مجتمع آموزش عالی تاریخ سیره و تمدن اسلامی
جستجو
Close this search box.
سخن تاریخ و تاریخچه انگلیسی وهابیت

تیترهای پیشنهادی دیگر برای عنوان مقاله: انگلیس و وهابيت از تولد تا  تثبيت*انگلیس: گام به گام با وهابیت*آل سعود و انگلیسی ها

انگلیسی ها همواره و ازآغاز شکل گیری وهابیت از آن دفاع و پشتیبانی کرده اند! و حتی در دوره ایی که به قوام و دوام وهابیت انجامید، انگلیسی ها در کنار وهابیت باقی مانده اند و زمانی که وهابیت در جامه قدرت ظاهر شد و حکومت سیاسی در عربستان را به دست گرفت، از حمایت آن دست بر نداشتند! راز این همراهی چیست؟ این مقاله می کوشد با نشان دادن همگامی انگلیس با وهابیت راز این همراهی را به تصویر بکشد.برای این منظور بحث های پیش رو را مرور می کنیم:

  وهابیت و انگلیس از آغاز تا 1840

   نجد ناحيه‌اي وسيع از جزيرة العرب و مركز پيدايش و نشر دعوت وهابيت در قرن هيجدهم ميلادي بود كه رسماً جزو امپراتوري عثماني به شمار مي‌رفت. در همان قرن،انگلستان نيز شروع به ساختن پايگاههاي مخفي در اين منطقه كرد كه اين امر موجب دشمني بين عثمانی و انگلیس  شد.در اين مقاله به چگونگي روند اين دشمني و درگيري‌هاي دو طرف مي‌پردازيم:

الف- امپراتوري عثماني و مشكلات انگليس:در سال 1514 ارتش عثمانیشمال عراق را اشغال كرد و در سال 1516 سوريه و فلسطين را از دست مصري‌ها خارج نمودو يك سال بعد مصر و حجاز را تصرف كرد.فتوحات عثماني در ممالك عرب توسط سليمان اول، جانشين سلطان سليم اول ادامه يافت. آنان در سال 1520 الجزاير را تصرف كردند.هجوم عثماني به سوی جزيرةالعرب گسترش يافتلذادر سال 1532ابتدايمن و سپس سومالي واقع در درياي سرخ را اشغال كردند. آنان پس از اشغال شمال عراق، منطقه الحساءواقع در ساحل خليج فارس را از آن خود كردند.بدين گونه در طي يك سالپس از آن، تقريباً تمامي ممالك عرب به جزء مراكش و عمان،ضميمه امپراتوري عثماني گشتند.در سال 1534، نخستين تلاش خود را براي فتح تونس آغاز كردند كه با مقاومت اسپانيا روبروشدند و عقب نشستند. عثماني‌ها در سال 1551 ليبي را نيز به اشغال خود درآوردند. انگيزة آنان از تسخير ممالك عرب، استثمار بر مردمان اين كشورها و سودجويي از مزاياي حاصل از موقعيت كشورهاي عرب در خطوط بازرگاني جهاني بود. قصد آن ها در اشغال سوريه و عراقآن بود که سوريه و عراق در آن زمان از شمار مراكز مهم بازرگاني ميان اروپا و مشرق زمين بوده و تسلط بر اين مناطق و بر راه‌هاي بازرگاني آن سودهاي هنگفتي فراهم مي‌كرد.([1])

اما امپراتوري عثماني در پايان قرن هفدهم و هجدهم از نظر داخلي دچار پراكندگي و تجزيه طلبي شد كه زمينه سقوط اين دولت پهناور را فراهم نمود. جنبش امام‌هاي زيدي در يمن به اخراج تركان در قرن هفدهم از یمن انجامید.در حجاز هم تركان فقط در ظاهر قدرت را در دست داشتند و عملاً سادات و شريف‌ها بر آن حكومت می كردند.([2])در اين هنگام انگلستان نيز خواهان به دست آوردن استانبول، بسفر، داردانل، مصر، الجزاير، تونس، سوريه و عراق بود.اين خواسته و ادعا مربوط به قرن هيجدهم بود، ولي انگلستان از ابتداي قرن نوزدهم خواهان تسلط كامل بر آبهاي خليج فارس شد ولی عثمانی مانع تحقق این خواسته ها به شمار می آمد.انگلستان براي تسلط كامل بر منطقه، عثماني را به عنوان رقيبي در پيش روي خود داشت. بنابراين از قبايل محلي شبيه جزيرةالعرب براي مقابله با عثماني حمايت مي‌كردو در این میان،وهابيون به عنوان فرقه‌اي كه مورد حمايت انگلستان بود هر روز به تصرفات خود در منطقه مي‌افزود و اين همان چيزي بود كه سلاطين عثماني را در قسطنطنيه به وحشت مي‌انداخت.

عوامل ديگري هم وجود داشت كه دشمني و كينه توزي عثماني را نسبت به دولت محلی سعودي وهابي بيشتر مي‌كرد. از جمله اينكه وهابيان از ورود محملي كه هر سال با تشريفات خاص به حرمين شريفين آورده مي‌شود،جلوگيري مي‌كردند و مهمتر اينكه سعودی ها  دستور داده بودندكه ديگر خطبه به نام سلطان عثماني نمی خوانندو از همه مهم تر اينكه سعودی هادر نامه‌اي رسمي به سلطان عثماني نوشته بود که تو بايد مذهب وهابي را بپذيري.پس دو چیز عثمانی ها را نسبت به وهابی ها نگران می کرد:تصرف مناطقی از خاک در اختیار عثمانی و دوم،گسترش عقاید وهابی در جزیره العرب.

ب) جنگ‌هاي مصري‌ها با وهابيون:نگرانی های فوق باعث شد سلطان عثمانی محمدعلی پاشا را از سوی خویش به جنگ با سعودی های وهابی بفرستد.سلاطين عثماني، سلطان سليم سوم و محمود دوم توسعه‌ دولت وهابي را تهديدي جدي براي تسلط خود در ممالك عرب مي‌دانستند ولي تلاش آنان براي سركوبي وهابي‌ها، نافرجام ماند.در سال 1811 پاشای مصر به فرمان سلطان محمود دوم بي‌درنگ وارد جنگ با وهابیون شد.هدف فوري محمدعلي، تصرف جزيرةالعرب و ثروت آن و هدف اصلي او فتح عراق و سوريه بود. محمدعلي فرزند شانزده ساله خود توسون بيك را در رأس سپاهي عظيم روانه‌ جنگ با وهابي‌ها ساخت. لشكريان مصري بندر ينبو واقع در جزيرة العرب را اشغال كردند و آن را به صورت سكويي براي عمليات جنگي عليه وهابي‌ها درآوردند.

جنگ با وهابي‌ها براي مصريان تجربه‌ دردناكي بود. بسياري از آنها از گرما و بي‌آبي تلف شدند. عده‌اي نيز از گرسنگي و بيماري به هلاکت رسیدند. طاعون، وبا و مالاريا در صفوف آنها بيداد مي‌كرد. بسياري از سربازان از شدت آفتاب كور شدند و سايرين كه مي‌كوشيدند از صحرايي عبور كنند كه قرن‌ها پاي بشر بدان جا نرسيده بود، طعمه‌ شن‌هاي روان گرديدند و يا به علل ديگر از پاي درآمدند.

قبايل بدوي به کشتي‌ها و كاروان‌هاي حامل آذوقه حمله مي‌كردند. آنان ارتباط  ميان خطوط مقدم جبهه و پايگاه‌هاي پشت جبهه را مي‌گسستند. از لحاظ نفرات برتري با وهابي‌ها بود. عده‌ مصريان فقط 8 تا 10 هزار نفر بود در حالي كه نفرات وهابي‌ها چند برابر آنها بود ولي مصريان ساز و برگ بهتري داشتند. آنان صاحب توپخانه‌ مدرني بودند. جنگ بسيار سخت و طولاني شد و سال‌ها ادامه پيدا كرد.

