اينطور نيست.(28) نشريه پزشكى نيوانگلند در اين باره مىنويسد:استفاده گسترده از داروهاى ضدالتهاب، چون: ديكلوفناك و هيپوپروفن هر ساله در آمريكا با 3300 مورد مرگ و 41 هزار بسترى همراه است. به عقيده دكتر ديويد كسلر،رئيس سازمان غذا ودارويى آمريكا، تنها1درصد اينگونه حساسيتهاى شديد دارويى، به مراكز پزشكى گزارش شده است .استفاده از داروهاى سمى نيز، آثار جانبى شديدى به همراه دارد. از جمله:
1- بيمارى پاركينسون محصول تأثيرات جانبى داروهاى ضد روان پريشى يا داروهاى ضد افسردگى است.
2-بيمارى عروقى كلاژن، ناشى از استفاده مستمر و طولانى از داروهاى ضد فشار خون است.
3- بيمارى شاندارم كاشينگ Cushings Syndromeنيز، محصول استفاده دراز مدت از كورتيك استرونيد Cortico Steronidاست.
4 – استفاده از ثاليدوميد Thalido Mideبه بروز اختلالات زاد و ولد كودكان مىگردد. 5 – مصرف بنكساپروفن (Benoxa Profenموجب مسمويتهاى مرگبار كبدى مىشود.
6 – مصرف زومپيراك سديم Zompirac Sodiumباعث ابتلا به عارضه آنافلاايكيس Anaphulaxisمىشود.
7 – استفاده از دايت هيليتل بسترل Diethystilbestrog در زنان باردار، منجر به سرطان در كودكان مىگردد.
8 – فلساينايد Fleacainideو انساينايد Encainideبه افزايش بى نظمىهاى مهلك در ضربان قلب مىانجامد.(29)
با اين وصف، توسل سود جويان غربى به شيوههاى بازاريابى براى عرضه محصولات و فراوردههاى دارويى، فشار زيادى را بر پزشكان وارد مىكند، تا آنان مجبور شوند از اين محصولات علىرغم صدماتى كه بر فيزيك بدن وارد مىآورد، در درمان بيمارىشان استفاده كنند. نشريه پزشكى هاسپيتال پركتيس در اين باره نوشت كه رقابت شركتهاى دارويى، به فشار اطلاعاتى بر پزشكان تبديل شده.در واقع، توسل به اينگونه بازاريابىهاست كه مىتواند اطلاعات علمى پزشكى را كه مبين آسيب اين داروهاست، و عموم مردم از آن بىخبرند، به تضعيف و بى اعتبارى بكشاند. اين مسأله نشان مىدهد كه پذيرش اسفناك بيمارى به عنوان پيامد درمان، بيانگر انحراف جامعه پزشكى از درمان بدون آسيب است كه اصل مهم و اخلاقى در پزشكى به شمار مىآيد.(30)يعنى اين كه،بخشى از جامعه پزشكى تحت فشار و تأثير سودجويانى قرار گرفتهاند كه حاضرند براى كسب سود،همه ارزشهاى انسانى را ناديده بگيرند.
