«توسعه» دغدغه اساسى انسان معاصر است. بنابراين پرسش از شيوهها، ابزارها و سازوكارهاى رسيدن به توسعه و تعالى، پرسشى جدى فراروى گرايشها، نگرشها، بينشها، دانشها و دانشمندان مختلف است. برخى از نظريه پردازان با طرح تئورىهاى خطى بر تقليد از غرب اصرار مىورزند و بعضى ديگر با تأكيد بر الگوهاى غير خطى، سعى بر بومى سازى نظريات توسعه دارند.
مقاله حاضر با نگرشى از نوع دوم، به كندوكاو در تاريخ صدر اسلام پرداخته است تا مسير جديدى فراروى بومى سازى نظريات توسعه بگشايد
و به اين سؤال پاسخ دهد كه پيامبر اسلام صلى الله عليه وآله چگونه توانست در فرصتى اندك و با امكاناتى ناچيز، آن چنان تغييراتى در سطح فرد و جامعه پديد آورد كه پس از مدتى، جامعهاى كاملاً متفاوت با آن چه پيش از آن بود، به وجود آيد؟ بر اين اساس، نويسنده با طرح نظريه محتواى باطنى انسان سعى مىكند تا با استفاده از دادههاى تاريخى، گامهاى اوليه را براى طرح يك نظريه توسعه مبتنى برآموزههاى اسلامى بردارد.
مقدمه
يكى از ابعاد زندگى پيامبر اسلامصلى الله عليه وآله كه كمتر مورد توجه قرار گرفته است، شيوه آن حضرت در تبديل جامعه جاهلى به جامعه اسلامى است.
پاسخ به اين پرسش كه پيامبر اسلامصلى الله عليه وآله چگونه توانست در فرصتى اندك و با امكاناتى ناچيز، آنچنان تغييراتى در سطح فرد و جامعه به وجود آورد كه پس از مدتى، جامعهاى كاملاً متفاوت با آنچه پيش از آن بودهاست، پديد آورد، هر چه باشد، پاسخ به مشكلات عصر و جامعه ماست. توضيح اين كه: اگر مهمترين دغدغه انسان امروز، مسئله «توسعه» در ابعاد مختلف فرهنگى، سياسى و اقتصادى است و منظور از توسعه نيز حركت از وضع نامطلوب به سمت وضع مطلوب است، كسى كه بهتر، سريعتر و دقيقتر از همه موفق به اجراى چنين امرى شده، پيامبر عظيمالشأن اسلامصلى الله عليه وآله است. بايسته است كه براى آزمون اين ادعا، نگاهى هر چند گذرا به محيط پيدايش اسلام و اقداماتى بيفكنيم كه حضرت ختمى مرتبتصلى الله عليه وآله در اين جهت انجام دادهاست. شاخصهاى مورد بررسى، مقولات: فرهنگ، سياست و اقتصاد خواهد بود. اين شاخصها براساس اين مفروض مبناى بحث هستند كه انديشه، ثروت و قدرت، سه ضلع مثلثى را تشكيل مىدهند كه نشان دهنده سيماى تمدنى جوامع مختلف است. پيش فرض ديگر نگارنده اين است كه «توسعه» امرى قاعدهمند است، براين اساس مىتوان در پرتو مطالعه جوامع توسعه يافته بهطور نسبى به اين قواعد دست يافت.
فرضيه مورد آزمون اين است كه حضرت محمدصلى الله عليه وآله در جريان تغيير، تبديل و گذار از جامعه جاهلى به جامعه اسلامى از الگوى توسعه فرهنگى بهره جسته است؛ به بيان ديگر، اقدامات فرهنگى و محتوايى در رأس اقدامات آن حضرت، قرار داشته و به تعبير امروزه، آن حضرت از رهيافت فرهنگى استفاده كرده است. براساس اين نظريه، پس از آن كه فكر، انديشه و باور انسان تغيير كرد، رفتار و كردار او نيز تغيير خواهد كرد، لذا تغيير در محتواى باطنى انسانها عاملى سرنوشت ساز به شمار مىآيد. حتى پيامبرصلى الله عليه وآله پس از تشكيل حكومت، باز هم به فكر و فرهنگ، اولويت مىداد. چارچوب نظرى اين بحث در نظريه سيدمحمد باقر صدر قابل پىگيرى است كه در ادامه از آن سخن خواهيم گفت.
1. چارچوب نظرى
در يك نگاه كلى مىتوان نظريههاى ارائه شده درباره علل و عوامل توسعه و عدم توسعه را در چهار گروه طبقه بندى كرد:56833
الف) نظريههايى كه در بررسى مسائل عقب ماندگى و توسعه فقط به عوامل درونى و داخلى توجه دارند؛ نظير تئورى دوگانگى اقتصادى و اجتماعى «سينگر»، تئورى مراحل رشد «رستو»(Rostow)تئورى «ماكس وبر»(Max weber) و نظريه محتواى باطنى انسان از «سيدمحمدباقر صدر».
ب) نظريههايى كه علل و عوامل عقب ماندگى كشورهاى جهان سوم را در خارج از اين جوامع جستوجو مىكنند و در واقع فقط به علل خارجى توجه دارند؛ نظير تئورى امپرياليسم به مثابه آخرين مرحله سرمايهدارى «لنين»،(Lenin) تئورى امپرياليسم «كائوتسكى»،(kautsky) تئورى امپرياليسم و اقتصاد جهانى از «بوخارين»(Bukharin) و تئورى انباشت سرمايه از «رزا لوكزامبورگ».(Rosa Luxemburg)
ج) نظريههايى كه در بررسى علل و عوامل عقب ماندگى كشورهاى جهان سوم،هم به علل داخلى توجه دارند و هم به علل خارجى، ولى بر علل خارجى بيشتر تأكيد مىكنند. اين تئورىها كه به تئورىهاى نئوامپرياليستى مشهور شدهاند، بيشتر از سوى كسانى مطرح شده كه يا «ماركسيست» بودهاند و يا گرايشهاى ماركيستى داشتهاند؛ نظير تئورى مبادله نابرابر از «امانوئل والرستين»(Immanuel Wallerstein) و تئورى ساختار امپرياليسم از «گالتونگ».(Galtung)
د) نظريههايى كه در تبيين علل عقب ماندگى كشورهاى توسعه نيافته، به علل داخلى سهم بيشترى مىدهند؛ نظير تئورى توسعه نابرابر از «سميرامين»(Samir Amin) و نظريه انسجام درونى از «محمود سريع القلم».
گفتنى است پيش از ارائه نظريههاى جديد در باب توسعه يافتگى و توسعه نيافتگى،عمدتاً در متون قديمى به نظريههايى برمىخوريم كه در بررسى ظهور و سقوط تمدنها و ويژگى نظامهاى سياسى، به عوامل محيطى توجه زيادى دارند؛ نظير آنچه منتسكيو در روح القوانين مطرح كردهاست و يا به مسائل نژادى پرداختهاند؛ نظير آنچه «گوبينو» بر آن اصرار داشت، ولى اين نظريهها اكنون طرفداران جدى ندارند.
با دقت نظر بيشتر درباره تئورىهاى مذكور مىتوانيم آنها را به يك طبقهبندى دوگانه برگردانيم: نظريههايى كه در آنها اراده انسانى، عامل و عنصر كليدى است و تئورىهايى كه قائل به نوعى جبرگرايى مىباشند و در حركت تاريخ، جايگاه و نقشى اساسى براى اراده انسان در نظر نمىگيرند.
طرفداران نظريههاى جبرگرايانه، با طرح شرايط جغرافيايى، استعمار، نژاد و يا قضا و قدر و مسئله سرنوشت، در مفهوم تحريف شده و نادرست آن، خيال خويش را آسوده كرده و با توجيه تنبلى خود و عدم مطالعه و كاوش در علل و عوامل عقب ماندگى خويش، همه تقصيرها را بر گردن چيزى مىگذارند كه در بهترين شرايط، خود، معلول عقبماندگى است و نه علت اصلى آن. جالب توجه است كه پيامبر اسلامصلى الله عليه وآله در نظريه توسعه خويش، تمامى نظريههاى جبرگرايانه را منزوى كرد؛ چه آن كه شرايط محيطى و جغرافيايى، ژنتيكى، آب و هوايى و حتى شرايط نظام جهانى و سيستم بينالمللى، همه و همه مغلوب تلاشهاى مسلمانان شدند و در خصوص شرايط آن روز، در وضعيت اجتماعى، فرهنگى، سياسى و اقتصادى جزيرةالعرب تحول اساسى پديد آمد.
در اينجا فرصت پرداختن به تمامى نظريههاى يادشده نيست، از اينرو فقط به توضيح برخى ديدگاهها، آن هم به ميزانى كه براى مباحث اين پژوهش ضرورت دارد، اكتفا مىكنيم.
در مقدمه، توجه به مفهوم «توسعه» ضرورى مىنمايد. براى توسعه تعريفهاى گوناگونى ارائه شدهاست. اين امر ضمن طبيعى بودن، ناشى از تفاوت ديدگاهها، مفروضات، چارچوبهاى نظرى و زواياى ديد درباره يك مسئله است. برخى از اين تعاريف عبارتاند از:
الف) توسعه به معناى ارتقاى مستمر كل جامعه و نظام اجتماعى به سوى زندگى بهتر و يا انسانىتر است [… ]براى درك معناى درونى توسعه بايد حداقل سه ارزش اصلى به عنوان پايه فكرى و رهنمود عملى در نظر گرفته شود. اين ارزشهاى اصلى عبارتاند از: معاش زندگى، اعتماد به نفس و آزادى كه نمايانگر هدفهاى مشتركى هستند كه به وسيله تمام افراد و جوامع دنبال مىشود.56834
ب) توسعه به فرايندى گفته مىشود كه در آن جامعه از وضع نامطلوبى به وضع مطلوبى متحول مىشود. اين فرايند، تمامى نهادهاى جامعه را در برمىگيرد و ماهيت آن اساساً آن است كه توان و ظرفيت بالقوه جامعه به صورت بالفعل در مىآيد؛ به عبارت ديگر، در فرآيند توسعه استعدادهاى سازماندهى جامعه از هر جهت بارور و شكوفا مىشود؛ چه به لحاظ اقتصادى و چه به لحاظ اجتماعى، فرهنگى و سياسى.56835
ج) توسعه بهينه سازى در استفاده از نيروهاى بالقوه مادى و انسانى يك اجتماع است.56836
در همه اين تعاريف، مفهوم ايجاد شرايط مناسب براى افراد و جوامع در كليه وجوه انسانى مورد نظر است. بنابراين، ضمن پذيرفتن اختلاف در نظر و منظر، از اين جهت مكمل يكديگر بوده و متناقض نيستند. گو اين كه در هر گروه ، ملت و امتى، جهان بينى مهمترين عنصر جهت دهنده به توسعه به شمار مىرود. در اين پژوهش، مراد ما از توسعه، معناى كلان و عمومى آن است كه شامل ابعاد فرهنگى، سياسى، اقتصادى، اجتماعى و فردى مىگردد؛ به بيان ديگر، توسعه كمّى و كيفى درهمه ابعاد كه نتيجه آن آبادانى همه جانبه است.
