سال های 1339 تا 1341 از آن جهت پر اهمیت است که وابستگی رژیم به آمریکا را آشکار می سازد و آمریکا را به صورت قاطع جایگزین انگلیس در ایران نمود. تأثیر خرج های هنگفت نظامی به همراه برداشت بد محصول در سال های 1338 تا 1339 رژیم را به دریافت کمک های مالی بیشتر از آمریکا و دست زدن به اصلاحات ارضی کشاند که در هر دو صورت،ایران بیش از گذشته در دامن آمریکا می خزید.
"دولت کندی هم در راستای این اعتقاد که اصلاحات لیبرالی سد حفاظتی در برابر انقلاب های کمونیستی است پرداخت کمک 85 ملیون دلاری را مشروط به این کرد که شاه لیبرال ها را وارد کابینه کند و برای اجرای اصلاحات ارضی گام های اساسی بردارد."[1]
رژیم بیش از همه از تشدید بی ثباتی سیاسی نگران بود.اعتصابات سال های 1334 تا 1336 شاه را از ظهور مجدد آن با توجه به شرایط بد اقتصادی،، بیمناک می کرد.از این رو،ایجاد فضای باز نسبی سیاسی می توانست دوای دفع خطرات احتمالی برای رژیم باشد.در این فضا،احزاب و دستجات سیاسی چون جبهه ملی و نامزدهای مستقل اجازه یافتند تا به همراه احزاب دولتی در انتخابات کنترل شده مجلس بیستم شرکت نمایند البته این کار مایه خشنودی آمریکا را نیز فراهم می آورد. احزاب دولتی و غیردولتی در یک کشمکش سیاسی پیچیده عرصه انتخابات را چنان غیردموکراتیک کردند که شاه با اتهامات و شکایات فراوان مواجه شد تا حدی که شاه ناچار شد انتخابات را باطل کند و اقبال را مسئول این وضع بشناسد و لذا اقبال را برکنار و شریف امامی را بر جای آن بنشاند اما شریف امامی با توجه به کهنه کاری در سیاست و البته وابستگی به فراماسونری در مهار اوضاع توفیقی نیافت به گونه ای که درگیری های خشونت باری در دوره نه ماهه نخست وزیری وی بین فرهنگیان معترض به کاهش حقوق و شهربانی اتفاق افتاد و نیز نتوانست حمایت و کمک آمریکا را جلب و جذب نماید.[2]
شاه با برکنار کردن شریف امامی،نخست وزیری را با بی میلی به دکتر علی امینی سپرد. امینی نخست وزیر دلخواه شاه نبود و شاه مجبور شد به خواست آمریکا در باره سپردن نخست وزیری به امینی تن دهد.امینی به چند دلیل مورد علاقه آمریکا بود.وی هنگامی که در اوایل دهه 1330 سفیر ایران در واشینگتن بود و نیز زمانی که در مقام رئیس هیأت گفتگو کننده ایران با شرکت های نفتی قرار داشتد.(در سال 1333) اعتماد آمریکا را به دست آورده بود.به علاوه،امینی به دلیل برخورداری از وزرات دارایی دولت مصدق و حفظ ارتباط با رهبران جبهه ملی،به عنوان یک چهره ملی شناخته می شد و این موضوع،برای آمریکا که در صدد بالا کشیدن چهره های ملی وابسته بود اهمیت فراوانی داشت.نکته مهم تری نیز در انتخاب امینی از سوی آمریکا مؤثر بود و آن که امینی در مقام یک اشراف زاده از توانایی و قدرت لازم برای تصمیم گیری مخالف نظر شاه برخوردار بود و هم چنین از مدافعین اجرای اصلاحات ارضی و دیگر اصلاحات سیاسی –اقتصادی مورد نظر آمریکا و از مخالفان گسترش کمونیسم در ایران به شمار می رفت.[3]