خطرات دستكارى ژنتيكى:اكتشافات علمى و اختراعات تكنولوژى، به حدى از پيشرفت رسيدهاند كه مىتوانند در ژنها و هستههاى سلولى موجودات، تغييراتى را ايجاد كنند كه آن تغييرات، منجر به پيدايش موجودات گياهى و جانورى جديد مىشوند، اما آيا، اين دستكارى و خلق موجودات جديد كه نخست دستاورد تمدن سرمايهدارى غرب است، براى آينده بشريت و سلامت محيط زيست بىخطر است؟مطالب زير،در پى ارائه پاسخ مختصر به اين سؤال است:
ذرت اصلاح شدهاى كه حاوى نوعى ژن سمى به نام بى تى BTاست، سبب نابودى 44 درصد كرم پروانهاى شد كه از برگهاى اين نوع ذرت، تغذيه مىنمودند، اين در حالى است كه همه كرم پروانههايى كه از ذرتهاى طبيعى، استفاده كردهاند،زنده ماندند. نتايج اين رويداد، زمانى تكان دهنده تر است كه از اين حقيقت آگاهى يابيم كه امروزه، حدود 25 درصد ذرت توليدى آمريكا،حاوى ژن پيوندى بى تى BTاست، وايالتهاى شمالى آمريكا، مركز اصلى توليد اين ذرت به شمار مىروند،و اين دقيقاً همان منطقهاى است كه همه ساله، نيمى از اين نوع پروانهها در آنجا متولد مىشوند. واقعيت آن است كه حيوانات علفخوار، پرندگان دانهخوار و حشرات موجود در خاك، در معرض خطر گسترده داروهاى اصلاح شده ژنتيكى، واكسنها، آنزيمهاى صنعتى، مواد و فراوردههاى پلاستيكى و صدها ماده تكنولوژيكى جديد قرار گرفتهاند،كه عواقب و پيامدهاى آن، واقعاً بى حد و حصر است. از اين رو، برخى از بوم شناسان، نسبت به خطر آنچه كه آن را رهايى ژنها مىخوانند، هشدار مىدهند، و اين خطر را، چيزى جز انتقال ژنهاى پيوندى از محصولات گياهى به خويشاوندان علفى آنها،از طريق گرده افشانى،نمىدانند. يعنى اينكه، مطالعات نشان داده است كه ژنهاى پيوندى كه هدف آن مقاومت در برابر علف كشها، آفتها و ويروسهاست، قادرند از طريق گرده افشانى، خود را به ساختار ژنتيكى خويشاوندان گياهىشان، وارد سازند.(31)بدين ترتيب، به خلق علفهاى مقاوم در برابر ويروسها، آفتها و علف كشها بينجامد.
علاوه بر مخاطراتى از اين دست، صنعت بيمه نيز، نشان داده كه اگر چه به جبران خسارات ناشى از غفلت و يا آسيبهاى كوتاه مدتى كه نتيجه عرضه محصولات اصلاح شده ژنتيكى به محيط زيست است، مبادرت مىورزد، اما در برابر خسارات فاجعه آميز و بلند مدت زيست محيطى اين محصولات، مسئوليتى بر عهده نمىگيرد.گذشته از اين موارد، عرضه موجودات جديد اصلاح شده ژنتيكى، با زيانهاى جدى براى سلامت بشر همراه است. در واقع، اينگونه محصولات جديد در برگيرنده ژنهايى از موجوداتى هستند كه به هيچوجه در طول تاريخ به عنوان منبع غذايى مورد استفاده بشر قرار نمىگرفتند، از آنجا كه هم اينك، 2 درصد بزرگسالان و 8 درصد كودكان در برابر غذاهاى مرسوم، معمول و متعارف، از خود حساسيت نشان مىدهند، بايستى همه غذاهاى دستكارى شده ژنتيكى،به درستى برچسب گذارى شوند تا بدين شكل، مصرف كنندگان از هر گونه مخاطره نسبت به سلامت خود اجتناب ورزند.(32)اين پيشبينىها و توصيهها براى شهروندان غربى است و درباره مردم جهان سوم،هيچگونه پيشبينى براى نجات آنان از خطرات مورد اشاره وجود ندارد،و چه بسا جهان سومىها به عنوان موش آزمايشگاهى براى تست نتايج و پياندهاى مصرف محصولات ژنيتكى مورد استفاده قرار مىگيرند.
پديده نازپروردگى:در فضاى تمدنى و فرهنگى غرب،برخى از كودكان، رفته رفته به انسانهاى نازپرورده و از خود راضى، تبديل مىشوند،و اين پديده از طريق فيلمها و ديگر محصولات فرهنگى از مغرب زمين به مشرق سرايت كرده و با سرعت در حال گسترش است.علت اين نازپروردگى چيست؟ خطرات آنان كدام است؟ و سرانجام،اين پديده، چه راه حلهايى دارد؟پاسخ به اين سه سئوال را پى مىگيريم:
اين روزها و بيشتر در غرب، ديدن صحنههاى از قبيل بستن بند كفش پسر و يا دختر ده، دوازده ساله، توسط مادر يا پدر چهل، پنجاه ساله،پديده نادرى نيست. در حقيقت، والدين به گونهاى عمل مىكنند كه گويا، كنيز و غلام فرزندان خود هستند. يعنى: برخى از والدين، هيچ كارى ندارند، جز اين كه تمام حواس خود را متوجه فرزندان عزيزشان بكنند، آنها هيچ خواسته مشخصى از كودكان خود ندارند، و صرفاً، به تمجيد از آنها، مىپردازند، و آنها را انسانهاى منحصر بهفرد تلقى مىكنند. آنچه والدين را به اين كار ترغيب مىكند، شيرينى ذاتى بچههاست، اما خيلى زود، والدين به اين امر پى مىبرند كه بچههاىشان، به انسانهايى بىدست و پا تبديل شدهاند. به يك مثال واقعى در اين باره توجه كنيد: ماتياس كوچولو در يك چشم به هم زدن، پاى مادرش را با تمام قدرت گاز گرفت، اما آنچه موجب تعجب هر بيننده واقعبينى را فراهم مىكرد، گاز گرفتن ماتياس نبود، بلكه واكنش مادر او بود. چون مادر ماتياس، به جاى عصبانى شدن، بهگونهاى، به پسرش مىنگريست كه گويى با چشمانش او را تحسين مىكند.