با توجه به مباحث بعدى اين پژوهش كه حول محور شاخصهاى جامعه جاهلى، به مثابه يك جامعه توسعه نيافته، و شاخصهاى جامعه اسلامى مدينةالنبى، به مثابه جامعهاى توسعه يافته است، در اين قسمت از بحث، بايد به مهمترين شاخصهاى توسعه يافتگى و عقب ماندگى در برخى از نظريهها، توجه كنيم.
سريع القلم كه «نظريه انسجام درونى» را در تبيين دلايل خويش مبنى بر اولويت و اهميت «عوامل و نظام داخلى» در مقايسه با «عوامل و نظام خارجى» در توسعه ارائه كرده، مشتقات توسعه يافتگى را ذيل چهار مؤلفه برشمردهاست:56837
الف) مشروعيت: مشتقات زير، محصول حل بحران مشروعيت است: 1- انتقادپذيرى؛ 2- جامعه بزرگتر از حكومت؛ 3- تحمل انديشههاى متفاوت ؛ 4- اصلاح پذيرى؛ 5- اعتماد به نفس؛ 6- حساسيت به زمان؛ 7- شكلگيرى هيئت حاكمه به جاى حكّام؛ 8- همسويى منافع عموم مردم با منافع هيئت حاكمه؛ 9- وجود انسانهاى كيفى در كار حكومت و مملكتدارى.
ب) نگرش عقلايى: مشتقات ذيل، محصول نگرش عقلايى، خواهد بود: 1- دقت و محاسبه؛ 2- آينده نگرى؛ 3- نهادينه شدن مطلوبيت و كارآيى؛ 4- فردگرايى مثبت؛ 5- مديريت به جاى كنترل؛ 6- كنترل احساسات؛ 7- يادگيرى و عبرت آموزى از گذشته؛ 8- وطن دوستى؛ 9- نخبهپرورى.
ج) نظام تربيتى: نظام تربيتى يك جامعه توسعه يافته و يا خواهان توسعه، به مشتقات زير توجه دارد و براساس آنها سازماندهى مىشود: 1- يادگيرى كار جمعى؛ 2- تفكر استقرايى؛ 3- توجه به نظم و سيستم؛ 4- داشتن حافظه تاريخى؛ 5 – تحمل؛ 6- نظام قانونى پويا؛ 7- نسبىگرايى؛ 8- پديدهشناسى؛ 9- اخلاق و مسئوليت اجتماعى؛ 10- فضيلتهاى اجتماعى؛ 11- هويت مستحكم.
د) راهها و كاربردها: در اين خصوص، به مشتقات زير توجه خواهد شد: 1- سياست زدايى از پروسه تصميمگيرى؛ 2- توان تركيب و تبديل؛ 3- نگرش بين المللى؛ 4- حساسيت به رقابت؛ 5- متنوع سازى منابع توليد و درآمد؛ 6- سختكوشى؛ 7- عينيت پذيرى؛ 8 – مديريت و سازماندهى؛ 9- دولت ناظر و سالم.
«آلكس اينكلس»(Alex Inkeless) در مطالعات خويش درباره كشورهاى گوناگون، به الگوى ويژهاى براى «انسان مدرن» اشاره مىكند. وى براى اندازهگيرى چنين الگوى تثبيت شدهاى از عنصر شخصيت در ميان افراد مدرن طيفى از نوگرايى – ميان صفر و صد – بهوجود آورد. طبق نظر اينكلس، مشتركات انسان مدرن به شرح زير است:
1 – آمادگى براى كسب تجارب جديد؛ 2 – استقلال روز افزون از چهرههاى اقتدار، مانند والدين و رؤساى قبايل؛ 3- اعتقاد به علم؛ 4- تحريك پذيرى؛ 5- برنامهريزى بلند مدت؛ 6- فعاليت در سياستهاى مدنى.56838
برخى از محققان، مانند «ماريان لوى»(Marion levy) بر مبناى رهيافت جامعهشناختى، به مقايسه جوامع نسبتاً مدرن و غير مدرن دست زدهاند. لوى ويژگىهاى جوامع نسبتاً مدرن و غير مدرن را به اين شرح بررسى مىكند:
مختصات جوامع غير مدرن عبارتاند از: درجه پايين تخصص، سطح بالاىخودكفايى، وجود هنجارهاى فرهنگى مبتنى بر سنت، خاص گرايى، تأكيد نسبتاً كمتر بر گردش پول، حاكم بودن هنجارهاى خانوادگى نظير وجود روابط غير رسمى در چهارچوب ساختارهاى رسمى و جريان يك طرفه كالا و خدمات از مناطق روستايى به مناطق شهرى.
در نقطه مقابل، ويژگىهاى جوامع نسبتاً مدرن عبارتاند از: درجه بالاى تخصص، وابستگى متقابل سازمانها، هنجارهاى فرهنگى مبتنى بر منطقگرايى و عقلانيت، عام گرايى، ويژهنگرى كاركردى، درجه بالاى تمركز، تأكيد نسبتاً بيشتر برگردش پول، نياز به جداسازى بوروكراسى از ساير نهادها و جريان دو طرفه كالا و خدمات ميان شهر و روستا.
نظريه لوى، درمقايسه با نظريه سريع القلم، عمدتاً بر شاخصهاى مادى تأكيد كرده است. روشن است كه در بررسى جامع مدينةالنبى نظريه سريع القلم بايد مدنظر قرار گيرد تا نظريه لوى؛ چه اين امرى روشن است كه انقلاب صنعتى بعد از رنسانس اتفاق افتاده است و توسعه صنعتى به معناى مدرن آن را نمىتوان از جامعه چهارده قرن پيش انتظار داشت، اما مىتوان شاخصهاى حركت از اقتصاد شبانى به اقتصاد روستايى را نشان داد.
دكتر همايون الهى مشخصههاى كشورهاى عقب مانده در قرن بيستم را چنين برشمردهاست: 1- وابستگى و دوگانگى اقتصادى؛ 2- فرار سرمايهها؛ 3- فرار مغزها؛ 4- وارد كننده كالاها به صورت غير متوازن؛ 5- صادر كننده مواد خام؛ 6- ضعف علمى؛ 7- رشد بالاى جمعيت؛ 8- پايين بودن سطح درآمد سرانه و توزيع ناعادلانه آن؛ 9- وجود صنعت وابسته؛ 10- پايين بودن سطح آموزش و بالا بودن در صد بيسوادى؛ 11- بيكارى، بهويژه بيكارى پنهان؛ 12- نامطلوب بودن وضع بهداشت؛ 13- فقر عمومى؛ 14- تك محصولى بودن؛ 15- وابستگى به تجارت جهانى؛ 16- گسترش غير عادى بخش خدمات؛ 17- بالا بودن بدهىهاى خارجى؛ 18- يك جانبه بودن تجارت جهانى؛ 19- شالودههاى نامناسب اجتماعى؛ 20- تشكيلات نامناسب ادارى؛ 21- ناهماهنگى رشد اقتصادى؛ 22- پايين بودن بازده توليدات كشاورزى؛ 23- عدم امكان گسترش تجارت با ساير كشورها.56839
ماكس وبر در اخلاق پروتستانيزم و روحيه سرمايهدارى، از توسعه سرمايهدارى در كشورهاى جهان، تحليلى ارائه داده است كه قطع نظر از ادعاهاى قابل مناقشه وى، اصل چارچوب آن براى اين پژوهش قابل استفاده است. به نظر وبر، اعتراض افرادى، چون لوتر و كالون به سنتهاى مسيحى، سبب قرائت جديدى از مسيحيت گرديد و اين تحول فرهنگى (مذهبى) سبب رويكرد جديدى به دنيا و تلاشهاى اقتصادى شد. با استفاده از اين چارچوب مىتوانيم بگوييم كه تلاشهاى پيامبر اسلامصلى الله عليه وآله، سبب تغيير محتواى باطنى و باورهاى اعراب و متعاقباً زمينهساز پيدايش جامعه نوين اسلامى شد.56840
سيدمحمدباقر صدر در بحث سنتهاى الهى در قرآن،56841 با استفاده از آيه «انّ اللَّه لايغيّرما بقوم حتى يغيّروا ما بأنفسهم»56842 اين نظريه را مطرح كرده است كه علت العلل تمامى تغيير و تحولات، خواست و اراده خود انسان است. اين خواست و اراده هنگامى كه در كنار يك انديشه جديد قرار گرفت، به سمت و سوى آن تغيير مىكند.
به نظر شهيد صدر، انسانها (و به تبع آن جوامع) ، با توجه به ايدهآلهاى خودشان به سه دسته تقسيم مىشوند:
دسته اول: انسانهايى كه ايدهآلهاى خودشان را از واقعيتهاى عينى و خارجى مىگيرند. اين انسانها وراى وضع موجود، آرزوى رسيدن به هيچ مقصود ديگرى را ندارند و تمام همت آنها به دست آوردن غذا، مسكن و لباس است. از ديدگاه اين افراد، آينده چيزى جز تكرار گذشته نيست و بنابراين، پيشرفت و توسعه در اين ديدگاه فاقد معناى روشن و بلكه بىمعناست. اين جوامع در چنبره تقليد و سنتهايى خشك و لايتغير گرفتارند كه در طول قرنها هيچ تغييرى در آنها راه نمىيابد. قرآن درباره اينگونه افراد و جوامع مىگويد:
قالوا حسُبنا ما وجدنا عليه آباءنا أَوَلَو كان آباءُهم لا يعلمون شيئاً و لا يهتدون؛56843
گفتند: راه پدرانمان را كه يافتهايم ما را بس است. آيا اگر پدران آنها، نادان و گمراه بودند باز هم آنها را بس است؟
قالوا أَجئتنا لِتلفتنا عمّا وجدنا عليه آباءَنا و تكونَ لكُما الكبرياءُ فى الأرض و ما نحن لكما بمؤمنين؛56844
(به موسى و هارون) گفتند: آيا شما آمدهايد تا ما را از راهى كه پدرانمان را بدان راهيافتهايم باز داريد و شما روى زمين بر ما بزرگى كنيد؟ و ما به شما ايمان نخواهيم آورد.
قرآن، دو علت براى انتخاب چنين ايدهآلى توسط مردم، ذكر كرده است: يكى انس و عادت؛ و ديگرى سلطه حكومتهاى طاغوتى و استبدادى، چرا كه حاكمان مستبد مردم را به عبادت خود فرامىخوانند و آنها را از ارزشهاى الهى و انسانى تهى مىكنند:
و قال فرعون يا أيّها الملأ ماعلمتُ لكم من إلهٍ غيرى؛56845
فرعون گفت: من جز خودم، خدايى را براى شما نمىشناسم.
قال فرعون ماأَريكُم إلاّ ما أرى و ما أهديكم إلاّ سبيل الرّشاد؛56846
فرعون گفت: من به شما جز آنچه نظر و رأى شخصى خودم ايجاب كند، نشان نمىدهم و البته آنچه نظر من است تنها راه هدايت است.
