چکيده
بازخواني متون و منابع ديني يکی از گام های نخستين تحول در علوم انساني است و اين مهم هنوز در حيطة دانش تاريخ صورت نبسته است. قرآن و تاريخ به گونه های مختلفی در پيوند با يکديگر قرار می گيرند. جايگاه تاريخ در قرآن و به بيانی ديگر وجود انواع داده های مرتبط با تاريخ در اين کتاب آسمانی، يکی از اين گونه هاست که به نظر می رسد پرداختن به آن پيش نياز شناخت ديگر گونه های ارتباط بين قرآن و تاريخ است.
روشن است که قرآن يک کتاب تاريخی نيست ولی به عنوان يک کتاب هدايت با زبانی عرفی و با سياق بيانی ويژه، در حجمی قابل توجه از آيات خود به بيان مباحث مختلفی در بارة تاريخ پرداخته است. هر چند واژة تاريخ در قرآن به کار نرفته است ولی بيش از بيست واژه ديگر مانند قصه، ذکر، نبأ، حديث، قول، عبرت، سِيْر، مَثَل، اساطير، قَرْن، سنت و جز آنها برای روايت تاريخ و يا بيان قانونمندی های تاريخ در قرآن مورد استفاده قرار گرفته است.
افزون بر اين، داده های تاريخی در قرآن در قالب نام سوره ها، تشويق به مطالعة تاريخ، بيان قانونمندي های حاکم بر تاريخ، پرداختن به اخبار اقوام و ملتها، ذکر رويدادهای مهم، بيان اخبار سرزمينهای مختلف و به ويژه ارائة آگاهي هايي از شخصيت های نقش آفرين در تاريخ شامل پيامبران، مخالفان پيامبران، چهره های جبهة حق و چهره های جبهة باطل انعکاس يافته است.
ويژگي های عمومی تاريخ در پهنة قرآن را می توان در قالب اين محورها برشمرد: پيوند دادن رويدادهای تاريخی با اسماء و صفات خداوندی، اهتمام ويژه به قانونمندی تاريخ، فراگيری نسبت به ادوار مختلف زندگی بشر، همه جانبه نگری در مواجهه با رويدادهای تاريخ و پرهيز از يکسويه نگری، ورود به لايه های درونی نقش آفرينان تاريخ که در حالت متعارف راه آن بر روی مورخان بسته است، گسترش مرزهای عليت تاريخی به عوامل ماورائی، آميختن نقل و تحليل، درس آموز معرفی کردن رويدادهای تاريخی، الگوپذير معرفی کردن برخی چهره های تاريخی، پرهيز از ساختار بيانی متعارف منابع تاريخی و مبنا قرار دادن يک ساختار افقی، عمودی و معطوف به معنای ويژة خود و سرانجام ارائة ظرفيتی سازگار با اعجاز تاريخی قرآن.
مقالة حاضر کوشيده است با حفظ نگاه راهبردي خود نسبت به ابعاد و ضرورتهاي تحول در علوم انساني، با استفاده از روش متعارف فهم آيات قرآن و حسب مورد با بهره گيری از تکنيک گونه شناسی به بررسی دادههاي تاريخي قرآن در محورهای پيشگفته بپردازد و در پايان پيشنهاد خود را برای چگونگی ب هرهمندی از قرآن برای تحول در دانش تاريخ در معرض داوری صاحب نظران قرار دهد.
کليد واژه ها: قرآن، تاريخ، سنت هاي تاريخي، داستان های قرآن، روايت تاريخی، عليت تاريخی، الگوهای تاريخی.
مقدمه
تحول در علوم انساني با هر رهيافت و هدفي که پي گرفته شود، بازخواني متون و منابع ديني و کوشش براي يافتن پاسخ پارهاي پرسش ها در آن گريزناپذير است. ظرفيت ها و بايستگي هاي شاخه هاي مختلف علوم انساني نيز نسبت به يک علم بومي، تحوليافته و همسو با آرمانهاي بلند ديني يکسان نيست. در برخي از علوم انساني گام هايي سودمند در اين زمينه برداشته شده است و در برخي ديگر از آنها هنوز درکي همگرا و روشن از صورت مسأله يعني چيستي، امکان و چگونگي تحول در ذهن دست اندرکاران آن علم نقش نبسته است.
بي ترديد دانش تاريخ را بايد در شمار اين دستة اخير قرار داد. از همين روي، در نوشتارهايي مانند آن چه پيش روي داريد، نمي توان جز به ترسيم خطوط اصلي بحث و برجسته ساختن مطالب بنيادين به منظور نشان دادن عرصه هاي بهره گيري از وحي براي تحول در دانش تاريخ پرداخت. هر گاه اين هدف برآورده شود، مي توان اميد داشت اساتيد و پژوهشگران با انگيزهاي مضاعف حيطه هاي مطالعاتي، پژوهشي و آموزشي خود را معطوف به اين آموزه ها کنند.
بر همين اساس، مقالة حاضر کوشيده است با حفظ نگاه راهبردي خود نسبت به ابعاد و ضرورتهاي تحول در علوم انساني، پس از اشاره به لايه ها و ابعاد ارتباط بين قرآن و تاريخ و با تأکيد بر چگونگي انعکاس داده های تاريخی در منظومة آيات قرآن، مهمترين حيطه هاي شايستة پژوهش را باز نماياند.
بيان مسأله
شايد سخن گفتن از مفهوم قرآن[۱] و مفهوم تاريخ[۲]، هيچ بر آگاهي هاي ما نيافزايد. ولي تذکر اين نکته ضروري است که در اين مقاله، واژة قرآن گاه به معناي مجموعة آيات و سور و گاه به معناي بخشي منتخب از آن و به همين ترتيب، واژة تاريخ هم گاه به مفهوم دانش تاريخ و گاه به معناي رويداد تاريخي و گاه به معناي آگاهي ما از آن رويداد به کار رفته است و تمايز بين اين سه مفهوم را به مدد قراين پيرامونی می توان تشخيص داد.
با وجود کوشش هاي پر ارجي که تا کنون در بارة بررسي رابطة قرآن و تاريخ صورت گرفته است، يک بررسي اجمالي نشان دهندة اين است که اين کوشش ها معطوف به اتخاذ يک راهبرد کلان براي مبنا قرار گرفتن قرآن در تحول دانش تاريخ نبوده است[۳] و همين نکته توجيه کنندة ضروت پرداختن به اين موضوع در اين مقاله است. اگر قرار است دانش تاريخ رنگ و بويي بومي به خود بگيرد که بنيادي ترين مصداق آن، تأثيرپذيري اين دانش از آموزه هاي اسلامي است، در نخستين گام بايد ديد برترين منبع شناخت اسلام يعني قرآن چه نگاهي به اهداف، ابعاد، اجزاء، ويژگي ها و لايه هاي اين دانش دارد و به عبارت دقيقتر چه نگاهی را می توان از اين معجزة جاودان برداشت کرد.
وقتي از رابطة قرآن و تاريخ سخن مي گوييم پهنه اي گسترده از تعامل بين اين دو دانش در برابر ما رخ مي نماياند که شايد اهم آنها چنين باشد:
· تاريخ مندي قرآن
· تاريخ گذاري قرآن
· تاريخ قرآن
· اثبات تاريخی عدم تحريف قرآن
· ناسخ و منسوخ در قرآن
· رابطة بينامتنی قرآن با کتب آسمانی پيشين
· شأن نزول (به معناي فضاي تاريخي نزول) آيات
· سير نزول (به معناي ترتيب تاريخي نزول) آيات
· آيات تاريخي قرآن (تاريخ در قرآن)
· ملاحظات تاريخی روايات مربوط به تفسير قرآن
· سير تفسير قرآن و جايگاه آرای مفسران
· استنادات قرآنی در متون و منابع تاريخی
· جايگاه موضوعات تاريخی قرآنی در متون و منابع تاريخی
· تفسير آيات تاريخی قرآن
از زاويهاي ديگر اگر تأثير هر يک از اين دو يعني قرآن و تاريخ بر ديگري و نيز وجود داده هاي مربوط به هر يک از اين دو در ديگري، مد نظر قرار گيرد، دست کم چهار نوع رابطه را ميتوان تصور کرد که محورهاي چهارده گانة پيشگ فته هم ذيل يکي از اين عناوين قرار مي گيرد.، بدين معني که اگر در جانب تاريخ بايستيم و به قرآن بنگريم، دو ساحت متفاوت را ميتوان براي تاريخ در نظر گرفت:
· جايگاه تاريخ در قرآن / انواع داده هاي تاريخي در قرآن
· تأثير تاريخ بر فهم قرآن [۴]
و همچنين اگر از منظر قرآن به تاريخ بنگريم، شاهد دو حيطة متفاوت هستيم:
· تاثير قرآن بر تاريخنگاري/دادههاي قرآني در متون تاريخي مسلمانان
· تأثير قرآن بر تاريخنگري مسلمانان
روشن است که اين تقسيم بندي کلان قابل تقسيم به چندين محور فرعي است و در پژوهشي گسترده تر بايد بدان پرداخت. در اين مقاله تنها محور اول که به نظر ميرسد گام نخست براي پرداختن به ديگر محورهاست به صورت اجمالی و فهرست وار مورد توجه قرار گرفته و ديگر محورها به فرصتی ديگر وانهاده شده است.
روش تحقيق
تأملات روش شناختی فهم ديدگاه تاريخی قرآن نيازمند سخنی مبسوط است. آن چه در اين جا به عنوان درآمدی بر اين بحث و در حد نياز می توان گفت اين است که در اين نوشتار، در بين روش های گوناگون فهم قرآن، روش فهم موضوعی معيار قرار گرفته است. در اين روش پس از انتخاب موضوع و مفهوم يابی واژگان مرتبط با آن و تشخيص محورهای اصلی و فرعی آيات مربوط به يک موضوع شناسائی، گردآوری و در قالب گروه های آيهای دسته بندی می شوند و سپس به کمک تشخيص پيوندهای موضوعی بين آيات، آنها قرينة تفسير همديگر قرار می گيرد تا نظر نهايي قرآن در بارة آن موضوع روشن شود. [۵] در اين مقاله هم براي رسيدن به تصويري روشن در بارة جايگاه تاريخ در قرآن و ميزان و چگونگي حضور داده هاي تاريخي در کتاب وحي، کوشيده شده است واژگان دارای دلالت تاريخی قرآن شناسائی شوند و از طريق ايجاد پيوند بين مضمون آيات دربردارندة اين واژگان خطوط کلی نگاه قرآن به مسأله تاريخ کشف و بازنموده شود. تقسيم بندي رايج دانش تاريخ به دو دستة کلي مباحث نظري تاريخ و رويدادهاي تاريخي هم در به کارگيری اصطلاحات تاريخ مد نظر بوده است. در تقسيم بندي فرعي محورها و نيز قرار دادن آيات مختلف ذيل هر يک از محورها هم از تکنيک گونه شناسي [۶]استفاده شده است.
قرآن؛ کتاب هدايت يا کتاب تاريخ؟
برداشت از قرآن مبتنی بر مبانی و پيشفرض هايي است که در بحث های گستردة ديگر بايد به تفصيل بيشتری به آن پرداخت. هر چند بنای اين مقاله بر اختصار است، از اين پرسش مهم نمی توان چشم پوشيد که با فرض اهتمام خاص قرآن به موضوعات تاريخی، آيا قرآن را می توان يک کتاب تاريخ خواند؟
آن چه در مقام پاسخ به اين پرسش و متناسب با نوشتار حاضر میتوان بيان کرد اين است که بارة قلمرو انتظار بشر از دين و به تبع آن از قرآن ديدگاههاي مختلفي وجود دارد، مبناي ما در اين مقاله نگاه مشهوري است که قرآن را يک کتاب علمي نمي داند و آن را مقدم بر هر چيز يک کتاب هدايت مي شمرد ولي اين کتاب هدايت در تحقق نقش و هدف اصلی خود، به هر اندازه که نياز باشد به موضوعات مختلف توجه کرده است؛[۷] اين موضوعات در شاخه های مختلف علمی، اعم از دانش های شناخته شده تاکنون و دانش هايي که شايد پس از اين پديد آيد، مورد توجه قرار گرفته و می گيرند.
قرآن خود را مقيد به معيارها و ضوابط هيچ يک از اين دانش ها نکرده است و به بيان ديگر قرآن کتاب هيچ يک از اين علوم نيست، اما به باور ما مسلمانان، گزاره های علمی موجود در قرآن، که به زبان عرفی قابل فهم بيان شده است،[۸] در غايت اتقان و درستی است و حتی اگر گزاره هايی به ظاهر در تنافی با يافته های دانش بشری باشد با توجه به يقين آور بودن گزاره های قرآن و ظنی بودن بخش عمده گزاره های دانش های مختلف، گزارة قرآنی بر گزارة دانشی مقدم داشته می شود.
توجه قرآن به تاريخ را هم بايد از همين منظر بررسي کرد. آگاهي های تاريخی نقشی مهم در هدايت بشر ايفا می کند و بر همين اساس قرآن نيز توجهی شايستة اعتناء به تاريخ کرده است. وجود گزاره های تاريخی در قرآن به اين مفهوم نيست که قرآن يک کتاب تاريخ به مفهوم متعارف است و بر همين اساس قرآن مقيد به رعايت ضوابط و معيارهای و ساز و کارهای دانش تاريخ نيست.
راز اين که قرآن کمتر به بيان کرونولوژيک و گام به گام رويدادها پرداخته است را در همين موضوع بايد جستجو کرد. گاه در بيان و توضيح اين رويکرد قرآن گفته شده است، که قرآن به همين دليل ايفای نقش هدايتگری از جزئي نگري پرهيز کرده و خود را به تفاصيل و جزييات بيان رويدادها محدود نساخته است، ولی اين طور نيست و گاه قرآن حسب مورد به بيان جزييات رويدادها هم پرداخته است، به عنوان مثال می توان به گزارش قرآن در بارة داستان حضرت موسی و نيز غزوه بدر اشاره کرد.
“کتاب تاريخ” نبودن قرآن الزاما به اين معنی نيست که شأن قرآن را تا حد يک “سند تاريخی” فرو کاست. اگر سند تاريخی را اشياء و موادی بدانيم که “هدف از خلق آنها ثبت و ارائه اطلاعات تاريخي نيست، ولي آگاهي هاي تاريخي درجه اولي را در اختيار مورخان قرار مي دهند.” نمیتوان گفت هدف قرآن ثبت و ارائة اطلاعات تاريخی نيست، آری مسلم است که هدف اصلی و اولية قرآن، تدوين يک متن تاريخی نيست، اما وقتی قرآن با هدف هدايتگری به موضوعاتی اشاره می کند که در علوم مختلف مورد بحث قرار می گيرند، با توجه به اين که از نظر دينی، هدف همة علوم هدايت يافتن انسان است می توان از نگاه قرآن به اين موضوعات نقبی به سوی سامان مطلوب اين علوم هم زد.
در اين باره رويکرد ديگری هم وجود دارد که قرآن را از اين نظر يک سند تاريخی نمیداند که نمیتوان درستی آن را همانند ديگر گزارههای تاريخی سنجيد. از نظر صاحبان اين ديدگاه، هر گزارة تاريخی را میتوان و بل بايد با ديگر گزارههای تاريخی سنجيد و دور نيست که در اين فرايند تمام يا بخشی از يک گزارة تاريخی محکوم به نادرستی و کنار گذاشته شود ولی در بارة گزارههای قرآنی پيش از هر کوششی بايد آن را محکوم به درستی شمرد و تن به درستی آن داد. و متنی را که نتوان آن را در مقام مقايسه با ديگر متون تاريخی سنجيد يک متن تاريخی به حساب نمیآيد.[۹]
در اين باره هم بايد گفت قرآن و گزارههای تاريخی مندرج در آن را هم میتوان يک متن تاريخی به شمار آورد و آن را با ديگر متون سنجيد. ولی در مقام اعتبار بخشی اين گزارهها، اين گونه نيست که تنها راه اثبات درستی يک گزاره تاريخی سازگاری آن با ديگر گزارههای تاريخی باشد، بلکه از هر راهی از جمله استدلال عقلی میتوان درستی يک گزارة تاريخی را اثبات کرد. به عبارتی ديگر يک گزارة تاريخی مندرج در قرآن ابتدا ـ يعنی در مقام مواجهة نخستين ـ يک گزارة تاريخی همانند هر گزارة تاريخی ديگر است و سپس چون در قرآن آمده است، اعتبار خود از اين متن مقدس گرفته است و به دليل وحيانی بودن سندی که اين گزاره در آن درج شده است، ما ترديدی در درستی آن نداريم و اطمينان از درستی و واقعنمايي يک گزاره، لطمهای به تاريخی بودن آن نمیزند. بر همين اساس اگر قرآن در بارة حضرت عيسی علی نبينا و آله و عليه الصلاه و السلام اظهار میدارد که او را به سوی خويش بالا برده است[۱۰] و بنیاسراييل او را به قتل نرساندهاند و به صليب نکشانده اند[۱۱]، هر چند شواهد تاريخی بر خلاف اين سخن قرآن باشد، با توجه به اطمينانی که به درستی آيات وحی داريم، سخن قرآن به مثابة يک گزارة تاريخی بر شواهد تاريخی مقدم داشته میشود.[۱۲]
واژگان تاريخی قرآن
گفته شده است سه پنجم آيات قرآن داراي دلالت تاريخي است[۱۳]. در تاريخی بودن آياتی که به صراحت از يک رويداد تاريخی سخن به ميان آورده است گفتگويي نيست، ولی اگر مباحث نظری تاريخ را هم مد نظر قرار دهيم چه بسا حجم بيشتری از آيات قرآن مرتبط با تاريخ تشخيص داده شوند. واژة “تاريخ” [۱۴]در قرآن به کار نرفته است. ولی مجموعهای از واژگان در قرآن وجود دارد[۱۵] که برای روايت رويدادهای تاريخی و يا اشاره به قانونمنديهای تاريخی مورد استفاده قرار گرفته است. برای بيان مفاهيم اين واژگان برای رعايت اختصار تنها به يک منبع ارچاع داده شده است. اين واژهها به ترتيب الفباء به شرح زير است[۱۶]:
الف. آيه ـريشة اين واژه يعنی أ ـ و ـ ي به مفهوم توجه و آهنگ جايي را کردن است تا در آن جا آرام گرفته شود و خود واژة آيه هم به معنای مقصد مطلوب و يا ابزار رسيدن به اين مقصد مطلوب است. [۱۷] قرآن در موارد گوناگونی با اشاره به رويدادهای تاريخی از آنها به عنوان نشانة خود ياد کرده است. [۱۸]در دو مورد نيز چنين برمیآيد که مفاد آيات قرآن مباحث تاريخی بوده است که دشمنان قرآن با شنيدن آن گفتهاند که اينها اساطير الاولين است.[۱۹]
ب. اثر ـبه معنای آن چه بر چيزی دلالت دارد و يا باقيماندة وجود يک شیء [۲۰] را حکايت میکند، و اغلب به صورت جمع به مفهوم آن چه بر يک شخصيت يا رويداد تاريخی دلالت دارد در قرآن به کار رفته است. [۲۱]
ج. اساطير ـواژة اساطير از ريشة س ـ ط ـ ر به معنای به صف کردن نوشته يا انسان يا درخت يا سخن يا هر چيز ديگر مادی و معنوی[۲۲] در کاربرد قرآنی خود که همواره مضاف به الاولين است، به مفهوم سطرهای زائد و ساختة دست بشر در گذشته است که خاستگاه خدايي و وحی ندارد.[۲۳] عموم مفسران و مترجمان قرآن، اين تعبير را به معنای افسانههای پيشين گرفتهاند که به صورت مستقيم يا غيرمستقيم دربردارندة اطلاعات و يا توهمات تاريخی هم هست. [۲۴]
د. ايام الله ـگرچه ايام ـ جمع يوم ـ به معنای روز يا برههای از زمان ـ يک بار در قرآن به صورت اضافه به ” الَّذينَ خَلَوْا مِنْ قَبْلِهِمْ ” به کار رفته است، [۲۵]ولی يک کاربرد ديگر آن به صورت اضافه به لفظ جلاله، ظاهراً اشاره به زمانهايي دارد که به هر دليل بزرگ شمرده میشوند[۲۶] و به همين دليل میتوان اين واژه را دارای بار تاريخی دانست.
هـ . بين يديه ـاين ترکيب نيز که در ترجمة لفظ به لفظ به معنای “در پيش دستان او” است به مفهوم “از قبل موجود” و تنها ناظر به بخشهای باقیمانده از کتب آسمانی پيشين به کار رفته است و دارای کارکرد تاريخی محدودی است. [۲۷]
و. تلاوت ـتلاوت از ريشة ت ـ ل ـ و در اصل به معنای وقوع بعد از چيزی است به گونهای که آن چيز در جلو و اين وقوع به دنبال آن باشد و بر همين اساس خواندن آيات وحی هم تلاوت خوانده شده است. [۲۸] و قرآن در چند مورد مفعول آن را خبر (نبأ) مربوط به رويدادهای تاريخی قرار داده است. [۲۹]
ز. حديث ـواژة حديث و جمع آن احاديث به معنی آن چه که با گفتن و بيان و روايت و نقل آن تازه میشود[۳۰] در عباراتی مانند حديث موسی[۳۱]، حديث ضيف ابراهيم[۳۲]، حديث جنود[۳۳]، حديث مفتری نبودن داستان پيامبران پيشين[۳۴]، احاديث شدن ماجرای بعثت پيامبران و تکذيبکنندگان آنها[۳۵] و قوم سبأ[۳۶] دارای دلالتی نزديک به روايت تاريخی است.