بديهى است كه نازپروردگى كودكان و نوجوانان، دلايل زيادى دارد.(33)از جمله:1- هر چند برخى از والدين در زمينه تعليم و تربيت كودكان خود فعالاند،ولى،تمدن صنعتى و ماشينى غربى،چنان آنان را گرفتار نان و درآمد ساخته،كه فرصت نمىيابند يا علاقهاى ندارند كه اطلاعات لازم را در اين زمينه،از منابع گوناگون جمعآورى كرده، و با ديگران، به تبادل اطلاعات و تجربيات بپردازند.2- اكنون ديگر كودكان، كالاهاى طلايى به شمار مىآيند، در حالى كه در گذشته، خانوادهها، معمولاً فرزندان متعددى داشتند، به طورى كه حتى در برخى از موارد، كودكان در مقابل والدين متعهد مىشدند، ولى امروز، فرهنگ غربى توصيه مىكند كه خانوادهها يك بچه بيشتر نداشته باشند، در چنين شرايطى، همه چيز، حول محور كوچولوى عزيز دور مىزند. 3- يكى ديگر از تمايلاتى كه اين روزها در خانوادههاى متمول غربى و به تأثير از آن ،در قشرهاى بالاى اجتماعى جوامع شرقى،رو به فزونى دارد، صاحب فرزند شدن در سن بالاست. در اين شرايط، كودكان بيشتر مورد توجه قرار مىگيرند، زيرا در اين ميان، تمام روياهاى پدر و مادر، تنها همين كودكان خواهند بود. 4- در خانوادههايى كه پدر و مادر، روابط پر تشنجى دارند، به زحمت مىتوان با پديده نازپروردگى كودكان مقابله كرد. به علاوه،چنانچه پدر و مادرى از هم جدا شده باشند، براى فراموش كردن گذشته پر رنج خود، توجه بيشترى به كودكان مبذول مىدارند. 5- دو عامل مصرفگرايى و تروريسم بازار، بيش از هر چيز ديگرى، والدين و كودكان را تحت فشار قرار داده، بنابراين، كودكان و نوجوانان مىبينند،اگر تلفن همراه نداشته باشند، يا لباسهاىشان، برازنده نباشد، ممكن است از سوى همسالان خود طرد شوند، لذا به والدين خود براى تهيه اين امكانات فشار مىآورند.