اين جوامع يا در اثر يك حمله خارجى از بين مىروند، يا تسليم ايدهآل جديدى مىشوند كه ممكن است ايدهآلى نجات بخش و يا گمراه كننده باشد؛ چنانكه وضع مردم با پذيرش ايدهآل جديدى كه پيامبر اسلامصلى الله عليه وآله آورده بود، متحول شد .
دسته دوم: انسانهايى كه علاوه بر نيازهاى محدود مادى، از ايدهآلهاى معنوى بسيار محدود هم برخوردارند، ولى محدود را به جاى نامحدود و مطلق مىپندارند، در جوامعى كه اين انسانها زندگى مىكنند حركت جامعه تا زمان رسيدن به ايدهآل جديد است و به محض رسيدن به آن، از حركت باز مىايستد. در اين خصوص، شهيد صدر جوامع غربى را مثال مىزند كه اهداف خوبى همانند آزادى را در نظر داشتند، اما محدود بودن اين اهداف، سبب انحطاط جوامع غربى شد؛ به اين بيان كه اينها به حركت خود تا رسيدن به آزادى ادامه دادند و چون آن را هدف خويش قرار داده بودند، و نه ابزارى براى رسيدن به كمالات بالاتر و برتر، هركدام به نحوى از آزادى استفاده كردند. به نظر شهيد صدر «آزادى قالب است، همراه آزادى ما احتياج به محتوا داريم [… ]وقتى ندانستيم قالب آزادى براى چه محتوايى ساخته شده، همين آزادى بدبختىهاى خطرناك و بزرگى بهبار مىآورد».56847
اين ايده آل چهار مرحله دارد:
الف) مرحله نوآورى و تجدد كه در آن ايدهآل حكم آرزو را دارد؛
ب) مرحلهاى كه مردم به ايدهآلى كه مىخواستند (مثلاً آزادى) مىرسند؛
ج) مرحله توقف و امتداد تاريخى، در اين مرحله طبقه مترف، آسايش طلب و متنعم پديد مىآيد؛
د) مرحله تسلط ستمگرانى كه هيچ گونه عهد و پيمانى را رعايت نمىكنند.56848
دسته سوم: انسانهايى كه ايدهآل و آرمانشان «اللَّه» است. اين انسانها ضمن اينكه به ايدهآل نوع اول و دوم توجه دارند، اما آنها را در جهت و خواست ايدهآل مطلق و نامحدود؛ يعنى «خدا» مىخواهند، چون دنيا را مزرعه آخرت مىدانند:
يا أيّها الإنسان إنّك كادحٌ إلى ربّك كدحاً فملاقيه؛56849
اى انسان تو با كوشش و تلاش پىگيرت در عبادت و خدمت، سرانجام به ملاقات پروردگارت نايل خواهى شد.
اينجاست كه شهيد صدر دو نوع پيشرفت و توسعه را مطرح مىكند:
الف) پيشرفت فاقد مسئوليت؛
ب) پيشرفت مسئوليت آفرين.
از آنجا كه برخى از جوامع و حكومتها كه دنبال ايدهآلهايى از نوع اول و دوم بودهاند، از دين براى اهدافشان استفاده كردهاند، شهيد صدر هشدار مىدهد كه مبادا در اين خصوص اشتباهى صورت گيرد و ما نام هر جامعه و حكومتى را كه از دين مايه مىگذارد، در رديف ايدهآل سوم قرار دهيم. اين همان چيزى است كه همه عالمان روشن ضمير و ائمه معصومينعليهم السلام و قرآن مجيد نيز تذكر دادهاند كه بلعم باعوراهايى وجود دارند كه ممكن است دين را ملعبه دست خود قرار دهند؛ كسانى كه در كلام امام خمينى(ره) از آنان به «متحجرين» و «مقدس مآبان كج فهم» و «آخوندهاى دربارى» تعبير شده است.
دين توحيدى، كه جوهره ايدهآل سوم است، پيوسته در حال مبارزه با همهگونه خدايان و ايدهآلهاى پست و تكرارى است، و همين؛ يعنى داشتن ايدهآل الهى نامحدود و مسئوليت آفرين،56850 رمز و پاسخ اين سؤال است كه چرا پيغمبران سرسختترين انقلابها را در تاريخ بشريت بهوجود آورده و پاكترين انقلابىهاى جهان بودهاند؟ و به چه دليل در صحنههاى تاريخى ما فوق هرگونه مصالحهاى قرار گرفته و چرا اهل هيچگونه سازشى نبودهاند؟
توسعه و تحولى كه حضرت ختمى مرتبت در جامعه جاهلى ايجاد كرد، تحولى از ايدهآل نوع اول به ايدهآل نوع سوم بود. دقت در ويژگىهاى جامعه جاهلى و جامعه اسلامى مدينةالنبى، ادعاى مذكور را روشنتر خواهد ساخت. اما پيش از شروع در بحث بعدى لازم است به اين سؤال نيز پاسخ دهيم كه لوازم حركت در جهت ايده آل سوم چيست؟ به نظر شهيد صدر، حركت در مسير ايدهآل مطلق متوقف بر امور زير است:
الف) ديد فكرى و ايدئولوژيكى روشن درباره ايدهآل مطلق؛ يعنى فهم درست توحيد و عقيده داشتن به آن و متصف شدن به صفات الهى در مقام عمل؛
ب) حركت اراده به كمك نيروى روحى حاصل از عقيده به توحيد، به مثابه يك نيروى سوخت دائم؛
ج) ارتباط دائمى با ايدهآل مطلق از طريق پيامبرصلى الله عليه وآله؛
د) نبرد و مبارزه عليه ايدهآلهاى پست و خدايان ساختگى به رهبرى امام جامعه؛
ه) اعتقاد به آينده درخشان كه نهايتاً وصول به كمال مطلق و قرب به خدا خواهد بود.56851
2. جاهليت و ويژگىهاى آن
پيش از ذكر ويژگىهاى جاهليت، لازم است از نظر مفهوم، و نيز درباره اين كه چه كسى يا چه منبعى براى اولين بار، اين واژه را به كار برد و همچنين در خصوص محدوده زمانى و مكانى آن،56852 سخن به ميان آوريم.
در اين كه جاهليت براى عصر پيش از بعثت پيامبر اسلام، حضرت محمدصلى الله عليه وآله، به كار مىرود، اختلافى نيست. همچنين در اينكه حدود 150-200 سال قبل از بعثت را شامل مىشود ترديدى وجود ندارد. اما از نظر مكانى، محل اختلاف است، چرا كه جاهليت يك صفت و داراى ويژگىهايى استكه در هر مكانى آن ويژگىها يافت شود، مىتوان اين وصف را بهكار برد.56853
از بعضى آيات قرآن و احاديث معصومينعليهم السلام چنين استفاده مىشود كه پس از اسلام نيز جاهليت واقع شده است و عدهاى با ويژگىها و معيارهاى جاهلى(در ادامه مقاله از ويژگىهاى جاهلى سخن خواهيم گفت) در جامعه مسلمين ظاهر شدهاند.56854 چنانكه در حديثى از رسول اكرمصلى الله عليه وآله نقل شده است كه فرمود:
من بين دو جاهليت برانگيخته شدهام كه آخرين آنها بدتر از اولين شان مىباشد.56855
و در حديثى از امام باقرعليه السلام آمده است:
همانا مردم بعد از ارتحال رسول خداصلى الله عليه وآله به [وضع] اهل جاهليت برگشتند.56856
علامه شعرانى در تفسير اين دو جاهليت گفته است:
جاهليت اولى به اصطلاح امروز آن دوره توحش انسان است كه هنوز قواعد مدنيّت را در نيافته، خود را پاى بند احكام نساخته بود. در آن عهد مردان و زنان برحسب غريزه حيوانى با يكديگر معاشرت داشتند و پس از آنكه قومى متمدن شدند و محاسن آداب، مكارم اخلاق و احكام و شرايع را پذيرفتند، هرگاه باز به توحش باز گردند و شرم و حيا ميان آنها ضعيف گردد و مراعات آداب نيكو فراموش شود، جاهليت ثانى است. بىعفتى و لاقيدى زنان از لوازم توحش نوع بشر است آنگاه كه زندگيشان نزديك به روش حيوانات بود، خداوند زنان را از آن گونه رفتار منع كرد.56857
براى اولين بار واژه جاهليت، در قرآن به دوران قبل از بعثت اطلاق شدهاست، بدون اين كه محدوده مكانى آن مشخص گردد.56858
چيستى جاهليت مورد اختلاف است. برخى جاهليت را از ريشه «جهل» در مقابل «علم» و در نتيجه به معنى نادانى گرفتهاند، ولى تعداد بيشترى اين معنا را نپذيرفتهاند. دكتر عباس زرياب درباره وجه تسميه جاهليت مىنويسد:
چنانكه گولدزيهر در مطالعات اسلامى به تفصيل بيان كرده است، مقصود از جاهليت، نادانى نيست. گولدزيهر با استنادبه شواهد، «جهالت» را در برابر «حلم» مىداند. مسلم است كه جاهليت در برابر «اسلام» است، و بنابراين، مقصود از جاهليت در قرآن، عصرى است كه با تمام موازين و ارزشهاى اخلاقى و دينى و فرهنگى، درست در مقابل اسلام بودهاست.56859
همچنين وى از قول جواد على آوردهاست كه در قرآن كريم گاهى جاهل نه به معناى نادان، بلكه به معنى انسان متكبر خودرأى به كار رفته است.56860
از جمله دلايلى كه برخى از محققان درباره نفى اين ادعا كه جاهليت به معنى جهل و عدم علم نيست آوردهاند، عبارتاند از:
الف) تحدى قرآن: خداوند پيامبر اسلامصلى الله عليه وآله را در آيات متعددى از قرآن مأمور به تحدى با مخالفان خود نموده است، حال اگر چنين در نظر بگيريم كه «اهل جاهليت» و دشمنان پيامبرصلى الله عليه وآله مردمى نادان و به دور از علم و ادب بودهاند، آيا اين تحدى از نظر منطقى مىتواند مبين فضيلتى براى قرآن باشد؟!
ب) آثار شاعران عصر جاهلى: آن چه از شاعران آن عصر به جا مانده، بهترين گواه بر بهرهمندى آنها از ادبيات پيشرفتهاست. مرورى گذرا بر منظومات شعرى صعاليك و اصحاب معلقات، كه در اين عصر مىزيستهاند، به خوبى بيانگر اوج اقتدار ادبى آنها است. البته افرادى، چون طه حسين در كتاب فى الأدب الجاهلى خواستهاند در اصالت انتساب شعر جاهلى به شعراى اين دوره ترديد كنند و اين اشعار را محصول دوره اسلامى بدانند كه اين امر پذيرفتنى نيست.
ج) هدف بعثت: پيامبر اسلامصلى الله عليه وآله هدف بعثت خود را «اتمام مكارم اخلاق» معرفى نمودهاند56861 كه اين خود مىتواند مستندى در نفى ترجمه «نادانى» از واژه جهل و جاهليت تلقى گردد، بلكه بايد آن را به معناى مشكلات و نابهسامانىهاى اخلاقى دانست.