در ژانويه‌ 1812، ارتش مصر به سوي مدينه شتافت. مصريان در دره‌ تنگي نزديك الصغرا غافلگير شدند و به شكست سختي گرفتار آمدند. 5 هزار نفر از 8 هزار نفر مصري كشته شدند و تنها 3 هزار نفر به ينبو بازگشتندو مدینه را از دست دادند.اين تعداد به ينبو برگشته درپي فرصت مي گشتند تا مجددا به وهابی ها حمله کنند. عمال آن‌ها براي كسب پشتيباني شهرهاي حجاز و شيوخ عرب، به پخش پول و وعده‌هاي دروغين پرداختند. مصريان با پشتيبانيآنها و قواي كمكي كه از مصر فرستاده شد بارديگر به حمله پرداختند. آنان در سال 1812 مدينه و در 1813 مكه، طائف و جده را تصرف كردند،ولي نزديك به 8 هزار نفر از سربازان مصری از گرما و بيماري از بين رفتند.([3])

وهابي‌ها كه نيروي عمده‌خود را حفظ كرده بودند، مدينه را محاصره كرده و جنگ چريكي را آغاز نمودند. در اين شرایط  بحراني محمد علي تصميم گرفت كه خود شخصاً فرماندهي ارتش مصر را به عهده بگيرد. وي در سپتامبر 1813 با نيروهاي تازه اي در بندرجده پياده شد. نخستين تلاش او تحكيم مواضع مصر در حجاز بود. او غالب شريف مكه را بركنار كرد و يكي از دست نشاندگان خود را جاي آن گمارد و همه‌مقاومت‌ها را فرو نشاند اما همه‌تلاش‌هاي وي براي رخنه‌بيشتر در قلمرو جزيرةالعرببا ناكامي روبرو شد.

در مه 1814 امير سعود در گذشت. عبدالله كه رهبري وهابی های را در شمال بر عهده داشت جانشين او شد. در جنوب وهابيان نيروي بزرگي در اختيار داشتند كه درواحه‌ها متمركز بود و راه نجد به يمن را كنترل مي كرد. ترابه پايگاه نيرومند وهابيان در جنوب بود كه براي عمليات آنها در جنوب كشور مورد استفاده قرار مي گرفت.منطقه عملياتي محمدعلي در جنوب حجاز و درعسير بود. او شخصاً جنگ باوهابي‌ها راكنترل وفرماندهي مي كرد. در20 ژانويه  1814، درجنگ بصال در شرق طائف مصريان ارتش 30هزار نفري جنوبيان تحت فرماندهي فيصل برادر عبدالله را شكست داده و نيروهاي وهابيان را در جنوب شكست دادند. مصريان ترابهو بيشه را اشغال كردند ليكن در مه 1815 محمد علي مجبور شد جزيرةالعربرا به قصد مصر ترك كند و موقتاً از فكر تصرف يمن چشم پوشيد.

نيروهاي مصري در شمال تحت فرماندهي توسون بيك پسر محمد علي قرار داشتند. او با نيروهاي عبدالله كه با نفرات تازه اي در سراسر نجد، الحساء و عمان تقويت شده بود به پيكاري سخت مجبور شد. در بهار 1815، توسون بيك شكست هايي چند بر وهابي‌ها وارد آورد و عبدالله مجبور شد پيمان صلحي با او منعقد سازد. به موجب پيمان مزبور نجد و كاظم در اختيار وهابي‌ها باقي ماند و حجازبه مصر واگذار شد. عبدالله مجبور شد قيومت سلطان عثمانی را به رسميت بشناسد و قول داد تابع حاكم مصري مدينه باشد. وي همچنين قول داد كه امنیت حجاز را تضمين كند و گنجينه‌هايي را كه وهابي‌ها از مكه دزديده بودند، باز گرداند. پس از انعقاد پيمان صلح، توسون بيك پادگان‌هايي در شهرهاي عمده حجاز مستقر كرد و خود عازم مصر گرديد بدين گونه نخستين مرحله جنگ پايان يافت. ([4])

ج) اردو كشي ابراهيم و شكست دولت وهابي:وهابي‌ها نمي توانستند خود را با شرايط تحقير آميز صلح تحميلي توسون بيك سازش دهند. آنها در ظاهر شرايط مزبور را پذيرفته بودند ليكن در واقع خود را براي جنگ جديد و آزادي بخش آماده مي كردند. پيمان مزبور مورد تأييد محمدعلي و سلطان نيز بود آنها مي دانستند كه عبدالله، امير وهابي مي كوشد از اجراي شرايط پيمان صلح سرباز زند.

جنگ در سال 1816 از سر گرفته شد. نيروهاي مصري همراه با مربيان نظامي فرانسوي و گروهي مين انداز، عازم جزيرةالعربگرديدند. فرماندهي قواي مصري با ابراهيم فرزند ارشد محمدعلي بود كه از سرداران برجسته و مردي آهنين به شمار مي رفت. ابراهيم تصميم گرفت به قلب وهابي‌ها يعني جزيره العرب داخلي نفوذ كند.در طي دو سال، لشكريان ابراهيم مراكز عمده‌كاظم و نجد را يكي پس از ديگري محاصره كردند. آنها واحه‌هاي سبز و خرم را تبديل به صحرا نمودند، چاه‌ها را ويران ساختند و درختان خرما را قطع كردند و خانه‌ها را به آتش كشيدند. اهالي به محض اين كه نزديكي سربازان مصري را حس كردند، خانه‌هاي خود را رها كرده و در جستجوي پناهگاهي در واحد‌هاي دورتر، آواره گشتند.

در سال 1818 در نبردي هلاكت بار كه جزيره العرب  تا پيش از آن  هرگز مانند آن را نديده بود، مصريان راس، انيزه و بريده را به تصرف در آوردند. آنهادر آغاز سال 1818 به نجد وارد شدند و شكره را محاصره كردند و در آوريل 1818 به درعيه، پايتخت مستحكم وهابي نزديك گرديدند. در 15 سپتامبر 1818، پس از محاصره اي 5 ماهه درعيه با خاك يكسان شد. لشكريان ابراهيم پس از نابودي درعيه بسوي قطيف و الحساء شتافتند. خويشاوندان امير و مهم ترين رهبران وهابي دستگير و به مصر اعزام شدند. استحكامات همه‌شهرهاي نجد ويران گشت. مصريان پيروزي خود را جشن گرفتند و به نظر مي رسيد كه ديگر دولت وهابي براي هميشه نابود شده است.

در دسامبر1819، ابراهيم با گروه هايي از ارتش خود به قاهره بازگشت. در شهرهاي نجد و حجاز ،برخي پادگان‌هاي مصري بر جاي ماندند، ولي دشمن نه قادر به سركوبي نيروهاي مخالف بود و نه مي توانست كشور را تصاحب كند. كوه‌ها و صحراهاي جزيرةالعربپناهگاه شورشيان و مركز دائمي قيام‌هاي وهابيان بود.([5])د) شورش وهابيان و شكست مصري‌ها به كمك انگلستان:يكي از نتايج لشكر كشي اين بود كه بخش بزرگي از جزيره العرب رسماً ضميمه‌امپراتوري عثماني گرديد. ليكن در واقع جزيره العرب متعلق به مصربود. حجاز به يكي از ايالات مصر تبديل شد. حكومت آن به يك پاشاي مصر واگذار گرديد. عزل و نصب شريف‌هاي مكه كه اينك قدرت آنان ظاهري بود با پاشاي انتخابي مصر بود.يمن كه شهرهاي ساحلي آن در سال 1819،به اشغال مصريان در آمده بود خود مختاري خود را حفظ كرد. حاكم آن ديار امامي از خاندان زيدي بود كه مقر او در صنعا قرار داشت. او خود را تابع دربار عثماني خواند و وعده داد خراج ساليانه اي به مصر بپردازد ولي قدرت او در كشور ظاهري بود. بسياري از قبايل و فرمانروايان محلي علناً از دستورات امامي سرپيچيمي‌كردند.

