گذشته چراغ راه آینده است و تاریخ، حکیم جهان دیده ای است که حوادث گذشته را بازخوانی می کند تا راهی برای پیمودن آینده مبهم پیش روی ما بنهد. ماه ذی الحجه همواره تداعی کننده اعیاد مبارک قربان و غدیر است. این دو از ایام الله و شعائر الهی هستند که بزرگداشت آن ها بر هر مسلمانی لازم است.
این مقاله، ترجمه و تدوین بخشی از کتاب موسوعة التاریخ الاسلامی، تألیف استاد یوسفی غروی می باشد، که درصدد برآمده است با استفاده از منابع دست اول و با اهمیت دادن به منابع شیعی و اشاره به آیات اکمال، تبیلغ و ولایت که در هنگام حجة الوداع نازل شده است، جریان حجة الوداع و غدیر خم را بازخوانی کند تا زمینه آشنایی هرچه بیش تر با سیره پیامبراکرم صلی الله علیه و آله و اخلاق و منش و سیاست ها و درایت های آن حضرت فراهم شود.
نزول دستور الهی برای انجام حج
امام باقر علیه السلام می فرمایند: «جبرئیل بر رسول الله صلی الله علیه و آله نازل شد و به او گفت: ای محمد صلی الله علیه و آله ، خداوند متعال سلام می رساند و می فرماید: من هیچ یک از پیامبران و رسولان خود را قبض روح نکردم، مگر بعد از اکمال دینم و تأکید بر حجتم. حال دو فریضه از دین تو باقی مانده که لازم است آن ها را به قوم خود ابلاغ کنی: فریضه حج و فریضه ولایت و خلافت بعد از خودت. به درستی که من هیچ گاه زمین را از حجت خویش خالی نگذارده و خالی نخواهم گذاشت. حال خداوند متعال به تو امر می فرماید که فریضه حج را به قوم خود ابلاغ کنی و حج به جای آوری و اعلام کن تا هرکسی که استطاعت دارد، همراه تو حج به جای آورد و احکام حج را همانند احکام نماز و زکات و روزه به آن ها بیاموزی و آنان را به امور حج واقف گردانی.»(1)
امام صادق علیه السلام نیز می فرماید: «ده سال از اقامت رسول الله صلی الله علیه و آله در مدینه می گذشت در حالی که حجّی به جای نیاورده بود.(2) پس به تمام کسانی که اسلام آورده بودند، پیام فرستاد که رسول الله صلی الله علیه و آله قصد حج دارد و آن را به همه اعلام می کند تا هر کسی که توانایی دارد، او را همراهی کند. به دنبال آن مردم برای انجام حج روی آوردند.(3) علاوه بر این، آن حضرت به ارچی ها دستور داد که با صدای بلند اعلام کنند: رسول الله صلی الله علیه و آله می خواهد در این سال فریضه حج به جای آورد.(4) او می خواهد که احکام حج را مثل سایر احکام دینی به شما بیاموزاند و شما را بر آن ها واقف گرداند، کسانی که استطاعت دارند او را همراهی کنند.(5) به دنبال آن، اهالی مدینه و اطراف و بادیه نشینان برای انجام مراسم در کنار رسول الله صلی الله علیه و آله آماده شدند.»(6)
حرکت برای حجة الوداع
پیامبر صلی الله علیه و آله ابودجانه انصاری یا شباع بن عرفطه غفاری(7) را جانشین خود در مدینه قرار داد و چهار روز مانده به آخر ذی القعده، از مدینه خارج شد.(8) افرادی که برای انجام حج آن حضرت ر همراهی می کردند، به هفتاد هزار نفر یا بیش تر می رسیدند.(9)
آن حضرت شصت و چهار یا شصت و شش(10) و بنا به قولی، نفر شتر(11) قربانی را برای این حج در نظر گرفت و ناجیة بن ندب أسلمی خزاعی را مسؤول نگهداری و هدایت آن ها کرد.(12) پس از آن که آن حضرت صلی الله علیه و آله به شجره در ذی الحلیفه ید، فرود آمد. این جا میقات اهل مدینه به سوی مکه بود. در آن جا پیامبر دستور داد که افراد موهای زاید بدن را زایل کنند و غسل به جای آورند و در یک ازار و رداء مُحرِم شوند و کسانی که رداء ندارند با إزار و عمامه محرم شوند و تحت الحنک های عمامه را بر شانه بیندازند.(13)
ازحوادث قابل ذکر در میقات ذی الحلیفه این است که پس از شهادت جعفر بن ابیطالب در موته، ابوبکر تیمی با بیوه او، أسماء بنت عمیس ازدواج کرده بود. اسماء به پسرش محمد حامله بود و با وجودی که وضع حملش نزدیک بود، همراه شوهرش ابوبکر برای انجام حج حرکت کرده بود. او وقتی که به ذی الحلیفه رسید، وضع حمل کرد. از این رو، فردی را نزد رسول الله صلی الله علیه و آله فرستاد تا مسأله را از آن حضرت بپرسد. رسول الله صلی الله علیه و آله فرمودند: «غسل کن و استشفار بنما(14) و مُحرم شو.»(15) او هم استشفار کرد و کمربندی به کمر بست و محرم شد(16) و لبیک حج را گفت.(17)
ورود رسول الله به ذی الحلیفه در وقت ظهر رخ داد. آن حضرت شب جمعه را در آن جا اقامت کرد تا اصحاب و قربانی ها به وی برسند. پس از آن که زنانش، که بر هودج هایی سوار شده بودند و تمام اصحاب و قربانی ها به وی رسیدند،(18) صبر کرد تا ظهر شد. پس غسل کرد و از اقامتگاه خود خارج شد و به کنار شجره [درخت] رفت و در آن جا نماز ظهر(19) را به صورت دو رکعتی(20) به جای آورد و آن گاه قصد حج کرد.(21) پس از آن فرمود که یک قربانی بیاورند. در سمت راست این حیوان علامتی گذاشت و پیش از آن که مُحرم شود، یک جفت نعلین بر گردن آن آویخت و تمام این کارها را رو به قبله انجام می داد. پس از آن به ناجیة بن جندب امر فرمود تا بقیه قربانی ها را إشعار [علامت گذاری] کند. او این کار را با همکاری دو جوان أسلمی انجام داد. سپس [ناجیة بن جندب] از آن حضرت سؤال کرد: اگر یکی از قربانی ها از راه رفتن عاجز شد، آن را چه کنیم؟ فرمود: آن را نَحر کن و افسارش را به خونش آغشته کن و بر پهلوی راستش بزن، اما تو و همکارانت از گوشت آن نخورید.(22)آن حضرت صلی الله علیه و آله حرکت کرد تا به بیداء ید. در آن جا مردم در دو دسته صف کشیدند و آن حضرت صلی الله علیه و آله تلبیه حج(23) را به این صورت تلقین فرمود: «لبیک اللهم لبیک، لبیک لا شریک لک لبیک، انّ الحمد و النعمة لک و الملک، لا شریک لک.»(24)
و قطعه احرام پیامبر صلی الله علیه و آله از کرباس یمنی بود.(25) مردم شم به پیامبر دوخته و منتظر بودند که ببینند آن حضرت به چه کاری دستور می دهد، یا چه کاری را انجام می دهد، تا از او پیروی کنند.(26) بنابراین، همه مردم به قصد حج محرم شدند و هیچ کدام نیّت عمره نکردند و اصلاً نمی دانستند که حج تمتع چیست(27) و به علاوه، عده زیادی از آنان بدون برداشتن قربانی همراه وی حرکت کرده بودند.(28)
رسول اکرم صلی الله علیه و آله شب یکشنبه را در منزلگاه مَلَل به صبح آوردند. سپس حرکت کردند تا به شرف السیّاله رسیدند. در آن جا پس از اقامه نماز مغرب و عشا، شام خوردند و سپس از سیّاله به سوی عرق الظبیه، در نزدیکی روحاء حرکت کردند. در عرق الظبیه نماز صبح را به جای آوردند و به حرکت خود ادامه دادند تا به روحاء رسیدند و در آن جا اطراق کردند. در این جا، یکی از افراد طائفه بنی نهد گورخری را که صید کرده بود، به رسول الله صلی الله علیه و آله هدیه کرد. آن حضرت صلی الله علیه و آله فرمود: آنچه که توسط دیگران صید می شود، برای شما حلال است، مگر آنچه را که خودتان صید می کنید یا به دستور شما صید می شود.
سپس از بدر گذشتند و به منصرف رسیدند. در آن جا پیامبر نماز مغرب و عشا را به جای آورد. پس از صرف شام، دوباره به حرکت ادامه دادند تا به الاثابه که قبل از جحفه واقع شده، رسیدند و پیامبر صلی الله علیه و آله نماز صبح را در آن جا به جای آورد. در این جا، غلام ابوبکر شتر خود را، که زاد و توشه ابوبکر بر آن بود، خواباند و خودش هم به خواب رفت. پس از آن، شتر برخاست و در حالی که افسار را به دنبال خود می کشید، حرکت کرد. پس از مدتی غلام بیدار شد و گمان کرد که شترش در همان مسیر کاروان حرکت کرده و لذا به دنبال کاروان به راه افتاد و از دیگران درباره شتر خود پرس وجو می کرد، اما کسی از آن خبر نداشت. کاروانیان به حرکت خود ادامه دادند تا این که صبح روز سه شنبه پیامبراکرم صلی الله علیه و آله به عرج رسید و در خانه هایی که در آن جا بود، فرود آمدند.
پیامبر اکرم در گوشه ای از محل اقامت خود نشسته بود که ابوبکر آمد و در کنارش نشست. پس از آن، عایشه و سپس اسماء آمدند و در کنار حضرت نشستند و… تا این که کمی قبل از ظهر، غلام ابوبکر، حیران و سرگردان آمد. ابوبکر از او پرسید: شترت کجاست؟ جواب داد: آن را گم کرده ام! ابوبکر برخاست و او را به باد کتک گرفت و دائما فریاد می زد: چگونه از یک شتر هم نمی توانی محافظت کنی و آن را گم کرده ای؟ رسول اللّه تبسّمی کرد و فرمود: آیا از این مُحرم و کارهایی که انجام می دهد، تعجب نمی کنید؟!
در طول مسیر خبر ورود رسول اللّه صلی الله علیه و آله به گوش بنی أسلم رسید. بعضی از آن ها یک کاسه بزرگ را از حَیس (خرما و روغن مخلوط شده با آرد) پر کردند و برای پیامبراکرم صلی الله علیه و آله آوردند و آن حضرت به همراه خانواده اش و ابوبکر و کسانی که با وی بودند از آن غذا خوردند.
در این سفر، صفوان بن معطّل در آخر کاروان حرکت می کرد تا اشیای به جای مانده را بردارد و گمشدگان را راهنمایی کند. چیزی نگذشت که او همراه با شتر ابوبکر از راه رسید و آن را جلوی در اقامتگاه پیامبر خوابانید و به ابوبکر گفت: نگاه کن که چیزی کم نشده باشد. ابوبکر نگاه کرد و گفت: فقط یک کاسه بزرگ کم است، که آن هم نزد غلام بود.
در این میان، بعضی از وسایل پیامبراکرم صلی الله علیه و آله بر شتر ابوبکر بار بود که گم شده بود، برای همین شایع شد که ناقه رسول الله صلی الله علیه و آله گم شده است، از این رو، سعد بن عباده همراه پسرش قیس، ناقه ای را با اسباب و اثاثیه برای آن حضرت آوردند. آن ها پیامبر صلی الله علیه و آله را دیدند که جلوی اقامتگاه خود ایستاده است. سعد گفت: ای رسول خدا صلی الله علیه و آله ، مطلع شدیم که شتری، که زاد و توشه ات بر آن بار بوده، گم شده است، برای همین شتر خود را آورده ایم تا از این وسایل استفاده کنید.
رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود: خداوند بارهایم را به من برگرداند. شما وسایل خود را ببرید. خداوند به شما خیر و برکت عنایت فرماید!
سپس از سعد بن عباده پرسید: ای ابوثابت، مگر آن مقدار که در مدینه از ما مهمانداری می کنی برایت کفایت نمی کند؟!
سعد گفت: ای رسول خدا، خدا و رسول او بر ما منت دارند. به خدا قسم آنچه از اموال ما را که برمی داری، نزد ما محبوب تر از آن مقداری است که برای ما وامی گذاری. پیامبر صلی الله علیه و آله فرمود: راست می گویی ای ابوثابت! به تو بشارت می دهم که رستگار شدی!