به دلايل فوق، روز به روز بر ميل و گرايش كودكان و نوجوانان آلمانى به مصرف هر چه بيشتر، افزوده مىشود، به طورى كه در سال 1379/2000، پول توجيبى بچههاى 6 تا 14 ساله آلمانى، بالغ بر 5/2 ميليارد مارك، در حالى كه اين رقم در سال 1376/1997، تنها 3/9 ميليارد مارك بود. از اين رو، از حدود 3/7 ميليون نوجوان 14 تا 17 ساله آلمانى، 62 درصد داراى يك دستگاه تلويزيون شخصى، بيش از نيمى از آنها، يك دستگاه هاىفاى، و بيش از يك سوم آنها، ضبط و پخش ويدئويى دارند، و نيز، يك پنجم از نوجوانان 10 تا 13 ساله، داراى رايانه شخصىاند،(34) و اگر در نوجوانان و جوانان شرقى هم ميل به موبايل،رايانه شخصى رو به افزايش است،بىشك يك عامل آن،تأثيرپذيرى از وضع مشابه در غرب است
پديده نازپروردگى آثار منفى بسيارى به دنبال مىآورد، از جمله: الف- كودكانى و نوجوانانى كه از تمام مواهب زندگى بر خوردار بودهاند، از نظر روانى، شخصيت تكامل يافتهاى ندارند و قادر به غلبه بر مشكلات، در آينده نخواهد بود، در اين شرايط، كودكان و نوجوانان، به دنبال داشتن امكانات خاص براى حفظ ظاهر خود و سرپوشى بر ناتوانى خود در جامعه هستند، زيرا، آنها به درستى در يافتهاند، جامعه امروزى، جامعهاى نيست كه در آن مهارتها و لياقتهاى افراد در درجه اول اهميت باشد، بلكه آنچه بسيار مهم است، ظاهر افراد است. ب- امروز، بسيارى از كودكان و نوجوانان نازپرورده مايلند كه در آينده، صاحب آژانس مد يا مجرى تلويزيون باشند. همچنين، بسيارى از دختران جوان، دوست دارند، روزى به عنوان مدل در صحنه تلويزيون حاضر شوند. اين مشاغل، چندان نيازمند توانايى ذهنى و كار فكرى نيست، در عوض، از طريق پرداختن به اين مشاغل، مىتوان پول قابل توجهى به دست آورد. اين رويه، دنباله نازپروردگى است. زيرا، اگر مىتوان از طريق شركت در يك برنامه تلويزيونى در كوتاهترين زمان ممكن به محبوبيت رسيد، پس چرا بايد خود را به زحمت انداخت. ج- كودكان و نوجوانان نازپرورده، حتى در سنين بالاتر، همواره ناراضى هستند. اگر آنها با مشكلاتى مواجه شوند كه روند دسترسى آنان به امكانات نازپروردگى را كند يا غير ممكن كند، بر ميزان نارضايتى آنان مىافزايد. در اين راستا، آنها از روبرو شدن با مشكلات هراس دارند، و زمانى كه با مشكلات مواجه مىشوند، خود را به كمك والدين، بسيار نيازمند مىبينند. آنان در دوره نازپروردگى با جهان واقعى مواجه نشده، و هم اينك از مواجهه شدن با آن هراسان اند. د- حمايت بيش از حد كودكان و نوجوانان، در نهايت ممكن است، موجب گوشهگيرى آن ها شده يا اعتماد به نفس را از آنها سلب كند. به علاوه، در وضعيت ترسيم شده، عصبانيت و پرخاشگرى، از جمله واكنشهاى احتمالى كودكان و نوجوانان به شمار مىرود. بىسبب نيست كه رفته رفته بر شمار بزهكاران جوان و نوجوان هم در غرب و هم در شرق افزوده مىشود.(35)
قاچاق زنان و كودكان:يكى از معضلات جدى دنياى مدرن، قاچاق و تجارت زنان و كودكان براى مقاصد جنسى است.مسير اين تجارت شيطانى،از شرق به غرب است.اين نكته نشان مىدهد كه غرب فرهنگ سكس را پديد آورد تا از آن براى لذايذ پست انسانى خود سود برد ،در اين ميان،فساد دولتمردان، و به تبع آن، سكوت آنها، و نيز، سكوت جامعه در قبال اين پديده زشت، دست تبهكاران را براى اين تجارت كثيف، ولى مدرن باز گذاشته است. خطر اندك و سود سرشار تجارت سكس، موجب شده كه اين تجارت، سخت مورد توجه باندهاى تبهكار قرار گيرد، و از اين رو، به سرعت در حال جايگزين شدن با قاچاق اسلحه و مواد مخدر است. آمار نشان مىدهد كه هر ساله، 4 ميليون زن و كودك، مورد تجارت سكس واقع مىشوند كه از اين راه، 54 ميليارد دلار، عايد صاحبان اين تجارت مىشود. جغرافياى تجارت سكس، بيشتر اين حوزهها را در بر مىگيرد.