به محض آن كه ابراهيم نجد را ترك كرد، وهابيان به رهبري يكي از اقوام امير عبدالله معدوم، شورشي در درعيه بر پا ساختند. قيام سركوب شد اما در سال 1821، بار ديگر وهابي‌ها قيام كردند. اين بار اين‌ها موفق تر بودند. رهبري قيام با يكي از بستگان امير عبدالله فقيدـتركيـ(1834ـ1821) بود كه حاكم دست نشانده‌مصري را سرنگون كرد و دولت وهابي را احياء نمود و پايتخت را از درعيه به رياض كه استحكامات بهتري داشت منتقل ساخت. در سال 1822 لشكري كه از مصر براي تنبيه وهابي‌ها اعزام شده بود، از گرسنگي، تشنگي و… از پاي در آمدند.

در دوره‌ميان 1823 و 1826، مصريان چندين باربا يمن به جنگ پرداختند، ولي بر اثر جنگ موره (در جنوب يونان) مجبور به ترك يمن گرديدند. در سال 1824، بار ديگر مصريان، شهرهاي تهامه و تعز متعلق به يمن را مورد تاخت و تاز قرار دادند.سرزمين نجد در اين زمان در دست مصري‌ها بود، ولي هيچ كس به حاكم آنجا كه از طرف ابراهيم به حكومت نجد منصوب شده بود، اعتنايي نمي كرد. كشور ويران و پريشان شده بود، قحطي بيداد مي كرد. در شمار و كاظم خاندان‌هاي محلي تا اندازه اي خود مختاري داشتند و ميان مقامات مصري و اميران شورشي وهابي از خاندان سعود كه حالت جنگي با مهاجمان را حفظ كرده بودند، اين خود مختاري در نوسان بود.

در اين وضعيت محمدعلي مجبور شد به اشغال شمار و كاظم قناعت كند. بقيه‌سرزمين نجد از نظاميان مصري تخليه شد. سال 1827 وهابي ها، مصريان را از كاظم به شمار بيرون رانده و قلمرو خويش را بار ديگر بدست آوردند و در سال 1830 آنها بار ديگر الحساء را پس گرفتند.در سال 1827، به تحريك شريف مكه شورشي ضد مصري در گرفت ولي نافرجام ماند. مصريان كه نجد را از دست داده بودند تصميم گرفتند هر طور شده در حجاز ايستادگي كرده و شورش را بخوابانند.محمدعلي آن چنان سرگرم حوادث يونان و سوريه بود كه فرصت كافي براي توجه به جزيره العرب نداشت. ولي پس از فتح سوريه، تصميم گرفت بار ديگر نجد را به چنگ آورد. او مشاري ابن خالد را كه به ناحق مدعي سلطنت وهابي بود در برابر تركی علمكرد.

در سال 1834، مشاري به كمك مصريان، رياض را تصرف كرد، امير تركي را كشت و خود به جاي او نشست ولي دولت او زودگذر بود. دو ماه بعد پسر تركيـ  امير فيصل- قيام كرد و پس ازتصرف رياض، مشاري رااز ميان برداشت و خود را رئيس دولت وهابي خواند. اين حادثه محمدعلي را در تصميم خويش براي باز گرفتن نجد و وارد شدن به خليج‌فارس سست نكرد. در سال 1836، نيروي بزرگي به فرماندهي خورشيد پاشا به سوي نجد شتافت. پيكار سخت و طولاني بود ولی با پيروزي مصريان پايان يافت.در سال 1838 امير فيصل دستگير و به قاهره فرستاده شد. مصريان بسياري از شهر از جمله رياض، الحساء و قطيف را به اشغال خود درآوردند و حتي تلاش كردند بحرين را نيز اشغال كنند.

هجوم دوم مصر و اشغال الحساء، روابط بريتانيا با اين كشور را كه قبلاً تيره شده بود تيره تر ساختو اين يكي از علل بحران 1841ـ 1839شرق بود. محمدعلي وارد يك رشته تضادهاي بين المللي شد و سرانجام در سال 1840 مجبور شد كه نيروهاي خود را از جزيره العرب فرا بخواند. وهابي‌ها از فرصت استفاده كرده، امير خالد حاكم دست نشانده‌خورشيد پاشا را با همكاري انگلستان سرنگون و قدرت خويش را بار ديگر به كمك انگلستان در رياض برقرار ساخت.([6])از طرف ديگر، سوريه در دست محمدعلي بود. انگلستان كه احتمال مي داد بار ديگر او به سرزمين جزيره العرب حمله كند و مناطق آنجا را نيز تصرف كند، به فكر افتاد تا قدرت محمد علي را در آنجا نيز در هم شكند. بدين صورت به سوريه حمله كرد و با درهم  شكستن قدرت محمد علي در سوريه، خود را از دست رقيبي خطرناك رها كرد. هر چند كه انگلستان به خاطر منافع خود محمد علي حاكم سوريه را نابود كرد ولي اين مسأله به نفع وهابيون تمام شد.([7])

وهابیت از 1841 تا 1870

مصريان پس از 20 سال حكومت بر جزيرةالعرب از سوی وهابيون و به كمك انگلستان از آن  خارج شدند. پس از خروج مصريان،انگلستان فرمانرواي مطلق اين مناطق شد.پس از آن چه گذشت و رابطه وهابیت و انگلیس چگونه بود؟در اين بخش به تجزيه و تحليل وضعيت جزيرةالعرب پس از شكست مصريان و خروج آنان از اين منطقه مي‌پردازيم.الف) جزيره العرب پس از شكست مصري ها:پس از خروج مصريان از جزيره العرب، اين كشور بار ديگر به نواحي مختلف تقسيم شد. اين نواحي به شكل قلمروهاي فئودالي نسبتاً وسيعي در آمد. مانند: حجاز و يمن واقع در ساحل درياي سرخ و نجد(وهابي)، كاظم و شمار در جزيره العرب داخلي و عمان در خليج فارس. همه اين نواحي به جز عمان و جنوب جزيره العرب رسماً تحت نظارت ترك‌هاي عثماني بودند. ولي عثماني فقط بر شهرهاي عمده‌حجاز و تهامه پادگان هايي را مستقر كرده بودند و متصرفات آنها محدود به اين شهرها بود. در واقع دولت‌هاي فئودالي جزيره العرب مستقل از دربار عثماني بود.

در حجاز، چون روزگاران قديم، قدرت به شريف‌هاي مكه تعلق داشت. در نجد، دولت وهابي بازگشت و تقريباً سراسر جزيرةالعرباز جمله الحساء را در بر گرفت. فقط فئودال‌ها و تجاركاظم كوشيدند استقلال خود را در برابر دولت‌هاي وهابي حفظ كنند. درهمين زمان در شمال نجد، امير نشين جديد شمار تشكيل شد و  تدريجاً قدرت مي يافت و براي تسلط بر شمال جزيرةالعرببا دولت نجد رقابتي را آغاز كرد.

عمان به دو بخش تقسيم شد. يكي از آنها زير نظارت مسقط(1856ـ1807) بود كه بر يك رشته از جزاير واقع در اقيانوس هند( زنگبار و چند جزيره ديگر) و جزاير كوچكي در ساحل ايران و آفريقاي شرقي حكومت مي كرد. بخش ديگر، عمان متصالح بود كه به شيخ نشين‌هاي كوچكي كه كارشان دزدي دريايي بود، تقسيم شده بود. هر دو بخش عمان تحت كنترل نماينده سياسي بريتانيا بود و حضور ناوگان بريتانيا در آن منطقه، تسلط آن دولت را بر سراسر ساحل خلیج فارس و جزیره العرب تضمين مي كرد.در اين زمان نماينده‌سياسي بريتانيا نيروهاي تحت اختيار خود را براي سركوبي قيام‌هاي توده اي، عزل و نصب حكام و تحميل قراردادهاي جديد به شيوخ، به كار مي برد.به علاوه، مستعمره‌كوچك‌عمان پرورشگاه جنگ‌ها و قيام‌ها در بخش جنوبي جزيرةالعرببود. ([8])

ب) نجد وهابي:پس از بيست سال حاكميت مصر، وهابي‌ها دولت خود را به نجد بازگرداندند. در سال 1834 امير فيصل به رياست دولت رسيد. از سال 1838 او همچون اسير جنگي در مصر اقامت داشت ولي بعد به دمشق گريخت. در آنجا او به عنوان يك دانشجوي الهيات زندگي مي كرد. هنگامي كه مصريان عقب نشستند، او به رياض باز گشت و با پشتيباني مردم بار ديگر به قدرت رسيد.