ح. خُلُو ـاين مصدر نيز به معنای پايان يافتن يک کار و رها شدن از آن به گونهای است که هيچ اثری از آن باقی نمانده باشد و بر حسب اين که پس از آن کدام حرف اضافه مانند الی يا من يا فی آمده باشد معنای آن تفاوت میکند.[۳۷] قرآن در موارد متعددی برای گزارش رويدادهای گذشته و يا اشاره به سنتهای تاريخی الهی از مشتقات اين مصدر استفاده کرده است. [۳۸]
ط. ذکر ـذکر به معنای به ياد داشتن و به يادآوردن [۳۹]به صورت مصدری و نيز در بابهای مختلف ثلاثی مجرد و افتعال و تفعل و تفعيل در قرآن به کار رفته است، خداوند از اين واژه برای به يادداشتن و به يادآوردن نعمتهای خود و مسائل مختلف استفاده کرده است و در پارهای کاربردهای آن برای به يادداشتن و به يادآوردن رويدادهای تاريخی به کار گرفته شده است. [۴۰]
ی. رؤيت ـ رؤيت به معنای مطلق نگريستن به مفهوم مطلق و با هر وسيلة ممکن مانند چشم سر و چشم قلب يا شهود روحانی يا قوة مخيله است[۴۱] و برخی کاربردهای آن به صورت أ لمتر[۴۲] و گاه نيز به صورت أرأيت [۴۳]در مباحث تاريخی هم به کار رفته است.
ک. سلف ـاين واژه که در اصل به مفهوم وقوع يک پديده در زمان گذشته است و تفاوت آن با ديگر واژگان قريب المعنی آن است که در آن سبق و لحوق و تقدم و تأخر و جريان در گذشته و آينده مدخليت ندارد. [۴۴] و دو کاربرد از کاربردهای آن در قرآن با مفاهيم تاريخی به مفهوم متعارف سازگاری دارد؛ يک مورد به مفهوم نمونة محقق شدهای که جنبة عبرتآموزی دارد[۴۵] و ديگری به معنای اقدااتی که در گذشته صورت گرفته است.[۴۶]
ل. سير ـاين واژه نيز از ريشة س ـ ي ـ ر به معنای سفر کردن، حرکت و رفتن ظاهری مادی است[۴۷] و در برخی آيات قرآن، خداوند برای آگاهی از سرنوشت پيشينيان، انسانها را به حرکت در زمين و رفتن به اين سو و آن سو فراخوانده است.[۴۸]
م. عبرت ـعبرت به معنای گذشتن و اصطلاحاً به معنای گذشتن از يک جريان يا موضوع يا حالت و به چنگ آوردن چيزی برای بهرهبرداری برای زندگی مادی و معنوی است [۴۹]و در پارهای از آيات قران به مفهوم پندپذيری از تاريخ که از مصاديق سودمندی تاريخ است به کار رفته است. [۵۰]
ن. قرن ـاين واژه در ريشه به معنای وقوع يک چيز در کنار چيز ديگری با حفظ استقلال اين دو نسبت به يکديگر است. و به صورت مفرد و جمع در قرآن به معنای گروهی از مردم که در گذشته در طول يا عرض گروهی ديگر میزيستهاند[۵۱] به کار رفته است.[۵۲]
س. قريه ـاين واژه که بر اساس تفاوت لام الفعل آن سه ريشة متفاوت ق ـ ر ـ و ، ق ـ ر ـ ء و ق ـ ر ـ ي دارد و بر اساس اين سه ريشه، معانی متفاوتی هم دارد، [۵۳]به صورت مفرد و جمع به معنای يک واحد اجتماعی که در گذشته وجود داشته است به فراوانی در قرآن به.کار رفته است.[۵۴]
ع. قصه ـقصه[۵۵] از ريشة ق ـ ص ـ ص به مفهوم روايت کردن يک رويداد درست مطابق آن چه واقع شده است به هر وسيلة ممکن است[۵۶] و افزون بر اين که نام يکی از سورههای قرآن قصص است، در مواردی در قرآن برای روايت رويدادهای تاريخی به کار رفته است. [۵۷]
ف. قول ـقول به معنای ابراز آن چه در دل میگذرد به هر وسيلة ممکن است که بر اساس وضعيت طرفين از نظر تفهيم و تفاهم تفاوت میکند، بنا بر اين محدود به انسان و ابزارهای انتقال و دريافت انسانی مانند زبان و گوش نيست. [۵۸] جز موارد بسيار زيادی که در ضمن بيان يک رويداد تاريخی از واژة ق ـ و ـ ل به عنوان بخشی از رويداد استفاده شده است، [۵۹]در مواردی به گونهای به کار رفته است که شايد بتوان گفت حکايتگر يک سنت تاريخی است. [۶۰]
ص. کتاب ـريشة اين کلمه به معنای گزارش آن چه انسان آن را در باور دارد و تثبيت بيرونی آن با ابزار و روشی متناسب است. در اين مصدر دو اصل اظهار و تثبيت نهفته است. مکتوب ساختن دانشها و عهدنامهها و دعاوی به کمک حروف و کلمات و جملهها به همين معناست. با همين توجيه برای بيان احکام قطعی و قوانين و مقررات هم از مشتقات اين مصدر استفاده میشود.[۶۱] قرآن افزون بر اين که گاه برای اشاره به رويدادهای تاريخی مندرج در کتابهای آسمانی پيشين از اين واژه بهره گرفته است، در مواردی به عنوان منبعی برای بيان رويدادهای تاريخی[۶۲] و يک بار هم به عنوان منبعی که دربردارندة يک سنت تاريخی است [۶۳] واژة کتاب را به کار برده است.
ق. کلمه ـکلمه که در ريشه به معنای آشکار ساختن و ابراز افکار و منويات باطنی است، در اصطلاح به معنای مظهر اراده و علم و حکمت الهی و تجلی صفات لايتناهی حضرت حق به کار رفته است[۶۴] گرچه مشتقات ريشة ک ـ ل ـ م ۷۵ بار در قرآن به کار رفته است، ولی در پارهای از کاربردها که به صورت کلمه و کلمات است، و به ويژه با توجه به مضمون آيات پيش و پس از آن، میتوان مفهوم نوعی قانونمندی را که از جمله در حيطة تاريخ تسری دارد، از آن برداشت کرد.[۶۵]
ر. مَثَل ـ در اصل به معنای برابری دو پديده از نظر ويژگيهای مورد نظر است و اصطلاحاً به معنای پديدهای است که موضوع مورد نظر در آن تجسم و مهمترين ويژگيهای مورد نظر در آن انعکاس يافته است [۶۶]در چند مورد برای مسائل تاريخی هم به کار رفته است.[۶۷] واژة مِثل[۶۸] و برخی ديگر از مشتقات اين واژه [۶۹] هم گاه به همين معنی به کار رفته است. بررسی تفاوت دو واژة مَثَل و مِثل را بايد به فرصتي ديگر وانهاد.
ش. مُضِی ـاين مصدر نيز به معنای تحقق امر و وقوع آن در زمان گذشته در مقايسه با زمان تکلم است و تفاوتهای معنايي لطيف و ظريفی با ديگر واژگان مترادف خود دارد.[۷۰] قرآن در مواردی از اين واژه برای إخبار از جريان يک سنت الهی بهره برده است. [۷۱]
ت. نبأ ـواژة نبأ از ريشة ن ـ ب ـ ء و مشتقات که آن جمعاً ۸۰ بار در قرآن به کار رفته است به مفهوم نقل يک سخن يا شیءای از مکانی به مکان ديگر به صورت دقيق و همراه با آگاهی ژرف است [۷۲]و در پارهای از کاربردهای قرآنی آن برای نقل گزارشهای تاريخی مورد استفاده قرار گرفته است. [۷۳]
ث. نظر ـبه معنی ژرفنگری در يک موضوع مادی يا معنوی با چشم سر يا چشم دل با هدف هدايت يافتن و يا کشف يک امر پنهان است [۷۴] و قرآن در موارد متعددی آن را برای مباحث و رويدادهای تاريخی به کار برده است. [۷۵]
خ. و إذ ـواژة إذ ظرف زمان است که دلالت بر وقوع فعلی در زمان گذشته دارد، و بر اساس قرائن موجود در جمله معانی متعددی میيابد. [۷۶] بيشتر مترجمان قرآن اين تعبير ترکيبی را به صورت ” و به ياد آور” ترجمه کردهاند. شايد تمامی کاربردهای قرآنی ۶۹ گانة اين ترکيب اشاره به يک رويداد تاريخی قرار داد [۷۷]و لذا نمیتوان در اين بحث از آن چشم پوشيد.
گونهها و قالبهای توجه قرآن به مسأله تاريخ
اگر با همين نگاه کلی به قرآن نگريسته شود، قرآن قالبهای مختلفی را برای توجه دادن به تاريخ برگزيده است. به عبارت ديگر محتوای مباحث تاريخی در قرآن را میتوان اين گونه برشمرد:
الف. نام سورهها ـنام سورههای قرآن از جانب خداوند و حتی پيامبر تعيين نشده است [۷۸]ولی همين که اين نامها نزد مسلمانان به اين صورت و هر چند در روندی تدريجی شکل گرفته باشند، میتواند حکايتگر نوع ذهنيت مسلمانان باشد. از بين ۱۱۴ نام رايج سورههای قرآن حداقل ۲۰ مورد آن دارای دلالت تاريخی است و اشاره به يک تبار يا رويداد يا شخصيت و يا اصطلاح تاريخی دارد: آلعمران، يونس، هود، يوسف، ابراهيم، کهف، مريم، انبياء، قصص، روم، لقمان، احزاب، سبأ، جاثيه، احقاف، محمد، طور، نوح، فيل و قريش. اين نکته را میتوان نخستين توجه به تاريخ در نخستين و ابتداييترين شکل مواجهه با قرآن ناميد.
ب. تشويق مستقبم به مطالعة تاريخ ـقرآن بارها به صراحت و مستقيماً مخاطبان خود را به مطالعة تاريخ فراخوانده است. مضمون آياتی که در آنها از مشتقات مصدر س ـ ي ـ ر استفاده شده است،[۷۹] و نيز در برخی کاربردهای “أ لمتر” و “أرأيت”[۸۰] میتوان اين نکته را به وضوح مشاهده کرد.
ج. بيان قانونمنديهای حاکم بر تاريخ ـگونة ديگر توجه قرآن به مباحث تاريخی، قانونمند معرفی کردن تاريخ و معرفی اين قانونمنديهاست. پيش از اين هم اشاره شد که واژگانی مانند سنت، کلمه و کتاب دارای چنين دلالتی ناظر به اصل قانونمندی تاريخ است. ولی مصاديق اين سنتها که کليات آن بيش و کم مورد توجه برخی قرآنپژوهان قرار گرفته است، يکی از مهمترين حيطههای پژوهش در زمينة مسائل تاريخی در قرآن است. اين سنتها را به شکلهای مختلفی مانند سنتهای مطلق و سنتهای مشروط و يا سنتهای جبهة حق و سنتهای جبهة باطل و يا سنتهای بيان شده در قالب قضايای شرطيه و قضايای قطعيه وجوديه و حکايتگر کششها و گرايشهای طبيعی در تاريخ تقسيم کردهاند. سنتهای تاريخی در قرآن اگر به زبان علمی قابل فهم برای فيلسوفان و نظريهپردازان تاريخ در دنيای معاصر بيان شود میتواند تحولی ژرف در تاريخنگری پديد آورد.[۸۱]
د. پرداختن به اخبار اقوام و ملتهای پيشين ـجلوة ديگر توجه قرآن به مباحث تاريخی، اهتمامی است که قرآن به بيان اخبار اقوام و ملتهای پيشين دارد. نام اقوام و گروههای مختلفی در قرآن برده شده است و آگاهيهايی در بارة آنان عرضه شده است. در اين باره نيز همچون ديگر محورها تحقيقات بنيادی زيادی بايد صورت بندد. مهمترين اين اقوام را میتوان اين گونه برشمرد: قوم نوح، قوم عاد، قوم ثمود، قوم ابراهيم، اصحاب مدين، قوم هود، قوم لوط، قوم صالح، قوم موسی، اصحاب الأيکه، قوم تُبّع، اصحاب کهف، اصحاب رقيم، اصحاب رسّ و اصحاب اخدود، آل فرعون، آل هارون، آل موسی، آل عمران، آل ابراهيم، آل يعقوب، آل لوط[۸۲]
هـ . ذکر رويدادهای مهم تاريخی ـقرآن همچنين برخی رويدادهای تاريخی مهم را به شيوة خاص خود بيان کرده است. اين امر هم به نوبة خود در برانگيخته شدن توجه مسلمانان به تاريخ سهم داشته است و بازخوانی آنها متناسب با تحقيقات جديد بیترديد ابعادی نو از نگاه تاريخی قرآن را به دست میدهد. شايد آشکارترين نمونه در اين زمينه ماجرای توفان نوح [۸۳] و نيز نابودی تمدن سبأييان[۸۴] باشد.
و. بيان اخبار سرزمينهای گوناگون ـيکی ديگر از جلوهها و قالب بيان تاريخی قرآن، ارائه اخبار مربوط به مکانها و سرزمينهای مختلف است. اين گزارش قرآن با گزارش مربوط به اقوام و شخصيتها همراه است ولی تأکيد قرآن بر بردن نام اين سرزمينها را نمیتوان امری اتفاقی و فاقد دلالت خاص تلقی کرد. گفته شده است، مباحث تاريخی قرآن از نظر جغرافيايي قابل تقسيم و گنجاندن در نه دستة زير است: بينالنهرين، فنيقيه، اردن، مصر، عربستان، احقاف و سبأ، ترکيه، آسياي ميانه و ايران. [۸۵]نام سرزمينهای مختلفی هم در قرآن برده شد است که اغلب همراه با اطلاعات تاريخی مهمی است [۸۶]و بيش از آن هم از سرزمينهايي سخن به ميان آمده است که بی اين که نام آنها برده شود[۸۷]، اطلاعاتی در بارة آنها به مخاطبان عرضه شده است. [۸۸]
ز. بيان اخبار شخصيتهای نقشآفرين در تاريخ ـشايد مهمترين قالب اهتمام قرآن به مباحث تاريخی را گزارشهای قرآنی در بارة شخصيتهای مؤثر تاريخی تشکيل دهد.[۸۹] اين شخصيتها را میتوان در چهار دسته مورد بررسی قرار داد:
· پيامبران ـدر قرآن جز اشاراتی که با عنوان انبياء، مرسلون و حالت مفرد آنها به ماجرای پيامبران پرداخته است، نام اين پيامبران هم در قرآن آمده است: آدم، ابراهيم، ادريس، اسحاق، اسماعيل، الياس، ايوب، داوود، ذوالکفل، زکريا، سليمان، شعيب، صالح، عيسی، محمد، موسی، نوح، هارون، هود، يحيی، يسع، يعقوب، يوسف و يونس. تنی چند از پيامبران مانند خضر هم در بارة آنها صحبت شده ولی نام آنها برده نشده است. [۹۰]
· مخالفان پيامبران ـقرآن به چهرههای مخالف پيامبران هم پرداخته است و برخی از روحيات، سخنان و رفتارهای آنان را گزارش کرده است. مناسبترين مثال برای اين موضوع، فرعون[۹۱] در برابر موسی و ابولهب[۹۲] در برابر پيامبر خاتم است.
· چهرههای جبهة حق ـبخشی از آيات تاريخی قرآن را هم آيات مربوط به چهرههای حق تشکيل میدهد، مانند آياتی که شأن نزول آن در بارة مؤمنان برجسته است و يا ماجراهای مربوط به لقمان [۹۳]، مريم [۹۴]، طالوت [۹۵]و ذو القرنين. [۹۶]
· چهرههای جبهة باطل ـگاه قرآن حسب مورد به چهرههای باطل هم اشاره کرده است، مانند جالوت[۹۷] و قارون [۹۸] و هامان [۹۹].
با وجود اين که در بارة اکثر اين شخصيتها مدخلی در کتابهای قصص قرآن وجود دارد، ولی هنوز يکی از حيطههای شايستة پژوهش در مطالعات تاريخی قرآن، بازخوانی آيات مربوط به اين شخصيتها به ويژه سنجش آن با دادههای تاريخی کتب مقدس و يافتههای باستانشناسی است.
ويژگيهای عمومی بيان تاريخی قرآن
اگر نگاهی کلی به آيات تاريخی قرآن افکنده شود، میتوان ويژگيهايي را در آن تشخيص داد که همچون ديگر مباحث تاريخی قرآن میتواند موضوع پژوهشهايي گسترده قرار گيرد. نگاهی گذرا به مهمترين اين ويژگيها که بايد آن را ويژگيهای عمومی مباحث تاريخی در قرآن خواند نشاندهندة تنوع و ژرفای آنهاست. ناگفته پيداست که بررسی و سنجش هر يک از اين ويژگيها، موضوع يک يا چند تحقيق میتواند باشد و در اينجا جز به طرح مسأله نمیتوان پرداخت. مهمترين اين ويژگيها را شايد بتوان به اين ترتيب برشمرد[۱۰۰]:
الف. پيوند دادن رويدادهای تاريخی با اسماء و صفات خداوندی ـيکی از نکات قابل توجه در قرآن، اين است که پس از بيان يک رويداد تاريخی خداوند به پارهای از اسماء و صفات خود اشاره میکند. به عنوان نمونه در سورة بقره که خداوند در دو مورد در بارة حضرت ابراهيم عليه السلام سخن گفته است، در انتهای آيات ۱۲۷ و ۱۲۸ و ۱۲۹ از زبان آن حضرت اين صفات را به ترتيب برای خداوند بيان کرده است: إِنَّكَ أَنْتَ السَّميعُ الْعَليمُ ؛ إِنَّكَ أَنْتَ التَّوَّابُ الرَّحيمُ ؛ إِنَّكَ أَنْتَ الْعَزيزُ الْحَكيمُ .و نيز در پايان آية ۲۶۰ همين سوره شريفه که در بارة درخواست ابراهيم برای فراگيری چگونگی زنده کردن مردگان است، چنين آمده است: وَ اعْلَمْ أَنَّ اللَّهَ عَزيزٌ حَكيمٌ (۲۶۰). اين نکته را که برخی به تجلی اسماء و صفات خداوندی در برهههای مختلف تاريخی پيوند زدهاند بايد به دقت بيشتری مورد مداقه قرار داد. شايد بتوان با اطمينان اظهار داشت که رابطه معنیداری بين مضمون اين آيات و جملههای پايانی آنها وجود دارد ولی کشف اين رابطه و به ويژه بهرهگيری از آن برای فهم و تفسير تاريخ نيازمند مطالعاتی ژرف و همهجانبهتر است و به آسانی نمیتوان به اظهار نظر در بارة آن پرداخت. اين موضوع با آن چه اصطلاحاً تاريخ عرفانی بشريت خوانده میشود[۱۰۱] تفاوت دارد و تأثير تجلی اسماء و صفات در رويدادهای غيرعرفانی را مد نظر دارد.
ب. اهتمام ويژه به قانونمندی تاريخ ـدر بيشتر مواردی که قرآن به بيان يک رويداد تاريخی پرداخته است، در حين گزارش و يا در پايان آن به بيان قانونمندي تاريخ پرداخته است. به عنوان مثال قرآن وقتی در سورة مبارکة سبأ به بيان گزارش در بارة اين قوم میپردازد، در خلال هفت آيه، دو بار به بيان سنتهای تاريخی میپردازد و دو سنت مجازات به دليل کفر: ذلِكَ جَزَيْناهُمْ بِما كَفَرُوا وَ هَلْ نُجازي إِلاَّ الْكَفُورَ و سنت آزمودن ميزان باور مردم به آخرت: وَ ما كانَ لَهُ عَلَيْهِمْ مِنْ سُلْطانٍ إِلاَّ لِنَعْلَمَ مَنْ يُؤْمِنُ بِالْآخِرَةِ مِمَّنْ هُوَ مِنْها في شَكٍّ را يادآور شده است. [۱۰۲] توجه قرآن به مسير حرکت کلی تاريخ و غايت تاريخ و ارائة نظريهای ويژه در بارة عامل حرکت تاريخ را هم در همين جا میتوان مد نظر قرار داد.
ج. فراگيری نسبت به ادوار مختلف زندگی بشر ـآيات تاريخی قرآن مربوط به يک دورة خاص از زندگی بشر نيست و همة ادوار زندگی انسانها را در برمیگيرد. جز آياتی که در بارة تاريخ پيدايش جهان است، آيات مربوط به زندگی انسان از زمان خلقت آدم تا زمان بعثت پيامبر و نيز مقطع زندگی پيامبر و حتی دوران پس از آن تا پايان تاريخ بشريت را در برمیگيرد. باز بدون ترديد بايد گفت اگر مطالعة عميقتری در اين باره صورت بگيرد که فراوانی اين آيات نسبت به مراحل مختلف زندگی بشر چگونه است و چه مضامينی را معطوف به اين مراحل در برمیگيرد بیترديد میتوان با کشف اين رابطه نگاهی نو نسبت به ادوار تاريخ بشر و ويژگيهای هر يک از ادوار انداخت.
