چكيده
كتاب طبقات كبري از منابع مهم تاريخ اسلام و شرح حال صحابه و تابعین است؛ هم چنین از مهم ترین و قدیمی ترین منابع درباره امام حسین (ع) و قیام عاشورا به شمار می آید. محمدبن سعد، نویسنده کتاب، گزارشي گزینشی و جهت دار از زندگی امام و وقایع قيام عاشورا ارایه می کند.
لحن گزارش وی طوری است که هيچ اتهام و تقصيري را متوجه بنی امیه و يزيد نمي كند و بر مقدر بودن قتل امام حسین(ع) تأکید دارد . ضمن این که لحن گزارش به نوعی، شتاب زدگی امام و نپذیرفتن نصیحت خیرخواهان را القا می کند. از این روی، گزارش او را می توان جانب داری از بنی امیه تلقی کرد. شاید به همین جهت، دسته ای از تاریخ نگاران و نویسندگان کتاب های رجالی اهل سنت به آن توجه داشته اند. به نظر می آید که گزارش ابن سعد، از قیام امام حسین (ع)، در نزد اهل سنت ذهنيت منفي ایجاد کرده است.
واژگان كليدی: محمدبن سعد، طبقات کبري، مقتل، قيام امام حسين (ع)، تحريف تاريخ.
محمدبن سعد
محمدبن منيع بن سعد، نویسنده كتاب معروف و مهم طبقات كبري، يكي از پايه گذاران شرح حال نويسي است. اطلاعات مختصری درباره زندگی او وجود دارد . او در سال 168 قمری در بصره متولد شد و بعد به بغداد سفر كرد و در آن جا كاتب واقدي بود. به نام «كاتب الواقدي» شناخته مي شود. بر اساس برخی از روایات، او از موالی حسین بن عبدالله بن عبیدالله بن عباس بود. گفته شده اجدادش از موالی بنی هاشم به شمار می آمدند ولی او خود را از این پیمان رها کرده است.
به گفته برخی از رجال شناسان اهل سنت، او ثقه است ولی از ضعفا مخصوصاً از واقدی، بسیار روایت می-کند. برخی دیگر بر عکس او را توثيق كرده اند، بيشتر به اين دليل كه از افراد ثقه روايت كرده است و او را بر استادش واقدي ترجيح داده اند. رواياتي در تضعيف او وجود دارد؛ از جمله، ابن معين او را كذاب دانسته است. خطيب بغدادي از ابن سعد دفاع كرده و گفته كه شايد رواياتی كه ابن معين آنها را كذب مي داند، از واقدي استاد او باشد. ولی اين توجيه منطقی به نظر نمی آید؛ چون ابن سعد كه كاتب واقدي محسوب می-شد، به خوبي بر احوال او آگاه بود؛ اگر رواياتي را از واقدي با سند ذكر كند، كسي نمي تواند بر ابن سعد اعتراض كند ولي اگر رواياتي را بدون سند و يا با حذف سند نقل نماید، هر چند از واقدي باشد، اين نقل بدون سند و يا حذف سند، خود دليل ضعف ابن سعد است. در اين بررسي، نمونه هاي متعددي از روایات ضعیف را در گزارش ابن سعد نشان داده ایم كه از روايات واقدي هم نيست. ابن سعد به عنوان كاتب واقدي، صاحب ميراث علمي او شده و بخش عمده اي از اطلاعاتش از واقدي است. وی معاصر ابن حنبل و دارای روابط حسنه با او بود. نقل شده كه احمدبن حنبل در هر جمعه، مردي را مي فرستاد و دو جزء از احاديث واقدي را از ابن سعد مي گرفت و بعد از مطالعه، آن را به ابن سعد باز مي گرداند و دو جزء ديگر مي برد. ابن-سعد روز يك شنبه چهارم جمادي الاخر سال 230 قمری در بغداد فوت نمود و در همان جا دفن شد.
ابن سعد در بصره به دنیا آمد ولی قسمتی از عمرش در بغداد بود. و با توجه به این که محدثان بغداد، عثمانی بوده اند ، به نظر می آید که ابن سعد هم تفکر عثمانی داشته است . دفاع خطیب بغدادی از ابن سعد و نیز رابطۀ خوب وی با احمدبن حنبل، به این موضوع شهادت می دهد؛ چون ابن حنبل در نقل حدیث، از غیر هم فکرانش بسیار سخت گیرتر بود. می گویند که عبدالله پسر احمد، تا پدرش اجازه نمی داد، از کسی روایت نمی کرد و احمدبن حنبل هم جز به اهل سنت اجازه روایت نمی داد؛ حتی به کسانی که در ماجرای محنت (تفتیش عقاید محدثان و فقها و قضات ومؤذنان توسط معتزله و مأمون درباره دعوای خلق قرآن)، به خلق قرآن اعتراف کرده بودند، اجازه روایت نمی داد. تولد ابن سعد در بصره که به عثمانی معروف بود و نیز زندگی او در بغداد، عثمانی بودند او را تقویت می کند؛ چون محدثان بغداد، عثمانی بوده اند تا آن جا که حضرت علی(ع) را اصلاً خلیفه نمی دانسته اند. نگرش گزینشی ابن سعد به روایات مربوط به امام حسین(ع) و لحن جانب دارنه گزارش از یزید و بنی امیه، این حدس را تقویت می کند. نکته خاصی که در گزارش ابن-سعد، ثابت می کند که او تفکر عثمانی داشته، موضع و تعبیر او درباره زیاد است. او به صراحت، تعبیر زیادبن ابی سفیان دارد. در حالی که طبق حدیث صریح نبوی «الولد للفراش و للعاهر الحجر» باید او زیاد-بن عبید خوانده شود؛ زیرا وقتی مادرش باردار بود و او را به دنیا آورد، زن عبید بود و تا سال 41 که زیاد بیش از پنجاه سال داشت، زیاد بن عبید خوانده می شد، تا این که معاویه شاهدانی آورد که گواهی دادند در زمان جاهلیت، ابوسفیان با مادر زیاد زنا کرده و زیاد محصول آن زنا بوده و بر اساس آن، معاویه او را برادر خود خواند و به امارت بصره منصوب کرد. این مسأله استلحاق زیاد به ابوسفیان، معروف است و از مهم ترین بدعت های معاویه به شمار می آید. تاریخ نگاران و اهل ادب، معمولاً یا تعبیر زیادبن عبید دارند یا تعبیر زیادابن ابیه یا تعبیر زیاد خالی بدون این که از پدرش نامی ببرند. ولی ابن سعد تعبیر زیادبن ابی سفیان دارد که نشان می دهد استلحاق زیاد به ابی سفیان توسط معاویه را پذیرفته است. به علاوه، توضیحی که درباره روایت فرزدق آورده و با نقل روایتی، او را شاعر ملعون خوانده، نیز موضع فکری و سیاسی غلیظ عثمانی ابن سعد را نشان می دهد.
از رجال شناسان شیعی، ابن ندیم هم او را ثقه و مستورالمذهب معرف کرده است. برخی از سخن ابن ندیم، تشیع و عدالت او را استظهار کرده اند. شیخ محمدتقی تستری به شدت این مطلب را رد می کند و ابن سعد را ناصبی عنید می داند و می گوید : «او خبر دستور پیامبر به بستن همه درها به مسجد به جز در خانه علی(ع) را تغییر داده و به جای خانه علي(ع)، خانه ابوبکر آورده است.» این خبر به تصریح ابن ابی-الحدید، از جعلیات بکریه است. هم چنین روایت اجماعی که پیامبر در غزوه تبوک امام علی(ع) را در مدینه خلیفه خود قرار داد، تغییر داده و از استخلاف محمدبن مسلم یاد می کند و می گوید: «استخلاف محمدبن مسلم در نزد من، ثابت تر از استخلاف کس دیگر است. هدف او از این کار، مخفی کردن سخن معروف پیامبر(ص) درباره علی (ع) است که فرمود : « انت منی بمنزله هارون من موسی » .
به نظر مي رسد ابن سعد، تمام همتش را در تدوين كتاب طبقات کبری به کار گرفت؛ چون جز دو كتاب ديگر، يكي طبقات صغير كه گزيده طبقات كبري بوده و اخبارالنبي، كتاب ديگري براي او ياد نشده است.
طبقات الكبري
کتاب طبقات كبري، از قديمي ترين و مهم ترين منابع رجالي و تاريخي و مرجع مهم در شرح رجال و تاريخ است. ابن سعد در این کتاب، تاريخ را در ضمن شرح حال افراد بيان می کند و با شروع از پيامبر و صحابه و تابعين پي می گیرد. هم چنان كه از نام كتاب پيداست، ابن سعد شرح حال افراد را بر حسب طبقه آنها مرتب كرده و اين ترتيب برگرفته از ديوان عمر است – هر چند عين آن نيست – كه مردم را بر حسب شرف و سابقه در اسلام، طبقه بندي كرد و براي هر طبقه، سهمي ويژه از بيت المال قرار داد. وي به ترتیب به مهاجران بدري، انصار بدري، كه به حبشه مهاجرت كردند، كساني كه در جنگ احد شركت داشتند و بعد كساني كه قبل از فتح مكه مسلمان شدند، به ترتيب مكاني مي پردازد و از افرادي از صحابه كه در شهرها ساكن بودند، نام می برد. هر طبقه در تقسيم ابن سعد، حدود بيست سال را دربر مي گيرد. روش ابن سعد در كتاب هاي بعد از او بسيار تأثير گذاشت. کتاب طبقات کبری، منبع اصلی برای ابن عساكر در كتاب تاريخ دمشق، برای ذهبی در تاريخ الاسلام و ابن حجر در تجريد أسماء الصحابه، سير أعلام النبلاء، الإصابة، و تهذيب التهذيب بوده است.
شرح حال امام حسين (ع) در جزء هشتم کتاب طبقات الکبری گنجانده شده، ولی در چاپ هاي کتاب، اين قسمت موجود نيست؛ اما ابن عساكر متن كامل گزارش ابن سعد را در بخش «ترجمه الحسين (ع)» تاريخ دمشق نقل می کند. هم چنين ابن كثير در البدايه و النهايه، ابن حجر در كتاب الاصابه ذهبي در سير اعلام النبلاء و مزي در تهذيب الكمال، قسمت عمده و اصلي گزارش ابن سعد را نقل كرده اند. به گفته کتاب شناس مشهور، مرحوم سیدعبدالعزیز طباطبایی، نخستین بار شرق شناسان هلندی، کتاب طبقات الکبری را در سال های 1904 تا 1917 در لیدن در هشت جلد چاپ کردند. بعدها افست این چاپ درتهران و بیروت و قاهره چاپ شد . ولی نسخه هایی که شرق شناسان به آن دست یافته بودند- هم در قسمت صحابه ( از جمله زندگی امام حسن و امام حسین (ع ) و هم در قسمت تابعین- ناقص بود. استاد زياد محمد منصور، بخش تابعان اهل مدینه را در سال 1403هجری/ 1883 میلادی در بیروت چاپ کرد و مرحوم سید عبدالعزیز طباطبایی در سفری که در سال 1397 به ترکیه داشت در کتاب خانه سلطان احمد سوم در استانبول، به نسخه های خطی کتاب طبقات الکبری از قرن هفتم دست یافت. بر اساس این نسخه، طبقه پنجم از اصحاب، یعنی کسانی که در هنگام رحلت رسول الله (ص) خردسال بوده اند، از اواسط جزء هفتم و با ترجمه عبدالله و عبیدالله بن عباس شروع می شود و در اول جزء هشتم، ترجمه امام حسن(ع) و امام حسین(ع) قرار دارد. مرحوم طباطبایی ترجمه امام حسن (ع) و امام حسین (ع) را بر اساس این نسخه در سال 1407 قمری، به صورت مستقل چاپ کرده است. بررسی حاضر، بر اساس همین متن انجام شده که به صورت مستقل چاپ گشته است.
مروری بر روایات ابن سعد درباره امام حسین (ع)
اطلاعاتي كه ابن سعد درباره امام حسین (ع) آورده، دو دسته است: دسته اول مطالبي به شمار می آید كه به-صورت روايت، غالباً با سند درباره فضايل و زندگي امام حسين (ع)جمع آوري كرده است. وی در آغاز به معرفی مختصر امام حسین (ع) و فرزندان ایشان می پردازد. و بعد 137 روایت درباره آن حضرت از زمان تولد تا حوادث بعد از شهادت، نقل می کند. در خلال این روایات، گزارش حوادث حرکت امام از مدینه تا شهادتش را هم می آورد و آن را «مقتل» می نامد.
ابن سعد در آغاز، هفت روایت درباره دوران شیرخوارگی و هیجده روایت درباره دوران کودکی امام نقل مي كند که سخنان رسول الله (ص) درباره حسنین (ع)، اظهار محبت رسول الله (ص) به آن دو، داستان کسا، داستان مباهله و تعویذ برای آن دو را دربر می گیرد. چهار روایت به حوادث دوران عمر می پردازد که سه روایت درباره عطای عمر به حسنین است که به اندازه اهل بدر برای آنان مقرر کرد و روایت چهارم درباره اعتراض امام حسین (ع) به عمر است که روزی به او فرمود: «از منبر پدرم بیا پایین»!
وی هفت روایت دیگر در بیان احترام اصحاب پیامبر به امام حسین(ع) می آورد. روايتي درباره سؤال امام از فردی عراقی از وضع جوانان عرب و موالی عراق و افسوس بر وضعیت اخلاقی آنان است. سه روایت به این اشاره دارد که امام، نماز را پشت سر مروان به جماعت می خواند. روایتی از امام باقر(ع) آورده که این کار، از روی تقیه نبوده و نماز پشت سر بنی امیه جایز است. هم چنین روايتي در کیفیت قنوت امام و روايتی درباره روزه امام در روز عرفه؛ روایتی از حضرت علی (ع) كه «حسين شبيه ترين خاندانم به من است»؛ روايتي درباره رفتار کریمانه امام با فقیران و قبول دعوت آنان و هم غذا شدن با آنان و دعوت آنان به خانه اش و این سخنش که «ان الله لا يحب المتكبرين»؛ روایتی درباره توصیف حلقه مذاکره ایشان از زبان معاویه؛ دو روایت در مخالفت حضرت با ازدواج ام کلثوم با سعید بن عاص و دختر عبدالله بن جعفر با یزید؛ يك روايت درباره این که انگشتر را در دست چپ می کرد؛ روایتی درباره این که موی سرش از زیر عمامه اش بیرون زده بود؛ هیجده روایت درباره این که آن حضرت، لباس از خز داشته و ریش خود را با وسمه خضاب می کرده اند!