روز چهارشنبه آن حضرت در سُقیا فرود آمد. صبح روز بعد به أبواء رسید و در محل مسجدی که در سمت چپ وادی ابواء و در جهت مکه قرار دارد، نماز به جای آورد. سپس پیامبر حرکت کرد تا به قلعه های یمن رسید. در آن جا، حضرت برای استراحت زیر درخت نشست. در روز جمعه، در جحفه فرود آمد و در مسجدی که پایین تر از منطقه خم قرار دارد، نماز به جای آورد. روز شنبه نیز به قُدید رسید و در مسجد مشلّل و سپس در مسجدی که در پایین لفتْ ساخته شده، نماز خواند. در لفت، پیامبراکرم صلی الله علیه و آله از کنار هودج زنی گذشت که فرزند کوچکش همراه وی بود. آن زن بازوی بچه را گرفت و از آن حضرت پرسید: ای رسول خدا، آیا این کودک هم می تواند حج به جای آورد؟ حضرت پاسخ داد: بله، و برای تو هم ثواب نوشته می شود.
روز یکشنبه پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله به عسفان رسید. پس از آن جا به سوی کراع الغمیم حرکت کرد. در این سفر، عده زیادی پیاده بودند، آن ها در غمیم جلوی آن حضرت صلی الله علیه و آله آمدند و از سرعت حرکت کاروان و سختی پیاده روی شکایت کردند(29) و از حضرت خواست کردند که فکری برای پیادگان هم بکند، تا آنان هم مقداری از راه را سواره طی کنند. پیامبر صلی الله علیه و آله فرمود که امکاناتی برای سوارکردن همه آن ها ندارد، امّا به آنان توصیه فرمود که دستارهایی به کمر ببندند و هروله کنان راه بروند تا به بدنشان فشار وارد نیاید. آنان این دستور را انجام دادند و احساس راحتی کردند.(30)
ابن اسحاق با سند خود از عایشه روایت کرده است: هنگامی که در سرف بودیم، من حائض شدم. بدین خاطر گریه می کردم که پیامبر صلی الله علیه و آله بر من وارد شد و پرسید: چه شده است؟! گفتم: حیض شده ام. به خدا که دوست داشتم امسال به این سفر نمی آمدم! آن حضرت فرمودند: این حرف را نزن. تو تمام اعمالی را که حجاج انجام می دهند، می توانی به جای آوری و فقط کعبه را نباید طواف کنی.(31)
ورود پیامبر به مکه
آن حضرت صلی الله علیه و آله در روز دوشنبه در مرّ الظّهران بودند. از آن جا حرکت نکردند تا خورشید غروب کرد. آن گاه حرکت کردند تا مابین دو تنگه کُدی و کُداء رسیدند و نماز مغرب و عشا را در آن جا به جای آوردند. این در حالی بود که چهارم ذی الحجه را پشت سر گذاشته بودند.(32)
بح روز بعد، آن حضرت غسل کرد و پس از روشن شدن هوا وارد مکه شد. ورود وی از سمت عقبه در بالای مکه (از جهت کُدی به سوی أبطح) انجام شد. وقتی که به درب مسجدالحرام از باب بنی شیبه رسید، رو به کعبه توقف کرد و حمد و ثنای الهی را به جای آورد و بر پدرش ابراهیم درود فرستاد.(33) سپس در حالی که بر ناقه خود، عضباء، سوار بود، وارد مسجد شد و با عصای کوچک خود حجرالاسود را استلام کرد و آن گاه عصا را بوسید.(34) پس از آن، هفت شوط به دور خانه خدا طواف کرد و بعد دو رکعت نماز در پشت مقام ابراهیم(35) به جای آورد که در رکعت اول، پس از حمد، وره کافرون و در رکعت دوم، سوره توحید را قرائت کرد.(36) سپس، وارد زمزم شد و از آب آن نوشید. آن گاه رو به کعبه ایستاد و فرمود: «بار خدایا، از تو علم نافع و روزی واسع و شفا از هر درد و بیماری را درخواست می کنم.» پس از آن، به سوی حجرالاسود بازگشت تا آن را استلام کند و به اصحابش فرمود: بایستی آخرین عمل شما در کنار کعبه، استلام حجرالاسود باشد.
پس از استلام حجر به سوی صفا رفت و به اصحاب خود فرمود: از همان جایی آغاز کنید که خدا آغاز کرده است؛ زیرا که می فرماید: “انّ الصّفا و المروة من شعائرالله.” از صفا بالا رفت و در بالای آن رو به کعبه ایستاد(37) و خدا را به وحدانیت و بزرگی یاد و فرمود: “لا اله الا الله وحده، أنجز وعده، و نصر عبده و هزم الاحزاب وحده.” این دعا را سه مرتبه تکرار کرد و ما بین آن هم، دست به دعا برمی داشت. سپس از صفا پایین آمد و بالای مروه رفت و همین عمل را در آن جا هم تکرار کرد.(38)
از امام صادق علیه السلام روایت شده است که فرمود: «هرگاه رسول الله صلی الله علیه و آله از بلندی بالا می رفت یا از سراشیبی فرود می آمد و یا به سواره ای برخورد می کرد و همچنین در آخر شب و پس از نماز، این کار را انجام می داد.»(39)
ملحق شدن علی علیه السلام به رسول اللّه صلی الله علیه و آله
پیامبراکرم صلی الله علیه و آله طی نامه ای از علی علیه السلام خواسته بود که از یمن عازم حج شود، اما متذکر نشده بود که خودش برای چه نوع حجی حرکت کرده است. علی علیه السلام همراه با سپاهی که از مدینه با وی عازم یمن شده بودند، به سوی مکه حرکت کرد و سی و چهار شتر را برای قربانی در نظر گرفت. از نکات قابل توجه این است که مقدار زیادی حلّه (قطیفه) یمنی همراه آن حضرت علیه السلام بود.(40) او هنگامی که به میقات یَلَمْلَم رسید، به همان نیت پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله محرم شد و فرمود: «خدایا به همان نیت پیامبر تو محرم می شوم.»
وقتی که رسول الله صلی الله علیه و آله از راه مدینه به مکه نزدیک شد، علی علیه السلام نیز از راه یمن به مکه نزدیک شده بود و در منطقه فتق در نزدیکی طائف، ابورافع قبطی(41) را جانشین خود قرار داد و خودش برای دیدار پیامبراکرم صلی الله علیه و آله پیش افتاد. او آن حضرت صلی الله علیه و آله را که مشرف به مکه شده بود، ملاقات کرد و پس از دیدار و عرض سلام، آن حضرت را در جریان اقدامات خویش قرار داد و عرض کرد که به شوق دیدن حضرت، از سپاه خود پیش افتاده است.
رسول الله صلی الله علیه و آله نیز بسیار خوشحال شد و با دیدن علی چهره اش شکوفا گردید. آن گاه پرسید: با چه نیتی محرم شدی، ای علی؟ جواب داد: ای رسول خدا، شما در نامه ننوشته بودید که با چه نیتی محرم می شوید، برای همین من نیت خود را همانند نیت شما قرار دادم و گفتم: «خدایا به همان نیت پیامبر تو محرم می شوم. و سی و چهار شتر را برای قربانی مشخص کرده ام.»
رسول الله صلی الله علیه و آله فرمود: اللّه اکبر! و من هم شصت و شش قربانی آورده ام. تو شریک من در حج و مناسک و قربانی ام هستی. بر همین احرام باقی باش و به سوی سپاهت برگرد و به سرعت آنان را بیاور تا ان شاءالله در مکه جمع شویم.»
علی علیه السلام با او خداحافظی کرد و به سوی سپاه خویش بازگشت. او آنان را دید که وارد مکه شده(42) و در کنار سدره جمع شده اند، در حالی که حلّه هایی را که در سپاه بوده است، پوشیده اند! وی به ابورافع نهیب زد که وای بر تو، چه چیز باعث شده که حلّه ها را به آنان بدهی، پیش از آن که آن ها را تحویل رسول خدا بدهیم، در حالی که، من چنین اجازه ای به تو نداده بودم؟! او جواب داد: آنان از من درخواست کردند که با این حلّه ها محرم شوند تا تمیزتر باشند و بعدا آن ها را برمی گردانند، اما امیرالمؤمنین بدون هیچ گونه اغماضی، تمام حلّه ها را از سپاهیان پس گرفت و در عدل هایی بسته بندی کرد.(43) این کار موجب شد که عده ای از او دلگیر شوند و نزد رسول اللّه صلی الله علیه و آله از او شکایت کنند.
خطبه پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله پس از انجام عمره
کلینی از امام صادق علیه السلام روایت می کند: هنگامی که حضرت از سعی خود فارغ شد، در مروه ایستاد و رو به مردم کرد و پس از حمد و ثنای خداوند، در حالی که با دست مبارک به پشت خود اشاره می کرد، فرمود: به درستی که این جبرئیل است که به من دستور می دهد به افرادی که قربانی به همراه نیاورده اند، بگویم که از احرام خارج شوند. و اگر من نیز دوباره به حج بیایم، همین کار را انجام خواهم داد، اما از آن جا که قربانی به همراه آورده ام، سزاوار نیست از احرام خارج شوم تا وقتی که قربانی ها به قربانگاه خود برسند.
در این هنگام، مردی برخاست و گفت: آیا می گویی که برای حج خارج شویم در حالی که از سر و روی ما آبِ غسل می چکد؟!
رسول الله صلی الله علیه و آله به وی گفت:توهرگز به این ایمان نخواهی آورد!
پس از آن، سراقة بن مالک کنانی گفت: ای رسول خدا، دین ما را چنان به ما یاد بده که گویی همین امروز متولد شده ایم. آیا این چیزی که ما را بدان امر فرمودی، برای همین سال است یا برای سال های آینده هم می باشد؟
رسول الله صلی الله علیه و آله فرمود: این حکم ابدی است و تا روز قیامت ثابت می باشد. آن گاه انگشتان دو دستش را در هم داخل کرد و فرمود: تا روز قیامت عمره در حج داخل شده است.(44) سپس به ارچی امر فرمود که اعلام کند: «هرکس قربانی به همراه خود نیاورده، مُحل شود و آن را عمره قرار دهد و هرکس که قربانی آورده، بر احرام خویش باقی بماند.»
بعضی از مردم از وی اطاعت کردند و عده ای از اجرای دستور آن حضرت امتناع ورزیدند! رسول الله صلی الله علیه و آله از آنان ناراحت شد و فرمود: اگر من نیز قربانی به همراه نیاورده بودم، از احرام خارج می شدم و آن را به عمره تبدیل می کردم، پس هر کسی که قربانی نیاورده از احرام خارج شود.
پس از این، عده دیگری از احرام خارج شدند. ولی بعضی همچنان بر احرام خویش باقی ماندند! بعضی از آنان می گفتند: چگونه ممکن است که رسول الله صلی الله علیه و آله آفتاب سوخته و غبارآلود باشد، ولی ما لباس بپوشیم.
از جمله کسانی که با دستور رسول خدا مخالفت می کرد، عمر بن خطاب بود. برای همین، آن حضرت او را فرا خواند و پرسید: ای عمر، چه شده است که تو را محرم می بینم؟ آیا قربانی به همراه آورده ای؟ عمر گفت: نه! پرسید: پس چرا مُحل نشده ای، در حالی که دستور دادم کسانی که قربانی نیاورده اند، از احرام خارج شوند؟! جواب داد: ای رسول خدا، به خدا قسم تا وقتی که شما محرم هستید، از احرام خارج نمی شوم! پیامبراکرم صلی الله علیه و آله به وی فرمود: تو به این دستور الهی ایمان نمی آوری تا این که می میری!(45)
ابن اسحاق با سند خود از عایشه روایت کرده است: پیامبر صلی الله علیه و آله به مردم دستور داد که از احرام خارج شوند، مگر کسانی که قربانی آورده باشند. به دنبال آن تمام کسانی که قربانی نیاورده بودند مُحل شدند و زنان وی نیز از احرام خارج شدند. همچنین از حفصه، دختر عمر، روایت کرده است: رسول الله به زنان خود دستور داد که با اتمام اعمال عمره از احرام خارج شوند. زنانش از وی پرسیدند: ای رسول خدا، چه چیزی موجب می شود که شما از احرام خارج نشوید؟! جواب داد: من قربانی آورده ام و موهایم را تلبید(46) کرده ام، از این رو نباید مُحل شوم تا شترهای قربانی را نحر کنم.(47)
پس از آن، رسول الله صلی الله علیه و آله در مکه اقامت نکرد. از این رو، امّ هانی، دختر ابوطالب، از وی پرسید: ای رسول خدا، آیا در خانه های مکه اقامت نمی کنی؟ آن حضرت صلی الله علیه و آله فرمودند: نه.(48) و به بطح، که بین مکه و منی واقع شده بود، رفت و همراه اصحابش تا روز ترویه،(49) یعنی بقیه روز سه شنبه و روزهای چهارشنبه، پنجشنبه و جمعه(50) را در آن جا اقامت کرد.