د. همهجانبهنگری در مواجهه با رويدادهای تاريخ و پرهيز از يکسويه نگری ـقرآن در مواجهه با رويدادهای مختلف تاريخی از نگاه يک سويه به آنها پرهيز و به ابعاد مختلف يک مسأله توجه کرده است. به عنوان مثال در سورة مبارکة يوسف که تقريباً به صورت اختصاصی به بيان ماجرای يوسف اختصاص دارد، و يک صد آيه (از آية ۳ تا آية ۱۰۲) از مجموع ۱۱۱ آية آن به ماجرای يوسف پرداخته است، ما شاهد توجه به مسائل گوناگونی هستيم که در پيوند با رويداد تاريخی بيان شدهاند، مسائلی مانند: موهبتهای ويژة خداوند به برخی بندگان برگزيده مانند توان تعبير خواب، روابط خانوادگی، رابطة زن و مرد، روابط عاطفی، روابط زنان نسبت به يکديگر، رابطة حاکمان با عامة مردم، ساختار سياسی و اجتماعی، روابط اجتماعی، نظام سياسی، مباحث اقتصادی، تأثير طبيعت و حوادث بر رخدادهای سياسی، اخلاقيات، آفات و آسيبهای اخلاقی جوامع بشری. روشن است که قرآن در تمامی گزارشهای تاريخی خود به سبک و الگويی واحد و يکسان عمل نکرده است و در هر رويدادی شاهد توجه به ابعادی متناسب با آن رويداد هستيم. کشف منطق توجه قرآن به اين رويدادها و ابعاد هر يک از آنها از ديگر گامهای ضروری برای پیريزی يک نظام علمی قرآن بنياد برای دانش تاريخ است.
هـ . ورود به لايههای درونی شخصيت نقشآفرينان تاريخ ـاز ديگر ويژگيهای بيان تاريخی قرآن، اين است که قرآن وقتی در بارة چهرههای نقشآفرين تاريخ سخن میگويد، به احساسات و باورهای و انگيزههای درونی آنها هم اشاره میکند. اين نکته از آن نظر حائز اهميت است که در تاريخنگاری متعارف مورخان راهی برای ورود به اين حيطهها ندارند. مورخان محکوم استناد به مدارک محسوس و عينی هستند و حالات درونی افراد تنها وقتی که در قالب يک سند تجلی بيرونی يافته باشد برای يک مورخ قابل استفاده و استناد است اما قرآن در نگاه تاريخی خود، اين لايه را هم از نظر دور نداشته است. به عنوان نمونه، در آيات نخستين سورة مبارکة انفال که در بارة غزوة بدر است، قرآن از ميل درونی مسلمانان برای اين که به يک پيروزی بدون زحمت و رنج دست يابند سخن گفته است. [۱۰۳] با توجه به اين که کشف حقيقت بسياری از رويدادهای تاريخی بدون آگاهی از انگيزهها و نيات واقعی افراد ممکن نيست، اين توجه قرآن میتواند راهگشای رونق مطالعات بيشتر برای کشف راههای آگاهی يافتن از منويات انسانها باشد. اين مطالعات امروزه اغلب ذيل عنوان روانشناسی و تاريخ پی گرفته میشود.
و. گسترش مرزهای عليت تاريخی به عوامل ماورائی ـقرآن در مقام تعليل تاريخی، خود را محدود به عوامل محيطی و بشری نمیکند و نقش عوامل ماورايي را هم در بروز رخدادهای سياسی بسيار پررنگ و برجسته مطرح میسازد. قرآن در گزارش پيروزی مسلمانان در غزوة بدر به صراحت از فرو فرستادن فرشتگان و کمک آنها به مسلمانان سخن گفته است.[۱۰۴] و يا در جاری شدن سيل بر مردم سبأ به صراحت آن را نتيجة اعراض آنها از خداوند شمرده است.[۱۰۵]
ز. آميختن نقل و تحليل ـنگاه تاريخی قرآن يکسره نقل رويدادها نيست و اغلب آميخته با تحليلهايي است که
به ابعادی از مسأله موضوع بحث فراتر از نگاه متعارف تاريخی پرداخته است. به عنوان نمونه در سورة مبارکة اعراف که يکی از مواردی است که قرآن در بارة حضرت شعيب علی نبينا و آله و عليه الصلاه و السلام سخن گفته است، در ميانة گزارش تاريخی خود از زيان بردن تکذيب کنندگان شعيب و نيز به رنج و سختی مبتلا شدن جوامعی که پيامبری در بين آنها برانگيخته شده باشد، سخن گفته است. [۱۰۶]
ح. درسآموز معرفی کردن رويدادهای تاريخی ـاز ديگر ويژگيهای عمومی بيان تاريخی قرآن، تأکيد فراوان بر سودمندی آگاهيهای تاريخی و درسآموز بودن رويدادهای تاريخی است. قرآن در پايان سورة مبارکة يوسف داستان سرگذشت پيشينان را دربردارندة اندرزهايي برای خردورزان شمرده است.[۱۰۷] اين موضوع نيز نيازمند تحقيقات دامنهداری است و يکی از محورهای تحقيق بازخوانی مواردی است که قرآن با واژة “لعلّ” هدف خود را از واگويي رويداد تاريخی گوشزد کرده است. [۱۰۸]
ط. الگوپذير معرفی کردن برخی چهرههای تاريخی ـذهنيت رايج تاريخپژوهان اين است که تاريخ چون قانونمند و در نتيجه تکرارپذير است سودمند است. ولی قرآن وجه ديگر درسآموزی از تاريخ را در قالب الگوپذيری از چهرههای شاخص و برتر تاريخی میداند. وقتی از اين چهرهها سخن گفته میشود، ديگر بحثی از قانونمندی درکار نيست و برخی قهرمانان تاريخ به دليل جنبة الگو بودن شايستة الگوپذيری و سرمشق قرار گرفتن پيدا میکنند، نه به دليل قانونمند و تکرارپذير بودن تاريخ. قرآن به صراحت پيامبر خاتم و حضرت ابراهيم و همراهان او را اسوه معرفی کرده است. [۱۰۹] اين نگاه قرآن نيز میتواند موجد بحثهايي نو در زمينة سودمندی تاريخ باشد.
ی . پرهيز از ساختار بيانی متعارف منابع تاريخی و مبنا قرار دادن يک ساختار افقی، عمودی و معطوف به معنای ويژة خود ـقالبهای زبانی قرآن برای ارائة گزارشهای تاريخی با قالبهای متعارف و شناخته شده متفاوت است.[۱۱۰]
رايجترين شيوة بررسي ساختار يک متن از جمله گزارشهاي تاريخي توجه به ساختار افقي، ساختار عمودي و ساختار معطوف به معناست. قرآن در هر سه جنبه روش خاص خود را دارد و از ديگر نوشتههای تاريخی متمايز میشود.
ک . ارائة ظرفيتی سازگار با اعجاز تاريخی قرآن ـ آخرين و شايد مهمترين نکتهای که در بارة نگاه تاريخی قرآن میتوان بيان کرد، اراية ظرفيتی در بارة مباحث تاريخی است که در نگاهی کلی، میتوان آن را اعجاز تاريخی قرآن خواند. قرآنپژوهان براي تبيين وجوه اعجاز اين کتاب آسمانی کوششی درخور داشتهاند، ولی هيچ کس بر اين باور نيست که وجوه اعجاز قرآن محدود و منحصر به همان محورهايي است که تاکنون کشف شده است و هيچ وجه اعجاز جديدی کشف نخواهد شد. مثلاً اگر قرآنپژوهان از اعجاز موسيقيايي قرآن سخن نگفتهاند، اين بدان معنا نيست که راه بر کشف چنين معجزهای بسته باشد. اعجاز تاريخی گرچه تعبيری کمتر شناخته شده است، ولی به نظر میرسد میتوان اين وجه را هم به وجوه اعجاز قرآن افزود. اين موضوع که تحت عنوان اخبار غيبی قرآن دارای پيشينه در متون مربوط به علوم قرآن است، خود در قالب محورهای گوناگونی قابل طرح است.[۱۱۱]برخی از اين محورها چنين است: اخباری که بشر هيچ راهی برای احاطه بر آنها ندارد، اخبار مربوط به پيشينيان که در حالت عادی امکان دسترسی انسان به آنها وجود دارد ولی به دليل از بين رفتن آثار آنان عملا راه آگاهی يافتن بشر بر آنها بسته است، پيشبينيهايی در بارة آينده که گذشت زمان معجزهگون بودن آنها را نشان داده است [۱۱۲]و سرانجام خبر دادن از ضماير افراد. ولی آن چه مورد نظر اين بخش از مقاله است، اعجاز تاريخی به مفهوم مغيبات نيست، بلکه مراد آن است که اگر مجموع مباحث تاريخی قرآن را يکجا مد نظر قرار دهيم، به هيچ روی نمیتوانيم آن را محصول دانش و بينش يک فرد معمولی بدانيم و لاجرم بايد آن را از معجزات خداوند متعال شمرد که بر زبان پيامبرش نازل شده است.
جمع بندی
آن چه گذشت نگاهی کوتاه بود به واژگان تاريخی در قرآن و قالبهای توجه قرآن به مباحث تاريخی و سرانجام ويژگيهای عمومی نگاه تاريخی قرآن به همراه مقدمات و ملاحظاتی که برای بيان اين مطالب گريزی از آنها وجود نداشت. هيچ ترديدی وجود ندارد که اهتمام شايسته به اين محورها که در حقيقت تنها در حد يک فهرست اجمالی در مقاله مجال ذکر يافته، نيازمند تحقيقاتی گسترده در قالبهای مختلف مانند پاياننامه و طرحهای پژوهشی مستقل و برگزاری همايشهای تخصصی است.
اگر تحول در علوم انسانی روزی در اين ديار جدی انگاشته شود، مراجعه به قرآن بايد در صدر فعاليتهای مربوط به هر يک از رشتههای علوم انسانی قرار گيرد. همان گونه که ملاحظه شد قرآن به مثابة کتاب هدايت، به مدد الفاظ و قالبهای بيانی گوناگون، ويژگيهايي را برای گزارش تاريخی مد نظر خود قرار داده که تاريخ در خدمت هدايت بشر را تضمين نمايد. اگر مهمترين هدف تحول در علوم انسانی، سازگار ساختن اين علوم با تعالی انسانها و به کارگيری آنها برای هدايت انسانها باشد، آن گاه اين ويژگيها میتوانند جايگاه و نقش بسيار مهمی در تعيين اهداف و جهتگيريها و کارکردهای دانش تاريخ ايفا نمايند.
پايان
[۱]برای بحثی بسيار کلی و عمومی در اين باره، ر. ک. طباطبائی، محمد حسين، قرآن در اسلام، مشهد: طلوع، بی تا.
[۲]برای بحثهايي کلی و عمومی در بارة چيستی تاريخ به عنوان نمونه بنگريد به: کالينگوود، آر. جی.، مفهوم کلی تاريخ، ترجمه: علی اکبر مهديان، تهران: اختران، ۱۳۸۵، به ويژه صص ۱۴ ـ ۱۸؛ سائگيت، بورلی، تاريخ چيست و چرا؟ دور نماهای باستانی، مدرنيسم و پست مدرنيسم، ترجمه: رؤيا منجم، تهران: نگاه سبز، ۱۳۷۹، به ويژه فصل دوم، صص ۲۹ ـ ۵۰؛ يروفهيف، ن. آ.، تاريخ چيست؟ ترجمه: محمدتقی زاد، (تهران): نشر جوان، ۱۳۶۰؛ آرنولد، جان ايچ، تاريخ، ترجمه: احمدرضا تقاء، تهران: نشر ماهی، ۱۳۸۶ش.؛ ملائی توانی، عليرضا، “کند و کاوی در تعريف علم تاريخ”، تاريخ اسلام، سال ششم، تابستان ۱۳۸۴، شمارة مسلسل ۲۲ و نقد آن در عليپور، محمدعلی، “کند و کاوی ديگر در تعريف علم تاريخ”، تاريخ اسلام، سال هفتم، تابستان ۱۳۸۵، شمارة پياپی ۲۶، صص ۵ ـ ۱۸و برای بحثهايي در بارة مفهوم تاريخ در انديشه و فرهنگ مسلمانان، به عنوان نمونه ر.ک. آيينهوند، صادق، علم تاريخ در گسترة تمدن اسلامی، ۲ ج، تهران: پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی، به ويژه ج ۱، بخش اول، صص ۳۵ ـ ۹۰؛ خضر، عبدالعليم عبدالرحمن، المسلمون و کتابه التاريخ؛ دراسه فی تأصيل الاسلامی لعلم التاريخ، ويرجينيا: المعهد العالمی للفکر الاسلامی، ط ۱، ۱۴۱۴ق./ ۱۹۹۳م.، به ويژه فصلهای اول و دوم؛ سليم، رضوان، زمان و تاريخ: پژوهشی در زمينهی تاريخشناسی و تاريخنگاری اسلامی، ترجمه: عبدالله ناصری طاهری، ليلا خسروی، تهران: کتاب توت، ۱۳۹۰ش.؛ دائرهالمعارف بزرگ اسلامی، ج ۱۴، زير نظر کاظم موسوی بجنوردی، تهران: مرکز دائرهالمعارف بزرگ اسلامی، ۱۳۸۵ش.، مدخل “تاريخنگاری”، صص ۳۰۲ ـ ۳۰۳؛ دانشنامة جهان اسلام، ج ۶، زير نظر: غلامعلی حداد عادل، تهران: ۱۳۸۰، مدخل تاريخ / تاريخنگاری، به ويژه صص ۹۵ ـ ۹۷.
[۳]به عنوان يک نمونة قابل ذکر در اين زمينه ميتوان از کتاب التفسير الاسلامي للتاريخ نام برد که مقدمه و فصل دوم آن در بارة جايگاه تاريخ در قرآن و ويژگيهاي آن است: خليل، عمادالدين، التفسير الاسلامي للتاريخ، بيروت: دار العلم للملايين، ط ۴، ۱۹۷۵م. مؤلف کتاب تخليصي گزيده از اين بحث را در کتاب ديگر خود که در حقيقت فراخواني است براي بازنويسي تاريخ اسلام، آورده است؛ ر.ک. خليل، عمادالدين، حول کتابه التاريخ الاسلامي، قطر: دار الثقافه، ط ۱، ۱۴۰۶ق.، ۱۹۸۶م. صص ۷۷ ـ ۸۴. کتاب خضر، عبدالعليم عبدالرحمن، المسلمون و کتابه التاريخ؛ دراسه فی تأصيل الاسلامی لعلم التاريخ، ويرجينيا: المعهد العالمی للفکر الاسلامی، ط ۱، ۱۴۱۴ق./ ۱۹۹۳م. هم بر خلاف آن چه از نام کتاب انتظار میرود، تنها در برخی صفحات محدود (صص ۲۷۱ـ ۲۸۴ و صص ۲۹۰ ـ ۲۹۸) به اين بحث پرداخته است. اين کتاب با مشخصات زير به فارسی ترجمه شده است: خضر، عبدالعليم عبدالرحمن، مسلمانان و نگارش تاريخ، پژوهشی در تاريخنگاری اسلامی، ترجمه: صادق عبادی، تهران: سمت، مرکز تحقيق و توسعة علوم انسانی، ۱۳۸۹.
[۴]مهمترين محورهای کمک تاريخ به قرآن را میتوان اين گونه برشمرد: تاريخگذاری سورهها، تاريخگذاری آيات، تشخيص مکی و مدنی بودن سورهها، تشخيص ناسخ و منسوخ، تشخيص صدق دعوت انبياء، شناخت روايات مربوط به تفسير آيات، شناخت دقيقتر سيرة معصومان عليهم السلام که مکمل شناخت وحی است، آگاهی از شدن نزول آيات، آگاهی از جايگاه آرای لغتشناسان و مفسران قرآن. برای بحثهايي در اين زمينه، به عنوان مثال، ر.ک. جوادی آملی، عبدالله، تفسير تسنيم، قم: اسراء، ج ۱، ص ۱۳۲ و صص ۲۳۲ ـ ۲۳۴؛ ايجی، محمد بن ابراهيم، “تحفه الفقير الی صاحب السرير (تحفة ايجی)”، در: روزنتال، فرانتس، تاريخ تاريخنگاری در اسلام، ترجمه: اسدالله آزاد، مشهد: آستان قدس رضوی، ۱۳۶۸.، ج۲، ص۲۴.
[۵]رضائی اصفهانی، محمدعلی، منطق تفسير قرآن (۲): روشها و گرايشهای تفسيری قرآن، قم: مرکز جهانی علوم اسلامی، ج ۲، ۱۳۸۵، صص ۳۸۱ ـ ۳۸۹؛ لسانی فشارکی، محمدعلی؛ مرادی زنجانی، حسين، روش تحقيق موضوعی در قرآن کريم، (زنجان): دانشگاه آزاد اسلامی واحد زنجان، چ ۳، (تاريخ مقدمه: ۱۳۸۴ق.)، به ويژه مقدمه آن صص ۱ ـ ۳۰ در بارة مفهوم و اهميت و پاسخ به شبهات مربوط به روش تحقيق موضوعی در قرآن؛ پاکتچی، تاريخ تفسير قرآن کريم (سلسله دروس تاريخ تفسير قرآن کريم سال تحصيلی ۱۳۸۵ ـ ۱۳۸۶، تنظيم و ويرايش محمد جانپور، تهران: انجمن علمی دانشجويی الهيات دانشگاه امام صادق عليه السلام، بی تا.، صص ۳۰۶ ـ ۳۰۹.
[۶]برای بحثهايي در اين زمينه به عنوان نمونه، ر. ک. توسلی، غلامعباس، نظريههای جامعهشناسی، تهران: سمت، چ ۱۵، ۱۳۸۸، ص ۱۴۲، نيك گهر، عبدالحسين؛ مباني جامعه شناسي و معرفي تحقيقات كلاسيك جامعه شناسي ، تهران ، رايزن ، ۱۳۶۹ ، ص ۹۲؛ آ ، بيرو ، فرهنگ علوم اجتماعي، ترجمه: باقر ساروخانی، تهران: کيهان، چ ۳، ۱۳۷۵، ص ۴۳۵؛ باقرآباد، افشار، گونهشناسی، http://aghorbani.blogfa.com/post-37.aspx ، ۳۰/۳/۹۱.
[۷]به عنوان نمونه، ر. ک. طباطبائی، محمدحسين، قرآن در اسلام، صص ۱۳۲ ـ ۱۴۰؛ الصدر، السيد محمد باقر، “السنن التاريخيه فی القرآن”، المجموعه الکامله لمؤلفات السيد محمدباقر الصدر، المجلد الثالثعشر، بيروت: دار التعارف للمطبوعات، ۱۴۱۰ق./ ۱۹۹۰م.، صص ۴۷ ـ ۶۲.
[۸]در بارة سبک و سياق بيانات قرآنی به عنوان نمونه، ر. ک. فراستخواه، مقصود، زبان قرآن، تهران: شرکت انتشارات علمی و فرهنگی، ۱۳۷۶
[۹]برای بحثی در اين زمينه، ر. ک. قنوات، عبدالرحيم، قرآن و تاريخ، http://tarikhche87.persianblog.ir/post/29/۱۶/۴/۹۱
[۱۰]إِذْ قالَ اللَّهُ يا عيسى إِنِّي مُتَوَفِّيكَ وَ رافِعُكَ إِلَيَّ وَ مُطَهِّرُكَ مِنَ الَّذينَ كَفَرُوا وَ جاعِلُ الَّذينَ اتَّبَعُوكَ فَوْقَ الَّذينَ كَفَرُوا إِلى يَوْمِ الْقِيامَةِ ثُمَّ إِلَيَّ مَرْجِعُكُمْ فَأَحْكُمُ بَيْنَكُمْ فيما كُنْتُمْ فيهِ تَخْتَلِفُونَ (آلعمران، ۵۵)
[۱۱]وَ قَوْلِهِمْ إِنَّا قَتَلْنَا الْمَسيحَ عيسَى ابْنَ مَرْيَمَ رَسُولَ اللَّهِ وَ ما قَتَلُوهُ وَ ما صَلَبُوهُ وَ لكِنْ شُبِّهَ لَهُمْ وَ إِنَّ الَّذينَ اخْتَلَفُوا فيهِ لَفي شَكٍّ مِنْهُ ما لَهُمْ بِهِ مِنْ عِلْمٍ إِلاَّ اتِّباعَ الظَّنِّ وَ ما قَتَلُوهُ يَقيناً (نساء، ۱۵۷)
[۱۲]برای آگاهی از يک نمونة ديگر ر.ک. شاکر، محمدکاظم، فياض، محمدسعيد، “هامان و ادعای خطای تاريخی در قرآن”، قرآنشناخت، سال سوم، شمارة اول، شمارة پياپی ۵، بهار و تابستان ۱۳۸۹، صص ۱۴۵ ـ ۱۶۴ و نيز برای نقد ديدگاه اسطورهانگاری گزارههای تاريخی قرآن، ر. ک. زمانی، محمدحسن، ناطقی، غلامحسين، بررسی ديدگاه شرقشناسان در بارة اسطورهانگاری گزارههای تاريخی قرآن”، دو فصلنامة تخصصی قرآنپژوهی و مستشرقان، سال چهارم، شمارة ۷، پاييز و زمستان ۱۳۸۸، صص ۱۳۴ ـ ۱۶۲.