د) نوع معجزه: با توجه به اينكه قرآن بزرگترين معجزه و مؤيد رسالت پيامبر اسلامصلى الله عليه وآله است و از آنجا كه معجزه هر پيامبر با عصر و زمان خودش متناسب مىباشد، بايد بپذيريم كه در زمان بعثت پيامبر اسلامصلى الله عليه وآله هم، اعراب از نظر دانش ادبيات در سطح بالايى بودهاند.
ه) اظهارات لغويين: در كتب لغت نيز واژه جاهليت به «نادانى» ترجمه نشدهاست. ابن منظور در ماده «جهل» ابتدا جهل را نقيض علم دانسته و سپس با بيان نمونههايى، جهل را در برابر «حلم و بردبارى» و در يك مورد، به تلويح آن را در برابر «عقل» دانسته است. در المنجد آمده است: «جهل – جهلا و جهالة: حمق و جفا و غلظ».
از اين نمونهها به خوبى آشكار مىگردد كه «جهل» واژهاى عربى و به معناى پرخاشگرى، شدت در عمل، ستم كردن و عدم بردبارى است، نه صرف «نادانى».
و) احاديث معصومينعليهم السلام: در روايات نيز واژه جهل در معناى نادانى صرف به كار نرفته است، چنانكه در حديث نبوى آمده است:
جاهل كسى است كه به معاشران خود ظلم نموده و بر زير دستانش ستم روا دارد و بر برتر از خود بزرگى فروشد و بىتمييز سخن گويد.56862
ز) سخنان اهل ادب و مورخان: عمر فروخ در تاريخ ادبيات خود مىگويد:
جاهليت نامى است كه قرآن كريم به عصر پيش از اسلام اطلاق نموده است، زيرا عرب در آن عصر بت پرستيده و با يكديگر به نزاع مىپرداختند […] گاهى فرزندان خود را زنده به گور كرده و شراب مىنوشيدند […] و چنين است كه ملاحظه مىكنيم واژه جاهليت از «جهلى» گرفته شده كه در برابر حلم بوده، نه «جهلى» كه متضاد علم است.56863
شوقى ضيف در تاريخ ادب خود «عصر جاهلى» را دوره تكامل زبان عربى دانسته و معتقد است: عصر جاهلى زمانى است كه زبان عربى خصايص كنونى را به خود گرفته است.56864
به نظر جواد على، جاهليت به معناى سفاهت، حماقت، حقارت و خشم و تسليم ناپذيرى در برابر اسلام و احكام آن مىباشد.56865
از ديدگاه بلاشر، اسلام بر تمامى ويژگىهاى روحى عربها، مانند مزاج جنگى، حساسيت عربى، قساوت در انتقام و مسائلى، چون شرب خمر، قمار بازى و آنچه در رديف آن است ، صفت جاهلى اطلاق كردهاست.56866
اكنون نوبت كاربرد اين واژه در قرآن كريم است. كلمه جاهليت، چهار بار در قرآن به كار رفته است:
1- درباره گروهى از ياران پيامبرصلى الله عليه وآله كه با اكراه و انفاق، درجنگ احد شركت كرده بودند:
… و طائفة قد أهمتهم أنفسهم يظنّون باللَّه غير الحقّ ظنّ الجاهليّة؛56867
و گروهى ديگر هم بودند كه فقط در غم جان خويش بودند و انديشههاى ناشايستى در باره خداوندداشتند كه همچون پندارهاى جاهليت بود.
2 – آيهاى كه در آن خداوند مردم را از پيروى از احكام و عملكردهاى جاهليت نهى مىفرمايد:
أَفحُكم الجاهليّة يبغون و من أحسن من اللَّه حكماً لقوم يوقنون؛56868
آيا حكم جاهليت را مىجويند؟ براى آن مردمى كه اهل يقين هستند چه حكمى از حكم خدا بهتر است؟
3- در خطاب و هشدار به زنان پيامبرصلى الله عليه وآله و نهى آنان از جلوهگرى همچون عهد اوايل جاهليت، آمده است:
و قَرْنَ فى بيوتكُنَّ و لا تبرّجن تبرّج الجاهلية الاولى؛56869
و در خانههايتان بمانيد و همانند زمان جاهليت پيشين، زينتهاى خود را آشكار مكنيد.
4- در توصيف كفار مكه، خداى متعال مىفرمايد:
اذ جعل الذين كفروا فى قلوبهم الحميّة حميّة الجاهلية؛56870
آنگاه كه كافران تصميم گرفتند كه دل به تعصب، تعصب جاهلى بسپارند.
در آيات ديگرى، بدون اين كه از لفظ جاهليت استفاده شده باشد، به برخى از عقايد، احكام و اخلاق رذيله جاهلى اشاره شدهاست؛ مانند: بتپرستى عربها،56871 زنده شدن و مردن را به طبيعت نسبت دادن،56872جن پرستى بعضى از اعراب56873 خدا را داراى فرزند دختر دانستن و پرستش فرشتگان به عنوان دختران خدا تا اين كه مشمول شفاعت آنها قرار گيرند.56874
همچنين در قرآن به بتهاى لات، عزى، منات56875 وَدْ و سُواع و يَغوث و يَعوق و نَسر56876 كه اعراب جاهلى مىپرستيدند، اشاره شده است. از ويژگىهاى ديگر اعراب جاهلى، مواردى است كه در قرآن از آنها نهى شده است؛ مانند: قربانى كردن بر بتها56877، ياد كردن از پدران درمراسم حج به قصد مفاخره56878، جدال و فسوق و عصيان در حج56879، ظلم به دختران و منع كردن آنها از ارث ( كه متقابلاً قرآن حق ارث را براى آنان به رسميت شناخته است)،56880 زنده به گور كردن دختران،56881 مختار بودن مردان در ازدواج و طلاق نامحدود زنان (كه قرآن با در نظر گرفتن طلاق رجعى و بائن آن را محدود ساخته و از طلاق «ايلاء» و «ظهار» منع نموده56882، علاوه بر اين كه با تعيين تعزيرات و حدود، رابطه جنسى را سامان دادهاست).
همچنين در قرآن كريم سفارش شده است:
و همگى به رشته الهى درآويزيد و پراكنده نشويد و نعمت خداوند را برخود ياد كنيد كه دشمنان همديگر بوديد و او ميان دلهاى شما الفت داد و به نعمت او با هم دوست شديد و برلبه پرتگاه آتش بوديد، او شما را باز رهاند.56883
به گفته مفسران، آيه مذكور، به جنگها و خصومتهاى ريشه دار و ديرينه دو طايفه اوس و خزرج اشاره دارد كه اسلام آوردند و با هم متحد و مهربان شدند و دربناى اسلام، سنگ تمام گذاشتند. از جمله محمدبن جرير طبرى ذيل آيه مذكور چنين آوردهاست:
قوم عرب خوارترين، بدبخت ترين و گمراهترين قوم بود كه در لانهاى محقر و كوچك، ميان دو بيشه شير (ايران و روم) زندگى مىكرد. سوگند به خدا، در سرزمين عرب چيزى موجود نبود كه مورد طمع و يا حسد بيگانگان قرار گيرد. هر آن كس از اعراب كه مىمرد، يكسره به دوزخ مىرفت و هر آنكه زندگى مىكرد و حيات داشت، گرفتار خوارى و مشقت بود و ديگران لگد مالش مىكردند. سوگند به خدا كه در سراسر زمين قومى را نمىشناسم كه خوارتر و تيره بختتر از عرب باشد. وقتى اسلام درميان ايشان ظاهر شد آنان را صاحب كتاب، قادر بر جهان، داراى روزى و مالك الرقاب كرد.56884
بنابراين واژه جاهليت در قرآن نيز صرفاً به معنى «جهل» و درمقابل «علم» به كار نرفته است. البته به نظر مىرسد دليلى براين مطلب كه جاهليت اصلاً در معنى عدم علم به كار نمىرود، وجود نداشته باشد و مىتوان «عدم علم» را نيز يكى از مصاديق جاهليت به شمار آورد و قوى بودن اعراب در زبان و ادبيات ، منافاتى با عدم علم ندارد؛ چه آنها در بسيارى از علوم جاهل بودهاند و حتى، ضمن قوت در ادب عربى، تعداد باسوادانشان اندك بودهاست.
در نهج البلاغه نيز جاهليت مورد انتقاد و توصيف قرار گرفته است. از جمله حضرت علىعليه السلام مىفرمايد:
همانا خدا محمد را برانگيخت، تا مردمان را بترساند، و فرمان خدا را چنانكه بايد، رساند. آن هنگام شما اى مردم عرب! بدترين آيين (على شرّ دين) را برگزيده بوديد، و در بدترين سراى خزيده (فى شرّ دارٍ). منزلگاهتان سنگستانهاى ناهموار، همنشينتان گرزه مارهاى زهردار. آبتان تيره و ناگوار، خوراكتان گلوآزار. خون يكديگر را ريزان، از خويشاوند بريده و گريزان. بتهاتان همه جا بر پا، پاى تا سرآلوده به خطا.56885
همچنين در خطبه 126 مىفرمايد:
همچون بدخويان جاهليت مباشيد كه نه در دين فهم دارند و نه شناساى كردگارند.
نيز در خطبه 95 مىفرمايد:
او را برانگيخت، حالى كه مردم سرگردان بودند و بيراهه فتنه را مىپيمودند، هوا و هوسشان سرگشته ساخته، بزرگى خواهيشان به فرو دستى انداخته، از نادانى جاهليت خوار، سرگردان و در كار نااستوار، به بلاى نادانى گرفتار. او كه درود خدا بر او باد، خيرخواهى را به نهايت رساند، به راه راست رفت و از طريق حكمت و موعظه نيكو، مردم را به خدا خواند.
روشن است كه در گفتارهاى مذكور، انحطاط فكرى اعراب، در كنار خشونت طبيعى و انحطاط مادى و معنوى به تصوير كشيده شدهاست.
به تعبير يكى از انديشمندان معاصر در شرح گفتار امام علىعليه السلام در خطبه 26 نهج البلاغه:
دوران جاهليت دورانى است كه مردم در آن دوران، دچار دوگونه نابهسامانى بودند: نابه سامانى مادى و نابهسامانى معنوى.
الف) نابه سامانى مادى: يعنى مردم از لحاظ رفاه در سطح پايينى باشند. چنانكه در قرآن هم به نبودن رفاه و نبودن امنيت در دوران جاهلى اشاره شدهاست:
فليعبدوا ربّ هذا البيت الذى أَطعمهم من جُوعٍ و آمنهم من خوفٍ؛56886
بايد پروردگار اين خانه (بيتاللَّه الحرام) را عبادت كنند كه آنان را از گرسنگى به سيرى رساند و از نا امنى به امنيت.