علی علیه السلام که از راه رسید، طواف و نماز و سعی را به جای آورد، ولی تقصیر نکرد و به پیامبر صلی الله علیه و آله ملحق شد و دید که آن حضرت هم تقصیر نکرده است. سپس بر فاطمه علیهاالسلام وارد شد که قربانی نیاورده بود و برای همین به دستور رسول خدا مُحل شده بود. علی علیه السلام مشاهده کرد که وی لباس رنگین پوشیده و بوی خوش استعمال کرده است، از این رو پرسید: چرا چنین کرده ای؟! فاطمه پاسخ داد: رسول الله صلی الله علیه و آله به ما دستور داده است که چنین باشیم.
شِکوه و گلایه از علی علیه السلام
ابن اسحاق در ادامه می نویسد: سپاهیان علی علیه السلام به خاطر برخورد شدید وی با آنان در باز پس گیری حلّه هایی که به تن کرده بودند، به شکایت از نزد رسول اللّه صلی الله علیه و آله پرداختند. سپس با سند خود از ابوسعید خدری روایت کرده است: پس از آن رسول الله صلی الله علیه و آله برای ایراد خطبه از جای خود برخاست و شنیدم که می فرماید: «ای مردم، از علی علیه السلام شکوه نکنید؛ زیرا به خدا سوگند که او در راه خدا بهتر از آن است که مورد شکوه قرار گیرد.»(51)
شیخ مفید ضمن نقل این حادثه اضافه می کند: پس از گلایه های سربازان از علی علیه السلام ، پیامبراکرم صلی الله علیه و آله به جارچی خود دستور داد که با صدای بلند اعلام کند: زبان های خود را از بدگویی درباره علی علیه السلام بازدارید. همانا او در امور مربوط به خداوند متعال سخت گیر و خشن است و در امور دینی اش مسامحه و چشم پوشی نمی کند.(52)
نین به نظر می رسد که رسول الله صلی الله علیه و آله با پارچه ها و بردهای یمانی پرده ای برای کعبه فراهم کرد و کعبه را که در زمان آن حضرت هجده ذرع،(53) ارتفاع داشت با آن پوشانید و این عمل پیامبراکرم صلی الله علیه و آله به عنوان یک سنّت باقی ماند.
پیامبراکرم در روزهای سه شنبه، چهارشنبه، پنج شنبه و جمعه، که مصادف با روز ترویه [هشتم ذی الحجه] بود، در بطحای مکه اقامت کرد و پس از زوال خورشید در ظهر روز هشتم به سوی منی حرکت کرد.(54)
مرحوم کلینی با سند خود از امام صادق علیه السلام روایت می کند: «پس از زوال خورشید در روز ترویه پیامبر صلی الله علیه و آله به مردم دستور داد که غسل کنند و محرم شوند. سپس آن حضرت و اصحابش در حالی که محرم شده بودند و تلبیه می گفتند، حرکت کردند تا به منی رسیدند. در آن جا پیامبراکرم صلی الله علیه و آله نماز ظهر و عصر و نماز مغرب و عشا و نماز صبح را به جای آورد.»(55) و سپس کمی صبر کرد ت خورشید طلوع کرد. آن گاه به عده ای فرمود که چادری را برای او در نمرة در منطقه عرفات برپا کنند و خودش به همراه مسلمانان به سوی عرفات حرکت کرد.(56) آن حضرت از راه بین المأزمین به وی عرفات نرفت، بلکه راه ضبّ را در پیش گرفت.(57)
تا پیش از آن سال قریشی ها از راه مزدلفه به سوی عرفات می رفتند و دیگران را از این راه منع می کردند. آن ها این را امتیازی برای خویش می شمردند و امیدوار بودند که پیامبر همان راه ایشان را انتخاب کند، اما چنین نشد؛ زیرا خدای متعال وحی نازل کرده بود: «ثُمَّ أفیضوا مِنْ حیثُ أفاض الناسُ و استغفروا الیه»؛(58) از همان ایی که مردم کوچ می کنند، کوچ کنید و از درگاه خداوند متعال طلب آمرزش کنید.
آن حضرت پس از ورود به عرفات وارد چادر خود شد که در نمرة در کنار درخت های أراک در وادی عُرنة نصب شده بود(59) و در همان باقی ماند تا این که ظهر نزدیک شد.
پس از نزدیک شدن ظهر، رسول الله صلی الله علیه و آله دستور داد که ناقه اش، قصواء را آماده کردند.(60) آن حضرت در حالی که غسل ه بود، خارج شد(61) و مسلمانانی را که در اطراف او حلقه زده بودند مورد خطاب قرار داد و فرمود: «ای مردم، همانا خداوند متعال در این روز به شما مباهات می کند و همه شما را مورد مغفرت عام خویش قرار می دهد. آن گاه متوجه علی علیه السلام شد و فرمود: و علی علیه السلام را مورد مغفرت خاص خویش قرار می دهد. سپس فرمود: ای علی، به نزدیک من بیا. علی علیه السلام به پیامبر نزدیک شد، آن حضرت در حالی که دست او را در دست گرفته بود، فرمود: همانا سعادتمند واقعی و به تمام معنا کسی است که بعد از من از تو اطاعت کند و تو را دوست داشته باشد و به درستی که بدبخت واقعی و به تمام معنا کسی است که بعد از من از تو نافرمانی کند و با تو دشمنی بورزد.»(62)
پس سوار ناقه شد و حرکت کرد تا در جایی که امروزه مسجد نمرة قرار دارد، ایستاد(63) و این خطبه را ایراد فرمود:(64) حمد و سپاس مخصوص پروردگار متعال است. او ر پاس می گوییم و از او کمک می خواهیم و به درگاه او استغفار و توبه می کنیم و از شر و بدی های نفس هایمان و زشتی های اعمالمان به او پناه می بریم. هرکسی که خدا او را هدایت کند، گمراه کننده ای برای او نخواهد بود و هرکسی که خدا او را گمراه کند، هدایت گری برای او نخواهد بود. شهادت می دهم که هیچ خدایی جز خدای یگانه نیست و او هیچ شریکی ندارد و شهادت می دهم که محمد بنده و فرستاده اوست.
ای بندگان خدا، شما را به تقوای الهی سفارش می کنم و شما را به اطاعت از پروردگار به وسیله اعمالتان توصیه می کنم و از خدا می خواهم که آنچه خیر است برای ما قرار دهد.
ای مردم! آنچه را که برای شما بیان می کنم، خوب گوش کنید؛ زیرا ممکن است که بعد از این سال و در چنین جایگاهی در میان شما نباشم.
ای مردم! خون و آبروی شما بر همدیگر حرام است تا وقتی که خدای متعال را ملاقات کنید، چنان که امروز و در این مکان خون و آبروی شما بر همدیگر حرام است. آیا پیام الهی را ابلاغ کردم؟ مردم گفتند: بله یا رسول اللّه. آن گاه پیامبر فرمود: خدایا تو شاهد باش که دستور تو را ابلاغ کردم.
ای مردم! هرکسی که امانتی نزد خود دارد، باید آن را به صاحبش برگرداند و رباهای معین شده در جاهلیت را باطل اعلام می کنم و اولین ربایی که آن را باطل اعلام می کنم، رباهای متعلق به عباس بن عبدالمطلب است. خون های ریخته شده در زمان جاهلیت را باطل اعلام می کنم، اولین خونی که آن را باطل اعلام می کنم(65)، خون ابن ربیعة بن الحارث (فرزند عبدالمطلب) است ه دوران شیرخوارگی اش را در قبیله بنی سعد می گذرانید و عده ای از طایفه هذیل او را به قتل رساندند.(66) و همانا تمامی افتخارات اهلیت به جزپرده داری کعبه وآبرسانی به حجاج راباطل اعلام می کنم.
به درستی که زمان به همان هیأتی که در آن روز خداوند آسمان ها و زمین را آفرید، دور می زند و «تعداد ماه ها نزد خداوند از روزی که آسمان ها و زمین را آفریده، در کتاب علم خدا، دوازده ماه است. از این دوازده ماه، چهارماه، ماه حرام است.»(67) که سه ت پشت سر هم قرار دارند و یکی منفرد است. آن ها عبارتند از ماه های ذی القعده، ذی الحجه و محرم و ماه رجبی که بین ماه های جمادی و شعبان قرار دارد. آیا پیام الهی را ابلاغ کردم؟ مردم گفتند: بله یا رسول الله. آن گاه فرمود: خدایا تو شاهد باش.
ای مردم! زنان شما بر شما حقی دارند و شما هم بر آن ها حقی دارید. حق شما بر آن ها این است که ناموس شما را حفظ کنند و بدون اجازه شما، کسی را که دوست ندارید به منزل راه ندهند و مرتکب فحشا نشوند. اگر این کارها را مرتکب شدند، خداوند به شما اجازه داده است که از آن ها کناره گیری کنید و آن ها را در خوابگاه هایشان تنها بگذارید و آن ها را تنبیه کنید به صورتی که آسیبی به آن ها نرسد. پس اگر از کارهای زشت خود دست کشیدند و از شما اطاعت کردند، بر شماست که طبق عرف نفقه آن ها را بدهید. همانا بدانید که آن ها را به مثابه امانت الهی در اختیار گرفته اید و بر طبق دستور کتاب خداوند بر خویش حلال ساخته اید، پس درباره زنان تقوای الهی پیشه کنید و به خیر و نیکی درباره آن ها سفارش و وصیت کنید.
ای مردم! «به درستی که مؤمنان باهم برادر هستند.»(68) و برای هیچ مؤمنی جایز نیست که در مال برادرش تصرف کند مگر با رضایت او. آیا پیام الهی را ابلاغ کردم؟… خدایا تو شاهد باش.
ای مردم! به هوش باشید که به دوران کفر و جاهلیت بازنگردید و خون همدیگر را نریزید. آگاه باشید که من در میان شما چیزی را به ودیعه گذاشته ام که اگر بدان عمل کنید، هیچ گاه گمراه نخواهید شد: کتاب خدا و عترتم، اهل بیتم را.(69) آیا پیام الهی را ابلاغ م؟… خدایا تو شاهد باش.
ای مردم! همانا خدای شما یکی است، و پدر شما یکی است، همگی از آدم هستید و آدم از خاک آفریده شده است. «همانا گرامی ترین شما نزد خدا، با تقواترین شماست.»(70) و یک فرد عرب بر یک فرد عجم هیچ برتری ندارد، مگر به واسطه تقوا. آیا پیام الهی را ابلاغ کردم؟… خدایا تو شاهد باش.
ای مردم! همانا پروردگار نصیب هر وارثی را از میراث معین کرده است و برای هیچ کس سزاوار نیست که در بیش تر از ثلث اموالش وصیت کند. بدانید که فرزند منتسب به پدر و مادر واقعی می باشد و جزای زناکار سنگسار شدن است و اگر فرزندی خود را به غیر پدر واقعی اش منتسب بکند و اگر برده ای خود را به غیر از مولای واقعی اش متعلق بداند، پس لعنت خدا و ملائکه و تمام مردم بر اوست و خداوند هیچ عملی را از او نمی پذیرد. والسلام علیکم و رحمة الله و برکاته.(71)
پس از آن که خطبه رسول الله صلی الله علیه و آله به اتمام رسید، بلال شروع به اذان گفتن کرد. پس از اذان، آن حضرت شترش را خوابانید و از آن پیاده شد. سپس بلال اقامه را گفت(72) و پیامبر نماز ظهر را به جای آورد و آن گاه بدون آن که نماز دیگری بخواند اقامه را گفت و نماز عصر را به جای آورد.
پس از آن سوار ناقه اش، قصواء شد و به سوی محل وقوف آمد. آن گاه شکم ناقه اش را به سوی صخره ها قرار داد و در این حالت جبل المشاة در مقابل او قرار گرفت و صورت آن حضرت صلی الله علیه و آله به سوی قبله بود.
پیامبر همین طور ایستاده بود(73) و مسلمانان هم با فشار در پشت سر و اطراف ناقه آن حضرت جمع شده بودند. آن حضرت جهت ناقه اش را مقداری برگرداند، مردم هم به سرعت همین کار را کردند، تا در پشت سر ناقه وی قرار گیرند. در این حال، پیامبر صلی الله علیه و آله فرمود: تنها پشت سر ناقه من محل وقوف به عرفات نیست، بلکه تمام این منطقه محل وقوف است و با دست به محل وقوف اشاره کرد. پس از آن مردم پراکنده شدند.(74)
آن جا پیامبر صلی الله علیه و آله فرمود: همانا بهترین دعای من و دعای پیامبران پیش از من این است: «لا اله الا اللّه، وحدَهُ لا شریک له، له الملک وله الحمد،یحیی ویمیت،بیده الخیروهوعلی کل شی ءٍ قدیر.»