[۱۳]http://www.andisheqom.com/Files/faq.php?level=4&id=4169&urlId=894(۲/۵/۹۱)
[۱۴]گفته میشود واژة تاريخ يا مشتقات آن از سوی پيامبر صلی الله عليه و آله و سلم در عبارت “من ورّخ مؤمناً فکأنّما أحياه” (شوشتری، نورالله بن شريفالدين، الصوارم المهرقه فی نقد الصواعق المحرقه، تهران: مطبعه النهضه، ۱۳۶۷ق. ، مقدمه، ص ۸) و امير المؤمنين علی عليه السلام در عبارت ” معاشر الناس أقيموا تاريخ الوفت و اعلموه” (الديلمی، حسن بن محمد، ارشاد القلوب الی الصواب، قم: الشريف الرضی، چ ۱، ۱۴۱۲ق.، ج ۲، ص ۲۷۳) هم به کار رفته است. در اين زمينة اخير همچنين ر. ک. وفا، جعفر، تاريخ از نگاه قرآن و نهجالبلاغه (۱)، در:
http://ketaab.iec-md.org/taarikh_negaah_quran_nahj/taarikh_negaah_quran_nahj_vafaa_01.html(۲/۵/۹۱)
[۱۵]در اين مقاله ۲۴ واژه يا تعبير شناسائی و گزارشی کوتاه از آنها آمده است.
[۱۶]برای واژههايي مثل خلا، نبأ، قصص، قرن، قريه، سلف، بين يديه، ايام الله، آيات الله، ر.ک. تاريخ نگري و تاريخ نگاري در قرآن کريم، کتاب روش، تابستان و پاييز ۱۳۸۳، پيششمارة ۲ و ۳، ر. ک.
http://www.hawzah.net/fa/magart.html?MagazineID=0&MagazineNumberID=5452&MagazineArticleID=51270 (۲/۵/۹۱)
[۱۷]المصطفوی، حسن، التحقيق فی کلمات القرآن الکريم، تهران: بنگاه ترجمه و نشر کتاب، ۱۳۶۰ش.، ج ۱، ص ۱۸۷.
[۱۸]ر.ک. يوسف، ۷ : لَقَدْ كانَ في يُوسُفَ وَ إِخْوَتِهِ آياتٌ لِلسَّائِلينَ ؛ يونس، ۹۲: فَالْيَوْمَ نُنَجِّيكَ بِبَدَنِكَ لِتَكُونَ لِمَنْ خَلْفَكَ آيَةً وَ إِنَّ كَثيراً مِنَ النَّاسِ عَنْ آياتِنا لَغافِلُونَ ؛ کهف، ۹ : أَمْ حَسِبْتَ أَنَّ أَصْحابَ الْكَهْفِ وَ الرَّقيمِ كانُوا مِنْ آياتِنا عَجَباً ؛ مؤمنون، ۵۰ : وَ جَعَلْنَا ابْنَ مَرْيَمَ وَ أُمَّهُ آيَةً ؛ فرقان، ۳۷ : وَ قَوْمَ نُوحٍ لَمَّا كَذَّبُوا الرُّسُلَ أَغْرَقْناهُمْ وَ جَعَلْناهُمْ لِلنَّاسِ آيَةً ؛ سبأ، ۱۵ : لَقَدْ كانَ لِسَبَإٍ في مَسْكَنِهِمْ آيَةٌ ؛ ابراهيم، ۵ : وَ لَقَدْ أَرْسَلْنا مُوسى بِآياتِنا أَنْ أَخْرِجْ قَوْمَكَ مِنَ الظُّلُماتِ إِلَى النُّورِ وَ ذَكِّرْهُمْ بِأَيَّامِ اللَّهِ إِنَّ في ذلِكَ لَآياتٍ لِكُلِّ صَبَّارٍ شَكُورٍ؛ حجر، ۷۳ ـ ۷۵ : فَأَخَذَتْهُمُ الصَّيْحَةُ مُشْرِقينَ ـ فَجَعَلْنا عالِيَها سافِلَها وَ أَمْطَرْنا عَلَيْهِمْ حِجارَةً مِنْ سِجِّيلٍ ـ إِنَّ في ذلِكَ لَآياتٍ لِلْمُتَوَسِّمينَ ؛ سجده، ۲۶ : أَ وَ لَمْ يَهْدِ لَهُمْ كَمْ أَهْلَكْنا مِنْ قَبْلِهِمْ مِنَ الْقُرُونِ يَمْشُونَ في مَساكِنِهِمْ إِنَّ في ذلِكَ لَآياتٍ أَ فَلا يَسْمَعُونَ ؛ شعراء، ۶۵ ـ ۶۷ : وَ أَنْجَيْنا مُوسى وَ مَنْ مَعَهُ أَجْمَعينَ ـ ثُمَّ أَغْرَقْنَا الْآخَرينَ ـ إِنَّ في ذلِكَ لَآيَةً وَ ما كانَ أَكْثَرُهُمْ مُؤْمِنينَ ؛ شعراء، ۱۱۹ ـ ۱۲۱ : فَأَنْجَيْناهُ وَ مَنْ مَعَهُ فِي الْفُلْكِ الْمَشْحُونِ ـ ثُمَّ أَغْرَقْنا بَعْدُ الْباقينَ ـ إِنَّ في ذلِكَ لَآيَةً وَ ما كانَ أَكْثَرُهُمْ مُؤْمِنينَ ؛ شعراء، ۱۳۹: فَكَذَّبُوهُ فَأَهْلَكْناهُمْ إِنَّ في ذلِكَ لَآيَةً ؛ شعراء، ۱۵۸: فَأَخَذَهُمُ الْعَذابُ إِنَّ في ذلِكَ لَآيَةً ؛ شعراء، ۱۷۳ ـ ۱۷۴: وَ أَمْطَرْنا عَلَيْهِمْ مَطَراً فَساءَ مَطَرُ الْمُنْذَرينَ ـ إِنَّ في ذلِكَ لَآيَةً وَ ما كانَ أَكْثَرُهُمْ مُؤْمِنينَ ؛ شعراء، ۱۸۹ ـ ۱۹۰ : فَكَذَّبُوهُ فَأَخَذَهُمْ عَذابُ يَوْمِ الظُّلَّةِ إِنَّهُ كانَ عَذابَ يَوْمٍ عَظيمٍ ـ إِنَّ في ذلِكَ لَآيَةً وَ ما كانَ أَكْثَرُهُمْ مُؤْمِنينَ ؛ نمل، ۵۲ : فَتِلْكَ بُيُوتُهُمْ خاوِيَةً بِما ظَلَمُوا إِنَّ في ذلِكَ لَآيَةً لِقَوْمٍ يَعْلَمُونَ ؛ طه، ۱۲۸: أَ فَلَمْ يَهْدِ لَهُمْ كَمْ أَهْلَكْنا قَبْلَهُمْ مِنَ الْقُرُونِ يَمْشُونَ في مَساكِنِهِمْ إِنَّ في ذلِكَ لَآياتٍ لِأُولِي النُّهى؛ سجده، ۲۶ : أَ وَ لَمْ يَهْدِ لَهُمْ كَمْ أَهْلَكْنا مِنْ قَبْلِهِمْ مِنَ الْقُرُونِ يَمْشُونَ في مَساكِنِهِمْ إِنَّ في ذلِكَ لَآياتٍ أَ فَلا يَسْمَعُونَ .
[۱۹]ر. ک.: قلم، ۱۵: إِذا تُتْلى عَلَيْهِ آياتُنا قالَ أَساطيرُ الْأَوَّلينَ ؛ مطففين، ۱۳ : إِذا تُتْلى عَلَيْهِ آياتُنا قالَ أَساطيرُ الْأَوَّلينَ
[۲۰]المصطفوی، همان، ج ۱، صص ۳۱ ـ ۳۲.
[۲۱]ر.ک. مائده، ۴۶: وَ قَفَّيْنا عَلى آثارِهِمْ بِعيسَى ابْنِ مَرْيَمَ مُصَدِّقاً لِما بَيْنَ يَدَيْهِ مِنَ التَّوْراةِ ؛ يس، ۱۲: إِنَّا نَحْنُ نُحْيِ الْمَوْتى وَ نَكْتُبُ ما قَدَّمُوا وَ آثارَهُمْ ؛ صافات، ۷۰: فَهُمْ عَلى آثارِهِمْ يُهْرَعُونَ ؛ غافر، ۲۱: الَّذينَ كانُوا مِنْ قَبْلِهِمْ كانُوا هُمْ أَشَدَّ مِنْهُمْ قُوَّةً وَ آثاراً فِي الْأَرْضِ ؛ غافر، ۸۲: كانُوا أَكْثَرَ مِنْهُمْ وَ أَشَدَّ قُوَّةً وَ آثاراً فِي الْأَرْضِ ؛ زخرف، ۲۲: بَلْ قالُوا إِنَّا وَجَدْنا آباءَنا عَلى أُمَّةٍ وَ إِنَّا عَلى آثارِهِمْ مُهْتَدُونَ ؛ زخرف، ۲۳: قالَ مُتْرَفُوها إِنَّا وَجَدْنا آباءَنا عَلى أُمَّةٍ وَ إِنَّا عَلى آثارِهِمْ مُقْتَدُونَ ؛ حديد، ۲۷: ثُمَّ قَفَّيْنا عَلى آثارِهِمْ بِرُسُلِنا
[۲۲]المصطفوی، ج ۵، ص ۱۲۴
[۲۳]المصطفوی، ج ۵، ص ۱۲۶
[۲۴]ر. ک. انعام، ۲۵: حَتَّى إِذا جاؤُكَ يُجادِلُونَكَ يَقُولُ الَّذينَ كَفَرُوا إِنْ هذا إِلاَّ أَساطيرُ الْأَوَّلينَ ؛ انفال، ۳۱: وَ إِذا تُتْلى عَلَيْهِمْ آياتُنا قالُوا قَدْ سَمِعْنا لَوْ نَشاءُ لَقُلْنا مِثْلَ هذا إِنْ هذا إِلاَّ أَساطيرُ الْأَوَّلينَ ؛ نحل، ۲۴: وَ إِذا قيلَ لَهُمْ ما ذا أَنْزَلَ رَبُّكُمْ قالُوا أَساطيرُ الْأَوَّلينَ ؛ مؤمنون، ۸۳: لَقَدْ وُعِدْنا نَحْنُ وَ آباؤُنا هذا مِنْ قَبْلُ إِنْ هذا إِلاَّ أَساطيرُ الْأَوَّلينَ ؛ فرقان، ۵: وَ قالُوا أَساطيرُ الْأَوَّلينَ اكْتَتَبَها فَهِيَ تُمْلى عَلَيْهِ بُكْرَةً وَ أَصيلاً ؛ نمل، ۶۸: لَقَدْ وُعِدْنا هذا نَحْنُ وَ آباؤُنا مِنْ قَبْلُ إِنْ هذا إِلاَّ أَساطيرُ الْأَوَّلينَ ؛ احقاف، ۱۷: إِنَّ وَعْدَ اللَّهِ حَقٌّ فَيَقُولُ ما هذا إِلاَّ أَساطيرُ الْأَوَّلينَ ؛ قلم، ۱۵: إِذا تُتْلى عَلَيْهِ آياتُنا قالَ أَساطيرُ الْأَوَّلينَ ؛ مطففين، ۱۳: إِذا تُتْلى عَلَيْهِ آياتُنا قالَ أَساطيرُ الْأَوَّلينَ .
[۲۵]ر. ک. يونس، ۱۰۲: فَهَلْ يَنْتَظِرُونَ إِلاَّ مِثْلَ أَيَّامِ الَّذينَ خَلَوْا مِنْ قَبْلِهِمْ
[۲۶]ر. ک. ابراهيم، ۵: وَ لَقَدْ أَرْسَلْنا مُوسى بِآياتِنا أَنْ أَخْرِجْ قَوْمَكَ مِنَ الظُّلُماتِ إِلَى النُّورِ وَ ذَكِّرْهُمْ بِأَيَّامِ اللَّهِ
[۲۷]ر. ک. بقره، ۹۷ : قُلْ مَنْ كانَ عَدُوًّا لِجِبْريلَ فَإِنَّهُ نَزَّلَهُ عَلى قَلْبِكَ بِإِذْنِ اللَّهِ مُصَدِّقاً لِما بَيْنَ يَدَيْهِ وَ هُدىً وَ بُشْرى لِلْمُؤْمِنينَ ؛ آلعمران، ۳ : نَزَّلَ عَلَيْكَ الْكِتابَ بِالْحَقِّ مُصَدِّقاً لِما بَيْنَ يَدَيْهِ وَ أَنْزَلَ التَّوْراةَ وَ الْإِنْجيلَ ؛ مائده، ۴۶: وَ قَفَّيْنا عَلى آثارِهِمْ بِعيسَى ابْنِ مَرْيَمَ مُصَدِّقاً لِما بَيْنَ يَدَيْهِ مِنَ التَّوْراةِ وَ آتَيْناهُ الْإِنْجيلَ فيهِ هُدىً وَ نُورٌ وَ مُصَدِّقاً لِما بَيْنَ يَدَيْهِ مِنَ التَّوْراةِ وَ هُدىً وَ مَوْعِظَةً لِلْمُتَّقينَ ؛ مائده، ۴۸ : وَ أَنْزَلْنا إِلَيْكَ الْكِتابَ بِالْحَقِّ مُصَدِّقاً لِما بَيْنَ يَدَيْهِ مِنَ الْكِتابِ وَ مُهَيْمِناً عَلَيْهِ ؛ انعام، ۹۲ : وَ هذا كِتابٌ أَنْزَلْناهُ مُبارَكٌ مُصَدِّقُ الَّذي بَيْنَ يَدَيْهِ ؛ يونس، ۳۷ : وَ ما كانَ هذَا الْقُرْآنُ أَنْ يُفْتَرى مِنْ دُونِ اللَّهِ وَ لكِنْ تَصْديقَ الَّذي بَيْنَ يَدَيْهِ ؛ يوسف، ۱۱۱ : لَقَدْ كانَ في قَصَصِهِمْ عِبْرَةٌ لِأُولِي الْأَلْبابِ ما كانَ حَديثاً يُفْتَرى وَ لكِنْ تَصْديقَ الَّذي بَيْنَ يَدَيْهِ ؛ سبأ، ۳۱ : وَ قالَ الَّذينَ كَفَرُوا لَنْ نُؤْمِنَ بِهذَا الْقُرْآنِ وَ لا بِالَّذي بَيْنَ يَدَيْهِ ؛ فاطر، ۳۱: وَ الَّذي أَوْحَيْنا إِلَيْكَ مِنَ الْكِتابِ هُوَ الْحَقُّ مُصَدِّقاً لِما بَيْنَ يَدَيْهِ ؛ احقاف، ۳۰ : قالُوا يا قَوْمَنا إِنَّا سَمِعْنا كِتاباً أُنْزِلَ مِنْ بَعْدِ مُوسى مُصَدِّقاً لِما بَيْنَ يَدَيْهِ يَهْدي إِلَى الْحَقِّ وَ إِلى طَريقٍ مُسْتَقيمٍ
[۲۸]المصطفوی، ج ۱، صص ۳۹۴ ـ ۳۹۵
[۲۹]ر.ک. مائده، ۲۷: وَ اتْلُ عَلَيْهِمْ نَبَأَ ابْنَيْ آدَمَ بِالْحَقِّ إِذْ قَرَّبا قُرْباناً ؛ اعراف، ۱۷۵: وَ اتْلُ عَلَيْهِمْ نَبَأَ الَّذي آتَيْناهُ آياتِنا ؛ يونس، ۷۱: وَ اتْلُ عَلَيْهِمْ نَبَأَ نُوحٍ إِذْ قالَ لِقَوْمِهِ ؛ شعراء، ۶۹: وَ اتْلُ عَلَيْهِمْ نَبَأَ إِبْراهيمَ ؛ قصص، ۳ : نَتْلُوا عَلَيْكَ مِنْ نَبَإِ مُوسى وَ فِرْعَوْنَ بِالْحَقِّ لِقَوْمٍ يُؤْمِنُونَ
[۳۰]المصطفوی، التحقيق، ج ۲، ص ۱۷۸
[۳۱]طه، ۹: وَ هَلْ أَتاكَ حَديثُ مُوسى؛ نازعات، ۱۵: هَلْ أَتاكَ حَديثُ مُوسى
[۳۲]ذاريات، ۲۴: هَلْ أَتاكَ حَديثُ ضَيْفِ إِبْراهيمَ الْمُكْرَمينَ
[۳۳]بروج، ۱۷: هَلْ أَتاكَ حَديثُ الْجُنُودِ.
[۳۴]يوسف، ۱۱۱: لَقَدْ كانَ في قَصَصِهِمْ عِبْرَةٌ لِأُولِي الْأَلْبابِ ما كانَ حَديثاً يُفْتَرى وَ لكِنْ تَصْديقَ الَّذي بَيْنَ يَدَيْهِ وَ تَفْصيلَ كُلِّ شَيْءٍ وَ هُدىً وَ رَحْمَةً لِقَوْمٍ يُؤْمِنُونَ
[۳۵]مومنون، ۴۴: ثُمَّ أَرْسَلْنا رُسُلَنا تَتْرا كُلَّ ما جاءَ أُمَّةً رَسُولُها كَذَّبُوهُ فَأَتْبَعْنا بَعْضَهُمْ بَعْضاً وَ جَعَلْناهُمْ أَحاديثَ فَبُعْداً لِقَوْمٍ لا يُؤْمِنُونَ
[۳۶]سبأ، ۱۹: فَقالُوا رَبَّنا باعِدْ بَيْنَ أَسْفارِنا وَ ظَلَمُوا أَنْفُسَهُمْ فَجَعَلْناهُمْ أَحاديثَ وَ مَزَّقْناهُمْ كُلَّ مُمَزَّقٍ إِنَّ في ذلِكَ لَآياتٍ لِكُلِّ صَبَّارٍ شَكُورٍ
[۳۷]المصطفوی، ج ۳، صص ۱۲۳ ـ ۱۲۴
[۳۸]ر. ک. بقره، ۱۳۴ و ۱۴۱: تِلْكَ أُمَّةٌ قَدْ خَلَتْ لَها ما كَسَبَتْ وَ لَكُمْ ما كَسَبْتُمْ ؛ بقره، ۲۱۴: وَ لَمَّا يَأْتِكُمْ مَثَلُ الَّذينَ خَلَوْا مِنْ قَبْلِكُمْ مَسَّتْهُمُ الْبَأْساءُ وَ الضَّرَّاءُ ؛ آلعمران، ۱۳۷: قَدْ خَلَتْ مِنْ قَبْلِكُمْ سُنَنٌ ؛ آلعمران، ۱۴۴: وَ ما مُحَمَّدٌ إِلاَّ رَسُولٌ قَدْ خَلَتْ مِنْ قَبْلِهِ الرُّسُلُ؛ مائده، ۷۵: مَا الْمَسيحُ ابْنُ مَرْيَمَ إِلاَّ رَسُولٌ قَدْ خَلَتْ مِنْ قَبْلِهِ الرُّسُلُ ؛ اعراف، ۳۸: قالَ ادْخُلُوا في أُمَمٍ قَدْ خَلَتْ مِنْ قَبْلِكُمْ مِنَ الْجِنِّ وَ الْإِنْسِ فِي النَّارِ؛ يونس، ۱۰۲: فَهَلْ يَنْتَظِرُونَ إِلاَّ مِثْلَ أَيَّامِ الَّذينَ خَلَوْا مِنْ قَبْلِهِمْ ؛ رعد، ۶ : وَ قَدْ خَلَتْ مِنْ قَبْلِهِمُ الْمَثُلاتُ ؛ رعد، ۳۰ : كَذلِكَ أَرْسَلْناكَ في أُمَّةٍ قَدْ خَلَتْ مِنْ قَبْلِها أُمَمٌ ؛ حجر، ۱۳: لا يُؤْمِنُونَ بِهِ وَ قَدْ خَلَتْ سُنَّةُ الْأَوَّلينَ ؛ نور، ۳۴ : وَ لَقَدْ أَنْزَلْنا إِلَيْكُمْ آياتٍ مُبَيِّناتٍ وَ مَثَلاً مِنَ الَّذينَ خَلَوْا مِنْ قَبْلِكُمْ ؛ احزاب، ۳۸ و ۶۲: سُنَّةَ اللَّهِ فِي الَّذينَ خَلَوْا مِنْ قَبْلُ ؛ غافر، ۸۵ : سُنَّتَ اللَّهِ الَّتي قَدْ خَلَتْ في عِبادِهِ ؛ فصلت، ۲۵ : وَ حَقَّ عَلَيْهِمُ الْقَوْلُ في أُمَمٍ قَدْ خَلَتْ مِنْ قَبْلِهِمْ مِنَ الْجِنِّ وَ الْإِنْسِ ؛ احقاف، ۱۷ : وَ قَدْ خَلَتِ الْقُرُونُ مِنْ قَبْلي ؛ احقاف، ۱۸ : أُولئِكَ الَّذينَ حَقَّ عَلَيْهِمُ الْقَوْلُ في أُمَمٍ قَدْ خَلَتْ مِنْ قَبْلِهِمْ مِنَ الْجِنِّ وَ الْإِنْسِ ؛ احقاف، ۲۱ : وَ قَدْ خَلَتِ النُّذُرُ مِنْ بَيْنِ يَدَيْهِ وَ مِنْ خَلْفِهِ ؛ فتح، ۲۳: سُنَّةَ اللَّهِ الَّتي قَدْ خَلَتْ مِنْ قَبْلُ ؛ حاقه، ۲۴ : كُلُوا وَ اشْرَبُوا هَنيئاً بِما أَسْلَفْتُمْ فِي الْأَيَّامِ الْخالِيَةِ.