در طي مدتي نسبتاً كوتاه، فيصل اميرنشين نجد را، كه باطناً به تفرقه گراييده بود، احيا كرد ولی   اين ناحيه هنوز از قدرت گذشته، فاصله‌بسيار داشت.در سال 1846، اين دولت حتي سيادت عثماني را پذيرفته و تعهد كرده بود كه خراج ساليانه‌اي به عثماني بپردازد. مرزهاي سابق دولت وهابي نيز اعاده نشده بود. امير رياض فقط بر نجد و الحساء حكومت مي كرد. تلاش خاندان سعودي براي بازيابي قدرت در كاظم به مبارزه اي طولاني با حجاز انجاميد. دور نماي تسلط وهابيان در اين مركز تجاري مهم جزيره العرب توجه شريف‌هاي مكّه را به خود جلب نكرد و تجار كاظم نيز با قدرت وهابيان مخالف بودند. آنان سررشته‌بخش مهمي از تجارت روز افزون ميان نواحي گوناگون جزيرةالعربو كشورهاي همسايه‌عرب را در دست داشتند و با شتاب بر سرعت خود مي افزودند.يكي از جهانگردان انگليسي كه در سالً‌هاي 1863ـ1862از جزيرةالعربديدن كرده بود درخاطرات خود چنين گفته است:بازگاني كاظم با مكه و مدينه از يك سو و با نجد، دمشق و بغداد از سوي ديگر در انبارهاي آنان كالاهايي گرد آورده بود كه  براي ساكنان ديگر جزيره العرب ناشناخته بود.([9])

دولت وهابي‌ها با انوع عوارض و اخاذي فئودالي طاقت فرسا، بازرگانان كاظم را در فشار گذاشته بود و اينان مي خواستند مناطق تحت سلطه خود را مستقل نگه دارند. با كمك شريف‌هاي مكّه، ساكنان كاظم با موفقيت، همه تعرضات وهابيان را دفع كردند. فيصل در سال 1855 حتي استقلال انيزه و بريده را به رسميت شناخت. تلاش خاندان سعودي براي فتح شهرهاي كاظم به جائي نرسيد. فقط هر از گاهي، مي توانستند مبلغي به عنوان خراج از آنها بگيرند.در شرق جزيره العرب  و پس از انعقاد پيمان انگليس و نجد در سال 1866، خاندان سعودي از كوشش به منظور بسط قدرت در عمان متصالح و بحرين دست برداشته و اقدامات خود را در اين مناطق فقط محدود به وصول خراج كردند.

در اين هنگام موجي از تعصب دولت وهابي را در ميان گرفته بود. تعصب مذهبي به نهايت درجه رسيده بود. دادگاهي ويژه از متعصبان، براي مجازات كساني كه مقررات مذهبي را رعايت نمي كردند در نجد تشكيل شده بود. مقصران به جريمه يا تنبيهات بدني سخت محكوم مي شدند.دولت جديد وهابي فاقد پيوستگي دروني بود. قدرت مركزي ناتوان بود. قبايل نه فقط عليه همديگر بلكه بر ضد امير هم مي جنگيدند. پس از مرگ فيصل در سال 1865 پراكندگي فئودالي و عشيره اي بر اثر ستيزه‌هاي دائمي ميان خاندان‌ها شدت يافت. فيصل نجد را ميان سه فرزند ارشد خود تقسيم نمود و با مرگ وي مبارزه‌اي شديد براي كسب قدرت ميان آنان در گرفت.مبارزه براي تصاحب امارات و ستيزه‌هاي داخلي پايه‌هاي متزلزل دولت وهابي را ضعيف تر ساخت.اميران شمار نيز كه با خاندان سعودي بر سر تسلط بر شمال جزيرةالعربرقابت مي كردند، از وضع بحراني نجد  سود مي جستند. به دنبال آنها ترك ها نيز الحساء را اشغال نمودند. ([10])

ج) توسعه امير نشين شمار به عنوان رقيبي براي وهابيون:امير نشين شمار، پس از خروج مصريان، ميان حكومت هاي فئودالي عرب اهميتي خاص يافت.حائل پايتخت آن بود. سلسله تازه‌رشيد كه از سال‌هاي 30 قرن نوزدهم در امير نشين مزبور به حكومت رسيده بودند، از انحطاط دولت نجد براي تحكيم قدرت خود كمال استفاده را بردند.

رشيدها تابع نجد بودند اما در ميانه‌قرن نوزدهم، وابستگي آنها فقط اسمي بود. شمار نيز مانند نجد، از حيث مذهبي وهابي بود، ولي فرمانروايان آن برخلاف نجد سياست تحمل مذهبي را پيش گرفته بودند.اميران شمار، عبدالله(1847ـ1834) و به ويژه پسر او طلال (1868ـ1847) به توسعه‌تجارت و صناعت همت گماشتند. طلال، بازارها و كارگاه هايي در حائل بر پا ساخت. او تجار و صنعت گران نواحي همسايه وعراق را به شمار دعوت كرد و به آن هاامتيازات گوناگوني بخشيد.بي تفاوتي مذهبي، تجاز و زوار را به آن جا جلب كرد. كاروان هائي كه از عراق عازم مكه بودند مسير خود را از نجد به حائل تغيير دادند و از آن جا به مقصد خود روانه مي شدند.طلال سلامت آنان را تأمين مي كرد. وي راه‌ها را از شر راهزنان پاك كرد و قبايل بيابانگرد را مطيع خود ساخت و آن ها را به پرداخت ماليات مجبور كرد. او عده‌اي از واحه‌ها (خيبر، جوف و…) را نيز به تصرف خويش درآورد. فئودال‌هاي متمردرا بر كنار ساخت و بر همه جا حاكم نصب كرد.اميران رياض، با نگراني شاهد رشد قدرت دست نشاندگان خود بودند. در سال 1868 طلال به رياض فراخوانده شد و در آن جا مسموم گرديد. ليكن دولت او به موجوديت خود ادامه داد و با كمك ترك‌ها براي كسب قدرت در جزيره العرب با رياض درافتاد.([11])

د) مستعمرات انگليس در جزيره العرب از 1841تا 1870:پس از خروج مصريان از جزيرةالعرب، بريتانيا فرمانرواي مطلق سواحل خليج فارس و عدن گرديد. صرف نظر از عمان، هفت شيخ نشين عمان متصالح و بحرين از سال 1820، تحت كنترل بريتانيا در آمده بودند،انگلستان قدرت را در اين خرده دولت‌ها در دست فرمانروايان محلي باقي گذاشت. اين مناسبات كه دست و پاي شيوخ عمال متصالح و بحرين را بسته بود، پيوسته مورد تجديد نظر قرار مي گرفت.بدين گونه با هر پيمان تازه به نام صلح و دوستي حقوق نمايندگي سياسي بريتانيا در بندر بوشهر كه فرمانرواي حقيقي سراسر اين مناطق بودگسترش مي يافت. فرمانروايان محلي از پيروي سياست خارجي مستقل محروم بودند. انگلستان هميشه دست آويزي براي مداخله‌در امور داخلي عمان متصالح و بحرين عنوان مي كرد ولي تجار انگليسي از حقوق و امتيازات خاصي برخوردار بودند.

در سال 1861، انگلستان پيمان تازه اي را بر بحرين تحميل كرد كه به موجب آن، دولت انگلستان تعهد نمود از بحرين در برابر حملات خارجيدفاع كند و حق داشت هر گاه اراده كند نيرهايي به آنجا گسيل دارد. پيمان در واقع، به منظور استقرار قيمومت بريتانيا بر بحرين بسته شد.