وقوف به مشعر
مرحوم کلینی با سند خود از امام صادق علیه السلام روایت می کند: سپس پیامبراکرم صلی الله علیه و آله از عرفات افاضه کرد و به مردم هم دستور داد که عرفات را ترک کنند تا به مزدلفه که همان مشعرالحرام است رسید. در آن جا نماز مغرب و عشا را با یک اذان و دو اقامه به جای آورد و به افراد ضعیف دستور داد که شبانه به سوی منی پیش بروند و به آن ها سفارش کرد که جمره عقبه را رمی نکنند تا وقتی که خورشید طلوع کند.(75)
همچنین زنان را شبانه به همراه اسامة بن زید به سوی منی فرستاد و فرمود: هرکدام که قربانی به همراه آورده اند، رمی را انجام دهند و از منی خارج نشوند تا قربانی ها ذبح شود و هرکدام که قربانی نیاورده اند، رمی را انجام دهند و به سوی مکه بروند.(76)
آن حضرت ریگ های رمی جمره عقبه را در مزدلفه جمع کرد.(77) پس از این که فرا رسیدن صبح کاملاً برای او روشن شد، نماز صبح را با یک اذان و اقامه به جای آورد. سپس سوار قصواء شد و به مشعرالحرام (یعنی کوه قزح)(78) آمد. در آن جا رو به قبله ایستاد و آن قدر ذکر گفت و دعا کرد تا این که سفیدی صبح کاملاً نمایان شد، اما هنوز خورشید طلوع نکرده بود و پس از طلوع خورشید، حرکت کرد.
ورود به منی
پس از آن که رسول خدا به وادی محسّر رسید، کمی پیش رفت و آن گاه راه وسطی را که به جمره عقبه منتهی می شد در پیش گرفت. آن گاه در حالی که بر ناقه صهباء نشسته بود، جمره را با هفت سنگ رمی کرد و همراه با پرتاب هر سنگی تکبیر می گفت.(79) در این ال، پیامبر همانند سایر مردم بود و از آداب و رسومی که درباره رؤسا و امرا انجام می دادند، خبری نبود. هیچ کس مردم را از اطراف رسول خدا دور نمی کرد و آن حضرت تلبیه گفتن را تا قبل از رمی جمره ادامه داد.(80)
پس به قربانگاه رفت. ناجیة بن جندب شترها را یکی پس از دیگری در حالی که یکی از دست های آن ها را بسته بود و روی سه دست و پا حرکت می کردند، پیش می آورد و آن حضرت شصت و سه شتر را با دست خودش قربانی کرد، سپس کارد را به علی علیه السلام داد و او بقیه را که سی و چهار شتر بود نحر کرد. سپس آن حضرت دستور داد که کمی گوشت از هر قربانی بردارند و آن را در دیگی بپزند. آن گاه پیامبر صلی الله علیه و آله و علی علیه السلام گوشت آن را خوردند و آب آن را نوشیدند(81) آن ها چیزی از پوست و افسار و کلّه پاچه قربانی ر به سلّاخ ها ندادند، بلکه تمام آن ها را صدقه دادند.(82)
این حج، معمّر بن عبدالله عدوی مسؤول تراشیدن سر رسول خدا صلی الله علیه و آله شد. هنگامی که می خواست برود تا سر آن حضرت را بتراشد، قریشی ها به او گفتند: ای معمّر! گوش رسول خدا و تیغ تیز در دست توست!… امّا معمر گفت: به خدا قسم که عهده دار شدن این کار را از الطاف بزرگ خدا برخود می دانم.(83)
آن جا عده ای همانند رسول الله سرهایشان را تراشیدند و عده ای فقط تقصیر کردند. برای همین آن حضرت فرمود: پروردگارا حلق کنندگان را بیامرز. به وی عرض شد: ای رسول خدا، پس تقصیرکنندگان چطور؟ آن گاه تا سه مرتبه برای حلق کنندگان دعا کرد و در مرتبه چهارم برای تقصیرکنندگان طلب آمرزش نمود.
سپس رسول خدا صلی الله علیه و آله لباسش را پوشید و به خودش عطر زد. آن گاه عبدالله بن حذافه سهمی را فرستاد که در میان مردم اعلام کند: ای مردم، رسول خدا صلی الله علیه و آله فرموده است: این روزها، روزهای خوردن و نوشیدن و ذکر گفتن است. به دنبال آن مسلمانان از روزه گرفتن دست کشیدند.(84) و در این روز عده ای از مسلمانان آمدند و عرض کردند: ای رسول خدا، پیش از رمی، قربانی را انجام داده ایم و سرهایمان را پیش از قربانی تراشیده ایم، حال چه کنیم؟ رسول خدا در پاسخ آن ها که بسیاری از اعمال را پس و پیش انجام داده بودند، می فرمود: اشکالی ندارد، اشکالی ندارد.(85)
پس از آن، پیامبراکرم صلی الله علیه و آله سوار شتر شد و به سوی کعبه حرکت کرد و نماز ظهر را در مکه به جای آورد. سپس کنار چاه زمزم آمد و مشاهده کرد که فرزندان عبدالمطلب مردم را سیراب می کنند. به آنان فرمود: ای فرزندان عبدالمطلب برای من آب بکشید، اگر نمی ترسیدم که مردم با تأسّی به من، افتخار سقایت حجاج را از شما بگیرند، خودم از چاه آب می کشیدم. آن ها دلوی از آب را به حضرت صلی الله علیه و آله تقدیم کردند. او مقداری از آن را نوشید(86) و به منی بازگشت. در آن جا بیتوته کرد تا در روز سوم، که آخرین روز از ایام تشریق است، به رمی جمرات پرداخت.(87)
پیامبر صلی الله علیه و آله در نزدیکی ظهر و پیش از نماز، به رمی جمرات پرداخت. او در کنار جمره اولی بیش تر از وُسطی مکث کرد و در کنار جمره عقبی اصلاً توقفی نکرد و آن حضرت صلی الله علیه و آله بالای جمره ها را رمی می کرد. وی به مسلمانان فرمود که در روز عید همراه او به منی کوچ کنند و اما زنان آن حضرت صلی الله علیه و آله در بعدازظهر عید قربان کوچ کردند و رمی جمرات را هم شبانه انجام می دادند. همچنین آن حضرت صلی الله علیه و آله به چوپانان و خدمه اجازه داد که شبانه عمل رمی را انجام دهند و شب را در خارج از منی بیتوته کنند.(88)
خطبه منی
واقدی از دو طریق از عمروبن یثربی و از عبدالله بن عباس روایت کرده است که رسول خدا بعدازظهر روز یازدهم که بعد از عید قربان بود، در منی در حالی که بر قصواء سوار بود، خطبه ایراد کرد و قمی در تفسیرش می نویسد: آن حضرت در منی بعد از حمد و ثنای خدا فرمود: «ای مردم! سخنان مرا بشنوید و خوب به خاطر بسپارید؛ زیرا ممکن است که بعد از امسال دیگر مرا نبینید.
… سپس فرمود: آگاه باشید که من دو چیز در میان شما به یادگار گذاشته ام که اگر به آن دو تمسک بجویید، هیچ گاه گمراه نمی شوید: کتاب خدا و عترتم، اهل بیتم را. به درستی که خدای لطیف و خبیر مرا آگاه کرده است که این دو هیچ گاه از هم جدا نمی شوند تا این که در حوض کوثر بر من وارد می شوند. آگاه باشید که هرکس به آن دو چنگ بزند، نجات پیدا می کند و هرکس با آن دو مخالف کند، هلاک می شود. آیا پیام الهی را ابلاغ کردم؟ مردم گفتند: آری. فرمود: خدایا تو شاهد باش.
سپس فرمود: بدانید که به زودی افرادی از شما در حوض بر من وارد می شوند، اما از من دور گردانیده می شوند. پس می گویم: خدایا این ها اصحاب من هستند، ولی گفته می شود: ای محمد، این ها بعد از تو بدعت گذاری کردند و سنّت تو را تغییر دادند. پس من هم می گویم: از رحمت خدا دور باشند، از رحمت خدا دور باشند.»(89)
ایراد خطبه در مسجد خَیف
مرحوم قمی در تفسیرش می نویسد: در آخرین روز از ایام تشریق سوره «إذا جاء نصرُاللّهِ والفتح» نازل شد.(90) به دنبال آن، پیامبراکرم صلی الله علیه و آله فرمود: به مرگ خودم خبردار شده ام. آن گاه فرمود که مردم برای نماز در مسجد خیف جمع شوند.
پس از اجتماع مردم، حمد و ثنای الهی را به جای آورد و فرمود: «خداوند خیر و برکت عنایت فرماید به کسی که سخن مرا بشنود و آن را خوب حفظ کند و به کسانی که آن را نشنیده اند، برساند. چه بسا کسی حامل فقه است ولی فقیه نیست و چه بسا حامل فقهی، فقه را برای کسی که فقیه تر از او می باشد، حمل می کند. بدانید که قلب هر مسلمانی در سه چیز خیانت نمی کند: اخلاص عمل برای خدا، نصیحت ائمه مسلمین، و لزوم همراهی با جماعت مسلمین. همانا مؤمنان باهم برادرند و خون هایشان ضامن همدیگر است و ضعیف ترین آن ها برای عمل به عهد و پیمان ها تلاش می کند و در مقابل دشمنان متحد و هم پیمان هستند.
ای مردم! من دو چیز در میان شما باقی می گذارم که اگر بدان تمسّک بجویید هیچ گاه گمراه و خوار نمی شوید. کتاب خدا و عترتم، اهل بیتم را. به راستی که خدای لطیف و خبیر به من خبر داده است که آن ها هرگز از هم جدا نخواهند شد تا هنگامی که در حوض بر من وارد شوند…(91)
آن حضرت در منی باقی ماند تا رمی جمرات را انجام داد و سپس به سوی أبطح در مکه حرکت و در آن جا اقامت کرد.(92)
نزول سوره مائده
سوره مائده آخرین سوره مفصلی است که بر پیامبر صلی الله علیه و آله نازل شده و در بردارنده آیه إکمال و آیه تبلیغ و آیه ولایت می باشد که بعد از حجة الوداع نازل شده است. مرحوم علامه طباطبائی می نویسد: «اهل حدیث اتفاق نظر دارند بر این که سوره مائده آخرین سوره مفصلی است که در اواخر عمر رسول خدا بر وی نازل شده است.»(93) و عیاشی در تفسیر خود از علی علیه السلام روایت می کندکه فرمود: «آخرین سوره ای که بررسول خدا نازل شد، سوره مائده بود.(94) و ازامام باقر علیه السلام ازامام علی علیه السلام روایت کرده است ه: سوره مائده سه ماه پیش از رحلت پیامبراکرم صلی الله علیه و آله نازل شد.(95)
اگر ما به این قسمت از آیه سوم سوره مائده دقت کنیم که می فرماید: «ذلکم فسقٌ… فمن اضطرّ… فان الله غفورٌ رحیم»، متوجه می شویم که این قسمت یک جمله کامل است و معنای خود را به خوبی می رساند و برای افاده معنا به آن قسمتی که در وسط کلام آمده است، احتیاجی ندارد. در وسط این آیه، آیه اکمال آمده است که می فرماید: «الیوم یئس الّذین کفروا من دینکم…»؛ امروز کسانی که کافر شده اند از کارشکنی در دین شما نومید گردیده اند. پس از ایشان نترسید و از من بترسید. امروز دین شما را برایتان کامل ونعمت خود را بر شما تمام گردانیدم. و اسلام را برای شما به عنوان آیین برگزیدم.
