ايسنا / شهادت امام علي(ع) در قديميترين سند باقي مانده به روايتهاي مختلفي نوشته شده است. به گزارش ايسنا، رسول جعفريان در خبرآنلاين در اين باره نوشت: ابن ابي الدنيا (م 281) محدث ومورخ برجستهاي است که کتابي مستقل در باره تاريخ شهادت امام علي عليه السلام نوشت و اين کهنترين کتابي است که در اين موضوع به دست ما رسيده است.
وقتي از کتاب مستقل سخن ميگوييم، يعني کتابي که از آغاز تا انتهاي آن در باره يک موضوع و در اينجا در باره شهادت امام علي (ع) تأليف شده باشد. طبعا در تواريخ عمومي مانند تاريخ طبري يا يعقوبي نيز اخباري در اين باره آمده است. عنوان «مقتل» به معناي اخبار مربوط به شهادت يا تاريخ شهادت است. عنوان «مقتل الحسين» يعني تاريخ شهادت امام حسين و به تعبيري تاريخ عاشورا. نگارش اين قبيل تکنگاري در باره تاريخ کشته شدن چهرههاي برجسته، در تاريخنگاري اسلامي مرسوم بوده است. براي مثال کتاب در باره مقتل عمر يا عثمان هم در منابع يافت ميشود.
نگاهي به مدخلهاي الفبايي فهرست ابن نديم، و همين طور عناويني که در ديگر فهرست آثار مؤلفان شيعه يا سني در قرون نخستين اسلامي آمده، مانند فهرست نجاشي که به نام رجال نجاشي شهرت دارد، گوياي آن است که آثار فراواني با پيشوند مقتل نوشته ميشده است. در اين باره به ذريعه هم ميتوان مراجعه کرد. از ميان آثار مربوط به تاريخ شهادت امام علي (ع) کتاب ابن ابيالدنيا، کهنترين کتابي است که برجاي مانده است. هرچند پيش از آن نيز آثاري بوده است. اين اثر با عنوان «مقتل امير المؤمنين عليه السلام» نخستين بار توسط مرحوم استاد عبدالعزيز طباطبائي در مجله تراثنا سال سوم شماره 12 (1408ق) منتشر شد، مردي که همين روزها سالگرد درگذشت اوست و در کار پژوهش و تحقيق در حوزه کتابشناسي شيعه، کم مانند بود. خدايش رحمت کند.
مجددا اين اثر در سال 1411 توسط دوست همو، مرحوم سيد محمدباقر محمودي به صورت مستقل در تهران و توسط انتشارات وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامي تحت عنوان «کتاب مقتل الامام امير المؤمنين علي بن ابي طالب» منتشر شد. کتاب ياد شده در سال 1379 ش توسط استاد دکتر محمود مهدوي دامغاني که افتخار ترجمه آثار کهن تاريخ اسلامي بسياري را در سه دهه اخير داشتهاند، توسط مؤسسه پژوهش و مطالعات عاشورا ترجمه شده و به چاپ رسيد.
نويسنده کتاب ابوبکر عبدالله بن محمد بن عبيد معروف به ابن ابيالدنيا قرشي (208 – 281) از علماي محدث مورخ است که آثار بيشماري به صورت تکنگاري در حوزههاي مختلف حديثي و بعضا تاريخي دارد. سبک و سياق او نگارش اخبار به صورت روايات مستقل است که جمعا تحت يک عنوان کلي فراهم ميآورد. وي شخصيتي کم مانند در تأليف و تنوع موضوعاتي است که به آن پرداخته و آثار بيشماري، هر چند برخي از آنها کوچک است، از خود برجاي گذاشته است. براي اهميت اثر او را بدانيم بايد توجه کنيم که وي 30 سال زودتر از طبري مورخ درگذشته و بنابرين يک نسل از او جلوتر است.
کتاب او جمعا داراي 119 روايت است که آنها را با سند و از مآخذ مختلف تاريخي نقل کرده است. هر روايت تاريخي داستاني را در باره بخشي از ماجراي شهادت امام علي عليه السلام، همين طور پيشزمينهها و نيز آثار و تبعات آن گزارش شده است. تمامي اين روايات توسط شخصي به نام حافظ حسين بن صفوان برذعي متوفاي 340 به نقل از ابن ابيالدنيا روايت شده و بنابرين نام او در آغاز همه اسناد ديده ميشود. در واقع وي راوي آثار ابن ابيالدنياست. راوي يا راويان هر خبري بين ابن ابيالدنيا تا اصل خبر در آغاز بيشتر نقلها آمده است. برخي از آنها مورخان شيعي و برخي نيز به اصطلاح از عامه ميباشند. براي مثل اين سند: … از جابر بن عبدالله جعفي، از محمد بن علي (امام باقر) … سپس متن وصيت امام علي را به امام مجتبي عليه السلام نقل کرده است.