توسعه طلبي بريتانيا در خليج فارس با مقاومت آشكار عثماني و ايران كه بر برخياز مناطق مزبور ادعاي حق حاكميت داشتند، روبرو شد. در سال 1868، انگلستان به استقرار مناسبات اتحاد با قطر نزديك شد، ليكن سه سال بعد، مجبور شد شيخ نشين مزبور را به عثماني واگذار كند.فرانسه نيز مواضع بريتانيا را در عمان تهديد مي كرد. مطمئن‌ترين متحد انگلستان در جزيره العرب سيد مسقط بود كه آلت دست كامل نماينده‌سياسي بريتانيا بود. انگليس به بهانه‌مبارزه‌مشترك با دزدي دريائي و تجارت برده، عهد نامه اي تازه به وي تحميل كرد. پيش از آن درسال 1834، بريتانيا سيد سعيد حاكم مسقط را مجبور كرده بود كه جزاير كوريا موريا را به آن دولت واگذار كند. در سال 1857، انگليسيان جزيره‌  پريم را  متصرف شدند و آن را به مستعمره‌عدن ملحق ساختند.در سال 1856، سعيد حاكم مسقط در گذشت. بريتانيا در مبارزه ميان جانشيان او دخالت كرد و در سال 1861، به پيشنهاد لرد كانينگ (نايب السلطنه هند) مناطق بزرگي از مسقط را ميان دو پسر او تقسيم كرد. عمان به فرزند ارشد او ثويني و ساحل آفريقاي شرقي و زنگبار كه از اواخر قرن هجدهم قسمتي از مسقط بوده است، به فرزند كوچكتر مجيد سپرده شد. اين تقسيم عمان را ناتوان ساخت و بعدها تصرف زنگبار و نظارت بر عمان را براي بريتانيا آسان نمود.

در نيمه‌قرن نوزدهم، عمان آماج رقابت انگلستان و فرانسه شد. در سال 1846، فرانسه قراردادي بازرگاني شبيه پيمان بازرگاني عمان و انگليس در سال 1849، با عمان منعقد ساخت. در سال 1861، فرانسه به تقسيم عمان به دو منطقه اعتراض كرد. كشمكش انگليس و فرانسه به سازش انجاميد. در 10 مارس 1862، در پاريس انگليس و فرانسه طي اعلاميه اي مشترك به مسقط و زنگبار استقلال دادند.بدين گونه فرانسه خود را با تقسيم واقعي عمان آشتي داد. انگلستان اين استقلال ظاهري را به رسميت شناخت اما كردار او به گفتارش يكسان نبود. در فاصله‌10 سال(1871ـ1862) موجي از قيام‌ها عمان را فراگرفت. توده‌بزرگي از مردم بر ضد سلطان جديد مسقطـموثقيـشوريدند.(66ـ1858) مردم او را دست نشانده‌بريتانيا مي دانستند.

در اين فاصله وهابي‌ها كه مي كوشيدند قدرت پيشين خود را در عمان باز يابند و انگلستان به رغم اعلاميه‌سال 1862، آشكارا در امور داخلي عمان دخالت كرد و براي سلطان اسلحه و كشتي فرستاد تا شورش مردم را فرو نشاند.انگلستان به شيوخ دست نشانده‌خود دستور داد از سلطان حمايت كنند و پس از اين كه سلطان كشته شد، بريتانيا كمك به فرزند او را ادامه داد. هنگامي كه پسرثويني از كشور تبعيد شد. بريتانيا به برادر كوچك تر او براي سركوبي قيام‌هاي توده اي و ابقاي وي در مسقط،كمك نمود.قيام هايي در جنوب جزيره العرب عليه دخالت مقامات انگليسي برپا شد. ولي درسال 1867، بريتانيا به لشكر كشي تازه اي عليه قبايل شورشي جزيره العرب پرداخت كه از شناختن حاكميت انگليس بر عدن سر باز مي زدند. اين مسأله خود عاملي براي تقويت وهابيون شد كه رقباي خويش را نابود شده ديدند.([12])

وهابیت و انگلیس از1871تا1906

تعصب مذهبي وسخت گيري شديد وهابيون و ضعف وناتواني، اختلافات دروني وقبيله اي دولت جديد وهابي به ويژه پس از مرگ فيصل باعث شد كه دو اميرنشين كاظم و شمار با كمك شريف‌هاي مكه وعثماني به تدريج از اطاعت دولت وهابي نجد سرباز زدند. اميرنشين شمار به رياست سلسله‌رشيد با بهر ه گيري از بحران داخلي نجد با پيش گرفتن سياست تساهل مذهبي و توسعه تجارت و صنعت و برقراري نظم و امنيت وپي ريزي يك قدرت متمركز قوي آماده شد كه با دولت وهابي نجد بجنگد. در واقع مبارزه جويي وهابيون با عثماني و بلاد عربي آن با اهداف سياسي انگلستان در منطقه هم جهت بود. وهابيون در مراحل اوليه به وحدت اعراب متمايل بودند ولي از زمان ورود مصريان به منطقه آن ها مشخصاً به نفع انگلستان موضع گيري كردند حتي درگيري هاي آنان در شيخ نشين‌هاي سواحل خليج فارس كه پايگاه وهابي‌ها بود، بهانه لازم براي حضور انگليس را فراهم كرد.وهابيون در مقابل رشد مصري ها در منطقه و شكل گيري رقبايي چون آل رشيد، سازش و پيوند محكم تري را با انگلستان برقرار كردند كه نقطه اوج آن انعقاد پيمان انگليس و نجد در سال 1866، بود كه طي آن خاندان سعودي عمانمتصالح را به انگليس واگذار كرد.([13])

الف) مبارزه‌رشيدي‌ها با وهابيون و شكست وهابيون:كشمكش قدرت‌هاي اروپايي بر سر كويت، با ستيزه‌ميان خاندان‌هاي وهابي ـ رشيدي‌ها و سعودي‌هاـبراي تسلط بر شمال جزيره العرب گره خورده بود. آلماني‌ها و ترك‌ها اميدشان به رشيدي‌ها و فرمانروايان شمار بود كه با ياري آن ها، ايشان اميدوار بودند كه از سعودي‌ها و شيخ كويت كه تحت الحمايه‌انگلستان بودند آسوده شوند.

شمار، در پايان قرن نوزدهم به صورت نيرومندترين دولت در شمال جزيره العرب در آمد. امير محمد، امير شمار(1897ـ1871) ملقب بهكبير به ستيزه‌هاي داخلي خاندان‌ها پايان داد و جبل، شمار و كاظم را تحت لواي حكومت خود متحد كرد. در 1876، وي خود را خراج گذار ترك‌ها اعلام نمود و با پشتباني آن ها به مبارزه‌شديدي عليه اميران رياض برخاست.درسال 1884، شماري‌ها نيروهاي نجد را شكست داده و رياض را اشغال كردند و يكي از دست نشاندگان خود را در آن جا مستقر ساختند. امير سعوديـعبد الرحمنـپسر كوچك تر فيصل حاكميت شماري‌ها را پذيرفت و خود به عنوان فرمانرواي عريده (يكي از ايالات مركزي نجد) در رياض باقي ماند.در1890، قيامي در نجد و كاظم روي داد. شورشيان رياض را اشغال كرده و سپس به فئودال‌هاي كاظم پيوستند. در ژانويه‌1891، نيروهاي كاظم در نزديكي مليده به كلي شكست خوردند واميرعبدالرحمن كه قرار بود به آن ها كمك كند به الحساء و سپس به كويت گريخت. بساط امير نشين سعودي به كلي برچيده شد و نجد به صورت ايالتي از دولت بزرگ شمار درآمد.