بنابراین، فهمیده می شود که این کلام، جمله معترضه ای است که در وسط این آیه قرار داده شده است و آیه برای رساندن معنا و دلالت خود هیچ احتیاجی به آن ندارد. البته فرقی نمی کند که بگوییم: آیه از همان ابتدا به همین صورت نازل شده و این جمله معترضه در آن قرار داشته و یا این که بگوییم: این قسمت در زمان دیگری نازل شده و هنگام تألیف در وسط این آیه قرار داده شده است. یا این که بگوییم خود پیامبراکرم صلی الله علیه و آله به کاتبان وحی دستور داده است که این جمله معترضه را در وسط این آیه قرار دهند، اگرچه از جهت معنا و زمان نزول باهم اختلاف دارند. چنان که سیوطی این مطلب را در الدر المنثور به نقل از شعبی روایت کرده است: وقتی آیه «الیوم اکملت لکم دینکم» نازل شد، رسول خدا صلی الله علیه و آله در عرفه بود و از آن جا که این آیه اعجاب حضرت صلی الله علیه و آله را برانگیخت، دستور داد که آن را در ابتدای سوره قرار دهند.»(96) چنان که قبلاً بیان کردیم، روز عرفه مصادف با شنبه بوده است، نه با پنجشنبه و جمعه، که غالبا آن را می گویند و به روایتی که از عمربن خطاب در جواب یک یهودی نقل شده، استناد می کنند.(97)
آیه ولایت
سیدبن طاووس از کتاب النشر والطیّ از حذیفة بن یمان نقل می کند: هنگامی که علی علیه السلام از یمن آمد و در مکه با پیامبر صلی الله علیه و آله ملاقات کرد؛ ما در آن جا حاضر بودیم. روزی علی علیه السلام رو به کعبه نماز می خواند که به هنگام رکوع سائلی به وی مراجعه کرد. او در همان حالت رکوع، حلقه انگشترش را به وی صدقه داد. در همین زمان رسول خدا که در جای دیگر بود، تکبیر گفت و آیه ای را که خداوند درباره این عمل علی علیه السلام نازل کرده بود قرائت کرد: «إنّما ولیکم اللّه و رسوله و الذین آمنوا الذین یقیمون الصلاة و یؤتون الزکاة و هم راکعون.» (مائده: 55)؛ همانا سرپرست شما، خدا و رسولش و مؤمنانی هستند که نماز برپای می دارند و در حال رکوع زکات می پردازند. پس از قرائت آیه آن حضرت فرمود: برخیزید تا صاحب این صفات که خدا او را توصیف کرده است، بیابیم. به دنبال آن هنگامی که رسول خدا صلی الله علیه و آله وارد مسجد می شد، با سائلی مواجه شد. آن حضرت از او پرسید: از کجا می آیی؟ جواب داد: از پیش آن نمازگزار که در حال رکوع این حلقه انگشتر را به من داد. رسول خدا صلی الله علیه و آله تکبیر گفت و به سوی علی علیه السلام رفت. آن گاه از او پرسید: ای علی، امروز چه کار خیری انجام داده ای؟ علی علیه السلام جریان را برای آن حضرت بازگو کرد و پیامبراکرم برای سومین بار تکبیر گفت.
حلبی می نویسد: روایت شده است که وقتی آیه «انما ولیکم الله و رسوله…» نازل شد، خداوند به پیامبر دستور داد که ولایت علی علیه السلام را اعلام کند، اما آن حضرت صلی الله علیه و آله از این امر نگران بود.(98)
بحرانی در البرهان از زید بن ارقم روایت کرده است: رسول خدا عده ای را نزد خود فرا خواند که من هم از جمله آن ها بودم. او به ما فرمود که روح الامین، جبرئیل موضوع ولایت علی بن ابیطالب را بر او نازل کرده است و با ما مشورت کرد که چگونه این مطلب را در ایام موسم حج اعلام کند. ما نمی دانستیم که چه بگوییم و پراکنده شدیم تا این که در جُحفه فرود آمدیم و مشغول برپاکردن چادرهای خود بودیم که ناگهان شنیدیم رسول خدا با صدای بلند اعلام می کند: ای مردم! من فرستاده خدا هستم، پس دعوت کسی که شما را به سوی خدا فرا می خواند، اجابت کنید.
در آن هنگام که هوا به شدت گرم بود به سوی او رفتیم. آن حضرت فرمود: ای مردم! بعدازظهر عرفه چیزی بر من نازل شد که آن را در دل نگاه داشته ام و همین قلب مرا در فشار قرار داده است، زیرا خوف آن دارم که اهل إفک آن را تکذیب کنند. تا این که در این جا خداوند دستور مؤکد به اعلان این امر داده و نازل فرموده است: «یا ایها الرسول بلّغ ما أنزل الیک من ربّک و ان لم تفعل فما بلّغت رسالته و اللهُ یعصمک من الناس…»(99)، ای پیامبر، آنچه ر ه از سوی پروردگارت نازل شده است، ابلاغ کن و اگر چنین نکنی، رسالت خودرابه انجام نرسانده ای وخداوند تو را از مردم حفظ می کند.
مرحوم طبرسی در الاحتجاج با سند خود از شیخ طوسی از امام باقر علیه السلام روایت می کند: «هنگامی که رسول خدا در محل وقوف اقامت کرد، جبرئیل بر وی نازل شد و فرمود: ای محمد، خداوند عزوجل سلام می رساند و می فرماید: هر آینه أجل تو نزدیک شده است و تو را خبر می دهم از چیزی که گریز و چاره ای از آن نیست، پس به عهد خود وفا کن و وصیت خود را اعلام کن و علم خود و میراث علوم انبیای قبل و تمام آیات و نشانه های پیامبران را به وصی و خلیفه بعد از خود تسلیم کن. حجت کامل من بر بندگانم علی بن ابیطالب است. او را به عنوان نشانه هدایت در میان مردم به پای دار و عهد و میثاق و بیعت با او را تجدید کن و بیعت و میثاقی را که با من بسته اند متذکر شو، مبنی بر این که ولیّ من و مولای خودشان و مولای هر مرد و زن مؤمنی علی بن ابیطالب است و به درستی که هیچ یک از انبیای خودم را قبض روح نمی کنم، مگر بعد از اکمال دین و حجتم و اتمام نعمتم، با اظهار ولایت نسبت به اولیایم و اظهار عداوت نسبت به دشمنانم. و این کمال توحید و دین من است و اتمام نعمت بر بندگانم با پیروی و اطاعت از ولیّ من حاصل می شود و من هیچ گاه زمین را بدون ولی و قیّم خودم باقی نمی گذارم تا آن ها حجت من بر بندگانم باشند. ای محمد، برخیر و علی را به عنوان ولی و جانشین خود معرفی کن و از مردم بیعت بگیر و عهد و میثاقی را که با من بسته اند، تجدید کن؛ زیرا که به زودی تو را پیش خودم می برم.»
امام باقر علیه السلام می فرماید: «رسول خدا صلی الله علیه و آله خوف این را داشت که قریش و منافقان آشوب برپا کنند و به دوران جاهلیت بازگردند، زیرا می دانست که دشمنی و کینه دیرینه و عمیقی با علی علیه السلام دارند. برای همین از جبرئیل درخواست کرد که از خدا بخواهد تا او را از شرّ مردم نگه دارد، لذا اعلان ولایت علی علیه السلام را به تأخیر انداخت تا جبرئیل امان الهی را برایش بیاورد تا این که آن حضرت صلی الله علیه و آله به کراع الغمیم رسید. در آن جا هم جبرئیل بر وی نازل شد و همان امر قبلی را بر وی نازل کرد، تا این که پیامبر به منطقه غدیر خم رسید. در آنجا به هنگامی که پنج ساعت از روز گذشته بود، جبرئیل همراه با امان الهی نازل شد و آن حضرت را تحریص و تهدید کرد که هرچه سریع تر رسالت الهی را ابلاغ کند: «یا ایها الرسول بلّغ ما انزل الیک من ربک و ان لم تفعل فما بلّغت رسالته والله یعصمک من الناس…»؛ ای پیامبر، آنچه را که از سوی پروردگارت بر تو نازل شده است، به مردم اعلان کن، اگر چنین نکنی، رسالت الهی را به انجام نرسانده ای و همانا خداوند تو را از شرّ مردم نگه می دارد…»(100)
عیاشی از امام صادق علیه السلام روایت کرده است «وحی الهی درباره ولایت علی علیه السلام در منی نازل شده بود، اما رسول خدا از اعلان آن خودداری کرد؛ زیرا از واکنش مردم نسبت به این دستور الهی خوف داشت. تا این که از مکه بازگشت در حالی که پنج هزار از اهل مکه او را مشایعت می کردند.(101) پس از این که به جحفه رسید، برئیل نازل شد و فرمود: «یا ایها الرسول بلغ ما انزل الیک من ربک و ان لم تفعل فما بلغت رسالته و الله یعصمک من الناس…»؛ و پیامبر را از آنچه که در منی از آن خوف داشت مطمئن کرد.
و طبرسی در جامع الاخبار با سند خود از امام صادق علیه السلام روایت کرده است: «هنگامی که رسول خدا از حجة الوداع فارغ شد، جبرئیل در مسیر بازگشت بر او نازل شد و این آیه را قرائت کرد: «یا ایها الرسول بلغ ما انزل الیک من ربّک و ان لم تفعل فما بلغت رسالته و اللّه یعصمک من الناس…» وقتی که رسول خدا این سخن را شنید، فرمود: به خدا قسم که از این مکان تکان نمی خورم تا دستور پروردگارم را ابلاغ کنم.»(102)
علامه طباطبائی می فرماید: «باید آیه سوم سوره مائده که می فرماید: «یا ایها الرسول بلغ ما انزل الیک من ربّک» و به احادیثی که درباره آن از طرف شیعه و سنی وارد شده و خبرهای متواتر مربوط به حادثه غدیرخم و اوضاع اجتماعی زمان رسول خدا صلی الله علیه و آله دقت کرد. آنچه از دقت و تأمل در این امور به دست می آید، این است که امر ولایت چند روز قبل از غدیر نازل شده بود، اما پیامبر صلی الله علیه و آله از اعلان آن واهمه داشت، زیرا می ترسید که مورد قبول قرار نگیرد و یا نسبت به علی علیه السلام سوءقصدی انجام گیرد و به دنبال آن امر دعوت الهی مختل شود، از این رو، اعلان این امر را به تأخیر می انداخت و امروز و فردا می کرد تا این که آیه شصت و هفتم سوره مائده نازل شد. آن گاه پیامبر صلی الله علیه و آله این دستور الهی را اعلان کرد.
پس این احتمال وجود دارد که خداوند بخش اعظم سوره مائده را که امر ولایت هم در آن بوده است در روز عرفه بر پیامبراکرم نازل کرده باشد و آن حضرت آن را تلاوت کرده باشد، اما بیان امر ولایت را تا غدیر به تأخیر انداخته باشد. در این صورت بعید به نظر نمی رسد که مقصود بعضی از روایات که می گوید: این آیه در غدیر نازل شده است، تلاوت این آیه به وسیله پیامبراکرم باشد و درصدد بیان شأن نزول آیه بوده اند و بدین جهت گفته اند که این آیه در روز غدیر نازل شده است، بنابراین هیچ منافاتی بین این دو دسته از اخبار نیست.(103)
در غدیر خم
در کتاب احتجاج طبرسی از امام باقر علیه السلام روایت شده است: «هنگامی که پیامبر صلی الله علیه و آله به غدیر خم، که در سه مایلی جحفه قرار دارد(104)، رسید؛ جبرئیل وقتی که پنج ساعت از روز گذشته بود بر آن حضرت نازل شد و فرمود: «یا ایها الرسول بلغ ما انزل الیک من ربک» و آن را به انجام این دستور الهی بسیار ترغیب کرد. به دنبال آن پیامبر دستور داد که پیش افتادگان برگردند و عقب ماندگان پیش بیایند و در آن منطقه جمع شوند تا علی علیه السلام را به عنوان جانشین خود معرفی کند و آنچه را که خداوند درباره علی علیه السلام نازل کرده است، به آن ها ابلاغ کند و خداوند به آن حضرت خبر داده بود که او را از شر مردم در امان نگه می دارد.
وقتی که رسول خدا صلی الله علیه و آله دستور اجتماع مردم را داد، اوایل کاروان به جحفه رسیده بود که آن حضرت دستور داد تا بازگردند و افراد در همان جا منتظر ماندند تا دنباله کاروان از راه برسد. به دستور جبرئیل آن حضرت کمی به سمت راست مسیر متمایل شد و در کنار مسجد الغدیر مستقر شد. در آن منطقه درختچه های سلمه زیادی بود که حضرت دستور داد تا زیر این درختچه ها تمیز شود و با سنگ یک مکان مرتفعی ساخته شود تا او روی آن بایستد و بر مردم مشرف باشد.