ب) نابه سامانى معنوى: عبارت است از گمراهى مردم. گمراهى يعنى حيرت؛ به گونهاى كه راه روشنى در مقابل مردم نيست و دنبال چيز بالا و والايى نمىگردند. گمراهى موجب اختلافات طبقاتى مىشود و تفكر، اختيار و ابتكار كه سه خصلت اصلى انسان است، در چنين دورهاى مىميرد.56887
بنابراين مىتوان جاهليت را مترادف با عقبماندگى شديد دانست؛ جامعهاى كه ابعاد مادى و معنوى عقب مانده شود و به عبارت ديگر، دچار نابه سامانى جدى گردد، به تعبير قرآن، «جامعه جاهلى» است. بر همين اساس، متفكران اسلامى از جامعه اسلامى با عنوان «جامعه فاضله» يا «مدينه فاضله» ياد مىكنند، چنان كه فارابى (339 – 259ه) از چهار نوع نظام سياسى سخن گفته است: نظام سياسى فاضله، نظام سياسى جاهله، نظام سياسى فاسقه و نظام سياسى ضالّه.
منظور وى از نظام سياسى فاضله، نظام سياسى اسلامى است و بقيه، نظامهاى غير اسلامىاند كه هر يك به شش نوع تقسيم مىشوند؛ چون به نظر فارابى هر يك از آنها يا دنبال تأمين امور ضرورى زندگى مردماند كه «ضروريه» ناميده مىشود، يا دنبال ثروت اندوزىاند كه «نذاله» ناميده مىشود، يا دنبال لذت طلبىاند كه «مدينه خسّت» ناميده مىشوند، يا دنبال غلبهاند كه «تغلبيه» ناميده مىشود و يا دنبال آزادىاند كه «جماعيه» ناميده مىشود.56888 از اينرو وجود «مدينه جاهله» سبب شد كه «مدينه فاضله» طرح گردد.
بعد از روشن شدن مفهوم جاهليت و جامعه جاهلى، اين نكته هم روشن مىشود كه مجموعهاى از نابهسامانىهاى مادى و معنوى، دوره جاهلى را احاطه كرده است و در كل، جامعه داراى آهنگ و جهت الهى نيست؛ به لحاظ مادى، مردم وضع اقتصادى خوبى ندارند و به لحاظ معنوى، از دين قابل دفاع عقلانى و منطقى و پيراسته از خرافات بىبهرهاند. قتل و غارت (الحق لمن غلب)، شرب خمر و قمار (از تمامى انواع آن) در ميان آنها رواج دارد و طبق آيات قرآن، شرط رستگارى پرهيز از اين مسائل است.
يا أيّها الذين آمنوا إنّما الخمر و الميسر و الأنصاب و الأزلام رجسٌ من عمل الشيطان فاجتنبوه لعلّكم تفلحون.56889
اقدامات خلاف اخلاق و زنده به گور كردن دختران (عمدتاً به خاطر مسائل اقتصادى) از ديگر اقدامات جاهلى است:
قد خسر الذين قتلوا أولادهم سفهاً بغير علمٍ و حَرَّ مُوا ما رزقهم اللَّه افتراءً على اللَّه قد ضلّوا و ما كانوا مهتدين.56890
افتخار به حسب و نسب و قوم و قبيله از ديگر اعمال اعراب در عصر جاهلى است كه سوره تكاثر در همين زمينه نازل شدهاست.
از نظر اعتقادى، شرك و بتپرستى در ميان تعداد زيادى از اعراب رواج داشت، گر چه علاوه بر يهود و نصارا كه دين الهى داشتند، حنيفىها نيز در ميان اعراب ، افراد موحدى بودند.
از نظر سياسى مىتوان مهمترين ساخت سياسى را در قبيله جستوجو كرد. قبيله به جماعتى گفته مىشود كه براساس «نسب» و «خون» براى بهبود معيشت خود همكارى مىكنند. عامل همبستگى اعضاى قبيله با يكديگر «عصبيت» است. شيخ قبيله، رئيس آن است كه لازم است مسنّ، مجرّب، عاقل، شجاع و ثروتمند باشد. شيخ قبيله مسئول جنگ و صلح، پيمانها و مهمانىهاى قبيلهاى است. يكى از قبايل مهم جزيرة العرب، قبيله قريش است.
اهتمام به شعر و ادب ، شعر و خطابه، دانش تبارشناسى (علم الأنساب) و نيز علم الأَيّام، از ديگر ويژگىهاى اعراب جاهلى بود. مهماننوازى و شجاعت نيز در ميان آنان به صورت يك فرهنگ و عادت در آمده بود. موارد اخير را مىتوان از جنبههاى مثبت عصر جاهلى دانست؛ اما چون فاقد جهتگيرى كلى الهى بود، طبعاً نمىتوانست در همه كاربردها مثبت باشد.
در بخش بعدى، اقدامات پيامبر اسلامصلى الله عليه وآله را درجهت تغيير خصايص، ويژگىها و ابعاد منفى به مثبت در عصر مذكور بررسى مىكنيم.
3. مدينة النبى و ويژگىهاى آن
سؤال ما اين بود كه پيامبر اسلامصلى الله عليه وآله چگونه «جامعه جاهلى» را به «جامعه اسلامى» تبديل كرد؟ براى اين كه بتوانيم شيوه آن حضرت را در اين تغيير و تحول استنباط كنيم لازم است اجمالاً اقدامات ايشان را توضيح دهيم:
نخستين اتفاقى كه افتاد تغيير در شخص محمدصلى الله عليه وآله بود و تبديل شدن او از يك انسان معمولى به يك انسان مسئول و متعهد. اين تغيير توسط «وحى» صورت گرفت و از آن با عنوان «بعثت» ياد مىشود.
پس از اين حادثه، پيامبرصلى الله عليه وآله به «ابلاغ وحى»، «انذار» و «دعوت» مردم به سوى خدا مأمور مىشود و در اين راستا تغيير در محتواى باطنى و انديشه و فكر مردم را محور كار و فعاليت خويش قرار مىدهد. با دستور: «قم فأنذر» به ميان مردم مىرود و ندا مىدهد: «قو لوا لا إله إلاّ اللَّه تفلحوا». سه سال دعوت مخفيانه و پس از آن دعوت علنى همگى برمحور «اصل دعوت» انجام گرفت. «اصل دعوت» هيچگاه از دستور كار پيامبرصلى الله عليه وآله خارج نشد، حتى وقتى در مدينه بود و به موفقيتهاى زيادى در عرصه داخلى رسيد، سران ساير قبايل، كشورها و امپراتورىها را به سوى خدا و اسلام دعوت كرد. دعوت، دستورى قرآنى بود:
أُدعُ إلى سبيل ربّك بالحكمة و الموعظة الحسنة و جادلهم بالّتى هى أحسن؛56891 دعوت كن به سوى پروردگارت از طريق حكمت، موعظه نيكو و با آنها به شيوهاى كه نيكوتر است جدال كن.
به طور كلى اقدامات پيامبرصلى الله عليه وآله در اين خصوص، به دو بخش قابل تقسيم است: اقداماتى كه به تغيير در افكار معطوف بود و اقداماتى كه براى تغيير در رفتار انجام مىگرفت. البته لازمه تغيير در رفتار تغيير در افكار است؛ منتها دو نوع فكر و به تعبير حكما دو نوع حكمت مطرح است: حكمت نظرى و حكمت عملى. حكمت نظرى؛ يعنى علم به آنچه هست؛ مثل علم به وجود خدا، و حكمت عملى؛ يعنى علم به بايدها و نبايدها. فعل و ترك اين بايد و نبايدها و به تبع آن ساختن ساختارهاى سياسى، اقتصادى، اجتماعى، فرهنگى و دينى در اختيار ما انسانها است.
اقدامات مهم پيامبرصلى الله عليه وآله در بخش نظرى كه مىتوانيم از آن به «انقلاب اعتقادى» ياد كنيم از اين قرار بود:
1. معرفى خداوند تبارك و تعالى به مردم با تمامى خصوصيات و صفات، نفى شرك و بسط تفكر خداپرستى و توحيد يا مطرح كردن توحيد در همه ابعاد آن و به عبارت ديگر، تغيير جهانبينى مردم؛
2. توصيف موجودات روحانى عالم از قبيل فرشتگان و ملائكه؛
3. توصيف وجود انسان و جايگاه عقل و نفس و روح در او؛
4. توصيف نبوت و رهبرى و چگونگى وحى؛
5. توصيف مرگ، حيات اخروى و معاد؛
6. توصيف امتهاى خوب و بد گذشته و دعوت به تفكر در سرگذشت آنها.
تمامى مباحث مذكور در قرآن مجيد و بهويژه در قالب آيات مكى آمده است. در بخش عملى و افكارى، كه به منظور تغيير در رفتار عرضه شد، مىتوان به موارد زير اشاره كرد:
1. ارائه افعال و گفتارهايى براى تعظيم و تمجيد خداوند و عبادت او نظير نماز (تنظيم روابط ميان انسان و خدا).
2. ارائه مدلهاى رفتارى و گفتارى براى گرامى داشت همنوعان و ايجاد روابط انسانى پايدار (تنظيم روابط ميان انسانها با يكديگر).
برخى از اين مسائل در حيطه مسائل اخلاقى قرار مىگيرند و بخشى درحوزه مسائل فقهى. موارد زير از اين قبيل است: سبقت جويى در خير،56892 ميانهروى،56893 وفاى به عهد،56894 كظم غيظ.56895 صبر و صداقت56896 و ويژگىهاى ديگرى از قبيل: تواضع، عدم تجسس در زندگى خصوصى افراد، عدم پرهيز از غيبت و تهمت، عفو و گذشت، خيرخواهى، خوش رفتارى، مقاومت در برابر ظالمان، دفاع از مظلومان، بزرگداشت پدر، مادر، كودك، زن، دختر و…، رعايت انصاف و عدل، كمك به مستمندان و يتيمان و…، ارزش دانستن كار، رعايت بهداشت، احترام به مالكيت افراد و… اين دستورات تغييراتى در عرصههاى اقتصادى، فرهنگى، مذهبى، اخلاقى و سياسى پديد آورد.
3. ارائه مدل عملى در تنظيم رابطه مردم و حكومت كه در مدينةالنبى محقق شد. طبق اين مدل، تشكيلات و سازمان حكومت براساس بيعت و مشاركت همگانى و تأييدات الهى شكل گرفته و در خدمت امت بود. از استبداد و خود رأيى خبرى نبود و مشاورت در امور جاى آن را گرفته بود. آياتى، چون «و شاورهم فى الأمر»، «و أمرهم شورى بينهم» زمينه ساز مشاركت همگانى بود.تأمين سعادت مردم، تأمين رفاه، امنيت و استقلال از اهداف دولت اسلامى بود. از تبعيضهاى اقتصادى و سياسى خبرى نبود و همه كسانى كه در زمره پيروان آن حضرت قرار گرفته بودند با يكديگر همكارى صميمانهاى داشته و خيرخواه هم بودند. البته پيامبرصلى الله عليه وآله، مسلمانان و جامعه نوپاى اسلامى، چه در مكه و چه در مدينه، دشمنانى نيز داشتند كه مشركان، يهوديان و سپس منافقان از مهمترين آنان به شمار مىرفتند.
مشركان، مبارزه خود با پيامبر اسلامصلى الله عليه وآله و مسلمانان را از رويارويى با قرآن شروع كردند و آن را شعر، سحر، أساطير الأولين و…56897 ناميدند تا اينكه قرآن تهديد به تحدى كرد و فرمود: اگر چنين است، شما هم سورهاى مثل سورههاى قرآن بياوريد.