در بحبوحه‌بحران كويت، ترك‌ها تصميم گرفتند كه از شماري‌ها براي اشغال كويت سود جويند. بريتانيا به تلافي، ائتلافي از اعراب ضد شماري بوجود آورد مركب از، شيخ كويت، يكي از قبايل جنوب عراق به رهبري سعدون پاشا و عده اي از قبايل وهابي كه به سعودي‌ها وفادار مانده بودند. رياست وهابي‌ها با عبد العزيزـفرزند امير عبد الرحمنـبود كه بعدها با نام خانوادگيـ ابن سعود معروف شد. پس از استقرار شماري‌ها بر رياض او و پدرش كشور را ترك كردند. ابن سعود در آن زمان 7 ساله بود ولي در سال 1900 وي جوان نيرومندي شده بود و پدرش احساس مي كرد زمان آن فرا رسيده است كه رهبري پيكار را به او بسپارد.در پاييز 1900، ارتش ده هزار نفري متحدين كه رياست آن با شيخ مبارك بود. جنگي را با امير عبد العزيزـشمار(1906ـ1897)ـآغاز كرد. به ابن سعود مأموريت داده شد كه حمله‌خود را متوجه رياض كند. در فوريه‌1901، شماري ها، نيروهاي متحدين و ابن سعود را تار و مار كردند و چون ابن سعود شكست خود را در صحرا حتمي مي دانست، از محاصره‌رياض دست كشيد و به كويت باز گشت.

ب) كمگ انگلستان به احياي دوباره وهابيت:در تابستان 1901، شماري‌ها به كويت رسيدند و كويت تحت محافظت رزمناوهاي انگليسي بود. آنان با مقاومت انگليسيان به عقب نشستند و از نجد و كاظم نيز كه در آن جا قيام‌هاي ضد شماري با حمايت اسلحه و پول انگليسي بر پا شده بود، گذشتند. در دسامبر 1901، بريتانيا نيروي كوچكي را به فرماندهي ابن سعود تجهيز و به رياض فرستادو اهالي رياض كه از ظلم و ستم فئودال‌هاي رشيدي به جان آمده بودند، آماده كهاز هر اقدامي كه آنها را از ستم شماري برهاند، حمايت كنند. از اين رو گروه كوچك ابن سعود براي اشغال شهر با دردسر زيادي روبرو شد.(15 ژانويه‌1902)([14]) ابن سعود 60 هزارنفراز بدويان جسور را با خود برد و دستور داد 30 هزار نفر از آنها در تپه‌هاي نزديك رياض منتظر بماند و اعلام كرد هرگاه در ظرف 24ساعت از وي خبري نشد براي جلب كمك، با شتاب به كويت بروند. بيست سوار ديگر را در بيشه‌اي در اطراف رياض مستقر كرد.

در اين هنگام خود ابن سعود و ده سوار باقي مانده، از اسب‌ها پياده شده و شبانه به شهر رخنه كردند. آنان به اقامت گاه فرمانرواي رشيدي رياض( عجلان) نزديك شدند. ابن سعود جلوي خانه اي نزديك دروازه، دري را زد، زني در را باز كرد و به او دستور داد كه سكوت كنند و گرنه كشته خواهد شد. ابن سعود و همراهان او اهل خانه را در اتاق عقب جا دادند و خود نزديك پنجره كمين كردند و براي اين كه تمام شب را بيدار بمانند به نوشيدن قهوه، نقل قصه‌هاي جنگي و خواندن قرآن مشغول شدند.به محض اين كه سپيده صبح سر زد و عجلان و همراهان او براي اداي نماز در مسجد از دروازه‌ارگ بيرون آمدند، بدويان بر سر آن ها فرود آمده و عجلان و همه‌اطرافيان او را به قتل رسانيدند و سپس اقامتگاه عجلان را اشغال كرده و فرمانروايي خاندان سعودي را اعلام كردند.

ابن سعود پس از اشغال رياض، استحكامات شهر را تقويت كرد و مبارزه عليه شماري‌ها را آغاز كرد. در فاصله سالهاي 1902 و 1903 وي سراسر بخش جنوبي جزيره العرب را بار ديگر به چنگ آورد و در تابستان 1904،واشيم، سديد و كاظم را به تصرف خويش در آورد و اميرنشين سعودي وهابي را به مرزهاي سابق خود باز گرداند.ابن سعود با بهره گيري از كمك‌هاي مالي و نظامي انگلستان چنان در سال 1904 قدرتمند شد كه رشيدي‌ها در جنگ با آنان از عثمانی كمك خواستند. در مه 1904 هشت گردان ترك به فرماندهي احمد فيض پاشا به نجد رسید،ولي اكثر سربازان ترك از گرما، تشنگي، گرسنگي و بيماري در صحرا از پاي درآمدند. در پايان 1904 فرماندهي نيروي اعزامي و بقاياي ارتش او به يمن منتقل گرديد.

شماري‌ها كه در اين وضعيت تنها مانده بودند، مدتي به پيكار ادامه دادند اما در آوريل 1906، از سعودي‌ها به سختي شكست خوردند. امير عبدالعزيز رشيدي در جنگ كشته شد وجانشين او ميتاب، بي درنگ پيمان صلحي باسعودي‌ها بست وحق اين خاندان را بر نجد و كاظم تصديق نمود. سلطان عثماني عبد الحميد نيز اين قرار داد را طي مبادله‌يادداشت هايي تأييد كرد. بدين‌گونه دولت وهابي سعودي بار ديگر به كمك انگلستان در صحنه ظاهر شد.([15])

وهابیت و انگلیس از 1907 تا1932

پس از شكست اميرينشين قدرتمند شمار توسط وهابيون به كمك انگلستان، ديگر رقيبي جدي براي وهابيون در منطقه جزيرةالعرب وجود نداشت. بنابراين وقت آن رسيده بود كه قبايل ديگر نيز نابود شوند و وهابيت براي هميشه تثبيت شود. بنابراين در اين بخش به چگونگي تثبيت هميشگي وهابيت مي‌پردازيم.

الف) انگلستان و تثبيت هميشگي وهابيت:انگلستان در عين حمايت از دولت وهابي ابن سعود با يكپارچگي شبهه جزيرةالعربنيز مخالف بود و طبق سياست هميشگي خود هم دولت وهابي ابن سعود را تحت حمايت داشت و هم با قبائلداخلي و محلي ديگر در داخل جزيرةالعربدر ارتباط بود و جاسوساني در ميان آنان داشت و سياست تفرقه بينداز و حكومت كن را در ميان همه قبائل اعمال مي كرد زيرا براي حكومت بر جزيرةالعربمجبور بود امير زادگان و حكومت هاي محلي را بر عليه يكديگر تقويت كنند.([16])

كاپيتان ليچمن يكي از جاسوسان انگليسي بود كه با ابن سعود رابطه داشت و از او حمايت مي كرد. به اين ترتيب ابن سعود تا مدتي پس از جنگ جهاني اول(1921) نتوانست بر امير نشين شمار چيره شود؛ ولي با توافق بريتانيا به كمك حكومت انگليسي هند توانست به قلمروهاي خود در شرق واقع در خليج فارس و نيز الحساء دست يابد. همزمان با جنگ جهاني اول كه عثماني و آلمان با يكديگرهم پيمان شده بود آلماني‌ها وارد اين منطقه شدند. در اين زمان انگلستان با واگذاري الحساءـكه قبلاً در دست عثماني بودـبه ابن سعود موافقت كرد و انگلستان آنان را عليه ترك‌ها و آلمان‌ها تقويت كرد و ابن سعود را همراه خود وارد جنگ كرد. ابن سعود هم طي معاهدهقطيف در دسامبر 1915 به اين امر گردن نهاد.([17])

انگلستان به دو علت از جنگ وهابي‌ها عليه ترك‌ها حمايت مي كرد: نخست اين كه عثمانی در دوران حكومت ترك‌هاي جوان، هوادار آلمان بود و حضور نيروهاي تركيه در الحساء به معني حضور نيرو‌هاي آلماني بود. ثانياً ابن سعود براي فتح الحساء بهاي سنگيني به انگلستان پرداخت او تحت الحمايگي بريتانيا را پذيرفت و قول داد در جنگ از بريتانيا حمايت كند. در اين مرحله ابن سعود در سياست داخلي به تثبيت موقعيت خود پرداخت. آنقبائل چادر نشين را عنصري بر سر راه وحدت جزيرةالعربمي دانست بنابراين آنان را به يكجا نشيني واداشت و به كمك جنبش اخوان([18]) با خشونت مذهبي فراوان مقررات اجتماعي و اخلاقي مبتني بر آيين وهابيت را به اجراگذاشت. شورش‌هاي مخالفان را در هم شكست و ارتش جديدي كه شالوده آن همان جماعت اخوان بود تشكيل داد و در صدد توسعه حكومت خود به خارج از نجد شد.