نخستين روايت از وقت بيرون آمدن امام علي پيش از اذان صبح به سوي مسجد است که مرغان برابر وي درآمدند و آواز سردادند. همراهان آنان را دور کردند اما حضرت فرمودند: مرانيد که نوحه گرند. روايات مربوط به شهادت امام علي عليه السلام در اين کتاب متفاوت نقل شده است. در واقع، ابن ابيالدنيا جامع اين نقلهاست و درست همان طور که در کتابي مانند تاريخ طبري ملاحظه ميکنيم، روايات متفاوت و متعارضي در باره يک واقعه پشت سر هم آورده ميشود. حسن بن دينار از حسن بصري روايت کرده است که گفت: علي بن ابي طالب آن شب گفت: اني مقتول لو قد أصبحت.
هرگاه صبح شود من مقتول خواهم بود. در روايت پنجم اين کتاب از قول هشام بن محمد کلبي آمده است که مردي از نخع مرا روايت کرد که صالح بن ميثم بن عمران بن ميثم تمار از پدرش روايت کرد: علي براي نماز صبح بيرون آمد. تکبير نماز را گفت. سپس يازده آيت از سوره انبياء خواند. در اين وقت ابن ملجم با شمشير بر فرق امام زد. مردم بر سر او ريخته، شمشير را از دستش گرفتند. آنان در نماز بودند. علي به رکوع رفت سپس سجده کرد. من او را ديدم که خون از سرش جاري بود و همين طور که سجده مي کرد خون سر او اين طرف و آن طرف مي ريخت. باز براي رکعت دوم برخاست، اما منقلب شده. قراءت را آرام کرد.
سپس نشست و تشهد را خواند و سلام داد و به ديوار مسجد تکيه کرد. در روايت هفتم آمده است که ابن بجره اشجعي و ابن ملجم با هم قرار داشتند تا با شمشير به امام حمله کنند. شمشير يکي خطا رفته به ديوار خورد و شمشير ابن ملجم اصابت کرد. آنان هر دو گريختند. ابن بجره به سمت کنده رفت و ابن ملجم به سمت بازار. ابن ملجم را گرفتند و نزد امام آوردند. در روايت 11 آمده است که دو شب قبل از اين ماجرا، وقتي امام وارد مسجد شد و افراد را از خواب بيدار ميکرد، ابن ملجم نزد آن حضرت آمد و نامهاي به دست امام دارد که او را دعوت به توبه کرده بود. امام آن لحظه نتوانست بخواند . بعد از نماز آن را باز کرده خواند.
در آن نوشته شده بود: تو را به توبه از شرک دعوت ميکنم. حضرت فرمود: صاحب اين نامه کيست؟ کسي پاسخ نداد. امام آب دهان بر آن انداخت و محو کرده بيرون انداخت و فرمود: لعنت خداوند بر او. در روايت 12 به نقل از امام باقر عليه السلام آمده است: آنگاه که خداوند اراده کرد که کرامت شهادت با ضربت ابن ملجم نصيب امام علي شود، ابن ملجم شب را در مسجد بنياسد بود. وقتي هوا تاريک شد به خانهاي از خانههاي کنديان رفت. يک جمعه پيش از آن امام روي منبر از زبان رسول خدا (ص)نقل کرد که آن حضرت به من فرمود: لايبغضک مؤمن و لا يحبک کافر. و افزود: من در خواب ديدم که شيطاني ضربتي بر من زده و ريش مرا به خون سرمتر کرده است، اما اين مرا ناراحت نکرد… اين بود تا شب معهود که ابن ملجم کنار در کمين کرد. وقتي امام براي نماز وارد مسجد شد، ابن ملجم ضربه خود را فرود آورد.