ابن سعد چهارده روایت درباره آگاهی دیگران و اخبار از کشتن شدن امام نقل می کند. از این چهارده روایت، چهار روایات از أم سلمه و دو روایت از عایشه است که جبرئیل از کشته شدن امام حسین (ع) در عراق به پیامبر خبر داد و تربت سرخی از خاک کربلا را هم به رسول الله (ص) داد و پیامبر در حالی که آن تربت را در دستش می گرداند، اشک می ریخت. خواب نیم روز ابن عباس که رسول الله (ص) را غم گین وخاک آلود دید که در دستش شیشه ای از خون بود؛ وقتی از سبب آن پرسید، جواب شنید که این خون حسین(ع) است . چهار روایت از حضرت علی(ع)؛ دو روايت از کعب الاحبار و عربان بن هیثم و روایتی از خود امام حسین (ع) است که فرمود: «والله لا يدعوني حتى يستخرجوا هذه العلقه من جوفي ! فإذا فعلوا سلط الله عليهم من يذلهم حتى يكونوا أذل من فرم الأمه».
ابن سعد پس از آن به گزارش قیام و شهادت امام می پردازد و آن را «متقل الحسین» می نامد. این قسمت بر خلاف 137 روایت، در قالب گزارش است نه روایت؛ یعنی ابن سعد راوی و نقال سخن دیگران نیست، بلکه خود از مجموع همه سخنان راویان، گزارش فراهم کرده، و آن را مقتل نامیده است. ولی هفت بار گزارش را قطع می کند و یک یا چند روایت را متناسب با موضوع می آورد و بعد از نقل آن، دوباره با عبارت « رجع الحدیث الی الاول»، به ادامه مقتل می پردازد. در مجموع، 47 روایت در هفت مرحله در خلال مقتل خود نقل می کند: یک روايت درباره ملاقات امام با معاویه در مکه؛ چهار روایت درباره دیدار فرزدق با امام در هنگام خروج از مکه؛ دو روایت درباره دیدار بحیر بن بشیر اسدی در ثعلبه با امام و یک فرد بی نام دیگر؛ دو روایت درباره دو نفر از یاران امام در شب عاشورا؛ روايتی درباره سخنان انس بن مالک با ابن-زیاد، هنگامی که با چوب به دندان حضرت می زد .
روایتی از زربن حبیش از قراء معروف که «سر امام، اولین سری بود که با چوب زده شد»؛ روایتی از عبدالرحمان سلمی، از قراء معروف که «در اسلام سر حسین، اولین سری بود که حمل شد»؛ و روایتی از عامر که «سر حسین را بعد از قتل دیدم که رنگ پیری از رنگ سیاه( خضاب) بیرون زده بود» و روايتي كه یزید وقتی با چوب به دندان امام می زد می گفت: «گمان نمی کردم که اباعبدالله به این سن رسیده باشد.
وی هم چنین سه روایت درباره نحوه آگاه شدن ابن عباس و محمد حنفیه و ابن زبیر در مکه از شهادت امام و اظهار تعزیت به آن دو؛ روایتي از شهربن حوشب از واکنش ام سلمه بعد از شنیدن شهادت امام که عاملان آن را نفرین کرد و خود غش نمود؛ سه روایت درباره واکنش ربیع بن خیثم، عابد معروف آن زمان ( خواجه ربیع ) بعد از شنیدن شهادت امام؛ سخنی از محمد حنفیه که هر وقت از حسین(ع) یاد می شد، می گفت: «شانزده جوان را کشتند که همه فرزندان فاطمه بودند». سخن رأس الجالوت ( عالم یهودی ) که «بین من و داوود هفتاد پشت است و یهود مرا به سبب داوود تعظیم می کنند. و بین او و پیامبر شما، یک نسل بیش نبود که شما او را کشتید»؛ دو روایت درباره تنفر مردم از عمربن سعد و پشیمانی او؛ دو روایت درباره شرمساري و پشیمانی شمر؛ روایتی درباره سرزنش عبیدالله بن زیاد از طرف مادرش مرجانه؛ روایتی درباره حسرت بشربن غالب از این که امام حسین(ع) را یاری نکرد. روایتی از امام سجاد (ع) که «وقتی از کوفه ما را به سوی شام می بردند، کوچه های کوفه مملو از جمعیت بود که گریه می کردند چنان که تمام شب گذشت، نتوانستند ما را عبور دهند. گفتم : اینان ما را کشته اند و حالا بر ما گریه می کنند». روايتي دیگر که ام سلمه مردم عراق را لعنت کرد؛ دو روایت در این که عمربن سعد، اولین مهاجم به امام حسین(ع) بود که چیزی نگذشت که سر خود و پسرش جدا شد؛ دو روایت درباره بلاهایی که برخی از شرکت کنندگان در قتل امام به آن گرفتار شدند و يازده روایت درباره حوادث غیرعادی که بعد از شهادت ایشان رخ داد، نقل کرده است.
گزینش ها و جهت گیرهای ابن سعد در نقل روایات
بررسی روایات ابن سعد درباره امام حسین (ع)، نشان می دهد که او علاوه بر این که روایات را گزینش کرده، جهت گیری خاصی هم داشته و به برخی از موضوعات توجه ویژه کرده است؛ از جمله:
1. محبت ویژه رسول الله (ص) به امام حسین (ع)؛
2. توجه و تکریم عمر نسبت به امام حسین (ع) و احترام صحابه از ایشان؛
3. خبر دادن جبرئیل از کشته شدن آن حضرت؛
4. نماز بدون تقیه ایشان پشت سر افراد فاسقی مثل مروان؛
5. لباس خز و و رنگ موی سر و محاسن امام؛
6. بازتاب شهادت ایشان در بین بزرگان مسلمانان آن دوره؛
7. حوادث غیرعادی بعد از شهادت ایشان.
ابن سعد درباره موضوع کم اهمیتی مثل لباس خز و یا وسمه کردن آن حضرت، هیجده روایت نقل کرده ولی برخی از محورهاي مربوط به زندگی امام حسین(ع) را کاملاً مسکوت گذاشته است. روايات متعددي مربوط به نام گذاری، نزول سوره انسان درباره ایشان، پدر، مادر و برادرش، بیعت حسنین با رسول الله (ص) در کودکی، ویژگی های شخصیتی امام که او را شديداً غيرت مند گفته اند، در منابع دیگر نقل شده، ولی ابن-سعد هیچ روایتی در این محورها نیاورده است. هم چنین از زمان خلافت عمر تا بعد از شهادت امام حسن(ع) یعنی نزدیک به سه دهه حساس تاریخ اسلام ، هیچ روایتی درباره ایشان نقل نکرده است.
در حالی که روایاتی درباره شرکت ایشان در وداع با ابوذر، حضورش با تعدادی از فرزندان صحابه به دستور پدرانشان در كنار عثمان برای دفاع از او، نقش ایشان در دوران خلافت حضرت علی(ع) که در جنگ جمل فرماندهی جناح چپ سپاه اميرالمؤمنين بود، حضورش در جنگ صفین و روایاتی که حضرت علی (ع) می کوشید از آسیب رسیدن به حسنین در جنگ ها جلوگیری شود تا نسل رسول الله (ص) منقرض نگردد مشورت امام حسن (ع) با ایشان و عبدالله بن جعفر طيار درباره صلح با معاویه، مخالفت با پیشنهاد برخی از شیعیان که از ايشان خواستند كه صلح را بشكند و به جنگ با معاويه بپردازد كه امام حسين (ع) نپذيرفت و فرمود: «ما تعهد كرده ايم و راهي براي شكستن آن نيست»، هم چنین سفارش امام به تعدادی از شیعیان که یک سال بعد از صلح به مدینه آمدند و خواستار نبرد با معاویه شدند و امام فرمود: «تا معاويه زنده است، در خانه هايتان بنشينيد»، وقايعي كه زمان امام حسن(ع) بین ایشان و بنی امیه صورت گرفت، توجه آن حضرت به بازماندگان شهدای جمل و صفین، موضع گیری ها و فعالیت های ایشان در دوره معاویه؛ مثل خطبه امام در منی و نیز نکوهش عالمان امت که امر به معروف را فراموش کرده اند. گفت گوی ایشان با نافع بن ازرق خارجی و سؤالات فقهی و تفسیری که مردم از ایشان پرسیده اند. اشعار ومواعظ ایشان محورهای مهمی به شمار می آید که ابن سعد به آنها توجه نکرده است.
دیدار فرزدق
يكي از نکات مهم در گزارش ابن سعد، روایاتی است که درباره ملاقات فرزدق با امام حسین (ع) دارد. ابن-سعد بعد از گزارش خروج امام از مکه، گزارش خود را قطع می کند و شش روایت با سند می آورد که چهار روایت درباره ملاقات فرزدق با امام و دو روایت درباره گفت گوی دو نفر دیگر در ثعلبیه و یک عرب بیابانی دیگر با امام است. ملاقات فرزدق از این جهت اهمیت دارد که هم بیان گر تصورات مردم درباره عاقبت کار امام حسین(ع) است و هم به طور غیرمستقیم، جهت فکری ابن سعد را نشان می دهد. مضمون روایت اول این است که فرزدق امام را در صفاح می بیند که به سوی عراق در حرکت است و اوضاع عراق را می پرسد.
فرزدق می گوید: «تو محبوب ترین نزد مردم هستی؛ قضای الهی از آسمان می آید و شمشیرها هم با بنی امیه است.» پس از آن فرزدق در منی، نظر عبدالله بن عمروبن عاص را درباره حرکت امام می پرسد. او می گوید: «اما این را بدان که شمشیر در او کارگر نیست.» ابن سعد بعد از نقل روایت از فردی به نام سفیان، نقل می کند که فرزدق معنای سخن عبدالله را نفهمید؛ معنای سخن او این است که با قضای الهی درباره حسین، سلاح و قتل برای او ضرری ندارد. (لا يحيك فيه السلاح ولا يضره القتل ، مع ما قد سبق له) معنای توضیح ابن سعد این است که فرزدق از سخن عبدالله، این را فهمیده بود که سلاح به امام آسیبی نمی-زند؛ یعنی امام حسین(ع) پیروز می شود. ولی ابن سعد به این نکته توجه داده که مقصود عبدالله، مقدر بودن قتل امام حسین(ع) بوده است. این نکته به خوبی نشان می دهد که ابن سعد به جد باور داشته که قتل امام در عاشورا، یک قضای حتمی الهی بوده است. وی روایاتی هم در این باره نقل کرده که برخی از آنها را بررسی و نقد خواهیم کرد.
در روایت دوم آمده که عبدالله در جواب فرزدق می گوید: «تصور می کنم که با او (حسین) خارج شوی؛ اگر دنیا را می خواهی به آن خواهی رسید و اگر آخرت را بخواهی هم به آن خواهی رسید. فرزذق به سوی آن حضرت حرکت می کند و در مسیر راه، خبر کشته شدن امام به او می رسد.
در روایت سوم، جواب عبدالله به فرزدق این است: «اگر چنین کنی، ثواب و ذخیره ای خواهی داشت.» فرزدق از آن ثواب بدون دنیا برداشت می کند.
در روایت دوم و سوم بین فرزدق و عبدالله، گفت گوی تندی نقل شده که به دشنام هم دیگر می انجامد.
در روایت چهارم، ابن سعد از اسماعیل بن یسار نقل می کند که فرزدق امام را در صفاح دیدار کرد و بر او سلام نمود. آن حضرت به او چهارصد دینار عطا فرمود. به امام عرض کردند: «یا اباعبدالله! شاعر بیهوده گویی را بخشش می دهی؟» فرمود: «بهترین مال آن است که با آن آبرویت را حفظ کنی. فرزدق شاعری است که ایمان ندارد.» گروهی به اسماعیل (راوی این روایت ) گفتند: « از فرزدق انتظار نمی رفت که درباره حسین با آن جای گاه و آن پدر و مادری که دارد، سخن بدی بگوید.» اسماعیل گفت: «ساکت باشید! او شاعر ملعونی بود که اگر درباره پدر و مادرش نمی گفت، درباره خودش می گفت.
دو نکته در این جا شایسته توجه است: اول این که ابن سعد باور دارد و یا می کوشد که ثابت کند، قتل امام حسین(ع) مقدر الهی بوده و لذا در تفسیر سخن عبدالله بن عمرو از فردی به نام سفیان، تفسیر جدیدی می-آورد که بیان گر مقدر بودن قتل امام حسین(ع) است . ولی روایت دوم نشان می دهد که مقصود عبدالله، مقدر بودن قتل نبوده، بلکه پیروزی او منظورش بوده است.
نکته دوم این که روایت چهارم،آشکارا در جهت خراب کردن شخصیت فرزدق است. ابن سعد و راوی این روایت، مطلبی را نقل می کنند، که مردم آن عصر، چنین کاری را از فرزدق بعید می دانسته اند، ولی راوی با ملعون خواندن فرزدق، چنین کاری را از او کاملاً قابل پیش بینی می داند. این روایت چندان ربطی به قیام امام ندارد و در واقع روایتی مربوط به فرزدق است و اگر صحیح باشد، در این سفر نبوده و پیش از آن بوده است؛ ولی چرا ابن سعد این روایت را نقل می کند؟ جز خراب کردن شخصیت فرزدق، هیچ توجیهی برای این روایت نمی توان پیدا کرد.
دیدار فرزدق با امام در منابع مختلف با تفاوت هایی نقل شده است. تاریخ طبری دو روایت آورده: یکی به روایت ابومخنف و دیگری به روایت هشام. طبق روایت ابومخنف، امام حسین(ع) بعد از سخن فرزدق که «قضا از آسمان می آید» می فرماید: «راست گفتي! همه كارها در دست خداست؛ او هر چه بخواهد مي كند و پروردگار ما هر روز در كار همان روز است» (وكل يوم ربنا في شأن) اگر قضا به آن چه ما دوست داريم نازل شد، خداي را سپاس مي كنيم و او بر اداى شكرش، ياري گر ماست و اگر قضاي خدا، مانع آرزوي ما شد، آن كه نيتش حق و سيره اش تقواست، سركشي [خداي] نكرده است.