اگرچه حجاز يكي از ايالات عثماني و رسماً تابع آن بود و پادگان عثماني‌ها در آن قرار داشت ولي شريف‌هاي مكه و برخي از قبائل بدوي در صدد كسب قدرت بيشتر بر آمدند و به مخالفت با عثماني برآمدند. انگلستان از اين مخالفت‌ها حمايت مي كرد. شريف حسين، شريف مكه كه روياي فرمانروايي بر اعراب را داشت در سال 1908 به مبارزه با عثماني پرداخت و به انگلستان روي آورد.([19])انگلستان به رغم بهره گيري از نيروي نظامي شريف حسين عليه ترك‌هاي عثماني، در نهايت از تعهد خود نسبت به اعطاي استقلال به اعراب و تشكيل دولت بزرگ عربي به رياست خاندان هاشمي شانه خالي كرد و به مفاد قرار داد بين حسين و كميسر عالي انگليس مك هامون عمل نكرد. در قيام شريف حسين در حجاز در سال 1916 نيز انگليسي‌ها كمك چنداني به او نكردند اين امر به تشديد اختلاف سياسي ميان او و انگليس دامن زد.([20])

اين مسأله باعث شد كه او استقلال اعراب را اعلام كند و خود را پادشاه ملت عرب بخواند كه اين امر با واكنش شديد انگلستان مواجه شد. متفقين تنها به اين دليل او را به عنوان پادشاه حجاز به رسميت شناختند كه در ادامه جنگ بتوانند از نيروي نظامي اعراب در جبهه‌هاي ديگر استفاده كنند.پس ازجنگ جهاني اول، شريف حسين حدود هشت سال حكومتي ناپايدار و متزلزل بر حجاز را اداره كرد. زيرا انگلستان عنوان پادشاهي او را بر عرب نپذيرفت و در تشكيل حكومت واحد عربي، با هيچ يك ازفرمانروايان عرب مذاكره نكرد. ولي،او خود را خليفه مسلمين خواند. اما رقيب نيرومند او، ابن سعود، هنوز در برابر او قرار داشت.([21])

ب) واگذاري كامل قدرت به ابن سعود از طرف انگلستان و تأسيس عربستان سعودي در سال 1932:انگلستان پس از تنظيم اعلاميه بالفور([22])و قرار داد سايكسپيكو([23]) و افشا شدن اسناد مربوط به مسأله فلسطين و بلاد عربي ديگرـكه شريف حسين را سخت بر آشفته كردـدر صدد واگذاري كامل قدرت در حجاز به ابن سعود برآمد و در سال 1920 حمايت خود را از شريف حسين قطع كرد و وي را در برابر ابن سعود تنها گذاشت. شايد دليل ديگر اين امر آنبود كه عبد العزيز(ابن سعود) نسبت به تشكيل رژيم صهيونيستي در فلسطين تن به سازش داده بود.([24])هنگامي كه ابن سعود(عبد العزيز) امير نشين شمار را تصرف كرد و خاندان هاشمي و حكومت شريف حسين را نابود كرد قبلاً از عدم حمايت انگليس از شريف و حمايت او از خود، مطمئن شده بود از اين رو در سال 1924 حجاز، طائف و سپس مدينه را تصرف كرد.

در اين وضعيت شريف حسين از انگلستان براي مقابله در برابر عبد العزيز كمك خواست اماانگلستان اعلام كرد كه جنگ ميان او و عبدالعزيز يك جنگ مذهبي است و انگلستان به خود اجازه مداخله در آن را نمي دهد. فقط در صورت وجود زمينه مساعد حاضر به ميانجي گري است. دولت انگلستان كارگردان اصلي صحنه، اعلام پادشاهي ابن سعود بر حجاز را در سال 1926 و سلطت سعودي ها بر نجد و حجاز را طي پيمان جده در سال 1927 به رسميت شناخت. شريف حسين تبعيد شد اما عبد العزيز نيز همچون شريف حسين از دست اندازي به بندر عقبه و توسعه قدرتش در ديگر بلاد عربي منع شد. چون همان گونه كه قبلاً گفته شد توسعه وهابيت در انگليس ايجاد نگراني كرد و بنابراين تا آنجايي كه منافع خودشان اقتضاء مي كرد به وهابيون اجازه توسعه و پيشرفت مي دادند.([25])بدين طريق در سال 1932، كشور عربستان سعودي بوجود آمد. منابع نفت اين كشور كه از ابتداي قرن بيستم كشف شده بود به شركت هاي انگليسي و آمريكايي به خصوص شركت آرامكو واگذار شد([26])و سرانجام دولت عربستان سعودی با سركوب جنبش اخوان و ازياد بردن عقايد خود ازموضع اسلام در خدمت منافع آمريكا و غرب قرارگرفت.([27])

جمع بندي و نتيجه

با توجه به اهميت جريان وهابيت و تأثيرات آن بر جهان اسلام، پژوهش حاضر به دنبال اين مسئله بود كه آيا دولت انگلستان در شكل دهي و تداوم حيات وهابيت نقشي داشته است؟و در صورت مثبت بودن پاسخ، اين نقش چگونه بوده است؟براي پاسخگويي به اين پرسش، نوشته حاضر در بخش های زیر به بررسی نشست:

بخش اول از آغاز پيدايش وهابيت تا سال 1840 را بررسي كرده است كه در ابتدا امپراتوري عثماني كه گسترش وهابيت را به عنوان دشمني براي خود مي ديد حاكم مصر را به جنگ عليه وهابيون فرستاد. در ابتدا وهابيون شكست خورده ولي چون اين مسئله به ضررانگلستان بود انگلستان وهابيون را احياء و مصريان را شكست داد.

بخش دوم وضعيت جزيره العرب را درفاصله سال هاي 1841تا1870بررسي كرده و پس از آن در ادامه شكل گيري قبائل مختلف در جزيره العرب رابيان كرده است. در قسمت هاي بعد، نابودي اين قبائل به دست انگلستان كه به عنوان رقيبي براي وهابيون بودند را مورد تجزيه و تحليل خود قرار داده است.

بخش سوم در ابتدا به مبارزه رشيدي‌ها باوهابيون پرداخته كه در اين مبارزه وهابيون شكست خوردند. در قسمت‌هاي بعد به تجهيز و احياء دوباره وهابيت به كمك انگلستان و شكست رشيدي‌ها به دست وهابيون به كمك انگلستانارائه شده است.

بخش چهارم در ابتدا به قطع حمايت دولت انگلستان از تمام قبايل وحكومت هاي محلي جزيره العرب كه تا پيش از اين انگلستان براي جلوگيري از نفوذ عثماني از آنان حمايت مي كرد پرداخته شده و سپس واگذاري كامل قدرت به ابن سعود از طرف انگلستان را بررسي كرده است.

از مجموع مباحث ارائه شده مي توان نتايج زيرا را ارائه كرد:

1- شكل گيري وهابيت از نظر فكري و اعتقادي ادامه جريانات خشك و جمود فكري از زمان رسول خدا(ص) بود. اين جريان خشك و جمود فكري در زمان پيامبر(ص) در ذوالخويصره پس از آن در خوارج و در ادامه در اشاعره، سلفيه و حنابله بروز پيدا كرد تا اين كه در قرن هيجدهم ميلادي توسط محمد بن عبدالوهاب با استفاده از شرايط زمان و مكان ویژه جزیره العرب عملي شد. آراء و عقايد او به كمك انگلستان و عمالش پياده شد.