سالانه 500 هزار زن به كشورهاى اروپاى غربى قاچاق مىشوند كه بالغ بر 60 درصد آنها، توسط باندهاى روسى و اكراينى صورت مىگيرد. 60 درصد زنان روسپى لندن، از ديگر كشورها، و اغلب از اكراين به انگليس قاچاق شدهاند. در آمستردام،80 درصد روسپىها را زنان و دختران خارجى تشكيل مىدهند كه تنها 10 درصد آنان، داراى مدارك قانونى اقامتاند،بقيه به صورت قاچاق به اين شهر وارد، و به روسپىگرى مشغولند.هماينك، 30 هزار دختر و زن تايلندى به روسپىگرى در ژاپن اشتغال دارند كه تنها 8 هزار نفر آن، داراى مدارك قانونى اقامت هستند.همه روسپىها، تا زمانى كه توان فعاليت در اين تجارت را داشته باشند، در اين كشور باقى، و در غير اين صورت، به كشورشان باز گردانده مىشوند، تا به علت ابتلاى به ايدز، مراحل پايانى حياتشان را در كشور خود سپرى نمايند. روسپيان ژاپنى حتى از بازگرداندن درآمد به كشورشان عاجز مىمانند، زيرا، اين درآمد، در بازار جواهرات ژاپن يا در قمارخانهها خرج مىشود.(36)
چرا اين حجم وسيع از قاچاق براى مقاصد جنسى وجود دارد؟يكى از پاسخ هايى كه به اين سوال داده مىشود،آن است كه مثلا در فرهنگ آمريكا، نياز مردانى كه خواستار ارضاى جنسى خود هستند، يك نياز طبيعى به شمار مىرود،از اين رو، در نواداى آمريكا، روسپىگرى يك فعاليت قانونى است،اما فعاليت قانونى روسپىگرى در نوادا، از حجم تجاوزات جنسى به عنف، 4 برابر ديگر نقاط آمريكاست كه در آن، روسپىگرى، عملى غيرقانونى شناخته شده است.آثار تجارت سكس به موارد فوق محدود نمىشود بلكه نتايج ديگرى هم دارد،از جمله:
86 – 1 درصد روسپيان آمريكايى و 53 درصد روسپيان سراسر جهان، توسط واسطهها، قاچاقچيان و دلالان سكس، مورد خشونت فيزيكى قرار مىگيرند. 2 – بيمارىهاى روحى و روانى روسپيان، ناشى از دورى از كشور و بدرفتارى دلالان جنسى در آمريكا، 88 درصد و در ديگر نقاط جهان، 47 درصد گزارش شده است. 3 – در آمريكا، 90 درصد و در ديگر كشورها، 40 درصد روسپيان، جداى از عرضه به مشتريان سكس، توسط خود دلالان و قاچاقچيان سكس، مورد تجاوز جنسى قرار مىگيرند.(37)
كودكان تلويزيونى:از ديگر آثار زيان بار تمدن غربى،پديدآورى كودكانى است كه بيشترين وقت مفيد زندگى خود را پاى تلويزيون مىگذارند،از اين رو،دغدغه اصلى جان تيلور گاتو gohn Taylor Gatooبرنده پنج دوره جايزه بهترين معلم سال نيويورك، و از جمله گردانندگان مؤسسه و شركت آمريكايى دنياى بدون تلويزيون است. دغدغه اصلى گاتو، دانشآموزانىاند كه بيش از حد تلويزيون مىبينند،او براى نجات اين دانشآموزان، روشهاى مختلفى را تجربه كرده كه اغلب آنها توأم با موفقيت بوده است. وى در مقاله كوتاه خود تحت عنوان :مبادله زندگى حقيقى با زندگى مجازى، يكى از اين روشها را كه با الهام از يك شيوه مذهبى ابداع كرده است را، توضيح مىدهد كه اينك، خلاصهاى از آن را مىخوانيد:
كودكانى كه به تلويزيون معتادند، اغلب، مسئوليتپذير نيستند، دائماً بايد به آنها تذكر داد، و از آنها مراقبت نمود. اين كودكان نسبت به يكديگر، بدخواه و مغرض هستند، و اكثر اوقات، در دلتنگى و بى حوصلگى غرقاند. آنها، فاقد هرگونه هدف پايدار و ثابتاند، به گونهاى كه به نظر مىرسد، آنها براى ساختن داستان واقعى زندگى خود، داستان تخيلى زندگى انسانهاى تلويزيونى را مصرف مىكنند. كودكان تلويزيونى، علائمى از كمبودى شديد را نسبت به يك انسان معمولى، در خود دارند، گويى كه آنها به طور مصنوعى، دستكارى شدهاند. تلويزيون، توجه كودكان رابه برداشتهايى كوتاه و سريع، كاهش مىدهد. اين امر، هيجان ايجاد مىكند كه در جهان واقعيتها قابل ارضا نيست. در واقع، مشكل اصلى، گرايش شديد به تلويزيون، كاهش خطرناك تجارب واقعى زندگى و جايگزينى آن، با تجارب بدلى است.(38)