محمد بن حنيفه نزديک آن حضرت ايستاده بود. او را گرفت. مردم نيز بر ابن ملجم يورش بردند تا او را بکشند. امام علي فرمود: صبر کنيد. او را نکشيد. اگر ماندم او را قصاص خواهم کرد يا خواهم بخشيد. اگر نماندم، همان اصل نفس در برابر نفس. در روايت 13 از قول عبدالغفار بن قاسم انصاري نقل شده است که گفت: از چندين نفر شنيدم که ابن ملجم شب را در خانه اشعث بن قيس خوابيده بود و او بود که وقت سحر به وي گفت: صبح شد (يعني زود برخيز)!. در آن صبحگاهان مؤذن مسجد بني کنده حجر بن عدي بود و همو بود که در بالاي مناره گفت: اعور علي را کشت. (ابن ملجم يک چشم داشت). بعد هم خطاب به اشعث گفت: ابن ملجم نزد تو بود و تو با او نجوا ميکردي. بدين ترتيب اين کتاب حاوي رواياتي است که موضوع شهادت امام علي عليه السلام را دنبال کرده است.
در روايات اخير اين رساله، متن خطابه امام مجتبي عليه السلام پس از شهادت امام علي (ع) درج شده است. در روايت 91 آمده است: زحر بن قيس گفت: حسن بن علي مرا به مدائن فرستاد تا خبر شهادت را به حسين بن علي که در آنجا بود برسانم. وقتي رسيدم حسين بن علي گفت: زحر! چرا رنگ صورتت تغيير کرده است؟ گفتم: امير المؤمنين را در آخرين روز حياتش در اين دنيا و اولين روزش در آن دنيا ترک کردم. اين هم نامه حسن به شماست. امام پرسيد: چه کسي او را کشت. گفتم: مردي از بني مراد از مارقين فاسق که به او عبدالرحمان بن مجلم مي گويند. پرسيد: آيا کشته شد؟ گفتم: آري. تکبير گفته افزود: انا لله و انا اليه راجعون و الحمد لله رب العالمين، چه مصيبت بزرگي؟ با اين که رسول خدا فرمود: هرگاه مصيبتي بر شما وارد شد، از مصائب من ياد کنيد که بالاتر از آن نيست.
رسول خدا راست گفت و اين مصيبت پس از مصيبت او بالاترين بود و من در عمرم مصيبتي بالاتر از آن نخواهم ديد. سپس فرمود: ان البلاء الينا أهل البيت سريع. مصيبت براي ما اهل بيت سريع است. و الله المستعان. در آن وقت، حسين بن علي، مردمان مدائن را جمع کرده و نامه امام حسن را براي آنان خواند. همانجا بود که ابن السوداء که مردي از همدان بود و به او عبدالله بن سباء مي گفتند: گفت: حتي اگر علي را در قبر ببينم، ميدانم که او نخواهد مرد تا ظهور کند. در اين وقت، گريه و زاري و استغفار مردم بلند شده و به حسين بن علي تعزيت گفتند و آن حضرت در ميان مردم به کوفه بازگشت.
در پايان رواياتي در برتري امام علي عليه السلام از قول اين و آن نقل شده است. در روايت 97 آمده است: عبدالملک بن سليمان گويد: به عطاء گفتم: آيا احدي از اصحاب رسول الله فقيهتر از علي بود؟ گفت: نه والله من کسي را نميشناسم. روايت 109 شمار فرزندان امام علي عليه السلام است: حسن بن علي که نيمه رمضان سال سوم به دنيا آمد و رسول الله او را حسن ناميد. روز سوم ربيع الاول سال 50 هم درگذشت. حسين که پنجم شعبان سال چهارم هجرت به دنيا آمد و روز عاشوراء دهم محرم سال 61 به دست سنان بن انس نخعي که لعنت خدا بر او باد کشته شد و خولي بن يزيد اصبحي سر او را جدا کرد. زينب دختر بزرگ علي که همسر عبدالله بن جعفر شد. ام کلثوم کبري که همسر عمر شد و بچه اي از او نماند. مادر اينها فاطمه زهرا دختر رسول خدا بود. محمد حنفيه که مادرش خوله دختر جعفر بن قيس بود. از امام باقر از علي از پيامبر نقل کرده است که حضرت فرمود: بين اسم و کنيه من در يک شخص جمع نکنيد. امام علي عرض کرد: اگر من بعد از شما پسري داشتم، نام و کنيه شما را روي او خواهم نهاد. پيامبر به من اجازه دادند. محمد حنفيه خود مي گفت: من سه سال مانده به اتمام خلافت عمر به دنيا آمدم. همو در سال 81 هجري گفت: اکنون 66 سالهام. همان سال درگذشت.