2 ـ دولت انگلستان كه قصد سيطره بر مناطق اسلامي را داشت با استفاده از اختلاف بين شيعه وسني و ضعف آگاهي‌هاي اجتماعي مردم به تفرقه افكني و فرقه گرايي روي آوردند تا بدين طريق با سرگرم كردن مردم به اختلافات مذهبي بتوانند به راحتي به اهداف استعماري خود برسند. دشمنان اسلام امروزه نيز با تمام توان و نيرو سعي دارند با برانگيختن و دامن زدن به اختلافات مذهبي، نسل جوان و انقلابي را در اين اختلافات غرق كنند. آن ها چنين وانمود مي كنند كه گويي شيعه و سني دشمنان همديگر هستند  در حالي كه حقيقت اين است كه اينان هر دو براي آمريكا و اسرائيل خطر آفرينند.

3 ـ آن ها سياست تفرقه بينداز و حكومت كن را از چند طريق اعمال مي كردند از جمله: الف)مقابله مستقيم نظامي كه نمود آن را درجنگ‌هاي صليبي، اشغال نظامي كشورهاي اسلامي مانند ليبي، عراق، ايران، الجزايرو.. ديده ايم.

ب) هجوم به تعاليم اسلام از طريق تحريف و وارونه جلوه دادن احكام اسلامي و تهمت بستن به آن، همچون جريان سلمان رشدي مرتد و تهاجم فرهنگي دستگاه‌هاي تبليغاتي غرب به باورهاي ديني مسلمانان.

ج) ترويج فساد و فحشا در بين مسلمانان با هدف بي‌تفاوت نمودن آنها نسبت به دين.

د) تحريك احساسات قومي و ناسيوناليستي به منظور تجزيه وحدت و اتحاد مسلمين در سرزمين‌هاي اسلامي.

هـ) از طريق ايجاد شبهات، تكفير و ايجاد جو بدبيني.

4ـ پس ازگسترش و نفوذ انگلستان در جزيرةالعرب و خليج فارس، امپراطورعثماني به عنوان يكي ازدشمنان او به شمار مي‌رفت.در نتيجه از تمام قبايل و حكومت‌هاي محلي جزيره العرب براي مقاومت در برابر عثماني حمايت مي‌كرد و آنها را از لحاظ نظامي مجهز مي‌كرد. اما اين حمايت انگلستان از قبايل و حكومت‌هاي محلي جزيره اعرب فقط تا زماني بود كه اين حمايت را در راستاي منافع خود مي ديدند. بنابراين در سال1920 حمايت خود را از قبايلبه طور كامل قطع كرد.

5ـآنچه در دهه‌هاي اخير قابل ملاحظه مي باشد اين است كه وهابيون ديدند، وهابيت با محتوي اصلي خود به هيچ وجه مجموعه اي نيست كه بتواند جوابگوي شرايط و احوال كنوني جامعه حجاز باشد. در نتيجه در راستاي انطباق با زندگي جديد شكل جديدي پيدا كرده. حفظ وحدت اجتماعي، احياي تفكر ناسيوناليسم عربي، دنباله روي سياست‌هاي غرب، زندگي تجمل و سراسر مصرفي و افزايش تحصيل كرده‌هاي متمايل به غرب همه و همه عواملي هستند كه رهبران سعودي جنبه هايي از وهابيت را كه با عوامل فوق ناسازگار است،اصلاح كنند.

6ـتداوم وگسترش وهابيت با اتكاء به پشتوانه‌هاي مالي و كوشش پي گير انگلستان در فرقه سازي ميان مسلمين بوده . استفاده از اين روش براي آنان امتيازات زيادي داشته زيرا مستلزم هزينه و خسارت جنگي نيست. در اين روش تمامي اختلافات ريشه مذهبي به خود مي گيرد و در نتيجه مسلمانان ورود به اين درگيري ها و دامن زدن به اختلافات را به قصد قربت به عنوان يك فريضه ديني تلقي مي كنند. وقتي در جوامع اسلامي جو بدبيني، اتهام و سوء تفاهم به يكديگر حاكم باشد در صورتي كه اصلاح سياسي صورت نگيرد، اين وضعيت خطرناك از نسلي به نسل ديگر انتقال يافته و به تدريج فراگير خواهد شد. بدين ترتيب لازم است عوامل و شرايط پيدايش چنين انديشه هايي شناسايي شوند و تدابير لازم جهت مقابله و مبارزه با آنان اتخاذ گردد.

پی نوشت ها

1.        جناب، محمدعلي، خليج فارس، تهران: پژوهشكدة علوم انساني، بي‌تا، 1358.

2.        سعید،امین، تاریخ الدوله السعودیه، بیروت: دارالکتاب العربی،1342.

3.        فقيهي، علي اصغر، وهابيان، چ 4، تهران: صبا، 1377.

4.        کامران مقدم،علی، تاریخ عربستان،تهران: سفیر،1363.

5.        لوتسكي، ولاديمير، تاريخ عرب در قرون معاصر، ترجمه پرويز بابايي، تهران: نشر سپهر، 1356.

6.             منجزي، علي‌اصغر، وهابيت در آيينه تاريخ، فرهنگ دانشجو، سال اول، شماره صفر، بي‌تا.

7.             موثقی،احمد، جنبش های اسلامی معاصر،تهران: امیرکبیر،1371.

8.        عبدالفتاح، ابوعليه، محاضرات في تاريخ الدول السعوديه الاولي، بيروت: بي‌نا، بي‌تا.

9.        كحاله، محمد رضا، جغرافية شبه جزيرة العرب، ج 2، مصر: بي‌نا، 1340.

10.    مختار، صلاح ‌الدين، تاريخ المملكة السعودية، ج 1، بيروت: دارالكتب، 1340.

11.    وهبه، حافظ، جزيرة العرب في القرن العشرين، مصر: بي‌نا، 1314.


1ـ لوتسكي،ص 10.

2ـ موثقي،ص 143.

1ـ موثقي، ص148.

1ـ فقيهي،ص290.

2ـ لوتسكي،ص 88-86.

1ـجناب،ص20.

2ـمختار، ص207ـ198.

1ـلوتسكي،ص148.

2ـ همان، ص148.

1ـ منجزي،ص 38 ـ 32.

2ـكحاله،ص217.

1ـ وهبه، ص341.

2ـجناب، ص20.

1ـفقيهي،ص370.

2- لوتسكي،ص356ـ353.

1ـ موثقي، ص154.

2ـفقيهي، ص340ـ320.

3ـجمعيت اخوان يا آمرين به معروف و ناهين عن المنكر جمعيتي بودند كه ابن سعود براي اجراي اعتقادات خود در جزيره العرب از آنان كمك مي گرفت. اخوان سپاهي متعصب و بي باك بود كه از اعتقادات خشك مذهبي مانند: مخالفت با اختراعات و تلفن بر خوردار بودند، آنان جزء خود همه را مشرك و كافر مي دانستند. پس از مدتي به دليل مشكلاتي كه براي ابن سعود بوجود آوردند، ابن سعود آنان را نابود كرد.

4ـ فقيهي،ص 330ـ320.

5ـ لوتسكي،ص 370 ـ 350.

1ـ همان.

2ـ اعلاميه بالفور عبارت است  نامه وزير خارجه انگليس در جنگ جهاني اول به عنوان« روتشيلد» رئيس فدراسيون صهيونيت انگلستان كه در آن وزير خارجه انگليس موافقت دولت انگلستان را با تأسيس ميهني براي يهوديان در فلسطين اعلام كرد. به دنبال ارسال اين نامه به روتشيلددر سال 1917 مهاجرت يهوديان به سرزمين فلسطين آغاز شد.

3ـ نام قرار دادي است به نام امضاء كنندگان آن سايكس انگليسي و پيكو فرانسوي، يك قرار داد سري بود كه در سال 1916 بين انگليس و فرانسه امضاء شد كه به موجب آن اين دو كشور پيش از پايان جنگ جهاني اول ميراث امپراتوري عثماني را در خاورميانه بين خود تقسيم كردند. به موجب اين قرار داد سوريه، لبنان و بخشي از جنوب تركيه سهم فرانسه و فلسطين، مناطق اطراف خليج فارس و سرزمين كنوني عراق سهم انگلستان شد.

4- كامران مقدم،ص321ـ319.

5- همان.

6ـ امين ، ص138ـ136.

7ـ موثقي، ص156.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *