مجتمع آموزش عالی تاریخ سیره و تمدن اسلامی
جستجو
Close this search box.

فراوانی اطلاعات موجود درباره سیدجمال، آیت الله نائینی و امام خمینی، تحلیل چرایی رفتار سیاسی یا تبیین علت تفاوت دیدگاهی آنان را تسهیل می کند اما از سوی دیگر، فراوانی داده ها، دسترسی به اطلاعات مرتبط و مهم تر از آن،مطالعه آن ها را با پیچیدگی هایی همراه می سازد.

روش آن است که بخشی از این اطلاعات به صورت انتخاب تصادفی بررسی و نتایج آن به دیگر حوزه های رفتار سیاسی تعمیم یابد. به بیان دیگر،چاره ایی جز ارائه سرنخ ها و تعمیم آن به دیگر حوزه ها نیست. هدف این است که به مدد تئوری نقش، تفاوت نظری و دیدگاهی این سه عالم روحانی در مواجهه سنت و مدرنیسم درعرصه مفاهیم سیاسی،توضیح داده شود.

نکته دیگر آن که: تئوری نقش بیش از آن که به علم سیاست مربوط باشد به عرصه هنر تعلق دارد کاربست آن در حوزه سیاست، نیازمند تغییراتی در مؤلفه ها و عناصر سازنده آن است، کاری که در این مقال و مجال به منظور نیل به درک شفاف تر و عمیق تر، ضرورت یافته است:

سید،نائینی و امام، بازیگرانی اند که نقش عالمان دینی در برابر مدرنیسم را بازی کرده اند.آنان در ایفای این نقش، گرچه ازهمکاری هم فکران خود بهره برده اند اما در نقش بازیگر اصلی، واجد خصوصیاتی اند که بر دیگران( تماشاگران) تأثیر گذارده اند[1] و آن ها را به محوری جهت انتفاع دیگرانی به دور خویش، تبدیل کرده اند. این خصوصیات را باید در شخصیت فردی  و نیز، در گذشته زیست اجتماعی – سیاسی و …آنان جست.    

الف- شخصیت فردی:سید از شخصیتی ممتاز در زمانه خویش برخوردار بود شاید بتوان بخشی از این شخصیت را در یکی از نامه هایش دریافت:"من‌ آنچه‌ گفته‌ام‌ و مي‌گويم‌ و كرده‌ام‌ و مي‌كنم‌، همه‌ محض‌و صرف‌ از برای‌ خير امت‌ محمديه‌ بوده‌ است‌ و خواهد بود و به‌ هيچ‌وجه‌ انانيت‌مرا درو مدخلي‌ نبوده‌ است… من‌ صدراعظم‌ نمي‌خواهم‌ بشوم‌، من‌ وزيرنمي‌خواهم‌ بشوم‌، من‌ اركان‌ دولت‌ نمي‌خواهم‌ بشوم‌، من‌ وظيفه‌ نمي‌خواهم‌، من‌عيال‌ ندارم‌، من‌ ملك‌ ندارم‌ و نمي‌خواهم‌ كه‌ داشته‌ باشم‌… بسيار اشخاص ها به‌واسطه‌ من‌ به‌ رتبه‌ بيگي‌ و پاشائي‌ رسيده‌اند و بسيار اشخاص‌ به‌ توسط‌ من‌ به‌مواجب‌های‌ باهظه‌ رسيده‌اند و لكن‌ خود من‌ هميشه‌ به‌ يك‌ حالت‌ بوده‌ و خواهم‌بود جز نصيحت‌ و اصلاح‌ مقصد ديگري‌ ندارم."[2] و گفته است:"مرا در اين‌ جهان‌ چه‌ در غرب‌ باشم‌ و چه‌ در شرق ، مقصدی‌ نيست‌ جزآن كه‌ در اصلاح‌ دنيا و آخرت‌ مسلمانان‌ بكوشم‌ و آخر آرزويم‌ آن‌ است‌ كه‌ چون‌شهدای‌ صالحين‌ خونم‌ در اين‌ راه‌ ريخته‌ شود."[3]بی تردید چنانچه او این گونه نبود نمی توانست تبعیدها،زندان ها،بی مهری ها،سرشکستگی ها،شکست ها و …را تاب آورد. 