درمان اين حالت، درگير كردن كودكان با جهان واقعى و واقعيتهاى زندگى است كه اغلب جامعه غربى از آن غافل است.اگر اين كار صورت بگيرد،آنها به طور داوطلبانه، زندگى از قبل دستهبندى شده و آماده تلويزيونى را كه نيازمند جديت و كاوش عقلى نيست، را رها مىكنند. به اين وسيله، كودكان به زندگى جذابتر از زندگى خيالى تلويزيونى دست مىيابند. در واقع، غوطهور كردن كودكان در درياى عميق زندگى واقعى و نگهداشتن آنها در اين وضعيت، تا زمانى كه بفهمند چه ميزان از قدرت و توانايى آنها، پيش از اين به هدر مىرفت، موجب كاهش شديد وابستگى آنها به خانه عروسكهاى برقى يا همان تلويزيون خواهد بود.
گاتو با الهام گرفتن از يك مسير زيارتى در شمال اسپانيا، به اين فكر افتاد كه با همكارى والدين دانشآموزان سيزده سالهاى كه وقت زيادى صرف تماشاى تلويزيون مىكردند را جدا كرده و به يك راهپيمايى درون شهرى در نيويورك ببرد. از اين رو، كودكان مسافتى در حدود 28 مايل را پياده رفتند، و از نزديك و بدون واسطه با زندگى واقعى مردم در كوى و برزن آشنا شدند. حاصل اين گردش علمى آن بود كه:
1- آنچه را ديده بودند براى معلمشان بازگو كردند؛
2- برخى از بچهها، جريان گفت و گوى خود با مردم را مطرح نمودند؛
3- برخى ديگر، نقشهاى از پارك مركزى شهر كشيدند؛
4- بعضى از كودكان، نظرشان را درباره اصلاح شهر توضيح دادند.
اين گردش علمى چند بار تكرار شد. در كنار گردشهاى علمى، گاتو به اين كودكان ياد داده بود كه چگونه اطلاعات عددى، روايى و داستانى را تحليل كنند، و نيز، به آنها آموخته بود كه چگونه اطلاعات به دست آمده را به چالش بكشند، به اين وسيله، دانشآموزان سيزده ساله يا كلاس هشتمى گاتو، قادر به اين پيش بينى شدند، كه آقاى ديفكين در انتخابات شهردارىهاى نيويورك پيروز مىشود، در حالى كه روزنامه نيويورك تايمز اعلام كرد كه ديفكين با 17 امتياز كمتر، بازنده خواهد شد. پيشبينى دانشآموزان گاتو به واقعيت پيوست، و آقاى ديفكين به پيروزى رسيد.
گاتو معتقد است سخنرانى در مورد مضرات تلويزيون، هيچ اثر عمدهاى در پى ندارد، امّا جذاب كردن زندگى واقعى نسبت به سايههاى كمرنگ جعبه جادويى، موفقيتى بزرگ به دنبال مىآورد. به اين وسيله، كودكان مىآموزند كه رشد كردن و بزرگشدن در عالم واقعى، متفاوت از آن چيزى است كه در تلويزيون تجربه كردهاند. بالغ بودن به معنى، با هدف، زندگى كردن، مسئوليتپذير بودن، شهروند بودن، قوى بودن، مبارزه كردن با ضعفها و تقويت دل، عقل و روان است كه هيچيك از اينها با تماشاچى بودن به دست نمىآيد.(39)
خطرات انسانى كامپيوتر:پستمن يك منتقد رايانهاى است كه عقيده دارد:اغلب متخصصان درباره مزاياى كه تكنولوژى به همراه آورده، سخن مىگويند،در حالى كه اين تكنولوژى جديد غربى، بيش از آن كه خلق كند، نابود مىكند.مثلاً 1-اختراع ماشين چون رايانه، ايده فردگرايى، علماندوزى و دولتمندى را گسترش داد،در عوض، به يكپارچگى اجتماعى، شعورمذهبى و وطنپرستانه لطمه زد. 2- گسترش كامپيوتر، باعث ازدياد توان بخش عظيمى از سازمانها براى نفوذ به خانههاى مردم شده است،لذا اين سئوال مطرح مىشود كه آيا تكنولوژى كامپيوتر، براى توده بشر مفيد بوده يا نه؟ پاسخ كوتاه به اين پرسش، نه خواهد بود، ولى به اين سئوال مىتوان پاسخ بلندترى داد،مثلا به اين صورت:
الف – امور خصوصى مردم، بيش از هر زمان ديگرى در دسترس سازمان هاست، و به وسيله كامپيوتر، مردم راحتتر رديابى و كنترل مىشوند.