در روایت هشام که عوانه بن حكم از لبطه پسر فرزدق نقل می کند، در آغاز فرزدق از امام پرسید که چه چيز او را واداشته كه با شتاب از حج بيرون شود. امام در جواب می فرماید:
لو لم أعجل لاخذت؛ اگر بيرون نمي شدم، گرفتار مي گشتم.
سپس امام از او، احوال مردم عراق را می پرسد. فرزدق در این روایت می گوید که بعد از سخن عبدالله بن-عمرو، تصميم گرفتم كه به امام حسين(ع) ملحق شوم؛ ولی سخن امام به يادم آمد و بعد به سرنوشت انبيا و كشته شدن آنها فكر كردم. اين فكر مرا از ملحق شدن به آن حضرت بازداشت و با اهلم به عسفان رفتم و در آن جا بودم تا اين كه قافله اي از كوفه غله آورد. وقتي از حضور قافله خبردار شدم، به سرعت خود را به آن رساندم و فرياد كردم: «با حسين چه كردند؟» گفتند: «حسين كشته شد!» برگشتم و پيش خود، عبدالله بن عمرو را لعنت مي كردم. مردم اين سخن را مي گفتند و هر روز و شب منتظر آن بودند و عبدالله بن عمرو مي گفت: «درختي، نخلي و كودكي به بلوغ نخواهد رسيد تا اين كه اين كار اتفاق بيفتد.» محمدمهدي شمس الدين مي گويد: «احتمالاً در اين وقت در بين مردم و حتي در بين خواص مردم، اعتقاد به اين كه خلافت به علويين مي رسد، وجود داشته است.» وی سخن عبدالله بن عمرو به فرزدق را شاهد اين گمان مي داند.
ابن عساكر نیز چند روايت آورده كه تاريخ دقيق اين ملاقات ها را روشن مي كند. بر اساس اين روايات كه از ابان بن تغلب، محدث معروف شیعه و سفيان بن عيينه از لبطه پسر فرزدق نقل شده، ديدار فرزدق با امام حسين(ع) در صفاح كه بين مكه و كوه هاي حنين و داخل حرم است، واقع شد و ديدار فرزدق با عبدالله بن-عمرو هم بعد از مراسم حج بود. در روايت سفيان بن عيينه آمده كه بعد از «يوم الصدر» يعني روز چهاردهم ذي حجه كه حاجي ها از مكه به شهرهاي خود عزيمت مي كنند، ملاقات اول فرزدق با عبدالله بن عمرو واقع شد. در اين گفت گو، فرزدق در جواب عبدالله مي گويد: «خروج حسين از مکه همانند خروج موسي از مصر است.» و اين گفت گوي تندي كه بين آنها واقع شده، با کمی تفاوت نقل گشته كه منطقي تر به نظر مي رسد.
روايات ضعيف
ابن سعد، علاوه بر گزینش روایات، روایات ضعیف بسیاری را درباره امام حسین(ع) نقل می کند که بیشتر آنها به دو محور خبر داشتن و خبر دادن دیگران از کشته شدن آن حضرت و حوادث غیرعادی مربوط می-شود که بعد از شهادت امام واقع شد.
ابن سعد، منبع اصلي رواياتی است که از مقدر بودن قتل آن حضرت خبر می دهد. .وی در اين مورد، روايات بسياري را از آگاهی دیگران از کشته شدن امام حسين(ع) نقل مي کند. علاوه بر روایاتی از حضرت علی(ع)، ام سلمه و عايشه مبني بر خبر دادن جبرئيل از شهادت امام حسين(ع) و آوردن تربت ایشان از كربلا توسط جبرئيل كه در كتب حديثي ديگر و در منابع شيعي وجود دارد، رؤياي رسول الله نیز كه در قرآن كريم از آن ياد شده – ﴿ وإذ قلنا لك إن ربك أحاط بالناس وما جعلنا الرؤيا التي أريناك إلا فتنه للناس والشجره الملعونه في القرآن ونخوفهم فما يزيدهم إلا طغيانا كبيرا﴾ – مضمون این روایات را تأیید می کند، وی روایات دیگری هم نقل می کند که پذیرش آنها از نظر سند و متن، بسیار دشوار است مثل این سه روایت:
1. كعب الاحبار و شهادت حسين(ع)
ابن سعد از عمار دهني چنین نقل مي كند: روزي علي(ع) بر گروهي مي گذشت كه كعب الاحبار هم در بين آنها بود. كعب با ديدن علي(ع) گفت: «يكي از فرزندان اين شخص با گروهي كشته مي شود كه عرق اسبانش خشك نشده، بر محمد وارد مي شوند.» بعد از آن امام حسن(ع) از جلوي آنها گذشت. از كعب سؤال شد: كه آن مرد همين است؟ كعب گفت: «اين نيست.» بعد امام حسين(ع) گذشت. از كعب سؤال شد: كه آن مقتول همين است؟ كعب گفت: آري.
كعب در زمان خلافت عمر مسلمان شد و در سال 32 در زمان خلافت عثمان مرد، عمار دهني هم در اوايل قرن دوم زندگي مي كرد و بین این دو، نزديك صد سال فاصله است. بنابراين، اصلاً عمار نمي-توانسته از كعب روايت كند. از طرفي كعب، نه علم غيب داشت و نه از رسول الله (ص) روايت مي كرد. چون ایشان را درك نكرده بود و هر چه مي گفت، با استناد به كتب اهل كتاب خصوصاً تورات و تلمود بود و اين مطالب در اين كتاب ها موجود نيست. در زمان حيات كعب هم بعيد است چنين مطالبي بوده باشد. اين كه كعب چگونه از اين اسرار باخبر بوده، ولي مسلمانان نمي دانسته اند، خود جاي تأمل دارد. البته كعب بي پروا، مطالبي را به تورات نسبت می داد. موارد متعددي در كتب حديثي وجود دارد كه وقتي كسي سخني گفته، كعب فوراً بیان کرده كه اين سخن در تورات نوشته است. تا آن جا كه اشعار عربی را هم به تورات نسبت می داد. به همين جهت جاعلان حديث، مطالب جعلي خود را به كعب مي رساندند تا منبع براي آن درست كند. اين حديث نیز قطعاً از احاديث جعلي است و احتمالاً كعب اين سخن را نگفته، بلكه جاعلان حديث به او نسبت داده اند.
مردي در انتظار ياري حسين
ابن سعد از عربان بن هيثم چنین روايت مي كند: پدرم به باديه مي رفت و هميشه مردي از بني اسد را نزديك جايي مي ديد كه قتل گاه امام حسين(ع) شد. به او گفت: «شما را هميشه ملازم اين جا مي بينم؟» او در جواب گفت: «به من خبر رسيده كه امام حسين(ع) در اين جا كشته مي شود. اين جا آمده ام تا شايد با حسين هم راه شوم.» عربان مي گويد که بعد از كشته شدن حسين(ع) پدرم گفت: «برويم ببينيم آن اسدي در بين كشته ها هست يا نه؟» آمديم ديدم كه آن اسدي هم كشته شده است.
اگر چنين شخصي در كربلا، آن هم منتظر امام حسين(ع) بود، حتماً نامي از او در گزارش حادثه كربلا مي آمد؛ در صورتی که در هيچ يك از مقتل ها، حتي مقتل خود ابن سعد، خبري از اين فرد هنگام ورود به كربلا نيست. ابن سعد اين روايت را نه در گزارش وقايع كربلا، بلكه قبل از آن و در ضمن نقل رواياتي بيان مي كند كه از مقدر بودن قتل امام حسين(ع) خبر مي دهد. اگر اين روايت صحيح بود، بايد در مقاتل در گزارش ورود كاروان به كربلا از آن ياد مي شد. محتواي اين روايت هم باورکردنی نيست. چگونه ممكن است آن پدر و پسر، آمده باشند تا جنازه آن اسدي را ببيند و در حالي كه سرهاي ياران امام را بريده بودند، چگونه در بين جسدهاي پاره پاره شهدا آن اسدي را شناخته اند؟
3. داستان پای الاغ
شيبان بن مخرم كه عثماني الهوا بود و حضرت علي(ع) را دشمن مي داشت، گفت: هم راه علي(ع) بودم كه از كربلا گذشت و از نام آن جا سؤال كرد. گفتند: نام اين جا كربلاست . علي(ع) گفت: كرب و بلاء ! آن جا نشست و گفت: «در اين جا گروهي كشته مي شوند كه بهترين شهداي روي زمين هستند اگر نباشد شهداي رسول الله.» پيش خود گفتم : اين هم از دروغ هاي اوست. در آن جا الاغ مرده اي بود. به غلامم گفتم: «پاي آن الاغ را بده» و آن را در مركز همان جا كه علي گفته بود زير خاك كردم. بعد كه حسين كشته شد، رفتم ديدم كه حسين روي همان استخوان پاي الاغ است و يارانش در اطرافش افتاده اند! چگونه ممكن است كسي پاي الاغي را در بياباني دفن كند و بعد از بيست و چند سال آن را بيابد؟! در بياباني كه مردم راه و جهت خود را گم مي كنند و شمال و جنوب را نمي توانند تشخيص دهند، چگونه پيدا كردن دقيق يك استخوان بعد از بيست و چند سال ممكن است؟
ابن سعد در باره این روایات، هیچ توضیحی نمی دهد، با نگاه خوش بینانه می توان چنین گفت که چون ابن سعد جبری گرا بوده و همه چیز را مقدر حتمی می دیده، این روایات را چون موافق عقیده او بوده، پذیرفته و نقل کرده است. عجیب این که وی بعد از نقل روایت فرزدق که از این سخن عبدالله بن عمرو « لا يحيك فيه السلاح»، این معنا را فهمیده بود که امام حسین(ع) پیروز می گردد، از فردی به نام سفیان نقل می کند که فرزدق معنای سخن عبدالله بن عمرو را نفمیده است. معنای سخن او این است که با قضای الهی درباره امام حسین(ع) سلاح و قتل برای آن حضرت ضرری ندارد « لا يحيك فيه السلاح ولا يضره القتل، مع ما قد سبق له.» با این که ابن سعد در روایت دوم، از خود عبدالله بن عمرو نقل کرده که به فرزدق گفت: «گمان می کنم که با او (حسین) خارج شوی؛ اگر دنیا را می خواهی به آن خواهی رسید و اگر آخرت را می خواهی هم به آن خواهی رسید.»
حوادث غيرعادي بعد از قتل امام حسين(ع)
ابن سعد درباره حوادث شگفت آوری که بعد از واقعه عاشورا رخ داد، روایات متعددی نقل می کند. اكثر و بلكه تمام راويان اين روايت ها يا از بصره هستند و يا از شام. ابن سيرين، حلاد و حسن بصري اهل بصره اند و زهري، رأس الجالوت و عبدالملك، اهل شام بوده اند. اين دو شهر هر دو از طرف داران بني اميه به شمار می-آمده اند. عجيب اين جاست كه راویان، هيچ نكوهشي از يزيد و قاتلان امام حسين(ع) نکرده اند! برخی از این روایات در منابع دیگر موجود است؛ اما برخی نه تنها در منابع دیگر نیست، بلکه پذیرش آنها با توجه به خبری که می دهند بسیار دشوار است؛ مانند روايات ذیل:
– مسلم بن ابراهيم، به من خبر داد که ام شرف عبديه از زني به نام نضره ازديه ( يعني از طايفه ازد ) نقل مي-كند كه چون حسين(ع) كشته شد، از آسمان خون باريد و ما هرچه داشتيم پر خون شد!
– سليمان بن حرب وموسى بن اسماعيل، از حماد بن سلمه و او از سليم قصه گو نقل می کند که روز کشته شدن حسین(ع) باران خون بر ما بارید.
– عمرو بن عاصم كلابي از خلاد – صاحب سمسم، كه با بني جحدر مي نشست – از مادرش نقل می کند که در زمان كشته شدن حسين(ع) خورشيد بر روي ديوارها صبح و شب سرخ رنگ طلوع مي كرد و هر سنگي را برمي داشتي، زيرش خون تازه بود.
– علي بن محمد، از علي بن مدرك، از جدش اسودبن قيس، نقل می کند که بعد از کشته شدن حسین(ع)، شش ماه آسمان سرخ گشت و این سرخی در آسمان، هم چون خون دیده می شد.
البته روايات ضعيف دیگر هم در گزارش او وجود دارد . این روایات برای نمونه مطرح شد. بارش خون از آسمان و یا طلوع خون رنگ خورشید در مدت شش ماه، حوادث اندکی نیست که آن را فقط زنان گم نام ببينند. چنین وقایعی اگر می بود، بایست به صورت متواتر نقل می شد. واقعاً جای شگفتی است که محمدبن سعد درباره موضوعات بسیار کم اهمیت مثل اين كه امام لباس ازخز داشته و ریشش را رنگ می کرده است، هیجده روایت نقل می کند، ولی روایات مربوط به نقش و عمل کرد سیاسی امام پیش از قیام را کاملاً مسکوت گذاشته؛ هم چنان که درباره اشعار، نامه ها، خطبه ها، مواعظ و سخنان ایشان، هیچ روايتي نقل نکرده است.
گزارش ابن سعد از قیام عاشورا
قسمت دوم «ترجمه الحسین» طبقات کبری، مقتل امام حسین(ع) است که قيام آن حضرت و حركتش از مدينه تا بازگشت اسيران به آن شهر را در بر می گیرد. اين قسمت در قالب گزارش است نه روايت؛ يعني برداشت خود ابن سعد است نه مطالب راويان. ابن سعد از مجموع رواياتي كه واقدي درباره واقعه عاشورا نقل كرده و رواياتي كه خود گرد آورده، گزارش دست و پا شكسته و بسيار فشرده اي از این واقعه فراهم كرده است. لحن گزارش، نگاه جانب دارانه وی به حكومت يزيد را نشان مي دهد.
ابن سعد 137 روایت دیگر را با سند و به طور کامل نقل می کند. اما درباره مقتل، از مجموع روایاتی که در ابن باره آورده، گزارش فراهم کرده است. وی در آغاز مقتل، تصریح می کند که حاصل سخن راويان (برداشت خود از سخن راويان ) را آورده و سند هر مطلب را ذكر نكرده، بلكه نام راويان را در آغاز آورده بدون اين كه مشخص باشد كدام مطلب از كدام راوي است. وی در آغاز گزارش، درباره منابع آن مي گويد: محمد بن عمر واقدي از: [ 1.]ابن ابي ذئب، از عبدالله بن عمير مولاى ام الفضل [2.] و از عبدالله بن محمدبن عمربن علي، از پدرش عمر الاطراف بن علي (ع)[ 3.] و از يحيى بن سعيد بن دينار سعدي، از پدرش[ 4.] و ازعبدالرحمان بن ابي الزناد، از ابي وجره السعدي از علي بن حسين (امام سجاد)، روایت کرده و غير از واقدي، افراد ذیل هم به من روايت كرده اند:
[1.]علي بن محمد ،از يحيى بن اسماعيل بن ابي المهاجر، از پدرش ابي المهاجر،[2.]، لوط بن يحيى الغامدي ( ابومخنف)، از محمد بن بشير الهمداني و غير او [ 3.] محمد بن الحجاج، از عبدالملك بن عمير [ 4 ] هارون بن عيسى، از يونس بن ابي اسحاق، از پدرش ابي اسحاق [5.] يحيى بن زكريا بن ابي زائده ، از مجالد، از شعبي و غير از اين ها نیز در اين باره براي من حديث كرده اند كه من مجمع سخنان آنها را در مقتل الحسين (ع)-رحمة الله عليه و رضوانه و صلواته و بركاته عليه- نوشته ام.
بنا بر این، گزارش ابن سعد ، برداشت و تحلیل خود او از مجموع روایاتی به شمار می آید که درباره قیام و شهادت امام به دست آورده است. هم درستی مطالب مطرح شده و هم جهت گیری های گزارش نشان دهنده دیدگاه خود ابن سعد در باره این واقعه است نه سخن راویان. چرا ابن سعد از مجموع روایات، یک گزارش فشرده تهیه نموده و مثل دیگر روایات، سلسه سند و متن روایات را نقل نکرده است؟ با توجه به گزینش ها و جهت گیری های این گزارش، شاید دور از حقیقت نباشد اگر گفته شود که ابن سعد عمداً و برای ارایه تصویر خاص و دل خواه از قیام امام حسین(ع) چنین کرده است.
سرآغاز بحران عاشورا به روایت ابن سعد
تاریخ نویسان آغاز بحران عاشورا را دستور یزید به ولید حاکم مدینه، مبنی بر سخت گرفتن بر امام حسین(ع)، عبدالله بن زبیر و عبدالله بن عمر و کشتن آنان در صورت عدم بیعت می دانند. اما ابن سعد گزارش خود را طور دیگری آغاز می کند. او آغاز بحران را به زمان بیعت نکردن امام حسین(ع)با یزید در زمان معاویه مرتبط می داند. گزارش او لحنی جانب دارانه از حکومت بنی امیه دارد:
[راویان] گفتند که چون معاویه برای یزید بیعت گرفت، حسین بن علی از کسانی بود که با یزید بیعت نکرد. مردم کوفه در زمان خلافت معاویه، به حسین نوشته بودند و او را به خروج به سوی کوفه دعوت کرده بودند. گروهی از مردم کوفه به نزد محمدبن حنفیه رفتند و از او خواستند که با آنان خارج شود ولی او امتناع ورزید. محمدبن حنفیه به نزد حسین آمد و او را از دعوت کوفیان خبر داد و گفت: «این مردم می خواهند به وسیله ما دنیا را بخورند و با خون ما به گردش درآیند.» حسین مدتی بر این اندیشه اش صبر کرد. گاهی می خواست به سوی آنان (کوفیان) برود و گاهی تصمیم به قعود داشت. ابوسعید خدری آمد و گفت: «ای ابا عبدالله من خیرخواه و دوست دار تو هستم. به من خبر رسیده است که گروهی از شیعیانت در کوفه تو را به سوی خود خوانده اند، به سوی آنان نرو که من از پدرت که خدای رحمتش کند، شنیدم که می گفت: “به خدا من آنان را دل ملول و نا خشنود کردم و آنان مرا دل زده و ناخشنود کرده اند. من از آنان وفایی ندیدم. هر که با آنان به پیروزی رسد، چنان است که با تیر شکسته به پیروزی رسیده است. به خدا که نه عزم و پای مردی بر کاری دارند و نه پایداری بر شمشیر… ”
طبق این گزارش، امام حسین(ع) آغازگر بحران بوده است. وی از افراد دیگری که با یزید بیعت نکردند، نام نمی برد و هیچ اشاره ای هم به کیفیت بیعت با یزید و عدم مشروعیت آن و یا دست کم اعتراض معترضان ندارد؛ در حالی که بنی هاشم، نیز عبدالله بن زبیر، عبدالله بن عمر، و کسانی از خاندان و مریدان آنها هم با یزید بیعت نکرده بودند، ولی ابن سعد هیچ اشاره ای به آنان ندارد. به علاوه، اشاره وی به دعوت کوفیان از امام در زمان معاویه و تمایل هم راه با تردید آن حضرت در پذیرش دعوت آنان- در حالی که محمدبن حنفیه به شدت دعوت آنان را رد کرد- هم چنین نصیحت ابوسعید خدری و نیز سخن امام در پاسخ مسیب بن نخبه که نیت برادرش را خود داری از جنگ و نیّت خودش را نبرد با ظالمان گفته و نیز نامه مروان به معاویه درباره این که « اگرحسین کیمن گاه فتنه باشد، در امان نیستم»، نشان می دهد که ابن سعد عامدانه می خواسته امام حسین(ع) را آغازگر بحران معرفی کند.
منابع دیگر، به این که کوفیان ابتدا نزد محمدبن حنفیه رفتند، اشاره نکرده اند و اين کار از آنها بسيار بعيد است. در منابع دیگر، گزارش هایی وجود دارد که گروهی از شیعیان بعد از صلح امام حسن(ع)، از ایشان خواستند که بر ضد معاویه قیام کنند و از تردید امام یاد نشده است. بلکه این گزارش ها، تصریح می-کنند که امام به آنها فرمود: «تا معاويه زنده است، فرش خانه هايتان باشيد. اما اين كه بعد از دستور معاويه به بيعت گرفتن براي يزيد و امتناع امام، باز هم كوفيان امام را به قيام عليه معاويه فراخوانده باشند، در منابع ديگر وجود ندارد؛ البته احتمال آن هست، در اين صورت، كوفيان چهار بار امام را به قيام دعوت كردند و وعده ياري دادند: بعد از صلح امام حسن(ع)؛ بعد از شهادت ایشان؛ بعد از بيعت گرفتن براي يزيد در حيات معاويه و بعد از مرگ معاويه كه امام حسین(ع) به مكه رفته بودند. شاید این خبر، همان آمدن كوفيان بعد از شهادت امام حسن(ع) بوده و ابن سعد اشتباهاً آن را به زمان بيعت يزيد نسبت داده است.
نکته بسیار مهم در اين قسمت گزارش ابن سعد، مردد بودن امام در پذیرش یا رد دعوت کوفیان است. اشاره ابن سعد به این نکته که محمدبن حنفیه دعوت کوفیان را نپذیرفت و به امام هم عرض کرد که آنان می خواهند با ما دنیا را بخورند، ولی امام حسین(ع) تردید داشت و نیز سخنان ابوسعید خدری در نهی از پذیرش دعوت، جانب داری ابن سعد از معاویه و به نوعی متهم کردن امام حسین(ع) را نشان می دهد که در دل مترصد فرصتی برای مخالفت با معاویه بود.
ابن سعد در ادامه، نامه مروان به معاویه را نقل می کند که نوشته بود: «من از حسین ایمن نیستم که کمین گاه فتنه باشد» و بعد نامه تهدیدآمیز معاویه به امام و جواب امام به معاویه را به صورت فشرده می آورد. بعد گزارش خود را قطع می کند و روایتی را به این مضمون نقل می نماید: علي بن محمد ، از جويريه بن اسماء، از مسافع بن شيبه، برای من نقل کرد که حسين(ع)، معاويه را در مکه نزد «ردم » دیدار کردند. حسین(ع) زمام مرکب معاویه را گرفت و سرش فریاد کرد و به مدت طولانی با او هم قدم شد. بعد برگشت و معاویه مرکبش را هی کرد. یزید به معاویه گفت: «همیشه مردی متعرض تو می شود و بر تو فریاد می کند!» معاویه گفت: «او را واگذار! شاید آن [احتمالاً خلافت] را از غیر من بطلبد که برایش او مهیا نشود و او را بکشند.»
بعد از نقل این روایت، با عبارت «رجع الی الاول» به ادامه گزارش می پردازد. ابن سعد در این روایت، متن یا مضمون سخنان امام با معاویه را نقل نکرده و هیچ مشخص نیست که آن حضرت به معاویه چه فرمود. ولی گفت گوی یزید و معاویه را به طور کامل نقل کرده است. این گفت گو اگر واقعاً انجام شده، به سال 54 قمری مربوط است که معاویه به حج آمد. ذکر این روایت بعد از نقل نامه مروان به معاویه، هیچ توجیهی جز تأیید سخن مروان ندارد و ذکر این روایت توسط ابن سعد، احتمالاً برای نشان دادن روحیه انقلابی و تند امام و حلم و بردبای معاویه بوده و جز این نمی توان توجیهی برای نقل این روایت یافت. اگر این حدس درست باشد، می توان گفت که ابن سعد از آغاز، گزارش خود را با نگاه جانب دارانه به حکومت معاویه و یزید شروع کرده است.
مدارای معاویه و يزيد با امام حسين(ع)!
ادامه گزارش ابن سعد، به روشنی نشان می دهد که او عامدانه کوشیده تا رفتار معاویه و یزید را با امام، نیک و مداراگونه نشان دهد. او ضمن این که آغاز بحران را از زمان بیعت نکردن امام با یزید در حیات معاویه می-داند، در ادامه گزارش، به نامه یزید به ولید برای گرفتن بیعت از امام حسین(ع) می پردازد. ولی نامه يزيد در این گزارش، با ديگر گزارش ها تفاوت دارد و در آن يزيد، به وليد سفارش کرده كه با آن حضرت مدارا شود: چون معاویه به احتضار رسید، یزید را خواند و به او هرچه خواست، وصیت کرد و گفت: «به حسین فرزند علی و فاطمه دختر رسول الله(ص) بنگر که او محبوب ترین فرد در نزد مردم است. پس پیوند خویشاندی را برقرار کن و با او مدارا نما تا کار او بر تو اصلاح شود. اگر از او خطری باشد، من امیدوارم که خدا تو را به وسیله کسانی که پدرش را کشتند و برادرش را خوار کردند، کفایت کند.» معاویه در شب نیمه رجب سال شصت مرد و مردم با یزید بیعت کردند. سپس یزید به دست عبدالله بن عمروبن اويس العامري به وليدبن عقبه بن-ابي سفيان حاکم مدينه دستور داد: «مردم را بخوان و از آنان بيعت بگير و اول از بزرگان قريش شروع كن و بايد اولين كسي كه از او بيعت مي گيري، حسين بن علي باشد كه اميرالمؤمنين -رحمه الله- به من سفارش كرده است كه در كار حسين مدارا كنم و مصلحت او را بخواهم!» وليد در همان ساعت – نصف شب – كسي را نزد حسين فرستاد كه ابن زبير هم آن جا بود و آنها را به بيعت دعوت كرد. آنها گفتند: «تا صبح صبر مي كنيم كه مردم چه مي كنند.» حسين و ابن زبير همان شب از مدينه خارج شدند و حسين گفت: «او يزيد است؛ به خدا مي شناسم كه نه دورانديشي دارد و نه تدبيري.» وليد بر حسين درشتي كرد و حسين او را دشنام داد و عمامه اش را از سرش برگرفت وليد گفت: «به خدا جز شير كسي به ابا عبدالله نمي تواند حمله کند.» مروان – يا یکی از هم نشينان وليد – به او گفت: «او را بكش!» اما وليد سخن مروان را نپذيرفت.
ابن سعد تصریح کرده که این گزارش را خودش از مجموع روایت ها ترتیب داده است. لذا این گزارش، برداشت و تفسیر او از روایات به شمار می آید که آشکارا، از معاویه و یزید جانب داری کرده است. نقل وصیت معاویه به یزید، نشان می دهد که ابن سعد، کشتن امام حسین(ع) را متوجه کوفیانی می داند که امام را دعوت کرده بودند نه یزید یا حکومت بنی امیه. علاوه بر این، اجزای گزارش با هم نا هم اهنگ و ناسازگار است. بر اساس این گزارش، یزید هم به ولید دستور داده بود که با امام مدارا کند و هم این که آن حضرت اولین کسی باشد که باید از او بیعت بگیرد. منابع ديگر تصريح کرده اند كه يزيد، از وليد خواست تا به حسین بن علی(ع)، عبدالله بن زبیر و عبدالله بن عمر، سخت بگیرد و برای بیعت فرصت ندهد. و اگر بیعت نکرد، گردنش را بزند. این قسمت از گزارش به نوعی تبرئه یزید است. در عین حال، احضار شبانه امام توسط وليد و درشتي بر امام و توصيه مروان به كشتن او علی رغم دستور یزید به مدارا با امام، به نوعی انداختن اتهام به گردن ولید است. در حالی که از بین همه کارگزاران حکومت اموی، رفتار ولید و نعمان بن بشیر با امام محترمانه و مداراگونه بود و به همین دلیل، یزید به هر دو بلافاصله، غضب کرد و ولید یک ماه بعد از رفتن امام از مدینه (رمضان یا شوال) از حکومت آن جا برکنار شد و نعمان بعد از رفتن مسلم به کوفه (احتمالاً در ماه شوال) از حکومت آن جا عزل گشت.
نکته دیگر که شایسته دقت است این که ابن سعد پیشنهاد قتل امام حسین(ع) توسط مروان را با تردید نقل می کند در حالی که در گزارش های دیگر، به این پیشنهاد تصریح نشده است. لحن جانب دارنه ابن سعد نسبت به معاویه و یزید، این گمان را تقویت می کند که اظهار این تردید هم به این علت است که مروان چند صباحی همانند یزید به خلافت رسید و ابن سعد نخواسته او را که خلیفه مسلمانان محسوب می شد، متهم کند. در گزارش هاي ديگر آمده كه ابن زبير اصلاً نزد وليد نرفت و همان شب از بي راهه بی طرف مكه رفت و امام یک شب پس از آن از مدینه خارج شد. ولی ابن-سعد حضور هر دو به نزد ولید و فرار شبانه هر دو را از مدینه، گزارش کرده است.
حوادث دوران حضور امام در مکه
مخالفت بزرگان امت با رفتن امام حسين(ع) به عراق
در همه گزارش ها، از مخالفت برخي ازعلاقه مندان آن حضرت با رفتن ایشان به عراق گزارش شده؛ اما ابن-سعد این مورد را با تفصيل بيشتری نقل می کند و آشكارا، حركت امام حسين (ع) را نکوهش می نماید. برای مثال، لحن برخی از مطالب، طوری است که باید بعد از شهادت امام گفته شده باشد، اما ابن سعد همه را به عنوان جلوگیری از حرکت امام به سوي عراق نقل كرده است. از لحن گزارش، اين گونه برمي آيد كه ابن زبير، امام را به رفتن به عراق تشويق مي نمود و ديگران با اين كار مخالفت مي كردند. تقریباً یک پنجم حجم گزارش(مقتل) ابن سعد را سخنان کسانی تشکیل می دهد که در مخالفت با اقدام امام سخن گفته اند. ابن سعد این مطالب را در دو بخش آورده است: بخش نخست را در آغاز گزارش و قبل از درخواست بیعت با یزید توسط ولید(سخن محمدبن حنفیه و ابوسعید خدری) و بخش دوم را بعد از ورود به مکه.
بخش اول آن در بررسی سرآغاز گزارش مطرح شد. وی در بخش دوم می گوید: حسين در منزل عباس در مكه مقيم شد. ابن زبير که مردم را بر ضد حکومت می شوراند و نزد حسين رفت و آمد مي كرد، و او را به رفتن به عراق تشويق مي نمود و مي گفت: «آنها شيعيان تو و شيعيان پدر تو هستند.» اما ابن عباس او را از رفتن نهي مي كرد. عبدالله بن مطيع به او گفت: «پدرم و مادرم فدايت باد! جانت را نگه دار و به عراق نرو! به خدا اگر تو را بكشند، بني اميه ما را بنده و ملك خويش قرار خواهند داد.» عبدالله بن عمر و عبدالله بن عباس و ابن ابي ربيعه که از عمره بر او را در منطقه ابواء- بين مدينه و مكه – ديدند.
ابن عمر گفت: «شما را به خدا كه برگرديد و در آن چه خير مردم در آن است، درآييد و بنگريد اگر مردم بر كاري اجتماع كردند، از آن سرپيچي نكنيد و اگر مردم در آن اختلاف كردند، همان چيزي است كه شما مي خواهيد.» و سپس گفت: «از مدينه بيرون نشو كه خداوند، رسول-الله(ص) را بين دنيا و آخرت مخير گذاشت و او آخرت را برگزيد و تو پاره اي از وجود او هستي و به دنيا نمي رسي.» و با حالت گریان با حسين خداحافظي كرد. ابن عمر مي گفت: «حسين بن علي در خروجش بر من غلبه كرد. به جانم كه برادر و پدرش او را عبرتي بود. او از فتنه و خيانت مردم چيزي را ديد كه شايسته بود تا زنده است، تكان نخورد و در صلاح آن چه مردم داخل شده بودند، داخل مي شد كه هم راه بودن با جمع بهتر است.» ابن عياش هم به حسين گفت: «به كجا مي روي اي پسر فاطمه؟» او گفت: «به عراق نزد شيعيانم مي روم.» ابن عياش گفت: «من از رفتن تو ناخشنودم. به سوي مردمي مي روي كه پدرت را كشتند و به برادرت طعنه زدند و او را تنها گذاشتند؟ تو را به خدا جانت را در خطر نينداز!».
أبوسعيد خدري هم گفت: «حسين در خروج به عراق، بر من چيره شد. به او گفتم: از خدا برجانت بترس و در خانه ات بنشين و بر امامت شورش نكن!» ابوواقد ليثي گفت: به من خبر رسيد كه حسين خارج شده است. او را در «ملل»، ديدم و سوگند دادم كه قيام نكند؛ چون چنان قيام مي كند كه نبايد قيام نماید. او قيام مي كند تا خود را به كشتن دهد؛ اما او گفت: من بر نمي گردم.» جابربن عبدالله گفت: «با حسين صحبت كردم و گفتم: از خدا بترس و مردم را به جان هم نينداز. به خدا کار خوبی نمي كني! او مرا نافرماني كرد.» سعيدبن مسيب گفت: «اگر حسين قيام نمي كرد برايش بهتر بود.» ابوسلمه بن عبدالرحمان گفت: «براي حسين شايسته بود كه مردم عراق را مي شناخت و به سوي آنان نمي رفت ولی ابن زبير او را بر اين كار تحريك كرد.» مسوربن مخرمه به حسين نوشت: «مبادا به نامه هاي عراقيان و به سخن ابن زبير فريفته شوي.» ابن زبير گفته بود: «خود را به عراقيان برسان كه آنها ياران تواند.» ابن-عباس به حسين گفت: «از حرم بيرون نشو! اگر تو در حرم باشي و عراقيان به تو نيازي داشته باشند، به سوي تو با شتران خواهند آمد تا تو را ياري كنند و در آن صورت، تو با نيرو و قدرت خروج مي كني.» حسين از ابن عباس تشكر كرد و گفت: «در اين باره از خداوند طلب خير مي كنم.»
عمره بنت عبدالرحمان به حسين نوشت و تصميم او را خطرناك اعلام كرد و او را به اطاعت و هم راهي جماعت توصيه نمود و به او خبر داد كه اگر چنين نكند، به سوي قتلگاه خود خواهد رفت و گفت: «گواهي مي دهم كه شنيدم عايشه مي گفت: از رسول الله(ص) شنيدم كه مي گفت: حسين در سرزمين بابل كشته مي شود.» حسين چون نامه او را خواند گفت: در اين صورت بايد به قتلگاه خود بروم» و رفت. بكربن عبدالرحمن بن-الحارث بن هشام نزد او آمد و گفت: «اي پسرعمو، تو رفتار مردم عراق را با پدر و برادرت ديدي و حال مي خواهي به سوي آنها بروي؟ مردم بنده دنيا هستند. تو را به خدا مواظب خودت باش. مبادا همانهایي كه وعده ياري ات داده اند، تو را بكشند و كساني تو را خوار كنند كه تو در نظر آنان، بهتر از كساني هستي كه ياري اش مي كنند.» حسين گفت: «اي پسر عم، خدا تو را پاداش نيك عطا كند! هر چه خداند مقدر و حكم كرده است، خواهد شد.» ابوبكر گفت: «إنا لله وإنا إليه راجعون! اي اباعبدالله از خداوند پاداش مي خواهيم.» عبدالله بن-جعفر به حسين نامه نوشت و او را از مردم عراق بر حذر داشت و او را سوگند داد. حسين در جواب او نوشت: «خوابي ديده ام كه در آن رسول الله(ص) مرا به كاري دستور داد و من بر آن اقدام مي كنم و آن كار را به كسي هم نخواهم گفت تا اين كه به كارم برسم.» عمروبن-سعيدبن عاص(حاكم مدینه بعد از عزل وليد كه هم زمان امارت مکه را هم به دست آورده بود)، به حسين نوشت: « از خدا مي خواهم كه صواب را به تو الهام كند و از اين راه كه مي خواهي بروي، برگردي. شنيده ام كه عازم عراق شده اي. من از خداي تو به خدا پناه مي-برم. اگر مي ترسي در نزد ما امان و صله داري.» حسين در جواب نوشت: اگر از اين نامه ات نيكي و بخشش به من قصد كرده اي، خدا تو را در دنيا و آخرت بهتر از آن پاداش عطا كند. كسي كه به خدا مي خواند و كار نيك و شايسته مي كند و مي گويد من از مسلمانانم، جدایي را نخواسته است. بهترين امان، امان خداوند است. كسي كه در دنيا از خداوند خوف نداشته باشد، در امان خداوند نيست. خوف از خداي را مي خواهيم تا در آخرت، موجب اماني براي ما در نزد خداوند باشد.
در گزارش ابن سعد، مطالب بسيار جابه جا شده است. برای مثال، نخست تشويق ابن زبير براي رفتن به عراق ومنع ابن عباس را نقل کرده ، كه احتمالاً در آخرين مراحل حضور او در مكه بوده ، بعد از آن ديدار ابن-عمرو ابن عياش را آورده است. اگر اين مطلب صحيح باشد واين ديدار واقع شده، بايد قبل از رسيدن به مكه باشد؛ چون ابواء منطقه ای بين مكه و مدينه است. نظم و ترتیب خاصی بر این مطالب وجود ندارد. در آغاز از ورود امام به منزل عباس در مکه و تشویق ابن زبیر به رفتن او به عراق سخن می گوید و بعد به سخنان عبدالله بن عمر و عبدالله بن عباس و ابن ابي ربيعه به آن حضرت در منطقه ابواء در حالي كه از عمره بر مي گشتند اشاره می کند که قاعدتاً باید قبل از رسیدن به مکه باشد. در ادامه گزارش، سخن عبدالله بن عمر نقل شده است که « حسین در خروجش بر من غلبه کرد.» اگر این سخن صحیح باشد، باید بعد از شهادت ایشان گفته شده باشد، چون خروج از مدینه و رفتن به مکه، قیام محسوب نمی شود. گفت گوي ابوسعيد خدري، جابربن عبدالله انصاري، مسوربن مخرمه، عمره دختر عبدالرحمان، ابن عباس و بكربن عبدالرحمان اگر صحيح باشد – كه بعضي از اين سخنان بعيد است – بايد قبل از حركت از مكه و يا هنگام حركت به سوی کوفه واقع شده باشد.
از سياق سخن سعيدبن مسيب و ابوسلمه بن عبدالرحمان پيداست كه بايد بعد از شهادت او گفته شده باشد. در صحت بسياري از اين سخنان ترديد وجود دارد؛ اما ابن سعد همه را يك جا با حذف سند و بدون ترتيب منطقي جمع گرده است. اين بهم ريختگي مطالب، باعث شده تا در بسياري از وقايع ابهام به وجود آید. نحوه بيان وتنظيم روايات توسط ابن سعد، اين گمان را تقويت مي كند كه جمع آوري و تنظيم اين روايات، براساس نكوهش امام حسين(ع) در نپذيرفتن نصيحت خيرخواهان و شتاب در رفتن به عراق بوده است؛ نکوهشي که در سخنان این عده درباره اهداف کوفیان شده، دقیقاً نگرش بنی امیه را در باره اهداف کوفیان نشان می دهد؛ در حالی که کوفیان بر مبارزه با ظلم و بدعت و احیای سنت تأکید می کردند. سخن ابن عمر به امام که «رسول الله آخرت را بر دنیا ترجیح داد و تو پاره تن او هستی و به دنیا نمی رسی»، نگرش بنی امیه را درباره هدف امام بیان می دارد. که آن را دنیا طلبی معرفی می کردند. عبدالله بن عمر از کسانی است که خود با یزید بیعت نکرد و گفت: « اگر با كسي كه با بوزينه ها و سگان بازي مي كند، شراب مي خورد و آشكارا فسق و فجور مي كند بيعت كنيم، چه جوابي نزد خداوند داريم؟» چنین سخنی از او دور از ذهن است. به علاوه ابن سعد، پاسخ امام به سخن عبدالله بن عمر را ذکر نکرده است.
نامه يزيد به ابن عباس
ابن سعد به طور مفصل، به نامه یزید به ابن عباس اشاره می کند که از او می خواهد مانع رفتن امام حسین(ع) به عراق گردد و در ضمن آن، اشعار تهدید آمیزی هم برای قریش می فرستد: يزيد به ابن عباس نوشت: حسين به سوي مكه رفته است؛ گمان مي كنم مردماني از مشرق آمده اند و او را به خلافت تشويق کرده اند. تو درباره آنان آگاهي داري و داراي تجربه هستي. اگر حسين چنين كرده و رشته پيوند قرابت را بريده، تو بزرگ و فرد بانفوذ خاندانت هستي؛ او را از تلاش در جدايي بازدار!» و در اشعاري، ابن عباس و ديگر قريشيان مقيم مدينه و مكه را تهديد كرد. ابن عباس در جواب نوشت: «اميدوارم كه خارج شدن حسين براي كاري نباشد كه ناخشنودي تو را به دنبال داشته باشد و من در كاري كه خداوند با آن الفت را بازگرداند و آتش را خاموش كند، نصيحتم را به حسين دريغ نمي كنم.» پس ابن-عباس بر حسين وارد شد و با او سخن طولاني گفت و او را چنین سوگند داد: «كه به عراق نرو كه فردا به خواري هلاك مي شوي. اگر بر اين كار اصرار داري، صبر كن تا موسم حج تمام شود و مردم را ببيني كه چه مي كنند و بعد از آن بينديش!» اين كار (خروج حسين از مكه) در دهم ذي حجه بود. حسين جز رفتن به عراق را نپذيرفت.
این که یزید برای ابن عباس چنین نامه ای نوشته باشد، دور از ذهن نیست، ولی نحوه بیان ابن سعد، کاملاً نگاه جانب دارانه و توجیه گرایانه او به عمل کرد یزید و نکوهش گرانه به امام را نشان می دهد؛ ضمن این که او نامه یزید و نصیحت های ابن عباس به امام حسین(ع) را مبسوط نقل کرده، ولی هیچ اشاره ای به جواب امام نکرده است.
هم راهان امام از مکه
گزارش ابن سعد درباره هم راهان امام از مکه، با دیگر گزارش ها متفاوت است. و حسين كسي را به مدينه فرستاد و كساني از بني عبدالمطلب كه جا مانده بودند، شامل نوزده مرد هم راه با زنان و كودكان و دخترانشان، بود بر حسين وارد شدند و محمدبن حنفيه در پي آنها آمد و حسين را در مكه ديد و به او فهماند كه موافق خروج او نيست. اما حسين سخن او را نپذیرفت. پس محمدبن حنفيه فرزندان خود را بازداشت و هيچ يك را با حسين نفرستاد. حسين از اين كار آزرده شد و گفت: «آيا فرزندانت را از جايی كه در آن كشته شوند باز داشتي؟» ابن حنفيه گفت: «به كشتن شدن تو و كشته شدن آنها به هم راه تو، نيازي ندارم هرچند مصيبت تو براي ما، بزرگ تر از مصيبت آنان است.» مردم عراق براي حسين، قاصدها و نامه ها فرستادند و او را به سوي خود دعوت كردند. پس حسين با اهل بيتش و شصت پيرمرد کوفی، در روز دوشنبه دهم ذي حجه سال شصت از مكه به سوي آنها حركت كرد.
نامه کوفیان به بني عبدالمطلب و آمدن آنها، با توجه به شواهد تاریخی پذیرفتنی نيست؛ چون همه فرزندان حضرت علي(ع) در كربلا هم راه امام نبودند. عمرالاطراف، عبيدالله بن علي و محمدبن حنفيه برادران امام، هم راه او نبودند؛ فرزندان عبد الله بن جعفر در راه مكه به حسين پيوستند. از خاندان عباس بن عبدالمطلب و هم چنين از ديگر فرزندان عبدالمطلب، كسي با حسين نبود. اين گزارش ظاهراً نشان می دهد كه امام همانند ابن زبير، تنها از مدينه خارج شده بود و بقيه برادران و اهل و عيالش بعداً به او ملحق شدند؛ در حالي كه در روايت ابومخنف، از عقبه بن سمعان – غلام رباب همسر امام– نقل شده است كه امام حسين(ع) هم راه فرزندان، فرزندان برادر و برادارانش به جز محمدبن حنفیه، از مدينه خارج شدند و به طرف مکه رفتند. حضور ابن حنفيه در مكه هم بسياربعيد است. در روايت ابن مخنف تصريح شده كه ابن حنفيه در آن زمان در مدينه بود.
گزارش ابن سعد از تعداد یاران امام متناقض است. در حالی که او از هم راهی شصت پيرمرد كوفي از مکه خبر می دهد که در منابع دیگر یاد نشده، و در جایی دیگر تصریح می کند، که بعد از این که امام حسین(ع) هم راهانش را رخصت داد، فقط کسانی که از مکه با او آمده بودند ( یعنی همان شصت پیرمرد ) و تعداد اندکی از کسانی که در راه به او پیوسته بودند، باقی ماندند. بیست نفر هم از سپاه کوفه به آن حضرت پیوستند. تعداد افراد بنی هاشم هم راه امام را نیز نوزده نفر می داند، که با این حساب، یاران امام از صد نفر بیشتر می شوند؛ در حالی که در جایی دیگر، تصریح می کند که یاران امام حسین(ع) پنجاه نفر بودند؛ بیست نفر از سپاه عمربن سعد به او پیوستند و نوزده مرد هم از اهل بیتش بودند. ولی تعداد کشته-های کاروان امام را 72 نفر می داند. و از زخمی ها، اسیران و یا فراری ها هم یاد نمی کند.
نامه مروان و عمروبن سعيد به ابن زياد درباره مدارا با حسين!
ابن سعد دو نامه از مروان و عمروبن سعید به ابن زیاد اشاره می کند که هر دو او را به مدارا با امام تشویق کردند: مروان به ابن زياد نامه نوشت: « حسين بن علي به سوي تو مي آيد، او فرزند فاطمه دختر رسول الله (ص) است. به خدا هيچ كس در نزد ما از حسين بن علي، كه خدا او را سالم نگه دارد محبوب تر نيست! مبادا كاري كني كه هيچ چيز جبرانش نکند و مردم آن را فراموش نکنند و يادش را فرو نگذارند.» عمروبن سعيدبن عاص، به ابن زياد نوشت: «اما بعد حسين به سوي تو مي آيد؛ در مثل چنين كاري، آزاد مي شوي و يا بنده، چنان كه بردگان به بندگي كشيده مي شوند!»
سفارش این دو در مدارا با امام حسين(ع) باتوجه به سابقه آنها بسيار بعيد به نظر مي آید. همه گزارش گران، از جمله خود ابن سعد، گزارش کرده اند هنوز امام حسين(ع) كاري نكرده بود که مروان درمدينه، وليد حاكم آن-جا را به كشتن آن حضرت توصيه نمود. چطور می توان باور کرد كه مسلم در كوفه براي امام حسين(ع) بيعت گرفته و شايد او خلافت را از بني اميه بگيرد و مروان و دوستانشان را از كار بركنار كند، مروان مدارا با حسين را به ابن زياد توصيه كند! به علاوه، ابن سعد در پایان گزارش خود، نحوه رفتار عمروبن سعید و مروان را با سر امام حسین(ع)نقل می کند که به هیچ وجه با توصیه به ابن زیاد در مدارا با آن حضرت، هم-خوانی ندارد. طبق گزارش ابن سعد: يزيد سر حسين را به مدينه براي عمروبن سعيد فرستاد. او گفت: «دوست مي داشتم كه آن را براي من نمي فرستاد!» مروان گفت: «ساكت باش!» و سر را گرفت و پيش خود گذاشت و از گوشش گرفت و گفت: «چه خوب است اين سردي تو در دستان من و اين سرخي در گونه هاي تو! به خدا كه من در روزگار عثمان مي نگرم!» عمروبن سعيد ناله هاي بني هاشم را از خانه هايشان شنيد، شعر عمربن معدي كرب را خواند كه: «زنان بني زياد ناله زدند چه ناله زدني! مثل ناله زنان ما در فرداي روز ارنب »…
نبود نظم و ترتيب در گزارش ابن سعد
ابن سعد بعد از نقل نامه مروان و سعيدبن عاص، گزارش خود را قطع می کند و چهار روایت درباره دیدار فرزدق با امام بیرون از مکه و در مسیر راه عراق و دو روایت دیگر که مربوط به دیدار دو نفر دیگر در ثعلبیه و بیابان دیگر با امام است نقل مي كند که به وقایع هنگام حرکت به سوی عراق مربوط می شود و بعد گزارش خود را چنين ادامه مي دهد: حسين مسلم بن عقيل را پيش فرستاده وبه او دستور داده بود كه بر هاني بن عروه مرادي وارد شود و به اجتماع مردم بر او بنگرد و خبر آنها را براي او بفرستد. مسلم مخفيانه به كوفه وارد شد و شيعيان نزد او آمدند و او از آنها بيعت گرفت و به حسين نوشت: «من به كوفه وارد شدم و اين مردم با من بيعت كرده اند كه تا حالا من نام هشت هزار را براي تو نوشته ام. پس هرچه زودتر به كوفه قدم بگذار كه در راهت هيچ مانعي نيست.» چون نامه مسلم آمد، حسين شروع به حركت كرد. وقتي به منزل زباله رسيد، دفتري آمد كه نام صد هزار نفر در آن نوشته بود.
از لحن سخنان ابن سعد اين گونه برمي آيد كه امام حسين(ع) بعد از رفتن به مكه، مسلم را به كوفه فرستاد تا براي او بيعت بگيرد؛ در حالي كه منابع ديگر بر اين نكته تصريح دارند كه فرستادن مسلم، بعد از نامه هاي متعدد كوفيان، براي بررسي اوضاع كوفه و اطمينان از هم راهي آنان بود. درگزارش ابن سعد، وقايع بسيار به هم پيچ می خورد. زمان حركت امام از مدينه، ورودش به مكه و مدت اقامتش در آن جا، زمان رسيدن نامه هاي كوفيان و زمان فرستادن مسلم معلوم نيست. وقايع بسيار پس و پيش نقل شده و ترتيب آنها كاملاً به هم ريخته است. نخست حركت امام حسين(ع)از مكه گزارش شده و حتي حوادث ديدار فرزدق در صفاح و ديدار ديگري در منزل ثعلبه و بياباني ديگري در مسير عراق راويت شده و بعد از آن خبر رسیدن نامه هاي كوفيان آمده و سپس رفتن مسلم طوري بيان شده كه گويي هيچ ارتباطي با دعوت هاي مكررد كوفيان ندارد، با توجه به اين كه مدت اقامت ایشان در مكه را هم مشخص نمي كند، اين تصور ايجاد مي شود كه حسين بن-علي (ع) تا به مكه رسيد، مسلم را به كوفه فرستاد و با رسيدن دعوت كوفيان به سوي كوفه رفت. طبق گزارش ابومخنف، امام حسين(ع)سوم شعبان به مكه رسيد، دهم رمضان دعوت نامه كوفيان رسيد و بعد از آن مسلم را به كوفه فرستاد و حدود چهار ماه در مكه مقيم بود.
وقایع کوفه
ابن سعد حوادث کوفه و نیز وقایع بین راه مکه تا کربلا را به طور فشرده گزارش کرده و در کلیات، با گزارش ابومخنف هم اهنگ است. البته چند تفاوت جزیی در این قسمت وجود دارد؛ برای مثال در گزارش-های دیگر آمده است که بعد از آمدن مسلم به کوفه، طرف داران یزید، از سهل انگاری نعمان بن بشیر در مقابل مسلم به او نامه نوشتند و حاکمی مقتدر را درخواست کردند. بعد از آن یزید کوفه را به عبیدالله بن زیاد سپرد. ولی ابن سعد از این نامه یادی نکرده و گفته است: یزید ترسید که نعمان بن بشیر ممکن است بر ضد حسین اقدامی نکند، لذا به زیادبن ابی سفیان نامه نوشت و کوفه را به او سپرد.
دوم این که طبق گزارش ابن سعد، مسلم سی نفر را برای حمله به عبیدالله بن زیاد در خانه هانی آماده کرده بود که ابن زیاد از سخنان شریک، احساس خوف کرد و از آن جا بیرون شد.
سوم این که می گوید، عمربن سعد هر سه تقاضای مسلم بن عقیل را انجام داد؛ یعنی قرضش را ادا نمود، و بدنش را دفن کرد و به مردی شتر و هزینه سفر داد که نامه مسلم را به امام حسین(ع) برساند و او این نامه را در چهار منزلی – بدون این که مشخص کند، چهار منزلی کوفه یا مکه- به امام رساند.
چهارم این که طبق گزارش ابن سعد، بعد از رسیدن خبر قتل مسلم، علی اکبر به آن حضرت پیشنهاد کرد که برگردد؛ زیرا مردم کوفه اهل غدر هستند، ولی بنوعقیل گفتند، زمان رجوع نیست و امام حسین(ع) را به رفتن تحریض کردند.
در گزارش ابن سعد از دو خطبۀ امام در مقابل سپاه حُر و گفت گو و توافق امام با او و نیز دیگر خطبه های امام که بعد از آن تا کربلا ایراد کرده، و پیوستن تعدادی از شیعیان به امام و کشمکش امام با حر بر سر آن، یاد نشده است.
وقایع کربلا
گزارش ابن سعد در وقایع مربوط به کربلا، با گزارش های دیگر تفاوت بیشتری دارد. ابن سعد پس از یادآوری رؤیای امام در قصر بنی مقاتل که در گزارش ابن مخنف هم آمده است، می گوید: حسین وقتی به کربلا رسید، مضطرب شد؛ از نام آن پرسید، گفتند کربلا ست، حسین فرمود: «یوم کرب و بلا.» عبیدالله بن زیاد، عمربن سعد را با چهار هزار نفر به سوی او فرستاد.
دیگر مشخص نیست که امام خود در کربلا فرود آمد یا حر او را به فرود مجبور کرد.
از قاصد ابن زیاد به حر که دستور داد امام را در سرزمین بی آب و علف نگه دار، اصلاً یاد نکرده و بدون این که زمان رسیدن امام به کربلا و علت توقف ایشان و زمان رسیدن عمربن سعد را به کربلا یاد کند، به تعداد یاران امام در کربلا می پردازد و آنها را پنجاه مرد، نوزده نفر از خاندانش و بیست نفر دیگر که از سپاه عمربن سعد به او پیوستند، یاد می کند. و بعد می گوید:
وقتی حسین عمربن سعد را با کسانی که هم راه او به قصد[نبرد] با امام آمده بودند، دید فرمود: «ای شماها ! (ياهؤلاء) خدا به شما رحم کند! بین ما و شما چه شده است؟ این چه كاري است از شما ای مردم کوفه؟» آنان گفتند: «می ترسیم که تنخواهمان را قطع کند» (خفنا طرح العطاء). حسین گفت: «عطای نزد خداوند، برای شما بهتر است. بگذارید از جایی که آمدیم به آن جا برگردیم.» گفتند: «راهی برای آن نیست». گفت: «بگذارید به ری برویم و با دیلیمان جهاد کنیم». گفتند: «راهی بر این کار هم نیست». گفت: «بگذارید بروم دست در دست یزید بن معاویه بگذارم». گفتند: «نه، ولی دست در دست عبیدالله بن زیاد بگذار!» حسین گفت: «اما این هرگز». گفتند: « راهی جز این نداری». این خبر به عبیدالله بن زیاد رسید؛ تصمیم گرفت که راه حسین را آزاد بگذارد. ولی شمر گفت: «اگر این مرد از دست در برود، دیگر هرگز به او دست نخواهی یافت …» پس به شمربن ذی الجوشن گفت: «به سوی عمر بن سعد برو! اگر دستور مرا انجام داد و با حسین جنگید ، وگرنه گردن او را بزن و خود فرماندهی را به عهده بگیر!.
ورود شمر در شب نهم و حرکت دادن سپاه، مهلت خواستن امام در شب عاشورا و رخصت یاران در آن شب توسط امام حسین(ع)، مطالب بعدی است که ابن سعد گزارش می کند.
چنان که پیداست، در این گزارش، از گفت گوی امام با عمربن سعد، و نیز نامه عمربن سعد به ابن زیاد و دستور بستن آب بر امام حسین(ع) و یارانش، یاد نشده است. امام در آغاز ورود به کربلا، خطاب به کوفیان خطبه خواندند و طبق این گزارش، کوفیان قبل از این که عبیدالله بن زیاد به کشتن آن حضرت تصمیم بگیرد، برای امام راهی جز این که دست در دست عبیدالله گذارد، باقی نگذاشته بودند. ابن سعد گزارش ابومخنف را در اختیار داشته و در حوادث مربوط به کوفه از آن نقل کرده، ولی به گفت گوی امام حسین(ع) با عمربن سعد اصلاً اشاره نکرده است. این سخنانی که خطاب به مردم کوفه از امام آورده، در منابع دیگر وجود ندارد و با توجه به گزارش مستند ابومخنف و سیر وقایع عاشورا، بسیار بعید است. طبق این گزارش، امام حسین(ع) در دوم محرم به کربلا وارد شدند و سپاه عمربن سعد در سوم محرم به کربلا رسید و تا هفتم محرم، بین این دو سپاه مشکلی نبود، تا این که دستور منع آب توسط ابن زیاد در هفتم محرم رسید. اما باز هم کار به جنگ نینجامید بود تا این که در نهم محرم، شمر به کربلا رسید. این گفت گویی که ابن سعد نقل کرده، باید در همان آغاز ورود سپاه عمر بن سعد به کوفه یعنی روز سوم محرم بوده باشد. اگر مردم کوفه برای امام حسین(ع) راهی حز تسلیم در مقابل ابن زیاد نگذاشته بودند ، باید در همان آغاز، جنگ شروع می شد نه این که این خبر به کوفه برسد و ابن زیاد به پذیرش سخنان امام اظهار تمایل کند، و بعد شمر او را پشیمان سازد.
وقایع روز عاشورا
ابن سعد در گزارش قیام امام حسین(ع)، وقایع روز عاشورا را بسیار با اختصار و اشاره گونه مطرح کرده و بیشتر به مقدمات و حواشی و حوادث بعد از قیام پرداخته است. تقریباً یک پنجم گزارش (بر اساس شمارش کلمات ) از قیام (نه کل زندگی نامه) به مخالفت بزرگان اسلام با قیام ایشان مربوط می شود. حدود یک پنجم، به قیام توابین و اشعار شاعران درباره امام می پردازد. ولی اصل قیام؛ یعنی حرکت امام از مکه تا شهادت ایشان را بسیار فشرده بیان می کند. به ویژه به وقایع مدت هشت روز اقامت در کربلا، چندان توجه نکرده و حوادث روز عاشورا را هم بسيار مجمل آورده است.
کل مطالبی که ابن سعد به طور فشرده از وقایع عاشورا نقل می کند عبارتند از: دعای امام در صبح عاشورا و سخنانش خطاب به کوفیان که کشتن من بر شما روا نیست، پیوستن حر به امام، نفرین مردم عراق که او را فریفتند، شروع جنگ توسط سالم غلام عبيدالله بن زياد، كشته شدن پسر سه ساله آن حضرت توسط عقبه بن بشر اسدي و كشته شدن ابابكربن حسين توسط عبدالله بن عقبه غنوي، طواف یاران امام گرد او برای دفاع از آن حضرت و کشته شدن همه آنها، امان مردی شامی به حضرت علی اکبر(ع)، شهادت حضرت علی اکبر و قاسم بن حسن، غلبه عطش بر امام حسين(ع)، آب دادن مردی به امام و اصابت تیر حصین بن نمیر به دهان امام در همین وقت، رفتن امام به سوي نهر و جلوگیری سپاه و اصابت تیری از مردی ابانی بر گلوی امام، نفرین امام آنان را که با فرزند دختر پیامبرشان چنین کردند، سخن امام با سپاه کوفه که اگر دین ندارید آزاده باشد ، باقي ماندن امام در همان حالت مدتی از روز، تحریک شمر به کشتن امام، حمله زرعه بن شريك تميمي و شكستن بازوی چپ امام و ضربت امام بر گردن او، حمله سنان بن انس نخعي با نيزه به ترقوه و سینه امام و افتادن امام بر زمین و بریدن سر او توسط سنان و خولی، شعر خولی در این باره و این که ابن زیاد چیزی به او نداد، 33 زخم در بدن و صد و چند پاره شدن لباس امام، شمار کشته های طرفین: 72 نفر از یاران امام حسین(ع) و 88 نفر از سپاه عمربن سعد و معرفی شهدای بنی هاشم و قاتلان آنها.
درباره یاران امام حسین(ع) فقط سه مطلب آمده است: پبوستن حربن یزید ریاحی به امام در روز عاشورا، و دو مطلب درباره شب عاشورا؛ يكي اين كه مردي گفت : من دين بر ذمه دارم و امام فرمود: «كسي كه دين دارد هم را ما نيايد.» دوم این که به محمدبن بشرخضرمي گفته شد كه فرزندت در مرز ري اسير شده است. امام بيعت خود را از او برداشتند و فرمودند: برو برای آزادي فرزندت بكوش!» اما او گفت: «درندگان مرا زنده بخورند اگر از تو جدا شوم!» پس آن حضرت پنج لباس كه قيمتش هزار دينار بود، به او داد كه براي آزادي فرزندش به كار برد. در گزارش ابن سعد، از نام یاران امام، سخنان، شرح جنگ ها، رجزها و نحوه كشته شدن آنها، اصلاً يادي نشده و از نبرد یاران فقط این مقدار آمده که امام زره اش را پوشیده بود و یاران گرد او طواف می کردند و پیش روی او می جنگیدند تا همه کشته شدند.
ابن سعد دو خطبه امام را به طور فشرده و نقل به معنا آورده است: یکی خطبه ایشان بعد از رسیدن عمربن-سعد به کربلا و دوم خطبه روز عاشورا در مقابل سپاه عمربن سعد:
من نیامدم مگر بعد از نامه های شما که نوشته بودید سنت، مرده و نفاق سر بر آورده و حدود تعطیل گشته است. بیا تا خداوند به وسیله تو، امت محمد(ص) را اصلاح کند. اکنون اگر این را خوش ندارید، بر می گردم. به وجدانتان مراجعه کنید و ببینید که می توانید مرا بکشید؟ آیا من فرزند دختر پیامبرتان و فرزند پسر عموی پیامبر و اولین مؤمن به او نیستم؟ آیا حمزه و جعفر عموی من نبودند؟ آیا سخن رسول الله(ص) را درباره من و برادرم نشنیده اید که فرمود: «این دو، سید جوانان بهشتند.» و اگر در این سخن تصدیقم نمی کنید، از جابربن عبد الله و ابوسعيد خدري وانس بن مالك و زيد بن ارقم بپرسید.
وی سپس به سخن شمر در جواب امام اشاره می کند که گفت: «خدا را به زبان بپرستم اگر بدانم که حسین چه می گوید.»
حوادث بعد از عاشورا
ابن سعد تعداد شهداي اهل بيت به اضافه عبدالله بن يقطر، مسلم بن عقيل، مردي از آل سفيان به نام حارث بن-عبدالمطلب و سليمان مولاي حسين را كه در بصره كشته شدند، 22 نفر مي شمارد . در روايت هاي ديگر، از تعداد اسرا يادي نشده، اما در اين گزارش اجمالي، در باره اسرا می نویسد: از اهل بيت حسين كه هم راه او بودند، جز پنج نفر باقي نماندند: علي بن الحسين(ع) كه نسل حسين از او باقي مانده كه مريض و هم راه زنان بود؛ حسن بن حسن بن علي كه داراي فرزند و نسل است؛ عمربن حسن بن علي كه فرزندي از او باقی نمانده؛ قاسم بن عبدالله بن جعفر و محمد بن عقيل اصغر. اينان ضعيف بودند و به هم راه زنان كه شامل زينب و فاطمه دختران علي، فاطمه و سكينه دختران حسين، رباب همسر حسين که مادر سكينه و عبدالله رضيع بود و ام محمد بن حسن بن علي – همسر علي بن الحسين(ع)- به هم راه غلامان و كنيزكانشان به هم راه سر حسين و سرهاي ياران، به نزد ابن زياد برده شدند…
متأسفانه در منابع ديگر، از تعداد اسرا يادي نشده تا بتوان اين سخن ابن سعد را با آنها مقايسه نمود. فقط در روايت ابومعشر در الامامه و السياسه ابن قتيبه دينوري و عقد الفريد، اسرا دوازده پسر بچه ياد شده كه قطعاً صحيح نيست. اين پنج نفر كه در اين جا نام برده شده هم صحت ندارد؛ چون حسن بن حسن علی (ع) زخمي شد و توسط اقوام مادرش نجات يافت و جز در اين گزارش، در جاي ديگر ياد نشده كه او در بين اسرا بوده است. فرزندان عبدالله بن جعفر هم در كربلا شهيد شدند و غير از آن دو، كسي از فرزندان عبدالله با امام نبوده و در اين گزارش فقط از عمربن حسن ياد شده است.
در وقایع بعد از شهادت امام، گزارش ابن سعد، حاوی جزییات بیشتری است؛ از جمله: تعیين جايزه هزار درهمی از طرف عمربن سعد برای دو فرزند عبدالله بن جعفر که از بین اسیران گریخته و به زنی پناه برده بودند و ذبح آنها توسط عبدالله بن قطبه طائی شوهر آن زن ، تعداد بازماندگان کاروان امام حسین(ع)، غارت کاروان و معرفی کسانی که لباس، شمشیر و یا چیزی دیگری از امام برده بودند، تصميم شمر به كشتن علي-بن حسين كه بيمار بود و جلوگیری عمربن سعد از این کار، گفت گوی ابن زیاد ، با امام سجاد و تصمیم ابن زیاد به قتل او و فریاد حضرت زینب(س) که «اگر او را می کش مرا هم بکش» و انصراف ابن زیاد از این کار، گفت گوی ابن زیاد با آن بانو، اعتراض زیدبن ارقم به عبیدالله هنگامی که با چوب بر سر حسین می-زد، حبس اسيران به دستور ابن زیاد در قصر، دفن سرها توسط ذكوان ابوخالد در جنابه و رفتن به كربلا و دفن اجساد آنان، دفن امام حسین(ع) توسط غلام زهيربن قين، پشیمانی عمربن سعد، دستور یزید به فرستادن بازماندگان کاروان امام به شام ، قرض دادن ده هزار درهمی ابوخالد زکوان به آنان ، فرستادن زحر بن قيس جعفي توسط ابن زیاد خبر کشته شدن امام حسین(ع) و پر اشک شدن چشمان یزید بعد از شنیدن این خبر، سخن یزید که: «من به فرمان برداری شما بدون کشتن حسین راضی تر بودم. چنین است عاقبت سرکشی و جدایی» وتمثل به این شعر: «هر که جنگ را بچشد، طعم آن را خواهد یافت.» ، فرستادن سر امام توسط محفز بن ثعلبه عائذي براي يزید و سخن یزید که «حسین كتاب خدا را نخوانده» که، الله تؤتي الملك من تشاء وتنزع الملك ممن تشاء وتعز من تشاء وتذل من تشاء، اعتراض مردی از انصار به یزید هنگامی که با چوب بر لبان حسین می زد که «من دیدم رسول الله (ص) آن جا را می بوسید» ورود اسیران به محفل یزید در حالی که آنان را به ریسمان بسته بودند، و سخن علی بن الحسین که «ای یزید! چه گمان داری اگر رسول-الله (ص) ما را بسته در ریسمان ببیند» و شرمساری یزید و باز کردن ریسمان، سخنان حضرت سكينه دختر امام حسین(ع) و پاسخ یزید که ابن زیاد بر او شتاب کرده است، سخنان یزید با علی بن الحسین که «پدرت پیوند فامیلی با مرا برید و با من بر سر حکومتم به نزاع بر خاست» ، سخن مردی از شام که «غلامی اسیران اینها بر ما حلال است» ، سه روز ماتم گرفتن زنان آل بنی سفیان بر امام حسین(ع)، سخن فاطمه دختر علي به زن يزيد كه چیزی برای ما نمانده است و پرداخت دو برابر هر چیزی که آنان ادعا کردند از طرف یزید، گفت گوی عمروبن حسن با خالدبن یزید، دستور یزید به بازگرداندن اسیران به مدینه، فرستادن سر امام حسین(ع) برای عمروبن سعيدبن عاص فرمان دار مدینه و دفن آن در بقیع، ماتم بني هاشم و اظهار سرور مروان و عمرو بن سعید و اعلام ابن خبر از طرف عمرو، اعتراض ابن ابي حبيش از بنی اسد بن عبد العزى بن قصي و تهدید او توسط عمرو كه فاطمه هم از ما خاندان است.
ابن سعد در پایان گزارش، قیام توابین و شکست آنان را به طور فشرده گزارش می کند . بعد سخن عبدالملک را می آورد که به حجاج گفت: «از ریختن خون بنی عبدالمطلب بپرهیز که دیدم آل حرب دست به خون آنان آلوده کرد، زوال یافت» . سپس اشعاری را از سليمان بن قته ، ابوالاسود الدئلي و دو قطعه شعر بلند از عبیدالله بن حر در رثای امام حسین(ع) نقل می کند و با آن گزارش خود را به پایان می برد.
نتیجه
گزارش ابن سعد از نظر تاریخی، از قدیمی ترین گزارش های موجود از قیام امام حسین(ع) به شمار می آید که در اوایل قرن سوم نوشته شده است. شواهد تاریخی و بررسی گزارش ابن سعد، هر دو نشان می دهد که او نگرش عثمانی داشته و در گزارش زندگی و قیام امام حسین(ع) – خواسته و یا نخواسته- تحت تأثیر تمایلات فکری و سیاسی، گزارش کاملاً جانب دارانه از واقعه عاشورا نقل کرده است. شاید به دلیل همین نگرش عثمانی، گزا رش او از قیام عاشورا مورد اقبال وسیع تاریخ نگاران و رجال شناسان مکتب شامی مثل ابن عساکر، ذهبی، ابن حجر، مزی، ابن کثیر و ابن تیمیه قرار گرفته است؛ برای مثال، ابن تيميه در حالی که به شدت بر ابومخنف، هشام و پدرش محمدبن سائب حمله می کند و آنان را کاذب و ناآگاه از سند تو صيف مي نماید، از ابن سعد و زبير ابن بكار، تمجيد مي كند و آنها را به علم و وثاقت و اطلاع وصف می نماید.
گزینش روایات
بی تردید ابن عد از روایاتی که درباره زندگی و مقتل امام بوده، گزینش کرده است. شاهد روشن این گزینش، این که وی، مقتل ابومخنف را در اختیار داشته و در بیان سند گزارش، تصریح می کند که علاوه بر راويان گزارش واقدی، کسانی دیگری هم به من روایت کرده اند. وی از لوط بن يحيى الغامدي ( ابومخنف)، محمدبن-بشير الهمداني و غيره یاد می کند؛ ولي مطالب، روشن می سازد که بخش عمده ای از مطالب ابومخنف را نقل نکرده است.
نگاه جانب دارانه از بنی امیه به یزید
لحن گزارش ابن سعد درباره معاویه، یزید و بنی امیه، جانب دارانه است. در گزارش ابن سعد، هیچ مطلبی درباره اعتراض مسلمانان به نامشروع بودن خلافت یزید وجود ندارد. گزارش چنان آغاز می شود که گویی دیگران با یزید بیعت کردند، ولی امام حسین(ع) با او بیعت نکرد و بسیاری از بزرگان امت، امام را از قیام و تفرقه بین امت بر حذر داشتند، ولی ایشان نپذیرفتند.
ابن سعد در آن جا كه به يزيد و حكومت بني اميه مربوط مي شود، متن سخنان و نامه ها را نقل کرده و آنها را به صورت مسلم بيان مي دارد؛ برای مثال، سخن معاویه در توصیه به یزید در مدارا با حسین و نیز سفارش یزید به ولید فرمان دار مدینه در مدارا با آن حضرت، متن نامه يزيد به ابن عباس و متن نامه مروان و عمروبن-سعيد به ابن زياد در لزوم مدارا با امام حسين(ع) را نقل کرده که این مطالب، در گزارش ابومخنف، ابومعشر و هشام بن محمد و تاریخ طبری، بعقوبی و الامامه و السیاسه نقل نشده است. هم چنين کسانی که امام را از رفتن به عراق نهي كردند، بیش از دیگران نقل کرده و سخنانی که وی به برخی از این افراد نسبت می دهد، صریحاً نکوهش این حرکت را می رساند .
سانسور خطبه ها و نامه های امام حسین(ع)
سانسور خطبه ها، نامه ها و سخنان امام حسین(ع) از مهم ترین شاخصه های گزارش ابن سعد است. وی از علت مخالفت امام با بیعت و پاسخ ایشان را به کوفیانی که در زمان معاویه او را به قیام کرده بودند، اصلاً یاد نکرده است. وی سخن محمدبن حنفیه را در مخالفت با این دعوت آورده و سخن از تردید امام در پذیرش یا رد دعوت کوفیان دارد. وی با این که سخن معاویه با یزید بعد از گفت گو با امام حسین(ع) در مکه را نقل کرده، به اصل و یا مضمون گفت گوی امام با معاویه ، و پاسخ امام را در مقابل کسانی که او را از رفتن به عراق نهی کردند، پاسخ امام به نصیحت ابن عباس بعد از نامه یزید، نامه های امام به مردم کوفه و بصره و خطبه های ایشان در مسیر مکه تا کربلا، و هم چنین اشعار، رجزها، خطبه ها و شعارهای یاران امام حسین(ع) در کربلا اصلاً اشاره نکرده است.
نگاه نکوهش گرانه به اهداف کوفیان
ابن سعد از طرفی، به انگیزه های دعوت کوفیان از امام و نیز انگیزه امام در قیامش، اشاره کرده که دقیقاً تبلیغات بنی امیه درباره آنان است. با این که هدف اصلی شیعیانی که بر صلح امام حسن(ع) اعتراض داشتند و نیز کسانی که امام را به قیام دعوت می کردند، اصلاح امر بود. این مطلب در نامه های آنان، به روشنی بیان شده است. و هدف امام نیز از قیام همین بوده که در خطبه ها و نامه هایش، به روشنی منعکس شده است. ولی ابن سعد درباره انگیزه کوفیان، سخنان محمدبن حنفیه را مبنی بر این که کوفیان می خواهند با اهل بیت دنیا را بخورند، آورده، در حالی که از هیچ یک از سخنان امام که هدفش را بیان می کند، یاد نکرده و سخنان عبدالله بن عمر که «تو ذریه رسول الله هستی و به دنیا نمی رسی» و نامه یزید به ابن عباس که مردمانی از شرق، او را به خلافت امید داده اند، مطرح کرده است. بنابراین به طور غیرمستقیم، انگیره امام حسین(ع) را دنیاطلبی می خواند.
ابن سعد بدون این که متن و یا دست کم مضمون نامه های مردم کوفه را نقل و یا به آن اشاره کند و بدون این که به اختناق حاکم بر کوفه توسط ابن زیاد بپردازد،(مثل سخنان تهدیدآمیز او در بصره و گردن زدن قاصد امام حسین(ع) و خطبه تهدیدآمیز او در کوفه و بدون اشاره به اکراه مردم از رو به رو شدن با امام چنین وانمود می کند که کوفیان در تسلیم شدن یا کشتن آن حضرت، بیش از عبیدالله اصرار داشتند.
ابن سعد به کوفیان نسبت می دهد که در جواب امام که چرا چنین کرده اند، گفتند که از ترس قطع حقوق به جنگ او آمده اند و در عین حال به آنان نسبت می دهد که هیچ یک از سه پیشنهاد امام را نپذیرفتند و گفتند: «جز این که حکم عبیدالله بن زیاد را درباره خود بپذیری راهی نداری.» و جالب این است که بعد از این سخن می گوید: عبیدالله بن زیاد با شنیدن این سه پیشنهاد، می خواست آن را بپذیرد ولی شمر نگذاشت.
البته ابومخنف با ذکر این سه پیشنهاد، با نقل روایتی از عقبه بن سمعان (غلام رباب همسر امام حسین(ع) که از مکه تا شهادت امام در کنار او بود) چنین پیشنهادی را از سوی امام رد می کند. و احتمالاً این پیشنهادها از خود عمربن سعد بوده است.
سانسور نگرش های عثمانی در سپاه عمر بن سعد
در گزارش ابومخنف، نقش عثمانیه یا طرف داران حکومت بنی امیه در واقعه عاشورا بسیار محسوس است؛ برای مثال، بعد از بیعت کوفیان با مسلم، تعدادی از اشراف کوفه از جمله عمربن سعد، به یزید نامه نوشتند: « اگر کوفه را می خواهی، فرد قوی تری بر کوفه بگمار.» در هنگام ورود قاصد ابن زیاد به کربلا که دستور داده بود، امام حسین(ع) را در سرزمینی بی آب و علف فرود آورد، گفت گوی تند بین ابوشعشاء کندی از یاران امام، با مالک بن نسیر قاصد ابن زیاد رخ می دهد . قاصد در جواب ابوشعشاء می گوید: «من امام (یعنی یزید) را اطاعت کرده ام.» بعد از ورود عمربن سعد به کربلا نیز در حالی که اشراف کوفه از رو به رو شدن با امام شرم داشتند، کثیربن عبدالله شعبي داوطلب شد تا به نزد امام برود و از او بخواهد که برای چه آمده است. وی به عمربن سعد گفت: «به خدا اگر بخواهي، او را به نيرنگ مي كشم.» هم چنین که در گفت-گوهایی که در روز عاشورا، بین برخی از اصحاب امام حسین(ع) و تعدادی از سپاه عمربن سعد صورت گرفت، تقابل دیدگاه حزب علوی و حزب عثمان به خوبی نمایان است. ولی در گزارش ابن سعد، هیچ گونه اثری از نقش عثمانیه در واقعه عاشورا نیست و به جای آن، بر نکوهش مردم عراق بسیار تأکید شده است.
ابن سعد درباره معاویه، یزید، و حتی مروان و ابن زیاد، بسیار محتاطانه گزارش می کند، ولی درباره امام حسین(ع) و مردم کوفه، بسیار بی باک و بی ملاحظه است. وی از طرفی با جمع آوري مطالب، کوشیده تا قتل امام را مقدر الهي جلوه دهد و از طرفی درباره امام عملاً چنين وانمود كرده كه ایشان عجله كردند. وی با نقل سخنان بزرگان اسلام كه آن حضرت را از رفتن به عراق منع كردند وحتي حركت امام را نكوهش نمودند، حرکت ایشان را از نظر دینی، خروج بر امام و دنیاطلبی و از نظر سیاسی، اشتباه معرفی می کند. نحوه تنظيم اين سخنان، به خوبي گوياي جانب داري ابن سعد از مخالفان امام حسين(ع) است. با اعتمادي كه محدثان اهل سنت به ابن سعد دارند، اين گزارش، تفكر غالب محدثان اهل سنت را درباره قيام امام حسين(ع) تغيير داده و آنان حرکت امام را كاري نادرست مي پندارند. آنان هرچند ممكن است كشتن امام را هم نكوهش نمایند، بیشتر آنان اقدام او را برضد يزيد تأييد نمي كنند.
با توجه به جهت گیری ها و گزینش های ابن سعد، می توان گفت که گزارش او را مخالفان حركت امام حسین (ع) تنظيم کرده اند و این گزارش بيان گر تفكر و تحليل خاص از واقعه عاشوراست و بی تردید اين گزارش، تصویر و تحلیل وارونه و غیرواقع بینانه و جانب دارانه از بنی امیه، ارایه کرده و شکل گیری ذهنيت نادرستي از قيام امام حسين (ع) در نزد اهل سنت و تحریف قیام عاشورا را باعث شده است.
فهرست منابع
1. ابن تيميه، تقي الدين ابى العباس احمد، راس الحسين، تحقيق دكتر السيد الجميلي، بي تا، بي نا.
2. ابن حجر عسقلاني، احمدبن علي، الاصابه في تميز الصحابه، بيروت، دارالكتب العلميه، بي تا.
3. ——————– تهذيب التهذيب، بيروت، دارالفكر، چاپ اول، 1404.
4. ابن سعد، محمدبن منيع، ترجمه الامام الحسين(ع) و مقتله، قم، مؤسسه آل البيت، 1415 .
5. ————— ، الطبقات الكبرى، بيروت، دار صاد، بي تا.
6. ابن عبد ربه اندلسى، العقد الفريد، بیروت، دارالكتب العلميه، چاپ اول، 1404قمری.
7. ابن عساكر، ابي القاسم علي بن الحسن، تاريخ مدينه دمشق، بيروت، دارالفكر، 1415 ق.
8. ———————— ترجمه ريحانه رسول الله(ع)، الامام الحسين(ع) من تاريخ مدينه دمشق، مجمع احياء الثقافه الاسلاميه ، بي جا، چاپ دوم، 1414 ق.
9. ابن كثيرالدمشقي، ابي الفداء اسماعيل. البدايه و النهايه، داراحياء التراث العربي، چاپ اول، 1408 ق . 1988 م.
10. ابومخنف، لوط بن يحيى بن سعيد بن مخنف بن مسلم الازدي الغامدى، مقتل الحسين(ع)، (المتخذ من تاريخ الامم والملوك للمورخ)، قم، كتاب خانه آيه الله العظمى السيد شهاب الدين المرعشي النجفي، 1398ق .
11. ——————– ، التاريخ الكبير، ديار بكر، مكتبه الاسلامي، بي تا.
12. اصفهاني ، ابوالفرج، الاغاني، بیروت، داراحياء تراث عربى، چاپ اول، 1415ق.
13. بحراني، ابن شعبه، تحف العقول عن ال الرسول، قم، انتشارات اسلامي جامعه مدرسين، 1404ق.
14. بستي، محمدبن حيان، المجروحين من المحدثين و الضعفاء و المتروكين، بي تا، بي نا. بي جا.
15. بغدادي، اسماعيل پاشا، ابضاح المكنون علي ذيل كشف الظنون، داراحياء التراث، بي تا. بي جا.
16. بغدادي، خطيب، ابوبكر احمدبن علي، تاريخ بغداد، بيروت، دارالكتاب العربي، بي تا.
17. بلاذری، احمدبن یحیی بن جابر، انساب الاشراف، قم، مجمع احیاء و الثقافة الاسلامیه، 1419ق .
18. ترمذي، ابى عيسى محمدبن عيسى بن سوره، سنن الترمذي، دارالفكر للطباعه و النشر، بي تا.
19. تستري، شيخ محمدتقي، قاموس الرجال، مؤسسه النشر الإسلامي التابعه لجماعه المدرسين بقم المشرفه، چاب اول، 1419ق.
20. ثعالبی، ابومنصور، الاعجاز و الايجاز، بی جا ، بی تا، نسخه تراث.
21. جاحظ، البيان و التبيين، بیروت، دارمكتبه هلال، 1423ق.
22. جعفريان، رسول، منابع تاريخ اسلام، قم، انتشارات انصاريان، چاپ اول، بي تا.
23. حموي، شهاب الدين ابي عبدالله ياقوت بن عبدالله، معجم البلدان، بيروت، داراحياء الثراث العربي -1399 ق 1979 م.
24. دينوري، ابن قتيبه، الامامه و السياسه، انتشارات الشريف الرضي، بي جا، 1371.
25. ———————، عيون الاخبار، بیروت، دارالكتب العلميه، 1418ق.
26. دينوري، ابوحنيفه، اخبار الطوال، بيروت، داراحياء التراث العربي، چاپ اول، 1960.
27. ———————-، سيراعلام النبلاء، بيروت، موسسه الرساله، چاپ نهم، 1413 ق 1993 م.
28. ———————-، تاريخ الاسلام و وفيات الاعيان و المشاهير، بيروت، دارالكتاب-العربي چاپ اول، 1990.
29. شمس الدين، محمدمهدي، انصارالحسين(ع)، چاپ اول، بي تا، 1395 ق- 1975 م.
30. صحتی سردرودی، محمد، تحريف شناسي عاشورا و تاريخ امام حسين(ع)، تهران، چاپ و نشر بين الملل، 1383.
31. طبرسي، امين الاسلام، ابي علي الفضل بن الحسن، اعلام الورى باعلام الهدى، قم، مؤسسه ال البيت، 1417 ق.
32. —————————، مجمع البيان في تفسير القرآن، مؤسسه الاعلمي للمطبوعات.
33. طبري، ابى جعفر محمدبن جرير، تاريخ الامم و الملوك، بيروت، مؤسسه الاعلمي، بي تا.
34. طبسي، محمدجعفر، رجال الشيعه في مسانيد السنه، قم، موسسه معارف اسلامي، چاپ اول، 1420ق.
35. عاملي، سيدجعفر مرتضي، الصحيح من السيره، بيروت، دارالسيره، چاپ چهارم، 1415ق.
36. عثمان بن عبدالرحمان، مقدمه ابن الصلاح، تحقیق ابوعبدالرحمان صلاح بن محمدبن عويضه، دار الكتب العلميه، بيروت، چاپ اول، 1416 – 1995 م.
37. مجلسى، شيخ محمدباقر، بحارالانوار، بيروت، مؤسسه الوفاء، چاپ دوم، 1403.
38. مزي، تهذيب الكمال، تحقيق، دكتر بشار عواد معروف، مؤسسه الرساله، بيروت، چاپ اول، 1413 – 1992 م.
39. مفيد، ابي عبدالله محمدبن محمد بن نعمان عكبري بغدادي، الجمل، قم، مكتبه داوري، بي تا.
40. منقري، نصربن مزاحم، واقعه صفين، بي جا، موسسه العربيه الحديثه للطبع و النشر و التوزيع، چاپ سوم، 1382ق.
41. نویری، شهاب الدین، نهايه الارب في فنون الادب، قاهره، دارالكتب و الوثائق القوميه، چاپ اول، 1423 ق.
42. يعقوبي، احمدبن ابي يعقوب، تاريخ يعقوبي، مؤسسه نشر فرهنگ اهل بيت بي تا، بي جا.