[۳۹]المصطفوی، ج ۳، صص ۳۱۸ ـ ۳۱۹.
[۴۰]به عنوان نمونه، ر.ک. اعراف، ۷۴: وَ اذْكُرُوا إِذْ جَعَلَكُمْ خُلَفاءَ مِنْ بَعْدِ عادٍ وَ بَوَّأَكُمْ فِي الْأَرْضِ تَتَّخِذُونَ مِنْ سُهُولِها قُصُوراً وَ تَنْحِتُونَ الْجِبالَ بُيُوتاً فَاذْكُرُوا آلاءَ اللَّهِ وَ لا تَعْثَوْا فِي الْأَرْضِ مُفْسِدينَ؛ يونس، ۷۱: وَ اتْلُ عَلَيْهِمْ نَبَأَ نُوحٍ إِذْ قالَ لِقَوْمِهِ يا قَوْمِ إِنْ كانَ كَبُرَ عَلَيْكُمْ مَقامي وَ تَذْكيري بِآياتِ اللَّهِ؛ هود، ۱۲۰: وَ كُلاًّ نَقُصُّ عَلَيْكَ مِنْ أَنْباءِ الرُّسُلِ ما نُثَبِّتُ بِهِ فُؤادَكَ وَ جاءَكَ في هذِهِ الْحَقُّ وَ مَوْعِظَةٌ وَ ذِكْرى لِلْمُؤْمِنينَ؛ ابراهيم، ۶: وَ إِذْ قالَ مُوسى لِقَوْمِهِ اذْكُرُوا نِعْمَةَ اللَّهِ عَلَيْكُمْ إِذْ أَنْجاكُمْ مِنْ آلِ فِرْعَوْنَ ؛ مريم، ۲: ذِكْرُ رَحْمَتِ رَبِّكَ عَبْدَهُ زَكَرِيَّا ؛ مريم، ۱۶: وَ اذْكُرْ فِي الْكِتابِ مَرْيَمَ إِذِ انْتَبَذَتْ مِنْ أَهْلِها مَكاناً شَرْقِيًّا ؛ مريم، ۴۱: وَ اذْكُرْ فِي الْكِتابِ إِبْراهيمَ إِنَّهُ كانَ صِدِّيقاً نَبِيًّا ؛ مريم، ۵۱: وَ اذْكُرْ فِي الْكِتابِ مُوسى إِنَّهُ كانَ مُخْلَصاً وَ كانَ رَسُولاً نَبِيًّا ؛ مريم، ۵۴: وَ اذْكُرْ فِي الْكِتابِ إِسْماعيلَ إِنَّهُ كانَ صادِقَ الْوَعْدِ وَ كانَ رَسُولاً نَبِيًّا ؛ مريم، ۵۶: وَ اذْكُرْ فِي الْكِتابِ إِدْريسَ إِنَّهُ كانَ صِدِّيقاً نَبِيًّا ؛ ص، ۴۱: وَ اذْكُرْ عَبْدَنا أَيُّوبَ إِذْ نادى رَبَّهُ أَنِّي مَسَّنِيَ الشَّيْطانُ بِنُصْبٍ وَ عَذابٍ ؛ ص، ۴۵: وَ اذْكُرْ عِبادَنا إِبْراهيمَ وَ إِسْحاقَ وَ يَعْقُوبَ أُولِي الْأَيْدي وَ الْأَبْصارِ ؛ احقاف، ۲۱: وَ اذْكُرْ أَخا عادٍ إِذْ أَنْذَرَ قَوْمَهُ بِالْأَحْقافِ ؛ ق، ۳۶ ـ ۳۷ : وَ كَمْ أَهْلَكْنا قَبْلَهُمْ مِنْ قَرْنٍ هُمْ أَشَدُّ مِنْهُمْ بَطْشاً فَنَقَّبُوا فِي الْبِلادِ هَلْ مِنْ مَحيصٍ ـ إِنَّ في ذلِكَ لَذِكْرى لِمَنْ كانَ لَهُ قَلْبٌ أَوْ أَلْقَى السَّمْعَ وَ هُوَ شَهيدٌ .
[۴۱]المصطفوی، ج ۴، ص ۱۱
[۴۲]ر. ک. بقره، ۲۴۳: أَ لَمْ تَرَ إِلَى الَّذينَ خَرَجُوا مِنْ دِيارِهِمْ وَ هُمْ أُلُوفٌ حَذَرَ الْمَوْتِ ؛ بقره، ۲۴۶: أَ لَمْ تَرَ إِلَى الْمَلَإِ مِنْ بَني إِسْرائيلَ مِنْ بَعْدِ مُوسى ؛ بقره، ۲۵۸: أَ لَمْ تَرَ إِلَى الَّذي حَاجَّ إِبْراهيمَ في رَبِّهِ ؛ آلعمران، ۲۳: أَ لَمْ تَرَ إِلَى الَّذينَ أُوتُوا نَصيباً مِنَ الْكِتابِ ؛ ابراهيم، ۲۸: أَ لَمْ تَرَ إِلَى الَّذينَ بَدَّلُوا نِعْمَتَ اللَّهِ كُفْراً وَ أَحَلُّوا قَوْمَهُمْ دارَ الْبَوارِ
[۴۳]ر. ک. کهف، ۶۳: قالَ أَ رَأَيْتَ إِذْ أَوَيْنا إِلَى الصَّخْرَةِ
[۴۴]المصطفوی، ج ۵، صص ۱۸۰ ـ ۱۸۱
[۴۵]زخرف، ۵۶: فَجَعَلْناهُمْ سَلَفاً وَ مَثَلاً لِلْآخِرينَ.
[۴۶]حاقه، ۲۴: كُلُوا وَ اشْرَبُوا هَنيئاً بِما أَسْلَفْتُمْ فِي الْأَيَّامِ الْخالِيَةِ.
[۴۷]المصطفوی، ج ۵، ص ۲۸۹
[۴۸]ر. ک. آلعمران، ۱۳۷: فَسيرُوا فِي الْأَرْضِ فَانْظُروا كَيْفَ كانَ عاقِبَةُ الْمُكَذِّبينَ ؛ انعام، ۱۱: قُلْ سيرُوا فِي الْأَرْضِ ثُمَّ انْظُرُوا كَيْفَ كانَ عاقِبَةُ الْمُكَذِّبينَ ؛ يوسف، ۱۰۹: أَ فَلَمْ يَسيرُوا فِي الْأَرْضِ فَيَنْظُرُوا كَيْفَ كانَ عاقِبَةُ الَّذينَ مِنْ قَبْلِهِمْ ؛ نحل، ۳۶: فَسيرُوا فِي الْأَرْضِ فَانْظُرُوا كَيْفَ كانَ عاقِبَةُ الْمُكَذِّبينَ ؛ حج، ۴۶: أَ فَلَمْ يَسيرُوا فِي الْأَرْضِ فَتَكُونَ لَهُمْ قُلُوبٌ يَعْقِلُونَ بِها أَوْ آذانٌ يَسْمَعُونَ بِها ؛ نمل، ۶۹: قُلْ سيرُوا فِي الْأَرْضِ فَانْظُرُوا كَيْفَ كانَ عاقِبَةُ الْمُجْرِمينَ ؛ عنکبوت، ۲۰: قُلْ سيرُوا فِي الْأَرْضِ فَانْظُرُوا كَيْفَ بَدَأَ الْخَلْقَ ثُمَّ اللَّهُ يُنْشِئُ النَّشْأَةَ الْآخِرَةَ ؛ روم، ۹: أَ وَ لَمْ يَسيرُوا فِي الْأَرْضِ فَيَنْظُرُوا كَيْفَ كانَ عاقِبَةُ الَّذينَ مِنْ قَبْلِهِمْ ؛ روم، ۴۲: قُلْ سيرُوا فِي الْأَرْضِ فَانْظُرُوا كَيْفَ كانَ عاقِبَةُ الَّذينَ مِنْ قَبْلُ كانَ أَكْثَرُهُمْ مُشْرِكينَ ؛ فاطر، ۴۴: أَ وَ لَمْ يَسيرُوا فِي الْأَرْضِ فَيَنْظُرُوا كَيْفَ كانَ عاقِبَةُ الَّذينَ مِنْ قَبْلِهِمْ وَ كانُوا أَشَدَّ مِنْهُمْ قُوَّةً ؛ غافر، ۲۱: أَ وَ لَمْ يَسيرُوا فِي الْأَرْضِ فَيَنْظُرُوا كَيْفَ كانَ عاقِبَةُ الَّذينَ كانُوا مِنْ قَبْلِهِمْ كانُوا هُمْ أَشَدَّ مِنْهُمْ قُوَّةً وَ آثاراً فِي الْأَرْضِ ؛ غافر، ۸۲ : أَ فَلَمْ يَسيرُوا فِي الْأَرْضِ فَيَنْظُرُوا كَيْفَ كانَ عاقِبَةُ الَّذينَ مِنْ قَبْلِهِمْ كانُوا أَكْثَرَ مِنْهُمْ وَ أَشَدَّ قُوَّةً وَ آثاراً فِي الْأَرْضِ ؛ محمد، ۱۰: أَ فَلَمْ يَسيرُوا فِي الْأَرْضِ فَيَنْظُرُوا كَيْفَ كانَ عاقِبَةُ الَّذينَ مِنْ قَبْلِهِمْ.
[۴۹]المصطفوی، التحقيق، ج ۸، ص ۱۸
[۵۰]به عنوان نمونه، يوسف، ۱۱۱: لَقَدْ كانَ في قَصَصِهِمْ عِبْرَةٌ لِأُولِي الْأَلْبابِ؛ حشر ما كانَ حَديثاً يُفْتَرى وَ لكِنْ تَصْديقَ الَّذي بَيْنَ يَدَيْهِ وَ تَفْصيلَ كُلِّ شَيْءٍ وَ هُدىً وَ رَحْمَةً لِقَوْمٍ يُؤْمِنُونَ (۱۱۱)؛ حشر، ۲: فَاعْتَبِرُوا يا أُولِي الْأَبْصارِ؛ آلعمران، ۱۳: إِنَّ في ذلِكَ لَعِبْرَةً لِأُولِي الْأَبْصارِ؛ نازعات، ۲۶: إِنَّ في ذلِكَ لَعِبْرَةً لِمَنْ يَخْشى.
[۵۱]المصطفوی، ج ۹، صص ۲۴۹ ـ ۲۵۰.
[۵۲]ر. ک. انعام، ۶: أَ لَمْ يَرَوْا كَمْ أَهْلَكْنا مِنْ قَبْلِهِمْ مِنْ قَرْنٍ مَكَّنَّاهُمْ فِي الْأَرْضِ ما لَمْ نُمَكِّنْ لَكُمْ وَ أَرْسَلْنَا السَّماءَ عَلَيْهِمْ مِدْراراً وَ جَعَلْنَا الْأَنْهارَ تَجْري مِنْ تَحْتِهِمْ فَأَهْلَكْناهُمْ بِذُنُوبِهِمْ وَ أَنْشَأْنا مِنْ بَعْدِهِمْ قَرْناً آخَرينَ ؛ يونس، ۱۳: وَ لَقَدْ أَهْلَكْنَا الْقُرُونَ مِنْ قَبْلِكُمْ لَمَّا ظَلَمُوا؛ هود، ۱۱۶: فَلَوْ لا كانَ مِنَ الْقُرُونِ مِنْ قَبْلِكُمْ أُولُوا بَقِيَّةٍ يَنْهَوْنَ عَنِ الْفَسادِ فِي الْأَرْضِ إِلاَّ قَليلاً مِمَّنْ أَنْجَيْنا مِنْهُمْ ؛ اسراء، ۱۷: وَ كَمْ أَهْلَكْنا مِنَ الْقُرُونِ مِنْ بَعْدِ نُوحٍ وَ كَفى بِرَبِّكَ بِذُنُوبِ عِبادِهِ خَبيراً بَصيراً ؛ مريم، ۷۴ : وَ كَمْ أَهْلَكْنا قَبْلَهُمْ مِنْ قَرْنٍ هُمْ أَحْسَنُ أَثاثاً وَ رِءْياً ؛ مريم، ۹۸: وَ كَمْ أَهْلَكْنا قَبْلَهُمْ مِنْ قَرْنٍ هَلْ تُحِسُّ مِنْهُمْ مِنْ أَحَدٍ أَوْ تَسْمَعُ لَهُمْ رِكْزاً ؛ طه، ۵۱: قالَ فَما بالُ الْقُرُونِ الْأُولى ؛ طه، ۱۲۸: أَ فَلَمْ يَهْدِ لَهُمْ كَمْ أَهْلَكْنا قَبْلَهُمْ مِنَ الْقُرُونِ يَمْشُونَ في مَساكِنِهِمْ ؛ إِنَّ في ذلِكَ لَآياتٍ لِأُولِي النُّهى؛ مؤمنون، ۳۱: ثُمَّ أَنْشَأْنا مِنْ بَعْدِهِمْ قَرْناً آخَرينَ ؛ مؤمنون، ۴۲: ثُمَّ أَنْشَأْنا مِنْ بَعْدِهِمْ قُرُوناً آخَرينَ ؛ فرقان، ۳۸ : وَ عاداً وَ ثَمُودَ وَ أَصْحابَ الرَّسِّ وَ قُرُوناً بَيْنَ ذلِكَ كَثيراً ؛ قصص، ۴۳: وَ لَقَدْ آتَيْنا مُوسَى الْكِتابَ مِنْ بَعْدِ ما أَهْلَكْنَا الْقُرُونَ الْأُولى ؛ قصص، ۴۵: وَ لكِنَّا أَنْشَأْنا قُرُوناً فَتَطاوَلَ عَلَيْهِمُ الْعُمُرُ ؛ قصص، ۷۸: أَ وَ لَمْ يَعْلَمْ أَنَّ اللَّهَ قَدْ أَهْلَكَ مِنْ قَبْلِهِ مِنَ الْقُرُونِ مَنْ هُوَ أَشَدُّ مِنْهُ قُوَّةً وَ أَكْثَرُ جَمْعاً ؛ سجده، ۲۶: أَ وَ لَمْ يَهْدِ لَهُمْ كَمْ أَهْلَكْنا مِنْ قَبْلِهِمْ مِنَ الْقُرُونِ يَمْشُونَ في مَساكِنِهِمْ ؛ يس، ۳۱: أَ لَمْ يَرَوْا كَمْ أَهْلَكْنا قَبْلَهُمْ مِنَ الْقُرُونِ أَنَّهُمْ إِلَيْهِمْ لا يَرْجِعُونَ ؛ ص، ۳ : كَمْ أَهْلَكْنا مِنْ قَبْلِهِمْ مِنْ قَرْنٍ فَنادَوْا وَ لاتَ حينَ مَناصٍ؛ احقاف، ۱۷ : وَ قَدْ خَلَتِ الْقُرُونُ مِنْ قَبْلي ؛ ق، ۳۶: وَ كَمْ أَهْلَكْنا قَبْلَهُمْ مِنْ قَرْنٍ هُمْ أَشَدُّ مِنْهُمْ بَطْشاً.
[۵۳]المصطفوی، ج ۹، صص ۲۵۳ ـ ۲۵۵
[۵۴]مواردی که برای يک آبادی خاص به کار نرفته است و شايد بتوان آن را مقياسی برای بيان سنتهای الهی دانست، چنين است: انعام، ۱۲۳: وَ كَذلِكَ جَعَلْنا في كُلِّ قَرْيَةٍ أَكابِرَ مُجْرِميها لِيَمْكُرُوا فيها؛ انعام، ۱۳۱: ذلِكَ أَنْ لَمْ يَكُنْ رَبُّكَ مُهْلِكَ الْقُرى بِظُلْمٍ وَ أَهْلُها غافِلُونَ ؛ اعراف، ۴: وَ كَمْ مِنْ قَرْيَةٍ أَهْلَكْناها فَجاءَها بَأْسُنا بَياتاً أَوْ هُمْ قائِلُونَ ؛ اعراف، ۹۴: وَ ما أَرْسَلْنا في قَرْيَةٍ مِنْ نَبِيٍّ إِلاَّ أَخَذْنا أَهْلَها بِالْبَأْساءِ وَ الضَّرَّاءِ ؛ اعراف، ۹۶ : وَ لَوْ أَنَّ أَهْلَ الْقُرى آمَنُوا وَ اتَّقَوْا لَفَتَحْنا عَلَيْهِمْ بَرَكاتٍ مِنَ السَّماءِ وَ الْأَرْضِ وَ لكِنْ كَذَّبُوا فَأَخَذْناهُمْ بِما كانُوا يَكْسِبُونَ ؛ اعراف، ۹۷ : أَ فَأَمِنَ أَهْلُ الْقُرى أَنْ يَأْتِيَهُمْ بَأْسُنا بَياتاً وَ هُمْ نائِمُونَ ؛ اعراف، ۹۸ : أَ وَ أَمِنَ أَهْلُ الْقُرى أَنْ يَأْتِيَهُمْ بَأْسُنا ضُحًى وَ هُمْ يَلْعَبُونَ ؛ اعراف، ۱۰۱: تِلْكَ الْقُرى نَقُصُّ عَلَيْكَ مِنْ أَنْبائِها ؛ يونس، ۹۸: فَلَوْ لا كانَتْ قَرْيَةٌ آمَنَتْ فَنَفَعَها إيمانُها إِلاَّ قَوْمَ يُونُسَ ؛ هود، ۱۰۰ : ذلِكَ مِنْ أَنْباءِ الْقُرى نَقُصُّهُ عَلَيْكَ مِنْها قائِمٌ وَ حَصيدٌ ؛ هود، ۱۰۲: وَ كَذلِكَ أَخْذُ رَبِّكَ إِذا أَخَذَ الْقُرى وَ هِيَ ظالِمَةٌ إِنَّ أَخْذَهُ أَليمٌ شَديدٌ ؛ هود، ۱۱۷: وَ ما كانَ رَبُّكَ لِيُهْلِكَ الْقُرى بِظُلْمٍ وَ أَهْلُها مُصْلِحُونَ ؛ يوسف، ۱۰۹ : وَ ما أَرْسَلْنا مِنْ قَبْلِكَ إِلاَّ رِجالاً نُوحي إِلَيْهِمْ مِنْ أَهْلِ الْقُرى ؛ حجر، ۴: وَ ما أَهْلَكْنا مِنْ قَرْيَةٍ إِلاَّ وَ لَها كِتابٌ مَعْلُومٌ ؛ نحل، ۱۱۲: وَ ضَرَبَ اللَّهُ مَثَلاً قَرْيَةً كانَتْ آمِنَةً مُطْمَئِنَّةً يَأْتيها رِزْقُها رَغَداً مِنْ كُلِّ مَكانٍ فَكَفَرَتْ بِأَنْعُمِ اللَّهِ فَأَذاقَهَا اللَّهُ لِباسَ الْجُوعِ وَ الْخَوْفِ بِما كانُوا يَصْنَعُونَ ؛ اسراء، ۱۶: وَ إِذا أَرَدْنا أَنْ نُهْلِكَ قَرْيَةً أَمَرْنا مُتْرَفيها فَفَسَقُوا فيها فَحَقَّ عَلَيْهَا الْقَوْلُ فَدَمَّرْناها تَدْميراً ؛ اسراء، ۵۸: وَ إِنْ مِنْ قَرْيَةٍ إِلاَّ نَحْنُ مُهْلِكُوها قَبْلَ يَوْمِ الْقِيامَةِ أَوْ مُعَذِّبُوها عَذاباً شَديداً ؛ کهف، ۵۹: وَ تِلْكَ الْقُرى أَهْلَكْناهُمْ لَمَّا ظَلَمُوا وَ جَعَلْنا لِمَهْلِكِهِمْ مَوْعِداً ؛ انبياء، ۶: ما آمَنَتْ قَبْلَهُمْ مِنْ قَرْيَةٍ أَهْلَكْناها أَ فَهُمْ يُؤْمِنُونَ ؛ انبياء، ۱۱: وَ كَمْ قَصَمْنا مِنْ قَرْيَةٍ كانَتْ ظالِمَةً وَ أَنْشَأْنا بَعْدَها قَوْماً آخَرينَ ؛ انبياء، ۹۵: وَ حَرامٌ عَلى قَرْيَةٍ أَهْلَكْناها أَنَّهُمْ لا يَرْجِعُونَ ؛ حج، ۴۵: فَكَأَيِّنْ مِنْ قَرْيَةٍ أَهْلَكْناها وَ هِيَ ظالِمَةٌ ؛ حج، ۴۸ : وَ كَأَيِّنْ مِنْ قَرْيَةٍ أَمْلَيْتُ لَها وَ هِيَ ظالِمَةٌ ثُمَّ أَخَذْتُها وَ إِلَيَّ الْمَصيرُ ؛ فرقان، ۵۱: وَ لَوْ شِئْنا لَبَعَثْنا في كُلِّ قَرْيَةٍ نَذيراً ؛ شعراء، ۲۰۸: وَ ما أَهْلَكْنا مِنْ قَرْيَةٍ إِلاَّ لَها مُنْذِرُونَ ؛ نمل، ۳۴: قالَتْ إِنَّ الْمُلُوكَ إِذا دَخَلُوا قَرْيَةً أَفْسَدُوها؛ قصص، ۵۸ : وَ كَمْ أَهْلَكْنا مِنْ قَرْيَةٍ بَطِرَتْ مَعيشَتَها؛ قصص، ۵۹ : وَ ما كانَ رَبُّكَ مُهْلِكَ الْقُرى حَتَّى يَبْعَثَ في أُمِّها رَسُولاً يَتْلُوا عَلَيْهِمْ آياتِنا وَ ما كُنَّا مُهْلِكِي الْقُرى إِلاَّ وَ أَهْلُها ظالِمُونَ ؛ سبأ، ۳۴: وَ ما أَرْسَلْنا في قَرْيَةٍ مِنْ نَذيرٍ إِلاَّ قالَ مُتْرَفُوها إِنَّا بِما أُرْسِلْتُمْ بِهِ كافِرُونَ ؛ زخرف، ۲۳: وَ كَذلِكَ ما أَرْسَلْنا مِنْ قَبْلِكَ في قَرْيَةٍ مِنْ نَذيرٍ إِلاَّ قالَ مُتْرَفُوها إِنَّا وَجَدْنا آباءَنا عَلى أُمَّةٍ وَ إِنَّا عَلى آثارِهِمْ مُقْتَدُونَ ؛ محمد، ۱۳: وَ كَأَيِّنْ مِنْ قَرْيَةٍ هِيَ أَشَدُّ قُوَّةً مِنْ قَرْيَتِكَ الَّتي أَخْرَجَتْكَ أَهْلَكْناهُمْ فَلا ناصِرَ لَهُمْ ؛ طلاق، ۸ : وَ كَأَيِّنْ مِنْ قَرْيَةٍ عَتَتْ عَنْ أَمْرِ رَبِّها وَ رُسُلِهِ فَحاسَبْناها حِساباً شَديداً وَ عَذَّبْناها عَذاباً نُكْراً
[۵۵]و برای تحليلی در بارة کاربرد مثل در قرآن، تعريف و ويژگيهای قصه در قرآن، روش بيان قصههای قرآنی، ساختار قصههای قرآن، ر. ک. رضوانی، ريحانه، ساختار قصههای قرآن،
http://www.pajoohe.com/fa/index.php?Page=definition&UID=36334(۲/۵/۹۱)
برای بحثی در بارة مفهوم، پيشينه، ويژگيها، کارکردها، مواجهه مستشرقان با قصص قصص قرآن و نقد ديدگاه آنها و اثبات منشأ وحيانی قصههای قرآن، ر.ک. دانش، رخسانه، جستاری در اسلوبشناسی قصص قرآن و منشأ وحيانی آنها
، http://intjz.net/maqalat/t-qesas-ol-Quran.htm(۲/۵/۹۱)
[۵۶]المصطفوی، ج ۹، صص ۲۷۴ ـ ۲۷۶
[۵۷]ر.ک. اعراف، ۱۷۶: فَاقْصُصِ الْقَصَصَ لَعَلَّهُمْ يَتَفَكَّرُونَ؛ قصص، ۲۵: وَ قَصَّ عَلَيْهِ الْقَصَصَ؛ يوسف، ۳: نَحْنُ نَقُصُّ عَلَيْكَ أَحْسَنَ الْقَصَصِ؛ آلعمران، ۶۲: إِنَّ هذا لَهُوَ الْقَصَصُ الْحَقُّ ؛ اعراف، ۷: فَلَنَقُصَّنَّ عَلَيْهِمْ بِعِلْمٍ؛ نحل، ۱۱۸: وَ عَلَى الَّذينَ هادُوا حَرَّمْنا ما قَصَصْنا عَلَيْكَ مِنْ قَبْلُ؛ غافر، ۷۸: وَ لَقَدْ أَرْسَلْنا رُسُلاً مِنْ قَبْلِكَ مِنْهُمْ مَنْ قَصَصْنا عَلَيْكَ وَ مِنْهُمْ مَنْ لَمْ نَقْصُصْ عَلَيْكَ؛ نساء، ۱۶۴: وَ رُسُلاً قَدْ قَصَصْناهُمْ عَلَيْكَ مِنْ قَبْلُ وَ رُسُلاً لَمْ نَقْصُصْهُمْ عَلَيْكَ؛ يوسف، ۳: نَحْنُ نَقُصُّ عَلَيْكَ أَحْسَنَ الْقَصَصِ؛ يوسف، ۱۱۱: لَقَدْ كانَ في قَصَصِهِمْ عِبْرَةٌ لِأُولِي الْأَلْبابِ؛ اعراف، ۱۰۱: تِلْكَ الْقُرى نَقُصُّ عَلَيْكَ مِنْ أَنْبائِها؛ هود، ۱۲۰: وَ كُلاًّ نَقُصُّ عَلَيْكَ مِنْ أَنْباءِ الرُّسُلِ ما نُثَبِّتُ بِهِ فُؤادَكَ؛ کهف، ۱۳: نَحْنُ نَقُصُّ عَلَيْكَ نَبَأَهُمْ بِالْحَقِّ ؛ طه، ۹۹: كَذلِكَ نَقُصُّ عَلَيْكَ مِنْ أَنْباءِ ما قَدْ سَبَقَ ؛ هود، ۱۰۰: ذلِكَ مِنْ أَنْباءِ الْقُرى نَقُصُّهُ عَلَيْكَ مِنْها؛ انعام، ۵۷: إِنِ الْحُكْمُ إِلاَّ لِلَّهِ يَقُصُّ الْحَقَّ وَ هُوَ خَيْرُ الْفاصِلينَ؛ نمل، ۷۶: إِنَّ هذَا الْقُرْآنَ يَقُصُّ عَلى بَني إِسْرائيلَ أَكْثَرَ الَّذي هُمْ فيهِ يَخْتَلِفُونَ.