نائینی در مرحله ای از زندگی خود، با قلم و قدم برضد استبداد و استعمار برخاست اما برخلاف سیدجمال آن را تا به آخر ادامه نداد.به علاوه ،او در این مرحله ،استادی در عرصه فقه و اصول بود و هر صبح، فقه و هر عصر اصول تدریس می کرد. وی در تدریس سخت گیر و گاه به دلیل شنوایی اندک،از پرسش طلاب خویش خشمگین می شد اما در تدریس،توانا بود.در مرحله بعد، به عنوان یکی از رهبران قیام ملی عراق علیه انگلیس ظاهر شد و برضد دولت دست نشانده آن به پا خاست،از این رو،با رفتار خشن انگلیس و دولت دست نشانده اش مواجه و از عراق تبعید گردید.شاید به دلیل تجربیات تلخی که از مبارزات مشروطه خواهی در ایران و ضد استعماری در عراق داشت،مرحله سومی از زندگی وی آغاز شد که در آن از فعالیت های سیاسی خبری نیست و دیگر گامی علیه صاحبان قدرت برنداشت و شاید به این نتیجه رسید که همراهی با قدرت سودمندتر از مبارزه با آن است و ظاهرا در این اندیشه بود که پیوندهای دوستانه با مقام های سیاسی می تواند موقعیت مذهبی وی را تقویت و در آن صورت،بهتر می تواند اهداف خود را به پیش ببرد.به هر روی در مرحله آخر زندگی نائینی، سندی در مبارزه با دو دولت ایران و عراق در دست نیست بلکه بی علاقگی اش به سیاست و دوستی با قدرت مندان دیده می شود البته او به دلیل اقامت در عراق، مورد لطف بیشتر دو پادشاه عراق یعنی ملک فیصل و ملک غازی  قرار گرفت.[4] عظمت بزرگان دین چون پیامبران،امامان و صالحان،به درستی قابل درک نیست اما با نگاه به صفاتی از امام خمینی(ره) چون: ايمان،عقل،حکمت،صبر،حلم، متانت، صدق، صفا، زهد،بي اعتنايي به زخارف دنيا، تقوا و ورع و خداترسي و عبوديت مخلصانه براي خدا می توان به درک آسان تر از آن دست یافت.از این رو،شخصيت امام با هيچ کدام از رهبران دنيا قابل مقايسه نيست. او را فقط با پيامبران و اوليا و معصومان(ع) مي توان مقايسه کرد. او شاگرد و دنباله رو معصومین بود و به همين خاطر، نمي توان و نباید با رهبرهاي سياسي دنيا مقايسه اش کرد.
امام انساني بسيار عاقل، دورانديش، حکيم، آدم شناس، تيزبين، حليم، متين و آينده نگر بود که هرکدام از اين صفات، کافي است که شخصي را در مرتبه ای والا جای دهد و احترام همگان را جلب کند. امام، خصلت های گوناگونی داشت: بسيار خردمند،، عاقل، متواضع، هوشيار، زيرک،بيدار، قاطع، رئوف، خويشتن دار و متقي بود و لذا نمي شد حقيقتي را در چشم او واژگونه جلوه داد. داراي اراده ای پولادين بود و هيچ مانعي نمي توانست او را از حرکت باز دارد. انساني بسيار دل رحم و رقيق بود، چه در هنگام مناجات با خدا که از خود بي خود مي شد و چه در هنگام برخورد با نقطه هايي از زندگي انسان ها که به طور طبيعي دل ها را به عطوفت و رأفت وادار مي کرد. انگيزه های نفسانی، جاذبه های مادی، هوي ها و هوس ها، نمي توانست به قله رفيع وجود باتقواي او دست اندازي کند. او امير هوي ها و خواهش هاي خود بود و خواهش ها بر او حکومت نمي کردند. صبور و بردبار بود و سخت ترين حوادث در اقيانوس عظيم وجود او، تلاطم ايجاد نمي کرد. [5]