از همان ابتدا که پیامبر صلی الله علیه و آله بر بلندی ایستاد. علی علیه السلام هم یک درجه پایین تر از او ایستاده بود تا این که آن حضرت دست خود را بر بازوی علی علیه السلام زد و علی علیه السلام دست خود را به سوی رسول خدا دراز کرد. آن حضرت دست علی علیه السلام را گرفت و بالا کشید به طوری که همردیف رسول خدا شد.»(105)
البرهان به نقل از زیدبن ارقم نقل شده است: «هنگامی که شنیدیم رسول خدا اعلام می کند: من فرستاده خدا هستم، دعوت کننده به سوی خدا را اجابت کنید، به سرعت به سوی آن حضرت رفتیم و دیدیم که از شدت گرما سر و پاهای خود را با لباس هایش پوشانده است. آن حضرت دستور داد که خار و خاشاک های زیر درختچه ها راتمیز کنید و پس از آن فرمود که جهاز شتران و بار و بندیل های خودمان را بیاوریم. آن ها را آوردیم و روی هم چیدیم و پارچه ای روی آن ها کشیدیم، آن گاه رسول خدا بر بالای آن ایستاد.»(106)
گرچه این دو خبر تصریح نکرده اند که این کارها بعد از نماز ظهر بوده است، اما خبرهای زیادی به این نکته تصریح کرده اند. به طور مثال، سید بن طاووس از کتاب النشر والطی از حذیفه بن یمان روایت می کند: «رسول خدا صلی الله علیه و آله به ما رسید و اعلان کرد که برای نماز جماعت جمع شوید! سپس ابوذر و عمار و مقدار و سلمان را فرا خواند و فرمود که میان درختچه ها را تمیز کنند و چادری برپا نمایند. سپس فرمود که سنگ ها را روی هم بچینند و منبری درست کنند. آن ها چنین کردند تا طول منبر به اندازه قامت رسول خدا صلی الله علیه و آله رسید و سپس فرمود که روی آن را با پارچه پوشانند. آن گاه بالای این منبر رفت. او گاهی به راست و گاهی به چپ نگاه می کرد و منتظر بود که همه مردم جمع شوند. پس از جمع شدن همه مردم، دست علی علیه السلام را هم گرفت و او را بالای منبر برد. علی در سمت راست رسول خدا و یک درجه پایین تر از او ایستاد.»(107)
بشارة المصطفی از براء بن عازب و زید بن ارقم این مطلب را افزوده است که: ما در روز غدیر کنار رسول خدا صلی الله علیه و آله بودیم و شاخه های درخت را بالای سرش نگه می داشتیم.(108)
ابن حنبل به نقل از زید بن ارقم افزوده است: آن حضرت دستور داد تا برای نماز جمع شوند و نماز را به جای آورد و برای در امان ماندن وی از نور خورشید پارچه ای را بر درختی انداخته بودند.(109)
تعداد شاهدان غدیر
ابن شهرآشوب در کتاب مناقب خبر غیرمتعارفی را به صورت مرسل از امام علیه السلام چنین نقل کرده است: «پیامبراکرم در روز غدیر در میان هزار و سیصد مرد برخاست.»(110) در حالی که از احتجاج از قول امام باقر علیه السلام نقل کردیم: «تعداد افرادی که از مدینه و اطراف آن و بادیه نشینان به همراه پیامبر، حج را به جای آوردند به هفتاد هزار نفر یا بیش تر بالغ می شد، به تعداد اصحاب موسی که هفتاد هزار نفر بودند و از آن ها برای جانشینی هارون بیعت گرفت، اما پیمان را شکستند و از گوساله سامری پیروی کردند.(111)
البته این خبر تعداد افراد مدینه و اطراف آن و بادیه را با هم نقل کرد و مشخص ننموده است که تعداد هرکدام چقدر بوده است، اما در دو خبری که از امام صادق علیه السلام وارد شده است، به تعداد هر کدام اشاره شده است: در یکی از آن ها آمده است: «رسول خدا صلی الله علیه و آله از مدینه برای حج خارج شد در حالی که پنج هزار نفر از اهل مدینه در مشایعت وی بودند و از مکه بازگشت در حالی که پنج هزار نفر از اهل مکه وی را مشایعت می کردند؛ بنابراین ده هزار نفر از اهل مکه و مدینه شاهد ولایت علی علیه السلام بودند.»(112) و در دومی آمده است: «هنگام بازگشت رسول خدا از حجة الوداع پنج هزارنفر از اهالی مدینه همراه او بودند و ده هزار مرد از اهل یمن از مکه خارج شده بودند و او را مشایعت می کردند.»(113)
مطلب در این خبر به این صورت آمده است و در هیچ خبر دیگری این عدد یا چیزی نزدیک به آن ذکر نشده است که همراه علی علیه السلام یا بدون او برای حج آمده باشند. از سوی دیگر، یمن در جنوب مکه و در سمت راست آن قرار دارد، در حالی که مدینه در شمال مکه قرار دارد، بنابراین همراهی آنان با رسول خدا تا جحفه و غدیر خم بسیار بعید به نظر می رسد، با توجه به این که پیامبراکرم صلی الله علیه و آله دستور به مشایعت هم نداده بودند.(114)
تبریک و تهنیت گویی
حلبی از ابوسعید خدری روایت کرده است: سپس پیامبر صلی الله علیه و آله فرمود: «ای مردم! به من تهنیت بگویید، زیرا خدا مرا به نبوّت و اهل بیتم را به امامت برگزید.»(115)
و حمیری در قرب الاسناد با سند خود از امام صادق روایت کرده است: «سپس به مردم دستور داد که با علی علیه السلام بیعت کنند و مردم چنین کردند.»(116) قمی در تفسیرش از امام ادق علیه السلام روایت کرده است: «رسول خدا به مردم فرمود درود بفرستید به علی به خاطر امیرالمؤمنین شدن.»(117) و شیخ وق در أمالی با سند خود از ابن عباس روایت کرده است: «آن حضرت به اصحاب خود فرمود که یکی یکی به علی علیه السلام به خاطر امیرالمؤمنین شدن تبریک بگویند.»(118)
امع الاخبار آمده است: «اصحاب رسول خدا صلی الله علیه و آله نزد امیرالمؤمنین آمدند و ولایتش را تبریک گفتند و اولین کسی که به وی تبریک گفت، عمر بن خطاب بود که گفت: ای علی، مولای من، و مولای هر مرد و زن مؤمنی گردیدی.»(119)
برسی در احتجاج با سند خود از امام باقر علیه السلام روایت کرده است که رسول خدا فرمود: «ای مردم، شما بیش تر از آن هستید که همگی بخواهید در یک وقت با من دست بیعت بدهید. برای همین خدای متعال به من دستور داده است که از زبان های شما برای ولایت علی و ائمه ای که بعد از او می آیند و از من و او هستند، اقرار بگیرم، چنان که به شما اعلام کردم که ذریه من از صلب او هستند. پس همگی بگویید: ما شنیدیم و مطیع و راضی هستیم و در مقابل آنچه از سوی پروردگار درباره جانشینی علی و اولادش ابلاغ کردی، تسلیم هستیم. ما براین امر با قلب ها و جان ها و زبان ها و دست هایمان با تو بیعت می کنیم و بر همین بیعت زندگی می کنیم و می میریم و دوباره مبعوث می شویم. ما در آن هیچ تغییر و تبدیل و شک و ریبه ای روا نمی داریم و عهدشکنی نمی کنیم و میثاق خود را نقض نمی کنیم و از خدا و تو و امیرالمؤمنین و اولادش که از ذریه تو و از صلب علی هستند و از حسن و حسین می آیند، اطاعت می کنیم، زیرا جایگاه و منزلت آن ها را می دانیم.
مردم در جواب پیامبراکرم صلی الله علیه و آله فریاد زدند: شنیدیم و امر خدا و رسولش را با قلب ها و زبان ها و دست هایمان اطاعت کردیم. سپس به طرف علی علیه السلام رفتند و با او بیعت کردند و اولین کسانی که با وی بیعت کردند، خلفای سه گانه بودند و بعد از آن مهاجرین و انصار و سپس بقیه مردم بر حسب مقام و منزلتشان پیش آمدند و بیعت کردند… این بیعت گیری سه روز ادامه پیدا کرد و هرگاه قومی با علی علیه السلام بیعت می کردند، رسول خدا می فرمود: حمد و سپاس خدایی راست که ما را بر تمام جهانیان برتری داده است.(120)
مرحوم مجلسی پس از بیان این خطبه می نویسد: تمام این خطبه را علی بن مطهر حلی در کتاب العدد القویه با اسناد خود به زید بن ارقم روایت کرده است.(121)
شیخ مفید در ارشاد می نویسد: پس نماز ظهر را خواند… سپس به علی علیه السلام فرمود که در خیمه ای که در کنار خیمه اش بود بنشیند و به مردم دستور داد که گروه گروه نزد علی بیایند و جانشینی و امیرالمؤمنین شدن وی راتبریک بگویند و مردم این کار را انجام دادند. سپس به همسرانش و زنان مؤمنین فرمود که بر علی علیه السلام وارد شوند و امیرالمؤمنین شدنش را تبریک بگویند و آن ها نیز این کار را کردند.(122)
نزول آیه اکمال
قدیمی ترین کتابی که در خصوص نزول آیه اکمال در شأن حادثه غدیر صحبت کرده و در دسترس ما است، کتاب سلیم بن قیس هلالی عامری (متوفای 80 ه.ق) می باشد که آن را از ابوسعید خدری چنین روایت کرده است: «هنوز پیامبر صلی الله علیه و آله از روی منبر پایین نیامده بود که آیه «الیوم اکملت لکم دینکم و أتممت علیکم و رضیت لکم الاسلام دینا» نازل شد که رسول خدا فرمود: الله اکبر بر اکمال دین، اتمام نعمت و رضایت پروردگار از رسالتم و بر ولایت علی علیه السلام بعد از من.(123)
این هنگام حسان بن ثابت عرض کرد: ای رسول خدا، اجازه بفرمایید تا ابیاتی درباره علی بگویم: آن حضرت فرمود: با توکل به خدا، بگو. حسّان گفت: ای بزرگان قریش، سخن مرا در حالی که رسول خدا شاهد است، بشنوید: آیا ندانستید که محمد در زیر درختچه های غدیر خم برخاست و اعلام کرد، به این که جبرئیل از جانب خدا بر او نازل شده و اعلام کرده است که تو مصون هستی و سستی پیشه مکن و آنچه را که خداوند نازل کرده است به مردم ابلاغ کن، که اگر چنین نکنی و از دستور خدا سرپیچی کنی در این صورت رسالت الهی را به آن ها ابلاغ نکرده ای و از دشمنان ترسیده ای. پس رسول خدا برخاست و دست علی را در دست راست خود گرفت و آن را بلند کرد و با صدای بلند اعلام کرد: هر کدام از شما که من مولای او بودم و سخنان مرا به خاطر می سپرده و فراموش نمی کرده است، بداند: مولای او بعد از من علی است و من فقط او را به عنوان مولای شما معرفی می کنم و بدان راضی هستم، پس ای خدا، هرکسی که دوستدار علی بود، او را دوست بدار و هرکس که دشمن علی بود با او دشمن باش. و ای پروردگار، کسانی که او را یاری می کنند، یاری کن، زیرا که آن ها امام هدایت را که همانند ماه درخشنده است یاری می کنند و ای پروردگار من، هرکس که علی را خوار می شمارد او را خوار گردان و در روز قیامت که برای حساب نگه داشته می شوند، آن ها را عذاب کن.(124)
مرحوم کلینی در روضه کافی از امام باقر علیه السلام روایت می کند: پیامبراکرم به حسان بن ثابت فرمود: مادامی که از ما دفاع می کنی، مؤید به روح القدس باشی.(125) یا فرمود: ای حسان تا هنگامی ه ما را با زبانت یاری کنی، مؤید به روح القدس هستی.(126)
درخواست عذاب!
گفتیم که در احتجاج به نقل از امام باقر علیه السلام آمده است: «مردم به رسول خدا صلی الله علیه و آله و علی علیه السلام هجوم آوردند تا بیعت کنند و بیعت کردن تا سه روز ادامه داشت.»(127)
از امام صادق علیه السلام در جامع الاخبار آمده است: «پس از سه روز، پیامبر صلی الله علیه و آله در جای خود نشسته بود که مردی از قبیله بنی مخزوم که عمر بن عتیبه نامیده می شد، پیش آمد و گفت: ای محمد! می خواهم از تو درباره سه چیز سؤال کنم. آن حضرت فرمود: آنچه را که می خواهی بپرس، آن مرد پرسید: بگو که آیا شهادت به لا اله الا الله و محمد رسول الله از جانب توست یا از جانب پروردگارت؟
پیامبر صلی الله علیه و آله فرمود: وحی از سوی خداست و سفیر الهی جبرئیل است و من اعلام کننده هستم و آن را اعلام نکردم مگر به دستور پروردگارم.