ب- به خاطر تعليماتى كه بر اساس دادههاى كامپيوترى اتخاذ مىشود، وضعيت زندگى مردم، به طرز روز افزونى دچار پيچيدگى و آشفتگى شده است.
ج – در مدارس به جاى آموزش مطالب سودمند و قابل استفاده،به دانشآموزان مىآموزند كه بر اساس سيستمهاى كامپيوترى عمل مىكنند.
د- با كامپيوتر مىتوان رأى داد، خريد كرد وغيره،اين به مفهوم آن است كه زندگى اجتماعى براى كاربران كامپيوتر، غيرضرورى شده است.
ه- انسان در باب گزينش و انتخاب انبوه اطلاعاتى كه كامپيوتر در اختيار مىگذارد، سر در گم و بهت زده است.(40)
و- انبوه اطلاعاتى كه كامپيوتر در اختيار كاربران قرار مىدهد، اغلب كمكى به حل معضلات نكرده، به بيان ديگر، انبوه اطلاعات ناشى از كامپيوتر مشكلات بشر را كاهش نداده. براى فهم اين نكته كليدى، به پرسشهاى زير توجه كنيد:
1 – آيا عراق به خاطر كمبود اطلاعات، كويت را اشغال كرد؟
2 – آيا مرگ كودكان قحطىزده اتيوپى، به خاطر كمبود اطلاعات است؟
3 – آيا ولگردان خيابانى نيويورك، به دليل فقدان اطلاعات دست به خيانت مىزنند؟
4 – آيا طلاق يك زوج يا اختلال عصبى يك شخص، به دليل نبود اطلاعات اتفاق مىافتد؟ بنابراين مىتوان گفت كه كامپيوتر و اطلاعات موجود در آن، نتوانسته، به هيچكدام از اين دغدغههاى بنيادى زندگى بشر، پاسخ دهد. در حقيقت، آنچه بشر را رنجور مىسازد،و يا زمينه بيشترين دردها و مصيبتها را افراد فراهم مىكند، ارتباطى با چگونگى مرتب كردن اطلاعات به وسيله كامپيوتر ندارد. واقعاً كامپيوتر به ما نمىگويند:
-يك چهار چوب اخلاقى نظامبخش و سعادتآور كدام است؟
-چه سئوالاتى ارزش پرسيدن دارند؟
-غايت وجود بشر چيست؟
-چرا مردم با يكديگر مىجنگند؟
-چرا در زمانى كه مردم به وقار و متانت نياز دارند، آن را از دست مىدهند؟ به هر روى: كامپيوتر، بشر را از امور مفيدى چون امور معنوى، معرفت نفس و ايدههاى مفيد ديگر دور مىسازد. جاى تعجب است كه متخصصان خود را وقف كامپيوتر كردهاند، در حالى كه همه اينها، اتلاف گسترده، خطرناك استعداد و توان انسانى است، زيرا، اگر اين استعداد و انرژى متوجه فلسفه، الهيات، هنر، تعليم و تربيت شود، شايد بتوان فهميد كه چرا جنگ، گرسنگى، بى خانمانى، بيمارى و خطرات ديگر وجود دارد؟ و چگونه مىتوان آنها را بر طرف ساخت؟
پستمن در پايان مىگويد: سخن من همانى است كه هنرى ديويد تورو گفته است كه تمام اختراعات ما، جز توسعه ابزارهايى در خدمت اهداف غير مترقى، نيست! ما براى پرهيز از خطرات انسانى توسعه ابزارهاى تكنولوژيكى، بايد به سخن گوته عمل كنيم كه گفت: هر كس مىبايست، هر روز سعى كند، اندكى آواز بشنود، يك شعر زيبا بخواند، يك منظره دلنشين ببيند و و اندكى با كلمات معقول سخن بگويد! سقراط بر اينگونه زيستن تاكيد داشته است كه گفت: زندگى تجربه نشده، ارزش زيستن ندارد،اما در تجربه كردن زندگى، بايد به اين حرف يوگو توجه داشت كه ما با دشمن مواجه شدهايم، و آن دشمن، خود ما هستيم،سرانجام در اين روند، بايد بر اساس اين سخن ميكائيل پيامبر عمل كرد كه فرمود:آن چيزى كه خداوند از شما انتظار دارد، اين است كه منصفانه عمل كنيد.”(41)