آنان، پس از ناكام ماندن در مبارزه با قرآن، مبارزه با پيامبرصلى الله عليه وآله را آغاز كردند، ابتدا سازشهاى سياسى و اقتصادى و عبادى را پيشنهاد كردند كه هيچ كدام پذيرفته نشد (لاأعبدما تعبدون و لا أنتم عابدون ما أعبد) تا اين كه دست به آزار و اذيت پيامبرصلى الله عليه وآله زدند و حتى به قتل آن حضرت همت گماردند كه پيامبر با هجرت، خود را از اين توطئه رهانيد. يهوديان نيز از پيمانشكنى و توطئه براى قتل پيامبرصلى الله عليه وآله كوتاهى نكردند و در مواردى مثل جنگ احزاب، با مشركان همدست شدند.
منافقين هم در هر فرصتى از درون، جامعه اسلامى مدينة النبى را مورد هجمه خويش قرار دادند و براى رسيدن به اهداف خويش به هر اقدامى دست زدند.
با همه دشمنىها و توطئهها، پيامبرصلى الله عليه وآله و مسلمانان پيروز شدند. البته مسائل مختلفى در پيروزى و گسترش اسلام نقش داشت و نمىتوان از نقش معجزات و بهويژه قرآن؛ خصوصيات شخص پيامبرصلى الله عليه وآله از قبيل: خودى بودن، شرافت نسبى، گذشته نيكو، اخلاق خوش، تلاش فوقالعاده، لياقت و كاردانى، ايمان قاطع، شناخت درست شرايط زمانى و مكانى و سياسى و اجتماعى؛ نقش ساير مسلمانان بهويژه خديجه، ابوطالب، على، حمزه، جعفر و…؛ همچنين نقش خلأهاى حقوقى، اخلاقى، سياسى و اعتقادى؛ موقعيت مكه؛ فطرى بودن دين اسلام و محتواى آن و نقش خصلتهاى مثبت موجود در ميان اعراب از قبيل: عادت داشتن به زندگى سخت، شجاعت، مهماننوازى، تعهد در مقابل بيعت، تعصب و رقابت صرفنظر كرد. اما در اين تغيير و تحولات، نقش اصلى مربوط به تغييرى است كه در محتواى فكرى و باطنى انسانها اتفاق افتاده است. انقلاب فكرى و محتوايى سبب مىشود تا تمامى ارزشها، شناختها، دانشها، باورها، ايستارها، نگرشها، گرايشها و حتى احساسات و در مجموع فرهنگ يك جامعه تغيير كند و به دنبال آن، زمينه اقدامات ديگرى مانند مشاركت افراد در اقدامات نظامى و اقتصادى به منظور پيشرفت آرزوها و خواستهاى دينى، فراهم گردد.
بنابراين مىتوان چنين نتيجه گرفت كه در دوره سيزده ساله مكه، تمامى اقدامات متوجه مسائل فرهنگى و معنوى است؛ به تعبير ديگر، در اين دوره محور فعاليتها «فردسازى» است، چنانكه در دوره مدينه محور فعاليتها «جامعهسازى» است. البته در همين دوره مسائل نظامى نظير جنگ بدر، احد و احزاب و ساير برخوردهاى نظامى پيش آمد، اما هيچ يك از اين نبردها به منظور تحميل دين بر ديگران صورت نگرفت، بلكه جنبه دفاعى داشت، چنانكه در قرآن نيز بر اين امر تأكيد شدهاست كه خداوند براى برپايى قسط در درون جامعه اسلامى، كتاب و ميزان را ابزار دست پيامبرصلى الله عليه وآله قرار داده است، اما از آن جا كه نظام اسلامى (نظر به نوع روابط) موظف است از كيان اسلام دفاع كند، نيروى نظامى (حديد) نيز در كنار ابزارهاى فوق پيشبينى شده است56898 و بر همين اساس خداوند دستور مىدهد: آنچنان بايد قوى و آماده باشيد كه دشمن جرئت حمله به شما را نداشته باشد.56899
به اين ترتيب، پيامبر اسلامصلى الله عليه وآله موفق شد با استفاده از شيوهها و ابزارهاى فرهنگى، نبوت و رهبرى الهى را به جاى شيخ قبيله؛ دين اسلام و ارزشهاى اسلامى را به جاى ارزشهاى جاهلى؛ توحيد را به جاى شرك؛ مسئوليتپذيرى را به جاى مسئوليت گريزى؛ عقيده به معاد را به جاى عقيده به آينده پوچ و عبث؛ كار و توليد و مالكيت و غنا و وسيله بودن ثروت براى كسب خير را به جاى دزدى، غصب، تنبلى، غارت، فقر و هدف بودن ثروت؛ فضايل اخلاقى را به جاى رذايل اخلاقى؛ كمك به نيازمندان و آزاد كردن بردگان را به جاى بيگارى انسانهاى مستضعف و برده كردن آنها؛ حكومت جهانى را به جاى حكومت قبيلهاى؛ منافع اسلامى و انسانى را به جاى منافع قبيلهاى؛ اعتماد را به جاى بىاعتمادى؛ مسابقه در خيرات را به جاى مسابقه در شرور؛ ايثار و عدل و انصاف را به جاى غارت و ظلم؛ و تلاش براى دستيابى به آينده بهتر را به جاى ركود و تلاش براى حفظ وضع موجود، قرار داد:56900
هو الذى بعث فى الاُميّين رسولاً منهم يتلوا عليهم آياته و يزكّيهم و يعلّمهم الكتاب و الحكمه و إن كانوا من قبل لفى ضلالٍ مبين؛56901 او كسى است كه در ميان جمعيت درس نخوانده رسولى از خودشان بر انگيخت كه آياتش را بر آنها مىخواند و آنها را تزكيه مىكند و به آنان كتاب(قرآن) و حكمت مىآموزد و مسلّماً پيش از آن در گمراهى آشكارى بودند.
در تعبيرى جامع، اين پيامبر موظف است تمامى غل و زنجيرهاى مادى و معنوى را از دست و پا و ذهن بشر بگشايد و او را به عنوان انسان خلاّق، مبتكر و مختار به سوى خدا دعوت نمايد.56902
پيامبرصلى الله عليه وآله درراه رسيدن به اين اهداف و آرمانها فقط از ابزار مشروع استفاده نمود، چرا كه غدر و خيانت، تجاوز و اِعمال زور در سيره پيامبرانعليهم السلام هيچ جايگاهى ندارد، از اين رو در آياتى از قرآن بر عدالت و پرهيز از تجاوز و از حد گذشتن تأكيد شدهاست؛ نظير:
و قاتلوا فى سبيل اللَّه الذين يقاتلونكم و لاتعتدوا؛56903 با آنها كه با شما مىجنگند، شما هم در راه خدا بجنگيد، منتها از حد تجاوز نكنيد.
يا أيّها الذين آمنوا كونوا قوّامين للّه شهداء بالقسط و لا يجرمنّكم شنآن قوم على أن لاتعدلوا إعدلوا هو أقرب للتقوى؛56904 اى كسانى كه ايمان آوردهايد! همواره براى خدا قيام كنيد، و از روى عدالت، گواهى دهيد. دشمنى با گروهى، شما را به گناه و ترك عدالت نكشاند. عدالت كنيد، كه به پرهيزگارى نزديكتر است.
حتى خداوند، با تأكيد بر مسائل اخلاقى و الهى، به پيامبرصلى الله عليه وآله دستور مىدهد كه به بتها و خدايان دروغين، كه مورد پرستش مشركين است ناسزا نگوييد:
و لا تسبّوا الذين يدعون من دون اللَّه فيسبوا اللَّه عدوّاً بغير علمٍ؛56905 آنچه را جز خدا مىپرستند، فحش ندهيد، مبادا آنها از روى نادانى و ظلم خدا را دشنام دهند.
پيامبرصلى الله عليه وآله زنان را نيز وارد صحنه كرد و به هنگام بيعت، با زنان نيز بيعت نمود. در قرآن از زنان نمونهاى همچون آسيه، مريم و هاجر، و از عقل و خرد بلقيس و ايمان او به حضرت سليمان ياد شدهاست.56906 پيامبرصلى الله عليه وآله در عصرى كه مردم فرزند دختر را ننگ و عار مىدانستند و از شنيدن خبر صاحب دختر شدن چهره در هم مىكشيدند، از دخترش به بهترين وجه ياد مىنمايد، او را احترام مىكند و لقب «امّ ابيها» به او مىدهد. خداوند هم در قرآن سوره كوثر در ثناى او نازل و او را خير كثير معرفى مىكند.
پس از رحلت پيامبرصلى الله عليه وآله در اين حركت دچار انحراف شد، اما اين انحراف آنقدر نبود كه در بناى رفيعى كه پيامبرصلى الله عليه وآله بنيادگذارده بود خللى اساسى وارد كند. پيامبر اسلامصلى الله عليه وآله فرهنگ و تمدنى تأسيس كرد كه تا امروز به حركت خودش ادامه مىدهد. اين فرهنگ گرچه در برخى از برههها با ركود و زوال و انحطاط مواجه بودهاست، به دليل وجود قرآن، منبع لايزال وحى الهى، هميشه استعداد حيات و بالندگى آن محفوظ است.
عظمت كار پيامبرصلى الله عليه وآله و ميزان تغيير و تحولات ايشان، وقتى روشنتر مىشود كه از بُعد سياسى، عصر رسول اللَّهصلى الله عليه وآله را با چند سال بعد مقايسه كنيم؛ زمانى كه جامعه در برخى جنبهها به ارزشهاى جاهلى برگشت.
ابوالأعلى مودودى در مقايسه عصر پيامبرصلى الله عليه وآله با اواخر پايان حكومت امويان، تغييراتى را برمىشمرد كه فقط در روش حكومتدارى اسلامى صورت گرفته است، اين تغييرات عبارتاند از:
1. تغيير در قانون تعيين امام و خليفه به اين صورت كه سلطنت اموى جانشين خلافت شد (و حتى در قرائت شيعى مىتوان گفت خلافت به جاى امامت آمد).
2. دگرگونى در روش زندگى خلفا و حاكمان.
3. تغيير در كيفيت مصرف بيتالمال.
4. پايان آزادى ابراز عقيده؛ ديگر كسى نمىتوانست با استفاده از اصل امر به معروف و نهى از منكر به حاكمان اندرز دهد، چرا كه همچون امام حسينعليه السلام جانش را از دست مىداد.
5. پايان آزادى قضات و نهادهاى قضايى؛ نهادهاى قضايى در جهت خواست سلاطين اموى و سپس عباسى حركت مىكردند و توان محاكمه شخص حاكم را نداشتند؛ از اين رو راه براى هرگونه تخلف و ظلمى باز بود.
6. خاتمه حكومت شورايى و حاكميت استبداد؛ ديگر در امور حكومت با خردمندان، اهل حلّ و عقد و نخبگان جامعه اسلامى مشورت نمىشد.
7. ظهور و غلبه تعصبهاى نژادى و قومى به جاى ارزشهاى اسلامى.
8. نابودى اصل برترى قانون.56907
4. نتيجهگيرى
پيامبر اسلامصلى الله عليه وآله با ايجاد تغيير در باورهاى اعراب، تمدن جديدى پايهگذارى كرد. براساس نظريه سيدمحمدباقر صدر، آرمانها و ايدهآلها در جامعه جاهلى از نوع اول؛ يعنى رضايت به وضع موجود بود كه پيامبر اسلامصلى الله عليه وآله با آوردن دينى جديد به نام اسلام و به كمك «وحى» آن آرمانها را تغيير داد. القاى اين دين به مردم از طريق اصل دعوت و با استفاده از شيوههاى حكمت، موعظه و جدال نيكو بود نه به روشهاى اقتصادى، نظامى و سياسى. پيامبرصلى الله عليه وآله كسى را تطميع نكرد تا اسلام آورد. با زور و شمشير كسى را به پذيرش دين جديد وادار نكرد. وعده جانشينى يا اعطاى پست و مقام به كسى نداد تا يار و ياور او گردد، بلكه صريحاً چنين تقاضاهايى را رد و نفى و اعلام كرد: «لا اكراه فى الدين». بر همين اساس اگر در دين اسلام عملى از روى اكراه انجام شود هيچ اثرى بر آن مترتب نمىشود. دين امرى اختيارى است و در صورتى كه اختيارى پذيرفته شود ارزشمند است.
تغيير در محتواى باطنى اعراب سبب شد تا آنها متوجه «اللَّه»، يعنى «ايدهآل مطلق» گردند و در اين هنگام با ابراز نارضايتى از وضعيت موجود، در كنار پيامبرصلى الله عليه وآله، براى رسيدن به وضع مطلوب تلاش نمودند؛ تلاشى عمومى و همگانى كه به قدرتمند شدن مسلمانان منجر شد و به دنبال آن، به دعوت اهل يثرب به آنجا رفتند و نظام اسلامى(مدينه) تشكيل دادند و با ابزارهاى مشروع از اين نظام در مقابل دشمنان دفاع كردند و به اين ترتيب تمدن عظيم اسلامى پايهريزى شد.
در حال حاضر هم احياى فرهنگ اسلامى و ساختن تمدن جديد اسلامى كه با عصر و زمان جديد نيز متناسب باشد، در گرو اقدامات و تلاشهاى فكرى و فرهنگى است و همين توليد فكر، انديشه و دانايى است كه زمينهساز توليدات مادى خواهد شد.
توسعه حقيقى آن است كه انسانها توسعه پيدا كردهباشند. اگر انسانها به توسعه و تعالى برسند، خود به وظايفشان عمل خواهند كرد و نيازى به بسيارى از نهادهاى اجتماعى نيست. در يك جامعه تعالى يافته اسلامى، كمبود نيروى انتظامى – و نه نظامى – علامت توسعه و تعالى است، چون انسانها به خاطر كنترل درونى (تقوا)، خود تخلف نمىكنند. اما در جامعهاى كه به لحاظ مادى توسعه يافته، افزايش نيروهاى انتظامى علامت توسعه است، چون انسانها وقتى به كنترلهاى درونى مجهز نيستند، طبيعى است كه بايد از بيرون كنترل شوند.
از اينرو، در اولين نداى قرآنى، علم و دين با هم مطرح شدهاند: «إقرأ باسم رَبّك الذى خلق»؛ هم فرمودهاست بخوان (رويكرد به علم و دانش) و هم فرموده است اين خواندن بايد با نام خدا باشد و جهتگيرى الهى داشتهباشد (رويكرد به دين). در «قولوا لا إله إلاّ اللَّه تفلحوا» نيز رويكرد به علم و دين توأم گشته است؛ چه هم فرموده: بگوييد جز خداى يكتا، خدايى نيست و هم فلسفه اين امر؛ يعنى به ارمغان آوردن فلاح و رستگارى را تبيين كردهاست. به اين ترتيب، در اولين پيامها، بنياد تمدن سازى؛ يعنى رويكرد به علم و دين مورد توجه قرار گرفته است. اين دو همچون دو بالند كه با يكى امكان پرواز به سوى تمدنسازى را نخواهيم داشت. دين بدون علم و آگاهى خرافه آلود خواهد گشت و علم بدون دين حجاب اكبر! پيامبرصلى الله عليه وآله به تفكر و تعقل و آنگاه به تعبد مبتنى بر تعقل دعوت كرد. در جامعه جاهلى به جاى علم، خرافه؛ به جاى خدا، بت؛ و به جاى عقل، جهل به كرسى اقتدار تكيه مىزند و پيامبرصلى الله عليه وآله آمده است تا زنجيرهاى خرافه و خدايان دروغين و جهل و فقر را از پاى آدميان باز كند.
به هر حال، از نظر فرهنگ اسلامى، توسعه و تعالى امورى نسبىاند و پيشرفت بيشتر در گرو تلاش بيشتر است. فيلسوف جهان اسلام ابن باجه اندلسى مىگويد:
از خصوصيات مدينه كامله [جامعه توسعه يافته] نبود فنّ طب و قضا است. از آنجا كه مردم مدينه به امور بهداشتى و تغذيه صحيح آگاهاند [مجهز به علم و دانش هستند] و در عمل نيز رعايت مىكنند، به طب و طبيب نياز ندارند و چون درستى موجب اتحاد كليه ساكنان اين شهر مىشود و هيچ گونه مشاجرهاى ميان آنها وجود ندارد به قضاوت و قاضى نياز ندارند. در مدينه كامل هر شخصى اين امكان را دارد كه به بالاترين مدارجى كه توان آن را دارد برسد. كليه آرا در اين شهر درست است و هيچ رأى خطا در آن راه ندارد، اعمالى كه در آن صورت مىگيرد بدون قيد و شرط پسنديده است[چون به منبع لايزال وحى الهى متصلاند].56908
روشن است كشورهايى كه اصطلاحاً امروزه به آنها «توسعه يافته» گفته مىشود با آنچه ابنباجه گفته است، خيلى فاصله دارند و به نظر مىرسد آموزش علم و دين، كليد توسعه و تعالى است. آيةاللَّه مطهرى رابطه علم و ايمان را چنين بيان مىكند:
علم به ما روشنايى و توانايى مىبخشد و ايمان عشق و اميد و گرمى؛ علم ابزار مىسازد و ايمان مقصد؛ علم سرعت مىدهد و ايمان جهت؛ علم توانستن است و ايمان خوب خواستن؛ علم مىنماياند كه چه هست و ايمان الهام مىبخشد كه چه بايد كرد؟ علم انقلاب برون است و ايمان انقلاب درون؛ علم جهان را آدمى مىكند و ايمان روان را آدميّت مىسازد؛ علم وجود انسان را به صورت افقى گسترش مىدهد و ايمان به شكل عمودى بالا مىبرد؛ علم طبيعت ساز است و ايمان نيروى متصل؛ علم زيبايى انديشه است و ايمان زيبايى احساس. هم علم به انسان امنيت مىبخشد و هم ايمان، علم امنيت برونى مىدهد و ايمان امنيت درونى؛ علم در مقابل هجوم بيمارىها، سيلها، زلزلهها، طوفانها ايمنى مىدهد و ايمان در مقابل اضطرابها، تنهايىها، احساس بىپناهىها، پوچانگارىها، علم جهان را با انسان سازگار مىكند و ايمان انسان را با خودش.56909
بنابراين:
1. توسعه هر چه باشد نوعى تحول و دگرگونى در سطح فرد و جامعه است.
2. هيچ تحولى، انسانى و كار ساز وكارآمد نخواهد بود مگر آن كه انسانها آگاهانه و مختارانه در فرايند آن دگرگونى شركت داشته باشند.
3. شرط حضور فعال و آگاهانه و مختارانه انسان در فرايند پيشرفت و تحول، وجود انديشه و تفكر و ايمان پايدار و جدى در سطح فرد و جامعه است.
4. پيش شرط وجود انديشه و تفكر و ايمان پايدار در جامعه، رويكرد جدى همه اعضاى جامعه و يا دستكم اكثر آن به علم و دين است؛ دين عالمانه و علم مؤمنانه.
در اين صورت است كه قواعد توسعه و تعالى در دستان ما خواهد بود؛ قواعدى كه اگر به آنها عمل كنيم به محاسن دنيا و آخرت خواهيم رسيد؛ چيزى كه دستور خداى كريم است و عمل پيامبرصلى الله عليه وآله :
ربّنا آتنا فى الدنيا حسنة و فى الآخرة حسنه وقنا عذاب النّار.56910
پىنوشتها
1. استاديار دانشگاه باقرالعلومعليه السلام.
2. درباره نظريات و تئورىهاى مربوط به توسعه و توسعه نيافتگى ر.ك: يوسف نراقى، توسعه و كشورهاى توسعه نيافته (مطالعه تحليلى از جنبههاى نظرى – تاريخى توسعه نيافتگى)، چاپ دوم: (تهران، شركت سهامى انتشار، 1373)؛ احمد ساعى، درآمدى بر شناخت مسائل اقتصادى – سياسى جهان سوم (سياست، قدرت و نابرابرى)، (تهران، نشر قومس، 1374).
3. عباس حاج فتحعلى، توسعه تكنولوژى (تهران، انتشارات دانشگاه، علامه طباطبايى، 1372). ص 9 به نقل از: مايكل تودارو، توسعه اقتصادى در جهان سوم، ترجمه غلامعلى فرجادى، (سازمان برنامه و بودجه، 1363).
4. همان، ص 10 به نقل از: على اسدى، «توسعه برجاده تكنولوژى مىتازد»، مجله تدبير، شماره 3، مرداد 1369.
5. محمود سريعالقلم، «اصول ثابت توسعه»، مجله اطلاعات سياسى اقتصادى، شماره 20، فروردين و ارديبهشت 1369.
6. همو، «نظريه انسجام درونى»، مجله نامه فرهنگ، شماره 13، ص 101 و 108.
7. عبدالعلى قوام، سياستهاى مقايسهاى (تهران: انتشارات سمت، 1373) ص 106-107.
8. همايون الهى، امپرياليسم و عقبماندگى (تهران، نشر قومس، 1367) و با استفاده از تقريرات درس ايشان در مؤسسه آموزش عالى باقرالعلومعليه السلام.
9. ماكس وبر، اخلاق پروتستان و روح سرمايهدارى، ترجمه عبدالمعبود انصارى، (چاپ دوم، تهران، سمت، 1371).
10. سيدمحمدباقر صدر، سنتهاى تاريخ در قرآن (تفسير موضوعى)، ترجمه دكتر سيدجمال موسوى اصفهانى (قم، انتشارات جامعه مدرسين، بىتا).
11. رعد (13) آيه 11.
12. مائده(5) آيه 104.
13. يونس(10) آيه 78؛ زخرف (43) آيه 22؛ بقره (2) آيه 170؛ هود (11) آيه 62.
14. قصص (28) آيه 38.
15. غافر (40) آيه 29.
16. سيدمحمدباقر صدر، پيشين، ص 219.
17. همان، ص 223-226.
18. انشقاق (84) آيه 6.
19. سيدمحمدباقر صدر، پيشين، ص 200-236.
20. همان، ص 240-246.