آن مرد پرسید: بگو که آیا نماز وزکات و حج و جهاد از جانب توست یا از جانب پروردگارت؟
پیامبر صلی الله علیه و آله همانند قبل به او جواب داد.
آن مرد پرسید: بگو که آیا این ـ و به علی علیه السلام اشاره کرد ـ و سخنانت درباره او که گفتی: من کنتُ مولاه… از جانب توست یا از جانب پروردگارت؟ پیامبر همانند قبل به او جواب داد.
در این حال مرد مخزومی صورتش را به سوی آسمان گرفت و گفت: خدایا، اگر محمد در آنچه که می گوید راستگوست، پس قطعه ای از آتش را بر من فروفرست! و آن گاه بلند شد و برگشت.
به خدا قسم که هنوز خیلی دور نشده بو دکه ابر سیاهی بر او سایه انداخت و رعد و برقی از آن برخاست و صاعقه ای از آن بر این مرد اصابت کرد و او را سوزنید. آن گاه جبرئیل نازل شد و این سوره را نازل کرد: «سأل سائل بعذاب واقع للکافرین لیس له دافع»(128)
کافرشدن بعد از مسلمانی
عیاشی در تفسیر خود از امام صادق علیه السلام روایت کرده است: پس از آن که رسول خدا صلی الله علیه و آله در غدیر خم آن سخنان را درباره علی علیه السلام اعلان کرد و افراد به استراحت گاه های خود رفتند، مقداد بن أسود کندی از کنار جمعی گذشت که می گفتند: به خدا قسم اگر از یاران کسری و قیصر بودیم، الان لباس های ابریشمی و نرم در تن داشتیم. در حالی که الان با او (محمد) هستیم و لباس های خشن می پوشیم و غذاهای خشن می خوریم و حالا هم که مرگش نزدیک شده، علی را جانشین خود کرده است…
مقداد از دست آن ها عصبانی شد و گفت: به خدا قسم که رسول خدا صلی الله علیه و آله را از گفته های شما آگاه خواهم کرد. به دنبال آن نزد رسول خدا رفت و او را از گفته های آن ها باخبر کرد. آنها نزد پیامبراکرم آمدند و در مقابلش زانو زدند و گفتند: ای رسول خدا، قسم به خدایی که تو را به حق فرستاده است، ما چنین نگفته ایم.
در این حال جبرئیل نازل شد و فرمود: «به خدا قسم می خورند که نگفته اند، در حالی که در واقع کلمات کفرآمیز را گفته اند و بعد از مسلمانی به کفر گرویده اند.» ای محمد، این ها در شب عقبه علیه تو توطئه کردند، اما به مقصود نرسیدند… .
و از جابر بن ارقم از برادرش زید بن ارقم روایت کرده است: در کنار خیمه من، خیمه سه نفر از افراد قریش بود و من با حذیفه بن یمان در خیمه به سر می بردیم که شنیدیم یکی از آن ها می گوید: به خدا قسم که محمد بسیار نادان خواهد بود، اگر گمان کند که کار علی بعد از او سامان می گیرد! و دیگری گفت: آیا ندیدی که هنگام اعلان جانشینی، ابن ابی کبشه می خواست غش کند؟! و سومی گفت: او دیوانه یا نادان است، به خدا قسم که آنچه را او می گوید، هرگز سامان نخواهد گرفت!
در این حال حذیقه گوشه چادر را بلند کرد و سر در چادر آن ها کرد و گفت: هرچه را بخواهید، می گویید در حالی که رسول خدا در میان شما و وحی الهی علیه شما نازل می شود؟! به خدا قسم که سخنان شما را به اطلاع او می رسانم! آن ها گفتند: ای حذیفه، تو در اینجا بودی و سخنان ما را شنیدی؟ آن را مخفی نگه دار، زیرا هر همسایه ای باید امانت دار باشد!
اما حذیفه گفت: این از مجالسی نیست که بایستی امانت آن را حفظ کرد. من خیرخواه خدا و رسولش نخواهم بود، اگر سخنان شما را برای آن حضرت بازگو نکنم. آن ها گفتند: ای حذیفه، هرکاری می خواهی بکن. به خدا قسم که ما قسم یاد خواهیم کرد که چنین چیزی نگفته ایم و تو به ما دروغ بسته ای. آیا گمان می کنی که در این صورت تو را تصدیق کند و ما سه نفر را تکذیب نماید؟!
حذیفه گفت: وقتی که من خیرخواه خدا و رسولش باشم، از هیچ چیزی نمی ترسم و شما هرچه را می خواهید، بگویید. سپس نزد رسول خدا رفت و سخنان آن عده را بازگو کرد. آن حضرت شخصی را به دنبال آن ها فرستاد تا بیایند. سپس از آن ها پرسید: چه چیزی گفته اید؟ گفتند: به خدا قسم که چیزی نگفته ایم و دروغ به عرض شما رسانده اند و ما آن را تکذیب می کنیم.
در همان حال جبرئیل نازل شد و فرمود: «یحلفون بالله ما قالوا و لقد قالوا کلمة الکفر بعد اسلامهم»، به خدا قسم می خورند که آن را نگفته اند، در حالی که واقعا آن کلمات کفرآمیز را گفته اند و بعد از مسلمان شدن، کافر گردیدند.(129)
قمی در تفسیر خود می نویسد: چهارده نفر از اصحاب رسول خدا جلسه ای تشکیل دادند و توطئه قتل آن حضرت را ریختند. آن ها در گردنه هرشی که بین جحفه و ابواء(130) قرار دارد، مین کردند به این صورت که هفت نفر در سمت راست تنگه و هفت نفر در سمت چپ آن مستقر شدند تا ناقه رسول خدا صلی الله علیه و آله را برمانند.
پس از فرا رسیدن شب، رسول خدا در آن شب از لشکر اسلام جلو افتاد او در حالی که پیش می رفت بر روی ناقه اش به خواب رفت. وقتی که به نزدیکی گردنه رسید، جبرئیل خبر داد که فلانی و فلانی و… برای تو کمین کرده اند! هنگامی که رسول خدا به نزدیکی گردنه رسید، آن ها را با اسم هایشان صدا زد. وقتی که صدای آن حضرت را شنیدند، فرار کردند و در میان جمعیت خود را گم کردند. پس از آن که رسول خدا از گردنه گذشت این عده نزد آن حضرت آمده و به خدا قسم خوردند که قصدی علیه او نداشته اند. پس رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود: «یحلفون بالله ما قالوا و لقد قالوا کلمة الکفر و کفروا بعد اسلامهم و همّوا بما لم ینالوا…»(131)
•••پی نوشت ها
1ـ طبرسی، الاحتجاج، ج 1، ص 68
2ـ محمدباقر مجلسی، بحارالانوار، ج 21، ص 390 به نقل از فروع کافی، ج 1، ص 233
3ـ همان، ج 21، ص 396 به نقل از فروع کافی، ج 1، ص 234
4ـ فروع کافی، ج 1، ص 223
5ـ الاحتجاج، ج 1، ص 68
6ـ بحارالانوار، ج 21، ص 39 به نقل از فروع کافی، ج 1، ص 233
7ـ سیره ابن هشام، ج 4، ص 248
8ـ همان، ج 21، ص 390 و 395 به نقل از فروع کافی، ج 1، ص 233 و 234
9ـ الاحتجاج، ج 1، ص 68
10ـ بحارالانوار، ج21، ص399 به نقل از فروع کافی، ج1، ص 233
11ـ همان، ج 21، ص 395 به نقل از فروع کافی، ج 1، ص 234
12ـ همان، ج 21، ص 399 به نقل از فروع کافی، ج 1، ص 235
13ـ همان، ج 21، ص 396 به نقل از فروع کافی، ج 1، ص 234
14ـ یعنی پنبه ای را در پارچه ای بپیچ و در محل قرار بده تا از خون ریزی جلوگیری کند.
15ـ صحیح مسلم، ج 4، ص 36 / شیخ طوسی خلاصه خبر را در امالی خود، حدیث 895، آورده است.
16ـ بحارالانوار، ج21،ص379به نقل از فروع کافی، ج 1، ص 277
17ـ همان، ج 21، ص 379 به نقل از فروع کافی، ج 1، ص 289
18ـ مغازی واقدی، ج 2، ص 1089ـ 1090 و در اعلام الوری آمده است آن حضرت به خاطر زایمان اسماء بنت عمیس آن شب را در آن جا توقف کرد.
19ـ بحارالانوار، ج 21، ص 390 به نقل از فروع کافی، ج 1، ص 233،234و245. و آن حضرت در سفر نمازجمعه را برگزار نکرد.
20ـ مغازی واقدی، ج 2، ص 1089 و در آن آمده است: آن حضرت بین مکه و مدینه نمازها را دو رکعتی به جای می آورد در حالی که در امنیت بود و خوفی در کار نبود.
21ـ بحارالانوار، ج 21، ص 390، به نقل از فروع کافی، ج 1، ص 233 مطلب به همین صورت آمده ولی آنچه در حدیث و فقه معروف می باشد این است که آن حضرت صلی الله علیه و آله حجّ قِران به جای آورد،چنان که درالروضة البهیه، ج1، ص174،چاپ قاهره آمده است.
22و23ـ مغازی واقدی، ج 2، ص 1090ـ1091 به نقل از امّ سلمه و ابن عباس و ناجیة.
24ـ بحارالانوار،ج21،ص396به نقل از فروع کافی، ج 1، ص 234
25ـ همان، ج 21، ص 401 به نقل از فروع کافی، ج 1، ص 259 و در مغازی واقدی، ج 2، ص 1090 آمده است که آن حضرت در إزار وردای صحاری محرم شد.
26ـ بحارالانوار،ج21،ص390به نقل از فروع کافی، ج 1، ص 233
27ـ همان، ج 21، ص 395 به نقل از فروع کافی، ج 1، ص 234
28ـ شیخ مفید، ارشاد، ج 1، ص 173
29ـ مغازی واقدی، ج 2، ص 1092ـ1097
30ـ ارشاد، ج 1، ص 172
31ـ سیره ابن اسحاق، ج 4، ص 248
32ـ بحارالانوار، ج 21، ص 39 به نقل از: فروع کافی، ج 1، ص 233 / بحارالانوار، ج 21، ص 395 به نقل از فروع کافی، ج 1، ص 234 / بحارالانوار، ج 21، ص 389 به نقل از سرائر ابن محبوب.
33ـ بحارالانوار، ج 21، ص 396 به نقل از فروع کافی، ج 1، ص 234 / مغازی واقدی، ج 2، ص 1097 و آن حضرت فرمود: پروردگارا، بر شرافت و عظمت و کرامت و مهابت و نیکی این خانه بیفزا.
34ـ بحارالانوار، ج 21، ص 402 به نقل از فروع کافی، ج 1، ص 283/ مغازی واقدی،ج2، ص 1098 و فرمود: بسم الله و الله اکبر.
35ـ همان، ج 21، ص 390 به نقل از فروع کافی، ج 1، ص 223 / همان، ج 21، ص 395 به نقل از فروع کافی، ج 1، ص 234 / همان به نقل از فروع کافی، ج 1، ص 234
36ـ بحارالانوار، ج 21، ص 404 این چیزی است که در صحیح مسلم، ج 4، ص 36 از امام صادق از امام باقر علیه السلام روایت شده است.
37ـ همان، ج 21، ص 396 به نقل از فروع کافی، ج 1، ص 234 و 284 و مغازی واقدی، ج 2، ص 1098
38ـ همان، ج 21، ص 404 و این همان چیزی است که در صحیح مسلم، ج 4، ص 36 و مغازی واقدی، ج 2، ص 1099 آمده است.
39ـ همان،، ج 21، ص 396 به نقل از فروع کافی، ج 1، ص 234
40ـ واقدی می نویسد: این حُلّه ها، خمس غنائم بوده است و مفیدی می نویسد: این ها جزیه نصارای نجران بوده است.
41ـ42ـ مغازی واقدی، ج 2، ص 1080
43ـ ارشاد، ج 1، ص 172ـ173 و ابن اسحاق آن را در سیره ج 4، ص 250 ذکر کرده، الا این که گفته است: هنگامی که سپاهش نزدیک شد، بیرون رفت تا همراه آن ها وارد مکه شود.
44ـ بحارالانوار، ج21،ص391به نقل از: فروع کافی، ج 1، ص 233
45ـ ارشاد، ج 1، ص 173ـ174
46ـ هنگامی که محرم بودن حجاج به طول می کشید، آنان برای جلوگیری از ژولیدگی و شپش زدگی و کثیف شدن موهای خود، بدان صمغ یا خطمی (گلی خوشبو) می مالیدند.