[۵۸]المصطفوی، ج ۹، صص ۳۳۸ ـ ۳۳۹
[۵۹]صرفاً به عنوان يک نمونه، ر. ک. بقره، ۲۶۰: وَ إِذْ قالَ إِبْراهيمُ رَبِّ أَرِني كَيْفَ تُحْيِ الْمَوْتى قالَ أَ وَ لَمْ تُؤْمِنْ قالَ بَلى وَ لكِنْ لِيَطْمَئِنَّ قَلْبي قالَ فَخُذْ أَرْبَعَةً مِنَ الطَّيْرِ
[۶۰]ر. ک. يس، ۷: لَقَدْ حَقَّ الْقَوْلُ عَلى أَكْثَرِهِمْ فَهُمْ لا يُؤْمِنُونَ؛ يس، ۷۰: لِيُنْذِرَ مَنْ كانَ حَيًّا وَ يَحِقَّ الْقَوْلُ عَلَى الْكافِرينَ ؛ احقاف، ۱۸: أُولئِكَ الَّذينَ حَقَّ عَلَيْهِمُ الْقَوْلُ في أُمَمٍ قَدْ خَلَتْ مِنْ قَبْلِهِمْ مِنَ الْجِنِّ وَ الْإِنْسِ إِنَّهُمْ كانُوا خاسِرينَ .
[۶۱]المصطفوی، التحقيق، ج ۱۰، صص ۲۱ ـ ۲۲
[۶۲]مريم، ۱۶: وَ اذْكُرْ فِي الْكِتابِ مَرْيَمَ ؛ مريم، ۴۱ : وَ اذْكُرْ فِي الْكِتابِ إِبْراهيمَ ؛ مريم، ۵۱ : وَ اذْكُرْ فِي الْكِتابِ مُوسى ؛ مريم، ۵۴: وَ اذْكُرْ فِي الْكِتابِ إِسْماعيلَ ؛ مريم، ۵۶ : وَ اذْكُرْ فِي الْكِتابِ إِدْريسَ إِنَّهُ كانَ صِدِّيقاً نَبِيًّا
[۶۳]ر.ک. اسراء، ۵۸: وَ إِنْ مِنْ قَرْيَةٍ إِلاَّ نَحْنُ مُهْلِكُوها قَبْلَ يَوْمِ الْقِيامَةِ أَوْ مُعَذِّبُوها عَذاباً شَديداً كانَ ذلِكَ فِي الْكِتابِ مَسْطُوراً
[۶۴]المصطفوی، ج ۲، صص ۱۰۸ـ۱۱۰
[۶۵]از جمله در يونس، ۸۲: وَ يُحِقُّ اللَّهُ الْحَقَّ بِكَلِماتِهِ وَ لَوْ كَرِهَ الْمُجْرِمُونَ؛ انعام، ۱۱۵: وَ تَمَّتْ كَلِمَةُ رَبِّكَ صِدْقاً وَ عَدْلاً لا مُبَدِّلَ لِكَلِماتِهِ وَ هُوَ السَّميعُ الْعَليمُ . و تعبير يُحِقَّ الْحَقَّ بِكَلِماتِهِ در انفال، ۷ ؛ شوری، ۲۴، و نيز اعراف، ۱۳۷: وَ تَمَّتْ كَلِمَتُ رَبِّكَ الْحُسْنى عَلى بَني إِسْرائيلَ بِما صَبَرُوا؛ الصافات، ۱۷۱: وَ لَقَدْ سَبَقَتْ كَلِمَتُنا لِعِبادِنَا الْمُرْسَلينَ؛ انعام، ۱۱۵: وَ تَمَّتْ كَلِمَةُ رَبِّكَ صِدْقاً وَ عَدْلاً لا مُبَدِّلَ لِكَلِماتِهِ وَ هُوَ السَّميعُ الْعَليمُ؛ يونس، ۳۳: كَذلِكَ حَقَّتْ كَلِمَةُ رَبِّكَ عَلَى الَّذينَ فَسَقُوا أَنَّهُمْ لا يُؤْمِنُونَ؛ غافر، ۶: وَ كَذلِكَ حَقَّتْ كَلِمَةُ رَبِّكَ عَلَى الَّذينَ كَفَرُوا أَنَّهُمْ أَصْحابُ النَّارِ؛ شوری، ۲۱ و هود، ۱۱۰ و فصلت، ۴۵: وَ لَوْ لا كَلِمَةٌ سَبَقَتْ مِنْ رَبِّكَ لَقُضِيَ بَيْنَهُمْ، طه، ۱۲۹: وَ لَوْ لا كَلِمَةٌ سَبَقَتْ مِنْ رَبِّكَ لَكانَ لِزاماً وَ أَجَلٌ مُسَمًّى؛ شوری، ۱۴: وَ لَوْ لا كَلِمَةٌ سَبَقَتْ مِنْ رَبِّكَ إِلى أَجَلٍ مُسَمًّى لَقُضِيَ بَيْنَهُمْ، انعام، ۳۴: وَ لا مُبَدِّلَ لِكَلِماتِ اللَّهِ يونس، ۶۴: لا تَبْديلَ لِكَلِماتِ اللَّهِ، کهف، ۲۷: وَ اتْلُ ما أُوحِيَ إِلَيْكَ مِنْ كِتابِ رَبِّكَ لا مُبَدِّلَ لِكَلِماتِهِ وَ لَنْ تَجِدَ مِنْ دُونِهِ مُلْتَحَداً.
[۶۶]المصطفوی، ج ۱۱، ص ۲۶
[۶۷]ر.ک. بقره، ۲۱۴: أَمْ حَسِبْتُمْ أَنْ تَدْخُلُوا الْجَنَّةَ وَ لَمَّا يَأْتِكُمْ مَثَلُ الَّذينَ خَلَوْا مِنْ قَبْلِكُمْ ؛ آلعمران، ۵۹: إِنَّ مَثَلَ عيسى عِنْدَ اللَّهِ كَمَثَلِ آدَمَ خَلَقَهُ مِنْ تُرابٍ ثُمَّ قالَ لَهُ كُنْ فَيَكُونُ ؛ اعراف، ۱۷۶: ذلِكَ مَثَلُ الْقَوْمِ الَّذينَ كَذَّبُوا بِآياتِنا ؛ اعراف، ۱۷۷: ساءَ مَثَلاً الْقَوْمُ الَّذينَ كَذَّبُوا بِآياتِنا ؛ نحل، ۷۶: وَ ضَرَبَ اللَّهُ مَثَلاً رَجُلَيْنِ؛ نحل، ۱۱۲: وَ ضَرَبَ اللَّهُ مَثَلاً قَرْيَةً كانَتْ آمِنَةً مُطْمَئِنَّةً يَأْتيها رِزْقُها رَغَداً مِنْ كُلِّ مَكانٍ فَكَفَرَتْ بِأَنْعُمِ اللَّهِ؛ نور، ۳۴: وَ لَقَدْ أَنْزَلْنا إِلَيْكُمْ آياتٍ مُبَيِّناتٍ وَ مَثَلاً مِنَ الَّذينَ خَلَوْا مِنْ قَبْلِكُمْ ؛ يس، ۱۳: وَ اضْرِبْ لَهُمْ مَثَلاً أَصْحابَ الْقَرْيَةِ إِذْ جاءَهَا الْمُرْسَلُونَ ؛ زخرف، ۸: فَأَهْلَكْنا أَشَدَّ مِنْهُمْ بَطْشاً وَ مَضى مَثَلُ الْأَوَّلينَ ؛ زخرف، ۵۶: فَجَعَلْناهُمْ سَلَفاً وَ مَثَلاً لِلْآخِرينَ ؛ زخرف، ۵۷: وَ لَمَّا ضُرِبَ ابْنُ مَرْيَمَ مَثَلاً إِذا قَوْمُكَ مِنْهُ يَصِدُّونَ ؛ زخرف، ۵۹: إِنْ هُوَ إِلاَّ عَبْدٌ أَنْعَمْنا عَلَيْهِ وَ جَعَلْناهُ مَثَلاً لِبَني إِسْرائيلَ ؛ فتح، ۲۹: ذلِكَ مَثَلُهُمْ فِي التَّوْراةِ وَ مَثَلُهُمْ فِي الْإِنْجيلِ كَزَرْعٍ أَخْرَجَ شَطْأَهُ فَآزَرَهُ ؛ حشر، ۱۵: كَمَثَلِ الَّذينَ مِنْ قَبْلِهِمْ قَريباً ذاقُوا وَبالَ أَمْرِهِمْ وَ لَهُمْ عَذابٌ أَليمٌ ؛ تحريم، ۱۰: ضَرَبَ اللَّهُ مَثَلاً لِلَّذينَ كَفَرُوا امْرَأَتَ نُوحٍ وَ امْرَأَتَ لُوطٍ ؛ تحريم، ۱۱: وَ ضَرَبَ اللَّهُ مَثَلاً لِلَّذينَ آمَنُوا امْرَأَتَ فِرْعَوْنَ ؛ مدثر، ۳۱: ما ذا أَرادَ اللَّهُ بِهذا مَثَلاً.
[۶۸]ر. ک. هود، ۸۹: وَ يا قَوْمِ لا يَجْرِمَنَّكُمْ شِقاقي أَنْ يُصيبَكُمْ مِثْلُ ما أَصابَ قَوْمَ نُوحٍ أَوْ قَوْمَ هُودٍ أَوْ قَوْمَ صالِحٍ ؛ قصص، ۴۸: فَلَمَّا جاءَهُمُ الْحَقُّ مِنْ عِنْدِنا قالُوا لَوْ لا أُوتِيَ مِثْلَ ما أُوتِيَ مُوسى؛ قصص، ۷۹: يا لَيْتَ لَنا مِثْلَ ما أُوتِيَ قارُونُ إِنَّهُ لَذُو حَظٍّ عَظيمٍ ؛ غافر، ۳۱: مِثْلَ دَأْبِ قَوْمِ نُوحٍ وَ عادٍ وَ ثَمُودَ وَ الَّذينَ مِنْ بَعْدِهِمْ ؛ فجر، ۸: الَّتي لَمْ يُخْلَقْ مِثْلُها فِي الْبِلادِ.
[۶۹]ر.ک. رعد، ۶: وَ يَسْتَعْجِلُونَكَ بِالسَّيِّئَةِ قَبْلَ الْحَسَنَةِ وَ قَدْ خَلَتْ مِنْ قَبْلِهِمُ الْمَثُلاتُ ؛ فرقان، ۳۸ ـ ۳۹: وَ عاداً وَ ثَمُودَ وَ أَصْحابَ الرَّسِّ وَ قُرُوناً بَيْنَ ذلِكَ كَثيراً ـ وَ كُلاًّ ضَرَبْنا لَهُ الْأَمْثالَ وَ كُلاًّ تَبَّرْنا تَتْبيراً ؛ محمد، ۳: كَذلِكَ يَضْرِبُ اللَّهُ لِلنَّاسِ أَمْثالَهُمْ ؛ محمد، ۱۰: أَ فَلَمْ يَسيرُوا فِي الْأَرْضِ فَيَنْظُرُوا كَيْفَ كانَ عاقِبَةُ الَّذينَ مِنْ قَبْلِهِمْ دَمَّرَ اللَّهُ عَلَيْهِمْ وَ لِلْكافِرينَ أَمْثالُها ؛ انسان، ۲۸: نَحْنُ خَلَقْناهُمْ وَ شَدَدْنا أَسْرَهُمْ وَ إِذا شِئْنا بَدَّلْنا أَمْثالَهُمْ تَبْديلاً.
[۷۰]المصطفوی، ج ۱۱، ص ۱۲۷
[۷۱]ر. ک. انفال، ۳۸ : قُلْ لِلَّذينَ كَفَرُوا إِنْ يَنْتَهُوا يُغْفَرْ لَهُمْ ما قَدْ سَلَفَ وَ إِنْ يَعُودُوا فَقَدْ مَضَتْ سُنَّتُ الْأَوَّلينَ ؛ زخرف، ۸ : فَأَهْلَكْنا أَشَدَّ مِنْهُمْ بَطْشاً وَ مَضى مَثَلُ الْأَوَّلينَ
[۷۲]المصطفوی، ج ۱۲، صص ۱۳ ـ ۱۴.
[۷۳]ر.ک. قمر، ۴: وَ لَقَدْ جاءَهُمْ مِنَ الْأَنْباءِ ما فيهِ مُزْدَجَرٌ ؛ هود، ۱۰۰: ذلِكَ مِنْ أَنْباءِ الْقُرى نَقُصُّهُ عَلَيْكَ ؛ هود، ۱۲۰: وَ كُلاًّ نَقُصُّ عَلَيْكَ مِنْ أَنْباءِ الرُّسُلِ ما نُثَبِّتُ بِهِ فُؤادَكَ ؛ طه، ۹۹: كَذلِكَ نَقُصُّ عَلَيْكَ مِنْ أَنْباءِ ما قَدْ سَبَقَ ؛ اعراف، ۱۰۱: تِلْكَ الْقُرى نَقُصُّ عَلَيْكَ مِنْ أَنْبائِها ؛ مائده، ۲۷: وَ اتْلُ عَلَيْهِمْ نَبَأَ ابْنَيْ آدَمَ بِالْحَقِّ ؛ اعراف، ۱۷۵: وَ اتْلُ عَلَيْهِمْ نَبَأَ الَّذي آتَيْناهُ آياتِنا؛ يونس، ۷۱: وَ اتْلُ عَلَيْهِمْ نَبَأَ نُوحٍ ؛ شعراء، ۶۹: وَ اتْلُ عَلَيْهِمْ نَبَأَ إِبْراهيمَ ؛ توبه، ۷۰: أَ لَمْ يَأْتِهِمْ نَبَأُ الَّذينَ مِنْ قَبْلِهِمْ قَوْمِ نُوحٍ وَ عادٍ وَ ثَمُودَ وَ قَوْمِ إِبْراهيمَ وَ أَصْحابِ مَدْيَنَ وَ الْمُؤْتَفِكاتِ ؛ ص، ۲۱: وَ هَلْ أَتاكَ نَبَأُ الْخَصْمِ إِذْ تَسَوَّرُوا الْمِحْرابَ ؛ تغابن، ۵: أَ لَمْ يَأْتِكُمْ نَبَأُ الَّذينَ كَفَرُوا مِنْ قَبْلُ ؛ انعام، ۳۴: وَ لَقَدْ جاءَكَ مِنْ نَبَإِ الْمُرْسَلينَ ؛ قصص، ۳ : نَتْلُوا عَلَيْكَ مِنْ نَبَإِ مُوسى وَ فِرْعَوْنَ بِالْحَقِّ ؛ کهف، ۱۳: نَحْنُ نَقُصُّ عَلَيْكَ نَبَأَهُمْ بِالْحَقِّ ؛ ابراهيم، ۹: أَ لَمْ يَأْتِكُمْ نَبَؤُا الَّذينَ مِنْ قَبْلِكُمْ قَوْمِ نُوحٍ وَ عادٍ وَ ثَمُودَ وَ الَّذينَ مِنْ بَعْدِهِمْ ؛ حجر، ۵۱: وَ نَبِّئْهُمْ عَنْ ضَيْفِ إِبْراهيمَ ؛ نجم: أَمْ لَمْ يُنَبَّأْ بِما في صُحُفِ مُوسى.