21. درباره جاهليت ر.ك: قرآن كريم؛ نهجالبلاغه، كتابهاى لغت، مانند لسانالعرب، المنجد و المفردات؛ دايرةالمعارفها ذيل واژه جاهليت، از قبيل دايرةالمعارف تشيع (جلد پنجم)؛ منابع مربوط به تاريخ ادبيات عرب و تاريخ اسلام، از قبيل المفصل، تاريخ الأدب العربى (العصر الجاهلى)، شرح المعلقات السبع و… .
22. ر.ك: رسول جعفريان، تاريخ سياسى اسلام (سيره رسول خداصلى الله عليه وآله)، (تهران، سازمان چاپ و انتشارات وزارت ارشاد، 1373) ج1، ص 73.
23. نظير: آل عمران(3) آيه 144؛ احزاب (33) آيه 33؛ محمد (47) آيه 25.
24. بهاءالدين خرمشاهى، دائرةالمعارف تشيع، ج 5، ذيل واژه جاهليت، ص 284 به نقل از: معجم أحاديث إلامام المهدى، ج 1، ص 44.
25. همان، به نقل از: محمدبن يعقوب كلينى، كافى، ج 8، ص 296.
26. همان، به نقل از: علامه شعرانى، نثر طوبى، ص 69.
27. رسول جعفريان، پيشين، ص 74.
28. بهاء الدين خرمشاهى، پيشين، ص 281.
29. همان، ص 281؛ از جمله وى به آيه 63 سوره فرقان استناد كرده است.
30. اصل حديث چنين است: «إنّما بعثت لأتممّ مكارم الأخلاق»، نهج الفصاحه ، ترجمه ابوالقاسم پاينده (تهران، انتشارات جاويدان، 1360) ص 191، حديث 944).
31. نهج الفصاحه، ص 278، حديث 1319.
32. امير سلمانى رحيمى، «كلامى در معنى واژه جاهليت»، مجله كيهان فرهنگى، سال 1376، شماره 138، ص 17 به نقل از: عمر فروخ، تاريخ الأدب العربى، ج 1، ص 73.
33. همان به نقل از: شوقى ضيف، تاريخ الأدب العربى (عصر جاهلى)، ترجمه عليرضا ذكاوتى (تهران، انتشارات اميركبير، 1364) ص 46. تفصيل ادله مذكور را در مقاله محققانه اميرسلمانى رحيمى بخوانيد.
34. رسول جعفريان، پيشين، ص 75 به نقل از: جواد على، المفصل، ج 1، ص 40.
35. همان به نقل از: بلاشر، تاريخ الأدب العربى، ج 1، ص 47.
36. آل عمران(3) آيه 154.
37. مائده(5) آيه 50.
38. احزاب (33) آيه 33.
39. فتح (48) آيه26.
40. زمر (39) آيه 3.
41. جاثيه (45) آيه 24.
42. انعام (6) آيه 100؛ صافات (37) آيه 158.
43. انعام (6) آيات 100 و 101؛ نحل (16) آيه 57؛ نجم (53) آيات 21 به بعد.
44. نجم (53) آيات 18 و 19.
45. نوح (71) آيه 23.
46. بقره (2) آيه 173؛ مائده (5) آيه 3.
47. بقره (2) آيه 200.
48. همان، آيه 197.
49. نساء (4) آيه 11.
50. انعام (6) آيات 137 و 151؛ اسراء (17) آيه 31؛ تكوير (81) آيه 8.
51. بقره (2) آيه 229 و براى اطلاع از موارد ديگرى از احكام جاهلى ر.ك: بهاءالدين خرمشاهى، پيشين.
52. آل عمران (3) آيه 103.
53. غلامحسين زرگرى نژاد، تاريخ صدر اسلام (عصر نبوت)، (تهران، انتشارات سمت، 1378) ص 172 به نقل از: تفسير الطبرى، ج 4، ص 25.
54. نهج البلاغه، ترجمه دكتر سيدجعفر شهيدى، بخشى از خطبه 26.
55. قريش(106) آيات 3 و 4.
56. [آية الله] سيدعلى خامنهاى، درسهائى از نهج البلاغه (بىجا، انتشارات سيدجمال، بىتا)، ص 52-75.
57. ر.ك: ابونصر فارابى، السياسة المدينه، تحقيق فوزى مترى نجّار (بيروت، دارالمشرق، بىتا) ص 101. عبارت وى چنين است: «فان كل رئاسة جاهلية اما أن يكون القصدبها التمكن من الضرورى و اما اليسار و اما التمتع باللذات و اما الكرامة و الذكر و المديح و اما الغلبة و اما الحرية.»
همچنين ر.ك: ابونصر فارابى، الملة و نصوص أخرى (بيروت، دارالمشرق، 1986م) ص 43 و 55؛ ابونصر فارابى، آراء اهل المدينة الفاضلة و مضاداتها، تحقيق ابوملحم(بيروت، دارالهلال، 1995م) و ترجمه آن با عنوان: انديشههاى اهل مدينه فاضله، ترجمه سيدجعفر سجادى(تهران، انتشارات طهورى، 1361).
58. مائده(5) آيه 90.
59. انعام (6) آيه 140.
60. نحل (16) آيه 125.
61. بقره (2) آيه 48.
62. لقمان (31) آيه 18.
63. اسراء (17) آيه 34.
64. آلعمران (3) آيه 134.
65. همان، آيه 16.
66. «هذا سحر مبين» احقاف (46) آيه 7؛ «و يقولوا أَئنّا لتاركوا إلهتنا لشاعر مجنون» صافات (37) آيه 36؛ «قال أساطير الاوّلين» قلم (68) آيه 15 و «لاتسمعوا لهذا القرآن و ألغوفيه» فصلت (41) آيه 26.
67. در قرآن كريم آمده است: «و لقد أرسلنا رسلنا بالبيّنات و أنزلنا معهم الكتاب و الميزان ليقوم الناس بالقسط و أنزلنا الحديد فيه بأس شديد و منافع للنّاس و ليعلم اللَّه من ينصرُهُ و رسله بالغيب إنّ اللَّه قوى عزيز»؛ حديد (57) آيه 25.
68. دستور الهى در اين زمينه چنين است: «و أعدّوا لهم ما استطعتم من قوّة و من رباط الخيل ترهبون به عدوّ اللَّه و عدوّكم» انفال (8) آيه 60.
69. براى مطالعه حوادث تاريخ اسلام ر.ك: ابن هشام، السيرة النبويه (بيروت، دارالمعرفه)؛ بلاذرى، فتوح البلدان (بيروت، 1978 م.)؛ همو، انساب الاشراف (بيروت، 1400 ق) و مسعودى، مروج الذهب و معادن الجوهر (بيروت، دارالاندلس).
70. جمعه (62) آيه 2.
71. اعراف (7) آيه 157؛ «… ليضع عنهم إصرهم و الأغلال التى كانت عليهم».
72. بقره (2) آيه 190.
73. مائده (5) آيه 8.
74. انعام (6) آيه 108.
75. ر.ك: نحل (16) آيات 24-44؛ قصص (28) آيات 7-13 و 23 – 27 (درباره دختران شعيب و موسى)؛ آلعمران (3) آيات 37-39 (در باره مريم، زكريا و مائده بهشتى) و ممتحنه (60) آيه 12 (درباره بيعت پيامبرصلى الله عليه وآله و زنان).
76. ر.ك: سيداحمد موثقى، جنبشهاى اسلامى معاصر (تهران، سمت، 1374) ص 20-23 به نقل از: ابوالأعلى مودودى، خلافيّت و ملوكيت، ترجمه خليل احمد حامدى (پاوه، انتشاراتبيات، 1405ق) ص 187 – 209.
77. ابن باجه اندلسى، تدبير المتوحد، تحقيق معن زياده(بيروت، دارالفكر الاسلاميه، 1398ق) ص 43 و 44.
78. مرتضى مطهرى، مقدمهاى بر جهان بينى اسلامى (انتشارات صدرا) ص 21.
79. بقره (2) آيه 201.
منابع
– ابن هشام، السيرة النبويه (بيروت، دارالمعرفه).
– الهى، همايون، امپرياليسم و عقب ماندگى (تهران، نشر قومس، 1367).
– اندلسى، ابن باجه، تدبير المتوحد، تحقيق معن زياده (بيروت، دارالفكر الاسلاميه، 1398ق)
– بلاذرى، فتوح البلدان (بيروت، 1978م).
– -، انساب الاشراف (بيروت، 1400ق).
– جعفريان، رسول، تاريخ سياسى اسلام (سيره رسول خدا) (تهران، سازمان چاپ و انتشارات وزارت ارشاد، 1373).
– حاج فتحعلى، عباس، توسعه تكنولوژى (تهران، انتشارات دانشگاه علامه طباطبايى، 1372).
– خامنهاى، سيد على، درسهايى از نهج البلاغه (بىجا، انتشارات سيد جمال، بىتا).
– خرمشاهى، بهاء الدين، دائرة المعارف، ج 5، ذيل واژه جاهليت.
– زرگرى نژاد، غلام حسين، تاريخ صدر اسلام (عصر نبوت) (تهران، انتشارات سمت، 1378).
– ساعى، احمد، درآمدى بر شناخت مسائل اقتصادى – سياسى جهان سوم (سياست، قدرت و نابرابرى) (تهران، نشر قومس، 1374).
– سريع القلم، محمود «اصول ثابت توسعه»، مجله اطلاعات سياسى اقتصادى، شماره 20، فروردين و ارديبهشت 1369.
– -، «نظريه انسجام درونى»، مجله نامه فرهنگ، شماره 13.
– سلمانى رحيمى، امير، «كلامى در معنى واژه جاهليت»، مجله كيهان فرهنگى، سال 1376، شماره 138.
– صدر، سيد محمدباقر، سنتهاى تاريخ در قرآن (تفسير موضوعى) ترجمه دكتر سيد جمال موسوى اصفهانى (قم، انتشارات جامعه مدرسين، بىتا).
– فارابى، ابونصر، السياسة المدينه، تحقيق فوزى مترى نجّار، (بيروت، دارالمشرق، بىتا).
– -، الملة ونصوص أخرى (بيروت، دارالمشرق، 1986م).
– -، آراء اهل المدنية الفاضلة و مضاءاتها، تحقيق ابوملحم (بيروت، دارالهلال، 1995م).
– قوام، عبدالعلى، سياستهاى مقايسهاى (تهران، انتشارات سمت، 1373).
– مسعودى، مروج الذهب ومعادن الجوهر (بيروت، دار الاندلس).
– مطهرى، مرتضى، مقدمهاى بر جهانبينى اسلامى (انتشارات صدرا).
– موثقى، سيد احمد، جنبشهاى اسلامى معاصر (تهران، سمت، 1374).
– نراقى، يوسف، توسعه و كشورهاى توسعه نيافته، چاپ دوم (تهران، شركت سهامى انتشار، 1373).
– نهج البلاغه، ترجمه دكتر سيد جعفر شهيدى.
– نهج الفصاحه، ترجمه ابوالقاسم پاينده، (انتشارات جاويدان، 1360).
فصلنامه تاريخ اسلام ـ شماره 1 ـ بهار 79