سیدجمال سنتی تر است از آن رو که در زمانه سنتی تر می زیست و از این رو،شخصیتی سنتی یافت و البته هرچه به سوی امام می آییم،جامعه و آن دو،مدرن تر شده اند.این سخن را،چنین توضیح می دهیم:در دوره سید،هنوز آثار تمدن مغرب زمین به ایران نیامده و تأثیرخود را بر رفتار سیاسی ننهاده بود اما در دوره نائینی،غرب در عرصه نظر به پشتوانه عمل در سرزمین های مادری و استعماری،پیشی گرفت و سخن غیر در نهاد خود جریان یافت و در ضمیر آنان چنان نفوذ کرد که آن گونه که ادوارد سعید گفته است:جزیی از ذات آنان گردید در حالی که در دوره های پس از آن،عمل سیاسی بر نظر سیاسی برتری یافت و این تغییرات در شخصیت آیت الله نائینی و آیت الله خمینی ظهور یافت.      

ب- نسل و خانواده:اجداد سید از سنه 673 در اسدآباد، جنب‌ امام ‌زاده‌ احمد و درمحله‌ سيدان،‌سکنا داشته اند. جد اعلاي‌ او را در‌ سنه‌862 چون‌ دیگر اجدادش شهيد نموده‌اند و نیز، از سادات‌،بلندپايه و گذشته‌ از مراتب‌ علمي،‌ بعضي‌ به حسن‌ خط‌ ،معروف بوده‌اند.خواص‌ و عوام‌ اسدآباد را اعتقاد و اعتماد بر شرافت‌ و كرامت‌ خانواده‌ سید بوده‌ و هست‌ و از قديم‌الايام ‌خانواده‌ اش‌ مرجع‌ و ملجأ عموم‌ اهالي‌ ولايت بودند و در نزد حكام‌ وقت‌ و اعيان‌ و اشراف‌، نهايت‌ احترام‌ را داشتند.از صغير و كبير و غني‌ و فقير آن‌ خانواده‌ را محترم‌ مي‌دارند و بعضي‌ كرامات‌ و خوارق ‌عادات‌ را به‌ آن‌ سلسله‌ نسبت‌ مي‌دهند. والد ماجدش‌ به ‌زيور فنون‌ علم‌ و كمالات‌ صوري‌ و معنوي‌ آراسته‌ و با شيخ مرتضي انصاری‌،معاصر و معاشر بود. از اوصافش‌ همين‌ بس‌ كه‌ پسري‌ چون‌ سيدجمال‌الدين‌ را پدر، مربي‌ و معلم‌ است‌. از علو مرتبه‌ والده ماجدش سخن ها در افواه‌ است‌.بازیگری سید در صحنه سیاسی،بی ارتباط به این سابقه خاندانی،تفسیر درستی نمی یابد.به واقع،بخشی از بازیگری سید را باید در خاندانی روحانی،شیعی،علمی،سنتی و …ریشه یابی کرد.سید هم اگر گامی فراتر نهاد،از قالب فضای کلی نسلی خارج نشده و چه بسا هر یک از اجدادش چون او با پدیده مدرنیسم مواجهه می شدند،شاید مثل او عمل می کردند.[6]                                                   

نائینی در یک خانواده مشهور و محترم به دنیا آمد.پدرش حاجی میرزا عبدالرحیم و پدر بزرگش حاجی میرزا محمد سعید هر دو مقام شیخ الاسلامی داشتند.نائینی هفت سال یعنی از هفده تا بیست و چهار سالگی در نزد با نفوذترین مجتهد اصفهان(حاجی  شیخ محمد باقر اصفهانی)زیست.اصفهانی منتسب به خانواده ای روحانی و مجری حدود شرعی  و حتی عده ای از بابی ها را به جوخه اعدام سپرده بود." قدرت و نفوذ شخصی و خانوادگی او سبب شده بود که نسبت به دولت مرکزی و عوامل حکومت تا حدی احساس استقلال کند.شیخ محمدباقر به خاطر درگیریش در شورش سال 1878/1295 اصفهان سخت مورد حمله …[عده ای] قرار گرفته است.این شورش را شیخ محمدباقر بر ضد کسانی به راه انداخته بود که می خواستند بهای ارزاق را بالا برند ولی چون در پنهان با حاکم وقت اصفهان ظل السطان توافق هایی کرد،ناچار از پشتیبانی مردم که خود برانگیخته بود، سرباز زد و در نتیجه، ناراحتی هایی به بار آورد… فرزند شیخ محمدباقر معروف به آقا نجفی نیز از روحانیان با نفوذ،ثروتمند،پول دوست و مستبد بود.او به سبب نافرمانی از دولت و کشتار جمعی از مردم به اتهام بابی گری، دوبار به تهران برده شد."[7]شاید مجادله نائینی با استبداد دینی واکنشی به استبداد روحانیانی چون شیخ الاسلام ها و اصفهانی ها بود یا این که بگوییم این مجادله با اصل و نسب نمی توانست بنیادی باشد.                    

امام خمینی در خانواده‌ای به دنیا آمد که سابقه فعالیت‌های دینی و مذهبی در آن به قرن‌ها قبل برمی‌گشت. آن‌ها سید موسوی بودند، به این معنی که نسب‌شان به امام موسی کاظم،فاطمه زهرا و پیامبر اکرم  می رسید.خاندان خمینی ابتدا ساکن شهر نیشابور بودند، اما در اواسط قرن یازدهم هجری برای ترویج مذهب و نیز راهنمایی امور دینی جامعه‌ بزرگ شیعیان هند، راهی شمال این کشور و شهر لکنو واقع در ناحیه اوده شدند. در این منطقه، قوانین اسلام و شیعه‌ دوازده‌امامی که از زمان صفویان دین و مذهب رسمی ایران به حساب می‌آمد، برقرار بود. آن‌ها ساکن شهر کوچکی به نام کینتور شده و به رسیدگی امور دینی شیعیان آن ناحیه مشغول شدند. مشهورترین عضو این خاندان میرحامد حسین موسوی، نویسنده کتاب عبقات الانوار فی مناقب الائمة‌الاطهار بود.سید احمد موسوی هندیپدر بزرگ سید‌روح‌الله، در کینتور به دنیا آمد. او که از هم‌دوره‌های میرحامد حسین محسوب می‌شد، در اواسط قرن سیزدهم هجری، لکنو و کشور هند را ترک کرده و راهی نجف شد. سید احمد موسوی هندی به دعوت بزرگان خمین تصمیم به اقامت در خمین و به‌عهده گرفتن مسئولیت رسیدگی به امور دینی مردم آن منطقه گرفت.[8]                                                           

تأثیر نسلی و خانوادگی، تمام نیست اما بی تأثیری آن را نیز نمی توان در رفتار سیاسی فرزندان نفی کرد از این رو، نباید فراموش کرد که سید از دو ناحیه پدر و مادر،،منتسب به خانواده ای روحانی و جد در جد برخوردار از سیادت است و در نتیجه اگر می خواست نیز نمی توانست به غیر سنت زمانه به پیوندد اما پدران میرزا حسین چونان پدران سید و امام،مقام دولتی نداشتند.چشیدن طعم قدرت و رفاه برآمده از قدرت،ذائقه نائینی را تغییر داد.پدران امام در مناطقی از هند زیستند که از یک سو،مذهب در آن یک اصل جاریه بود و از دیگر سو،در مواجهه با آثار تمدن غرب قرار داشتند. 

ج- تحصیل و سواد:تا سن‌ ده‌سالگي‌، مكتبش‌ خانه‌ و آموزگار سید، پدرش بود.سپس،چهار سال در قطوین درس خواند، حتی در روزهای تعطيل هم‌ از حجره نمی رفت  و به مطالعه‌ می پرداخت و هرچه‌، پدر اصرار مي‌كرد كه‌ براي‌ رفع‌ خستگي‌و تفريح،‌ ساعتي‌ به‌ گردش‌ برود، قبول‌ نمي‌كرد و مي‌گفت خشت‌ و گل‌، چه‌ تماشائي‌ دارد.با بروز مرض،قزوین را ترک و به تهران آمد و در پای درس، عالم‌ و مجتهد معروف‌ تهران(سيدصادق‌ طباطبائي) شرکت کرد،اندکی بعد، به‌ اتفاق‌ پدرش‌ از خط‌ بروجرد به‌عتبات‌ عاليات‌ مسافرت‌ نمود‌ و در نجف‌ اشرف‌ در درس شيخ‌ مرتضي‌ انصاري وارد شد و‌ مدت‌ چهارسال‌ تمام‌ نيز از محضر آن‌ استاد نامي ‌و عالم‌ روحاني‌ استفاده‌ کرد‌ و از علوم‌ معقول‌ و منقول‌ و آنچه‌ متداول‌ زمان‌ بود،‌ بهره‌ كافي‌ و نصيب‌ وافي‌ حاصل‌ برد‌،تا حدی که از حيث‌ قابليت‌ استعداد و زكاوت مورد توجه‌ خاص‌ و محبت‌ شيخ‌ واقع‌ گرديد،لذا بعضي‌ از طلاب‌ نسبت‌ به‌ او حسد ورزیدند و درصدد اذيت‌ و آزار برآمدند. شيخ‌  وسائل‌ مسافرت‌ سيد را به ‌هند‌ فراهم‌ آورد و ‌ در اين‌ كشور،‌ مقداري‌ از علوم‌ جديد را  فرا گرفت.پس از آن دیگر، درسی نخواند و به تعلیم در کشورهای مختلفی که بدان سفر می کرد و یا بدان مکان تبعید می شد،اشتغال ورزید.