[۷۴]المصطفوی، ج ۱۲، ص ۱۶۶
[۷۵]ر. ک. انعام، ۱۱: ثُمَّ انْظُرُوا كَيْفَ كانَ عاقِبَةُ الْمُكَذِّبينَ ؛ اعراف، ۸۶ : وَ انْظُرُوا كَيْفَ كانَ عاقِبَةُ الْمُفْسِدينَ ؛ نحل، ۳۶: فَانْظُرُوا كَيْفَ كانَ عاقِبَةُ الْمُكَذِّبينَ ؛ نمل، ۶۹: فَانْظُرُوا كَيْفَ كانَ عاقِبَةُ الْمُجْرِمينَ ؛ عنکبوت، ۲۰: فَانْظُرُوا كَيْفَ بَدَأَ الْخَلْقَ ؛ روم، ۴۲: فَانْظُرُوا كَيْفَ كانَ عاقِبَةُ الَّذينَ مِنْ قَبْلُ ؛ آلعمران، ۱۳۷: فَانْظُروا كَيْفَ كانَ عاقِبَةُ الْمُكَذِّبينَ ؛ يوسف، ۱۰۹: فَيَنْظُرُوا كَيْفَ كانَ عاقِبَةُ الَّذينَ مِنْ قَبْلِهِمْ ؛ روم، ۹؛ فاطر، ۴۴؛ غافر، ۲۱؛ غافر، ۸۲؛ محمد، ۱۰: فَيَنْظُرُوا كَيْفَ كانَ عاقِبَةُ الَّذينَ مِنْ قَبْلِهِمْ
[۷۶]المصطفوی، ج ۱، صص ۵۸ ـ ۵۹
[۷۷]به عنوان نمونه در سورة مبارکة انفال به اين موارد برمیخوريم: ۷: وَ إِذْ يَعِدُكُمُ اللَّهُ إِحْدَى الطَّائِفَتَيْنِ أَنَّها لَكُمْ ؛ ۳۰ : وَ إِذْ يَمْكُرُ بِكَ الَّذينَ كَفَرُوا لِيُثْبِتُوكَ أَوْ يَقْتُلُوكَ أَوْ يُخْرِجُوكَ ؛ ۳۲ : وَ إِذْ قالُوا اللَّهُمَّ إِنْ كانَ هذا هُوَ الْحَقَّ مِنْ عِنْدِكَ فَأَمْطِرْ عَلَيْنا حِجارَةً مِنَ السَّماءِ أَوِ ائْتِنا بِعَذابٍ أَليمٍ ؛ ۴۴: وَ إِذْ يُريكُمُوهُمْ إِذِ الْتَقَيْتُمْ في أَعْيُنِكُمْ قَليلاً وَ يُقَلِّلُكُمْ في أَعْيُنِهِمْ ؛ ۴۸ : وَ إِذْ زَيَّنَ لَهُمُ الشَّيْطانُ أَعْمالَهُمْ
[۷۸]طباطبائی، قرآن در اسلام، صص ۱۸۵ ـ ۱۸۶
[۷۹]ر.ک. مدخل “سير” در واژگان بخش قبلی همين مقاله.
[۸۰]ر.ک. مدخل “رؤيت” در واژگان بخش قبلی همين مقاله
[۸۱]برای بحث سنتها به عنوان نمونه ر. ک. الصدر، السيد محمد باقر، “السنن التاريخيه فی القرآن”، المجموعه الکامله لمؤلفات السيد محمدباقر الصدر، المجلد الثالثعشر، بيروت: دار التعارف للمطبوعات، ۱۴۱۰ق./ ۱۹۹۰م.؛ الحکيم، السيد محمدباقر، المجتمع الانسانی فی القرآن الکريم، بيروت: المرکز الاسلامی المعاصر، ط ۱، ۲۰۰۳م.، الباب الرابع: النظريه القرآنيه فی حرکه التاريخ؛ مصباح يزدی، محمدتقی، جامعه و تاريخ از ديدگاه قرآن، تهران: مرکز چاپ و نشر سازمان تبليغات اسلامی، ۱۳۶۸، به ويژه بخش دوازدهم؛ حامد مقدم، احمد، سنتهای اجتماعی در قرآن کريم، مشهد: بنياد پژوهشهای اسلامی، ۱۳۷۹؛ نجفی علمی، محمدجعفر، برداشتی از جامعه و سنن اجتماعی در قرآن، تهران: سازمان چاپ و انتشارات وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی، چ ۱، ۱۳۷۱؛ جعفری، يعقوب، بينش تاريخی قرآن، تهران: دفتر نشر فرهنگ اسلامی، چ ۱، ۱۳۶۶، فصل ششم و هفتم.
[۸۲]به عنوان نمونه، ر.ک. توبه، ۷۰: أَ لَمْ يَأْتِهِمْ نَبَأُ الَّذينَ مِنْ قَبْلِهِمْ قَوْمِ نُوحٍ وَ عادٍ وَ ثَمُودَ وَ قَوْمِ إِبْراهيمَ وَ أَصْحابِ مَدْيَنَ وَ الْمُؤْتَفِكاتِ أَتَتْهُمْ رُسُلُهُمْ بِالْبَيِّناتِ فَما كانَ اللَّهُ لِيَظْلِمَهُمْ وَ لكِنْ كانُوا أَنْفُسَهُمْ يَظْلِمُونَ ؛ هود، ۶۰ : وَ أُتْبِعُوا في هذِهِ الدُّنْيا لَعْنَةً وَ يَوْمَ الْقِيامَةِ أَلا إِنَّ عاداً كَفَرُوا رَبَّهُمْ أَلا بُعْداً لِعادٍ قَوْمِ هُودٍ ؛ هود، ۷۰ : فَلَمَّا رَأى أَيْدِيَهُمْ لا تَصِلُ إِلَيْهِ نَكِرَهُمْ وَ أَوْجَسَ مِنْهُمْ خيفَةً قالُوا لا تَخَفْ إِنَّا أُرْسِلْنا إِلى قَوْمِ لُوطٍ ؛ هود، ۷۴: فَلَمَّا ذَهَبَ عَنْ إِبْراهيمَ الرَّوْعُ وَ جاءَتْهُ الْبُشْرى يُجادِلُنا في قَوْمِ لُوطٍ ؛ هود، ۸۹: وَ يا قَوْمِ لا يَجْرِمَنَّكُمْ شِقاقي أَنْ يُصيبَكُمْ مِثْلُ ما أَصابَ قَوْمَ نُوحٍ أَوْ قَوْمَ هُودٍ أَوْ قَوْمَ صالِحٍ وَ ما قَوْمُ لُوطٍ مِنْكُمْ بِبَعيدٍ ؛ ابراهيم، ۹: أَ لَمْ يَأْتِكُمْ نَبَؤُا الَّذينَ مِنْ قَبْلِكُمْ قَوْمِ نُوحٍ وَ عادٍ وَ ثَمُودَ وَ الَّذينَ مِنْ بَعْدِهِمْ لا يَعْلَمُهُمْ إِلاَّ اللَّهُ جاءَتْهُمْ رُسُلُهُمْ بِالْبَيِّناتِ فَرَدُّوا أَيْدِيَهُمْ في أَفْواهِهِمْ وَ قالُوا إِنَّا كَفَرْنا بِما أُرْسِلْتُمْ بِهِ وَ إِنَّا لَفي شَكٍّ مِمَّا تَدْعُونَنا إِلَيْهِ مُريبٍ؛ حج، ۴۲ و ۴۳: وَ إِنْ يُكَذِّبُوكَ فَقَدْ كَذَّبَتْ قَبْلَهُمْ قَوْمُ نُوحٍ وَ عادٌ وَ ثَمُودُ ـ وَ قَوْمُ إِبْراهيمَ وَ قَوْمُ لُوطٍ ؛ قصص، ۷۶ : إِنَّ قارُونَ كانَ مِنْ قَوْمِ مُوسى فَبَغى عَلَيْهِمْ وَ آتَيْناهُ مِنَ الْكُنُوزِ ما إِنَّ مَفاتِحَهُ لَتَنُوأُ بِالْعُصْبَةِ أُولِي الْقُوَّةِ إِذْ قالَ لَهُ قَوْمُهُ لا تَفْرَحْ إِنَّ اللَّهَ لا يُحِبُّ الْفَرِحينَ ؛ ص، ۱۳: وَ ثَمُودُ وَ قَوْمُ لُوطٍ وَ أَصْحابُ الْأَيْكَةِ أُولئِكَ الْأَحْزابُ ؛ ق، ۱۴: وَ أَصْحابُ الْأَيْكَةِ وَ قَوْمُ تُبَّعٍ كُلٌّ كَذَّبَ الرُّسُلَ فَحَقَّ وَعيدِ ؛ کهف، ۹ : أَمْ حَسِبْتَ أَنَّ أَصْحابَ الْكَهْفِ وَ الرَّقيمِ كانُوا مِنْ آياتِنا عَجَباً ؛ فرقان، ۳۸ : وَ عاداً وَ ثَمُودَ وَ أَصْحابَ الرَّسِّ وَ قُرُوناً بَيْنَ ذلِكَ كَثيراً ؛ ص، ۱۳ : وَ ثَمُودُ وَ قَوْمُ لُوطٍ وَ أَصْحابُ الْأَيْكَةِ أُولئِكَ الْأَحْزابُ ؛ بروج، ۴ : قُتِلَ أَصْحابُ الْأُخْدُودِ؛ بقره، ۵۰: وَ إِذْ فَرَقْنا بِكُمُ الْبَحْرَ فَأَنْجَيْناكُمْ وَ أَغْرَقْنا آلَ فِرْعَوْنَ وَ أَنْتُمْ تَنْظُرُونَ ؛ بقره، ۲۴۸ : وَ قالَ لَهُمْ نَبِيُّهُمْ إِنَّ آيَةَ مُلْكِهِ أَنْ يَأْتِيَكُمُ التَّابُوتُ فيهِ سَكينَةٌ مِنْ رَبِّكُمْ وَ بَقِيَّةٌ مِمَّا تَرَكَ آلُ مُوسى وَ آلُ هارُونَ تَحْمِلُهُ الْمَلائِكَةُ إِنَّ في ذلِكَ لَآيَةً لَكُمْ إِنْ كُنْتُمْ مُؤْمِنينَ ؛ آل عمران، ۳۳ : إِنَّ اللَّهَ اصْطَفى آدَمَ وَ نُوحاً وَ آلَ إِبْراهيمَ وَ آلَ عِمْرانَ عَلَى الْعالَمينَ ؛ يوسف، ۶ : وَ كَذلِكَ يَجْتَبيكَ رَبُّكَ وَ يُعَلِّمُكَ مِنْ تَأْويلِ الْأَحاديثِ وَ يُتِمُّ نِعْمَتَهُ عَلَيْكَ وَ عَلى آلِ يَعْقُوبَ كَما أَتَمَّها عَلى أَبَوَيْكَ مِنْ قَبْلُ إِبْراهيمَ وَ إِسْحاقَ إِنَّ رَبَّكَ عَليمٌ حَكيمٌ ؛ حجر، ۵۹ : إِلاَّ آلَ لُوطٍ إِنَّا لَمُنَجُّوهُمْ أَجْمَعينَ.
[۸۳] مبسوطترين گزارش در اين زمينه در سورة هود، آيات ۳۶ تا ۴۹ آمده است.
[۸۴]ر.ک. سبأ، ۱۵ ـ ۲۰ : لَقَدْ كانَ لِسَبَإٍ في مَسْكَنِهِمْ آيَةٌ جَنَّتانِ عَنْ يَمينٍ وَ شِمالٍ كُلُوا مِنْ رِزْقِ رَبِّكُمْ وَ اشْكُرُوا لَهُ بَلْدَةٌ طَيِّبَةٌ وَ رَبٌّ غَفُورٌ ـ فَأَعْرَضُوا فَأَرْسَلْنا عَلَيْهِمْ سَيْلَ الْعَرِمِ وَ بَدَّلْناهُمْ بِجَنَّتَيْهِمْ جَنَّتَيْنِ ذَواتَيْ أُكُلٍ خَمْطٍ وَ أَثْلٍ وَ شَيْءٍ مِنْ سِدْرٍ قَليلٍ ـ ذلِكَ جَزَيْناهُمْ بِما كَفَرُوا وَ هَلْ نُجازي إِلاَّ الْكَفُورَ ـ وَ جَعَلْنا بَيْنَهُمْ وَ بَيْنَ الْقُرَى الَّتي بارَكْنا فيها قُرىً ظاهِرَةً وَ قَدَّرْنا فيهَا السَّيْرَ سيرُوا فيها لَيالِيَ وَ أَيَّاماً آمِنينَ ـ فَقالُوا رَبَّنا باعِدْ بَيْنَ أَسْفارِنا وَ ظَلَمُوا أَنْفُسَهُمْ فَجَعَلْناهُمْ أَحاديثَ وَ مَزَّقْناهُمْ كُلَّ مُمَزَّقٍ إِنَّ في ذلِكَ لَآياتٍ لِكُلِّ صَبَّارٍ شَكُورٍ ـ وَ لَقَدْ صَدَّقَ عَلَيْهِمْ إِبْليسُ ظَنَّهُ فَاتَّبَعُوهُ إِلاَّ فَريقاً مِنَ الْمُؤْمِنينَ
[۸۵]برای بحثهايي در اين زمينه، بیآزار شيرازی، عبدالکريم، باستانشناسی و جغرافيای تاريخی قصص قرآن، تهران: دفتر نشر فرهنگ اسلامی، چ ۱، ۱۳۸۰.
[۸۶]به عنوان نمونه در بارة مصر و مدين از اين آيات میتوان ياد کرد: يوسف، ۲۱، وَ قالَ الَّذِي اشْتَراهُ مِنْ مِصْرَ لاِمْرَأَتِهِ أَكْرِمي مَثْواهُ عَسى أَنْ يَنْفَعَنا أَوْ نَتَّخِذَهُ وَلَداً وَ كَذلِكَ مَكَّنَّا لِيُوسُفَ فِي الْأَرْضِ وَ لِنُعَلِّمَهُ مِنْ تَأْويلِ الْأَحاديثِ وَ اللَّهُ غالِبٌ عَلى أَمْرِهِ وَ لكِنَّ أَكْثَرَ النَّاسِ لا يَعْلَمُونَ ؛ يوسف، ۹۹ : فَلَمَّا دَخَلُوا عَلى يُوسُفَ آوى إِلَيْهِ أَبَوَيْهِ وَ قالَ ادْخُلُوا مِصْرَ إِنْ شاءَ اللَّهُ آمِنينَ ؛ زخرف، ۵۱ : وَ نادى فِرْعَوْنُ في قَوْمِهِ قالَ يا قَوْمِ أَ لَيْسَ لي مُلْكُ مِصْرَ وَ هذِهِ الْأَنْهارُ تَجْري مِنْ تَحْتي أَ فَلا تُبْصِرُونَ ؛ قصص، ۲۲ و ۲۳ : وَ لَمَّا تَوَجَّهَ تِلْقاءَ مَدْيَنَ قالَ عَسى رَبِّي أَنْ يَهْدِيَني سَواءَ السَّبيلِ ـ وَ لَمَّا وَرَدَ ماءَ مَدْيَنَ وَجَدَ عَلَيْهِ أُمَّةً مِنَ النَّاسِ يَسْقُونَ وَ وَجَدَ مِنْ دُونِهِمُ امْرَأَتَيْنِ تَذُودانِ قالَ ما خَطْبُكُما قالَتا لا نَسْقي حَتَّى يُصْدِرَ الرِّعاءُ وَ أَبُونا شَيْخٌ كَبيرٌ . در بارة مدين آيات ديگری هم وجود دارد.
[۸۷]تنها به عنوان يک نمونه، ر. ک. ابراهيم، ۳۷ : رَبَّنا إِنِّي أَسْكَنْتُ مِنْ ذُرِّيَّتي بِوادٍ غَيْرِ ذي زَرْعٍ عِنْدَ بَيْتِكَ الْمُحَرَّمِ رَبَّنا لِيُقيمُوا الصَّلاةَ فَاجْعَلْ أَفْئِدَةً مِنَ النَّاسِ تَهْوي إِلَيْهِمْ وَ ارْزُقْهُمْ مِنَ الثَّمَراتِ لَعَلَّهُمْ يَشْكُرُونَ
[۸۸]حدود ۱۷۰ مدخل در بارة اماکن مذکور در قرآن در اين کتاب مورد بررسی قرار گرفته است: عرب، محمدحسن، دانشنامه اماکن جغرافيايي قرآن مجيد، تهران: فرهنگ مکتوب، ۱۳۸۷.
[۸۹]آشنائی کلی با اين شخصيتها با مراجعه به اين کتاب به دست میآيد: خزائلی، محمد، اعلام قرآن، تهران: اميرکبير، ۱۳۵۰
[۹۰]برای کتابشناسی سرگذشت پيامبران در قرآن، ر. ک. فعال عراقینژاد، حسين، کتابشناسی و مقالهشناسی قصص قرآن و تاريخ انبياء، به کوشش دبيرخانه دائمی فعاليتهای قرآنی دانشگاهها، تهران: سازمان چاپ و انتشارات وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی، چ ۱، ۱۳۷۶. و برای قصص قرآن و داستان پيامبران، به عنوان نمونه ر. ک. الراوندی، قطبالدين سعيد بن هبه الله، قصص الانبياء، تحقيق: غلامرضا عرفانيان يزدی، مشهد: بنياد پژوهشهای اسلامی، ط ۱، ۱۴۰۹ق.؛ الجزائری، السيد نعمه الله، النور المبين فی قصص الانبياء و المرسلين، قدم له و علّق عليه: علاء الدين الاعلمی، بيروت: مؤسسه الاعلمی للمطبوعات، ط ۱، ۱۴۱۱ق. / ۱۹۹۱م.؛ الکسائی، ابوعبدالرحمن، قصص و موالد الانبياء، تحقيق: خالد شبل، بيروت: دار الکتب العلميه، ط ۱، ۲۰۰۴ م.، ۱۴۲۴م.؛ قطب، محمدعلی، قصص القرآن، صيدا؛ بيروت: المکتبه العصريه، ۱۴۲۰ق. ، ۲۰۰۰م.؛ جاد المولی، محمد احمد؛ ابراهيم، محمد ابوالفضل؛ البجاوی، علی محمد؛ شحاته، السيد، قصص القرآن، بيروت: دار الفکر، ۱۴۲۰ ق.، ۲۰۰۰م.؛ بيومی، مهران، بررسی تاريخی قصص قرآن، ۴ ج، ترجمه: سيدمحمد راستگو، تهران: شرکت انتشارات علمی و فرهنگی، چ ۱، ۱۳۸۳.
[۹۱]نام فرعون ۶۶ بار در سورههای مختلف قرآن آمده است و ظاهرا بيش از همه در سورة مبارکة اعراف از آية ۱۰۳ تا ۱۴۱ نُه بار به کار رفته است.
[۹۲]سورةُ المَسَد: بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحيمِ ـ تَبَّتْ يَدا أَبي لَهَبٍ وَ تَبَّ ـ ما أَغْنى عَنْهُ مالُهُ وَ ما كَسَبَ ـ سَيَصْلى ناراً ذاتَ لَهَبٍ ـ وَ امْرَأَتُهُ حَمَّالَةَ الْحَطَبِ ـ في جيدِها حَبْلٌ مِنْ مَسَدٍ
[۹۳]لقمان، ۱۲ و ۱۳ : وَ لَقَدْ آتَيْنا لُقْمانَ الْحِكْمَةَ أَنِ اشْكُرْ لِلَّهِ وَ مَنْ يَشْكُرْ فَإِنَّما يَشْكُرُ لِنَفْسِهِ وَ مَنْ كَفَرَ فَإِنَّ اللَّهَ غَنِيٌّ حَميدٌ ـ وَ إِذْ قالَ لُقْمانُ لاِبْنِهِ وَ هُوَ يَعِظُهُ يا بُنَيَّ لا تُشْرِكْ بِاللَّهِ إِنَّ الشِّرْكَ لَظُلْمٌ عَظيمٌ.
[۹۴]نام حضرت مريم که يک سوره هم به نام ايشان است، ۳۱ بار در قرآن آمده است و بيشترين ذکر آن در سورة مبارکة مائده با فراوانی ۹ بار است.