47ـ سیره ابن اسحاق، ج 4، ص 248ـ249 و واقدی هم آن را در مغازی ج 2، ص 1092 روایت کرده است.
48ـ مغازی واقدی، ج 2، ص 1100
49ـ بحارالانوار، ج21، ص392 به نقل از فروع کافی ج 1، ص 233
50ـ مغازی واقدی، ج 2، ص 1100
51ـ سیره ابن اسحاق، ج 4، ص 250
52ـ ارشاد، ج 1، ص 173
53و54ـ مغازی واقدی، ج 3، ص 110
55ـ بحارالانوار، ج 21، ص 392 به نقل از فروغ کافی، ج 1، ص 233. در مغازی واقدی، ج 2، ص 1101 آمده است: آن حضرت در جایی که امروزه دارالاماره است، فرود آمدند.
56ـ همان، ج 21، ص 405 به نقل از المنتقی و در صحیح مسلم، ج 4، ص 36 به نقل از امام صادق علیه السلام از امام باقر علیه السلام از جابربن عبدالله و در مغازی واقدی، ج 2، ص 1101
57ـ همان، ج 21، ص 395، به نقل از فروع کافی، ج 1، ص 234
58ـ بقره: 199. بنابراین،نزول این آیه درسال دهم هجری بوده است.
59ـ بحارالانوار، ج 21، ص 392 به نقل از فروع کافی، ج 1، ص 233 / مغازی واقدی، ج 2، ص 1102
60ـ بحارالانوار، ج 21، ص 405 / صحیح مسلم، ج 4، ص 36 / مغازی واقدی، ج 2، ص 1101
61ـ بحارالانوار، ج 2، ص 932 / فروغ کافی، ج 1، ص 233 / مغازی واقدی، ج 2، ص 1101
62ـ امالی شیخ مفید، ص 161
63ـ بحارالانوار،ج21،ص392به نقل از فروع کافی، ج 1، ص 233
64ـ همان، ج 21، ص 405 و آنچه که در صحیح مسلم، ج 4، ص 36 از امام صادق علیه السلام از امام باقر علیه السلام از جابر روایت شده است و بنابراین، اولین خطبه پیامبراکرم صلی الله علیه و آله در عرفات بوده است.
65ـ تحف العقول، ص 29
66ـ بحارالانوار، ج 21، ص 405 / مغازی واقدی، ج 2، ص 1102
67ـ توبه: 36
68ـ حجرات: 10
69ـ باب 36 و قسمت آخر از ج 21 بحارالانوار درباره حجة الوداع و حوادث مربوط به آن است که از صفحه 378 تا صفحه 413 را شامل می شود.
70ـ حجرات: 13
71ـ تحف العقول، ص 29 ـ 30 / تاریخ یعقوبی، ج 2، ص 111 که در آن حدیث ثقلین هم آمده است.
72ـ مغازی واقدی، ج 3، ص 1102
73ـ بحارالانوار، ج 21، ص 405 به نقل از المنتقی، صحیح مسلم، ج 4، ص 36 به نقل از امام باقر علیه السلام از امام صادق علیه السلام از جابر.
74ـ همان به نقل از فروع کافی، ج 1، ص 233
75ـ بحارالانوار، ج 21، ص 393 از فروع کافی، ج 1، ص 233
76ـ همان، ج 21، ص 394، از فروع کافی، ج 1، ص 295 ـ 296
77ـ مغازی واقدی، ج 2، ص 1106 ـ 1107
78ـ همان به نقل از ابوجعفر
79ـ بحارالانوار، ج 21، ص 406 به نقل از المنتقی ما فی صحیح مسلم، ج4،ص36به نقل ازامام صادق علیه السلام از امام باقر علیه السلام از جابر
80ـ مغازی واقدی، ج 2، ص 1107 ـ 1108
81ـ بحارالانوار، ج 21، ص 406 به نقل از المنتقی، ج 4، ص 36 / مغازی واقدی، ج 2، ص 1108 به نقل از ابن عباس.
82ـ بحارالانوار، ج 21، ص 393 به نقل از فروع کافی، ج 1، ص234 / مغازی واقدی، ج 2، ص 1108 به نقل از علی علیه السلام
83ـ بحارالانوار، ج 21، ص 400 به نقل از فروع کافی، ج 1، ص 235. اما در تاریخ مدینه منوره، ج 2، ص 617 از ابن شبة آمده است: عبدالله بن زید سر آن حضرت را در همان لباس احرامش تراشید و پیامبر صلی الله علیه و آله احرامی خود را به او بخشید. پس از آن محمدبن عبدالله بن زید می گفت: موهای پیامبر صلی الله علیه و آله که با حنا و گل خطمی خضاب شده است، نزد ما است.
84ـ مغازی واقدی، ج 2، ص 1108ـ 1109
85ـ بحارالانوار، ج 21، ص 380 به نقل از فروع کافی، ج 1، ص 303 به نقل از امام جواد علیه السلام / واقدی هم آن را در مغازی، ج 2، ص 1109 به نقل از جابر نقل کرده است.
86ـ بحارالانوار، ج 21، ص 406، به نقل از المنتقی، ج 4، ص 36 و در مغازی واقدی، ج 2، ص 1110
87ـ همان، ج 21، ص 393 به نقل از فروع کافی، ج 1، ص 234
88ـ مغازی واقدی، ج 2، ص 1110
89ـ همان، ج 2، ص 1110 ـ 1111
90ـ تفسیر قمی، ج 1، ص 171 و 172 و در حاشیه آن از صحیح بخاری، ج 2، ص 145 و 149 و ج 3، ص 79، ج 4، ص 87، باب حوض این بحث آمده است.
91ـ همان، ج 1، ص 173 و ج 2، 446 و 447. وی آن را بدون سند نقل کرده است.
92ـ بحارالانوار،ج21،ص393به نقل از فروع کافی، ج 1، ص 234
93ـ المیزان، ج 5، ص 157
94ـ تفسیر عیاشی، ج 1، ص 288
95ـ المیزان، ج 5، ص 163 ـ 168 / الدرالمنثور، ج 2، ص 285ـ289
96ـ برای مطالعه بیش تر به کتاب آیات الغدیر، ص 264ـ 268 مراجعه کنید.
97ـ مناقب آل ابی طالب، ج 3، ص 33 و شاید آنچه را که عیاشی در تفسیر خود (ج 1، ص 327) از عمار بن یاسر روایت کرده است که وقتی این آیه نازل شد، پیامبر آن را برای ما خواند و سپس فرمود: «من کنت مولاه فعلی مولاه» از حلبی باشد.
98ـ از البرهان در بحارالانوار، ج 37، ص 151 ـ 152 و به نقل از عیاشی که آن را در تفسیر عیاشی نیافتیم.
99ـ الاحتجاج، ج 1، ص 69و70.
100ـ این سخن وی بعد از آن است که گفته است:«پنج هزار نفر از اهل مدینه همراه پیامبر بودند.» بنابراین، ده هزار شاهد جریان غدیر بوده اند.
101ـ تفسیر عیاشی، ج 1، ص 332
102ـ جامع الاخبار، ص 10ـ13 و از او در بحارالانوار، ج 37، ص 165ـ166
103ـ المیزان، ج 5، ص 196ـ197
104ـ در معجم البلدان، ج 2، ص 389 آمده است: خم منطقه ای بین مکه و مدینه و در نزدیکی جحفه است.
105ـ الاحتجاج، ج 1، ص 70ـ76
106ـ البرهان،ج2،ص145 و از او در بحارالانوار، ج 37، ص 152
107ـ الاقبال، ج 2، ص 240ـ241 / بحارالانوار، ج 37، ص 149؛ مناقب، ج 3، ص 45
108ـ بشارة المصطفی، ص 166، چنان که در بحارالانوار، ج 37، ص 168 و 223 آمده است و العمده تألیف ابن بطریق حلی، ص 92 به نقل از مسند احمد، ج 4، ص 281
109ـ بحارالانوار، ج 37، ص 183 به نقل از ابن حنبل. در این فصل بیش از ده خبر آورده شده و در آنها آمده است که خطبه بعد از نماز ظهر ایراد شده است که می توان به صفحه های 119، 121، 139، 149، 154، 159، 191، 189، 204 مراجعه کرد.
110ـ مناقب آل ابی طالب، ج 3، ص 35. احتمال قوی این است که این خبر را از تفسیر فرات کوفی از قول ابوذر غفاری نقل کرده باشد، ص 516
111ـ الاحتجاج، ج 1، ص69
112ـ تفسیر عیاشی، ج 1، ص 332
113ـ جامع الاخبار، ص10ـ13وازاودربحارالانوار،ج27،ص 165
114ـ محمدباقر مجلسی، بحارالانوار، ج 27، ص 150 از کتاب مناقب ابن جوزی نقل کرده است: صد و بیست هزار نفر از صحابه و اعراب و افرادی که در اطراف مکه و مدینه ساکن بودند، همراه آن حضرت بودند، بنابراین احتمال دارد که آنچه در روایات ائمه علیهم السلام آمده است مبنی بر این که ده الی بیست هزار نفر از اهل مدینه و مکه در غدیر حاضر بوده اند، اشاره بر صحابه آن حضرت داشته باشد.
115ـ مناقب آل ابی طالب، ج 3، ص 45ـ46
116و117ـ بحارالانوار، ج 37، ص 119، حدیث 7 و از تفسیر عیاشی، ج 37، ص 138 / ص 120
118ـ همان، ج 37، ص 111 و در مناقب از ثعلبی به نقل از کلبی، ج 3، ص 29
119ـ جامع الاخبار، ص 10 و از او در بحارالانوار، ج 37، ص 166 و مناقب آن را از خبر ابوسعید حذری و از شرف المصطفی از براء بن عازب و از التمهید باقلانی نقل کرده است و معنای آن را هم از سمعانی ذکر کرده است و در بحارالانوار، ج 37، ص 107 از أمالی شیخ صدوق از ابی هریره آمده است و فخر رازی آن را در تفسیر مفاتیح الغیب، ج 3، ص 433 آورده است و علامه امینی در الغدیر، ج 1، ص 272 ـ 282 به طور مفصل این مطلب را از 60 مصدر نقل کرده است.
120ـ احتجاج، ج 1، ص 82 ـ 84 و این را قبل از او شهید فتال نیشابوری به صورت موسل در روضة الواعظین، ص 109 ـ 121 روایت کرده است که سیزده صفحه از کتاب را از ص 68 تا 84 شامل شده است. و این در حالی است که در تفسیر فرات کوفی، ص 505، حدیث 663 از امام صادق علیه السلام از ابن عباس روایت شده است: پیامبر صلی الله علیه و آله برخاست و خطبه کوتاهی ایراد کرد.
121ـ بحارالانوار، ج 37، ص 218. چنان که نقل شد این خطبه سیزده صفحه از کتاب احتجاج را شامل شده است. و سید بن طاووس سه صفحه از این خطبه را در اقبال، ج 2، ص 245 ـ 247 به نقل از کتاب النشرو الطی روایت کرده است که مؤلفش آن را به پادشاه مازندران، رستم بن علی به هنگامی که وارد ری شد، هدیه کرد.اوآن راباسلسله سندخوداززیدبن ارقم روایت کرده است.
122ـ ارشاد، ج 1، ص 176
123ـ کتاب سلیم بن قیس، ج 2، ص 828
124ـ سلیم بن قیس، ج 2، ص 828 ـ 829. علامه امینی در الغدیر، ج 2، ص 34ـ 39 بیش تر از بیست منبع از خاصه و بیش تر از ده منبع از عامه در مورد سند این شعرآورده است، اما در دیوان چاپ شده اش به هیچ کدام اشاره نکرده اند!!
125ـ روضه کافی، ص 89، حدیث 75 و از امام صادق علیه السلام در جامع الاخبار، ص 11 آمده، چنان که در بحارالانوار، ج 37، ص 166 بدان اشاره شده است.
126ـ ارشاد، ج 1، ص 177 و افزوده است: پیامبراکرم دعا را مشروط به نصرت و یاری کرد، زیرا عاقبت امر حسّان را می دانست که به مخالفین خواهد پیوست.
127ـ احتجاج، ج 1، ص 84
128ـ جامع الاخبار، ص 11. چنان که در بحارالانوار، ج 37، ص 167 بدان اشاره شده است.
129ـ تفسیر عیاشی، ج 2، ص 98ـ100.
130ـ به نقشه صفحه 40 در اطلس تاریخ اسلام مراجعه کنید.
131ـ تفسیر قمی، ج 1، ص 175 و مثل همین در اقبال، ج 2، ص 249 از کتاب النشروالطی نقل گردیده است.
فصلنامه معرفت، شماره 63.