آیت الله میرزا محمد حسین نائینی در سال 1276 قمری در نائین به دنیا آمد و در سال 1355 قمری از دنیا رفت. آیت الله نائینی در 17 سالگی از نائین به اصفهان رفت و در حوزه علمیه اصفهان مشغول به تحصیل شد. در اصفهان از شیخ محمد اصفهانی، میرزا ابوالمعالی کلباسی، میرزا محمد حسن هزار جریبی و جهانگیرخان قشقائی کسب فیض کرد.در سال 1303 قمری به عراق رفت و در سامرا اقامت کرد. در مدت اقامت در سامرا در درس میرزای شیرازی حاضر شد و جزو شاگردان برجسته مرحوم شیرازی شد و از مشاوران او گردید. در سایه فشار دولت عثمانی شاگردان میرزای شیرازی از سامرا به شهرهای دیگر رفتند و آیت الله نائینی در سال 1314 قمری به نجف رفت و در درس آخوند ملا محمد کاظم خراسانی حاضر شد و از خواص او گردید. آیت الله نائینی شاگردان بزرگی را به جامعه تحویل داد. آیت الله سید محسن حکیم، آیت الله العظمی سید ابوالقاسم خویی و آیت الله العظمی سید جمال گلپایگانی و علمای دیگری در ردیف این ها همه از تربیت یافته های آیت الله نائینی هستند.[9]

تحصیل ابتدایی در اصفهان برخلاف تحصیل سیدجمال در نزد پدرش، گرایش به حوزه ای را دامن زد که هزار سال است به سیاست کاری ندارد و اگر وارد سیاست می گردد در او، نوعی سراسیمگی سیاسی مشهود است اما سیدجمال سیاست مداری است که در همه عرصه ها و در همه زمان ها حضور دارد.                                             

امام خمینی تحصیلات مقدماتی خود را در یک مکتب محلی و سپس در مدرسه‌ای در خمین گذراند سپس در سال ۱۲۹۹ خورشیدی، برای تکمیل تحصیلات خود، راهی اراک شد و در مدرسه سپهدار به تحصیل پرداخت. در آن سال‌ها، اراک به دلیل حضور آیت‌الله عبدالکریم حائری یزدی به مرکز مهمی برای یادگیری علوم دینی تبدیل شده بود. یک سال بعد، به دنبال مهاجرت آیت‌الله حائری به حوزه علمیه قم، امام نیز به قم آمد.او بعد از گذراندن دوره سطح، در درس خارج فقه و اصول عبدالکریم حائری یزدی شرکت نمود و پس از درگذشت حائری با آمدن آیت الله بروجردی به قم، در درس خارج او حضور پیدا کرد. در قم فلسفه را از میرزا علی اکبر حکیم یزدی و محمدرضا نجفی اصفهانی آموخت و نزد ابوالحسن رفیعی قزوینی علاوه بر فلسفه، ریاضیات و هیئت را نیز فراگرفت. در عرفان ابتدا از میرزا جواد ملکی تبریزی و سپس میرزا محمدعلی شاه‌آبادی بهره برد. [10]