[۹۵]ر. ک. بقره، ۲۴۷ ـ ۲۴۹ : وَ قالَ لَهُمْ نَبِيُّهُمْ إِنَّ اللَّهَ قَدْ بَعَثَ لَكُمْ طالُوتَ مَلِكاً قالُوا أَنَّى يَكُونُ لَهُ الْمُلْكُ عَلَيْنا وَ نَحْنُ أَحَقُّ بِالْمُلْكِ مِنْهُ وَ لَمْ يُؤْتَ سَعَةً مِنَ الْمالِ قالَ إِنَّ اللَّهَ اصْطَفاهُ عَلَيْكُمْ وَ زادَهُ بَسْطَةً فِي الْعِلْمِ وَ الْجِسْمِ وَ اللَّهُ يُؤْتي مُلْكَهُ مَنْ يَشاءُ وَ اللَّهُ واسِعٌ عَليمٌ ـ وَ قالَ لَهُمْ نَبِيُّهُمْ إِنَّ آيَةَ مُلْكِهِ أَنْ يَأْتِيَكُمُ التَّابُوتُ فيهِ سَكينَةٌ مِنْ رَبِّكُمْ وَ بَقِيَّةٌ مِمَّا تَرَكَ آلُ مُوسى وَ آلُ هارُونَ تَحْمِلُهُ الْمَلائِكَةُ إِنَّ في ذلِكَ لَآيَةً لَكُمْ إِنْ كُنْتُمْ مُؤْمِنينَ ـ فَلَمَّا فَصَلَ طالُوتُ بِالْجُنُودِ قالَ إِنَّ اللَّهَ مُبْتَليكُمْ بِنَهَرٍ فَمَنْ شَرِبَ مِنْهُ فَلَيْسَ مِنِّي وَ مَنْ لَمْ يَطْعَمْهُ فَإِنَّهُ مِنِّي إِلاَّ مَنِ اغْتَرَفَ غُرْفَةً بِيَدِهِ فَشَرِبُوا مِنْهُ إِلاَّ قَليلاً مِنْهُمْ فَلَمَّا جاوَزَهُ هُوَ وَ الَّذينَ آمَنُوا مَعَهُ قالُوا لا طاقَةَ لَنَا الْيَوْمَ بِجالُوتَ وَ جُنُودِهِ قالَ الَّذينَ يَظُنُّونَ أَنَّهُمْ مُلاقُوا اللَّهِ كَمْ مِنْ فِئَةٍ قَليلَةٍ غَلَبَتْ فِئَةً كَثيرَةً بِإِذْنِ اللَّهِ وَ اللَّهُ مَعَ الصَّابِرينَ
[۹۶]ر. ک. کهف، ۸۳ : وَ يَسْئَلُونَكَ عَنْ ذِي الْقَرْنَيْنِ قُلْ سَأَتْلُوا عَلَيْكُمْ مِنْهُ ذِكْراً و ۸۶ : حَتَّى إِذا بَلَغَ مَغْرِبَ الشَّمْسِ وَجَدَها تَغْرُبُ في عَيْنٍ حَمِئَةٍ وَ وَجَدَ عِنْدَها قَوْماً قُلْنا يا ذَا الْقَرْنَيْنِ إِمَّا أَنْ تُعَذِّبَ وَ إِمَّا أَنْ تَتَّخِذَ فيهِمْ حُسْناً و ۹۴ : قالُوا يا ذَا الْقَرْنَيْنِ إِنَّ يَأْجُوجَ وَ مَأْجُوجَ مُفْسِدُونَ فِي الْأَرْضِ فَهَلْ نَجْعَلُ لَكَ خَرْجاً عَلى أَنْ تَجْعَلَ بَيْنَنا وَ بَيْنَهُمْ سَدًّا
[۹۷]بقره، ۲۵۱ : فَهَزَمُوهُمْ بِإِذْنِ اللَّهِ وَ قَتَلَ داوُدُ جالُوتَ وَ آتاهُ اللَّهُ الْمُلْكَ وَ الْحِكْمَةَ وَ عَلَّمَهُ مِمَّا يَشاءُ وَ لَوْ لا دَفْعُ اللَّهِ النَّاسَ بَعْضَهُمْ بِبَعْضٍ لَفَسَدَتِ الْأَرْضُ وَ لكِنَّ اللَّهَ ذُو فَضْلٍ عَلَى الْعالَمينَ
[۹۸]ر.ک قصص، ۷۶ ـ ۸۲ : إِنَّ قارُونَ كانَ مِنْ قَوْمِ مُوسى فَبَغى عَلَيْهِمْ وَ آتَيْناهُ مِنَ الْكُنُوزِ ما إِنَّ مَفاتِحَهُ لَتَنُوأُ بِالْعُصْبَةِ أُولِي الْقُوَّةِ إِذْ قالَ لَهُ قَوْمُهُ لا تَفْرَحْ إِنَّ اللَّهَ لا يُحِبُّ الْفَرِحينَ ـ وَ ابْتَغِ فيما آتاكَ اللَّهُ الدَّارَ الْآخِرَةَ وَ لا تَنْسَ نَصيبَكَ مِنَ الدُّنْيا وَ أَحْسِنْ كَما أَحْسَنَ اللَّهُ إِلَيْكَ وَ لا تَبْغِ الْفَسادَ فِي الْأَرْضِ إِنَّ اللَّهَ لا يُحِبُّ الْمُفْسِدينَ ـ قالَ إِنَّما أُوتيتُهُ عَلى عِلْمٍ عِنْدي أَ وَ لَمْ يَعْلَمْ أَنَّ اللَّهَ قَدْ أَهْلَكَ مِنْ قَبْلِهِ مِنَ الْقُرُونِ مَنْ هُوَ أَشَدُّ مِنْهُ قُوَّةً وَ أَكْثَرُ جَمْعاً وَ لا يُسْئَلُ عَنْ ذُنُوبِهِمُ الْمُجْرِمُونَ ـ فَخَرَجَ عَلى قَوْمِهِ في زينَتِهِ قالَ الَّذينَ يُريدُونَ الْحَياةَ الدُّنْيا يا لَيْتَ لَنا مِثْلَ ما أُوتِيَ قارُونُ إِنَّهُ لَذُو حَظٍّ عَظيمٍ ـ وَ قالَ الَّذينَ أُوتُوا الْعِلْمَ وَيْلَكُمْ ثَوابُ اللَّهِ خَيْرٌ لِمَنْ آمَنَ وَ عَمِلَ صالِحاً وَ لا يُلَقَّاها إِلاَّ الصَّابِرُونَ ـ فَخَسَفْنا بِهِ وَ بِدارِهِ الْأَرْضَ فَما كانَ لَهُ مِنْ فِئَةٍ يَنْصُرُونَهُ مِنْ دُونِ اللَّهِ وَ ما كانَ مِنَ المُنْتَصِرينَ ـ وَ أَصْبَحَ الَّذينَ تَمَنَّوْا مَكانَهُ بِالْأَمْسِ يَقُولُونَ وَيْكَأَنَّ اللَّهَ يَبْسُطُ الرِّزْقَ لِمَنْ يَشاءُ مِنْ عِبادِهِ وَ يَقْدِرُ لَوْ لا أَنْ مَنَّ اللَّهُ عَلَيْنا لَخَسَفَ بِنا وَيْكَأَنَّهُ لا يُفْلِحُ الْكافِرُونَ.
[۹۹]ر.ک. قصص، ۶ : وَ نُمَكِّنَ لَهُمْ فِي الْأَرْضِ وَ نُرِيَ فِرْعَوْنَ وَ هامانَ وَ جُنُودَهُما مِنْهُمْ ما كانُوا يَحْذَرُونَ ؛ قصص، ۸: فَالْتَقَطَهُ آلُ فِرْعَوْنَ لِيَكُونَ لَهُمْ عَدُوًّا وَ حَزَناً إِنَّ فِرْعَوْنَ وَ هامانَ وَ جُنُودَهُما كانُوا خاطِئينَ ؛ قصص، ۳۸ : وَ قالَ فِرْعَوْنُ يا أَيُّهَا الْمَلَأُ ما عَلِمْتُ لَكُمْ مِنْ إِلهٍ غَيْري فَأَوْقِدْ لي يا هامانُ عَلَى الطِّينِ فَاجْعَلْ لي صَرْحاً لَعَلِّي أَطَّلِعُ إِلى إِلهِ مُوسى وَ إِنِّي لَأَظُنُّهُ مِنَ الْكاذِبينَ ؛ عنکبوت، ۳۹ : وَ قارُونَ وَ فِرْعَوْنَ وَ هامانَ وَ لَقَدْ جاءَهُمْ مُوسى بِالْبَيِّناتِ فَاسْتَكْبَرُوا فِي الْأَرْضِ وَ ما كانُوا سابِقينَ ؛ غافر، ۲۴ : إِلى فِرْعَوْنَ وَ هامانَ وَ قارُونَ فَقالُوا ساحِرٌ كَذَّابٌ ؛ و غافر، ۳۶: وَ قالَ فِرْعَوْنُ يا هامانُ ابْنِ لي صَرْحاً لَعَلِّي أَبْلُغُ الْأَسْبابَ .
[۱۰۰]در کتاب کرمی، فريدنی، علی، آموزههايي از پيامهای تاريخی قرآن، قم: دليل ما، ۱۳۸۲، بيست و هفت نکته به استناد آيات تاريخی قرآن ذکر شده است که به دليل تفاوت نگاه مؤلف محترم با آن چه اين نوشتار به دنبال آن است جز در يک مورد به آن کتاب ارجاع داده نشده است.
[۱۰۱]ر. ک. ابنعربی، محیالدين، فصوص الحکم، قم: الزهراء، چ ۲، ۱۳۷۰ ش.، وی در اين کتاب سير تاريخی تجلی اسماء خداوندی را تنها از جنبة عرفانی و در قالب۲۷ شخصيت از انبياء و صلحاء بررسی کرده است و جز شخصيت بيست و ششم (خالد بن سنان) ذکر ديگر شخصيتهای موردنظر او در قرآن آمده است. نخستين اين شخصيتها حضرت آدم عليه السلام و آخرين آنها حضرت ختمی مرتبت صلی الله عليه و آله و سلم است.
[۱۰۲]متن کامل اين هفت آيه چنين است: لَقَدْ كانَ لِسَبَإٍ في مَسْكَنِهِمْ آيَةٌ جَنَّتانِ عَنْ يَمينٍ وَ شِمالٍ كُلُوا مِنْ رِزْقِ رَبِّكُمْ وَ اشْكُرُوا لَهُ بَلْدَةٌ طَيِّبَةٌ وَ رَبٌّ غَفُورٌ ـ فَأَعْرَضُوا فَأَرْسَلْنا عَلَيْهِمْ سَيْلَ الْعَرِمِ وَ بَدَّلْناهُمْ بِجَنَّتَيْهِمْ جَنَّتَيْنِ ذَواتَيْ أُكُلٍ خَمْطٍ وَ أَثْلٍ وَ شَيْءٍ مِنْ سِدْرٍ قَليلٍ ـ ذلِكَ جَزَيْناهُمْ بِما كَفَرُوا وَ هَلْ نُجازي إِلاَّ الْكَفُورَ ـ وَ جَعَلْنا بَيْنَهُمْ وَ بَيْنَ الْقُرَى الَّتي بارَكْنا فيها قُرىً ظاهِرَةً وَ قَدَّرْنا فيهَا السَّيْرَ سيرُوا فيها لَيالِيَ وَ أَيَّاماً آمِنينَ ـ فَقالُوا رَبَّنا باعِدْ بَيْنَ أَسْفارِنا وَ ظَلَمُوا أَنْفُسَهُمْ فَجَعَلْناهُمْ أَحاديثَ وَ مَزَّقْناهُمْ كُلَّ مُمَزَّقٍ إِنَّ في ذلِكَ لَآياتٍ لِكُلِّ صَبَّارٍ شَكُورٍ ـ وَ لَقَدْ صَدَّقَ عَلَيْهِمْ إِبْليسُ ظَنَّهُ فَاتَّبَعُوهُ إِلاَّ فَريقاً مِنَ الْمُؤْمِنينَ ـ وَ ما كانَ لَهُ عَلَيْهِمْ مِنْ سُلْطانٍ إِلاَّ لِنَعْلَمَ مَنْ يُؤْمِنُ بِالْآخِرَةِ مِمَّنْ هُوَ مِنْها في شَكٍّ وَ رَبُّكَ عَلى كُلِّ شَيْءٍ حَفيظٌ (سبأ، ۱۵ ـ ۲۱)
[۱۰۳]انفال، ۷ : وَ إِذْ يَعِدُكُمُ اللَّهُ إِحْدَى الطَّائِفَتَيْنِ أَنَّها لَكُمْ وَ تَوَدُّونَ أَنَّ غَيْرَ ذاتِ الشَّوْكَةِ تَكُونُ لَكُمْ وَ يُريدُ اللَّهُ أَنْ يُحِقَّ الْحَقَّ بِكَلِماتِهِ وَ يَقْطَعَ دابِرَ الْكافِرينَ.
[۱۰۴]وَ لَقَدْ نَصَرَكُمُ اللَّهُ بِبَدْرٍ وَ أَنْتُمْ أَذِلَّةٌ فَاتَّقُوا اللَّهَ لَعَلَّكُمْ تَشْكُرُونَ ـ إِذْ تَقُولُ لِلْمُؤْمِنينَ أَ لَنْ يَكْفِيَكُمْ أَنْ يُمِدَّكُمْ رَبُّكُمْ بِثَلاثَةِ آلافٍ مِنَ الْمَلائِكَةِ مُنْزَلينَ ـ بَلى إِنْ تَصْبِرُوا وَ تَتَّقُوا وَ يَأْتُوكُمْ مِنْ فَوْرِهِمْ هذا يُمْدِدْكُمْ رَبُّكُمْ بِخَمْسَةِ آلافٍ مِنَ الْمَلائِكَةِ مُسَوِّمينَ ـ وَ ما جَعَلَهُ اللَّهُ إِلاَّ بُشْرى لَكُمْ وَ لِتَطْمَئِنَّ قُلُوبُكُمْ بِهِ وَ مَا النَّصْرُ إِلاَّ مِنْ عِنْدِ اللَّهِ الْعَزيزِ الْحَكيمِ (آلعمران، ۱۲۳ ـ ۱۲۶) و نيز إِذْ تَسْتَغيثُونَ رَبَّكُمْ فَاسْتَجابَ لَكُمْ أَنِّي مُمِدُّكُمْ بِأَلْفٍ مِنَ الْمَلائِكَةِ مُرْدِفينَ (انفال، ۹). برای بحثی تطبيقی در اين زمينه، ر. ک. الويری، محسن، نگاه تاريخی قرآن و تاريخنگاری مسلمانان؛ بررسی موردی غزوة بدر، پژوهشنامة تاريخ اسلام، شمارة ۱، پاييز ۱۳۸۹، صص ۱۹ ـ ۳۷.
[۱۰۵]فَأَعْرَضُوا فَأَرْسَلْنا عَلَيْهِمْ سَيْلَ الْعَرِمِ وَ بَدَّلْناهُمْ بِجَنَّتَيْهِمْ جَنَّتَيْنِ ذَواتَيْ أُكُلٍ خَمْطٍ وَ أَثْلٍ وَ شَيْءٍ مِنْ سِدْرٍ قَليلٍ (سبأ، ۱۶)
[۱۰۶]وَ قالَ الْمَلَأُ الَّذينَ كَفَرُوا مِنْ قَوْمِهِ لَئِنِ اتَّبَعْتُمْ شُعَيْباً إِنَّكُمْ إِذاً لَخاسِرُونَ ـ فَأَخَذَتْهُمُ الرَّجْفَةُ فَأَصْبَحُوا في دارِهِمْ جاثِمينَ ـ الَّذينَ كَذَّبُوا شُعَيْباً كَأَنْ لَمْ يَغْنَوْا فيهَا الَّذينَ كَذَّبُوا شُعَيْباً كانُوا هُمُ الْخاسِرينَ ـ فَتَوَلَّى عَنْهُمْ وَ قالَ يا قَوْمِ لَقَدْ أَبْلَغْتُكُمْ رِسالاتِ رَبِّي وَ نَصَحْتُ لَكُمْ فَكَيْفَ آسى عَلى قَوْمٍ كافِرينَ ـ وَ ما أَرْسَلْنا في قَرْيَةٍ مِنْ نَبِيٍّ إِلاَّ أَخَذْنا أَهْلَها بِالْبَأْساءِ وَ الضَّرَّاءِ لَعَلَّهُمْ يَضَّرَّعُونَ (اعراف، ۹۰ ـ ۹۴)
[۱۰۷]لَقَدْ كانَ في قَصَصِهِمْ عِبْرَةٌ لِأُولِي الْأَلْبابِ ما كانَ حَديثاً يُفْتَرى وَ لكِنْ تَصْديقَ الَّذي بَيْنَ يَدَيْهِ وَ تَفْصيلَ كُلِّ شَيْءٍ وَ هُدىً وَ رَحْمَةً لِقَوْمٍ يُؤْمِنُونَ (يوسف، ۱۱۱)
[۱۰۸]مانند بقره، ۶۳: وَ إِذْ أَخَذْنا ميثاقَكُمْ وَ رَفَعْنا فَوْقَكُمُ الطُّورَ خُذُوا ما آتَيْناكُمْ بِقُوَّةٍ وَ اذْكُرُوا ما فيهِ لَعَلَّكُمْ تَتَّقُونَ
[۱۰۹]ر.ک احزاب، ۲۱ : لَقَدْ كانَ لَكُمْ في رَسُولِ اللَّهِ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ لِمَنْ كانَ يَرْجُوا اللَّهَ وَ الْيَوْمَ الْآخِرَ وَ ذَكَرَ اللَّهَ كَثيراً و ممتحنه، ۴ ـ ۶ : قَدْ كانَتْ لَكُمْ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ في إِبْراهيمَ وَ الَّذينَ مَعَهُ إِذْ قالُوا لِقَوْمِهِمْ إِنَّا بُرَآؤُا مِنْكُمْ وَ مِمَّا تَعْبُدُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ كَفَرْنا بِكُمْ وَ بَدا بَيْنَنا وَ بَيْنَكُمُ الْعَداوَةُ وَ الْبَغْضاءُ أَبَداً حَتَّى تُؤْمِنُوا بِاللَّهِ وَحْدَهُ إِلاَّ قَوْلَ إِبْراهيمَ لِأَبيهِ لَأَسْتَغْفِرَنَّ لَكَ وَ ما أَمْلِكُ لَكَ مِنَ اللَّهِ مِنْ شَيْءٍ رَبَّنا عَلَيْكَ تَوَكَّلْنا وَ إِلَيْكَ أَنَبْنا وَ إِلَيْكَ الْمَصيرُ ـ لَقَدْ كانَ لَكُمْ فيهِمْ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ لِمَنْ كانَ يَرْجُوا اللَّهَ وَ الْيَوْمَ الْآخِرَ وَ مَنْ يَتَوَلَّ فَإِنَّ اللَّهَ هُوَ الْغَنِيُّ الْحَميدُ .
[۱۱۰]در بارة ساختار و ويژگيهای بيان گزارشهای تاريخی در قرآن، ر. ک. بستانی، محمود، پژوهشی در جلوههای هنری در داستانهای قرآن، ۲ ج، ترجمه: موسی دانش، مشهد: بنياد پژوهشهای اسلامی، چ۲، ۱۳۷۶ ؛ السبحانی، جعفر، القصص القرآنيه, دراسه و معطيات و اهداف، قم: مؤسسه الامام الصادق عليه السلام، ط ۱، ۱۴۲۷ق.، مقدمه، صص ۹ ـ ۲۰؛ شريفانی، محمد، تحليل قصص؛ رويکردی تحليلی به قصههای قرآن، قم: جامعه المصطفی العالميه، دفتر برنامهريزی و فنآوری آموزشی، ۱۳۸۷,؛ بوکای، موريس، تورات، انجيل، قرآن و علم، ترجمه: ذبيحالله دبير، تهران: دفتر نشر فرهنگ اسلامی، ۱۳۶۸، صص ۲۸۳ ـ ۲۸۶ ؛ کرمی، فريدنی، علی، آموزههايي از پيامهای تاريخی قرآن، قم: دليل ما، ۱۳۸۲، بخش سوم، با عنوان ” قرآن و روش ابتکاری در نمايش رويدادهای تاريخی”؛ جعفری، يعقوب، بينش تاريخی قرآن، تهران: دفتر نشر فرهنگ اسلامی، چ ۱، ۱۳۶۶، صص ۴۹ ـ ۵۲؛ اشرفی، عباس، مقايسه قصص در قرآن و عهدين، تهران: دستان، چ ۱، ۱۳۸۲؛ حسينی، محمد، ريختشناسی قصههای قرآن، تهران: ققنوس، چ ۱، ۱۳۸۲، فعال عراقی، حسين، “داستانهای قرآن و تاريخ انبياء در الميزان”، در : http://asmanequran.blogfa.com/post-11.aspx(۲/۵/۹۱)؛الويری، محسن؛ اخلاقی، محمدحسن، “مقايسة ساختار متن قرآن و منابع تاريخی در گزارش رويدادهای منتخب عصر نبوی”، تاريخ اسلام، سال دهم، شمارة ۳، پاييز ۱۳۸۸، شمارة مسلسل ۳۹، صص ۳ ـ ۴۲. اين مقاله با اين جمله پايان میيابد که ” اگر اهداف و آرمانهاي ديني بر علوم انساني از جمله تاريخنگاري سايه بيفکند، چه بسا بتوان از ضرورت پيريزي گونهاي خاص از ساختار گزارشهاي تاريخي معطوف به هدف در کنار ساختارهاي موجود سخن گفت.”
[۱۱۱]به عنوان نمونه، ر.ک. جعفری، يعقوب، بينش تاريخی قرآن، تهران: دفتر نشر فرهنگ اسلامی، چ ۱، ۱۳۶۶، صص ۵۲ ـ ۶۱ و برای بحثی متتبعانه در بارة ديدگاهها در بارة اخبار غيبی قرآن و نيز بررسی مورد اعجاز قرآن در بارة پيروزی روميان، رويای پيامبر برای ورود به مکه موضوع آية ۲۷ سورة مبارکة فتح، داستان يوسف و عزيز، ر. ک. مؤدب، سيدرضا؛ شهری، قاسم، “اعجاز تاريخی قرآن”، دو فصلنامة تخصصی قرآن و علم، سال چهارم، شمارة ۷، پاييز و زمستان ۱۳۸۹، صص ۷۰ ـ ۹۱.
[۱۱۲]مانند خبر از باقی ماندن بدن فرعون در سورة يونس، ۹۲: فَالْيَوْمَ نُنَجِّيكَ بِبَدَنِكَ لِتَكُونَ لِمَنْ خَلْفَكَ آيَةً وَ إِنَّ كَثيراً مِنَ النَّاسِ عَنْ آياتِنا لَغافِلُونَ ؛ و شکست و پيروزی روميان در نبرد با ايرانيان در روم، ۲ ـ ۴ : غُلِبَتِ الرُّومُ ـ في أَدْنَى الْأَرْضِ وَ هُمْ مِنْ بَعْدِ غَلَبِهِمْ سَيَغْلِبُونَ ـ في بِضْعِ سِنينَ لِلَّهِ الْأَمْرُ مِنْ قَبْلُ وَ مِنْ بَعْدُ وَ يَوْمَئِذٍ يَفْرَحُ الْمُؤْمِنُونَ