تصمیمات دکتر علی امینی در دوره نخست وزیری بحث انگیز و دو پهلو بود.برخی از تصمیمات وی به نفع ملت تفسیر می شد اما برخی دیگر، آشکارا در جهت تأمین منافع دربار و به ویژه آمریکا بود از جمله:مجلس بیستم را به این جهت منحل کرد که بسیاری از نمایندگان آن از نمایندگان زمین دار محافظه کار شمرده می شدند.سپهبد تیمور بختیار که از عوامل اصلی کودتای 28 مرداد 1332 بود و از سال 1336 در رأس سازمان مخوف و شکنجه گر ساواک قرار داشت را برکنار و به لبنان تبعید نمود.با جبهه ملی، شاه وارد مذاکره شد و سه پست وزارت را به اعضای آنان واگذار کرد.نورالدین الموتی از رهبران توده ای جدا شده در سال 1326 را به منظور مبارزه با فساد دربار و کشور به وزارت دادگستری منصوب کرد.محمد درخشش به عنوان سخنگوی معلمان معترض،که از حمایت حزب توده و جبهه ملی برخوردار بود را در رأس وزارت فرهنگ قرار داد " و مهم تر از همه،حسن ارسنجانی،روزنامه نگار تندر رو،،همکار نزدیک قوام و پشتیبان اصلاحات ارضی از اوایل دهه 1320،به عنوان وزیر کشاورزی انتخاب شد."[4] اما هیچ نشانی از علاقه امینی به گروه های اسلامی وجود ندارد در حالی که گروه های اسلامی در اواخر دهه 1330 و اوایل دهه 1340 به دلیل ناامیدی مردم از توانایی گروه های غیر اسلامی در انجام اصلاحات عمیق اجتماعی،مورد توجه بیشتر مردم بودند.[5]
ارسنجانی اصلاحات ارضی را بدون تصویب مجلس و بدون تأیید شاه به اجرا گذاشت.این قانون،سه ماده داشت. اول:همه زمین های زمین داران بیش از یک ده شش دانگ در اختیار دولت قرار می گیرد..دوم:بهای این زمین ها بر اساس ارزیابی های مالیاتی و طی ده سال پرداخت می گردد.سوم:زمین ها در اختیار کشاورزان شاغل بر روی همان زمین ها واگذار می شود.شتاب ارسنجانی در اجرای اصلاحات ارضی و نجوه اجرای آن بی تردید از عوامل سقوط دولت چهارماهه امینی بود.سقوط دولت دلایل دیگری هم داشت از جمله:احتمال تشدید نارضایتی مردم در پی اجرای برنامه اصلاحی دولت و نگرانی شاه از گرایش امینی به مخالفان ملی گرای شاه و احتمال تأثیرپذیری از خواسته های آنان در انحلال ساواک و برگزاری انتخابات آزاد اما برکناری امینی دلیل واقعی تری داشت و آن که:نارضایتی از نخست وزیری امینی شاه را به آمریکا نزدیک ساخت و شاه که از ابتدا با اجرای اصلاحات ارضی مخالف بود، خطر امینی را مهم تر از آن یافت و لذا با تن دادن به خواست آمریکا در اجرای اصلاحات،رضایت آن کشور را برای عزل امینی به دست آورد.از این پس،شاه رهبری اجرای اصلاحات مورد نظر آمریکا را برعهده گرفت.[6]
واقعیت تلخ دوره 1339 تا 1341 ادامه توسعه نیافتگی کشور است.در فاصله سال های 1334 تا 1341 درآمدهای نفتی ایران رقم 2129 میلیون دلار را نشان می دهد که این رقم با احتساب کمک های بلاعوض و نیز با محاسبه سرمایه گذاری خارجی به مرز 3876 میلیون رسید که بیش پنج برابر دریافت های ارزی ایران طی 20 سال قبل از 1334 از ناحیه نفت بود.این درآمد به تنهایی و البته در پرتو مدیریت صحیح می توانست ایران را تبدیل به بهشت نماید اما چنین اتفاقی نیفتاد.به بیان دیگر،در طول سال های 1334 تا 1346 میانگین درآمد ارزی ایران بالغ بر 17 درصد درآمد ملی بود که از نظر اقتصاددانان می توانست به منزله رسیدن به بهشت دنیوی باشد،زیرا:
"به گفته آنان[اقتصاددانان]مانع اصلی پیشرفت سریع اقتصادی، کمبود سرمایه داخلی و ارز خارجی است؛آن ها معتقدند که پس انداز و درآمد ارزی در حدود 12 درصد درآمد ملی باید برای رشد و توسعه اقتصادی بی وقفه کفایت کند؛آن ها می آموزند و موعظه می کنند که مشکل کشورهای توسعه نیافته فقر بسیار آن هاست به حدی که قادر به انباشت داخلی و فروش خارجی بخش معتدلی از تولید ملی خود نیستند و این از رشد و پیشرفت مستمر آن ها جلوگیری می کند."[7]
نباید نقش مؤثر عوامل سیاسی و اقتصادی در برپایی نهضت امام، موجب غفلت از تأثیر عناصر فرهنگی در فراهم آمدن آن نهضت طی سال های پس از 1341 گردد.محمدرضا شاه چون رضاشاه فرهنگ مذهبی مردم را تحقیر می کرد و آداب و بدعت های جدید مخالف عقاید اسلامی چون بی حجابی،ارتباط دختر و پسر را به اجرا در می آورد.علمای مذهبی را مورد بی مهری قرار می داد. خارجیان را برخلاف آموزه های بر مردم مسلط می کرد.سنت های غلط پادشاهان گذشته را زنده می ساخت.به مقابله با حضور دین در عرصه اجتماع دست می زد.ایرانیان غیرمسلمان را در پست های سیاسی و … می گمارد.بهاییان و فراماسونرها را در مشاغل حساس به کار می گرفت. هم چنین،با رژیم صهیونیستی ارتباط سیاسی برقرار نمود.تعدادی از یهودیان را بر صنایع کشور حاکم کرد.به راه اندازی و حمایت از مراکز فحشا خانه ها،قمار خانه ها، مشروب فروشی ها و …دست زد.[8]به تولید و توزیع فیلم های مبتذل و ترویج بی بند و باری اخلاقی پرداخت و هزاران کار ضد دینی دیگر در حالی که مردم مسلمان نمی توانستند به پذیرش آن ها دست بزنند.[9]
شعر سیاسی همه سال های پررنج محمدرضاشاهی و نیز سال های پر مشقت 1339 تا 1341 را به خوبی تصویر سازی کرده است.در واقع،به موازات رشد بصیرت مردم، مؤثرترين نحوه شعر سياسى تحت عنوان شعر مذهبى شكل گرفت كه بر عناصرى چون مبارزه با استبداد، تجليل از شهادت و جهاد، ضديت با انقلاب سفيد، انتقاد از وضع موجود و…استوار بود. به نمونه هايى از اين شعرها در پاورقی نگاه كنيد:[10]
اين شعرى است كه حميد سبزوارى در اعتراض به برنامههاى فرهنگى شاه سروده است.
همچنين، اشعار بسيارى در قالبهاى مختلف شعرى، در آرزوی رهبری است که دستان پرمهرش آنان را از منجلاب رهایی بخشد.به نمونه آن در پاورقی بنگرید:[11]
در اعتراض به وضع موجود و وضعيت ناگوار فقيران و مستمندان، شاعر نصيحت مىكند كه بايد عدالت را سر لوحه برنامههاى خود قرار دهيم. چون درمان تمام دردهاى اجتماعى است.به نمونه این دسته از شعرها از زبان ابراهيم صهبا نگاه کنید:[12]
[1]– آبراهامیان،همان، ص518.
[2]– همان،ص519.
[3]– همان، ص520.
[4]– آبراهامیان،همان، ص520.
[6]– آبراهامیان،همان، ص521.
[7]– کاتوزیان،ص251.
[8]– ملکوتیان،همان،ص101.
[9]– همان،ص102.
[10]– محمد شفيعىفر، درآمدى بر مبانى فكرى انقلاب اسلامى (قم: معاونت امور اساتيد، 1378) ص 80.
به شهوت كشانيد، ما را سراپا
به ذلت نشانيد، ما را سراسر
به ما چيرگى داد آن را كه دارد
صفات مؤنث، لباس مذكر
برى كرد مردان زمردى و غيرت
عرى كرد نسوان زناموس و گوهر
هنر آن چنان مبتذل شد به دوران
كه خواندند مر دلقكان راهنرور
بدين نكته وصف هنرپيشگان بس
هر آن كوبد آموزتر پر هنرتر
[11]– احمد درستى، شعر سياسى در دوره پهلوى دوم (تهران: مركز اسناد انقلاب اسلامى، 1381) ص 10.
آرى!
در روزگار مرگ اصالتها
بى تو دگر چه بگويم
از مطلع تمام سرودها
بى تو نشسته اگر فرياد!
[12]– همان، ص 10.
تا چند مستمند كشد بار زندگى
خرج غنى زچيست بر گداست
وجهى كه بر اداره كشور بود ضرور
ابواب جمع مفلس مفلوك و بينواست
بايد امان نداد به رندان چيره دست
زيرا خراب كشور از اين قوم بىحياست
اينكه كه باز فرصتى آمد به چند
بايد به هوش بود كه وقتى گرانبهاست
درمان درد كشور ايران عدالت است
زيرا عدالت است كه بر دردها دواست.
{jcomments on}