سید،علوم جدید را آموخت اما تنها اندکی و شاید همین اندک،تنفر از غرب را بر جای عشق نهاد اما نائینی و امام همین اندک را نیز نیاموختند.به علاوه،بخشی از سواد سید،در سیر و سیاحت به کشورهای دیگر و از جمله دول غربی شکل گرفت ولی نائینی غیر نجف،درسی در خارج از مرزهای تمدنی خویش نیاموخت و امام، مدرس حوزه نجف بود و تنها اقامتی کوتاه در فرانسه داشت.نخستین آموختن ها در قزوین و آن دیگری در نجف و قم،تفاوت های اساسی را نشان نمی دهد مگر آن که به تفاوت زمانه اشاره کنیم.در تفاوت زمانه به تفاوت فضا مربوط است که این فضا در همه چیز و نیز،فضای علمی تأثیر می نهد.  

د- زیست اجتماعی:شرایط زیست اجتماعی سید متنوع و متغیر بود.او همه عمرش را در سرزمین های مختلف گذراند و این موضوع، به سید آموخت که باید از تمامی امکانات برای پیشبرد هدفش سود برد،از این رو،سيدبه شهادت آثار به جای مانده از وی، برای موفقيت در پيشبرد اهداف و نشر انديشه‌هایخود از هر وسيله مشروع و منطقي موجود استفاده نمود: بيان و قلم، خطابه و كتاب،تأسيس نهادهاي مردمي، بنيادهاي نيكوكاری، نشر مجله و روزنامه، نوشتن مقالات علمي وسياسي و نامه‌هاي سرگشاده و بيانيه‌ها و افشاگري هاي سياسي با امضاهاي متعدد از قبیل:السيد، الحسيني، الافغانی، الاستامبولی، الرومی، السعدآبادی، الطوسیو گاهي بارمز و استعاره مانند: كهف و قسط که با محاسبه حروف ابجدي همان نامسيد است و همچنين انجام مصاحبه‌های گوناگون با جرايد و مطبوعات بلاد اسلامي وكشورهاي غربي، و مكاتبه يا ملاقات و گفتگو با رجال سياسي و شخصيت‌ها و مراجع مذهبي،و حتي تاسيس سازمان هاي سياسي مانند:حزب الوطني در مصر و جمعيت العروه الوثقي درفرانسه كه نشريهالعروه الوثقي ارگان آن بود، از جمله اقداماتتاثيرگذار و آگاهي بخش و بيدار‌كننده سيد، در زمان اقامتش در هر كشوریبود.[11]                         

دوستی نائینی با سیدجمال از دوران تحصیل در اصفهان آغاز شد و تا سال های آخر عمر سید  ادامه داشت.این دوستی بیانگر آگاهی ژرف او از مسائل گوناگون دنیای اسلام در آن دوران است. بین نائینی و سید جمال،نامه هایی رد و بدل شده است.اگرچه از محتوای نامه ها، آگاهی دقیقی در دست نیست، ولی از نشانه ها و شواهد، به دست می آید محتوای نامه های رد وبدل شده بین آن دو، مربوط به وضعیت جهان اسلام و دربار فاسد و مستبد حاکمان قاجار و چاره جویی های لازم در این باره بود، زیرا سکنی گزیدن سیدجمال در حجره نائینی در سامراء و درخواست از وی برای گرفتن وقت و ترتیب دادن دیدار با میرزای شیرازی می تواند تا حدودی در پی بردن به محتوای نامه ها به ما کمک کند.بنابراین، در عصر مرجعیت میرزای شیرازی بزرگ و دوران مبارزات سید جمال الدین اسدآبادی که هنوز در ایران سخنی از مشروطیت درمیان نیامده بود، آقای نائینی با بینش و آگاهی دقیق، برای مبارزه با استبداد و فساد دربار و اصلاح ساختار حکومتی قاجار تلاش می ورزید.مواجهه سید با غرب بیش از نائینی بود و لذا واکنش بیشتری نسبت به آن در مقایسه با نائینی وجود دارد.[12]                         