نتیجه
غرب به بهانه فرار از ظلمت قرون وسطايى،مبانى جديدى(اومانيسم،ليبراليسم و سكولاريسم)را پايهريزى كرد،به اميد اين كه به ساحل نجات دست يابد،ولى تنها در برخى از زمينههاى مادى به پيشرفت هايى رسيد،در عوض،خود را از خدا دور كرد،اما سرمايهداران از اين وضع خشنودند و البته هميشه خشنود بودهاند.در واقع سرمايهدارى غرب كه بر پايه مبانى تفكر جديد پديد آمد و رشد كرد،توانست هر روز بيشتر از گذشته،انبار خود را پر از ثروت و پول نمايد،و در اين راه،انديشه بسيارى از انديشمندان را به خدمت گرفت،لذا به نظر مىرسد اين راه به انتها نرسيده ،بلكه امروزه با طرحى جديد به چپاول جهان نشسته است،و باز انديشمندانى را به خدمت گرفته، و همچون گذشته فقط به ثروت مىانديشد و برايش مهم نيست كه بر سر جهان چه مىآيد،همانطورى كه قبل از اين هم،برايش مهم نبوده است،طرح جديدى كه با كمك انديشمندان براى چپاول و غارت جهان به ويژه جهان سوم برگزيده،جهانىسازى است:
پىنويس
25) استفانهاى،”تخريب جنگلها،نمادى از فاجعه آفرينى بشر امروز،”ماهنامه سياحت غرب،شماره 5(آبان 1382)ص 81-85.به نقل از:WWW.equapulse.net
26) همان.
27) همان.
28) مؤسسه تحقيقاتى رين،”قربانيان خاموش،”ماهنامه سياحت غرب،شماره 5(آبان 1382)ص 37-39.به نقل از:WWW.rainn,org
29) همان.
30) همان .WWW.maharishi-india.org ilhk
31) ادوارد او.ويلسون،”تنوع بيولوژيك،”ماهنامه سياحتغرب،شماره25(مرداد 1384 )ص116-124.به نقل از:WWW.Wildglob.com
32) همان.WWW.organiccanummers.org
33) جان تيلور گاتو،”مبادله زندگى حقيقى با زندگى مجازى،”ماهنامه سياحت غرب،شماره7(دى 1382)ص 24-29. به نقل از: Enterprise/Volume:10.Issue:2/March 1999.Page:45The American
34) همان.
35) همان.
36) نوئل هورنور،”غرب و گرداب فساد جنسى،”ماهنامه سياحت غرب،شماره7(دى 1382)ص 44-53.به نقل از:Thegood News Mars 2000.Page 81
37) همان.WWW.rapeis.org
38) تبليغات و كودكان،”ماهنامه سياحت غرب،شماره 5(آبان 1382)ص 40-42.به نقل از روزنامه اكونوميست(4 ژانويه 2001)ص 16.
39) سياحت غرب ،شماره8(بهمن 1382)ص 25.
40) آريانا اينجانگچا،”كامپيوترتان مواظب شماست،”ماهنامه سياحت غرب،شماره7(دى 1382)ص 38-43.به نقل از:روزنامه واشنگتن پست(15 اوت 2000)ص 14.
41) نيل پستمن،”منجى تكنولوژيكال،”ماهنامه سياحت غرب،شماره 7(دى 1382)ص 3 -15به نقل از:WWW.mat.upm.es