امام خمینی خود از شرایط اجتماعی سخن می گوید:" من از بچگی در جنگ بودم… ما مورد هجوم زلقی‌ها بودیم، مورد[هجوم] رجبعلی‌ها بودیم و خودمان تفنگ داشتیم و من در عین حال که تقریباً شاید اوایل بلوغم بود، بچه بودم، دور این سنگرهایی که بسته بودند در محل ما و این ها می‌خواستند هجوم کنند و غارت کنند، آنجا می‌رفتیم، سنگرها را سرکشی می‌کردیم… ما در همان محلی که بودیم یعنی خمین که بودیم، سنگربندی می‌کردیم. من هم تفنگ داشتم. منتها من بچه بودم به اندازه بچگی‌ام. بچه شانزده هفده ساله، ما تفنگ دستمان بود و تعلیم و تعلم هم می‌کردیم… ما سنگر می‌گرفتیم و با این اشراری که بودند و حمله می‌کردند و می‌خواستند بگیرند و چه کنند [مقابله می‌کردیم]. هرج و مرج بود… یک دفعه هم یک محله خمین را گرفتند و مردم با آن ها معارضه کردند و تفنگ دست گرفتند. ما هم جزء آن ها بودیم."[13] خلاصه این که وجود ناامنی‌ها و بی‌قانونی‌ها در خمین موجب شده بود تا زندگی آن‌ها به سختی پیش برود. علاوه بر دشمنی‌های مداوم میان زمین‌داران منطقه، وجود قبایل بختیاری و لرهای مناطق اطراف که هر چند وقت یک‌بار به خمین حمله می‌کردند موجب ایجاد ناامنی در این شهر شده بود. امام در کتاب کشف اسرار اوضاع اجتماعی دوره پهلوی را به بررسی می نیشیند.                                                 

سید با استعمار مواجه است، بر سنت پای فشرد.نائینی در مقابل استبداد است، در مهار آن به مدرنیسم چنگ زد.امام همه با استبداد و هم با استعمار رودررو است،رویه بینابینی را برگزید.ویژگی زیست اجتماعی سید، استعماری است که دولت دست نشانده ندارد.برجستگی زیست اجتماعی نائینی،استعماری است که استبداد را در نهان حامی است و اما امام،دست استبداد را در دست استعمار تصویر می کرد.باور زمانه مردم با سید،سنتی است که هزاران سال راه شان برده ولی نائینی با مردمی مواجه است که اعتقاد به سنت شان ترک برداشته و در عصر امام،مردم باورهای مدرن را در کنار باورهای سنتی پی می گیرند.                                      

 

پی نوشت مطالب


[1]– الیوت آرونسون و دیگران، روانشناسی اجتماعی ، ترجمه افسانه شیخ الایلام زاده( تهران: ما و شما، 1384)ص95.

1 –  محمد محيط‌طباطبائي‌، نقش‌ سيد جمال‌الدين‌اسدآبادي‌ در بيداري‌ مشرق زمين‌ ، ص 185.

– همان،ص189.[3]

– عبد الهادی حائری، تشییع و مشروطیت(تهران:امیرکبیر، 1364) ص197-193.[4]

– مقام معظم رهبری در سخنرانی 18 و 17 خرداد 1368 با اندکی دخل و تصرف.[5]

– لطف الله خان اسدآبادی،شرح حال و آثار سیدجمال الدین اسد آبادی(تهران:سحر،1356)17-14.[6]

– عبدالهادی حائری،تشیع و مشروطیت در ایران و نقش ایرانیان مقیم عراق(تهران:امیرکبیر،1381)ص154-153.[7]

[8]– سیدعلی قادری. خمینی روح‌الله: زندگی نامه امام خمینی براساس اسناد و خاطرات و خیال( تهران: موسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی، 1379)ص12.

[9]– حسین مکی، تاریخ بیست ساله ایران،ج1(تهران: انتشارات علمی، ۱۳۲۴)ص231.

[10]– حمید انصاری، حديث بيداري: نگاهي به زندگينامه آرماني، علمي و سياسي امام خميني( تهران: موسسهٔ تنظیم و نشر آثار امام خمینی، ۱۳۸۶)ص27-25.

[11]– سيدهاديخسروشاهي،" هميشه در مبارزه، هميشه در تبعيد،" مندرج در سایت:مصلح شرق.

– عبالهادی حائری،تشیع و مشروطیت در ایران و نقش ایرانیان مقیم عراق(تهران:امیرکبیر،1381)ص 187.[12]

– امام خمینی،صحیفه نور،ج10(تهران:وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی،،1361)ص63.[13]

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *